Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل X. بیشتر ماجراهای وزغ
درب جلو از درخت توخالی شرق با آن مواجه بودند ، تا وزغ در اوایل نامیده می شد
ساعت تا حدی توسط نور آفتاب بر روی او در جریان ، تا حدودی توسط
بیش از سرما از انگشتان خود را ، که ساخته شده
رویای او را که او در خانه در بستر در اتاق خود خوش تیپ با پنجره تودور بود ، در
شب های سرد زمستان ، و bedclothes خود را تا به حال کردم ، گله مند و معترض آنها
می تواند سرد دیگر نه ، و به حال
اجرای طبقه پایین به آتش آشپزخانه خود را گرم و او به دنبال ، در لخت
پا ، همراه مایل و مایل از یخ زده سنگ هموار معابر ، استدلال و آنها را beseeching
به معقول و منطقی باشد.
او احتمالا می شده اند بسیار زودتر تحریک ، او خواب برای چند هفته به حال نه در
نی بر پرچم سنگ ، و تقریبا به فراموشی سپرده احساس دوستانه از ضخامت
پتو کشیده و دور تا چانه.
نشستن ، به چشم او مالیده و شکایت خود را به انگشتان پا بعد ، تعجب برای
لحظه ای که در آن او بود ، دور به دنبال دیوار سنگ آشنا و کمی محروم
پنجره ، و سپس ، با یک جهش از قلب ،
به یاد همه چیز را -- از فرار او ، پرواز خود ، به دنبال خود ، به یاد ، اول و
بهترین چیز از همه ، که او آزاد بود! سایت رایگان است!
کلمه و فکر به تنهایی ارزش fifty پتو.
او گرم از پایان برای پایان دادن به او از جهان خارج از نشاط فکر ، مشتاقانه در انتظار
برای او به ورود به نصرت او ، آماده است تا به او خدمت می کنند و بازی تا به او ،
اضطراب به او کمک کند و او را به حفظ
شرکت ، به عنوان آن همیشه در روز از قدیمی شده بود قبل از بدبختی بر او سقوط کرد.
او خود را تکان داد و برگ خشک مو را با انگشتان دست خود را خار و ، او
توالت کامل ، چهارم را به خورشید صبح راحت راهپیمایی کردند ، اما سرد
اعتماد به نفس ، گرسنه اما امیدوار ، همه عصبی
وحشت از روز گذشته توسط کنار استراحت و خواب و صادقانه و آفتاب دلگرم کننده است.
او تمام جهان را به خود ، که آن روز صبح اوایل تابستان.
جنگل تر کرده ، و او آن را کشیده بود ، و هنوز هم انفرادی : سبز زمینه که
موفق درختان خود را به او به عنوان دوست با شد که راه خود را ، زمانی که او
به آن ، در آن تنهایی بود که
در همه جا ، مانند یک سگ ولگرد به نظر می رسید ، به دنبال نگرانی برای شرکت می باشد.
وزغ ، با این حال ، به دنبال چیزی است که می تواند بحث ، و به او به طور واضح بود که
راه او باید برود.
این همه بسیار خوب ، هنگامی که شما به قلب نور ، و وجدان روشن ، و پول در
جیب شما و هیچ کس پشم شویی کشور را برای شما به شما کشیدن را به زندان
دوباره ، به دنبال که در آن جاده beckons و نقاط ، مراقبت نیست کجا.
وزغ عملی مراقبت بسیار ، در واقع ، و او می توانست راه را برای آن لگد
درمانده سکوت وقتی که هر دقیقه از اهمیت به او.
جاده این سایت متعلق به روستایی در حال حاضر توسط یک برادر کمی خجالتی بود پیوست و در شکل
از یک کانال ، که در زمان دست خود را در کنار و همراه خود را در اعتماد به نفس کامل ambled ،
اما با همان زبان گره خورده است ، نگرش نسبت به غریبه ها کم حرف.
"زحمت را!" گفت : وزغ به خود. اما ، به هر حال ، یک چیز روشن است.
آنها هر دو باید از جایی ، و رفتن به جایی.
شما نمی توانید بیش از آن. وزغ ، پسر من! "
او صبورانه در راهپیمایی توسط لبه آب است.
دور خم در آمد plodding کانال یک اسب انفرادی ، دولا شدن رو به جلو که اگر در
فکر اضطراب.
از آثار طناب متصل به یقه خود را کشیده به یک خط طولانی ، سخت به نظر برسند ، اما فرو بردن
با گشاد گشاد راه رفتن او ، بیشتر بخشی از آن چکیدن قطره های مروارید وار.
وزغ اجازه عبور اسب ، و در انتظار ایستاده بود چه سرنوشت او ارسال شد.
با یک چرخش آرام و دلنشین از آب در تعظیم کند خود را در قایق در کنار از داخل است و فقدان
او را ، رنگ پر زرق و برق خود را از سطح لبه بالایی دیوار کشتی با راه بکسل ، سرنشینان خود را تنها بزرگ
زن تنومند پوشیدن کتانی خورشید کلاه سر گذاشتن ، یک بازوی قوی در امتداد پنجه کرد.
"خوب صبح ، چیه خانوم!" او را به وزغ اظهار داشت ، او به عنوان جلب کرد تا سطح با او.
"من به جرات می گویند این ، چیه خانوم!' وزغ مودبانه پاسخ داد ، او در طول مسیر دو ، راه می رفت
پهلو به پهلو از او. "من به جرات آن است که یک صبح خوب به آنها که
نه در مشکل درد ، به چیزی که هستم.
در اینجا دختر ازدواج من ، او را می فرستد به من پس عجله برای آمدن به او را در یک بار ، پس از
کردن من می آید ، نمی دانستند چه اتفاق می افتد و یا ممکن است اتفاق خواهد افتاد ، اما از ترس
بدترین ، همانطور که شما متوجه خواهد شد ، خانم ، اگر شما یک مادر ، بیش از حد.
I'm در شستشو و شویی -- و من به دنبال کسب و کار من پس از خود را به سمت چپ
خط ، شما باید بدانید ، چیه خانوم -- و من سمت چپ من را به کودکان پس از خود را نگاه کنید ،
و مجموعه ای بیشتر موذی و مزاحم
از IMPS جوان وجود ندارد ، چیه خانوم و من تمام پول من را از دست داده و گم کرده ام ،
و برای چه چیزی ممکن است اتفاق می افتد به دختر ازدواج من ، به همین دلیل ، من دوست ندارم به
فکر می کنم از آن ، چیه خانوم! '
"کجا ممکن است دختر خود را ازدواج کرده باشد زندگی می کنند ، چیه خانوم؟" خواست بارج زن.
"او زندگی می کند نزدیک به رودخانه ، خانم ،' پاسخ وزغ.
نزدیک به یک خانه خوب به نام سالن وزغ ، که در این somewheres hereabouts
بخش است. شاید شما ممکن است از آن شنیده می شود. "
"تالار وزغ؟
چرا ، من قصد دارم که راه خودم ، 'پاسخ بارج زن.
این کانال می پیوندد رودخانه برخی مایل بیشتر در مورد ، یک سالن کوچک وزغ در بالا و
سپس آن را به پیاده روی آسان است.
شما آمده است را در طول بارج با من ، و من به شما بلند به من بدهید. "
او هدایت قایق نزدیک به بانک ، و وزغ ، با بسیاری از فروتن و سپاسگزار
قدردانی ، به آرامی بر روی پا و با رضایت بزرگ شنبه
"شانس دوباره وزغ! فکر او.
"من همیشه در بالا آمده است!" "پس شما در کسب و کار در حال شستن ، چیه خانوم؟"
گفت : بارج زن مودبانه ، آنها glided همراه.
"و یک کسب و کار بسیار خوب شما رو بیش از حد ، من به جرات گفت ، اگر من و نه خیلی آزاد در
گفت آن است. '' بهترین کسب و کار در کل کشور ،
گفت وزغ شبیه هوا.
"تمام طبقه مرفه به من -- wouldn't به هر کس دیگر اگر آنها پرداخت می شود ، می دانند که
من تا به خوبی. ببینید ، من درک می کنم کار من به طور کامل ،
و از حضور در آن را تمام کنم.
شستشو ، اتو کردن ، روشن starching ، ساخت تا شرت خوب کودک سخت برای لباس شب --
همه چیز زیر چشم خود من انجام می شود! '
اما مطمئنا شما تمام است که کار خود را انجام دهد ، چیه خانوم؟ "خواست بارج زن
با احترام.
'O ، من دختران ، گفت : وزغ آرامی : twenty دختران و یا thereabouts ، همیشه در
کار می کنند. اما شما می دانید آنچه دختران ، چیه خانوم!
تند و زننده hussies کمی ، این چیزی است که من 'دریافت!
"بنابراین من نیز ، گفت : بارج زن با heartiness بزرگ است.
اما من به جرات می گویند شما مجموعه شما را به حقوق بشر ، trollops بیکار!
و شما را بسیار می پسندم از شستن؟ "" من آن را دوست دارم ، گفت : وزغ.
"من به سادگی بر روی آن پرت گویی کردن.
هرگز به عنوان زمانی که من هر دو دست شستشو در وان ، خوشحال است.
اما ، سپس ، آن را بسیار آسان می آید به من! بدون مشکل در تمام!
لذت واقعی ، من به شما اطمینان دهم ، چیه خانوم! '
چه کمی شانس ، جلسه شما! "مشاهده بارج زن ، متفکرانه.
"یک تکه به طور منظم از بخت خوب برای هر دو از ما!
"چرا ، چه چیزی شما چیست؟" خواسته وزغ ، عصبی.
"خوب ، به من نگاه ، در حال حاضر ،' پاسخ بارج زن.
"من مانند شستشو ، بیش از حد ، همان شما و برای آن موضوع ، چه من دوست دارم
یا نه من هم برای انجام تمام من خود ، به طور طبیعی ، در حال حرکت در مورد عنوان من.
حالا شوهر من ، او مانند یک شخص برای shirking کار خود و خروج از بارج به در
من ، که هرگز لحظه ای من برای دیدن به امور خود من دریافت کنید.
با حقوق او باید در اینجا در حال حاضر ، هر دو فرمان و یا با توجه به اسب ، هر چند
خوشبختانه اسب احساس به اندازه کافی برای رسیدگی به خودش.
به جای آن که از آن ، او با سگ رفته ، برای دیدن اگر آنها نمی توانند انتخاب کنید تا یک خرگوش
برای شام جایی. می گوید او به من تا گرفتن در قفل است.
خوب ، که به عنوان ممکن است -- من به او اعتماد نیست ، یک بار او می شود که با سگ ، که بدتر
از او است. اما در همین حال ، چگونه من که با من
شستشو؟
'O ، در مورد شستن ذهن هرگز ، گفت : وزغ ، شهوت و میل نمی موضوع.
"سعی کنید و تعمیر و ذهن شما را که در خرگوش. خوب چربی خرگوش جوان ، من می شود محدود شده است.
من هر پیاز؟
"من می تواند به ذهن من در هیچ چیز به جز شستن من ثابت نیست ، گفت : بارج زن ، و من
تعجب شما می توانید صحبت از خرگوش ، با چنین چشم انداز شاد قبل از اینکه شما.
توده There'sa چیز از من است که شما در گوشه ای از داخل کابین است.
اگر شما فقط به یک یا دو نوع بیشتر لازم -- من نمی خواهد سرمایه گذاری برای توصیف
آنها را به یک خانم مثل شما ، اما شما آنها را در یک نگاه تشخیص -- و قرار دادن آنها
از طریق شستشو ، وان ما به عنوان همراه ، به همین دلیل ،
آن می شود لذت بخش را به شما ، که شما به درستی می گویند ، و یک کمک واقعی به من.
شما یک وان دستی ، و صابون و یک کتری را روی اجاق گاز و یک سطل را به مسافت های
تا آب از کانال با.
سپس من می دانم که شما خودتان را با بهره گیری ، به جای نشستن اینجا غیر فعال ، به دنبال در
مناظر و خمیازه کشیدن سر خود را.
'در اینجا ، شما به من اجازه هدایت!' گفت : وزغ ، در حال حاضر کاملا وحشت زده ، و سپس شما می توانید
بر روی خود را با شستن راه خود را. من ممکن است همه چیز خود را ، از بین بردن و یا انجام نمی EM به عنوان
شما می خواهم.
من بیشتر به چیزهایی که آقایان را خودم استفاده می شود. این خط ویژه من است. "
"اجازه بدهید به شما هدایت؟" پاسخ داد : بارج زن ، خنده.
'طول می کشد تا از عمل به هدایت کردن قایق درست.
علاوه بر این ، کار می کند ، و من می خواهم به شما خوشحال می شود.
خیر ، شما باید شستشو هستند تا شما علاقه ، انجام دهند و من به فرمان چوب
که من درک می کنم. سعی نکنید و محروم کردن من از لذت بردن از
شما با دادن یک درمان! '
وزغ نسبتا گوشه بود. او برای فرار از این راه نگاه کرد و که را دیدم
که او بیش از حد از بانک برای یک جهش پرواز بود ، و sullenly خود استعفا داد
به سرنوشت خود.
اگر آن را به که می آید ، که به تصور او را در یاس و نومیدی ، گمان می کنم هر احمق می تواند WASH! '
او وان ، صابون ، و necessaries دیگر از کابین ذهن ، انتخاب لباس در چند
تصادفی ، سعی در بخاطر آوردن آنچه را که او به حال در نگاههای گاه به گاه از طریق پنجره ها دیده می شود لباس ،
و به.
بلند مدت نیم ساعت گذشت ، و هر دقیقه از آن را دیدم وزغ گرفتن crosser و crosser.
هیچ چیز که او می تواند به چیز به نظر می رسید آنها را لطفا یا به آنها خوب است.
او سعی coaxing ، سعی کرد صورتم سیلی ، مشت زدن ، او سعی کرد آنها را در پشت لبخند او را از
از وان unconverted ، شاد در گناه خود را.
یک یا دو بار او را عصبی بیش از شانه خود را در قایق زن نگاه کرد ، اما او
ظاهر می شود نگاه را در مقابل او ، جذب می شود در فرمان او.
پشت او به شدت ached ، و او با بی میلی متوجه شده است که پنجه های او بود شروع به دریافت کنید
تمام crinkly. در حال حاضر وزغ بسیار افتخار پنجه های او.
او در زیر کلمات نفس خود muttered است که باید از لب یا عبور هرگز
washerwomen یا وزغ و از دست داده صابون ، برای بار fiftieth.
انفجار خنده ساخته شده خود را راست او و نگاه دور.
بارج زن خم شد و خنده unrestrainedly ، تا اشک بود
چشمان او.
"من در حال تماشای شما همه زمان ،" او gasped.
"من فکر کردم شما باید یک شوخی فریب امیز تمام همراه ، از راه پسند شما صحبت کردیم.
زیبا زن رختشوی خانوادگی شما!
شسته شده هرگز به اندازه یک ظرف ، قدرت را در زندگی خود ، من دراز! '
خلق و خوی وزغ نهفته شده است که به حال وحشیانه برای برخی از زمان ، در حال حاضر نسبتا پخته
بر ، و او از دست داده خود را کنترل.
"شما رایج است ، کم ، FAT بارج زن او فریاد زد ،" آیا شما جرات به صحبت با شما نیست
betters که! زن رختشوی خانوادگی در واقع!
من می خواهم شما بدانید که من یک وزغ ، بسیار شناخته شده ، مورد احترام ، تشکر کرده اند
وزغ!
من ممکن است تحت یک بیت از یک ابر در حال حاضر ، اما من نمی شود در توسط خندید
bargewoman! 'زن به نزدیکتر به او و peered
تحت پوش خود را کاملا و از نزدیک.
"چرا ، بنابراین شما هستند!' او گریه. "خوب ، من! هرگز
نفرت انگیز ، تند و زننده ، وزغ crawly! و در من بارج خوب تمیز ، بیش از حد!
اکنون که یک چیز که من نمی خواهد که باشد. "
او پنجه برای یک لحظه واگذار. یکی از بزرگ دست لکه لکه شات و گرفتار
وزغ با یک واقع در جلو ساق پا ، در حالی که دیگر گریبانگیر او پا عقبی سریع است.
سپس در جهان تبدیل شده است به طور ناگهانی وارونه ، از بارج به نظر می رسید نقل مکان کردن به آرامی در سراسر
آسمان ، باد whistled در گوش او ، و وزغ در بر داشت خود را از طریق هوا پرواز ،
گردان به سرعت به عنوان رفت.
آب ، زمانی که او در نهایت آن را با ترشح بلند رسید ، ثابت کرد سرد
طعم و مزه به اندازه کافی برای او ، هر چند سرد آن کافی بود برای سرکوب روح افتخار او نیست ،
خاموش کردن و یا حرارت از خلق و خوی عصبانی است.
او به سطح spluttering افزایش یافت ، و هنگامی که او از اردک از علف هرز خود را پاک کرده بود
چشم ها اولین چیزی که او را دیدم چربی بارج ، زن نگاهی به او را بیش از
استرن از بارج عقب نشینی و می خندیدند.
و او قول داد ، تا او خفه و سرفه ، حتی با او باشد.
او برای ساحل زده ، اما لباس پنبه را تا حد زیادی مانع از تلاش های او ، و هنگامی که
در طول زمین را لمس او متوجه شد که آن را سخت به صعود تا بانک تند unassisted.
او را به یک دقیقه استراحت و یا دو به بهبود نفس خود و پس از آن ، جمع آوری مرطوب خود
دامن بیش از سلاح خود ، او شروع به پس از بارج اجرا و به سرعت به پا خود را
که او را حمل ، وحشی ، با خشم ، تشنه انتقام.
بارج زن هنوز هم خنده بود که او کرد تا سطح با او.
"قرار دهید خودتان را از طریق دستگاه پرس خود را ، زن رختشوی خانوادگی ، از او به نام ، و آهن
صورت خود را و آن را چین چین و مو جدار کردن ، و شما واقعا برای یک وزغ مناسب و معقول ، به دنبال عبور! '
وزغ متوقف هرگز به پاسخ.
انتقام جامد بود او می خواست ، ارزان نیست ، باد می وزد ، پیروزی کلامی ، هر چند او
یک چیز یا دو در ذهن او بود که او را دوست داشت است.
او را دیدم او می خواست قبل از او را.
در حال اجرا به سرعت بر او پیشی گرفت و اسب ، unfastened طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی و دور انداختن ، شروع به پریدن کرد
به آرامی به پشت اسب ، و آن را خواست به تاخت توسط لگد زدن به آن به شدت در
طرف.
او برای این کشور به باز سازی ، ترک دو راه ، و حرکت وسیله نقلیه خود را در یک
خط پر چاله چوله.
هنگامی که او نگاه به عقب و دیدم که بارج زمین در سمت دیگر از حال اجرا
کانال و بارج زن بود gesticulating ها شدید و داد و بیداد ، توقف ،
توقف ، توقف! '
"من شنیده ام که قبل از ترانه ،' گفت : وزغ ، خنده ، و او ادامه داد : به خار اسب خود را
به بعد در زندگی حرفه ای وحشی است.
بارج اسب قادر به هر گونه تلاش بسیار پایدار نیست ، و خود را به زودی چهار نعل رفتن
به صدای یورتمه رفتن اسب ، صدای یورتمه رفتن اسب و راه رفتن خود را در آسان فروکش ، اما وزغ کاملا رضایت بود
با این ، دانستن است که او ، در هر صورت ، در حال حرکت بود ، و بارج نیست.
او کاملا بهبود خلق و خوی خود را به حال ، اکنون که او واقعا چیزی که به تصور او انجام داده بود
باهوش و آرام او را به همراه بی سر و صدا در آفتاب راضی بود ، فرمان اسب خود
همراه با راه و جلوگیری کردن از ، راه ، و تلاش
تا فراموش کنیم بسیار طولانی بود از او بود از غذا مربع ، تا کانال به حال شده است
بسیار پشت سر او باقی مانده است.
او سفر برخی از مایلی ، اسب خود و او ، و او احساس خواب آلود در گرم
آفتاب ، هنگامی که اسب متوقف شد ، سر خود را پایین آورده ، و شروع به گاز زدن چمن.
و وزغ ، بیدار شدن از خواب ، فقط خود را از سقوط کردن توسط یک تلاش نجات داد.
او در مورد او نگاه کرد و دریافت که در یک مشترک گسترده ای ، نقطه چین با تکه های از سرو کوهی بود
و خاردار تا آنجا که می تواند او را ببینید.
نزدیک به او ایستاده بود کاروان کولی های تیره رنگ ، و در کنار آن یک مرد نشسته در یک سطل بود
سرازیر شدن ، خیلی مشغول سیگار کشیدن و خیره به جهان گسترده است.
آتش از چوب سوزش در نزدیکی ، و در آتش آویزان یک آش شله آهن ، و از
که گلدان در آمد و چهارم bubblings gurglings ، و مطرح مبهم
steaminess.
همچنین بوی -- گرم و غنی ، متنوع و بوی - - که twined و پیچیده و wreathed
خود را در گذشته را به یکی از کامل ، خوش گذران ، بو کامل است که به نظر می رسید مانند
روح بسیار از طبیعت در نظر گرفتن فرم و
ظاهر می شود به فرزندان خود ، درست الهه ، مادر آرامش و راحتی.
وزغ می دانستند و اکنون که او نشده بود واقعا گرسنه است.
آنچه او قبلا در این روز بود که احساس عدم اطمینان بی ارزش صرف شده است.
این چیزی واقعی در گذشته ، و اشتباه بود و آن را باید با آن برخورد
سرعت ، بیش از حد ، و یا وجود خواهد داشت مشکل برای کسی یا چیزی.
او بیش از کولی های با دقت نگاه کرد ، تعجب که آیا آن مبهم خواهد بود
آسان تر به مبارزه با او و یا او را گول زدن.
او شنبه وجود دارد ، و استنشاقی و استنشاقی ، و نگاهی به کولی و کولی شنبه
و سیگار می کشیدند ، و به او نگاه.
در حال حاضر کولی در زمان لوله خود را از دهان خود و اظهار داشت در راه بی دقت ،
'می خواهند به فروش اسب که از شما وجود دارد؟" وزغ به طور کامل گرفته شد به عقب.
او نمی دانست که gipsies خیلی علاقه اسب خرید و فروش ، و هرگز از دست رفته
فرصت ، و او منعکس نیست که کاروان همواره در حرکت بودند و در زمان
معامله از طراحی.
این تا به حال به او رخ داده است به نوبه خود اسب را به پول نقد است ، اما پیشنهاد کولی است
به نظر می رسید برای صاف کردن راه به سمت دو چیز او می خواست تا به شدت -- پول آماده است ، و
صبحانه جامد.
"چه؟" او گفت ، "این اسب جوان و زیبا از فروش معدن به من؟
O ، هیچ ، آن را از این سوال. چه کسی را به خانه شستن به من
مشتریان هر هفته؟
علاوه بر این ، من خیلی علاقه به او ، و او به سادگی بر من dotes.
"سعی کنید و عشق خر ،' پیشنهاد کولی.
"برخی از افراد انجام دهد."
"شما به نظر نمی رسد به" وزغ ادامه داد ، که این اسب خوب من است یک برش
در بالا شما در دسترس نباشد. He'sa اسب خون او است ، تا حدی ، و نه
بخشی را مشاهده می کنید ، البته -- بخش دیگری.
و او را زیاد استعمال شده است ، یک جایزه ، بیش از حد ، در زمان خود -- که آن زمان بود قبل از اینکه شما می دانستند
او ، اما شما هنوز می توانید آن را بر روی او در یک نگاه به ، اگر شما را در درک هر چیزی در مورد
اسب.
نه ، آن را به برای یک لحظه از فکر. تمام مشابه ، تا چه حد ممکن است شما می شود
دفع به من برای این اسب جوان و زیبا از معدن را ارائه می دهند؟ "
کولی نگاه اسب در طول ، و سپس او را با دقت بیش از وزغ برابر نگاه ، و
نگاهی به اسب است.
'Shillin یک پا ،" او گفت : به طور خلاصه ، و پشت ، ادامه دود و سعی کنید به
خیره در جهان گسترده ای از سیما. 'A شیلینگ پا؟ گریه وزغ.
'اگر شما لطفا ، من باید به زمان کمی که از به کار ، را ، و فقط آنچه در آن
می آید به.
او را خارج از اسب خود صعود ، و در سمت چپ آن را به چراندن ، و از طرف کولی های شنبه و
مبالغ را در انگشتان دست او ، و در او گفت : 'A شیلینگ پا؟
چرا ، که به دقیقا four شیلینگ ، و نه بیشتر.
O ، هیچ ، من فکر می کنم نمی تواند از پذیرش four شیلینگ برای این اسب زیبا جوان
معدن.
"خوب ، گفت : کولی ،" من شما را در آنچه که من انجام خواهد بگویید.
من پنج شیلینگ را ، و سه و بیش از شش پنسی در حیوانات
ارزش.
و این حرف آخر من است. "سپس وزغ شنبه و بمب طولانی و عمیق.
برای او بسیار گرسنه و بی پول ، و هنوز هم برخی از راه -- او می دانست تا چه حد نیست -- از
خانه ، و دشمنان دنبال می شود اما ممکن است برای او.
به یک در چنین وضعیتی ، پنج شیلینگ به خوبی ممکن است مبلغ زیادی پول.
از سوی دیگر ، از آن به نظر نمی رسد خیلی برای یک اسب است.
اما پس از آن ، دوباره ، اسب او را به حال هزینه ندارد ، پس او هر چه بود تمام روشن
سود. او گفت : در گذشته بصورتی پایدار و محکم ، 'در اینجا نگاه کنید ، کولی!
من به شما بگویم آنچه که ما انجام خواهد داد و این حرف آخر من است.
شما باید به من بیش از شش شیلینگ و شش پنسی ، پول نقد به پایین دست و علاوه بر این ، در
علاوه بر آنها نمیدهد ، شما باید من به عنوان صبحانه آنجا که من احتمالا می تواند غذا خوردن را ، در یک
نشسته البته ، از گلدان آهن که از
شما نگه می دارد که ارسال چنین چهارم خوشمزه و هیجان انگیز بوی.
در عوض ، من را بیش از به شما روحیه جوان اسب من ، با تمام
مهار زیبا و مظاهر که در او هستند ، آزادانه به پایین پرتاب شوید.
اگر که به اندازه کافی خوب برای شما نیست ، چنین گفت ، و من می شود در گرفتن.
من می دانم که یک مرد در نزدیکی اینجا که این اسب از معدن برای سال ها می خواستم. "
کولی بیدارم frightfully ، و اعلام کرد اگر او چند معامله که بیش از
مرتب سازی بر اساس او می خواهم از بین برد.
اما در آخر به او یک کیسه بوم کثیف از عمق جیب شلوار خود را lugged ،
و شمارش از six شیلینگ و شش پنسی را به پنجه وزغ است.
سپس او را به کاروان برای یک لحظه ناپدید شد ، و با آهن بزرگ
بشقاب و چاقو ، چنگال ، قاشق و. او کج تا گلدان ، و یک جریان شکوهمند
از خورش گرم و غنی را به صفحه gurgled.
بود ، در واقع ، خورش زیبا ترین در جهان ، که از partridges ساخته شده ، و
قرقاول و جوجه و خرگوش های صحرایی و خرگوش ، مرغ و نخود ، و گینه fowls ،
و یک یا دو چیز دیگر.
وزغ در زمان بشقاب روی پای خود ، تقریبا گریه ، و پر شده ، و پر شده ، و
پر شده ، نگه داشته و در خواست بیشتر ، و کولی های grudged هرگز آن را از او.
او فکر کرد که او خیلی خوب صبحانه در تمام عمر خود را خورده است.
وقتی که وزغ به حال به عنوان خورش بسیار در هیئت مدیره گرفته می شود که او فکر می کرد احتمالا می تواند نگه دارید ، او
بلند شده و گفت : خداحافظی به کولی ، و در زمان به خداحافظی محبت از اسب.
و کولی های که به خوبی می دانست که کنار رودخانه ،
به او جهت است که راه را برای رفتن ، و او در سفر چهارم خود را دوباره در مجموعه ای از بهترین
ممکن است ارواح. او ، در واقع ، یک وزغ بسیار متفاوت از
حیوان از یک ساعت پیش.
خورشید درخشان روشن شد ، لباس های خیس خود را کاملا خشک شدند ، او پول
در جیب خود یک بار دیگر ، او را نزدیک خانه و دوستان و ایمنی ، و ، به و
بهترین از همه ، او به حال یک وعده غذای قابل توجهی ،
گرم و مرطوب ، و احساس بزرگ و قوی ، و بی دقت ، و اعتماد به نفس.
او tramped همراه با روح ، او از ماجراهای خود و فرار فکر ، و چگونه زمانی که
به نظر می رسید همه چیز در بدترین حالت خود را به او همیشه موفق شده بود برای پیدا کردن یک راه و غرور خود را
و غرور در او شروع به متورم می شود.
"هو ، هو!' او به خود گفت که او همراه با چانه خود را در هوا راهپیمایی ، 'چه
باهوش وزغ من! قطعا وجود ندارد حیوانی برابر من
هوش و ذکاوت در تمام جهان!
دشمنان من در زندان خفه شو ، محاصره شده توسط sentries ، به تماشای شب و روز توسط
warders ، من راه رفتن را از طریق همه آنها را ، توسط توانایی گسترده همراه با شهامت.
من به دنبال آنها با موتورهای ، و پلیس ، و revolvers ، من ضربه محکم و ناگهانی انگشتان من در آنها ،
و از بین برود ، خنده ، به فضا. من ، متاسفانه ، به یک کانال های پرتاب شده
چربی از بدن زن و بسیار بد فکر.
چه از آن؟ من در ساحل شنا ، اسب او را تصاحب کنم ، من سوار
را در پیروزی و اسب من برای فروش بقدر یک جیب تمام پول و عالی
صبحانه!
هو ، هو! من وزغ ها ، خوش تیپ ، محبوب ،
وزغ موفقیت آمیز! '
او آنقدر با غرور puffed که او یک ترانه به عنوان او در ستایش از راه
خود را ، و آن را در بالای صدای او را خواند ، هر چند هیچ یک به آن گوش وجود دارد
اما او را.
این شاید ترین آهنگ پسند هر حیوانی که تا به حال تشکیل شده است.
"جهان برگزار شد ، قهرمانان بزرگ ، به عنوان کتاب تاریخ را نشان داد.
اما یک نام به را به شهرت در مقایسه با که از وزغ هرگز!
"مردان باهوش در آکسفورد که تمام است که به knowed وجود دارد.
اما هیچ کدام از آنها را می دانیم نصف به اندازه آقای هوشمند وزغ!
"حیوانات شنبه در کشتی نوح و گریه ، اشک آنها در جریان دانلود.
چه کسی آن را گفته بود ، "زمین وجود دارد که پیش رو؟" تشویق آقای وزغ!
'ارتش به عنوان ادای احترام همه آنها در امتداد جاده به راهپیمایی پرداختند.
بود شاه؟ یا ها Kitchener؟
شماره
این وزغ آقای بود.
"ملکه و خانم او در انتظار شنبه در پنجره و sewed.
او گریه ، "نگاه کنید! آن مرد خوش تیپ که "آنها جواب داد ،" آقای وزغ. "'
بود یک معامله بزرگ از همان وجود دارد ، اما بیش از حد dreadfully پسند به
نوشته شده است. اینها برخی از آیات خفیف تر.
او خواندم که او راه می رفت ، و او راه می رفت به او خواندم ، و تر باد در هر دقیقه.
اما غرور خود را در مدت کوتاهی به یک سقوط شدید.
بعد از چند مایل از خطوط کشوری که او به راه بالا ، و او به عنوان تبدیل
را در آن نگاه و در امتداد طول آن به رنگ سفید ، او را دیدم نزدیک شدن به او یک ذره که تبدیل
به یک نقطه و سپس به یک حباب ، و سپس
به چیزی بسیار آشنا و توجه داشته باشید دو برابر از هشدار ، تنها به خوبی شناخته شده است ، کاهش یافت
در گوش او را خوشحال. "این چیزی است مانند!' گفت : هیجان زده
وزغ.
"این است که زندگی واقعی دوباره ، این است که یک بار دیگر در جهان بزرگ که از آن من شده است
تا زمانی از دست رفته!
من آنها را تگرگ ، برادران من از چرخ ، و آنها را به نخ زمین ، از نوعی است که
شده تا کنون موفق و آنها را به من بلند ، البته را ، و پس از آن من
بحث به آنها را بیشتر ، و ، شاید ، با
شانس ، آن حتی ممکن است در من رانندگی به سالن وزغ را در یک موتور خودرو پایان!
که خواهد شد در چشم برای دوره گرد!
او با اطمینان از به راه پا به تگرگ موتور خودرو است ، که در کنار در آمد
سرعت آسان ، کم کردن سرعت آن را به عنوان نزدیک شدن خط ، که ناگهان او بسیار رنگ پریده ،
قلب خود را تبدیل به آب ، زانو خود را تکان داد
و او را به همراه داشت ، تحت ، و او دو برابر شده و سقوط با درد بیمار را در خود
داخلی.
و او ممکن است ، که حیوان ناراضی ، برای نزدیک شدن به ماشین بسیار او شد.
از حیاط هتل از شیر سرخ در آن روز مرگبار به سرقت رفته که همه خود را
مشکلات شروع شد!
و مردم در آن مردم همان او و در ناهار نشسته بودند مورد مطالعه قرار گرفت
در قهوه خانه!
او را در یک نخ نما ، توده بدبخت در جاده غرق ، زمزمه خود را در او
ناامیدی ، 'این همه بالا! این بیش از همه در حال حاضر!
زنجیر و پلیس دوباره!
زندان دوباره! نان خشک و آب دوباره!
O ، چه یک احمق من شده است!
چه من می خواهم را به strutting در مورد این کشور برای ، خواندن سرودهای پسند ، و
نقطه نفر در روز گسترده در جاده ها بالا ، به جای پنهان کردن تا شب هنگام و
لغزش خانه های بی سر و صدا راه بازگشت!
وزغ O بیچاره! O بد بخت از حیوانات!
وحشتناک موتور ماشین نزدیکتر شد به آرامی و نزدیکتر ، تا در آخرین او شنیده آن را متوقف کند
فقط کوتاه از او.
دو آقایان هم از راه دور و پشته لرزش از بدبختی مچاله دروغ گفتن در
جاده ، و یکی از آنها گفت : "ای عزیز! این بسیار غم انگیز!
در اینجا یک چیز قدیمی و ضعیف -- یک زن رختشوی خانوادگی ظاهرا -- است که در راه هوش!
شاید او توسط حرارت ، موجودی ضعیف غلبه بر. یا احتمالا او به هر حال نمی
مواد غذایی به روز.
اجازه دهید او بلند ما را به ماشین و او را به نزدیک ترین روستا ، که در آن بدون شک او
دوستان.
آنها tenderly وزغ به موتور ماشین برداشته و propped او را با بالشتک نرم ،
و اقدام در راه خود.
وقتی که وزغ شنیده و آنها را در خیلی مهربان و دلسوز در راه صحبت می کنید ، و می دانست که او نیست
به رسمیت شناخته شده ، شجاعت خود را شروع به احیا ، و او را با احتیاط باز اول چشم و
پس از آن دیگر.
"نگاه کنید!" گفت : یکی از آقایان ، "او در حال حاضر بهتر است.
هوای تازه در حال انجام است خوب است. چگونه شما احساس می کنید در حال حاضر ، چیه خانوم؟ "
"با تشکر از شما لطفا ، سر ،' وزغ در یک صدای ضعیف گفت : "من احساس یک معامله بزرگ
بهتر! '' درست است ، "گفت که آقا.
"در حال حاضر هنوز هم کاملا حفظ ، و بالاتر از همه ، سعی نکنید به صحبت.
"من نمی خواهد ، گفت : وزغ.
"من فقط فکر می کردم ، اگر من ممکن است بر روی صندلی جلو نشسته وجود دارد ، در کنار راننده ، که در آن
من می توانم گرفتن هوای تازه کامل را در صورت من ، من به زودی باید به همه حق است. "
چه یک زن بسیار معقول! "گفت که آقا.
"البته شما باید."
بنابراین آنها را به دقت وزغ را در صندلی جلو در کنار راننده کمک کرد ، و در آنها
رفت و دوباره. وزغ تقریبا خود را دوباره در حال حاضر بود.
او تا شنبه ، نگاه در مورد او ، و سعی به ضرب و شتم کردن لرزش ، از حسرت است ،
هوس قدیمی است که افزایش یافت و او را درآورد و در زمان داشتن او را به طور کامل.
"این است که سرنوشت!' او به خود گفت.
چرا تلاش؟ چرا مبارزه؟ "و او را به راننده در سمت خود تبدیل شده است.
"لطفا ، آقا ،" او گفت ، "من شما لطفا من را امتحان کنید و درایو ماشین برای اجازه
کم است.
من شما را به تماشای با دقت ، و به نظر می رسد بسیار آسان و جالب ، و من
باید قادر به دوستان من است که یک بار من یک موتور اتومبیل رانده بودند! '
راننده خندید در پیشنهاد ، بنابراین صمیمانه از آقا نپرسید که چه
این موضوع شد. وقتی او را شنیده ، او گفت ، به لذت وزغ است ،
"براوو ، چیه خانوم!
من روح خود را. اجازه بدهید سعی کنید او را ، و مراقبت از او را.
او به هیچ آسیبی نمی کنند. "
وزغ با اشتیاق به صندلی خالی توسط راننده درهم ، در زمان فرمان -
چرخ را در دست او ، گوش با فروتنی مبتلا به دستورالعمل های داده شده به او ، و
مجموعه ای از ماشین در حال حرکت است ، اما بسیار آرام و
با دقت در ابتدا ، برای او به احتیاط شد.
آقایان پشت clapped دست و کف زدند ، و وزغ آنها را شنیده و گفت :
چگونه و او آن را ندارد!
علاقه داشتن به زن رختشوی خانوادگی رانندگی و همچنین است که ، اولین بار!
وزغ رفت و کمی سریع تر و پس از آن هنوز هم سریع تر و سریعتر.
او شنیده آقایان تماس از warningly ، "مراقب باشید ، زن رختشوی خانوادگی!'
و این او را اذیت ، و او شروع به از دست دادن سر خود را.
راننده سعی کردم به تداخل ، اما او به او دوخته در صندلی خود را با یک آرنج ،
قرار داده و در سرعت کامل.
عجله از هوا را در صورت او ، از موتورهای صدا ، نور و پرش از خودرو
در زیر او را مست مغز ضعیف است. "زن رختشوی خانوادگی ، در واقع! او فریاد زد :
بی پروا.
"هو! هو! من وزغ ها ، دزد موتور خودرو است ،
زندان شکن ، وزغ که همیشه فرار!
آرام ، و شما باید بدانید چه چیزی واقعا رانندگی است ، برای شما در دست هستند
معروف ، مدبر ، وزغ به طور کامل بی باک! "
با گریه از ترس حزب افزایش یافت و کل خود را در او را پرت.
'او را Seize!" آنها گریه ، 'توقیف وزغ ، حیوان بدجنس که ما به سرقت برده موتور خودرو!
تایید اعتبار به او ، زنجیره به او ، او را بکشید به نزدیک ترین ایستگاه پلیس!
مرگ بر وزغ جان و خطرناک!
افسوس! آنها باید فکر ، آنها باید محتاطانه تر بوده است ، آنها باید
به یاد برای متوقف کردن موتور خودرو به نوعی قبل از بازی هر شوخی که از مرتب کردن.
با نیمه به نوبه خود از چرخ وزغ ارسال ماشین از طریق توفنده تامینی کم است که
فرار در امتداد جاده ای.
یکی از بزرگ محدود ، یک شوک خشونت آمیز ، و چرخ از ماشین تان شدیدا شد تا
گل آلود از اسب حوضچه.
وزغ در بر داشت خود را از طریق هوا با عجله به سمت بالا و قوی ظریف پرواز
منحنی از فرو برد.
او دوست داشت حرکت ، و تازه شروع به تعجب که آیا آن را به در تا زمانی که
بال توسعه یافته و تبدیل به وزغ ، پرنده ، زمانی که او در بازگشت خود را با یک فرود آمد
با چیز پهن و سنگین زدن ، در علف غنی از نرم علفزار.
نشسته ، او فقط می تواند موتور خودرو را در حوضچه را مشاهده کنید ، نزدیک به زیر آب فرو رفته است ؛
آقایان و راننده ، encumbered توسط کتهای بلند خود را ، شد floundering
بی اراده در آب است.
او خود را برداشت تا به سرعت ، و مجموعه را در حال اجرا در سراسر کشور به سختی او می تواند ،
تکاپوی از طریق هجز ، پریدن خندق ، کوبنده در زمینه های ، تا او
تنگی نفس و خسته ، و تا به حال به حل و فصل کردن را به یک پیاده روی آسان است.
وقتی که او نفس خود را بهبود حال تا حدی ، و قادر به آرامش فکر می کنم ، او شروع به
خنده ، و از giggling او را به خنده گرفت ، و او خندید تا او را به نشستن
را در زیر پرچین.
"هو ، هو!" او ، در ecstasies از تحسین خود ، 'وزغ گریه دوباره!
وزغ ، به طور معمول ، می آید در بالا! چه کسی آن را کردم و آنها را بلند به او بدهد؟
که موفق به در صندلی جلو به خاطر هوای تازه کنید؟
چه کسی آنها را به اجازه دادن به او را در صورت او می تواند درایو متقاعد؟
که آنها را فرود آمد همه را در یک اسب استخر؟
که فرار ، پرواز روح صدمه ندیده و از طریق هوا ، خروج از کوته فکر ،
سوء نیت ، ترسو excursionists در گل به جایی که آنها به درستی باید باشد؟
چرا ، وزغ ، البته ، هوشمندانه وزغ ، وزغ بزرگ ، وزغ خوب!
سپس او را به آهنگ های پشت سر هم دوباره ، و شعار می دادند با صدای uplifted --
"موتور خودرو رفت و قورت دادن ، قورت دادن ، قورت دادن ، به عنوان آن در امتداد جاده شتافت.
چه کسی در آن آن را به حوضچه هدایت؟ هوش آقای وزغ!
O ، چگونه باهوش من! باهوش ، زرنگ ، چگونه ، چه بسیار clev ---- '
سر و صدا در فاصله کمی پشت سر او ساخته شده است و به دنبال او به نوبه خود او را.
وحشت O!
بدبختی O! ناامیدی O!
درباره دو رشته کردن ، یک راننده در gaiters چرم و دو روستایی بزرگ
پلیس قابل رویت بود ، در حال اجرا به سمت او را به سختی می تواند برود!
وزغ پور به پا خاست و دوباره به دور pelted ، قلب خود را در دهان او.
O ، من او gasped ، او به عنوان panted همراه ، آنچه که یک الاغ من!
چه الاغ پسند و بی پروا!
متکبر دوباره! فریاد و خواندن ترانه دوباره!
هنوز نشستن و استفاده از گاز دوباره! O من!
O من!
O من! او نگاه به عقب و دیدم به بی میلی خود را که
آنها در به دست آوردن او بود.
او به شدت در زد ، اما نگه داشته به دنبال بازگشت ، و دیدم که آنها هنوز هم به دست آورد
به طور پیوسته.
او خود را بهترین ، اما او یک حیوان چربی بود ، و پاهای او کوتاه ، و هنوز هم آنها
به دست آورد. او می تواند بشنود و آنها را پشت سر او بسته است.
Ceasing توجه به جایی که او بود ، او در تلاش ها شدید و کورکورانه ، به دنبال
به بیش از شانه خود را در حال حاضر دشمن پیروز ، که ناگهان زمین
شکست خورده است زیر پای خود ، او را در درک
هوا ، و ، چلپ چلوپ! او خود را بیش از گوش ها در آب های عمیق ، سریع آب ، آب سر
که او را با مته سوراخ همراه با یک نیروی او نمی تواند با ادعا ، و او است که در خود می دانستند
وحشت کور او مستقیم به رودخانه اجرا بود!
او به سطح افزایش یافت و سعی به درک شانه و سراسیمه که بزرگ شد به همراه
لبه آب نزدیک در بانک است ، اما جریان بود چنان قوی باشد که آنها را پاره
از دست خود.
'O من! gasped وزغ فقیر ،' اگر تا کنون من به سرقت موتور خودرو دوباره!
اگر تا به حال یکی دیگر از song' پسند من آواز -- سپس او رفت و آمد نفس
و spluttering.
در حال حاضر او را دیدم که او نزدیک شدن به یک سوراخ بزرگ تیره در بانک ، در بالای خود را
سر ، و به عنوان جریان او را با مته سوراخ گذشته او با پنجه رسید و گرفتار نگه
لبه و برگزار شد.
سپس به آرامی و به سختی کشید تا او خود را خارج از آب ، تا در آخرین
او قادر به استراحت آرنج خود را بر روی لبه سوراخ.
او باقی مانده وجود دارد برای چند دقیقه ، puffing و نفس نفس ، برای او بسیار خسته بود.
او آهی کشید و منفجر و قبل از او را از سوراخ تاریک ، برخی از چیزی که روشن و خیره کوچک
تاباند و twinkled در اعماق آن ، حرکت به سوی او.
همانطور که با نزدیک شدن ، به صورت بزرگ به تدریج در اطراف آن ، و آن چهره آشنا بود!
قهوه ای و کوچک ، با سبیل. قبر و دور ، با گوش شسته و رفته و ابریشمی
مو.
این موش آب بود!