Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 6 محوری دور جورج
من فکر می کنم یکی از rummiest امور من شد که تا کنون با مخلوط ، در دوره
طول عمر اختصاص داده شده به سرحد را به کسب و کار افراد دیگر ، که امر
جورج Lattaker در مونت کارلو.
من شما را خسته نمی کند ، می توانم شما را نمی دانند ، برای جهان است ، اما من فکر می کنم شما باید برای شنیدن
در مورد آن.
ما در Circe قایق بادبانی به مونت کارلو آمده ، که متعلق به یک ورزشکار قدیمی از
نام مارشال.
در میان افراد حاضر خودم ، Voules مرد من ، Vanderley خانم ، دخترش
استلا ، خانم Vanderley خدمتکار Pilbeam و جورج.
جورج رفیق قدیمی عزیز از من بود.
در واقع ، آن بود که او را به حزب کار کرده بود.
ببینید ، جورج به خاطر دیدار با او را عمو آگوستوس ، که برنامه ریزی شده بود ، جورج داشتن
فقط بیست و پنجم تولد او رسیده ، به دست بیش از او را به میراث به جا مانده از یکی از
خاله جرج ، که او امانت بوده است.
هنگامی که جورج کاملا بچه بودم ، عمه جان خود را از دست داده اند.
این تاریخ است که جورج شده بود به جلو به ، برای ، هر چند که او تا به حال مرتب کردن بر اساس
درآمد -- درآمد ، پس از همه ، تنها درآمد است ، در حالی که یک تکه از goblins O '
شمع.
عمو جورج در مونت کارلو ، و جورج نوشته بود که او به لندن می آیند
و unbelt ، اما آن را به من زده است که یک طرح بسیار بهتر بود برای جورج برای رفتن به او
دایی : در مونت کارلو به جای.
کشتن دو پرنده با یک سنگ ، می توانم شما را نمی دانند.
رفع امور خود و یک روز تعطیل دلپذیر به طور همزمان داشته باشند.
بنابراین جورج همراه برچسب گذاشته شده توسط بود ، و در زمانی که مشکل آغاز شده ما لنگر انداخته بودند
در موناکو بندرگاه ، و عمو آگوستوس قرار بود روز بعد.
با نگاهی به گذشته ، من ممکن است که ، می گویند تا آنجا که من در آن مخلوط شده بود ، چیزی که آغاز شد
هفت ساعت در صبح ، وقتی که من از خواب dreamless تحریک
دیکنز از قراضه در حال پیشرفت در خارج درب اتاق دولت من است.
مواد تشکیل دهنده اصلی صدای زن که sobbed و گفت : "اوه ، هارولد" و
صدای مرد "مطرح شده در خشم ،" را به عنوان آنها می گویند ، که پس از مشکل قابل توجهی ، من
شناسایی به عنوان Voules.
من به سختی آن را به رسمیت شناخته شده است. در Voules ظرفیت رسمی خود مذاکرات
دقیقا مثل شما انتظار یک مجسمه به صحبت می کنید ، اگر می توانست.
خصوصی ، با این حال ، او آشکارا به حدی آرام ، و آن نوع
چیزی رفتن در میان من که در آن ساعت برای من بیش از حد بود.
"Voules!"
من فریاد می کشید. Spion Kop متوقف شد با حرکت تند و سریع.
سکوت وجود دارد ، و سپس sobs کاهش در فاصله ، و در نهایت یک شیر آب در
درب.
Voules وارد با آن قابل توجه ، من ، پروردگار حمل منتظر نگاه که همان چیزی است
من به او پرداخت هزینه برای. شما که اعتقاد داشت یک قطره از
هر نوع احساسات در او.
Voules ، "به من گفت ،" شما را تحت توهم که من به ملکه
مه؟ شما به نام من اوایل همه راست شده است.
این تنها و تنها هفت است. "
"من را درک شما به احضار من ، آقا." "من به شما احضار برای پیدا کردن چرا شما
که سر و صدا دوزخی خارج. "" من مدیون شما عذرخواهی آقا.
من می ترسم که در گرما از لحظه ای افزایش صدای من است. "
"اتمام حجت تعجب شما سقف را افزایش نمی دهد. که با شما بود؟ "
"دوشیزه Pilbeam ، سر خدمتکار خانم Vanderley."
"چه همه مشکل در مورد بود؟" "من شکستن تعامل ما ، آقا."
من نمی تواند کمک خمیازه. به طریقی یکی Voules با مرتبط
درگیری های.
سپس آن را به من زده است که من می خواهم به هیچ حق لب به لب در غم مخفی او ، بنابراین من تغییر
گفتگو. "من فکر می کنم من" به من گفت.
"بله ، آقا."
"من نمی توانم صبر کنید تا صبحانه را با بقیه. آیا می توانید برای من برخی از حق گرفتن و دور؟ "
"بله ، آقا." بنابراین ، من تا به حال یک صبحانه انفرادی و بالا رفت
بر روی عرشه به دود.
این صبح دوست داشتنی بود. آبی دریا ، gleaming کازینو ، آسمان بی ابر ،
و تمام بقیه میدان اسب دوانی. در حال حاضر دیگر شروع به چکیدن.
استلا Vanderley یکی از اولین ها بود.
من فکر کردم او نگاه کمی رنگ پریده و خسته. او گفت که او به خوبی خوابیده بودند.
که برای آن اختصاص. مگر در مواردی که ساعت هشت خود را به شما ، که در آن هستند
شما؟
بازدید جورج؟ "پرسیدم.
من نمی تواند کمک تفکر نام به نظر می رسید کمی یخ او است.
بود که عجیب و غریب ، چرا که تمام سفر او و جورج به ویژه نزدیک شده است
پالس (PALS).
در واقع ، در هر لحظه انتظار می رود جورج را به من می آیند و لغزش دست کمی خود را در
معدن ، و زمزمه : "من آن را انجام داده ، طلایه دار قدیمی muh او را دوست دارد!"
او گفت : "من آقای Lattaker دیده می شود ،".
من این موضوع را دنبال نکنند. سهام جورج ظاهرا کم که هستم
آیتم بعدی در برنامه روز رخ داده است چند دقیقه بعد ، هنگامی که
مقالات صبح وارد شدند.
خانم Vanderley... او باز داد و فریاد می زنند.
"فقیر ، پرنس عزیز!" او گفت. "چه چیز تکان دهنده! قدیمی مارشال گفت :«.
"من او را در وین می دانستند ، گفت :" خانم Vanderley.
"او waltzed الهی" سپس من در معدن کردم و دیدم آنچه آنها
صحبت کردن در مورد.
مقاله کامل از آن بود.
این به نظر می رسید که اواخر شب قبل از بی سر و صدا حضرت والا پرنس از Saxburg
Leignitz (من همیشه تعجب است که چرا اسمش این شلوار بی خشتک گاوداران "بی سر و صدا") murderously شده است
در یک خیابان تاریک در راه برگشت از کازینو به قایق بادبانی او حمله شده است.
ظاهرا او عادت از رفتن در مورد بدون اسکورت کرده بود ، و برخی از
خشن ، گردن ، بهره گیری از این ، برای او گذاشته بود و slugged او را با
فشار قابل توجهی.
شاهزاده یافت شده است و دروغ گفتن به خوبی مورد ضرب و شتم و نامحسوس در خیابان توسط
عبور عابر پیاده ، گرفته شده است بازگشت به قایق بادبانی خود را ، جایی که او هنوز دراز
بیهوش شد.
من گفت : "این است که رفتن به انجام کسی خوب" است.
"نظر شما برای ضربه زنی حضرت والا بی سر و صدا؟
من تعجب می کنم که در صورتی که شما هموطنان گرفتن؟ "
"پس از آن ،" خوانده شده قدیمی مارشال ، "عابر پیاده که بی سر و صدا او کشف
حضرت ثابت می کند آقای Denman Sturgis ، محقق برجسته خصوصی شده اند.
آقای Sturgis خدمات خود را به پلیس ارائه می گردد ، قابل درک است و در
داشتن یک سرنخ مهم که هموطنان که مسئول آن
مورد آدم ربایی در شیکاگو.
اگر هر کسی می تواند انسان را گرفتن ، او می تواند. "حدود پنج دقیقه بعد ، درست مثل بقیه
از آنها را به حرکت کردن به صبحانه ، یک قایق ما را مورد ستایش قرار داد و آمد
در کنار.
مرد قد بلند ، و نازک آمد تا راهرو. او به دور نگاه این گروه ، و ثابت بر روی قدیمی
مارشال را به عنوان صاحب احتمالی قایق بادبانی.
"صبح بخیر ،" او گفت.
"من معتقدم که شما باید آقای Lattaker در هیئت مدیره -- MR. جورج Lattaker؟ "
"بله ، گفت :" مارشال. "او پایین است.
می خواهید به او را ببیند؟
چه کسی باید بگویم؟ "" او نام من نمی دانم.
من باید او را برای یک لحظه در کسب و کار تا حدودی فوری را ببینید. "
"نگاهی صندلی.
او خواهید بود تا در یک لحظه. Reggie ، پسرم ، برو و عجله او را. "
رفتم به جورج دولتی اتاق. "جورج ، پیر مرد!"
من فریاد می زدند.
بدون جواب. من در را باز کرد و رفت شوید.
اتاق خالی بود. بیشتر چه ، تختخواب سفری به حال نشده خوابیده شوید.
من نمی دانم وقتی که من بوده ام ، بیشتر متعجب.
من بر روی عرشه رفت. "او وجود ندارد ،" به من گفت.
"نه وجود دارد!" قدیمی مارشال گفت. "او کجا ، و سپس؟
شاید او برای قدم زدن رفته در ساحل.
اما او خواهید بود به زودی برای صبحانه. شما بهتر است برای او صبر کنید.
آیا شما breakfasted؟ نه؟
سپس ما به شما ملحق شوند؟ "
مرد گفت : او را ، و فقط پس از آن گونگ رفت و آنها گروهی رفتند پایین ، می روم من
به تنهایی بر روی عرشه.
نشستم به سیگار کشیدن و فکر کردن ، و پس از آن با سیگار کشیدن یک کمی بیشتر ، هنگامی که من فکر کردم من شنیده ام
کسی با نام من تماس بگیرید در نوع زمزمه خشن.
من بیش از شانه نگاه ، و ، توسط ژوپیتر ، در آنجا در بالای تخته پل در شب
لباس ، گرد و خاکی به ابرو و بدون کلاه ، عزیز قدیمی جورج.
"اسکاتلندی بزرگ!"
من گریه کرد. "' ش! "او زمزمه.
"هر کس در مورد؟" و "آنها همه پایین در صبحانه است."
او آه امداد ، به صندلی من غرق ، و چشمان او را بسته است.
من او را با ترحم می دانست. پسر فقیر نگاه خراب است.
"من می گویم!"
من گفتم ، لمس کردن او را بر روی شانه. او از صندلی با خفه همگانی روندی
فریاد زدن. "شما که؟
چه شما انجام دهد؟
به معنای آن چیست؟ چگونه می توانم شما فرض کنید شما همیشه باعث می شود که
خودتان محبوب ، اگر شما در مورد دست زدن به مردم در شانه؟
اعصاب من چسبیده حیاط خارج از بدن من این صبح ، Reggie! "
"بله ، پسر؟" "من قتل شب گذشته است."
مرتب کردن بر اساس چیزی که ممکن است به هر کسی اتفاق می افتد.
به طور مستقیم استلا Vanderley قطع تعامل ما ----
قطع تعامل خود را؟
چه مدت شما مشغول بودند؟ "" حدود دو دقیقه.
ممکن است کمتر است. من hadn'ta توقف دیده بان.
پیشنهاد من به او را در ده شب گذشته در سالن.
او از من پذیرفته شده است. من فقط رفتن بود او را بوسه وقتی شنیدیم
کسی آمدن.
من رفتم. در طول راهرو که دوزخی بود
what's - HER - نام و نام خانوادگی -- خانم. خدمتکار Vanderley -- Pilbeam.
آیا شما تا کنون توسط دختر شما را دوست دارم ، Reggie پذیرفته شده؟ "
"هرگز. من ده ها ---- رد شده است "
"پس تو هم نمی خواهد درک چگونگی احساس کردم.
من سر من با شادی. من به سختی می دانست آنچه که من انجام شده بود.
من فقط احساس من تا به حال به بوسه نزدیکترین چیز مفید است.
من نمی توانستم صبر کنید.
ممکن است گربه کشتی. چنین نیست.
Pilbeam. "" شما او را بوسید؟
"من او را بوسید.
و فقط در آن لحظه درب سالن باز و خارج استلا آمد. "
"بزرگ اسکات!" "دقیقا همان چیزی است من گفتم.
آن را در سراسر من که استلا فلش ، دختر گرامی ، نمی دانستند به شرایط ،
چیزی که ممکن است به نظر می رسد کمی عجیب و غریب است. انجام داد.
تعامل او قطع ، و من از قایق و rowed خاموش.
من از جا در رفته بود. من اهمیتی نمی آنچه از من شد.
من به سادگی می خواستم برای فراموش کردن.
رفتم ساحل. -- فقط بر روی کارت است که من ممکن است
غرق غم من کمی.
به هر حال ، من یک چیز به یاد داشته باشید نیست ، به جز که من می توانم در بحر تفکر غوطهور شدن داشتن عفریت از
قراضه با کسی در خیابان تاریک و سقوط کسی و خودم را در حال سقوط ، و
خودم آن را زنگار برای من ارزش داشت.
بیدار شد صبح امروز در باغ کازینو است.
من کلاه ام را از دست داده است. "من برای این مقاله شیرجه.
"خواندن ،" به من گفت.
"این همه وجود دارد." خواند.
"خوب آسمان!" او گفت. "شما یک چیز را به Nibs بی سر و صدا او را انجام نمی
آیا شما؟ "
"Reggie ، این افتضاح است." "اخمهات را باز کن.
آنها می گویند او بهبود می یابند. "" که مهم نیست. "
"این به او می کند."
او خواندن مقاله دوباره. "این گزارش می گوید آنها سرنخ ام."
آنها همیشه می گویند که "" اما -- کلاه من "!
EH؟ "
"کلاه من. من باید آن را در طول قراضه کاهش یافته است.
این مرد ، Denman Sturgis ، باید آن را یافت.
این نام من در آن بود! "
"جورج" به من گفت : "شما باید اتلاف وقت نیست. آه!
او پا در هوا شروع به پریدن کرد. "آیا این کار را انجام!" او گفت ، irritably.
"آیا پارس مانند آن نیست.
مهم نیست که چه؟ "" مرد! "
"چه مردی است؟" "قد بلند ، انسان نازک با چشم مانند
گردبر.
او وارد درست قبل از شما انجام است. او در سالن در حال حاضر ، داشتن
صبحانه. او گفت : او می خواست به شما در کسب و کار را ببینید ،
و نام خود را نمی دهد.
من نگاه او را از اولین دوست ندارم.
این Sturgis همکار. این باید باشد. "
نه! "
من آن را احساس است. من مطمئن هستم از آن. "
"اگر او یک کلاه است؟" "البته او تا به حال کلاه است."
"احمق!
معدن متوسط. او حامل یک کلاه؟ "
"توسط ژوپیتر ، او حامل پاکت. جورج ، طلایه دار قدیمی ، شما باید حرکت را دریافت کنید.
شما باید نور اگر می خواهید برای صرف بقیه عمر خود را خارج از زندان.
ضربه زنی حضرت والا بی سر و صدا lese - majeste است. بدتر از برخورد یک پلیس است.
شما یک لحظه به زباله نیست. "
"اما من پولی نیست. Reggie ، پیر مرد به من tenner من قرض بدهید یا
چیزی. من باید در طول مرز را در ایتالیا دریافت کنید
یک بار.
من عموی من به من در دیدار با ---- "سیم" به "من گریه" کسی وجود دارد
آینده! "
او از دید شیرجه فقط به عنوان Voules آمد تا همدم راه ، حامل نامه ای در
سینی. "چه ماده!"
من گفتم.
"چه می خواهید؟" "من فرمودید ، آقا.
من فکر کردم من شنیده ام صدای آقای Lattaker. نامه برای او وارد شده است. "
"او اینجا نیست."
"نه ، آقا. باید نامه ای را حذف کنم؟ "
"نه آن را به من بدهید. من آن را به او بدهد وقتی که او می آید. "
"بسیار خوب است ، آقا."
"اوه ، Voules! آیا آنها همه هنوز هم در صبحانه؟
آقایی که برای دیدن آقای Lattaker؟ هنوز هم سخت را در آن؟ "
"او در اشغال حاضر با شاه ماهی kippered است ، آقا."
"آه! این همه ، Voules. "
"متشکرم ، آقا."
او بازنشسته شد. من به جورج نامیده می شود ، و او بیرون آمد.
"چه کسی بود؟" "Voules فقط.
او نامه را برای شما به ارمغان آورد.
همه آنها در صبحانه هنوز. خوردن کاراگاه kippers. "
که شما او را کمی نگه دارید. کامل استخوان. "
او شروع به نامه اش را خوانده.
او نوع خر خر از تعجب را در پاراگراف اول داد.
"خب ، من به دار آویخته شد!" او گفت ، به عنوان او به پایان رسید.
"Reggie ، این یک چیز عجیب و غریب است."
: "چه خبر؟" را به دست من نامه ، و به طور مستقیم من
آغاز شده در آن من تو را دیدم که چرا او تا به حال grunted. این است که چگونه آن را زد :
"جورج عزیز من -- من باید به دیدن شما به - فردا ، من امیدوارم ، اما من فکر می کنم بهتر است ،
قبل از ملاقات می کنیم ، که به شما برای وضعیت کنجکاو است که در بوجود آمده آماده
ارتباط با میراث است که خود را
پدر به ارث برده خود را از عمه امیلی ، و جایی که شما به من انتظار ، به عنوان متولی ،
دست را به شما ، در حال حاضر که بیست و پنجمین سالروز تولد خود را به شما رسیده اند.
شما بدون شک شنیده اند پدر شما صحبت می کنند از دو برادر آلفرد ، که از دست داده بود ،
و یا ربوده شده -- که مسلم و قطعی نیست - - زمانی که شما هر دو نوزاد شد هرگز.
وقتی هیچ خبری از او برای سال های بسیاری دریافت کرده بود ، این بود که او قرار بود
مرده است.
دیروز ، با این حال ، من دریافت یک نامه purporting که او زندگی می کردند این همه
زمان در آیرس Ayres به عنوان فرزند به تصویب رسید از ثروتمند آمریکای جنوبی ، و تنها
اخیرا کشف هویت خود را.
او می گوید که او در راه خود را به من ملاقات داشته است ، خواهد رسید و هر روز در حال حاضر است.
البته ، مانند دیگر متقاضیان ، او ممکن است اثبات دغل باز می شود ، اما در عین حال خود را
مداخله خواهد شد ، من از ترس ، باعث تاخیر خاصی قبل از اینکه من می توانم بیش از پول خود را به دست
شما خواهد شد.
لازم خواهد بود ، به یک معاینه کامل از اعتبار ، و غیره ، و این
کمی طول می کشد. اما من به طور کامل خواهد شد و به این موضوع با
شما هنگامی که یکدیگر را ملاقات کنیم.-- عموی مهربان ،
"آگوستوس ARBUTT."
من آن را بخوانید از طریق دو بار ، و بار دوم از من تا به حال یکی از کسانی که ایده های من انجام می دهم
گاهی اوقات ، هر چند مسلما تکه بزرگ از کلاس برتر دریافت کنید.
من به ندرت به حال چنین به طور کامل خیلی خوب مغز موج.
"چرا ، بالا قدیمی" به من گفت : "این کار شما اجازه می دهد."
"به من اجازه می دهد از نیمی از پول سر در گم ، اگر این چیزی است که منظور شما است.
اگر این اختتامیه جشنواره صنعت چاپ نه دغل باز -- و بدون هیچ دلیل زمینی به فرض وجود دارد ، او می باشد ، گرچه
شنیده ام هرگز پدر من می گویند یک کلمه در مورد او -- ما باید پول را تقسیم.
عمه امیلی پول را از چپ به پدر من ، یا ، شکست او را ، "فرزندان. او
من فکر کردم که من به معنای ، اما ظاهرا جمعیت از ما وجود دارد.
من اسمش را کار فاسد ، springing فرزندان غیر منتظره در شخص در ساعت یازدهم
مثل این : "چرا ، شما تکه بزرگ" به من گفت : "آن رفتن به
نجات شما.
این به شما اجازه می دهد تا از فاصله های دیدنی و جذاب خود را در سراسر مرز.
شما رو به انجام است که به ماندن در اینجا و برادر آلفرد.
به نظر من این یک فلاش آمد. "
او نگاهی به من در یک نوع از راه خیره نگاه. "شما باید به نوعی از یک خانه باشد ،
Reggie. "" الاغ! "
من گریه کرد.
"آیا شما را نمی دانند؟ آیا تا کنون از برادران دوقلو شنیده که
دقیقا به طور یکسان نیست؟ چه کسی به شما آلفرد نیست اگر شما سوگند
شما هستند؟
عموی خود را در آنجا خواهد بود تا شما را به بالا است که شما یک برادر آلفرد. "
"و آلفرد در آنجا خواهد بود به من دروغگو."
"او نمی خواهد.
اگر شما تا به حال به آن را نگه دارید تا برای بقیه عمر خود را ندارد.
این فقط برای یک ساعت یا دو ، تا ما می توانیم این پلیسی کردن قایق بادبانی دریافت کنید.
ما برای انگلیس به صبح فردا بادبان. "
در گذشته چیزی که به نظر می رسید به او غرق شود. چهره اش روشنتر است.
او گفت : "چرا ، من واقعا باور به این کار ،".
"البته به این کار.
اگر آنها می خواهند اثبات ، آنها را مول خود را نشان می دهد. من قسم می خورم جورج به حال نیست. "
"و به عنوان آلفرد من باید شانس صحبت با استلا و ساخت چیز تمام
حق برای جورج.
Reggie ، بالا قدیمی ، شما یک نابغه هستید. "" نه ، نه. "
"شما هستند." "خب ، فقط گاهی.
من می توانم آن را نگه دارید. "
و فقط پس از آن سرفه آرام پشت سر ما وجود دارد.
ما چرخید دور. "شیطان کار می کنید در اینجا ،
Voules "به من گفت.
"چی فرمودید؟ ، آقا. من شنیده ام همه است. "
من در جورج نگاه. جورج نگاه من.
"Voules است همه حق است ،" به من گفت.
"نجیب Voules! Voules به ما نمی دهد دور ، ،
Voules؟ "" بله ، آقا. "
"شما؟"
"بله ، آقا." "اما ، Voules ، پیر مرد ،" به من گفت ، "می شود
معقول. تمایل دارید چه توسط آن به دست آورید؟ "
مالی ، آقا ، هیچ چیز نیست. "
"در حالی که با سکوت" -- من او را در قفسه سینه شنود گذاشته باشند -- با نگه داشتن زبان خود را ،
Voules ، با گفتن چیزی در مورد آن را به هر کسی ، Voules ، همکار قدیمی ، شما ممکن است دست آوردن
مبلغ قابل توجهی است.
"من به درک ، آقا ، که دلیل این که شما غنی و فقیر هستم ، شما فکر می کنم که شما
می توانید خرید خود احترام من؟ "" آه ، بیا! "
من گفتم.
"چقدر؟ گفت :" Voules. بنابراین ما به لحاظ روشن.
شما که راه انسان haggled را باور ندارد.
شما می خواهم فکر ، خدمتکار وفادار و شایسته که بتواند کمکی بکند خوشحال
یکی در ماده کمی می خواهم که برای fiver.
اما Voules نیست.
به هیچ وجه. این پایین صد ، و وعده بود
یکی دیگر از صد هنگامی که ما با خیال راحت دور رو بود ، قبل از او راضی بود.
اما ما آن را ثابت کردن در گذشته ، و جورج فقیر ساله را به اتاق خود دولت و
تغییر لباس است. او زمانی که صبحانه حزب را به سختی می خواهم رفته
با در عرشه.
"آیا شما ملاقات او؟" پرسیدم.
"ملاقات با آنها؟ قدیمی مارشال گفت : :«. "جورج دو برادر آلفرد."
"من نمی دانستم جورج برادر بود."
"و نه او تا دیروز. اتمام حجت داستان طولانی.
او در مراحل ابتدایی ربوده شده بود ، و همه فکر او مرده بود.
جورج دیروز نامه ای از عمویش در مورد او داشتند.
من نباید تعجب در صورتی که که در آن جورج رفته است ، عمویش برای دیدن و پیدا کردن
در مورد آن.
در همین حال ، آلفرد وارد کرده است. او در جورج دولتی اتاق اکنون ،
داشتن یک قلم مو است. این به شما ، خیره کردن شباهت بین آنها را.
شما فکر می کنم آن است که جورج در ابتدا.
نگاه کن! در اینجا او می آید. "
و جورج ، براق و تمیز ، در کت و شلوار مسافرت با قایق تفریحی عادی آمد.
آنها rattled.
بدون شک در مورد آن وجود دارد. آنها ایستاده بود نگاه او ، تا اگر آنها
فکر گرفتن وجود دارد در جایی ، اما کاملا خاصی بود که در آن نبود.
من به او معرفی شده ، و هنوز هم به آنها نگاه تردید.
"آقای فلفل به من می گوید برادر من است در هیئت مدیره نیست ، گفت : "جرج.
قدیمی مارشال "، گفت :" این شباهت شگفت انگیز است.
"برادر من است ، مثل من پرسید :" جورج amiably.
"هیچ کس نمی تواند به شما بگویند ،" من است.
جرج گفت : "گمان می کنم دوقلوها همیشه به طور یکسان ،".
"اما اگر آن را همیشه به یک سوال از شناسایی آمد ، خواهد بود یکی از راه های وجود دارد
تشخیص ما است.
آیا می دانید که جورج خوب ، آقای فلفل؟ "" PAL He'sa عزیز قدیمی من است. "
"شما بوده ام شنا کردن با او شاید؟" "هر روز در ماه اوت گذشته."
"خب ، پس ، شما می توانید آن را متوجه شده اگر او تا به حال مول شبیه به این را در پشت
گردن او ، نمی خواهد شما را؟ "او پشت کرد و stooped و نشان داد
مول.
یقه خود را در زمان های عادی مخفی می کرد. من آن را دیده بود اغلب هنگامی که ما در حمام کردن
با هم. "جورج مول است که می خواهم؟" او پرسید.
نه ، "به من گفت.
"اوه ، نه." "شما می توانید آن را متوجه شده اگر او تا به حال؟"
بله ، "به من گفت. "اوه ، بله."
جرج گفت : "من خوشحالم که".
این امر می تواند مزاحمت نمی شود قادر به اثبات هویت خود است. "
که به نظر می رسید برای برآوردن همه آنها را. آنها نمی توانند از آن دور.
به نظر من این به نظر می رسید که از حالا به چیزی که در یک پیاده روی بیش از.
و من فکر می کنم جورج همان ، احساس ، زمانی که قدیمی مارشال از او خواست اگر او تا به حال به حال
صبحانه ، او گفت که او بود ، رفت زیر ، و سخت تن به تن به عنوان اگر او hadn'ta مراقبت در
جهان است.
همه چیز درست تا زمان نهار رفت. جورج در سایه در foredeck نشسته
صحبت استلا اغلب از آن زمان است. وقتی گونگ رفت و بقیه آغاز شده بود
برای رفتن به زیر ، او مرا جلب کرد.
او بشاش است. "این همه حق است ،" او گفت.
"چه بگویم؟" "چه شما به من بگویید؟"
"چرا ، استلا.
آیا من می گویم که آلفرد چیز برای جورج ثابت نیست؟
من به او گفت او نگاه نگران ، و او را به من بگویید مشکل چه بود.
و سپس ---- "
"شما باید فلش از سرعت نشان داده شده است اگر شما او را به شما پس از دانستن اعتماد داشتن به
شما را برای حدود دو ساعت است. "
"شاید من ، گفت :" جورج فروتنی ، "من تا به حال هیچ مفهوم ، تا من به او شد ، چه
مرتب کردن بر اساس قانع کننده از اختتامیه جشنواره صنعت چاپ برادر آلفرد شد.
به هر حال ، او به من در مورد آن گفت ، و شروع کردم به او نشان دهد که جورج
مرتب سازی بر اساس بسیار خوبی از هموطنان در کل ، که شایسته نیست به چه بود تبدیل شده
صرفا از قرار معلوم جنون موقت.
به اعتقاد من او را دیدم. "" و آن همه حق است؟ "
"مسلما ، اگر فقط ما می توانیم جورج تولید. چقدر دیگر می کند که رد پای کسی را گرفتن دوزخی
قصد اینجا بمانید؟
او به نظر می رسد ریشه دوانده است. "" من علاقه داشتن به او فکر می کند که شما را به محدود
دوباره دیر یا زود ، و در انتظار شما است. "
جرج گفت : "او مزاحمت مطلق ،".
ما نسبت به راه همدم در حال حرکت بودند ، برای رفتن زیر را برای ناهار ، هنگامی که یک قایق مورد ستایش قرار داد
ما. ما را به سمت رفت و از آن بالا نگاه.
جرج گفت : "عموی من".
یک مرد تنومند آمد تا راهرو. "Halloa ، جورج!" او گفت.
"دریافت نامه من؟" "من فکر می کنم شما اشتباه من برای من
برادر ، گفت : "جورج.
"اسم من آلفرد Lattaker است." "که چه؟"
"من جورج برادر آلفرد. آیا شما من عمو آگوستوس؟ "
مرد تنومند خیره در او.
"شما و خیلی شبیه جورج هستیم ،" او گفت. "تا هر کس به من می گوید."
"و شما واقعا آلفرد؟" "من هستم."
"من می خواهم با شما به بحث کسب و کار برای یک لحظه."
او چشم خود را به من cocked. اریب کردن و به زیر رفت.
در پا از مراحل همدم آشنا شدم Voules ،
من التماس عفو شما ، آقا ، گفت : "Voules. "اگر این امر می تواند راحت من باید خوشحال
بعد از ظهر. "
من ملزم به من و نه دوست داشت شیوه ای خود را. کاملا طبیعی است.
همکار خیانتکار در مورد آن ردیابی است.
من به او بعد از ظهر.
من تا به حال -- جورج را نشان ندادند -- و ناهار بود که من از بیرون رفتن من با دختر waylaid شد
Pilbeam. او گریه شده بود.
"من می فرمودید ، سر ، اما آقای Voules از شما درخواست برای بعد از ظهر؟"
من چه کسب و کار را ببینید اگر از مال انزن ، اما او به نظر می رسید همه در مورد آن کار کرده ، بنابراین من
به او گفت.
: «بله ، من به او داده بعد از ظهر او خراب شد -- کاملا فرو ریخت.
ناخوشایند اهریمنی بود. من نا امید کننده در وضعیت مثل این است.
بعد از من گفت ، "، در آنجا وجود دارد!" که به نظر نمی رسد به کمک زیادی ، من تا به حال هیچ نیست
سخنان را به.
"او S - گفت که او با رفتن به جداول به قمار دور تمام پس انداز خود را و سپس شلیک
خود را ، زیرا او تا به حال هیچ چیز از چپ به زندگی است. "
من ناگهان به یاد قراضه در ساعت کوچک در خارج از درب اتاق حالت من است.
من نفرت رمز و راز. من به معنای رسیدن به انتهای این است.
من می توانم واقعا طبقه اول نوکر مانند Voules در مورد محل عکسبرداری را ندارد
خود را تا. بدیهی است Pilbeam دختر در
پایین چیز.
من او را زیر سوال برد. او sobbed.
میپرسیدم که او بیشتر است. من سفت بود.
و در نهایت او به همراه داشت تا واقعیت.
Voules جورج بوسه او شب قبل دیده بود ، که دچار مشکل بود.
چیزهایی که آغاز شد تا خود را قطعه با هم. من رفتم برای مصاحبه با جورج.
قرار بود به شغل دیگری برای متقاعد کننده آلفرد.
ذهن Voules به کاسته می شود به عنوان استلا شده بود رو کرده بود.
من نمی توانند هزینه های یک شخص را با نبوغ خود را برای حفظ و شلوار ، چین از دست بدهند.
من George در تاریخ foredeck در بر داشت.
آنچه در آن است شکسپیر یا کسی می گوید در مورد چهره برخی از هموطنان که sicklied
ان طرف با بازیگران کمرنگ مراقبت؟ جورج مانند آن بود.
او نگاه سبز می باشد.
"به پایان رسیده با عموی خود را؟" به من گفت.
او پوزخند شبح مانند grinned. "هر عموی وجود ندارد ،" او گفت.
"هر آلفرد وجود ندارد.
است و هیچ پولی وجود ندارد. "" خود را توضیح دهید ، بالا قدیمی ، "به من گفت.
"نمی خواهد بلند. کلاه بردار قدیمی سپری کرده است هر پنی از
اعتماد پول.
او در آن سال ها بوده است ، از زمانی که من بچه بودم.
هنگامی که زمان آمد به سرفه کردن ، و من قرار بود که او این کار را کرد ، او را به رفت
جدول امید به اجرا شانس ، و باقی مانده گذشته از مسائل را از دست داد.
او تا به حال برای پیدا کردن یک راه از برگزاری برای مدتی مرا و تعویق تطبیق
حساب در حالی که او دور ، و او را اختراع این کسب و کار برادر دوقلو است.
او می دانست که من باید دیر یا زود ، اما در عین حال او قادر خواهد بود برای دریافت کردن
به جنوب امریکا ، که او انجام داده است. او در راه او در حال حاضر. "
"به شما اجازه او بروم؟"
"چه می تواند انجام دهم؟ من نمی توانیم سر و صدا را با آن مرد را
Sturgis اطراف.
من نمی توانم ثابت بدون آلفرد وجود دارد که تنها شانس من اجتناب از زندان می شود
آلفرد. "
"خوب ، شما ساخته ام کارهای مناسب برای خودتان را با استلا Vanderley ، به هر حال ،" من
گفت : او را تشجیع کردن. "خوب که چه؟
من به سختی هر گونه پول و بدون چشم انداز است.
چگونه می توانید او ازدواج کنم؟ "من بمب.
"به من ، بالای قدیمی به نظر می رسد ،" من در آخرین گفت : "که اگر چیز کمی از ظروف سرباز یا مسافر."
شما آن را حدس زده ، گفت : "فقرا قدیمی جورج.
من بعد از ظهر را صرف تفکر امیز در مورد زندگی است. اگر شما به آن فکر می کنم ، عجیب و غریب
زندگی چیزی است! بنابراین بر خلاف هر چیز دیگری ، آیا شما نمی دانید ، اگر
می بینید آنچه منظور من است.
در هر لحظه شما ممکن است قدم زدن مسالمت آمیز همراه ، و تمام عمر زمان
انتظار در اطراف گوشه به شما واکشی. شما نمی توانید بگویید که شما ممکن است برای به دست آوردن
آن.
این همه نقش برآب گیج کننده است. در اینجا جرج قدیمی ضعیف بود ، و به معنی
همکار مثل همیشه پا گرفتن در حلقه به دست سرنوشت swatted.
چرا؟
که آنچه که من از خود پرسیدم. فقط زندگی ، شما را نمی دانند.
که همه در مورد آن وجود دارد. نزدیک در شش ساعت در زمانی که سوم ما بود
بازدید کننده از روز وارد شدند.
ما در عقب کشتی نشسته بودند در سرد شب -- قدیمی مارشال ، Denman
Sturgis ، خانم Vanderley ، استلا ، جورج ، و من -- هنگامی که او آمد.
ما شده است صحبت جورج ، و قدیمی مارشال پیشنهاد مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان
ارسال جستجو احزاب. او نگران است.
پس استلا Vanderley.
بنابراین ، برای آن موضوع ، جورج و من بودند ، نه تنها برای به همین دلیل است.
ما فقط استدلال به چیزی که زمانی که بازدید کننده به نظر می رسد.
او به خوبی ساخته شده ، مرتب کردن و سفت از هموطنان شد.
او با لهجه آلمانی صحبت کرد. "آقای مارشال؟ "او گفت.
"من تعداد فریتز فون Coslin ، میراخور به بی سر و صدا حضرت والا -- او کلیک پاشنه خود
با هم و ادای احترام کردند -- "شاهزاده Saxburg - Leignitz."
خانم Vanderley شروع به پریدن کرد.
: "چرا ، تعداد" او گفت ، "چه سنی از آنجایی که ما در وین دیدار کرد!
شما به یاد داشته باشید؟ "" می تواند همیشه من را فراموش؟
و جذاب خانم استلا او است ، گمان می کنم که نه؟ "
"استلا ، شما را به یاد داشته باشید تعداد فریتز؟" استلا دست با او را تکان داد.
و چگونه فقرا ، شاهزاده عزیز؟ "از خانم Vanderley خواست.
"وحشتناک چیزی که اتفاق افتاده است!" "من خوشحال می گویند که استاد من متولد بالا
بهتر است.
او به دست آورد تا به آگاهی و نشسته است و مصرف مواد مغذی است. "
قدیمی مارشال گفت : "خوب ،". "فقط در یک قاشق ، آهی کشید :" تعداد.
"آقای مارشال ، با اجازه شما من باید یک کلمه با آقای Sturgis. می خواهم "
"آقای چه کسی؟ "دانلود لوچ جلو آمد.
"من Denman Sturgis ، در خدمت شما است."
"دولو شما! چه کار می کنید؟ "
"آقای Sturgis ، توضیح داد : "تعداد" ، به بزرگواری داوطلب خود خدمات ----
"من می دانم.
اما آنچه او انجام می دهند؟ "گفت :" من انتظار برای آقای جورج Lattaker ، آقای
مارشال "و" EH؟ "
"شما او را یافت نشد؟" تعداد نگرانی پرسید.
"نشده است ، تعداد ، اما من امیدوارم که به انجام تا در مدت کوتاهی.
من می دانم که آنچه که او مانند به نظر می رسد در حال حاضر است.
این آقا دو برادرش است. آنها دو برابر شود. "
"شما مطمئن نیستید که این آقا آقای جورج Lattaker نیست؟"
جورج قرار دادن پای خود را بر روی پیشنهاد بصورتی پایدار و محکم است.
"آیا رفتن به مخلوط کردن من با برادر من ،" او گفت.
"من آلفرد.
شما می توانید توسط مول من به من بگویید. "او به نمایش گذاشته مول.
او به گرفتن خطرات تعداد کلیک زبان خود متاسفانه.
"من متاسفم ،" او گفت.
جورج بود ارائه نمی دهد او را کنسول "نگران نباشید ، گفت :" Sturgis.
"او به من فرار نیست. من باید او را پیدا کنید. "
"آیا آقای Sturgis ، انجام.
و به سرعت. مشاهده سریع که مرد جوان نجیب. "
"چی؟" فریاد زد : جورج.
"آن مرد جوان نجیب ، جورج Lattaker ، که در خطر از عمر خود را را نجات داد من
استاد متولد بالا از قاتل است. "جورج نشست به طور ناگهانی.
"من درک نمی کنم ،" او گفت feebly.
"ما در اشتباه بودند ، آقای Sturgis ،" رفت و در تعداد است.
"ما به این نتیجه همگانی روندی -- نه چندان -- که صاحب کلاه شما یافت
همچنین مهاجم استاد من متولد بالا است.
ما در اشتباه بودند.
من شنیده ام که داستان را از لب ها بی سر و صدا او را خود حضرت.
او گذراندن یک خیابان تاریک هنگامی که یک گردن کلفت در یک ماسک بر او بر خاست.
بدون شک او از کازینو ، جایی که او برنده شده بود به شدت پیگیری شده بودند.
استاد متولد بالا من غافلگیر شده بود. او felled.
اما قبل از او از دست داده آگاهی درک او یک مرد جوان در لباس شب ،
پوشیدن کلاه به شما ، در حال اجرا با سرعت به سمت او.
قهرمان قاتل درگیر جنگ باشند ، و کارشناسی ارشد متولد بالا من به یاد ندارد.
بی سر و صدا حضرت والا بارها و بارها می پرسد ، حافظ شجاع من کجاست؟
قدردانی خود را شاهزاده می باشد.
او به دنبال این مرد جوان به او پاداش است. آه ، شما باید افتخار از برادر خود را ،
آقا! "" با تشکر از شما گفت : "جورج limply.
"و شما ، آقای Sturgis ، شما باید تلاش خود را دو چندان کردن.
شما باید این سرزمین را جستجو ، شما باید دریا برای پیدا کردن جورج Lattaker صیقلی کردن ".
او نیاز به گرفتن همه که مشکل نیست ، گفت : «صدا از راهرو.
این Voules شد.
چهره اش برافروخته شد ، کلاه خود را در پشت سر او ، و او سیگار کشیدن چربی
سیگار برگ. "من شما را که در آن برای پیدا کردن جورج بگویید
Lattaker! "او فریاد زد.
او در جورج ، که خیره در او بود glared.
او فریاد می کشید : "بله ، به من نگاه". "به من نگاه کن.
شما نمی خواهد برای اولین بار این بعد از ظهر که خیره در غریبه مرموز که به دست آورد
به مدت دو ساعت بدون استراحت. من حتی با شما در حال حاضر ، آقای شکوفه دهی
Lattaker.
من شما را به شکستن قلب یک مرد فقیر یاد بگیرند. آقای مارشال و کودک سخت ، امروز صبح من بود
بر روی عرشه ، و من IM over'eard 'توطئه قرار داده تا بازی بر شما.
آنها می خواهم که آقا به عنوان یک کارآگاه خال خال ، و آنها ترتیب که شکوفه دهی
Lattaker بود به خود خرد شدن خود را دو برادر است.
و اگر شما می خواستم اثبات ، شکوفه دهی فلفل به او می گوید به آنها مول خود را نشان می دهد و او می خواهم
سوگند یاد جورج به حال یکی نیست. کلمات بسیار بود.
آن مرد وجود دارد جورج Lattaker ، Hesquire است ، و اجازه دهید آن را انکار او اگر او می تواند. "
جورج کردم. "من حداقل تمایل به انکار آن نیست ،
Voules. "
"آقای Voules ، اگر شما لطفا. "" این درست باشد ، گفت : "جورج ، عطف به
تعداد. "حقیقت این است که من تا به حال به جای مه آلود
خاطراتی از آنچه اتفاق افتاده است شب گذشته.
من فقط به خاطر ضربه زدن برخی از یکی از پایین ، و ، مثل شما ، من به این نتیجه شروع به پریدن کرد
که من باید حمله بی سر و صدا حضرت والا است. "
"سپس شما واقعا جورج Lattaker؟" خواسته تعداد.
"من هستم." رعایت شئونات اسلامی "، این مسائل چه معنی است؟" خواستار
Voules.
"صرفا که من زندگی بی سر و صدا حضرت والا شاهزاده Saxburg - Leignitz را نجات داد ،
آقای Voules. "
"بیشترکلاهبرداری اتمام حجت!" آغاز شد Voules ، وقتی که عجله ناگهانی و Pilbeam دختر
cannoned به جمعیت و مرا به صندلی مارشال ، ارسال ، و خودش را پرت
به آغوش Voules.
"اوه ، هارولد!" او گریه. "من فکر می کردم شما ها مرده بودند.
من فکر کردم شما می خواهم خود را به ضرب گلوله کشته شده است. "
او نوعی خود را آماده با هم به او جفتک پرانی کردن ، و سپس او به نظر می رسید فکر می کنم بهتر
از آن سقوط کرد و به پرچ. این همه نقش برآب شد رمانتیک ، می توانم شما را نمی دانند ،
اما محدودیتهایی وجود دارد.
"Voules ، شما اخراج ،" به من گفت. "چه کسی اهمیت میدهد؟" او گفت.
"فکر می کنم من که قرار بود به نجیب زاده در حال حاضر من اموال را متوقف؟
آمده است همراه ، اما ، عزیزم.
خبردادن از یک ماه و خود را در ، و من شما را به صرف شام در چیرو را. "
"و شما ، آقای Lattaker ، گفت :" تعداد "ممکن است من به شما انجام حضور من
بالا متولد شده استاد؟
او آرزوهای خود را به قدردانی خود را به حافظ خود را نشان می دهد. "
"شما ممکن است ، گفت :" جورج. "من کلاه من ، آقای Sturgis؟"
فقط یک کمی بیشتر وجود دارد.
بعد از شام آن شب من برای دود آمد ، و قدم زدن در foredeck ،
تقریبا به جورج و استلا ضربه. آنها به نظر می رسید به داشتن استدلال است.
او بود : "من مطمئن نیستم ،" گفت : "که من اعتقاد دارم که یک مرد می تواند بسیار خوشحال است که او
می خواهد به بوسه نزدیکترین چیز در دید ، آن را به شما قرار داده است. "
"آیا شما نیست؟ گفت :" جورج.
"خب ، آن اتفاق می افتد ، من احساس که راه در حال حاضر."
من سرفه و او تبدیل گرد. "Halloa ، Reggie!" او گفت.
"Halloa ، جورج!"
من گفتم. "شب دوست داشتنی."
"زیبا ، گفت :" استلا. "ماه" به من گفت.
"پاره ، گفت :" جورج.
"دوست داشتنی ، گفت :" استلا. و در انعکاس از ستاره ها در نگاه
---- "جورج گرفتار چشم من است.
او گفت : "مردن" است.
من روییدند.