Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل سوم ظهور من در مریخ
باز کردم چشم من بر چشم انداز عجیب و عجیب و غریب است.
من می دانستم که من در مریخ بود ، نه یک بار من سوال یا سلامت عقل من یا من
بیداری.
من خواب بود ، بدون نیاز به pinching اینجا و آگاهی درونی به من گفت به عنوان
سادگی که من بر مریخ به عنوان ذهن خودآگاه خود را به شما می گوید که شما را بر
زمین می باشد.
شما این واقعیت سوال نیست ؛ نه انجام I.
من به خودم دروغ مستعد بر تخت زرد رنگ ، پوشش گیاهی mosslike ، که
در اطراف من در تمام جهات مایل پایان نا پذیر کشیده شده است.
من به نظر می رسید به دروغ گفتن در حوضه عمیق ، دایره ای ، در امتداد آستانه بیرونی که من
می تواند بی نظمی از تپه پایین تمایز قائل شود.
این ظهر بود ، خورشید درخشان کامل بر من و گرما از آن بود و نه
شدید بر بدن برهنه من ، هنوز هیچ بزرگتر از که درست زیر مشابه بوده است
شرایط در صحرای آریزونا.
در اینجا و آنجا outcroppings اندکی از سنگ کوارتز تحمل که در glistened
در مقابل نور آفتاب و کمی به سمت چپ من ، شاید صد متری ، کم ، جداره ظاهر
محوطه مورد چهار پا در ارتفاع.
بدون آب ، و بدون پوشش گیاهی به غیر از خزه در شواهد ، و به عنوان من بود تا حدودی
تشنه من مصمم به انجام یک کمی کاوش.
Springing به پا من من من تعجب مریخ ، برای تلاش ، که در
زمین به ارمغان آورده اند من راست ایستاده ، من را به هوای مریخ را به انجام
ارتفاع حدود سه متری.
من آرام بر زمین alighted ، با این حال ، بدون شوک و یا شیشه قابل ملاحظه است.
در حال حاضر به شروع یک سری از تحولات که حتی پس از آن مضحک در شدیدترین حالت به نظر می رسید.
که من پیدا کردم که من باید یاد بگیرند که راه رفتن را دوباره و دوباره ، به عنوان اعمال عضلانی که
به اجرا درآمد من به راحتی و با خیال راحت بر زمین antics عجیب و غریب با من بر مریخ ایفا می کرد.
به جای پیشرفت در شیوه ای سالم و محترمانه ، تلاش من برای راه رفتن
منجر به انواع هاپ که مرا روشنی از زمین چند فوت در
هر قدم و وسیع بر من فرود آمد
رو در رو یا پشت در پایان هر هاپ دوم یا سوم.
عضلات من ، کاملا هماهنگ شده و عادت کرده اند به نیروی گرانش
زمین ، شرارت را با من در اقدام برای اولین بار به کنار آمدن با در بازی
گرانش کمتر و کاهش فشار هوا در مریخ.
من تعیین می کند ، با این حال ، برای کشف ساختار کم که تنها شواهد بود
زندگی در چشم ، و بنابراین من پس از طرح منحصر به فرد از رجوع به اولین برخورد
اصول در نقل و انقال نیرو ، خزنده.
من نسبتا خوب در این و در چند لحظه کم رسیده بود ، محاصره
دیوار محوطه.
به نظر می رسد بدون درب ها و پنجره ها بر طرف نزدیکترین من وجود دارد ، اما به عنوان دیوار
بود ، اما در حدود چهار فوت ارتفاع من با احتیاط به دست آورد پاهای من و peered بر بالا بر
عجیب ترین دید آن را به حال به حال شده است به من داده برای دیدن.
سقف محوطه از شیشه جامد در حدود چهار یا پنج اینچ بود
ضخامت ، و در زیر این چند صد تخم مرغ بزرگ ، کاملا گرد و
برفی سفید است.
تخم مرغ تقریبا یکسان در اندازه بودند که در حدود دو و یک نیم پا در قطر.
پنج یا شش در حال حاضر از تخم در آمده بود و کاریکاتورهای چیز عجیب و غریب که چشمک می زند در شنبه
نور خورشید به اندازه کافی به علت سلامت عقل من به من به شک.
آنها بیشتر به نظر می رسید سر ، با بدن های کوچک لاغر و استخوانی ، گردن بلند و شش پاها ،
یا که من پس از آن آموخته ، دو پا و دو بازو ، با جفت واسطه
اندام که می تواند در خواهد شد یا به عنوان بازوها یا ساق پا استفاده می شود.
چشمان خود را در طرف شدید سر خود را بازیچه قرار دادن بالاتر از مرکز قرار گرفتند و
برآمده در چنین شیوه ای که آنها می تواند به کارگردانی یا جلو و یا عقب و همچنین
به طور مستقل از یکدیگر ، در نتیجه
اجازه این جانور عجیب و غریب را در هر جهت نگاه کنید ، و یا در دو جهت در یک بار ،
بدون نیاز به چرخاندن سر.
گوش ، که کمی بالاتر و چشم به هم نزدیک بودند ، کوچک بودند ، فنجان
شاخک به شکل و بیرون زده از یک اینچ بر روی این نمونه های جوان بیشتر است.
بینی آنها شدند ، اما شکاف طولی در مرکز چهره خود را ، نیمه راه بین
دهان و گوش خود را را. هیچ مو بر روی بدن آنها وجود دارد که
از رنگ زرد به سبز بسیار سبک است.
در بزرگسالان ، بود که من برای یادگیری بسیار به زودی ، این رنگ عمیق تر به رنگ سبز زیتون
و تیره تر در مردان نسبت در زنان می باشد.
علاوه بر این ، سر از بزرگسالان نسبت به بدن آنها نه به عنوان در
مورد جوانان. عنبیه چشم های قرمز خون است ، همانطور که در
Albinos ، در حالی که مردمک تیره است.
خود کره چشم بسیار سفید ، به عنوان دندان.
این دومی اضافه کردن یک ظاهر وحشی ترین و در غیر این صورت مهیب
قیافه وحشتناک ، به عنوان منحنی tusks پایین تر به سمت بالا به نقاط تند است که به پایان دادن به
در مورد جایی که چشم از موجودات زمینی انسان در آن قرار دارد.
سفیدی دندان است که از عاج ، اما از snowiest ترین و نیست
gleaming از چین است.
در مقابل پس زمینه تاریک از پوست زیتون خود tusks خود را ایستادگی کردن در اکثر
قابل توجه شیوه ساخت این سلاح ها در حال حاضر ظاهر singularly نیرومند است.
بسیاری از این جزئیات بعد ، من ذکر کردم که برای من داده شد ، اما زمان کمی برای حدس و گمان در
شگفتی کشف جدید من.
من دیده بود که تخم مرغ در روند جوجه ریزی ، و به عنوان ایستاد
تماشای هیولا کمی شنیع شکستن از پوسته خود من موفق به یاد داشته باشید
رویکرد نمره کامل رشد کرده مریخی ها از پشت من.
آینده ، به عنوان آنها انجام داد ، بیش از خزه نرم و بی صدا ، که پوشش می دهد عملا
تمام سطح مریخ به استثنای از مناطق یخ زده در قطب
و پراکنده کشت ولسوالی ،
آنها ممکن است دستگیر شده به راحتی ، اما نیت آنها بدتر بودند.
این تند accouterments جنگجو قبل از هر چیز که به من هشدار داد بود.
در چنین یک چیز کوچک زندگی من آویزان است که من اغلب مارول که من فرار کرده که به راحتی.
از بست آن تفنگ از رهبر حزب نه در کنار او در چرخش
زین در چنین راهی که در مقابل لب به لب بزرگ فلز باپای نیزه خود را به من اعتصاب
باید بدون همیشه دانستن مرگ بود نزدیک من snuffed.
اما صدای کمی ایجاد می شود من به نوبه خود ، و در آنجا بر من ، نه ده پا از سینه من ،
نقطه که نیزه بزرگ ، چهل نیزه پاها مدت ، نوک با gleaming
فلز ، و کم در طرف برگزار شد
ماکت نصب شده از شیاطین کوچک من مشغول تماشا بود.
اما چگونه قد کوتاه و بی ضرر آنها در حال حاضر در کنار این تجسم عظیم و فوق العاده نگاه
نفرت ، انتقام و مرگ.
مردی که خودش را ، از جمله من ممکن است او تماس ، به طور کامل به پانزده متر در ارتفاع و در بود
زمین ، وزن حدود چهار صد پوند است.
او شنبه سوار خود را به عنوان یک اسب نشسته ، بتواند در هر بشکه حیوان با پایین تر خود را
اندام ، در حالی که دست خود را از دو اسلحه راست پایین بسیار زیاد نیزه خود را در سمت برگزار شد
از سوار شدن او ، خود را دو بازوی چپ بودند
به پهلو دراز برای کمک به حفظ تعادل خود ، چیزی که او سوار داشتن نه
افسار یا زمام هر گونه توضیحات برای راهنمایی.
و کوه او!
چگونه می توانید واژه های زمینی آن را توصیف کرد!
towered ده متر در شانه و چهار پا در دو طرف تخت گسترده
دم بزرگتر ، در نوک از ریشه ، و آن را مستقیما از پشت در حالی که برگزار شد
در حال اجرا ، دهان خمیازه که تقسیم آن
سر از پوزه اش ، گردن بلند و عظیم آن.
مانند استاد خود ، آن را کاملا عاری از مو بود ، اما از تخته سنگ تیره رنگ و
بیش از صاف و براق است.
شکم آن سفید بود ، و پاهای خود را از تخته سنگ شانه ها و لگن خود را به سایه
رنگ زرد در پا همچنان زنده است.
خود پا به شدت خالی می باشند و nailless بودند ، که این واقعیت نیز کمک کرده بود
به noiselessness رویکرد خود را ، و ، مشترک با تعدد پاها ،
یکی از ویژگی های مشخصه از جانوران مریخ است.
بالاترین نوع از انسان و یک حیوان دیگر ، تنها پستاندار موجود در مریخ ،
به تنهایی ناخن به خوبی شکل گرفته و مطلقا هیچ جانوران سمداری در وجود وجود دارد
وجود دارد.
پشت این دیو شارژ اول trailed نوزده دیگران ، در تمام جهات مشابه ،
اما ، به عنوان یاد گرفتم بعد ، بلبرینگ خصوصیات فردی عجیب و غریب به خود ؛
دقیقا به عنوان دو نفر از ما یکسان هستند اگر چه ما همه بازیگران در یک قالب مشابه است.
این تصویر ، و یا به جای جامه کابوس ، که من در توصیف
طول ، ساخته شده اما یک تصور وحشتناک و سریع بر من که من تبدیل شده تا با آن روبرو است.
غیر مسلحانه و غیر مسلح بود که من از ، اولین قانون طبیعت خود را در تنها تجلی
راه حل احتمالی مشکل فوری من ، که به خارج شدن از مجاورت
نقطه از نیزه شارژ.
در نتیجه من به یک جهش بسیار دنیوی و در عین حال مافوق بشری برای رسیدن به
بالای انکوباتور مریخ ، برای چنین من باید آن را تعیین کردند.
تلاش من با موفقیت که به من وحشت زده هیچ کمتر تاج شد از آن به نظر می رسید به
تعجب مریخ رزمندگان ، برای آن انجام شده است به طور کامل سی متر به هوا پرتاب به من
فرود آمد و من صد فوت از من
تعقیب و در طرف مقابل از محوطه.
من بر خزه نرم alighted به راحتی و بدون نتیجه وقایع ناگوار ، و تبدیل شاهد دشمنان من
در امتداد دیوار بیشتر به انتظارنشسته بودند.
بعضی از من نقشه برداری با عبارات که من پس از آن افراطی مشخص شده اند کشف کردند
حیرت و دیگران آشکارا رضایت بخش خود بودند که من تا به حال
مورد تعرض قرار جوان خود را.
آنها و گو با هم در تن کم ، و gesticulating و با اشاره به سمت من.
این کشف که من تا به حال مریخی ها کمی آسیب نمیبیند ، و من بود غیرمسلح ،
باید آنها را بر من با شدت کمتر نگاه ناشی ، اما ، بود که من برای یادگیری
بعد ، چیزی که بیشتر به نفع من وزن نمایشگاه من hurdling بود.
در حالی که مریخی ها بسیار زیاد است ، استخوان های آنها بسیار بزرگ است و آنها عضلات فقط در
نسبت به گرانش است که آنها باید بر آنها غلبه.
نتیجه این است که آنها با بی نهایت چالاک کمتر و کمتر قدرتمند است ، نسبت به
وزن خود را ، نسبت به مرد کره زمین است ، و من شکی نیست که یکی از آنها به طور ناگهانی به
حمل و نقل به زمین او می تواند خود را بلند
وزن از زمین ، در واقع ، من معتقدم که او نمی تواند انجام این کار است.
شاهکار من و سپس به عنوان شگفت انگیزی بر مریخ شد و به عنوان آن که بر زمین بوده است ، و از
تمایل به من نابود آنها به طور ناگهانی بر من به عنوان یک کشف خارق العاده ای برای نگاه
دستگیر و در میان همنوعان خود را به نمایش گذاشته است.
مهلت چابکی غیر منتظره به من داده بودند به من اجازه به تدوین و فرموله کردن برنامه ریزی برای
آینده نزدیک و به یاد داشته باشید بیشتر از نزدیک ظاهر و نام آوران ، برای من می تواند
آن مبرا بدانند این افراد در ذهن من
از دیگر کسانی که رزمندگان که تنها روز قبل ، به دنبال به حال من.
من اشاره کرد که هر کدام با استفاده از سلاح های مختلف دیگر علاوه بر به نیزه بزرگ مسلح
که شرح داده ام.
سلاح که ناشی از من در برابر تلاش در فرار توسط پرواز تصمیم گیری شد
چه شد آشکارا یک تفنگ از برخی توضیحات ، و که احساس کردم ، برای برخی
دلیل ، آنها peculiarly کارآمد در دست زدن بودند.
این تفنگ از یک فلز سفید مواجه نگردند با چوب ، که من یاد گرفتم بعد بود بسیار
نور و رشد به شدت سخت را بسیار باارزش در مریخ ، و به طور کامل برای ما ناشناخته
denizens از زمین.
این فلز در هر بشکه آلیاژ که عمدتا از جنس آلومینیوم و فولاد تشکیل شده است
که آنها آموخته اند ، به خلق و خوی را به سختی به مراتب بیش از فولاد
که ما با آن آشنا هستند.
وزن از این تفنگ ها نسبتا کم است ، و با کالیبر کوچک ،
مواد منفجره ، پرتابه رادیوم که استفاده می کنند ، و طول بزرگ در هر بشکه ،
آنها کشنده در شدید و در رنج خواهد بود که بر روی زمین غیر قابل تصور است.
شعاع موثر نظری از این تفنگ سه صد مایل است ، اما بهترین
آنها می توانند در خدمت واقعی انجام دهید ، هنگامی که خود را با مکان یاب بی سیم و sighters مجهز شده است
اما بازیچه قرار دادن بیش از دویست مایل است.
این کاملا به اندازه کافی دور به من احترام زیادی برای اسلحه گرم مریخ رسوخ کردن در ، و
برخی از نیروی وابسته به دورهم اندیشی باید از من در برابر تلاش برای فرار در گسترده هشدار داد
نور روز از تحت muzzles از بیست از این دستگاه خرید و فروش مرگ.
مریخی ها ، پس از و گو برای یک زمان کوتاه ، تبدیل و در جهت دور سوار
که از آنها آمده بود ، ترک یکی از تعداد آنها به تنهایی توسط محوطه.
هنگامی که آنها شاید پوشیده شده تا به حال دو صد متری آنها متوقف ، و تبدیل مانت آنها
به سمت ما نشسته به تماشای جنگجو توسط محوطه.
او یکی که نیزه تا به حال نزدیک به من transfixed بود ، و آشکار است که رهبر
گروه ، که من تا به حال توجه داشت که آنها به نظر می رسید که به حضور خود منتقل
موقعیت در جهت خود را.
هنگامی که نیروی خود را به توقف او پیاده آمده بودند ، به زمین انداخت و نیزه خود را کوچک و
بازوها ، و در اطراف پایان انکوباتور به سمت من آمد ، به طور کامل غیر مسلح و
برهنه به عنوان من ، به جز برای زیور آلات بسته بر سر ، اندام ها ، و پستان.
هنگامی که او در عرض حدود پنجاه فوت از من بود او unclasped بازوبند فلزی عظیم است ، و
نگه داشتن آن را در کف دست خود را باز به سمت من ، مرا در روشن ، رزونانس خطاب
صدا ، اما در یک زبان ، آن است که نیازی به گفتن نیست ، من نمی توانست درک.
او سپس به عنوان اینکه منتظر جواب من را متوقف ، سیخ زنی مانند گوش او آنتن
و cocking او عجیب و غریب به دنبال چشم هنوز هم بیشتر به سمت من.
همانطور که سکوت دردناک تبدیل شد به این نتیجه رسیدم به خطر مکالمه کمی در مورد خود من
بخشی ، که من که او پیشنهادهای صلح حدس زد.
پرتاب سلاح های خود و خروج نیروهای نظامی خود را پیش از پیش خود
به سمت من که مدلول یک ماموریت در هر نقطه صلح آمیز بر روی زمین ، بنابراین به همین دلیل ، نه
پس از آن ، در مریخ!
با قرار دادن دست من بر قلب من یه تعظیمی کردم کم به مریخ و به او توضیح داد که
در حالی که من زبان او را درک نمی کنند ، اقدامات خود را برای صلح صحبت کرد و
دوستی که در لحظه حاضر بیشترین گرامی : به منظور قلب من بود.
البته ممکن است که بروک پر حرف برای تمام هوش سخنرانی من بوده است
انجام به او ، اما او درک اقدام که با آن ، من بلافاصله به دنبال من
کلمه است.
کشش دست من به سوی او ، من پیشرفته و بازوبند را از کف دست باز خود را گرفت ،
clasping آن را در مورد بازوی من را در بالای آرنج ؛ لبخند زد او را و ایستاده بود به انتظار.
دهان را کاملا او را به لبخند پاسخ دادن به پخش می شود ، و قفل یکی میانجی گری او
اسلحه در معدن ما تبدیل شده و به سمت سوار شدن او راه می رفت.
در همان زمان او motioned به پیروان خود را به پیش.
آنها به سمت ما در اجرا وحشی شروع شده است ، اما توسط یک سیگنال را از او بررسی می شد.
بدیهی است از او می ترسید که من واقعا وحشت زده باز هم ممکن است پرش
بطور کلی خارج از چشم انداز است.
او چند کلمه ای با مردان خود را رد و بدل ، به من motioned که من در پشت سوار
از آنها ، و پس از آن نصب شده حیوانی خود را.
همکار تعیین شده پایین دو یا سه دست رسید و بلند من پشت سر او در
پشت براق از سوار شدن او ، جایی که من در آویزان به عنوان بهترین من می تواند توسط تسمه ها و تسمه ها
که سلاح های مریخ و غیره برگزار شد.
سپس تمام دسته اسب سواران تبدیل شده و به دور نسبت به طیف وسیعی از تپه در galloped
از راه دور.
فصل چهارم یک زندانی
شاید رفته بود و ده مایل در زمانی که زمین شروع به افزایش بسیار سریع است.
ما ، بود که من بعدا به یاد بگیرند ، از نزدیک شدن به لبه یکی از دریاهای بلند مرده مریخ ، در
پایین که برخورد من با مریخی ها اتفاق افتاده بود.
در یک زمان کوتاه ما پا از کوه را به دست آورد ، و پس از تراورس باریک
تنگه دره باز آمد ، در اندام دور که از زمین پایین جدول بود
من که بر اساس آن یک شهر عظیم مشهود است.
به سوی این galloped ، ورود به آن را با آنچه به نظر می رسد یک جاده خراب
پیشرو خارج از شهر ، اما تنها به لبه از زمین میز ، که در آن به پایان رسید
ناگهان در یک پرواز از مراحل گسترده.
پس از مشاهده نزدیک دیدم که ما آنها را به تصویب رساند که ساختمان خلوت شد ، و
در حالی که به شدت فاسد به حال ظاهر نشده است tenanted
سال ، احتمالا برای سنین.
به سوی مرکز این شهر میدان بزرگ ، و بر این و در ساختمان ها
بلافاصله اطراف آن را برخی از نه یا ده صد موجودات از همان معترضان شد
نژاد به عنوان اسیرکنندگان من ، از جمله من در حال حاضر
آنها را با وجود شیوه ای شیک است که در آن من به دام افتاده شده بود در نظر گرفته است.
با استثنای زیور آلات خود را همه برهنه بودند.
زنان در ظاهر متفاوت بود اما کمی از مردان ، به جز که tusks خود را
بسیار بزرگتر نسبت به ارتفاع آنها ، در برخی موارد انحنا نزدیک به خود را به
تنظیم بالا گوش.
بدن آنها کوچکتر و سبکتر در رنگ ، و انگشتان دست و پا خود را با مته سوراخ
rudiments از ناخن ها ، که به طور کامل فاقد در میان مردان بودند.
زن بالغ در محدوده زمانی معین در ارتفاع از ده تا دوازده فوت.
کودکان نور در رنگ بودند ، حتی سبک تر از زنان است ، و همه نگاه
دقیقا به طور یکسان به من ، جز این که برخی از آنها بلندتر از دیگران مسن تر ، من مفروض است.
من تو را دیدم هیچ نشانه ای از سن افراطی در میان آنها است ، و نه تفاوت در هر گونه قابل ملاحظه وجود دارد
ظاهر خود را از سن بلوغ ، حدود چهل نفر ، تا در حدود سن یک سالگی
هزار سال ، آنها به طور داوطلبانه بر
تاریخ و زمان آخرین زیارت عجیب و غریب خود را پایین رودخانه ISS ، که منجر مریخ زندگی می کنند
می داند کجا و از که اغوش حمل کردن بدون مریخ تا به حال بازگشت است ، و یا خواهد بود
اجازه برای زندگی او یک بار پس از آغاز بر سرد ، آب تیره بازگشت.
تنها حدود یک مریخ در یک هزار میمیرد بیماری یا بیماری ، و احتمالا در مورد
بیست را زیارت داوطلبانه.
دیگر نه صد و هفتاد و نه مرگ مرگ و میر خشونت آمیز در دوئل ، در شکار ، در
حمل و نقل هوایی و در جنگ ، اما شاید تا حد زیادی از دست دادن بزرگترین مرگ می آید در طول سن
دوران کودکی ، زمانی که تعداد گسترده ای از کمی
مریخی ها سقوط قربانیان به میمون سفید بزرگ مریخ.
امید به زندگی به طور متوسط مریخ پس از سن بلوغ در حدود سه
صد سال است ، اما نزدیکتر علامت گذاری به عنوان یک هزار آن را برای مختلف
بدان معنی است که منجر به مرگ ناشی از خشونت است.
با توجه به منابع رو به کاهش نهادن این سیاره آن را آشکارا لازم برای مقابله شد
طول عمر افزایش است که مهارت قابل توجه خود را در درمان و
جراحی تولید و بنابراین زندگی انسان است
می آیند می شود اما به آرامی بر روی مریخ در نظر گرفته ، عنوان شده است توسط ورزش های خطرناک خود را گواه
و جنگ تقریبا مداوم بین جوامع مختلف است.
دیگر طبیعی و علل گرایش به سمت کاهش جمعیت وجود دارد ، اما
هیچ چیز کمک بسیار به این هدف را به عنوان واقعیت که هیچ مریخ مرد یا زن
هرگز به طور داوطلبانه بدون سلاح های کشتار است.
همانطور که ما نزدیک شدن میدان و حضور من کشف شد ما بلافاصله محاصره شد
توسط صدها تن از موجودات که مضطرب به نظر می رسید به من از صندلی من پشت من شهامت
گارد.
کلمه از رهبر حزب stilled سر و صدا خود را ، و ما را در صدای یورتمه رفتن اسب اقدام
در سراسر میدان به در ورودی با شکوه عمارت به عنوان چشم فانی را
استراحت بر.
این ساختمان کم بود ، اما تحت پوشش منطقه عظیم است.
gleaming سفید سنگ مرمر مرصع با طلا ساخته شده بود و سنگ های درخشان که
برق زد و scintillated در نور آفتاب.
ورودی اصلی در حدود صد فوت عرض شد و پیش بینی شده از ساختمان
مناسب برای تشکیل یک سایبان بزرگ در بالای سالن ورودی.
هیچ راه پله وجود دارد ، اما شیب ملایم به طبقه اول از ساختمان افتتاح شد
را به یک اتاق عظیم محاصره گالری
در طبقه این مجلس ، که با میز بسیار تراشیده شده چوبی خال خال شد و
صندلی ، حدود چهل یا پنجاه مرد مریخی ها در سراسر مراحل مونتاژ شدند
منبر.
بر روی پلت فرم مناسب چمباتمه جنگجو عظیم به شدت با فلز لود شده
زیور آلات ، همجنس گرا ، پر رنگ و زیبایی به شکل دراورده مظاهر چرم
ingeniously با سنگ های قیمتی است.
از شانه های خود را در گرو کیپ کوتاه خز سفید اندود شده با قرمز مایل به زرد درخشان
ابریشم.
آنچه من به عنوان های قابل توجه در مورد این مجموعه و سالن را لرزاند که در آن
شد congregated این واقعیت که موجودات به طور کامل از تناسب بود
به میز ، صندلی ، و دیگر
مبلمان ، این که از اندازه سازگار به انسان ها مانند من ، در حالی که
بزرگ توده از مریخی ها می تواند به ندرت به صندلی فشرده می شد ، و نه
اتاق زیر میز برای پاهای بلند خود وجود دارد.
بدیهی است ، پس از آن ، denizens دیگر در مریخ از وحشی و چیز عجیب و غریب وجود داشت
موجودات را به که دست من افتاده بود ، اما شواهد از دوران باستان افراطی
نشان داد که تمام اطراف من نشان داد که
این ساختمانها ممکن است در کم نور متعلق به برخی از رقابت طولانی منقرض و فراموش
قدمت مریخ.
حزب ما در ورود به ساختمان ، و نشانه ای از رهبر را متوقف کردند
به زمین شده بود کاهش داده است. باز هم با قفل کردن بازوی خود را در معدن ، ما تا به حال
اقدام به اتاق مخاطبان.
تشریفات چند مشاهده در نزدیک شدن سالار مریخ وجود دارد.
اسیر من صرفا strode تا پوزه ، دیگر راه را برای او را به عنوان او
پیشرفته.
سالار گل رز به پای او و زبان آمده نام اسکورت من که به نوبه خود ، متوقف
و تکرار نام حاکم پس از آن با عنوان خود است.
در آن زمان ، این مراسم و کلمات آنها چیزی به معنای زبان آمده به من ، اما بعدا
من آمد بدانید که این تبریک مرسوم بین سبز مریخی ها بود.
تا به حال مردان غریبه شده است ، و بنابراین قادر به تبادل نام ، آنها را
سکوت رد و بدل زیور آلات ، ماموریت خود را صلح آمیز بوده است -- در غیر این صورت آنها
که رد و بدل عکس و یا مبارزه کرده اند
خارج معرفی خود را با برخی دیگر از سلاح های مختلف خود را.
اسیر من ، که نام Tars Tarkas بود ، عملا معاون رئیس قبیله.
جامعه ، و انسان را از توانایی بزرگ به عنوان دولتمرد و جنگجو است.
او آشکارا به طور خلاصه توضیح داد که حوادث مرتبط با هیئت اعزامی او ،
از جمله جذب من است ، و زمانی که او تا به حال به این نتیجه رسیدند رئیس قبیله به من خطاب در
برخی نمایید.
من در خوب ما زبان انگلیسی قدیمی پاسخ صرفا به او را متقاعد کند که نه از ما
دیگر درک کنند ، اما متوجه شدم که وقتی که من کمی در نتیجهگیری لبخند زد ،
او به همین ترتیب.
این واقعیت ، و رخداد مشابه در طول بحث اول من با Tarkas Tars ،
مرا قانع که ما تا به حال حداقل چیزی مشترک ، توانایی لبخند زدن ، در نتیجه
خنده ، دلالت حس شوخ طبعی.
اما من به یاد بگیرند که لبخند مریخ صرفا بی مبالات است ، و مریخ
خنده چیز به علت مردان قوی برای رنگ چیزی را بردن وحشت است.
ایده های شوخ طبعی در میان مردان سبز مریخ به طور گسترده ای در تضاد با ما
مفاهیم incitants به خوشی.
agonies مرگ همکار بودن ، به این موجودات عجیب و غریب تحریک آمیز از
wildest شوق و شعف ، در حالی که فرم اصلی خود را از شایع ترین تفریحی است که به تحمیل مرگ بر
زندانیان خود را از جنگ در راه های مبتکرانه مختلف و وحشتناک.
رزمندگان مونتاژ و سر دسته من از نزدیک مورد بررسی قرار عضلات من ، احساس و
بافت پوست من.
سالار اصل پس از آن آشکارا نشانگر تمایل به دیدن من انجام ، و ،
حرکتی من به دنبال او با Tars Tarkas برای میدان باز آغاز شده است.
در حال حاضر ، من هیچ تلاش برای راه رفتن ، ساخته شده از زمان اولین شکست سیگنال من بود ، به جز در حالی که
محکم بتواند بازوی Tars Tarkas ، و بنابراین در حال حاضر ، رفتم پرش و flitting در مورد
در میان میز و صندلی مانند برخی از ملخ هیولا.
پس از کبودی خودم به شدت ، بسیار به تفریح از مریخی ها ، من مجددا به حال
رجوع به خزنده ، اما این آنها مناسب نیست و من تقریبا به پای من ***
یک شخص قوی بود که از صمیم قلب خواهان در بدبختیهای من خندید.
همانطور که او به من ضرب دیده را بر پاهای من چهره اش نزدیک به معدن خم شد و من تنها
چیزی که آقایی ممکن است تحت شرایط بیرحمی ، boorishness انجام دهید ،
و عدم توجه به غریبه
حقوق ، وضع روانیش مشت مستقیما به فک او و او را مانند گاو نر felled رفت.
همانطور که او به طبقه غرق من در اطراف با پشت من به سمت نزدیکترین میز چرخ دار ،
انتظار انتقام از همنوعان خود غرق می شود ، اما مصمم به
آنها به عنوان خوب نبرد به عنوان شانس نابرابر اجازه را خواهد داد قبل از من به زندگی من.
ترس من بی اساس بودند ، با این حال ، به عنوان مریخی دیگر ، در ابتدا گنگ زده با
چیز شگفت انگیز ، در نهایت به peals وحشی از خنده و تشویق شکست است.
من کف زدن به عنوان مثل به رسمیت نمی شناسد ، اما بعد ، زمانی که من آشنا تبدیل شده بود
با آداب و رسوم خود را ، من یاد گرفتم که من تا به حال موفق به کسب آنها به ندرت بر ،
مظهر طرفداری.
همکار آنها من تا به حال زده دراز جایی که او افتاده بود ، و نه هیچ یک از جفت خود را
رویکرد او.
Tarkas Tars به سمت من پیشرفته ، برگزاری از یکی از اسلحه خود را ، و ما به این ترتیب به اقدام
میدان بدون نتیجه وقایع ناگوار بیشتر است.
من البته ، و نه ، می دانم به این دلیل که ما به باز آمده بودند ، اما من در
در حال روشن طولانی نیست.
آنها برای اولین بار تکرار کلمه "چاقو" چند بار ، و پس از آن Tars Tarkas ساخته شده چند
جهش ، تکرار کلمه مشابه قبل از هر جهش ، پس از آن ، تبدیل به من ، او گفت ، "چاقو ها!"
دیدم آنچه را که آنها پس از شدند ، و خودم را با هم جمع آوری من "sakked" با چنین
موفقیت شگفت انگیزی که من پاک از صد و پنجاه پا خوب ، نه من این
زمان ، از دست دادن تعادل ، اما مستقیما بر پاهای من بدون افتادن فرود آمد.
سپس با پرش های آسان از بیست و پنج یا سی فوت به گروه کمی از بازگشت
Warriors است.
نمایشگاه من توسط چند صد کمتر مریخی شده بود از شاهد ، و آنها
بلافاصله سر را به تقاضا برای تکرار ، که سالار پس از آن
دستور داد من را ، اما من هر دو گرسنه بود
و تشنه است ، و در نقطه تعیین شده است که تنها روش نجات بود
خواستار در نظر گرفتن از این موجودات است که آنها آشکارا نمی
به طور داوطلبانه توافق.
به همین دلیل من دستورات مکرر را نادیده گرفته به "چاقو ،" و هر بار که آنها ساخته می شد
motioned به دهان من و معده من مالیده است.
Tarkas Tars و رئیس چند کلمه ای رد و بدل و جمهوری سابق ، تماس به یک جوان
زن در میان ازدحام ، او برخی از دستورالعمل ها و motioned من به همراه
او را.
من درک او پیشنهادی بازو و با هم ما میدان را به سوی یک ساختمان بزرگ عبور
در سمت دور.
عادلانه همدم من حدود هشت فوت قد ، داشتن فقط در بلوغ وارد شده است ، اما
هنوز رتبهدهی نشده است به ارتفاع کامل خود. او از نور زیتون سبز رنگ ، با
صاف ، براق پنهان.
نام او ، که من بعد از آن آموخته ، Sola بود ، و او متعلق به خدم وحشم از Tars
Tarkas.
او از من به یک اتاق بزرگ انجام دادند در یکی از ساختمان های fronting در میدان ،
و که از بستر ابریشم و پوشاک از پوست خزدار بر کف ، من در زمان به
خواب چهارم چند از بومیان.
اتاق به خوبی توسط تعدادی از پنجره های بزرگ بود روشن شد و به زیبایی تزئین شده
با نقاشی های دیواری و موزاییک ، اما از همه به نظر می رسید به استراحت که غیر قابل تعریف وجود دارد
لمس انگشت از دوران باستان است که
مرا قانع که معماران و سازندگان از این خلاقیت های شگرف
هیچ چیز مشترکی با نیمی خام brutes که اکنون آنها را اشغال.
Sola من motioned بر توده ای از ابریشم در نزدیکی مرکز اتاق نشسته و ،
تراشکاری ، صدای خش خش صدای عجیب و غریب ساخته شده ، به عنوان اینکه به کسی سیگنالینگ در مجاور
اتاق.
در پاسخ به فراخوان خود من به دست آمده نگاه اول من از تعجب مریخ جدید.
در آن ده پاهای کوتاه waddled ، و قبل از دختر چمباتمه
مطیع توله سگ.
چیزی که در مورد اندازه یک تسویه حساب شتلند ، اما سر خود را با مته سوراخ اندک
شباهتی به یک قورباغه ، جز این که فک ها با سه ردیف مجهز شدند
بلند ، تیز tusks.