Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوم کتاب است. فصل اول
از CHARYBDIS به SCYLLA.
شب می آید در اوایل ژانویه. خیابان بودند در حال حاضر تیره وقتی که
Gringoire چهارم از دادگاه ها صادر می شود.
این اندوه به او خشنود و او در عجله برای رسیدن به برخی از کوچه های مبهم و خالی از سکنه ، در
نظم وجود دارد به سهولت خود را تعمق ، و به منظور است که فیلسوف ممکن است محل
برای اولین بار پانسمان بر زخم شاعر است.
فلسفه ، علاوه بر این ، تنها پناه او بود ، برای او نمی دانست که در آن او را به تسلیم
برای شب.
پس از شکست درخشان از خود سرمایه گذاری تئاتر ، او جرأت نمی گرداند
محل سکونت است که او را در Grenier RUE - SUR - l'Eau اشغال کردند ، مقابل پورتو
Foin ، که وابسته به محض دریافت از
مسیو کشیش برای epithalamium خود ، توانائی بیشتری برای پرداخت استاد گیوم
Doulx ، سیره ، کشاورز از مالیات بر حیوانات شکافته پا در پاریس ، اجاره بها را که او
بدهکار او ، که است که می گویند ، دوازده ثلث
پاریس ، دوازده برابر ارزش از همه است که او در جهان برخوردار است ، از جمله
او تنه ، شلنگ ، پیراهن او ، و کلاه خود.
پس از انعکاس یک لحظه ، به طور موقت را در زیر دریچه کمی از پناه
زندان خزانه دار فرانسوی Saint - Chappelle ، به عنوان سرپناه که او را
انتخاب برای شب ، داشتن تمام
پیاده رو پاریس از را انتخاب کنید ، او به یاد متوجه هفته
قبلا در RUE د لا Savaterie ، در درب عضو شورا از مجلس ،
سنگ پله برای نصب و استقرار یک قاطر ، و
به به خودش گفت که آن سنگ ، کلسیم را تامین نماید ، در مواردی ، بسیار
بالش بسیار عالی برای یک گدا یا شاعر.
او پراویدنس برای داشتن این ایده شاد به او فرستاده تشکر شده است ، اما ، به عنوان او آماده
برای عبور از محل ، به منظور رسیدن به دخمه پرپیچ و خم غیر مستقیم از شهر ، که در آن
راه پر پیچ و خم تمام کسانی که خواهر خیابان قدیمی ،
Rues د لا Barillerie ، د لا Vielle - Draperie ، د لا Savaterie ، د لا Juiverie
و غیره ، هنوز هم موجود به روز خود را با خانه های نه داستان ، او را دیدم در صفوف منظم از
پاپ از جاهلان ، که همچنین در حال ظهور بود
از خانه دادگاه ، و با عجله در سراسر حیاط ، با فریادهای بزرگ ، بزرگ
فلش آتش دانها ، و موسیقی که متعلق به او ، Gringoire.
این دید ، درد عشق خود او را زنده کرد و او فرار کرد.
در تلخی حادثه ناگوار چشمگیر خود ، همه چیز که او را به یاد
جشنواره از آن روز ، تحریک شده زخم خود را و ساخته شده آن خونریزی است.
او در نقطه عطف به Pont سنت میشل بود ، کودکان بودند در حال اجرا در مورد
اینجا و آنجا با لنس های دمش آتش و راکتها را میسازند.
"آفت در شمع آتش بازی گفت :" Gringoire و او به عقب بر تغییر Pont طلا کاهش یافت.
به خانه ای در سر پل نصب شده وجود دارد تا به حال سه بنر کوچک
به نمایندگی از شاه ، پسر ارشد پادشاه فرانسه ، و مارگریت فلاندرها ، و شش کمی
pennons که در آن دوک به تصویر کشیده شدند
اتریش ، بوربن کاردینال د ، م د Beaujeu ، و خانم جین فرانسه ، و
موسیو حرامزاده بوربن ، و من می دانم چه کسی دیگری نیست ، همه با روشن
مشعل.
اراذل و اوباش توصیف شد. "مبارک نقاش ، Jehan Fourbault! گفت :
Gringoire با یک آه عمیق و او پشت خود را بر bannerets و pennons تبدیل شده است.
یک خیابان باز کرد قبل از او ، او فکر می تاریک و خالی از سکنه است که او وجود دارد امیدوار
فرار از تمام شایعات و همچنین از تمام gleams جشنواره.
در پایان از چند لحظه پای او در تماس با یک مانع ، او تصادفا
و افتاده است.
این خرپا ماه مه ، که کارمندان از دادگاه قانون کارمندان سپرده بود که
صبح در درب از یک رئیس جمهور از مجلس ، به افتخار از هیبت
روز.
Gringoire با مته سوراخ کردن این فاجعه جدید قهرمانانه او خود را برداشت و
رسید لبه آب.
پس از پشت سر گذاشتن او Tournelle مدنی و برج جنایی ، و
skirted دیوار بزرگ باغ شاه ، در آن رشته unpaved که در آن
گل به مچ پا او رسید ، او رسید
نقطه نظر غربی از شهر ، و برای برخی از زمان در نظر گرفته جزائر Passeur - AUX
Vaches ، که در زیر اسب برنز از Neuf Pont ناپدید می شود.
این جزایر به او را در سایه مانند یک توده سیاه ظاهر شد ، فراتر از نوار باریک
آب نزدیک به سفید است که او را از آن جدا است.
یک نفر می تواند الهی توسط اشعه چراغ کوچک مرتب کردن بر اساس کلبه در شکل کندوی عسل
که در آن ferryman گاوها در شب پناه صورت گرفت.
"! مبارک ferryman" فکر Gringoire "شما از شکوه رویا نیست ، و شما را ندارد
آهنگ ازدواج! چه آن را برای شما مهم ، اگر پادشاهان و
Duchesses از کبود ازدواج می کنند؟
شما می دانید هیچ daisies دیگر (marguerites) نسبت به آنهایی که خود را آوریل چمن
می دهد گاوهای خود را به فهرست بر حالی که من ، یک شاعر ، صبح hooted و لرز ، و مدیون دوازده
sous و پاشنه کفش های من هستند تا
شفاف ، که آنها ممکن است به عنوان عینک برای فانوس خود را خدمت می کنند!
، ferryman ، کابین خود را استوار چشمان من ، و باعث می شود پاریس را فراموش کرده ام من! "
او را از او تقریبا غزل ecstacy roused بود ، توسط دو بزرگ سنت ژان
ترقه ، که به طور ناگهانی از داخل کابین شاد رفت.
این ferryman گاو ، بود که شرکت خود را در rejoicings روز بود ، و
اجازه آتش بازی. این ترقه رویه تجاوزکارانه داشتن پوست Gringoire
تا بیش از همه.
"ملعون جشنواره!" او گفت ، "من دنبال پژمردگی تو در همه جا؟
آه! خوب خدا! حتی به ferryman! "
سپس او در رود سن در پای خود را نگاه کرد ، و وسوسه وحشتناک زمان در اختیار داشتن
از او : "! آه" گفت که او ، "من با خوشحالی می پذیریم که غرق
خودم ، آب سرد نیست! "
سپس قطعنامه ای از جان گذشته رخ داده است به او.
این بود ، چون او نمی تواند فرار از پاپ احمق ، از Jehan Fourbault
bannerets ، از ماه مه خرپا ، از squibs ها و کراکر ها ، برای رفتن به محل د Greve.
"حداقل" او به خودش گفت : ، "من وجود دارد باید نیمسوز از شادی که با ان به
گرم خودم ، و من می توانید بر روی برخی از خرده نانی از سه یاطاقان ¬ های بزرگ زرهی از شام خوردن
شکر سلطنتی است که در رفع خستگی عمومی غرفه از این شهر بنا شده اند. "
کتاب دوم. فصل دوم.
محل DE GREVE.
همچنان به روز اما یک ذره بسیار غیر قابل مشاهده از محل د وجود دارد
Greve ، مانند آن وجود داشته و سپس آن را در برجک کمی جذاب شامل است که
اشغال شمال زاویه از محل ، و
که در حال حاضر در گچ خسیس که با خمیر پر پوشیده ظریف
خطوط مجسمه سازی آن ، به زودی ناپدید شده داشته باشد ، شاید در آن غوطه ور
سیل خانه های جدید که به سرعت در حال بلعد تمام نمای باستانی پاریس.
افراد که مانند خودمان ، محل د Greve بدون ریخته گری هرگز به صلیب
نگاه ترحم و همدردی در آن برجک فقیر بین دو hovels از خفه
زمان لویی پانزدهم ، به راحتی می تواند بازسازی
در ذهن خود مجموع از edifices به آن تعلق دارد ، و پیدا کردن دوباره در کل
محل گوتیک باستانی از قرن پانزدهم.
در آن زمان بود ، آن را به عنوان به روز ، ذوزنقه نامنظم ، در یک طرف مرز
اسکله ، و سه تن دیگر توسط یک سری از خانه های بلند ، باریک و تیره است.
به روز ، یک نفر می تواند انواع edifices آن ، تحسین همه در سنگ یا چوب sculptured ،
و در حال حاضر با ارائه نمونه های کامل معماری داخلی
قرون وسطی ، در حال اجرا از
پانزدهم تا قرن یازدهم ، از پنجره که به عزل کردن را آغاز کرده بود
قوس نیم دایره روم ، که توسط طاق یا قوس نوک تیز جایگزین شده بود ، و کدام
هنوز در اشغال ، در زیر آن ، داستان اول
از آن خانه کهن د لا تور ، رولان ، در گوشه ای از محل بر رود سن ، در
طرف خیابان با Tannerie.
در شب ، یک نفر می تواند چیزی از همه که جرم ساختمان ، تمایز به جز
دندانه سیاه و سفید از پشت بام ، unrolling زنجیره خود را از زوایای حاد دور
مکان ؛ برای یکی از تفاوت های رادیکال
بین شهرهای آن زمان ، و شهرستانها از امروز ، وضع در
نمای که نگاه بر اماکن و خیابان ، و سپس gables.
دو قرن گذشته خانه گرد تبدیل شده است.
در مرکز از طرف شرق از محل ، گل رز سنگین و هیبرید
ساخت و ساز ، تشکیل شده از سه ساختمان قرار داده شده در مجاورت است.
این که تاریخ خود ، مقصد آن را توضیح سه نام نامیده می شد ، و
معماری : "مجلس عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه ،" چون چارلز V. ، زمانی که پسر ارشد پادشاه فرانسه بود
ساکنان آن. "Marchandise ،" به دلیل آن
به عنوان سالن شهر خدمت کرده و "خانه Pillared" (domus آگهی piloria) ، به دلیل
مجموعه ای از ستون های بزرگ که پایدار سه داستان.
شهر یافت وجود دارد که برای شهری مثل پاریس ، کلیسای کوچک که در آن به
دعا به خدا ، plaidoyer ، یا شفاعت اتاق ، که در آن به برگزاری جلسات ، و به دفع ، در
نیاز مردم پادشاه و زیر یک سقف ، arsenac توپخانه کامل.
بورژوایی پاریس آگاه بودند که آن را کافی است در هر دعا
اقتران ، و به اعتراف به franchises از شهر ، و آنها تا به حال همیشه
در رزرو ، در برج دیده بانی از سالن های شهر ، چند خوب arquebuses فرسوده است.
Greve پس از آن که جنبه شیطانی که آن را حفظ به روز از
مکروه ایده که آن را بیدار و از سالن شهر غم انگیز از دومینیک Bocador ،
است که جایگزین مجلس Pillared است.
باید اعتراف کرد که چوبه دار دائمی و قاپوق ، «عدالت و نردبان ،" را به عنوان
آنها در آن روز نامیده می شدند ، در کنار یکدیگر در مرکز پیاده رو بنا ،
کمک کمی به علت چشم به نبود
دور از آن محل مرگبار ، جایی که بسیاری از موجودات پر از زندگی و سلامت تبدیل شده
agonized ، که در آن ، پنجاه سال بعد ، که تب سنت Vallier به مقصد بود
تولد خود را ، که ترور از داربست ،
هیولا از همه آفات ، زیرا از خدا ، بلکه از انسان می آید نیست.
این یک ایده تسلی (اجازه دهید ما را در عبور از سخن گفتن) است ، به فکر می کنم که مجازات اعدام ،
که سه صد سال پیش هنوز هم با چرخ های آهن آن encumbered ، سنگ خود را
gibbets و تمام متعلقات خود را از
شکنجه ، دائمی و به پیاده رو ، Greve ، Halles ، محل پرچ
Dauphine ، DU Trahoir صلیب ، Marche AUX Pourceaux ، که Montfaucon شنیع ،
مانع Sergents پاریس ، محل چت AUX ،
Porte ، سنت دنیس Champeaux ، Baudets Porte ، Porte سنت ژاک ، بدون
حساب نردبان بی حد و حصر از provosts ، اسقف فصل ،
abbots ، priors ، که تا به حال
فرمان مرگ و زندگی -- بدون حساب drownings قضایی در
رودخانهی سن تسلی به روز ، پس از دست دادن متوالی همه قطعه
زره آن ، لوکس خود را از عذاب ، خود را
مجازات از تخیل و فانتزی ، شکنجه آن که آن را بازسازی هر
پنج سال یک تخت چرمی در Chatelet بزرگ ، که اختیار دار کشور باستانی از فئودال
جامعه تقریبا از قوانین ما حذف و
شهرستانها ما از کد به کد ، شکار ، تعقیب می کردند از جایی به جای دیگر نقل مکان کرده است ، دیگر ،
در پاریس بسیار زیاد ما ، بیش از گوشه بیحرمتی Greve ، -- از
گیوتین بدبختی ، زیر جلی ، مضطرب ،
شرم آور به نظر می رسد ، که همیشه ترس از گرفتار شدن در عمل ، بنابراین به سرعت آن را
ناپدید می شوند پس از برخورد ضربه خود.
کتاب دوم. فصل سوم.
بوسه FOR ضربات.
هنگامی که پیر Gringoire وارد در محل د Greve ، او فلج شده بود.
او البته خود را در سراسر AUX Meuniers Pont کارگردانی کرده بود ، به منظور اجتناب از اراذل و اوباش
تغییر Pont طلا و pennons Fourbault Jehan ، اما چرخ از همه
آسیاب اسقف او را به عنوان او آب و تاب منعکس کرده بود
گذشت ، و نوعی یل یا نیم تنه خود را خیس شد ، آن را به او به نظر می رسید علاوه بر این ، که شکست
قطعه خود او هنوز هم معقول تر از حد معمول به سرما رندر شده بود.
از این رو او با عجله به منظور جلب نزدیک به اتش بازی بود ، که سوختن بی نقص و در
وسط مکان. اما جمعیت قابل توجهی را تشکیل یک دایره
در اطراف آن است.
: "ملعون پاریسی!" او با خود گفت : (Gringoire ، درست مانند یک شاعر دراماتیک ،
منوط به تک گویی) "وجود دارد و آنها مانع آتش من!
با این حال ، من تا حد زیادی در نیاز از گوشه دودکش کفش من در نوشند
آب ، و تمام کسانی که کارخانه های تولید لعنت بر من گریستم!
که شیطان از اسقف پاریس ، با کارخانه های تولید خود را!
من فقط می خواهم به دانستن آنچه استفاده از یک اسقف می تواند از یک آسیاب را می خواهم!
آیا او انتظار برای تبدیل شدن به میلر به جای یک اسقف دارد؟
اگر فقط لعن من برای آن مورد نیاز است ، من به آن پاداششان بر او! و کلیسای جامع خود را ،
و کارخانه های تولید خود را!
فقط اگر آن *** خود را قرار دهید را ببینید!
انتقال به کنار! من می خواهم به دانستن آنچه که آنها انجام می دهند وجود دارد!
آنها خود را گرم ، لذت زیادی ممکن است آنها آن را!
صد *** سوزاندن آنها را تماشا می کنند ، یک عینک خوب "!
در به دنبال نزدیک تر ، او متوجه شد که دایره بسیار بزرگتر بود نسبت به
به سادگی برای هدف گرفتن گرم در آتش پادشاه مورد نیاز ، و این
محل تلاقی چند خیابان یا جاده از مردم جذب شده بود ،
صرفا زیبایی از صد *** که سوزش.
در یک فضای وسیع آزاد میان جمعیت و آتش در سمت چپ ، یک دختر جوان به رقص است.
چه Gringoire است ، در این که آیا این دختر جوان انسان ، پری ، یا فرشته بود ،
فیلسوف شکاک و شاعر طعنه امیز بود که او ، نه می تواند تصمیم بگیرد در اولین
لحظه ای ، به طوری مجذوب او شده توسط این چشم انداز خیره کننده بود.
او قد بلند نیست ، هر چند او به نظر می رسید ، بنابراین جسورانه DART به صورت بلند و باریک خود را در مورد.
او از رنگ سبزه تند بود ، اما یکی از divined که ، به روز ، پوست او باید دارای
که تن طلایی زیبا از Andalusians و زنان رومی.
پای کم کم به او ، بیش از حد ، اندلس بود ، برای هر دو pinched و سهولت در آن بود
کفش مطبوع.
او رقصید ، او تبدیل شده است ، او به سرعت در مورد فرش های قدیمی ایرانی چرخید ، گسترش
تسامح در زیر پاهای او را ، و هر بار که چهره درخشنده اش هم سرایت ، قبل از شما ، به عنوان
او چرخید ، چشم های بزرگ سیاه و سفید خود را darted فلش از رعد و برق در شما.
در اطراف خود ، همه نگاهها پرچ شده بودند ، همه دهان باز ، و ، در واقع ، زمانی که وی
رقصید در نتیجه ، به زمزمه طبل بزرگ باسک ، که او را دو خالص گرد
دستهای خود را بالا بالای سر او ، بلند و باریک ، ضعیف
و با نشاط به عنوان یک زنبور ، با نیم تنه زنانه خود را از طلا بدون برابر ، لباس شب چند رنگ خود را
puffing ، شانه های لخت او ، اندام ظریف او ، که هر چیزی شبیه شلیته او
نشان داد در زمان ، مو سیاه و سفید او ، چشم خود را از شعله ، او موجودی مافوق طبیعی بود.
"در حقیقت Gringoire ، گفت :" به خود "او است که یک سمندر ، او است که یک زن بسیار زیبا است ، او
الهه ، او یک زن عیاش و میگسار از کوه Menelean است! "
در آن لحظه ، یکی از نوارهای سمندر مو شد unfastened ، و
قطعه ای از مس زرد رنگ که به آن متصل شد ، نورد به زمین است.
"او ، نه! گفت :" او ، "او یک کولی!
همه توهمات ناپدید شده بود.
او شروع به رقص او را یک بار دیگر ، او از زمین در زمان دو شمشیر ، که نقطه صورت گرفت
او در مقابل پیشانی اش استراحت ، و که او در یک جهت تبدیل ، در حالی که او
تبدیل در دیگر آن را صرفا اثر کولی بود.
اما نا امید هر چند Gringoire بود ، کل اثر از این تصویر بود
بدون جذابیت آن و جادو آن ، اتش ، با رنگ قرمز خیره کننده روشن
نور ، که می لرزید ، همه زنده ، بیش از
دایره چهره در میان جمعیت ، بر روی ابرو دختر جوان ، و در پس زمینه
محل کاربر به سایر نظرسنجی انعکاس رنگ پریده ، در یک طرف بر باستانی ، سیاه و سفید ، و چین و چروک
نمای خانه از ارکان ، از سوی دیگر ، پس از چوبه دار سنگی قدیمی.
در میان هزاران چهره که که آغشته نور با پارچه مخمل ، وجود داشت
که به نظر می رسید ، حتی بیش از همه دیگر ، در تفکر از جذب
رقصنده.
این چهره یک مرد ، تیره رنگ ، آرام ، و حزن انگیز بود.
این مرد ، که صحنه و لباس توسط جمعیت است که او را احاطه پنهان می شد ، نشد
به نظر می رسد بیش از پنج و تا سی سال سن و با این وجود ، او طاس شد ، او
صرفا چند تافتز ، مو خاکستری و نازک
در معابد خود را گسترده ، پیشانی خود بالا با چین و چروک می شود furrowed آغاز شده بود ، اما
تنظیم چشم عمیق خود با جوانی فوق العاده ، زندگی سرسخت برق زد ،
اشتیاق عمیق.
او نگه داشته آنها را متصلا در کولی ها ، ثابت شده و در حالی که دختر جوان مبتلا به دوار سر
شانزده رقصید و چرخید ، برای لذت بردن از همه ، revery او به نظر می رسید
تر و محزون تر.
از زمان به زمان ، یک لبخند و آه بر لب هایش را با یکدیگر ملاقات کردند ، اما لبخند بود
مالیخولیا از آه.
دختر جوان ، متوقف در طول ، تنگی نفس ، و مردم را تحسین او
اخلاص. "Djali!" گفت کولی.
سپس Gringoire به او می آیند را دیدم ، یک بز سفید بسیار کمی ، هوشیار ، هشیار ،
براق ، با شاخ طلاکاری شده ، hoofs طلاکاری شده ، و یقه طلاکاری شده ، که او
تاکنون تصور ، که تا به حال باقی مانده است
دروغ گفتن در یک گوشه ای از فرش تماشای رقص معشوقه خود را فر.
"Djali!" گفت که این رقصنده ، آن است که نوبت بازی شماست. "
و ، از صندلی خودش ، او آرامی ارائه دایره زنگی او را به بز.
"Djali ،" او ادامه داد : "چه ماه است؟"
بز بلند پا جلو آن ، و یک ضربه را بر طبل را لرزاند.
این ماه برای اولین بار در سال بود ، در واقع.
Djali ، دنبال دختر جوان ، چرخاندن دور دایره زنگی او را "چه روز
ماه این است؟ "Djali سم طلایی خود را کمی بزرگ ، و
شش ضربات روی طبل بزرگ رخ داد.
"Djali دنبال مصر ، هنوز هم با یکی دیگر از حرکت دایره زنگی ،" چه
ساعت از روز است؟ "Djali زده هفت ضربات.
در آن لحظه ، ساعت رکن خانه زنگ زد هفت.
مردم شگفت زده شدند. "جادوگری در پایین آن وجود دارد ، گفت :"
یک صدای شیطانی در میان جمعیت.
این است که از مرد طاس ، که از کولی چشم خود را هرگز حذف شد.
او shuddered و گرد تبدیل شده ، اما تشویق چهارم را شکست و غرق عبوس
علامت تعجب.
حتی آن را محو تا به طور کامل از ذهن خود ، که او ادامه داد : به سوال او را
بز.
"Djali ، چه استاد Guichard بزرگ رمی ، کاپیتان pistoliers از شهر
انجام دهید ، در صفوفی چند از Candlemas؟ "
Djali خود را بر روی پاهای عقبی خود را پرورش میدادند ، و شروع به ناله کردن ، راهپیمایی همراه با بسیار
گرانش گوشت یا خوراک لذیذ که دایره تمام تماشاچی را به خنده در این انفجار
تقلید مسخره امیز از پارسایی علاقه مند از کاپیتان pistoliers.
"Djali ،" دختر جوان ، جسارت او موفقیت رو به رشد ، "چگونه موعظه را از سر گرفت
استاد ژاک Charmolue ، گماشته شاه در دادگاه کلیسا؟ "
بز خود را در چهارم عقبی خود نشسته ، و شروع کرد به بع بع کردن ، تکان دادن او
پا جلو در عجیب و غریب به شیوه ای ، که به استثنای فرانسه بد ، و
بدتر لاتین ، ژاک Charmolue آنجا کامل -- ژست ، لهجه ، و نگرش بود.
و جمعیت بلندتر از همیشه مورد تحسین است. "توهین به مقدسات! کفر گویی! صدا را از سر گرفت
مرد طاس است.
کولی تبدیل دور یک بار دیگر. "آه!" گفت که او "تیس که مرد villanous!"
سپس او را زیر لب فراتر از بالا ، thrusting ، او لب را بزیر اویختن کوچک ، که
به نظر می رسد به او آشنا باشد ، چرخ روی پاشنه در پاشنه اش اعدام شده است ، و مجموعه ای در مورد
جمع آوری در دایره زنگی او هدایای بسیاری است.
شاهد بزرگ ، شاهد کمی ، targes و liards عقاب را در آن باران.
همه در یک بار ، او در مقابل Gringoire منتقل می شود.
Gringoire دست خود را تا بی پروا را به جیب خود قرار داده که او را متوقف.
"شیطان گفت :« شاعر ، پیدا کردن در جیب خود کار ، از قسمت زیرین واقعیت است که ،
می گویند ، از درجه اعتبار ساقط.
در همین حال ، دختر زیبا همانجا ایستاد ، زل زده او را با چشمان بزرگ او ، و
برگزاری از دایره زنگی او را به او و در انتظار.
Gringoire شکست را به شدت عرق.
اگر او تمام پرو در جیب او بود ، او قطعا آن را به رقصنده داده می شود ، اما
Gringoire به حال پرو نیست ، و علاوه بر این ، آمریکا هنوز رتبهدهی نشده است کشف شده است.
خوشبختانه ، یک حادثه غیر منتظره به نجات او آمد.
"آیا شما را به خودتان ، شما مصر ملخ؟" فریاد یک صدای تیز ، که
اقدام از تاریکترین گوشه ای از محل.
دختر جوان در affright تبدیل گرد.
این دیگر صدای مرد طاس و آن را به صدای یک زن بود ، متعصب و
مخرب.
با این حال ، این فریاد ، که احساس خطر کولی ، خوشحال نیروهای نظامی از کودکان شد
تکاپو در مورد وجود دارد.
این دور افتاده از تور ، رولاند ، آنها ، با خنده وحشی گفت : "این
راهبه به اخراج است که سرزنش! او نمی supped؟
بیایید حمل او به جای مانده از تنقلات شهر! "
همه با عجله به سمت خانه رکن.
Gringoire در در عین حال ، استفاده از خجالت رقصنده گرفته بود ، به
ناپدید می شوند.
فریاد کودکان او را به یاد بود که او نیز ، به حال supped نیست ، بنابراین او را به فرار
بوفه عمومی.
اما اراذل کمی پاها بهتر از او داشتند ، زمانی که او وارد شدند ، آنها قالب بندی نشده این مطلب هستید
جدول. تا آنجا که پر از بدبختی باقی مانده وجود ندارد
camichon در پنج sous پوند.
هیچ چیز باقی مانده بر دیوار بلند و باریک fleurs - DE - کتابداری و اطلاع رسانی ، مخلوط با بوته های گل رز ،
در سال 1434 توسط متیو Biterne نقاشی شده است. این شام ناچیز بود.
این چیزی ناخوشایند به رختخواب بروید بدون شام ، آن را هنوز هم کمتر دلپذیر است
چیزی که برای شام خوردن و نمی دانند که در آن یک به خواب.
این وضعیت Gringoire بود.
بدون شام ، بدون سرپناه ، او خود را دیدم در تمام جهات ضرورت های فشرده ، و او
یافت ضرورت بسیار تند مزاج.
او مدتها پیش کشف کرده بود و حقیقت است ، که مشتری مردان در طول مناسب از ایجاد
مردم گریزی ، و به این که در طول تمام زندگی یک مرد دانا ، سرنوشت خود را نگه می دارد او
فلسفه در حالت محاصره.
همانطور که برای خود او محاصره کامل دیده می شود هرگز ، او شنیده معده اش
صدایی مذاکره درباره صلح موقت ، و او آن را در نظر گرفته بسیار از جایی که سرنوشت بد
باید ضبط فلسفه خود را با قحطی.
این revery سودا بود او را جذب بیشتر و بیشتر ، هنگامی که یک آهنگ ، عجیب و جالب ، اما کامل
شیرینی ، ناگهان او را از آن پاره. این کولی جوان بود که آواز خواندن بود.
صدای او مانند رقص او ، مانند زیبایی اش.
این غیر قابل تعریف و جذاب بود ؛ چیزی خالص و پرطنین ، هوایی ، بالدار ، بنابراین به
صحبت می کنند.
طغیان مستمر ، ملودی ، cadences غیر منتظره ، سپس عبارات ساده وجود دارد
پوشیده شده با یادداشت های هوایی و صدای خش خش و سپس سیل از فلس ها که قرار داده اند
بلبل به تار و مار ، که در آن هماهنگی
همیشه حاضر بود ، سپس نرم modulations از اکتاو که بلند شد و سقوط کرد ، مانند
در اغوش حمل کردن از خواننده جوان.
چهره زیبا او ، با تحرک منحصر به فرد به دنبال تمام caprices آهنگ او ،
از wildest الهام به chastest کرامت است.
یک نفر باید او را تلفظ در حال حاضر موجودی دیوانه ، در حال حاضر یک ملکه.
کلماتی که خواند در یک زبان ناشناخته Gringoire بودند ، که به نظر می رسید
او را به خودش ناشناخته است ، بنابراین دلیل رابطه ی اندک بیان که او
imparted به خرس آهنگ خود را به حس کلمات است.
بنابراین ، این چهار نفر را خط ، در دهان او ، دیوانه وار همجنسگرا بودند ، --
cofre د سازمان ملل متحد از Gran riqueza Hallaron درون همه افزودنیها سازمان ملل متحد پیلار ،
دل درون همه افزودنیها ، nuevas باندراس باهم figuras د espantar.*
* صندوق از غنای زیادی در قلب یک ستون که آنها پیدا کردند ،
در درون آن دراز آگهی ها جدید را با چهره های به مبهوت.
و پس از آن لحظه ، در لهجه های که او به این بند imparted --
Alarabes د cavallo گناه poderse menear ،
باهم espadas ، Y لس cuellos ، Ballestas د buen echar ،
Gringoire احساس اشک به چشم خود شروع. با این حال ، ترانه او تنفس شادی ،
از همه ، و او به نظر می رسید که مانند یک پرنده آواز خواندن ، از آرامش و heedlessness.
آهنگ کولی revery Gringoire را مختل کرده بود به عنوان قو آب را مختل است.
او در نوعی خلسه گوش و فراموشی از همه چیز.
این لحظه برای اولین بار در این دوره از ساعت ها بود که او احساس نمی کرد که او
رنج می برد. لحظه ای کوتاه بود.
صدای زن همان است که رقص کولی را قطع کرده بود ، قطع کرد
آهنگ او.
"آیا شما زبان خود را نگه ، شما کریکت جهنم؟" آن گریه ، هنوز هم از همان
گوشه مبهم از محل. فقیر "کریکت" کوتاه متوقف شد.
Gringoire تحت پوشش گوش او.
"آه!" او گفت ، "اره با دندان از دست رفته نفرین شده ، که می آید برای شکستن
چنگ! "
در همین حال ، تماشاگران دیگر زمزمه مانند خود "شیطان با اخراج
راهبه! "گفت : برخی از آنها.
و نامرئی قدیمی کشتن و شادی ممکن است فرصتی برای توبه از تجاوزات او داشته
در برابر کولی به حال توجه خود را در این لحظه شده است نه توسط منحرف
در صفوف منظم پیش از پاپ جاهلان ، که ،
پس از طی شدن بسیاری از خیابانها و مربع ، debouched در محل د Greve ،
با همه و مشعل آن همه داد و بیداد خود.
این در صفوف منظم ، که خوانندگان ما را دیده اند ، از عدالت Palais د ،
در راه سازماندهی شده ، و توسط همه knaves ، دزد بیکار استخدام شده بود ،
و vagabonds بیکار در پاریس ، به طوری که
آن ارائه یک جنبه بسیار محترم زمانی که آن را در Greve وارد.
اول نوبت مصر است.
دوک از مصر به رهبری ، سوار بر اسب ، با شمارش خود را بر پا نگه داشتن افسار خود را
و stirrups برای او و پشت سر آنها ، در مصر مرد و زن ، پر اشوب ، خود را با
کودکان کمی گریه بر روی شانه های خود ؛
-- دوک ، شمارش ، و توده مردم -- در ژنده پوش و ژنده پوش.
سپس آمد پادشاهی گویش عامیانه است که است که می گویند ، همه دزد فرانسه ، مرتب
با توجه به منظور از حیثیت خود را به مردم جزئی پیاده روی برای اولین بار.
بنابراین با چهار دست و پا ، پلید با نشان غواصان نمرات خود را در آن عجیب و غریب
اعضای هیأت علمی ، بسیاری از آنها لنگ ، برخی از فلج ، دیگر یک مسلح ، کارمندان فروشگاه ، زائر ،
hubins ، bootblacks ، انگشتانه riggers ، خیابانی
اعراب ، گدا ، گدا دارای چشم تار یا اشك الود ، دزد ، ضعیف ، vagabonds ، تجار ،
سربازان شم ، سازندگان ، استادان pickpockets ، دزد جدا شده را به تصویب رساند.
یک کاتالوگ که هومر خسته.
در مرکز کنفرانس از استادان به تصویب رسید از pickpockets ، یکی به حال برخی از
مشکل در افتراق پادشاه لهجهء ولگردان ، coesre بزرگ ، به اصطلاح ،
خیزان در یک سبد خرید کمی کشیده شده توسط دو سگ بزرگ.
پس از پادشاهی Argotiers ، امپراتوری از شهرستان جلیل در فلسطین آمد.
گیوم روسو ، امپراتور امپراتوری شهرستان جلیل در فلسطین ، با شکوه خود را در راهپیمایی
ردا بنفش خال خال با شراب ، قبل از buffoons کشتی و اجرای
نظامی رقص ، احاطه شده توسط خود را
چماقداری ، pickpockets و کارمندان خود را از اتاق حساب.
تاریخ و زمان آخرین از همه آمد شرکت از کارمندان قانون ، با maypoles آن تاج با
گل ، جامه های سیاه و سفید خود را ، موسیقی شایسته عیاشی خود را ، و شمع بزرگ خود را از
موم زرد.
در مرکز این جمعیت ، افسران بزرگ اخوان از جاهلان با مته سوراخ
بر روی شانه های خود را در بستر بیشتر با شمع نسبت به جعبه اشیاء متبرکه لود
فرانسوی Saint - GENEVIEVE در زمان مبارزه با آفات و در
این بستر تاباند درخشنده ، با crosier ، مقابله ، و تاج ، پاپ جدید
جاهلان ، bellringer از برگشتن ، کدبانو ، Quasimodo کوهان دار.
هر بخش از این در صفوف منظم پیش مشمئز کننده موسیقی خاص خود را داشتند.
مصریان طبل خود را طنین tambourines و آفریقایی ساخته شده است.
مردان زبان عامیانه ، یک مسابقه بسیار موسیقی نیست ، هنوز هم به ترومپت شاخ بز چسبیده و
rubebbe گوتیک از قرن دوازدهم است.
امپراطوری از شهرستان جلیل در فلسطین بسیار پیشرفته تر بود ، در میان موسیقی خود را یک نفر می تواند به سختی
تشخیص برخی از کمانچه سه سیمه قدیمی ، پر از بدبختی را از مراحل ابتدایی از هنر ، که هنوز در زندان
دوباره LA - MI.
اما در اطراف پاپ احمق بود که ثروت موسیقی عصر
در اختلاف با شکوه نمایش داده می شود.
این چیزی جز rebecs سوپرانو ، تنور rebecs ضد ، و rebecs تنور بود ، و نه به
روی چیزی حساب کردن فلوت و سازهای برنجی. افسوس! خوانندگان ما خواهد شد که این
ارکستر Gringoire بود.
دشوار است برای انتقال یک ایده از درجه ای از گسترش افتخار و فرخنده ، به
که چهره غمگین و شنیع Quasimodo در طول حمل و نقل به دست آمده بود
از عدالت د Palais ، به محل د Greve.
لذت بردن از عشق به خود است که او تا کنون تجربه کرده بودند.
به پایین آن روز ، او تنها تحقیر ، تحقیر برای شرایط خود شناخته شده بود ،
انزجار برای شخص او.
از این رو ، ناشنوا هر چند او ، او ، مانند پاپ واقعی لذت می برد ، acclamations که
ازدحام کردن ، که او متنفر بود زیرا او احساس کردند که او از آن متنفر بود.
چه آن اهمیت است که مردم او شامل یک بسته از احمق ها ، فلج ، دزد ، و
گدا؟ هنوز مردم و او فرمانروای آن بود.
و او قبول به طور جدی این همه کف زدن طعنه امیز ، این همه احترام استهزاء امیز ، با
که جمعیت مخلوط ، آن را باید پذیرفته شود ، یک معامله خوب از ترس بسیار واقعی است.
برای ادم گوژپشت قوی بود ؛ برای هموطنان پاچنبری چالاک بود ؛ برای ناشنوایان
مردی که در مخرب : کیفیت سه که خلق و خوی تمسخر بود.
دور از باور ما ، با این حال ، که پاپ جدید از جاهلان درک هر دو
احساسات است که او احساس و احساسات است که او الهام بخش.
روح که در این شکست از بدن تسلیم شد ، لزوما ، و این چیزی
ناقص و ناشنوا در مورد آن است.
بنابراین ، آنچه که او در حال حاضر احساس می شد به او ، کاملا مبهم و نا معلوم و
اشتباه گرفته شود. شادی فقط ساخته شده خود را احساس ، تنها افتخار
تحت سلطه.
که در اطراف چهره محزون و ناراحت ، آویزان درخشندگی وجود دارد.
بود ، پس از آن ، و نه بدون تعجب و با زنگ هشدار ، که در حال حاضر بسیار
Quasimodo عبور کاخ ستون ، در آن حالت نیمه مست ، یک مرد دیده می شد
DART از جمعیت ، و از پاره
دست او ، با یک ژست خشم ، crosier خود را از چوب طلاکاری شده ، آرم خود را
popeship ساختگی.
این مرد ، این فرد بثورات جلدی ، مرد با ابرو طاس ، که یک لحظه زودتر بود ،
ایستاده با گروه کولی دختر فقیر با کلمات خود را از تهدید سرد بود و
نفرت است.
او در یک صحنه و لباس کلیسا لباس شد.
در لحظه ای که او چهارم از جمعیت ، Gringoire ، ایستاده بود که او را متوجه نشده
تا آن زمان ، او را شناخته شده است : "نگه دارید" او ، با تعجب از حیرت گفت.
"EH! 'TIS استاد من در هرمس ، دم کلود Frollo ، معاون اسقف!
چه شیطان به او می کند که همکار قدیمی یک چشم می خواهند؟
او خود را بلعیدم! "
فریاد رعب و وحشت ، در واقع به وجود آمد. Quasimodo نیرومند خود را پرتاب کرده بود
از بستر ، و زنان تبدیل کنار چشمان خود را به منظور به پاره او
معاون اسقف سوا.
او یکی از محدود تا آنجا که کشیش ، نگاه او ، و بر زانو خود را کاهش یافت.
کشیش پاره تاج یا کلاه خود را ، شکست crozier خود ، و اجاره نقده خود کنار بیایید.
Quasimodo باقی مانده بر روی زانو خود را ، با سر خم شده و دست clasped.
سپس بین آنها وجود دارد ایجاد یک دیالوگ عجیب و غریب از علائم و حرکات ، برای
هیچ یک از آنها صحبت کرد.
Quasimodo ، کشیش ، بر روی پای خود را ، تحریک ، تهدید ، آمرانه احداث
سجده ، فروتن ، ملتمس.
و با این حال ، مسلم است که Quasimodo خرد می توانست کشیش
با انگشت شست خود را.
در طول معاون اسقف دادن شانه قدرتمند Quasimodo خشن
لرزش ، ساخته شده او را نشانه افزایش یابد و به دنبال او.
Quasimodo افزایش یافت.
سپس اخوان احمق ، بی حسی اولین آنها با گذشت کردن ، آرزو به دفاع از
پاپ خود ، به طوری ناگهان سرنگون کردند.
مصریان ، مردان از زبان عامیانه ، و برادری از کارمندان قانون ، جمع آوری
زوزه دور کشیش.
Quasimodo خود را در مقابل کشیش قرار داد ، مجموعه ای در بازی از عضلات او
مشت های ورزشی ، و بر مهاجمان با دندان قروچه کردن عصبانی glared
ببر.
کشیش گرانش حزن انگیز خود را از سر گرفت ، نشانه به Quasimodo ، و بازنشسته و در
سکوت. Quasimodo راه می رفت در مقابل او ،
پراکندگی جمعیت او گذشت.
هنگامی که آنها مردم و مکان ، ابر کنجکاو و بیکار طی شدن بود
فکر به دنبال آنها بودند.
Quasimodo پس از آن تشکیل خود rearguard ، و به دنبال معاون اسقف
راه رفتن به عقب ، چمباتمه زدن ، تندخو و گستاخ ، هیولا ، bristling ، جمع آوری اندام های خود ، لیسیدن
tusks گراز خود ، growling مانند وحشی
جانور ، و انتقال به ارتعاشات بسیار زیاد جمعیت ، با یک نگاه و یا یک ژست است.
هر دو به یک خیابان تاریک و تنگ فرو می روند ، جایی که هیچ کس جرأت اجازه داده شد
سرمایه گذاری پس از آنها ، پس کاملا خیال واهی صرف از Quasimodo gnashing بود او
دندان نوار ورودی.
"Here'sa چیز شگفت انگیزی است ، گفت :" Gringoire "اما که در آن عفریت نشوی من
پیدا کردن برخی از شام؟ "
کتاب دوم. فصل چهارم.
ناراحتی از پس از یک زن زیبا را از طریق خیابان در شب.
Gringoire مجموعه به دنبال کولی در همه خطرات.
او را دیده بود ، همراه با بز او را ، به غم و اندوه د لا Coutellerie ؛ او در زمان
RUE د لا Coutellerie.
"چرا که نه؟" او به خودش گفت :.
Gringoire ، فیلسوف عملی از خیابان های پاریس ، که هیچ چیز متوجه شده بود
تر است به revery نسبت پس از یک زن زیبا بدون دانستن بکدام نقطه مساعد او
می رود.
در این کناره گیری داوطلبانه آزادنه او وجود دارد ، در این ارسال فانتزی
خود را به فانتزی ، دیگری به آن مشکوک نیست ، مخلوطی از استقلال فوق العاده
و اطاعت کور ، چیزی
وصف ناپذیر ، متوسط بین بردگی و آزادی ، که خوشحال Gringoire ، --
روح اساسا مرکب ، بلاتکلیف ، و پیچیده ، نگه داشتن اندام از همه
افراط ، متصلا بین همه به حالت تعلیق در
propensities انسان و خنثی یکی توسط دیگری.
او علاقه خود را به تابوت محمد مقایسه جذب شده در دو
جهات مختلف توسط دو loadstones ، و مردد ابد بین ارتفاع
و عمق ، بین طاق و
فرش کردن ، بین سقوط و صعود ، بین اوج و نادر.
اگر Gringoire در روز ما زندگی میکرد ، یک دوره متوسط خوب او را بین برگزاری
کلاسیکگرایی و رمانتیسیسم!
اما او به اندازه کافی بدوی به سه صد سال زنده نیست ، و 'TIS ترحم.
فقدان او از درجه اعتبار ساقط است که اما بیش از حد حساسی احساس به روز است.
علاوه بر این ، هدف در نتیجه پس از عابران (و به خصوص زن رهگذران
توسط) در خیابان ها ، که Gringoire علاقه انجام بود ، هیچ بهتری وجود داشته باشد
منش از جهل که در آن یک به خواب.
به همین دلیل او راه می رفت همراه ، بسیار متفکرانه ، در پشت سر دختر جوان ، که عجله او
سرعت و صدای یورتمه رفتن اسب بز خود را به عنوان ساخته شده او را دیدم بورژوا بازگشت به خانه و میخانه --
تنها مغازه ها که باز شده بود و آن روز -- بسته شدن.
"پس از همه ،" او نیمی از با خود فکر کردم ، "او در جایی باید تسلیم ، کولی ها کرده اند
قلب مهربانی.
چه کسی می داند -- و در نقاط در حال تعلیق است که او
قرار داده شده پس از این سکوت در ذهن خود ، وضع من می دانم که چه ایده های چاپلوس وجود ندارد.
در همین حال ، از زمان به زمان ، او به تصویب رساند گروه تاریخ و زمان آخرین بسته شدن بورژوازی خود را
درها ، او را گرفتار برخی از فرستادن اسکرپ مکالمه خود را ، که موضوع او را شکست
فرضیه دلپذیر.
در حال حاضر آن دو مرد قدیمی accosting یکدیگر بود.
"آیا می دانید که هوا سرد است ، استاد Thibaut Fernicle است؟"
(Gringoire از این امر آگاه از آغاز زمستان بوده است.)
"بله ، در واقع ، استاد صاحب مهمانخانه و رستوران Disome!
می خواهیم به زمستان از جمله ما تا به حال سه سال پیش ، در '80، هنگامی که هزینه چوب
هشت sous اندازه گرفت؟ "
BAH! که هیچ چیز ، Thibaut کارشناسی ارشد ، در مقایسه با زمستان سال 1407 ، هنگامی که آن
مسدود شده از روز سنت مارتین تا Candlemas! و به همین ترتیب سرد است که قلم از
ثبت و مجلس مسدود هر
سه کلمه ، در اتاق بزرگ! که ثبت نام عدالت را قطع کرد. "
علاوه بر این در دو همسایه زن در پنجره های خود را ، نگه داشتن شمع ، وجود دارد که
مه باعث خشم سخن گفتن.
"شوهرم خود را به شما در مورد نتیجه وقایع ناگوار ، مادموازل لا Boudraque گفت؟"
"نه. آنچه در آن است ، Turquant دختر خانم؟ "
"اسب M. ژیل اخبار بایگانی ، دفتر اسناد رسمی در Chatelet ، وحشت در زمان
Flemings و در صفوف منظم پیش خود را ، و لغو استاد فیلیپ Avrillot ، غیر روحانی
راهب Celestins. "
"واقعا؟" "در واقع".
"اسب بورژوا! 'TIS و نه بیش از حد!
اگر آن اسب سواره نظام بوده است ، به خوبی و خوب! "
و پنجره ها بسته شدند. اما Gringoire موضوع خود را از دست داده بود
ایده ها ، با این وجود.
خوشبختانه ، او به سرعت آن را در بر داشت دوباره ، و او آن را هم گره خورده بدون
مشکل ، برای کولی ، به لطف Djali ، که هنوز هم در مقابل از او راه می رفت ؛
دو زیبا ، ظریف ، و موجودات دلربا ،
پا که بسیار کوچک است ، فرم های زیبا ، و رفتار برازنده او مشغول بود.
توصیف ، تقریبا آنها را گیج کننده در تفکر او ، اعتقاد آنها را به هر دو
دختران جوان از هوش خود و
دوستی خوب ، در مورد آنها هر دو به عنوان بز ، -- که تا کنون به عنوان سبکی ، چابکی ،
و زبردستی از پیاده روی خود نگران بودند. اما خیابان ها تبدیل شدن به blacker و
بیشتر ترک هر لحظه است.
مقررات منع رفت و آمد مدتها پیش صدا بود ، و آن را تنها در فواصل نادر بود که آنها
مواجه رهگذر در کوچه و خیابان ، و یا نور در ویندوز.
Gringoire درگیر ، تبدیل در پیگیری خود را از کولی داشتند ، در آن حل نشدنی
دخمه پرپیچ و خم از کوچه ها ، میادین ، و دادگاه های بسته که اطراف مقبره باستانی
از پرستاران و افراد بی گناه ، و کدام
یک توپ از موضوع درهم شده توسط گربه شبیه.
"اینجا خیابان که دارای اما منطق کمی! گفت :" Gringoire ، از دست رفته در
هزاران نفر از مدار که بر خود بازگشت متصلا ، اما جایی که جوانان
دختر به دنبال یک جاده که به نظر می رسید آشنا
به او ، بدون تردید و با یک گام که تا کنون سریع تر شد.
همانطور که برای او ، او می شده اند کاملا نادان از وضعیت او بود او نمی
espied ، در گذشت ، در نوبه خود از یک خیابان ، جرم ، هشت ضلعی و از قاپوق
بازار ماهی ، اجلاس باز کار می کنند
که انداخت سیاه خود ، به تشریح مضطرب به وضوح بر یک پنجره که هنوز
روشن در Verdelet غم و اندوه است.
توجه دختر جوان به او جذب شده برای چند لحظه آخرین شده بود ؛
او بارها و بارها سرش را به سمت او با تشویش تبدیل خواهد شد و او حتی یک بار آمده بود
وقفه ، و با استفاده از
پرتو نوری که از فرار از یک نانوایی نیمه باز او را بررسی بدقت ، از سر تا
پا ، سپس از بازیگران این نگاه ، Gringoire که کمی او را دیده بود
لب ولوچه را جمع کردن که او در حال حاضر متوجه کرده بود ، و پس از آن او در گذشت.
این لب ولوچه را جمع کردن کمی Gringoire با غذا برای اندیشه مبله شده بود.
قطعا وجود دارد هر دو تحقیر و مسخره در آن ادا و اصول برازنده است.
به همین دلیل او با سر خود را کاهش ، شروع به شمارش سنگ فرش سنگ ، و به دنبال دختر جوان
در فاصله کمی بزرگتر ، هنگامی که ، در نوبه خود از یک خیابان ، که او را باعث شده بود
از دست دادن چشم از او ، او مطلق فریاد پر سر و صدا او را شنید.
او عجله مراحل خود است. خیابان پر از سایه بود.
با این وجود ، یک پیچ از دو در نفت ، که در یک قفس در پای سوزاندند خیس
از حضرت مریم مقدس در گوشه خیابان ، Gringoire مجاز را از کولی مبارزه
در آغوش دو مرد بودند که تلاش برای خفه کردن فریاد خود را.
بز کمی ضعیف ، زنگ خطر بزرگ ، کاهش شاخ خود و bleated.
"کمک! آقایان از دیده بان! "فریاد زد : Gringoire ، و شجاعانه پیشرفته.
یکی از مردان که برگزار شد دختر جوان ، تبدیل به سوی او.
هیدراتاسیون نیرومند Quasimodo بود.
Gringoire به پرواز بود را ندارد ، اما نه گام دیگری او پیشبرد.
Quasimodo به او آمد و دور او را در فاصله چهار قدم در پیاده رو با رو به عقب
تبدیل دست ، و به سرعت به دل تنگی سقوط ، تحمل دختر جوان تا خورده
در سراسر یک بازو مانند روسری ابریشمی.
همدم او را دنبال کردند ، و بز فقیر زد بعد از همه آنها را bleating
plaintively. "قتل! قتل "shrieked! ناراضی
کولی.
"را متوقف کند ، اراذل و عملکرد مرا که فاحشه! به طور ناگهانی در یک صدای رعد و برق فریاد زد ،
معتاد به اسب دوانی که ناگهان از یک مربع همسایه ظاهر شد.
این کاپیتان کمانداران پادشاه ، از سر تا پا مسلح بود ، با شمشیر خود را در
دست خود را.
او کولی را به زور از آغوش Quasimodo خیره شدن پاره ، او را در سراسر خود را انداخت
زین ، و در لحظه ای که کوهان دار وحشتناک ، دوره نقاهت بعد از یک تعجب خود را ،
عجله بر او به پس گرفتن طعمه خود ، پانزده
یا شانزده کمانداران ، که به دنبال کاپیتان خود را از نزدیک ، به ظاهر آنها ،
با شمشیر دو لبه خود را در مشت خود را.
یک تیم از پلیس پادشاه بود ، که دور بود ، با دستور Messire
رابرت D' Estouteville ، گارد provostship از پاریس.
Quasimodo ، محاصره گرفتار شده بود ، garroted ، او roared ، او را در دهان فومی او کمی ؛
بود و آن روز روشن شده است ، شکی نیست که چهره اش به تنهایی ، رندر وجود دارد
شنیع خشم ، که کل تیم به پرواز قرار داده است.
اما در شب او را از سخت ترین سلاح خود ، زشتی خود محروم شد.
همدم او در طول مبارزه ناپدید شده بود.
کولی آرامی خودش را مطرح راست بر زین مامور ، قرار داده شده هر دو
دست بر شانه های مرد جوان و fixedly در او را برای چند ثانیه gazed ،
هر چند به نظر می رسد خوب خود مسحور و
با کمک که او فقط رندر به حال او را.
سپس شکستن سکوت برای اولین بار ، او به او گفت ، صدای شیرین او را هنوز هم شیرین
معمول از -- "چیست؟ نام شما ، مسیو لو ژاندارم"
"ناخدا خورشید د Chateaupers ، در خدمت شما و زیبایی من!" پاسخ داد : افسر ،
رسم خود را. "با تشکر" گفت که او.
و در حالی که کاپیتان خورشید تبدیل کردن سبیل خود را در مد Burgundian ، او
تضعیف از اسب ، به مانند یک پیکان در حال سقوط به زمین ، و فرار کرد.
فلش از رعد و برق که کمتر به سرعت از بین رفته است.
"Nombrill پاپ!" گفت کاپیتان ، باعث تسمه Quasimodo کشیده می شود
تنگ تر کرد ، "من باید ترجیح داده اند برای حفظ فاحشه است."
"چه می خواهید ، کاپیتان؟" به گفته یکی از ژاندارم.
"چکاوک فرار کرده است ، و خفاش باقی می ماند."
کتاب دوم. فصل پنجم
نتیجه شده از خطرات.
Gringoire ، کاملا با سقوط خود را حیرت زده کرد ، در پیاده رو در مقابل باقی ماند
از حضرت مریم مقدس در گوشه خیابان.
کم کم او به دست آورد حواس خود ، در ابتدا ، برای چند دقیقه ، او
شناور در نوعی از نیمه revery حالت خواب و بیدار ، که بدون افسون آن نشده بود ، در
که چهره های هوایی از کولی و او
بز با مشت سنگین Quasimodo همراه می شد.
این حالت به طول انجامید اما زمان کوتاه است.
احساس سرما قطعا واضح را در بخشی از بدن خود را که در تماس با
پیاده رو ، ناگهان او را تحریک و باعث روح او را به بازگشت به سطح.
«از چه رو می آید این سرما؟ او گفت : ناگهان به خود است.
سپس او متوجه شد که او دروغ نیمی در وسط از اب رودار کردن.
"آن شیطان را یک غول یا پهلوان یک چشم hunchbacked" او بین دندان های خود را muttered ، و او را به تلاش
افزایش یابد. اما او بیش از حد خیره شدن و کبود شده بود ، او
برای باقی می ماند جایی که او مجبور شد.
علاوه بر این ، دست خود را tolerably آزاد بود ، او را متوقف بینی خود را و خود استعفا داد.
"گل پاریس ، او به خودش گفت : -- قطعا او تصور می کردند که او مطمئن بود که
ناودان رحمت در پناه خود را برای شب ثابت کند ، و می توانند آنچه را که در پناه ،
به جز رویای -- "گل پاریس
به خصوص متعفن آن باید حاوی مقدار زیادی از نمک فرار و اسید نیتریک.
و این ، علاوه بر این ، نظر استاد نیکلاس Flamel ، و کیمیاگران -- "
کلمه "کیمیاگران" به طور ناگهانی به ذهن او پیشنهاد ایده معاون اسقف کلود
Frollo.
او به یاد می آورد صحنه خشونت آمیز که او تنها در بخش شاهد بود ؛ که کولی
مبارزه با دو مرد ، که Quasimodo بود همدم و عبوس و متکبر
چهره معاون اسقف confusedly از طریق حافظه خود را به تصویب رساند.
"این خواهد بود عجیب و غریب!" او به خودش گفت :.
و او در آن واقعیت و آن اساس شروع به ساخت یک بنای فوق العاده
فرضیه ، که کارت قلعه از فیلسوفان و پس از آن ، یک بار به طور ناگهانی بازگشت
بیشتر به واقعیت "بیا!
من انجماد! "او انزال است. محل ، در واقع ، تبدیل شدن به کمتر و
کمتر قابل تصرف است.
هر مولکول از ناودان رحمت در دور یک مولکول از گرما و تابش از Gringoire را با مته سوراخ
loins ، و تعادل بین درجه حرارت بدن خود و درجه حرارت
بروک ، شروع به در مد خشن تاسیس می شود.
کاملا دلخوری های مختلف به طور ناگهانی او هزینههای.
گروهی از کودکان ، کسانی که کمی پا برهنه وحشی که همیشه به فرمانروایی کردند
پیاده روها از پاریس تحت نام ابدی gamins ، و چه کسی ، زمانی که ما نیز
کودکان خودمان ، سنگ تمام انداخت
ما در بعد از ظهر ، هنگامی که ما از مدرسه بیرون آمد ، چرا که شلوار ما نبودند پاره
گروهی از این scamps جوان با عجله به سمت میدان که در آن Gringoire دراز ،
با فریاد و خنده به نظر می رسید که به
پرداخت اما کمی توجه به خواب از همسایه.
آنها پس از آنها برخی از گونه گونی شنیع کشیدن بودند و سر و صدا از چوبی خود
کفش به تنهایی باید roused مرده.
Gringoire که کاملا مرده بود هنوز رتبهدهی نشده است ، نیمی از خود مطرح است.
"Ohe ، Dandeche Hennequin!
Ohe ، Jehan Pincebourde! "که در زنگ های پر سر و صدا فریاد زد ،" Moubon Eustache قدیمی ،
بازرگان در گوشه است ، فقط جان خود را از دست داده اند. ما پالت نی خود ، ما قصد داریم به
اتش بازی خارج از آن.
این به نوبه خود از فلاندرزی به روز! "و ببین ، آنها را پرت پالت به طور مستقیم
بر Gringoire ، در کنار آنها ، بدون espying او را وارد آنجا شده بودند.
در همان زمان ، یکی از آنها در زمان یک مشت کاه و تنظیم کردن نور در
فتیله ویرجین خوب. S'death! growled Gringoire ، "من
به بیش از حد گرم در حال حاضر؟ "
این یک لحظه حساس بود. او میان آتش و آب گرفتار شده بود ، او
تلاش مافوق انسانی ، تلاش counterfeiter از پول است که بر روی نقطه
در حال پخته ، و کسی که به دنبال به فرار.
او به پا افزایش یافت ، پرت کنار پالت نی بر جوجه تیغی های خیابانی ، و فرار کرد.
مقدس ویرجین shrieked کودکان ؛ "' TIS شبح بازرگان! "
و آنها به نوبه خود آنها گریختند.
تشک کاه کارشناسی ارشد این رشته باقی مانده است.
Belleforet Juge لو ، پدر ، و Corrozet به شهادت می دهم که آن را در فردا برگزیده شد ،
با پمپ بزرگ ، روحانیت از سه ماهه ، و به وزارت خزانه داری از به عهده
کلیسای سنت مناسب ، که در آن
متصدی حفاظت ظروف مقدسه کلیسا ، حتی در اواخر 1789 ، به دست آورده درآمد tolerably خوش تیپ از بزرگ
معجزه مجسمه ویرجین در گوشه ای از غم و اندوه Mauconseil که تا به حال ، با
حضور خود را ، صرف در شب به یاد ماندنی
بین ششم و هفتم ژانویه ، 1482 ، exorcised Eustache از بین رفته
Moubon ، که به منظور بازی ترفند بر شیطان ، در مرگ او بدتر
روح خود را در پالت نی خود پنهان است.
کتاب دوم. فصل ششم.
کوزه شکسته.
پس برای برخی از زمان در بالای سرعت خود را اجرا کنید ، بدون دانستن بکدام نقطه ،
ضربه زدن سر خود را در برابر بسیاری از گوشه خیابان ، از جهش بسیاری از قطره قطره شدن ، تراورس
بسیاری از کوچه ، بسیاری از دادگاه ، بسیاری از یک مربع ،
به دنبال پرواز و عبور از همه meanderings از گذر باستانی
Halles ، کاوش در ترور هراس خود را چه خوب لاتین از نقشه تماس tota از طریق ،
cheminum و همکاران viaria ، شاعر ما را ناگهان ،
متوقف برای عدم نفس در وهله اول ، و دوم ، چون او
collared شده است ، پس از یک مد ، با معضل که تا به حال فقط به او رخ داده است
"این من ، استاد پیر Gringoire اعتصاب" او به خودش گفت ، قرار دادن انگشت خود را به
پیشانی او ، "که شما در حال اجرا مانند یک مرد دیوانه.
scamps کمی کمتر از ترس شما از شما از آنها هستند.
برای من اعتصاب ، من می گویم که شما شنیده جغ جغ یا تلق تلق کردن از کفش های چوبی شان فرار
جنوب ، در حالی که شما در حال فرار به شمال.
در حال حاضر ، یکی از دو چیز ، یا به آنها گرفته اند پرواز ، و پالت ، که آنها
باید در رعب و وحشت خود را فراموش کرده اید ، دقیقا که بستر مهمان نواز در جستجوی
که به شما شده است در حال اجرا از زمان
صبح ، و مادام که ویرجین به طور معجزه آسایی شما می فرستد ، به منظور
شما برای داشتن اخلاق به افتخار او ساخته شده ، همراه با پیروزی و پاداش
mummeries و یا بچه ها گرفته اند
پرواز ، و در آن صورت آنها نام تجاری را به پالت قرار داده ، و این دقیقا
آتش سوزی خوب است که شما نیاز به تشویق ، خشک ، و شما را گرم.
در هر صورت ، آتش خوب و یا تخت خواب خوب ، که پالت نی هدیه ای از آسمان است.
خوبان ویرجین ماری که در گوشه ای از غم و اندوه Mauconseil می ایستد ، می تواند فقط
Moubon Eustache مرگ برای این منظور بیان و حماقت خود را در
بخشی به فرار در نتیجه کج و معوج ، مانند پیکارد
قبل از یک فرانسوی ، از پشت سر گذاشتن شما را به آنچه شما قبل از شما به دنبال ، و شما یک احمق "!
سپس او retraced مراحل خود را و راه خود را احساس و جستجو ، با بینی اش را به
باد و گوش خود را بر روی هشدار ، تلاش می کرد برای پیدا کردن پالت خجسته دوباره ، اما بیهوده.
هیچ می شود اما تقاطع از منازل وجود دارد ، بسته دادگاه ها ، و
عبور از خیابان ، در میان از آن او تردید و شک ها بی وقفه ،
درمانده و گرفتار در این مختلط
از خیابان از او حتی در دخمه پرپیچ و خم از DES هتل Tournelles بوده است.
در طول او از دست داده صبر ، و رسما گفت : "لعنت جاده های متقاطع
TIS شیطان است که آنها را در شکل دو شاخه خود را ساخته شده! "
این علامت تعجب به او را فراهم کمی آرامش ، و نوع انعکاس مایل به قرمز
که او دید که در آن لحظه گرفتار ، در اندام یک خط دراز و باریک ،
ارتفاع از لحن اخلاقی خود را به.
"خدا ستایش می شود!" گفت که او ، "آن وجود دارد واقع در انجا
سوزش پالت من وجود دارد. "
و مقایسه خود را به خلبان که رنج می برد کشتی شکسته شب ، "مرهم"
ارسال حیاتی توأم با تقوا ، «مرهم ، استلا ماریس!" آیا این قطعه مناجات وعبادت تهلیل دار به او آدرس
از حضرت مریم مقدس ، یا به پالت؟
ما کاملا قادر به گفتن. او گرفته شده بود ، اما چند قدم در بلند
خیابان ، که رو به پایین sloped ، unpaved شد و بیشتر و پر از گل تر و شیب دار ،
وقتی که او متوجه یک چیز بسیار منحصر به فرد است.
ترک نمی شد ، اینجا و آنجا در امتداد حد آن crawled شده خاص ، مبهم و
توده بی ریخت ، همه کارگردانی دوره خود را نسبت به نور که در flickered
انتهای خیابان ، مثل آن گروه از حشرات سنگین
که کشیدن در امتداد شب ، از تیغه تیغه های علف ، به سمت در چوپان
آتش است.
هیچ چیز را به عنوان قادر به احساس جایی که یک فرد پرماجرا کدها
جیب واقع شده است.
Gringoire ادامه داد : به پیشرفت ، و به زودی پیوستند که یکی از اشکال که
کشیده در امتداد ترین indolently ، پشت سر دیگران است.
در رسم نزدیک ، او متوجه شد که آن چیز دیگری از legless رنجور بود
فلج در یک کاسه بود که رقص همراه بر روی دو دست خود مانند یک عنکبوت زخمی زمینه
است که دو پا سمت چپ.
در حال حاضر زمانی که او نزدیک به این گونه از عنکبوت با یک قیافه انسان به تصویب رساند ،
آن را نسبت به او مطرح از آنجا صدا : "لا buona mancia ، مسیو! لا buona mancia! "
"دولو شما را ، گفت :" Gringoire ، "و من با شما ، اگر من می دانم منظور شما چیست!"
و او منتقل شده است. او پیشی گرفت و یکی دیگر از این دوره گرد
توده ها ، و آن را مورد بررسی قرار.
این انسان ناتوان ، هر دو متوقف و فلج و متوقف شد و به مانند یک فلج
درجه که سیستم پیچیده از عصا و پاهای چوبی که پایدار
او ، هوا از داربست میسون در ماه مارس را به او داد.
Gringoire ، که دوست مقایسه شریف و کلاسیک ، او را در مقایسه با فکر در مورد
سه پایه زندگی رب النوع اتش و فلزکاری
این سه پایه زندگی او را به ادای احترام او به تصویب رساند ، اما متوقف کردن کلاه خود را بر روی سطح
با چانه Gringoire ، مانند یک بشقاب اصلاح ، در حالی که او در گوش دومی فریاد زد :
"سنور cabellero ، پاراگراف comprar سازمان ملل متحد pedaso پان د!"
گفت Gringoire : "به نظر می رسد ،" که این یکی نیز می توانید صحبت کنید ، اما 'TIS بی ادب
زبان ، و او از من خوشبخت تر است اگر او آن را درک است. "
سپس smiting پیشانی خود را ، در انتقال ناگهانی از ایده : "با راه ، چه
دولو معنی آنها امروز صبح با Esmeralda خود را؟ "
او به سرعت خود را زیاد فکر بود ، اما برای بار سوم ، چیزی محروم شده است راه خود را.
این چیزی و یا بهتر است بگویم ، بعضی از مرد کور ، یک شخص کور کمی با
ریشو ، صورت یهودی ، که ، پارو زدن دور در فضا در مورد او با چوب و یدک کشیده
توسط یک سگ بزرگ ، droned از طریق بینی خود را
با لهجه مجارستان : "Facitote caritatem!"
"خب ، در حال حاضر ، گفت :" Gringoire ، "در اینجا یکی در آخرین زبان مسیحی که صحبت می کند.
من باید یک جنبه بسیار خیریه را داشته باشد ، چون صدقه از من می پرسند که در حال حاضر لاغر
شرط کیف من.
دوست من ، "و او به سمت مرد کور تبدیل شده ،" من به فروش می رسد پیراهن من در هفته گذشته ؛ که
است که می گویند ، از آنجایی که شما را در درک زبان سیسرو : Vendidi hebdomade nuper
transita meam ultimam chemisan. "
گفته می شود ، او بازگشت خود را بر مرد کور تبدیل شده است ، و راه او را دنبال.
اما مرد کور برای افزایش گشاد گشاد راه رفتن خود را در همان زمان آغاز شد و ، ببین!
فلج و مرد legless ، در کاسه خود را ، در سمت خود را در عجله بزرگ آمد ، و
با سر و صدا زیادی از کاسه و عصا ، پس از پیاده رو.
سپس هر سه ، jostling یکدیگر در پاشنه فقیر Gringoire ، شروع به خواندن ترانه خود را
به او --
"Caritatem! شعار می دادند :" مرد کور. "لا buona mancia!" شعار می دادند فلج
کاسه. و مرد لنگ عبارت موسیقی در زمان
با تکرار : "سازمان ملل متحد pedaso د تابه!"
Gringoire متوقف گوش او. "اوه ، برج بابل!" او بانگ زد.
او مجموعه ای از را اجرا کنند. مرد کور زد!
مرد لنگ زد!
فلج در کاسه دوید!
و سپس ، در نسبت او عمیق تر را به خیابان سقوط ، فلج در کاسه ،
swarmed مردان مردان کور و لنگ ، در مورد او ، و مردان با یک بازو ، و با یک چشم ، و
جذام دار با زخم خود ، برخی در حال ظهور
از خیابان های مجاور کمی ، برخی از سوراخ هوا از زیرزمینهای ، زوزه ، bellowing ،
yelping ، همه شلی و توقف ، تمام flinging خود را نسبت به نور ، و
در منجلاب فرو بردن خم ، مانند حلزون پس از یک دوش.
Gringoire ، توسط سه شکنجه گران او هنوز هم به دنبال ، و دانستن نه خیلی خوب چه
بود که از او تبدیل شده ، همراه رعب و وحشت در میان آنها به راهپیمایی پرداختند ، عطف برای
لنگ ، پله بر فلج در کاسه ،
با فوت او گنجانده شده در آن مورچه تپه از مردان لنگ ، مانند کاپیتان انگلیسی را چه کسی
گرفتار در دام از گروهی از این نوع شپش را با خود حمل کنید.
ایده ساخت تلاش برای جابجایی گام های خود را به او رخ داده است.
اما خیلی دیر شده بود. کل این لژیون به حال در پشت سر او بسته ،
و سه گدا او را به سرعت برگزار شد.
در نتیجه او اقدام ، هر دو را توسط این سیل مقاومت ناپذیر impelled ، ترس ، و توسط یک
سرگیجه که این همه را به نوعی از رویای وحشتناک تبدیل.
در تاریخ و زمان آخرین او به پایان خیابانی رسید.
بر یک مکان بسیار زیاد ، که در آن هزار چراغ های پراکنده در flickered افتتاح شد
اشتباه مه شب.
Gringoire انطرف پرواز کرد ، امیدوار به فرار ، با تردستی از پاهای خود را ، از
سه اشباح رنجور که او را چنگ بود. "Onde VAS ، hombre؟"
(از کجا می خواهید ، مرد من؟) گریه فلج ، flinging دور عصا خود را ، و
در حال اجرا پس از او با بهترین پاها است که تا کنون رد پای یک گام هندسی بر
پیاده رو پاریس.
در این میان مرد legless ، سیخ شده پس از فوت او ، تاج Gringoire با سنگین خود را
کاسه آهن ، و مرد کور به صورتش با چشم شعله ور glared!
"من کجا هستم؟" گفت : شاعر وحشت زده.
"در دادگاه از معجزات شبح چهارم ، که از آنها مواجه بود ، پاسخ داد :" :.
"پس از روح من ،" از سر گرفته Gringoire ، "من قطعا ناگهان کور که می بینیم ، و
لنگ که راه برود ، ولی نجات دهنده است؟ "
آنها با پشت سر هم از خنده شیطانی پاسخ.
شاعر فقیر چشم خود را در مورد او ، رای دادند.
بود ، در حقیقت ، که سهمناک Cour معجزات DES ، بکدام نقطه یک مرد صادق بود هرگز
نفوذ در این یک ساعت ، دایره سحر و جادو که در آن افسران Chatelet
و sergeants provostship ، که
جرأت بدانسو ، به ناگهان ناپدید شد morsels ؛ شهر دزد ، زگیل شنیع روی صورت
پاریس ، فاضلاب ، که از آن فرار هر روز صبح ، و بکجا بازگشت هر شب
دولا شدن ، که جریان از گناهی خالی ،
mendicancy و بیخانمانی که همیشه در خیابان های پایتخت سرریزهای.
کندو هیولا ، که در شب هنگام بازگشت ، با غنیمت جنگی خود ، تمام هواپیماهای بدون سرنشین
از نظم اجتماعی ، یک بیمارستان دروغ گفتن که در آن
غیرمتعارف ، راهب disfrocked ، محقق خراب ، ادم بیکاره چاه از همه
ملت ها ، اسپانیایی ، ایتالیایی ، آلمانی ، -- از همه مذاهب ، یهودیان ، مسیحیان ،
Mahometans ، بت پرست ، تحت پوشش با رنگ
زخم ، گدا روز ، شب را به brigands تبدیل شدند ؛ عظیم پانسمان -
اتاق ، در یک کلمه ، که در آن ، در آن عصر ، از بازیگران آن فیلم کمدی ابدی ، که سرقت ،
بازی فحشا ، و قتل بر سنگفرش خیابان پاریس ، لباس و برهنه است.
این یک مکان قریب به اتفاق ، نامنظم و بد هموار بود ، مثل همه مربع های پاریس در
آن تاریخ.
آتش سوزی ، که در اطراف swarmed گروه های عجیب و غریب ، تبحر اینجا و آنجا.
هر کس که قرار بود ، در آینده ، و داد و بیداد. خنده جیغ کشیدن بود که شنیده شود ،
ندبه از کودکان ، صدای زنان.
سر و دست از این ازدحام ، سیاه و سفید در برابر پس زمینه نورانی ، مشخص شده
در برابر آن هزار حرکات خارج از مرکز.
گاهی اوقات ، پس از زمین ، جایی که می لرزید نور از آتش سوزی ، مخلوط با بزرگ ،
سایه نامحدود ، یک نفر می تواند عبور سگ ، که یک مرد ، مردی که شبیه ببین
شبیه یک سگ است.
محدودیت از نژادها و گونه به نظر می رسید در این شهر ، به عنوان در دوزخ محو شده است.
مردان ، زنان ، حیوانات ، سن ، جنس ، سلامت ، آفات ، همه به نظر می رسید مشترک میان
این افراد ، تمام رفت با هم ، آنها مخلوط ، سر در گم ، superposed ؛ هر یک
در همه وجود دارد.
شعله های آتش از آتش فقیر و مثل نور سوسو اجازه Gringoire به تشخیص ، در بحبوحه
مشکل او ، همه در اطراف محل عظیم ، یک قاب شنیع از خانه های باستانی ، که
wormeaten ، چروک خورده است ، متوقف می نمای ،
هر سوراخ را با یک یا دو پنجره اتاق زیر شیروانی چراغ دار ، به نظر می رسید به او ، در تاریکی ،
مانند سران زیادی از زنان مسن ، در محدوده زمانی معین در یک دایره ، هیولا و تند مزاج ، winking به عنوان
آنها در روز سبت جادوگران مراقبت می کند.
آن را مانند یک دنیای جدید بود ، ناشناخته است ، بی سابقه ، misshapen ، خزنده ، swarming ،
فوق العاده است.
Gringoire ، بیشتر و بیشتر وحشت زده ، توسط سه گدا چنگ به عنوان سه
جفت انبرک ، خیره شدن توسط یک هجوم از چهره های دیگر که frothed و yelped اطراف او ،
Gringoire ناراضی تلاش به احضار او
حضور ذهن ، به منظور به یاد آورند که آیا آن یک شنبه بود.
اما تلاش او بیهوده شدند ؛ موضوع از حافظه خود و اندیشه خود را شکسته بود ؛
و شک همه چیز ، مردد میان آنچه او را دیدم و آنچه که او احساس می شود ، او برای قرار دادن
خود این سوال بیجواب ، --
"اگر من وجود دارد ، به این وجود دارد؟ اگر این مورد وجود دارد ، آیا من وجود دارد؟ "
در آن لحظه ، فریاد مجزا به وجود آمد در ازدحام وز وز که او را محاصره کردند ، "بیایید
او را به پادشاه! اجازه دهید او را به شاه! "
"مقدس ویرجین!" زمزمه Gringoire ، "شاه در اینجا باید یک رم است."
"به پادشاه! به شاه! "تکرار تمام صداها.
آنها او را کشیده.
هر کدام با دیگری در تخمگذار چنگال خود را بر او رقابت می کردند.
اما سه گدا آن را در اختیار خود را از دست بدهند و او را از بقیه پاره ، زوزه ،
"او به ما تعلق دارد!"
در حال حاضر بیمار شاعر قرین آه خود را در این مبارزه به همراه داشت.
در حالی که تراورس محل وحشتناک ، سرگیجه خود را از میان رفت.
پس از اتخاذ چند اقدام ، احساسات از واقعیت به او بازگشت.
او شروع به تبدیل شدن به فضای مکان عادت کرده اند.
در لحظه اول از سر شاعر را به حال وجود دارد بوجود آمده ، و یا ، به سادگی و
prosaically ، از معده خالی خود را ، غبار ، بخار ، به طوری صحبت می کنند ، که
گسترش بین اشیاء و خود ،
اجازه او را برای گرفتن یک نگاه اجمالی از آنها تنها در مه نامنسجم از کابوس ، --
در آن سایه رویاهای که تحریف هر طرح ، agglomerating اشیاء را به
گروه های گنده ، گشاد چیزها را به واهی ، و مردان را به فانتوم.
کم کم این توهم توسط کمتر سر در گم و موفق شد
اغراق مشاهده است.
واقعیت ساخته شده راه خود را به نور در اطراف او ، چشمان او را زده ، پاهای خود را زده و
تخریب بیت به بیت ، همه که شعر هراسان شده که با آن او بود ، در ابتدا ،
بر این باور خود را به احاطه شده است.
او به درک که او در رودخانه عالم اسفل راه رفتن مجبور بود ، اما در گل ، که او
نه توسط شیاطین ، اما دزد elbowed شد که در آن روح او است که در سال
پرسش ، اما عمر خود را (از او فاقد
که اشتی دهنده گرانبها ، که خود را در مکان تا effectually بین راهزن
و انسان صادق -- کیف پول) است.
به طور خلاصه ، در بررسی عیاشی بیشتر از نزدیک ، و با خنکی بیشتر ، او سقوط کرد
از سبت جادوگران به فروشگاه DRAM است.
معجزات Cour پاریس ، در واقع ، صرفا یک فروشگاه DRAM ، اما راهزن DRAM فروشگاه ،
کاملا به همان اندازه با خون با شراب قرمز.
عینک که خود به چشم خود ارائه ، هنگامی که اسکورت ژنده خود را در نهایت
او در پایان سفر خود سپرده بود ، نصب شده به او را تحمل بازگشت به شعر ، حتی
به شعر از جهنم است.
بیش از همیشه واقعیت با اطناب و وحشیانه میخانه.
شد و ما در قرن پانزدهم ، ما می گویند که Gringoire از تبار بود
آنجلو مایکل به Callot.
در اطراف یک آتش سوزی بزرگ که در بزرگ ، سنگ فرش دایره ای ، شعله های آتش سوزاندند
که داغ پاها از یک سه پایه ، گرم بود که برای لحظه ای خالی بود
برخی از جداول wormeaten ، قرار داده شد و
وجود دارد ، اتفاقی ، هیچ نوکر به نوبه خود داشتن هندسی deigned برای تنظیم
موازی سازی آنها ، و یا به آن را ببینید که آنها زاویه بیش از حد غیر معمول را ندارد.
بر اساس این جدول gleamed گلدان چند چکیدن از شراب و آبجو ، و دور این گلدان
گروه بندی بسیاری از چهره های مستانه و پرهیاهو ، بنفش با آتش و شراب.
مردی با شکم بزرگ و چهره عیاش وجود دارد ، noisily بوسیدن زن
شهر ، thickset و پر زور.
مرتب کردن بر اساس سرباز شم ، "naquois" را به عنوان اجرا می شود بیان عامیانه وجود دارد ،
بود که سوت زدن به عنوان باند از زخم ساختگی خود undid ، و از بین بردن
بی حسی از صدا و زانو شدید او ،
که از صبح امروز در یک هزار لیگاچورهای swathed شده بود.
از سوی دیگر بود ، یک شخص رنجور وجود دارد ، از آماده شدن با celandine و گوشت گاو است
خون ، "پا از خدا ، خود را برای روز بعد.
دو جدول بیشتر در مورد ، پالمر ، با کامل صحنه و لباس طواف او بود تمرین
ضجه و زاری از ملکه مقدس ، فراموش کردن هواپیماهای بدون سرنشین و اهسته و کشیده ادا کردن بینی نیست.
علاوه بر این در ، دزد سرگردنه جوان بود گرفتن یک درس در صرع از قدیمی مدعی تاج وتخت ،
بود که او آموزش در هنر از کف در دهان ، جویدن یک لقمه غذا
صابون.
در کنار او ، مرد با استسقاء خلاص شدن تورم او را ، و ساخت
چهار یا پنج زن دزد ، که ابراز مخالفت در همان جدول بودند ، بیش از یک کودک
که به سرقت رفته شده بود که شب ، برگزاری بینی خود را.
هر شرایطی که دو قرن بعد ، به طوری مسخره به نظر می رسید به دادگاه ، "
به عنوان Sauval می گوید ، "که آنها را به عنوان تفریح و سرگرمی به پادشاه خدمت کرد ، و به عنوان مقدمه
به باله سلطنتی شب ، تقسیم
چهار بخش و در تئاتر پتی - بوربن رقصید. "
: "هرگز" می افزاید : یکی از شاهدان چشم از 1653 ، "دگردیسی ناگهانی دادگاه
معجزات شده با خوشحالی ارائه شده است.
Benserade ما برای آن از سوی برخی از آیات بسیار متعارف وخوش زبان درپیش زنان آماده است. "
خنده با صدای بلند در همه جا ، و آهنگ زشت و ناپسند.
هر یکی از برگزار دوره خود ، عاری از لطف و ادای سوگند ، بدون گوش دادن به او
همسایه.
گلدان clinked و نزاع تا در شوک گلدان بر خاست ، و از گلدان شکسته ساخته شده
رانت در ژنده پوش. یک سگ بزرگ ، بر روی دم خود نشسته ، gazed در
آتش است.
برخی از کودکان در این عیاشی مخلوط شدند. کودک به سرقت رفته گریستم و گریه.
دیگر ، یک پسر بزرگ چهار سال سن ، با پاهای آویزان ، بر مسند قضاوت نشسته اید
که بیش از حد بالا برای او بود ، قبل از یک جدول است که به چانه اش رسیده است ، و uttering نیست
یک کلمه.
سوم ، به شدت گسترش بر اساس جدول با انگشت خود ، ذوب پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکار میرود
که چکیده از یک شمع است.
از همه ، یک شخص کوچک خیزان در گل ، تقریبا در پاتیل از دست داد ، که
او با کاشی تراشیدن بود ، و او که از آن فراخوانی صدا است که می توانست
غش کردن Stradivarius.
نزدیک آتش hogshead بود ، و در hogshead یک گدا.
این پادشاه بر تخت او بود.
سه که Gringoire در چنگال خود را به حال او را در مقابل این hogshead رهبری ،
و تار و مار کردن تمام عیاش برای یک لحظه سکوت سقوط کرد ، با استثنای
پاتیل مسکونی توسط کودک.
Gringoire جرأت نه تنفس و نه افزایش چشمان او.
"Hombre ، quita TU کلاه لبه پهن اسپانیولی! گفت :" یکی از سه knaves ، که درک او ،
و قبل از او به معنی درک کرده بود ، دیگر کلاه خود را ربوده بود --
پوشش سر رنجور ، آن درست است ، اما هنوز هم
در یک روز آفتابی و یا وقتی خوب بود ، اما باران کمی وجود دارد.
Gringoire آهی کشید. در عین حال شاه به او خطاب ، از
نشست سران چلیک خود ، --
"چه کسی این سرکش است؟" Gringoire shuddered.
این صدا ، اگر چه با تهدید برجسته ، به او یکی دیگر از صدا ، که ، که به یاد می آورد
بسیار صبح ، deathblow به رمز و راز او برخورد کرده بود ، توسط drawling ، nasally ، در
میان مخاطبان ، "خیریه ، لطفا!"
او سرش را بلند کرد. این در واقع Clopin Trouillefou.
Clopin Trouillefou ، arrayed در خود را سلطنتی نشان ، به تن هیچ یک دستمال بیشتر و نه یکی
دستمال کمتر.
زخم بر بازوی خود را در حال حاضر ناپدید شده بود.
او در یک دست خود را از آن شلاق ساخته شده از صندل سبک از چرم سفید ، که پلیس برگزار شد
sergeants سپس مورد استفاده برای سرکوب جمعیت و boullayes نامیده می شدند.
او را بر سر او عینک نوعی از پوشش سر ، دور متصل به و در بالا بسته است.
اما این مشکل را اعم از آن درپوش کودک یا تاج پادشاه ، بود
دو چیز را با مته سوراخ چنان قوی که شباهت به یکدیگر است.
در همین حال Gringoire ، بدون دانستن به همین دلیل ، برخی از امید ، به دست آورد در به رسمیت شناختن
پادشاه از DES Cour معجزات ملعون سائل خود را از سالن بزرگ است.
"استاد" او stammered "monseigneur -- سیره - - باید من به شما آدرس او در گفت
طول ، به نقطه اوج اوج خود رسیده ، و دانستن نه
چگونه برای سوار شدن بالاتر است ، و نه به فرود دوباره.
"Monseigneur ، اعلیحضرت ، یا رفیق من تماس بگیرد آنچه شما لطفا.
اما عجله. شما در دفاع از خود را می گویند؟ "
"در دفاع از خود را؟" فکر Gringoire "است که من displeases است."
او از سر گرفت ، لکنت زبان ، "من او ، که صبح امروز --"
"با چنگال شیطان!" قطع کرد Clopin ، "نام خود را پست و حقیر ، و نه چیزی بیشتر.
گوش دهید.
شما در حضور سه فرمانروایان قدرتمند عبارتند از : خودم ، Clopin Trouillefou ،
پادشاه Thunes ، جانشین Coesre بزرگ ، ارباب عالی از قلمرو
زبان ویژهء دزدان ، ماتیاس Hunyadi Spicali ، دوک
مصر و بوهمیا ، زرد همکار قدیمی که می بینید واقع در انجا ، با نفوذ در یک دیش
دور سر ، گیوم روسو ، امپراتور شهرستان جلیل در فلسطین ، که عضو چربی است که نه
گوش دادن به ما ، اما نوازشگر دختر بازی کردن.
ما قضات خود را. شما باید وارد پادشاهی زبان ویژهء دزدان
بدون اینکه argotier ؛ امتیازات شهر ما شما را نقض کرده اند.
شما باید مجازات خواهد شد مگر اینکه شما یک خروس اخته ، فرانک mitou یا rifode ؛ است که
می گویند ، در زبان عامیانه از مردمی صادق ، -- دزد ، گدا ، یا خانه بدوش.
آیا شما هر چیزی که مرتب سازی بر اساس؟
توجیه خود را اعلام عنوان خود را "" افسوس گفت : "Gringoire ،" من که نه
افتخار. من نویسنده -- "
از سر گرفته Trouillefou : "این کافی است ،" ، بدون اجازه او را به پایان برساند.
شما در حال رفتن به دار آویخته است.
'تیس یک موضوع بسیار ساده است ، آقایان و بورژوایی صادق! به شما به عنوان درمان مردم ما
در اقامت خود را ، پس ما شما را درمان در ماست! این قانون است که شما به vagabonds درخواست ،
vagabonds درخواست به شما.
'تیس تقصیر شما اگر آن را خشن است. واقعا باید ادا و اصول از را ببین
مرد صادق در بالای یقه hempen در حال حاضر و پس از آن این است که کدها چیزی که محترم است.
بیا ، دوست ، تقسیم ژنده پوش خود را gayly در میان این damsels.
من می خواهم برای شما به دار آویخته به مات و متحیر کردن vagabonds ، و شما به آنها خود را
کیف پول برای سلامتی خود بنوشید.
اگر شما هر زهد فروشی را از طریق رفتن با there'sa بسیار خوب خدای پدر را در آن
ملات واقع در انجا ، در سنگ ، که ما را از Boeufs AUX سنت پیر به سرقت برده.
شما باید چهار دقیقه است که در آن برای پرت کردن روح خود را در سر خود را. "
صدای بلند نطق کردن نیرومند بود. "خب ، بر روح من گفت!
Clopin موعظه Trouillefou مانند پدر مقدس پاپ! "گفت امپراتور
شهرستان جلیل در فلسطین ، فوق العاده در گلدان خود را در جدول خود را سرپا نگه داشتن.
"Messeigneurs ، امپراتوران و پادشاهان ، گفت :" Gringoire خونسردی (من می دانم چگونه نمی
قاطعیت به او بازگشته بود ، و او را با وضوح صحبت کرد) ، "آیا چنین فکر نمی کنم
چیز ؛ نام من است پیر Gringoire.
من شاعر که اخلاق صبح امروز در سالن بزرگ ارائه شد
دادگاه. "" آه! پس از آن شما بود ، استاد گفت : "Clopin.
"من آنجا بود ، xete Dieu!
خب! رفیق ، این است که به هر دلیل ، به دلیل این که شما ما را به مرگ صبح امروز حوصله ، که
شما باید آویزان در این شب؟ "" من باید اشکال در بیرون آمدن از
آن ، گفت : "Gringoire به خود است.
با این وجود ، او تلاش یک : "من نمی بینیم که چرا شاعران با طبقه بندی شده
vagabonds ، گفت : "او. "خانه بدوش ، Aesopus قطعا بود. Homerus
یک گدا بود. Mercurius دزد بود -- "
Clopin او را قطع کرد : "من باور دارم که شما در حال تلاش برای ریشخند کردن ما با اصطلاحات مخصوص یک صنف خود را.
عجبا! اجازه دهید به خودتان آویزان شده است ، و پا زدن نه مانند یک ردیف بیش از آن! "
عفو من monseigneur ، پادشاه Thunes ، "پاسخ Gringoire ، ابراز مخالفت با این
پا زمین توسط پا.
این مشکل ارزش است -- یک لحظه -- گوش دادن به من -- شما نمی خواهید به من محکوم
بدون داشتن من شنیده "-- صدای تیره بخت او بود ، در واقع ، غرق در
داد و بیداد که در اطراف او افزایش یافت.
پسر کمی دورتر در پاتیل خود را با روح بیش از هر زمان خراشیده شده و به تاج
همه ، یک پیرزن تنها روی سه پایه قرار داده تابه سرخ کردن چربی ، که hissed
دور بر آتش با سر و صدا شبیه به
فریاد نیروهای نظامی از کودکان در پیگیری ماسک دار.
در این میان ، Clopin Trouillefou به نظر می رسد برگزاری کنفرانس گذرا
با دوک مصر ، و امپراتور از شهرستان جلیل در فلسطین ، که کاملا مست بود.
سپس او فریاد زد : shrilly : "سکوت" و ، به عنوان پاتیل و سرخ کردن ماهی تابه این کار را نکرد
توجه او ، و دونفره خود را ادامه داد ، او را از hogshead او شروع به پریدن کرد و پا زدن ، داد
دیگ بخار ، که نورد ده قدم دور
تحمل کودک مبتلا به آن ، پا زدن به ماهی تابه سرخ کردن ، که در آتش با ناراحت
تمام چربی آن ، و به شدت remounted تاج و تخت خود را ، بدون مشکل خود را در مورد
اشک خفه از کودک ، و یا
گله مند از زن قدیمی ، که شام دورتر به هدر رفتن در شعله سفید خوب.
Trouillefou ساخته شده یک اشاره و دوک ، امپراتور ، و کارشناسی ارشد به تصویب رسید
pickpockets و سارق مسلح جدا شده ، آمد و خود را در اطراف او در در محدوده زمانی معین
نعل اسب ، که Gringoire ، هنوز هم
تقریبا توسط بدن برگزار می شود ، این مرکز را تشکیل دادند.
این نیم دایره از ژنده پوش ، ژنده پوش ، نقده ، pitchforks ، محور ، پاها سرسام آور بود
با مسمومیت ، بزرگ ، سلاح برهنه ، چهره کثیف ، مبهم و احمقانه است.
در میان این میزگرد محل سکونت گدایان ، Clopin Trouillefou ، -- به عنوان doge
این مجلس سنا ، به عنوان پادشاه این مقام اشرافی ، به عنوان پاپ از این کنفرانس ، --
تحت سلطه ، برای اولین بار توسط موجب از ارتفاع
hogshead خود را ، و بعد به موجب وصف ناپذیر ، پر افاده ، شدید ، و
هوا نیرومند ، که ناشی از چشمان او به فلش و تصحیح شده را در مشخصات وحشیانه خود را
نوع حیوانی از نژاد vagabonds.
یک نفر باید تلفظ او گراز را در میان گله ای از خوک.
"گوش دادن ، گفت :" او به Gringoire نوازش کردن چانه misshapen خود را با دست سفت او "من
ببینید که چرا شما نباید آویزان نیست.
درست است که به نظر می رسد متناقض با شما بود و این بسیار طبیعی است ، برای شما
بورژوازی به آن عادت کرده اند. شما برای خودتان به صورت یک ایده بزرگ از
چیز.
پس از همه ، ما برای شما آرزو هیچ آسیبی نیست. در اینجا است که یک با استفاده از extricating خودتان
از مخمصه خود را برای لحظه ای. آیا شما تبدیل به یکی از ما؟ "
خواننده می تواند از اثر که به این پیشنهاد و تولید بر Gringoire قضاوت ،
که مشهود زندگی لغزش دور از او ، و بود که شروع به نگه داشتن خود را از دست داده بر آن است.
او در آن چنگ دوباره با انرژی.
"مطمئنا من و صمیمانه گفت :" او.
، از سر گرفت : "شما رضایت" Clopin ، "خود را در میان مردم از ثبت نام
چاقو؟ "
"از چاقو ، دقیقا" پاسخ Gringoire.
"شما خودتان تشخیص به عنوان یک عضو از بورژوازی آزاد؟" افزود : پادشاه
Thunes.
"بورژوازی آزاد است." "موضوع پادشاهی لهجهء ولگردان؟"
"پادشاهی گویش عامیانه است." "خانه بدوش"
"خانه بدوش".
در روح شما را؟ "" را در روح من است. "
"من باید توجه شما را به این واقعیت است تماس بگیرید ،" شاه ادامه داد "، که از شما خواهد آویزان
همه یکسان است. "
"شیطان" گفت شاعر است.
"فقط" ادامه داد Clopin imperturbably ، "شما خواهد بود آویزان بعد ، با بیش
مراسم ، به بهای از شهر پاریس ، در چوبه دار سنگ خوش تیپ ، و
مردان صادق است.
در این تسلی است. "" فقط تا ، پاسخ داد : "Gringoire.
"مزایای دیگر وجود دارد.
در کیفیت خود را واضح تر دارای صدای زیر ، شما مجبور نیستید به پرداخت مالیات بر گل ،
یا فقیر ، یا فانوس ، که بورژوایی پاریس موضوع دارد. "
شاعر گفت : "پس می شود آن را".
"من با شما موافقم.
خانه بدوش ، دزد ، واضح تر ، یک مرد چاقو ، هر چیزی که شما لطفا من و من
که در حال حاضر ، مسیو ، پادشاه Thunes ، برای من یک فیلسوف ؛ OMNIA و همکاران در
philosophia ، omnes در philosopho
continentur ، -- همه چیز در فلسفه موجود است ، همه مردان در فیلسوف ، به عنوان
شما می دانید. "پادشاه Thunes scowled.
"چه شما به من را ، دوست من؟
چه تند تند یهودی مجار شما را در ما jabbering؟
من زبان عبری می دانیم نیست. یک هیچ یهودی به خاطر یکی راهزن است.
من حتی نمی سرقت دیگر.
من بالا که هستم ، من را بکشند. برش گلو ، بله ؛ دزد جیب بر ، نه "
Gringoire سعی در برخی از بهانه لغزش میان این کلمات کوتاه و مختصر ، که خشم
رندر بیشتر و بیشتر تشنجی است.
"من از عفو خود را ، monseigneur. این زبان عبری نمی باشد. 'TIS لاتین".
از سر گرفته Clopin : "من به شما بگویم ،" عصبانیت "، که من یک یهودی هستم ، و خواهم که با شما آویزان ،
شکم کنیسه ، را می خواهم که مغازه دار کمی از یهودیه که در کنار شما است ،
و آنها امید قوی از دیدن من سرگرم
میخ شده به مقابله با یکی از این روزها ، مانند سکه تقلبی است که او است! "
این گفت ، او انگشت خود را در کمی ، یهودی مجارستانی ریشو که تا به حال اشاره کرد
مواجه Gringoire با caritatem facitote خود ، و چه کسی ، درک هیچ دیگر
به زبان و با تعجب پادشاه بد طنز Thunes سرریز بر او مشهود است.
در طول موسیو Clopin آرام. "بنابراین شما خواهد شد خانه بدوش ، شما پست و حقیر؟" او
به شاعر گفت.
"البته ، پاسخ داد :" شاعر.
"مایل است نه همه ،" گفت : Clopin تندخو و گستاخ "خواهد خوب یک پیاز قرار داده
بیشتر به سوپ ، و هیچ چیز به جز رفتن به بهشت با خوبی برای TIS ؛ در حال حاضر ،
بهشت و باند سارقان دو چیز متفاوت هستند.
به منظور در میان دزدان دریافت ، شما باید ثابت کند که شما خوب هستند
چیزی ، و برای این منظور ، شما باید ادمک جستجو
"من هر چیزی را که دوست دارید جستجو کنید ، گفت :" Gringoire.
Clopin نشانه ساخته شده است. دزد چند ، خود را جدا از
دایره ، و لحظه ای بعد بازگشت.
آوردند دو پست ضخیم ، فسخ در اندام تحتانی خود را در گسترش چوب
پشتیبانی ، که آنها را ایستاده به آسانی بر زمین ، به اندام فوقانی
دو پست آنها برازش متقابل پرتو ، و
کل تشکیل چوبه دار قابل حمل بسیار زیبا که Gringoire بود
افزایش رضایت beholding قبل از او ، در برق زده.
هیچ چیز وجود نداشت ، حتی طناب ، که به آرامی در طول متقابل پرتو وضع روانیش.
"چه می خواهد بکند؟" Gringoire خود را با بعضی از خواسته
تشویش.
صدای زنگ ، که او در آن لحظه شنیده می شود ، پایان دادن به اضطراب خود را با آن بود
پر مانکن ، که vagabonds تعلیق گردن از طناب ،
مرتب کردن بر اساس از مترسک لباس قرمز ، و غیره
آویزان با قاطر ، زنگ و زنگ های بزرگتر ، که ممکن است فریب سی Castilian
قاطرها با آنها.
این هزار زنگ کوچک برای برخی از زمان را با ارتعاش طناب quivered ، و سپس
به تدریج دور درگذشت ، و در نهایت خاموش شد وقتی ادم کوتاه قد آورده شده است
به دولت از عدم تحرک است که قانون
آونگ که ساعت با آب و شیشه ساعت را سرنگون کردند.
سپس Clopin ، با اشاره به Gringoire مدفوع زهوار در رفته قرار داده شده در زیر
ادم کوتاه قد ، -- "صعود تا وجود دارد."
"مرگ شیطان" اعتراض Gringoire "من باید گردن من شکستن.
مدفوع limps مانند یکی از distiches رزمی است و یک شعر شش وتدی یا شش وزنی پا و یک
پا شعر پنج وتدی. "
"صعود" را تکرار Clopin. Gringoire نصب شده مدفوع ، و موفق ،
بدون برخی از نوسانات از سر و بازوها ، در ، دست به مرکز خود را از جاذبه نیست.
"در حال حاضر ،" رفت و بر پادشاه Thunes ، پیچ و تاب و پای راست خود را دور پای چپ خود را ، و
افزایش در نوک پای چپ خود را است. "
"Monseigneur ، گفت :" Gringoire ، "بنابراین شما کاملا در مورد من به شکستن برخی یکی اصرار
اندام من؟ "Clopin پرتاب سر خود را.
"گوش دادن شما ، دوست من ، شما بیش از حد صحبت است.
در اینجا جان کلام این موضوع در دو کلمه : شما را بر روی نوک پا راه رفتن افزایش می یابد ، به شما بگویم ؛
در راه است که شما قادر خواهید بود برای رسیدن به جیب ادم کوتاه قد ، شما آن را زیر و رو کردن ،
شما کیف پول است که وجود دارد ، بیرون بکشد --
و اگر همه این کار را بدون ما شنیدن صدای زنگ ، تمام است و شما باید
خانه بدوش ها ،.
سپس ما باید به انجام خواهد شد به شما خرمن کوبی کردن کاملا برای فضای
هفته "" Ventre - Dieu!
من مراقب باشید ، گفت : "Gringoire.
و فرض من را صدا زنگ؟ "سپس شما دار آویخته خواهد شد.
آیا شما را در درک؟ "" من درک نمی کنم در تمام ، پاسخ داد : "
Gringoire.
"گوش کنید ، یک بار دیگر. شما به جستجو ادمک ، و
دور کیف پول خود را و اگر زنگ تک stirs در حین عملیات ، شما می خواهد آویزان است.
آیا شما درک می کنند که؟ "
"خوب ، گفت :" Gringoire "من می دانم که. و بعد؟ "
"اگر شما در از بین بردن کیف پول بدون شنیدن زنگ موفقیت شما
خانه بدوش ، و شما خواهد بود به مدت هشت روز متوالی thrashed.
شما را در درک در حال حاضر ، هیچ شکی وجود ندارد؟ "
"نه ، monseigneur ، من دیگر درک. کجاست مزیت به من؟ به دار آویخته شد در یکی از
مورد ، cudgelled در دیگر؟ "" و خانه بدوش ، از سر گرفت : "Clopin ،" و
خانه بدوش دارد که هیچ چیز است؟
از توجه شما این است که ما باید به شما ، ضرب و شتم در سفارش به سخت شما را به ضربات. "
"با تشکر از بسیاری از" شاعر پاسخ :.
"، را با عجله گفت : پادشاه ، اسیاب سنگ بر چلیک خود را ، که مانند بزرگ resounded
درام! "جستجو در ادم کوتاه قد ، و اجازه وجود دارد می شود
پایان دادن به این!
من به شما هشدار می دهند برای آخرین بار ، که اگر می شنوم یک بل تنها ، شما برگزار
ادم کوتاه قد است. "
باند از سارقان را تحسین کلمات Clopin ، و خود را در یک دایره مرتب
دور از چوبه دار ، با خنده آنقدر بی رحم است که Gringoire متوجه شد که او سرگرم
آنها بیش از حد نیست که همه چیز را به ترس از آنها.
هیچ امیدی برای او باقی مانده بود ، بر این اساس ، مگر اینکه از آن احتمال کمی بودند
موفقیت در عملیات بسیار خوبی که بر او تحمیل شده بود ، او تصمیم گرفت
خطر آن است ، اما آن را بدون نبود اولین
داشتن دعاهای مشتاقانه ، احساس به ادم کوتاه قد خطاب او در مورد غارت شد ، و چه کسی
می شده اند راحت تر به حرکت نسبت به vagabonds ترحم.
این زنگ های بی شمار ، با زبان کمی مس خود را ، او را به مانند به نظر می رسید
دهان ASPS بسیاری ، باز و آماده به نیش و به صدای خش خش.
"آه!" او گفت ، در صدای بسیار کم ، "آیا امکان دارد که زندگی من بستگی به
کوچکترین لرزش از دست کم از این زنگ ها؟
! "او ، با دست clasped افزود :" زنگ ها ، آیا حلقه نیست ، دست زنگ نه صدای جرنگ جرنگ ، قاطر ،
زنگ تیردان قرار گرفتن نیست! "او ساخته شده تلاش یک بر Trouillefou.
و اگر باید تند باد وجود دارد می آید؟ "
"شما دار آویخته خواهد شد ، پاسخ داد : بدون تردید.
ادراکی که بدون مهلت ، و نه مجازات کسی را بتعویق انداختن ، و نه گریز ممکن بود ، او شجاعانه
تصمیم گرفته پس از دوره خود را از اقدام او دور پای راست خود را زخم پای چپ خود را ، مطرح
خود را بر روی پای چپ خود را ، و کشیده
دستش را : اما در حال حاضر زمانی که دست خود را لمس ادم کوتاه قد ، بدن خود را ، که
در حال حاضر بر یک پا و تنها ، در مدفوع که تا به حال به جز سه wavered پشتیبانی از او ساخته شده
تلاش های غیر ارادی خود را حمایت شده توسط
ادم کوتاه قد ، تعادل خود را از دست داد و سقوط کرد به شدت به زمین ، deafened توسط
ارتعاش کشنده هزار زنگ مانکن ، که بازده به ضربه
imparted با دست خود ، شرح داده شده برای اولین بار
حرکت چرخشی ، و سپس با شکوه را بین این دو پست تحت تأثیر.
"لعنت!" او گریه او سقوط کرد و باقی مانده هر چند مرده ، با چهره خود را به
زمین است.
در همین حال ، او شنیده ترق و تروق کردن وحشتناک بالای سر او ، خنده شیطانی
vagabonds ، و صدای Trouillefou و گفت : --
"به من بلند کردن که پست و حقیر ، و او را بدون مراسم آویزان است."
او افزایش یافت. آنها در حال حاضر مانکن جدا
اتاق را برای او.
دزد او را سوار مدفوع ، Clopin به او رسید ، طناب را به تصویب رساند در مورد
گردن او ، و او را در شانه ، بهره برداری ، --
"بدرود ، دوست من.
شما نمی توانید فرار در حال حاضر ، حتی اگر شما با شکم پاپ هضم است. "
کلمه "رحمت" را بر لب Gringoire درگذشت.
او چشم خود را در مورد او به صندوق انداختهاند ؛ اما هیچ امیدی وجود دارد : همه بودند خنده.
"Bellevigne د L' Etoile ، گفت :" پادشاه Thunes خانه بدوش عظیم ، که پا
خارج از صفوف ، "صعود بر پرتو متقابل."
Bellevigne د L' Etoile nimbly پرتو عرضی نصب شده ، و در یکی دیگر از دقیقه ،
Gringoire ، در بالا بردن چشم او ، از او مشهود ، با ترور ، نشسته بر باریکه ای بالاتر از خود را
سر.
"در حال حاضر ،" از سر گرفته Clopin Trouillefou ، "به محض اینکه من دست صدای دست زدن من ، شما ، Andry سرخ ،
مدفوع به زمین با یک ضربه زانو خود را پرت کردن ، شما ، فرانسوا Chante -
آلو ، به پا چسبیده
حقه بازی ، و شما ، Bellevigne ، خود را بر روی شانه های خود را پرت کردن ، و هر سه در
یک بار ، آیا می شنوید؟ "Gringoire shuddered.
"آیا شما آماده است؟ Clopin Trouillefou گفت : به سه دزد ، که خود برگزار شد ، در
آمادگی برای سقوط بر Gringoire.
لحظه ای از حال تعلیق وحشتناک گرفت برای قربانی فقیر ، که در طی آن Clopin
tranquilly را به آتش با نوک پا خود را محوری ، برخی از بیت از شاخه های تاک
که شعله به حال گرفتار نشده است.
"آیا شما آماده؟" او تکرار ، و باز دست خود را به کف زدن.
یک ثانیه بیشتر و تمام می شده اند بیش از.
اما او متوقف شد ، هر چند فکر ناگهانی زده است.
"یک لحظه" گفت که او "من را فراموش کرده!
این سفارشی ما این است که به چسبیدن به یک مرد بدون کشیدند که آیا هر زنی که وجود دارد
او را خواهان است. رفیق ، این منبع شما است.
شما باید یا یک خانه بدوش زن و یا طناب دار را موقوف است. "
این قانون vagabonds ، مفرد آن را به عنوان خواننده اعتصاب ، به روز باقی می ماند
در طول نوشته شده ، در قوانین باستانی زبان انگلیسی است.
(مشاهدات Burington ها را ببینید.)
Gringoire تنفس دوباره. این بار دوم است که او بود
ظرف یک ساعت به زندگی بازگشته است. به همین دلیل او جرات نکرد به اعتماد به آن را بیش از حد
به طور ضمنی است.
"سلام!" گریه Clopin ، یک بار دیگر به چلیک خود نصب شده ، "سلام! زنان ، زنان ،
در میان شما ، از عفریته وجود دارد به گربه او ، دختر بازی کردن این حقه بازی که می خواهد؟
سلام ، Colette لا Charonne!
الیزابت Trouvain! سیمون Jodouyne!
ماری Piedebou! Thonne لا Longue!
Berarde Fanouel!
میشل Genaille! کلود Ronge - oreille!
Mathurine Girorou -- سلام! Isabeau - LA - Thierrye!
بیایید و ببینید!
یک مرد برای هیچ چیز! که او را می خواهد؟ "
Gringoire ، بدون شک ، بسیار اشتها آور در این وضعیت پر از بدبختی بود.
vagabonds زن به نظر نمی رسد که این برنامه بسیار گزاره تحت تاثیر قرار می گیرند.
بیوجدان ناراضی شنیده ام آنها پاسخ : "نه! نه! چسبیدن به او خواهید بود لذت بیشتری برای وجود دارد
همه ما! "
با این وجود ، سه از ازدحام و آمد تا از او بوی.
اولین دختر بزرگ بود ، با یک چهره مربع.
او مورد بررسی قرار قرین اسفناک فیلسوف دقت.
پوشاک او ، فرسوده شد و پر از چاله ها از یک اجاق گاز برای شاه بلوط برشته سازی.
دختر چهره معوج شده است.
"دستمال قدیمی!" او muttered ، و پرداختن به Gringoire ، "بیایید ببینیم که پنهان سازی خود را!"
من آن را از دست داده اند ، پاسخ داد : "Gringoire. "کلاه شما؟"
"آنها آن را در زمان دور از من."
"کفش خود را؟" و "آنها به سختی هر کف سمت چپ است."
"کیف پول شما؟" "افسوس!" stammered Gringoire ، "من نمی
حتی یک اژدهای طلایی شان سویا. "
"اجازه دهید به شما چسبیدن به آنها را ، سپس ، و می گویند متشکرم!' "retorted فاحشه خانه بدوش ، تبدیل
پشت خود را بر روی او.
دوم ، -- قدیمی ، سیاه و سفید ، چین و چروک ، شنیع ، با زشتی آشکار حتی در
Cour معجزات DES ، مماشات Gringoire گرد. او تقریبا می لرزید که مبادا او باید بخواهید
او.
اما او بین دندان او mumbled ، او بیش از حد نازک است ، "و رفت.
سوم دختر جوان ، کاملا تازه بود ، و نه خیلی زشت است.
"ذخیره به من گفت :" بچه فقیر به او ، در یک تن کم.
او در او برای یک لحظه هوا از ترحم gazed ، پس از آن کاهش یافته است چشم او ، ساخته شده
چین دار کردن در هر چیزی شبیه شلیته او ، و باقی مانده در دو دلی.
او پس از تمام این حرکات با چشم خود آن سوسو زدن آخرین امید بود.
"نه ، گفت :" دختر جوان ، در طول ، "نه! گیوم Longuejoue به من ضرب و شتم "
او به جمعیت عقب نشینی.
شما تیره بخت ، رفیق ، گفت : "Clopin. سپس رو به افزایش به فوت او ، بر hogshead او است.
او بانگ زد ، : "هیچ کس او را می خواهد ،" تقلید لهجه یک حراج ، به بزرگ
لذت از همه ، هیچ کس او را می خواهد؟ یک بار ، دو بار ، سه بار! "و چرخش به سمت
چوبه دار با علامت دست او ، "رفته!"
Bellevigne د L' Etoile ، Andry قرمز ، فرانسوا Chante - آلو ، موفق شد تا
Gringoire. در آن لحظه در میان گریه به وجود آمد
دزد : "لا Esmeralda!
لا Esmeralda! "Gringoire shuddered ، و به سمت تبدیل
از چه رو سمت سر و صدا اقدام. جمعیت باز کرد ، و به پنجره ای به
فرم خالص و خیره کننده.
این کولی بود. "لا Esmeralda!" گفت : Gringoire ، stupefied
در میان احساسات خود ، با شیوه ای ناگهانی است که در آن است که کلمه سحر و جادو گره دار
با هم تمام خاطراتی خود را از روز.
این مخلوق نادر است ، حتی در معجزات Cour پردازنده به نظر می رسید ، به ورزش به نوسان خود را از افسون
و زیبایی است.
vagabonds ، مرد و زن ، خود را در محدوده زمانی معین به آرامی در طول مسیر خود ، و خود را
چهره های بی رحمانه در زیر نگاه او مخابره شد. او قربانی با نور او نزدیک
گام.
او بسیار Djali او را دنبال کردند. Gringoire بود مرده از زنده بیشتر است.
او را برای یک لحظه در سکوت بررسی می شود. شما در حال رفتن به چسبیدن به این مرد؟ "او گفت :
به شدت ، به Clopin.
"بله ، خواهر ،" پاسخ داد : پادشاه Thunes ، "مگر اینکه شما او را می گیرم
شوهر. او لب را بزیر اویختن بسیار کمی خود را با او
زیر لب.
"من او را گفت :" او. Gringoire بصورتی پایدار و محکم بر این باور بودند که او شده بود ،
در رویای از زمان صبح ، و ادامه آن شد.
تغییر ، در واقع بود ، خشن ، هر چند یکی از لذت بخش است.
آنها undid طناب دار ، ساخته شده و شاعر را قدم به پایین از مدفوع است.
احساسات او آنقدر پر جنب و جوش است که او را به نشستن موظف بود بوده است.
دوک از مصر آورده خمره سفال ، بدون uttering یک کلمه.
کولی از آن ارائه شده به Gringoire : "پرت کردن آن را بر روی زمین ، گفت :" او.
خمره را شکست چهار قطعه را.
"برادر" و سپس گفت : دوک مصر ، تخمگذار دست خود را بر پیشانی خود ، "او
همسر شما ، خواهر ، او شوهر خود را به مدت چهار سال است.
برو. "
کتاب دوم. فصل هفتم.
شب لباس عروس.
چند لحظه بعد شاعر ما خود را در یک محفظه کوچک قوسی در بر داشت ، بسیار گرم و نرم است ، بسیار
گرم ، نشسته در یک جدول است که به ظاهر به درخواست هیچ چیز بهتر از برخی از وام
از دولابچه حلق آویز نزدیک ، داشتن یک
خواب خوب در چشم انداز ، و به تنهایی با یک دختر زیبا.
ماجراجویی smacked سحر.
او شروع به طور جدی به خود را برای یک شخصیت در یک داستان جن و پری را و او را به سایر نظرسنجی چشمان او
در مورد او را از زمان به زمان به زمان ، به عنوان اینکه برای دیدن اگر ارابه آتش ،
مهار دو واهی بالدار ، که
به تنهایی می توانست تا به سرعت او را از دوزخ به بهشت منتقل شدند ، هنوز هم
وجود دارد.
در زمان او ثابت چشمان او obstinately بر سوراخ در نوعی یل یا نیم تنه خود ،
به منظور چسبیده به واقعیت ، و زمین را از زیر پای خود را به طور کامل از دست دادن نیست.
دلیل او ، در فضای خیالی پرتاب ، در حال حاضر تنها این موضوع آویزان است.
دختر جوان به نظر نمی رسید هیچ توجه به پرداخت به او ، او رفت و آمد ،
جا به جا مدفوع ، صحبت به بز او را ، و زیاده روی در لب را بزیر اویختن در حال حاضر و پس از آن.
در آخر به او آمد و خودش را در نزدیکی میز نشسته اید ، و Gringoire قادر به
مورد مداقه قرار دادن او را در سهولت او.
شما شده است یک کودک ، خواننده ، و ، شاید شما را بسیار خوشحال می شود یکی
هنوز هم.
این کاملا خاص است که شما را ، بیش از یک بار (و برای من به سهم خود گذشت
روز کامل ، بهترین شاغل از زندگی من ، در آن) از بیشه به بیشه ، به دنبال
کنار آب روان ، در یک روز آفتابی ،
زیبا به رنگ سبز یا آبی اژدها پرواز ، شکستن پرواز خود را در زاویه های ناگهانی و
بوسیدن راهنمایی همه شاخه های.
شما با چه کنجکاوی عاشقانه فکر خود و خیره پرچ شده بودند در بحر تفکر غوطهور شدن
بر اساس این گردباد کوچک ، صدای خش خش و زمزمه با بال های بنفش و لاجورد ، در
که میان آن غیر محسوس شناور
بدن ، سرعت حرکت آن محجبه.
در حال هوایی که dimly در میان این لرزش بال ترسیم شده بود ، به نظر می رسد
واهی ، خیالی ، غیر ممکن به لمس ، غیر ممکن است برای دیدن.
اما زمانی که ، در طول ، اژدها پرواز alighted در نوک نی ، و ، برگزاری
نفس خود را در حالی که ، شما قادر است به بررسی بال های بلند ، گاز ، طولانی
مینای لباس بلند و گشاد ، دو فیلم : کریستال ،
چه حیرت شما احساس ، و چه از ترس مبادا شما دوباره باید فرم را ببین
ناپدید می شوند را به سایه ، و مخلوق را به خیال واهی!
به یاد بیاورید این برداشت ، و شما به آسانی قدر آنچه را که Gringoire احساس
فکر ، در زیر خود فرم قابل رویت و قابل لمس ، که Esmeralda از آنها ، تا
تا آن زمان ، او فقط گرفتار یک نگاه اجمالی ،
میان گردبادی از رقص ، ترانه ، و جنجال و هیاهو.
غرق شدن عمیق تر و عمیق تر به revery او : «پس این ، او به خود گفت : پس از
او مبهم با چشم خود ، "لا Esmeralda موجودی آسمانی! یک خیابان
رقصنده! بسیار است ، و به همین ترتیب کم!
'Twas او که مرگ برخورد ضربه به رمز و راز من به این صبح ،' TIS او که موجب صرفه جویی در من
زندگی در این شب! نبوغ شیطانی من!
فرشته خوب من!
یک زن ، زیبا ، بر روی کلمه من! و که باید نیازهای من را دوست دیوانه وار مرا در گرفته
که مد.
به هر حال ، "گفت که او ، به طور ناگهانی افزایش ، با آن احساس واقعی را تشکیل دادند که
پایه و اساس شخصیت او و فلسفه او ، "من نمی دانم نمی کند خیلی خوب چگونه آن را
اتفاق می افتد ، اما من شوهر او هستم! "
با استفاده از این ایده در سر او و در چشم او ، او موفق شد تا دختر جوان را به شیوه ای
نظامی و متعارف وخوش زبان درپیش زنان که او جلب کرد.
"نظر شما از من می خواهید؟" گفت که او.
"آیا می توانید از من بپرسید ، Esmeralda شایان ستایش؟" پاسخ Gringoire ، تا پرشور
لهجه که او خود را در آن شگفت زده شده بود در شنوایی خود صحبت می کنند.
کولی باز چشم بزرگ او.
"من نمی دانم منظور شما چیست."
"چه" از سر گرفته Gringoire ، در حال رشد و هوا گرمتر و گرمتر است ، و فرض است که ، بعد از همه ،
او صرفا برای مقابله با یک فضیلت از معجزات Cour DES "صبح من مال تو نیست ، شیرین
دوست ، تو مال من نیستند؟ "
و کاملا ingenuously ، او clasped دور کمر خود را.
نیم تنه زنانه کولی از طریق دست های خود را مانند پوست مارماهی خارج شده است.
او از یک سر از اتاق کوچک به طرف دیگر محدود stooped پایین ، و بزرگ شده
خودش دوباره ، با خنجر زدن کمی در دست او ، قبل از Gringoire حتی به حال تا به حال هم به
را ببینید که از انجا خنجر زدن آمد ، افتخار و
خشم ، با تورم لب ها و سوراخ های بینی متورم ، گونه او را به عنوان رنگ قرمز به عنوان API
سیب ، و چشم او darting lightnings.
در همان زمان ، بز سفید خود را در مقابل او قرار داده شده و ارائه شده به
Gringoire جبهه متخاصم ، bristling با دو شاخ زیبا ، طلاکاری شده و بسیار تیز است.
همه این مکان نسبتا درخشان چشم انجام گرفت.
اژدها پرواز را به زنبور تبدیل شده بود ، و پرسید : هیچ چیز بهتر از نیش.
فیلسوف ما لال بود ، و شگفت زده شده خود را تبدیل چشم از بز
دختر جوان.
"مقدس ویرجین!" او در آخرین گفت ، هنگامی که تعجب اجازه او را به صحبت می کنند "در اینجا
دو dames دلچسب! "کولی ، سکوت را در کنار او آغاز شد.
"شما باید به پست و حقیر بسیار جسورانه است!"
"عفو ، دختر خانم ، گفت :" Gringoire ، با لبخند.
اما چرا من شما را برای شوهر خود را؟ "" آیا باید اجازه داده اند که شما را به دار آویخته شد؟ "
"بنابراین ، گفت :« شاعر ، تا حدودی به امید عاشقانه او ناامید.
"شما هیچ ایده دیگری در ازدواج با من بود از نجات از چوبه دار به من؟"
"و چه ایده های دیگر شما فرض کنید که من تا به حال؟"
Gringoire لب هایش را کمی. "، گفت :" او ، "من هنوز رتبهدهی نشده است
پیروز در Cupido ، به عنوان من فکر کردم.
اما پس از آن ، چه خوب از شکستن آن کوزه فقیر است؟ "
در همین حال خنجر Esmeralda و شاخ بز هنوز بر موضع دفاعی بودند.
"دختر خانم Esmeralda ، گفت :" شاعر ، "اجازه دهید ما به شرایط آمده است.
من منشی دادگاه نیست ، و من نباید به قانون با شما برای در نتیجه حمل
خنجر در پاریس ، در دندان از احکام و ممنوعیت M.
شهردار.
با این وجود ، شما از این واقعیت را نادیده می گیرند که نوئل Lescrivain محکوم شده بود نیست ،
هفته پیش ، به پرداخت ده sous پاریس ، با انجام نوعی قمه.
اما این هیچ امری از من است ، و من به نقطه می آیند.
من به شما قسم ، به محض سهم من از بهشت ، و نه به شما را بدون مرخصی خود را به آن نزدیک شد و
اجازه ، اما برخی از شام را به من بدهد. "
حقیقت این است که Gringoire ، مانند M. Despreaux شد ، "بسیار شهوت انگیز نیست."
او که نجیب زاده و گونه تفنگ دار ، دختران جوان که تعلق دارند
ضرب و شتم.
در موضوع عشق ، در همه امور دیگر ، او به میل و علاقه به assented
شرایط temporizing و تنظیم و یک شام خوب و مهربان دو بدو ظاهر
به او ، به ویژه هنگامی که او گرسنه ،
میان پرده عالی بین مقدمه و فاجعه ماجراجویی عشق.
کولی پاسخ نداده اند.
او موهن خود را ادا و اصول کمی کشید تا سر خود را مانند یک پرنده ، و سپس پشت سر هم
خارج خنده ، و خنجر کوچک ناپدید شد آن را به عنوان آمده بود ، بدون
Gringoire بودن قادر به دیدن که در آن زنبور نیش آن پنهان است.
لحظه ای بعد ، بر اساس جدول ایستادند قرص نان چاودار وجود دارد ، یک تکه از بیکن ، برخی از
سیب چروکیده و یک کوزه آبجو.
Gringoire شروع به خوردن مشتاقانه. که گفته اند ، به شنیدن خشمگین
تضاد را از چنگال آهن خود و بشقاب مینا او ، که تمام عشق خود را به حال
تبدیل به اشتها.
دختر جوان که در مقابل او نشسته ، او را در سکوت تماشا کرده ام ، مریی با سرگرم
یکی دیگر از اندیشه ، که در آن او از زمان به هم لبخند زد ، در حالی که نرم دست او caressed
سر هوشمندانه بز ، به آرامی در بین زانوهای او فشرده شده است.
شمع از موم زرد روشن این صحنه از پرخوری و حرص و revery.
در همین حال ، هوس برای اولین بار از معده او شده است stilled ، Gringoire احساس
برخی از شرم نادرست درک که هیچ چیز باقی ماند اما یک سیب.
"شما از خوردن ، دختر خانم Esmeralda؟"
او با یک علامت منفی سر پاسخ و نگاه محزون او خود را ثابت بر
گنبد از سقف.
"چه عفریت او تفکر؟" فکر Gringoire ، خیره در آنچه او
زل زده در ؛ "غیر ممکن" TIS که می توان آن است که کوتوله سنگ حک شده در سنگ
که قوس ، که در نتیجه جذب توجه خود را.
چه عفریت! من می توانم مقایسه خرس "
او افزایش صدای او ، "دختر خانم!"
او به نظر می رسید نه او را بشنوند. تکرار کرد ، هنوز هم با صدای بلند ،
«مادموازل Esmeralda!" مشکل در هدر رفته است.
ذهن دختر جوان را در جاهای دیگر ، و صدای Gringoire قدرت نیست
به یاد آن. خوشبختانه ، بز دخالت.
او شروع به جلو و معشوقه خود را به آرامی توسط آستین است.
چه دوست تو می خواهم ، Djali؟ گفت : "کولی ، عجله ، به عنوان اینکه به طور ناگهانی
بیدار شده است.
"او گرسنه است ، گفت :" Gringoire ، مفتون را به گفتگو وارد.
Esmeralda شروع به فرو ریختن برخی از نان ، که Djali به آرامی از تو خالی می خوردند
از دست او است.
علاوه بر این ، Gringoire وقت خود را به سر revery او نمی دهد.
او hazarded یک سوال ظریف است. بنابراین شما نمی خواهید برای شوهر خود را؟ "
دختر جوان نگاه او را بدقت و گفت : "نه"
"برای معشوق خود را؟" رفت و در Gringoire. او pouted ، پاسخ داد : "نه."
"برای دوست خود را؟" دنبال Gringoire.
او fixedly در او gazed دوباره ، و پس از انعکاس لحظه ای گفت : "شاید."
این "شاید" گرامی : به منظور فلاسفه ، جسارت Gringoire.
"آیا می دانید چه دوستی است؟" او پرسید.
"بله" پاسخ کولی ؛ "آن را به برادر و خواهر ، دو روح که لمس
بدون mingling ، دو انگشت در یک دست. "" و عشق؟ "دنبال Gringoire.
"آه! عشق! "او گفت ، و صدای او می لرزید ، و چشم او را مخابره شد.
"است که به دو و اما یکی است. مرد و یک زن مخلوط را به یکی از فرشته است.
این بهشت است. "
رقصنده خیابانی زیبایی او سخن گفت در نتیجه ، که زده Gringoire singularly ، و
به او در حفظ کامل با تجلیل از کلمات او تقریبا شرقی به نظر می رسید.
خالص او ، نیمی لب قرمز لبخند زد و بی سر و صدا و صادقانه او ابرو مشکل شد ، در
فواصل ، تحت افکار او ، مانند یک آینه تحت نفس ؛ و از زیر
طولانی خود را ، از افتادگی ، مژه های سیاه و سفید ، وجود دارد
فرار مرتب سازی بر اساس نور شخص غیر قابل توصیف ، که مشخصات خود را به که آرامش ایده آل
که رافائل در بر داشت در نقطه تقاطع عارف بکارت ، زایمان ، و
الوهیت.
با این وجود ، Gringoire ادامه داد : -- "چه باید می شود و سپس ، به منظور به لطفا
شما؟ "" مرد. "
"و من --" گفت که او "چه ، پس هستم من؟"
"مرد hemlet بر روی سر ، یک شمشیر در دست او ، و اسپرز طلایی روی پاشنه خود دارد."
"خوب ، گفت :" Gringoire ، "بدون اسب ، هیچ مردی.
آیا هر یک از شما عشق است؟ "
"به عنوان یک عاشق --" بله ".
او متفکرانه برای یک لحظه باقی ماند ، سپس با بیان عجیب و غریب گفت : "این که من
به زودی پاک خواهد می دانم. "
"چرا در این شب ، نیست؟" شاعر را از سر گرفت tenderly.
"چرا من" او یک نگاه قبر را بر او ریخته گری شده و گفت : --
--
"من می توانم یک مرد که می تواند به من محافظت نمی کند عشق هرگز."
Gringoire رنگی و تذکر گرفت.
این آشکار است که دختر جوان با اشاره به کمک های اندک بود که او
او را در وضعیت بحرانی که در آن او خودش را پیدا کرده بود و دو ساعت ارائه شده بود
قبلا.
این حافظه ، محو توسط ماجراهای خود را از شب ، در حال حاضر به او عود.
او smote پیشانی خود را. "به هر حال ، خانم ، من باید داشته باشند
آغاز وجود دارد.
عفو فقدان احمقانه من از ذهن. چگونه از فرار شما تعبیه کردن
چنگال از Quasimodo؟ "این مسئله ساخته شده کولی میلرزد.
"آه! کوهان دار وحشتناک ، "او گفت ، پنهان کردن چهره خود را در دست او است.
و او را به عنوان هر چند با سرد خشونت shuddered.
"وحشتناک ، در حقیقت ،" Gringoire ، که چسبیده به ایده اش گفت : "اما چگونه شما را مدیریت
فرار او را؟ "لا Esmeralda لبخند زد ، آهی کشید و باقی ماند
سکوت.
"آیا می دانید که چرا او به شما به دنبال؟" آغاز شد Gringoire دیگر ، به دنبال بازگشت به خود
سوال توسط یک مسیر غیر مستقیم.
"من نمی دانم ، گفت :" دختر جوان ، و عجله از او افزود ، "اما شما به دنبال
من نیز ، چرا شما پس از مرا؟ "" حسن نیت "پاسخ Gringoire ،" من
می دانید یا نه. "
سکوت گرفت. Gringoire جدول را با چاقو خود را کاهش داد.
دختر جوان لبخندی زد و به نظر می رسید به زل زده ، از طریق دیواره در چیزی.
همه در یک بار او را به آواز خواندن در صدا به سختی بیان آغاز شد --
Quando لاس pintadas aves ، Mudas estan ، Y لا ایالت تیرا --
* هنگامی که پرندگان همجنسگرا - plumaged رشد خسته است ، و زمین --
او قطع ناگهان ، و شروع به نوازش Djali.
"That'sa حیوانات زیبا از شما ، گفت :" Gringoire.
"او خواهر من است ،" او جواب داد.
"چرا شما به نام" لا Esmeralda؟ "شاعر خواست.
"من نمی دانم." "اما چرا؟"
او از اغوش حمل کردن او به خود جلب کرد نوع از کیسه های مستطیل شکلی کمی ، از گردن خود را به حالت تعلیق
رشته ای از مهره adrezarach. این کیسه بازدم قوی از بوی کافور.
آن را با ابریشم سبز پوشیده شده بود ، و با مته سوراخ در مرکز آن یک قطعه بزرگ شیشه ای سبز ، در
تقلید از زمرد. "شاید به خاطر این است ، گفت :" او.
Gringoire در نقطه مصرف کیسه در دست او بود.
او جلب کرد. "آیا آن را لمس نیست!
این حرز است.
شما را افسون و یا آسیب افسون را به شما صدمه بزند. "
کنجکاوی شاعر را بیشتر و بیشتر تحریک شد.
"چه کسی آن را داد به شما؟"
او یک انگشت در دهان او گذاشته و حرز را در اغوش حمل کردن او را پنهان کرد.
او تلاش چند پرسش ، اما او به سختی جواب.
"چه معنی کلمات ،" لا Esmeralda؟ '"
"من نمی دانم ، گفت :" او. "به چه زبانی را که تعلق دارند؟"
"آنها مصر هستند ، من فکر می کنم."
"من به عنوان مظنون ، گفت :" Gringoire ، "شما اهل فرانسه نیست؟"
"من نمی دانم." "آیا پدر و مادر خود زنده هستند؟"
او شروع به آواز خواندن ، به هوا باستان ، --
دوشنبه pere EST oiseau ، ما صرفا EST oiselle.
قیم passe L' eau بدون nacelle ، قیم passe L' eau بدون نوعی قایق سبک وزن ،
ما صرف EST oiselle ، دوشنبه pere EST oiseau.*
* پدر من یک پرنده ، مادر من یک پرنده است.
من عبور از آب بدون پوست درخت ، عبور از آب بدون یک قایق.
مادر من یک پرنده ، پدر من یک پرنده است.
"خوب ، گفت :" Gringoire. "در چه سنی شما به فرانسه می آیند؟"
"هنگامی که من خیلی جوان بودم." "و هنگامی که به پاریس؟"
"سال گذشته.
در لحظه ای که ما وارد دروازه پاپ من دیدم نی سراینده تند رفتن
از طریق هوا بود که در پایان ماه اوت ، گفت : من ، از آن خواهد شد زمستان سخت ".
و این گونه بود ، گفت : "Gringoire ، خوشحال در این آغاز یک گفتگو.
من آن را در دمیدن به انگشتان من منتقل می شود. بنابراین شما باید هدیه ای از نبوت؟ "
او را به laconics خود را بازنشسته دوباره.
"آن مرد که با شما تماس دوک مصر ، رئیس قبیله خود را؟"
"بله." "اما هم او بود که ما ازدواج کرد ، اظهار داشت :"
شاعر timidly.
او ادا و اصول عرفی خود را زیبا. "من حتی نمی دانند که نام خود را."
"اسم من؟ اگر شما آن را می خواهم ، در اینجا آن است ، -- پیر
Gringoire. "
"من می دانم که یکی زیباتر است ، گفت :" او. "دختر شیطان!" retorted شاعر است.
"ذهن هرگز ، شما باید به من تحریک نیست.
صبر کنید ، شاید شما به من بیشتر دوست دارم زمانی که من می دانید بهتر ، و پس از آن ، به شما گفته
من داستان خود را با اعتماد به نفس بسیار ، که من مدیون شما کمی از معدن.
شما باید بدانید که ، پس ، که نام من پیر Gringoire ، و که من یک پسر هستم.
کشاورز از دفتر دفتر اسناد رسمی از Gonesse.
پدر من Burgundians آویزان بود ، و مادر من disembowelled Picards ، در
محاصره پاریس ، بیست سال پیش.
در شش سال سن ، در نتیجه ، من یتیم بود ، بدون تنها به پای من به جز
پیاده روها از پاریس. من نمی دانم چگونه می توانم تصویب فاصله
از شش به شانزده است.
فروشنده میوه آلو در اینجا را به من داد ، یک نانوا پرت من پوسته وجود دارد ؛ در شب من
کردم خودم تماشا ، که مرا به زندان انداخت گرفته شده و من پیدا کردم یک بسته نرم افزاری وجود دارد
از کاه.
همه این رو به رشد بالا و رو به رشد نازک ، همانطور که می بینید جلوگیری نمی کند.
در زمستان من خودم در آفتاب گرم ، زیر ایوان هتل Sens د ، و من
فکر آن بسیار مضحک است که آتش در روز سنت جان برای سگ محفوظ می باشد
روز است.
در سن شانزده ، من آرزو به تماس را انتخاب کنید. من همه در جانشینی محاکمه شد.
من یک سرباز شد ، اما من به اندازه کافی شجاع نیست.
یک راهب شدم ، اما من به اندازه کافی معتقد بود ؛ و پس از آن من بد دست
آشامیدنی.
در ناامیدی ، من شاگرد از هیزم شکن شد ، اما من به اندازه کافی قوی بود ؛
من تا به حال بیشتر از تمایل به تبدیل شدن به یک مدرسه ؛ 'TIS درست است که من نمی دانستم
چگونه به خواندن ، اما این هیچ دلیلی وجود ندارد.
من در پایان از یک زمان خاص به درک که من فاقد چیزی در هر جهت ؛
و دیدن که من برای هیچ چیز ، آزاد خود من خوب شد من شاعر شد و
شاعر بی استعداد و کم مایه.
این تجارت که همیشه می توانید اتخاذ زمانی که یکی خانه بدوش است ، و بهتر است
از دزدی ، به عنوان برخی از brigands جوان آشنایی من توصیه من به انجام است.
یک روز من را به شانس ، دم کلود Frollo ، معاون اسقف کشیش از برگشتن - کدبانو ملاقات کرد.
او در زمان علاقه به من ، و آن را به او این است که من آن را مدیون به روز است که من واقعی
مرد از نامه ها ، که می داند لاتین از د Officiis از سیسرو mortuology
پدران Celestine و اجنبی نه
در scholastics ، و نه در سیاست ، و نه در وزن شعر ، که تصوف از sophisms.
من نویسنده از رمز و راز است که به روز با پیروزی بزرگ و ارائه شد
محل تلاقی چند خیابان یا جاده بزرگ از مردم ، در سالن بزرگ عدالت د Palais است.
من همچنین یک کتاب که حاوی شش صد صفحه ، بر روی ستاره دنباله دار شگفت انگیز
1465 ، که با ارسال یک مرد دیوانه است. من لذت می برد موفقیت هنوز هم دیگر است.
که تا حدودی از نجار توپخانه ، من لنت دست به بمباران ژان Mangue بزرگ ،
که پشت سر هم ، همانطور که می دانید ، در آن روز که آن آزمایش شد ، در Charenton د Pont ،
کشته و چهار و بیست و تماشاگران کنجکاو.
می بینید که من یک بازی بد در ازدواج نیست.
من می دانم که بسیاری از انواع بزرگ از ترفند های بسیار درگیر ، که من بز خود را تدریس ، برای
به عنوان مثال ، به تقلید اسقف پاریس ، که لعنت ریاکار که چرخ های آسیاب چلپ چلوپ
عابران توسط تمام طول Meuniers AUX Pont.
و سپس رمز و راز من من در یک مقدار زیادی از پول ابداع به ارمغان بیاورد ، اگر آنها خواهد شد
فقط به من پرداخت.
و در نهایت ، من در سفارشات شما هستم ، من و عقل ، و علم من و نامه های من ، من آماده
برای زندگی با شما ، دوشیزه ، آن را به عنوان نباید تو ، chastely یا joyously ؛ شوهر
و همسر ، اگر می بینید مناسب ، برادر و خواهر ، اگر شما فکر می کنم که بهتر "
Gringoire متوقف شد ، انتظار اثر صدای بلند نطق کردن خود را در دختر جوان.
چشم او بر روی زمین ثابت بود.
"خورشید" ، او در یک صدای پایین گفت. سپس عطف به سمت شاعر ،
"خورشید" ، -- به چه معنا است؟ "
Gringoire ، بدون دقیقا درک آنچه را که اتصال می تواند بین خود
آدرس و به این سوال ، با عرض پوزش برای نمایش فضل و دانش خود را نیست.
گرفتن هوا از اهمیت ، او جواب داد : -- --
"این یک کلمه لاتین که به معنی« خورشید. "" خورشید "او تکرار.
Gringoire افزود : "این نام کماندار خوش تیپ ، که خدا بود ،".
"خدا" تکرار کولی ، و چیزی محزون و پرشور در او وجود داشت
تن.
در آن لحظه ، یکی از دستبند او unfastened شد و سقوط کرد.
Gringoire stooped به سرعت به آن را انتخاب کنید تا زمانی که او صاف ، دختر جوان و
بز به حال ناپدید شده است.
او شنیده صدای پیچ. این یک درب کوچک بود ، برقراری ارتباط ،
شک ، با سلول های همسایه ، که در خارج محکم بود.
"من او را ترک تخت خواب ، حداقل؟" گفت که فیلسوف ما.
تور سلول خود او ساخته شده.
هیچ قطعه ای از مبلمان متناسب به اهداف خواب وجود دارد ، به جز tolerably طولانی
چوبی صندوق و پوشش آن حک شده بود ، برای بوت شدن ، که فراهم Gringoire ، زمانی که او
کشیده شده خود را بر اساس آن ، احساس
تا حدی شبیه به آنچه که Micromegas احساس اگر او به دراز کشیدن بر روی
آلپ. "بیا!" گفت که او میکند ، سازگارکردن خود را به عنوان
که ممکن است ، "من باید به خودم استعفا.
اما شب عروسی عجیب و غریب here'sa. 'تیس ترحم.
چیزی بی گناه و پیش از طوفان نوح در مورد آن خمره شکسته ، وجود دارد که
کاملا راضی است. "