Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل LIII. لویی چهاردهم.
پادشاه در کابینه اش نشسته بود ، با پشت او تبدیل شده به سمت درب
ورودی.
در مقابل او شد آینه ، که در آن ، در حالی که تبدیل بیش از مقالات او ، او می تواند دید
در یک نگاه کسانی که شوید.
او هیچ گونه اطلاع قبلی از ورود D' Artagnan را ندارد ، اما گسترش بالا نامه خود را
و برنامه های بزرگ پارچه ابریشم استفاده می شود برای پنهان کردن اسرار خود را از سمج.
D' Artagnan این بازی را درک ، و در پس زمینه نگه داشته ، به طوری که در پایان
از یک دقیقه از آن پادشاه ، که شنیده ام هیچ چیز ، و دیدم هیچ چیز نجات از گوشه ای از خود را
چشم ، موظف به گریه بود ، "آیا M. D' Artagnan وجود دارد؟"
پاسخ داد : "من اینجا هستم ، سیره ،" تفنگ دار ، پیشبرد.
"خب ، آقا ، گفت :« پادشاه ، تعمیر سلیس چشم خود را بر روی D' Artagnan ، "آنچه را که شما
می گویند به من؟ "
"I ، سیره!" در پاسخ دومی ، که به تماشای ضربه اول دشمن خود را برای ساختن یک
تلافی خوب ؛ "من چیزی برای گفتن به عظمت خود را ، مگر اینکه از آن می شود که شما باعث
من بازداشت شده بود ، و من اینجا هستم. "
پادشاه که قرار بود به آن پاسخ که او تا به حال نداشته D' Artagnan دستگیر شده ، اما هر جمله
حکم بیش از حد شبیه بهانه ای ظاهر شد ، و او سکوت کرده بود.
D' Artagnan به همین ترتیب حفظ سکوت معاند است.
"موسیو" در طول پادشاه را از سر گرفت : "آنچه که من شارژ به شما برای رفتن و در انجام
دختر خوشگل و جزیره؟
به من بگو ، اگر شما لطفا. "پادشاه در حالی که uttering این کلمات نگاه
بدقت در کاپیتان خود را. D' Artagnan خوش شانس بود ، پادشاه
به نظر می رسید به جای بازی در دست او است.
"به اعتقاد من ، پاسخ او" است که عظمت خود را به من افتخار به درخواست آنچه که من رفتم
دختر خوشگل و جزیره برای به انجام رساندن؟ "" بله ، آقا. "
"خب! سیره ، من می دانم که هیچ چیز درباره آن ، آن را از من نیست که سوال باید پرسید ،
اما از که تعداد نامتناهی از ماموران از همه انواع آنها داده شده
دستورات بی حد و حصر از هر نوع ، در حالی که
من ، سر از اکسپدیشن ، هیچ چیز دقیق و یا گفته شده بود اظهار داشت در هر صورت هر. "
پادشاه صدمه دیده بود : او آن را با پاسخ خود نشان داد.
"موسیو ، گفت :" او ، "سفارشات فقط به عنوان وفادار مورد قضاوت قرار گرفتند داده شده است."
و بنابراین ، من شگفت زده شده بودم ، سیره ، "retorted تفنگ دار" ، که یک
کاپیتان مثل خودم ، که با یک marechal فرانسه رتبه ، باید کشف کرده اند
خود را تحت دستورات از پنج یا شش
معاونان و یا رشته های اصلی ، خوب را به جاسوس از ، احتمالا ، اما نه در همه جا برای انجام
یک اکسپدیشن جنگ است.
آن را بر این موضوع بود من آمد به تقاضای توضیح و عظمت خود را ، زمانی که من
درها بر من بسته شد ، که به آن اهانت نهایی ارائه شده به یک مرد شجاع ،
باعث شده است تا مرا به ترک خدمت و عظمت خود را. "
"موسیو" پاسخ داد : پادشاه ، "شما هنوز هم معتقدم که شما زندگی می کنند در سن
پادشاهان بودند ، همانطور که شما از داشتن شکایت ، تحت دستورات و در اختیار
inferiors خود.
شما به نظر می رسد فراموش کرده ام که یک پادشاه مدیون حساب از اقدامات خود را به جز خدا. "
من هیچ چیز سیره را فراموش کرده ام ، گفت : "تفنگ دار ، مجروح شدن توسط این درس است.
علاوه بر این ، من در آنچه که یک انسان صادق ، زمانی که او از پادشاه خود می پرسد که چگونه او را نمی بینیم.
او بیمار خدمت ، او را خوش نیاید. "" شما بد خدمت من ، آقا ،
جانبداری با دشمنان من در مقابل من است. "
"چه کسانی هستند دشمنان خود را ، سیره؟" "مردان من فرستاده شما را به مبارزه با."
"دو مرد دشمنان کل ارتش و عظمت خود را!
این باور نکردنی است. "
"شما هیچ قدرت قضاوت اراده من." "اما من به دوستی خود من قضاوت ،
سیره است. "" که در خدمت دوستان خود خدمت نمی
کارشناسی ارشد خود. "
"من تا به خوبی درک این ، سیره ، که من آن را با احترام و عظمت خود را من ارائه
استعفای. "" و من آن را پذیرفته اند ، آقا ، گفت :
پادشاه.
"قبل از اینکه از شما جدا مایل بود برای اثبات به شما که من می دانم که چگونه به
نگه داشتن کلمه من است. "
"عظمت شما بیش از کلمه خود را نگه داشته است ، برای عظمت خود را تا به حال مرا دستگیر کردند ، گفت :"
D' Artagnan ، با ، هوا سرد و او bantering ؛ "شما من که سیره وعده نداده است."
پادشاه نمی خواهد منت بگذاریم و بذله گویی به درک ، و ادامه داد ، به طور جدی ،
"ببینید ، آقا ، به گور مراحل نافرمانی خود را به من نیروهای."
"نافرمانی من!" گریه D' Artagnan ، قرمز با خشم.
این خفیف ترین مدت است که من می توانید پیدا کنید ، به دنبال شاه.
"ایده من بود و مجازات شورشیان بود من موظف به پرس و جو کند که آیا این شورشیان
D' Artagnan دوستان خود را یا نه؟ "" اما من بود ، پاسخ داد : ".
"این ظلم و ستم را در بخشی عظمت خود را به من ارسال را به تصرف دوستان من و رهبری آنها بود
gibbets خود را. "
"این یک محاکمه من تا به حال را ، مسیو از بندگان وانمود ، که نان بود و
باید دفاع از شخص من است. در این آزمایش موفق شده است بیماری ، موسیو
D' Artagnan. "
"برای یک بنده بد و عظمت خود را از دست می دهد ، گفت :« تفنگ دار ، با تلخی ، "وجود دارد
ده که در همان روز ، از طریق یک مصیبت مانند.
گوش دادن به من ، سیره ، من به آن سرویس عادت کرده اند.
معدن شمشیر شورشی وقتی که من بیمار مورد نیاز برای انجام شده است.
این بیماری به من در تعقیب دو مرد که زندگی محمد Fouquet ، خود را و عظمت ارسال
حافظ ، implored شما را به نجات. هنوز هم بیشتر ، این مردان دوستان من بودند.
آنها عظمت خود حمله نمی کنند ، آنها را به خشم کور خود را تسلیم.
علاوه بر این ، چرا آنها اجازه داده شد به فرار؟
چه جرم آنها متعهد شده بود؟
من اعتراف شما ممکن است با من رقابت حق قضاوت رفتار آنها را.
اما چرا به من شک قبل از عمل؟ چرا من را احاطه کرده با جاسوس؟
چرا رسوایی من قبل از ارتش؟
چرا من ، که در آنها تا کنون به شما نشان داد اعتماد به نفس تمام -- که برای سی
سال شده اند به شخص شما متصل است ، و به شما داده شده یک هزار و اثبات از من
ارادت -- برای آن باید گفت ، در حال حاضر که من
متهم -- چرا من کاهش به سه هزار نفر از سربازان پادشاه مارس در
نبرد در برابر دو مرد؟ "
"می گویند شما فراموش کرده اند این افراد به من انجام می شود!" گفت : پادشاه ،
در صدای توخالی "است و هیچ شایستگی از تیرز من از دست داده بود شد."
"سیره ، یکی تصور را فراموش کرده اید که من آنجا بودم."
"به اندازه کافی ، موسیو D' Artagnan ، به اندازه کافی از این منافع مسلط که بوجود می آیند به
نگه داشتن خورشید خود را از منافع من.
تاسیس یک کشور است که در آن باید وجود داشته باشد ، اما یک ارباب من ، من به شما وعده داده شده ؛
لحظه ای است در دست برای من نگه داشتن وعده من است.
شما مایل به باشد ، با توجه به سلیقه خود و یا دوستی های خصوصی ، برای از بین بردن من
برنامه ها و صرفه جویی دشمنان من؟ من به شما و یا خنثی کردن شما را رها ، -- به دنبال
استاد سازگار با بیشتر.
من می دانم که دیگر پادشاه خود را انجام دهد که من ، و
اجازه می دهد خود را به شما می شود ، تحت سلطه در خطر از ارسال به شما برخی از روز نگه دارید
شرکت با M. Fouquet و بقیه ، اما من
همینطور از حافظه خوبی است و برای من ، خدمات عناوین مقدس به قدردانی ، به
مصونیت از مجازات.
شما تنها باید این درس ، موسیو D' Artagnan را به عنوان مجازات خود را می خواهید
نظم و انضباط ، و پیشینیان من در خشم تقلید نیست ، نداشتن تقلید
آنها را به نفع.
و سپس ، دلایل دیگر را به من عمل خفیف نسبت به شما ، در وهله اول ، به دلیل
شما یک مرد از حس ، یک مرد حس عالی ، یک مرد قلب ، و که از شما خواهد
بنده سرمایه به او که باید
تسلط شما در مرحله دوم ، چون شما را متوقف خواهد کرد به هر گونه انگیزه برای
سر پیچی. دوستان خود را در حال حاضر نابود شده و یا توسط خراب
من است.
این حمایت های که در آن ذهن هوس باز خود را به طور غریزی تکیه من ایجاد می شود
ناپدید می شوند. در این لحظه ، سربازان من گرفته اند و یا
منجر به کشته شدن شورشیان از دختر خوشگل جزیره است. "
D' Artagnan کمرنگ شد. "گرفته شده و یا کشته شده!" گریه او.
"آه! سیره ، اگر شما فکر می کنید به شما بگویم ، اگر شما مطمئن نبودند که شما به من گفتن
حقیقت ، من باید تمام است که فقط ، همه بزرگوار است که در کلمات خود را فراموش کرده ام
تماس شما بی تربیت پادشاه ، و یک مرد غیر طبیعی است.
اما من به شما این کلمات را عفو کنند ، گفت : "او خندان با افتخار ،" من را عفو کنند آنها را به یک
شاهزاده جوان که نمی داند ، که می تواند آنچه مردان مانند M. D' Herblay را درک نمی
M. DU Vallon و خودم هستند.
گرفته شده و یا کشته! آه! آه! سیره! به من بگویید ، اگر این خبر درست است ،
چقدر است که شما آن را در مردان و پول هزینه. سپس ما در صورتی که بازی شده است روی چیزی حساب کردن
ارزش مخاطرات. "
همانطور که وی صحبت می کرد در نتیجه ، شاه رفت تا به او در خشم بزرگ ، و گفت : "موسیو
D' Artagnan ، پاسخ خود را به کسانی که از شورشی!
به من بگو ، اگر شما لطفا ، پادشاه فرانسه که؟
آیا شما می دانید هر زبان دیگری؟ "
"سیره" ، پاسخ داد : کاپیتان تفنگدار ، بطور سرد ، "من به خوبی به یاد داشته باشید
که یک روز صبح در Vaux شما را خطاب به این پرسش برای بسیاری از مردم که پاسخ دهد
به آن ، من در حالی که ، من به سهم خود ، به آن پاسخ داد.
اگر من پادشاه من در آن روز به رسمیت شناخته ، زمانی که چیز ساده ای نیست ، من فکر می کنم این امر می تواند
بی فایده برای پرسیدن سوال از من در حال حاضر ، هنگامی که اعلیحضرت و من به تنهایی. "
در این عبارت لویی کاربر به سایر نظرسنجی پایین چشمان او.
آن را به او نظر می رسید که سایه ای از فیلیپ تاسف گذشت بین
D' Artagnan و خود ، به بیرون کشیدن یاد آن ماجرای وحشتناک.
تقریبا در همان لحظه مامور وارد شد و اعزام در دست قرار داد
پادشاه ، که در نوبت خود ، تغییر رنگ ، در حالی که آن را خواندن.
"موسیو ، گفت :" او ، "چیزی که من یاد می گیرند در اینجا شما بعد را می دانیم ، بهتر است من باید
به شما بگویم ، و که شما باید آن را از دهان پادشاه خود را یاد بگیرند.
نبرد در دختر خوشگل ، جزیره گرفته شده است. "
: «آیا ممکن است؟ D' Artagnan گفت : با هوا آرام ، هر چند که قلب خود را ضرب و شتم سریع
به اندازه کافی به او را خفه کردن. "خب ، اعلیحضرتا؟"
"خب ، ارباب -- و من از دست داده اند از صد و ده نفر مرد است."
باریکه ای از شادی و غرور در چشمان D' Artagnan تاباند.
"و شورشیان؟" گفت که او.
پادشاه گفت : "شورشیان فرار کرده اند ،". D' Artagnan می تواند فریاد مهار
پیروز میشود.
"تنها" ، اضافه شده است پادشاه ، "من یک ناوگان که کاملا محاصره دختر خوشگل ، جزیره ، و من
مطمئن هستم پوست نمی تواند فرار. "
"به طوری که ، گفت :« تفنگ دار ، آورده بازگشت به ایده ملال انگیز او ، "اگر این آقایان دو
گرفته می شود -- "" آنها دار آویخته خواهد شد ، گفت : پادشاه ،
بی سر و صدا.
"و آن را می دانند که؟ پاسخ داد :" D' Artagnan ، سرکوب لرزش خود را.
"آنها آن را می دانم ، چرا که شما باید به آنها گفت خودتان ، و تمام کشور می داند
آن است. "
"سپس ، سیره ، آنها را هرگز نخواهد گرفته زنده ، من برای آن پاسخ دهد."
"آه! گفت : پادشاه ، تسامح ، و گرفتن نامه خود را دوباره.
"بسیار خوب ، آنها خواهد شد مرده است ، و پس از آن ، موسیو D' Artagnan ، و است که برای آمدن
همین ، از آنجایی که من فقط باید آنها را به آنها به دار آویخته است. "
D' Artagnan پاک عرق که از پیشانی اش سرازیر شد.
"من به شما گفته اند ، دنبال لویی چهاردهم ،" که من یک روز با محبت ،
سخاوتمندانه ، و ثابت استاد.
شما در حال حاضر مرد تنها زمان محلی سابق ارزش خشم من و یا دوستی من.
من نمی خواهد شما یا احساسات یدکی ، با توجه به رفتار شما.
آیا می توانید خدمت پادشاه ، موسیو D' Artagnan که باید از صد
پادشاهان ، خود را برابر ، در انگلستان؟ آیا من ، به من بگویید ، با ضعیف از جمله
ابزار چیزهای بزرگ من تدبیر؟
آیا تا به حال دیدن آثار هنرمند اثر بزرگ با ابزار نالایق؟
دور از ما ، مسیو ، خمیر مایه قدیمی سوء استفاده فئودالی!
Fronde ، که تهدید به خراب کردن سلطنت ، تا به آن آزاد است.
من استاد در خانه ، کاپیتان D' Artagnan ، و من باید بندگان که فاقد
شاید ، نبوغ خود را ، ارادت و اطاعت به آستانه قهرمانی حمل.
از آنچه که در نتیجه ، شما سوال من ، از آنچه که در نتیجه آن است که خدا داده است هیچ
حس به بازوها و ساق پاها؟ این را به سر او داده است نابغه است ، و
سر ، می دانید ، بقیه اطاعت کنند.
من سر هستم. "D' Artagnan آغاز شده است.
لویی چهاردهم. ادامه داد که اگر او چیزی دیده بود ، اگر چه این احساسات بود
به هیچ وجه او را به فرار کرد.
"در حال حاضر ، اجازه دهید ما را بین ما نتیجه گیری دو معامله به من وعده داده شده با شما را یک روز
زمانی که شما در یک مخمصه بسیار عجیب و غریب در Blois در بر داشت.
آیا عدالت ، ارباب ، هنگامی که شما اعتراف من هر پرداخت یکی برای اشک را ندارد
شرم آور است که من پس از آن ریخته. اطراف خود نگاه کنید و سر بلند پروازانه کرده اند متمایل است.
شما کمان ، و یا تبعید چنین را انتخاب کنید و شما با توجه به.
شاید ، زمانی که منعکس کننده بر آن ، شما را پیدا خواهد کرد پادشاه شما دارای یک قلب سخاوتمندانه است ، که
reckons به اندازه کافی بر وفاداری خود را به شما اجازه می دهد به ترک او ناراضی است ، هنگامی که
شما دارای یک راز دولتی بزرگ است.
شما یک مرد شجاع ، من می دانم شما را به. چرا شما مورد قضاوت قرار من قبل از موعد مقرر؟
مرا از این روز رو به جلو ، D' Artagnan ، قاضی می شود و به عنوان شدید که شما لطفا. "
D' Artagnan سر در گم باقی ماند ، لال ، برای اولین بار در زندگی خود مردد است.
در گذشته او دشمن ارزش او را پیدا کرده بود.
این هیچ ترفند طولانی تر بود ، آن محاسبه شد. دیگر خشونت است ، اما
قوت دیگر شور ، اما ، دیگر لاف می زند ، اما شورا است.
این مرد جوان که Fouquet آورده بود ، و می تواند بدون Artagnan D' انجام دهید ،
deranged محاسبات تا حدودی لجباز از تفنگ دار.
"، اجازه دهید ما ببینیم که چه چیزی شما را متوقف می شود؟" گفت پادشاه ، لطفا.
"شما در استعفای خود را داده باشد ، باید من حاضر به قبول آن؟
اعتراف میکنم که آن را سخت ممکن است برای چنین کاپیتان های قدیمی برای بازیابی از دست داده خوب و شوخ طبعی. "
"اوه!" پاسخ D' Artagnan ، در تن مالیخولیا "که جدی ترین مراقبت از من نیست.
من تردید به بازپس گرفتن استعفای من چون من قدیمی در مقایسه با شما ،
و عادات دشوار را به رها.
madmen که بدست می آورید -- پس از این ، شما باید درباریان که می دانند چگونه به شما مات و متحیر کردن
کشته شدن خود را به انجام کارهای بزرگ خود را با شما تماس.
بزرگ آنها خواهد شد ، من احساس می کنم -- اما ، اگر شانس با من باید آنها را فکر نمی کنم تا؟
من را دیده اند ، جنگ ، سیره ، من صلح دیده می شود ، من در خدمت Richelieu و Mazarin من
با پدر خود ، سوخته شده در آتش سوزی از راشل ؛ سرند با شمشیر - thrusts
مانند یک غربال ، داشتن یک پوست جدید رشد ده برابر ، به عنوان serpents انجام است.
پس از affronts و بی عدالتی ها ، من یک دستور بود که قبلا به چیزی ،
چرا که آن را به حامل حق صحبت او به عنوان پادشاه خود را دوست.
اما کاپیتان خود را از تفنگدار از این ببعد به افسر نگهبانی
درهای بیرونی.
به راستی ، سیره ، در صورتی که به اشتغال من از این زمان ، از فرصت
ما که در شرایط خوب ، آن را از من گرفتن.
تصور کنید که من خرس کینه توزی نکنید ، نه ، شما مرا اهلی شده ، همانطور که شما می گویند ، اما باید آن را
اعتراف که در رام کردن اسبها ، من شما از من کاهش و با رکوع من شما کرده اند محکوم
مرا از ضعف.
اگر شما می دانستید که چگونه به خوبی آن را مناسب برای حمل بالا سر من ، و چه وضع رقت انگیز من
باید در حالی که scenting گرد و غبار فرش خود را!
آه! پدر ، من تاسف صادقانه و شما پشیمان که من ، روز زمانی که پادشاه
فرانسه دیدم که در هر راهرو آن دسته از آقایان خیره ، لاغر ، همیشه فحش --
mastiffs میان دانه ، که می تواند گاز
mortally در ساعت را از خطر و یا نبرد.
این مردان از درباریان به دست که آنها را تغذیه را مشاهده کرده اند -- آنها آن را لیسیدن ؛
اما برای دست که آنها را زده ، آه! نیش که به دنبال!
طلا کمی بر روی توری از جبه خود را بلند و باریک ، معده در آنها hauts - DE -
chausses ، گازدار کمی از خاکستری در موهای خشک خود ، و شما ناگهان
خوش تیپ dukes و همسالان ، marechaux مغرور فرانسه.
اما چرا باید من به شما بگویم این؟
پادشاه استاد است ؛ او بخواهد که من باید از آیات ، او بخواهد که من باید لهستانی را
موزاییک ، اتاق او و حول و حوش با کفش های ساتن.
Mordioux! است که دشوار است ، اما من بیش از مشکلات بیشتر کردم.
من آن را انجام دهد. چرا باید آن را انجام دهم؟
چون من عاشق پول -- من به اندازه کافی.
از آنجا که من آرزومندانه -- حرفه ای من است که تقریبا به پایان رسیده است.
چون من عاشق دادگاه؟
نه ، من در اینجا باقی خواهد ماند چون من شده اند به مدت سی سال عادت کرده اند برای رفتن و گرفتن
منظم از کلمه پادشاه ، و به من "عصر به خیر ، D' Artagnan ، گفت : با
لبخند من برای گدایی.
که به لبخند من برای گدایی! آیا شما محتوا ، سیره؟ "
D' Artagnan متمایل سر نقره خود ، که بر اساس آن پادشاه خندان سفید خود قرار داده
دست با غرور و افتخار.
"با تشکر از شما بنده من ، دوست وفادار من ، گفت :" او.
"همانطور که تسویه حساب از این روز ، من دیگر هر گونه دشمنان در فرانسه ، آن را باقی می ماند
با من برای شما ارسال به یک میدان خارجی مارشال اثر ضربات باتوم خود را برای جمع آوری.
بستگی دارد من برای پیدا کردن یک فرصت.
در ضمن ، من نان بهترین غذا خوردن ، و خواب در آرامش مطلق است. "
"است که همه مهربان و خوبی!" D' Artagnan گفت ، بسیار آشفته است.
"اما آن مرد فقیر در دختر خوشگل جزیره؟ یکی از آنها ، به طور خاص -- خیلی خوب! پس
شجاع! بنابراین درست است! "
"آیا شما از عفو خود را از من؟" "بر زانو من ، سیره!"
"خب! پس از آن ، بروید و آن را به آنها ، اگر آن را هنوز هم در زمان.
اما آیا شما برای آنها پاسخ خواهد داد؟ "
"با زندگی من ، سیره." "برو ، سپس.
به فردا من برای پاریس مجموعه. بازگشت تا آن زمان ، برای من که می خواهید
من ترک در آینده است. "
"باشد که مطمئن ، سیره ، گفت :" D' Artagnan ، بوسیدن دست سلطنتی.
و با قلب تورم با شادی او از قلعه در راه خود را به عجله
دختر خوشگل و جزیره.