Tip:
Highlight text to annotate it
X
- فصل 41
'به آخرین لحظه ، تا روز کامل بر آنها با بهار ، آتش سوزی در آمد
کرانه باختری تبحر روشن و روشن و سپس قهوه ای دیدم که در یک گره رنگی
چهره حرکت بین پیشرفته
خانه یک مرد را در لباس های اروپایی ، در یک کلاه ایمنی ، همه سفید.
که او را ؛ نگاه! نگاه کنید! "کورنلیوس با هیجان گفت.
مردان تمام براون فنر بود و در پشت خود را با چشم lustreless شلوغ است.
گروهی از رنگهای زنده و و چهره های تاریک را با شکل سفید رنگ در میان آنها بودند
مشاهده تیزی یا برامدگی خاک از اب.
براون می تواند سلاح های برهنه مطرح سایه چشم و دیگر سلاح های قهوه ای را ببینید
اشاره. چه باید انجام دهد.؟
او به اطراف نگاه کرد ، و جنگل است که او را در همه طرف با دیواره خروس گودال روبرو
مسابقه نابرابر است. او یک بار دیگر در مردان خود مراقبت می کند.
تحقیر ها ، خستگی ، تمایل زندگی ، آرزو برای یک شانس بیشتری را امتحان کنید --
برای برخی از قبر دیگر -- تلاش در پستان او.
از رئوس مطالب این رقم ارائه شده به او که مرد سفید وجود دارد به نظر می رسید ،
با تمام قدرت از زمین حمایت ، بررسی موضع خود را از طریق دوربین دوچشمی است.
قهوه ای بر روی ورود به سیستم شروع به پریدن کرد ، پرتاب اسلحه خود را بطرف خارج کف دست.
گروه های رنگی بسته دور مرد سفید ، و سقوط دو بار قبل از او کردم
روشن از آنها ، پیاده روی به آرامی به تنهایی.
براون باقی مانده ایستاده بر روی ورود به سیستم تا جیم ، ظاهر شدن و ناپدید شدن بین
تکه از اسکراب خاردار ، نزدیک رسیده بود نهر ، سپس قهوه ای پرید و رفت
به پایین او را ملاقات کند در کنار او.
آنها با یکدیگر ملاقات کردند ، من باید فکر می کنم ، از محل بسیار دور نیست ، شاید در نقطه ای بسیار ،
جایی که جیم در زمان جهش ناامید دوم عمر خود را -- کبیسه است که او را به زمین نشست
زندگی Patusan ، به اعتماد ، عشق ، اعتماد به نفس مردم است.
آنها یکدیگر را در سراسر نهر مواجه است ، و با چشم های مداوم سعی در درک هر
دیگر قبل از آنها باز لب های خود را.
خصومت آنها باید در نگاههای خود را بیان و من می دانم که براون متنفر
جیم در نگاه اول. امیدوار است هر چه او ممکن است از بین رفته بود
در یک بار.
این مرد از او انتظار داشتند که به برای دیدن نیست.
او برای این متنفر بودم -- و در یک پیراهن فلانل چک با آستین برش
آرنج ، خاکستری ریشو ، با گود رفته ، چهره خورشید سیاه -- او را در دل خود لعنت
نوجوان دیگر و تضمین ، چشم های روشن او و تحمل untroubled او.
که شخص در راه طولانی قبل از او کردم بود!
او مانند یک انسان که حاضر به دادن هیچ چیز را برای کمک به نظر نمی آید.
او تا به حال از تمام مزایای استفاده را در کنار خود -- در اختیار داشتن ، امنیت ، قدرت ، او در بود
طرف یک نیروی قریب به اتفاق!
او گرسنه و ناامید نمی کند ، و او در ترس دست کم به نظر می رسد.
و چیزی در neatness لباس جیم وجود داشت ، از سفید
کلاه ایمنی را به ساق های بوم و کفش pipeclayed ، که در سایه دار قهوه ای
چشم تحریک شده به نظر می رسید متعلق به چیزهایی
او در شکل گیری بسیار از عمر خود را محکوم کرد و به مسخره گرفته بود.
"شما کی هستید؟" جیم در آخرین پرسیده می شود ، در صدای معمول خود سخن می گفت.
پاسخ : "نام من براون ، با صدای بلند." کاپیتان براون.
مال شما چه خبر "و جیم پس از یک وقفه کوچک در بی سر و صدا رفت ، همانطور که اگر او تا به حال شنیده نشده؟
"آنچه به اینجا آمده ای؟"
گفت : "شما میخواهید بدانید که" براون به تلخی. "این آسان برای گفتن دارند.
گرسنگی است. و آنچه به شما ساخته شده است؟ "
"هموطنان در این آغاز شده ، گفت :« براون ، مربوط به من باز از این عجیب و غریب
مکالمه بین آن دو مرد ، تنها با بستر گل آلود از نهر جدا شده ،
اما در قطب مقابل آن ایستاده
مفهوم زندگی است که شامل همه انسانها -- همکار در این آغاز شده و
خیلی قرمز در صورت. بیش از حد بزرگ می شود را مورد سوال ، گمان می کنم.
من به او گفتم که اگر او بر من به عنوان یک مرد مرده را با کسی که ممکن است آزادی را نگاه ،
خود او بود با بهتر کردن واقعا.
من تا به حال یک شخص وجود دارد که یک مهره بر روی او کشیده بود تمام وقت ، و فقط منتظر
نشانه ای از من. هیچ چیز به در در این شوکه شده بود.
او از خود اراده آزاد خود آمده بودند.
اجازه دهید ما موافق ، گفت : من ، که ما هر دو مردان مرده ، و اجازه دهید ما را بر این اساس که صحبت می کنید ، به عنوان
برابر. من گفتم : ما همه برابر قبل از مرگ ، '.
من اعتراف من وجود دارد مانند یک موش در یک تله بود ، اما ما به آن رانده شده بود ، و
حتی یک موش به دام افتاده می تواند نیش می دهد. او به من رسید تا در یک لحظه.
اگر شما در نزدیکی تله تا موش مرده است.
من به او گفتم که نوع بازی به اندازه کافی برای این دوستان بومی او خوب بود ، اما
من می خواهم که فکر او را بیش از حد سفید به خدمت حتی یک موش.
بله ، من می خواستم با او صحبت کرده بود.
برای زندگی ام به گدایی ، هر چند. خوب -- -- آنها -- مردان همراهان من
می خواهم خود را ، به هر حال. همه ما از او می خواستند در
به نام شیطان و آن را بیرون.
'خدا د -- N ،' من گفت ، در حالی که او ایستاده وجود دارد و هنوز هم به عنوان پست های چوبی ، 'شما نمی خواهید
برای بیرون آمدن در اینجا هر روز با عینک خود را به تعداد بسیاری از ما در سمت چپ
پا کنیم.
بیا. هر دو جمعیت دوزخی خود را همراه آورد و یا
اجازه دهید ما بیرون بروید و گرسنگی در دریای باز ، خدا!
سفید شما باید یک بار برای بحث بلند خود را از این که مردم خود را و شما
که یکی با آنها است. آیا شما؟
و شیطان شما را برای آن دریافت کند ؛ چه چیزی است که شما در اینجا این است که تا د -- D
قیمتی؟ هی؟
شما نمی خواهید ما را به پایین آمدن در اینجا شاید -- آیا شما؟
شما دو صد به یکی. شما نمی خواهید ما را به سمت
باز کردن.
آه! من به شما قول می دهم ما باید به شما برخی از ورزش
قبل از شما انجام داده ایم. مکان فعلی شما در مورد من ساخت یک مجموعه بزدلانه صحبت
پس از unoffending مردم.
که به من گفت که آنها unoffending ، وقتی که من گرسنه برای در کنار
جرم؟ اما من ترسو هستم.
آیا می شود یکی است.
آنها را همراه و یا ، با همه fiends ، ما هنوز باید برای ارسال مدیریت نیمی از خود را
unoffending شهر به بهشت با ما در دود! '"
او وحشتناک بود -- مربوط به من -- این اسکلت شکنجه یک مرد کشیده تا
همراه با صورت خود را بر روی زانو خود را ، بر تخت پر از بدبختی در آن پناه گاه رنجور ، و
بلند کردن سر خود به من نگاه با پیروزی بدخیم.
"این چیزی است که من او را گفت -- من می دانستم که چه می گویند ،" او شروع دوباره ، به feebly در ابتدا ، اما
کار خود را با سرعت باور نکردنی به گفته آتشین از تمسخر و تحقیر او است.
"ما به جنگل رفتن به مانند یک رشته اسکلت زندگی قطره سرگردان
یکی پس از دیگری برای مورچه ها برای رفتن به کار بر ما قبل از ما نسبتا مرده هستند.
او گفت : اوه نه!...' شما سرنوشت بهتر سزاوار ، '.
و چه چیزی شما سزاوار ، 'من در او فریاد زد ، که من پیدا skulking در اینجا با
دهان خود را از وظیفه دوزخی خود را کامل مسئولیت خود را ، از زندگی بی گناه؟
چه چیزی بیشتر از من از من از شما می دانید شما می دانید؟
من در اینجا برای غذا آمد. D' نامه شنیدن -- مواد غذایی را برای پر کردن شکم های ما.
آنچه شما آمده بود؟
چه شما برای زمانی که شما اینجا آمده بپرسم؟ ما برای هر چیزی بخواهید ، اما به این
ما مبارزه و یا یک جاده ای روشن برای رفتن به عقب که از انجا ما آمد....'
من با شما مبارزه می کند در حال حاضر ، می گوید ، کشیدن سبیل کوچک او.
و من به من اجازه شلیک به شما و خوش آمد ، من گفتم.
این به خوبی به جای پریدن کردن برای من و دیگری می باشد.
من مریض از شانس دوزخی من. اما این امر می تواند بیش از حد آسان است.
مردان من در همان قایق وجود دارد -- و از طرف خدا ، من مرتب کردن بر اساس به پرش از
من گفت : مشکل و آنها را در در د -- د تلو تلو خوردن ، '.
فکر کردن در حالی که برای او ایستاده و پس از آن می خواست به دانستن آنچه که من انجام داده بودند ('خارج وجود دارد"
او می گوید ، جای خود غلت بزنید سر خود را پایین جریان) در مورد بنابراین hazed شود.
'آیا ما ملاقات کرد که به هر یک از دیگر داستان زندگی ما؟"
من از او سؤال کردم. فرض کنید که شما شروع.
نه؟
خوب ، من مطمئن هستم من نمی خواهم برای شنیدن. آن را به خودتان نگه دارید.
من می دانم که هیچ بهتر از معدن است.
من زندگی می کردند -- و بنابراین شما بود ، هر چند شما صحبت می کنید اگر شما به عنوان یکی از این افراد بود که
باید بال ، تا که به بدون دست زدن به زمین کثیف را داشته باشد.
خوب -- آن کثیف است.
من هر بال ندارند. من اینجا هستم چون من ترس یک بار در من بود
زندگی است. می خواهید بدانید چه؟
زندان.
که مرا scares ، و شما ممکن است آن را می دانم -- اگر آن را هر خوبی برای شما است.
من از شما سوال شما را به این حفره دوزخی ، که در آن شما به نظر می رسد کشف کرده اند می ترسم
pickings زیبا.
این شانس خود را و این مال من است -- امتیاز به التماس برای نفع بودن
اصابت گلوله به سرعت ، و یا دیگری لگد به آزاد و از گرسنگی مردن در راه خود من.'..."
'ناتوان بدن او را تکان داد با وجد و سرور تا با حرارت زیاد است ، بنابراین مطمئن ، و غیره
مخرب است که به نظر می رسید که رانده از مرگ انتظار برای او در آن کلبه.
جسد دیوانه عشق به خود uprose خود را از ژنده پوش و بیچارگی را به عنوان از تاریکی
وحشت قبر.
این غیر ممکن است می گویند که چقدر او به جیم دروغ گفته پس از آن ، تا چه حد او به من دروغ گفته در حال حاضر -- و
خود را همیشه.
VANITY نقش ترفندهای رنگ و پریده با حافظه ما ، و حقیقت از هر شور می خواهد برخی از
تظاهر به آن زندگی می کنند.
ایستاده در دروازه جهان دیگر را در پوشش یک گدا ، او سیلی زدند و این
چهره در جهان ، او در کشمکش بود ، او بر آن پرتاب کردند عظمت از تمسخر و تحقیر و
شورش در پایین misdeeds خود.
مردان ، زنان ، وحشی ، معامله گران ، اراذل و اوباش ، مبلغان -- او همه آنها را بر آنها غلبه کرده بود --
و جیم -- "که گدا فربه مواجه شده است."
من غبطه خوردن او را در جمود articulo این پیروزی ، این تقریبا پس از مرگ
توهم داشتن پایمال تمام زمین زیر پای او.
در حالی که او لاف می زند به من ، در عذاب خود را شلخته و دافعه ، من نمی تواند کمک کند
فکر بحث chuckling مربوط به زمان بیشترین شکوه و جلال خود را زمانی که ،
در طول یک سال یا بیشتر ، جنتلمن براون
کشتی بود که دیده می شود ، برای بسیاری از روز در پایان ، معلق در هوا جزائر befringed با سبز
بر لاجورد ، با نقطه تاریک ماموریت خانه در یک ساحل سفید ، در حالی که
جنتلمن براون ، ساحل ، ریخته گری او
جادوها بیش از یک دختر رمانتیک برای آنها ملانزی بیش از حد شده بود ، و دادن
امید از تبدیل قابل توجه به شوهرش.
مرد فقیر ، برخی از زمان و یا دیگر ، شنیده شده بود برای بیان قصد برنده شدن
"کاپیتان براون به یک راه بهتر از زندگی."..." جنتلمن کیسه قهوه ای برای جلال" --
به عنوان یک ادم عاطل و باطل leery چشم آن را ابراز یک بار --
"فقط اجازه دهید آنها را بالاتر از آنچه غربی اقیانوس آرام ناخدای کشتی تجاری به نظر می رسد
می خواهم. "
و این مرد ، بیش از حد بود ، که با یک زن در حال مرگ بود و اشک بر سر ریخته بود
بدن او.
مانند یک نوزاد بزرگ انجام شده ، همسر پس از آن او بود هرگز از گفتن خسته ، "و در کجا
سرگرم کننده آمد ممکن است توسط Kanakas بیمار را به مرگ لگد اگر من می دانم.
چرا کودک سخت! او بیش از حد رفته بود که او را سوار به او بدانند ؛ او فقط
در پشت او در تختخواب سفری خود خیره در پرتو وضع با چشم های درخشان افتضاح -- و
او سپس درگذشت.
مرتب کردن بر اساس بد سد از تب ، من حدس می زنم...."
من به یاد همه این داستانها در حالی که ، پاک کردن توده matted خود را با یک ریش
کبود دست ، او به من گفتن از نیمکت کریه خود را چگونه او دور ، در ،
خانه ، در آن سر در گم ، معصوم ، don't شما لمسی مرتبسازی بر تن از دیگر است.
او اعتراف کرد که او می تواند نمی ترسم ، اما راه ، "به عنوان گسترده ای به عنوان یک شاهراه وجود دارد ،
و لرزش روح کتاب اول ابتدایی بچه ها خود را در اطراف و درون را به برون و وارونه -- توسط
خدا! "
فصل 42
"من فکر نمی کنم او می تواند بیشتر از شاید پس از آن راه راست نگاه کنید.
او به نظر می رسید به آنچه او را دیدم متعجب و متحیر شده ، برای او خود را در او قطع کرد
روایت بیش از یک بار به روی تعجب فریاد زدن ، "او از من تقریبا تضعیف وجود دارد.
من می توانم او را ندارد.
چه کسی بود؟ "و پس از خودنمایی میکند به من طور افراطی او
در تاریخ ، jubilating و sneering.
برای من گفتگو از این دو در سراسر نهر ، به نظر می رسد در حال حاضر به عنوان مرگبارترین نوع
دوئل که در آن سرنوشت را با چشم سرد دانش خود را از پایان نگاه.
نه ، او روح درون را به برون جیم تبدیل نیست ، اما من خیلی اشتباه اگر روح به طوری
کاملا خارج از دسترس او بوده است ساخته شده به سلیقه کامل تلخی که
مسابقه.
این فرستادگان را با آنها جهان او را کنار گذاشته بود به دنبال او در شد
عقب نشینی خود را -- سفید مردان از «خارج وجود دارد" ، جایی که او فکر می کنم خود را به اندازه کافی خوب نیست
زندگی می کنند.
این همه بود که به او رسید -- تهدید ، شوک ، خطر به کار خود است.
گمان می کنم آن است که این غم ، نیمه احساس رنجش ، نیمه سمت خود استعفا داد ، پر سر و صدا از طریق
چند کلمه جیم گفت : در حال حاضر و پس از آن ، که متعجب و متحیر براون بسیار در خواندن او
شخصیت.
برخی از مردان بزرگ مدیون بیشتر عظمت خود را به توانایی تشخیص کسانی که آنها را
قبلا انتخاب کردن برای ابزار خود را با کیفیت دقیق از قدرت است که برای کار خود اهمیت ؛
و براون ، به عنوان اینکه او واقعا شده بود
بزرگ ، تا به حال یک هدیه شیطانی پیدا کردن بهترین و ضعیف ترین نقطه خود را در
قربانیان.
او به من اعتراف کرد که جیم از مرتب کردن بر اساس است که می تواند توسط truckling نشده بود ، و
بر این اساس او در زمان مراقبت خود را به عنوان مقابله با یک مرد بدون بی میلی بیمار ، شانس نشان می دهد ،
سانسور و فاجعه است.
قاچاق اسلحه چند هیچ جرمی بزرگ شد ، او با اشاره به.
همانطور که به آمدن به Patusan ، حق گفتن او آمده بود به التماس که بود؟
مردم دوزخی اینجا شل در او از هر دو بانک ها بدون اقامت به درخواست اجازه
پرسش.
او نقطه brazenly ، برای ، در حقیقت ، عمل پر انرژی Dain Waris آورده بود ، جلوگیری
بزرگترین فجایع ، زیرا قهوه ای مجزا که به من گفت ، درک اندازه
محل ، او بلافاصله خود را در حل و فصل شده بود
داشته باشید که به محض این که جای پای او آتش را درست تنظیم به دست آورده بود و سمت چپ ،
و شروع به تیرباران کردن زندگی همه چیز را در دید ، به منظور به گاو و
وحشت زده کردن مردم.
عدم تناسب نیروها آنقدر بزرگ بود که این تنها راه به او بود
کوچکترین احتمال رسیدن به پایان می رسد او -- او در مناسب از سرفه استدلال.
اما او جیم بگویم این نیست.
همانطور که به سختی و گرسنگی آنها را از طریق رفته بود ، این بسیار واقعی شده بود ؛
کافی بود در باند خود را نگاه کنید.
او ، در صدای سوت تیز ساخته شده ، تمام مردان او ظاهر می شود در یک ردیف در ایستاده
سیاهههای مربوط در نظر کامل ، به طوری که جیم می تواند آنها را ببیند.
برای کشتن انسان ، آن را انجام داده شده بود -- خوب ، آن را به حال -- اما این جنگ نه ،
جنگ خونین -- در یک گوشه؟ و هموطنان کشته شده بود پاک ، به ضرب گلوله کشته از طریق
قفسه سینه ، نه می خواهم که شیطان ضعیف دروغ خود را در حال حاضر در نهر.
آنها به حال به گوش دادن به او در حال مرگ به مدت شش ساعت ، با احشاء و امعاء خود را پاره با راب.
در هر حال این زندگی برای زندگی بود.... و این همه گفته شد
خستگی ، با recklessness یک مرد و بد شانس موجب تا او مراقبت
جایی که او اجرا می شود.
وقتی او پرسید : جیم ، با نوعی از صداقت بی ادب نومیدی ، که آیا خود او --
راست در حال حاضر -- didn't درک کنند که هنگامی که "آن را به یکی از صرفه جویی در زندگی در تاریکی آمد ،
یکی از اهمیتی نمی دهند که دیگر رفت -- سه ،
سی ، سه صد نفر -- آن بود که اگر شیطان زمزمه شده بود مشاوره در او
گوش. "من او را لرزاندن و تکان دادن ، افتخار :" براون به من.
"او خیلی زود خاموش آینده به انسانهای صالح به بیش از من باقی مانده است.
او فقط وجود دارد با هیچ چیز برای گفتن ایستاده بود ، و به دنبال به عنوان سیاه را به عنوان رعد -- نه در من
بر روی زمین است. "
او به جیم پرسید که آیا او ماهی هیچ چیزی در زندگی خود را به حال به خاطر داشته باشید که او بود
damnedly سخت بر تلاش برای خارج شدن از یک سوراخ کشنده توسط وسیله ای اولین بار است که یک مرد
به دست آمد -- و غیره ، و به همین ترتیب.
و فرار از طریق بحث خشن ورید مرجع ظریف به خون مشترک آنها وجود دارد ،
فرض تجربه مشترک ، یک بیمار کننده پیشنهاد در گزارش این اعدام نشانی مشترک ،
دانش سری بود که مانند یک پیوند از ذهن خود را و قلب خود را.
در گذشته براون خود را به زمین انداخت و طول کامل و تماشا جیم از گوشه و کنار
از چشمان او.
جیم در سمت خود را از نهر تفکر و سوئیچینگ پای او ایستاد.
خانه در نظر خاموش بودند ، به عنوان اگر طاعون آنها را از هر پاک جاروب بود
نفس زندگی ، اما بسیاری از چشم نامرئی از درون تبدیل شده بودند ، پس از دو مرد
با نهر بین آنها ، رشته
قایق سفید ، و بدن از نیمه مرد سوم غرق در گل است.
بر روی رودخانه canoes حرکت دوباره ، برای Patusan دوره نقاهت باور خود را در
ثبات نهادهای دنیوی از بازگشت از خداوند سفید.
بانک سمت راست ، سیستم عامل از خانه ، rafts لنگر در امتداد سواحل ،
حتی سقف حمام کردن ، کلبه ، با مردم که دور از تحت پوشش قرار گرفتند
گوش رس و تقریبا دور از چشم ،
زور زدن چشمان خود را نسبت به تیزی یا برامدگی خاک از اب خارج از حصار بندی راجه.
در درون حلقه نامنظم وسیعی از جنگل ها ، در دو محل توسط شین از شکسته
رودخانه ، سکوت بود.
"آیا شما قول می دهم ساحل را ترک کنند؟" جیم پرسید.
براون برداشته و اجازه سقوط دست خود را ، دادن همه چیز را تا آن را به عنوان -- پذیرش
اجتناب ناپذیر است.
و تسلیم سلاح های خود را؟ "جیم می رفتند.
براون شنبه و glared در سراسر. "تسلیم سلاح های ما!
تا نشده ، شما می آیند تا آنها را از دست سفتی ما خارج است.
شما فکر می کنم دیوانه من رفته با فانک؟ اوه نه!
آن و ژنده پوش من در ایستاده ، من در جهان رو شده است ، علاوه بر چند
breechloaders در هیئت مدیره ، و من انتظار دارم برای فروش مقدار زیادی در ماداگاسکار ، اگر من همیشه دریافت
تا کنون -- التماس راه من از کشتی به کشتی ".
"جیم گفت : هیچ چیز به این است. در گذشته ، دور انداختن سوئیچ او برگزار شد
او گفت ، در دست دارد ، که اگر به صحبت کردن با خود ، "من نمی دانم که آیا من
قدرت."..." شما نمی دانید!
و شما به من می خواستم فقط در حال حاضر به رها کردن سلاح های من!
این خوب است ، بیش از حد ، "گریه براون" فرض کنید که می گویند یک چیز به شما ، و از سوی دیگر
چیزی که برای من. "
او آرام به طور قابل توجهی است. "من به جرات می گویند شما از این قدرت ، و یا چه چیزی
معنای این همه بحث؟ "او ادامه داد.
"چه شما آمده است در اینجا برای؟
به تصویب زمان روز؟ "' "بسیار خوب ، گفت :" جیم ، بلند کردن سر خود را
به طور ناگهانی پس از یک سکوت طولانی. "شما باید جاده ای روشن و یا دیگری را داشته
مبارزه روشن است.
او بر روی پاشنه خود تبدیل شده و پراکنده شدند. براون رو در یک بار ، اما او نمی
تپه تا او جیم ناپدید می شوند بین خانه ها اول دیده بود.
او در او چشمان او هرگز دوباره.
در راه برگشت او ملاقات کورنلیوس slouching را با سر خود را بین شانه او.
او قبل از قهوه ای متوقف شد. "چرا شما او را بکشند؟" او خواستار
ترش ، صدای ناراضی.
براون ، با لبخند سرگرم گفت : "از آنجا که من می توانم بهتر از آن".
"هرگز! ! هرگز "کورنلیوس با انرژی اعتراض کرد.
"نمی توانست.
من برای سالهای زیادی را در اینجا زندگی می کردند. "براون به او نگاه جالب است.
طرف بسیاری وجود دارد به زندگی که در اسلحه علیه او ، چیزهایی که او را
پیدا هرگز.
کورنلیوس slunk گذشته dejectedly در جهت رودخانه است.
او در حال حاضر ترک شد و دوستان جدید خود ، او را پذیرفت البته ناامید کننده ای از وقایع
با لجاجت دلخور به نظر می رسید که به منظور جلب بیشتر با هم کمی رنگ زرد چهره اش ؛
و او رفت او نگاه askant اینجا و آنجا ، دادن هرگز ایده های ثابت خود را.
'این پس وقایع حرکت سریع و بدون چک ، جریان از دل خیلی از مردان
مانند یک جریان از یک منبع تاریک و جیم ما می بینیم از میان آنها ، بیشتر از طریق "Tamb
چشم Itam.
چشمان این دختر او را به تماشا به حال بیش از حد ، اما زندگی او بیش از حد با خود entwined :
اشتیاق او ، او تعجب ، خشم او ، و بالاتر از همه ، ترس او را و او وجود دارد
عشق بی رحم.
خدمتکار وفادار ، uncomprehending به عنوان بقیه از آنها ، آن است که به تنهایی راحت و کاربر پسند
که را به بازی می آید ، راحت و کاربر پسند و اعتقاد به پروردگار خود را چنان قوی است که حتی
شگفتی به نوعی پذیرش متاثر از شکست مرموز اندک است.
او تا به چشم او تنها برای یک شکل ، و از طریق همه mazes از سردرگمی
حفظ هوا خود را از سرپرستی ، اطاعت ، مراقبت.
کارشناسی ارشد خود را از بحث خود را با مردان سفید پوست آمد ، پیاده روی به آرامی به سوی
ایجاد مانع در خیابان.
همه بود خشنود به او بازگشت ، در حالی که او بود دور هر مرد شده بود
ترس نه تنها او را از کشته شدن ، بلکه از آنچه پس از آمده.
جیم رفت و به یکی از خانه ها ، که در آن قدیمی Doramin بازنشسته بود ، و باقی مانده به تنهایی برای
مدت زمان طولانی با سر از مهاجران Bugis است.
بدون شک او در مورد دوره به دنبال با او و سپس ، اما هیچ مردی حاضر در
گفتگو.
فقط Itam Tamb ، نگه داشتن به عنوان نزدیک به درب که او می تواند ، شنیده ام استاد خود می گویند ،
"بله.
من باید اجازه دهید که همه مردم می دانند که چنین آرزوی من است ، اما من به شما صحبت کرد ، Doramin O ،
قبل از همه دیگران ، و تنها ، برای شما می دانم قلب من و همچنین مال شما می دانم و
بزرگترین آن میل.
و شما خوب می دانید که من هیچ فکر کرده اند اما برای خوب مردم است. "
سپس کارشناسی ارشد خود ، بلند کردن ورق در راهرو ، رفت ، و او ، Itam Tamb '،
تا به حال یک نگاه اجمالی از Doramin قدیمی درون ، نشسته در صندلی را با دست خود خود را در
زانو ، و به دنبال بین پاهای خود نیست.
پس از آن او به دنبال استاد خود را به قلعه ، که در آن تمام Bugis اصلی و
ساکنان Patusan برای بحث شده بود و احضار شد.
Itam Tamb خود امیدوار خواهد بود برخی از مبارزه وجود دارد.
"چه بود اما گرفتن یکی دیگر از تپه؟ او بانگ زد :" متاسفانه.
با این حال ، در این شهر بسیاری امیدوار بودند که غریبه درنده خو خواهد بود القاء شده توسط
نزد بسیاری از مردان شجاع و آماده برای مبارزه با ، برای رفتن به دور است.
این امر می تواند چیز خوبی باشد اگر آنها رفت.
از آنجایی که ورود جیم ساخته شده شناخته شده قبل از نور روز را با تفنگ از کار اخراج شده از بود
قلعه و ضرب و شتم از طبل بزرگ وجود دارد ، ترس است که بیش از Patusan آویزان کرده بود به حال
مانند موج بر روی یک سنگ شکسته و فروکش ،
ترک فوم seething هیجان ، کنجکاوی ، و گمانه زنی های بی پایان.
نیمی از جمعیت برکنار شده از خانه های خود برای مقاصد دفاعی و
در خیابان زندگی می کنند در سمت چپ رودخانه بودند ، از تراکم دور قلعه ، و
در انتظار لحظه ای از دیدن خود
رها مسکن در بانک تهدید پشت سر هم به شعله های آتش است.
اضطراب منتشر شد برای دیدن این موضوع حل و فصل به سرعت.
غذا ، از طریق مراقبت از جواهر ، خدمت کرده است به حال به پناهندگان است.
هیچ کس نمی دانستند چه مرد سفید خود را انجام دهد. بعضی از اظهار کرد که آن را وخیم تر از
جنگ کلانتر علی.
سپس بسیاری از مردم اهمیتی نمی دهند ، در حال حاضر هر کسی چیزی برای از دست دادن.
جنبش از canoes عبور و وپیش بین دو بخش از شهر شدند
تماشا با بهره است.
زن و شوهر از Bugis جنگ قایق در وسط جریان لنگر انداخته دراز به حفاظت از
رودخانه و یک موضوع از دود ایستاد در تعظیم هر یک از مردان در آنها پخت و پز شد
برنج ظهر خود را هنگامی که جیم ، پس از او
مصاحبه با براون و Doramin ، عبور از رودخانه و آب دروازه وارد شده توسط
قلعه او.
مردم در داخل دور شلوغ او را ، به طوری که او به سختی می تواند راه خود را به را
خانه.
آنها او را ندیده قبل ، به دلیل در هنگام ورود او در طول شب او تنها
با دختر ، که برای به مرحله فرود آمده بود که چند کلمه ای رد و بدل
هدف ، و پس از آن رفته بود در یک بار به
سران و مردان در بانک دیگر مبارزه.
مردم درود بعد از او فریاد زد.
با فشار راه خود را به جلو دیوانه وار و enjoining او را در یکی از این پیرزن خنده بزرگ
صدای سرزنش به آن را ببینید که او دو پسر ، که با Doramin نمی آمد
به ضرر در دست دزدان.
تعدادی از تماشاگران سعی کردم او را دور نگه میدارد ، اما او تلاش و گریه : "بگذارید
بروید. این چیست ، مسلمانان O؟
این خنده است بعید است.
آیا آنها ظالمانه نیست ، سارق مسلح خونریز خم در قتل است؟ "
: "اجازه دهید او باشد ، گفت : جیم و به عنوان یک سکوت ناگهان سقوط کرد ، او به آرامی گفت :" همه
باید امن است. "
او خانه را قبل از آه بزرگ وارد شده ، و سوفل با صدای بلند از رضایت بود
منقرض شدند.
"بدون شک ذهن او ساخته شده بود که براون باید راه خود را روشن بازگشت به
دریا. سرنوشت او ، شورش کردند ، مجبور شد دست خود را.
او برای اولین بار به اثبات اراده خود را در صورت مخالفت صریح بود.
Itam Tamb 'گفت :" بسیار صحبت می کنید ، و در ابتدا استاد من سکوت کرده بود ، ".
"تاریکی آمد ، و پس از آن من شمع بر روی میز بلند روشن است.
روسای SAT را در هر طرف ، و بانوی با دست راست استاد من باقی ماند. "
وقتی که او شروع به صحبت می کنند ، مشکل unaccustomed به نظر می رسید تنها برای رفع حل و فصل خود را
بیشتر immovably. مردان سفید پوست در حال حاضر در انتظار برای او
پاسخ بر روی تپه.
فرمانده آنها به حال در زبان مردم خود به او سخن گفته ، روشن ساخت
بسیاری از چیزهای دشوار است در هر سخنرانی دیگر را توضیح دهد.
آنها erring مردان آنها رنج کور به درست و نادرست ساخته شده بود.
درست است که جان های از دست رفته شده بود در حال حاضر ، اما به همین دلیل از دست دادن بیشتر است؟
او به hearers خود ، سران مونتاژ مردم اعلام کرد که رفاه خود را
رفاه خود ، زیان آنها زیان خود ، خود را عزاداری عزاداری خود را.
او دور در گور چهره گوش دادن نگاه و به آنها گفت به خاطر داشته باشید که آنها
و مبارزه کار کرده بودند کنار هم.
آنها می دانستند شجاعت خود را... در اینجا یک سوفل او را قطع کرد... و او هرگز
فریب آنها را. برای سال های بسیاری از آنها تا به حال ساکن با هم.
او عاشق زمین و مردم در آن زندگی می کنند با عشق بسیار بزرگ است.
او آماده بود تا با زندگی خود پاسخ برای هر گونه آسیب است که باید به آنها می آیند در صورتی که
مردان سفید پوست با ریش بازنشسته اجازه داده شد.
آنها شر ظالمان شدند ، اما سرنوشت آنها بد شده بود ، بیش از حد.
اگر او آنها را به بیمار توصیه؟ کلمات خود را تا کنون به ارمغان آورد رنج می برند.
مردم؟ او پرسید.
او بر این باور است که این امر می تواند به بهترین وجه اجازه دهید این سفید پوستان و پیروان آنان را با
زندگی خود را. این امر می تواند هدیه ای کوچک است.
"من برای کسی که تلاش کرده اند و همیشه درست از شما درخواست برای اجازه دهید آنها را در بر داشت."
او به Doramin تبدیل شده است. ناخدا قدیمی ساخته شده بدون حرکت است.
"سپس گفت :" جیم "تماس را در Dain Waris ، فرزند شما ، دوست من ، در این کسب و کار
باید منجر نشده است.