Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXII
این خلق و خوی وابسته به طلب مغفرت و ندامت او را از نامگذاری روز عروسی نگهداری می شود.
آغاز ماه نوامبر در بر داشت ، هر چند او را پرسید که در تاریخ آن هنوز هم در تعلیق
زمان محلی شما با وسوسه انگیز ترین
اما به نظر می رسد تمایل تس برای نامزدی همیشگی که همه چیز باشد
باید باقی می ماند به عنوان آن می شد و سپس.
سکوی در حال حاضر در حال تغییر بودند ، اما هنوز گرم بود به اندازه کافی در اوایل بعد از ظهر
قبل از شیر دوشی به سکون وجود دارد چندی ، و دولت های لبنی کار در این زمان از
سال یک ساعت یدکی برای معطل ماندن مجاز می باشد.
به دنبال بیش از چمن مرطوب در جهت خورشید ، موج دار شدن و درخشان از بند شیطان
شبکه به چشم های خود را تحت جرم اسمانی قابل مشاهده بود ، مانند آهنگ مهتاب در
دریا.
جنتس ، دانستن هیچ چیزی از بزرگداشت کوتاه خود را ، سرگردان در سراسر روشن و خاموش شدن
از این مسیر ، تحت تابش به عنوان اگر آنها آتش را به درون آنها را با مته سوراخ ، و سپس از آن گذشت
خط ، و کاملا منقرض شده بودند.
در حضور این چیزها را به او او را که تاریخ هنوز هم یادآوری
سوال.
یا او او را در شب بپرسید ، هنگامی که او در برخی از ماموریت اختراع شده توسط همراه
خانم کریک به او فرصت بدهد.
این سفر به خانه رعیتی در دامنه بالاتر از جهان خاکی به طور عمده ، به پرس و جو
چگونه گاو پیشرفته در نی بارتون که آنها
تنزل.
برای آن زمان از سال است که تغییرات بزرگ به جهان گاوان آورده بود.
دسته از جانوران فرستاده شد ، روزانه به این دروغ گفتن در بیمارستان ، جایی که آنها زندگی می کردند
بر روی کاه تا گوساله خود را ، که پس از آن این رویداد ، و به محض گوساله می تواند به دنیا آمده اند
پیاده روی ، مادر و فرزندان به لبنی رانده شدند.
در فاصله زمانی که سپری شده قبل از گوساله ها به فروش می رسد ، البته وجود دارد ،
دوشش کمی باید انجام شود ، اما به محض گوساله گرفته شده بود دور milkmaids
به مجموعه ای به طور معمول کار می کنند.
بازگشت از یکی از این تاریکی راه می رود آنها به بزرگ شن ، صخره رسید فورا
بیش از سطوح ، جایی که آنها هنوز ایستاده بود و گوش.
آب بود در حال حاضر در جریان بالا ، squirting از طریق weirs ، و طنین انداز
در زیر پلچک ، کوچکترین آبگذرها کامل همه بودند ، وجود ندارد مصرف برشهای کوتاه
هر جا ، و پای مسافر به دنبال روش های دائم مجبور شدند.
از میزان کل واله نامرئی آمد زیر و بمی صدا کثیر آن مجبور
بر علاقه داشتن به خود را که یک شهر بزرگ دراز در زیر آنها را ، و سوفل
داد و بیداد از مردم آن.
"مانند ده ها هزار نفر از آنها به نظر می رسد ،" تس گفت : "برگزاری عمومی جلسات در
خود را در بازار ، مکان ، استدلال ، موعظه ، مجادله با یکدیگر ، گریه ، خوراکی های روی ، دعا ،
و لعن است. "
کلر به خصوص heeding. "آیا کریک صحبت می کنند به شما به روز ، عزیز ، در مورد
او کمک های زیادی در طول ماه های زمستان مایل نیست؟ "
"نه."
"گاو ها می رویم به سرعت خشک شده." "بله.
شش یا هفت رفت تا دیروز ، نی ، بارتون و سه روز قبل از ساخت
حدود بیست و در نی در حال حاضر است.
آه -- است که کشاورز کمک من برای زایمان می خواهید؟
O ، من می خواستم نه اینجا هیچ! و من سخت تلاش کرده اند -- "
"کریک دقیقا نمی گویند که او دیگر نمی خواهد شما نیاز داشته باشد.
اما ، دانستن اینکه چه چیزی روابط ما بودند ، او در خوشخو گفت : و
شیوه ای محترمانه امکان وجود دارد که او بر می روم من در کریسمس مثلا قرار بود من باید
شما با من و در من آنچه خواست او را
بدون آنکه شما او صرفا به که ، به عنوان یک ماده در واقع ، آن زمان سال بود
زمانی که او می تواند با کمک یک زن بسیار کمی انجام دهید.
من می ترسم من گناهکار به اندازه کافی احساس و نه خوشحال است که او در این راه بود مجبور بود
دست خود را. "" من فکر نمی کنم شما باید به احساس خوشحال ،
فرشته.
از آنجا "TIS همیشه ماتمزده نمی شود می خواستم ، حتی اگر در همان زمان TIS
. راحت "" خب ، آن راحت است -- شما اعتراف کرده اند
است. "
او انگشت خود را بر گونه اش قرار داده است. "آه!" او گفت.
"چی؟" "من احساس می کنم قرمز رو به افزایش در واداشتن او
دستگیر شده!
اما چرا باید من بازیچه قرار دادن تا! ما بازیچه قرار دادن -- زندگی بیش از حد جدی است ".
"این است. شاید من تو را دیدم که قبل از شما انجام داد. "
او شاهد پس از آن.
به کاهش تا او را بعد از همه ازدواج می کنند -- در اطاعت به احساسات خود را از شب گذشته -- و
ترک های لبنی ، به معنای رفتن به برخی از مکان عجیب و غریب ، لبنی ، برای milkmaids
در درخواست نمی شد اکنون زمان زایمان ، شد
آمدن برای رفتن به بعضی از مزرعه های زراعی که در آن هیچ بودن الهی مانند کلر فرشته بود.
او متنفر فکر ، و او متنفر فکر رفتن به خانه.
"به طوری که ، به طور جدی ، تس عزیزترین" او ادامه داد : "از آنجا که شما احتمالا به
ترک در روز کریسمس ، آن را در هر راه مطلوب و مناسب است که من باید
حمل شما پس از آن به عنوان دارایی من.
علاوه بر این ، اگر شما دختر ترین uncalculating در جهان نیست که شما را
می دانم که ما نمی تواند شبیه به این برای همیشه. "
"من آرزو می کنم ما می توانیم.
که همیشه از تابستان و پاییز می شود ، و شما همیشه به من معاشرت داشته و همیشه
فکر کردن از من تا آنجا که شما را از طریق زمان تابستان گذشته انجام می شود! "
"من همیشه باید."
"O ، من می دانم شما خواهد شد!" او با یک شور ناگهانی از ایمان به او گریه.
"فرشته ، من روز وقتی که من تبدیل خواهد شد برای شما همیشه ثابت"
بنابراین در گذشته آن را در بین آنها ، مرتب در طول این خانه پیاده روی تاریک ، در میان
myriads از صدای مایع در سمت راست و چپ.
وقتی که آنها به لبنی گرفتگی خانم و آقای بی درنگ گفته شد -- با احکام
محرمانه ، برای هر یک از دوستداران آرزومند بود که ازدواج باید نگه داشته شود
به عنوان خصوصی امکان پذیر است.
شیر فروش ، هر چند او به رد او را به زودی در نظر داشته اند ، در حال حاضر ساخته شده بزرگ
نگرانی در مورد از دست دادن او. او در مورد دستکاری خود چه باید انجام دهم؟
چه کسی می زینتی کره pats برای خانمها Anglebury و Sandbourne؟
خانم کریک تس shilly shallying داشتن در گذشته در می آیند به پایان تبریک گفت ،
و گفت که به طور مستقیم به او مجموعه ای چشم در تس او divined که او بود که به انتخاب
یکی از کسی که در فضای باز شایع بود
مرد ، تس تا برتر بودند و او در سراسر بارتون در آن بعد از ظهر راه می رفت
ورود او ، که او از یک خانواده خوب بود او می توانست سوگند یاد کرد.
در حقیقت خانم کریک به خاطر داشته باشید فکر که تس برازنده و خوب
به دنبال او به عنوان نزدیک ، اما برتری ممکن است رشد از
تخیل دانش پس از آن کمک کرد.
تس بود در حال حاضر همراه بر بال با توجه به ساعات انجام ، بدون احساس خواهد شد.
کلمه داده شده بود ، تعداد روز نوشته شده است.
هوش به طور طبیعی روشن او به اعتراف اعتقادات اشتباه مشترک را آغاز کرده بود
به میدان مردمی و کسانی که تداعی گسترده تر با پدیده های طبیعی از
با هموطنان - موجودات خود ، و او
بر این اساس به آن پاسخ منفعل زیرفشار به همه چیز عاشق او
پیشنهاد ، مشخصه فریم از ذهن است.
اما او از نو نوشت به مادرش ، به ظاهر به اعلام روز عروسی ؛
واقعا به مجددا توصیه او التماس کردن.
این آقایی که او را انتخاب کرده ، که شاید مادرش نداشته بود
به اندازه کافی در نظر گرفته است.
توضیح بعد از عروسی ، که ممکن است با قلبی سبک خشن تری پذیرفته شده
مرد ، ممکن است با احساس همان که به او توجه می شود دریافت نکرده است.
اما این ارتباط هیچ پاسخ از خانم Durbeyfield آورده است.
با وجود نمایندگی محتمل فرشته کلر به خود و به تس از
نیاز عملی برای ازدواج فوری خود را ، در حقیقت یک عنصر وجود دارد
شتاب زدگی در مرحله ، به عنوان آشکار در تاریخ بعد شد.
او را دوست صمیم قلب است ، هر چند که شاید و نه ایده آل و fancifully در مقایسه با
همه نظم و دقت پرشوری از احساس او را برای او.
او هیچ مفهوم را سرگرم کرده بود ، هنگامی که محکوم به فنا او به unintellectual فکر بود
زندگی روستایی ، که charms مانند او در این جانور شاعرانه مشهود خواهد بود در بر داشت
در پشت صحنه.
Unsophistication چیز را به صحبت بود ، اما او تا به حال شناخته شده نیست که چگونه آن را واقعا زده
تا زمانی که به اینجا آمدند.
با این وجود او بسیار از دیدن مسیر آینده خود را به وضوح ، و آن را ممکن است یک سال یا
دو قبل از او قادر خواهد بود به نظر خودش نسبتا در زندگی آغاز شده است.
راز دراز در اثر خفیفی از رنگ recklessness به شغل و شخصیت او imparted
معنا که او ساخته شده بود به دست سرنوشت واقعی خود را از طریق از تعصبات او
خانواده است.
"آیا شما فکر می کنید' twould شده اند بهتر برای ما صبر کنید تا کاملا حل و فصل شد
در مزرعه خود را میدلند؟ "او یک بار پرسید : timidly.
(A مزرعه میدلند این ایده بود.)
"حقیقت را بگویید ، تس من ، من دوست ندارم شما را به سمت چپ هر جای دور از من
حمایت و همدردی است. "دلیل خوبی بود ، تا آنجا که به
رفتند.
نفوذ خود را بیش از او تا به حال مشخص شده که او شیوه و عادات خود گرفتار بود ،
سخنرانی خود و عبارات ، likings او و بیزاری از خود.
و به ترک او در زمین های کشاورزی می توان به اجازه لغزش او را دوباره از توافق با
او را. او خواست او را تحت اتهام خود را برای
دلیل دیگری.
پدر و مادر او به طور طبیعی مورد نظر تا به حال به او را یک بار حداقل قبل از او او را به اجرا درآمد
به حل و فصل از راه دور ، انگلیسی و یا استعمار و به عنوان هیچ نظر تیرز بود
مجاز به تغییر قصد خود ، او
قضاوت که زن و شوهر از زندگی ماه با او در مسافرخانه در حالی که به دنبال
باز به نفع برخی از کمک های اجتماعی به او در آنچه او ممکن است
احساس مصیبت تلاش برای -- ارائه خود را به مادر خود را در محل اقامت خلیفه.
بعد ، او آرزو برای دیدن کمی از کار آسیاب آرد ، داشتن یک ایده
که او ممکن است با استفاده از کشت ذرت ترکیب.
مالک از آب آسیاب های قدیمی بزرگ در Wellbridge -- پس از آن که آسیاب از ابی -- بود
به او پیشنهاد بازرسی از زمان مفتخر حالت خود را از روش ، و دست در
عملیات برای چند روز ، هر زمان که او باید انتخاب کنید برای آمدن.
کلر بازدید به جای پرداخت ، برخی از چند مایل دور ، یک روز در این زمان ، به
پرس و جو خاص ، و در شب به Talbothays بازگشت.
او در بر داشت او را مصمم به صرف یک زمان کوتاه در Wellbridge آرد آسیاب.
و آنچه او را تعیین کردند؟
کمتر فرصت درک و بینش کلی نسبت به سنگ زنی و bolting از این واقعیت گاه به گاه
که مسافرخانه شد و به در آن خانه رعیتی بسیار به دست آمده است که ، قبل از آن
قطع عضو ، عمارت شاخه ای از خانواده D' Urberville شده بود.
این بود که همیشه چگونه کلر حل و فصل سوالات عملی ، توسط احساسات که هیچ
به آنها ندارند.
آنها تصمیم گرفتند برای رفتن بلافاصله پس از عروسی ، و برای دو هفته باقی می ماند ،
به جای سفر به شهرها و کاروانهایی.
"بعد ما شروع خواهد شد به بررسی برخی از مزارع در سمت دیگر لندن که من
و از شنیده ، "او گفت ،" و در ماه مارس یا آوریل ما دیدار به پدرم و پرداخت
مادر است. "
سوال های روش از این قبیل به وجود آمد و به تصویب رساند و روز ، باور نکردنی
روز ، که او برای تبدیل شدن به او بود ، بزرگ در آینده ای نزدیک loomed.
سی و یکم دسامبر ، شب سال نو ، از تاریخ بود.
همسر او ، او به خودش گفت. می تواند از آن می شود؟
دو selves آنها با هم ، هیچ چیز به تقسیم آنها ، هر حادثه به اشتراک گذاشته شده توسط آنها ؛
چرا که نه؟ و در عین حال چرا؟
یک روز یکشنبه صبح Izz Huett بازگشت از کلیسا ، سخن گفت و خصوصی به تس.
"شما به نام نه صبح امروز به خانه است." "چیست؟"
او پاسخ داد : "باید در هکتار' اولین بار از درخواست به روز شده "، به دنبال
بی سر و صدا در تس. "شما به معنای به ازدواج شب سال نو ،
deary؟ "
دیگر بازگشت مثبت سریع است. "و باید سه بار از درخواست وجود دارد.
و در حال حاضر وجود دارد تنها دو روز یکشنبه چپ در باشد. "
تس احساس پرچین گونه اش ؛ Izz درست بود ، البته باید وجود داشته باشد سه.
شاید او به حال فراموش شده! اگر چنین است ، باید وجود داشته باشد به تعویق افتادن یک هفته ،
و بود که تیره بخت است.
چگونه می تواند عاشق خود را به او یادآوری؟ او که بوده است ، به طوری عقب مانده بود به طور ناگهانی
از کار اخراج با بی صبری و زنگ مبادا او باید جایزه عزیز خود را از دست بدهند.
حادثه طبیعی درد اضطراب او.
Izz اشاره به حذف اعلان ازدواج در کلیسا خانم کریک ، و خانم کریک فرض یک زن شوهردار
امتیاز از صحبت با فرشته در نقطه.
"داشتن آنچه را فراموش کرده' EM ، آقای کلر؟
اعلان ازدواج در کلیسا ، منظور من است. "" نه ، من 'EM را فراموش کرده ، می گوید :" کلر.
به محض این که او گرفتار تس به تنهایی او اطمینان او :
اجازه ندهید که شما کسی را دست انداختن آنها را در مورد اعلان ازدواج در کلیسا نیست.
مجوز شود ساکت تر برای ما و من را در مجوز بدون تصمیم گرفته
مشاوره شما.
بنابراین اگر شما در صبح روز یکشنبه به کلیسا رفتن شما نام خود را نمی شنوند ، اگر شما
میخواست. "" من آرزو نیست که آن را بشنود ، عزیزترین ، "او
گفت : با افتخار.
ولی بدانید که همه چیز در قطار بودند امداد رسانی فوق العاده ای برای تس علیرغم بود ،
که تقریبا می ترسید که کسی ایستادن و ممنوع اعلان ازدواج در کلیسا
زمین از سابقه او.
چگونه وقایع را داشتند ، او را طرفدار! "من کاملا احساس آسان می کند ،" او گفت :
خودش. "همه این خوشبختی ممکن است scourged از
من پس از آن توسط بسیاری از بیماری.
که چگونه بهشت بیشتر می کند. ای کاش من می توانستم به حال مشترک اعلان ازدواج در کلیسا! "
اما همه چیز به آرامی رفت.
او تعجب که آیا او می خواهم او را در حال حاضر بهترین لباس اسموکینگ سفید او ازدواج کرده باشد ،
و یا اگر او باید برای خرید یک گذرواژه جدید.
سوال در حالت استراحت با احتیاط خود را تعیین می کنند ، فاش ورود
برخی از بسته های بزرگ خطاب به او.
او در داخل آنها را تمام سهام لباس ، از کلاه سر گذاشتن کفش ، از جمله
صحنه و لباس صبح روز کامل ، از جمله به خوبی به عروسی ساده که آنها برنامه ریزی را کت و شلوار.
او خانه را در مدت کوتاهی پس از ورود بسته های وارد شده ، و شنیده خود را
طبقه بالا آنها را ابطال سیستم هلاک کننده است. یک دقیقه بعد او را با خیط و پیت کردن
در چهره اش و اشک در چشم او.
"چگونه اندیشمندانه شما بوده ام!" او زمزمه ، گونه خود را بر شانه اش.
"حتی به دستکش و دستمال! عشق من -- چقدر خوب ، چگونه نوع "!
"نه ، نه ، تس.. فقط به منظور tradeswoman در لندن -- چیزی بیشتر"
و به او منحرف از تفکر بسیار بیش از حد از او ، او به او گفت برو طبقه بالا و
نیاز به زمان خود ، و ببینید که اگر آن را نصب ، و ، اگر نه ، به دوزنده روستا
به چند ایجاد تغییرات.
او طبقه بالا بازگشت ، قرار داده و در لباس شب.
به تنهایی ، او برای یک لحظه قبل از شیشه ایستاده بود به دنبال در اثر ابریشم او
لباس ، و پس از آن آمد به سر او تصنیف مادرش از ردا عارف --
که هرگز تبدیل به که همسر است که یک بار انجام داده بود عوضی ، که خانم Durbeyfield بود
استفاده می شود به خواندن او را به عنوان یک کودک ، به طوری blithely و بنابراین از روی شیطنت ، پای او را در گهواره ،
که او به لحن لرزاند.
فرض کنید این لباس بلند و گشاد باید او را با تغییر رنگ خیانت ، به عنوان ردا او را به حال خیانت
ملکه Guinevere. از آنجا که او در لبنی شده بود او نداشته
زمانی تصور از خطوط تا کنون است.
>
فصل XXXIII
فرشته احساس که او می خواهم روز را با او صرف قبل از عروسی ، در جایی
دور از لبنیات ، به عنوان آخرین گردش در شرکت او در حالی که هنوز عاشق محض و وجود دارد
معشوقه ، یک روز رومانتیک ، در شرایط
که هرگز تکرار نخواهد شد ، با آن روز دیگر و بیشتر بشاش نزدیک پیش رو
از آنها.
در طول هفته قبل ، در نتیجه ، او پیشنهاد خرید چند در
نزدیکترین شهر آغاز شده ، و آنها با هم.
زندگی کلر در لبنی در دور افتاده بود که جهان از خود را که در رابطه بوده است
کلاس.
ماه او هرگز در نزدیکی یک شهر به حال رفته است ، و نیاز به هیچ وسیله ، نگه داشته بود هرگز
یک استخدام بلال شیر فروش یا فرفره اگر او می راندند یا راند.
آنها در فرفره رفت و در آن روز است.
و سپس برای اولین بار در زندگی خود آنها را به عنوان شریک در یک نگرانی خرید.
شب کریسمس بود ، با بارهای خود را مقدس و دارواش ، و این شهر بسیار
پر از غریبه هایی که از تمام نقاط کشور در حساب از روز آمده بود.
تس پرداخت مجازات از راه رفتن با شادی به زیبایی بر او superadded
لقاء توسط بودن خیلی خیره به عنوان او را در میان آنها را بر روی بازوی خود نقل مکان کرد.
در شب آن روز ، آنها را به کاروانسرا که در آنها قرار داده بود بازگشت ، و تس منتظر در
ورود Angel رفتند برای دیدن اسب و فرفره به درب آورده.
عمومی اتاق نشسته بود پر از مهمان ها ، که به طور مستمر رفتن در و
خارج.
همانطور که درب باز شده و هر بار برای تصویب این بسته ، نور درون
سالن بر چهره تس کامل سقوط کرد. دو مرد بیرون آمد و گذشت او را در میان
بقیه.
یکی از آنها به حال او را خیره به بالا و پایین در تعجب ، و او خیالی او بود
مرد Trantridge ، هر چند آن روستا مایل بسیاری از خاموش که قوم Trantridge دراز شد
مجموعه تلفیقی کمیاب اینجا.
"خدمتکار خوبرو که گفت :« از سوی دیگر است. "درست است ، و به اندازه کافی خوش منظر.
اما مگر اینکه من یک اشتباه بزرگ -- "و او باقی مانده از negatived
تعریف فورا.
کلر فقط از حیاط پایدار بازگشته بود ، و مقابله با انسان بر روی
آستانه ، شنیده کلمات ، و شاهد کاهشی از تس.
توهین به او ، او را stung سریع ، و قبل از او هر چیزی در نظر گرفته بود در
همه او انسان را بر روی چانه با نیروی پر از مشت خود را زده ، از فرستادن او
متناوب به عقب به داخل پاساژ.
مردی که خودش را بهبود و به نظر می رسید تمایل به بیا ، و کلر ، پله
در خارج از درب ، خود را در وضعیت دفاعی قرار داده است.
اما حریف او شروع به فکر می کنم بهتر از این موضوع.
او در تس از نو نگاه به عنوان او را به تصویب رساند ، و گفت : کلر --
"من فرمودید ، سر ،' twas اشتباه کامل است.
من فکر کردم او زن دیگری ، چهل مایل از اینجا بود. "
کلر ، احساس که او بیش از حد شتابزده بوده است ، و این که او ، علاوه بر این ، به سرزنش
برای ترک جایگاه خود را در مسافرخانه ، پاساژ ، آیا آنچه که او معمولا در چنین مواردی انجام داد ، داد
مرد پنج شیلینگ به گچ ضربه ؛
و به این ترتیب آنها جدا ، مناقصه یکدیگر شب خوب اقیانوس آرام است.
به محض این که کلر کمر از میراخور گرفته شده بود ، و زن و شوهر جوان مجبور بوده اند رانده
خاموش ، دو مرد رفت و در جهت دیگر.
و این یک اشتباه بود؟ "گفت : یک دوم.
"نه از آن بیت. اما من نمی خواستم به صدمه زدن به عزیز آقایی
احساسات -- I. "
در این میان دوستداران رانندگی به بعد.
"می تواند از سر باز کردن عروسی ما تا کمی بعد؟"
تس پرسید : در یک صدای خشک و کسل کننده است.
"منظور من اگر ما آرزو؟" "نه ، عشق من.
آرامش خودتان.
آیا شما به معنای آن است که هموطنان ممکن است زمان به من احضار برای حمله داشته باشند؟ "او پرسید : خوب
humouredly. "نه -- من فقط معنای -- اگر آن را باید به
قرار داده است. "
او به معنای بسیار روشن بود ، و او کارگردانی او را به اخراج از جمله fancies از
ذهن او ، که او سربزیر و همچنین او می تواند.
اما او در قبر ، بسیار جدی ، تمام راه خانه تا او فکر کردم ، "ما باید به دور برو ،
فاصله بسیار طولانی است ، صدها مایل از این قطعات ، و مانند این می تواند
هرگز دوباره اتفاق می افتد ، و هیچ شبح از گذشته برسد وجود دارد. "
آنها جدا tenderly آن شب در فرود ، و کلر به اتاق زیر شیروانی خود صعود است.
تس شنبه با برخی از نیاز مندی های کمی ، مبادا چند روز باقی مانده
باید زمان کافی را ندارند.
در حالی که او شنبه او شنیده ام سر و صدا در بالای سر اتاق فرشته ، صدای thumping و
مبارزه.
هر کسی دیگری را در خانه خواب بود ، و در اضطراب خود را مبادا کلر باید بیمار او
زد و در درب خود زدم و از او خواست آنچه مهم بود.
"آه ، هیچ چیز ، عزیز ،" او از درون گفت.
"من تا با عرض پوزش من به شما مختل شده!
اما دلیل آن این است و نه یکی از سرگرم کننده است : من خوابش برد و خواب که من درگیر جنگ با آن بود
دوباره که هموطنان که شما توهین ، و سر و صدای شما شنیده بود pummeling من دور با
مشت من در جامه دان من ، که من از جیبش در روز جهت بسته بندی.
من گاهی اوقات مسئول این انجمن در خواب من است.
برو به تخت و فکر می کنم نه بیشتر از آن. "
این درم تاریخ و زمان آخرین مورد نیاز برای تبدیل مقیاس از دو دلی او بود.
اعلام گذشته او را به کلمه از دهان او می تواند ، اما راه دیگری نیز وجود دارد.
او نشستم و در چهار صفحه از یک ورق توجه داشته باشید روایت موجز از آن نوشت :
حوادث سه یا چهار سال پیش ، آن را به یک پاکت نامه ، و کارگردانی آن به کلر.
سپس ، تا مبادا گوشت دوباره باید ضعیف ، او به طبقه بالا بدون هیچ کفش رخنه کرد و
توجه داشته باشید در زیر درب خود خارج شده است.
شب او یکی شکسته بود ، به عنوان آن را به خوبی ممکن است ، و او را برای اولین بار گوش
سربار سر و صدا ضعف است. ، به طور معمول آمد ، او فرود آمد ، به طور معمول است.
او فرود آمد.
او خود را در پایین پله ها ملاقات کرد و او را بوسید.
مطمئنا آن را به عنوان گرمی مثل همیشه! او نگاه کمی مختل شده و فرسوده شده است ، او
فکر می کردم.
اما او گفت : یک کلمه به او در مورد وحی او نیست ، حتی زمانی که آنها به تنهایی.
آیا او آن را به حال؟ مگر در مواردی که او آغاز کرد و این موضوع او احساس که
او می تواند چیزی را می گویند.
بنابراین روز گذشت ، و آن را آشکار بود که هر چه او فکر می کرد به منظور حفظ کند
خودش. او صادقانه و با محبت به عنوان
قبل از.
می تواند از آن می شود که شک و تردید او کودکانه بودند؟ که او را بخشید ، که او را دوست برای
که او چه بود ، درست مثل او ، و در اسوده نگذاشتن او به عنوان یک کابوس ابلهانه لبخند زد؟
او در واقع توجه داشته باشید او را؟
او را به اتاق خود نگاه ، و چیزی می تواند آن را ببینید.
این ممکن است که او به او بخشید.
اما حتی اگر او تا به حال آن را دریافت نکرده اعتماد ناگهانی مشتاق است که او تا به حال او مطمئنا
که او را ببخشد.
هر روز صبح و شب او همان بود ، و به این ترتیب شب سال نو را شکست -- عروسی
روز.
عاشقان در زمان شیردوشی افزایش نیست ، از طریق تمام این هفته گذشته
از اقامت موقت خود را در لبنی شده است به جای چیزی از موقعیت مهمان ، تس
که با یک اتاق خود را گرامی می دارند.
هنگامی که آنها طبقه پایین در زمان صبحانه وارد ، آنها برای دیدن آنچه که شگفت زده شدند
اثرات در آشپزخانه بزرگ تهیه شده برای جلال خود را به حال از آنجایی که آنها تا به حال تاریخ و زمان آخرین
مشهود آن است.
در برخی از ساعت های غیر طبیعی از صبح شیر فروش خمیازه کشیدن دودکش باعث شده بود
گوشه سفید می شود ، و اجاق آجر قرمز و گلدار زرد فروزان
دمنده در سراسر قوس در محل آویزان
از پنبه قدیمی سیاه آبی با یک الگوی میخ کوچک بی سر سیاه و سفید که قبلا انجام داده بود
وظیفه وجود دارد.
این جنبه از آنچه بازسازی تمرکز در واقع اتاق در صبح زمستان بود
انداخت رفتار خندان در کل آپارتمان است.
"من به انجام summat در o't افتخار تعیین شد ، گفت :« شیر فروش.
و به شما به عنوان نمی خواهد بشنود از من fiddles gieing تند خوب رندی WI و باس
viols کامل ، که ما باید در هکتار به عنوان 'در زمان های قدیمی انجام می شود ، این می تواند فکر می کنم درجه بود
یک چیز بی صدا. "
دوستان تس زندگی می کردند که تا کنون خاموش که هیچ کدام به راحتی می تواند در
مراسم ، حتی تا به حال هیچکدام خواسته شده است ، اما به عنوان یک حقیقت هیچ کس از Marlott دعوت شده بود.
همانطور که برای خانواده فرشته است ، او و نوشته بود به شایستگی آنها را از زمان اطلاع و اطمینان
آنها که او خواهد بود خوشحالم که برای دیدن یکی حداقل از آنها وجود دارد برای روز اگر او
می خواهم برای آمدن.
برادران او بود پاسخ نه در همه ، ظاهرا با او خشمگین می شود ، در حالی که خود را
پدر و مادر نامه ای و نه غمگین نوشته بود ، با ابراز تأسف شتاب زدگی خود را در
عجله به ازدواج است ، اما ساخت بهترین
از این موضوع گفت که ، هر چند dairywoman تاریخ و زمان آخرین دختر در قانون بود
آنها می توانستند انتظار می رود ، پسر خود را در سنی که او ممکن است وارد آنجا شده بودند
تصور می شود از بهترین قاضی است.
این خنکی در کلر روابط مضطرب خود را کمتر از آن را انجام داده اند به حال او
بدون کارت بزرگ که منظور او آنها را قبل از اینکه تعجب مدت است.
برای تولید تس تازه ، از لبنیات ، به عنوان Urberville D' و یک خانم ، او را به احساس می شود
بی باک و خطرناک است از اینرو او اصل و نسب خود را تا زمان چنین به عنوان پنهان بود ،
با روش های دنیوی توسط تعداد کمی از آشنا
سفر ماه و خواندن با او ، او می تواند او را در سفر به پدر و مادر خود را
و انتقال دانش در حالی که پیروزمندانه تولید خود را به عنوان چنین باستانی ارزشمند
خط.
رویای عاشق زیبا بود ، اگر نه بیشتر. شاید اصل و نسب تس ارزش بیشتری برای
خود را نسبت به هر کسی در جهان در کنار.
ادراک او که تحمل فرشته نسبت به او هنوز در هیچ باقی ماند با تغییر توسط
ارتباطات خود را رندر تس guiltily تردید اگر او می تواند دریافت کرده اند
آن.
او از صبحانه قبل از او تا به حال به پایان رسید ، افزایش یافت و عجله طبقه بالا.
به او رخ داده بود که به دنبال یک بار دیگر به اتاق عجیب و غریب نحیف که شده بود ،
دن کلر ، و یا نه لانهء پرنده بر روی صخرهء مرتفع ، برای مدتی چنین طولانی ، و بالا رفتن از نردبان او در ایستاده بود
باز کردن درب آپارتمان ، با توجه و تعمق است.
او به آستانه راهرو stooped ، جایی که او در تبصره تحت فشار قرار دادند
دو یا سه روز پیش از آن در هیجان چنین.
فرش رسیده نزدیک به طوفان یا گرداب شدید ، و در زیر لبه فرش او تشخیص
حاشیه سفید کم نور پاکت حاوی نامه خود را به او ، که او
بدیهی است ندیده بود ، در اثر خود
داشتن با عجله خود را در زیر فرش رانش و همچنین در زیر درب.
با احساس از غش او قطع نامه است.
آن وجود دارد -- مهر و موم شده ، فقط به آن را به عنوان دست او را ترک کرده بود.
کوه هنوز رتبهدهی نشده است حذف شده است.
وی نمی توانست اجازه آن را بخواند او را در حال حاضر ، خانه در شلوغی پر از آماده سازی ؛
و نزولی به اتاق خود خود او نابود نامه ای وجود دارد.
او تا رنگ پریده بود وقتی که او دوباره او را دیدم که او احساس بسیار مضطرب است.
حادثه حرف نابجا او تا به حال شروع به پریدن کرد تا اگر آن مانع
اعتراف ، اما او در وجدان او را که به آن نیاز دارند می دانستند و هنوز هم وجود دارد زمان است.
با این حال همه چیز را در هم بزنید ، بود و رفتن و همه به حال به لباس ،
لبنیات فروش و خانم کریک داشتن خواسته شده است تا آنها را به عنوان شاهدان عینی همراه ؛ و انعکاس
یا بحث عمدی بود تقریبا غیر ممکن است.
تس دقیقه تنها می تواند به تنهایی با کلر بود زمانی که آنها پس از ملاقات کرد
فرود.
"من بسیار مشتاق هستم با شما صحبت کنم -- من می خواهم به اعتراف تمام گسل ها و اشتباهات من!" او
گفت : با سبکی تلاش.
"نه ، نه -- ما می توانیم گسل صحبت از نیست -- شما باید تلقی مناسب به روز حداقل ،
شیرین من! "او گریه. "ما باید مقدار زیادی از زمان ، آخرت ،
من امیدوارم که ، به آن صحبت کرده و شکست ما.
من از معدن در همان زمان اعتراف کنند. "" اما آن بهتر خواهد بود برای من این کار را انجام
در حال حاضر ، من فکر می کنم ، به طوری که شما نمی تواند گفت -- "
"خوب ، وابسته به دان کیشوت من ، شما باید به من هر چیزی بگویم -- می گویند ، به زودی به ما در حل و فصل
محل سکونت ما در حال حاضر. من ، بیش از حد ، شما را گسل من بگویید پس از آن.
اما اجازه ندهید که ما از بین بردن روز با آنها ، آنها ماده عالی برای کسل کننده خواهد شد
باشد. "" سپس شما مرا به آرزو نیست ، عزیزترین؟ "
"من Tessy ، نه ، واقعا."
عجله پانسمان و شروع هیچ زمانی بیش از این باقی مانده است.
این واژه ها از او به نظر می رسید او را در انعکاس بیشتر اطمینان بخشیدن به.
او به بعد از طریق دو بعدی ساعت بحرانی تسلط چرخید
جزر و مد از ارادت خود به او ، که بسته مراقبه بیشتر است.
یک اشتیاق او ، تا زمانی مقاومت ، را به خود او ، او را پروردگار خود ، خود را خود تماس بگیرید
پس از آن ، در صورت لزوم ، به مرگ -- به حال در تاریخ و زمان آخرین او را برداشته تا از او بازتاب plodding
مسیر.
در لباس پوشیدن ، او در ابر روان از idealities بسیاری از رنگ ، نقل مکان کرد که
همه احتمالات شوم نور آن تحت الشعاع است.
کلیسا راه طولانی را خاموش شد ، و آنها موظف به رانندگی ، به ویژه آنگونه که
زمستان بود.
کالسکه بسته از یک مسافرخانه کنار جاده ، یک وسیله نقلیه که نگه داشته شده بود دستور داده شد
از زمان روز پس از کالسکهپست سفر وجود دارد.
این چرخ تنومند ، پره ، و felloes سنگین به یک تخت خواب بزرگ با گوشه های گرد ، تسمه های عظیم
و چشمه ها ، و قطب مانند ضرب و جرح - RAM.
راهنما یا یساول پست ارجمند "پسر" شصت بود -- یک شهید به نقرس روماتیسمی ،
در نتیجه قرار گرفتن در معرض بیش از حد در جوانان ، ضد عمل توسط liquors قوی -- که تا به حال
ایستاده بود در مسافرخانه - درب انجام هیچ چیز برای
پنج و بیست سال تمام از او دیگر شده بود سپری شده بود
لازم به سوار حرفه ای ، به عنوان اگر انتظار زمان قدیم به بازگشت دوباره.
او زخم دائم در حال اجرا در خارج از پای راست خود را ، سرچشمه توسط
bruisings ثابت کالسکه اشرافی - قطب در طول سال های بسیاری است که
او در استخدام به طور منظم در اسلحه شاه ، Casterbridge بوده است.
در داخل این ساختار cumbrous و creaking ، و پشت این فاسد
هادی ، carree partie در زمان کرسی های خود را -- عروس و داماد و آقای و
خانم کریک.
فرشته که یکی حداقل از برادران او دوست است وجود داشته باشد به عنوان ساقدوش داماد است ، اما
سکوت خود را پس از اشاره ملایم خود را به این اثر توسط نامه مدلول بود که آنها
اهمیتی نمی آمده است.
آنها از ازدواج مخالف بود ، و نمی توان آن انتظار می رود به آن لقاء.
شاید این نیز بود که آنها نمی توانند حضور داشته باشند.
آنها دنیوی همراهان جوان نیست ، اما fraternizing با لبنیات - عامیانه که
unpleasantly بر niceness مغرضانه خود را زده ، به غیر از خود را از
مطابقت داشته باشد.
تایید حرکت از زمان ، تس می دانستم هیچ چیزی از این چیزی نمی بینم ،
جاده آنها به کلیسا نمی دانند.
او می دانست که فرشته به او نزدیک شد و تمام بقیه غبار نورانی بود.
او نوعی از فرد آسمانی ، که بدهکار بودن او به شعر بود -- یکی از کسانی که
کلاسیک کلر divinities به صحبت در مورد زمانی که آنها در زمان خود را به او عادت کرده بود
پیاده روی با هم.
از ازدواج که توسط پروانه شدند و تنها یک دوجین یا بیشتر از مردم در کلیسا وجود دارد ؛
به حال وجود داشته اند هزار آنها تولید کرده اند هیچ اثر بیشتری بر او.
آنها در فواصل ستاره ای از جهان حاضر خود شد.
در هیبت نشئه که با آن او سوگند یاد ایمان خود را به او عادی
احساسات از جنس گستاخی به نظر می رسید.
در یک وقفه در خدمات ، در حالی که آنها دو زانو با هم ، او ناخودآگاه
خودش را نسبت به او تمایل ، به طوری که شانه او را لمس بازوی خود او بوده است
هراسان از فکر عبور و
جنبش اتوماتیک شده بود ، به خودش اطمینان دهم که او واقعا وجود دارد ، و
غنی سازی به باور او را که وفاداری خود را اثبات در برابر همه چیز خواهد بود.
کلر می دانستند که او را دوست داشت -- هر منحنی شکل خود را نشان داد که -- اما او نمی
می دانیم که در آن زمان عمق پر از ارادت او ، تک خفت خود ، آن
حلم و چه بلند مدت رنج می برند آن
تضمین شده ، صداقت ، چه استقامت ، چه خوب ایمان.
از آنجا که خارج از کلیسا آمد ringers زنگ خاموش استراحت خود را در چرخش ، و
ترق و تروق کردن متعادلی از سه یادداشت را شکست چهارم -- که مقدار محدودی از بیان داشتن
کافی توسط کلیسا تلقی
سازندگان برای چنین بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا کوچک به دنبال لذت پیروزی.
عبور و توسط این دکلها با شوهرش در مسیر به سمت دروازه او می تواند احساس
زمزمه هوا پر جنب و جوش آنها را دور از برج ناقوس کلیسا louvred در دایره صدا ، و
همسان فضای بسیار شارژ روانی است که در آن او بود زندگی می کنند.
این وضعیت از ذهن ، در جایی که او توسط تابش خود را ندارد او را جلال احساس ،
مثل فرشته آنها سنت جان در مقابل نور خورشید را دیدم ، تا صدای زنگ کلیسا به طول انجامید
به دور جان خود را از دست داده اند ، و احساسات از عروسی سرویس پایین آرام بود.
چشم او می تواند بر جزئیات ساکن با وضوح بیشتری در حال حاضر ، و آقای و خانم کریک داشتن
کارگردانی فرفره خود را برای آنها فرستاده شده ، به ترک کالسکه به زن و شوهر جوان ،
او ساخت و شخصیت که انتقال را برای اولین بار مشاهده شده است.
نشسته در سکوت او آن را در نظر گرفته طولانی است. "، گفت :" من علاقه داشتن به شما به نظر می رسد تحت ستم ، Tessy
کلر.
"بله ،" او جواب داد ، قرار دادن دست خود را به پیشانی خود را.
"من در بسیاری از چیزها رعشه. این همه ، فرشته را به طوری جدی است.
در میان چیزهای دیگر به نظر می رسد را دیده اند ، این حمل قبل ، به بسیار خوبی آشنا
با آن است. از آن است که بسیار عجیب و غریب -- من باید آن را در دیده می شود
رویا. "
"آه -- شما شنیده ام افسانه D' Urberville مربی -- که به خوبی شناخته شده
خرافات از این شهرستان در مورد خانواده تان زمانی که آنها بسیار محبوب در اینجا ؛
و این چیزی lumbering قدیمی شما را به یاد از آن است. "
"من هرگز از آن شنیده می شود ، به دانش من گفت :" او.
"افسانه است -- ممکن است من می دانم؟"
"خب -- من ترجیح می دهند که آن بگوید در جزئیات فقط در حال حاضر.
Urberville D' برخی از قرن شانزدهم و یا هفدهم مرتکب وحشتناک
جرم و جنایت در مربی خانواده اش ، و از آنجا که این است که اعضای خانواده دیدن یا شنیدن
مربی قدیمی هر زمان که -- اما من به شما یک روز دیگر بگویم -- آن است و نه غم انگیز است.
بدیهی است برخی از دانش کم نور از آن شده است به نزد به ذهن شما به ارمغان آورده
این کاروان ارجمند. "
"من به خاطر نمی شنیدن آن را قبل از" او زمزمه.
"آیا وقتی که ما می رویم به مرگ ، فرشته ، که اعضای خانواده ام آن را ببینید ، و یا آن را
هنگامی که ما مرتکب جرم شده؟ "
"در حال حاضر ، تس!" او خود را با بوسه سکوت پیشه کنند.
در زمانی که آنها به خانه او به توبه و پشیمانی و بی روح بود.
او خانم فرشته کلر بود ، در واقع ، اما تا به حال او هیچ حق اخلاقی به نام؟
شد تا او بیشتر نباشد ، واقعا خانم الکساندر D' Urberville؟
شدت عشق توجیه آنچه ممکن است در روح قائم به عنوان مقصر در نظر گرفته
سکوت؟ او می دانست چه انتظار می رود زنان در شد
از جمله موارد و او تا به حال هیچ مشاور.
با این حال ، هنگامی که او خودش به تنهایی در اتاق او را برای چند دقیقه -- آخرین روز
او که در این شد که تا کنون آن را وارد کنید -- او زانو زد و دعا.
او سعی کردم به دعا به خدا ، اما شوهرش که واقعا تا به حال تضرع او بود.
بت پرستی او از این مرد چنان بود که او خودش را تقریبا می ترسید آن را به بد و omened.
او آگاهانه از مفهوم بیان شده توسط راهب صومعه لورنس : "این دلخوشیها خشونت
به پایان می رسد خشونت آمیز است. "ممکن است بیش از حد از جان گذشته برای انسان
شرایط -- بیش از حد رتبه ، وحشی ، بیش از حد کشنده.
"ای عشق من ، چرا من به شما عشق تا" او زمزمه وجود دارد به تنهایی "برای او به شما عشق است
خود نمی واقعی من است ، اما یکی در تصویر من ، یکی ممکن است من شده اند "!
بعد از ظهر آمد ، و با آن ساعت برای خروج.
آنها تصمیم گرفته بود برای تحقق این طرح را برای چند روز به مسافرخانه در
خانه رعیتی قدیمی در نزدیکی Wellbridge میل ، که در آن او را به اقامت در طول خود به معنای
بررسی فرآیندهای آرد.
دو ساعت بود هیچ چیز از چپ به انجام اما برای شروع وجود دارد.
servantry لبنی در ورود به آجر قرمز ایستاده بودند به آنها را ببینید
بیرون بروید ، لبنیات فروش و همسرش پس از به درب.
تس او سه اتاق جفت را در یک ردیف بر علیه دیوار دیدم ، pensively تمایل خود را
سر.
او بسیار مورد سوال کرده بود اگر آنها را در لحظه فراق ظاهر می شود ، اما وجود دارد
آنها ، stoical و سرسخت به آخرین.
او می دانست که چرا Retty ظریف نگاه بسیار شکننده و Izz غم انگیز پر غصه ،
و خالی ماریان ، و او خود *** سایه خود را برای یک لحظه در را فراموش کرده
فکر تیرز.
او impulsively به او زمزمه -- شما بوسه 'Em All عرضه یک بار ، همه چیز فقیر ،
برای اولین بار و آخرین؟ "
کلر به حال حداقل اعتراض به چنین تشریفات خداحافظی نیست -- که همه بود که آن را
به او بود -- و او آنها را به تصویب رساند که او آنها را در جانشینی بوسید جایی که آنها ایستادند و گفت
"خداحافظی" را به هر کدام به عنوان او.
وقتی که آنها به تس درب femininely نگاه برگشت به تشخیص اثر آن
بوسه های خیریه ؛ هیچ پیروزی در نگاه او وجود دارد ، ممکن است وجود داشته اند.
اگر به حال آن وجود دارد که ناپدید شده اند هنگامی که او را دیدم که چگونه نقل مکان کرد همه دختران.
بوسه به حال بدیهی است که آسیب ها در بیداری احساسات آنها در تلاش بودند به انجام
زانو در آوردن.
از این همه کلر ناخودآگاه بود.
عبور بر روی دروازه چوگان او دست ها با شیر فروش و همسر او را تکان داد ، و
ابراز لطف خود به آنها توجه خود را پس از آن یک لحظه وجود دارد
سکوت قبل از آنها نقل مکان کرده بود.
توسط crowing یک خروس قطع شد.
یکی از با شانه گل رز سفید و حل و فصل در palings در مقابل آمده بودند
خانه ، ظرف چند متری از آنها ، و یادداشت های خود را هیجان زده گوش خود را از طریق ،
رو به کاهش دور مانند پژواک پایین دره از سنگ است.
"آه؟" خانم کریک گفت. "کلاغ بعد از ظهر!"
دو مرد توسط دروازه حیاط ایستاده بودند ، برگزاری آن را باز کنید.
"بد" یکی به دیگری زمزمه ، فکر کردن نیست که کلمات می تواند شنیده شود
گروه در باجه درب.
خدمه خروس دوباره -- راست نسبت به کلر.
"خب!" گفت شیر فروش. "من دوست ندارم او را می شنوید!" گفت : تس
شوهرش.
"به انسان را به رانندگی. خداحافظ ، خداحافظ!
خدمه خروس دوباره. "Hoosh!
شما می شود خاموش ، آقا ، یا من گردن خود را پیچ و تاب و گفت : "شیر فروش با برخی از
سوزش ، تبدیل به پرنده و رانندگی او را به دور است.
و به همسرش به عنوان رفتند داخل خانه : "در حال حاضر ، فکر می کنم' O که تنها به روز!
من کلاغ خود را از بعد از ظهر تمام سال جلو شنیده نشده است. "
"تنها به معنای تغییر در آب و هوا ،" گفت که او "نه آنچه که شما فکر می کنید :" تیس
غیر ممکن است! "
>
فصل XXXIV
آنها از طریق جاده سطح در امتداد دره به فاصله چند مایل راند ، و ،
رسیدن به Wellbridge ، تبدیل به دور از روستا به سمت چپ ، و بیش از بزرگ
مربوط به بدوره ملکه الیزابت پل می دهد که محل نیمی از نام آن است.
بلافاصله پشت آن خانه ، در جایی که ایستاده بود مسافرخانه ، که مشغول بود
ویژگی های بیرونی و از طریق دره Froom به تمام مسافران شناخته شده است ؛ یک بار
بخشی از اقامت خوب manorial ، و
اموال و صندلی Urberville D' ، اما از آنجا که تخریب جزئی آن
خانه رعیتی.
"را به یکی از قصرها اجدادی خود خوش آمدید!" گفت : کلر به عنوان را به دست او
پایین. اما او ابراز تاسف از بذله گویی ، آن را بیش از حد
در نزدیکی طنز.
در ورود آنها دریافتند که ، هر چند آنها فقط زن و شوهر از اتاق ، مشغول بود
کشاورز مزیت حضور پیشنهادی خود را در طی روزهای آینده به صورت گرفته بود
پرداخت دیدار سال نو به دوستان ،
خروج زن از کلبه های همسایه به وزیر می خواهد اندک خود را.
مطلق است از داشتن آنها را خشنود است ، و آنها آن را به عنوان اولین متوجه
لحظه ای از تجربه خود را در زیر خود را منحصر به فرد سقف درخت.
اما او در بر داشت که سکونت کپک زده قدیمی عروس خود را تا حدودی افسرده است.
هنگامی که کالسکه رفته بود آنها صعود از پله ها برای شستن دست های خود ،
کلفت نشان دادن راه است.
در تس فرود توقف و شروع. "آنچه مهم است؟" گفت که او.
"آن زن زشت!" او با لبخند پاسخ داد.
"چگونه آنها به من و ترس بدهم."
او نگاه ، و درک دو اندازه زندگی پرتره بر روی پانل های ساخته شده را به سنگ تراشی.
در حالی که همه بازدید کننده ای برای عمارت آگاه هستند ، این نقاشی ها نشان دهنده زنان از وسط
سن ، از تاریخ دو صد سال پیش ، lineaments که یک بار دیده می شود هرگز نمی تواند باشد
فراموش شده است.
ویژگی های طولانی اشاره کرد ، چشم تنگ ، و پوزخند زدن یکی ، به طوری مطرح
خیانت بی رحم ، بینی لایحه ، قلاب ، دندان های بزرگ و جسورانه از چشم دیگر
پیشنهاد استکبار به نقطه
درنده خویی ، بیننده بستگی پس از آن در خواب به او امد و شد زیاد.
"پرتره کسی کسانی هستند؟" کلر از مستخدمه خواسته است.
"من شده اند توسط قوم قدیمی گفتند که خانم ها از خانواده Urberville D' ،
اربابان باستانی این مانور ، "او گفت ،" به خاطر خود را به دیوار builded
آنها را نمی توان منتقل شده به دور است. "
ناخشنودی از این موضوع بود که در علاوه بر این به اثر خود را بر تس ، او را
ویژگی های خوب بدون شک در این اشکال اغراق آمیز قابل تعقیب بودند.
او گفت که هیچ چیز از این ، با این حال ، و ، پشیمان است که او از راه خود را رفته بود
به خانه برای عروس هم خود را انتخاب کنید ، در به اتاق مجاور رفت.
محل شده و نه عجله برای آنها آماده شده ، آنها شسته دست خود را
در یک حوضه. کلر... او را در زیر آب را لمس.
"که انگشتان من و که مال شما؟" او گفت ، تا به دنبال.
"آنها بسیار مخلوط شده است."
"آنها تماما متعلق به شماست ،" گفت که او ، بسیار prettily ، و تلاش می شود gayer از
او بود.
او با اندیشه و کردار خود را در چنین مناسبت نشده ناخشنود بود
آنچه هر زن معقول نشان داده شود : اما تس می دانستند که او متفکرانه به شده است
اضافی ، و تلاش در برابر آن است.
خورشید بسیار پائین در آن بعد از ظهر تاریخ و زمان آخرین کوتاهی از سال که آن را در تاباند
از طریق یک سوراخ کوچک و تشکیل یک هیات طلایی که در سراسر به دامن او کشش ،
که در آن نقطه را مانند رنگ علامت بر او ساخته شده است.
آنها را به سالن های باستانی به چای رفت ، و در اینجا آنها مشترک اول خود را به اشتراک گذاشته شده
وعده غذایی به تنهایی.
چنین بود کودکی خود ، یا به جای خود ، که آن را جالب توجه به استفاده از او در بر داشت
بشقاب نان و کره همان عنوان خودش ، و به قلم مو خرده از لبان او را با خود.
او کمی تعجب است که او را به این frivolities وارد نیست با شور و حرارت زیادی خود را.
با نگاه او در سکوت برای مدت طولانی. "او تس عزیز عزیز ، او تصور می
خود را ، به عنوان یکی تصمیم گیری در ساخت و ساز واقعی از عبور دشوار است.
"آیا من متوجه رسما به اندازه کافی کاملا و irretrievably این چیز کمی زنانه
مخلوق من ایمان و ثروت خوب است یا بد است؟
من فکر می کنم نیست.
من فکر می کنم من می توانم نیست ، مگر اینکه من یک زن خودم بودند.
چیزی که من در املاک و دنیوی هستم ، او می باشد. چه چیز می شوم ، او باید تبدیل شده است.
چیزی که من نمی تواند ، او نمی تواند باشد.
و باید من همیشه او را ، غفلت و یا صدمه دیده او را ، و یا حتی فراموش کرده ام او را در نظر؟
خدای ناکرده چنین جرمی! "
آنها در بیش از چای جدول نشسته بود و منتظر برای توشه خود را ، که شیر فروش بود
وعده داده شده برای ارسال قبل از آن رشد تاریک است.
اما شب آغاز شد به بستن در ، و توشه نرسد ، و آنها تا به حال
به ارمغان آورد چیزی بیش از آنها وارد با خروج از خورشید خلق و خوی آرام ایستاده بود
روز زمستانی ، تغییر کرد.
از درهای شروع صداهای که از ابریشم وجود دارد smartly در اثر مالش ، برگ پراسایش مرده
پاییز قبل به قیام تحریک هم زده بودند ، و چرخید مورد
ناخواسته ، و در برابر کرکره ها شنود گذاشته باشند.
به زودی شروع به باران. "این خروس آب و هوا می دانستند که قرار بود به
تغییر کند ، گفت : "کلر.
زن که بر آنها در آن شرکت کرده بود برای شب به خانه رفته بود ، اما او تا به حال قرار داده شده
شمع بر اساس جدول ، و در حال حاضر آنها روشن است.
هر شمع شعله کشید به سمت شومینه.
، ادامه داد : "این خانه های قدیمی هستند تا draughty" فرشته ، نگاه کردن به شعله های آتش ، و
گریس guttering پایین به طرف.
"من تعجب می کنم که در آن است که توشه. ما و سپس با استفاده از برس و شانه و حتی نیست. "
"من نمی دانم ،" او جواب داد ، فکر وجود ندارد.
"تس ، شما هستند کمی شاد این شب -- نه در همه به شما به عنوان استفاده می شود.
کسانی که harridans در پانل ها به طبقه بالا شما بی قراری است.
من متاسفم من شما را به اینجا آورده است.
من تعجب می کنم که اگر شما واقعا مرا دوست ، بعد از همه؟ "او می دانست که او انجام داد ، و واژه تا به حال هیچ
قصد جدی ، اما او با احساسات surcharged بود ، و مانند یک حیوان زخمی winced.
اگرچه او سعی کردم به ریختن اشک ، او نمی تواند کمک به نشان دادن یک یا دو.
"من آن معنی نیست!" گفت که او ، ببخشید. "شما نگران نداشتن چیز خود را ،
من می دانم.
من نمی توانم فکر می کنم که قدیمی جاناتان با آنها نمی آیند.
چرا ساعت هفت است؟ آه ، او وجود دارد! "
، کلر رفت و دست کشیدن به درب آمده بود ، و آنجا که هیچ کس دیگری به آن پاسخ
خارج. او به اتاق کوچک
بسته در دست او.
"این است که جاناتان ، بعد از همه ،" او گفت. "دشوارترین چگونه! گفت :" تس.
بسته با پیک مخصوص ، که در Talbothays وارد شده بود آورده شده بود
از محل اقامت خلیفه Emminster بلافاصله پس از خروج زوج ازدواج کرده ، و
آنها به دنبال به حال اینجا ، که تحت
دستور به آن را تحویل به دست هیچ کس اما خودمانی.
کلر آن را به نور است.
کمتر از یک پا بلند ، در بوم sewed با پدرش ، در موم قرمز مهر و موم شد
مهر و موم ، و در دست پدرش به کارگردانی "خانم فرشته کلر است."
"از آن است که کمی عروسی حال حاضر برای شما ، تس ، گفت :" او ، توزیع آن را به او.
چقدر متفکرانه هستند! "تس نگاه کمی متلاطم او در زمان
آن.
"من فکر می کنم من ترجیح می دهند که شما آن را باز کنید ، عزیزترین ،" گفت که او ، تبدیل بیش از
بسته. "من دوست ندارم به شکستن آن مهر و موم های بزرگ ؛
آنها به طوری جدی به نظر میرسند.
لطفا برای باز کردن آن را برای من! "او undid بسته است.
داخل چرم مراکش ، در بالا است که ذخیره کردن یک یادداشت و یک کلید بود.
توجه داشته باشید برای کلر ، در کلمات زیر :
پسر نازنینم --
احتمالا از شما فراموش کرده اند که در مرگ مادر تعمیدی ، خانم Pitney ، زمانی که
بیهوده ، زن مهربان که او بود -- -- شما LAD ، او از چپ به من شدند بخشی از
مطالب مورد گوهر خود را در اعتماد برای
همسر شما ، اگر شما همیشه باید یکی داشته باشد ، به عنوان یک علامت از محبت او را برای شما و
هر انکس شما باید انتخاب کنید.
این اعتماد من را برآورده کرده اند ، و الماس شده اند تا در بانکدار من قفل شده است
از زمانی که.
اگرچه احساس می کنم آن را به صورت یک عمل تا حدودی نامتجانس در شرایط من ،
همانطور که خواهید دید ، بیش از مقالات را به دست زن به چه کسی موظف به استفاده از
آنها را برای طول عمر او در حال حاضر به درستی
تعلق دارند ، و بنابراین در اسرع وقت فرستاده.
آنها به باور من ، ترکه ، صرفا حرف زدن ، با توجه به شرایط از خود را
اراده مادر خوانده روحانی.
کلمات دقیق بند است که به این موضوع اشاره دارد محصور شده است.
، گفت : "من به یاد داشته باشید" کلر ، "اما من کاملا فراموش کرده بودم."
باز کردن پرونده ، آنها دریافتند آن شامل گردنبند ، آویز ،
دستبند و گوشواره و همچنین برخی از زیور آلات کوچک دیگر.
تس ترس به آنها را در اولین لمس به نظر می رسید ، اما چشم خود را برای یک لحظه به عنوان مقدار برق زد
به عنوان سنگ زمانی که کلر گسترش مجموعه.
"آیا آنها معدن؟" او پرسید incredulously.
"آنها هستند ، قطعا ، گفت :" او. او را به آتش نگاه کرد.
او به یاد که چگونه ، زمانی که او LAD از پانزده بود ، مادر خوانده روحانی خود ، همسر ارباب --
تنها کسی که غنی با آنها او تا به حال در تماس آمده بود -- ایمان خود را به دوخته بود
موفقیت او ، حرفه ای شگرف برای او پیشگویی کرده بود.
هیچ چیز به نظر می رسید وجود داشت در همه از همراهی با چنین حرفه ای حدس زده شده در
ذخیره سازی بالاتر از این زیور آلات زرق و برق دار برای همسر و همسران فرزندان او است.
آنها gleamed تا حدودی مضحک اینجاست که در حال حاضر است.
اما چرا؟ "او خود را پرسید. بود اما یک سوال از غرور در سراسر ؛
و در صورتی که به یک طرف معادله بستری شدند آن را باید به بستری
دیگر.
همسر او Urberville D' شد : آنها می تواند از تبدیل شدن آنها به بهتر از او؟
ناگهان او با شور و شوق گفت : -- "تس ، را -- قرار دادن آنها در
و او از آتش تبدیل خواهد شد ، به او کمک کند.
اما اگر به عنوان سحر و جادو او در حال حاضر donned آنها را به حال -- گردنبند ، گوشواره ، دستبند ، و
تمام. اما لباس شب بلند است که حق را ، تس ، گفت : "
کلر.
"باید به یکی از پایین برای مجموعه ای از دیاموندز مانند آن است."
"بایستی از آن گفت :" تس. "بله ، گفت :" او.
او به او پیشنهاد چگونه در لبه بالایی سینه بند او شیرینی مربا ، بنابراین به عنوان به آن را
تقریبا تقریبی برای برش برای لباس شب و هنگامی که او انجام داده بود ، و
به گردنبند آویز در میان جدا آویزان
سفیدی گلو او ، به عنوان آن را به انجام طراحی شده بود ، او پشت پا به بررسی
او. "آسمان من ، گفت :" کلر "زیبا
شما هستند! "
همانطور که همه می دانند ، پرهای زیبا را پرندگان خوب ، یک دختر دهقانی اما بسیار متوسط
prepossessing به ناظر گاه به گاه در شرایط ساده و لباس او را به عنوان شکوفه
زیبایی های شگفت انگیز در صورتی که به عنوان یک زن از لباس
مد با ایدز است که هنر می تواند بارگزاری صفحه ، در حالی که زیبایی را له و مچاله نیمه شب
که اغلب اما کاهش شکل ببخشید اگر در داخل لفاف بسته بندی زمینه زن قرار داده شده
بر وسعت زمین به جریب یکنواخت از شلغم در یک روز کسل کننده است.
او تا هرگز در حال حاضر تخمین زده می تعالی هنری اندام تس و
ویژگی های.
"اگر شما تنها به یک توپ اتاق ظاهر می شود!" او گفت.
"اما نه -- نه ، عزیزترین ، من فکر می کنم شما دوست من بهترین راه حل در جناح کلاه سر گذاشتن و پنبه رهبانیت --
بله ، بهتر از این ، به خوبی به شما به عنوان حمایت از این شئونات است. "
حس تس از ظاهر قابل توجه خود را به او داده بود و خیط و پیت کردن از هیجان بود که
هنوز شادی نیست. "من آنها را خاموش کنند ،" او گفت ، "در صورت
جاناتان باید من را ببینید.
آنها نه برای من مناسب هستند؟ آنها باید فروخته می شوند ، گمان می کنم؟ "
"ماندن آنان چند دقیقه دیگر اجازه دهید. فروش آنها را؟
هرگز.
این امر می تواند نقض ایمان است. "توسط یک دوم تحت تأثیر قرار داده در فکر او به آسانی
تبعیت نمی کند. او چیزی برای گفتن داشت ، و ممکن است
می شود در این کمک.
او با آن قسمت از جواهرات بر او نشسته ، و آنها دوباره در حدس را به عنوان زیاده روی
که در آن جاناتان احتمالا می تواند با چمدان خود می شود.
آل آنها را برای مصرف خود ریخته شد و هنگامی که او آمد تخت رفته بودند
طولانی مدت. مدت کوتاهی پس از این که شروع به شام ، که
در حال حاضر در یک سمت میز گذاشته بود.
قبل از اینکه آنها به پایان رسید تا به حال وجود دارد ، حرکت تند و سریع در آتش ، دود ، کلاف نخ یا پشم رو به افزایش است که بود
به اتاق bulged ، اگر برخی از غول دست خود را بر روی دودکش بالا برای گذاشته بود
باز کردن درب بیرونی باعث شده بود.
در حال حاضر گام های سنگین در گذرگاه شنیده می شد ، و Angel رفتند از.
"من couldn' هیچ کس را بشنوند در همه توسط ضربه زدن ، "عذرخواهی جاناتان کلم پیچ ، برای آن
او گذشته در "و as't بود باران من در را باز کرد.
ارمغان آورده است چیزهایی که من ، آقا. "
"من بسیار خوشحالم که آنها را ببینید. اما شما خیلی دیر است. "
"خب ، بله ، آقا."
چیزی مقهور در تن جاناتان سوپ کلم است که تا به حال نشده است وجود دارد در وجود دارد
روز ، و خطوط نگرانی شخم زده بر پیشانی خود را در علاوه بر خطوط
سال.
او ادامه داد : -- "ما تمام شده است در لبنی در gallied
چه ممکن است در هکتار 'وحشتناک ترین ابتلاء از شما و Mis'ess شما بوده است -- بنابراین
به نام او در حال حاضر -- سمت چپ ما این a'ternoon.
شاید شما ha'nt کلاغ بعد از ظهر خروس را فراموش کردهاید؟
"عزیز من -- چه --
"خب ، برخی می گوید که این کار را انجام یال یک چیز ، و برخی دیگر ، اما آنچه اتفاق افتاده این است که
Retty Priddle HEV فقیر کمی تلاش کرد به خودش غرق می شوند. "
"نه!
واقعا! چرا او ما را با بقیه خداحافظی -- bade
"بله.
خوب ، آقا ، هنگامی که شما و Mis'ess شما -- تا به نام آنچه او حلال است -- زمانی که شما دو راند
دور ، من می گویم ، Retty و ماریان را bonnets خود و بیرون می رفت و به عنوان وجود دارد
بسیار نیست انجام در حال حاضر ، که شب سال نو ،
و مردمی mops و برومس از آنچه در داخل 'EM ، هیچ کس زمان زیادی متوجه است.
آنها در ادامه به لو - Everard ، جایی که آنها تا به حال summut برای نوشیدن ، و سپس بر روی آنها به vamped
Dree مسلح به صلیب ، و آنها به نظر می رسید به یکدیگر جدا شدند ، Retty قابل توجه در سراسر
آب سکوی اگر برای خانه ، و ماریان
رفتن به روستای بعدی که یکی دیگر از خانه های عمومی وجود دارد.
چیزی بیشتر یا شنیده Retty O 'تا waterman zeed بود ، در راه خانه او ، متوجه
چیزی توسط استخر بزرگ ؛ 'twas کلاه سر گذاشتن و شال خود را از کار برکنار کردن.
در آب او را در بر داشت.
او و یک مرد دیگر به ارمغان آورد خانه اش ، تفکر "مرده بود ، اما او از ذهن دور
توسط درجه می باشد. "
فرشته ، به طور ناگهانی recollecting که تس overhearing این داستان غم انگیز بود ، رفت و به بسته
درب بین گذشت و مسائلی از قبیل اتاق به سالن داخلی که در آن او بود ؛
اما همسر او ، flinging دور شال او را ،
تا به حال به اتاق بیرونی می آیند و گوش دادن به روایت مرد بود ، چشم او
استراحت absently در چمدان ها و قطره های درخشان باران بر آن.
"و بیش از این ، ماریان وجود دارد و او است مست مرده بستر درخت بید یافت می --
دختری که HEV شده است هرگز به لمس هر چیزی قبل از به جز شیلینگ آل شناخته شده ؛
هر چند ، تا مطمئن شوید ، همیشه تخته نان بری خوب زن ، به عنوان صورت خود را نشان داد.
به نظر می رسد که اگر همه خدمتکاران خارج کرد 'ای ذهن خود را رفته بود!"
و Izz؟ پرسید : "تس.
"Izz در مورد خانه به طور معمول ، اما' می گویند : "می توانید حدس بزنید که چگونه از آن اتفاق افتاده ، و او به نظر می رسد
بسیار کم در ذهن در مورد آن ، خدمتکار فقیر ، و همچنین او در اواسط شود.
و به این ترتیب می بینید ، آقا ، در حالی که همه این اتفاق افتاد فقط هنگامی که ما در بسته بندی تله های چند خود را و
شب Mis'ess خود را ، راه آهن ، پانسمان و چیزهایی را به سبد خرید ، چرا ، آن را دیرتر از موقع به من. "
"بله.
خوب ، جاناتان ، طبقه بالا تنه شما ، و نوشیدن یک فنجان آل و
تسریع در اسرع وقت شما می توانید ، در صورتی که شما باید می خواستم؟ "
تس به عقب به سالن داخلی رفته بود و توسط آتش نشسته ، به دنبال wistfully
به آن است.
او شنیده ام صدای پای سنگین جاناتان کلم پیچ به بالا و پایین از پله ها تا به حال انجام شده
قرار دادن چمدان ، و شنیده ام که به لطف خود را بیان او را برای آل شوهرش در زمان از
به او ، و برای پاداش دریافت کرد.
رد پای جاناتان سپس از درب درگذشت ، و سبد خرید خود را creaked دور.
فرشته ام افت رو به جلو نوار بلوط های عظیم که درب را حفظ ، و به
جایی که او بیش از اجاق نشسته ، گونه خود را بین دست های خود را از پشت فشار.
او انتظار می رود او را به پرش به بالا پر زرق و برق و باز کردن توالت دنده که او شده بود
نگران است ، اما او به عنوان افزایش است او را با او در رعد و برق نشسته ،
شمع بر روی میز شام که بیش از حد نازک و glimmering با تب و تاب بودن آن دخالت.
"من با عرض پوزش از شما شنیده ام این داستان غم انگیز در مورد دختران ،" او گفت.
"با این حال ، اجازه ندهید که به شما کم بها کردن آن.
Retty بود به طور طبیعی مرضی ، شما می دانید. "" بدون دست کم علت ، گفت : "تس.
"در حالی که آنها که باعث شود ، آن را پنهان و وانمود آنها هستند."
مقیاس این حادثه برای او تبدیل کرده بود.
آنها دختران ساده و بی گناه در آنان ناخشنودی از عشق تلافی یا عمل متقابل بودند
افتاده ، آنها بهتر است در دست سرنوشت سزاوار بود.
او بدتر سزاوار بود -- با این حال او یکی انتخاب شد.
ستمکاران از او می خواهد که همه بدون پرداخت.
او را به فارثینگ حد اعلی پرداخت ، او این بود که ، وجود دارد و پس از آن.
این تصمیم نهایی او را به زمانی که او را به آتش نگاه کرد ، او برگزاری آمد او
دست.
تابش خیره کننده مداوم از embers در حال حاضر بدون شعله نقاشی دو طرف و پشت
شومینه با رنگ آن ، و به خوبی جلا andirons ، و انبرک برنج قدیمی
که نه دیدار خواهد کرد.
زیرین قفسه منتل با نور بالا و رنگ برافروخته شد ، و
پاها از جدول نزدیکترین آتش است.
صورت و گردن تس را منعکس گرما همان ، که هر یک از GEM تبدیل به
Aldebaran یا شباهنگ -- صورت فلکی سفید ، قرمز ، و سبز چشمک می زند ، که
مبادله رنگ خود را با هر ضربان خود را.
"آیا شما به یاد داشته باشید آنچه که ما به یکدیگر گفت : امروز صبح در مورد گفتن گسل ما؟" او
ناگهان پرسید ، پیدا کردن که او هنوز هم باقی مانده غیر منقول.
"ما صحبت کرد به آرامی شاید ، و شما ممکن است به خوبی انجام داده اند.
اما برای من هیچ وعده سبک است. من می خواهم یک اعتراف به شما عشق است. "
این ، از او ، بنابراین به طور غیر منتظره بجا بود ، تاثیری بر او مشیتی
میان چیزهای دیگر گذارند. : : "شما باید به چیزی اعتراف؟" او گفت :
به سرعت ، و حتی با خوشحالی و امداد رسانی است.
"شما آن را انتظار نیست؟ آه -- شما فکر می کنید بیش از بسیار از من.
در حال حاضر گوش دادن.
سر شما وجود دارد ، زیرا من می خواهم شما را به من ببخش و با من خشمگین نمی شود
برای به گفتن نیست که شما قبل از ، به عنوان شاید من باید انجام داده اند. "
چقدر عجیب بود!
او به نظر می رسید به دو برابر او. او صحبت نمی کنم ، و کلر رفت و در --
"من آن را اشاره نمی کند چرا که ترس از به خطر انداختن شانس من از شما بود ، عزیزم ،
جایزه بزرگ زندگی من -- یاران من من به شما تماس بگیرید.
یاران برادر من در کالج او ، معدن در لبنی Talbothays برنده شد.
خب ، من آن را در معرض خطر نیست.
من قرار بود که به شما بگوید یک ماه پیش -- در زمانی که شما موافقت می شود معدن ، اما من می توانم
نیست ؛ من فکر کردم که ممکن است شما از من دور بترساند.
من آن را از سر باز کردن و سپس با خودم فکر کردم من به شما بگویم دیروز ، به شما یک شانس در
دست کم از فرار من. اما من نداشت.
و من امروز صبح ، هنگامی که شما پیشنهادی ما اعتراف گسل ما را در
فرود -- گناهکار بود که من! اما من باید ، در حال حاضر من می بینم شما نشسته وجود دارد ، بنابراین
رسما.
من تعجب می کنم که اگر شما مرا خواهد بخشید؟ "" O بله!
من مطمئن هستم که -- "" خب ، من امیدوارم که تا.
ولی صبر کنید یک دقیقه.
شما نمی دانید. برای شروع در ابتدا.
هر چند که من تصور ترس پدر فقیر من که من یکی از ابد برای من از دست داده
آموزه ، من البته هستم ، معتقد به اخلاق خوب ، تس ، تا آنجا که می.
من استفاده می شود که بخواهند یک معلم از مردان می شود ، و این یک ناامیدی بزرگ برای من بود وقتی که من
بر داشت من می تواند کلیسا را وارد کنید.
من تحسین spotlessness ، حتی اگر من می تواند بدون ادعا به آن وضع ، و متنفر ناخالصی ، به عنوان
من امیدوارم که من در حال حاضر.
هر چه یکی ممکن است فکر می کنم از الهام عمومی ، صمیمانه باید به مشترک
این کلمات از پل : باشید که تو به عنوان مثال -- در کلمه ، در مکالمه ، در خیریه ، در
روح و روان ، در ایمان ، در خلوص. '
این حفاظت فقط برای ما فقرا انسان است.
صحیح تاریخچه مختصری از زندگی ، یک شاعر رومی ، شرکت عجیب و غریب است که سنت پل می گوید : --
"انسان را از زندگی ایستاده ، از frailties آزاد ، در نیاز به نیزه وابسته به اهالی شمال افریقا ایستاده
یا کمان.
"خب ، یک محل خاص با نیت خوب هموار است ، و داشتن احساس که تا
به شدت ، خواهید دید چه وحشتناک ندامت آن را به من در زمانی که در میان تربیت
اهداف خوب من برای افراد دیگر ، من خودم سقوط کرد. "
او سپس او را از آن زمان از عمر خود را که اشاره شده است زمانی که گفت ،
در مورد شک و تردید و مشکلات در لندن پرتاب ، او را مانند یک چوب پنبه بر روی این امواج ،
فرو اتلاف ساعت هشت و چهل را با یک غریبه.
او ادامه داد : "خوشبختانه من بیدار تقریبا بلافاصله به احساس حماقت من ،".
"من هیچ برای گفتن به او ، و من به خانه آمد.
من تکرار جرم است.
اما من احساس کردم باید به شما با صداقت کامل و افتخار درمان ، و من می توانم
نمی بدون گفتن این است. آیا شما مرا ببخشید؟ "
او فشار دست خود را محکم برای پاسخ.
"سپس ما آن را در یک بار و برای همیشه اخراج -- بیش از حد دردناک است
مناسبت -- و صحبت از چیزی سبکتر "" O ، فرشته -- من تقریبا خوشحالم -- به دلیل در حال حاضر
شما می توانید به من ببخش!
من اعتراف من ساخته شده است. من اعتراف ، بیش از حد -- به یاد داشته باشید ، من گفتم
است. "" آه ، مطمئن باشید!
در حال حاضر و سپس برای آن را ، یکی از شریر کم است. "
"شاید ، هر چند شما لبخند ، آن را به عنوان جدی به عنوان مال شما ، و یا بیشتر از آن است."
به سختی می تواند جدی تر باشد ، عزیزترین. "" نمی -- O نه ، نمی تواند "!
او شروع به پریدن کرد تا شادی فراوان در امید.
: "نه ، نمی تواند جدی تر ، قطعا ، گریه ،" به دلیل 'فقط همان TIS!
من شما را در حال حاضر بگویید. "او نشستم دوباره.
دست خود را هنوز هم ملحق شدند.
خاکستر تحت رنده بودند توسط آتش به صورت عمودی ، روشن مثل یک زباله بسیار مشتاق است.
تخیل ممکن است مشهود luridness آخرین روز در این تب و تاب بودن قرمز coaled ، که
در صورت و دست خود را ، و بر روی... او کاهش یافت ، مشابه به مو سست در مورد ابرو او ،
و شلیک در قسمت پایین پوست ظریف است.
سایه بزرگ شکل خود بر دیوار و سقف افزایش یافت.
او به جلو خم شده ، که در آن هر یک از الماس در پشت گردن او داد چشمک شیطانی مثل
وزغ و فشردن پیشانی خود را در مقابل معبد خود او در داستان خود را از او وارد
آشنایی با الک D' Urberville و
نتایج ، زمزمه کلمات بدون flinching ، و با پلک او افتادگی
پایین. پایان مرحله چهارم
>
فصل XXXV
روایت او به پایان رسید ، حتی دوباره آن اظهارات و توضیحات ثانویه انجام شد.
صدای تس در سراسر سختی افزایش یافته بالاتر از تن باز کردن آن به حال وجود داشته است
هیچ عبارت exculpatory از هر نوع ، و او به حال گریستم.
اما رنگ حتی از چیزهای خارجی به نظر می رسید دچار استحالة به عنوان او
اعلام پیشرفت است.
آتش در رنده شیطان نگاه -- demoniacally خنده دار ، تا اگر آن اهمیتی نمی دهند
در حداقل در مورد تنگه هرمز او. فندر grinned idly ، تا اگر آن را هم
اهمیتی نمی دهند.
نور از آب بطری صرفا در یک مشکل رنگی وجود داشته است.
همه اشیاء مادی در اطراف بی مسئولیتی خود را با تکرار وحشتناک را اعلام کرد.
و در عین حال هیچ چیز از لحظاتی که او شده است بوسیدن به حال او را تغییر کرده است ؛
نه ، هیچ چیز در این ماده از چیزهایی. اما جوهر چیزها تغییر کرده بود.
وقتی که او متوقف شد ، برداشت از endearments قبلی خود را به سماعی به نظر می رسید به
بزور وادار کردن به گوشه ای از مغز خود دور ، از تکرار خود را به عنوان پژواک از
زمان سفاهت supremely نابینا.
کلر انجام عمل بی ربط به هم زدن آتش ؛ اطلاعاتی نداشته
حتی هنوز به پایین از او کردم.
پس از به هم زدن embers او به پا خود افزایش یافت ، تمام نیروی افشای او بود
imparted خود را در حال حاضر است. چهره اش پژمرده بود.
در strenuousness غلظت خود او fitfully روی زمین treadled.
او می تواند توسط هر تدبیر ، نه ، فکر می کنم نزدیک به اندازه کافی است که به معنی او بود
جنبش مبهم.
وقتی او سخن گفت آن را در ناکافی ترین ، صدای از بسیاری از مرسوم بود
زنگ های متنوع او را از او شنیده بود. "تس!"
"بله ، عزیزترین."
"من به این باور؟ از شیوه ای خود را من به آن را به عنوان درست.
O شما نمی تواند از ذهن شما را! باید باشد!
با این وجود شما نیست...
همسر من ، تس من -- هیچ چیزی در شما حکم چنین فرض که "؟
"من از ذهن من هستم" او گفت.
"و در عین حال --" او vacantly او نگاه ، با خیره شدن حواس از سر : "چرا شما نمی
به من بگویید که قبل از؟ آه ، بله ، شما که به من گفت ، در راه --
اما من به شما مانع من به یاد داشته باشید! "
و اینها و دیگر از کلمات او چیزی جز یاوه گفتن بی مبالات از سطح بودند
در حالی که از اعماق فلج باقی ماند. او دور تبدیل شده ، و بیش از یک صندلی خم.
تس او را به دنبال به وسط اتاق ، جایی که او بود ، و همانجا ایستاد خیره
او را با چشم که گریه نمی.
در حال حاضر او را بر زانو های خود را کنار پای او داخل است و فقدان ، و او از این موقعیت
دولا شده در پشته. "به نام عشق ما ، به من ببخش!" او
زمزمه با خشکی دهان.
"من شما را برای همین بخشوده" و او پاسخ دهد ، او دوباره گفت : --
"مرا ببخش که شما آمرزیده! من شما را ببخشد ، فرشته. "
"شما -- بله ، شما انجام دهد."
"اما شما من را ببخش نه؟" "تس O ، بخشش کند به صدق نمی کند
مورد! شما یک نفر بود ، در حال حاضر شما هستند دیگر.
خدای من -- چگونه می توان آمرزش ملاقات چنین چیز عجیب و غریب -- تردستی عنوان که "!
او متوقف شد ، فکر این تعریف و سپس به طور ناگهانی به وحشتناک شکست خنده
به عنوان غیر طبیعی و رنگ پریده به عنوان خنده در جهنم است.
"Don't -- don't!
برای من کاملا می کشد ، که "او shrieked. "O بر من رحمت -- رحمت!"
او پاسخ دهد و ، ناخوش سفید ، او شروع به پریدن کرد.
"فرشته ، فرشته! چه چیزی شما را توسط آن خنده چیست؟ "او گریه.
"آیا شما می دانید این است که من؟" او سرش را تکان داد.
"من امید ، اشتیاق ، دعا ، شما را خوشحال!
من فکر چه شادی از آن خواهد شد برای این کار ، نالایق همسر من خواهد بود اگر من
را ندارند!
این چیزی است که من حس کرده اند ، فرشته! "" من می دانم که. "
"من فکر می کردم ، فرشته ، که شما مرا دوست -- من ، من بسیار از خود!
اگر این است من شما را دوست ، O چگونه می تواند آن باشد که شما نگاه کنند و می گویند؟
شخصیت ناهنجار ترسناک بازی!
شروع به شما را دوست دارم ، من شما را دوست دارم برای همیشه -- در تمام تغییرات در تمام بی احترامی ،
زیرا تو خودت را. من از نه بیشتر.
پس چگونه می تواند به شما ، O شوهر خود من ، عشق ورزیدن به من؟ "
"تکرار می کنم ، زن من شده اند با محبت شما نیست."
"اما چه کسی؟"
"یکی دیگر از زن در شکل خود را." او در سخنان خود درک تحقق
foreboding نگران خود او در زمان سابق است.
او بر او به عنوان یک گونه از غاصب نگاه یک زن به جرم در پوشش
یکی از بی گناه.
ترور بود بر چهره سفید خود را به عنوان او که آن را دیدم و گونه او شل بود و دهانش را
تقریبا جنبه ای از یک سوراخ گرد کم داشتند.
حس وحشتناک خود را از او تا او را deadened که او مبهوت ، و او
پا رو به جلو ، از فکر او بود که به سقوط است.
"بنشینید ، نشستن ، او گفت : به آرامی.
"شما نامناسب قرار دارند و طبیعی است که شما باید."
او نشستن ، بدون دانستن جایی که او بود ، که تیره و تار نگاه هنوز هم بر او
صورت ، و چشم او را به مانند خزش گوشت او.
"من به شما تعلق ندارند هیچ ، پس از آن؟ می توانم ، فرشته" او پرسید : بی اراده.
"این من نیست ، اما یکی دیگر از زن مثل من که او دوست داشت ، او می گوید."
تصویر بزرگ ایجاد می شود او را به ترحم بر خودش را به عنوان یکی که بد استفاده بود.
پر از چشم او به عنوان او در نظر گرفته و موقعیت خود را بیشتر او تبدیل گرد و
پشت سر هم به سیل اشک خود دلسوز است.
کلر در این تغییر ، رها برای اثر خود را از آنچه اتفاق افتاده بود
شروع به زحمت او را تنها کمتر از وای از افشای خود.
او صبورانه منتظر ، apathetically ، تا خشونت از غم و اندوه او خود را پوشیده بود
، و با عجله خود را از گریند به ابتلا به نفس نفس زدن در فواصل زمانی کاهش یافته بود.
"فرشته" او گفت : به طور ناگهانی ، در زنگ های طبیعی او ، دیوانه ، صدای خشک و ترور
داشتن سمت چپ او در حال حاضر است. "فرشته ، من هم برای شما ستمکاران است و من به
با هم زندگی کنند؟ "
"من قادر نبوده اند به فکر می کنم آنچه که ما می تواند انجام دهد."
"من باید از شما درخواست به اجازه بدهید من با شما ، فرشته زندگی می کنند ، چون من فاقد حق!
من نباید نوشتن به مادر و خواهر می گویند ما را بر ازدواج ، همان طور که گفتم من انجام دهید ؛
و من باید خوب hussif من قطع و به منظور ایجاد در حالی که ما در پایان به
مسافرخانه است. "
"باید شما نیست؟"
"نه ، من باید کاری نیست ، مگر من به شما سفارش و اگر شما را به دور از من من باید
پیروی نمی EE ؛ و اگر شما به من صحبت می کنند هرگز از من نباید بپرسید که چرا ، مگر اینکه شما
به من بگویید من ممکن است. "
"و اگر من دستور شما را به انجام هر کاری؟" "من شما را مانند برده رنجور خود را اطاعت
حتی اگر آن را به دراز کشیدن و می میرند. "" شما بسیار خوب است.
اما آن را به من اعتصاب است که هماهنگی بین خلق و خوی حال حاضر خود را می خواهید وجود دارد خود
فداکاری و خلق و خوی گذشته خود را از حفظ خود است. "
این کلمات برای اولین بار از خصومت شد.
برای پرت کردن sarcasms استادانه درست شده در تس ، با این حال ، بسیار شبیه flinging آنها را در یک
سگ یا گربه.
charms از ظرافت خود را unappreciated او گذشت و او فقط آنها را دریافت کرد
با صداهای معاند که بدان معنی است که خشم حکومت.
او باقی ماند و لال و نمی دانستند که او smothering محبت خود را برای او.
او به سختی مشاهده کرد که به آرامی یک اشک را بر گونه او ، پارگی بزرگ فرود که
بزرگ منافذ پوست که کاملا بر آن نورد ، مانند عدسی شی از
میکروسکوپ.
در همین حال reillumination به تغییرات وحشتناک و کلی است که او اقرار زنا را به حال
در زندگی خود را شکل دراورده شده ، در جهان او ، به او بازگشت و سعی کرد به شدت
برای پیشبرد در میان شرایط جدید است که در آن او ایستاده است.
برخی از اقدام متعاقب آن لازم بود ، در عین حال چه؟
تس "،" او گفت ، به آرامی به او می تواند صحبت می کنند ، "من نمی تواند باقی بماند -- در این اتاق -- فقط
در حال حاضر. من راه رفتن از راه کم است. "
او به آرامی اتاق را ترک ، و دو لیوان شراب است که او را برای ریخته شد.
شام خود را -- یکی برای او ، برای او -- بر روی میز باقی ماند untasted.
این بود آنچه در حال دهن دره خود را به آمده بود.
در چای ، دو یا سه ساعت قبل ، آنها در freakishness از محبت ،
مست از یک فنجان.
بسته شدن درب را پشت سر گذاشته ، آن را به آرامی به عنوان کشیده شده بود ، تس roused از
بی حسی او. او رفته بود ، او نمی تواند باقی بماند.
عجله flinging پنهان سازی خود را به دور او ، او را باز کرد و به دنبال ، قرار دادن از
شمع اگر او از آینده هرگز به عقب است.
باران بود و شب در حال حاضر روشن شد.
او به زودی در پاشنه خود نزدیک برای کلر راه می رفت به آرامی و بدون هدف.
فرم او در کنار او شکل نور خاکستری نگاه سیاه و سفید ، شیطانی ، و منع و
او را به عنوان طعنه زدن لمس آن قسمت از جواهرات که او لحظه ای بسیار افتخار شده بود احساس می شود.
کلر تبدیل شنیدن صدای پای او ، اما به رسمیت شناختن خود را از حضور او به نظر می رسید
تفاوت را به او ، و او بر روی بیش از قوس پنج خمیازه کشیدن از بزرگ رفت
پل در جلوی خانه.
آهنگ های گاو و اسب در جاده ها پر از آب شد ، باران است به اندازه کافی
به آنها اتهام ، اما به اندازه کافی نیست که آنها را بشویید دور.
در سراسر این استخرهای دقیقه ای در حمل و نقل سریع او به عنوان ستاره های منعکس flitted
گذشت او می توانست شناخته نشده بودند درخشان سربار اگر او تا به حال آنها را ندیده
وجود دارد -- vastest چیز از جهان تصویربرداری در اشیاء تا متوسط است.
جایی که آنها به حال سفر به روز شد و در همان دره به عنوان Talbothays ،
اما برخی مایل پایین رودخانه پایین و محیط اطراف باز بودن ، او نگه داشته
به راحتی در نزد او.
دور از خانه جاده زخم از طریق سکوی ، و همراه با این ، او به دنبال
کلر بدون هر گونه تلاش به آمده تا با او یا او را جذب کند ، اما با گنگ و
راحت و کاربر پسند خالی.
تاریخ آخرین تغییر ، با این حال ، پیاده روی بی خود او را به ارمغان آورد تا در کنار او ، و هنوز هم او گفت :
هیچ چیز نیست.
ظلم و صداقت فریب خورده است که اغلب بزرگ پس از عصر روشنگری ، و آن شد
توانا در کلر در حال حاضر.
هوا در فضای باز بود ظاهرا دور از او گرفته همه تمایل به عمل ضربه ؛
او می دانست که او را بدون تابش دیدم -- در تمام bareness او ، آن زمان
شعار هزلی مزمور خود را در او بعد ها --
بنگر ، هنگامی که چهره تو لخت ساخته شده است ، او که عاشق تو باید نفرت ؛
چهره تو باید بیشتر منصفانه در پاییز سرنوشت تو است.
برای زندگی تو باید به عنوان یک برگ سقوط می شود و به عنوان باران ریخته ؛
و حجاب از سر تو خواهد غم و اندوه ، و تاج باید درد.
او هنوز هم بدقت فکر کردن ، و همدم او بود قدرت در حال حاضر ناکافی به
شکستن یا منحرف سویه اندیشه. ضعیف چیزی که حضور او را باید
تبدیل شدن به او!
او نمی تواند کمک کند پرداختن به کلر. "من چه کرده ام -- من چه کرده ام!
من از هر چیزی را که تداخل با belies یا عشق من برای شما نمی گفت.
شما فکر نمی کنم من به آن برنامه ریزی شده ، شما انجام دهم؟
آن را در ذهن خود آن چیزی است که شما عصبانی ، فرشته ، آن را در من نیست.
O ، آن را در من نیست و من آن زن فریبکارانه شما به من فکر می کنم! "
H'm -- خوب.
فریبکارانه نشده ، همسر من ، اما یکسان نیستند. نه ، نه همان است.
اما قرار نمیدهیم شما را سرزنش کنم. من قسم خورده است که من و من انجام خواهد داد
همه چیز را به اجتناب از آن. "
اما او در مورد شفاعت در حواس پرتی او رفت و چیزهایی که شاید گفت ،
می شده اند و بهتر از چپ به سکوت است. "فرشته -- فرشته!
من یک کودک بود -- هنگامی که کودک از آن اتفاق افتاد!
من می دانستم که هیچ چیز از مردان است. "" شما در برابر از sinning گناه ،
که قبول دارم. "" سپس شما من را ببخش نه؟ "
"من را ببخش شما ، اما بخشش است نه همه."
"من و عشق؟" به این سوال او پاسخ دهد.
"O فرشته -- مادرم می گوید که گاهی اوقات اتفاق می افتد -- او می داند چند مورد که در آن
آنها بدتر از من ، و شوهر آن را تا به فکر نه چندان -- تا کنون بیش از آن در کردم
دست کم.
و در عین حال زن او را دوست نداشته ای که من به شما! "
"آیا تس ، نه ، قضاوت نمی کند. جوامع مختلف ، آداب مختلف.
شما تقریبا به من می گویند شما unapprehending زن دهقانی ، که
به نسبت از چیزهایی اجتماعی هرگز آغاز شده است.
شما نمی دانید که آنچه به شما می گویند. "
"من تنها یک روستایی بر اساس موقعیت ، طبیعت!"
او با ضربه به خشم صحبت می کرد ، اما رفت و به عنوان آن می آمدند.
"بسیار بدتر برای شما.
من فکر می کنم که کشیش بخش که کشف شجره نامه خود را انجام داده اند بهتر است اگر او تا به حال
برگزار شد زبان او.
من نمی توانم کمک مرتبط کاهش خود را به عنوان یک خانواده با این حقیقت دیگر -- از شما می خواهم
قاطعیت می باشد. خانواده های ضعیف و ناتوان این مفهوم را میرسانند بخواهد ضعیف و ناتوان ،
سالخورده و فرتوت رفتار.
بهشت ، چرا شما به من یک دسته برای despising شما را بیشتر با اطلاع رسانی از شما
تبار!
در اینجا من فکر می کردم شما یک کودک جدید فنر از طبیعت ؛ شما وجود دارد ، دیرتر از موقع
نهال از اشراف نیروی خود را از دست داده! "" بسیاری از خانواده به عنوان معدن به عنوان بد در
که!
خانواده Retty زمانی زمینداران بزرگ ، و بودند لبنیات فروش Billett.
و Debbyhouses ، که در حال حاضر carters بودند ، پس از آن که د Bayeux خانواده.
شما مانند من در همه جا. TIS یکی از ویژگی های از شهرستان ما ، و من نمی تواند کمک کند
آن. "" بسیار بدتر برای شهرستان می باشد. "
او این سرکوفت میزند را به صورت فله خود را در زمان به سادگی ، نه در خاص خود را ؛ او
دوست ندارد او را به عنوان او تاکنون او را دوست بود ، و به همه چیز او بی تفاوت بود.
آنها سرگردان بار دیگر در سکوت.
گفته می شد پس از آن که یک کلبه نشین Wellbridge ، که رفت و اواخر آن شب
برای یک پزشک ، دو عاشق در مراتع ، راه رفتن بسیار آرام ، بدون ملاقات
صحبت ، یکی در پشت دیگری ، همانطور که در
در صفوف منظم مراسم تشییع جنازه ، و نگاه اجمالی است که او چهره خود را به دست آمده به نظر می رسید برای دلالت کردن
که آنها مضطرب و ناراحت بودند.
دوباره به بعد ، او آنها را به تصویب رساند مجددا در همین زمینه ، پیشرفت به آرامی ،
و بدون در نظر گرفتن ساعت و از شب سیاه مانند قبل است.
آن را فقط در حساب از اشتغال ذهنی خود را با امور خود بود ، و بیماری در
خانه اش ، که او در نظر داشت نه حادثه کنجکاو ، که ، با این حال ، او
به یاد می آورد در حالی که مدت ها پس از.
در فاصله رفتن کلبه نشین و آینده ، او به شوهرش گفته بود --
"من نمی بینیم چگونه من می توانم کمک که می تواند عامل بدبختی زیادی به شما در تمام عمر خود را.
رودخانه پایین وجود دارد.
من می توانم پایان دادن به خودم در آن قرار داده است. من نمی ترسم. "
"من نمی خواهید برای اضافه کردن قتل به follies دیگر من ،" او گفت.
"من چیزی برای نشان می دهد که من آن را انجام داد خودم را ترک -- در حساب از شرم من.
آنها شما را سرزنش نیست سپس "" صحبت نمی کنم تا absurdly -- من به مایل نیستید
شنیدن آن.
این بی معنی است که این اندیشهها را در این نوع صورت ، که است و نه یکی برای
خنده طنز از تراژدی. شما در حداقل درک
کیفیت نتیجه وقایع ناگوار.
این امر می تواند در نور از یک شوخی نه دهم از جهان مشاهده شده اگر آن را
شناخته شده است. لطفا ملزم به من با بازگشت به خانه ،
و از رفتن به رختخواب است. "
"من خواهد شد ، گفت :" او وحی.
آنها به حال دور توسط یک جاده که منجر به خرابه های شناخته شده از سیسترسیها rambled
ابی در پشت آسیاب ، دومی داشتن ، در قرن گذشته ، به متصل شده
ایجاد رهبانی.
آسیاب هنوز هم بر ، غذا که یک ضرورت همیشگی کار می کرد ، ابی بود
جان سپردند ، احکام و فرامین در حال گذرا است.
یکی به طور مداوم می بیند خدمت outlasting موقت خدمت
ابدی.
راه رفتن آنها با آمیخته به شده است ، آنها هنوز نه چندان دور از خانه ، و در
پیروی از مسیر خود او فقط برای رسیدن به پل سنگی بزرگ در سراسر اصلی
رودخانه و به دنبال راه را برای چند متری.
وقتی که او ، همه چیز باقی مانده است که او آن را ترک کرده بود ، آتش هنوز
سوزان بود.
او از اقامت در طبقه پایین برای بیش از یک دقیقه است ، اما اقدام به اتاق او ،
بکدام نقطه توشه گرفته شده بود.
در اینجا او را بر روی لبه تخت نشست ، به دنبال مستقیما در اطراف ، و در حال حاضر آغاز شد
لخت کردن.
در از بین بردن نور به سمت تختخواب اشعه آن بر تستر سفید کاهش یافت
dimity ؛ چیزی حلق آویز در زیر آن بود ، و او بلند شمع به دیدن آنچه در آن
تنه درخت از دارواش. فرشته آن قرار داده شده بود وجود دارد و به او میگفتند که در می دانستند
فوری.
این توضیح از آن بسته مرموز بود که آن را آنقدر سخت شده بود
بسته بندی و آوردن ؛ که مطالب او نمی توانست به او توضیح دهد ، گفت : آن زمان به زودی
نشان می دهد او را هدف آن است.
او در خوش مزه کردن و خوشنودی خود را از آن آویزان شده بود وجود دارد.
چگونه احمقانه و بی مورد که دارواش نگاه در حال حاضر است.
داشتن چیزی بیشتر به ترس ، با هر چیزی کمیاب به امید ، که او به خرد شدن
به نظر می رسید بدون وعده هر چیز دیگری ، غیر روحانی کردن dully وجود دارد.
هنگامی که غم و اندوه متوقف می شود سوداگرانه ، خواب می بیند فرصت او است.
در میان بسیاری از حالات شادتر که ممنوع سکون این خلق و خوی آن استقبال شد ،
و در چند دقیقه تس تنهایی وجود ، احاطه شده توسط معطر به سایت همیشگی باشد
سکون از اتاق بودند یکبار ،
احتمالا با عروس اتاق از اصل و نسب خود را.
بعدها در آن شب کلر نیز retraced مراحل خود را به خانه.
ورود به نرمی به اتاق نشسته او به دست آمده در نور ، و با شیوه ای
که البته خود در نظر گرفته شده بود ، او فرش خود را بر اسب قدیمی مو مبل گسترش که
ایستاده بود ، و تقریبا آن را به یک خواب نیمکت ، شکل گرفته است.
قبل از دراز کشیدن او رخنه کرد به طبقه بالا تخس پابرهنه ، و در درب خود را به گوش
آپارتمان.
او را اندازه گیری تنفس گفت که او در خواب عمیق است.
"خدا را شکر" زمزمه کلر ، و در عین حال او آگاه از اضطراب سخت و ناگهانی از تلخی بود
اندیشه -- تقریبا درست است ، هر چند نه به طور کامل تا -- که پس از منتقل بار
از زندگی خود را به شانه های او ، او هم اکنون reposing بدون مراقبت بود.
او پشت به فرود ، و سپس ، دو دل ، دور با آن مواجه بودند دوباره به خانه اش.
در عمل ، او گرفتار دید از یکی از D' Urberville dames ، که پرتره بود
بلافاصله بر سر در ورودی به شبستان تس.
در زیر نور شمع ، نقاشی بود بیش از ناخوشایند است.
طراحی شیطانی lurked در ویژگی های زن ، یک هدف متمرکز انتقام
در مورد جنس دیگر -- پس از آن به او به نظر می رسید پس از آن.
سینه بند کارولین پرتره کم بود -- دقیقا به عنوان تس زمانی که او شده بود
جمع آن برای نشان دادن این گردنبند ؛ و دوباره او را تجربه ناراحت کننده
احساس شباهت بین آنها را.
چک کافی بود. او عقب نشینی خود را از سر گرفت و فرود است.
هوا او آرام و سرد باقی ماند ، و دهان کوچک خود فشرده نمایه سازی قدرت خود را از
خود کنترل ، چهره اش پوشیده هنوز که بیان وحشتناک استریل که تا به حال
از زمان افشای او گسترش آن را برعهده.
این چهره یک مرد بود که دیگر برده شور بود ، با این حال که هیچ مزیت را در بر داشت
امتیاز خود را.
او به سادگی در مورد احتمالات دلخراش تجربه انسانی بود ،
unexpectedness از چیزها.
هیچ چیز آنقدر خالص ، بسیار شیرین است ، دوشیزهای تا به عنوان تس ممکن به نظر می رسید به حال در تمام این مدت طولانی
که او تا به حال او را ستایش ، تا یک ساعت پیش ، اما
کمی کمتر است ، و چه جهان دور!
او استدلال کرد به اشتباه ، زمانی که او به خود گفت : که قلب خود را در نمایه سازی نکرده
طراوت صادقانه چهره او ، اما تس مدافع به او حق مجموعه ای را نداشت.
آیا امکان آن وجود دارد ، او ادامه داد که چشم که به عنوان آنها بیان هرگز gazed
هر واگرایی از آنچه زبان گفتن بودند ، در عین حال همیشه از دیدن جهان دیگری
پشت یکی از ظاهری او ، ناسازگار و متضاد؟
او بر روی نیمکت خود را در اتاق نشسته پشت بخوابید و نور را خاموش است.
شب در آمد ، و در زمان تا محل آن وجود دارد ، لا قید و بی تفاوت ؛
شب که در حال حاضر بلعیده بودند تا به حال شادی او ، و در حال حاضر آن را هضم
listlessly و آماده بود فرو برد
سعادت هزار نفر دیگر با اختلال کم و یا تغییر قیافه.
>
فصل XXXVI
کلر به وجود آمد در نور سپیده دم که خاکستری بود و دزدکی ، به عنوان اینکه با همراه
جرم و جنایت.
شومینه او را با embers منقرض آن روبرو ، گسترش میز شام ،
انجا ایستاده بود دو لیوان پر از شراب untasted ، در حال حاضر تخت و فیلم مانند او
صندلی خالی و خود را دیگر
مقالات مبلمان ، با نگاه ابدی خود را که نمی توانند به آن کمک کند ، خود را
پرس و جو غیر قابل تحمل بود که باید انجام شود؟ از بالا بود نه صدایی وجود دارد ، اما در چند
دقیقه وجود دارد ، صدای در درب آمد.
به یاد او که این امر می تواند همسر کلبه نشین همسایه که قرار بود
وزیر خود را می خواهد در حالی که آنها باقی ماند اینجا.
حضور فرد سوم در خانه خواهد بود بسیار بی دست و پا فقط در حال حاضر ، و ،
که در حال حاضر لباس ، او پنجره را باز و آگاهانه او را که آنها می توانند مدیریت
SHIFT را برای خود که آن روز صبح.
او یک شیر می تواند در دست او بود ، که او به او گفت درب را ترک.
هنگامی که بانو رفته بود ، او در محله پشت خانه را برای سوخت جستجو
و به سرعت آتش روشن است.
مقدار زیادی از تخم مرغ ، کره ، نان ، و به همین ترتیب در دولابچه وجود دارد ، و کلر به زودی به حال
صبحانه گذاشته ، تجارب خود را در لبنی داشتن رندر او را در اسان
آماده سازی داخلی.
دود از چوب مشتعل شده از دودکش بدون مانند سر ستون نیلوفر آبی گل رز ؛
مردم محلی بودند که عبور از آن را دیدم ، و فکر از زوجی که تازه ازدواج کرده ،
و خوشبختی آنها غبطه می خوردند.
فرشته دور نگاه نهایی کاربر به سایر نظرسنجی ، و سپس رفتن به پای پله ها ، به نام
یک صدای معمولی -- «صبحانه آماده است!"
او باز درب جلو ، و در زمان چند قدم در هوای صبح.
هنگامی که ، پس از یک فضای کوتاه ، او آمد او در حال حاضر در اتاق نشسته بود
مکانیکی تنظیم مجدد چیزهایی صبحانه.
او به طور کامل attired بود ، و فاصله زمانی از زمان تماس خود را ، اما دو یا شده بود
سه دقیقه ، او باید شده اند لباس پوشیدن و یا تقریبا تا قبل از او رفت و او را احضار.
موهایش را در یک توده گرد بزرگ در پشت سر خود پیچ خورده بود ، و او تا به حال
را در یکی از frocks جدید -- پوشاک های پشمی آبی کمرنگ با گردن frillings از
سفید.
دست و صورت او به نظر می رسد می شود سرد ، و او احتمالا به حال نشسته در لباس پوشیدن
اتاق خواب ، یک مدت طولانی را بدون هیچ گونه آتش.
تمدن مشخص شده از تن کلر در فراخوانی او به نظر می رسید به او الهام گرفته ،
برای لحظه ای ، با روشنایی ضعیف تابیدن جدید از امید است. اما به زودی فوت کرد زمانی که او در او نگاه کرد.
جفت ، در حقیقت شدند ، اما خاکستر از آتش سوزی های سابق خود.
به غم و اندوه داغ سنگینی شب قبل موفق شده بود و به نظر می رسید که اگر
هیچ چیز نمی توانست روشن شدن یا از آنها به شور حس هر.
او به آرامی صحبت کرد به او ، و او را با یک undemonstrativeness مانند جواب است.
در آخر به او آمد به او ، به دنبال در صورت به شدت تعریف شده به عنوان یکی که تا به حال هیچ
آگاهی که خود را تشکیل یک شیء قابل مشاهده.
"فرشته!" او گفت ، و متوقف شد ، دست زدن به او را با انگشتان او به آرامی به عنوان یک نسیم ، به عنوان
هر چند او به سختی می تواند وجود داشته باشد در جسم انسان بود که یک بار او را باور
عاشق.
چشمانش روشن شد ، گونه رنگ پریده او هنوز گرد شدگی عادی خود را نشان داد ، هر چند نیم
اشک خشک شده آن را برعهده درخشان آثار باقی مانده بود و دهان معمولا قرمز رسیده بود
تقریبا به عنوان به عنوان گونه او را کمرنگ می باشند.
Throbbingly زنده او هنوز ، تحت فشار های ناشی از غم و اندوه ذهنی خود زندگی
ضرب و شتم تا brokenly که کمی کشش بیشتری بر آن که باعث بیماری واقعی ، مبهم او
چشم مشخصه ، و دهان خود را نازک.
او نگاه کاملا خالص است.
طبیعت ، در نیرنگ خارق العاده خود ، مهر و موم از دوشیزگی بر تس قرار داده بودند
لقاء است که او در او را به هوا stupefied gazed.
"تس!
می گوید که این درست نیست! نه ، این درست نیست! "
"صحیح است." "هر کلمه؟"
"هر کلمه ای."
او او نگاه imploringly ، که اگر او به میل و علاقه خواهد بود که دروغ را از او گرفته شده
لبها ، دانستن آن را به یکی ، و از آن نوعی از سفسطه ، معتبر ، ساخته شده توسط
انکار.
با این حال ، او فقط تکرار -- "درست است."
"آیا او زندگی می کنند؟" فرشته پس از آن پرسید.
"نوزاد فوت کرد."
اما مرد؟ "" او زنده است. "
آخرین ناامیدی بر چهره کلر منتقل می شود. "آیا او در انگلستان؟"
"بله".
او در زمان چند قدم مبهم است. "موضع من -- این ،" او گفت به طور ناگهانی.
"من فکر می کردم -- هر مردی می توانست تصور -- که با دادن تا همه جاه طلبی را به نفع خود
همسر با ایستاده ، اجتماعی و با مجله فورچون ، با دانش جهان ، من باید
امن معصومیت روستایی را قطعا به عنوان من
باید به گونه ها صورتی امن ، اما -- با این حال ، من هیچ مردی به سرزنش شما و من نیست ".
تس احساس و موقعیت خود را به طور کامل که باقی مانده شده بود ، مورد نیاز نیست.
در آن دراز فقط زجر از آن ، او را دیدم که او را به همه دور از دست داده بود.
"فرشته -- من باید نه اجازه دهید آن را به ازدواج با شما اگر من تا به حال شناخته شده نیست که
بعد از همه ، راه گذشته از آن برای شما وجود دارد ، هر چند که من امیدوار شما را هرگز --
صدای او بزرگ نیرومند و درشت هیکل است.
"آخرین راه؟" "منظورم این است ، برای خلاص شدن از من.
شما می توانید از شر من. "" چگونه؟ "
"با طلاق من."
خوب آسمان -- چگونه می تواند شما را بسیار ساده! چگونه می تواند شما را طلاق؟ "
"آیا می توانید -- در حال حاضر من به شما گفته؟ من فکر کردم اعتراف من به شما خواهد داد
زمینه را برای آن. "
"O تس -- شما بیش از حد ، بیش از حد -- کودکانه -- بدون شکل منظم هندسی -- خام ، گمان می کنم!
من نمی دانم آنچه شما هستند. شما قانون را درک کنید -- شما نمی نمی
درک! "
"-- شما می توانید" "در واقع من نمی تواند".
شرم سریع با بدبختی بر چهره شنونده را مخلوط می شوند.
"من فکر می کردم -- من فکر کردم :" او زمزمه.
"O ، در حال حاضر می بینم چه ستمکار من به شما به نظر می رسد! باور -- باور من ، در روح من ، من هرگز
فکر که شما می توانید!
من امیدوار شما نمی هنوز من ، بدون شک بر این باور است ، که شما می توانید به من کردن کاربر به سایر نظرسنجی
اگر شما تعیین می کند ، و من را دوست ندارد -- در -- همه "!
"شما اشتباه ،" او گفت.
"O ، پس من باید آن را انجام داده ، انجام داده اند آن شب گذشته!
اما من تا به حال شجاعت نیست. این درست مثل من! "
"شجاعت برای انجام چه؟"
همانطور که او پاسخ دهد او را به دست گرفت.
: "چه بود شما را از انجام تفکر؟" او نپرسید.
"پایان دادن به خودم."
"وقتی" او تحت این شیوه ای inquisitorial writhed
او است. "شب گذشته ،" او جواب داد.
"کجا؟"
"تحت دارواش خود را" "خوب من --!
چگونه؟ "او پرسید : sternly. "من به شما بگوید که آیا شما نخواهد بود عصبانی
من! "او گفت ، کوچک کردن.
"آن را با طناب از کادر من بود. اما من نمی توانست -- انجام آخرین چیزی!
من نگران بود که ممکن است یک رسوایی به نام شما می شود. "
کیفیت غیر منتظره از این اعتراف ، واپیچیدن از او ، و نه به طور داوطلبانه ، به لرزه در آورد
او perceptibly.
اما او هنوز هم به او برگزار شد ، و اجازه دادن به نگاه خود را از صورت خود را رو به پایین سقوط او
گفت : "در حال حاضر ، به این گوش. شما نباید به خود جرات چنین فکر می کنم
چیزی که وحشتناک!
چگونه می تواند شما را! شما مرا به عنوان شوهر خود را به وعده
تلاش که هیچ. "" من آماده ام به وعده.
من تو را دیدم چه ستمکار آن بود. "
"ماهواره! ایده از شما نالایق بود فراتر از
توضیحات. "
آن بود : "اما فرشته" او التماس کرد ، بزرگ چشم خود را در بی علاقگی آرام بر او ،
به طور کامل بر روی حساب کاربری خود شوید فکر -- به مجموعه شما را بدون رسوایی از طلاق
که من فکر کردم شما را مجبور به گرفتن.
من باید انجام آن را در معدن هرگز سر می پروراند.
با این حال ، این کار را با دست خود من خیلی خوب است برای من ، بعد از همه.
این شما را خراب است ، من شوهر ، که باید به اعتصاب ضربه.
من فکر می کنم من باید شما را بیشتر عشق ، در صورتی که ممکن است ، اگر شما می توانستید خودتان را به ارمغان بیاورد
این کار را انجام دهید ، از هیچ راه دیگری برای فرار برای 'EE وجود دارد.
من احساس می کنم من کاملا بی ارزش!
بسیار تا حد زیادی در راه! "" SSH! "
"خوب ، از شما می گویم هیچ ، من نیست. من هیچ مایل مخالف شما است. "
او می دانست که این درست باشد به اندازه کافی.
از آنجا که یاس و نومیدی از شب فعالیت خود را به صفر کاهش یافته بود ، و
هیچ rashness بیشتر می شود ترس از ، بود.
تس سعی به خودش مشغول دوباره بر سر میز صبحانه با موفقیت بیشتر یا کمتر ،
و آنها هر دو در همان سمت نشست ، به طوری که نگاههای خود را برآورده نمی.
در اولین چیزی بی دست و پا در شنیدن به یکدیگر خوردن و نوشیدن وجود دارد ، اما این
نمی تواند فرار علاوه بر این ، مقدار غذا خوردن انجام می شود در هر دو طرف کم بود.
صبحانه بیش او افزایش یافت ، و گفتن به او یک ساعت یک که در آن ، او ممکن است انتظار می رود
شام ، رفت به میلر در تسریع مکانیکی طرح
مطالعه که کسب و کار ، که تنها دلیل او عملی برای آمدن به اینجا بوده است.
وقتی که او رفته تس در پنجره ایستادند ، و در حال حاضر شاهد شکل خود را با عبور از
پل سنگ بزرگی که انجام داد به محل آسیاب.
او در پشت آن غرق ، و فراتر از آن راه آهن عبور و ناپدید شده است.
سپس ، بدون آه ، او تبدیل توجه خود را به اتاق ، و شروع به پاکسازی
میز و تنظیم آن به منظور.
مستخدمه به زودی آمد. حضور او در ابتدا یک سویه بر
تس ، اما پس از آن کاهش.
او ساعت نیمه گذشته دوازده ترک دستیار او به تنهایی در آشپزخانه و در بازگشت به
اتاق نشسته ، منتظر ظهور دوباره شکل فرشته در پشت پل.
او حدود یک خود را نشان داد.
چهره برافروخته او ، اگر چه او یک چهارم از خاموش مایل بود.
او به آشپزخانه دوید تا شام در خدمت زمان او باید وارد است.
او رفت و برای اولین بار به اتاقی که در آن دست خود را شسته بود با هم روز قبل
و او به عنوان وارد اتاق نشسته بشقاب را پوشش می دهد در صورتی که توسط گل رز از ظروف
حرکت خود او.
وقت شناس چگونه! "او گفت. "بله.
من تو را دیدم شما بیش از این پل ، گفت : "او.
غذا در بحث از آنچه او انجام شده بود مرسوم در طول صبح گذشت
در آسیاب ابی ، از روش های bolting و ماشین آلات کهنه پرست ،
که او می ترسید او آگاه نیست
تا حد زیادی بر شیوه های نوین بهبود یافته ، برخی از آن ظاهرا در استفاده از زمان شده اند
روز آن را برای راهبان در ساختمان های مجاور conventual زمین -- در حال حاضر یک پشته
خرابه ها در همه جا به چشم می خورد.
او خانه را ترک دوباره با این در این دوره از یک ساعت ، از آمدن به خانه در غروب ، و اشغال
خود را از طریق شب با مدارک خود.
او می ترسید او در راه بود ، و زمانی که زن رفته بود ، بازنشسته شد به آشپزخانه ،
جایی که او به خودش مشغول و همچنین او می تواند برای بیش از یک ساعت است.
شکل کلر در درب ظاهر شد.
او گفت : "شما نباید مثل این کار ،". "شما بنده من نیست ؛ شما همسر من است."
او چشمانش را بلند او ، و تا حدودی روشنتر.
"من خودم که فکر می کنم -- در واقع" او ، در شوخی رقت بار زمزمه.
"شما در نام! خوب ، من نمی خواهم چیزی بیشتر می شود. "
"شما ممکن است فکر می کنم ، تس!
شما می شوند. نظر شما در چیست؟ "
"من نمی دانم ،" او گفت : عجله ، با اشک در لهجه او.
"من فکر میکردم -- چون من احترام نه ، منظور من است.
من به شما گفت من فکر می کردم احترام کافی نیست مدتها پیش -- و در آن حساب من
نمی خواست به ازدواج کنید ، تنها -- فقط شما من خواستند "!
او به sobs شکست و تبدیل او به او.
تقریبا گرد هر مرد اما کلر فرشته را برنده شده اید.
در داخل عمق از راه دور از قانون اساسی خود را ، بنابراین آرام و مهربان به عنوان
او به طور کلی ، غیر روحانی پنهان سپرده سخت منطقی وجود دارد ، مانند یک رگ از فلز در
نرم لوم ، که تبدیل لبه همه چیز را که اقدام به گذشتن از آن.
این پذیرش خود را از کلیسای مسدود شده بود ، آن را مسدود پذیرش خود را از تس.
علاوه بر این ، محبت خود را به خودی خود آتش کمتر از درخشندگی بود ، و با توجه به
جنس دیگر ، زمانی که او متوقف شد به باور او متوقف شد به دنبال : متضاد در این کار را با
بسیاری از طبیعت تحت نفوذ قرار گیرنده ، که باقی می ماند
sensuously با آنها فکری حقیر شمردن احمقانه است.
او تا گریه او را متوقف صبر کردم.
"من آرزو می کنم نیمی از زنان در انگلستان بودند به عنوان احترام به شما به عنوان ،" او ، در گفت
غلیان تلخی در برابر جنس زن به طور کلی.
"هیچ سوال از احترام است ، اما یکی از اصل!"
او چنین چیزهایی را به عنوان این و بیشتر از مرتب کردن بر اساس قوم و خویشی به او صحبت می کرد ، هنوز هم تحت تأثیر
موج فاقد تمایل که warps روح مستقیم با تداوم چنین زمانی که یک بار خود را
چشم انداز می یابد خود را ظاهر تمسخر.
وجود داشت ، درست است ، در قسمت پایین ، پشت همدردی فعلی که از طریق آن یک زن
از جهان ممکن است او را فتح کرده است.
اما تس از این فکر نمی کنم او همه چیز را به عنوان بیابان او انجام گرفت ، و به سختی
دهان باز او.
ثبات و استحکام از خود گذشتگی او را به او در واقع تقریبا رقت انگیز ، تند مزاج به عنوان
او به طور طبیعی ، چیزی که او می تواند بد منظر ساخته شده می گویند او ، او به دنبال او نمی
خود ، برانگیخته بود. فکر هیچ شر درمان خود را از او.
او فقط ممکن است در حال حاضر خیریه وابسته به پاپ شده اند خود به خود به دنبال بازگشت
جهان مدرن است.
این شب ، شب ، و صبح روز دقیقا منتقل می شد آنهایی که قبل
شده است به تصویب رسید.
در یکی ، و فقط یکی ، به مناسبت او -- تس که قبلا آزاد و مستقل -- سرمایه گذاری
هر گونه پیشرفت.
به مناسبت سوم شروع او بعد از یک وعده غذایی بود برای رفتن به خارج از
آرد آسیاب.
ترک می کرد جدول او گفت : "خداحافظ" ، و او در همان پاسخ
کلمات ، در عین حال تعظیم دهان خود را در راه او.
او خود را از دعوت فایده نیست ، گفت ، او تبدیل عجله کنار --
"من باید به خانه punctually." تس کاهش را به خودش اگر او تا به حال شده
اصابت کرد.
اغلب به اندازه کافی او سعی کرده بود برای رسیدن به آن لب ها در برابر رضایت خود را -- که اغلب او گفت :
پر زرق و برق که دهان و نفس او طعم کره و تخم مرغ و شیر و عسل در
که او به طور عمده زندگی می کردند ، که او خود جلب کرد
معاش از آنها ، و follies دیگر آن مرتب سازی بر اساس است.
اما او برای آنها اهمیتی نمی دهند. او مشاهده کوچک شدن ناگهانی او ، و گفت :
به آرامی --
"شما می دانید ، من از یک دوره فکر می کنم. ضروری بود که ما باید ماند
با هم در حالی که کمی ، به جلوگیری از رسوایی که منجر به شما
از فراق فوری ما.
اما شما باید آن را تنها به خاطر فرم است. "
"بله ، گفت :" تس absently.
او رفت بیرون ، و در راه خود را به آسیاب هنوز ایستاده بود ، و برای یک لحظه آرزو که
او هنوز با مهربانی پاسخ داده بودند ، و او را بوسید یک بار حداقل.
بنابراین آنها از طریق این یک یا دو روز نومیدی زندگی می کردند ، در همان خانه ، واقعا ، اما بیشتر
به طور گسترده ای از هم جدا نسبت به قبل از آنها دوستداران بودند.
آشکار بود به او که او بود ، او گفته بود ، زندگی با فعالیت های فلج
در تلاش خود را به فکر می کنم از یک برنامه از روش است.
او هیبت زده بود به کشف تعیین چنین تحت ظاهری از جمله
انعطاف پذیری. قوام او بود ، در واقع ، بیش از حد بی رحمانه است.
او دیگر انتظار می رود بخشش در حال حاضر است.
بیش از یک بار او از رفتن به دور از او در طول غیبت خود را در آسیاب فکر ؛
اما او می ترسید که این ، به جای بهره گیری او ، ممکن است با استفاده از
مانع و تحقیر آمیز او در عین حال اگر آن را باید تبدیل به شناخته شده است.
در عین حال با استفاده از کلر مراقبه بود ، قطعا.
اندیشه او unsuspended شده بود ، او بیمار شدن با تفکر ، با خورده
تفکر ، پژمرده شده توسط تفکر ، از دوستان سابق خود ضربان دار ، پیچ وخم دار scourged
اهلی است.
و -- او در مورد گفتن به خود ، "آنچه که باید انجام شود چه که باید انجام شود" راه رفته
شانس او او را شنید. این سبب او را به شکستن رزرو در مورد
آینده خود را که به حال تاکنون غالب شد.
"گمان می کنم -- شما نمی خواهید با من زندگی می کنند -- طولانی ، شما فرشته" او پرسید :
گوشه غرق شده از دهان او خیانت صرفا مکانیکی به این معنی بود که
او که بیان آرامش chastened بر صورت خود حفظ کرده است.
"من می توانم نه" او گفت ، "بدون despising خودم ، و آنچه بدتر است ، شاید ،
despising شما.
منظورم این است ، البته ، نمی تواند با شما زندگی می کنند در حس عادی.
در حال حاضر ، هر آنچه که احساس می کنم ، من می توانم شما را تحقیر کردن نیست.
و به من اجازه صحبت به سادگی ، و یا ممکن است شما تمام مشکلات من نمی بینم.
چگونه می توانیم با هم زندگی کنند در حالی که انسان زندگی -- او را شوهر خود را در طبیعت ،
و I. نیست
اگر او مرده بودند از آن ممکن است متفاوت... علاوه بر این ، این همه مشکل نیست ؛
در یکی دیگر از توجه نهفته است -- یک یاتاقان بر آینده افراد دیگر نسبت به
خودمان.
فکر می کنم سال آینده ، و کودکان به ما به دنیا ، و این موضوع گذشته گرفتن
شناخته می شود -- برای آن باید شناخته شده است.
حد اعلی است که یک بخش از زمین وجود ندارد ، اما کسی از آن می آید یا می رود به آن
از جاهای دیگر است.
خوب ، wretches از گوشت و خون ما در حال رشد تحت طعنه زدن فکر می کنم که آنها
به تدریج به احساس نیروی کامل خود را با سال گسترش دریافت کنید.
چه بیداری برای آنها!
چشم انداز! آیا می توانید صادقانه می گویند "هم چنان باقی است ، پس از
فکر این احتمالی؟ آیا شما فکر می کنید ما را بهتر تحمل بود
مشکلات ما از پرواز به دیگران؟ "
پلک او ، وزن را با مشکل افتادگی مانند قبل ادامه داد.
"من نمی توانم بگویم" هم چنان باقی است ، "او جواب داد ،" من نمی تواند ، من تا به حال فکر تا کنون است. "
امید زنانه تس -- باید اعتراف کنیم --؟ obstinately به عنوان اعاده دهنده شده است
احیای در سند چشم انداز های پنهانی خود را از صمیمیت domiciliary ادامه داد : به اندازه کافی بلند
برای شکستن سردی خود را حتی در برابر قضاوت او.
گرچه ساده لوح به معنای معمول ، او ناقص نیست ؛ و آن را
کمبود مشخص می زنی اگر او تا به حال به طور غریزی شناخته نشده چه بحث و جدل
نهفته است در نزدیکی.
هیچ چیز دیگری به او ، او می دانست ، خدمت می کنند در صورتی که این شکست خورده.
این اشتباه در آنچه از ماهیت استراتژی امید ، او به خودش گفت :
در عین حال که مرتب سازی بر اساس امید او نمی تواند خاموش.
نمایندگی تاریخ و زمان آخرین او به حال در حال حاضر ساخته شده است ، و آن بود ، به او گفت : ، یک دیدگاه جدید است.
او واقعا فکر به حال هرگز تا کنون به عنوان آن ، و تصویر شفاف خود را از فرزندان ممکن است
که تمسخر و تحقیر او که اعتقادات مرگبار به قلب صادق آورده بود که
های انسان دوستانه به مرکز آن بود.
تجربه محض را آموخته بود او که در برخی شرایط یکی بود
چیزی بهتر از خود را برای رهبری یک زندگی خوب ، و این که از رهبری هر زندگی ذخیره شود
هر.
همچون تمام شده است که با درد و رنج previsioned ، او می تواند ، در کلمات از م.
کثافت - Prudhomme ، شنیدن حکم کیفری در فیات ، "شما باید به دنیا آمد ،" به خصوص
اگر خطاب به مساله بالقوه از مال انزن.
با این حال ، چنین حیله روباه صفت کدبانو طبیعت ، که ، تا کنون ، تس شده بود
hoodwinked توسط عشق خود را برای کلر به فراموش کردن آن ممکن است در vitalizations نتیجه
که بر دیگران تحمیل آنچه او را به عنوان بدبختی را به خودش bewailed بود.
او در نتیجه می تواند استدلال خود تحمل نیست.
اما با میل خود مبارزه با فوق العاده حساس ، مربوط به پاسخ به وجود آمد
در ذهن خود کلر ، و او تقریبا از آن می ترسید.
بر اساس ماهیت فیزیکی استثنایی او بود و او ممکن است از آن استفاده
امیدوار کننده و نویدبخش است.
او اضافه شده است ممکن است علاوه بر این : "در بلند استرالیا یا دشت های تگزاس ، که است که
می دانیم و یا در مورد مراقبت از بدبختیهای من ، و یا به سرزنش من یا شما؟ "
در این حال ، مانند اکثریت زنان ، او را پذیرفت طرز نمایش لحظه ای که اگر آن را
اجتناب ناپذیر بودند. و او ممکن است درست بوده است.
قلب بصری از زن knoweth نه تنها تلخی خود را دارد ، اما ، شوهر خود را
و حتی اگر این سرکوفت میزند فرض احتمال زیاد می شود خطاب به او و یا به او نیست
توسط غریبه ، آنها ممکن است گوش خود را از مغز خود را مشکل پسند خود را رسیده است.
روز سوم از بیگانگی بود.
برخی ممکن است پارادوکس عجیب و غریب که با عالم حیوانی بیشتر او می شده اند در معرض خطر
مرد nobler. ما آن را می گویند نیست.
با این وجود عشق کلر بود بدون شک اثیری به گسل ، تخیلی به غیر عملی بودن.
با این طبیعت ، حضور بدنی چیزی کمتر جذاب تر از بدنی است
غیبت ، دومی ایجاد حضور ایده آل است که به راحتی قطره
نقص واقعی.
او در بر داشت که شخصیت او علت او خواست که مسئله نیست ، بنابراین به اجبار او به عنوان
پیش بینی.
عبارت تمثیلی درست بود : او یک زن دیگر از یکی که بود هیجان زده بود
تمایل خود.
: "من بیش از آنچه که شما می گویید فکر او به او گفت : در حال حرکت سبابه خود را بیش از
رومیزی ، سوی دیگر او را ، که با مته سوراخ حلقه که تمسخر هر دوی آنها ، حمایت از
پیشانی خود را.
"این کاملا درست است ، همه از آن ، باید آن را. شما باید به دور از من. "
"اما چه کاری می توانید انجام دهید؟" "من می توانم به خانه است."
کلر که تا به حال فکر.
"آیا شما مطمئن هستید؟" او نپرسید. "کاملا مطمئن.
ما باید بخشی ، و ما به عنوان به خوبی ممکن است آن را در گذشته و انجام.
شما یک بار گفت که من APT را به نفع مردان خود را در برابر قضاوت بهتر بود و اگر من
به طور مداوم در برابر چشمان شما ممکن است باعث شود که شما برای تغییر برنامه های خود را در مخالفت خود را به
عقل و میخواهید ؛ و پس از آن توبه و غم و اندوه خود را من خواهد شد وحشتناک ".
و شما می خواهم به خانه بروم؟ "او پرسید. "من می خواهم شما را ترک و به خانه."
"سپس آن را می خواهد."
گرچه او به نظر نمی آید در او ، او آغاز شده است.
تفاوت بین گزاره و این پیمان ، که او تا به حال وجود دارد
احساس تنها سرعت بیش از حد.
"من می ترسید آن را به این می آیند ،" او زمزمه لقاء او فقیرانه ثابت است.
"من شکایت نیست ، فرشته ، من -- من فکر می کنم بهترین.
چیزی که شما گفتید کاملا متقاعد شده است.
بله ، اگر چه هیچ کس دیگری باید از من اگر ما باید با هم بمانند سرزنش ، با این حال گاهی ،
سالها از این رو ، شما ممکن است عصبانی با من برای هر ماده معمولی ، و دانستن اینکه چه چیزی
شما را از bygones من انجام دهید ، شما خودتان ممکن است
وسوسه می گویند کلمات ، و آنها ممکن است بطور اتفاقی شنید ، شاید با فرزندان خود من است.
O ، چه تنها من لطمه می زند و در حال حاضر به شکنجه و کشتن من پس از آن!
من -- به روز بعد ".
"و من نباید اینجا بمانید.
گرچه من دوست ندارم آن را آغاز ، من را دیده اند که آن را توصیه ما باید بخشی --
حداقل برای مدتی ، تا من بهتر می تواند شکل که همه چیز گرفته اند ، نگاه کنید و می تواند
نوشتن به شما. "
تس نگاه شوهرش را به سرقت برده است.
او رنگ پریده ، حتی لرزش ، اما مانند قبل ، او وحشت زده شد
تعیین نشان داد در عمق این موجود مهربان او تا به حال ازدواج -- اراده
grosser زیرکانه و مطیع کردن
احساسات ، ماده به مفهوم ، گوشت به روح است.
Propensities ، تمایلات ، عادات ، به عنوان برگ های مرده بر باد ظلم و ستمگری او بود
استیلاء تخیلی.
او ممکن است نگاه خود را مشاهده کرده اند ، برای او توضیح داد --
"من از مردم فکر می کنند با مهربانی وقتی که من از آنها دور" ، اضافه کردن طلبانه ، "خدا
می داند ، شاید ما بیتوته کردن با هم روزی ، برای خستگی هزاران نفر
انجام می شود! "
آن روز او شروع به بسته بندی ، و او به طبقه بالا رفت و شروع به بسته نیز.
هر دو می دانستند که آن را در دو ذهن خود بود که آنها ممکن است بخشی صبح روز بعد برای
تا کنون ، با وجود براقیت حدس assuaging طی دادرسی خود را پرتاب
زیرا آنها از مرتب کردن بر اساس آنها هر
فراق است که هوا از قطعیت شکنجه است.
او می دانست ، و او می دانست که هر چند شیفتگی که هر یک بیش از ورزش می کرده اند
دیگر -- در بخشی خود را به طور مستقل از دستاوردهای -- احتمالا در داد.
اولین روز جدایی خود و حتی بیشتر
قوی تر از همیشه ، زمان باید بدانند که اثر رقیق ، استدلال عملی علیه
پذیرش او به عنوان یک همخانه ممکن است خود را تلفظ کنند به شدت در
نور شمالی به نظر remoter.
علاوه بر این ، هنگامی که دو نفر به یک بار جدا -- رها اقامتگاه مشترک و
مشترک محیط زیست -- رشد insensibly جوانه به سمت بالا برای پر کردن هر یک از جای خالی ؛
حوادث پیش بینی نشده مانع مقاصد و برنامه های قدیمی فراموش.
>
فصل XXXVII
نیمه شب آمد و در سکوت به تصویب رساند ، برای اعلام آن را در وجود دارد
دره Froom.
نه زمانی پس از ساعت یک شکوه و شکایت کردن اندکی را در خانه رعیتی تاریک بود وجود دارد یک بار
عمارت Urbervilles D'. تس ، که با استفاده از اتاق فوقانی ، آن را شنیده
و بیدار است.
از گام گوشه راه پله ، که ، به طور معمول ، شل آمده بود
میخ.
او را دیدم درب اتاق خواب خود را باز کردن ، و این رقم از شوهرش عبور
جریان مهتاب با آج جالب دقت است.
او در پیراهن و شلوار او بود تنها ، و خیط و پیت کردن اولین بار او را از شادی درگذشت زمانی که وی به
که چشم او ثابت شد در خیره غیر طبیعی در جای خالی به درک.
هنگامی که او رسید وسط اتاق او هنوز ایستاده بود و زمزمه در تن
غم و اندوه وصف ناپذیر -- "مرده است! مرده! مرده! "
تحت تاثیر هیچ نیروی به شدت ، نگران کننده ، کلر که گاهی اوقات
راه رفتن در خواب خود را ، و حتی انجام شاهکارهای عجیب و غریب ، مانند او در شب انجام داده بود
بازگشت خود را از بازار قبل از
ازدواج ، هنگامی که او در اتاق خواب خود را مبارزه با او با مردی که به حال توهین دوباره به تصویب رسید
او.
تس را دیدم که ادامه زجر روانی او را به که دولت وابسته به راهروی درخواب به شکل دراورده شده بود
در حال حاضر.
اعتماد به نفس وفادار او در او تا عمق در قلب او دراز ، که بیدار یا خواب ،
او را با هیچ نوع ترس شخصی الهام گرفته است.
اگر او را با سلاح کمری در دست داشت وارد او به ندرت مختل اعتماد او
در protectiveness او. کلر نزدیک آمد ، و بیش از او خم.
"مرده ، مرده ، مرده!" او زمزمه.
پس از fixedly او را با رعایت برخی از لحظات با همان نگاه از unmeasurable
وای ، او خم پایین تر ، او را در آغوش خود محصور شده و او را در ورق در نورد
کفن.
سپس بلند کردن او را از بستر با توجه به همان اندازه به عنوان یکی به یک بدن مرده نشان می دهد ،
او را در سراسر اتاق انجام شده ، زمزمه -- "فقیر ، فقیر تس من -- من عزیزترین ، عزیزم
تس!
شیرین ، خیلی خوب ، به طوری واقعی! "عبارت از نوازش نکردن ، به طوری
به شدت در ساعات بیداری خود را ، inexpressibly شیرین به درمانده او بودند و
قلب گرسنه.
اگر آن را برای نجات جان خسته او را او را ، با حرکت دادن یا مبارزه ، شده بود
پایان دادن به موقعیت خودش در بر داشت شوید.
بنابراین او در سکون مطلق قدرت ، به ندرت جسارت به نفس کشیدن ، و ،
تعجب آنچه که او قرار بود با او انجام دهید ، به خودش رنج می برد پس از به عهده
فرود.
"همسرم -- مرده ، مرده" او گفت. او در کارگر خود را برای لحظه ای متوقف شد
لاغر با او در برابر نردهء پلکان است. او رفتن به او رد کردن؟
نگرانی خود را در نزدیکی انقراض در او بود ، و با این آگاهی که او را به برنامه ریزی کرده بود
ترک در روز بعد ، احتمالا برای همیشه ، او در آغوش او در این متزلزل دراز
موقعیت با احساس و نه لوکس از ترور.
اگر آنها فقط می تواند با هم سقوط کند ، و هر دو به قطعات نقش برآب شده ، چگونه مناسب ، چگونه
مطلوب است.
با این حال ، او به من اجازه نمی سقوط خود ، اما استفاده از حمایت از نرده مخصوص دستگیره در زمان
یادداشت بوسه بر لب های او -- لب ها در زمان تکبر و روز.
سپس او را با قاطعیت تازه ای از نگه clasped ، و فرود راه پله.
شکوه و شکایت کردن از پله شل ، او را بیدار نمی کند ، و آنها به زمین طبقه رسید
با خیال راحت.
آزادی یکی از دست های خود را از درک خود را از او برای یک لحظه ، او داخل است و فقدان درب و نوار
و از حال رفتم ، کمی قابل توجه پا stockinged خود را در مقابل لبه
درب.
اما این او به نظر می رسید به ذهن ، و داشتن اتاق برای گسترش در هوای آزاد ، او
او را در برابر شانه خود برداشته ، به طوری که او می تواند او را با سهولت حمل ، فقدان
لباس مصرف زیادی از بار خود را.
بنابراین او را با مته سوراخ کردن محل در جهت رودخانه چند متری دور.
قصد نهایی او ، اگر او تا به حال هیچکدام از ، او تا به حال هنوز رتبهدهی نشده است divined و او خودش را در بر داشت
conjecturing در ماده به عنوان سوم شخص ممکن است انجام داده اند.
بنابراین easefully او تحویل کل او را بود که تا به او که او را با خوشحالی به
فکر می کنم او در مورد او به عنوان اختیار مطلق او ، به او باید دور
را انتخاب کنید.
این تسلی است ، تحت ترور معلق در هوا از جدایی به فردا ، به احساس که او
او را به رسمیت شناخته شده در حال حاضر به عنوان تس همسرش ، و او را ریخته گری نمی کردن ، حتی اگر در آن
به رسمیت شناختن او تا آنجا پیش رفت تا به خود غصب حق آسیب رساندن به او.
آه! در حال حاضر او می دانست چه چیزی او رویای -- که صبح روز یکشنبه هنگامی که او متحمل شده بود
همراه از طریق آب با dairymaids دیگر ، که او را دوست داشتنی بود و تقریبا به عنوان
او ، اگر که ممکن است ، که تس به سختی می تواند بپذیرد.
کلر پل با او را از صلیب نیست ، اما اقدام چند قدم بر روی همان
سمت به سمت آسیاب مجاور ، در طول هنوز در آستانه رودخانه ایستاده بود.
آب آن در خزنده این مایل meadowland ، غالبا تقسیم شده ،
serpentining در منحنی purposeless ، حلقه خود را در اطراف جزایر کوچک که تا به حال
بدون نام ، بازگشت و دوباره تجسم
خود را به عنوان یک جریان گسترده ای اصلی بیشتر در مورد.
روبروی نقطه ای که او آورده بود ، او را چنین تلاقی عمومی بود ، و
رودخانه تناسب بزرگ و عمیق بود.
در سراسر آن پل باریک پا بود ، اما در حال حاضر سیل پاییز نرده مخصوص دستگیره شسته بود
دور ، ترک تخته لخت فقط ، که ، دروغ چند اینچ بالاتر از سرعت
فعلی ، حتی برای تشکیل یک مسیر مبتلا به دوار سر
ثابت سر و تس به حال از پنجره خانه در روز وقت جوان متوجه
مردان راه رفتن در سراسر به آن به عنوان یک شاهکار در ایجاد توازن میان.
شوهر او احتمالا همان عملکرد را مشاهده کرده بودند نمودند و به هر حال ، او در حال حاضر نصب شده
تخته میز و پیشخوان مهمانخانه ، و لغزش یک پا به جلو ، پیشرفته همراه آن است.
او رفتن به او غرق؟
احتمالا او بود. نقطه تنهایی ، رودخانه های عمیق و
گسترده ای به اندازه کافی به چنین هدف موفقیت آسان است.
او ممکن است او را اگر او غرق ، این امر می تواند بهتر از فراق به - فردا به رهبری
قطع زندگی است.
جریان سریع شتافت و gyrated در زیر آنها ، جای خود غلت بزنید ، تحریف ، و تقسیم
منعکس شده صورت ماه. لکه از کف کردن سفر گذشته ، و
ره علف های هرز در پشت شمع دست تکان دادند.
اگر آنها می توانند هر دو سقوط با هم به جریان در حال حاضر ، سلاح خود را خواهد بود محکم
clasped با هم است که آنها نمی تواند نجات داد ، آنها را از جهان
تقریبا بدون دردسر ، و می شود وجود ندارد
سرزنش به او ، یا به او برای ازدواج با او.
تاریخ و زمان آخرین او نیم ساعت با او می شده اند یکی از دوست داشتنی ، در حالی که اگر آنها تا او زندگی می کردند
بیدار ، روز وقت بیزاری خود باز خواهد گشت ، و این ساعت باقی خواهد ماند
مداقه تنها به عنوان یک رویای زودگذر است.
ضربه در او بر انگیخت ، با این حال او جرأت آن افراط ، به ایجاد یک جنبش است که
آنها را هر دو به خلیج فارس رسوب.
اینکه او چگونه ارزش زندگی خود او ثابت شده بود ، اما او -- او تا به حال حق ندارد به رشوه دادن
با آن است. او طرف دیگر با او را در رسید
ایمنی.
در اینجا آنها را در داخل مزرعه که تشکیل زمینه ابی بودند ، و گرفتن جدید
نگه از او رفت بعد چند قدم تا آنها به گروه کر خراب از ابی رسید
کلیسا.
در مقابل دیوار شمالی بود تابوت سنگی خالی از راهب بزرگ ، که در آن هر توریستی
با به نوبه خود برای طنز ترسناک خود را به دراز عادت کرده اند بود.
با دقت در این کلر گذاشته تس.
داشتن بوسید لب های او برای بار دوم او تنفس عمیق ، تا اگر به شدت مورد نظر
پایان حاصل شد.
کلر و سپس بر روی زمین در کنار گذاردن ، زمانی که او بلافاصله به سقوط
چرت زدن مرده عمیق از خستگی ، و حرکت به عنوان یک ورود به سیستم باقی ماند.
جهش هیجان ذهنی که تلاش کرده بود در حال حاضر بیش از حد بود.
تس در تابوت نشسته.
شب ، هر چند برای فصل خشک و معتدل ، بیش از اندازه کافی به سرد بود
آن را خطرناک برای او باقی می ماند طولانی ، در نیمه لباس دولت خود را.
اگر او را به خود رها شدند ، او به احتمال قوی باقی بماند تا صبح ،
می شود و به مرگ حتمی سرد است. او چنین مرگ و میر پس از شنیده خواب
راه رفتن.
اما چگونه می تواند او جرات او را بیدار ، و اجازه دهید او را می دانم آنچه او انجام شده بود ، هنگامی که
او حماقت خود را به احترام از او کشف رنجاندن؟
تس ، با این حال ، پله از محدود سنگ او را تکان داد ، او را کمی است ، اما نتوانسته بود
به بیدار کردن او را بدون اینکه خشونت.
برای انجام کاری ضروری بود ، برای او شروع به لرز ، ورق
بودن اما حفاظت از فقرا است.
هیجان او در اندازه گیری گرم خود را در طول ماجراجویی چند دقیقه نگه داشته ، اما
که فاصله سعادت امیز بود.
ناگهان به او رخ داده است به منظور تلاش برای ترغیب و بر این اساس او زمزمه
در گوش او ، با قاطعیت به همان اندازه و تصمیم او می تواند احضار --
"بگذار ما ، عزیزم ، راه رفتن در همان زمان او را مصرف suggestively توسط بازو.
برای تسکین او ، او unresistingly acquiesced ، کلمات او را ظاهرا پرتاب کرده بود او را به عقب
به رویای خود ، که از ان پس به نظر می رسید به یک مرحله جدیدی را وارد کنید ، در جایی که او خیالی
او را به عنوان روح افزایش یافته بود ، و او را که منجر به بهشت است.
بنابراین او را توسط بازو به پل سنگ در مقابل از محل اقامت خود انجام داده ،
عبور که در درب خانه مانور ایستاد.
پا تس کاملا برهنه است ، و سنگ او را صدمه دیده است ، و او را به استخوان سرد ، اما
کلر در جوراب های پشمی خود را ، و به نظر می رسد احساس هیچ ناراحتی.
هیچ مشکل بیشتر وجود دارد.
او القا شده او را به دراز کشیدن روی مبل تخت خواب خود را ، و تحت پوشش او را به گرمی ، روشنایی
آتش به طور موقت از چوب ، برای خشک کردن هر گونه رطوبت از او.
سر و صدا از این توجه او فکر ممکن است او را بیدار و مخفیانه آرزو که
آنها ممکن است. اما خستگی از ذهن و بدن خود را بود
که او دست نخورده باقی ماند.
به محض اینکه آنها به دیدار صبح روز بعد تس divined که فرشته می دانستند هیچ چیز کم و یا
تا چه حد او در گشت شب نگران شده بود ، هر چند ، همانطور که در نظر گرفته
خود او ممکن است آگاه است که او تا به حال هنوز lain نیست.
در حقیقت ، او که آن روز صبح از خواب عمیق به عنوان نابودی بیدار شده بود و در طول
کسانی که چند لحظه اول که در آن مغز ، مانند سامسون تکان دادن خود ، در تلاش است
قدرت خود ، او تا به حال برخی از مفهوم کم نور از اقدام غیر معمول شبانه است.
اما واقعیت از وضعیت او به زودی حدس در مورد این موضوع دیگر آواره شده است.
او در امید منتظر به تشخیص برخی از اشاره روانی او می دانست که اگر هر
قصد خود را ، به این نتیجه رسیدند در طول شب ، در نور صبح ناپدید نمی شود ، آن
بر اساس تخمین ایستادند تا یکی از
دلیل خالص ، حتی اگر توسط ضربه از احساس آغاز شد که در آن تا کنون ، در نتیجه ،
می شود اعتماد کرد.
او در نتیجه در نور کم رنگ صبح مشهود عزم و اراده را از او جدا ، نه به عنوان یک
غریزه گرم و خشمگین ، اما denuded passionateness که آن را بو دادن ساخته شده بود
و رایت ، ایستاده در استخوان آن ، چیزی جز یک اسکلت ، اما هیچ کدام کمتر وجود دارد.
کلر دیگر تردید.
در صبحانه ، و در حالی که آنها بسته بندی چند مقاله باقی مانده ، او نشان داد او
خستگی از تلاش شب تا این پدیده ها که تس در نقطه
آشکار بود که اتفاق افتاد ، اما
انعکاس که آن را خشم او را ، غصه دار کردن او ، او را احمق ساختن ، می دانیم که او تا به حال
به طور غریزی علاقه آشکار برای او که مبتنی بر عقل سلیم او موافق نیستند ،
است که تمایل خود را به خطر بیافتد به حال خود
کرامت وقتی که دلیل خواب ، دوباره از او منصرف است.
این بیش از حد مانند خندیدن به یک مرد زمانی که هوشیار عمل نامنظم خود در طول
سرمستی.
فقط عبور ذهن او ، بیش از حد ، که او ممکن است خاطره ضعیفی از خود داشته باشند
هوی و هوس حساس به لمس ، و از اعتقاد راسخ به اشاره به آن بی میل بود که او
استفاده amatory از
فرصت هایی که او را از توسل به او را از نو نمی داد.
او توسط نامه یک وسیله نقلیه از نزدیکترین شهر ، و به زودی پس از صرف صبحانه دستور داده
وارد شده اند.
او در آن شاهد آغاز پایان -- پایان موقت ، حداقل ، برای وحی
از حساسیت خود را از حادثه شب مطرح رویاهای آینده ممکن
با او.
چمدان را در بالا قرار داده بود ، و مرد آنها را راندند ، میلر و قدیمی
انتظار زن بیان برخی از شگفتی را در خروج رسوب خود ، که کلر
منسوب به کشف خود را که ، آسیاب
کار از نوع مدرن است که او آرزو برای تحقیق نشده بود ، بیانیه ای که بود
درست تا آنجا که می رفت.
فراتر از این بود هیچ چیزی در شیوه های خود را ترک به پیشنهاد شکست مفتضحانه وجود دارد ، و یا
که آنها قرار بود با هم به دیدن دوستان.
مسیر آنها باقی در نزدیکی لبنی است که از آنها تا به حال با شادی از جمله موقر در آغاز شده
هر یک از دیگر چند روز در پشت ، و به عنوان کلر آرزو به باد کسب و کار خود را با آقای
کریک ، تس به سختی می تواند پرداخت خانم اجتناب از
گرفتگی یک تماس در همان زمان ، مگر اینکه او را از سوء ظن ناراضی خود را تحریک
دولت است.
برای ایجاد تماس تلفنی در به محجوب که ممکن است ، آنها حمل شده توسط
چوگان که منجر به پایین از جاده بالا به خانه های لبنی ، و فرود آهنگ
پا ، در کنار هم.
بستر درخت بید قطع شده بود ، و آنها می تواند بیش از stumps نقطه که کلر
او به دنبال به حال زمانی که او تحت فشار او را به همسر خود ، به سمت چپ محوطه در
که او بدست آمده توسط HARP او مجذوب شده بود ؛
و دور در پشت گاو اصطبل مید که صحنه اول خود بوده است
در آغوش.
طلا تصویر تابستان در حال حاضر خاکستری ، رنگ ، گل خاک غنی ،
و سرد رودخانه است.
در طول بارتون دروازه شیر فروش آنها را دیدم ، و جلو آمد ، پرتاب به چهره اش
نوع از خوش مزگی مناسب در Talbothays و مجاورت آن در تلقی مجدد
ظاهر که به تازگی ازدواج کرده.
سپس خانم کریک پدید آمده از خانه ، و چند تن دیگر از آشنایی قدیمی خود ،
هر چند ماریان و Retty به نظر نمی رسد وجود داشته باشد.
تس شجاعانه با مته سوراخ حملات حیله گر خود را و humours پسند ، که او را به مراتب تحت تاثیر قرار
در غیر این صورت از آنها قرار است.
در توافق ضمنی از زن و شوهر به نگه داشتن بیگانگی خود را یک راز
رفتار به عنوان عادی می شده اند.
و سپس ، هرچند وی ترجیح می دهند که هیچ کلمه ای در مورد این موضوع صحبت شده است وجود داشته ،
تس به حال به طور مفصل در شنیدن داستان ماریان و Retty.
بعد به خانه پدرش رفته بود ، و ماریان برای اشتغال را ترک کرده بودند
جای دیگر. آنها می ترسید او را به خوب می آیند.
برای پاشیدن غم این رسیتال از تس رفت و bade تمام گاو مورد علاقه اش
خداحافظی کردن ، لمس کردن هر یک از آنها با دست خود ، و به عنوان او و کلر طرف ایستادند توسط
طرف ترک ، به عنوان اگر بدن متحد و
روح ، که چیزی وجود دارد که peculiarly با عرض پوزش در جنبه های خود را به کسی که بوده است
باید آن را دیده واقعا دو اندام از یک زندگی ، به عنوان آنها ظاهر شد ، بازوی خود را
لمس کردن... او دامن خود او را لمس کردن ،
با یک راه مواجه ، و در مقابل تمام لبنی رو به دیگری ، در adieux خود سخن می گفت
به عنوان "ما" ، و در عین حال مانند قطب sundered.
شاید چیزی غیرعادی سفت و خجالت در نگرش آنها ، برخی از
awkwardness در بازیگری به حرفه خود را از وحدت ، متفاوت از
کمرویی طبیعی زوج های جوان ، ممکن است
شده است آشکار است ، برای زمانی که آنها بودند رفته خانم کریک به شوهرش گفت : --
"چگونه onnatural روشنایی چشم او انجام داد به نظر می رسد ، و چگونه آنها مانند ساخته شده از موم ایستاد
تصاویر و صحبت کردیم که اگر آنها در خواب بودند!
آیا آن را نمی اعتصاب 'EE که' twas تا؟
تس به حال همیشه عجیب و غریب در او sommat ، و او کاملا مانند جوان افتخار در حال حاضر
عروس یک مرد خوب شود انجام. "
آنها وارد دوباره وسیله نقلیه ، و در امتداد جاده به سمت Weatherbury رانده شدند
و Stagfoot لین ، تا آنها به مسافرخانه لین ، که در آن کلر رد پرواز و رسید
آنها در حالی که اینجا ، استراحت و ورود واله بعدی به بعد محور به سمت او شد
صفحه اول توسط یک غریبه که روابط خود را نمی دانند.
در یک نقطه میدوی ، وقتی که Nuttlebury تصویب شده بود ، و در کجا بودند متقابل جاده ها وجود دارد ،
کلر متوقف انتقال و گفت : به تس که اگر او به معنای بازگشت به او
خانه مادر آن را در اینجا بود که او را ترک.
از آنجا که نمی توانست صحبت او با آزادی در حضور راننده خواست او را به همراه
او را برای چند قدم با پای پیاده در امتداد یکی از جاده های شعبه ؛ به او assented ، و
هدایت انسان را به چند دقیقه صبر کنید آنها قدم دور.
"در حال حاضر ، اجازه دهید یکدیگر را درک ما ،" او گفت : به آرامی.
"خشم بین ما وجود دارد ، هر چند که من نمی توانم تحمل در حال حاضر وجود دارد.
من سعی خواهد کرد تا خودم را به آن تحمل. من به شما اجازه می دانید که در آن من به عنوان به زودی
من خودم می دانم.
و اگر من می توانم خودم آن را تحمل آوردن -- اگر از آن است که مطلوب است ، ممکن است -- من به شما می آیند.
اما تا زمانی که من به شما می آیند آن را بهتر است که شما باید سعی کنید تا بیاید و به من است. "
شدت از فرمان مرگبار به تس به نظر می رسید ، او نظر خود را از او به وضوح دیدم
به اندازه کافی ، او می تواند او را در هیچ نور دیگری به نسبت به یکی که حال تمرین
فریب ناخالص بر او.
با این وجود می تواند یک زن که حتی آنچه او انجام داده بودند انجام داده بود سزاوار این همه؟
اما او می تواند نقطه را با او هیچ بیشتر رقابت.
او به سادگی پس از او کلمات خود را تکرار.
"تا زمانی که شما به من می آیند من باید سعی کنید برای آمدن به شما؟"
گفت : "درست است."
"آیا می توانم به شما نوشتن؟" "O بله -- اگر بیمار هستید یا می خواهید هر چیزی در
تمام. من امیدوارم که نمی خواهد در این مورد ، به طوری که
آن ممکن است رخ دهد که من می نویسم برای اولین بار به شما. "
"من به شرایط ، فرشته ها به عنوان خوانده شده ، چون شما می دانید بهترین مجازات من باید
باشد ، تنها -- تنها -- don't آن را بیش از می تواند تحمل "!
که همه او در ماده گفت.
اگر تس نیرنگ باز شده بود ، او ساخته شده بود یک صحنه ، غش ، گریستم hysterically ، در آن
کوچه تنهایی ، صرف نظر از خشم از موشکافی او که با آن برخوردار بود ،
او احتمالا نیست که او را تجربه کرده است.
اما خلق و خوی خود را بلند رنج می برند ساخته شده راه خود را برای او آسان ، و او خودش بهترین او بود
حمایت کند.
پراید ، بیش از حد ، وارد تسلیم او -- که شاید نشانه ای از آن بود
رضایت بی پروا در فرصت بیش از حد آشکار در کل خانواده Urberville D' --
و بسیاری از آکورد موثر که او
می توانست توسط یک درخواست تجدید نظر هم زده دست نخورده باقی ماندند.
باقی مانده از گفتمان خود را فقط در مورد مسائل عملی است.
او اکنون دست او را بسته حاوی مبلغ نسبتا خوبی از پول ، که او
از بانکداران خود را به منظور به دست آمده است.
دیاموندز ، نرخ بهره است که در آن به نظر می رسید به تس برای زندگی خود (در صورت
او را درک بیان خواهد شد) ، او را توصیه به او اجازه دهید به بانک ارسال
ایمنی ، و این او به آسانی موافقت کرد.
این چیز مرتب است ، او با پشت تس به کالسکه راه رفته و دست او شوید.
درشکه چی و پرداخت شد و و گفت که در آن به او رانندگی.
با توجه آینده کیسه خود و چتر خود را -- مقالات تنها او با او آورده بود
hitherwards -- او bade خداحافظی او ، و آنها جدا وجود دارد و پس از آن.
پرواز creepingly تا تپه نقل مکان کرد ، و کلر به تماشای آن بروید با غیر عمدی
امید است که تس که نگاه از پنجره برای یک لحظه.
اما که او را از انجام هرگز فکر نمی ، که نه جرأت برای انجام دادن ، دروغ گفتن در نیم
مرده ضعف داخل.
بنابراین ، وی مشهود او فروکش کردن ، و در غم و اندوه قلب خود را یک خط از نقل
شاعر ، با emendations عجیب و غریب از خود را --
خدا در آسمان او نیست : همه اشتباه با جهان!
هنگامی که تس بیش از تاج از تپه منتقل کرده بود او تبدیل به راه خود ، و
به سختی می دانستند که او را دوست داشتم هنوز هم.
>