Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب یک : به یاد می آورد زندگی
فصل چهارم.
آمادگی
وقتی ایمیل رو با موفقیت به دوور ، در
البته از پیش از ظهر ، سر کشو
در هتل رویال جورج باز مربی -
درب های سفارشی به عنوان او بود.
او این کار را با برخی از مراسم شکوفا ،
برای یک سفر نامه از لندن در فصل زمستان
تبریک به موفقیت بود
مسافرتی پرماجرا بر.
در آن زمان ، تنها یک وجود داشت
مسافرتی پرماجرا چپ می شود
تبریک گفت : برای دو نفر دیگر شده بود
پایین در کنار جاده مربوطه می باشند مجموعه ای
مقصد.
در داخل mildewy از مربی ، با آن
مرطوب و کثیف نی ، ناپسند آن
بو ، و ابهام آن ، و نه مانند
بزرگتر سگ در لانه سگ زیستن.
آقای کامیون ، مسافر ، تکان دادن خود
خارج از آن در زنجیره ای از نی ، از درهم و برهم کردن
لفاف بسته بندی کرک ، flapping کلاه ، و پر از گل
پاها ، و نه مرتب کردن بر اساس بزرگتر از سگ می خواهم.
"وجود خواهد داشت بسته به Calais ،
فردا ، کشو؟ "
"بله ، آقا ، اگر آب و هوا نگه می دارد و
باد مجموعه منصفانه قابل تحمل.
جزر و مد در خدمت بسیار سادگی و در حدود
در دو بعد از ظهر ، آقا.
تخت ، آقا؟ "
"من نباید به رختخواب برود تا شب ، اما من
می خواهید یک اتاق خواب ، و باربر. "
"و سپس صبحانه ، آقا؟
بله ، آقا.
به این ترتیب ، آقا ، اگر شما لطفا.
نمایش کنکورد!
کیف آقایان و آب گرم به
کنکورد.
چکمه نگه دار کردن نجیب زاده در کنکورد.
(شما خوب دریا آتش ذغال سنگ ، آقا ، پیدا)
آرایشگر واکشی به کنکورد.
هم بزنید در مورد وجود دارد ، در حال حاضر ، برای کنکورد! "
کنکورد تخت اتاق بودن همیشه
اختصاص یافته به یک مسافر توسط پست الکترونیکی ، و
مسافران توسط پست الکترونیکی که همیشه به شدت
تا از سر تا پا پیچیده ، اتاق بود
علاقه عجیب و غریب برای استقرار
جورج رویال ، که اگر چه جز یک
نوع انسان به آن به دیده می شد ، همه
انواع و ارقام از مردان از آن آمد.
در نتیجه ، یکی دیگر از کشو ، و دو
باربرها و خدمتکاران و چندین
زن مهمانخانه دار بودند ، همه به طور تصادفی در loitering
نقاط مختلف از جاده بین
کنکورد و قهوه اتاق ، زمانی که
نجیب زاده از شصت ، به طور رسمی در لباس پوشیدن
کت و شلوار قهوه ای از لباس ها ، به خوبی پوشیده ،
اما خیلی خوب ، نگه داشته با کافهای بزرگ مربع
و برگه های بزرگ را به جیب به تصویب رسید
در امتداد راه خود را به صبحانه خود را.
قهوه اتاق تا به حال هیچ مستاجر دیگر ، که
پیش از ظهر ، از آقا در قهوه ای.
او قبل از صبحانه جدول تهیه شده است
آتش ، و به عنوان او ، با آن نور درخشان شنبه
در او ، در انتظار غذا ، او نشسته تا
هنوز هم ، که ممکن است او نشسته
پرتره است.
خیلی منظم و روشمند او نگاه کرد ، با
دست روی هر زانو ، و یک ساعت مچی با صدای بلند
تیک تاک خطبه صدا دار خود را تحت flapped
کمر کت ، هر چند آن را به عنوان چاله چاله گرانش آن
و طول عمر در برابر سبک سری و
محو تدریجی از آتش تند.
او تا به حال پا خوب است ، و کمی بیهوده از
آن ، برای جوراب ساق بلند قهوه ای اش نصب براق
و نزدیک شدند و از بافت خوب ، خود را
کفش و buckles ، بیش از حد ، هر چند ساده ، شد
تر و تمیز.
او عینک عجیب و غریب کمی براق کتانی ترد
کلاه گیس ، تنظیمات بسیار نزدیک به سر خود : که
کلاه گیس ، آن را متهم به اصل بود ، ساخته شده از
مو ، اما نگاه که به مراتب بیشتر به عنوان اینکه
آن را از رشته یا از ابریشم تابیده شد
شیشه ای.
کتانی او ، اما نه از نرمی در
مطابق با جوراب ساق بلند خود را ، به عنوان سفید
به عنوان تاپس از امواج که شکست بر
ساحل های همسایه ، و یا از specks
بادبان glinted که در نور آفتاب دور در
صورت عادت سرکوب و آرام ،
هنوز در زیر کلاه گیس روشن عجیب و جالب
توسط یک جفت چشم مرطوب روشن است که آن را باید
مالک هزینه کرده اند خود را ، در سال های رفته شده توسط ،
برخی از دردهای به مته به تشکیل و
این سایت متعلق به بیان بانک Tellson است.
او تا به حال رنگ سالم در گونه او ، و
چهره اش ، هر چند به انتظارنشسته بودند ، با مته سوراخ آثار چند تن از
اضطراب.
اما ، شاید محرمانه لیسانس
کارمندان بانک در Tellson بودند اصولا
اشغال با مراقبت از افراد دیگر ؛
و شاید دست دوم مراقبت ، مانند دوم
لباس دست آمده به راحتی روشن و خاموش.
تکمیل شباهت خود را به یک مرد بود که
نشسته پرتره ، آقای کامیون کاهش یافته است
به خواب.
ورود صبحانه او را roused ،
و او را به کشو گفت ، که او خود نقل مکان کرد
صندلی به آن :
"ای کاش مسکن آماده برای جوان
بانوی که در اینجا ممکن است در هر زمان به روز.
او ممکن است برای کامیون آقای جارویس بپرسید ، یا او
ممکن است فقط برای یک نجیب زاده از Tellson را بپرسید
بانک.
لطفا به من اجازه دهید بدانند. "
"بله ، آقا.
بانک Tellson در لندن ، آقا؟ "
"بله."
"بله ، آقا.
در حال حاضر اغلب افتخار را سرگرم
آقایان خود را در سفر خود
عقب و جلو در میان لندن و
پاریس ، آقا.
قرارداد گسترده ای از سفر ، آقا ، در Tellson
خانه و شرکت. "
"بله.
ما کاملا خانه فرانسوی ، و همچنین
انگلیسی یکی. "
"بله ، آقا.
هنوز خیلی در این عادت از سفر از جمله
به خودتان ، من فکر می کنم ، آقا؟ "
"نه به سال دیر است.
این پانزده سال از آنجایی که ما -- از آنجایی که من -- آمد
گذشته از فرانسه است. "
"در واقع آقا؟
بود که قبل از زمان من در اینجا ، آقا.
قبل از زمان مردم ما در اینجا ، آقا.
جورج در دست دیگر در آن زمان ،
آقا ".
"من باور دارم این کار."
"اما من می خواهم خیلی شرطبندی ، آقا ، نگه دارید که
خانه مثل Tellson و شرکت شد
شکوفایی ، ماده پنجاه و نه به
صحبت از پانزده سال پیش؟ "
"شما ممکن است سه برابر کردن آن ، و می گویند صد
و پنجاه ، با این حال نمی شود دور از حقیقت است. "
"در واقع ، آقا!"
گرد کردن دهان خود را و هر دو چشم خود ، به عنوان او
عقب مانده از جدول کنار رفت ، خدمتکار
دستمال سفره خود را از دست راست خود را معطوف به
چپ خود را ، کاهش یافته است به راحت
نگرش ، ایستاد و نقشه برداری خوش آمدید
در حالی که او خوردند و ، تا از نوشید
رصدخانه یا برج نگهبانی.
با توجه به استفاده بسیار قدیم از
waiters در همه سنین.
هنگامی که آقای کامیون صبحانه خود را تمام شده بود ،
او رفت و بیرون برای قدم زدن در ساحل.
کمی باریک ، کج شهر از دوور
پنهان خود را به دور از ساحل ، و فرار آن
سر به صخره گچ ، مثل دریایی
شترمرغ.
ساحل صحرا از دریا و انبوه بود
سنگ غلت wildly در مورد ، و دریا
آیا آنچه آن را دوست داشت ، و آنچه در آن دوست شد
تخریب.
در این شهر thundered ، و در thundered
صخره و ساحل پایین آورده ،
دیوانه وار.
هوا در میان خانه ها بود از خیلی قوی
طعم وابسته به ماهیگیری است که یکی ممکن است
قرار ماهی بیمار رفت تا شود نیز با کاهش در
آن ، به عنوان افراد بیمار رفت به غوطه ور شود
در دریا.
ماهیگیری کمی در بندر انجام شد ، و
مقدار در مورد قدم زدن ، شب و
به دنبال بسوی دریا : به خصوص در کسانی که
زمانی که جزر و مد ساخته شده ، و در نزدیکی
سیل.
تجار کوچک ، کسی که هیچ کسب و کار
هر گاه متوجه unaccountably
ثروت بزرگ ، و آن را قابل توجه بود که
هیچ کس در محله می تواند تحمل کند
lamplighter.
همانطور که در روز کاهش یافته است به بعد از ظهر ، و
هوا ، که در فواصل زمانی روشن بوده است
به اندازه کافی به اجازه سواحل فرانسه به
دیده می شد ، دوباره با غبار اتهام و
بخار ، افکار آقای کامیون به نظر می رسید به
ابر بیش از حد.
وقتی که تاریک بود ، و او قبل از نشسته
قهوه اتاق آتش ، در انتظار شام خود را به عنوان او
حال انتظار صبحانه خود را ، ذهن او بود
busily حفاری ، حفاری ، حفاری ، در
زندگی زغال قرمز است.
بطری نوعی شراب قرمز خوب بعد از شام می کند
جوینده در زغال قرمز بدون آسیب رساندن ، در غیر این صورت
از تا آن را تمایل به او بیرون انداختن
کار می کنند.
آقای کامیون بیکار مدت زمان طولانی شده بود ، و
به حال فقط از بقدر یک لیوان ریخت آخر او از
شراب با عنوان ظاهر کامل
رضایت عنوان شده است که تا کنون در یافت می شود
نجیب زاده مسن از چهره تازه که
تا به انتهای یک بطری و موفق شدم وقتی
تند از چرخ باریک آمد
خیابان ، جدل و به مسافرخانه - حیاط.
او پیاده کردن شیشه خود را دست نخورده.
"این Mam'selle!" او گفت.
در چند دقیقه بسیار خدمتکار آمد به
اعلام کند که خانم Manette از وارد به حال
لندن ، و خواهد بود خوشحال
نجیب زاده از Tellson است.
"خیلی زود؟"
دوشیزه Manette برخی از رفع خستگی در گرفته بود
جاده ، و هیچ مورد نیاز پس از آن ، و بود
بسیار مشتاق دیدن نجیب زاده از
Tellson بلافاصله ، اگر آن را مناسب خود را
لذت و راحتی.
نجیب زاده از Tellson هیچ چیز به حال
سمت چپ برای آن ، اما برای خالی کردن شیشه خود را با
هوا را از ناامیدی و بی عاطفه ، عجیب و غریب خود را حل و فصل
کلاه گیس کتانی کمی را در گوش ها ، و به دنبال
خدمتکار به خانه خانم Manette است.
این بزرگ ، اتاق تاریک ، مبله در بود
شیوه ای محزون با موی دم اسب سیاه و سفید ، و
مملو از جداول سنگین و تاریک.
این oiled شده بود و oiled ، تا
دو شمع بلند را روی میز وسط
از اتاق gloomily منعکس شد در
هر برگ ، به عنوان اگر _they_ ، در به خاک سپرده شدند
گورهای عمیق از چوب ماهون سیاه و سفید ، و هیچ نوری نیست
صحبت از می توان از آنها انتظار می رود
تا زمانی که آنها حفر کردن.
گمنامی بود آنقدر سخت به نفوذ
که آقای کامیون ، راه خود را بر چیدن
پیش پا افتاده فرش ترکیه ، قرار دوشیزه
Manette می شود ، برای لحظه ای ، در برخی از
اتاق مجاور ، تا ، با داشتن گذشته کردم
دو شمع بلند ، او را دیدم ایستاده به
دریافت شده توسط او را در جدول بین آنها و
آتش سوزی ، یک خانم جوان نه بیش از
هفده ، در سواری - عبا ، و هنوز هم
برگزاری نی او سفر کلاه های آن
روبان در دستش.
همانطور که چشم خود را استراحت در کوتاه مدت ، خفیف ،
خیلی رقم ، مقدار مو طلایی ،
جفت چشم آبی که خود را با ملاقات کرد
پژوهنده نگاه کنید ، و با پیشانی
ظرفیت فوق العاده (به یاد میآورند چگونه جوان
و هموار بود) ، از rifting و بافندگی
خود را به بیان بود که نمی
کاملا یکی از حیرت یا تعجب ، یا
با زنگ هشدار ، و یا صرفا از ثابت روشن
توجه ، هر چند که شامل تمام چهار
عبارات -- که چشم خود را استراحت در این
چیزها ، مثل ناگهانی زنده گذشت
قبل از او ، از کودک بخواهد در بر گرفته بود
اسلحه خود را در سراسر پاساژ که بسیار
کانال ، یکی سرد زمان ، هنگامی که تگرگ
زیرفشار به شدت و به دریا زد بالا.
مثل گذشت ، مثل نفس
در امتداد سطح اسکله لاغر - شیشه ای
پشت سر او ، در قاب آن ،
در صفوف منظم از بیمارستان cupids سیاه پوست ،
چند بی سر و تمام cripples بودند ،
ارائه سبد سیاه و سفید از دریای مرده میوه به
divinities سیاه و سفید از جنس زنانه --
و او به تعظیم رسمی خود را به خانم Manette.
"دعا صندلی ، را آقا".
با صدای بسیار روشن و دلپذیر جوان ؛
کمی با لهجه خارجی است ، اما بسیار
کمی واقع.
"من بوسه دست خود را ، دست ، گفت :" آقای کامیون ،
با منش از تاریخ پیشتر گفته شد ، به عنوان او
ساخته شده تعظیم رسمی خود را دوباره ، و در زمان خود
صندلی.
"من دریافت نامه ای از آقا بانک ، ،
دیروز ، به من اطلاع رسانی که برخی از
هوش -- و یا کشف -- "
"کلمه ماده ، خانم نیست ، یا
کلمه انجام خواهد داد. "
"-- احترام به مالکیت های کوچک از فقیر من
پدر ، من تو را دیدم که هرگز -- تا زمانی مرده -- "
آقای کامیون نقل مکان کرد در صندلی خود را ، و بازیگران
نگاه آشفته به سمت بیمارستان
در صفوف منظم از cupids سیاه پوست.
همانطور که اگر _they_ به حال هر کسی برای کمک در
سبد پوچ خود را!
"-- ارائه شده لازم است که من باید بروم
به پاریس ، برای برقراری ارتباط وجود دارد با
نجیب زاده از بانک ، خیلی خوب به عنوان به
به منظور به پاریس despatched. "
"خودم".
"همانطور که من در آماده برای شنیدن ، آقا".
به او curtseyed (بانوان جوان ساخته شده است
curtseys در آن روز) ، با زیبا
میل به او ابلاغ که او چگونه احساس
بسیار قدیمی تر و عاقلانه تری را او از او بود.
او باعث شد که دیگر او را تعظیم کن.
"من به آقا بانک ، پاسخ داد ، که آن گونه که بود
در نظر گرفته شده لازم است ، توسط کسانی که می دانم ،
و چه کسی هستند تا به عنوان نوعی به من توصیه کند ، که من
باید رفتن به فرانسه ، و من که به عنوان
یتیم و هیچ دوست است که می تواند با رفتن
من ، من باید آن را به شدت اعتماد به نفس اگر من ممکن است
با خودم قرار می دهد ، در طول مجاز
سفر ، تحت شایسته است که نجیب زاده
حمایت می کند.
نجیب زاده لندن را ترک کرده بودند ، اما من فکر می کنم
پیامبر بعد از او به التماس فرستاده شده است
نفع خود را انتظار برای من در اینجا. "
"من خوشحال بود ، گفت :" آقای کامیون ، "می شود
سپرده به اتهام.
من باید بیشتر خوشحال آن را اجرا کند. "
"آقا ، من واقعا از شما سپاسگزارم.
من بسیار از شما سپاسگزارم سپاسگزاری.
این من شده توسط بانک گفته شد که
نجیب زاده را به من توضیح جزئیات
از کسب و کار و که من باید آماده
خودم را به آنها را پیدا کنید از طبیعت شگفت آور.
من انجام داده اند بهترین من برای خودم آماده ، و
من به طور طبیعی باید قوی و مشتاق
علاقه به آنچه آنها می دانند. "
"به طور طبیعی ، گفت :" آقای کامیون.
"بله -- من --"
بعد از مکث ، او اضافه کرد ، باز هم حل و فصل
کلاه گیس کتانی ترد در گوش ها ، گفت : "این بسیار
مشکل آغاز می شود. "
او آغاز نشده ، اما ، به بی تصمیمی خود ،
ملاقات نگاه او.
پیشانی جوان خود را که برداشته
بیان مفرد -- اما آن را زیبا و
مشخصه ، به غیر از منحصر به فرد -- و
او دستش را بلند کرد ، تا اگر با
اقدام غیر ارادی او گرفتار در یا ماند
برخی از عبور سایه.
"شما کاملا غریبه به من ، آقا؟"
"من که نه؟"
آقای کامیون باز دست او ، و گسترش
آنها را با لبخند جدلی بیرون.
بین ابروها و تنها بیش از
کمی بینی زنانه ، خط که شد
به عنوان ظریف و خوب به عنوان ممکن بود
شود ، بیان خود را به عنوان او عمیق تر
زمان thoughtfully صندلی خود در صندلی های
که او تا به حال تا کنون باقی مانده است ایستاده.
او خود را به تماشای او به عنوان mused ، و لحظه ای
وی در غیاب او چشم او را دوباره ، در ادامه :
"خود را در کشور به تصویب رسید ، من فرض را ، من
می تواند بهتر از شما به عنوان آدرس نمی
بانوی جوان انگلیسی ، خانم Manette؟ "
"اگر شما لطفا ، آقا".
"دوشیزه Manette ، من یک مرد هستم از کسب و کار.
من یک کسب و کار به اتهام تبرئه خودم
از.
در پذیرش خود را از آن ، آیا به من توجه نمی کند هر
اگر من بیش از یک ماشین صحبت شد --
واقعا ، من دلیل چندان دیگری.
من ، با مرخصی شما ، مربوط به شما ،
هنوز ، داستان یکی از مشتریان است. "
"داستان!"
به نظر می رسید او عمدا به اشتباه کلمه او
حال تکرار ، زمانی که او ، در عجله افزود :
"بله ، مشتریان ، در کسب و کار بانکی ما
معمولا اتصال ما تماس مشتریان است.
علمی ، او نجیب زاده فرانسوی بود
نجیب زاده ؛ انسان را از acquirements بزرگ --
دکتر. "
"نه به Beauvais؟"
"چرا ، بله ، از Beauvais.
مثل موسیو Manette ، پدر خود ، در
نجیب زاده بود از Beauvais.
مثل موسیو Manette ، پدر خود ، در
نجیب زاده از تنهایی در پاریس شد.
من تا به حال افتخار دانستن او را دارد.
روابط ما روابط کسب و کار بودند ، اما
محرمانه است.
من در آن زمان فرانسه در خانه ما بود ، و
شده بود -- آه! بیست سال ".
"در آن زمان -- که من ممکن است بپرسید ، در چه زمانی ،
آقا؟ "
"من صحبت می کنند ، خانم ، از بیست سال پیش.
او ازدواج کرده -- انگلیسی خانم -- و من یکی
از امنا.
امور او ، مانند بسیاری از امور دیگر
فرانسه آقایان و خانواده های فرانسوی بودند ،
به طور کامل در دست Tellson است.
در روشی مشابه هستم ، یا من شده اند ،
امانت از یک نوع و یا دیگر برای نمره
مشتریان ما است.
این روابط تجاری صرف ، خانم ؛
هیچ دوستی وجود دارد در آنها ، بدون
علاقه خاص ، چیزی شبیه به
احساسات.
من از یکی به دیگری گذشت ، در
دوره زندگی کسب و کار من ، فقط من به عنوان عبور
از یکی از مشتریان خود را به دیگری در
البته از روز کسب و کار من ، در کوتاه مدت ، من
احساسات هیچ ؛ من یک ماشین آشکار است.)
برای رفتن در تاریخ -- "
"اما این پدر داستان من ، آقا و من
شروع به فکر می کنم "-- مشکوکی زبر
پیشانی بسیار قصد السلام -- "که
وقتی که من بی پدر و مادر از طریق سمت چپ من بود
مادر بازمانده پدرم تنها دو
سال ، آن را به شما بود که من به ارمغان آورد
انگلستان است.
من تقریبا مطمئن آن را به شما بود. "
آقای کامیون در زمان دست کمی تامل
که confidingly پیشرفته را به او ، و
او آن را با برخی مراسم به لب هایش را قرار داده است.
او پس از آن انجام بانوی جوان
فورا او را دوباره به صندلی ، و ،
برگزاری صندلی عقب با دست چپ خود را ،
و با استفاده از حق خود را با تبدیل به مالش او
چانه ، کشیدن کلاه گیس خود را در گوش ها ، و یا نقطه
آنچه او گفت ، ایستاده بود نگاه کردن به او
چهره شنبه در حالی که او تا به دنبال او.
"دوشیزه Manette ، آن _was_ I.
و شما خواهید دید که چگونه واقعا من صحبت کردم از
خودم را فقط در حال حاضر ، در گفت من تا به حال هیچ
احساس و عاطفه است که همه روابط و من تو را
با هم میهنان عزیزم ، موجودات زنده است کسب و کار صرف
روابط ، هنگامی که شما را منعکس می کنم که
دیده هرگز از شما.
نه ؛ شما شده است از بخش Tellson است
از خانه ، و من مشغول است
کسب و کار دیگر خانه Tellson از سال.
احساس!
من هیچ وقت برای آنها ، هیچ شانسی برای آنها.
عبور کنم تمام زندگی من ، خانم ، در تبدیل
عظیم مالی پاره کردن. "
پس از این توضیحات عجیب و غریب از خود را روزانه
معمول از اشتغال ، آقای کامیون مسطح
کلاه گیس کتانی خود را بر سر خود را با هر دو
دست (که اغلب غیر ضروری ، برای
هیچ چیز می تواند تملق گفتن از آن درخشان
سطح بود قبل) ، و خود را از سر گرفت سابق
نگرش.
"تا کنون ، دست (که شما اشاره کرد) ، این
داستان پدر خود را ابراز تاسف شده است.
در حال حاضر تفاوت می آید.
اگر پدر شما فوت کرده است نیست که به او --
آیا نمی شود وحشت زده!
چگونه شما را آغاز کنید! "
او بود ، در واقع ، شروع می شود.
و او گرفتار مچ دست خود را با هر دو او
دست.
"دعا" آقای کامیون ، در لحن تسکین دهنده گفت ،
آوردن دست چپ او از پشت
صندلی به آن غیر روحانی در انگشتان دست التماس امیز
که او را در پس لرزه های خشونت آمیز clasped :
"دعا کنترل اضطراب خود را -- موضوع
همانطور که من می گفت -- "
نگاه او ، پس او را که او discomposed
متوقف شد ، سرگردان ، و شروع دوباره :
"همانطور که من در گفت و اگر به حال موسیو Manette
نمرده ؛ اگر او بود به طور ناگهانی و بی صدا
ناپدید شد و اگر او روحیه شده بود دور ؛
اگر آن را به حال نشده است دشوار به حدس زدن به
چه بسیار ناراحت کننده قرار می دهد ، هر چند بدون هنر می تواند
ردیابی او ، اگر او دشمن در برخی از این دلایل
هموطن است که می تواند امتیاز ورزش
که من در زمان خود من را شناخته
boldest مردم به ترس از صحبت در
زمزمه ، در سراسر آب وجود دارد ، برای
به عنوان مثال ، این افتخار از پر کردن خالی
فرم محموله هر یک به
فراموشی از زندان برای هر طول
زمان و اگر همسرش پادشاه التماس کرده بود ،
ملکه ، دادگاه روحانیت ، برای هر
بشارت ده او را ، و همه کاملا بیهوده ؛ --
پس از آن تاریخ از پدر خود می توانست
شده است تاریخ این مایه تاسف است
نجیب زاده ، دکتر از Beauvais. "
"من درخواست کردن التماس کردن شما به من بگویید بیشتر ، آقا".
"من خواهد شد.
من می خواهم به.
شما می توانید آن؟ خرس "
"من نمی توانم هیچ چیز به جز عدم اطمینان خرس
شما به من در ترک در این لحظه. "
"شما صحبت collectedly ، و شما -- _are_
جمع آوری شده.
این خوب است! "
(اگر چه شیوه ای خود را کمتر راضی بود از
به قول او.)
"ماده از کسب و کار.
با توجه آن را به عنوان ماده از کسب و کار -- کسب و کار
که باید انجام شود.
حال اگر همسر این دکتر ، هر چند بانوی
شجاعت و روح و روان ، به طوری متحمل شده
به شدت از این علت کمی قبل از او
کودک به دنیا آمد -- "
"بچه کوچولو دختر ، آقا بود."
"دختر.
قلمی ماده از کسب و کار -- don't شود
مضطرب.
خانم ، اگر بانوی فقیر تا به حال دچار
به شدت قبل از فرزند کوچکش در آن متولد شد ،
که او به تعیین آمد
و مقدار کمی از کودکان فقیر توارث
هر بخشی از عذاب او شناخته شده بود
از درد ، توسط پرورش او را در اعتقاد به این که
پدر او مرده بود -- نه ، نمی زانو زدن ندارد!
به نام بهشت به همین دلیل باید به شما به زانو زدن
من! "
"برای حقیقت است.
ای عزیز ، خوب ، آقا دلسوز ، برای
حقیقت! "
"-- موضوع کسب و کار.
من اشتباه شما ، و چگونه می توانم من و ستد کردن
کسب و کار اگر من اشتباه؟
بگذارید روشن سر.
اگر شما با مهربانی می تواند اکنون ذکر است ، برای
به عنوان مثال ، چه نه بار ninepence هستند و یا
چند شیلینگ در بیست و guineas ، آن
خواهد بود تا دلگرم کننده است.
من باید خیلی بیشتر در سهولت من در مورد
دولت خود را در ذهن داشته باشند. "
بدون پاسخ به طور مستقیم به این درخواست ،
او شنبه تا زمانی که او هنوز هم به حال بسیار به آرامی
مطرح شده بود ، و دست هایی که در حال نمی
متوقف به قلاب مچ دست او بود خیلی
بیشتر از آنها تا به حال ثابت شده است ، که او
برخی از اطمینان به آقای جارویس ابلاغ
"درست است ، درست است.
شجاع!
کسب و کار!
شما باید قبل از اینکه کسب و کار ؛ مفید
کسب و کار.
دوشیزه Manette ، مادر خود را در زمان این دوره
با تو.
و هنگامی که او درگذشت -- به اعتقاد من شکسته
دل -- داشتن slackened هیچ وقت او
unavailing جستجو برای پدر خود ، در سمت چپ او
شما ، در دو ساله ، به رشد می شود
گل ، زیبا و شاد ، بدون
ابر تیره بر شما از زندگی در
عدم اطمینان که آیا پدر شما را به زودی عینک
قلب او در زندان ، یا از دست رفته وجود دارد
از طریق چند سال طولانی. "
همانطور که او گفت نگاه کردن کلمات او ، با
حیف توصیف ، در جریان طلایی
مو ؛ تا اگر او خود را به تصویر است که آن را
ممکن است در حال حاضر با خاکستری بلوری.
"شما می دانید که پدر و مادر خود تا به حال هیچ بزرگ
در اختیار داشتن ، و آنچه که آنها بود
امن به شما و مادر به شما خواهد شد.
شده است وجود ندارد کشف ، جدید از پول ،
یا از هر گونه ملک دیگر ، اما -- "
او احساس مچ دست خود را نزدیک تر برگزار شد ، و او
متوقف شده است.
بیان در پیشانی ، که تا به حال
بنابراین به ویژه جلب توجه او ، و
که بود در حال حاضر غیر منقول ، به حال عمیق تر به
یکی از درد و وحشت.
"اما او شده است -- کشف شد.
او زنده است.
تا حد زیادی تغییر کرده ، این خیلی محتمل ؛ تقریبا
خراب کردن ، این امکان وجود دارد ؛ هر چند که ما خواهد شد
امیدواریم که بهترین است.
با این حال ، هنوز زنده ام.
پدر شما بوده است به خانه گرفته شده است
بنده های قدیمی در پاریس ، و ما می رویم
وجود دارد : من ، او را شناسایی اگر من می توانم : شما ، به
بازگرداندن او به زندگی ، عشق ، وظیفه ، استراحت ،
راحتی. "
لرز فرار از طریق قاب او را ، و از آن
از طریق او.
او گفت ، در پایین ، مشخص ، ترس زده
صدا ، تا اگر او بودند گفت : آن را در خواب ،
"من می خواهم برای دیدن شبح او را!
خواهد شد روح او -- او نیست "
آقای کامیون بی سر و صدا chafed دست هایی که در
برگزار شد بازوی خود را.
"، وجود دارد ، وجود دارد!
را در حال حاضر ، را در حال حاضر!
بهترین و بدترین به شما شناخته می شود ،
در حال حاضر.
شما به خوبی در راه خود را به فقرا
ستم نجیب زاده ، و ، با دریا منصفانه
سفر ، سفر و زمین عادلانه ، شما
به زودی در کنار او عزیز. "
او در تن به همان صورت تکرار ، غرق به
زمزمه ، "من آزاد شده اند ، من شده اند
خوشحال می کند ، هنوز شبح خود را به من خالی از سکنه هرگز! "
"فقط یک چیز بیشتر ، گفت :" آقای کامیون ،
تخمگذار استرس بر آن به عنوان وسیله ای سالم و بی خطر
از اجرای او توجه : "او بوده است
یافت تحت نام دیگری ؛ خود ، طولانی
فراموش کردن کلمه عبور و یا طولانی پنهان.
این امر می تواند بدتر از بی فایده در حال حاضر به
پرس و جو که ؛ بدتر از بی فایده به دنبال
تا بدانند که آیا او برای سال بوده است
نادیده گرفته ، یا همیشه designedly برگزار شد
زندانی.
این امر می تواند بدتر از بی فایده هم اکنون به
سوالات ، چرا که این امر می تواند
خطرناک است.
بهتر است به ذکر نیست که موضوع ، هر جا ،
یا به هر نحوی ، و به او گزارش -- برای
در حالی که در تمام وقایع -- از فرانسه است.
حتی من ، به عنوان امن انگلیسی ، و حتی
Tellson است ، مهم است که آنها را به فرانسه
اعتباری ، اجتناب از همه نامگذاری ماده.
من در مورد خودم ببرم ، نه از نوشتن قراضه
آشکارا با اشاره به آن است.
این یک سرویس مخفی است در دسترس نباشد.
اعتبار من ، نوشته ، و memoranda ، هستند
درک همه در یک خط ، 'به یاد می آورد
به زندگی ؛ 'که ممکن است هر چیزی متوسط.
اما هر چه است!
او به یک کلمه متوجه نشدم!
دوشیزه Manette! "
و هنوز هم کاملا ساکت و آروم ، و نه حتی
در پشت صندلی او افتاده ، او خود را تحت شنبه
دست ، کاملا عاری از احساسات ، با چشم او
باز و ثابت بر او ، و با آن آخرین
به دنبال بیان که اگر آن را یا کنده کاری شده بودند
مارک به پیشانی اش.
خیلی نزدیک نگه خود را بر بازوی او بود ، که او
ترس به خود جدا مبادا او باید
صدمه به او ، بنابراین از او به نام صدای بلند
برای کمک های بدون حرکت می کند.
زن وحشی نگاه ، آنها حتی در خود
اضطراب ، آقای کامیون مشاهده می شود همه از
رنگ قرمز ، و به مو قرمز ، و به
در برخی از لباس فوق العاده تنگ -
مد اتصالات ، و بر سر او
کلاه سر گذاشتن بهترین و شگرف ترین دوست Grenadier
اندازه گیری های چوبی ، و اندازه گیری خیلی خوب ، یا
بزرگ پنیر Stilton ، آمد در حال اجرا را
اتاق پیش از بندگان مسافرخانه ، و
به زودی حل و فصل مسئله از خود جدا
از بانوی جوان فقیر ، توسط تخمگذار
دست بر سینه اش پر زور و ارسال او
پرواز دوباره در برابر نزدیکترین دیوار.
("من واقعا فکر می کنم این باید مرد!" شد
بازتاب نفس آقای کامیون است ،
همزمان با آمدن خود را در برابر
دیوار.)
"چرا ، در همه شما نگاه!" bawled این رقم ،
پرداختن به بندگان مسافرخانه.
"چرا نمی روید و واکشی چیز ، به جای
از اونجا ایستاده خیره به من چه؟
من آنقدر به نگاه کردن ، من هستم؟
چرا نمی روید و واکشی چیز؟
من به شما اجازه می دانید ، اگر نمی آورد
بو کردن ، نمک ، آب سرد ، و سرکه ،
سریع ، خواهم بود. "
پراکندگی فوری برای این وجود داشت
restoratives ، و او به نرمی گذاشته
بیمار بر روی مبل ، و تمایل خود را با
مهارت بزرگ و لطافت : دعوت او را "من
گرانبها! "و" پرنده من "و گسترش خود
موهای طلایی کنار بیش از شانه های خود را با
غرور و افتخار بزرگ و مراقبت.
"و تو در قهوه ای!" او گفت ، indignantly
عطف به آقای کامیون ؛ "می تواند شما را نه بگویید
او چه شما تا به حال به او بگویم ، بدون
ترس او را به مرگ؟
نگاه او ، با او چهره ی زیبای رنگ پریده و
دستان سرد او.
آیا با شما تماس _that_ بودن بانکدار؟ "
آقای کامیون شد تا بسیار disconcerted
توسط یک سوال خیلی سخته پاسخ به سوال ، که او
می تواند تنها در ، در فاصله نگاه کنید ، با
بسیار همدردی feebler و تواضع ، در حالی که
زن قوی ، داشتن تبعید مسافرخانه
بندگان تحت مجازات راز و رمز
"اجازه دادن به آنها را می دانیم" چیزی ذکر نشده است
اگر آنها در آنجا ماند ، خیره ، بهبود
اتهام او توسط یک سری منظم از
گرادیان ، و او را به وضع او coaxed
افتادگی سر بر شانه او.
"من امیدوارم که او اکنون به خوبی انجام خواهد داد ، گفت :" آقای
کامیون.
"نه ممنون تا شما را در قهوه ای ، اگه برنگشت.
عزیزم من خیلی! "
"من امیدوارم که ،" آقای کامیون ، پس از دیگری گفت :
مکث از همدردی ضعیف و فروتنی ،
"که خانم Manette به همراه شما
فرانسه؟ "
"چیزی که به احتمال زیاد ، بیش از حد!" پاسخ داد : قوی
زن.
"اگر تا کنون در نظر گرفته شده بود که من باید بروم
در آب نمک ، آیا شما گمان می
پراویدنس می توانست سهم من در بازیگران
جزیره؟ "
این که یکی دیگر از سوال سخت پاسخ به سوال ،
آقای جارویس کامیون خارج به آن را در نظر بگیرند.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه