Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XII.
قدیمی از مد افتاده نیویورک dined در هفت، و عادت از تماس های پس از صرف شام، هر چند
تمسخر در مجموعه آرچر، هنوز هم به طور کلی غالب است.
همانطور که مرد جوان قدم خیابان پنجم از محل Waverley، شاهراه طولانی
اما برای گروهی از واگن ایستاده قبل از Chiverses Reggie ترک،
(که در آن شام برای دوک وجود دارد)،
و رقم گاه به گاه یک آقای مسن در پالتو های سنگین و صدا خفه کن
صعودی آستان brownstone و ناپدید شدن به یک سالن گاز روشن.
بنابراین، به عنوان آرچر عبور میدان واشنگتن، او اظهار داشت که آقای DU لاک زدن شده بود خواستار
پسرعموهای خود Dagonets ها، و تبدیل کردن گوشه ای از خیابان دهم غرب او را دیدم
آقای Skipworth، از شرکت خود، بدیهی است که در سفر به Lannings خانم محدود است.
کمی دورتر تا خیابان پنجم، بیوفورت ظاهر شد در آستان خود، بطور تاریکی پیش بینی
در برابر شعله از نور، از تبار به کالسکه خصوصی خود را، و به نورد دور
مرموز و احتمالا نگفتنی مقصد.
این شب اپرا نیست، و هیچ کس به یک حزب، به طوری که تفرج بیوفورت
بدون شک از یک طبیعت مخفی بود.
آرچر آن را در ذهن خود را با یک خانه کمی فراتر از خیابان لکسینگتون در وصل
که پرده پنجره beribboned و گل، جعبه ظاهر شده بود، و
قبل از که درب تازه رنگ شده قناری
رنگ کالسکه خانم فانی حلقه و اغلب دیده می شد صبر کنید.
فراتر از هرم های کوچک و لغزنده است که تشکیل شده است، جهان خانم آرچر دراز تقریبا
چهارم unmapped توسط هنرمندان، موسیقیدانان و ساکنان "مردم که نوشت."
این تکه های پراکنده از بشریت بود هر میل به amalgamated نشان داده شده است
با ساختار اجتماعی است.
در وجود راه های عجیب و غریب به آنها گفته می شود، در اکثر موارد، کاملا قابل احترام است، اما
آنها ترجیح می دهند به خود به خود.
منسون Medora، در چند روز موفق خود، "سالن ادبی" افتتاح شده بود، اما آن را به حال
به زودی فوت به علت بی میلی ادبی به آن مکرر است.
دیگران همین تلاش ساخته شده بود، و یک خانواده از Blenkers وجود دارد - شدید و
مادر چرب و نرم، و سه دختر خشن که از او تقلید - که در آن یک با ادوین غرفه
و پتی و ویلیام زمستان و جدید
وابسته به شکسپیر و بازیگر جورج Rignold، و برخی از ویراستاران مجله و موسیقی
و منتقدان ادبی است. خانم آرچر و گروه خود احساس خاص
بزدلی در مورد این افراد.
عجیب و غریب بودند، آنها نامشخص بود، چیزی که نمی دانم در حال
پس زمینه زندگی و ذهن خود را.
ادبیات و هنر در مجموعه آرچر عمیقا مورد احترام بودند، و خانم آرچر همیشه
در درد به کودکان خود چقدر جامعه ای دلپذیر تر و پرورش بوده است
هنگامی که آن را شامل چهره هایی همچون واشنگتن
ایروینگ، Fitz-گرین Halleck و شاعر "نصب کردن مقصر.
مشهور ترین نویسندگان که نسل "آقایان" بوده است، شاید
افراد ناشناس که آنها موفق به حال احساسات نجیبانه است، اما منشاء آنها،
به ظاهر آنها، موهای خود را، خود را
انس با مرحله و اپرا، ساخته شده هر ساله معیار غیر قابل اجرا نیویورک
آنها.
"زمانی که من یک دختر بود،" خانم آرچر می گفت، "ما می دانستیم همه بین باتری
و کانال خیابان، و تنها کسی می دانست واگن.
کاملا آسان بود برای قرار دادن هر یک پس از آن، در حال حاضر یکی نمی تواند بگوید، و من ترجیح می دهم
را امتحان کنید. "
فقط کاترین Mingott، با عدم حضور خود را از تعصبات اخلاقی و تقریبا
تازه بدوران رسیده بی تفاوتی به تفاوت زیرکانه، ممکن است پل پرتگاه؛
اما او به حال یک کتاب باز هرگز نگاه
در یک عکس، و مراقبت موسیقی فقط به این دلیل که او را از شب جشن و سرور در به یاد
Italiens، در روز پس از پیروزی او در Tuileries.
احتمالا بیوفورت که مسابقه خود را در جسورانه بود، موفق به در آوردن
در مورد هم جوشی است، اما خانه بزرگ خود را و stockinged footmen ابریشم مانعی بر سر راه بود
قابل معاشرت بودن غیر رسمی.
علاوه بر این، او به عنوان بی سواد به عنوان قدیمی خانم Mingott، و به عنوان "همراهان که نوشت"
به عنوان purveyors صرف پرداخت از لذت مردان ثروتمند و غنی به اندازه کافی به هیچ کس
افکار خود را همیشه مورد سئوال قرار میدادند.
Newland آرچر از این چیزها آگاه بوده است و از زمانی که او می تواند به یاد داشته باشید، و
آنها را به عنوان بخشی از ساختار جهان او را پذیرفته است.
او می دانست که جوامع وجود دارد که در آن نقاشان و شاعران و داستان نویسان و مردان
علم، و حتی بازیگران بزرگ، پس از به عنوان Dukes به دنبال او تا به حال اغلب
تصویر خود را به آن شده اند که
زندگی در صمیمیت طراحی اتاق تحت سلطه بحث از Merimee را (که
"ادبی زیبا و هنری une Inconnue" یکی از inseparables او)، از Thackeray، براونینگ بود.
ویلیام موریس.
اما چنین چیزهایی غیر قابل تصور در نیویورک، و نگران کننده به فکر بودند.
آرچر می دانستند بسیاری از "همراهان که نوشت،" موسیقیدانان و نقاشان: او
آنها را در قرن، و یا در باشگاه های کوچک موسیقی و تئاتر بود که ملاقات کرد
ابتدا به وجود آمده است.
او از آنها لذت می برد وجود دارد، و با آنها در 'Blenkers خسته، جایی که آنها
آمیخته با زنان مشتاق و بی عرضه که آنها را به تصویب رساند مورد خواهم اسیر
کنجکاوی و حتی پس از آن بیشتر خود را
مذاکرات هیجان انگیز با ند Winsett او همیشه با احساس دور آمد که اگر خود را
جهان کوچک بود، به طوری بود خودمانی، و تنها راهی که تا تصویر را بزرگ تر ببینید. یا برای رسیدن به
مرحله از رفتار به جایی که آنها به طور طبیعی ادغام شده است.
او از این تلاش به تصویری از جامعه یاد آوری است که در آن کنتس
Olenska و زندگی میکرد و رنج می برد، و نیز - شاید - طعم شادی ها مرموز است.
او با چه تفریحی او به او گفته بود از یاد برد که Mingott مادربزرگ خود و
Wellands به زندگی او در سه ماهه "غیرمتعارف" را به "مردم با توجه به اعتراض
که نوشت. "
این خطر بود، اما فقر است که خانواده اش را دوست نداشت، اما این سایه فرار
او، و او قرار است آنها در نظر گرفته ادبیات به خطر انداختن.
او خودش را بدون ترس از آن داشتند، و در مورد آثار خود را طراحی اتاق (پراکنده
بخشی از خانه که در آن کتاب ها معمولا تصور می شد به "خارج از محل")،
هر چند عمدتا داستان کار می کند، تا به حال
علاقه آرچر را با نام جدید را به عنوان کسانی که از پل Bourget، Huysmans whetted
و برادران Goncourt.
Ruminating بر روی این چیزها را به عنوان او با نزدیک شدن درب، او یک بار دیگر آگاهانه از
راه کنجکاو که در آن او معکوس ارزش های خود، و نیاز به فکر خود را
به شرایط فوق العاده متفاوت از
هر که او می دانست که اگر او به استفاده در حال حاضر مشکل خود باشد.
Nastasia را باز کرد، به طرز مرموزی خندان.
روی نیمکت در سالن دراز پالتو به سمور پوشیده، کلاه اپرا خورده ابریشم کسل کننده
با JB طلا در پوشش، و صدا خفه کن ابریشم سفید: بود هیچ اشتباه وجود دارد
این واقعیت که این هزینه اموال ژولیوس بیوفورت بودند.
آرچر عصبانی بود: اینقدر عصبانی است که او در نزدیکی دور تند یک کلمه بر روی کارت خود آمد و
رفتن به دور و پس از آن او از یاد برد که در نوشتن نامه به خانم Olenska او نگه داشته شده بود
بیش از اختیار از او خواست که به او نگاه کنید به بخش خصوصی است.
او در نتیجه هیچ کس جز خود را سرزنش اگر او درهای خود را به دیگر گشوده بود
بازدید کنندگان و نقاشی اتاق با تعیین یک دنده را به او وارد
بیوفورت احساس خود را در راه است، و به او بیش از حد لزوم ماندن.
بانکدار ایستاده بود با تکیه بر طاقچه بالا بخاری، که با پیر آویخته شد
گلدوزی در محل candelabra برنج حاوی آب نبات کلیسای برگزار شد
موم زرد.
او سینه اش بود محوری، حمایت از شانه های او را در برابر مانتل و استراحت
وزن خود را بر روی یکی بزرگ ثبت اختراع چرم پا.
به عنوان آرچر وارد به او لبخند زدن و نگاه کردن در میزبان خود، که در یک نشست
مبل را در گوشه راست دودکش قرار می گیرد.
یک جدول banked با گل تشکیل یک صفحه نمایش پشت آن، و در مقابل ارکیده و
azaleas که مرد جوان به عنوان تجلیل و قدردانی از بیوفورت گرم خانه ها به رسمیت شناخته شده،
مادام Olenska نشسته نیمه reclined، سر خود را
لبه پنجره رساند در دست و آستین گسترده خود را ترک بازوی برهنه به آرنج.
بود معمول برای بانوان که در بعد از ظهر به پوشیدن لباس ساده "نامیده می شدند
لباس شام: زره پوش چسبان ابریشم از نهنگ-راسته پاک کرده، کمی در باز کردن
گردن، با توری ruffles پر کردن در
ترک خورده، و آستین های تنگ با یک حرکت تند و ناگهانی کشف مچ دست فقط به اندازه کافی برای نشان دادن
دست بند طلا های اتروسک یا یک گروه مخملی.
اما مادام Olenska، غافل از سنت، در لباس بلند و گشاد بلند از مخمل قرمز attired شد
مرز در مورد چانه و پایین مقابل با خز سیاه و سفید براق است.
آرچر، در آخرین بازدید خود را به پاریس یاد می شود، دیدن یک تصویر جدید
نقاش، Carolus دورن، که احساس سالن، که در آن
بانوی عینک یکی از این جسورانه غلاف مانند جامه با جوجه اشیانه چانه خود را در خز است.
چیزی منحرف و تحریک آمیز در مفهوم خز پوشیده وجود داشت
شب در طراحی اتاق گرم، و در ترکیبی از گلو مبهم و
برهنه بازوها، اما اثر غیر قابل انکار خشنود شد.
"خداوند ما را دوست - سه روز تمام در Skuytercliff!"
بیوفورت گفت: در صدای sneering با صدای بلند خود را به عنوان آرچر وارد شده است.
"شما بهتر است همه پوست خود را می گیرد و بطری آب گرم است."
"چرا؟ خانه خیلی سرد است؟ "پرسید، نگه داشتن دست چپ خود را به آرچر در
راه مرموزی نشان می دهد که او انتظار می رود او را به آن بوسه.
"نه، اما missus است، گفت:" بیوفورت، تکان سردستی به مرد جوان.
"اما من فکر نوع پس او را. او آمد خودش را به من دعوت.
پیر زن یا پیر مرد می گوید من قطعا باید برود.
"بیبی، البته.
و من می گویم شرم it'sa شما رفتن به از دست صدف شام کمی به من برای برنامه ریزی شده می خواهم.
شما در یکشنبه، های بعدی Delmonico با Campanini و Scalchi و بسیاری از نشاط
مردم است. "
او doubtfully از بانکدار به آرچر نگاه کرد.
"آه - که من رو وسوسه می کند!
به جز شب های دیگر در خانم را Struthers من یک هنرمند تنها ملاقات
از من اینجا بوده است. "" چه نوع از هنرمندان؟
یک یا دو نقاش، همراهان بسیار خوب، من می دانم که من می توانم را به شما اگر
تو به من اجازه می دهد، گفت: "آرچر شجاعانه. "نقاشان؟
نقاشان در نیویورک وجود دارد؟ "خواسته بیوفورت در تن دلالت وجود دارد که
ممکن است هیچ از او تصاویر خود را خرید کنید و مادام Olenska گفت: به
آرچر، با لبخند قبر او: "این خواهد بود جذاب.
اما من واقعا فکر از هنرمندان چشمگیر است، خوانندگان، بازیگران، موسیقی دانان.
خانه شوهرم همیشه پر بود از آنها. "
او گفت که کلمات "شوهر من" در صورت عدم ارتباط شیطانی با متصل شدند
آنها، و در یک تن است که تقریبا به آه بیش از دلخوشیها متاهل خود را از دست رفته به نظر می رسید
زندگی است.
آرچر نگاه او perplexedly، اگر سبکی یا دورویی بودند که
او را قادر ساخت تا به راحتی در گذشته به لمس در هر لحظه زمانی که او به خطر می اندازند او
اعتبار به منظور شکستن با آن.
او رفت: "من فکر می کنم"، پرداختن به هر دو مرد، که imprevu می افزاید: به یکی از
لذت بردن. این شاید یک اشتباه به همان
مردم هر روز. "
این confoundedly کسل کننده است، به هر حال، نیویورک در حال مردن است از کندی، "بیوفورت گله.
"و هنگامی که من سعی می کنم به زنده شدن نام آن را برای شما، شما به عقب بر من.
بیا - فکر می کنم بهتر از آن!
یکشنبه آخرین شانس خود را برای Campanini برگ در هفته آینده برای بالتیمور و
فیلادلفیا، و من یک اتاق خصوصی، و Steinway، و آنها تمام شب را برای آواز خواندن
من. "
چه قدر خوشمزه است! ممکن است آن را به من فکر می کنم، و نوشتن برای شما
فردا صبح او صحبت کرد amiably، در عین حال با اشاره
از اخراج در صدای او.
بیوفورت آشکارا آن را احساس، و استفاده نشده به اخراج، ایستاده بود خیره به او
معاند با یک خط بین چشمان او. "چرا حالا نه؟"
"این خیلی جدی سوال برای تصمیم گیری در این اواخر ساعت است."
"آیا شما نام آن را در اواخر؟" او به نگاه خود را خونسردی.
"بله، چون من هنوز هم به صحبت کردن کسب و کار با آقای کماندار در حالی که کمی
"آه،" بیوفورت جامعی.
هیچ درخواست تجدید نظر از لحن او وجود دارد، و با بی اعتنایی تلقی خفیف او خونسردی خود را بهبود
در زمان دست او، که او با هوا با تجربه را بوسید و در خواست از
آستانه: "من می گویند، Newland، اگر شما می توانید
متقاعد کردن کنتس در شهر البته توقف شما در شام، "چپ
اتاق خود را با گام های سنگین مهم است.
برای یک لحظه آرچر خیالی که آقای Letterblair باید او را از خود گفت:
آینده اما نا مربوطی از سخن گفتن خود را ساخته ذهن خود را تغییر دهید او را.
"شما می دانید نقاشان، پس از آن؟
شما در محیط خود زندگی می کنند؟ "او پرسیده می شود، چشمانش پر از علاقه.
"اوه، نه دقیقا.
من نمی دانم که هنر محیط در اینجا، هر کدام از آنها که بیشتر شبیه به بسیار
نازک حاشیه حل و فصل است. "" اما شما برای چنین چیزهایی اهمیت می دهند؟ "
"فوق العاده است.
من نمایشگاه، زمانی که من در پاریس یا لندن هستم از دست نخواهید داد.
من سعی می کنم برای حفظ کردن است. "
او در نوک بوت ساتن کمی که از بلند peeped نگاه
پارچه. "من به مراقبت فوق العاده بیش از حد: زندگی من بود
پر از چنین چیزهایی.
اما در حال حاضر من می خواهم تا سعی کنید. "" شما می خواهید را امتحان کنید نه؟ "
"بله من می خواهم به دور انداختن تمام زندگی من، درست مثل بقیه تبدیل شده است."
آرچر قرمز.
او گفت: "هرگز مثل بقیه".
او مطرح ابرو راست خود را کمی. "آه، نمی گویم که.
اگر شما می دانستید من نفرت را به صورت متفاوت!
چهره او به عنوان به عنوان یک ماسک غم انگیز غم انگیز رشد کرده بود.
او به جلو خم، و از clasping زانو خود را در دست های نازک او، و به دنبال دور از او
به فاصله از راه دور تاریک است.
"من می خواهم به دور از آن،" او اصرار داشت.
او منتظر لحظه ای پاک و گلو او را به. "من می دانم.
آقای Letterblair است به من گفت. "
"آه" "که به این دلیل که من آمده ام.
او از من خواست تا - شما می بینید من در شرکت "او به نظر می رسید کمی تعجب، و سپس او را
چشم روشن.
"یعنی شما می توانید آن را برای مدیریت؟ من می توانم با شما صحبت می کنید به جای آقای
Letterblair؟ آه، که بسیار ساده تر خواهد بود! "
تن او به او را لمس کرد، و رشد اعتماد به نفس خود را با رضایت خود او.
درک او است که او را از کسب و کار سخن گفته بود بیوفورت به سادگی خلاص شدن از شر
او و به روت بیوفورت چیزی از یک پیروزی بود.
"من اینجا هستم تا به صحبت درباره آن را،" او تکرار شده است.
او نشسته ساکت و آروم، سر او هنوز هم توسط بازوی استراحت در پشت لبه پنجره رساند
مبل. چهره اش رنگ پریده و خاموش به نظر می رسید، به عنوان
اگر با رنگ قرمز سرشار از لباس او را پوشیده است.
او زده آرچر، ناگهانی، به عنوان یک چهره احساساتی و حتی رقت انگیز است.
"در حال حاضر ما در حال آمدن به حقایق سخت، به گمان او، آگاهانه خود را از همان
پس زدن غریزی است که او اغلب مورد انتقاد قرار مادرش و او را
معاصران.
چگونه عمل کم او در برخورد با شرایط غیر معمول داشته است.
واژگانی بسیار آنها به او ناآشنا بود و به نظر می رسید متعلق به داستان و
مرحله.
در مقابل چه بود، او احساس بی دست و پا و خجالت به عنوان یک پسر.
پس از یک مکث مادام Olenska با شدت غیر منتظره را شکست: "من می خواهم آزاد باشم.
من می خواهم برای از بین بردن تمام گذشته است. "
"من درک می کنم که چهره او گرم است.
"سپس شما به من کمک" "-" او تردید - "شاید من باید به
می دانم که کمی بیشتر است. "
او شگفت زده به نظر می رسید. "شما در مورد شوهر من می دانم - زندگی ام را با
او را "او ساخته شده است نشانه ای از موافقت.
"خوب - پس از آن - چه بیشتر وجود دارد؟
در این کشور چنین چیزهایی تحمل؟ من پروتستان - کلیسای ما نمی کند
در چنین مواردی طلاق را ممنوع است. "" بدیهی است نه. "
آنها هر دو ساکت دوباره، و آرچر احساس شبح نامه تعداد Olenski را
فشارد hideously بین آنها.
در این نامه، تنها نیمی از یک صفحه را پر کرده بود، و فقط آنچه که او آن را در توصیف کرده بود
سخن گفتن از آن به آقای Letterblair: اتهام مبهم ولگرد عصبانی.
اما چقدر حقیقت در پشت آن بود؟
فقط همسر Olenski تواند بگوید تعداد. "من از طریق مقالات به شما داد نگاه
آقای Letterblair، "او در طول گفت. "خوب - می تواند وجود داشته باشد چیزی بیشتر
مکروه است؟ "
"نه" او تغییر موضع خود را کمی،
غربالگری چشم خود را با او دست برداشته است.
"البته که می دانید،" آرچر ادامه داد: "که اگر شوهر خود را برای مبارزه با انتخاب
مورد - او را به عنوان تهدید می کند - "" - "
"او می تواند کارها را می گویند - چیزهایی را که ممکن است unpl باشد - ممکن است نامطبوع را به شما می گویند
آنها را در ملاء عام، به طوری که آنها را در مورد، و به شما صدمه حتی اگر -
"اگر -"
"منظور من: مهم نیست چقدر بی اساس بودند."
او برای یک بازه زمانی طولانی متوقف و تا زمانی که، مایل به حفظ چشم خود را بر او
چهره سایهدار، او هم در ذهن خود را به منقوش کردن به شکل دقیق از سوی دیگر خود را،
یکی روی زانوی او، و هر جزئیات
سه حلقه در انگشتان چهارم و پنجم خود را، که از این میان، متوجه یک عروسی
حلقه بود به نظر می رسد. "چه آسیب می تواند از جمله اتهامات، حتی اگر
او آنها را به عموم، به من؟ "
لب هایش را به روی تعجب فریاد زدن: "کودک فقیر من - آسیب به مراتب بیش از هر جای دیگر!
در عوض، او در صدایی که در گوش های خود را مانند آقای عزیز Letterblair صدا پاسخ داد:
"نیویورک جامعه جهان بسیار کوچک است در مقایسه با یکی از شما در زندگی شوید.
و حکومت به رغم ظواهر، توسط چند نفر - خوب، و نه قدیمی
ایده های از مد افتاده. "
او گفت: هیچ چیز، و او ادامه داد: "ایده های ما در مورد ازدواج و طلاق
به خصوص قدیمی از مد افتاده است. قوانین طلاق به نفع ما - اجتماعی ما
آداب و رسوم را انجام دهد. "
"هرگز"
"خوب - اگر نه زن، با این حال مجروح، با این حال بی گناه، حضور در
حداقل مدرک علیه وی، به خودش است هر گونه اقدام غیر متعارف در معرض - به
توهین آمیز insinuations -
او drooped سر خود را کمی پایین تر، و او دوباره منتظر، به شدت امید فلش
از خشم، و یا حداقل گریه مختصری از انکار.
هیچ آمد.
ساعت سفر کمی purringly در آرنج او ticked، و ورود به سیستم شکست در دو و
فرستاده دوش از جرقه. اتاق ساکت و brooding کل به نظر می رسید
می شود انتظار در سکوت با آرچر.
"بله، او در طول زمزمه، که خانواده ام به من بگو."
او winced. "این غیر طبیعی نیست -
: "خانواده ما، خودش را اصلاح و آرچر رنگی.
"برای شما خواهم بود پسر عموی من به زودی، او به آرامی ادامه داد.
من امیدوارم. "
"و دیدگاه شما را؟" او در ایستاده بود، سرگردان در سراسر
اتاق با چشم های از درجه اعتبار ساقط در یکی از عکس ها در برابر قدیمی گلدار قرمز خیره شد، و
آمد پشت irresolutely را به سمت خود.
چگونه می تواند او گفت: "بله، اگر چه نکات شوهر شما درست است، یا اگر شما به هیچ وجه
از رد کردن آن "" با احترام - "او interjected، به عنوان او
در مورد صحبت می کنند.
او را به آتش نگاه کرد. "با احترام، پس از آن - چه باید به شما دست آوردن که
برای جبران احتمال - یقین - بسیاری از بحث های وحشی
"اما آزادی من - که هیچ چیز است؟"
آن را در سراسر او در آن لحظه را دیدم که به اتهام در نامه ای واقعی بود، و
او امیدوار بود که ازدواج با شریک گناه او.
او بود به او بگویم که اگر او واقعا پاس چنین طرحی، قوانین
وزارت امور خارجه شدند به طور اجتنابناپذیری با آن مخالف شد؟
سوء ظن صرف است که تصور می شد در ذهن او ساخته شده او را احساس شدت و
بی صبرانه به سوی او. "اما شما نه به عنوان آزاد به عنوان هوا آن را به عنوان؟
بازگشت.
"چه کسی می تواند لمس می کنی؟ آقای Letterblair می گوید به من مالی
حل و فصل شده است - "" اوه، بله، او گفت: بی تفاوتی است.
"خب، پس: آن را به ارزش در حالی که به خطر ابتلا به آنچه که ممکن است بی نهایت ناپسند و دردناک است؟
فکر می کنم از روزنامه ها - خست خود را! این همه احمق و تنگ و ناعادلانه است - اما
کسی نمی تواند بر جامعه است. "
"نه" او تن و تن او را ضعیف و متروک که او ناگهان احساس بود
ندامت برای او افکار خود را سخت.
"فرد، در چنین مواردی است، تقریبا همیشه به آنچه قرار است به قربانی
جمعی علاقه: مردم چسبیدن به هر کنوانسیون که خانواده را نگه می دارد
با هم - محافظت از کودکان، اگر وجود دارد
هیچ "، او در rambled، ریختن تمام عبارات سهام افزایش یافت که به لب خود را در
میل شدید خود را برای پوشش دادن این واقعیت زشت که سکوت او به نظر می رسید به
گذاشته برهنه.
از آنجا که او را نیست و یا می تواند یک کلمه که به پاکسازی هوا می گویند نیست،
او می خواست به اجازه او را احساس می کنم که او در تلاش بود تا به راز او را بررسی نیست.
بهتر است بر روی سطح نگه دارید، عاقلانه قدیمی جدید راه نیویورک، از خطر کشف
زخم او نمی تواند زخم التیام یابد.
"این کسب و کار من، می دانید، او رفت،" برای کمک به شما برای دیدن این چیزها را به عنوان
افرادی که هستند fondest از شما آنها را ببینید.
این Mingotts، ها Wellands، ون der Luydens، همه دوستان و روابط خود را: اگر
من به شما نشان دهد صادقانه، به چه آنها قضاوت طرح چنین پرسش هایی، آن را نمی خواهد از من عادلانه باشد،
آن را؟ "
او مصرانه صحبت می کرد، تقریبا به شفاعت او را در اشتیاق خود را برای سرپوش گذاشتن بر
خمیازه کشیدن سکوت. به آرامی او گفت: "نه، آن نخواهد بود
منصفانه است. "
آتش را به greyness پاشیده شده بود، و یکی از لامپ های ساخته شده درخواست gurgling برای
توجه قرار دارد.
Olenska خانم گل رز، زخم آن و بازگشت به آتش، اما بدون از سرگیری
صندلی اش.
او را روی پای خود باقی مانده به نظر می رسید که به معنی چیزی بیشتر برای هر یک از
آنها را به گفتن نیست، و Archer ایستاد نیز. "خوب، من انجام خواهد داد آنچه شما میخواهید،" او
گفت: به طور ناگهانی.
خون با عجله به پیشانی اش، و به عقب پشت سر او در نظر گرفته شد
تسلیم، او گرفتار دو دست او ناشیانه خود را در.
"من - من نمی خواهم به شما کمک کند،" او گفت.
"شما به من کمک کند. شب بخیر، پسر عموی من است. "
او خم شد و لب خود را در دست او، که سرد و مرده بودند گذاشته شد.
او آنها را به دور خود جلب کرد، و او به درب تبدیل شده، در بر داشت کت و کلاه خود را تحت
گاز کم نور، نور سالن، و به شب زمستان سقوط سرشار از
فصاحت دیر از غیر ملفوظ است.