Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم پر هزینه دوباره تسخیر کردن
به عنوان سخنران متوقف شد او تبدیل به ترک آپارتمان با درب که در آن من
ایستاده است ، اما من نیاز به صبر دیگر ، من به اندازه کافی شنیده بود برای پر کردن روح من با
وحشت و سرقت در سکوت و دور از من به حیاط راه من آمده بود بازگشت.
طرح من از اقدام پس از لحظه شکل گرفته بود ، و عبور مربع و
مرز خیابان بر طرف مقابل ، من به زودی در داخل حیاط تل ایستادند
آپارتمان درخشان روشن از طبقه اول به من گفت که در آن به دنبال
و پیشبرد به ویندوز من peered درون.
من به زودی کشف کرد که رویکرد من به چیزی که من در انتظارش بود را آسان نیست ، برای
اتاق عقب مرز در دادگاه با رزمندگان و زنان پر شده بود.
سپس در داستان بالا نگاه ، کشف که سوم شد ظاهرا
unlighted ، و بنابراین تصمیم گرفتیم تا از ورود من به ساختمان از آن نقطه است.
این کار اما لحظه ای برای من برای رسیدن به پنجره ها بالا بود ، و به زودی من تا به حال
خودم را درون سایه پناه از طبقه سوم unlighted نمایند.
خوشبختانه اتاق را من انتخاب کرده بود untenanted بود ، و خزنده noiselessly.
راهرو فراتر از من نور را در آپارتمان جلوتر از من کشف کردند.
رسیدن به آنچه به نظر می رسد به درگاه من کشف کرد که بود ، اما باز بر
یک محفظه ی عظیم درونی که towered از طبقه اول ، دو داستان زیر من ،
سقف گنبد مانند ساختمان ، بالای سر من.
کف این تالار بزرگ مدور با سر دسته ، رزمندگان و thronged شد
زنان ، و در انتهای بستر های نرم افزاری بزرگ مطرح بود که بر اساس آن چمباتمه بیشتر
جانور شنیع من تا به حال همیشه چشمان من پس از قرار دادن.
او تا به حال سرد ، سخت و بی رحمانه ، ویژگی های وحشتناک و نام آوران سبز ، اما
و احساسات حیوانی که او خود را در طول داده بود برجسته و خوار
برای چندین سال.
علامت کرامت و یا افتخار بر لقاء حیوانی خود وجود ندارد ، در حالی که خود را
فله عظیم گسترش خود را بر اساس پلت فرم جایی که او مانند برخی از بزرگ چمباتمه
ماهی شیطان ، خود را در شش اندام accentuating
شباهت به شیوه ای وحشتناک و تکان دهنده.
اما دید که مرا با دلهره مسدود Dejah Thoris شد و
Sola ایستاده وجود دارد قبل از او ، و از گوشه چشم نگاه کردن شیطانی که به او به عنوان او اجازه دهید بزرگ او
بیرون زده چشم خیره نگاه کردن بر خطوط چهره زیبای خود.
او صحبت کردن ، اما من نمی توانستم شنیدن آنچه او گفت ، و نه می تواند من را از پایین
گله مند از پاسخ خود.
او در آنجا سیخ ایستاده بود قبل از او ، سرش را بالا برگزار شد ، و حتی در فاصله من بود
از آنها می تواند تمسخر و تحقیر و انزجار بر چهره او را به عنوان او اجازه دهید به عنوان خوانده شده خود را
بقیه نگاه پر افاده و بدون نشانه ای از ترس بر او.
او در واقع دختر افتخار هزار jeddaks ، هر اینچ از عزیز خود را ،
قیمتی کمی بدن ، آنقدر کوچک است ، بنابراین ضعیف در کنار رزمندگان قوی در اطراف او ،
اما در عظمت او به آنها را dwarfing به
ناقابلی ، او mightiest رقم در میان آنها بود و من قطعا بر این باورند که
آنها آن احساس می شود.
در حال حاضر Hajus تال ساخته شده نشانه آن است که اتاق پاک می شود ، و زندانیان
تنها قبل از او باقی مانده است.
به آرامی سر دسته ، رزمندگان و زنان را به سایه از ذوب
اطراف اتاق ، و Dejah Thoris و Sola به تنهایی قبل از jeddak از ایستادند
Tharks.
یکی از سالار به تنهایی تردید قبل از خروج به حال دیدم او را در ایستاده
سایه از ستون توانا ، انگشتان خود را به حالتی عصبی با دسته شمشیر او toying
بزرگ شمشیر و چشمان بی رحمانه او خم در نفرت سنگدل بر Hajus تال است.
Tarkas Tars بود ، و من می تواند افکار خود را به عنوان یک کتاب باز برای خوانده شدند
بیزاری undisguised بر چهره اش.
او از آن زن دیگر که چهل سال پیش ، ایستاد پیش از این فکر می کرد
جانور ، و می تواند به من یک کلمه را به گوش او در آن لحظه سخن گفته سلطنت از تال
Hajus را طی ، اما در نهایت او
همچنین strode از اتاق ، نمی دانستند که او دختر خود را در رحمت
مخلوق او منفور است.
Hajus تال به وجود آمد ، و من ، نیمی ترس ، نیمی از پیش بینی نیات خود را ، عجولانه به
سیم پیچ باند که منجر به طبقه زیر.
هیچ کس بود نزدیک به رهگیری من ، و من رسید که در طبقه همکف اتاق
unobserved ، گرفتن ایستگاه من در سایه همان ستون که Tars Tarkas بود ، اما
فقط ترک است.
همانطور که من به طبقه Hajus تال بود صحبت کردن.
"شاهزاده هلیم ، ممکن است من باج توانا و از مردم خود را به زور گرفتن من اما بازگشت
شما را به آنها آسیبی نرساند ، اما هزار بار ترجیح می دهند که چهره زیبا تماشا
پیچ و تاب خوردن در عذاب شکنجه ، آن را باید
مدت ها بیرون کشیده شده ، که من به شما قول می دهم ؛ ده روز از لذت بودند همه خیلی کوتاه برای نشان دادن
عشق من برای نژاد پناه.
وحشت از مرگ خود را باید slumbers از مردان قرمز را از طریق تمام امد و شد زیاد
سنین به آینده ، آنها را در سایه شب میلرزد به عنوان پدران خود را بگویید
آنها را از انتقام افتضاح از سبز
مردان ، از قدرت و ممکن است و نفرت و ظلم و ستم را از Hajus تال.
اما قبل از شکنجه شما باید معدن برای یک ساعت کوتاه ، و کلمه از آن بیش از حد
چهارم باید به Tardos Mors ، Jeddak هلیم ، پدر بزرگ خود را ، که او ممکن است
دمر خوابیدن بر زمین در عذاب از غم و اندوه خود را است.
فردا شکنجه خواهد شد ، امشب در هنر تو تال Hajus '؛ آمده"!
او را از بستر های نرم افزاری بر خاست و درک او تقریبا توسط بازو است ، اما
به ندرت او را لمس به حال او را از من بین آنها همگانی روندی است.
کوتاه شمشیر من ، شارپ و gleaming بود در دست راست من و من می توانستم آن را فرو
قلب متعفن خود را قبل از او متوجه شد که من بر او بود ، اما من مطرح بازوی من به
اعتصاب من از Tarkas Tars فکر ، و با
تمام خشم من ، با تمام نفرت من ، من می توانم او را از آن لحظه شیرین راب نیست که
او زندگی کرده بود و امید همه این سال های طولانی ، خسته ، و بنابراین ، در عوض ، من وضع روانیش من
خوب راست مشت پر بر نقطه فک خود.
بدون یک صدا او را به کف به عنوان یکی مرده خارج شده است.
در سکوت همان مرگ من Dejah Thoris توسط دست چنگ زده و حرکتی Sola به
دنبال ما noiselessly از اتاق و به طبقه بالا سرعت.
غیب به ما رسیده است پنجره عقب و با تسمه و چرم از اشیاء من
کاهش یافته ، به Sola اول و سپس Dejah Thoris به زمین زیر.
قطره به آرامی بعد از آن من آنها را جلب کرد به سرعت در اطراف دادگاه در سایه
ساختمان ها ، و به این ترتیب ما در طول همان دوره من تا اخیرا پس از به حال بازگشت
از مرز دور از شهر است.
ما در نهایت بر thoats من در حیاط جایی که من آنها را ترک کرده بود آمد ، و
قرار دادن اشیاء بر آنها ما را از طریق ساختمان را به فراتر از خیابان عجله.
نصب و راه اندازی ، Sola بر یک جانور ، و Thoris Dejah پشت من بر از سوی دیگر ، ما سوار
از شهر Thark از طریق تپه های جنوب.
به جای سر گشت می زد به عقب در اطراف شهر به شمال غربی و به سوی نزدیکترین
آبراه که به قدری کوتاه از راه دور را از ما وضع ، ما را به شمال شرق تبدیل شده و زده
خارج بر زباله باتلاقی در سراسر که برای
دویست مایل خطرناک و خسته ، قدرت ، یکی دیگر از شریان اصلی که منجر به هلیم است.
هیچ کلمه ای را تا زمانی که ما این شهر را ترک کرده بودند بسیار عقب سخن گفته بود ، اما من می توانم آرام را بشنود
گریه از Dejah Thoris او را به عنوان من با استراحت سر عزیز خود را در برابر من چسبیده
شانه می باشد.
"اگر ما آن را ، سالار من ، بدهی هلیم خواهد شد یکی از توانا تر
او همیشه می تواند به شما پرداخت و ما آن را ندارد ، "او ادامه داد :" بدهی هیچ
کمتر ، هر چند هرگز هلیم می دانید ، برای
شما باید تاریخ و زمان آخرین خط ما را از بدتر از مرگ نجات داد. "
من پاسخ دهد ، اما به جای رسیده به سمت من و با فشار انگشتان دست کمی از خود
من عاشق جایی که آنها برای پشتیبانی به من چسبیده ، و پس از آن ، در سکوت ناگسستنی ، ما سرعت بیش از
زرد ، مهتابی خزه هر کدام از ما با افکار خود را اشغال کردند.
من به سهم خود من نمی تواند به غیر از شاد به حال من ، با آب گرم Dejah Thoris 'محاکمه
بدن فشرده نزدیک به معدن ، و قلب من ، با همه ی خطرات unpassed ما بود آواز به عنوان
پر زرق و برق به عنوان اینکه ما در حال حاضر ورود به دروازه از هلیم است.
برنامه های قبل از آن ما بدون غذا یا متاسفانه ناراحت است که ما در حال حاضر خودمان را در بر داشت شده بود
نوشیدنی ، و من تنهایی مسلح بود.
بنابراین ما از جانوران ما خواست به سرعت است که بشدت باید به آنها بگویید قبل از ما
می تواند امید به چشم پایان اولین مرحله از سفر ما.
ما تمام شب و تمام روز بعد را فقط با چند استراحت کوتاه سوار.
در شب دوم به هر دو ما و حیوانات ما به طور کامل مانده ، و بنابراین ما زمین بگذارند
بر خزه و برای برخی از پنج یا شش ساعت خواب ، سفر یک بار دیگر
قبل از نور روز است.
تمام روز بعد ما سوار است ، و در زمانی که در اواخر بعد از ظهر ما بینا بود
درختان دور ، علامت از آبراه های بزرگ در سراسر همه Barsoom ،
حقیقت وحشتناک فلش بر ما -- ما گم شدند.
بدیهی است ما دور ، اما راه آن دشوار بود برای گفتن ، و نه آن را به نظر می رسد
ممکن است با خورشید ما راهنمای به روز و قمر و ستاره توسط شب است.
در هر حال هیچ آبراه بود در چشم ، و کل حزب بود تقریبا آماده به قطره
از گرسنگی ، تشنگی و خستگی.
به مراتب جلوتر از ما و بازیچه قرار دادن به حق ما می تواند به تشریح کم تشخیص
کوه ها.
این که ما تصمیم به تلاش برای رسیدن به این امید که از برخی از یال ما ممکن است تشخیص
آبراه گم شده است.
شب سقوط کرد بر ما قبل از ما به هدف ما رسید ، و تقریبا غش از خستگی
و ضعف ، ما وضع کردن و خواب.
من در اوایل صبح از سوی برخی از بدن بزرگ فشار دادن نزدیک به معدن بیدار بود ، و
باز کردن چشم های من را با یک شروع پر برکت من مشهود Woola snuggling نزدیک به من ؛
حیوان وفادار ما پس از به حال در سراسر
که زباله های بی رد پا برای به اشتراک گذاشتن سرنوشت ما ، هر آنچه که ممکن است آن را.
قرار دادن سلاح من در مورد گردن او فشار نزدیک گونه من خود او و نه من شرمنده که من
آن را ، و نه از اشک به چشمان من آمد که من از عشق او به من فکر.
مدت کوتاهی پس از این Thoris Dejah و Sola بیدار شده است ، و آن تصمیم گرفته شد که ما فشار
در یک بار در تلاش برای به دست آوردن تپه.
ما به ندرت رفته بود یک مایل زمانی که متوجه شدم که thoat من شروع به تلو تلو خوردن و
تلو تلو خوردن در رقت انگیز ترین شیوه ، اگر چه ما تا به حال اقدام به زور از آنها از
راه رفتن از حدود ظهر روز قبل.
ناگهان او lurched طور افراطی به یک طرف و تن به تن با خشونت به زمین.
Dejah Thoris و من از او روشن پرتاب شد و پس از خزه نرم با به ندرت کاهش یافت
شیشه ، اما وحش فقیر در یک وضعیت رقت بار ، حتی قادر به افزایش ،
هر چند که وزن ما ، رها شوند.
Sola به من گفت که خنکی شب ، هنگامی که آن را سقوط ، همراه با بقیه
بدون شک او را دوباره زنده و بنابراین تصمیم گرفتم تا او را بکشند ، به عنوان اولین من بود
قصد ، که من تا به حال تصور آن را بی رحمانه به
ترک او را به تنهایی وجود دارد از گرسنگی و تشنگی می میرند.
تسکین او را از مظاهر خود را ، که من در کنار او پرت ، ما به سمت چپ به فقرا
همکار به سرنوشت خود ، و با thoat یکی به عنوان بهترین ما می تواند تحت فشار قرار دادند.
Sola و من راه می رفت ، ساخت Dejah سوار Thoris ، بسیار علیه وی خواهد شد.
در این راه ما تا به حال در داخل حدود یک مایل از تپه بودیم پیشرفت کرده
تلاش برای رسیدن به Dejah Thoris ، از نقطه نظر خود را از برتری بر thoat ،
گریه که او را دیدم یک حزب بزرگ
سوار مردان تشکیل پرونده از پاس در تپه چندین مایل فاصله دور.
Sola و من هر دو نگاه در جهت او نشان داد ، و به سادگی قابل تشخیص وجود دارد ،
چند صد سوار رزمندگان بودند.
آنها به نظر می رسید در یک جهت southwesterly ریاست ، که آنها را دور را از
تماس با ما.
آنها بدون شک رزمندگان Thark که فرستاده شده بود به ما تصرف کردند ، و ما
تنفس آه بزرگ امدادی که آنها در جهت مخالف در حال سفر بودند.
به سرعت بلند کردن Dejah Thoris از thoat ، من فرمان حیوان به دراز کشیدن
و ما سه همان ، ارائه به عنوان یک شی کوچک که ممکن است به خاطر ترس از
جلب توجه رزمندگان به سمت ما.
ما می توانیم آنها را به عنوان آنها از پاس واصل را ببینید ، فقط برای یک لحظه ، قبل از آنها بودند
از دست رفته پشت یک برامدگی دوستانه ، ما خوشبخت ترین خط الراس ؛ از آن زمان ، به حال آنها
در نظر برای هر طول زمان زیادی از ،
آنها به ندرت می تواند در شکست خورده اند تا ما کشف.
به عنوان آنچه که ثابت به آخرین جنگجو به نظر از پاس آمده ، او را متوقف و به
بهت و حیرت ما ، fieldglass کوچک اما قدرتمند خود را به چشم خود انداخت و اسکن
پایین دریا در تمام جهات است.
بدیهی است او را به رئیس قبیله بود ، در برخی تشکلهای راهپیمایی در میان سبز
مرد سالار به ارمغان می آورد تا عقب شدید ستون.
همانطور که از شیشه ای خود را در چرخش به سمت ما قلب ما متوقف شد در سینه های ما ، و من می توانم احساس
شروع به عرق سرد از هر منفذ در بدن من است.
در حال حاضر آن را کامل بر ما وضع روانیش و -- متوقف شده است.
تنش بر اعصاب ما بود ، در نزدیکی نقطه شکستن ، و من شک اگر هر یک از ما
تنفس برای چند لحظه او برگزار شد ما توسط شیشه ای خود را تحت پوشش قرار ، و سپس او را کاهش داده
و ما می تواند یک دستور فریاد او را به
رزمندگان که از دید ما پشت خط الراس عبور کرده است.
او منتظر نیست آنها را به او ملحق شود ، با این حال ، به جای او چرخ thoat خود و
آمد پاره شدن دیوانه وار به سمت ما.
بود ، اما یک احتمال کمی است و ما به سرعت باید وجود دارد.
بالا بردن تفنگ مریخ عجیب و غریب من به شانه من من بینا و دکمه را لمس
که کنترل ماشه بود یک انفجار تیز وجود دارد به عنوان موشک رسید آن
هدف ، و سالار شارژ عقب مانده از او سوار پرواز سخت تن به تن.
Springing به فوت من thoat خواست به افزایش ، و کارگردانی Sola را Dejah
Thoris با او بر سر او و توانا و تلاش برای رسیدن به تپه قبل از سبز
رزمندگان بودند بر ما.
من می دانستم که در ravines و آبگذرها آنها ممکن است یک مکان مخفی موقت را پیدا کنید ، و
حتی اگر آنها وجود دارد از گرسنگی و تشنگی فوت کرد آن را بهتر خواهد بود تا نسبت به آنها
سقوط به دست Tharks.
مجبور من دو revolvers بر آنها به عنوان وسیله ای اندک از حفاظت ، و به عنوان آخرین
توسل ، به عنوان فرار خود را از مرگ نفرت انگیز است که دوباره تسخیر می
قطعا به معنای ، من Dejah Thoris در من برداشته
بازوها و او را بر thoat پشت Sola ، که در حال حاضر در من سوار شده بود قرار داد
فرمان. "خداحافظی ، شاهزاده خانم من ،" من زمزمه ، "ما
ممکن است هنوز در هلیم ملاقات.
فرار من از plights بدتر از این ، "و من سعی کردم به لبخند به من دروغ گفته است.
"چه" او ، فریاد "شما با ما نیست؟"
"چگونه ممکن است من ، Dejah Thoris؟
کسی باید این همنوعان را خاموش نگه دارید برای مدتی ، و من بهتر می تواند آنها را فرار از تنهایی
از می تواند سه نفر از ما با هم. "
او به سرعت از thoat شکلی ناگهانی ظهور و پرتاب سلاح های عزیز خود را در مورد گردن من ،
تبدیل به Sola ، گفت : با عزت آرام : «پرواز Sola
Dejah Thoris همچنان با مرگ مرد او را دوست دارد. "
این کلمات بر قلب من حک شده است.
آه ، خرسند به پاسخگویی به من داد تا زندگی من هزار بار می تواند من فقط آنها را بشنوند یک بار
دوباره ، اما من پس از آن نمی توانست حتی یک ثانیه به خلسه در آغوش شیرین خود را بدهد ،
و با فشار دادن لب های من به... او برای اولین بار
زمان ، من او را برداشت تا بدن و از پرتاب او به مقر خود را در پشت Sola دوباره فرمانده
دومی در زنگ های بی چون و چرا او را نگه دارید وجود دارد با توسل به زور ، و پس از آن ، به صورتم سیلی
thoat بر پهلو ، من تو را دیدم آنها را به عهده
دور ، Dejah Thoris مبارزه برای آخرین به خودش را از چنگ Sola آزاد است.
تراشکاری ، من مشهود رزمندگان سبز نصب خط الراس و به دنبال خود را برای
سالار.
در یک لحظه او را دیدم ، و سپس به من ، اما به ندرت به حال آنها مرا از من کشف کردند
شروع شلیک ، طاق باز بر شکم من در خزه.
من حتی صد دور در مجله تفنگ من بود ، و یکی دیگر از صد
در کمربند در پشت من ، و من حفظ یک جریان مستمر از آتش تا زمانی که من دیدم همه
از رزمندگان که برای اولین بار بوده است
بازگشت از پشت لبه یا مرده یا scurrying برای پوشش دادن.
مهلت من کوتاه بود با این حال ، به زودی کل حزب ، شماره برخی از
هزار مردان ، شارژ به نظر آمد ، مسابقه دیوانه وار به سمت من.
من از کار اخراج تا زمانی که تفنگ من خالی شد و آنها تقریبا بر من بودند ، و پس از آن یک نگاه
نشان دادن من که Dejah Thoris و Sola در میان تپه ها ناپدید شده بود ، من بر خاست ،
پرتاب کردن اسلحه غیر قابل استفاده من ، و شروع به
دور در جهت مخالف که گرفته شده توسط Sola و اتهام او است.
اگر تا کنون مریخی ها به حال نمایشگاهی از پریدن ، آن کسانی که شگفت زده شده بودم اعطا شد
رزمندگان در آن روز ، سال های طولانی پیش است ، اما در حالی که آن را از آنها منجر به دور از Dejah Thoris
توجه خود را از تلاش برای جذب من منحرف نیست.
آنها به طور افراطی پس از من تا شتافت ، در نهایت ، پای من زده قطعه ای طرح ریزی
کوارتز ، و پایین رفتم وسیع پس از خزه.
همانطور که من نگاه کردن آنها بر من بودند ، و اگر چه من بلند شمشیر من در تلاش کشید
به فروش زندگی من به عنوان صمیم قلب که ممکن است ، به زودی بیش از حد بود.
من در زیر ضربات خود را که بر من در دانلود کامل سقوط کرد انتخاب شوند و سر من شنا ؛
همه سیاه و سفید ، و من در زیر آنها را به فراموشی رفت.
فصل هجدهم زنجیر در WARHOON
باید چند ساعت قبل از من آگاهی را به دست آورد و من به خوبی به یاد داشته باشید
احساس تعجب را فرا گرفت که بیش از من به عنوان متوجه شدم که من مرده بود.
من در میان توده ای از ابریشم و پوشاک از پوست خزدار خواب دروغ بود در گوشه ای از یک اتاق کوچک در
که چند از رزمندگان سبز بود ، و خم شدن بیش از من کهن و زشت بود
زن بودند.
به عنوان چشمان من را باز کردم او را به یکی از رزمندگان تبدیل شده است ، گفت ،
"او زندگی خواهد کرد ، O Jed."
پاسخ : "" تیس است ، یکی خطاب ، بالا رفتن و نزدیک شدن به نیمکت من ، "او باید
بارگزاری صفحه ورزش نادر برای بازی های بزرگ. "
و در حال حاضر به عنوان چشمان من بر او افتاد ، دیدم که او هیچ Thark بود ، برای زیور آلات خود را و
فلزی که گروه ترکان و مغولان نبودند.
او یک شخص بزرگ و وحشتناکی در مورد صورت و قفسه سینه زخم خورده بود ، و با یک
دندان دراز و تیز خراب و گوش از دست رفته است.
بسته در هر دو پستان بودند جمجمه انسان و بسته از این تعداد از خشک
انسان دست.
مرجع او برای بازی بزرگ که من در حالی که در میان Tharks شنیده بود
مرا قانع که من تا به حال اما از برزخ به جهنم شروع به پریدن کرد.
پس از چند کلمه با زن ، که در طی آن او را مطمئن باشید که من در حال حاضر
به طور کامل مناسب برای مسافرت ، jed دستور داد که ما بعد از ستون اصلی سوار و سوار.
من امن به عنوان وحشی و unmanageable thoat که من تا کنون دیده بود بسته شد ،
و با یک جنگجوی نصب شده بر روی هر دو طرف برای جلوگیری از وحش از bolting ، ما سوار
چهارم در سرعت خشمگین در تعقیب ستون.
زخم های من به من داد اما درد کمی ، به طوری زیبا و به سرعت در حال
برنامه ها و تزریق زن اعمال قدرت درمانی خود را ، و غیره
ماهرانه او را موظف کرده بود و جراحات را پوشاندند.
درست قبل از تاریکی به ما رسیده است بدنه اصلی نیروهای مدت کوتاهی پس از آنها اردوگاه ساخته شده بود
برای شب.
من بلافاصله قبل از رهبر ، که ثابت می شود jeddak از انبوهی گرفته شده بود
از Warhoon.
مانند jed که مرا آورده بود ، او frightfully زخم خورده بود ، و همچنین تزئین شده
با breastplate جمجمه انسان و خشک شده دست های مرده که به نظر می رسید های خوانده شده توسط شما را علامت گذاری کند
رزمندگان بیشتری در میان Warhoons ، به عنوان
و همچنین برای نشان دادن شدت افتضاح خود ، که تا حد زیادی حتی این که فراتر از
Tharks.
jeddak ، Comas نوار ، که نسبتا جوان بود ، جسم از
نفرت شدید و حسادت ستوان قدیمی خود ، Dak Kova ، jed که تا به حال
دستگیر من ، و من می توانم اما نه توجه داشته باشید
تقریبا مورد مطالعه تلاش است که دومی ساخته شده به بی حرمتی برتر خود را.
او به طور کامل حذف تهنیت رسمی معمول که ما وارد حضور
jeddak ، و او به من تقریبا قبل از حاکم تحت فشار قرار دادند او در با صدای بلند و بانگ زد
صدای شوم.
"من به ارمغان آورده اند مخلوق عجیب و غریب پوشیدن فلزی Thark آنها لذت من است
به نبرد با thoat وحشی در بازی های بزرگ. "
"او به عنوان Comas نوار ، jeddak خود را ، صلاح می داند جان ، اگر در تمام پاسخ داد : جوان
حاکم ، با تاکید و کرامت است. "اگر در همه؟" roared Dak Kova.
"با دست های مرده در گلو من اما او نخواهد مرد ، Comas نوار.
هیچ ضعف ضعیف وخیلی احساساتی در بخشی خود را باید او را نجات دهد.
O ، که Warhoon توسط jeddak واقعی به جای حکومت توسط یک آب و دل باز شد
بی بنیه از آنها حتی Dak Kova می تواند فلز را با دست برهنه خود را پاره! "
نوار Comas چشم سالار جسور و سرکش برای یک لحظه ، خود را
بیان یکی از پر افاده ، تحقیر و بی باک و نفرت ، و پس از آن بدون رسم
سلاح و بدون uttering یک کلمه او
خود را در گلو defamer او پرتاب میشوند.
من پیش از این هرگز دو سبز مریخ نبرد رزمندگان با سلاح های طبیعت و دیده بود
نمایشگاهی از درنده خویی حیوانی که گرفت به عنوان ترس چیزی به عنوان بیشتر
تخیل بی نظم می تواند به تصویر.
آنها در چشم ها و گوش های یکدیگر را با دست خود و با gleaming خود را پاره
tusks بارها و بارها کاهش gored و تا هر دو نسبتا به روبان از سر قطع شد
به پا.
نوار Comas حال بسیار بهتر از نبرد او قوی تر ، سریعتر و بیشتر بود
هوشمند است.
به زودی به نظر می رسید که برخورد صرفه جویی تنها تراست مرگ نهایی وقتی نوار انجام شد
Comas تضعیف در شکستن دور از پرچ.
باز کردن یک کمی که Dak Kova مورد نیاز بود ، و پرتاب خود را در بدن
دشمن خود ، او دندان دراز و تیز تک خود را توانا در کشاله ران بار Comas و با آخرین به خاک سپرده شد
تلاش های قدرتمند پاره پاره jeddak جوان
گسترده ای باز به طول کامل از بدن خود ، دندان عاج فیل بزرگ در نهایت در استخوان wedging
فک نوار Comas '.
ویکتور و لنگی و بیجان بر خزه نورد مغلوب ، توده عظیمی از پاره
و گوشت خونین.
نوار Comas سنگ مرده بود ، و تنها تلاش های خطر ناک در بخشی از Dak Kova
زن او را از سرنوشت او سزاوار را نجات داد.
سه روز بعد ، او بدون کمک به بدن Comas نوار که راه می رفت ،
توسط سفارشی ، از جایی که آن را سقوط به حال نشده نقل مکان کرد ، و قرار دادن پای خود را بر گردن
حاکم سابق او به عنوان Jeddak از Warhoon را به عهده گرفت.
دست jeddak مرده و سر به زیور آلات او اضافه حذف
فاتح ، و پس از آن زنان خود را سوزانده چه ، در میان خنده های وحشی و وحشتناک باقی مانده است.
صدمات به Dak Kova مارس تاخیر کرده بود بنابراین تا حد زیادی است که آن را به تصمیم گرفته شد
رها کردن سفر ، که حمله بر یک جامعه Thark کوچک در اقدامی تلافی جویانه بود
برای تخریب انکوباتور ، تا
پس از بازی های بزرگ ، و کل بدن از رزمندگان ، ده هزار تعداد ، تبدیل
به عقب به سمت Warhoon.
مقدمه من به این مردم بی رحمانه و سفاک ، به جز شاخص
صحنه من شاهد تقریبا هر روز در حالی که با آنها.
این گروه ترکان و مغولان کوچکتر از Tharks ، اما بسیار بیشتر ژیان.
یک روز به کسی سرایت نمی کند اما برخی از اعضای جوامع Warhoon مختلف دیدار کرد در
مبارزه با کشنده.
من را دیده اند ، به عنوان بالا به عنوان هشت دوئل مرگبار در یک روز واحد است.
ما شهر Warhoon پس از حدود سه روز راهپیمایی رسید و من بلافاصله بازیگران شد
را به یک سیاه چال و به شدت اسیر و زنجیر به کف و دیوار.
مواد غذایی در فواصل آورده بود ، اما به دلیل تاریکی مطلق از محل من نمی
بدانند که آیا من دراز روز یا هفته یا ماه وجود دارد.
این وحشتناک ترین تجربه از تمام زندگی من بود و ذهن من راه نمی دهد
به ترورهایی را که سیاهی مرکبی تعجب به من شده است از زمان است.
با خزنده ، از خزنده چیزهایی پر بود ؛ سرد ، گمراه کننده بدن
گذشت بیش از زمانی که من زمین بگذارند ، و در تاریکی من گاهی اوقات گرفتار حد یک نگاه اجمالی
gleaming ، چشمان آتشین ، در intentness وحشتناک بر من ثابت شده است.
نه صدایی مرا از جهان بالاتر رسید و هیچ کلمه ای زندانیان من تسلیم شدن
غذا برای من به ارمغان آورده بود ، هر چند من در ابتدا او را با سوالات بمباران.
در نهایت همه نفرت و بیزاری قاتلی دیوانه برای این موجودات افتضاح بود که
من در این مکان وحشتناک قرار داده شده توسط tottering دلیل من بر این محور بود
تک فرستاده که نماینده تمام گروه ترکان و مغولان از Warhoons.
متوجه شده بود که او همیشه با پیشرفته مشعل کم نور خود را به جایی که او می تواند به جای
مواد غذایی را در دسترس من و او stooped آن را بر زمین قرار سر او بود
بر روی یک سطح با سینه ام.
بنابراین ، با حیله گری از یک مرد دیوانه ، من را به گوشه ای دور از سلول من حمایت زمانی که بعد من
شنیده ام او را نزدیک و جمع آوری کساد کمی از زنجیره بزرگ که برگزار شد
من در دست من ، من منتظر آمدن او را ، خیزان مانند برخی از جانور از طعمه.
همانطور که او stooped به جای مواد غذایی بر زمین زنجیره ای بالای سر من وضع روانیش و
لینک با تمام قدرت من بر جمجمه او سقوط کرد.
بدون یک صدا او را به طبقه تضعیف ، سنگ مرده است.
می خندیدند و قروچه مثل ادم سفیه و احمق من سریع تبدیل شدن به من بر سجده او سقوط کرد
فرم انگشتان من احساس برای گلو مرده اش.
در حال حاضر آنها را در تماس با زنجیره ای کوچک در پایان که dangled یک عدد آمد
از کلید.
لمس انگشتان من بر روی این کلید به ارمغان آورد دلیل من با پشت سر
اندیشه.
دیگر من یک ادم سفیه و احمق jibbering بود ، اما انسان دارای عقل سلیم ، و استدلال با استفاده از
فرار در درون دست بسیار من.
از آنجا که من groping برای حذف زنجیره ای از اطلاعات مربوط به گردن قربانی من نگاه به
تاریکی برای دیدن شش جفت چشم gleaming ثابت ، unwinking ، پس از من است.
به آرامی به آنها نزدیک و به آرامی من را از وحشت افتضاح از آنها کاهش.
برگشت به گوشه من من دولا نگه داشتن من دست کف دست ، قبل از من ، و نگاتیف
در آمد چشم افتضاح تا زمانی که بدن مرده را در پاهای من رسید.
سپس به آرامی آنها اما این بار با صدای تیز و دلخراش عجیب به عقب نشینی و در نهایت
آنها در برخی از زنگ تفریح سیاه و دور از سیاه چال من ناپدید شد.