Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل LVII. چشم انداز Athos.
هنگامی که این غش از Athos متوقف شده بود ، کنت ، تقریبا از داشتن داده راه شرمنده
قبل از این رویداد طبیعی برتر خود ، لباس پوشیدن و اسب خود را دستور داد ، مصمم
برای سوار شدن به Blois ، برای باز کردن برخی
مکاتبات با یا آفریقا ، D' Artagnan ، یا Aramis.
در واقع ، این نامه ای از Aramis اطلاع کنت د لا Fere از موفقیت بد
سفر از دختر خوشگل ، جزیره.
به او جزئیات کافی از مرگ Porthos به حرکت مناقصه و اختصاص داده شده
قلب Athos به الیاف درونی آن. Athos آرزو برای رفتن و پرداخت دوستش
Porthos از آخرین بازدید شما.
برای بارگزاری این افتخار را به همراه خود را در آغوش او به معنای به ارسال به D' Artagnan ، به
غالب بر او سفر دردناک recommence به دختر خوشگل ، جزیره ، برای تحقق خود را در
شرکتی که زیارت غمگین به آرامگاه
غول او بسیار دوست داشتنی بود ، سپس به خانه خود بازگشت که محرمانه به اطاعت
نفوذ بود که انجام او را به ابدیت توسط یک جاده مرموز.
اما به ندرت در بندگان شادی خود را ملبس به لباس استاد خود ، آنها را با شاهد داشتند
لذت آماده شدن برای سفر که ممکن است مالیخولیا خود پراکنده ؛ به ندرت
حال gentlest کنت اسب زین شده است
آورده و به درب ، زمانی که پدر رائول احساس سر خود را تبدیل به اشتباه ، خود را
پاها راه بدهند ، و او به وضوح درک عدم امکان رفتن یک گام به جلو است.
او دستور داد که خود را به نور خورشید انجام می شود ، آنها او را بر بستر خود را از خزه گذاشته
جایی که او گذشت یک ساعت کامل قبل از اینکه او می تواند روح خود را بهبود می یابند.
هیچ چیز طبیعی تر از این ضعف می تواند پس از سکون پس از آن ، بیاثر بهحساب میآوردند.
روز دوم.
Athos ابگوشت زمان ، به او قدرت دادن ، و لب های خشک خود را در یک حمام
بقدر یک لیوان شراب او عاشق بهترین -- که شراب های قدیمی Anjou ذکر شده توسط Porthos در
اراده قابل تحسین او.
سپس ، تجدید ، در ذهن ، او اسب خود آورده بود دوباره ، اما تنها با کمک
از بندگان او بود او قادر به صعود به زین دردناکی است.
او صد قدم رفتن نیست ؛ لرز او را تصرف کردند دوباره در عطف از
جاده ها است. "این بسیار عجیب است!" گفت که او را به خود
پیشخدمت مخصوص ، که او را به همراه.
"متوقف ساختن ما ، مسیو -- به شما التماس کردن به من" پاسخ داد : بنده وفادار "چگونه شما رنگ پریده
در حال گرفتن! "
"است که نمی خواهد به پیشگیری از من به دنبال مسیر من ، در حال حاضر من یک بار آغاز شده ، پاسخ داد :"
کنت. داد و او اسب خود سر خود را دوباره.
اما ناگهان ، حیوان ، به جای پیروی از فکر استاد خود ، متوقف شد.
جنبش ، که Athos ناخودآگاه بود ، کمی بررسی کرده بود.
"چیزی ، گفت :" Athos "بخواهد که من باید نه بیشتر.
پشتیبانی من ، "او اضافه کرد ، کشش از سلاح خود را ،" سریع! نزدیک تر!
من احساس می کنم عضلات استراحت -- من باید از اسب من پاییز ".
نوکر جنبش توسط استاد او را در حال حاضر او موفق به دریافت منظور ساخته شده را دیده بود.
او بالا رفت و به او به سرعت ، کنت در آغوش او دریافت کرد ، و آنها هنوز رتبهدهی نشده است
به اندازه کافی دور از خانه برای بندگان ، که در درها را به باقی مانده بود
تماشای خروج کارشناسی ارشد خود را ، نه به
درک اختلال در دادرسی ، معمولا به طور منظم از کنت ، نوکر
رفقای خود را با حرکات و اشارات و صدا نامیده می شود ، و همه به کمک او عجله.
Athos رفته بود ، اما چند قدم در بازگشت خود ، زمانی که او خود احساس می کردم که بهتر.
قدرت او به نظر می رسید برای احیای و با آن میل به رفتن به Blois.
او اسب دور به نوبه خود او : اما ، در اولین گام حیوان ، او دوباره به غرق
حالت مرگ کاذب و عذاب است. "خب! قطعا "گفت که او" از آن اراده شده است
که من باید در خانه بمانند. "
مردم او flocked در اطراف او و آنها او را از اسب خود را بلند ، و انجام او را به عنوان
به سرعت به عنوان به خانه امکان پذیر است. همه چیز در اتاق او آماده بود ، و
آنها او را به رختخواب.
"شما مطمئن باشید به خاطر داشته باشید ،" گفت که او ، مستعد خود را به خواب "، که من انتظار دارم
نامه ها را از آفریقا به این روز است. "
"موسیو ، بدون شنیدن با لذت شکی نیست که پسر Blaisois سوار بر اسب رفته ،
برای به دست آوردن یک ساعت بیش از پیک از Blois ، پاسخ داد : "نوکر خود را د مخصوص.
: "با تشکر از شما ، پاسخ Athos ، با لبخند ارام او.
کنت خوابش برد ، اما آشفته خود را چرت زدن شبیه شکنجه به جای
سکون.
بنده که او را تماشا دیدم چندین بار بیان درد و رنج داخلی
سایه بر روی ویژگی های او است. شاید Athos بود به خواب.
آن روز درگذشت.
پسر Blaisois بازگشت پیک خبر آورده بود.
کنت محسوب دقیقه با ناامیدی او را shuddered زمانی که از این دقیقه
یک ساعت.
این ایده که او فراموش کرده بود او را کشف و ضبط یک بار ، آورده و در اضطراب سخت و ناگهانی ترس از
قلب است.
همه در خانه داده بود و همه امید پیک -- ساعت خود را به مدت
منتقل می شود.
چهار بار بیان به Blois فرستاده شده سفر خود را تکرار کرده بود ، و هیچ چیز وجود دارد
به آدرس کنت. Athos می دانستند که پیک فقط وارد
یک بار در هفته.
در اینجا ، و سپس ، یک تاخیر از هشت روز فانی می شود را تحمل.
او شب را در این ترغیب دردناک نمود.
که یک مرد بیمار ، تحریک شده درد و رنج ، می تواند از سودا اضافه کنید
مفروضات به احتمال در حال حاضر تیره ، Athos در طول اولیه متراکم
ساعت پس از این شب دلتنگ کننده.
تب گل رز : هنگام تهاجم به قفسه سینه ، که در آن آتش به زودی گرفتار ، با توجه به
بیان پزشک ، که آورده شده از Blois توسط Blaisois او
سفر آخرین.
به زودی به دست اورد سر. پزشک ساخته شده دو متوالی
خونریزی ، که آن را برای زمان جدا شدن ، اما در سمت چپ بیمار بسیار ضعیف است ، و بدون
قدرت عمل در هیچ چیز به جز مغز او.
و در عین حال این تب سهمناک بود متوقف شده است. آن را با تپش قلب تاریخ و زمان آخرین خود محاصره
اندام تنش آن با بازده به عنوان نیمه شب زده به پایان رسید.
پزشک ، شاهد بهبود بی چون و چرا ، بازگشت به Blois ، پس از
داشتن دستور داد برخی از نسخه ها ، و اعلام کرد که کنت بود نجات داد.
سپس برای Athos آغاز عجیب و غریب ، ایالتی و غیر قابل تعریف است.
فکر ، ذهن خود را نسبت به رائول ، که پسر محبوب تبدیل.
تخیل او زمینه های آفریقا در اطراف Gigelli نفوذ ، که در آن م
د بیوفورت را باید با ارتش خود فرود آمد.
اتلاف سنگ خاکستری ، سبز در بخش های خاصی توسط آب دریا ارائه شده است ،
هنگامی که آن را از ساحل در طوفان و تندباد شدت انتقاد کرد.
فراتر از آن ، ساحل ، با این سنگها مانند سنگ قبر را strewed ، در شکل صعود
سالن آمفی تئاتر در میان بنه درختان و کاکتوس ، مرتب سازی بر اساس شهر کوچک ، پر از
دود ، صداهای اشتباه گرفته شود ، و جنبش های وحشت زده.
ناگهان ، از اغوش حمل کردن این دود به وجود آمد ، یک شعله ، که موفق شد ،
خزنده در تمام سطح شهر را پوشش ، در امتداد خانه ها ، و افزایش
توسط درجه ، متحد با رنگ قرمز و عصبانی
vortices شد ، اشک و جیغ ، و supplicating آغوش outstretched به بهشت.
وجود دارد ، برای یک لحظه بود ، هراسان پله mele از چوب در حال سقوط به قطعه ،
شمشیر شکسته شده است ، از سنگ calcined ، درختان سوخته و ناپدید شدن است.
این یک چیز عجیب و غریب بود که در این هرج و مرج ، که در آن Athos متمایز دستهای خود را بالا ،
که او در آن شنیده ام گریه می کند ، sobs ، و ناله ، او یکی از چهره انسان را نمی بینم.
توپ thundered از راه دور ، تفنگ ها دیوانه وار barked ، دریا moaned ،
گله فرار آنها ، محدوده بیش از شیب پوشیده از سبزه.
اما نه یک سرباز برای درخواست بازی به باتری های توپ ، ملوان برای کمک به
در مانور ناوگان ، چوپان مسئول گله.
پس از خراب کردن روستا ، تخریب قلعه ها که تحت سلطه
آن ، یک تباهی و نابودی به طرزی جادویی ، بدون همکاری یک شکل دراورده شده
انسان تنها ، به شعله های آتش بودند
خاموش ، دود شروع به فروکش کردن ، سپس در شدت کاهش یافته ، paled و
ناپدید شده به طور کامل. شب و سپس بر صحنه آمد ، تاریکی شب
بر زمین ، درخشان در آسمان است.
ستاره های دنباله دار بزرگ که مزین به آسمان آفریقایی ساطع و gleamed بدون
روشن کردن هر چیزی.
سکوت طولانی ، که به داد برای یک لحظه رخ داد ، دراز کشیدن به تخیل آشفته
Athos ، و به عنوان او احساس کردند که آنچه که او را دیدم فسخ انجام شد ، او اعمال می شود
دقت چشم از درک خود را
منظره عجیب و غریب که تخیل خود را به حال ارائه شده است.
این نمایش به زودی برای او ادامه داده است.
ماه رنگ پریده خفیف پشت declivities از ساحل ، خطی در افزایش یافت
برای اولین بار موجدار از امواج دریا ، که به نظر می رسد تا پس از آرام داشته باشند
خروش چهارم در طول چشم انداز فرستاده بود
Athos -- ماه ، ما می گویند ، ریختن الماس و opals آن بر briers و
بوته از تپه.
سنگ خاکستری ، بسیاری از فانتوم های ساکت و توجه ، به نظر می رسد جمع آوری آنها
سر به بررسی همین ترتیب میدان نبرد شده توسط نور ماه ، و Athos
درک که میدان خالی ، در طول مبارزه ، در حال حاضر با بدن کاهش یافته اطراف پراکنده بود.
نا گفتنی میلرزد از ترس و وحشت را تصرف کردند روح خود را به عنوان او به رسمیت شناخته سفید
و یونیفورم آبی سربازان Picardy ، با پیکس طولانی خود و آبی
دسته ، و muskets مشخص شده با گل زنبق یا سوسن در ته.
هنگامی که او را دیدم تمام زخم های خمیازه ، به دنبال به آسمان درخشان به عنوان اگر به تقاضای
پشت آنها روح که به آن پاساژ باز بود ، -- که او را دیدم
اسب ذبح ، سفت ، زبان خود را
در یک طرف دهان خود را حلق آویز کردن ، خوابیدن در خون براق congealed
اطراف آنها را ، رنگ آمیزی مبلمان و ارواح اموات خود را -- که او را دیدم اسب سفید
م د بیوفورت ، با سر خود را مورد ضرب و شتم قرار
قطعات ، در صفوف اول مرده ، Athos دست سرد بر پیشانی خود را به تصویب رساند ،
که او به پیدا کردن سوزش شگفت زده شده بود.
او با این لمسی متقاعد شده بود که او وجود داشت ، به عنوان یک تماشاگر ، بدون هذیان است
کمک های وحشتناک ، روز پس از نبرد بر سواحل Gigelli جنگیدند
ارتش اکسپدیشن ، که او به حال دیده می شود
ترک ساحل فرانسه و ناپدید می شوند بر افق کم نور ، و از آن او بود
به عنوان یک سیگنال با فکر و ژست تاریخ و زمان آخرین شات توپ از کار اخراج شده از طرف دوک ادای احترام کردند
خداحافظی به کشورش را دارد.
چه کسی می تواند عذاب فانی که با روح خود به دنبال را ، رنگ مانند چشم هوشیار ،
این effigies سربازان سرد خاک رس ، و بررسی آنها ، یکی پس از دیگری ، برای دیدن
اگر رائول خواب در میان آنها؟
چه کسی می تواند مسمومیت از شادی که با آن Athos متمایل قبل از خدا ، ابراز و
او را که برای نداشتن او را با ترس زیادی در میان کشته شدگان دیده می شود او به دنبال تشکر شده اند رو بیاب
در واقع ، سقوط کرده در صفوف خود ، سفت ، یخ زده ، مرده ، هنوز هم قابل تشخیص با سهولت
به نظر می رسید با خوشنودی به نوبه خود به سمت کنت د لا Fere ، دیده می شود بهتر است توسط
او ، در طول بررسی غم او.
اما با این حال ، او ، شگفت زده شده بود در حالی که دیدن تمام این اجرام ، به درک
بازماندگان.
به چنین نقطه این توهم را گسترش دهد ، که این دیدگاه بود برای او یک سفر واقعی
توسط پدر را به آفریقا ساخته شده ، برای به دست آوردن اطلاعات دقیق تر احترام پسرش.
خسته شده است ، بنابراین ، با داشتن دریاها و قاره ها صرف می ، او به دنبال سکون تحت
یکی از چادرها پناه و پشت یک سنگ ، در بالای آن سفید شناور
فلور - DE - lised پرچم سهگوش.
او برای یک سرباز نگاه به انجام او را به چادر م د بیوفورت.
سپس ، در حالی که چشم خود را سرگردان بر دشت بود ، چرخش در تمام جهات ، او را دیدم سفید
شکل ظاهر می شود در پشت myrtles معطر.
این رقم در لباس یک افسر لباس بود و آن را در دست خود را برگزار شکسته
شمشیر آن را به آرامی به سمت Athos پیشرفته ، که ، کوتاه توقف و تثبیت چشمان او
بر آن است ، نه سخن گفت و نه نقل مکان کرد ، اما
آرزوی به آغوش باز خود را ، چرا که در این افسر سکوت او در حال حاضر به رسمیت شناخته شده بود
رائول. کنت تلاش برای مطلق فریاد ، اما
در گلو او خفه شد.
رائول ، با یک ژست ، به کارگردانی او را به سکوت ، با قرار دادن انگشت خود را بر روی لب هایش را و
درجه ، بدون Athos بودن قادر به دیدن این حرکت خود پاها ، عقب کشی.
کنت ، هنوز paler از رائول ، به دنبال پسرش ، دردناکی تراورس briers و
بوته ها ، سنگ ها و خندق ها ، رائول ظاهر نشده است به لمس زمین ، هیچ مانعی
ظاهری مانع از سبکی ماه مارس خود.
کنت ، که نابرابری از مسیر خسته ، به زودی متوقف شود ، خسته است.
رائول هنوز هم ادامه داد : او را با اشاره صدا زدن به او را دنبال کنید.
مناقصه پدر ، به آنها قدرت ترمیم عشق ، آخرین تلاش ساخته شده است ، و صعود
کوه پس از مرد جوان ، که او را با ژست و توسط لبخند جذب است.
او در طول تاج از تپه به دست آورده و شاهد ، در سیاه و سفید انداخته ، بر
افق سفید توسط ماه ، به صورت هوایی از رائول.
Athos رسیده چهارم دست خود را به نزدیک به پسر مورد علاقه خود را بر فلات ، و
دومی نیز خارج خود کشیده ، اما به طور ناگهانی ، و اگر مرد جوان شده بود ،
به دور خود با وجود ، هنوز هم کشیده شده
عقب نشینی ، او زمین را ترک ، و Athos شاهد درخشش روشن آسمان آبی بین
فوت فرزند خود و زمین از تپه.
رائول insensibly به خلاء گل رز ، لبخند زدن ، هنوز هم با ژست تماس : -- او
ترک به سمت آسمان است. Athos زبان آمده فریاد تندرنس و
ترور.
او زیر نگاه دوباره. او را دیدم یکی از اردوگاه های نابود شده ، و همه کسانی
بدن سفید ارتش سلطنتی ، مانند اتم ها حرکت بسیاری است.
و ، پس ، بالا بردن سر او ، او را دیدم چهره پسر او هنوز او را beckoning
صعود از درجه اعتبار ساقط عارف.