Tip:
Highlight text to annotate it
X
- فصل 37
این همه با بهره برداری قابل توجهی از یک مرد به نام براون ، که با کامل به سرقت برده آغاز می شود
موفقیت یک گاری روپوش دار اسپانیایی از یک خلیج کوچک نزدیک Zamboanga.
تا هموطنان من را کشف کرد ، اطلاعات من ناقص بود ، اما بیشتر به طور غیر منتظره من
آمده بر او چند ساعت قبل از او داد تا ارواح متکبر او.
خوشبختانه او مایل و قادر به صحبت بین متناسب خفگی آسم بود ، و او
بدن متصلب با وجد و سرور های مخرب در اندیشه لخت از جیم writhed.
او در نتیجه در این ایده است که او تا به حال exulted "پرداخت گدا گیر کرده است تا بعد از همه است."
او بیش از این کار او gloated.
من تا به حال به تحمل تابش خیره کننده فرورفته شدید کلاغ پا چشم خود اگر من می خواستم
می دانم و بنابراین من آن را با مته سوراخ ، بازتاب چقدر اشکال خاصی از شر شبیه به جنون ،
مشتق شده از خودپرستی شدید ، ملتهب شده توسط
مقاومت در برابر پاره شدن روح به قطعه ، و دادن قدرت ساختگی به بدن است.
این گزارش همچنین نشان می دهد عمق ناپیدا از حیله گری در کورنلیوس رنجور ، که
چقدر ابله و اعمال نفرت شدید مانند الهام ظریف ، با اشاره به یک راه غیر قابل لغزش
به سوی انتقام.
"من می توانم ببینم به طور مستقیم چشم من را بر او چه نوع احمق او بود ،" gasped
مرگ براون. "او یک مرد!
جهنم!
او شم توخالی بود. همانطور که اگر او نمی توانست راست گفت ،
'دست خاموش غارت من!' او را به انفجار! است که که مانند یک مرد بوده است!
پوسیدگی روح برتر خود را!
او به من شده بود وجود دارد -- اما او تا به حال شیطان به اندازه کافی به او را به پایان من است.
او نه! یک چیز می خواهم که به من اجازه اگر من به عنوان
شد و پا زدن به ارزش نیست!..."
براون برای...." تقلب نفس به شدت تقلا.... به من اجازه.... و
بنابراین من را پایان او بعد از همه...." او خفه دوباره...." من انتظار دارم این thing'll
کشتن من ، اما من باید در حال حاضر آسان می میرند.
شما... شما... من می توانم نام خود را نمی دانم -- من به شما توجه داشته باشید پنج پوند بدهد اگر -- اگر من
به حال آن -- اخبار -- یا نام من قهوه ای نیست...."
او به طرز وحشیانه ای grinned...." جنتلمن براون. "
او گفت که تمام این چیزها را در gasps عمیق ، خیره به من با چشم های زرد خود
از طولانی ، چهره زده ، قهوه ای ، او *** بازوی چپ خود را ، فلفل و نمک
ریش matted آویزان تقریبا به دامان او پتو کثیف ژنده پاهای او را پوشانده است.
من او را در Bankok پیدا کرده بود از طریق آن فضول Schomberg ، هتل حافظ ، که
بود ، محرمانه ، به من کارگردانی که در آن به نگاه.
به نظر می رسد که نوعی loafing ، خانه بدوش fuddled -- زندگی مرد سفید در میان
بومی با یک زن اهل کشور سیام -- آن را در نظر گرفته شده بود امتیاز بسیار خوبی برای دادن
سرپناه به روز گذشته از جنتلمن معروف براون.
در حالی که او صحبت کردن به من در پناه گاه رنجور ، و آن را به عنوان مبارزه برای هر
دقیقه از عمر خود را ، زنی اهل کشور تایلند ، با پاهای برهنه بزرگ و چهره درشت احمق ، شنبه
در گوشه ای تاریک جویدن فوفل stolidly.
در حال حاضر و پس از آن او را برای هدف shooing مرغ به دور از
درب. تمام کلبه را تکان داد هنگامی که او راه می رفت.
کودک زشت زرد برهنه و شکم گنده مثل یک کمی مشرک خدا ، در ایستاده بود
پای نیمکت ، انگشت در دهان ، از دست رفته در یک تفکر عمیق و آرام است.
مرگ مرد.
'او صحبت feverishly ، اما در وسط یک کلمه ، شاید ، دست نامرئی
او را به گلو ، و او به من نگاه dumbly با بیان تردید
و عذاب.
او به نظر می رسید به ترس که من خسته از انتظار و دور برو ، می روم او را با خود
قصه بی حد و حصر ، با وجد و سرور خود را unexpressed.
او در طول شب در گذشت ، به اعتقاد من ، اما من از آن زمان تا به حال چیزی بیشتر برای یادگیری است.
تا آنجا که به قهوه ای ، برای حال حاضر است. هشت ماه پیش از این ، در آینده به
Samarang ، رفتم به عنوان معمول برای دیدن استین.
در سمت باغ خانه مالایی در ایوان من استقبال shyly ، و من
به یاد که من او را در Patusan دیده بود ، در خانه جیم ، در میان دیگر مردان Bugis
مورد استفاده در شب می آیند به بحث
interminably بیش از خاطراتی جنگ آنها و بحث در مورد امور خارجه است.
جیم به او اشاره کرد به حال به من یک بار به عنوان یک تاجر قابل احترام خرده داشتن کوچک
دریا نورد ، صنایع بومی ، که خود را "یکی از بهترین در گرفتن نشان داد
حصار بندی. "
من خیلی تعجب به او نیست ، از آنجا که هر معامله گر Patusan جسارت تا آنجا که به
Samarang طبیعتا راه خود را به خانه استین را پیدا کنید.
بازگشت تبریک خود و به تصویب رساند.
در درب اتاق استین من بر دیگر مالایی که در آنها به رسمیت شناخته شده 'Tamb آمد
Itam.
"من از او خواست در یک بار آنچه که او انجام شده بود وجود دارد و آن را به من رخ داده است که جیم ممکن است
آمده اند در یک دیدار. من خود من و خوشحال و هیجان زده بود.
فکر می کردم.
Itam Tamb 'بودند که اگر او نمی دانست چه می گویند.
"آیا Tuan جیم داخل؟ من پرسید :" بی صبرانه.
"نه ،" او mumbled ، حلق آویز سر خود را برای یک لحظه ، و سپس با حرارت ناگهانی ،
"او نمی خواهد مبارزه. او نمی خواهد مبارزه با "او دو بار تکرار.
همانطور که او قادر به گفتن هر چیز دیگری به نظر می رسید ، من او را تحت فشار قرار دادند کنار و رفت شوید.
استین ، قد بلند و دولا شدن ، به تنهایی در وسط اتاق به ردیف ایستادند
موارد پروانه.
"ACH! آن را به شما ، دوست من؟ "او گفت : متاسفانه ، مشابه را از طریق عینک خود را.
یکنواخت و خسته کننده گونی کت از آلپاکا آویزان ، گشوده ، به زانو خود را.
او یک کلاه روی سر خود پاناما ، و عمق شیارهای روی گونه رنگ پریده اش وجود دارد.
"چه ماده در حال حاضر؟" من پرسید : عصبی.
"Itam Tamb' وجود دارد وجود دارد...."
"بیایید و ببینید دختر. بیایید و ببینید دختر.
او در اینجا ، "او را با نشان می دهد از روی بی علاقگی فعالیت درسایت گفت.
من سعی کردم او را بازداشت ، اما با لجاجت ملایم او را بدون اطلاع قبلی از من
پرسش های مشتاق. تکرار کرد : "او است که در اینجا ، او در اینجا ،" و در
اغتشاش بزرگ.
"آنها به اینجا آمدند دو روز پیش. پیر مرد مثل من ، یک غریبه -- sehen Sie --
می تواند کار زیادی انجام دهیم.... بیا این راه.... قلب جوان بی رحم هستند...."
من می توانم ببینم او در نهایت پریشانی بود...." قدرت زندگی در آنها ،
قدرت بی رحمانه زندگی...."
به او mumbled ، منجر به من دور از خانه و من او را دنبال کردند ، از دست رفته در ملال انگیز و عصبانی
حدس. در درب اتاق رسم او ، ممنوع
راه من.
"او عاشق او بسیار ، او گفت : interrogatively ، و من فقط راننده سرشونو تکون دادن ، احساس
تا تلخی نا امید است که من نمی اعتماد خودم را به صحبت می کنند.
"خیلی هراسان شده ،" او زمزمه.
"او می تواند من را درک نمی. من تنها یک مرد عجیب و غریب قدیمی است.
شاید شما... او شما را می داند. صحبت به او.
ما می توانیم آن را شبیه به این را ترک کنید.
او را به او ببخشد. بسیار هراسان بود. "
"بدون شک ،" به من گفت ، exasperated که در تاریکی "اما شما او را بخشیده است؟"
او نگاهی به من انداخت queerly.
"شما باید بشنود ،" او گفت ، و باز کردن درب ، کاملا من را تحت فشار قرار دادند شوید.
'شما می دانیم که خانه های بزرگ استین و عظیم دو پذیرایی ، اتاق ، غیر مسکونی و
غیرقابل زیست ، پاک ، پر از تنهایی و درخشان چیزهایی که اگر هرگز نگاه
مشهود توسط چشم انسان؟
آنها در گرمترین روز سرد ، و شما آنها را وارد کنید که می خواهید پاک غار
زیرزمینی.
من از طریق یکی گذشت ، و در سوی دیگر من تو را دیدم دختر نشسته در پایان بزرگ
جدول چوب ماهون ، که در آن او استراحت سر ، صورت پنهان در آغوش او.
طبقه waxed او را منعکس dimly مثل اینکه آن یک ورق از آب منجمد شده بود.
صفحه نمایش خیزران پایین و از طریق دل تنگی های عجیب و غریب مایل به سبز ساخته شده توسط
شاخ و برگ درختان در خارج از باد قوی منفجر در gusts ، swaying پارچه دراز
از پنجره ها و درگاه است.
چهره سفید او شکل در برف به نظر می رسید ؛ مستقل کریستال لوستر بزرگ
کلیک در بالای سر خود را مانند icicles پر زرق و برق.
او نگاه کردن و تماشا رویکرد من.
سرد بود که اگر این آپارتمان گسترده اقامت سرد از نومیدی شده است.
"او به من به رسمیت شناخته شده در یک بار ، و به محض من تا به حال متوقف ، به دنبال به او :« او
سمت چپ من ، "او گفت : بی سر و صدا" شما همیشه ما را ترک کنند -- برای پایان می رسد خود را ".
صورت خود تنظیم است.
همه گرمای زندگی در درون برخی از نقطه غیر قابل دسترس او در خارج به نظر می رسید
سینه می شود.
آن شده اند که آسان مرگ را با او ، "او در ادامه و خسته خفیف
ژست به عنوان اگر دادن تا دور از فهم.
"او نیست!
کوری -- و در عین حال از آن من آن بود که در صحبت کردن به او بود و من آن بود که ایستاده بود
قبل از چشمان او ؛ آن را در من بود که او نگاه تمام وقت!
آه! شما سخت ، خائنانه ، بدون حقیقت ، بدون شفقت.
چه چیزی باعث می شود شما تا ستمکار؟ است که شما همه دیوانه هستند؟ "
"من دست او را گرفت و آن پاسخ نمی دهند ، و هنگامی که من آن کاهش یافته است ، آویزان کردن به
طبقه.
به نظر می رسد که بیاعتنایی ، افتضاح تر از اشک ، گریه ، و سرکوفت میزند ، را به مبارزه بطلبند زمان
و دلداری.
شما احساس که هیچ چیز شما می تواند گفت که رسیدن به کرسی از هنوز و benumbing
درد می شود. 'استین گفته بود :" شما باید بشنود. "
من بشنوند.
من آن را شنیده ، گوش دادن با شگفتی ، با هیبت ، به تن انعطاف ناپذیر او
خستگی.
او می تواند به معنای واقعی از آنچه او به من گفتن را درک نیست ، و خشم او
مرا با ترحم برای او پر -- برای او بیش از حد. من ایستاده بود ریشه به نقطه مورد نظر پس از او تا به حال
به پایان رسید.
تکیه بر بازوی او ، او با چشم های سخت خیره شد ، و باد گذشت در gusts ،
کریستال نگه داشته کلیک کردن در دل تنگی مایل به سبز.
او در زمزمه خودش را به رفت : "و در عین حال او در من دنبال شد.
او می تواند به صورت من ، صدای من ، شنیدن غم و اندوه من!
وقتی که من به پای او نشسته ، با گونه من در برابر او زانو و دست خود را بر روی من
سر ، لعنت از ظلم و بیداد و جنون در حال حاضر در درون او بود ، انتظار برای روز.
روز آمد و قبل از خورشید مجموعه ای به حال او می تواند به من نمی بینم هر -- او ساخته شده بود
نابینا و ناشنوا و بدون ترحم ، که از همه شما هستند.
او هیچ اشک از من داشته باشد.
هرگز هرگز. یک پارگی نشده.
من نیست! او دور از من رفت و به عنوان اگر من بدتر شده است
از مرگ است.
گریخت ، وی را به عنوان اگر از سوی برخی از چیزی که ملعون او در خواب خود را دیده یا شنیده بود رانده...."
چشمان ثابت او به کرنش پس از شکل یک مرد از سلاح های خود را پاره به نظر می رسید
قدرت یک رویا.
او هیچ نشانه ای را به تعظیم سکوت من است. من خوشحالم به فرار شد.
"من او را دیدم بار دیگر ، بعد از ظهر همان.
بر ترک کردن او در جستجوی استین ، که من می تواند در داخل خانه را پیدا کند رفته بود و من
سرگردان ، افکار پریشان دنبال ، به باغ ، آن معروف
باغ استین ، که در آن شما می توانید در هر بوته و درخت از زمینهای پست گرمسیری پیدا.
من به دنبال البته از جریان canalised ، و برای یک مدت طولانی در سایه نشسته
نیمکت نزدیک استخر های تزئینی که در آن برخی از پرندگان با بال های کوتاه غواصی
و پاشیدن noisily.
شاخه های درختان casuarina پشت من تحت تأثیر آرامی ، متصلا ، از یادآوری من
از soughing درختان صنوبر در خانه است. این صدای غمگین و بی قرار مناسب بود
همراهی به تاملات من.
او گفت : او رانده شده و دور از او توسط یک رویا بود ، -- و هیچ پاسخ وجود دارد
یک نفر می تواند او را -- به نظر می رسید به هیچ آمرزش الهی را برای چنین تخطی وجود دارد.
و در عین حال انسان خودش نمی باشد ، هل دادن در راه کور خود ، هدایت شده توسط یک رویای آن
عظمت و قدرت خود را بر راه های تاریک از ظلم و ستم بیش از حد و از بیش از حد
وقف؟
و آنچه که به دنبال حقیقت ، بعد از همه؟
وقتی که من گل رز برای بازگشت به خانه من نزد استین کت یکنواخت و خسته کننده را از طریق یک گرفتار
شکاف در شاخ و برگ ، و خیلی زود در یک چرخش از راه ، من بر او آمد راه رفتن با
دختر.
دست کم کم به او استراحت بر روی ساعد خود ، و تحت گسترده ، لبه تخت خود را از کلاه پاناما
او بیش از او ، با موهای خاکستری ، پدری ، با خم و دلسوز و جوانمرد
احترام.
کنار من ایستاده بود ، اما آنها متوقف شد ، رو به من. بر روی زمین زل زل نگاه کردن او بود در او خم
پا ، دختر ، سیخ شده و اندکی بر روی بازویش ، sombrely فراتر از شانه من خیره
با سیاه و سفید ، روشن ، چشم و حرکت.
Schrecklich ، "او زمزمه. "خیلی بد!
خیلی بد! چه کاری می تواند انجام دهید؟ "
او به نظر می رسید به جذاب برای من ، اما جوانان خود ، طول روز به حال تعلیق درآورد
بر سر او ، به دادگاه تجدید نظر به من و به طور ناگهانی ، حتی در حالی که من متوجه شدم که هیچ چیز
می توان گفت ، که من پیدا کردم خودم شفاعت علت خود را به خاطر او.
"شما باید او را ببخشد ،" من به این نتیجه رسید ، و صدای خودم به نظر می رسید برای من گنگ ، از دست رفته در سازمان ملل متحد
irresponsive عظمت ناشنوا.
همه ما می خواهیم بخشیده می شود ، "من بعد از مدتی اضافه شده است.
"من چه کرده ام؟" او را با لب های او تنها پرسید.
"همیشه به او اعتماد ،" به من گفت.
"او مانند دیگران بود ،" او تلفظ به آرامی.
"مثل دیگران نیست ،" من اعتراض کرد ، اما او ادامه داد : به طور مساوی ، بدون هیچ گونه احساس --
"او غلط است."
و ناگهان استین شکست وارد "نه! نه! نه!
کودک فقیر من!..." او بصورت تماسهای مکرر دست خود را به دروغ منفعلانه خود را در
آستین.
"نه! نه! غلط نه!
درست است! درست است!
درست است!
او سعی کرد به چهره سنگی اش نگاه. "شما را نمی فهمید.
ACH! چرا شما نمی فهمید؟... خیلی بد است ، "او
به من گفت.
"روزی او باید درک کنید." '" آیا شما توضیح دهد؟ "
از او پرسیدم ، به دنبال او سخت است. در نقل مکان کرد.
"من آنها را تماشا.
گان او trailed در راه ، موهای سیاه او را شل کاهش یافت.
او راست و سبک طرف مرد قد بلند راه می رفت ، کت بی ریخت که طولانی
در چین عمود بر از شانه دولا شدن ، که پا منتقل شد آویزان
به آرامی.
آنها فراتر از آنچه که بیشه درخت کوتاه ناپدید شد (شما ممکن است به یاد داشته باشید) که در آن شانزده انواع
بامبو رشد با هم ، همه تشخیص به چشم آموخته.
من به سهم خود ، من به لطف نفیس و زیبایی که fluted مجذوب شد
بیشه ، تاج گذاری با برگ اشاره کرد و سر پر مانند ، سبکی ، قدرت ،
جذابیت به عنوان مجزا به عنوان صدای که زندگی unperplexed luxuriating.
من به یاد داشته باشید اقامت در نگاه به آن برای یک مدت طولانی ، به عنوان یکی از در دسترس از معطل
تسلی نجوا.
آسمان مروارید وار خاکستری بود. این یکی از آن روز بیشتر ابری بود به طوری نادر
در مناطق گرمسیری ، که در آن خاطرات بر یک ، خاطرات از سواحل دیگر جمعیت ، از
چهره دیگر.
من سوار به شهر همان بعد از ظهر ، با توجه با من Tamb Itam و از سوی دیگر
مالایا ، که هنر و صنعت دریا پیما که در سردرگمی فرار کرده بود ، ترس ،
دل تنگی از فاجعه.
شوک از آن به نظر می رسید به طبیعت خود را تغییر داده اند.
این اشتیاق او را به سنگ تبدیل شده بود ، و از آن ساخته شده Itam Tamb کم حرف "با ترشرویی
تقریبا پرگو.
surliness او ، بیش از حد ، به فروتنی متعجب و متحیر تسخیر کرده بود ، به عنوان اینکه او را دیده بود.
شکست افسون قوی در یک لحظه عالی.
تاجر Bugis ، مرد مردد خجالتی ، بسیار روشن در او بود که بگم.
هر دوی آنها آشکارا توسط حس تعجب عمیق نا گفتنی ، بیش از حد استقبال بهت زده شده توسط لمس
رمز و راز نفوذ ناپذیر است.
با امضای Marlow نامه ای مناسب وجود دارد به پایان رسید.
خواننده ممتاز پیچ لامپ خود و انفرادی در بالای پشت بام های باد کرده از
شهر ، مانند یک فانوس دریایی حافظ بالاتر از دریا ، او به صفحات داستان تبدیل شده است.
سوره 38
این همه آغاز می شود ، همانطور که من به شما گفته ، با مردی به نام براون ، 'حکم باز زد
روایت Marlow. "شما که در مورد غرب زدم
اقیانوس آرام باید از او شنیده شده است.
او لوطی نشان می دهد در سواحل استرالیا -- که نه او شد و اغلب به دیده می شود
، اما وجود دارد چرا که او همیشه در داستان های زندگی بی قانون مماشات
بازدید کننده از خانه است به درمان و
خفیف ترین از این داستانها که در مورد او گفته شد از کیپ یورک به خلیج عدن شد
بیش از اندازه کافی برای چسبیدن به یک مرد اگر در جای درست گفته.
آنها نتوانستند هرگز به شما اجازه می دانم ، بیش از حد ، که او قرار بود به پسر
بارونت.
می شود چون ممکن ، آن است که خاص او از خانه کشتی در اوایل ترک
حفر روز طلا ، و در چند سال تبدیل شد به عنوان تروریستی از این صحبت
و یا آن گروه از جزیره در پلینزی.
او به بومیان ربودن ، او را برخی از معامله گران تنهایی سفید به بسیار نوار
لباس خواب او در ایستاده بود ، و پس از او دزدیدند شیطان ضعیف بود ، او را به عنوان احتمال
نه از او دعوت دوئل برای مبارزه با
به ضرب گلوله اسلحه در ساحل -- که عادلانه می شده اند به اندازه کافی به عنوان این چیزها بروید ، اگر
انسان دیگر آن زمان شده بود ، در حال حاضر نیمه جان با وحشت.
براون روز آخر دزد دریایی بود ، با عرض پوزش به اندازه کافی ، مانند خود تر جشن گرفته
نمونه های اولیه ، اما آنچه او را از اراذل و اوباش برادر معاصر خود متمایز ، مانند
پهلوان پنبه هیز یا نخود خوش صحبت ، و یا
که معطر ، Dundreary مودار ، رذل dandified شناخته شده به عنوان کثیف دیک ،
خلق و خوی استکباری misdeeds خود و تمسخر و تحقیر شدید برای بشر در بزرگ و
برای قربانیان خود را به طور خاص است.
دیگران صرفا مبتذل و brutes حریص بودند ، از سوی برخی از مجتمع نقل مکان کرد اما او به نظر می رسید
قصد باشد.
او یک مرد به عنوان اگر تنها به نشان دادن نظر فقیر خود را در راب
مخلوق ، و او را به تیراندازی و یا نقص عضو از برخی آرام به ارمغان بیاورد ،
unoffending غریبه وحشیانه و کینه توز
حرارت مناسب به وحشت زده کردن بی پروا ترین از desperadoes.
در روز از بزرگترین شکوه خود او صاحب یک کرجی مسلح ، سرنشین دار توسط خدمه مخلوط از
Kanakas و whalers فراری ، و افتخار ، با چه حقیقت را نمی دانند ، از بودن
آرام توسط یک شرکت محترم از تجار مغز نارگیل تامین می شود.
بعدها او فرار کردن -- گزارش -- با همسر مبلغ ، یک دختر بسیار جوان
از راه Clapham ، که پا به حالت صاف و ملایم ، شخص در یک لحظه ازدواج کرده بود
شور و شوق ، و ، به طور ناگهانی به ملانزی پیوند ، یاطاقان ¬ های خود را از دست دادند به نحوی.
این یک داستان تیره شد. او بیمار در آن زمان او را به اجرا درآمد خاموش شد ،
و مرگ او در کشتی خود را در هیئت مدیره.
گفته شده است -- به عنوان قرار داده است خارق العاده ترین داستان -- که بر بدن خود را به او داد راه را برای
فوران غم و اندوه غم انگیز و خشونت آمیز است. شانس خود را بیش از حد ، او را ترک کرد ، خیلی زود پس از.
او کشتی خود را در برخی از سنگ خاموش Malaita از دست داده ، و برای مدتی ناپدید شده به عنوان اینکه او تا به حال
با او رفته است.
او از آینده در Nuka - هیوا ، جایی که او گاری سفری قدیمی از فرانسه خریداری شنیده
خدمات دولت است.
شرکت های معتبر او ممکن است در نظر به حال زمانی که او ساخته شده است که من خرید
نمی توانم بگویم ، اما آشکار است که آنچه با کمیسیون عالی ، کنسول ، مردان از جنگ ،
و کنترل بین المللی ، از دریاهای جنوب
گرفتن بیش از حد گرم به برگزاری آقایان از کلیه خود را.
واضح است که او باید صحنه عملیات خود منتقل دورتر غرب ، زیرا یک سال
بعد او نقش فوق العاده بی پروا ، اما نه یک بخش بسیار سودآور است ، در serio
کسب و کار کمیک در خلیج مانیل ، که در آن
peculating فرماندار و خزانه دار absconding چهره های اصلی هستند ؛
پس از آن او به نظر می رسد در سراسر فیلیپین در گاری روپوش دار فاسد خود را در مبارزه با آویزان
با ثروت ملل متحد ، از جانبی تا در ،
در حال اجرا دوره منصوب او ، او بادبان به تاریخ جیم ، همدست کور از
قدرت تاریکی.
داستان او می رود که وقتی برش گشت اسپانیایی او را به تصرف او به سادگی در تلاش بود
اجرای چند اسلحه برای شورشیان. اگر چنین است ، پس من نمی تواند درک آنچه که او بود
انجام کردن سواحل جنوب از میندانائو.
باور من ، با این حال ، این است که او باجگیری روستاهای بومی همراه
ساحل.
نکته اصلی این است که برش ، پرتاب یک نگهبان در هیئت مدیره ، ساخته شده او را در بادبان
شرکت نسبت به Zamboanga.
در راه ، برای برخی از دلیل و یا دیگر ، هر دو عروق تماس بگیرید در یکی از این جدید
شهرک زبان اسپانیایی -- که در پایان به هر چیزی هرگز آمد -- که در آن وجود ندارد
به تنها یک مقام مدنی در مسئول در ساحل ،
اما گاری روپوش دار coasting تنومند خوب دروغ گفتن در لنگر در خلیج کوچک ، و این هنر و صنعت ،
در هر راه بسیار بهتری نسبت به خود ، براون ساخته شده ذهن خود را به سرقت است.
'او شانس خود را -- به عنوان او به من گفت خودش.
جهان او به مدت بیست سال با تحقیر شدید ، تهاجمی bullied بود
او هیچ چیز در راه مزیت مواد به جز یک کیسه کوچک از نقره به همراه داشت
دلار ، که در کابین خود را پنهان می شد
به طوری که خود شیطان می تواند از آن بوی نشده است. "
و تمام شد -- مطلقا همه. او از زندگی اش خسته شده بود ، و از ترس نیست
مرگ است.
اما این مرد ، که وجود خود را بر روی هوی و هوس را با تلخ و jeering سهام
recklessness ، در ترس مرگبار از زندان ایستادند.
او unreasoning عرق سرد ، عصبی ، لرزش ، خون به آب تبدیل نوع
وحشت در امکان لخت شدن قفل -- مرتب کردن بر اساس ترور
مرد خرافاتی که در فکر آغوش که توسط شبح احساس راحتی کنید.
بنابراین مقام مدنی که در هیئت مدیره را به یک تحقیق مقدماتی
به دستگیری ، بررسی arduously در تمام مدت روز ، و تنها در ساحل رفت و پس از
تاریک ، در پنهان سازی گنگ ، و گرفتن
مراقبت های بزرگ نه اجازه دهید کمی قهوه ای تمام جلنگ جلنگ صدا کردن در کیسه آن.
پس از آن ، حال مرد از کلام او ، او ساختگی (شب بعد ، من
بر این باورند) به ارسال کردن برش دولت در برخی از کمی فوری خدمات ویژه برای.
به عنوان فرمانده او می تواند یک خدمه جایزه یدکی ، او خود را با در نظر گرفتن دور رضایت
قبل از او همه بادبان از گاری روپوش دار براون به دستمال آخرین ، و در زمان
مراقبت های خوبی برای دو او دو قایق را به ساحل یک زن و شوهر مایل.
اما در خدمه براون بود ، جزایر سلیمان ، ربوده شده در جوانان خود و وجود دارد
اختصاص داده شده به براون ، که بهترین مرد این باند کل بود.
این همکار شنا به ذخیره -- پانصد متری یا -- با پایان چله
از تمام unrove دنده در حال اجرا برای هدف ساخته شده است.
آب صاف ، و تاریک خلیج بود ، "مانند داخل گاو ،" را به عنوان براون
توصیف آن است.
جزایر سلیمان بیش از bulwarks با پایان طناب او clambered
دندان.
خدمه ذخیره -- تمام Tagals -- ساحل داشتن طرب در بومی
روستا. دو shipkeepers سمت چپ در هیئت مدیره بیدار
ناگهان دیدم شیطان.
این چشم پر زرق و برق و به عنوان رعد و برق در مورد عرشه همگانی روندی سریع.
آنها زانو خود سقوط کرد ، فلج با ترس ، عبور از خود و منمن کردن
نماز.
با استفاده از یک چاقوی بلند او در اطاق کارگران قطار ، جزایر سلیمان را در بر داشت ، بدون وقفه
orisons خود را برای اولین بار ، چاقو ، و سپس از سوی دیگر ، با استفاده از همان چاقو او را به اره مجموعه
صبورانه در کابل الیاف سخت و زبر تا به طور ناگهانی آن را تحت تیغه با چلپ چلوپ یکدیگر جدا شدند.
سپس در سکوت از خلیج او اجازه دهید بیرون فریاد محتاط ، و باند براون ، که
ضمن شده مشابه بود و زور زدن گوش امیدوار خود را در تاریکی ، آغاز شد
به جلو به آرامی در پایان خود را از پیچ و تاب.
در کمتر از پنج دقیقه دو schooners همراه با شوک خفیف آمد و
شکوه و شکایت کردن از spars.
جمعیت «براون خود را بدون از دست دادن یک لحظه منتقل ، و از آنها
سلاح گرم و عرضه زیادی از مهمات خود را.
آنها شانزده در همه عبارت بودند از : دو فراری آبی رنگ کت ، فراری دراز و باریک از یک یانکی
انسان از جنگ ، زن و شوهر از ساده اسکاندیناوی ، بور ، دو رگه از انواع ، یکی
Chinaman شیرین و مطلوب است که پخته شده -- و بقیه از تخم ریزی وصف ناپذیر از دریاهای جنوب.
هیچ کدام از آنها مراقبت ؛ براون به آنها خم به اراده او ، و قهوه ای ، بی تفاوت نسبت به چوبه دار ،
فرار از کابوس زندان اسپانیا.
او به آنها زمان به مفاد ترانس کشتی به اندازه کافی نیست و آب و هوا آرام بود ،
هوا با شبنم متهم شده بود ، و وقتی که به دور انداختن طناب و بادبان مجموعه به ضعف
خارج از ساحل پیش نویس هیچ فلوتر در
مرطوب بوم ، گاری روپوش دار قدیمی خود را به نظر می رسید خود را به آرامی جدا از به سرقت رفته
پیشه وری و لغزش دور در سکوت ، همراه با توده سیاه و سفید از ساحل ، به
شب.
آنها به دور روشن کردم. براون به من در جزئیات در رابطه با عبور خود
پایین تنگه Macassar. این کتاب داستان دلخراش و بی پناه است.
آنها کمتر از غذا و آب و آنها سوار صنایع دستی بومی چندین و
کمی از هر. با کشتی به سرقت رفته براون ، جرات نکرد به
قرار داده و به هر پورت ، البته.
او هیچ پولی برای خرید هر چیزی ، مقالات برای نشان دادن وجود ندارد ، و دروغ قابل قبول ندارد که به اندازه کافی برای به دست آوردن
او را دوباره.
کرجی عرب ، در زیر پرچم هلند ، یک شب در لنگر خاموش Poulo شگفت زده کرد
Laut برنج کمی کثیف ، یک دسته از موز ، و چلیک از آب ، به همراه داشت ، سه روز
پر باد ، آب و هوا مبهم از شمال شرق گاری روپوش دار در سراسر دریای جاوا به گلوله بست.
امواج آب گل آلود زرد خیس که مجموعه ای از اراذل و اوباش گرسنه.
آنها اندیش پستی قایق در حال حرکت در مسیرهای منصوب خود ، خانه به خوبی یافت می شود ، تصویب کردند
کشتی با طرف آهن زنگ زده که در دریا کم عمق لنگر انداخته در انتظار برای تغییر آب و هوا
یا به نوبه خود از جزر و مد ، انگلیسی
ناو کوچک توپدار ، سفید و تر و تمیز ، با دو دکل باریک عبور کمان خود را یک روز در
از راه دور و در فرصت دیگری ناوچه سبک هلندی ، سیاه و سفید و به شدت sparred ، loomed
تا در سه ماهه خود ، بخار پز مرده در غبار کند.
آنها را از طریق نهان تضعیف و یا نادیده گرفته ، WAN ، درخت بید رو باند از رانده شدگان مطلق ،
غضبناک با گرسنگی و از ترس و بیم تعقیب و دنبال شد.
ایده براون بود که برای ماداگاسکار ، جایی که او انتظار می رود ، بنا بر دلایل نه
در مجموع وهمی ، به فروش گاری روپوش دار در Tamatave ، و هیچ سوالات پرسیده می شود ، یا
شاید مقداری بیشتر یا کمتر جعلی مقالات برای او دست آوردن.
هنوز او می تواند قبل از عبور طولانی در سراسر غذایی اقیانوس هند مواجه شد می خواستم --
آب بیش از حد.
"شاید او از Patusan شنیده بود -- و یا شاید او فقط تنها اتفاق افتاده برای دیدن
نام با حروف کوچک در چارت - - احتمالا نوشته شده است که روستای نسبتا بزرگ تا
رودخانه در حالت خالص کاملا
دفاع ، به دور از آهنگ های مورد ضرب و شتم از دریا و از به پایان می رسد از زیر دریایی
کابل.
او این نوع از چیزی که قبل از انجام داده بود -- در راه کسب و کار و این که در حال حاضر در بود
ضرورت مطلق ، یک سوال از زندگی و مرگ -- و نه از آزادی.
آزادی!
او مطمئن بود که برای گرفتن مقررات -- شیرین سیب زمینی bullocks -- برنج --.
باند متاسفم licked لغو احکام صادره ی خود را.
محموله تولید برای گاری روپوش دار می تواند شاید extorted -- و چه کسی می داند -- برخی از
زنگ واقعی ابداع پول! برخی از این فرماندهان و روستای headmen
را می توان به بخش ساخته شده آزادانه است.
او به من گفت او که بوداده انگشتان خود به جای baulked.
من به او اعتقاد دارند. مرد او را بر این باور بیش از حد.
آنها بود تشویق نه با صدای بلند ، که یک بسته گنگ ، اما ساخته شده آماده wolfishly.
'شانس او را به عنوان به آب و هوا خدمت کرده است.
چند روز آرامش را به وحشت نگفتنی در هیئت مدیره که به ارمغان آورد
گاری روپوش دار ، اما با کمک از زمین و دریا نسیم ، در کمتر از یک هفته پس از پاکسازی
تنگه سوندا ، او لنگر انداختند Batu
Kring دهان در تپانچه شات از دهکده ماهیگیری.
'چهارده از آنها را به گاری سفری طولانی قایق بسته بندی شده (که بزرگ شد ، داشتن
برای محموله کار مورد استفاده قرار گرفته) و آغاز شده تا رودخانه ، در حالی که دو مسئول باقی ماند
گاری روپوش دار با مواد غذایی به اندازه کافی برای نگه داشتن گرسنگی برای ده روز.
جزر و مد و باد کمک کرد ، و اوایل بعد از ظهر قایق بزرگ سفید رنگ زیر ژنده
بادبان راه خود را قبل از نسیم دریا را به رسیدن به Patusan شانه ، سرنشین دار توسط
چهارده scarecrows خودنمایی میکند همه فن حریف
hungrily پیش رو ، و با انگشت بلوک بریچ از تفنگ ارزان.
براون پس از شگفتی وحشتناک ظاهر او محاسبه می شود.
آنها در آخرین سیل سمت انسداد راجه به هیچ نشانه ای ؛
خانه های برای اولین بار در هر دو طرف از جریان خلوت به نظر می رسید.
چند canoes دسترس در پرواز کامل مشاهده شد.
براون در اندازه محل شگفت زده شد.
سکوت عمیقی حاکم بود.
باد کاهش یافته است بین خانه های دو oars کردم و قایق برگزار شد تا
جریان ، این ایده به اثر استقرار در مرکز شهر قبل از
ساکنان می تواند مقاومت فکر می کنم.
به نظر می رسد ، با این حال ، که سالار دهکده ماهیگیری در Kring Batu مدیریت
برای ارسال هشدار به موقع.
: هنگامی که قایق بلند به پهلو به پهلو از مسجد (که Doramin ساخته شده بود آمد
ساختار با gables و finials سقف مرجانی حک شده) فضای باز قبل از آن بود
پر از مردم است.
فریاد بالا رفت ، و به دنبال برخورد gongs تا رودخانه.
از نقطه بالاتر از دو کمی برنج 6 -- pounders ، مرخص شدند و دور
شات پرش دسترس خالی ، spurting جت های پر زرق و برق آب در آمد
آفتاب.
در مقابل از مسجد بسیاری فریاد از مردان شروع به شلیک در volleys که شلاق
از طرفی بطرف دیگر در حال حاضر از رودخانه اتش پی درپی نورد و نامنظم ، در باز شد
قایق را از هر دو بانک ها ، و مردان براون پاسخ با وحشی ، آتش سریع.
oars شده رو به حال شوید.
به نوبه خود از جزر و مد در آب بالا می آید به سرعت در آن رودخانه و قایق
در اواسط جریان ، تقریبا در دود پنهان شده است ، شروع به رانش استرن مهمترین است.
در امتداد هر دو ساحل دود ضخیم ، دروغ زیر سقف در رگه سطح به عنوان
شما ممکن است ابر طولانی در شیب کوه برش را ببینید.
جنجال راه انداختن جنگ گریه می کند ، صدای جرنگ جرنگ ارتعاشی gongs ، خروپف عمیق طبل ، yells
از خشم ، سقوط از رگبار شلیک ، DIN افتضاح است ، که در آن قهوه ای مبهوت شنبه
اما پیوسته در پنجه ، که خود کار
به خشم نفرت و خشم در برابر آن دسته از افرادی که جرات و فرصت دفاع از خود را.
دو تن از افرادش زخمی شده بود ، و او را دیدم عقب نشینی خود را در زیر این شهر از سوی برخی از برش
قایق که از حصار بندی Tunku Allang قرار داده شده بود.
شش عدد از آنها وجود دارد ، پر از مردان است.
در حالی که او در نتیجه گذاری شد او را درک ورودی از نهر باریک (همان
که جیم در آب کم jumped بود). سپس طره کامل است.
فرمان قایق طولانی در آنها فرود آمد ، و به یک داستان کوتاه مدت ، آنها
خود را بر روی تیزی یا برامدگی خاک از اب کمی در مورد 900 متری از ایجاد مانع ، که برقرار شد ،
در واقع ، آنها را از آن موقعیت فرمان است.
دامنه های تیزی یا برامدگی خاک از اب برهنه شد ، اما چند درخت در این اجلاس وجود داشت.
آنها رفت و به کار برش این را برای استحکام یا سنگر موقتی و نسبتا intrenched شد
قبل از تاریک ، ضمن قایق راجه در رودخانه با کنجکاو باقی ماند
بی طرفی است.
هنگامی که خورشید مجموعه ای از چسب blazes خار و خاشاک در بسیاری از روشن در رودخانه جلو ، و
بین دو خط از خانه ها در کنار زمین انداخت به تسکین سیاه و سفید
سقف ، گروه از کف دست های بلند و باریک ، تودههای سنگین از درختان میوه است.
براون دستور داد چمن گرد و موقعیت خود را به اخراج می شود ، یک کم حلقه ای از شعله های آتش نازک
تحت دود صعودی آهسته به سرعت در حال پایین دامنه از تیزی یا برامدگی خاک از اب wriggled در اینجا
و بوش خشک گرفتار با قد بلند ، سر و صدا و باطل وجود دارد.
اتش سوزی بزرگ منطقه واضح و روشن از آتش تفنگ از حزب کوچک ساخته شده ، و
منقضی سوختن در لبه از جنگل ها و در امتداد ساحل آب گل آلود از
نهر است.
نوار جنگل luxuriating در توخالی مرطوب بین تیزی یا برامدگی خاک از اب و راجه
ایجاد مانع با crackling بزرگ و انفجارات از ترکیدن آن را در آن سمت متوقف
بامبو سرچشمه می گیرد.
آسمان حزن انگیز ، مخمل نما ، و swarming با ستاره بود.
زمین سیاه بی سر و صدا را با حلقه های خزنده کم دودی ، تا یک نسیم کوچک
آمد و منفجر همه چیز دور است.
براون حمله تحویل داده شود تا به زودی به عنوان جزر و مد به اندازه کافی سرازیر شده بود دوباره به انتظار
فعال کردن قایق جنگی که قطع شده بود عقب نشینی خود را به نهر را وارد کنید.
در هر حال مطمئن بود که وجود دارد تلاش برای حمل کردن بلند قایق خود را ، که
وضع در زیر تپه ، یک توده تاریک در شین ناتوان از مرطوب گل ، تخت.
اما هیچ حرکتی از هر نوع توسط قایق در رودخانه ساخته شده بود.
در طول حصار بندی و ساختمان راجه براون چراغ خود را بر آب دیدم.
آنها به نظر می رسید در سراسر جریان لنگر انداخته است.
چراغ دیگر شناور در دسترس در حال حرکت بودند ، عبور و recrossing از یک سو به
طرف.
نیز وجود دارد چراغ برق زده حرکت بر دیوارهای طولانی از خانه تا رسیدن به
تا آنجا به عنوان خم ، و هنوز هم فراتر از دیگران جدا شده درون مرزی است.
دستگاه بافندگی از آتش سوزی بزرگ فاش ، ساختمان ها ، سقفها ، شمع های سیاه و سفید ، تا آنجا که او
می توانم ببینم. این یک مکان بسیار زیاد بود.
چهارده مهاجمان ناامید دروغ مسطح در پشت درختان felled chins خود را مطرح
نگاه در هم بزنید از این شهر است که به نظر می رسید تا رودخانه برای مایل به گسترش و
ازدحام با هزاران نفر از مردان عصبانی.
آنها به یکدیگر صحبت می کنند. و سپس آنها را به فریاد زدن با صدای بلند بشنوند ،
یا شات تک رنگ ، بسیار دور از کار اخراج جایی.
اما دور همه چیز موقعیت خود را هنوز ، تاریک ، ساکت و آروم.
آنها به نظر می رسید به فراموشی سپرده شود ، در صورتی که هیجان بیدار نگه داشتن تمام جمعیت
به حال هیچ ربطی به با آنها ، انگار که مرده شده بود در حال حاضر. "