Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل شانزدهم
یقین است که او قرار بود به McKelveys قابل قبول ساخته شده احساس بابیت
گناه و پوچ کمی است.
اما او رفت و به طور منظم به الک ، در اتاق ناهار بازرگانی بود
وابسته به سخنرانی در مورد شرارت از اعتصابات و دوباره او خود را به عنوان شاهد
شهروند برجسته.
انجمن و باشگاه او غذا راحت به روح او بودند.
مردی شایسته در اوج آن است که او باید به یکی تعلق دارند ، ترجیحا لازم بود
دو یا سه ، innumerous "لژ" و در رفاه و تقویت ناهار - باشگاه ؛
Rotarians ، Kiwanis ، یا بوستر ؛
Oddfellows ، گوزن شمالی ، فراماسون ، مردان قرمز ، Woodmen ، جغدها ، عقاب ها ، مکابیان ، شوالیه
Pythias ، شوالیه های کلمبوس ، و دیگر سفارشات راز های بالا مشخص می
درجه heartiness ، اخلاق صدا ، و احترام را برای قانون اساسی.
چهار دلیل برای پیوستن به این دستورات وجود دارد : چیزی برای انجام شد.
برای کسب و کار خوب بود ، از سال الج برادران اغلب مشتریان شد.
به آمریکایی ها قادر به تبدیل شدن به Geheimrate یا Commendatori چرب و نرم از جمله داد
honorifics به عنوان کاتب ضبط شایسته و Hoogow بزرگ به امری عادی اضافه کنید
تفاوت سرهنگ ، قاضی ، و استاد.
و این اجازه شوهر swaddled آمریکایی به دور ماندن از خانه برای یک
عصر روز یک هفته.
تسلیم پیازا ، کافه پیاده رو خود او بود.
او می توانست استخر و بحث انسان ، بحث و ساقه باشد زشت و ناپسند و شجاع است.
بابیت بود آنچه که او به نام "وصال" برای تمام این دلایل است.
پشت پرچم طلا و قرمز مایل به زرد از دستاوردهای عمومی خود پس زمینه رنگ قهوهای کمرنگ شد
دفتر معمول : اجاره ، خرید و فروش قراردادها ، لیستی از خواص به اجاره.
شب از فصاحت و بلاغت و کمیته و (عمل) او را مانند براندی تحریک می شود ، اما
هر روز صبح او شنی ، زبان است. هفته هفته او انباشته عصبی بودن.
او در مخالفت با فروشنده خارج از خود ، استنلی Graff باز بود و یک بار ،
هر چند charms خود را همیشه نگه داشته بود و او را nickeringly برای او مودب است ، او در snarled
خانم McGoun برای تغییر نامه هایش.
اما در حضور از شراب سفید پل او راحت است.
حداقل یک بار در هفته آنها را از بلوغ از آنجا گریخت.
روز شنبه که بازی گلف ، jeering "به عنوان یک گلف باز ، شما بازیکن تنیس خوب ،" و یا
آنها تمام بعد از ظهر یکشنبه motored ، توقف در lunchrooms روستا به نشستن بر روی مدفوع بالا
شمارنده و نوشیدنی قهوه از فنجان ضخیم.
گاهی اوقات پل در شب با ویولن او آمد ، و حتی Zilla سکوت کرده بود
رخنه کرد به عنوان مرد تنهایی که راه خود را از دست داده بود و برای همیشه لطفا برای جاده های ناآشنا چرخید
بیرون تاریک روح او در موسیقی.
هیچ چیز II داد بابیت تصفیه بیشتر و
تبلیغات نسبت به کارگر خود را برای مدرسه یکشنبه.
کلیسا او ، پروتستان جاده چتم ، یکی از یکی از بزرگترین و ثروتمندترین ، بود
ساخته شده از چوب بلوط و مخمل نما ، در اوج. کشیش کشیش جان Jennison
درو ، MA ، DD ، LL.D.
(کارشناسی ارشد و DD از Elbert دانشگاه نبراسکا ، LL.D. از
Waterbury کالج ، اوکلاهما) او سخنور ، کارآمد ، و همه کاره بود.
او در جلسات برای انصراف از اتحادیه ها و یا بالا رفتن از ریاست
خدمات خانگی ، و جلب اعتماد مخاطبان که به عنوان یک پسر بچه فقیر او تا به حال انجام
روزنامه.
برای چاپ شنبه مدافع شب او سرمقالههای خود را در "مردانه نوشت
مذهب انسان "و" دلار و ارزش حس مسیحیت ، که چاپ شده
به صورت پررنگ احاطه شده توسط یک مرز wiggly.
او اغلب می گفت که او با افتخار در درجه اول به عنوان مرد کسب و کار شناخته می شود "و
او قطعا نمی خواهید به "اجازه شیطان قدیمی همه PEP به انحصار و
پانچ. "
او نازک ، روستایی رو مرد جوان با عینک طلا و انفجار از قهوه ای کسل کننده بود
مو ، اما زمانی که او خود را به خطابه پرتاب او با قدرت میدرخشد.
او اعتراف کرد که او بیش از حد محقق و شاعر را به تقلید مبلغ ،
مایک دوشنبه ، در عین حال او یک بار بیدار شده بود خود را برابر به زندگی جدید و بزرگتر
مجموعه ، با این چالش ، "من
برادران ، اسکیت واقعی ارزان مردی که نمی خواهد قرض دادن به خداوند است! "
او کلیسای خود یک مرکز جامعه واقعی ساخته شده بود.
این شامل همه چیز ، اما نوار است.
این مهد کودک ، شام پنج شنبه شب با یک سخنرانی کوتاه میسیونری روشن
پس از آن ، یک ورزشگاه ، یک حرکت تصویر نشان می دهد هر دو هفته یکبار ، یک کتابخانه فنی
کتاب های کارگران جوان -- هر چند ،
متاسفانه ، هیچ کارگر جوان کلیسا را جز برای شستن وارد
پنجره ها و یا تعمیر کوره -- و دوخت دایره ساخته شده است که شلوار کوتاه کمی
برای کودکان فقیر در حالی که خانم با صدای بلند از رمان جدی خوانده درو.
اگرچه دکتر درو الهیات پروتستان بود ، کلیسا سازی خود بود
آرامی پیرو کلیسای اسقفی.
همانطور که او گفت ، "بیشتر ویژگی های ماندگار از آن کلیسا نجیب
بناهای بزرگ قدیمی انگلستان که به عنوان نمادی از ابدیت ایمان ایستاده ،
دینی و مدنی. "
این از نقطه آجر آهن شاد در سبک گوتیک بهبود ساخته شده و اصلی
سالن نور غیر مستقیم از بیضی های الکتریکی را در کاسه ألبستر اسراف بود.
در یک صبح دسامبر ، زمانی که Babbitts به کلیسا رفت ، دکتر جان Jennison درو بود
غیر منتظره ای فصیح. جمعیت بسیار زیاد بود.
ده جوان سرزنده و بشاش ushers ، در کتهای صبح با گل رز سفید ، آوردن تاشو
صندلی تا از زیرزمین است.
برنامه چشمگیر موسیقی ، انجام شده توسط شلدون Smeeth ، آموزشی وجود دارد
مدیر YMCA ، که او نیز خواندم offertory.
بابیت مراقبت کمتری برای این کار ، به دلیل برخی از فرد گمراه جوان آقای آموخته بود
Smeeth به لبخند ، لبخند ، لبخند در حالی که او آواز خواندن است ، اما با همه قدردانی از یک
هموطنان - سخنور او را تحسین خطبه دکتر درو.
این کیفیت معنوی که متمایز جماعت چتم جاده
از کلیساهای کوچک کثیف خیابان در اسمیت.
دکتر درو "در این برداشت فراوان زمان همه سال ، شعار می دادند :" زمانی که ، هر چند
طوفانی آسمان و پر زحمت راه به رهنورد drudging ، هنوز معلق در هوا و
روح bodiless swoops بر فراز همه
کارگر و تمایلات از دوازده ماه گذشته ، آه ، و سپس آن را به من وجود دارد به نظر می رسد
صداهای پشت تمام شکست های ظاهری ما کر طلایی تبریک از آن گذشت
با خوشحالی و LO! در افق کم نور به ما
را در پشت ابرها محنت زا جرم عظیم از کوه -- کوه های ملودی ،
کوه های شنگی ، کوه ها از ممکن است! "" من مطمئنا مثل خطبه با فرهنگ
بابیت و تفکر در آن ، "مدیتیت.
در پایان از خدمات او به هنگامی که کشیش ، فعالانه دست دادن در خوشحال شد
درها ، twittered ، "اوه ، برادر بابیت ، می توانید یک دم شما صبر کنید؟
می خواهم راهنمائی شما. "
"مطمئن ، دکتر! شما شرط می بندم! "
"قطره به دفتر من. من فکر می کنم شما سیگار برگ وجود دارد مانند. "
بابیت بود مانند سیگار برگ.
او همچنین دوست دفتر ، که از دفاتر دیگر تنها توسط تشخیص
تغییر روحیه از دیوار آشنا اعلان به این روز پر مشغله خداوند است. "
رفیق بودن Frink در آمد ، سپس ویلیام دبلیو Eathorne.
آقای Eathorne رئیس جمهور هفتاد سال از بانک دولتی اول شد
اوج.
او هنوز هم به تن تکه های ظریف جانبی سبیل که یکنواخت شده است
بانکداران در سال 1870.
اگر بابیت حسادت Smart (هوشمند) مجموعه ای McKelveys بود ، قبل از ویلیام واشنگتن
Eathorne او احترام بود. آقای Eathorne به حال هیچ چیزی برای انجام با
از ما بهتران.
او بالاتر از آن بود. او نوه بزرگ یکی از
پنج مرد که تاسیس اوج ، در سال 1792 ، و او از نسل سوم از بانکداران بود.
او می تواند به بررسی اعتبار ، وام ، ترویج و یا آسیب کسب و کار یک مرد.
در حضور او بابیت سرعت تنفس و احساس جوان.
دکتر کشیش درو به داخل اتاق منعکس شده و گلدار به سخنرانی :
"از من خواسته شما آقایان به ماندن بگیرید ، بنابراین من می توانم یک گزاره قبل از شما قرار داده است.
مدرسه یکشنبه bucking تا.
این بزرگترین چهارم در اوج است اما هیچ دلیلی وجود ندارد به همین دلیل ما باید وجود دارد
گرد و غبار کسی. ما باید اول خواهد شد.
من می خواهم به درخواست شما ، اگر شما خواهد شد ، برای تشکیل یک کمیته از مشاوره و تبلیغات برای
یکشنبه مدرسه ؛ آن نگاه کنید و بیش از هر گونه پیشنهادی برای بهبود آن ، و پس از آن ،
شاید که مطبوعات به ما می دهد برخی از
توجه -- به مردم برخی از اخبار واقعا مفید و سازنده به جای
تمام این قتل ها و طلاق است. "" بسیار عالی ، گفت : "بانکدار.
بابیت و Frink تا به او ملحق مسحور شدند.
III
اگر شما بابیت خواسته بود و به دین خود بود ، او را در بلند پاسخ
باشگاه Boosters' - فصاحت و بلاغت ، "دین من خدمت به مردان همکار من ، برادر من به عنوان به افتخار
خودم ، و انجام کمی من را به زندگی شادتر و تمام. "
اگر شما او را برای جزئیات بیشتر فشرده بود ، او را اعلام کرده اند ، "عضو هستم.
کلیسای پروتستان ، و به طور طبیعی ، من قبول می کنم آموزه های آن است. "
اگر شما آنقدر وحشیانه به عنوان بر شده بود ، او اعتراض کردند ، "بدون استفاده وجود دارد
بحث و استدلال در مورد مذهب ، آن را فقط به stirs احساس بد ".
در واقع ، محتوای کلام او این بود که یک موجود عالی که تا به حال وجود دارد
سعی ما کامل است ، اما احتمالا به حال شکست خورده است ؛ که اگر کسی مرد خوبی بود او
رفتن به مکانی به نام بهشت (بابیت
ناخودآگاه تصویر آن را به عنوان و نه مانند هتل بسیار عالی به همراه یک باغ خصوصی) ، اما
اگر یک مرد بد ، که شده است ، اگر او به قتل رسیده و یا مرتکب سرقت یا استفاده بود
کوکائین یا معشوقه یا فروخته شده غیر موجود املاک و مستغلات ، مجازات او خواهد بود.
بابیت نامشخص بود ، با این حال ، در مورد آنچه که او به نام "این کسب و کار از جهنم است."
او به تد توضیح داد : "البته من خیلی لیبرال هستم ، من دقیقا نمی باور آتش
و گوگرد دوزخ.
می ایستد به دلیل ، هر چند ، که یک شخص نمی می توانید دور با تمام انواع از معاون و
برای آن را دریافت نمی nicked ، ببینید که چگونه من چیست؟ "پس از این کلام او به ندرت بمب.
هسته دین عملی او بود که آن را قابل احترام بود ، و به نفع
کسب و کار یکی است ، دیده می شود رفتن به خدمات ؛ که کلیسا نگه بدترین
المان ها از هنوز هم بدتر است ؛ و
موعظه کشیش است ، با این حال کسل کننده آنها ممکن است در زمان مصرف به نظر می رسد ، با این حال به حال
قدرت voodooistic که "آیا یک شخص او را در ارتباط با چیزهای بالاتر خوب - - نگهداری می شود."
تحقیقات او برای کمیته مشورتی دانشکده یکشنبه الهام بخش نیست
او را.
او دوست کلاس مردمی مشغول کتاب مقدس ، متشکل از مردان و زنان بالغ و
توسط پزشک قدیمی مدرسه ، T. دکتر اتکینز اردن ، در سبک گازدار خطاب
قابل مقایسه است که از تصفیه بیشتر
سخنرانان طنز آمیز پس از شام ، اما زمانی که او به کلاس های تاریخ و رفت او
پاچه.
او شنیده شلدون Smeeth ، مدیر آموزشی YMCA و رهبر
کلیسا ، گروه کر ، یک مرد جوان رنگ پریده اما شدید با موهای فرفری و لبخند ، آموزش
کلاس از پسر شانزده ساله.
Smeeth اخلاص آنها را تذکر داد ، "در حال حاضر ، فلو ، من به قلب به قلب
بحث شب در خانه من پنجشنبه آینده. ما توسط خودمان و به Frank
درباره نگرانی های مخفی ما.
شما فقط می توانید هر چیزی قدیمی Sheldy ، به مانند همه همنوعان در Y.
من قصد دارم به توضیح در مورد شیوه های وحشتناک kiddy سقوط به با صراحت
مگر اینکه او یک برادر بزرگ ، و در مورد خطرات و جلال جنسی هدایت می شود. "
مخابره damply Sheldy قدیمی و پسران نگاه شرمنده و بابیت نمی دانستند که راه
به نوبه خود چشم خجالت او.
کمتر آزار دهنده است اما همچنین بسیار duller طبقات جزئی که آموزش داده شد
در فلسفه و مردم شناسی شرقی spinsters جدی است.
بسیاری از آنها در اتاق بسیار varnished مدرسه یکشنبه با یکدیگر ملاقات کردند ، اما در آنجا بود
سرریز به زیرزمین ، که با واریسی آب لوله تزیین شده بود و
روشن تا پنجره کوچک بالا در دیوار تراوش.
چه بابیت را دیدم ، با این حال ، کلیسای جماعت اول Catawba.
او در مدرسه یکشنبه بچگی او بود.
او دوباره بوی که گرفتگی مودب می شود تنها در سرو کلیسا یافت ، او
مورد کتاب مدرسه یکشنبه یکنواخت و خسته کننده را به یاد می آورد : "Hetty ، قهرمان فروتن" و
"Josephus ، LAD فلسطین ؛" او thumbed
یک بار دیگر به بالا رنگ متن کارت که هیچ پسر بچه می خواستم اما هیچ پسری دوست به پرتاب
دور ، چرا که آنها به نوعی مقدس بودند ، او صدای موج سکندری مورد شکنجه قرار گرفت
سی و پنج سال پیش ، همانطور که در کلیسا به اوج گسترده او به گوش :
"در حال حاضر ، ادگار ، شما خوانده شده آیه بعدی است. به چه معنی است وقتی که آن را می گوید آن آسانتر
شتر را از طریق رفتن چشم یک سوزن؟
این چه چیزی را به ما می آموزند؟ کلارنس!
لطفا نظرتان را به انجام بجنبانید! اگر شما درس خود را مورد مطالعه قرار گرفته است شما نمی
تا بی قرار است.
در حال حاضر ، ارل ، عیسی مسیح در تلاش بود برای تدریس به شاگردان خود درس است؟
چیزی که من می خواهم شما را به خصوص به یاد داشته باشید ، پسران ، کلمات ، با خدا همه است
همه چیز امکان پذیر است. "
فقط فکر می کنم که همیشه -- کلارنس ، لطفا توجه -- فقط می گویند : "با خدا همه
همه چیز امکان پذیر است هر زمان که شما احساس دلسردی ، و ، الک ، شما به عنوان خوانده شده
بعدی آیه ، اگر شما می خواهم توجه شما را جای خود را از دست دادن نیست "!
سفینه کنترل از راه دور -- هواپیماهای بدون سرنشین -- هواپیماهای بدون سرنشین -- زنبور عسل غول پیکر که در یک غار از خواب آلودگی رونق گرفت --
بابیت آغاز شده از چرت زدن خود را با چشم باز ، معلم برای "امتیاز از ایشان تشکر شده است
گوش دادن به تدریس پر زرق و برق خود ، "و مبهوت به دایره بعدی.
پس از دو هفته از این او تا به حال هیچ پیشنهادات هر آنچه برای دکتر کشیش
درو است.
سپس او را کشف جهان مجلات یکشنبه مدرسه ، دامنه بسیار زیاد است و شلوغ
هفته نامه و ماهنامه که به عنوان فنی ، به عنوان عملی و رو به جلو
به دنبال ، به عنوان ستون های واقعی املاک و یا مجلات تجاری کفش.
او نیم دوجین از آنها را در یک فروشگاه کتاب مذهبی و تا بعد از نیمه شب خریداری
او آنها را بخوانند و تحسین است.
او متوجه شد بسیاری از راهنمایی های سود آور بر روی «تجدید نظر تمرکز" ، "سراغ برای اعضای جدید" ، و
"چشم انداز به ثبت نام با مدرسه یکشنبه بود."
او به ویژه دوست کلمه "چشم انداز" و او به موضوع منتقل شد :
"چشمه های اخلاقی زندگی جامعه را در ژرفنای در مدارس یکشنبه -- مدارس آن
از آموزش های مذهبی و الهام بخش است.
بی توجهی در حال حاضر به معنی از دست دادن قدرت معنوی و قدرت اخلاقی در سال های آینده....
مواردی مانند موارد فوق ، پس از درخواست تجدید نظر مستقیم و بازو ، به مردمی که برسد
هرگز می توان خندید و یا jollied به انجام سهم خود است. "
بابیت اعتراف ، "هست که در آن است.
من استفاده می شود پوست از مدرسه در یکشنبه اوله Catawba هر شانس من است ، اما همان
زمان ، من نمی خواهد که در آن من به روز ، شاید ، اگر آن را برای آموزش آن شده بود ،
-- در قدرت اخلاقی است.
و همه چیز را در مورد کتاب مقدس. (بزرگ ادبیات.
برای خواندن برخی از آن دیگر ، یکی از این روزها). "
علمی مدرسه یکشنبه برگزار شود ، او را از یک مقاله در آموخته
کلاس وستمینستر بزرگسالان کتاب مقدس : "دومین معاون رئیس جمهور به نظر می رسد ، پس از
کمک هزینه تحصیلی از کلاس.
او انتخاب یک گروه به او کمک کند. این تبدیل ushers.
هر که می آید می شود دست خوشحالم. هیچ کس می رود یک غریبه.
یکی از اعضای گروه در آستان ایستاده و رهگذران های آینده دعوت به عمل
وارد "
شاید بیشتر از همه بابیت سخنان ویلیام اچ Ridgway در یکشنبه قدردانی
بار مدرسه :
"اگر کسی از کلاس های درس از روز جمعه بدون هیچ PEP و بالا و در آن ، است که ،
بدون بهره ، که در حضور نامشخص است ، که مانند یک شخص را با آن عمل می کند
تب بهار ، اجازه دهید قدیمی دکتر Ridgway شما یک نسخه نوشتن.
RX. دعوت از دسته برای شام. "مجله دانشکده یکشنبه نیز
گرد به عنوان آنها عملی شد.
آنها هیچ یک از هنر را مورد غفلت قرار گرفته است.
به موسیقی ، ساندی تایمز دانشکده آگهی که C. هارولد Lowden »شناخته شده است به
هزاران نفر از طریق ترکیب مقدس خود ، یک شاهکار جدید نوشته بود ، تحت عنوان : "
'آرزوی برای شما.
این شعر توسط هری D. کر ، یکی از daintiest شما می توانید تصور کنید و موسیقی
indescribably زیبا است. منتقدان موافقت است که آن را به این سو بان سو حرکت دادن
کشور است.
را می توان به آهنگ جذاب مقدس با جایگزین کلمات سرود ساخته شده ، من شنیده ام
صدای عیسی می گویند. "حتی آموزش کتابچه راهنمای کاربر به اندازه کافی
نظر گرفته شود.
بابیت اشاره کرد روش هوشمندانهای برای نشان دادن قیام عیسی
مسیح : "الگویی برای دانش آموزان را.
به آرامگاه با درب نورد.-- استفاده از کادر مربع را تحت پوشش قرار وارونه تبدیل شده است.
نگه دار ، پوشش جلو کمی به شکل یک شیار در پایین.
برش درب مربع ، همچنین دایره از مقوا را به بیش از پوشش درب را کاهش دهد.
پوشش درب مدور و آرامگاه انبوه و مخلوط سفت شن و ماسه ، کارخانه آرد
و آب و اجازه دهید آن را خشک.
این سنگ دایره ای سنگین بر سر درب زنان 'نورد دور در بود
صبح روز عید پاک است. این داستان ما را به GO - بگویید. "
در تبلیغات خود ، مدرسه یکشنبه مجلات کاملا موثر بودند.
بابیت در آماده سازی است که طول می کشد جای ورزش برای علاقه مند شد
مردان کم تحرک با ساخت بافت تهی عصبی ، مقوی مغز و
دستگاه گوارش. "
او به یاد بگیرند که فروش Bibles hustling و به شدت edified شد
صنعت رقابتی ، و او به عنوان یک متخصص بهداشت توسط بهداشتی خوشحال بود
اعلام صمیمیت و همدلی شرکت ساز و برگ را از
"ساز و برگ بهبود یافته و رضایت بخش در سراسر ، از جمله به مقدار زیادی جلا
سینی چوب ماهون زیبا.
این سینی را حذف تمام سر و صدا ، سبک تر و راحت تر رفتار از دیگران است و
در همراهی با مبلمان کلیسا از یک سینی از هر ماده دیگر است. "
IV او کاهش یافته است شمع مدرسه یکشنبه
مجلات. او بمب ، "در حال حاضر ، واقعی there'sa او جهان.
خیلی خوب!
"شرمنده من در نه بیشتر نشسته است. همکار است که نفوذ در
جامعه -- شرم اگر او کارش را به بخشی در مذهب واقعی مردانه hustling را ندارد.
مرتب کردن بر اساس مسیحیت گنجانیده شده ، شما ممکن است بگویند.
"اما با تمام احترام.
"ممکن است برخی افراد ادعا می کنند این طرفداران یکشنبه مدرسه undignified و unspiritual و غیره
در. مطمئنا!
همیشه برخی از ادم بد رفتار یا به بهار چیزهایی است که می خواهم!
ضربه زدن و sneering و پاره شدن پایین -- بسیار از ساختن آسانتر است.
اما من ، من قطعا آن را به این مجلات دست.
آنها اوله جورج اف بابیت به اردوگاه آورده شده ، و این پاسخ به منتقدان!
"مردانه تر و عملی یک شخص است ، او باید رهبری مشاغل
زندگی مسیحی. برای آن!
برش دادن این بیدقتی و boozing -- Rone!
جایی که شیطان شما شده است؟ این هم خوب است که شب O 'به آینده است
در! "
>
فصل هفدهم
من وجود دارد اما سه یا چهار خانه های قدیمی در
ارتفاعات گل ، و در ارتفاعات گل خانه ای قدیمی که قبل از ساخته شده است
1880 بوده است.
بزرگترین این اقامت Eathorne ویلیام واشنگتن ، رئيس جمهور از
اولین بانک دولتی.
عمارت Eathorne حفظ حافظه "بخش های خوب" از اوج آنها به عنوان
به نظر می رسد از 1860 به 1900.
این عظمت آجر قرمز با lintels ماسه سنگ خاکستری و سقف از تخته سنگ در
دوره های قرمز ، سبز ، زرد و سوء هاضمه را.
دو برج کم خونی ، یکی مسقف با مس ، تاج گذاری دیگر با وجود دارد
سرخس castiron.
ایوان مانند آرامگاه باز ؛ آن است که توسط ستون گرانیتی چمباتمه زدن در بالا پشتیبانی
که آویزان آبشار های یخ زده از آجر است. در یک طرف از خانه است که رنگ آمیزی بزرگ
پنجره شیشه ای در شکل میکروسکوپی (keyhole surgery).
اما خانه دارای یک اثر طنز آمیز نیست.
مظهر کرامت سنگین از آن سرمایه داران ویکتوریا که حکومت
نسل بین پیشگامان و سرزنده و بشاش "خرید و فروش ، مهندسین" و ایجاد یک
الیگارشی غم انگیز با به دست آوردن کنترل از بانک ها ، کارخانه های تولید ، زمین ، خطوط راه آهن ، معادن.
از Zeniths ده متناقض که با هم را تشکیل می دهند درست و
اوج کامل ، هیچ کدام چنان قدرتمند و پایدار و در عین حال هیچ کدام تا ناآشنا
شهروندان به عنوان کوچک ، هنوز هم ، خشک ، مودب ،
اوج بی رحمانه Eathornes ویلیام ؛ و برای آن سلسله مراتب کوچک دیگر Zeniths
ناخواسته کار و نبود می میرند.
بسیاری از قلعه tetrarchs کج خلق ویکتوریا از بین رفته یا فاسد به
سوار شدن به خانه ، اما عمارت Eathorne فضیلت و دور باقی می ماند ، یادآور از
لندن ، بازگشت خلیج ، Rittenhouse میدان.
در مراحل سنگ مرمر آن پاک روزانه ، بشقاب برنج reverently جلا ، و
پرده های توری را به عنوان رسمی و خشک بودن و برتر به عنوان ویلیام واشنگتن Eathorne خود است.
با هیبت خاصی بابیت و رفیق بودن Frink در Eathorne برای یک جلسه نامیده می شود
«هفته | مدرسه کمیته مشورتی با سکون مضطرب آنها به دنبال یک اونیفورم پوش
خدمتکار از طریق catacombs از پذیرش ، اتاق به کتابخانه.
مثل آن بود که این پدیده ها کتابخانه از یک بانکدار جامد قدیمی به عنوان طرف Eathorne.
سبیل سبیل چخماقی بانکدار جامد قدیمی شد.
این کتاب بسیاری از آنها مجموعه های استاندارد ، با لمس درست و سنتی
کم آبی ، طلا کم نور ، و گوساله ، پوست براق است.
آتش بود دقیقا درست و سنتی ، از آتش های کوچک ، آرام ، و مداوم ،
منعکس شده توسط آتش جلا ، چدن.
میز بلوط تاریک و قدیمی و در مجموع بی عیب و نقص بود و صندلی بودند به آرامی
خودخواهانهای.
سوالات Eathorne به عنوان healths خانم بابیت ، بابیت دوشیزه ، و از سوی دیگر
کودکان آرام پدری بودند ، اما بابیت به حال چیزی که با آن به او پاسخ.
این خارج از نزاکت بود به استفاده از "چگونه در ترفندهای ، جوراب اوله؟" فکر می کنم که احساس خشنودی کند
Gunch Vergil و Frink و هوارد Littlefield -- مردانی که تا کنون به نظر می رسید
موفق و مقرون به ادب.
بابیت و Frink شنبه مودبانه ، و مودبانه Eathorne مشاهده ، باز او
لب های نازک به اندازه کافی گسترده برای اخراج کلمات ، آقایان ، قبل از ما شروع ما
کنفرانس -- شما ممکن است احساس سرما در
از آمدن به اینجا -- خیلی خوب شما را به نجات پیر مرد سفر -- باید ما شاید
toddy ویسکی؟ "
بنابراین به خوبی آموزش دیده در همه مکالمه است که befits همکار خوب است که بابیت بود
او تقریبا خود را با "به جای ایجاد مشکل خوار شده ، و همیشه' providin
هر ماموران اجرای مخفی وجود ندارد
در زباله - سبد -- "کلمات خفگی در گلو او فوت کردند.
او در اطاعت متلاطم متمایل. هم رفیق بودن Frink.
Eathorne رنگ برای خدمتکار.
بابیت مدرن و لوکس به حال هر حلقه یکی برای بنده در دیده می شود هرگز
خانه خصوصی ، به جز در هنگام غذا خوردن.
خود ، در هتل ها ، زنگ پسران پله بود ، اما در خانه شما را ماتیلدا درد نکنه
احساسات ، شما را در سالن رفت و برای او فریاد زد.
نه به او بود ، زیرا ممنوعیت ، شناخته شده هر یک به گاه به گاه در مورد نوشیدن.
فوق العاده صرفا به جرعه toddy او و نه گریه ، "آه ، maaaaan ، این بازدید
من سمت راست جایی که من زندگی می کنند! "
و همیشه ، با شور و شعف از عظمت جوانان جلسه ، او شگفت زده "که
کمی فازی چهره وجود دارد ، به همین دلیل ، او می تواند به من و یا به آن شکستن من!
اگر او به بانکدار من گفت به وام من تماس بگیرید --
Gosh! که اب دزدک چهارم به اندازه!
و به دنبال او تا به حال یک بیت بزور وادار کردن به او ندارند!
من تعجب می کنم -- آیا ما بوستر پرتاب بیش از حد متناسب های بسیاری در مورد PEP "؟
از این فکر او shuddered دور ، و گوش devoutly به ایده های Eathorne
پیشرفت مکتب یکشنبه ، که بسیار روشن و خیلی بد بودند.
Diffidently بابیت پیشنهادات خود را برشمرد :
"من فکر می کنم اگر شما تجزیه و تحلیل نیازهای مدرسه ، در واقع ، رفتن و درست در آن را که اگر آن را
مشکل merchandizing بود ، البته نیاز به یک پایه و اساسی رشد است.
فرض ما همه موافقت کردند ما راضی نمی شود تا ما ساخت بزرگترین رفو
مدرسه یکشنبه در کل دولت ، بنابراین پروتستان جاده چتم نمی خواهد به
هر چیزی را خاموش کسی.
در حال حاضر در مورد jazzing تا مبارزات انتخاباتی برای چشم انداز : آنها قبلا استفاده می شود رقابت
تیم و جوایز به بچه ها که در اکثر اعضای را داده است.
و آنها یک اشتباه وجود دارد : جوایز بسیاری از folderols و doodads مانند
کتاب شعر و Testaments مصور ، به جای چیزی یک بچه واقعی زندگی می کنند
می خواهید برای کار ، مانند پول نقد واقعی است یا سرعت سنج برای چرخه موتور خود را به.
البته گمان می کنم آن را همه خوب و شیک پوش برای نشان دادن درس با این تزئین شده
کتاب علائم و نقشه ها تخته سیاه و غیره ، اما زمانی که آن پایین می آید به واقعی او
hustling ، بیرون و ضربت زنی تا
مشتریان -- و یا اعضای ، منظورم این است ، چرا ، شما به آن ارزش در حالی که یک شخص را.
"در حال حاضر ، من می خواهم به پیشنهاد دو مانع از : اول ، تقسیم مدرسه یکشنبه به چهار ارتش ،
این بستگی به سن است.
همه می شود و رتبه نظامی در ارتش خود را با توجه به چگونه بسیاری از اعضای او
به ارمغان می آورد ، و duffers که دراز کشیدن بر ما و آورد در هر گونه ، آنها باقی می ماند
افراد.
کشیش و رتبه سرپرست به عنوان ژنرال.
و همه به سلام های نظامی و تمام بقیه که آشغال ، درست مثل
ارتش منظم ، را به 'EM احساس می کنید ارزش آن را دارد در حالی که به دریافت رتبه.
"سپس ، دوم : البته مدرسه کمیته تبلیغات خود را دارد ، اما ، پروردگار ، هیچ کس
تا کنون واقعا خوب کار می کند -- هیچ کس به خوبی کار می کند فقط برای عشق به آن است.
کاری که به انجام عملی و به روز می شود ، و استخدام واقعی پرداخت می شود عامل مطبوعاتی
یکشنبه مدرسه برخی از هموطنان روزنامه که می تواند بخشی از وقت خود را به من بدهید. "
"مطمئنا ، شما شرط می بندم!" رفیق بودن Frink گفت.
"فکر می کنم از بیت خوب آبدار او می تواند در دریافت کنید!"
بابیت جمعیت.
"نه تنها بزرگ ، برجسته ، حقایق ، حیاتی با چه سرعتی در مدرسه یکشنبه -- و
جمع آوری -- در حال رشد است ، اما بسیاری از شایعات طنز و شوخی : درباره چگونه برخی از
پرحرف را در تعهد خود افتاد برای گرفتن جدید
اعضای ، و یا هم کلاس مقدس ترینیتی دختران خوب به حال در آنها
wieniewurst حزب.
و در سمت ، اگر او تا به حال هم ، رسانه های عامل ممکن است حتی این درس ها افزایش
خود -- انجام تبلیغات کمی برای همه مدارس یکشنبه در شهر ، در واقع.
بدون استفاده بودن hoggish نسبت به بقیه 'EM ، ما می توانیم برآمدگی بر روی' EM
عضویت.
Frinstance ، او ممکن است مقالات را برای به دست آوردن -- البته من آموزش ادبی
مانند Frink در اینجا ، و من فقط حدس زدن قطعه باید نوشته شود ، اما در
frinstance ، فرض کنید درس هفته
در مورد یعقوب ؛ خوب ، مطبوعات عامل ممکن است در چیزی که جریمه دریافت کنید
اخلاقی ، و در عین حال با تیتر ترفند است که می خواهم مردمی آن را به عنوان خوانده شده -- می گویند مانند : احمق جیک
پیر مرد ؛ را والنتاین با دختر و پشتوانه است.
ببینید که چگونه منظور من؟ که می خواهم علاقه خود را دریافت کنید!
در حال حاضر ، البته ، آقای Eathorne ، شما محافظه کار ، و شاید شما احساس می کنید این
مانع از undignified می شود ، اما صادقانه ، من معتقدم که آنها می خواهم آورد خانه بیکن است. "
Eathorne دست خود را بر روی شکم خود را راحت کمی تا خورده و مانند purred
بیدمشک سن :
"من می گویم ، برای اولین بار ، که من آن را بسیار توسط تحلیل شما از خوشحال
وضعیت ، آقای بابیت.
همانطور که شما گمان کنید ، لازم است در سمت من می شود محافظه کار ، و شاید
یک استاندارد خاصی از کرامت تلاش برای حفظ کنید.
با این وجود من فکر می کنم شما مرا تا حدی مترقی.
در بانک ما ، به عنوان مثال ، من امیدوارم که من ممکن است بگویند که ما به عنوان مدرن روش
تبلیغ و تبلیغات را به عنوان هر یک در شهر.
بله ، من علاقه داشتن به شما ما oldsters کاملا آگاه از تغییر ارزش های معنوی
از سن. بله ، آه بله.
و به این ترتیب ، در واقع ، آن را به من را خوشنود می شود قادر به گفتن نیست که هر چند من شخصا ممکن است
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان sterner از دوران قبل از آن را ترجیح می دهند -- "
بابیت در نهایت جمع شده بودند که Eathorne حاضر بود.
رفیق بودن Frink پیشنهادی را به عنوان پاره وقت مطبوعاتی عامل یک کنت Escott ، خبرنگار در
مدافع بار.
آنها در کمال مودت و helpfulness مسیحی تقسیم می شود.
بابیت بود خانه درایو ، اما به سوی مرکز این شهر.
او آرزو به خود می شود و شادی کردن بیش از زیبایی از صمیمیت با ویلیام
واشنگتن Eathorne.
II شب برف blanched زنگ
چراغ های پیاده رو و مشتاق. چراغ بزرگ طلایی از واگن برقی ، اتومبیل کشویی
در امتداد برف بسته بندی شده از وسط خیابان.
چراغ های سنگین از خانه های کوچک. تابش خیره کننده آروغ زدن از دور ریخته گری ،
پاک کردن از ستاره ها لبه های تیز.
چراغ از فروشگاه های مواد مخدر محله ای که دوستان gossiped ، خوب ، خوشحال پس از
کار روز.
چراغ سبز از ایستگاه پلیس ، و درخشندگی سبزتر در برف ، درام
چراغهای جلو یک گشت واگن -- ضرب و شتم گونگ مانند یک قلب وحشت زده ، سوزان
کریستال خیابان درخشان ، راننده نمی
راننده اما یک پلیس در لباس افتخار ، یکی دیگر از پلیس شدیدا در آویزان
گام در پشت و گوشه ای از زندانی است.
قاتل ، سارق ، coiner هوشمندانه به دام افتاده؟
کلیسای عظیم graystone با نوک تیز شدن سفت و سخت ؛ کم نور نور در سرو ، و
droning شاد از گروه کر ، عمل.
لرزش سبز بخار جیوه نور از زیر شیروانی قرار دادن عکس قلم زن.
سپس چراغ storming از پایین شهر ، اتومبیل های پارک شده با دم یاقوت و چراغ ؛ سفید
ورودی قوسی به سینما ، مثل دهان سرد از غارهای زمستان ؛ الکتریکی
نشانه ها -- serpents و مردان رقص کمی از
آتش. سایهدار فیلم : صورتی و موسیقی جاز قرمز مایل به زرد در ارزان رقص پله تا سالن ؛
چراغ از رستوران های چینی ، فانوس با - شکوفه های گیلاس و با رنگ
pagodas ، آویزان در برابر دیوارها طلا براق و سیاه و سفید.
لامپ های کوچک کثیف در lunchrooms های کوچک متعفن است.
خرید هوشمند منطقه ، با نور غنی و آرام بر روی آویز کریستال و پوشاک از پوست خزدار
و سطوح خوشخو از چوب جلا در مخملی آویزان پنجره ساکت.
بالاتر از خیابان ، حلق آویز در تاریکی ، پنجره مربع غیر منتظره
دفتر که در آن برخی از اواخر کار بود ، به دلیل ناشناخته و تحریک کننده است.
مرد جا افتاده در ورشکستگی ، یک پسر بلند پروازانه ، نفت مرد ناگهان تبدیل به ثروتمند؟
هوا بسیار زیرکانه بود ، برف عمیق در کوچه ها uncleared ، و فراتر از شهر ،
بابیت می دانستند ، در دامنه کوه از برف رانش در میان بلوط زمستانی بودند و انحنا یخ
مسحور رودخانه.
او ، شهر خود را با تعجب پرشور دوست داشتند. او خستگی انباشته شده را از دست داد
کسب و کار -- فصاحت و بلاغت نگران و متمایل به توسعه ؛ او احساس جوان و بالقوه است.
او بلند پروازانه بود.
بود ، به اندازه کافی به Gunch Vergil ، جونز Orville نیست.
شماره "آنها همراهان قلدر ، به سادگی دوست داشتنی است ، اما
آنها هیچ نکته بینی نیست. "
نه ، او رفتن به Eathorne ظرافت دقیق ، بطور سرد قدرتمند است.
"این مسائل است. شلاق زدن در میت مخملی.
اجازه نمی دهد کسی دریافت تازه با شما.
گرفتن بی دقتی در مورد طرز بیان من است. زبان عامیانه.
محاوره ای. برش آن.
من برای اولین بار نرخ در فصاحت و بلاغت در کالج بود.
تم ها -- به هر حال ، بد نیست. اگر بیش از حد از این hooptedoodle و خوب
چیزهای همکار. I -- چرا من نمی سازماندهی یک حساب بانکی از خود من
بعضی از روز؟
تد من موفق! "او سوار با خوشحالی به خانه ، و خانم بابیت
او ویلیام واشنگتن Eathorne شد ، اما او به آن توجهی نمی.
III Escott کنت جوان ، خبرنگار در
مدافع برابر مطبوعات عامل جاده پروتستان شنبه چتم منصوب شد
مدرسه.
او شش ساعت در هفته به آن. او حداقل به شش ساعت پرداخت شد
در هفته است.
در همین سال او در مطبوعات و روزنامه بود و او (رسمی) به نام به عنوان یک
مطبوعاتی عامل.
او تهیه چکه از ریشخند کننده اقلام مورد همسایگی و کتاب مقدس ، در حدود
کلاس suppers ، با نشاط اما آموزشی ، و ارزش نماز عمر را در رسیدن به
موفقیت مالی.
مدرسه یکشنبه به تصویب رسید سیستم بابیت از صفوف نظامی.
سریع شده توسط این رفع خستگی معنوی است ، آن را به حال رونق است.
اما تبدیل شدن به بزرگترین مدرسه در اوج -- کلیسای متدیست مرکزی نگه داشته
و جلوتر از آن را با روش های که دکتر به عنوان "ناعادلانه ، undignified ، سازمان ملل ، گل درو
آمریکا ، ungentlemanly و غیر مسیحی "--
اما آن را از مکان چهارم به دوم صعود و شادی در بهشت وجود دارد ، و یا در
دست کم در آن بخش از آسمان موجود در قلمرو کشیش بخش دکتر درو ، در حالی که بابیت
ستایش بسیار و تنهایی خوب داشتند.
او درجه سرهنگ را در هیات عمومی از مدرسه دریافت کرده بود.
او plumply توسط سلام های نظامی بود در کوچه و خیابان از پسران ناشناخته کوچک ؛ گوش او
از طریق شنیدن خود را به وجد گلچهره tickled به نام "سرهنگ" و اگر او نبود
حضور در مدرسه یکشنبه تنها به این ترتیب
شکوه ، قطعا در مورد آن فکر تمام راه وجود دارد.
او به خصوص دلپذیر به مطبوعات عامل ، کنت Escott و او را به ناهار
در باشگاه ورزشی و او را در خانه برای شام بود.
مانند بسیاری از مردان پر افاده که علوفه جوان در مورد شهرستانها در قناعت آشکار
و که ابراز بدبینی خود را در زبان عامیانه خود خواهی ، Escott خجالتی بود و
تنهایی کند.
چهره قحطی زده زیرک او گسترده تر با شادی در شام ، و او کمربندش را بست : "هی
whillikins ، خانم بابیت ، اگر شما می دانستید چقدر خوب آن را به خانه می خورد دوباره! "
Escott و ورونا دوست یکدیگر است.
تمام شب آنها صحبت در مورد ایده ها. "آنها کشف کردند که آنها رادیکال بودند.
درست است ، آنها در مورد آن معقول بودند.
آنها توافق کردند که همه کمونیستها جنایتکاران شدند ؛ که این رایگان vers تامی
پوسیدگی و در حالی که باید به خلع سلاح جهانی ، البته بزرگ وجود دارد
بریتانیا و ایالات متحده باید در
به نمایندگی از ملت مظلوم کوچک ، حفظ نیروی دریایی برابر با تناژ از همه بقیه
از جهان است.
اما آنها آنقدر انقلابی است که آنها پیش بینی (تحریک بابیت) که
روزی وجود داشته باشد یک شخص ثالث که مشکل به جمهوریخواهان بدهد و
دموکرات ها هستند.
Escott دست با بابیت سه بار تکان داد ، در فراق.
بابیت ذکر شده علاقه شدید خود را برای Eathorne است.
در عرض یک هفته ، سه روزنامه ارائه حساب های کارگر استرلینگ بابیت
مذهب ، و همه آنها tactfully ذکر ویلیام Eathorne واشنگتن به عنوان
همدست خود را.
هیچ چیز بابیت آورده بود آنقدرها اعتبار زیادی در الک ، باشگاه ورزشی ، و
بوستر '.
دوستان او همیشه او را در فصاحت و بلاغت خود را تبریک گفت ، اما در ستایش خود را شک و تردید بود ،
حتی در سخنرانی های تبلیغاتی شهر دارای سعه نظر چیزی وجود دارد و
تکمقدار مانند سرودن شعر است.
اما در حال حاضر Orville جونز در سراسر اتاق ناهار خوری ورزشی فریاد زد ، "در اینجا جدید
مدیر بانک حالت اول! "
استیفن گراور Butterbaugh برجسته ، عمده فروش عرضه لوله کش "، chuckled ،" تعجب
شما با مردمی مشترک را ترکیب کنید ، پس از برگزاری دست Eathorne! "
و امیل Wengert ، طلا و جواهر ، در آخرین مایل به بحث در مورد خرید خانه در
Dorchester.
IV وقتی کمپین مدرسه یکشنبه بود
به پایان رسید ، بابیت پیشنهاد به کنت Escott ، "بگو ، چگونه در مورد انجام یک کمی
تقویت برای توضیحات درو شخصا؟ "
Escott grinned. "DOC به شما اعتماد برای انجام یک کمی تقویت
برای خود ، آقای بابیت!
سختی وجود دارد در هفته می رود بدون او زنگ کاغذ می گویند اگر ما خواهید تعقیب
یک خبرنگار تا مطالعه خود ، او ما را در بر داستان در مورد خطبه متورم او اجازه
رفتن به موعظه در شرارت های کوتاه
دامن ، و یا نگارش کتب پنجگانه عهد عتیق است.
آیا شما نگران او.
فقط یک تبلیغ بهتر ، روی دکمه زیر کلیک در شهر وجود دارد ، و در این دورا گیبسون تاکر
اجرا می شود که رفاه کودکان و لیگ آمریکایی ، و تنها دلیل
او درو مورد ضرب و شتم قرار است چرا که او کردم تا چند مغز! "
"خوب ، در حال حاضر کنت ، من فکر نمی کنم شما باید به صحبت که راه را در مورد دکتر.
واعظ تا به منافع خود ، به تماشای او نمی؟
شما را به یاد داشته باشید که در کتاب مقدس در مورد -- در مورد سخت کوش در کسب و کار خداوند ، و یا
چیزی؟ "
"بسیار خوب ، من چیزی در اگر شما می خواهید من به آقای بابیت ، اما من به
صبر تا مدیر مسئول نشریه خارج از شهر ، و سپس بزور و با تهدید سردبیر شهر. "
این ترتیب آن را به تصویب که در یکشنبه مدافع بار ، تحت یک عکس از دکتر درو آمد
در earnestest خود ، با هشدار چشم ها ، فک به عنوان گرانیت ، و قفل روستایی زرق و برق دار ،
ظاهر کتیبه -- قرص خمیر چوب اعطا بیست و چهار ساعت جاودانگی :
کشیش دکتر جان Jennison درو ، MA ، کشیش جاده زیبا چتم
کلیسای پروتستان در ارتفاعات گل دوست داشتنی ، یک جادوگر روح ، برنده است.
او دارای سابقه محلی برای تبدیل است.
در طول shepherdhood خود را به طور متوسط حدود یک صد نفر در هر سال گناه خسته
اعلام حل و فصل کرده اند خود را به رهبری یک زندگی جدید پیدا کرده اند و یک بندرگاه پناه و
صلح است.
ظبرس همه چیز در کلیسای جاده چتم. سازمان های تابعه به کوک
درجه بالای کارآیی. دکتر درو است به خصوص در خوب مشتاق
آواز جماعت.
روشن سرودهای شاد هستند در هر جلسه استفاده می شود ، و خدمات ویژه ای بخوان
جذب علاقمندان به موسیقی و حرفه ای از تمام نقاط این شهر.
بر روی پلت فرم سخنرانی محبوب و همچنین در منبر دکتر درو است یک کلمه مشهور
نقاش ، و در طول دوره از سال ، او دریافت به معنای واقعی کلمه نمرات از دعوت نامه
سخنرانی در توابع متنوع اینجا و جاهای دیگر.
دکتر درو ، V بابیت اجازه دهید بدانند که او
مسئول برای این بزرگداشت است. دکتر درو به نام او را "برادر" و به لرزه در آورد
دست خود را بزرگ چند بار.
در طول جلسات کمیته مشورتی ، بابیت اشاره کرده بود که او
مفتون به دعوت Eathorne به شام ، اما Eathorne بود زمزمه : "پس خوب از شما
پیر مرد ، در حال حاضر -- تقریبا هرگز بیرون رفتن ".
مطمئنا Eathorne که کشیش خود امتناع ندارد.
بابیت گفت boyishly به درو :
"بگو ، دکتر ، در حال حاضر ایم این چیزی که بیش از قرار ، اعتصاب من آن را به عنوان کشیشان کلیسای هلند به
ضربه ای به سه نفر از ما به شام! "" قلدر!
شما شرط می بندم!
خوشحال! "گریه دکتر درو ، در manliest راه خود است.
(یک بار گفته بود برخی از او را که او مانند مرحوم روزولت رئیس جمهور امریکا صحبت کرد.)
و خدای من ، می گویند ، دکتر ، مطمئن باشید و آقای Eathorne برای آمدن.
اصرار بر آن. این محله -- من فکر می کنم او در اطراف خانه میله های بیش از حد
بسیار برای سلامتی خود. "
Eathorne آمد. این یک شام دوستانه بود.
بابیت آرامی سخن گفت از ارزش ثبات بخش و آموزشی از بانکداران به
جامعه است.
آنها بودند ، او گفت ، شبان از برابر تجارت.
برای اولین بار Eathorne رفتگان از موضوع مدارس یکشنبه ، و پرسید :
بابیت در مورد پیشرفت کسب و کار خود.
بابیت پاسخ به میزان متوسطی ، تقریبا filially. چند ماه بعد ، زمانی که او تا به حال شانس به
شرکت در معامله ترمینال شرکت کشش خیابان ، بابیت اهمیتی نمی دهند برای رفتن
به بانک خود را برای یک وام است.
شد ، بلکه از نوعی آرام معامله ، و اگر آن آمده بود ، مردم ممکن است
قابل درک باشد.
او به دوست خود آقای Eathorne رفت ، او مورد استقبال و وام به عنوان
سرمایه گذاری خصوصی ، و هر دو آنها سود خود را در ارتباط دلپذیر جدید.
پس از آن ، بابیت به کلیسا می رفتند به طور منظم ، به جز در بهار یکشنبه صبح
که به وضوح برای motoring به معنای شدند.
او به تد اعلام کرد ، "من به شما بگویم ، پسر ، هیچ خاکریز یا جان پناه قوی تر از صدا وجود دارد
محافظه کاری بیش از کلیسای انجیلی ، و هیچ جایی بهتر برای دوستانی که شما را
به شما کمک کند جایگاه بر حق خود را در جامعه نسبت به کلیسا منزل خود را به دست آورید! "
>
فصل هجدهم
من
هرچند او از آنها را دیدم دو بار در روز ، چه می دانست و بطور بیش از حد در مورد همه جزئیات
و در عین حال هزینه های خود را برای هفته با هم بابیت نداشت او آگاه تر
کودکان از دکمه - آستین او کت.
تحسین کنت Escott او را آگاه ورونا ساخته شده است.
او وزیر امور خارجه به آقای Gruensberg از شرکت چرم Gruensberg تبدیل شده بود و او
کار خود را با نظم و دقت از ذهن است که reveres جزئیات و کاملا هرگز
درک آنها را ، اما او یکی از
افرادی که به تصور مهیج بودن بر روی نقطه از انجام کاری
از جان گذشته -- ترک یک کار یا شوهر -- تا کنون که بدون انجام آن است.
بابیت در مورد ardors مردد Escott امیدوار بود که او بازیگوش شد
پدر و مادر.
وقتی او را از الک بازگشت او coyly را به اتاق نشیمن peered و gurgled ،
"کنی ما شده است در اینجا به شب؟"
او اعتراض ورونا ، "چرا ، کن و من فقط خوب دوستان ، و ما اعتبار
فقط در مورد ایده ها صحبت کنید. من این همه مزخرف احساساتی را نداشته باشند ،
که همه چیز از بین بردن. "
تد که نگران ترین بابیت بود.
با شرایط در لاتین و انگلیسی اما با یک رکورد پیروز در و کتابچه راهنمای کاربر
آموزش ، سبد توپ ، و این سازمان از رقص ، مبارزه می تد از طریق او بود
سال آخر در دانشکده سمت شرق.
او در خانه تنها زمانی که او را برای ردیابی به برخی از بیمار دقیق و ظریف در خواسته شد علاقه مند بود
سیستم جرقه زنی خودرو.
او به پدرش اوه - tutting تکرار کرد که او نمیخواستند برای رفتن به کالج و یا قانون
مدرسه ، و بابیت به طور مساوی با این "shiftlessness" و را تد مختل شد
روابط با یونیس Littlefield ، درب بعدی.
اگرچه او دختر هوارد Littlefield ، که به شکل دراورده آهن واقع ، آسیاب ،
که کشیش اسب رو از مالکیت خصوصی ، یونیس midge در مقابل نور خورشید بود.
او را به خانه رقصید ، او خودش را به دامان بابیت پرت بود
خواندن ، او مچاله مقاله خود را ، و او خندید وقتی که او به اندازه کافی توضیح داده
که او متنفر یک روزنامه مچاله را به عنوان او متنفر شکسته فروش قرارداد.
او هفده سال داشت در حال حاضر است. جاه طلبی او به یک بازیگر سینما.
او نه تنها شرکت در نمایش هر "فیلم سینمایی" او نیز به عنوان خوانده شده
حرکت تصویر مجلات ، آن دسته از نشانه های فوق العاده ای از سن از پپ
ماهنامه ها و هفته نامه gorgeously
نشان داده شده با پرتره از زنان جوان که به تازگی شده است دختران مانیکور ، نه
دختران بسیار مدبر مانیکور ، و چه کسی ، مگر اینکه هر ادا و اصول خود را به حال شده است
مرتب توسط مدیر ، نه می توانست
عمل در سرود عید پاک کلیسای متدیست مرکزی ، گزارش مجله ،
کاملا جدی ، در "مصاحبه" با تصاویری از سواری ، تنبان و گچ بری
bungalows کالیفرنیا ، دیدگاه ها در
مجسمه سازی و سیاست های بین المللی مستقیما زیبا ، به طرز مشکوکی کاملا زیبا
مردان جوان ، ترسیم توطئه های از فیلم ها در مورد روسپی خالص و مهربان
قطار ، سارق مسلح و دادن جهت
ساخت bootblacks به نویسنده سناریوی جشن یک شبه.
این یونیس مقامات مطالعه قرار گرفت.
او می تواند ، او اغلب ، بگویید که آیا آن را در نوامبر یا دسامبر 1905 بود ، که
ماک Harker؟ گاو چران صفحه نمایش و غارتگر معروف ، حرفه ای های عمومی خود را به عنوان آغاز شد
مرد کر را در "اوه ، شما دختر شیطان است."
دیوار اتاق او ، پدر او گزارش شده است ، او دوخته بود بیست و یک
عکس از بازیگران.
اما پرتره امضا شده از شدید ترین قهرمانان فیلم او را در انجام
در اغوش حمل کردن جوان خود را.
بابیت توسط این پرستش خدایان جدید سر در گم شده بود ، و او مظنون است که یونیس
دود سیگار است. او بوی بد دادن cloying را از بالا پله ها بوی ،
و شنیده ام giggling او با تد.
او نپرسید هرگز. کودک دلپذیر او را ناراحتند.
نازک و چهره جذاب او توسط مو bobbed تیز شده بود ، دامن او کوتاه بودند ، او را
جوراب ساق بلند ، نورد شد و او پس از تد پرواز ، بالاتر از ابریشم نوازشگر شد
حد یک نگاه اجمالی از زانو نرم که ساخته شده بابیت
مضطرب و رنجور که او باید در نظر او قدیمی است.
گاهی اوقات در زندگی محجبه از رویاهای خود ، هنگامی که کودک پری آمد در حال اجرا
به او او در صورت ظاهر از یونیس Littlefield انجام گرفت.
تد موتور از جا در رفته بود به عنوان یونیس فیلم دیوانه بود.
هزار فسخ تبادل نظر اذیت کردن خود را برای ماشین خود را بررسی نمی کند.
به هر حال سهل انگاری او ممکن است در مورد زود رو به افزایش است و علم عروض از Vergil باشد ، او خستگی ناپذیر بود
در سرهم بند.
با سه پسر دیگر او خریداری شاسی روماتیسمی فورد ساخته شده است ، شگفت انگیز مسابقه بدن
از قلع و کاج ، رفت به skidding گوشه های گرد در هنر و صنعت خطر ناک و فروش
در سود است.
بابیت به او یک موتور چرخه ، و هر عصر شنبه با هفت ساندویچ
و یک بطری کوکا کولا در جیب خود ، و یونیس بطور ترسناک در رامبل کها
صندلی ، او رفت و خروش را به شهرهای دوردست.
معمولا یونیس و او صرفا chums محله ، و با یک اختلاف
عدم خشونت و سالم و بی خطر ظرافت ، اما در حال حاضر و پس از آن ، پس از رنگ و بوی
یک رقص ، آنها سکوت با هم و زیر جلی کمی ، و بابیت نگران بود.
بابیت پدر به طور متوسط بود. او مهربان ، قلدری ، خود سر ،
نادان ، و نه ارزومند است.
مانند اغلب پدر و مادر ، او بازی انتظار لذت می برد تا قربانی به وضوح اشتباه بود ،
سپس virtuously pouncing. او خود را croaking توجیه ، «خب ،
مادر تد او را غنایم.
به کسی که او را می گوید چه چیزی ، چه من و چه چیزی شود ، من انتخاب بز.
از آنجا که من سعی می کنم به او را واقعی ، مناسب و معقول ، انسان می شود و نه یکی از این
sapheads و سالن ، مارمولک ، البته همه آنها با من تماس لج! "
در طول ، با نبوغ انسان ابدی برای ورود به بدترین راه ممکن
در اهداف شگفت انگیزی قابل تحمل ، بابیت عاشق پسرش و به او گرم
مصاحبت و که قربانی
همه چیز را برای او -- اگر او می تواند اعتبار مناسب مطمئن شده اند.
II تد برنامه ریزی یک حزب برای مجموعه خود را در
کلاس ارشد. بابیت به معنای مفید و با نشاط در مورد
آن.
از حافظه خود را از دبیرستان لذت در Catawba او پیشنهاد کرد که بهترین
بازی : رفتن به بوستون ، و charades با خورش - تابه برای کلاه ایمنی ، و واژه بازی ها در
که شما صفت یا کیفیت بود.
هنگامی که او مشتاقانه ترین او کشف کرد که آنها توجه پرداخت ، آنها
تنها او را تحمل. همانطور که برای حزب ، آن را به عنوان ثابت شده بود و
استاندارد به عنوان هاپ باشگاه اتحادیه.
به رقص در اتاق نشیمن ، میترا نجیب در اتاق غذاخوری وجود ندارد ، و
در دو سالن جداول پل برای چه تد به نام "فقرا قدیمی گنگ زنگ که
شما نمی توانید "به سختی بیشتر N نیمی از زمان را به رقص است."
هر صبحانه توسط کنفرانس در امر انحصار بود.
هیچ کس به بولتن بابیت در مورد آب و هوا فوریه و یا خود را به گوش
نظرات پاکسازی گلو در سرفصل.
او با عصبانیت گفت ، "اگر من ممکن است مجاز به قطع جاذب خود را خصوصی
مکالمه --؟ ایرانیان شنیدن آنچه من گفتم : "اوه ، آیا می شود یک بچه لوس!
تد و من همان اندازه حق صحبت شما! "بالا گرفت خانم بابیت.
در شب از حزب او اجازه داده شد به دنبال ، در زمانی که او ماتیلدا کمک
با Vecchia بستنی و چهار دست و پا petits.
او عمیقا disquieted شد.
هشت سال پیش ، زمانی که ورونا حزب دبیرستان داده بود ، بچه ها شده بود
gabies سیما یا جنبه بخصوص.
پسران ، حالا آنها مردان و زنان جهان ، زنان و مردان بسیار خودخواهانهای
condescended به بابیت ، آنها به تن لباس شب ، و با بزرگ منشی آنها را پذیرفت
سیگار از موارد نقره ای.
بابیت داستان از چه باشگاه ورزشی به نام "اتفاقات بر روی" در جوان شنیده بود
احزاب و دختران "پارکینگ" corsets خود را در اتاق پانسمان ، "cuddling" و
"نوازش ، و یک افزایش قابل استنباط در آنچه به عنوان بی اخلاقی شناخته شده بود.
شب به اعتقاد او این داستان ها. این کودکان جسورانه به نظر می رسید به او ، و
سرد است.
دختران عینک مبهم نوعی پارچه ابریشمی ، مخمل مرجان ، یا پارچه از طلا ، و اطراف آن فرو بردن آنها
bobbed مو درخشان تاج های گل اهدا شد.
او آن را به حال ، پس از پرس و جو فوری و مخفی ، که هیچ corsets به پارک شناخته شده بودند
طبقه بالا ، اما مطمئنا این بدن مشتاق با فولاد سفت بود.
جوراب ابریشم براق بودند ، دمپایی خود را پر هزینه و غیر طبیعی ، خود
لب carmined و ابرو خود را با مداد است.
این گونه به گونه با پسران رقصید ، و بابیت بیمار مبتلا به هراس و
حسادت ناخودآگاه. بدتر از آنها را همه یونیس Littlefield بود ،
، و maddest از همه پسران تد بود.
یونیس دیو پرواز بود. او داخل است و فقدان طول اتاق ، مناقصه او
شانه ها تحت تأثیر و پا خود را به عنوان شاتل بافنده استادانه شدند و به او خندید ، و ترغیب
بابیت به رقص با او.
سپس او را کشف ضمیمه به حزب است. پسران و دختران ناپدید شد
گاهی اوقات ، و او به یاد شایعات نوشیدن آنها با هم از هیپ جیب
فلاسک.
او tiptoed دور از خانه ، و در هر یک از اتومبیل های ده انتظار در خیابان او را دیدم
نقطه نور از سیگار ، از هر یک از آنها شنیده ام giggles بالا.
او می خواست آنها را تقبیح اما (در برف ایستاده ، مشابه گرد گوشه تاریک)
جرأت نکرد. او سعی می شود با نزاکت است.
هنگامی که او را به سالن جلو برگشته بود او coaxed پسران ، "بگو : اگر هر یک از شما
همراهان تشنه هستند ، برخی از آل زنجبیل شیک پوش وجود دارد. "
"آه! با تشکر از شما "آنها condescended.
او به دنبال همسرش ، در شربت خانه و منفجر شد ، "من می خواهم در آن وجود دارد بروید و
برخی از این نوزادان جوان از خانه بیرون پرتاب!
آنها صحبت به من مثل من باتلر بود!
من می خواهم به مانند -- "
آهی کشید : "من می دانم ،" فقط همه می گوید ، همه مادران من بگویید ، مگر اینکه شما ایستاده
برای آنها ، اگر شما عصبانی ، زیرا آنها را به اتومبیل خود را به یک نوشیدنی ، آنها
نمی خواهد آمد به خانه شما هیچ ، و ما
نمی خواهم تد خارج از چیزهایی سمت چپ ، ما؟ "
او اعلام کرد که او خواهد بود مسحور تد خارج از چیزهایی ترک و عجولانه در
مودب ، مبادا تد خارج از چیزهایی است.
اما ، او را حل کرده ، اگر او در بر داشت که پسران بودند نوشیدن ، او را -- خوب ، او می خواهم "دست
'EM چیزی که تعجب' EM است. "
در حالی که او در تلاش بود تا حاضر به بزرگ شانه جوان قلدر او
صادقانه خرناس در آنها را دو بار او را گرفتار بوی بد دادن ویسکی زمان ممنوعیت ، اما
سپس ، آن را تنها دو بار --
دکتر هوارد Littlefield lumbered شوید. او آمده بود ، در خلق و خوی از پدر و مادر موقر
حمایت ، به در نگاه کنید. تد و یونیس بودند به رقص ، حرکت
با هم مانند یک بدن.
Littlefield gasped. وی به نام یونیس.
یک گفتگوی دو بدو زمزمه وجود دارد ، و Littlefield توضیح داد بابیت که
مادر یونیس تا به حال سردرد و نیاز او را.
او در اشک رفت.
بابیت کردند و از آنها خشمگینانه است. "این شیطان کوچک!
گرفتن تد را به دردسر!
Littlefield ، گاز متکبر کیسه ، اقدام مانند آن تد بود که بد بود
نفوذ "بعدها او را به ویسکی در نفس تد بوی.
پس از وداع مدنی به مهمانان ، ردیف فوق العاده بود ، صحنه خانواده کامل ،
بهمن ، ویرانگر و بدون reticences.
بابیت thundered ، خانم بابیت گریستم ، تد unconvincingly مبارز بود ، و ورونا در
سردرگمی به جانبی که او به گرفتن.
برای چندین ماه بود خنکی بین Babbitts و Littlefields وجود دارد ،
هر خانواده پناه بره خود را از درب گرگ توله بعدی.
بابیت و Littlefield هنوز در دوره های جامه اسقفی در مورد موتور و صحبت کرد
مجلس سنا ، اما آنها نگه داشته bleakly به دور از اشاره ای به خانواده های آنان است.
هر گاه یونیس به خانه آمد او را با صمیمیت دلپذیر واقع مورد بحث قرار
که او ممنوع شده بود برای آمدن به خانه ؛ و بابیت ، بدون موفقیت سعی
هر گونه ، پدرانه و مشاوره با او.
III "Gosh همه fishhooks!"
تد wailed به یونیس ، چرا که آنها wolfed شکلات داغ ، توده های نان بادامی ، و
طبقه بندی آجیل ماده صاف و براق ، در شکوه و جلال موزاییک از داروخانه سلطنتی ، از آن میشود
من چرا پدر نه فقط عبور از بودن تا دلگیر.
هر شب به او نشسته وجود دارد ، حدود نیم خواب ، و اگر Rone یا من می گویم ، 'اوه ، بیا ،
اجازه دهید در انجام کاری ، او حتی نمی مشکل در مورد آن فکر می کنم.
او فقط yawns و می گوید ، "شهر نو ، این لباس حق در اینجا.
او نمی داند که هر سرگرم کننده در جریان در هر نقطه وجود دارد.
گمان می کنم او باید برخی از این تفکر ، همان کار را من انجام می دهم ، اما gosh ، هیچ راهی وجود دارد
گفتن آن است.
من که خارج از دفتر ، اعتقاد ندارند و نوشته بازی گلف ادم بیکار و تنبل کمی روز شنبه
او می داند هیچ چیز در جهان به جز فقط حفظ نشسته در آنجا نشسته وجود دارد
هر شب وجود دارد -- عدم تمایل به
در هر نقطه -- عدم تمایل به انجام هر کاری -- فکر ما بچه ها دیوانه هستند -- نشستن وجود دارد --
پروردگار! "
IV اگر او شلی تد هراسان بود ،
بابیت توسط ورونا به اندازه کافی نیست وحشت.
او بیش از حد امن است.
او بیش از حد در اتاق شسته و رفته کوچک بدون جو و هوا از ذهن او زندگی می کردند.
کنت Escott و او همیشه زیر پا شد.
هنگامی که آنها در خانه نبودند ، انجام معاشقه با احتیاط رادیکال خود را بیش از
ورقه از آمار ، آنها trudging کردن به سخنرانی ها توسط نویسندگان و هندو
فلاسفه و معاونان سوئد.
"Gosh" بابیت wailed به همسرش ، به عنوان آنها را از Fogartys راه می رفت پل
حزب ، آن را به من می شود چگونه Rone و آن همکار می تواند تا دلگیر.
آنها نشسته وجود دارد و شب بعد از شب ، هر زمان که او کار نمی کند ، و آنها نمی دانند که
هیچ لذت در جهان وجود دارد. همه بحث و بحث -- پروردگار!
نشستن وجود دارد -- نشستن -- شب بعد از شب -- عدم تمایل به انجام هر کاری -- تفکر
من دیوانه چون من دوست دارم به بیرون بروید و بازی مشت از کارت -- نشسته وجود دارد -- gosh "
سپس شناگر با مبارزه از طریق گشت و گذار دائمی از زندگی خانوادگی خسته گرد ،
combers جدید دارای عقاید.
V
پدر و بابیت است مادر در قانون ، آقای و خانم تامپسون T. هنری ، اجاره خود را
خانه های قدیمی در منطقه Bellevue و به هتل Hatton ، که جلال نقل مکان کرد
خانه شبانه روزی پر از زنان بیوه ، قرمز
مبلمان مخمل خواب دار ، و صدای آب یخ pitchers.
آنها تنهایی وجود دارد ، و هر یکشنبه عصر Babbitts مجبور به شام خوردن
با آنها ، مرغ fricasseed ، دلسرد کرفس ، و یخ آرد ذرت
خامه ، و پس از آن نشستن ، مودب و
دار ، در سالن هتل ، در حالی که یک ویولونیست زن جوان آهنگ از بازی
آلمان از طریق برادوی. سپس مادر خود بابیت آمد پایین از
Catawba به صرف سه هفته است.
او یک زن مهربان و بی نقص و uncomprehending بود.
او ورونا در کنوانسیون را هجوم بر اینکه "خوب ، وفادار صفحه اصلی بدن تبریک گفت
بدون تمام این ایده ها که دختران بسیاری به نظر می رسد که این روزها "و هنگامی که تد پر
دیفرانسیل با گریس ، از خالص
عشق مکانیک و filthiness او خشنود بود که او دستی در سراسر
خانه -- و کمک به پدر خود و تمام ، و قصد ندارم با دختران تمام وقت
و تلاش برای وانمود او را به عنوان عضو جامعه بود. "
بابیت مادر او را دوست داشتم ، و گاهی اوقات او و نه او را دوست داشت ، اما او خود را اذیت شد
مسیحی صبر ، و او را به pulpiness کاهش یافته بود زمانی که او در مورد کاملا discoursed
قهرمان افسانه ای به نام پدر شما ":
"شما آن را به یاد نمی آورید ، Georgie ، شما چنین یک شخص در آن زمان بودند -- من ، من
به یاد داشته باشید که چقدر از شما نگاه آن روز ، با فر goldy قهوه ای و توری خود را
یقه ، شما همیشه چنین گوشت یا خوراک لذیذ
فرزند ، و نوع ضعیف و مریض ، و شما عاشق چیزهای زیبا بسیار و قرمز
tassels bootees کمی شما و همه -- و پدر شما بود ما را به کلیسا و
مرد ما ایستاد و گفت : 'Major' -- بسیاری از
همسایگان استفاده می شود به پدر خود تماس بگیرید عمده ؛ البته او تنها خصوصی در
جنگ ، اما همه می دانستند که به دلیل حسادت از کاپیتان خود و او باید
او تا به حال شده یک افسر بلندپایه
که توانایی طبیعی به فرمان که بسیار ، تعداد بسیار کمی از مردان -- و این مرد آمد
خارج به داخل جاده و برگزار شد تا دست خود را و حشره دار را متوقف کرد و گفت ، 'سرگرد ،' او
گفت : ، 'there'sa بسیاری از مردمی را در اطراف
اینجا بود که تصمیم گرفته اند به حمایت از سرهنگ Scanell برای کنگره ، و ما می خواهیم شما را به
به ما بپیوندید. جلسه مردم راه را به شما در فروشگاه
شما می توانید به ما بسیار کمک کند. '
"خب ، پدر شما فقط به او نگاه کرد و گفت :" من قطعا باید چیزی از
مرتب کردن. من سیاست های خود را دوست ندارد ، او گفت :. "
خب ، مرد -- کاپیتان اسمیت آنها استفاده می شود به او ، و آسمان تنها نمی داند که چرا ،
چرا که او تا به حال نه سایه و یا جای پا از حق به نام کاپیتان "یا هر نوع دیگر
عنوان -- این کاپیتان اسمیت گفت : "ما شما را
آن را برای شما گرم اگر شما توسط دوستان خود چوب ، سرگرد.
خوب ، می دانید که چگونه پدر شما بود ، و این اسمیت آن را می دانستند بیش از حد او می دانست چه واقعی
مرد او بود ، و او می دانست که پدر شما از اوضاع سیاسی از A الی Z می دانستند ، و او
باید به دیده می شود که یک مرد به او
نمی تواند تحمیل کند ، اما او در تلاش برای و اشاره و تلاش تا پدر شما رفت
صحبت کرد و به او گفت ، 'کاپیتان اسمیت ، او گفت ،" من شهرت در سراسر این
قطعات برای کسی است که بطور بیش از حد واجد شرایط بودن
کسب و کار خود را به ذهن و اجازه دهید Folks دیگر تیرز ذهن! 'و با آن او سوار
در و هموطنان در جاده ایستاده وجود دارد مانند یک برآمدگی بر روی ورود به سیستم را ترک! "
بابیت ترین exasperated بود که او نشان داد بچگی خود را به کودکان است.
او بود ، به نظر می رسید علاقه قند جو بوده است ؛ "loveliest صورتی کمی پوشیده بود
تعظیم در فر او "، و نام خود را به خراب" گو ، ماده چسبنده و لزج. "
او شنیده ام (هر چند او رسما شنیدن) تد admonishing Tinka ، "در حال حاضر آمده ،
بچه ، چوب کمان دوست داشتنی به رنگ صورتی در فر خود را مورد ضرب و شتم آن را به صبحانه ، و یا
گو ، ماده چسبنده و لزج فک سر خود را. "
برادر ناتنی بابیت ، مارتین ، با همسر خود و جوانترین نوزاد ، آمد پایین از
Catawba برای دو روز. مارتین تربیت گاو زد و گرد و خاکی
عمومی فروشگاه
او افتخار سرداران و فرماندهان آمریکایی مستقل از یانکی خوب قدیمی
سهام ، او افتخار صادقانه ، بلانت ، زشت و نامطبوعی بود.
اظهار مورد علاقه او : "چقدر شما را برای آن پرداخت؟"
او کتاب ورونا ، مداد نقره بابیت و گل بر روی میز به عنوان در نظر گرفته
citified اسراف ، و گفت تا.
بابیت را که با او بلکه برای همسر مات و سربهوا خود اختلاف و نوزاد ، آنها
بابیت طعنه و poked انگشتان و خطاب :
"من فکر می کنم این ادم بیکار و تنبل baby'sa ، بله ، آقا ، من فکر می کنم این کمی baby'sa ولگردی یا مفتخوری کردن ، he'sa ادم بیکار و تنبل
بله ، آقا ، he'sa ادم بیکار و تنبل ، است که آنچه که او است ، he'sa ادم بیکاره و مهمل ، این ادم بیکار و تنبل baby'sa ، او هیچ چیز را
اما ادم بیکار و تنبل های قدیمی ، که آنچه که او است -- یک ادم بیکار و تنبل!
در حالی که همه ورونا و کنت Escott برگزار شد سوالات طولانی به معرفت شناسی ، تد
شورشی خوار شده بود ؛ و Tinka ، یازده ساله ، خواسته بودند که به او اجازه داده شود
برو به فیلم سه بار در هفته ، "مثل همه دختران است."
بابیت raged ، "من از آن بیمار! نیاز به حمل سه نسل است.
مجموع دسته لعنتی لاغر بر من.
پرداخت نیمی از درآمد مادر ، به هنری T. گوش دادن ، گوش دادن به Myra را نگران کننده ،
مودب به مارت ، و بد خلقی های قدیمی به خاطر تلاش برای کمک به کودکان نامیده می شود.
همه 'EM بسته بر من و چیدن بر من و یکی از لعنتی' EM سپاسگزار!
هیچ امدادی ، و اعتباری ندارد ، و بدون کمک از کسی.
و آن را نگه دارید تا -- خوب خداوند ، به چه مدت؟
او لذت می برد که بیمار در ماه فوریه ، او با بهت و حیرت خود را خوشحال شد که او ،
سنگ ، باید راه بدهد.
او یک صدف سوال برانگیز خورده بود. او به مدت دو روز پژمرده و petted
و محترم. او اجازه داده شد به دندان قروچه کردن "آه ، من چه رسد!"
بدون میکردند با عملیات تلافیجویانه.
او در خواب ، ایوان بگذارد و در زمستان کشویی خورشید در امتداد محکم بسته شده به تماشا
پرده ها ، تبدیل خاکی گلچهره خود را به رنگ قرمز خون کمرنگ است.
سایه طناب قرعه کشی متراکم سیاه و سفید بود ، و در موج دار شدن enticing بافندگی بر روی بوم است.
او متوجه شد لذتی است که در منحنی آن ، آهی کشید به همان اندازه نور محو شدن آن تاری است.
او آگاهانه از زندگی ، و یک کمی غمگین بود.
او با هیچ Gunches Vergil قبل از آنها به تنظیم صورت خود را در خوشبینی مصمم ، مشهود ،
و نیمی از اقرار کرد که مشهود است ، راه خود را از زندگی به عنوان فوق العاده مکانیکی.
کسب و کار مکانیکی -- سرزنده و بشاش فروش خانه های بد ساخته شده است.
مکانیک مذهب -- کلیسا خشک ، سخت ، از زندگی واقعی از خیابان ها بسته ،
inhumanly محترم به عنوان بالا ، کلاه.
گلف مکانیکی و شام احزاب و پل و گفتگو است.
ذخیره با شراب سفید پل ، دوستی مکانیکی -- پشت صورتم سیلی و فکاهی ،
جسارت هرگز به مقاله تست از ارامش.
او uneasily در تخت خواب تبدیل شده است.
او را دیدم سال ، روز زمستان درخشان و طولانی بعد از ظهر شیرین که
منظور از علفزار های تابستانی ، از دست رفته در مبالغه از جمله شکننده شده است.
او از تلفن مورد اجاره ، مردان cajoling او متنفر ، ایجاد کسب و کار
تماس و انتظار در anterooms کثیف -- کلاه بر روی زانو ، خمیازه کشیدن در تقویمهای specked پرواز ،
مودب بودن به دفتر و پسران.
"من به سختی نمی خواهم برای رفتن به کار ،" او دعا.
"من می خواهم -- من نمی دانم." اما او روز بعد ، مشغول است و از
خلق و خوی جای تردید.
>
فصل نوزدهم
من
شرکت اوج خیابان کشش برنامه ریزی برای ساخت مغازه تعمیر خودرو در حومه
Dorchester ، اما وقتی که آنها آمدند برای خرید زمین که آنها پیدا کردند آن برگزار شد ، در مورد گزینه های ، توسط
بابیت تامپسون شرکت عقار.
خرید عامل ، معاون اول رئیس جمهور ، و حتی رئیس جمهور
شرکت کشش اعتراض در مقابل قیمت بابیت.
آنها وظیفه خود را به سمت سهامداران ذکر شده ، آنها را تهدید به تجدید نظر به
دادگاهها ، هر چند به نوعی تجدید نظر به دادگاه انجام شده هرگز و
مقامات در بر داشت آن را عاقلانه تری را پیشنهاد سازش با بابیت.
کپی کربن از مکاتبات در پرونده شرکت ، جایی که آنها ممکن است
بازدید هر کمیسیون عمومی است.
درست بعد از این بابیت سه هزار دلار در بانک سپرده ،
خرید عامل شرکت کشش خیابان خرید خودرو پنج هزار دلار ،
او معاون اول رئیس جمهور یک خانه ساخته شده
وزیر دوون وودز ، و رئیس جمهور به یک کشور خارجی منصوب شد.
برای بدست آوردن گزینه ، به مقید کردن زمین یک مرد بدون اجازه دادن به همسایه خود می دانیم ، حال
فشار غیر عادی بر روی بابیت.
لازم بود تا معرفی شایعات در مورد برنامه ریزی گاراژ و فروشگاه ، وانمود
که او گزینه های هر مصرف نیست ، صبر کنید و به همان شکلی که او حوصله به عنوان یک بازیکن پوکر در
زمان هنگامی که شکست به امن یک کلید بسیاری تهدید طرح تمام خود را.
برای این همه نزاع های عصبی - سیخ زنی با همکاران مخفی خود را در اضافه شد
رسیدگی کند.
آنها نمیخواستند بابیت و تامپسون هر سهم در معامله داشته باشند ، به جز به عنوان
کارگزاران. بابیت و نه به توافق رسیدند.
"اخلاق کسب و کار بروکر باید به شدت اصول خود و نشان دادن نیست
در خرید ، "او به تامپسون گفت. «اخلاق ، موش!
فکر می کنم من قصد دارم برای آن دسته از grafters مقدس دور با کوله پشتی و ما نیست
صعود در snorted قدیمی هنری. "خب ، من دوست ندارم این کار را انجام.
نوع دو عبور. "
"نمی باشد. این سه گانه تقاطع است.
این مردم می شود که دو ضربدر خورده است.
خب ، در حال حاضر ما شده ایم اخلاقی و آن را از سیستم های ما ، سوال این است که در آن ما
افزایش وام که مسئولیت رسیدگی به بعضی از ملک را برای خودمان ، در QT
ما نمی توانیم به بانک ما برای آن.
ممکن است بیرون می آیند. "" من می تواند Eathorne قدیمی را ببینید.
او به عنوان آرامگاه نزدیک است. "" این مسائل است. "
Eathorne خوشحال بود ، او گفت ، به «سرمایه گذاری در شخصیت" را به بابیت وام و
مراجعه کنید به آن که وام در کتاب بانک ظاهر می شود نیست.
بنابراین برخی از گزینه های که بابیت و تامپسون به دست آمده بودند در بسته
املاک و مستغلات که آنها خودشان صاحب ، هر چند اموال خود را در ظاهر نمی شود
نام.
در میان بستن این معامله پر زرق و برق ، که به تحریک کسب و کار و مردم
اعتماد به نفس با دادن یک نمونه از فعالیت افزایش واقعی املاک و بابیت شد
غرق به پیدا کردن که او تا به حال یک فرد متقلب که برای او کار است.
یکی از متقلب استنلی Graff ، فروشنده خارج شد.
برای برخی از زمان بابیت در مورد Graff نگران شده بود.
کلمه خود را به مستاجران او را حفظ کند. به منظور اجاره خانه او را وعده
تعمیرات که صاحب اجازه بود.
که او پژوهشگر موجودی خانه های مبله به طوری که مشکوک بود
زمانی که مستاجر چپ او به مقالاتی که در خانه شده بود ، هرگز پرداخت
و قیمت که Graff را در جیب خود قرار داده است.
بابیت نشده بود قادر به اثبات این سوء ظن ، و هر چند او و نه
برنامه ریزی برای تخلیه Graff او کاملا هرگز در بر داشت زمان برای آن است.
در حال حاضر را به اتاق خصوصی بابیت متهم مرد قرمز رو ، با فرآیند له له زدن ، "در اینجا نگاه کنید!
من آمده ام تا بالا بردن جهنم خاص فراخ ، و مگر شما که pinched همکار ، من
خواهد کرد! "
"What's -- آرام پایین ، مرد O'. چه مشکل؟ "
"دردسر! متعجب! در اینجا مشکل -- "
"بنشینید و آن را آسان!
آنها می توانند به شما در طول ساختمان را بشنود! "" این Graff همکار شما برای شما کار می کردم ،
او به من اجاره یک خانه است.
من در دیروز و نشانه های اجاره نامه ، همه OK بود ، و او برای به دست آوردن است صاحب
امضا و پست الکترونیکی من اجاره شب گذشته است. خوب ، و او.
امروز صبح برای صبحانه پایین می آید و دختر می گوید یک شخص آمده بود.
حق خانه پس از تحویل اولیه و به او گفت او می خواست یک پاکت نامه که تا به حال
توسط اشتباه ، پاکت بزرگ طولانی مدت فرستاده شده است
با بابیت تامپسون در گوشه ای از آن است.
برای اطمینان به اندازه کافی وجود دارد ، بنابراین او اجازه می دهد تا او آن را دارند.
و او هم میهنان را به من ، و آن این Graff بود.
بنابراین تلفن های من به او و او ، احمق فقیر ، او را به آن اذعان می کند!
او می گوید : پس از اجاره نامه من امضا شد او پیشنهاد بهتر از دیگر هموطنان و
او می خواست اجاره نامه من. در حال حاضر آنچه قصد دارید در مورد آن انجام دهید؟ "
"نام و نام خانوادگی --؟"
"ویلیام Varney -- WK Varney." "اوه ، بله.
این خانه پادگان بود. "بابیت صدا زنگ اخبار است.
هنگامی که خانم McGoun در آمد ، او خواستار "Graff رفته بیرون؟"
"بله ، آقا."
"آیا شما را از طریق میز خود نگاه کنید و ببینید که آیا اجاره نامه را به آقای Varney ساخته شده وجود دارد
خانه پادگان "برای Varney :" آیا می توانم به شما بگویم متاسفم من
این اتفاق افتاده است.
نیازی به گفتن نیست ، من آتش Graff دقیقه ورودش به
و البته اجاره نامه خود می ایستد. اما یک چیز دیگر من می خواهم برای انجام وجود دارد.
من مالک ما نیست ، کمیسیون پرداخت ، اما درخواست آن را به اجاره خود را بگویید.
نه! راست! من می خواهم.
برای فرانک ، این چیزی که مرا تکان بدی.
گمان می کنم من همیشه یک مرد کسب و کار عملی شده است.
احتمالا یک یا دو داستان پری در زمان من به من گفته شده ، هنگامی که به مناسبت به نام
-- می دانید : گاهی اوقات شما باید به وضع چیزهایی را بر روی ضخیم ، برای تحت تاثیر قرار دادن boneheads.
اما این اولین بار است که من تا به حال برای متهم یکی از کارمندان خود من از هر چیزی
متقلب تر از pinching چند تمبر. صادقانه ، آن را به من اگر ما توسط سود صدمه دیده
آن.
پس شما اجازه بدهید من به شما کمیسیون دست؟ خوب! "
دوم او تا شهر فوریه راه می رفت ، جایی که
کامیون ها پرت spattering با دوغاب پر و آسمان در بالا پیش امدگی لبه بام آجر تاریک تاریک بود.
او آمد پر از بدبختی است.
او ، که به احترام قانون ، آن را با کتمان جرم فدرال شکسته بود
رهگیری از ایمیل. اما او نمی تواند Graff رفتن به زندان و
همسرش رنج می برند.
از همه بدتر ، او تا به حال برای تخلیه Graff و این بخشی از روال اداری بود که او
نگران بودند.
او دوست داشت مردم بسیار ، او آنقدر می خواستم آنها را به او می خواهم که او نمی تواند تحمل
توهین به آنها.
دوشیزه McGoun نقش برآب به زمزمه ، با شور و هیجان از صحنه نزدیک شدن به او
! "" آقای Graff؟
از او بخواهید به داخل بیاید و "
او سعی کرد به خودش را سنگین و آرام در صندلی خود را ، و برای نگه داشتن چشم خود را
قیافه ناگویا.
Graff stalked در -- یک مرد سی و پنج ، شیک ، چشم glassed ، با جلف
سبیل. "می خواهم من؟ گفت :" Graff.
"بله.
بنشینید. Graff ادامه داد : "برای ایستادن ، grunting ،" من
فرض کنید که Varney مهره های قدیمی در آن قرار گرفته است به شما مراجعه کنید.
اجازه دهید من در مورد او توضیح دهد.
خسیس He'sa به طور منظم ، و او چوب را برای هر صد و او عملا به دروغ گفته
من در مورد توانایی خود را به پرداخت اجاره بها -- که من پیدا کردم که درست بعد از امضاء کردیم.
و سپس یکی دیگر از هموطنان می آید همراه با یک پیشنهاد بهتر برای خانه ، و من آن را احساس
وظیفه من به این شرکت برای خلاص شدن از Varney بود ، و من را در مورد آن نگران بود
skun کردن وجود دارد و اجاره نامه.
صادقانه ، آقای بابیت ، من قصد هر چیزی کج به جلو.
من فقط می خواستم این شرکت به همه commis --
"صبر کن ، استن.
این همه ممکن است درست باشد ، اما من با داشتن تعداد زیادی از شکایات مربوط به شما.
حالا من s'pose نیست که شما تا کنون متوسط به انجام اشتباه است ، و من فکر می کنم اگر شما فقط خوب
درس است که شما را اهسته دویدن ، شما می خواهید به نوبه خود یک مسکن طبقه اول رتبهدهی نشده است.
اما من نمی بینم که چگونه من می توانم شما را در نگه می دارد. "
Graff در برابر پر کردن - کابینت تکیه داد ، دست خود را در جیب خود ، و خندید.
"بنابراین ، من از کار اخراج هستم! خوب ، چشم انداز های قدیمی و اخلاق ، من به tickled
مرگ!
اما من نمی خواهم شما را به فکر می کنم شما دور می تواند با هر گونه مسائل holier از تو.
مطمئنا من کشیده ام و برخی چیزهای خام -- کمی از آن را -- اما چگونه می تواند از آن کمک کنم ، در این
دفتر؟ "
"در حال حاضر ، با خدا ، مرد جوان --" "اوه ، اوه!
پایین نگه داشتن خلق و خوی شیطان است ، و فریاد نیست ، چرا که همه در خارج از
دفتر شما را بشنود.
آنها احتمالا گوش دادن در حال حاضر است. بابیت ، عزیز قدیمی ، شما در کج
مقام اول و خسیس لعنتی در دوم.
اگر شما پرداخت حقوق و دستمزد مناسب و معقول را به من نمی خواهد که به سرقت سکه خاموش مرد کور
نگه داشتن همسرم از گرسنگی.
ما ازدواج تنها پنج ماه ، و او بهترین زندگی دختر ، و شما ما را صاف نگه
شکست تمام وقت ، شما سر در گم دزد قدیمی ، بنابراین شما می توانید پول دور برای saphead شما قرار داده
به یک پسر و یک احمق wishywashy خود را از یک دختر!
صبر کنید ، در حال حاضر! شما از طرف خدا آن را ، و یا من می خواهید زیر اقدام نمایید
کل دفتر آن را بشنوند!
و کج -- بگو ، اگر من به العموم گفت : آنچه که من در مورد این خیابان گذشته می دانیم
گزینه کشش سرقت ، هر دو من و شما به زندان برود ، همراه با برخی از خوبی ،
اسلحه پاک ، مومن ، پر کشش! "
"خب ، استن ، به نظر می رسد مانند ما فرو می ریزند به موارد.
آن معامله -- هیچ چیز کج در مورد آن وجود داشت.
تنها راه شما می توانید پیشرفت دریافت کنید برای مردان گسترده سنجیده برای انجام کارها ؛
و آنها به پاداش باشد -- "" اوه ، به خاطر پیت است ، انجام می کنید با فضیلت در
من!
همانطور که من آن را جمع آوری ، من از کار اخراج شدند. بسیار خوب.
چیز خوبی را برای من اتمام حجت.
و اگر من گرفتن به من ضربه زدن به هر شرکت دیگر ، من به همه من می دانم در مورد شما و جیغ کشیدن
T. هنری و معاملات کثیف بادنجان دور قاب چین کمی است که شما را از صنعت corporals بکشید
خاموش برای کلاهبرداران بزرگتر و منطقی ، و شما می خواهیم به خارج از شهر تعقیب می کردند.
و من -- you're حق ، بابیت ، من بوده ام قصد کج ، اما در حال حاضر من قصد دارم راست ،
و اولین گام خواهد بود برای گرفتن شغل در برخی از اداره که در آن رئیس بحث
درباره ایدهآلهای.
بد شانس ، عزیز قدیمی ، و شما می توانید کار خود را تا فاضلاب چوب! "
بابیت برای مدت طولانی شنبه ، متناوب مواج ، "من او را دستگیر ،" و
حسرت "من تعجب می کنم -- نه ، من هر چیزی را که لازم بود برای حفظ آن هرگز انجام نداده
چرخ های پیشرفت حرکت می کند. "
روز بعد او در Graff جای فریتز Weilinger ، فروشنده اغلب خود را استخدام کرد
رقیب آسیبرسان ، خانه سمت شرق و شرکت توسعه و در نتیجه در یک بار
اذیت رقیب خود و یک مرد بسیار خوبی را به دست آورد.
جوان فریتز فرفری سر ، فراخ ، تنیس بازی جوانی بود.
او مشتریان خوش آمدید به دفتر.
بابیت او را به عنوان یک پسر فکر کردم ، و به او آرامش زیادی داشتند.
III رها نژاد پیگیری در حومه
شیکاگو ، یک طرح بسیار خوبی برای سایت های کارخانه بود ، به فروخته می شوند ، و جیک Offut پرسید :
بابیت به پیشنهاد بر روی آن برای او خواهد شد.
سویه از معامله کشش خیابان و ناامیدی خود را در استنلی Graff تا به حال
متزلزل بابیت که او آن را سخت به نشستن در پشت میز خود و تمرکز بر داشت.
او به خانواده اش پیشنهاد ، "در اینجا نگاه کنید ، مردمی
آیا می دانید که رفتن به یورتمه رفتن به شیکاگو برای یک زن و شوهر روز -- تنها در هفته
پایان ؛ نمی خواهد از دست بدهد ، اما یک روز از مدرسه -- می دانم که رفتن با آن را جشن گرفتند کسب و کار
سفیر ، جورج F. بابیت؟
چرا ، آقای تئودور روزولت بابیت! "" افرین! "
تد فریاد زد ، و "اوه ، شاید بابیت مردان که LIL اوله شهر قرمز رنگ نیست!"
و یک بار به دور از پیامدهای آشنا از خانه ، آنها دو مرد
با هم.
تد جوان بود تنها در فرض خود را از قدمت ، و تنها عرصه ، ظاهرا ،
که در آن ، بابیت بزرگتر و بیشتر رشد کرده است تا دانش از تد شد
جزئیات املاک و مستغلات و عبارت از سیاست است.
هنگامی که عقل از سر فرزانگان دیگر از پولمن سیگار کشیدن محفظه آنها را ترک کرده بودند
خود ، صدای بابیت به بازیگوش قطره نیست و در غیر این صورت توهین آمیز
تن که در آن یک آدرس کودکان اما
طاقت فرسا و خسته کننده سر و صدا خود را ادامه داد ، و تد سعی به تقلید خود را در
تنور گوش خراش :
"هی ، پدر ، که مطمئنا شما هم بود نشان می دهد که بوت فقیر وقتی که او در مورد لیگ تلنگر
سازمان ملل! "
"خوب ، مشکل با تعداد زیادی از این همراهان ، آنها به سادگی انجام نمی دانم چه
صحبت کردن در مورد آنها. آنها نمی تواند پایین به حقایق....
چه چیزی شما را از Escott کن فکر می کنم "
"من به شما ، به پدر : این اعتصاب کن من یک پسر خوب هیچ گسل خاص جز او
سیگار بیش از حد ، اما آهسته ، پروردگار! چرا ، اگر ما انجام نمی دهیم او را هل فقیر
گنگ زنگ هرگز پیشنهاد!
و Rone به همان اندازه بد است. آرام است. "
"بله ، من حدس می زنم شما هم حق با شماست. آنها آهسته است.
آنها هر یک از 'EM PEP ما نیست."
"درست است. آنها آهسته است.
قسم می خورم ، پدر ، من نمی دانم که چگونه Rone رو به خانواده ما!
من شرط می بندم ، در صورتی که حقیقت شناخته می شود ، شما تخم مرغ های قدیمی بد شدند و هنگامی که شما یک بچه شدند! "
"خب ، من نه چندان آرام!
"من شرط می بندم شما نبودند! من شرط می بندم شما بسیاری از کلاهبرداری از دست ندهید! "
"خوب ، وقتی که من با دختران بود من تمام وقت صرف گفتن' EM
اعتصاب در صنعت بافندگی! "
آنها roared با هم و با هم روشن سیگار برگ.
"چه می خواهیم با' EM انجام دهید؟ "بابیت مشورت.
"Gosh ، من نمی دانم.
قسم می خورم ، گاهی اوقات من می خواهم مصرف کن کنار گذاشته و قرار دادن او را بیش از پرش احساس و
گفت : به او ، 'fella جوان من LAD ، قصد دارید به ازدواج Rone جوان ، و یا می خواهید
به صحبت های او را به مرگ؟
در اینجا شما به سمت سی و شما فقط ساختن بیست یا بیست و پنج
در هفته است. هنگامی که شما رفتن به ایجاد حس
مسئولیت و بالا بردن؟
اگر هر چیزی که جورج اف یا من می توانید انجام دهید به شما کمک کند ، بر ما تماس بگیرید ، اما نشان می دهد وجود دارد
سرعت کمی ، به هر حال! '"
"خوب ، که در آن ، آن را نمی ممکن است تا بد اگر شما یا من صحبت کرد به او ، جز او ممکن است
را درک کنید. او یکی از این ابرو بالا.
او نمی تواند پایین آمدن به موارد و ذخیره کردن کارت های خود را بر روی میز و صحبت مستقیم
از شانه ، شما می خواهم یا من می توانم. "" درست است ، او مثل همه این
highbrows. "
"این چنین است ، مثل همه از' EM. "واقع That'sa."
آنها آهی کشید و ساکت و متفکرانه و خوشحال بودند.
هادی آمد شوید.
او یک بار در دفتر بابیت نامیده می شود ، در مورد خانه بپرسید.
"H" شما ، آقای بابیت! خواهیم به شما با ما به شیکاگو داشته باشند؟
این پسر شما؟ "
"بله ، من پسر تد." "خب در حال حاضر ، چه چیزی شما را در مورد آن بدانند!
در اینجا من شده فکر کردن شما جوانی خود را ، یک روز بیش از چهل بودند ، به سختی و
شما با این عضو بزرگ! "
"چهل؟ چرا ، برادر ، من هرگز چهل و پنج
دوباره! "" این است که یک واقعیت!
آیا به سختی 'A' فکر! "
"بله ، آقا ، اتمام حجت بد دست بدست دادن عروس و داماد برای پیر مرد وقتی که او به سفر با یک جوان
نهنگ مانند تد اینجا! "و" حق با شماست ، این است. "
تد : "گمان می کنم شما را در کالج در حال حاضر؟"
با افتخار نیرو گرفته : "نه ، نه تا پاییز آینده است. من فقط دارم به نوعی از دادن diff'rent
کالج در حال حاضر بار بیش از حد است. "
همانطور که هادی رفت و در راه خوش برخورد خود ، بزرگ jingling زنجیره های مراقبت در برابر آبی اش
قفسه سینه ، بابیت و تد به شدت در نظر گرفته کالج.
آنها را در شیکاگو وارد اواخر در شب و آنها در صبح عابد دراز ، شادی ، "زیبا
خوب نیست که به بالا و پایین به صبحانه ، هه؟ "
آنها در هتل متوسطی عدن اقامت می کرده اند ، چرا که مردان اوج کسب و کار همیشه ماند
در عدن ، اما آنها شام را در اتاق پارچه ابریشمی گل برجسته و کریستال ورسای از
ریجنسی هتل.
بابیت صدف نقطه آبی با سس کوکتل دستور داد ، استیک فوق العاده ای را با یک
پلاتر فوق العاده ای از سیب زمینی سرخ شده فرانسوی ، دو گلدان قهوه ، پای سیب
با بستنی برای هر دو آنها و تد ، قطعه اضافی از کلوچه گوشت دار است.
"مسائل داغ! برخی از غذا ، fella جوان! "
تد تحسین است.
"متعجب! شما در اطراف چوب با من ، پیر مرد ، و من شما را هم خوب نشان می دهد! "
آنها به یک کمدی موزیکال رفت و یکدیگر را در جوک های وابسته به عروسی و nudged
جوک منع ، آنها رژه لابی ، بازو در بازو ، بین اعمال ، و در سرور و نشاط
از اولین انتشار خود را از شرم که
dissevers پدران و پسران تد chuckled ، "پدر ، شما همیشه یک مطلب در مورد شنیدن
سه milliners و قاضی؟ "وقتی تد بازگشت به اوج ، بابیت کرده بود
تنها بود.
همانطور که او در تلاش برای ایجاد اتحاد بین Offutt و برخی منافع میلواکی
که می خواست طرح مسابقه ، مسیر ، بیشتر وقت خود را در انتظار برای گرفته شد
تماس های تلفنی....
نشستن در لبه تخت او ، برگزاری تلفن های قابل حمل ، به wearily درخواست "آقای
Sagen در هنوز نه؟ 'نداشتم او ترک هر پیام برای من؟
کلیه حقوق این ، من سیم نگه دارد. "
خیره در یک لکه روی دیوار ، با تأمل است که آن را شبیه کفش ، و بی حوصله بودن
این کشف بیستم است که آن را شبیه کفش.
روشنایی سیگار ، پس از آن ، محدود با هیچ زیرسیگاری در رسیدن به تلفن ،
تعجب چه باید بکنید با این تهدید در حال سوختن و مشتاقانه تلاش به بازی شیر یا خط آن را به
حمام tiled.
تاریخ آخرین تغییر ، بر روی تلفن ، "هیچ پیام ، EH؟ کلیه حقوق این ، من تماس بگیرید تا دوباره. "
یک بعد از ظهر او را از طریق خیابان برف rutted که او تا به حال شنیده سرگردان ،
خیابان های tenements کوچک و خانه دو خانواده و کلبه marooned.
آن را به او آمد که او تا به حال هیچ ربطی به ، که هیچ چیز از او می خواستند به انجام وجود دارد.
او bleakly تنهایی در شب بود ، زمانی که او توسط خود را در هتل ریجنسی dined.
او در لابی نشسته پس از آن ، در یک صندلی مخمل خواب دار bedecked با سلاح Saxe Coburg ،
روشنایی یک سیگار برگ و برای برخی که می آیند و بازی با او و نجات
او را از فکر کردن.
در صندلی کنار او (نشان دادن بازوها از لیتوانی) مرد نیمه آشنا ،
مرد بزرگ قرمز رو با چشمان پاپ و سبیل زرد کمبود.
او مهربان و ناچیز است ، و به عنوان تنهایی به عنوان خود بابیت به نظر می رسید.
او به تن پشم ونخ راه راه کت و شلوار و کراوات نارنجی تمایلی.
آمد با یک تصادف اتش بازی بابیت.
غریبه سودا سر جرالد Doak شد.
به طور غریزی بابیت افزایش یافت ، bumbling ، "چگونه شما ، سر جرالد؟
'عضو ما در اوج ملاقات کرد ، در چارلی McKelvey؟
بابیت نام من -- املاک و مستغلات "است.
"آه! چگونه 'D شما انجام دهد." جرالد سر تکان داد دست بطور شل و ول.
خجالت ، ایستاده ، تعجب کنید که چگونه او می تواند عقب نشینی ، بابیت maundered ، "خوب ، من
فرض کنید شما با داشتن یک سفر بزرگ از آنجایی که ما شما را در اوج دیدم. "
"کاملا.
بریتیش کلمبیا و کالیفرنیا و همه جا ، "او گفت doubtfully ،
نگاه بابیت lifelessly. "چگونه شرایط کسب و کار شما
بریتیش کلمبیا؟
یا گمان می کنم شاید شما را به 'EM به نظر نمی آید.
مناظر و ورزش و غیره؟ "" چشم انداز؟
اوه ، سرمایه است.
اما شرایط کسب و کار -- می دانید ، آقای بابیت ، آنها تقریبا به اندازه
بیکاری به عنوان ما هستند. "جرالد سر صحبت میکرد و به گرمی در حال حاضر است.
"پس؟ شرایط کسب و کار نیست ، بنابراین doggone خوب ، EH؟ "
"نه ، شرایط کسب و کار در همه آنچه من می خواهم امیدوار به آنها را پیدا نمی کنند."
"خوب نیست ، EH؟"
"نه ، نه -- واقعا خوب نیست" شرم That'sa رفو.
خوب -- گمان می کنم شما در حال انتظار برای کسی که شما را به برخی از بزم بزرگ ، سر
جرالد. "
"بزم؟ آه. بزم.
خیر ، به شما حقیقت را بگویید ، من چه عفریت من می تواند انجام این کار شب.
آیا می دانم که روح در Tchicahgo نیست.
من تعجب می کنم که اگر شما اتفاق می افتد بدانند که آیا تئاتر there'sa خوبی در این شهر؟ "
"خوب؟ چرا می گویند ، آنها در حال اجرا بزرگ حق اپرا
در حال حاضر!
من حدس می زنم شاید شما می خواهم که مانند "EH؟ EH؟ رفت تا یک بار اپرا در لندن.
مرتب کردن بر اساس باغ Covent چیز. تکان دهنده!
نه ، من تعجب بود اگر فیلم خوب سینما بود وجود دارد. "
بابیت بود نشسته ، hitching صندلی خود را ، فریاد می کشیدند ، "فیلم؟
بگو : سر جرالد ، من مثلا قرار بود البته شما تا به حال قایق dames انتظار شما منجر
به برخی از شب نشینی -- "" خدای ناکرده "
"-- اما اگر شما را نداشته باشند ، چه چیزی به شما می گویند من و شما به یک فیلم؟
هلو There'sa از یک فیلم در Grantham : بیل هارت در تصویر راهزن ".
راست O ، ثبت نام کنید!
فقط یک لحظه در حالی که من کت من است. "
تورم با عظمت ، کمی ترس مبادا خون اصیل ناتینگهام تغییر
ذهن خود را ترک کنید و او را در هر گوشه خیابانی ، بابیت رژه با سر جرالد
Doak به قصر فیلم و در سکوت
سعادت شنبه در کنار او ، تلاش بیش از حد مشتاق ، مبادا شوالیه حقیر شمردن خود
ستایش از شش بورس و مهندسان. در پایان ، سر جرالد زمزمه ، "پرچم دزدان خوب
تصویر ، این.
بنابراین awfully از شما شایسته من را. خودم لذت می برد بسیار برای هفته است.
همه این مهماندار -- به آنها اجازه دهید هرگز شما را به سینما بروید "!
"شیطان به شما می گویند!"
سخنرانی بابیت پالایش ظریف را از دست داده بود و همه گسترده است که با آن
او آن را آراسته بود ، و تبدیل به دلچسب و طبیعی است.
"خوب ، من به مرگ شما آن را دوست داشت ، سر جرالد tickled است."
آنها در گذشته از زانو زنان چربی را به راهرو crawled شده ، آنها در لابی ایستاده بود
تکان دادن سلاح های خود را در مراسم قرار دادن در overcoats.
بابیت اشاره کرد : "بگو ، چگونه در مورد یک چیزی کمی به غذا خوردن؟
من می دانم که جایی که ما می تواند rarebit متورم ، و ما ممکن است حفاری تا کمی
نوشیدن -- است که ، اگر شما همیشه لمس چیزهای ".
"و نه!
اما چرا به اتاق من شما نمی آیند؟ من برخی از اسکاتلندی ها -- نیمی از نه بد. "
"اوه ، من نمی خواهم به استفاده از تمام ***.
این رفو خوبی از شما ، اما -- شما احتمالا می خواهید به آمار یونجه ".
سر جرالد تبدیل شد. او beefily حسرت.
"اوه واقعا ، در حال حاضر ، من یک شب مناسب و معقول برای مدتی چنین طولانی نداشته!
نیاز به رفتن به تمام این رقص است. هیچ شانسی برای بحث در مورد کسب و کار و آن مرتب سازی بر اساس
از چیزی.
آیا می شود خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ و آمد همراه. آیا شما نیست؟ "
"آیا من؟ شما شرط می بندم!
من فقط فکر نمی کردم شاید -- بگو ، توسط golly ، آن را نشانی از انجام خوب همکار ، این کار را انجام نمی ، نشستن و
بازدید در مورد شرایط کسب و کار ، پس از او به این توپ بوده است و masquerades و
ضیافت و تمام است که مسائل جامعه است.
من اغلب احساس می کنید که در اوج است. مطمئنا ، شما شرط می بندم من آمده است. "
"که awfully خوبی از شما" آنها در امتداد خیابان مخابره شد.
"در اینجا نگاه کنید ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، می تواند به من به شما بگویم ، آیا شهرهای آمریکا همیشه نگه دارید تا این
وحشتناک اجتماعی سرعت؟ همه این احزاب با شکوه؟ "
"برو در حال حاضر ، ترک شوخی شما!
Gosh ، شما را با توپ دادگاه و توابع و همه چیز -- "
"نه ، واقعا ، اختتامیه جشنواره صنعت چاپ قدیمی!
مادر و من -- بانوی Doak ، باید بگویم ، ما معمولا دست bezique و بازی برو به
رختخواب در ده. برکت روح من ، من نمی توانستم نگه داشتن خود
سرعت حیوان صفت!
و صحبت کردن! همه زنان در آمریکا خود را ، می دانند که بسیار
فرهنگ و آن نوع از چیزی که است. این McKelvey خانم -- دوست شما -- "
"Yuh ، Lucile قدیمی.
بچه خوب "" -- او از من پرسید کدام یک از گالری
بهترین در فلورانس دوست. یا آن را در Firenze بود؟
در ایتالیا هرگز در زندگی ام بوده است!
و شکلهای هندسی اولیه. من مثل شکلهای هندسی اولیه.
آیا می دانید آنچه دوخال بدوی است؟ "" من؟ من نباید بگویم!
اما من می دانم چه تخفیف به جای پول نقد است. "
"و نه! بنابراین می توانم ، توسط جورج!
اما شکلهای هندسی اولیه "" Yuh! شکلهای هندسی اولیه! "
آنها با صدا ناهار بوستر خندید.
اتاق سر جرالد ، به جز برای او کیسه های سنگین و با دوام انگلیسی بود ، بسیار
بسیار شبیه به اتاق جورج اف بابیت ، و کاملا در نحوه بابیت او
فاش فلاسک ویسکی بزرگ ، افتخار نگاه
و مهمان نواز ، و chuckled ، "بگو : زمانی که ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ است."
پس از نوشیدنی سوم این بود که سر جرالد اعلام کرد ، "چگونه می توانم شما یانکی ها دریافت
این تصور که نوشتن شلوار بی خشتک گاوداران مانند برتراند شاو و این چاه به ما نشان دهنده؟
کسب و کار واقعی انگلستان ، ما فکر می کنیم کسانی که شلوار بی خشتک گاوداران خائن هستند.
هر دو کشور ما اشراف قدیمی کمیک خود را -- می دانید ، خانواده های شهرستان قدیمی ،
مردم شکار و همه آن نوع از چیزی که را -- و ما هر دو کار رنجور ما
رهبران ، اما ما هر دو ستون فقرات مردان کسب و کار صدا است که اداره کل نشان می دهد. "
شرط می بندم. در اینجا به بچه ها واقعی! "
"من با شما هستم!
در اینجا به خودمان! "
پس از نوشیدنی چهارم بود که سر جرالد خواسته متواضعانه ، "چه شما فکر می کنم
داکوتای شمالی وام مسکن؟ "اما آن را تا پس از پنجم نشده بود که بابیت شروع به
او را "جری" و سر جرالد جلب اعتماد ،
"من می گویند ، آیا شما ذهن اگر من نیروی کشش برقی چکمه های من؟" و ecstatically کشیده خود را
فوت knightly ، فقیر بود ، خسته ، داغ ، پاها متورم روی تخت.
پس ششم ، بابیت نامنظم به وجود آمد.
"خب ، من بهتر است پیاده روی همراه. جری ، شما یک موجود به طور منظم انسان!
من مایل به تندر ما دوست شده است بهتر است در اوج آشنا.
Lookit.
آیا می توانید دوباره و با من بماند در حالی که؟ "
«پس با عرض پوزش -- باید به نیویورک به - فردا بروند. بیشترین awfully متاسفم ، پسر.
من شب لذت می برد نه آنقدر از من در ایالات متحده بوده است.
بحث واقعی. این همه اجتماعی پوسیدگی.
من هرگز می خواهم که اجازه دهید آنها را به عنوان حیوان صفت را به من -- و من آن را برای هیچ چیز نیست ،
EH -- اگر من می خواهم من می خواهم که به صحبت کردن با زنان در مورد شکلهای هندسی اولیه و چوگان!
چیز نسبتا خوب که در ناتینگهام ، هر چند ؛ اذیت شهردار ترین frightfully
وقتی که من آن را کردم و البته missus آن را دوست دارد.
اما هیچ کس "جری" در حال حاضر می نامد -- "او تقریبا گریند.
"-- و هیچ کس در ایالات متحده به من مانند یک دوست تا به شب درمان می شود!
خوب توسط ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، خوب شده توسط!
awfully! "" آن را اشاره نمی کند ، جری.
و به یاد داشته باشید هر زمان که شما را به اوج گرفتن ، محکم نگاه داشتن رشته ای است که همیشه. "
و آیا فراموش نکنید ، پسر ، اگر شما همیشه به ناتینگهام ، مادر می آیند و من خواهد بود
frightfully خوشحالم که می بینید.
من باید که از همسفرانمان در ناتینگهام ایده های خود را در مورد چشم انداز و واقعی بچه ها بگویم -- در ما
بعد ناهار کلوپ روتاری "
IV
بابیت عابد در هتل خود را دراز ، تصور باشگاه ورزشی اوج درخواست او را ، "چه
نوع یک زمان D' شما در شیکاگو "و پاسخ او ،" اوه ، عادلانه ، فرار به اطراف با
سر جرالد Doak زیادی "خود را به تصویر کشیدن
ملاقات Lucile McKelvey و admonishing او را ، "همه حق است ، خانم مک ، شما در زمانی که شما
در حال تلاش به جلو و این روشن فکر مطرح است.
این را فقط به عنوان جرالد Doak در شیکاگو به من می گوید : -- آه ، بله ، جری یک دوست قدیمی
معدن -- همسر و من به فکر در حال اجرا را به انگلستان اقامت با جری
در قلعه خود را ، در سال آینده -- و او به گفت :
من ، Georgie ، لوبیا قدیمی ، من دوست دارم Lucile درجه اول است ، اما من و شما ، جورج ، ما
او را بر سر این راه hooptediddle highty - tighty او کردم. "
اما آن شب یک چیزی که اتفاق افتاده است که غرور خود را شکسته تشبیه است.
V در هتل ریجنسی سیگار برگ ضد او سقوط کرد
به صحبت کردن با فروشنده از پیانو ، و آنها با هم dined.
بابیت با دوستی پر شده بود و رفاه است.
او لذت می برد gorgeousness از اتاق غذاخوری : لوستر ، پارچه ابریشمی گل برجسته لوپ
پرده ها ، پرتره از پادشاهان فرانسه در برابر پانل از بلوط طلاکاری شده است.
جمعیت : "او لذت می برد. spenders لیبرال" زنان زیبا ، خوب فلو جامد شد
او gasped. او خیره شد ، و تبدیل دور و خیره
دوباره.
سه جدول ، با نوعی تردید از زن ، یک زن در یک بار حیا و پژمرده ،
پل شراب سفید بود ، و پل قرار بود در Akron ، فروش تار ، بام.
زن بهره برداری شد دست خود را ، mooning در او و giggling.
بابیت احساس که او چیزی درگیر و مضر مواجه شده بود.
پل صحبت با اشتیاق ربودهشده از یک مرد که گفتن مشکلات خود بود.
او بر روی چشم ها پژمرده زن متمرکز شد.
هنگامی که او دست خود را برگزار و یک بار ، نابینا به مهمانان دیگر ، او لب هایش را به عنوان puckered
او تظاهر به او بوسه.
بابیت ضربه چنان قوی برای رفتن به پل داشت که او می تواند احساس بدن او uncoiling ،
شانه خود را در حال حرکت است ، اما او احساس ، به شدت ، که او باید دیپلماتیک ،
و تا نه او را دیدم پل پرداخت چک
او باد مهیب و سهمگین به فروشنده پیانو ، "با golly از دوستان من بیش از وجود دارد -- به من'scuse
دوم -- فقط می گویند سلام به او گفت : "او را لمس شانه پل ، و گریه ،
"خب ، چه زمانی شهر به شما رسید؟"
پل او را glared ، صورت سخت شدن. "اوه ، سلام ، جورج.
هرچند شما می خواهم به اوج رفته است. "او همراه خود را معرفی.
بابیت peeped به او.
او به سستی زیبا ، زن ضعیف مخ زن از چهل و دو یا سه بود ، در
کلاه گل و بلبل بی رحم. rouging او کامل بود اما خامکار.
"جایی که شما اقامت ، Paulibus؟"
زن تبدیل شده است ، yawned ، ناخن او را مورد بررسی قرار.
وی به عدم معرفی عادت کرده اند به نظر می رسید.
پل بیدارم ، "کمپبل مسافرخانه ، در سمت جنوب است."
"تنهایی؟" این صدا حیله گر.
"بله! متاسفانه! "
خشمگینانه پل تبدیل به سوی زن ، لبخند با علاقه مشمئز کننده به
بابیت. "ماه مه! می خواهید به شما معرفی کند.
خانم آرنولد ، این قدیمی آشنایی من ، جورج بابیت است. "
"Pleasmeech growled بابیت ، در حالی که او gurgled :" آه ، من بسیار خوشحال برای دیدار با هر
از دوستان آقای شراب سفید ، من مطمئن هستم. "
بابیت خواستار به عقب وجود دارد در اواخر این عصر ، پل؟
من کشویی و ببینید که شما "" نه ، بهتر است -- ما بهتر با هم ناهار
فردا. "
"همه حق است ، اما من شما را به شب ، بیش از حد ، پل.
من به هتل خود را ، و من برای شما صبر کنید! "
>
فصل XX
من او سیگار کشیدن را با پیانو و فروشنده نشسته ،
چسبیدن به پناه گرم از شایعات بی اساس ، ترس به سرمایه گذاری را به افکار پولس است.
او خوش برخورد بیشتر بر روی سطح به عنوان مخفیانه او نگران تر شد ، احساس
بیشتر توخالی است.
او مطمئن بود که پل در شیکاگو بدون دانش Zilla بود ، و بود که او
انجام کارهایی در تمام اخلاقی و امن نیست.
هنگامی که فروشنده yawned که او تا به حال به نوشتن دستورات او ، بابیت او را سمت چپ ، سمت چپ
هتل ، در آرامش تفریحانه است. اما وحشیانه او گفت : "کمپبل مسافرخانه!" را به
تاکسی راننده.
او شنبه آشفته بر روی صندلی چرمی لغزنده ، در تاریکی لرز که که بوی
گرد و غبار و عطر و ترک سیگار.
برفی دریاچه جلو ، فضای تیره و ناگهانی گوشه های روشن در او توجه نمی
جنوب سرزمین ناشناخته از حلقه.
دفتر مسافرخانه کمپبل سخت بود ، روشن ، جدید ، منشی شب سخت تر و
روشن تر است. "بله؟" او به بابیت گفت.
"آقای پل شراب سفید ثبت نام اینجا؟ "
"بله." "آیا او در حال حاضر؟"
"نه." و سپس اگر شما کلیدی خود را به من بدهد ، من صبر
برای او. "
"آیا می توانم که نمی کنند ، برادر. صبر کنید در اینجا اگر شما می خواهید. "
بابیت با احترام که همه قبیله از همراهان خوب را به هتل سخن گفته بود
کارمندان.
حالا او با abruptness snarling گفت : "من ممکن است مدتی صبر کنید.
من برادر در قانون شراب سفید است. من به اتاق خود.
'D من دوست دارم دزدکی حرکت کردن ، دزد نگاه می کنید؟"
صدای او کم و نه دلپذیر بود. با عجله قابل توجه منشی گرفت
کلید ، اعتراض ، "من هرگز شما را مانند دزدکی حرکت کردن دزد نگاه.
قوانین هتل.
اما اگر شما می خواهید -- "در راه خود را در بابیت آسانسور
چرا او اینجا بود. چرا باید از پل نمی شود ناهار خوری با
محترم ازدواج زن؟
چرا به حال او را به فروشنده در مورد برادر در قانون پل دروغ گفته؟
او مانند یک کودک عمل کرده بود. او باید مراقب باشید که می گویند احمقانه
چیز چشمگیر به پل.
همانطور که وی در حل و فصل کردن سعی کرد به نگاه مطنطن و ارام.
سپس فکر -- خودکشی. او می خواهم dreading که بدون دانستن
آن.
پل تنها شخص را به انجام چیزی شبیه به آن خواهد بود.
او باید از سر او یا او خواهد بود که در اعتماد -- که عجوزه خشک.
Zilla (اوه ، لعنتی Zilla کمال مسرت از او می خواهم که شیطان آزار دهنده از یک زن ساسات!) --
او احتمالا در گذشته موفق به هدایت و پل دیوانه است.
خودکشی بوده است.
خارج وجود دارد در دریاچه ، راه ، فراتر از یخ انباشت اشیاء بدست آمده در امتداد ساحل.
این امر می تواند سرما رنگ پریده به قطره به آب به شب.
یا -- کات تروت -- در حمام --
بابیت به حمام پل پرت. بود خالی می باشد.
او لبخند زد ، feebly.
او در یقه خفگی خود را کشیده ، نگاه در تماشا کرد ، باز پنجره به پایین خیره
در خیابان ، نگاه در تماشا کرد ، سعی کردم به خواندن مقاله شب دراز کشیدن بر روی
شیشه ای ، دفتر صدر ، دوباره در تماشا کرد نگاه.
سه دقیقه گذشته بود از او و برای اولین بار در آن را به حال نگاه.
و او به مدت سه ساعت صبر کردم.
او نشسته بود ثابت ، سرد ، زمانی که دستگیره تبدیل شده است.
پل آمدند در glowering به کار می رود. "سلام ،" پل گفت.
"در انتظار؟"
"Yuh ، در حالی که کمی.." "خب؟"
"خب چه؟ فقط فکر من افت ببینید که چگونه شما
در Akron ساخته شده است. "
"من همه حق است. چه تفاوت کند آن را؟ "
«چرا ، gosh ، پل ، چه شما درد مورد؟" چه هستند شما سرحد را در امور من؟ "
"چرا ، پل ، که هیچ راهی به صحبت!
من به هیچ چیز سرحد نیست. من خوشحالم که زشت خود را صفیرگلوله تفنگ قدیمی
که من فقط کاهش یافته است برای گفتن howdy. "" خب ، من قصد ندارم که به کسی
پس از من به اطراف و تلاش برای رئیس من است.
من تا به حال همه که من قصد دارم برای ایستادن "" خب ، gosh ، من نیستم --
"من راه شما را در آرنولد ، و یا راه پر افاده شما صحبت نگاه را دوست ندارد."
"خب ، همه حق است پس از آن!
اگر شما فکر می کنید هستم buttinsky ، پس من فقط در لب به لب!
من نمی دانم که شما می آرنولد ، اما من می دانم doggone خوب و خوب است که شما و او
در مورد تار و بام بودند صحبت نمی کنم ، نه ، و نه در مورد نواختن ویولن ، نه!
اگر شما هر گونه در نظر اخلاقی برای خودتان نیست ، شما باید به برخی از آنها برای
موقعیت خود را در جامعه.
ایده خود را از رفتن به اطراف اماکن gawping را به چشم یک زن مثل عشق
بیمار توله سگ!
من می توانم یک شخص لغزش یک بار ، درک ، اما من نه یک شخص که به پیشنهاد
به عنوان یار با من همانطور که در مسیر رو به پایین شروع شده و sneaking
خاموش از همسر وی ، حتی به عنوان بد خو به عنوان Zilla ، برای رفتن زن تعقیب -- "
"اوه ، شما شوهر کاملا اخلاقی کمی!"
"من ، خدا! من در هر زن هرگز به جز Myra مراقبت از آنجایی که من بوده ام ازدواج --
عملا -- و من هرگز! من به شما بگویم هیچ چیز را به بی اخلاقی وجود دارد.
این کار را انجام پرداخت نمی کند.
شما نمی بینید ، پیر مرد ، که تنها باعث Zilla هنوز crankier؟ "
کمی از وضوح او از بدن بود ، پل برف beaded پالتو خود را در انداخت
کف و دولا بر روی یک صندلی بدست آمده از نیشکر و شل و ول است.
"آه ، شما پرحرف قدیمی ، و شما می دانیم کمتر در مورد اخلاق از Tinka ، اما شما
کلیه حقوق این ، Georgie. اما شما نمی توانید درک کنند که -- I'm از طریق.
من می توانم چکش Zilla دیگر هیچ نیست.
او ذهن خود را که شیطان هستم ، و -- Reg'lar تفتیش عقاید.
شکنجه. او آن را لذت می برد.
اتمام حجت بازی به چه درد او می تواند به من.
و من ، چه آن را پیدا کردن آسایش کمی ، هر راحتی ، هر جا ، و یا دیگری انجام کاری
بسیاری بدتر.
در حال حاضر این آرنولد خانم ، او خیلی جوان است ، اما she'sa زن خوب نیست و او را درک
یک شخص ، و او مشکلات خودش را داشت. "" پیش فرض! گمان می کنم او یکی از این مرغ
شوهر که او را درک نیست! "
"من نمی دانم. شاید.
او در جنگ کشته شد. "
بابیت lumbered ، در کنار پل نوازش شانه او ایستاده بود ، از ساخت نرم
صداهای عذرخواهانه. "صادقانه ، جورج ، she'sa زن زیبا ، و
او یک جهنم هم.
ما مدیریت به نشاط یکدیگر را تا مقدار زیادی است. ما به یکدیگر ما dandiest جفت
روی زمین است.
شاید ما آن را باور نمی کند ، اما از آن کمک می کند تا حد زیادی به کسی که با آنها شما می توانید
کاملا ساده است ، و این همه بحث -- توضیح -- "
که تا آنجا که می روید؟ "
"این نیست! به حال خود رها!
می گویند که! "
"خوب ، من don't -- من نمی توانم بگویم آن را مثل من ، اما -- با پشت سر هم که سمت چپ او را احساس
بزرگ و درخشان با سخاوت ، "هیچ یک از کسب و کار رفو من است!
من هر چیزی من می توانم برای شما انجام دهد ، اگر هر چیزی می تواند انجام دهد وجود دارد. "
"ممکن است وجود دارد.
من قاضی از حروف Zilla که کرده اید از Akron فرستاده شده که او را گرفتن
در مورد ماندن من دور تا زمانی مشکوک است.
او می خواهم کاملا قادر به داشتن من سایه ، و از آمدن به شیکاگو و
متلاشیکننده را به یک هتل اتاق ناهار خوری و bawling من قبل از همه. "
"من مراقبت از Zilla را.
من او را خوب پری داستان دست زمانی که من به اوج بازگشت. "
"من نمی دانم -- من فکر نمی کنم شما بهتر است آن را امتحان کنید.
شما یک شخص خوب است. اما من نمی دانم که دیپلماسی به نقطه قوت خود را دارد. "
بابیت نگاه آسیب دیده ، تحریک شده است. "من با زنان!
با زنان ، منظورم این است.
البته آنها به برخی از ضرب و شتم به شما در کسب و کار دیپلماسی است ، اما من فقط با معنی
زنان است. Zilla ممکن است بسیاری از صحبت خشن انجام دهد ، اما
او بسیار زیرک است.
او می خواهم داستان از شما در هیچ زمان داشته باشد. "
"خب ، همه حق است ، اما --" بابیت هنوز احساساتی در عدم اجازه بازی
مامور مخفی.
پل ساکت : "درس شاید شما ممکن است او شما می خواهم شده است
در Akron دیده می شود و من وجود دارد. "" چرا ، مطمئن شوید ، شما شرط می بندم!
آیا من به نگاهی که اموال فروشگاه آب نبات در Akron نیست؟
آیا من نیست؟ آیا شرم من خاموش وجود دارد متوقف
زمانی که من بسیار مشتاق هستم که به خانه؟
آیا نه به طور منظم شرم؟ من می خواهم بگویم آن است!
من می گویم اتمام حجت doggone شرم! "" خوب.
اما به خاطر هللویا جلال نمی رویم قرار دادن هر گونه fixings فانتزی در داستان.
هنگامی که مردان دروغ آنها همیشه سعی می کنید آن را بیش از حد هنری ، و این حال زنان می
مشکوک.
و -- اجازه دهید نوشیدنی ، Georgie. من برخی از جین و ورموت کمی است. "
پولس که به طور معمول خودداری کوکتل دوم در زمان یک ثانیه در حال حاضر ، و سوم.
او چشم قرمز و ضخیم زبان شد.
او embarrassingly ظریف و شهوتران بود.
در بابیت تاکسی incredulously تراکم اشک به چشمان او.
II
او بود پل از طرح او گفته نشده است ، اما او در Akron متوقف بود ، در بین قطارها ، برای یکی
هدف از ارسال به Zilla کارت پستال "بود برای آمدن به اینجا برای روز فرار ، به
پل. "
او در اوج در او نامیده می شود.
اگر به ظاهر عمومی Zilla بیش از coiffed ، بیش از حد رنگ و مصمم بود
corseted ، برای بدبختی خصوصی او آبی به تن کثیف پانسمان روپوش و پاره
جوراب های محوری را به قاطرها ساتن صورتی ناصاف.
صورت خود غرق شده بود.
او به نظر می رسید داشته باشند ، ولی نیمی مو تا آنجا که بابیت به یاد ، و آن نیمی بود
رشته.
او در چوب زیر گهواره در میان بقایای آب نبات ، جعبه ها و مجلات ارزان نشسته ، و او صدا
محنت زا زمانی که وی به صدا نمی استهزاء امیز. اما بابیت بسیار شادی بخش بود :
"خب ، خب ، Zil قدیمی عزیز ، داشتن یک قرص نان خوب در حالی که hubby دور؟
که ایده آل من شرط می بندم Myra کلاه تا ده تا هرگز کردم ، در حالی که من در شیکاگو بود.
بگو ، می تواند فلاسک خود را به من قرض -- فقط در کاهش یافته است تا ببینید که آیا من می توانم قرض خود
بطری فلاسک. ما قصد داریم که یک حزب با سورتمه رفتن -- می خواهم
به برداشتن برخی از MIT قهوه.
اوه ، آیا کارت من شما از Akron ، گفت : من می خواهم به پل اجرا؟ "
"بله. آنچه او انجام شد؟ "" چگونه می توانم منظور شما؟ "
او گشوده پالتو خود را ، طور آزمایشی بر روی بازوی یک صندلی نشسته است.
"شما می دانید منظورم او صفحات مجله را با سیلی زد
جغ جغ یا تلق تلق کردن تحریک پذیر.
"گمان می کنم او در تلاش بود را به عشق به برخی از پیشخدمت هتل و یا دختر مانیکور و یا
دیگران می کنند. "قطع آن ، شما همیشه در آن اجازه
پل می رود دور تعقیب دامن می باشد.
او در وهله اول ، نه ، و اگر او انجام داد ، آن prob'ly خواهد بود زیرا شما در حفظ و
اشاره او و dinging در او بسیار است. من تا به حال به معنای ، Zilla ، اما از آنجا که پل است
دور ، در Akron -- "
او واقعا در Akron است؟ من می دانم که او تا به برخی از زن وحشتناک است که او
می نویسد در شیکاگو است. "" آیا من به شما بگویم من او را در Akron دیدم؟
چه شما "دوباره در تلاش انجام آن؟
من یک دروغگو "" نه ، اما من فقط -- دریافت می کنم تا نگران است. "
"در حال حاضر ، شما وجود دارد! که آنچه من می شود!
در اینجا شما عاشق پل ، و در عین حال او را طاعون و فحش او را به عنوان اگر شما از او متنفر است.
من به سادگی نمی تواند درک چرا از آن است که بیشتر مردمی عشق مردم ، سخت تر از
آنها سعی می کنند را به 'EM پر از بدبختی است."
"شما دوست تد و Rone -- گمان می کنم -- و در عین حال شما آنها را نق نقو."
"اوه. خوب است. است.
این متفاوت است.
علاوه بر این ، من نق نقو نیست 'EM است. نه آنچه که شما می خواهم تماس آزار دهنده.
اما zize گفت : در حال حاضر ، در اینجا پل ، بهترین ، مخلوق خدا حساس ترین
زمین سبز.
باید شرمنده از خود راه او را تابه شما.
چرا شما مانند یک زن رختشوی به او صحبت. من شگفت زده شما را می توانند عمل doggone
مشترک ، Zilla! "
او بیش از او انگشتان مرتبط brooded. "آه ، من می دانم.
من بروید و دریافت معنی گاهی اوقات ، و من متاسفم بعد از آن.
اما ، آه ، Georgie ، پل تشدید!
راستش ، من سعی awfully سخت ، این چند سال گذشته ، به خوبی به او ، اما تنها
چرا که من استفاده می شود به شود کینه توز -- و یا پس از من به نظر می رسید ، من ، نه واقعا ، اما من استفاده می شود به صحبت می کنند
و می گویند هر چیزی که به من سر آمد ،
و بنابراین او را تشکیل ذهن او که همه چیز تقصیر من بود.
همه چیز همیشه می تواند تقصیر من نیست ، می توانید آن را؟
و در حال حاضر اگر من به fussing ، او فقط تبدیل سکوت ، آه ، به طوری dreadfully سکوت ، و او
نمی خواهد به من نگاه کن -- او فقط من را نادیده. او به سادگی انسان است نیست!
و او به عمد آن را نگه می دارد تا ورشکستگی و می گویند بسیاری از چیزهایی که من به این معنی نیست.
بنابراین سکوت -- اوه ، شما مرد عادل! چگونه ستمکاران شما!
چگونه ستمکاران فاسد شده! "
آنها چیزهایی را و بیش از بیش برای نیم ساعت thrashed.
در پایان ، drably گریند ، Zilla قول داد تا خودش را مهار.
پل بازگشت چهار روز بعد ، و Babbitts و Rieslings رفت festively
فیلم و نوعی غذای چینی در یک رستوران چینی بود.
از آنجا که به رستوران را از طریق یک خیابان مغازه ها خیاط و آرایشگاهها راه می رفت ،
دو زن در مقابل ، قروچه در مورد آشپز ، بابیت زمزمه پل ، "Zil به نظر می رسد
بسیاری بهتر در حال حاضر. "
"بله ، او شده است ، به جز یک یا دو بار. اما خیلی دیر در حال حاضر.
من فقط -- I'm قصد ندارم به بحث در مورد آن ، اما من می ترسم از او.
هیچ چیز سمت چپ وجود دارد.
من هرگز نمی خواهم به او مراجعه کنید. روزی من قصد دارم برای شکستن دور از او.
به نحوی. "
>
فصل بیست و یکم
سازمان بین المللی باشگاه بوستر "می آیند جهان نیرویی برای
خوشبینی ، شوخی مردانه ، و کسب و کار خوب است.
فصل هستند یافت می شود در حال حاضر در سی کشور.
نه صد و بیست هزار فصل ، با این حال ، در ایالات متحده
ایالات.
هیچ یک از این است که سرسخت تر از باشگاه بوستر اوج است.
ناهار دوم مارس بوستر اوج ، مهم ترین بود
سال ، به عنوان آن شد و به توسط انتخابات سالانه از افسران به دنبال.
شد بی قراری در خارج از کشور وجود دارد.
ناهار در سالن رقص کاخ O'Hearn برگزار شد.
به عنوان هر یک از چهار صد بوستر وارد شده ، او را از دیوار و هیئت مدیره در زمان بزرگ
دکمه سلولوئید اعلام نام او ، نام نیک خود ، و کسب و کار او است.
جریمه ده سنت برای فراخوانی یک بوستر همکار توسط هیچ چیز به جز نام مستعار او بود
در یک ناهار ، و به عنوان بابیت jovially چک کلاه خود را هوا با فریاد و درخشنده بود
"سلام ، چت" و "شما How're خپله!" و "درجه بالا mornin' ، مک! "
آنها در جداول دوستانه به مدت هشت شنبه ، انتخاب مکان هایی توسط بسیاری است.
بابیت با Boos آلبرت خیاط تاجر بود ، هکتور Seybolt از کوچولو
یار شرکت شیر تغلیظ شده ، امیل Wengert طلا و جواهر ، Pumphrey استاد
کالج Riteway کسب و کار ، دکتر والتر
Gorbutt ، روی Teegarten عکاس ، و بن Berkey عکس ، قلم زن.
یکی از محاسن باشگاه بوستر بود که تنها دو نفر از هر بخش
کسب و کار برای پیوستن به داده شده ، به طوری که شما در یک بار مواجه آرمان های دیگر
مشاغل ، و متوجه متافیزیکی
وحدت از همه مشاغل -- لوله کشی و نقاشی پرتره ، دارو و
ساخت جویدن - آدامس.
جدول بابیت به خصوص راضی به روز بود ، چون پروفسور Pumphrey بود فقط
تا به حال تولد ، و به همین دلیل باز به اذیت کردن.
"بیایید پمپ پمپ چند ساله او است!" امیل Wengert گفت.
بن Berkey گفت. : : : "نه ، بیایید و او را دست و پا زدن با یک پمپ رقص!"
اما این بابیت که تا به حال کف زدن بود ، با "آیا صحبت کردن در مورد پمپ ها به آن مرد!
پمپ تنها او می داند یک بطری است! صادقانه ، من به آنها بگوید او شروع کلاس
در خانه دم در کالج اوله! "
در هر محل کتابچه باشگاه بوستر ، فهرست اعضاء است.
اگرچه هدف از باشگاه یاران خوب بود ، اما آنها هرگز نزد از دست داده
اهمیت کسب و کار کمی بیشتر.
پس از پایان هر نام ، اشغال عضو.
نمرات از تبلیغات موجود در دفترچه ، و در یک صفحه اندرز وجود دارد :
"هیچ قاعده وجود دارد که شما را به تجارت با بوستر های همکار خود را ، اما عاقل ،
پسر -- استفاده از اجازه دادن به همه این
پول خوب در خارج از fambly خوشحال ما؟ "
و در هر مکان ، به روز ، حاضر بود وجود دارد ؛ یک کارت چاپ شده در رنگ قرمز هنری و
سیاه و سفید :
خدمات و BOOSTERISM خدمات می یابد بهترین فرصت و
توسعه تنها در آن گسترده تر و عمیق ترین نرم افزار و در نظر گرفتن
عمل همیشگی خود را بر اساس واکنش است.
من معتقدم که بالاترین نوع خدمات ، مانند مترقی ترین اصول اخلاق ،
حواس وقفه است و توسط پایبندی فعال و وفاداری به آن است که motived
اصل اساسی از Boosterism -- خوب شهروندی در همه عوامل و جنبه های آن است.
DAD پترسن. دانی از Dadbury تبلیغاتی پترسن
شرکت
"تبلیغات ، Fads نمی کند ، در پدر" بوستر خوانده شده آقای پترسون
پند و موعظه و گفت : آنها آن را درک کاملا.
در این جلسه با بارگیری در این هفته به طور منظم "مانع از افتتاح شد."
بازنشستگی Vergil Gunch ، رئیس جمهور در صندلی ، مو سفت خود را مانند یک پرچین ، خود
صدای مانند گونگ بی باک از جشنواره.
اعضایی که مهمان آورده بود آنها را به عموم معرفی.
"این قد بلند و سر قرمز تکه ای از اطلاعات غلط ویرایشگر ورزشی است.
مطبوعات ، گفت : «ویلیس Ijams ؛ و HH Hazen ، داروگر ، شعار می دادند ،" پسران ، هنگامی که
شما در یک تور طولانی موتور هستید و در نهایت دریافت کنید
به یک نقطه عاشقانه یا صحنه و قرعه کشی و سخن گفتن به زن ، این است که قطعا یک
محل رمانتیک ، آن را می فرستد حق درخشش و پایین مهره های کمر دچار است.
خوب ، میهمان من به روز است از چنین جایی ، کشتی هارپر ، ویرجینیا ، در زیبا
سرزمین جنوب ، با خاطرات ژنرال رابرت لی خوب قدیمی و از آن شجاع
روح ، جان براون که مانند هر تقویت کننده خوب ، می رود راهپیمایی در -- "
دو مهمان به ویژه متمایز وجود دارد : مردی که منجر پرنده "
بهشت "شرکت ، در بازی این هفته در تئاتر Dodsworth ، و شهردار اوج ،
محترم. لوکاس Prout.
Vergil Gunch thundered : "هنگامی که ما موفق به گرفتن این هنرپیشه معروف کردن خود را
تجمع دوست داشتنی از هنرپیشه های زن زیبا -- و من به اعتراف من حق را به خود butted
پانسمان اتاق و به او گفت که چگونه بوستر
قدردانی کارایی بالا کلاس هنری او که ما را دادن -- و
فراموش کرد که خزانه دار Dodsworth تقویت کننده است و خواهد شد ما قدردانی
حمایت -- و زمانی که در بالای که ما تکان شدید و سخت
Hizzonor از وظایف جانبه خود را در تالار شهر ، پس من احساس کرده ایم خودمان را انجام
افتخار ، و آقای Prout در حال حاضر چند کلمه در مورد مشکلات و وظایف را می گویند --
با افزایش رای بوستر تصمیم گرفتند که handsomest شد و که زشت ترین
خوش آمدید ، و به هر یک از آنها یک دسته از carnations داده شد اهدا ، رئیس جمهور
Gunch ، توسط برادر ییگر HG تقویت کننده ، جنیفر گلفروش خیابان اشاره کرد.
هر هفته ، در چرخش ، چهار بوستر ممتاز بودند برای به دست آوردن لذت
سخاوت و از تبلیغات با اهدا کردن کالا یا خدمات به چهار همکار عضو ،
انتخاب شده توسط بسیاری است.
خنده ، این هفته ، وجود دارد که آن که یکی از همکاران اعلام شد
شادی برنابا ، کسیکه طرح یاکاری را بعهده میگیرد.
همه زمزمه ، "من می توانم از بچه ها خوب coupla فکر می کنم به خاک سپرده شود اگر خود را
اهدای مراسم تشییع جنازه رایگان است! "
از طریق تمام این انحرافات بوستر lunching croquettes مرغ ، نخود فرنگی ،
سیب زمینی سرخ کرده ، قهوه ، پای سیب و پنیر آمریکایی.
Gunch توده سخنرانی نیست.
در حال حاضر او در دیدار وزیر امور خارجه از باشگاه روتاری اوج نامیده می شود ،
سازمان رقیب.
وزیر امور خارجه به حال تمایز داشتن امور خارجه موتور شماره مجوز خودرو
5.
دبیر روتاری خندان اعتراف کرد که در هر جا که او در کشور بسیار پائین راند
یک عدد ایجاد یک احساس ، و "هر چند آن را بسیار زیبا به افتخار ، با این حال
پولیس ترافیک به یاد آن را تنها بیش از حد رفو
خوب ، و گاهی او را نمی دانند ، اما آنچه که او تقریبا به زودی می خواهم که فقط B56 ساده ، 876
یا چیزی شبیه به آن.
فقط هر تقویت کننده doggone سعی کنید شماره 5 را به دور از عضو باشگاه روتاری آینده زندگی می کنند
سال ، و سازمان دیده بان پرواز خز!
و در صورتی که می خواهم به او اجازه ، او می خواهم باد توسط خواستار تشویق برای بوستر و
Rotarians و Kiwanis همه با هم! "
بابیت آهی کشید به پروفسور Pumphrey ، "بسیار خوب است که به عنوان کم یک عدد به عنوان
که! همه 'D می گوییم ،" او باید مهم
پسر! '
در تعجبم که چگونه او آن را کردم؟ من شرط می بندم او wined و dined
سرپرست اداره مجوز موتور کرایه شما خوبی! "
سپس رفیق بودن Frink آنها را خطاب به :
"برخی از شما ممکن است احساس می کنید که آن را از جای خود بیرون در روشن فکر به شدت صحبت
و هنری موضوع ، اما من می خواهم به بیرون آمدن پاپهن و شما پسران بخواهید تا OK
قضیه از یک ارکستر سمفونی برای اوج.
در حال حاضر ، که در آن بسیاری از شما که اشتباه خود را در فرض کنید که اگر شما را دوست ندارند
موسیقی کلاسیک و همه که آشغال ، شما باید به مخالفت با آن.
در حال حاضر ، من می خواهم به اعتراف آن ، چه پسر هستم ادبی توسط حرفه ، من اهمیتی نمی دهند
رپ برای همه این موسیقی دارای موی بلند.
جای من می خواهم به یک گروه جاز خوب گوش هر زمان نسبت به چند قطعه بتهوون که
تا به هر لحن به آن بیش از یک دسته از جنگ گربه ها نیست ، و شما می توانید آن را سوت
صرفه جویی در زندگی شما!
اما این نقطه نمی باشد. فرهنگ به عنوان ضروری تبدیل شده
آرایش و تبلیغات برای یک شهر به روز را به عنوان پیاده رو و یا بانک گواهی عدم سوء پیشینه.
این فرهنگ ، در تئاتر و هنر گالری و غیره ، به ارمغان می آورد که هزاران نفر از
بازدیدکنندگان هر ساله به نیویورک و به فرانک ، برای همه attainments های پر زرق و برق ما
هنوز رتبهدهی نشده است فرهنگ نیویورک
یا شیکاگو و یا بوستون -- و یا حداقل ما اعتباری برای آن می کنید.
چیزی که به انجام و سپس ، به عنوان یک دسته مصمم زندگی می کنند ، برای سرمایه گذاری فرهنگی برای رفتن
حق و گرفتن آن است.
"عکس و کتاب برای کسانی که هم به مطالعه و بررسی' EM خوب هستند ، اما آنها نمی
ساقه در جاده ها و فریاد "این است آنچه اوج کمی قدیمی نیز می توانند در
راه را از فرهنگ.
این دقیقا همان چیزی است در یک ارکستر سمفونی انجام است.
نگاه در مینیاپولیس اعتباری و سینسیناتی دریافت کنید.
ارکستر با کلاس اول musickers و یک هادی متورم -- و من معتقدم که ما باید
برای انجام کار تا قهوه ای و یکی از هادی بالاترین پرداخت شده در بازار ،
ارائه او ain'ta هون -- از آن می رود راست
به Beantown و نیویورک و واشنگتن ، آن را در بهترین تئاترها بیشتر نقش
کشت و moneyed از مردم آن را می دهد از جمله کلاس ، تبلیغات به عنوان یک شهر می تواند در هیچ
روش دیگر ، و آن مرد است که به قدری کوتاه
بینا عنوان به خرچنگ ، این گزاره ارکستر عبور شانس
تحت تاثیر قرار دادن نام پرافتخار از اوج در برخی از بزرگ میلیونر نیویورک که ممکن است که
ممکن است ایجاد یک کارخانه شعبه در اینجا!
"من همچنین می تواند به این واقعیت که دختران ما که نشان می دهد بهره در روشن فکر
موسیقی و ممکن است بخواهید آن را یاد می دهد ، داشتن یک سازمان محلی A1 است سود بزرگ ،
اما اجازه دهید در حفظ این موضوع در به طور عملی ،
و من با شما تماس برادران خوبی برای فریاد آن را برای فرهنگ و یک سمفونی جهانی کتک زدن
ارکستر "آنها کف زدند.
خش خش رئیس جمهور هیجان Gunch اعلام کرد ، "آقایان ، ما در حال حاضر ادامه
انتخابات سالانه افسران "برای هر یک از شش دفتر ، سه
نامزدها توسط یک کمیته انتخاب شده بود.
نام دوم در میان نامزدها برای معاون رئیس جمهور بابیت بود.
او شگفت زده کرد. او نگاه خود آگاه است.
قلب او pounded.
او هنوز آشفته هنگامی که آراء شمارش شد و Gunch گفت : "اتمام حجت
لذت را اعلام که Georgie بابیت خواهد شد معاون بعدی چکش حراجی - تاریخ عضویت :
من از هیچ مردی که ایستاده تر stanchly برای حس مشترک و سرمایه گذاری نسبت به خوب می دانم
قدیمی جورج. در تاریخ آمده ، اجازه دهید او را بهترین ما را طولانی
فریاد زدن! "
از آنجا که موکول ، صد مرد خرد شده را در پشت خود را به سیلی.
او یک لحظه بالاتر شناخته شده است. او دور در تاری از تعجب راند.
او را به دفتر خود ، chuckling به خانم McGoun lunged ، "خوب ، من حدس می زنم شما بهتر است
تبریک رئیس! انتخاب معاون رئیس جمهور
بوستر! "
او نا امید کرد. او تنها پاسخ داد : "بله -- اوه ، خانم بابیت
شده است تلاش می کنند تا شما را بر روی گوشی دریافت کنید. "
اما فروشنده جدید ، فریتس Weilinger ، گفت : «با golly ، رئیس ، می گویند ، که بزرگ ،
که کاملا بزرگ! من به مرگ tickled شده!
خوش آمدید!
بابیت خانه نامیده می شود ، و به همسرش جمعیت ، شنیده ام : "در تلاش بودند به من ،
Myra. می گویند ، شما رو به آن دست به کمی Georgie
این زمان!
بهتر است مراقب صحبت! شما در حال حاضر پرداختن به معاون رئیس جمهور
باشگاه بوستر "" اوه ، Georgie -- "
"بسیار خوب ، متعجب؟
ویلیس Ijams رئیس جمهور جدید است ، اما زمانی که او در دور ، کمی اوله Georgie طول می کشد
بهره غیر مجاز و whoops 'EM بالا و به معرفی سخنرانان -- مهم نیست اگر آنها فرماندار
خود -- و -- "
"جورج! گوش کنید! "
"-- که به او می گذارد جامد با مردان بزرگ خود را مانند توضیحات Dilling و --"
"جورج!
پل شراب سفید -- "بله ، مطمئنا ، من تلفن پل و به او اجازه دهید
می دانیم در مورد آن حق دور است. "" Georgie!
گوش دادن!
پل در زندان است. او همسرش را به ضرب گلوله ، او به ضرب گلوله کشته Zilla ، این ظهر.
او ممکن است زندگی می کنند. "
>
فصل XXII
من او به زندان شهر بیرون راندند ، و نه کورکورانه ،
اما با مراقبت های غیر معمول داد و بیداد کن در گوشه و کنار ، ایراد گیری کردن از یک زن قدیمی گلکاری گیاهان است.
او را از رو به زشتی از سرنوشت نگهداری می شود.
همراه گفت : "شهر نو ، شما می توانید هر یک از زندانیان تا سه - سی نمی بینم --
بازدید ساعته. "
سه سال داشت. به مدت نیم ساعت بابیت شنبه به دنبال در
تقویم و ساعت بر دیوار whitewashed. صندلی سخت و متوسط و creaky بود.
مردم از طریق دفتر رفت و به او فکر کردم ، خیره در او.
او احساس با بیاعتنایی متخاصم که شکست را به ترس wincing از این دستگاه که
آسیاب پل -- پل ----
دقیقا در نیمه گذشته سه او به نام او ارسال می شود.
همراه بازگشت با «شراب سفید می گوید نمی خواهم به شما را ببینید."
"شما در حال دیوانه!
شما به او اسم من نیست! به او بگو آن را جرج می خواهد او را ببیند ،
جرج بابیت. "" Yuh ، من به او گفتم ، همه حق است ، همه حق است!
وی گفت : او نمی خواست به شما. "
"پس من در هر حال کنند." "هیچ چیز انجام.
اگر شما وکیل او نیست ، اگر او نمی خواهم به شما ، که همه به آن وجود دارد. "
"اما ، خدای من -- بگو : اجازه سرپرست من."
"او مشغول است. در تاریخ آمده ، در حال حاضر شما -- "بابیت پرورش بیش از
او را. همراه عجله به coaxing تغییر
"شما می توانید به می آیند و سعی کنید به - فردا.
احتمالا آن مرد فقیر مهره خود را خاموش است. "
بابیت راند ، نه به دقت در تمام و یا fussily ، کشویی کامیون وحشیانه گذشته ،
نادیده گرفتن لعنت truckmen ، به تالار شهر ، او با سخت کار کردن چرخ را متوقف
در برابر محدود کردن و فرار کردن سنگ مرمر
گام برای رسیدن به دفتر محترم. آقای لوکاس Prout ، شهردار.
او دربان شهردار را با یک دلار رشوه ، او بلافاصله در داخل ، خواستار ،
"شما من را به خاطر بسپار ، آقای Prout؟
بابیت -- معاون رئیس جمهور از بوستر -- مبارزه برای شما؟
بگو : شما را در مورد فقیر شراب سفید شنیده؟
خوب ، من می خواهم نظم سرپرست و یا هر آنچه با شما تماس UM از زندان شهر به
مرا به عقب و دیدن او. خوب است.
با تشکر. "
در پانزده دقیقه او به تپش پایین راهرو زندان به قفس که در آن پل
شراب سفید تخت نشسته در هم پیچیده است مثل یک گدا قدیمی ، چهار زانو ، بازوها در یک گره ،
گاز گرفتن در مشت گره خود.
پل نگاه مستقیما به عنوان حافظ سلول را قفل اعتراف بابیت و
سمت چپ آنها را با هم. او به آرامی صحبت کرد : "به حال خود رها!
باید اخلاقی! "
بابیت بر روی نیمکت در کنار او plumped. من قصد دارم به اخلاقی!
من اهمیتی نمی دهند که چه اتفاقی افتاده! من فقط می خواهم به انجام هر چیزی من می توانم است.
من Zilla خوشحال بود به او. "
پل argumentatively ، گفت : "در حال حاضر ، نمی رویم پریدن در Zilla.
من شده فکر کردن و شاید او بیش از حد آسان است که از زمان حال نیست.
درست پس از من او شلیک کردند -- من به سختی این معنی نیست ، اما او به من deviling پس من رفتم
فقط برای یک ثانیه ، دیوانه ، بیرون کشیده و آن هفت تیر قدیمی من و شما استفاده می شود به ساقه
خرگوش ، و ترک در او صورت گرفت.
پس از آن ، زمانی که من در تلاش برای متوقف کردن خون -- -- آیا به سختی به این معنی نیست آن بود
وحشتناک چه آن را به شانه خود انجام داد ، و او تا به حال پوست زیبا -- شاید او نمی خواهد
من امیدوارم که آن را نمی خواهد ترک پوست خود را همه زخم.
اما تنها پس از آن ، هنگامی که من را از طریق حمام شکار بود برای برخی از پنبه
توقف خون ، من بر روی یک اردک کمی زرد فازی که ما از یک درخت آویزان زد
کریسمس ، و من او به یاد و من awfully خوشحال پس از آن -- جهنم
من به سختی می توانید باور کنید من در اینجا. "به عنوان بازوی بابیت را تنگ تر در مورد او
شانه ، پل آهی کشید : "من خوشحالم که شما آمد.
اما من فکر کردم شاید شما می خواهم به من سخنرانی ، و هنگامی که شما مرتکب قتل شده ام ، و شده است
به اینجا آورده و همه چیز -- یک جمعیت بزرگ در خارج از خانه آپارتمان وجود داشت ، همه
خیره ، و پلیس به من از طریق آن صورت گرفت --
اوه ، من قصد ندارم در مورد آن صحبت هر. "
اما او رفت ، زیر لب سخن گفتن در یک نواخت است ، وحشت زده مجنون.
برای منحرف کردن او بابیت ، گفت : «چرا جای زخم بر روی دهان خود را ببندید است."
"بله. که در آن پلیس به من برخورد. گمان می کنم پلیس بسیاری از سرگرم کننده از
قاتلان سخنرانی ، بیش از حد.
او یک شخص بزرگ بود. و آنها به من اجازه کمک به حمل Zilla
پایین به آمبولانس. "" پل!
خروج از آن!
گوش کنید : او نمی خواهد مرد ، و هنگامی که آن را بیش از همه شما و به من دوباره به مین است.
و شاید ما می توانیم که می آرنولد به همراه.
من به شیکاگو و او را بپرسید.
خوب زن ، توسط golly. و پس از آن خواهید دید که کسب می کنید
آغاز شده در کسب و کار خارج غرب به جایی ، شاید سیاتل -- آنها می گویند that'sa دوست داشتنی
شهرستان. "
پل نیمی از لبخند زدن بود. این بابیت که rambled در حال حاضر بود.
او نمی تواند بگوید که آیا پل بود heeding ، اما او تا آمدن پل droned
وکیل ، PJ ماکسول ، نازک ، شلوغ ، مرد غیر دوستانه که راننده سرشونو تکون دادن در بابیت و
اشاره کرد ، "اگر من شراب سفید و به تنهایی می تواند برای یک لحظه --
دست بابیت واپیچیدن پل و منتظر در دفتر تا ماکسول pattering بیرون آمد.
نگاه کنید ، پیر مرد ، چه می توانم انجام دهم؟ "او التماس.
"هیچ چیز. نه یک چیز.
نه فقط در حال حاضر ، گفت : "ماکسول است. "با عرض پوزش.
به عجله.
و سعی نکنید به او را ببیند. من به حال پزشک به او یک شات به من بدهید
مورفین ، بنابراین او خواب است. "به نظر می رسید به نحوی شریر برای بازگشت به
دفتر.
بابیت احساس به عنوان اینکه او به تازگی از مراسم تشییع جنازه آمده بود.
او را به بیمارستان شهر به پرس و جو در مورد Zilla زیرفشار.
او به احتمال زیاد به مرگ ، او آموخته است.
گلوله از بزرگ پل قدیمی.44 ارتش هفت تیر شانه او را شکست بود و پاره
به سمت بالا و خارج.
او سرگردان به خانه و همسرش تابشی با منافع horified ما در بر داشت
تراژدی از دوستان ما.
"البته پل می باشد در مجموع نه مقصر ، اما این است که آنچه می آید از تعقیب او پس از
زنان دیگر به جای تحمل متقابل خود را در راه مسیحیت ، "او exulted.
او بیش از حد ضعیف بود برای پاسخ به او مورد نظر است.
او گفت : آنچه در مورد بلبرینگ مسیحی صلیب توان گفت ، و رفت
برای تمیز کردن ماشین.
Dully ، صبر ، او گریس linty از چکه - تابه خراشیده شده ، در گل gouged سفت
در چرخ.
او با استفاده از چندین دقیقه در شستن دست های خود ، آنها را با آشپزخانه ریگ دار scoured
صابون ، خشنود در صدمه زدن به پنجه گوشتالو خود است.
"لعنت نرم دست -- مثل زن.
Aah! "در شام ، زمانی که همسرش آغاز شد
اجتناب ناپذیر است ، او bellowed ، "هر یک از شما من ممنوع یک کلمه در مورد پل می گویند!
من باید تمایل به صحبت کردن در مورد این است که لازم است ، من بشنوند؟
رفتن به یک خانه در این شهر رسوایی طلبانه کنار گذاشته به شب نمی باشد.
رفتن به بهار holier تر از تو.
و پرتاب آن اوراق کثیف شب از خانه بیرون! "
اما خود او خوانده شده مقالات ، بعد از شام.
قبل از نه او را برای خانه وکیل ماکسول.
او بدون صمیمیت دریافت شد. "خب؟" گفت : ماکسول است.
"من می خواهم به ارائه خدمات در محاکمه.
من یک ایده است. چرا می تواند بر روی موضع من نیست بروید و قسم میخورم
بود ، وجود دارد و او کشیده تفنگ اول و خودش هم با او wrestled و تفنگ رفت
به طور تصادفی؟ "
"و از خودتان سوگند دروغ خوردن؟" "متعجب؟ بله ، گمان می کنم این امر می تواند شهادت دروغ است.
آه -- آیا آن را کمک به "" اما ، هم میهنان عزیز من؟
شهادت دروغ! "
"آه ، نمی شود یک احمق! ببخشید ، ماکسول ، من معنی نیست که برای به دست آوردن
بز خود را.
من فقط معنی : من شناخته شده است و شما شناخته شده و بسیاری از بسیاری از مورد شهادت دروغ ، فقط به
ضمیمه برخی از قطعه فاسد شده کمی از املاک و مستغلات ، و در اینجا که در آن اتمام حجت صورت
پل از رفتن به زندان ، صرفه جویی در من می خواهم به خودم سوگند دروغ خوردن در صورت سیاه و سفید است. "
"نه. گذشته از اخلاق ماده ، من می ترسم از آن است که عملی نیست.
دادستان می خواهند با شهادت خود را به تکه پاره شود.
شناخته شده است که تنها شراب سفید و همسرش وجود دارد در آن زمان بود. "
"سپس ، در اینجا نگاه کنید!
ایستاده بروید و سوگند -- و این حقیقت خدا خواهد بود -- که او pestered
او را تا او نوع دیوانه رفت. "" شماره پوزش می طلبیم.
شراب سفید مطلقا حاضر به هر گونه شهادت تأمل بر همسرش است.
او در مورد اقرار صریح اصرار دارد "" و سپس به من اجازه بلند شدن و شهادت چیزی. --
هر چه به شما می گویند.
اجازه بدهید که من چیزی را! "" من با عرض پوزش ، بابیت ، اما بهترین کاری که می
می توانید انجام دهید -- من نفرت به آن می گویند ، اما شما می توانید از ما بیشتر با نگه داشتن به شدت از کمک
آن است. "
بابیت ، گردان کلاه خود را مانند یک قراردادی مستاجر فقیر ، winced مریی
که ماکسول condescended :
"من دوست ندارم به صدمه زدن به احساسات خود ، اما شما می بینید ما هر دو میخواهند انجام دهند ما برای
شراب سفید ، و ما باید از هر عامل دیگر در نظر بگیرند نیست.
مشکل با شما ، بابیت ، این است که شما یکی از این همراهان که صحبت بیش از حد
به آسانی. شما مایل به شنیدن صدای خود را.
اگر هر چیزی که من می تواند شما را در جعبه شاهد قرار داده وجود دارد ، شما می خواهم رفتن
و به کل نشان می دهد دور. پوزش می طلبیم.
حالا من باید نگاه بر برخی از مقالات -- متاسفم ".
دوم او صرف بیشتر از صبح روز بعد nerving
خود را به صورت جهان garrulous از باشگاه ورزشی.
آنها که در مورد پل صحبت آنها خواهد بود لب licking و فاسد شده.
اما در جدول Roughnecks آنها پل اشاره نمی کند.
آنها با تعصب بیس بال فصل آینده صحبت کرد.
او آنها را دوست داشتم مثل او پیش از این هرگز.
او III ، بدون شک از بعضی از داستان کتاب ،
محاکمه در تصویر پل به عنوان یک تلاش طولانی ، با استدلال تلخ ، جمعیت محکم بسته شده ، و
شهادت ناگهانی و قریب به اتفاق جدید است.
در واقع ، دادگاه را اشغال کمتر از پانزده دقیقه ، تا حد زیادی با پر
شواهدی از پزشکان که Zilla را بازیابی و است که پل باید
به طور موقت مجنون.
روز بعد پل در ندامتگاه امور خارجه به سه سال محکوم شده و گرفته شده خاموش --
کاملا undramatically ، دستبند به دست ، صرفا در راه خسته در کنار plodding
شاد معاون کلانتر -- و بعد گفت :
توسط او را در ایستگاه بابیت خوب را به دفتر خود بازگشت و به درک که او
جهان با آن روبرو است که ، بدون پل ، بی معنی بود.
>