Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 3 : فصل شکنجه کند XII
یک مرتبه ، ما در این کشور شد. دوست داشتنی ترین و لذت بخش در آن بود
آهنگسازی پر درخت در صبح خنک در اوایل تازگی برای اولین بار از پاییز است.
از hilltops دیدیم عادلانه دره سبز دروغ پخش زیر ، با جریان
سیم پیچ از طریق آنها ، و باغ های جزیره درختان اینجا و آنجا ، و درخت بلوط بزرگ تنهایی
پراکنده و ریخته گری blots سیاه
سایه و فراتر از دره دیدیم دامنه تپه ، آبی با کدورت ، کشش
دور در چشم انداز مواج به افق ، با در فواصل گسترده رگه رگه کردن کم نور سفید
یا خاکستری بر روی موج نشست ، که ما می دانستیم قلعه بود.
ما عبور چمن طبیعی گسترده ای درخشان با شبنم ، و ما مانند ارواح نقل مکان کرد ،
تشک بادی مجهزند چمن دادن هیچ صدا از footfall ما همراه از طریق glades رویای
در غبار نور سبز است که رنگ آن
از پشت بام خورشید خیس از بالای سر برگ ، و با پاهای ما روشن ترین و
سردترین runlets رفت frisking و غیبت بیش از صخره های آن و ساخت مرتب سازی بر اساس
زمزمه موسیقی ، راحت بشنوند ؛
و در زمان ما به سمت چپ جهان را در پشت و وارد میباشد موقر بزرگ و
دل تنگی های غنی از جنگل ، جایی که چیزهای وحشی دزدکی whisked و scurried و
رفته بودند قبل از اینکه شما حتی می تواند خود را
چشم در جایی که سر و صدا بود و که در آن تنها اولین پرندگان تبدیل
کردن و رسیدن به کسب و کار با یک آهنگ و انسو نزاع و مرموز
دور چکش و ضربت زنی برای کرم ها در
تنه درخت دور جایی در remotenesses غیر قابل نفوذ از جنگل است.
و با و ما دوباره به نوسان به تابش خیره کننده.
در مورد بار سوم یا چهارم یا پنجم که ما را به تابش خیره کننده وضع روانیش -- آن بود
به همراه وجود دارد جایی ، چند ساعت یا پس از طلوع افتاب -- آن به عنوان لذت بخش نیست
آن را به حال بوده است.
این شروع برای گرفتن داغ است. این کاملا قابل توجه است.
ما تا به حال کشش بسیار طولانی ، پس از آن ، بدون هیچ گونه سایه است.
در حال حاضر از آن است که کنجکاو پیشرونده frets کمی رشد کرده و تکثیر بعد از آنها یک بار
آغاز کار است.
چیزهایی که من ذهن است نه در همه ، در ابتدا ، شروع کردم به ذهن در حال حاضر -- و بیشتر و
بیشتر ، بیش از حد ، تمام وقت.
ده یا پانزده اولین بار من می خواستم دستمال من من به نظر نمی رسد به مراقبت من
همراه ، و گفت : ذهن هرگز از آن است که هیچ مهم نیست و کاهش یافته است آن را از ذهن من است.
اما در حال حاضر از آن متفاوت بود و من می خواستم آن را در همه زمان ها ، آن نق نقو ، نق نقو ، نق نقو ، درست است
همراه و بدون استراحت ، من می توانم آن را از ذهن من و بنابراین در آخرین ، خلق و خوی من را از دست داد
و گفت : یک مرد که یک دست کت و شلوار زره را بدون هر گونه جیب در آن آویزان.
ببینید من دستمال من را در کلاه من بود و بعضی از چیزهای دیگر ، اما این نوع بود
یک کلاه است که شما طول می کشد توسط خودتان.
که تا به حال به من رخ داده است که من به آن می شود وجود دارد و در واقع من آن را نمی دانند.
من مثلا قرار بود این امر می تواند به خصوص راحت وجود دارد.
و بنابراین در حال حاضر ، فکر بودن آن وجود دارد ، بنابراین دستی و نزدیک ، و در عین حال نمی کنید در
قادر ، آن را همه بدتر و سخت تر به خرس.
بله ، چیزی که شما نمی توانید چیزی را که می خواهید ، به طور عمده ، هر کس است
متوجه شده است که.
خوب ، آن را در زمان ذهن من از هر چیز دیگر ؛ زمان آن را روشن خاموش ، و محور آن را در
کلاه من و مایل بعد از مایلی ، آن را آنجا باقی ماند ، تصور دستمال ،
به تصویر کشیدن دستمال و آن شد
تلخ و تشدید به عرق نمک نگه دارید trickling کردن به چشمان من ، و
من نمی توانستم در آن است.
این مانند یک چیز کوچک به نظر می رسد بر روی کاغذ است ، اما آن یک چیز کمی نیست در همه ، مثل آن بود
واقعی ترین نوع از بدبختی است. من آن را می گویند اگر که اینطوری نبود.
من ساخته شده ذهن من است که من در طول زمان آینده شبکه شطرنجی و امثال آن ادامه می دهند ، اجازه دهید آن را نگاه کنید که چگونه آن را
ممکن است ، و از مردم می گویند آنچه آنها را.
البته این دیدن آهن میزگرد که فکر می کنم آن را مفتضح شد ، و
شاید Sheol در مورد آن ، بالا می برد اما برای من ، من راحتی را اولین ، و سبک
پس از آن.
بنابراین ما jogged همراه ، و در حال حاضر و پس از آن رخ داد کشش از گرد و غبار ، و این امر می
جست و خیز کردن در ابرها و به بینی من و من عطسه و گریه ، و البته من
گفت : چیزهایی من شایسته نیست گفته اند ، من که انکار کند.
من بهتر از دیگران است.
ما نمی توانستیم به نظر می رسد برای دیدار با کسی در این بریتانیا تنها و بیکس ، و نه حتی غول ، و ، در
خلق و خوی من در آن زمان بود ، آن را به خوبی برای غول بود ، است که غول با یک دستمال.
بیشتر شوالیه را که چیزی جز زره خود را تصور ، اما تا من خود را
سربند ، او می توانند سخت افزار خود را ، نگه داشتن برای همه از من.
در این میان ، آن داغتر و داغتر در آن وجود دارد.
ببینید ، خورشید بود ضرب و شتم کردن و گرم کردن آهن بیشتر و بیشتر همه
زمان است.
خب ، وقتی شما گرم هستند ، به این ترتیب ، هر چیزی کمی به شما موجب تحریک.
وقتی که من مماشات ، من مانند یک جعبه های حاوی ظروف rattled ، و این مرا اذیت و علاوه بر من
به نظر می رسد برای ایستادن که سپر slatting و banging ، در حال حاضر در مورد سینه ام ، در حال حاضر
در اطراف پشت من ، و اگر من را به یک کاهش یافته
راه رفتن مفاصل من creaked و screeched در راه است که خسته کننده که فرقون می کند ،
و ما هر نسیم که در آن راه رفتن را ایجاد کنید ، من برای گرفتن سرخ شده در آن
اجاق گاز و علاوه بر این ، ساکت تر شما رفت
آهن سنگین تر بر شما حل و فصل و تن بیشتر و بیشتر به نظر می رسید
وزن در هر دقیقه.
و شما تا به حال باید همیشه در حال تغییر دستها ، و عبور نیزه خود را به دیگر
پا ، آن را آنقدر کسل کننده برای یک دست به آن را نگه زمانی در یک زمان.
خوب ، می دانید ، هنگامی که شما در آن راه تعریق ، در رودخانه ها ، می آید یک زمان وجود دارد زمانی که شما --
زمانی که شما -- خوب ، هنگامی که شما خارش. شما در داخل ، دست های خود را در خارج ، پس
شما ، چیزی جز آهن بین.
این چیزی است که نور نیست ، اجازه دهید آن صدا که آن را ممکن است.
اولین بار آن را یک جا و پس از آن دیگر و پس از آن بیشتر ، و آن را در گسترش و می رود
گسترش است ، و در آخرین این سرزمین همه اشغال شده است ، و هیچ کس نمی تواند تصور آنچه که شما
احساس می کنم ، و نه نامطبوع آن است.
و هنگامی که آن را به بدترین رو بود ، و آن را به من به نظر می رسید که من نمی توانستم ایستادگی
هر چیزی بیشتر ، پرواز را از طریق میله های زندان و بر روی بینی من حل و فصل ، و میله
گیر کرده و نمی خواهد کار شدند ، و من
گیر بالا می شوند ؛ و من فقط می تواند لرزش سر من ، که پخت گرم توسط این
زمان و پرواز -- خوب ، می دانید چگونه پرواز عمل می کند وقتی که او یقین -- او فقط
فکر تکان دادن به اندازه کافی از تغییر
بینی به لب ، و لب به گوش و وزوز و وزوز همه اطراف ، و در حفظ
نورپردازی و گاز گرفتن ، در راه است که یک فرد ، در حال حاضر آنقدر مضطرب بود که من ،
به سادگی نمی تواند بایستد.
بنابراین من در داد ، و Alisande از کشتی بیرون اوردن کلاه و تسکین من از آن است.
سپس او راحتی از آن خالی و ذهن را پر از آب و نوشیدم
و سپس ایستاد ، و او ریخت و بقیه را در داخل زره است.
کسی نمی تواند فکر می کنم چقدر طراوت آن بود.
او ادامه داد : برای واکشی و بریزید تا زمانی که من به خوبی خیس شده بود و کاملا راحت است.
خوب بود به بقیه -- و صلح است. اما هیچ چیز در این زندگی کاملا بی نقص ،
در هر زمان.
من یک لوله ساخته شده بود در حالی که به عقب ، و همچنین برخی از توتون و تنباکو بسیار عادلانه ، نه واقعی
چیز ، اما آنچه برخی از هندی استفاده کنید : داخل پوست بید ، خشک.
این وسایل رفاهی در کلاه شده بود و در حال حاضر من به آنها بود دوباره ، اما منطبق است.
به تدریج ، به عنوان زمان به همراه عینک ، یک حقیقت آزار دهنده در بر من متحمل
درک -- که ما آب و هوا متصل بودند.
تازه کار مسلحانه می تواند اسب خود را بدون کمک و مقدار زیادی از آن سوار ندارد.
شنی کافی نیست ، به اندازه کافی نیست برای من ، به هر حال.
ما مجبور بودیم صبر کنید تا کسی باید آمد همراه است.
انتظار ، در سکوت ، که دلپذیر به اندازه کافی بوده است ، برای من پر بود از ماده
برای انعکاس ، و می خواستم آن را فرصتی برای کار به من بدهید.
من می خواستم را امتحان کنید و فکر می کنم از چگونه آن را که مردان منطقی و یا حتی نیمه منطقی بود
می تواند همیشه برای پوشیدن زره ، با توجه به ناراحتی خود را آموخته اند و چگونه
آنها موفق شده بود برای نگه داشتن چنین مد
هنگامی که آن را برای نسل های ساده بود که آنچه که من به روز رنج می برد به حال آنها را به حال به حال
رنج می برند همه روز از زندگی خود را.
فکر می کنم که از من می خواستم ، و علاوه بر من می خواستم به فکر می کنم برخی از راه را برای اصلاح این
بد و متقاعد کردن مردم به مد احمقانه مرد از ؛ اما فکر می کردم
از این سوال در شرایط.
شما نمی میتواننند فکر کنند ، که در آن شنی بود. او موجودی کاملا فرمانبردار و خوب بود
دل ، اما او تا به حال یک جریان از بحث بود که به عنوان ثابت به عنوان یک آسیاب ، ساخته شده و سر خود را
درد مانند drays و واگن در یک شهر است.
اگر او تا به حال تا به حال چوب پنبه او می شده اند راحتی.
اما شما می توانید چوب پنبه این نوع نیست ؛ آنها میمیرند.
تق تق او بود که در تمام طول روز ، و شما چیزی قطعا رخ می دهد که فکر می کنم خود را
کار می کند ، و. اما نه ، آنها از نظم و هرگز به رو ، و او تا به حال هرگز به کساد کردن
کلمه است.
او می تواند عمل خرد کردن یا اسیاب کردن ، و پمپ ، و دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن و وزوز توسط هفته ، و توقف هرگز به نفت
و یا ضربه از. و در عین حال نتیجه تنها چیزی جز بود
بادی است.
او هر ایده را به حال هرگز ، هر گونه بیش از مه تا به.
او ادم پرحرف کامل بود من برای فک ، چانه ، فک ، بحث ، صحبت ، صحبت ، سخن تند و ناشمرده ،
سخن تند و ناشمرده ، سخن تند و ناشمرده ، اما به همان خوبی که او می تواند.
من تا به حال آسیاب او فکر نیست که آن روز صبح ، در حساب داشتن لانه که هورنتس از
دیگر مشکلات ، اما بیش از یک بار در بعد از ظهر من تا به حال می گویند :
"نگاهی استراحت ، فرزند ، راه شما با استفاده از تمام هوای داخلی ، این پادشاهی
برو به واردات به - فردا ، و اتمام حجت وزارت خزانه داری کم به اندازه کافی و بدون
است. "