Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب سوم : فصل شمشیر XII.
علت تاسف آور
م د لا تور D' Azyr نه بیشتر در اسب سواری دیده می شود می شد -- یا در واقع در پاریس در همه --
در طول تمام ماه که مجلس ملی در جلسه به تکمیل باقی مانده
کار خود را ارائه فرانسه با قانون اساسی است.
پس از همه ، هر چند زخم به بدن خود را نسبتا خفیف شده بود ، زخم به
غرور خود را به عنوان همه آنها به جز فانی شده بود.
شایعه زد که او تا به حال به آمریکا مهاجرت کرد.
اما این تنها نیمی از حقیقت است. کل از آن بود که او ملحق شده بود که
گروهی از مسافران نجیب که آمد و رفت بین Tuileries و ستاد
مهاجران در Coblenz.
او ، در کوتاه مدت تبدیل شد ، عضو سرویس مخفی سلطنتطلب که در پایان بود
برای پایین آوردن سلطنت در ویرانه.
همانطور که برای آندره لوئیس ، او خانه پدرخوانده را دیدم او را نه بیشتر ، به عنوان یک نتیجه از او
اعتقاد راسخ ، که م د Kercadiou نمی خرد شدن از نوشته خود را حل و فصل هرگز
دریافت او را دوباره در صورت دوئل مبارزه بودند.
او خود را به وظایف خود را در مجلس انداخت با شوق و اثر که
زمانی که -- هدف آن انجام -- مؤسسان در ماه سپتامبر منحل شد
سال بعد ، عضویت از
قوه مقننه ، که انتخابات به دنبال بلافاصله ، بر او محوری بود.
او پس از آن در نظر گرفته شده ، مانند بسیاری دیگر ، که از انقلاب یک چیز انجام شد ،
که فرانسه تنها به خودش توسط قانون اساسی که داده شده بود ، او حاکم بود ،
و که همه در حال حاضر به خوبی می شود.
و به این ترتیب ممکن است شده اند اما این دادگاه می تواند خود را آورد به قبول
حالت تغییر چیزها می شود.
به عنوان نتیجه دسیسه های خود را نصف اروپا مسلح به خود را بر فرانسه پرتاب و
نزاع او نزاع پادشاه فرانسه با مردم خود بود.
این وحشت را در ریشه همه وحشت که برای آمدن بود.
از مشکلات ضد انقلاب که همه جا بودند هم زده
روحانیت ، هیچ یک نسبت به کسانی که از بریتنی حاد تر بودند ، و در نظر نفوذ
او را خوب بکار بردن در مادری خود امیدوار شد
استان توسط کمیسیون دوازده به آندره لویی پیشنهاد ، در اوایل روز
وزارت Girondin ، که او باید به انطرف تر برای مبارزه با نا آرامی ها.
او به ادامه مسالمت آمیز مورد نظر بود ، اما قدرت خود تقریبا مطلق بود ، به عنوان
نشان داده شده توسط دستور او به اجرا درآمد -- سفارشات enjoining همه به او کمک رندر و
هشدار آن که ممکن است او را مانع که آنها را در خطر خود را.
او وظیفه را پذیرفت ، و او یکی از پنج plenipotentiaries despatched در بود
همان ماموریت در آن بهار 1792.
آن را نگه داشته او را از پاریس برای چهار ماه غایب و ممکن است او را طولانی تر نگه داشته ، اما
که در آغاز ماه اوت او به یاد می آورد.
قریب الوقوع تر از هر گونه مشکل در بریتنی دم کردن مشکل خود در پاریس بود ؛
هنگامی که آسمان سیاسی blacker بود از آن از سال '89شده بود.
پاریس متوجه شدم که آن ساعت به سرعت در حال نزدیک شدن بود که اوج را ببینید
مبارزه ای طولانی بین برابری و امتیاز.
و آن را به سمت یک شهر تا دفع شده است که آندره لویی آمد به سرعت از غرب بود ، به
پیدا کردن وجود دارد نیز اوج خود حرفه ای آشفته.
Mlle. د Kercadiou ، بیش از حد ، در آن روز از اوایل ماه اوت در پاریس بود ، در سفر به
پسر عموی عموی او و عزیزترین دوست ، مادام. د Plougastel.
و در هر چند هیچ چیز در حال حاضر می تواند plainer از ناآرامی های seething که منادی
انفجار به می آیند ، هنوز هوا از بشاشت ، در واقع از ظرافت ، حاکم در دادگاه --
مادام و مادموازل بکجا رفت تقریبا هر روز -- اطمینان آنها را.
م د Plougastel و آمده بود رفته دوباره ، پشت در آن کسب و کار مخفی به Coblenz
که او را در حال حاضر تقریبا به طور مداوم از همسرش غایب نگه داشته است.
اما در حالی که او با او مثبت مطمئن به حال او که همه اقدامات گرفته شد ،
و که قیام چیز را به استقبال می شود ، زیرا می تواند تنها
نتیجه ، خرد کردن نهایی.
انقلاب در صحن Tuileries.
و این ، وی افزود : چرا شاه در پاریس باقی ماند.
اما به خاطر اعتماد به نفس خود را در آن او خود را در مرکز سوئیس خود را و خود را قرار دهید
شوالیه های خنجر ، و پایتخت را ترک.
آنها که راه را از هک برای او به راحتی در صورتی که خروج او مخالف بودند.
اما حتی که لازم بود.
اما در آن روزها اوایل ماه اوت ، پس از خروج شوهرش اثر او
کلمات الهام بخش به تدریج توسط مارس از وقایع پراکنده شده بود در زیر خود را مادام
چشم.
و سرانجام در بعد از ظهر نهم ، وارد در Plougastel هتل وجود دارد
رسول از Meudon بلبرینگ توجه داشته باشید از Kercadiou د م که او در آن به فوریت bade
مادموازل او ملحق شود وجود دارد در یک بار ، و توصیه به میزبان خود را به او را همراهی نکرده.
شما ممکن است متوجه شده اند که م د Kercadiou بود از کسانی که دوستان با مردان
تمام کلاسها.
اصل و نسب باستان او را در شرایط برابری با اعضای اشرافیت قرار داد ؛ او
رفتار ساده -- چیزی بین روستایی و بورژوازی -- و طبیعی خود را
خوشخویی او را در شرایط به همان اندازه خوب با کسانی که هنگام تولد inferiors او بودند قرار داده است.
در Meudon او و شناخته شده بود محترم تمام قوم ساده ، و آن Rougane ، بود
شهردار دوستانه ، که در تاریخ 9 اوت از طوفان است که جوشاندن برای اطلاع
فردا ، و دانستن را مادموازل
عدم وجود در پاریس ، warningly توصیه کرده بود او را به او را از آنچه در بعد از برداشت چهار
و بیست ساعت ممکن است یک منطقه خطر را برای همه افراد کیفیت ، به خصوص
کسانی که از ارتباط با حزب دادگاه مظنون است.
در حال حاضر بدون شک هر آنچه که از مادام وجود دارد. اتصال دو Plougastel با دادگاه است.
حتی به شک نمی باشد -- در واقع ، اندازه گیری از اثبات آن بود که به
آینده -- که آن جوامع هوشیار و در همه جا مخفی است که به تماشای
بیش از مهد انقلاب جوان
به طور کامل از journeyings مکرر از م د Plougastel اطلاع به Coblenz شدند ،
سرگرمی و تفریح هیچ توهمی در نمره دلیلی برای آنها است.
داده می شود ، پس از آن ، شکست حزب دادگاه در مبارزه بود که آماده ،
موقعیت در پاریس مادام. د Plougastel نمی تواند غیر از مملو از
خطر است ، و آن خطر خواهد بود توسط هر مهمان از تولد در هتل خود را به اشتراک گذاشته شده است.
محبت برای هر دو آن دسته از زنان م د Kercadiou سریع ترس تحریک در او
هشدار Rougane.
از این رو است که توجه داشته باشید عجله اعزام ، آرزوی خواهر زاده اش و التماس کنان دوست خود
برای آمدن در یک بار به Meudon.
شهردار دوستانه انجام خدمتی خود را یک گام دورتر ، و اعزام نامه
به پاریس دست پسر خود ، LAD هوشمند نوزده.
در اواخر بعد از ظهر آن روز کامل اوت بود که جوان Rougane
خود را در هتل Plougastel ارائه شده است.
او بزرگواری توسط مادام دریافت کرده است. Plougastel د در سالن ، که زرق و برق ،
زمانی که با هوا بزرگ بانوی خودش ترکیب شود ، تحت الشعاع ساده LAD ،
روح ساده لوح.
مادام ساخته شده تا ذهن خود را در یک بار. پیام فوری م د Kercadiou نه بیشتر
از تایید ترسها و تمایلات.
او پس از خروج فوری تصمیم گرفت.
"Bien ، مادام ، گفت :" جوانان. "پس من باید افتخار به مرخصی من است."
اما او نمی خواهد به او اجازه دهید.
اول به آشپزخانه خود را تازه کردن ، در حالی که او و دختر خانم ساخته شده آماده شد ، و
سپس صندلی را برای او را در کالسکه خود را تا آنجا به عنوان Meudon.
وی نمی توانست رنج می برند او را به بر پا بازگشت او آمده بود.
هر چند در همه شرایط ، بیش از علت خود بود ، با این حال مهربانی که
در چنین لحظه ای از بی قراری می تواند فکر را برای دیگری بود در حال حاضر به
به پاداش باشد.
اگر او انجام داده کمتر از این ، او را دارند شناخته شده است -- اگر هیچ چیز بدتر -- حداقل برخی از
ساعت از غم و اندوه ، حتی بیشتر از کسانی که در حال حاضر در فروشگاه برای او بودند.
این می خواست ، شاید نیم ساعت به غروب آفتاب وقتی که آنها در حمل خود را با مجموعه
قصد به ترک پاریس توسط Porte سنت مارتین.
آنها تنها با شاطر سفر پشت سر گذاشت.
Rougane -- واگذاری وحشتناک -- یک صندلی در داخل کالسکه با داده شد
خانم ها ، و اقدام به سقوط در عشق با Mlle. د Kercadiou ، آنها به او اختصاص
زیبا ترین آنها او تا کنون دیده بودند ، هنوز
که به او به سادگی و unaffectedly به عنوان با برابر صحبت کردیم.
چیزی که رفت به سر خود را کمی ، و اختلال مفاهیم برخی از حزب جمهوری خواه که
او تاکنون تصور شده بود خود را به طور کامل هضم است.
کالسکه در مانع جلب کرد ، در آنجا توسط یک دستک ملی چک
گارد قبل از دروازه آهن ارسال شده. گروهبان در دستور strode به درب
از وسیله نقلیه است.
کنتس سرش را از پنجره قرار داده است. "سد بسته است ، مادام ،" او بود
curtly آگاه است. "بسته" او در واقع همان تکرار است.
چیزی که باور نکردنی بود.
"اما... اما آیا شما معنی است که ما نمی توانیم عبور؟ "
"مگر نه شما اجازه ، خانم" گروهبان nonchalantly خود را در تکیه
پایک.
"دستور این است که هیچ کس را ترک کنند و یا بدون مدارک مناسب را وارد کنید."
»که دستور؟" "دستور کمون پاریس است."
"اما من باید به داخل کشور در این شب است."
صدای مادام تقریبا زود رنج است. "من انتظار می رود."
"در آن صورت مجوز اجازه می دهد تا مادام بدست اوردن."
"از کجا باید بدست آورده شوند؟" "را در هتل د Ville یا در
دفتر مرکزی آن بخش خانم "یک لحظه او در نظر گرفته است.
"به بخش ، پس از آن.
خیلی خوب به عنوان به درشکه چی من بگویید به رانندگی به بخش Bondy. "
او به او ادای احترام کردند و پشت پا. "بخش Bondy ، غم و اندوه ، DES Morts ،" او bade
راننده.
مادام غرق به صندلی خود را دوباره در حالت تحریک به طور کامل توسط دوشیزه مشترک.
Rougane خود را برای ساکت کردن و اطمینان بخشیدن به آنها.
بخش ماده را به منظور قرار داده است.
آنها قطعا خواهد بود به جای اجازه.
چه دلیل ممکن است وجود دارد می تواند برای امتناع آنها باشد؟
صرف تشریفات ، بعد از همه!
اطمینان او آنها را uplifted صرفا آنها را هنوز هم عمیق تر آماده
افسردگی زمانی که در حال حاضر آنها با امتناع مسطح از رئیس جمهور دیدار کرد
بخش که کنتس را دریافت کرده.
"نام شما ، مادام؟" او brusquely خواسته بود.
بچه شیطان و موذی از پیشرفته ترین نوع جمهوری خواه ، او حتی نمی افزایش یافته است از
احترام به خانم ها هنگامی که آنها وارد است.
او آنجا بود ، او به شما گفت ، برای انجام وظایف اداری خود است ، نه به
به رقص و درس.
Plougastel ، او پس از او تکرار ، بدون عنوان ، که اگر آن را به نام شده بود
یک قصاب یا نانوا. او در زمان یک حجم سنگین از قفسه در
حق خود ، آن را باز کرد و صفحات تبدیل شده است.
مرتب سازی بر اساس دایرکتوری از بخش او بود. در حال حاضر متوجه شد که آنچه او در پی.
"کنت دو Plougastel ، Plougastel هتل ، RUE DU Paradis.
است که آن را؟ "
"بله صحیح است ، آقا ،" او ، با آنچه مدنیت او می تواند قبل از جمع اوری پاسخ
خشونت در رفتار affronting هموطنان عزیز.
یک لحظه طولانی سکوت وجود دارد ، که در طی آن او مورد مطالعه نوشته های خاص با مداد
در برابر نام.
بخش مشغول به کار بود در چند هفته گذشته خیلی بیشتر سیستماتیک نسبت به
به طور کلی مشکوک است.
"شوهر شما با شما ، مادام؟" او پرسید : curtly ، چشم های او هنوز هم conning که
صفحه. "م. کنت لو با من نیست ، "او جواب داد ،
تاکید بر عنوان است.
نه با شما؟ "او نگاه کردن به طور ناگهانی ، و کارگردانی بر
یک نگاه او را که در آن سوء ظن به نظر می رسید به مخلوط با تمسخر.
"او کجا؟"
"او در پاریس است ، آقا. "آه! آیا او در Coblenz ، آیا شما فکر می کنید؟ "
مادام احساس خودش تبدیل سرد شده است. بود ، چیزی شوم در این همه وجود دارد.
تا به کجا به بخش اطلاع به حال خود را تا کاملا از آمدن و
اتفاقات از ساکنان خود را؟ چه آماده؟
او حس که به دام افتاده ، که در یک شبکه است که کاربر به سایر نظرسنجی شده بود غیب گرفته است.
"من نمی دانم ، آقا ،" او گفت ، صدای او ناپایدار است.
"البته که نه."
او به نظر می رسید به استهزاء. "مهم نیست.
و شما می خواهید به ترک پاریس همچنین؟ از کجا آیا شما تمایل به پیش برود؟ "
"به Meudon."
"کسب و کار شما وجود دارد؟" خون leapt به صورت خود.
بی احترامی او غیر قابل تحمل به زن که در همه زندگی او را به حال هر چیزی شناخته می شود هرگز
اما نهایت احترام از inferiors و برابر به طور یکسان.
با این حال ، پی بردن به این مسئله که او چهره به چهره با نیروهای کاملا جدید ، او
کنترل خودش ، خفه خشم او ، و پاسخ به طور پیوسته است.
"من مایل به انجام این بانوی Mlle. د Kercadiou ، پشت به عموی او که ساکن
. "وجود دارد" این است که تمام است؟
یک روز دیگر برای آن انجام دهید ، مادام.
ماده در فشار است. "" عفو ، آقا ، به ما این موضوع بسیار
با فشار دادن. "
"شما من را از آن قانع نشده و موانع به همه کسانی که نمی تواند ثابت کند بسته
دلایل ضروری ترین و رضایت بخش برای مایل به تصویب است.
شما صبر کنید ، مادام ، تا زمانی که محدودیت برداشته شده است.
خوب شب. "" اما ، آقا "
"خوب ، شب ، مادام ،" او تکرار به طور قابل ملاحظه اخراج
تحقیر و استبداد از هیچ سلطنتی "شما ترک رفتن به."
مادام با Aline رفت.
هر دو لرزش با خشم بودند که احتیاط از آنها خواست تا به حال به سرکوب.
آنها را به مربی صعود دیگر ، تمایل به خانه رانده می شود.
حیرت Rougane تبدیل به بی میلی زمانی که آنها به او گفت که چه اتفاق افتاده بود.
"چرا هتل د Ville ، مادام امتحان کنید نه؟" وی پیشنهاد کرد.
پس از آن؟
این امر می تواند بی فایده است. ما باید خودمان را به باقی مانده در استعفا
پاریس تا زمانی که موانع دوباره گشوده شده است. "" شاید نمی خواهد موضوع را به ما یا
راه در آن زمان ، مادام ، گفت : "Aline.
Aline! "او در وحشت بانگ زد. «مادموازل!" Rougane بر روی همان گریه
توجه داشته باشید.
و سپس ، چرا که او متوجه شد که افراد بازداشت شده در این مد ، باید در برخی از
خطر هنوز نمی قابل تشخیص است ، اما در آن حساب وحشتناک تر ، او مجموعه ای عقل خود را به
کار می کنند.
از آنجا که نزدیک شدن به Plougastel هتل بار دیگر اعلام کرد که او
مشکل حل شده بود. گذرنامه از بیرون به همان اندازه انجام
خوب ، "اعلام کرد.
"گوش دادن ، در حال حاضر ، و به من اعتماد. من رفتن به Meudon در یک بار.
پدر من باید دو اجازه می دهد -- یکی برای خودم به تنهایی ، و دیگری به مدت سه
افراد -- از Meudon به پاریس و بازگشت به Meudon.
مجددا وارد پاریس با اجازه خود من ، که من پس از آن برای نابود کردن ادامه ، و ما را ترک
با هم ، ما سه ، در قدرت یک دیگر ، به نمایندگی خود را به عنوان داشتن
از Meudon در این دوره از روز.
کاملا ساده است ، بعد از همه. اگر من در یک بار ، من باید به شب. "
اما چگونه شما را ترک کنند؟ "پرسید : Aline. "من؟ پیف!
همانطور که ، بدون اضطراب.
پدر من شهردار Meudon است. زیادی وجود دارد که او را می دانیم.
من به هتل د Ville ، و به آنها می گویم آنچه که ، بعد از همه ، درست -- که من
در پاریس با بسته شدن از موانع گرفتار ، که پدر من در انتظار است
مرا به خانه در این شب.
آنها به من از طریق منتقل می شود. کاملا ساده است. "
اعتماد به نفس او آنها را دوباره uplifted. چیزی که به نظر می رسید به آسانی به عنوان او به نمایندگی
آن.
"سپس اجازه دهید گذرنامه خود را برای چهار ، دوست من ،" مادام از او التماس.
او توضیح داد : "است ژاک وجود دارد ، و نشان می دهد شاطر که به تازگی
آنها را به آتش میکشند کمک.
Rougane اعتماد به نفس ترک به زودی بازگشت ، ترک آنها را به انتظار او را با
همین اعتماد به نفس.
اما ساعت موفق به یکدیگر ، شب بسته در هنگام خواب آمد ، و هنوز هم
هیچ نشانه ای از بازگشت او وجود دارد.
آنها منتظر ماندند تا نیمه شب ، هر یک وانمود به خاطر دیگر به اعتماد به نفس به طور کامل
پایدار ، هر توسط premonitions مبهم از شر حمله کرد و در عین حال beguiling
زمان با بازی tric - TRAC در بزرگ
سالن ، در صورتی که تا به حال فکر اضطراب واحد بین آنها نیست.
در سکته مغزی از نیمه شب ، خانم آهی کشید و رز.
باور نیست "آن را برای فردا صبح ،" او گفت.
"البته ،" Aline موافقت کرد. "این واقعا غیر ممکن است که برای شده
او را به بازگشت به شب.
و از آن خواهد شد بسیار بهتر برای سفر به فردا.
سفر در اواخر یک ساعت یک تایر شما بسیار عزیز خانم. "
بنابراین آنها تظاهر.
در اوایل صبح ، آنها با DIN از زنگ بیدار شدند -- tocsins از بخش
زنگ زنگ.
مبهوت خود گوش بعد ها آمدند و نورد (درامز) ، و در یک زمان
صدای بسیاری در این راهپیمایی را شنیده است.
پاریس رو به افزایش است.
بعدها هنوز تلق تلق کردن از اسلحه کوچک از راه دور و رونق عمیق تر از آمد
توپ. نبرد بین مردان از ملحق شد
بخشها و مردان دیوان است.
مردم در آغوش Tuileries حمله کرده بود.
Wildest شایعات پرواز در همه جهات ، و برخی از آنها راه خود را از طریق
بندگان به هتل Plougastel ، که جنگ وحشتناک برای کاخ بود که به
پایان در قتل عام purposeless از همه
کسانی که پادشاه بی مهرگان رها شده وجود دارد ، در حالی که قرار دادن خود و
خانواده اش تحت حفاظت مجلس.
Purposeless تا آخر ، تا کنون اتخاذ البته با اشاره به او را از شر
مشاوران ، او را برای مقاومت آماده فقط تا زمانی که نیاز به مقاومت واقعا
به وجود آمد ، که در نتیجه ان او دستور داد تسلیم
که سمت چپ کسانی که توسط او ایستادند تا به حال به گذشته در رحمت از اوباش دیوانه وار.
و در حالی که این اتفاق می افتد در Tuileries ، دو زن در هتل
Plougastel هنوز برای بازگشت Rougane منتظر ، هر چند در حال حاضر با همیشه ، کاهش
امید است.
و Rougane بر نمی گرداند. امر بسیار ساده به نظر نمی رسید
پدر به پسر. Rougane بزرگتر به درستی ترس بود
خود را به من قرض بدهید چنین قطعه ای از فریب.
او با پسرش رفت و به اطلاع م د Kercadiou از آنچه اتفاق افتاده ، و گفت :
او رک و پوست کنده از چیزی که پسرش پیشنهاد ، اما که او جرات انجام نیست.
م د Kercadiou به دنبال او حرکت توسط intercessions و حتی پیشنهاد
رشوه خواری. اما Rougane شرکت باقی ماند.
"موسیو ،" او گفت ، "اگر آن را بر من کشف شد ، آن را به عنوان ناچار خواهد بود ، من
باید برای آن آویزان.
جدای از آن ، و به رغم اضطراب من به انجام تمام قدرت را در دست من به شما خدمت می کنند ، آن را
خواهد بود نقض اعتماد مانند من نمی توانستم تامل است.
شما باید از من بپرسید ، آقا. "
"اما چه چیزی شما را تصور اتفاقی خواهد افتاد؟" نجیب زاده نیمه مجنون خواست.
Rougane ، که به خوبی آگاه بود ، همانطور که ما را دیده اند ، گفت : "جنگ" است.
"جنگ بین مردم و دادگاه است.
من desolated که هشدار من باید خیلی دیر آمده اند.
اما ، زمانی که همه گفته شده است ، من فکر نمی کنم که شما نیاز دارید عاشق خودتان زنگ هشدار.
جنگ بر زنان نمی شود ساخته شده است. "
م د Kercadiou چسبیده برای راحتی به آن اطمینان پس از شهردار و پسر او را به حال
رفتگان.
اما در پشت ذهن خود دانش از ترافیک است که در آن م د باقی مانده وجود دارد
Plougastel بود مشغول اند. اگر انقلابیون بودند به همان اندازه
به خوبی آگاه؟
و به احتمال قوی بودند. مجرمان سیاسی زنان قوم ، بوده است
پیش تر شناخته شده برای گناهان مردان خود رنج می برند.
هر چیزی ممکن است در یک خیزش مردمی بود ، و Aline خواهد بود در معرض
به طور مشترک با مادام. د Plougastel.
اواخر آن شب ، به عنوان او gloomily در کتابخانه برادرش نشسته ، لوله ای است که در آن او
آرامش در پی خاموش بین انگشتان خود ، ضربه زدن شدید در آمد
درب.
به seneschal قدیمی Gavrillac که رفت و برای باز کردن ایستاد آشکار بر وجود دارد
آستانه مرد جوان باریک در surcoat تیره زیتون ، دامن که رسید
به گوساله خود.
چکمه ، buckskins ، و یک شمشیر کوچک میپوشید ، و دور کمر خود را در آنجا بود
ارسی سه رنگ ، در کلاه خود را cockade سه رنگ که به او نگاه رسمی
به چشم از آن قدیمی بسیار شوم
نگهدارنده فئودالیسم ، که به ترس وجود دارد کارشناسی ارشد خود را به اشتراک گذاشته.
"موسیو خواسته؟" او ، بین احترام و بی اعتمادی پرسید.
و سپس یک صدای ترد او را شگفت زده است.
"چرا ، برادشاو! نام یک نام!
آیا شما به طور کامل من فراموش شده؟ "
با دست تکان دادن پیر مرد مطرح فانوس او به اجرا درآمد تا به عنوان به پرتاب نور خود را
بیشتر به طور کامل بر تشویق کردن که بدون چربی ، دهان باز.
"م. آندره! "او گریه.
"م. آندره! "و سپس او در ارسی نگاه کرد و
cockade ، و ظاهرا در از دست دادن تردید.
اما آندره لویی گذشته او را به راهرو گسترده ای پا ، با کف tessellated آن
از سنگ مرمر سیاه و سفید. اگر پدرخوانده و من هنوز رتبهدهی نشده است بازنشسته ، را
من به او.
اگر او بازنشسته شده است ، من را به او یکسان است. "
"آه ، اما مطمئنا ، M. آندره -- و من مطمئن هستم او خواهد شد ravished به شما مراجعه کنید.
نه ، او هنوز رتبهدهی نشده است بازنشسته شده است.
به این ترتیب ، M. آندره ، به این ترتیب ، اگر شما لطفا ".
بازگشت آندره لوئیس ، رسیدن به Meudon نیم ساعت پیش ، راست رفته بود.
شهردار برای برخی از اخبار قطعی از آنچه ممکن است اتفاق می افتد در پاریس است که باید یا
تایید یا برطرف کردن شایعات شوم که
او در افزایش حجم رو به ملاقات کرده و به عنوان پایتخت او نزدیک است.
Rougane به وی اطلاع داده که قیام قریب الوقوع بود ، که در حال حاضر بخش
خود را از موانع برخوردار است ، و آن غیر ممکن بود برای هر شخصی نمی
کاملا معتبر را وارد کنید و یا ترک این شهر است.
آندره لویی متمایل شدن سر خود ، افکار خود را از بدترین.
او برای برخی از زمان خطر این انقلاب دوم از درون درک
اول ، که ممکن است همه چیز را که انجام شده بود ، نابود کردن و دادن زمام قدرت
به جناح بدذات که کشور را به هرج و مرج فرو می روند.
چیزی که او می ترسید ، بیش از هر زمان در نقطه در حال وقوع بود.
او در یک بار ، آن شب بسیار ، و ببینید که برای خودش چه اتفاقی می افتد.
و سپس ، ترک می کرد ، او تبدیل دوباره به Rougane بپرسید اگر م د Kercadiou
هنوز در Meudon شد.
"شما او را می دانیم ، آقا؟" "او پدرخوانده من است."
"پدرخوانده شما! شما یک نماینده!
پس چرا ، شما ممکن است مرد بسیار او نیاز دارد. "
و Rougane او را از ماموریت پسرش به پاریس که بعد از ظهر و در نتیجه آن گفت.
نه بیشتر مورد نیاز است.
که دو سال پیش سرپرستی او باید بر اساس شرایط خاص خودداری کرده اند او خود را
خانه برای هیچ چیز در حال حاضر وزن شده است.
او به سفر وی کالسکه را در مسافرخانه کوچک سمت چپ رفت و مستقیما به م د
Kercadiou.
و م د Kercadiou ، در چنین یک ساعت این ظهور ناگهانی مبهوت ، یک
در برابر آنها او nursed شکایت تلخ ، او را در شرایط تقریبا یکسان با استقبال
کسانی که در آن او در آن اتاق
او را در یک مناسبت مشابه استقبال یک بار قبل از.
"چه شما می خواهید اینجا ، آقا؟" "در خدمت شما در صورت امکان ، پدرخوانده من"
پاسخ خلع سلاح شد.
اما این کار را کرد م د Kercadiou خلع سلاح نیست. "شما مانده اند دور تا زمانی که من امیدوار
شما دوباره مزاحم من است. "
"من باید جرأت نافرمانی شما هم اکنون در صورتی که برای این امید که من را می توان نیست
خدمات. من را دیده اند Rougane ، شهردار... "
"آنچه که شما می گویند در مورد جسارت به نافرمانی؟"
"شما منع من در خانه خود ، آقا." م د Kercadiou خیره در او بی اراده.
و این است که چرا شما آمده اند نه نزدیک من در تمام این مدت؟ "
"البته. چرا دیگری؟ "
Kercadiou ، M. د ، ادامه داد : به خیره.
سپس او تحت نفس خود قسم می خورد. این پاچه او را برای مقابله با
مردی که اصرار بر گرفتن او را تا به معنای واقعی کلمه.
او که آندره لویی آمده اند contritely به تقصیر خود اعتراف و التماس انتظار داشتند
به پشت به نفع گرفته است. پس از او گفت.
"اما چگونه می تواند من امیدوارم که شما به معنای کمتر از شما گفت ، آقا؟
شما بسیار قطعی در بیانیه خود شدند.
چه عبارات از ندامت می توانست بدون هدف از اصلاح خدمت کرده؟
و من تا به حال هیچ مفهوم اصلاح. ما هنوز برای آن سپاسگزار باشد. "
سپاسگزار؟ "
"من نماینده هستم. من برخی قدرتها باشند.
من بسیار opportunely بازگشت به پاریس. آیا من می توانم در خدمت شما که در آن Rougane نمی تواند؟
نیاز ، آقا ، به نظر می رسد خیلی فوری اگر نیمی از آنچه که من مشکوک است.
درست است. Aline باید در ایمنی در یک بار قرار می گیرد. "
م د Kercadiou بدون قید و شرط تسلیم شد.
او آمدند و در زمان دست آندره لوئیس '.
"پسر من" او گفت ، و او مریی منتقل شد ، "در شما وجود دارد اشراف خاص
است که به محروم شود.
اگر من خشن به نظر می رسید با شما ، پس از آن ، بخاطر آن بود که من در برابر شر خود را مبارزه بود
proclivities.
مورد نظر را به شما در حفظ و از مسیر شیطانی از سیاست به ارمغان آورده اند که این
تاسف به کشور وحشتناک پاس است.
دشمن در مرز ، جنگ های داخلی در مورد شعله از در خانه.
است که آنچه شما انقلابیون انجام داده اند. "
آندره لویی قضاوت نمی کند.
او در گذشت. "درباره Aline؟" او پرسید.
و خود پاسخ سوال خود را : "او در پاریس است ، و او باید آورده از
آن را در یک بار ، قبل از محل تبدیل به یک قتلگاه ، و همچنین آن را یک بار ممکن است احساسات
شده اند که دم همه این ماه ها شل اجازه دهید.
طرح جوان Rougane خوب است. حداقل ، من نمی تواند فکر می کنم از یکی بهتر است. "
"اما Rougane بزرگتر از آن را نمی خواهد بشنود."
"شما معنی او آن را در مسئولیت خود را انجام دهید.
اما او رضایت خود را به آن را بر روی معدن انجام است.
من او را ترک کرده اند توجه داشته باشید بیش از امضای من به اثر است که رفتار امن برای Mlle. د
Kercadiou به پاریس برود و بازگشت او را در تطابق با دستورات صادر
از من.
قدرت حمل و که من او را راضی کافی خود را
توجیهی برای پیروی از من در این.
من او را ترک کرده اند که توجه داشته باشید در درک است که او این است که استفاده از آن را فقط در
مورد ، شدید برای حفاظت از خود. در مقابل او به من داده است این امن
انجام خواهد داد. "
شما در حال حاضر آن را دارند! "م د Kercadiou در زمان از ورقه های کاغذ
که آندره لوئیس برگزار شد از. دست خود را تکان داد.
او آن را با نزدیک شدن به خوشه از سوختن شمع بر روی کنسول و پیچ تا خود را
چشم کوته بینانه به خواندن.
"در صورتی که شما به پاریس ارسال شده توسط Rougane جوان در صبح ، گفت :" آندره لوئیس ، "Aline
در اینجا باید به ظهر. هیچ چیز ، البته ، می تواند انجام شود تا شب
بدون سوء ظن تحریک.
ساعت دیر است. و اکنون ، آقا من پدرخوانده ، شما می دانید
دقیقا به همین دلیل من از دستورات خود را نقض مزاحم.
اگر هیچ راه دیگری وجود دارد که در آن من می توانم در خدمت شما ، شما اما به نام من در حالی که آن
اینجا هستم. "" اما ، آندره.
آیا Rougane به شما بگویم که دیگران وجود دارد... "
"او اشاره مادام. د Plougastel و بنده او "
پس چرا...؟"
م د Kercadiou قطع ، به دنبال سوال خود را.
خیلی قاطعانه آندره لویی سر خود را تکان داد. "این غیر ممکن است ،" او گفت.
دهان Kercadiou د م سقوط کرد باز در حیرت است.
"غیر ممکن است!" او تکرار است. اما چرا؟ "
"موسیو ، من می توانم انجام آنچه من انجام Aline بدون متخلف وجدان من.
علاوه بر این ، برای Aline من وجدان من و رنجاندن این کار را انجام دهید.
اما مادام. د Plougastel در مورد بسیار متفاوت است.
نه Aline و نه هر یک از... او در کار ضد انقلابی نگران شده اند ،
که منبع واقعی این حادثه در اینجاست که در حال حاضر تهدید به ما پیشی است.
من می توانم حذف او را از پاریس بدون ملامت نفس تهیه ، متقاعد شده است که من
انجام چیزی است که هر کس می تواند انتقاد ، یا این که ممکن است تبدیل به موضوع
سوالات.
اما مادام. د Plougastel همسر M. لو کنت ، د Plougastel ، آنها همه جهان است
می داند که به یک عامل بین دادگاه و مهاجران. "
که در آن هیچ گسل از... او ، "م د Kercadiou از طریق بهت و حیرت خود را به گریه.
"موافقت کرد.
اما او ممکن است که در هر لحظه ای نامیده می شود برای ایجاد این واقعیت که او یک حزب نیست
به این مانور است. شناخته شده است که او در پاریس بود به روز است.
اگر او به دنبال فردا و باید آن را توان یافت که او رفته است ، سوالات
قطعا ممکن است انجام شود ، که از آن باید نتیجه آن را که من آن را خیانت اعتماد من ، و
از قدرت من مورد آزار قرار گرفته به خدمت شخصی به پایان می رسد.
من امیدوارم که مسیو ، که شما را درک کنند که خطر بیش از حد بزرگ می شود برای اجرا
به خاطر یک غریبه است. "" غریبه؟ "گفت آقا
reproachfully.
"عملا یک غریبه به من گفت :" آندره لوئیس.
اما او یک غریبه به من نیست ، آندره. او و پسر عموی من بسیار عزیز و ارزشمند است
دوستان
و ، دوشنبه Dieu ، آنچه شما می گویید اما فوریت گرفتن او را به خارج از پاریس را افزایش می دهد.
او باید نجات ، آندره ، در همه هزینه ها -- او باید نجات!
چرا پرونده او بی نهایت فوری از Aline است! "
او ملتمس را قبل از پسر تعمیدی او ایستاده بود ، بسیار متفاوت از مرد استرن که
او را در هنگام ورود او استقبال کرده بود.
چهره اش رنگ پریده بود ، دست خود را تکان داد ، و دانه های عرق بر روی او وجود داشت
ابرو. "موسیو من پدرخوانده ، من هیچ چیزی را انجام
در دلیل.
اما من می توانم این کار را انجام دهند. برای نجات خود را ممکن است خراب کردن برای Aline و متوسط
خودتان و همچنین برای من. "" ما باید خطر است. "
شما حق دارید برای خود صحبت کنید ، البته. "
"اوه ، و برای شما ، به من اعتقاد دارند ، آندره ، برای شما!"
او آمد نزدیک به مرد جوان.
"آندره ، من التماس کردن به شما را به کلمه من برای آن ، و برای به دست آوردن این مجوز مادام. د
Plougastel. "آندره نگاه او mystified.
"این فوق العاده است ،" او گفت.
"من خاطرات سپاسگزار از بهره بانوی من برای چند روز یک بار وقتی که من
یک کودک ، و دوباره به تازگی در پاریس زمانی که او در پی برای تبدیل به آنچه که بود
او حساب دین واقعی سیاسی است.
اما من گردن من برای او ریسک نیست -- نه ، و نه شما ، و نه Aline است ".
"آه! اما آندره... "" این حرف آخر من ، مسیو است.
در حال رشد است در اواخر ، و من میل به خواب در پاریس. "
"نه ، نه! صبر کنید! "
خداوند از Gavrillac نمایش نشانه هایی از پریشانی غیر قابل بیان است.
"آندره ، شما باید!"
در این اصرار وجود دارد و هنوز هم بیشتر ، در صورت دیوانه وار از آن ،
چیزی رو بی دلیل که آندره نمی تواند موفق به فرض که برخی از تاریک و
انگیزه مرموز پشت آن دراز است.
"من باید؟" او در واقع همان تکرار است. "چرا باید من؟
دلایل شما ، آقا؟ "" آندره ، به دلایل من هستند خسته کننده باشد. "
"دعا کنید من اجازه می دهد قاضی که به."
شیوه ای آندره لویی تقریبا بی چون و چرا بود. به نظر می رسد تقاضا برای کاهش م د Kercadiou
به ناامیدی. او ء اتاق ، دست خود را محکم clasped
پشت سر او ، پیشانی خود را چین و چروک است.
در گذشته او آمد تا قبل از پسر تعمیدی او ایستاده. "آیا می توانید به حرف من برای آن که این
دلایل وجود دارد؟ "او را در غم و اندوه گریه. "در یک ماده را به عنوان این -- یک ماده که
ممکن است ملزم به گردن من؟
آه ، آقا ، این است که معقول؟ "" کلمه من از افتخار ، من نقض سوگند من ، اگر من
به شما بگویم. "
د م Kercadiou تبدیل wringing دست های خود را ، شرایط خود را مریی رقت بار و پس از آن
تبدیل دوباره به آندره.
اما در این اندام ، در این اندام از جان گذشته ، و از شما ungenerously
اصرار دارند ، من باید به شما بگویم. خدا به من کمک کند ، من انتخاب دیگری ندارند.
او خواهد شد که وقتی که او می داند که تحقق.
آندره ، پسر من... "او متوقف شد دوباره ، یک مرد ترسند.
او دست بر روی شانه پسر تعمیدی او تعیین می کنند ، و به او شگفتی افزایش آندره لوئیس
متوجه شد که بیش از کسانی که رنگ پریده ، چشم های کوتاه بین فیلم از اشک وجود داشت.
"مادام. د Plougastel مادر شما است. "
پس از آن برای لحظه ای طولانی ، سکوت مطلق است. این چیزی است که به او گفته بود نبود
بلافاصله درک است. هنگامی که درک شده بود در آخرین آندره
ضربه اول لویی "بود به گریه کردن.
اما او خود را صاحب و بازی رواقی.
او همیشه باید بازی باید چیزی. که در طبیعت او بود.
و او درست به ماهیت خود را حتی در این لحظه عالی بود.
او ادامه داد : سکوت تا اطاعت که غریزه مربوط به نمایش عجیب و غریب ، او می تواند اعتماد
خود را بدون احساسات صحبت می کنند.
: "من می بینم ، او در آخرین اظهار داشت ، کاملا خونسردی. ذهن او گسترده بود بیش از گذشته است.
به سرعت او در مرور خاطرات خود را از مادام. د Plougastel ، مفرد او اگر پراکنده
علاقه به او ، ترکیب عجیبی از محبت و wistfulness که شیوه او
نسبت به او همواره ارائه شده بود ، و در
تاریخ و زمان آخرین او را درک آنقدر که تاکنون او را مجذوب کرده بود.
او گفت : "من می بینم ،" دوباره و افزود : در حال حاضر ، "البته ، هر اما احمق است حدس زده
مدتها پیش است. "
این م د Kercadiou که گریه ، م د Kercadiou که عقب کشیدم از یک ضربه بود.
"من خدا ، آندره ، از آنچه شما ساخته شده است؟ شما می توانید چنین اعلام شده در این
مد؟ "
و چگونه می خواهید آن را به من؟ باید آن را تعجب من به کشف که من
یک مادر؟ پس از همه ، یک مادر ضروری است
ضرورت به خود در یک متولد شد. "
او نشستم ناگهان ، برای پنهان کردن این حقیقت چندان آشکار است که اندام خود را تکان دادن.
او کشیده دستمال را از جیب خود را به پیشانی خود را پاک کردن ، که مرطوب رشد کرده بود.
و سپس ، کاملا به طور ناگهانی متوجه شد که خود گریند.
در نزد کسانی که اشک در سکوت جریان پایین که چهره که تا کرده بود
رنگ پریده ، م د Kercadiou به سرعت در سراسر به او آمد.
او را در کنار او نشسته و انداخت بازوی محبت بیش از شانه اش.
"آندره ، LAD فقیر من ،" او زمزمه. I...
من احمق به اندازه کافی فکر می کنم شما تا به حال هیچ قلبی.
شما مرا با تظاهر دوزخی خود را فریب و در حال حاضر من می بینم...
من می بینم... "
او مطمئن بود که آنچه در آن بود که او را دیدم ، و یا دیگری او تردید تا آن را بیان نمی کنند.
"این چیزی است ، آقا. من دیگر خسته شده ، و... و من سرما خورده ام را در
سر. "
و سپس ، در پیدا کردن بخشی فراتر از قدرت خود ، او به طور ناگهانی آن را بالا آوردم ، کاملا
رها همه تظاهر. "چرا... چرا این همه
رمز و راز؟ "او پرسید.
"در نظر گرفته شده است که من هرگز نمی باید بدانید؟" "بود ، آندره.
آن... آن را به حال می شود ، به خاطر احتیاط "است." "اما چرا؟
کامل اعتماد به نفس خود ، سر.
مطمئنا شما می توانید آن را ترک وجود دارد. داشتن به من گفت تا این حد ، شما باید به من بگویید
همگان است ".
"دلیل ، پسر من است ، که شما متولد شدند حدود سه سال پس از مادر شما
ازدواج با م د Plougastel ، برخی از هجده ماه پس از م د Plougastel بود
دور با ارتش بوده است ، و حدود چهار ماه قبل از بازگشت خود را به همسرش می باشد.
این ماده که م د Plougastel هرگز مشکوک است ، و برای بدترین خانواده
دلایل هرگز باید مشکوک شود.
این است که چرا رازداری نهایت حفظ شده است.
است که به همین دلیل هیچ کدام تا کنون اجازه داده شد به دانستن است.
مادر در اولین فرصت شما را به بریتنی آمدند ، و تحت نام مفروض به مدت چند ماه در
روستای مورو. این در حالی که او وجود دارد که شما
آندره لویی آن را در ذهن خود را تحویل داده است. او اشک او خشک شده بود.
SAT و در حال حاضر سفت و سخت و جمع آوری شده است.
"هنگامی که شما می گویند که هیچ کدام تا کنون اجازه داده شد به دانستن ، شما به من گفتن ، البته ، که
شما ، مسیو... "" اوه ، دوشنبه Dieu ، نه! "
انکار آمد در فوران خشونت.
م د Kercadiou بر خاست به پا خود را از طرف آندره خشونت سوق
احساسات او. این بود که اگر این پیشنهاد بسیار او را پر
با وحشت.
"من تنها یکی دیگر که می دانست بود. اما آن را به عنوان شما فکر می کنید نیست ، آندره.
شما نمی توانید تصور کنید که من باید به شما دروغ ، که من باید به شما اگر شما انکار من
پسر؟ "
"اگر شما می گویم که من ، نه ارباب ، که کافی است."
"شما نیستند. من پسر عموی ترز بود و همچنین ، به عنوان او
به خوبی آگاه است ، truest دوست او.
او می دانست که او می تواند به من اعتماد و آن را به من بود او برای کمک به او در آمد
اندام. یک بار ، سال قبل از من ازدواج کرده اند
او را.
اما ، البته ، من مرتب کردن بر اساس انسان که یک زن می تواند عشق نیست.
با این حال ، او قابل اعتماد ، به عشق من برای او ، و من اعتماد او را نگه داشته است. "
"سپس ، که پدر من بود؟"
"من نمی دانم. او به من گفت هرگز.
آن را مخفی خود بود ، و من کنجکاوی است. در طبیعت ، آندره نمی باشد. "
آندره لویی کردم ، و ایستادند در سکوت مواجه م د Kercadiou.
"شما به من ایمان آورده ، آندره." "به طور طبیعی ، مسیو و من متاسفم ، من
متاسفم که من پسر شما نیست. "
M. د Kercadiou گریبانگیر دست پسر تعمیدی او convulsively برگزار شد ، و آن لحظه با هیچ
کلمه سخن گفته است. سپس به عنوان دور از یکدیگر کاهش یافت
دوباره :
و در حال حاضر ، چه خواهد شد شما ، آندره؟ "او پرسید.
"حالا که شما می دانید؟" آندره لویی ایستاد چندی ، با توجه به ، و سپس
سر به خنده.
این وضعیت به حال humours آن. او آنها را توضیح داد.
"چه تفاوت باید دانش را؟ آیا تقوا فرزندی به وجود نامیده می شود
اعلام صرف رابطه؟
من به خطر گردن من را از طریق عدم احتیاط از طرف یک مادر به طوری
بسیار احتیاط که او تا به حال به هیچ وجه قصد از همیشه خودش را آشکار؟
این کشف استوار بر merest شانس ، پس از سقوط تاس سرنوشت.
این است که که با من وزن دارد؟ "" این تصمیم با شما است ، آندره. "
"نه ، آن را فراتر از من است.
تصمیم بگیرید که آن را که می تواند ، من می توانم. "" شما معنی است که شما امتناع حتی در حال حاضر؟ "
"منظورم این است که من رضایت.
از آنجا که من نمی توانم تصمیم می گیرید آنچه در آن است که من باید انجام دهید ، آن را تنها باقی می ماند برای من به انجام
آنچه پسر باید. این چیز عجیب و غریب است ، اما در تمام عمر است
چیز عجیب و غریب است. "
"شما هرگز هرگز آن را پشیمانی است." "امیدوارم که نه ، گفت :" آندره.
اما من آن را بسیار احتمال دارد که من باید فکر می کنم.
و اکنون من بهتر Rougane دوباره در یک بار مراجعه کنید ، و به دست آوردن را از او دو نفر دیگر
مجوز مورد نیاز است. پس شاید از آن خواهد شد که من
آنها را به پاریس خودم ، در صبح است.
اگر شما به من بستر ، آقا به من بدهید ، من باید سپاسگزار هستم.
I... اقرار میکنم که من به سختی در صورت به انجام
به شب. "