Tip:
Highlight text to annotate it
X
حس و حساسیت
توسط جین آستن (1811)
فصل 37
خانم قمشه ای به خوبی در پایان بود
دو هفته یکبار ، که مادر او را احساس می کردم هیچ از آن
دیگر لازم به رها کردن کل
زمان خود را به او و ، contenting خودش
دیدار او با یک یا دو بار در روز ،
در بازگشت از آن دوره را به خانه خود ،
و عادات خود ، که در آن او در بر داشت
دوشیزه Dashwoods بسیار آماده برای از سرگیری خود
سابق به اشتراک بگذارید.
درباره صبح روز سوم و یا چهارم پس از
بودن آنها به این ترتیب در برکلی اسکان
خیابان ، خانم جنینگز ، در بازگشت از
تعداد دفعات عادی خود را به خانم پالمر ، وارد
طراحی اتاق ، جایی که نشسته بود Elinor
توسط خودش ، با هوا چنین عجله کرد
اهمیت او به عنوان آماده برای شنیدن
چیزی شگفت انگیز و دادن وقت خود
تنها به فرم ایده که ، آغاز شد به طور مستقیم به
توجیه آن ، با گفتن ،
"پروردگارا! عزیز من خانم Dashwood! شما
شنیده خبر؟ "
"نه ، خانم.
آن چیست؟ "
"چیزی رو به عجیب و غریب!
اما شما باید آن را بشنوند همه.-- زمانی که من رو به
آقای پالمر است ، من در بر داشت شارلوت کاملا در
سر و صدا مربوط به کودک.
او مطمئن بود که خیلی بد -- این گریه ، و
مضطرب شد و همه بیش از جوش.
بنابراین من در آن نگاه به طور مستقیم ، و ، '« پروردگارا! من
عزیز ، من می گوید ، 'آن هیچ چیز در جهان است ،
اما آدامس قرمز -- و پرستار گفت : تنها
همان.
اما شارلوت ، او خواهد بود راضی نمی کند ،
بنابراین آقای Donavan برای فرستاده شد و خوشبختانه او
به طور اتفاقی به تنها در از هارلی می آیند
خیابان ، تا او پا بیش از به طور مستقیم ، و به عنوان
به زودی مثل همیشه مامان ، او گفت : به همان اندازه که کردیم ،
که هیچ چیز در جهان بود اما
صمغ قرمز ، و پس از آن شارلوت آسان بود.
و بنابراین ، به همان اندازه او که قرار بود دوباره دور ، آن را
آمد به سر من ، من مطمئن هستم که من نمی دانم
چگونه می توانم به طور اتفاقی به آن فکر می کنم ، اما از آن آمد
به سر من از او خواست اگر شد هر وجود دارد
اخبار.
پس بر آن ، او smirked ، و simpered ، و
نگاه گور ، و به نظر می رسید به چیزی می دانم
و یا دیگر ، و در گذشته او در نجوا گفت :
'برای ترس در هر گزارش باید ناخوشایند
رسیدن به بانوان جوان تحت مراقبت خود را به عنوان
به سقم خواهر خود است ، من فکر می کنم آن را
توصیه می گویند ، که به اعتقاد من وجود دارد
بدون هیچ دلیل خوبی برای زنگ ؛ من امیدوارم که خانم
Dashwood انجام خواهد داد خیلی خوب. "
"که چی بشه! فانی بد است؟ "
"این دقیقا همان چیزی است که گفتم ، عزیز من.
پروردگارا! 'من می گوید ، است خانم Dashwood بد؟
بنابراین بعد از آن همه در اومد و بلند و
کوتاه از ماده ، توسط همه من می توانم
یاد بگیرند ، به نظر می رسد این.
آقای ادوارد Ferrars ، مرد بسیار جوان من
استفاده می شود تا با شما شوخی در مورد (اما با این حال ،
به عنوان آن معلوم است ، من خوشحالم هیولا وجود دارد
بود هر چیزی در آن) ، آقای ادوارد هرگز
Ferrars ، به نظر می رسد ، شده است فوق مشغول
این لوسی twelvemonth به پسر عموی من! --
برای شما وجود دارد ، عزیز من -- و نه
موجودی دانستن هجا از ماده ،
به جز نانسی -- می تواند شما را که ایمان آورده اند از جمله
چیزی که ممکن است -- هیچ بزرگ وجود دارد
تعجب در خود شهوت و میل یکی دیگر ، اما
که مهم باید آوردند تا به جلو
بین آنها ، و هیچ کس آن را مشکوک -- که
عجیب است -- من هرگز اتفاق افتاده است به آنها مراجعه کنید
با هم ، یا من مطمئن هستم که باید در بر داشت
آن را به طور مستقیم.
خب ، و بنابراین این یک راز بزرگ نگهداری می شد ،
برای ترس از Ferrars خانم ، و نه او
و نه برادر یا خواهر خود را مشکوک به کلمه
از ماده ؛ -- تا امروز صبح خیلی خیلی خیلی ،
نانسی فقیر ، که ، شما می دانید ، خوب است
معنی مخلوق ، اما هیچ سحر ، آن popt
تمام کردن.
پروردگارا! 'او فکر می کند به خودش ،' آنها
بنابراین از همه علاقه لوسی ، تا مطمئن شوید که آنها را
را بدون مشکل در مورد آن ؛ و بنابراین ، دور
او به خواهر خود رفت ، که نشسته بود
همه او را تنها در فرش کار ، کمی
suspecting چه بود برای آمدن -- برای او تا به حال
تنها شده است گفت : به برادر خود ، تنها پنج
دقیقه قبل ، که او را به فکر
مسابقه بین ادوارد و برخی از خداوند
دختر و یا دیگر ، که من را فراموش کرده ام.
بنابراین شما ممکن است فکر می کنم آنچه ضربه آن را به همه بود
غرور و غرور اش است.
او به حمله و تشنج خشونت افتاد
بلافاصله ، با هر که فریاد می زند به عنوان رسید
گوش برادر خود را ، به عنوان او نشسته بود در
خود را پانسمان اتاق پایین پله ها ، تفکر
در مورد نوشتن نامه ای به مباشر خود را در
کشور.
بنابراین تا او پرواز کرد به طور مستقیم ، و وحشتناک
صحنه رخ داد ، که برای لوسی به آنها آمده بود
تا آن زمان ، کمی خواب چه بود
خبر است.
پور روح!
من به او ترحم.
و من باید بگویم ، من فکر می کنم او بسیار مورد استفاده قرار گرفت
به سختی ، برای خواهر خود را scolded مانند هر
خشم ، و به زودی او را به غش سوار
جا داد.
نانسی ، او زانو بر او افتاد ، و گریه
تلخی و برادر خود ، در مورد او راه می رفت
اتاق و گفت او نمی دانست که چه باید
انجام دهد.
خانم Dashwood اعلام کرد که نمی باید بماند
یک دقیقه دیگر در خانه ، و خود را
برادر به پایین بر مجبور شد HIS
زانو بیش از حد ، او را متقاعد به آنها اجازه اقامت
تا آنها را بسته بندی شده بود لباس های خود را.
سپس او را به هیجان افتاد دوباره ، و او
چنان ترسیده که او را برای ارسال
آقای Donavan ، و آقای Donavan در بر داشت
خانه ای در همه این داد و بیداد.
کالسکه بود دم در آماده را به
عموزاده فقیر من دور ، و آنها فقط
پله به عنوان او آمد کردن ؛ ضعیف لوسی در
چنین وضعیت ، او می گوید ، او می تواند به سختی
راه رفتن ؛ و نانسی ، او بود که تقریبا به همان بدی است.
من اعلام ، من هیچ صبر و شکیبایی با شما
خواهر و من امیدوارم ، با تمام قلب من ، این
خواهد شد مطابقت با وجود او.
پروردگارا! آنچه مصرف فقیر آقای ادوارد خواهد شد
در زمانی که او از آن را می شنود!
برای داشتن تا عشق خود را مورد استفاده قرار scornfully! برای
آنها می گویند او خاطرخواه هیولا از او ، به عنوان
همچنین او ممکن است.
من نباید تعجب ، اگر او بود که در توان
بیشترین شور -- و آقای Donavan فکر می کند
فقط همین.
من و او به حال مقدار زیادی از بحث در مورد آن ؛
و بهتر از همه این است که او رفته است
دوباره به خیابان هارلی ، که وی ممکن است در
در هنگام تماس خانم Ferrars است از گفت
آن ، برای او فرستاده شده است برای به محض همیشه من
عموزاده سمت چپ خانه ، برای خواهر شما بود
خانم : مطمئن شوید که در هیجان بیش از حد و تا
او ممکن است ، برای چه من مراقبت.
من هیچ ترحم برای هر کدام از آنها.
من هیچ مفهوم در مردم ساخت چنین
به پول و عظمت انجام دهد.
هیچ دلیلی وجود ندارد بر روی زمین وجود دارد که چرا آقای ادوارد
و لوسی نباید ازدواج کند ، برای من مطمئن هستم
Ferrars خانم ممکن است مالی برای انجام خیلی خوب شده توسط
پسر او را ، و هر چند لوسی است در کنار
هیچ چیز خودش ، او می داند بهتر از هر
بدن چگونه بیشتر از هر چیز ، من
به جرات می گفت ، اگر خانم Ferrars تنها اجازه خواهد داد
او پانصد سال ، او را را به عنوان
خوب ظاهر با آن را به عنوان هر بدن دیگری
خواهد بود با هشت.
پروردگارا! چگونه برام تنگ شدن آنها ممکن است در چنین زندگی می کنند
شما به عنوان یکی دیگر از کلبه -- یا کمی
بزرگتر -- با دو دوشیزه به او عوض ، و دو مرد و من
باور کنم که می تواند آنها را به کمک خدمتگزار ،
بتی برای من تا از خواهر از محل ،
که آنها را دقیقا متناسب. "
در اینجا خانم جنینگز متوقف شد ، و به عنوان Elinor
حال در زمان حال به اندازه کافی برای او جمع آوری
افکار ، او قادر به چنین
جواب ، بیاندازید و مشاهدات از جمله ، به عنوان
موضوع به طور طبیعی ممکن است تصور شود به
تولید.
مبارک برای پیدا کردن که او نه مشکوک
هیچ ابراز علاقه ای فوق العاده ای در آن است ؛ که خانم
جنینگز (تا او را از اواخر سال اغلب امیدوار بود
ممکن است مورد) را به تصور متوقف بود
او را متصل به ادوارد ؛ و شاد
از همه مهمتر استراحت ، در شرایطی که
ماریان ، او احساس بسیار خوبی قادر به صحبت
از این ماجرا ، بدون خجالت ، و به
به قضاوت او ، او به عنوان اعتقاد ، با
بی طرفی در انجام و از هر فرد
نگرانی در آن است.
او به سختی می تواند آنچه که او خود را تعیین
انتظار از رویداد آن واقعا بود ، هر چند
او صادقانه سعی در راندن
مفهوم آن می شود ممکن است برای پایان دادن به
در غیر این صورت در گذشته ، نسبت به ازدواج
ادوارد لوسی و.
چه خانم Ferrars می گویند و انجام دهید ، هر چند
تواند وجود داشته باشد نه شک از ماهیت آن ،
او مشتاق شنیدن و هنوز که هنوز است
اضطراب است که بدانیم چگونه ادوارد خواهد انجام
خود.
او برای او احساس همدردی بسیار ، -- برای لوسی
بسیار کم -- و او آن را هزینه برخی از دردهای به
تآمین که کمی ؛ -- برای بقیه
هیچ کدام حزب در همه.
همانطور که خانم جنینگز می تواند بر روی دیگر هیچ بحث
موضوع ، Elinor به زودی شاهد ضرورت
آماده ماریان برای بحث و بررسی است.
هیچ وقت برای هیچ بود که در undeceiving خود را از دست خواهد رفت ،
در ساخت خود را با واقعی آشنا
حقیقت ، و در تلاش او را فراهم آورده است.
شنیدن آن را از دیگران صحبت کردیم ، بدون
خیانت است که او احساس هر uneasiness برای
خواهر او ، و یا هر خشم علیه
ادوارد.
دفتر Elinor را یکی دردناک بود.-- او
رفتن به حذف آنچه او واقعا معتقد به
باشد تسلی رئیس خواهرش را ، -- به دادن
خاص از جمله از او به عنوان ادوارد می ترسید
او را برای همیشه در خوب اش خراب کردن
نظر ، و به ماریان ، توسط
شباهت در شرایط آنها ، که به
تصور خانم : به نظر می رسد قوی ، احساس همه او را
ناامیدی خود را دوباره و دوباره.
اما ناخواسته به عنوان چنین وظیفه باید باشد ، آن
لازم بود که باید انجام شود ، و Elinor
بنابراین عجله آن را انجام دهد.
او بسیار دور از قصد ساکن در بود
احساسات خود ، و یا به خودش نمایندگی
به عنوان درد و رنج زیاد است ، در غیر این صورت از هر عنوان
خود فرمان او از تمرین به حال
دانش اول خود را از تعامل ادوارد ،
ممکن است نشان می دهد از آنچه اشاره شد
عملی به ماریان.
داستان او روشن بود و ساده و
هر چند که می تواند بدون داده شود
احساسات ، آن را با خشونت همراه نبود
اضطراب ، غم و اندوه و نه تند و شدید.-- که
و نه متعلق به شنوا ، برای ماریان
گوش با وحشت ، و گریه
بیش از حد.
Elinor شده بود تا به راحتی از دیگران در
امثال خود او ، هیچ کمتر از آنان ؛
و تمام راحتی که می تواند توسط داده
اطمینان از تسلط بر نفس خود از ذهن ،
و توجیه بسیار جدی از ادوارد
از هر اتهام ، اما از بی احتیاطی ، بود
به آسانی ارائه شده است.
اما ماریان برای برخی از زمان می دهد
نه به اعتبار.
ادوارد به نظر می رسید Willoughby دوم و
اذعان به عنوان Elinor انجام داد ، که او تا به حال
دوست داشتم او را بیشتر احترام ، می تواند او احساس
کمتر از خودش!
همانطور که برای لوسی استیل ، او خود را در نظر گرفته تا
کاملا unamiable ، کاملا ناتوان
از اتصال مرد معقول ، که او می تواند
در ابتدا نمی توان متقاعد به این باور ، و
پس از آن به عفو ، هر محبت سابق
ادوارد از برای او.
او حتی نمی توانست آن را به اعتراف شده اند
طبیعی ، و او را از چپ به Elinor شود
متقاعد شده است که پس از آن بود ، که توسط
تنها می تواند او را ، متقاعد کردن دانش بهتر
از بشر است.
اولین ارتباط او هیچ رسیده بود
دورتر از دولت به واقع از
تعامل ، و طول زمان آن را به حال
وجود احساسات.-- ماریان را به حال و سپس
در شکسته ، و پایان دادن به همه نظم
از جزئیات و برای برخی از زمان است که می تواند تمام
باید انجام شود این بود که او را تسکین ناراحتی ، کاهش
هشدار دهنده او را ، و مبارزه با خشم او.
سوال اول را در کنار خود ، که منجر
به ویژه دورتر بود ، --
"چه مدت است این شده است برای شما شناخته می شود ،
Elinor؟ تا او به شما نوشته شده است؟ "
"من شناخته شده آن این چهار ماه.
وقتی لوسی ابتدا به پارک آمدند تاریخ و زمان آخرین بارتون
نوامبر ، او به من در اعتماد به او گفت
تعامل. "
در این کلمات ، چشم ماریان ابراز
کمال تعجب می بینند که لب های او نمی توانست
مطلق.
بعد از مکث از تعجب ، او با خوشحالی گفت : --
"چهار ماه -- آیا شما از این چهار شناخته شده است
ماه؟ "
Elinor آن تأیید شده است.
"چه -- در حالی که من شرکت در تمام من
بدبختی و فلاکت ، تا به این بر روی قلب خود شده است -- و من
شما برای شاد بودن سرزنش "! --
"این بود متناسب نیست که بعد از آن شما باید بدانید
چقدر من معکوس بود! "
"چهار ماه" -- گریه ماریان دوباره.-- "پس
آرام -- خیلی خوش -- چگونه شما شده است
حمایت "؟ --
"با احساس بود که من انجام وظیفه من.-- من
وعده به لوسی ، من موظف به راز.
من آن را به او بدهکار است ، بنابراین ، برای جلوگیری از
دادن هیچ اشارهای به حقیقت ، و من آن را بدهکار
به خانواده ام و دوستان ، و نه در ایجاد
آنها دقت زیاد در مورد من ، که می تواند
در قدرت من را ارضا نمی شود. "
ماریان خیلی زده به نظر می رسید.
"من اغلب آرزو به مبرا از فریب و تزویر کردن
خود و مادر من ، "اضافه شده است Elinor ؛" و
یک یا دو بار من آن را تلاش ؛ -- اما
بدون خیانت به اعتماد من ، من هرگز نتوانست
تو را متقاعد. "
"چهار ماه -- و در عین حال شما او را دوست داشتم!" --
"بله. اما من فقط او را دوست ندارد ؛ -- و
در حالی که دیگران در آسایش بود عزیز به من ،
من خوشحالم که آنها را از دانستن چگونه یدکی
من بسیار احساس می شود.
در حال حاضر ، من می توانم فکر می کنم و صحبت از آن را با
احساسات کم است.
من نمی خواهد که با شما در حساب من رنج می برند ؛
من برای شما اطمینان می دهم دیگر رنج می برند
مادی خودم.
من چیزهای زیادی برای من پشتیبانی می کند.
من آگاهانه از داشتن موجب نمی
نا امیدی که با هیچ بی احتیاطی از خود من ،
من آن را تا حد ممکن زیاد بدون تحمل
گسترش آن دورتر.
ادوارد برائت من از سوء رفتار ، ضروری است.
ای کاش او را بسیار خوشحال و من خیلی مطمئن
خود را همیشه وظیفه خود را انجام می دهند ، که هر چند اکنون
او ممکن است برخی از پشیمانی ، بندرگاه در پایان او
باید آنقدر.
لوسی را حس می خواهید نیست ، و آن این است
پایه که در آن هر چیز خوبی ممکن است
ساخته شده است.-- و بعد از همه ، ماریان ، بعد از همه
است که در bewitching ایده تک
دلبستگی و ثابت ، و آنچه را که می تواند
توان گفت از شادی در یک بسته
به طور کامل در هر فرد خاص ، آن است
معنا نیست -- این است که مناسب نیست -- از آن نمی باشد
امکان وجود دارد که باید آن را تا.-- ادوارد
خواهد ازدواج لوسی ، او را زنی ازدواج
برتر از فرد و درک به
نیم جنسی او و زمان و عادت خواهد تدریس
او را فراموش کرد که او تا کنون فکر دیگر
برتر از او ". --
"اگر چنین است راه خود را از تفکر ،" گفت :
ماریان ، "اگر از دست دادن آنچه که بیشتر
ارزش است که به راحتی ساخته شود تا از طرف
چیز دیگری ، و وضوح خود را ، خود به خود
فرمان ، هستند ، شاید کمی کمتر می شود
تعجب در.-- آنها آورده بیشتر در
درک من است. "
"من درک می کنم شما.-- شما گمان نیست که
من همیشه خیلی احساس.-- مدت چهار ماه ،
ماریان ، من تا به حال تمام این حلق آویز در من
ذهن ، بدون اینکه در صحبت از آزادی
آن را به یک جانور تک ؛ که دانستن آن
را به شما و مادرم ناراضی ترین
هر زمان که آن را به شما توضیح داده بودند ، هنوز
شما قادر به برای آن آماده در حداقل.-
-- به من گفته شد ، -- آن را در شیوه ای بود
بر من توسط شخص خودش بسیار اجباری ،
که قبل از تعامل بین برد تمام من
چشم انداز و به من گفت ، که من فکر کردم ، با
پیروزی.-- سوء ظن این سرگذشت ،
بنابراین ، من تا به حال به مخالفت با ، توسط
تلاش بی تفاوت به نظر می رسد که در آن من
شده اند بیشتر عمیقا علاقه مند ؛ -- و آن را
شده است نه تنها یک بار ؛ -- من تا به حال او
امید و وجد و سرور به گوش دادن دوباره و
دوباره من.-- خودم دست به تقسیم
از ادوارد برای همیشه ، بدون شنیدن یک
شرایط است که می تواند به من میل کمتری را
ارتباط.-- هیچ چیز او را ثابت کرد
شایستگیهایی ؛ و نه تا به هر چیزی او را اعلام کرد
بی تفاوت نسبت به من داشته اند.-- من به ادعا
در برابر unkindness از خواهر او ، و
غرور از مادر او و به
دچار عذاب پیوست ،
بدون بهره گیری از مزایای خود را دارد و تمام.--
این شده است در رفتن در یک زمان ، هنگامی که ، به عنوان
می دانید خیلی خوب ، آن را تنها من نشده است
ناخشنودی.-- اگر شما می توانید به من فکر می کنم قادر به
از همیشه احساس -- قطعا شما ممکن است گمان
که من آن را دچار همین حالا.
ارامش از ذهن است که با من
خودم در حال حاضر به نظر آورده
ماده ، دلداری که من شده اند
مایل به اعتراف شده اند اثر
ثابت و اعمال دردناک ، -- آنها
بهار نیست تا از خود ؛ -- نشدند
رخ می دهد برای از بین بردن روحیه من در ابتدا.-- نه ،
ماریان.-- این صورت ، اگر من تا به حال نشده است ملزم به
سکوت ، شاید هیچ کس نمی تواند از من نگهداری
به طور کامل -- و نه حتی آنچه که من به من بدهکار
عزیزترین دوستان -- از آشکارا shewing که من
بسیار ناراضی "--
ماریان کاملا تسخیر کرده بود.--
"اوه! Elinor ، "او گریه کرد ،" شما از من ساخته شده است
نفرت خودم را برای همیشه بر.-- چگونه بی تربیت من
شده است برای شما -- شما ، شده اند که من تنها
راحتی ، که با من در همه منتقله من
بدبختی و فلاکت ، که به نظر می رسید تنها
درد و رنج برای من -- آیا این قدردانی من از تو؟ --
آیا این بازگشت فقط من می توانم شما را؟ --
از آنجا که شایستگی خود را ضجه می زنند بر خودم ، من
در تلاش بوده اند این کار را انجام دور. "
tenderest طلبی را نوازش به دنبال این
اعتراف.
در چنین چارچوب ذهنی او به عنوان شد در حال حاضر در ،
Elinor بدون مشکل در حال بدست آمده از
او هر وعده او لازم است و در
درخواست او ، ماریان درگیر هرگز به
صحبت از امر به هر یک با
حداقل ظاهر تلخ -- به ملاقات
لوسی خیانت بدون کوچکترین
افزایش نفرت به او ؛ -- و حتی به
دیدن ادوارد خود را ، اگر شانس باید آورد
آنها را با هم ، بدون هیچ گونه کاهش از
صمیمیت معمول خود را.-- این بزرگ بود
امتیازات ؛ -- اما ماریان که در آن احساس کردند که
او تا به حال مصدوم ، بدون غرامت می تواند بیش از حد
بسیار برای او باز خواهد شد.
او در انجام وعده خود بودن
با احتیاط ، به تحسین.-- او با حضور به
همه که خانم جنینگز به حال به بر می گویند
موضوع ، با رنگ ثابت ،
dissented از او در هیچ چیز ، و بود
شنیده سه بار بگو : "بله ، خانم." --
او به ستایش او از لوسی با گوش
تنها حرکت از یک صندلی خود را به دیگری ، و
زمانی که خانم جنینگز صحبت از ادوارد
محبت ، هزینه در بر دارد او را تنها اسپاسم در او
پیشرفت های گلو.-- چنین نسبت به قهرمانی در
خواهر او ، ساخته شده Elinor احساس برابر هر
چیزی که خودش.
صبح روز بعد به دادگاه آورده دورتر از
آن ، در دیدار از برادر خود را ، که آمد
با جنبه جدی به آن صحبت کرده و
امر بسیار ناراحت کننده ، و آنها را از اخبار خود را
همسر.
"شما را شنیده است ، گمان می کنم ،" او گفت : با
هیبت بزرگ ، به محض او نشسته بود ،
"از کشف بسیار تکان دهنده است که در زمان
محل زیر سقف ما دیروز. "
همه آنها موافقت خود را نگاه کرد ، بلکه به نظر می رسید بیش از حد
افتضاح یک لحظه برای آزادی بیان.
"خواهر شما ،" او ادامه داد : "تا به رنج می برد
وحشتناک.
خانم Ferrars بیش از حد -- در کوتاه مدت از آن شده است
صحنه هایی از پریشانی پیچیده -- اما من
خواهد شد امیدواریم که که این طوفان ممکن است اب و هوای
ما بدون اینکه هر کدام از ما کاملا غلبه کند.
ضعیف فانی! او در هیجان تمام شد
دیروز.
اما من می خواهم به شما هشدار بیش از حد نخورید.
Donavan می گوید هیچ چیز مادی را به وجود
توقیف شود ؛ قانون اساسی او را خوب
یکی ، و حل و فصل برابر هر چیز او را.
او تحمل آن همه ، با بردباری از
فرشته!
او می گوید : او هرگز فکر می کنم باید به خوبی از
کسی دوباره و یکی نمی تواند تعجب در آن ،
پس از این که دلیل فریب -- ملاقات با چنین
ناسپاسی ، که در آن بسیار مهربانی بود
shewn شده است ، آنقدر اعتماد به نفس شده بود ،
قرار داده شده!
این بود کاملا از خیرخواهی از او
قلب ، که او این زنان جوان خواسته بود
به خانه او ، صرفا به خاطر او فکر
برخی از آنها سزاوار توجه بودند ،
بی ضرر ، به خوبی رفتار دختران و خواهد بود
اصحاب لذت بخش ؛ در غیر این صورت برای ما هر دو
آرزو خیلی به شما را دعوت و
ماریان که با ما ، در حالی که نوع شما
دوست وجود دارد ، حضور در دخترش.
و اکنون به پاداش پس!
'آرزو دارم ، با تمام قلب من ، می گوید : فقیر
فانی در راه محبت او ، 'که ما تا به حال
خواسته خواهر خود را به جای آنها ".
در اینجا ، او متوقف می شود آغاز شده ، که در حال
انجام شده است ، او رفت.
"چه فقیر Ferrars خانم رنج می برد ، وقتی
اولین فانی آن را شکست و به او این است که نمی شود
توصیف شده است.
در حالی که او را با حقیقی ترین محبت بود
برنامه ریزی شده است اتصال ترین واجد شرایط
برای او ، آن بود که قرار است که او
می تواند تمام زمان مخفیانه مشغول به
شخص دیگری -- از جمله سوء ظن می تواند
هرگز وارد سرش!
اگر او مشکوک به هر گونه تعصب
در جای دیگر ، آن را نه می تواند در سه ماهه که.
'وجود دارد ، تا مطمئن شوید که او (آن زن گفت : من ممکن است
خودم که فکر امن است. '
او کاملا در عذاب بود.
ما با هم مشورت ، با این حال ، به آنچه به عنوان
باید انجام شود ، و در آخر او مصمم
ارسال برای ادوارد.
او آمد.
اما من با عرض پوزش به مربوط آنچه در گرفت.
تمام آنچه که Ferrars خانم می توانست بگوید را به او
پایان دادن به تعامل ، کمک بیش از حد
همانطور که شما ممکن است به خوبی با استدلال من فرض کنید ،
و فانی است entreaties بود ، از بی فایده بود.
وظیفه ، محبت ، همه چیز بود
نادیده گرفت.
من هرگز فکر ادوارد تا خیره سر ، تا
فاقد قوهء لامسه قبل.
مادرش به او توضیح داد که او را لیبرال
طرح ، در صورت ازدواج با او را دوشیزه
مورتون ؛ به او گفتم که او را در حل و فصل او
املاک نورفولک ، که ، روشنی از زمین
مالیات ، به ارمغان می آورد در هزار خوب سال ؛
ارائه حتی ، زمانی که مسائل بزرگ ناامید ،
، آن را به 1،200 و در
مخالفت با این ، اگر او هنوز هم اصرار
در این رابطه کم ، به نمایندگی به او
احتیاج خاصی است که باید شرکت
مسابقه.
خود او £ 2،000 او اعتراض
باید خود را با همه او را او را ببیند هرگز
دوباره و تا کنون او را از
affording او کوچکترین کمک ، که
اگر او بودند تا به هر حرفه ای را وارد کنید
با این دیدگاه از حمایت بهتر است ، او را انجام
همه در قدرت او برای جلوگیری از پیشروی او را
در اینجا ماریان ، در خلسه از
خشم ، clapped دست او با هم ،
و گریه ، "خدا بخشنده! می تواند این باشد
ممکن است! "
"خب ممکن است شما تعجب ، ماریان ،" پاسخ داد :
برادر او ، "در سرکشی که می تواند
مقاومت در برابر استدلال های این قبیل.
علامت تعجب شما این است که بسیار طبیعی است. "
ماریان که قرار بود به جواب متقابل دادن ، اما او
به یاد وعده های او را ، و forbore.
"این همه ، با این حال ،" او ادامه داد : "شد
اصرار در بیراهه نیست.
ادوارد سعید بسیار کمی ، اما آنچه که او
می گویند ، در گونه ای تعیین می شود.
هیچ چیز نباید او را در غلبه به دست برداشتن از
تعامل خود را.
او را به آن حالت باقی بماند ، هزینه او آنچه در آن
ممکن است. "
"سپس" خانم جنینگز با گریه بی پرده
صداقت ، دیگر قادر به سکوت ، "او
تا به مانند یک مرد شریف عمل!
من خواهش عفو شما ، آقای Dashwood ، اما اگر او
در غیر این صورت انجام داده بود ، من باید فکر
او ادم حقه باز.
من برخی از نگرانی کمی در کسب و کار ،
و همچنین خود را برای استیل لوسی من است
پسر عمو ، و به اعتقاد من بهتر است وجود ندارد
نوع دختر در جهان است ، و نه کسی است که بیشتر
سزاوار شوهر خوب است. "
جان Dashwood به شدت شگفت زده شده بود ، اما
طبیعت او بود آرام ، باز نمی
تحریک ، و او خواست هرگز به صدمه زدن
هر کسی ، به خصوص کسی از خوب
ثروت.
به همین جهت ، بدون هیچ گونه پاسخ داد :
خشم ،
"من به هیچ وجه صحبت disrespectfully
از هر رابطه از شما ، خانم.
خانم لوسی استیل است ، من به جرات می گفت ، بسیار
شایسته زن جوان ، اما در حال حاضر
مورد شما می دانید ، باید اتصال
غیر ممکن است.
و به به یک راز وارد
تعامل با یک مرد جوان او را تحت
مراقبت از دایی است ، فرزند یک زن به خصوص
از ثروت بسیار بزرگ از جمله به عنوان Ferrars خانم ،
شاید ، روی هم رفته کمی
فوق العاده.
بطور خلاصه ، من به این معنی نیست که بر بازتاب
رفتار هر فرد چه کسی به شما یک
در نظر گرفتن ، خانم جنینگز.
ما همه آرزو او بسیار خوشحال و خانم
انجام Ferrars در سراسر کل است ،
شده است مانند هر وجدان ، خوب
مادر ، در شرایطی مانند ، می برگزیدن.
شده است با وقار و لیبرال بوده است.
ادوارد زیادی کشیده شده تا به خود او ، و من از ترس آن
خواهد بود یکی بد است. "
ماریان آهی کشید از مشابه او
دلهره و واپیچیدن قلب Elinor برای
احساس ادوارد ، در حالی که خود را braving
تهدید مادر ، برای زنی که نمی توانست
پاداش او.
"خب ، آقا ، گفت :" خانم جنینگز "، و چگونه
آن را پایان می یابد. "
گفت : "من متاسفم برای گفتن ، ma'am ، در اکثر
ناراضی پاره : -- ادوارد برای اخراج
همیشه از مادرش متوجه است.
او در سمت چپ خانه او دیروز ، اما جایی که او
رفته است ، یا اینکه آیا او هنوز هم در شهر ، من
نمی دانم ، برای ما باعث می شود که البته هیچ
پرس و جو. "
"مرد فقیر جوان -- و آنچه را از تبدیل شدن به
او را؟ "
"چه ، در واقع ، خانم!
این نظر مالیخولیا است.
متولد به چشم انداز از جمله وفور نعمت!
من می توانم اوضاع را درک کنید نه بیشتر
تاسف آور.
علاقه دو هزار پوند -- چگونه
می توانید یک مرد بر روی آن زندگی می کنند -- و وقتی به آن است
ارسال خاطره ، که او ممکن است ، اما
برای حماقت خود ، ظرف سه ماه از
در رسید از دو هزار و پنج
صد سال - (برای خانم مورتون تا سی
هزار پوند) من می توانم به تصویر
خودم را یک بیماری بیشتر رنجور.
همه ما باید برای او احساس و بیش از آن ،
خاطر آن است که کاملا خارج از قدرت ما را به
کمک به او. "
"مرد فقیر جوان!" گریه خانم جنینگز ، "من
مطمئن هستم که او باید خیلی خوش آمدید به رختخواب
هیئت مدیره و در خونه من و تا من می خواهم بگویم
او اگر من می توانستم او را ببینم.
این است که مناسب نیست که او باید زندگی
در مورد اتهام خود را در حال حاضر ، در lodgings
و روستاهای ".
Elinor قلب او را برای چنین شده
مهربانی نسبت به ادوارد ، هر چند او می تواند
صرف نظر کردن نیست خندان در فرم آن است.
"اگر تنها او را انجام داده اند و توسط
خود ، گفت : "جان Dashwood ،" در حالی که همه خود را
دوستان به توسط او انجام دور ریخته می شد ، او
ممکن است در حال حاضر در مناسب خود شده است
وضعیت ، و می توانست برای می خواستم
هیچ چیز نیست.
اما به عنوان از آن است ، باید آن را از کسی است
قدرت به او کمک کند.
و یک چیز های بیشتری وجود دارد آماده
در برابر او ، که باید بدتر از همه --
مادر او ، با تعیین بسیار
نوع طبیعی از روح و روان ، که به حل و فصل
املاک و پس از رابرت بلافاصله ، که ممکن است
شده اند ادوارد ، در شرایط مناسب.
من سمت چپ او را امروز صبح با وکیل او ،
صحبت بر سر کسب و کار. "
"خب!" گفت : خانم جنینگز "است که او را
انتقام گرفتن است.
همه یک راه خود را دارند.
اما من فکر نمی کنم مال من خواهد بود ، تا
یکی مستقل پسر ، چرا که دیگر به حال
گرفتار من. "
ماریان بلند شد و رفت در مورد اتاق.
"آیا می توانم هر چیزی بیشتر ازار دهنده به روح و روان
از مرد ، "ادامه داد جان" است ، از برای دیدن خود
برادر کوچکتر در اختیار داشتن املاک
که می توانسته اند خود را؟
ضعیف ادوارد!
من برای او احساس صادقانه ".
چند دقیقه بیشتر در همین نوع صرف
پلورال ، نتیجه دیدار خود و با
تکرار اطمینان به خواهر او را که او
واقعا باور هیچ ماده وجود داشت
خطر در سقم فانی است ، و این که
آنها نیاز دارند بنابراین نمی تواند بسیار مضطرب
اطلاعات مربوط به آن را ، او رفت ؛ ترک سه
خانمها به اتفاق آرا در احساسات خود را در
به مناسبت ، حال تا آنجا که حداقل آن را به عنوان
در نظر گرفته انجام Ferrars خانم ها ،
Dashwoods '، و ادوارد است.
انفجار خشم ماریان را به عنوان چهارم به زودی
او به عنوان quitted اتاق و از آنجا که او
غیظ و غضب غیر ممکن ساخته رزرو در
Elinor ، و غیر ضروری در خانم جنینگز ،
همه آنها در یک نقد بسیار روحیه پیوست
بر حزب.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها زیرنویسها لینک دائم زبان خارجی ترجمه ترجمه