Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XII عقب نشینی غار
در حالی که این انجام شده بود ، من کاملا بی دقت از امور دیگر من نیست ، برای من تا به حال
نگرانی های بزرگ بر من برای من کمی گله بز : آنها نه تنها عرضه آماده شد
من در هر فرصتی ، و شروع به
کافی است برای من ، بدون هزینه پودر و شات ، بلکه بدون
خستگی بعد از شکار های وحشی ، و من بیزار از دست دادن استفاده از آنها ،
و آنها را تا پرستار را دوباره و دوباره به همه.
برای این منظور ، پس از بررسی های طولانی ، من فکر می کنم اما می تواند از دو راه برای حفظ
آنها را : یکی بود ، برای پیدا کردن یکی دیگر از محل مناسب برای حفر غار زیر زمینی ، و به
درایو آنها را به آن هر شب و
دیگر به محدود کردن دو یا سه بیت را کمی از زمین ، از راه دور از یک دیگر ، و
تا آنجا که من می تواند پنهان ، که در آن ممکن است حدود نیمی از یک دوجین بز جوان را در هر
مکان ؛ به طوری که اگر هر فاجعه رخ داده به
گله به طور کلی ، من ممکن است قادر به افزایش آنها را دوباره با مشکل کمی و
زمان : و این هر چند آن را یک معامله خوب از زمان و نیروی کار نیاز ، من تصور می شد
طراحی منطقی ترین.
بر این اساس ، من صرف زمان برای پیدا کردن بخش های بازنشسته و از این جزیره و من
تن به تن بر ، که به عنوان خصوصی ، در واقع ، به عنوان قلب من را می خواهید : از آن بود
کمی مرطوب قطعه زمین در وسط
از جنگل توخالی و ضخیم ، که در آن ، به عنوان مشاهده است ، من تقریبا از دست رفته یک بار قبل از خودم ،
تلاش برای بازگشت به آن روش از بخش شرقی جزیره است.
در اینجا من یک قطعه واضح و روشن از زمین ، نزدیک three هکتار ، بنابراین با جنگل احاطه شده است که
آن را تقریبا به یک محفظه از طبیعت شد : دست کم ، آن را نمی خواست نزدیک بسیار کار
آن را به عنوان قطعه دیگری از زمین من سخت در کار کرده بودند.
من بلافاصله رفت تا با این قطعه از زمین کار می کنند ، و در زمان کمتر از یک ماه
من تا به حال حصار دور آن است که گله من ، یا گله ، آن را به تماس است که شما می کنید ، که
نه چندان وحشی در حال حاضر به عنوان در ابتدا به آنها ممکن است
تصور می شود ، به اندازه کافی در آن امن : این کار ، بدون هیچ گونه تاخیر بیشتر ، من
حذف ten جوان او ، بز و دو بز ، او را به این قطعه ، و هنگامی که آنها
من همچنان وجود دارد به کامل حصار تا
من آن را به عنوان به عنوان دیگر امن ساخته شده بود ، که ، با این حال ، من در اوقات فراغت بیشتر بود ، و
من آن زمان تا زمان بیشتری را توسط یک معامله بزرگ.
این کار من در هزینه شده بود ، صرفا از دغدغه های من در حساب از
چاپ پای یک مرد ، برای هنوز من تا به حال هرگز هیچ موجودی انسان نزدیک
جزیره ، و من در حال حاضر زندگی می کردند به حال دو سال تحت
این تشویش ، که ، در واقع ، زندگی من ساخته شده بسیار کمتر و راحت تر از آن بود
قبل از آن ، ممکن است به خوبی می دانند که هر آنچه در آن است که در تصور ثابت زندگی می کنند
دام از ترس از مرد است.
و این من باید مشاهده ، با غم و اندوه ، بیش از حد ، که در اضطراب از ذهن من تا به حال بزرگ
برداشت همچنین از بخش های مذهبی از افکار من ، برای ترس و وحشت از
در حال سقوط به دست وحشی و
آدم خواری تا بر روح من ذخیره کردن ، که من به ندرت خود را در خلق و خوی به علت در بر داشت برای
برنامه به ساز من ، حداقل ، نه با آرامش و متانت استعفای روح
که من معتاد به : من نه به دعا
خدا به عنوان تحت رنج و فشار از ذهن ، احاطه شده با خطر ، و در
انتظار می رود هر شب از به قتل و بلعیدم قبل از صبح ، و من باید
شهادت ، از تجربه من ، که خلق و خوی
صلح ، شکر کردن را آموخته ، عشق و محبت ، بسیار مناسب تر از قاب
برای نماز از وحشت و اضطراب : و در ترس از
فساد قریب الوقوع ، یک مرد بیشتر مناسب است
برای یک عملکرد آرام از وظیفه دعا به خدا از او برای توبه است
در بستر بیماری ، برای این discomposures بر ذهن ، به دیگران بدن.
و اضطراب از ذهن باید
دعا ، لزوما به عنوان بزرگ به عنوان یک ناتوانی که از بدن ، و بسیار بیشتر می شود
به خدا که به درستی یک عمل از ذهن ، نه از بدن.
اما به در است.
پس از من به ترتیب به حال یک بخش از سهام من کمی زندگی می کنند ، من در مورد تمام رفت
جزیره ، جستجو برای دیگر محل خصوصی به مانند دیگر سپرده ، زمانی که ،
سرگردان تر به نقطه غرب از
جزیره از من تا به حال انجام داده بود هنوز ، و به دنبال به دریا ، من فکر کردم دیدم که یک قایق
بر دریا ، در فاصله بزرگ است.
من یک لیوان یا دو دیدگاه در یکی از سینه ملوانان ، که من نجات پیدا کرده بود
از کشتی ما ، اما من آن را به حال در مورد من نیست ، و این بود تا از راه دور است که من نمی
چه به از آن ، هر چند که من در نگاه
آن تا چشم من قادر به نگه داشتن به نگاه دیگر نیست ، که آیا آن یک قایق بود و یا
من نمی دانم ، اما به عنوان من از تپه فرود من می تواند بیشتر از آن را ببینید ، بنابراین من
به آن و تنها من به حل و فصل بیشتر
بدون دیدگاه شیشه ای در جیب من است.
وقتی که من پایین آمده بود ، تپه را به انتهای این جزیره ، که در آن ، در واقع ، من شده بود ، هرگز
قبل از اینکه ، من در حال حاضر متقاعد شده بود که از دیدن نسخه قابل چاپ پای یک مرد بود
چنین چیزی عجیب و غریب در این جزیره به عنوان من
تصور : و اما آن را به صرفه جویی های ویژه بود که من از طرف ریخته بود
این جزیره که در آن وحشی آمد هرگز ، من باید به راحتی شناخته شده اند که هیچ چیز بود
بیشتر از برای canoes از
اصلی ، زمانی که آنها رخ داده است که کمی بیش از حد در دریا ، به ساقه به سمت که
این جزیره برای بندر : به همین ترتیب ، آنها اغلب به عنوان ملاقات کرد و مبارزه خود را در canoes ،
فاتحان ، داشتن گرفته شده است هر زندانی ،
که آنها را به این ساحل ، که در آن ، با توجه به آداب و رسوم وحشتناک خود را ، که
تمام آدم خواری ، آنها کشتن و خوردن آنها را که از آخرت.
وقتی که من آمده بود پایین تپه به ساحل ، به من گفت : بالا ، که SW. نقطه از
جزیره ، من کاملا مبهوت و شگفت زده بود و نه ممکن است برای من
ابراز وحشت از ذهن من در دیدن
ساحل با جمجمه ، دستها ، پاها ، استخوان ها و دیگر بدن انسان را گسترش و
به خصوص من مشاهده جایی که در آن آتش ساخته شده است ، و یک دایره در حفر
زمین ، مانند یک کابین خلبان ، جایی که من قرار
wretches وحشیانه بود ، شنبه به feastings انسان خود را بر بدن خود
دیگر ، موجودات.
من تا با چشم از این چیز ها شگفت زده شده بود ، که من سرگرم هیچ مفاهیم
هر گونه خطر به خودم از آن برای مدتی طولانی : همه دغدغه های من در به خاک سپرده شدند
افکار از چنان عظمتی از غیر انسانی ،
جهنمی خشونت و وحشت از فساد از طبیعت انسانی ، که ، هر چند من
حال از آن را شنیده و اغلب ، با این حال من در نزدیکی یک نظر از قبل از هرگز تا به حال ، در کوتاه مدت ، من تبدیل
دور صورت من از منظره زشت. من
معده بیمار رشد کرد ، و من فقط در نقطه غش و ضعف بود ، زمانی که طبیعت مرخص
این اختلال از معده من و داشتن با خشونت غیر معمول استفراغ ، من بود
کمی بهبود است ، اما نمی تواند تحمل به ماندن
در یک لحظه ، پس من تا تپه بار دیگر با تمام سرعت می تواند به من ، و
در نسبت به زندگی خود من راه می رفت.
وقتی که من کمی از آن بخش از جزیره من بود هنوز چندی ، به عنوان شگفت زده ،
و پس از آن ، دوره نقاهت من خودم با محبت نهایت از روح من نگاه ، و ،
با سیل اشک در چشمان من ، به خدا
با تشکر ، که بسیاری اول من در یک بخش از جهان که در آن من است به حال بازیگران
از موجودات وحشتناک و مانند این ، و که ، هر چند که من تا به حال محترم من در حال حاضر
وضعیت بسیار اسفناک است ، اما به من داده بود
وسایل رفاهی بسیاری در آن است که من تا به حال هنوز هم بیشتر به سپاسگزاری از شکایت
از : و بالاتر از همه ، که من تا به حال ، حتی در این وضعیت پر از بدبختی ، آرامش است
با علم به خود ، و به امید
از نعمت خود را : که در آن سعادت بود ، بیش از اندازه کافی معادل تمام
بدبختی که من ، رنج می برد به حال و یا می تواند رنج می برند.
در این چارچوب از شکر کردن را آموخته من به خانه رفتم به قلعه من ، و شروع به بسیار ساده تر
در حال حاضر ، به ایمنی از شرایط من ، از هر زمان دیگری قبل از من : برای من مشاهده کرده است که
این wretches به این جزیره آمده و هرگز در
جستجو از آنچه آنها می تواند ، شاید به دنبال ندارد ، مایل نیست ، و یا انتظار نیست
هر چیزی در اینجا و داشتن اغلب ، بدون شک ، شده است تا تحت پوشش ، بخشی از آن چوبی
بدون پیدا کردن چیزی برای هدف خود را.
من می دانستم که من در اینجا شده بود در حال حاضر تقریبا هیجده سال ، و حداقل هرگز نمی دیدم صدای پای
موجود قبل از انسان وجود دارد و ممکن است من هیجده سال بیشتر به عنوان به طور کامل پنهان
بود که من در حال حاضر ، اگر من خودم کشف نیست.
به آنها ، که من تا به حال هیچ شیوه به مناسبت به انجام آن در حال کسب و کار من تنها به حفظ
خودم را به طور کامل پنهان است که در آن من بود ، مگر اینکه من نوعی بهتر از موجودات
از آدم خواری را به خودم به شناخته شده است.
با این حال من سرگرم چنین نفرت از wretches وحشیانه است که زبان من شده اند
از ، و از رنجور ، سفارشی و غیر انسانی از بلعیدن و خوردن یک دیگر است ،
ادامه داد که من افسرده و غمگین ، نگه داشته و
در دایره نزدیک به خود را برای تقریبا دو سال بعد از این : وقتی که من می گویند دایره خود من ،
من از آن من مزارع three - viz باشد. قلعه من ، صندلی کشور من (که به نام من
باغ) ، و محوطه در جنگل من : نه
آیا من بعد از این برای هر گونه استفاده از یک محفظه برای بز من ، برای
نفرت است که طبیعت به من داد به این wretches جهنمی شد از جمله ، که من به عنوان بود
ترس از دیدن آنها را به عنوان شیطان از دیدن خود.
من خیلی به عنوان و نه به بعد از قایق من نگاه تمام این زمان ، آغاز کرد اما نه به
فکر می کنم از ساخت یکی دیگر برای من نمی تواند فکر می کنم از همیشه تلاش بیشتر به
را دور قایق دیگر این جزیره به
من ، تا مبادا من باید با برخی از این موجودات در دریا ملاقات ، که در این صورت ، اگر من تا به حال
اتفاق افتاده است را به دست آنها افتاده اند ، من می دانستم که آنچه را که باید مقدار زیادی است.
زمان ، با این حال ، و رضایت من تا به حال که من در هیچ خطر کشف شد
توسط این افراد ، شروع به پاک شدن تشویش های من در مورد آنها ، و من شروع به زندگی می کنند
فقط در همان شیوه ای تشکیل شده است به عنوان قبل از ،
تنها با این تفاوت که من استفاده می شود احتیاط بیشتر ، و چشم من بیشتر در مورد من نگه داشته
از من قبل از ، تا مبادا من باید اتفاق می افتد به توسط هر یک از آنها دیده می شود ، و به خصوص ، من
بود محتاط تر از شلیک تفنگ من ، تا مبادا
هر کدام از آنها ، که در این جزیره ، باید اتفاق می افتد به آن را بشنود.
بنابراین ، به صرفه جویی بسیار خوب به من که من خودم با یک مبله به حال
اهلی از نژاد بز ، و که من بدون نیاز به هر گونه اطلاعات بیشتر در مورد شکار جنگل ، یا شلیک
در آنها را ، و اگر من گرفتن هر یک از آنها
پس از این ، آن را با تله و snares بود ، که من قبل از انجام داده بود ، به طوری که به مدت دو سال
بعد از این من معتقدم که من اسلحه من هرگز به یک بار از کار اخراج کردن ، گرچه من هرگز بدون
آن ، و چه شد ، به عنوان ذخیره به حال سه
اسلحه از کشتی ، من همیشه آنها را با من انجام شده ، و یا حداقل دو نفر از آنها ،
چسبیدن آنها را در پوست بز کمربند من.
من هم furbished تا یکی از cutlasses بزرگ است که من از کشتی بود ، و
من یک تسمه به آن آویزان نیز در پس بود که من در حال حاضر عضو سخت ترین را به نگاه
در زمانی که من در خارج از کشور رفت ، اگر شما به اضافه
توضیحات سابق خودم خاص از دو اسلحه ، و قداره حلق آویز در
در کنار من در یک کمربند ، اما بدون غلاف.
چیزهایی که در نتیجه ، به من گفته اند ، برای برخی از زمان ، من به نظر می رسید ، مگر این
هشدار ، به آرامش سابق من ، آرام راه زندگی کاهش می یابد.
همه این کارها تمایل به من نشان بده و بیشتر و بیشتر تا چه حد وضعیت من بود از
بدبختی ، در مقایسه با برخی دیگر ، نه ، به ویژه بسیاری از دیگر از زندگی که در آن
ممکن است خدا راضی به مقدار زیادی ساخته شده است.
من به کمی repining بازتاب چگونه خواهد بود وجود دارد در میان نوع بشر را در
هر گونه شرایط زندگی اگر مردم ترجیح می دهند که وضعیت خود را با آن مقایسه
که بدتر از آن ، به منظور سپاسگزار ،
همیشه از مقایسه آنها با کسانی که بهتر است ، برای کمک به خود
murmurings و complainings.
همانطور که در شرایط حاضر من واقعا بسیاری از چیزهایی که من می خواستم وجود دارد ، بنابراین
در واقع من فکر کردم که frights من در مورد این wretches وحشی شده بود ، و
نگرانی من تا به حال در برای خود من شده است
حفظ ، را گرفته بود به لبه اختراع من ، برای راحتی خود من ، و من
حال کاهش یافته است طراحی خوب ، که من تا به حال یک بار افکار من بر خم ، و آن این بود که سعی
اگر من می تواند برخی از جو را به من را ندارد
مالت ، و سپس سعی کنید به خودم برخی از آبجو دم.
این واقعا یک فکر غریب ، و من خودم reproved اغلب برای سادگی
آن : برای من در حال حاضر شاهد خواهد بود وجود دارد که می خواهید از چند چیز لازم را به
ساخت آبجو من است که آن را غیر ممکن خواهد بود
برای من به عرضه ، به عنوان ، اول ، casks برای حفاظت از آن در ، که در آن چیزی است که ، عنوان شد
من در حال حاضر مشاهده ، من می تواند قطب نما هرگز : نه ، گرچه صرف نه تنها بسیاری از
روز ، اما هفته ها ، نه ماه ، در تلاش آن است ، اما به هیچ هدف.
در وهله بعدی ، من تا به حال هیچ hops ، آن را به نگه داشتن ، هیچ مخمر ، آن را به کار می کنند ، هیچ مس
یا کتری ، آن را به جوش و در عین حال با همه این چیزها را می خواهند ، من قطعا اعتقاد دارند ، به حال
frights و ترور نمی کنم من در مورد بود
وحشی مداخله ، من آن را به عهده گرفته بود ، و شاید آن را آورده به تصویب بیش از حد ، برای
من به ندرت به بیش از هر چیزی و بدون انجام آن ، هنگامی که یک بار من آن را در من
سر را به آن آغاز شد.
اما اختراع من در حال حاضر اجرا کاملا یکی دیگر از راه ، برای شب و روز من می تواند از هیچ چیز فکر می کنم
اما چگونه ممکن است بعضی از هیولاها در مقابل مجازات بیرحمانه خود را ، خونین نابود
سرگرمی ، و در صورت امکان ذخیره آنها باید قربانی را در اینجا به از بین ببرد.
این را تا حجم بزرگتر از این کار تمام شده است در نظر گرفته شده به مجموعه را
تمام contrivances من از تخم در آمده ، و یا نه بر brooded ، در افکار من ، برای
از بین بردن این موجودات ، و یا حداقل
ترس آنها را ، تا که به جلوگیری از آینده خود را اینجا بیشتر : اما همه این بود
نافرجام ، چیزی ممکن است به اثر است ، مگر من به وجود این کار را انجام
خودم : و آنچه می تواند یک مرد را در میان
آنها ، زمانی که ممکن است وجود دارد شاید بیست یا سی از آنها را همراه با دارت خود را ،
یا کمان و فلش ، که با آنها می تواند شلیک به عنوان واقعی به یک علامت می تواند به عنوان من
با تفنگ من؟
گاهی اوقات من فکر کردم اگر حفر سوراخ در زیر جایی که آنها ساخته شده خود را به آتش ، و
قرار دادن در پنج یا شش پوند باروت ، که ، زمانی که آنها خود را به آتش مشتعل است ، به
در نتیجه آتش سوزی ، و منفجر کردن همه
که در نزدیکی آن : اما به عنوان ، در وهله اول ، من باید تمایلی به زباله تا
پودر بسیار بر آنها ، ذخیره شدن من در حال حاضر در مقدار از یک بشکه نفت ، پس
من نه می تواند مطمئن باشد از آن خارج شدن در
هر زمان خاص ، هنگامی که آن را ممکن است آنها را شگفت زده و ، در بهترین حالت ، که آن را کمی انجام
بیش از ضربه آتش خود را در مورد گوش و وحشت آنها را ، اما کافی نیست
را به جای رها کردن آنها : پس من آن را گذاشته
کنار گذاشته و سپس پیشنهاد کرد که من خودم در کمین در برخی از مکان مناسب محل ،
با من سه تفنگ تمام دو بارگذاری می شود ، و در وسط مراسم خونین خود اجازه
پرواز در آنها ، زمانی که من باید مطمئن شوید که برای کشتن
زخم و یا شاید دو یا سه در هر گلوله و سپس سقوط در بر آنها با من
سه تفنگچه و شمشیر من ، من ساخته شده ، اما هیچ شکی وجود ندارد که اگر بود twenty وجود دارد ، من باید
کشتن همه آنها را.
علاقه داشتن به این افکار من برای چند هفته خوشحال ، و من بود پر از آن است که من اغلب
خواب از آن ، و گاهی اوقات که من فقط قصد این بود که اجازه پرواز آنها را در خواب من.
من تا کنون با آن را در خیال من می رفت که من خودم چندین روز کار برای پیدا کردن
از مکان های مناسب به خودم را در یک دسته نظامی کمین کرده ، به من گفت ، به آنها را برای تماشا ،
و من اغلب به جای خود ،
که اکنون رشد کرده بود ، بیشتر آشنا برای من ، اما در حالی که ذهن من بود به این ترتیب با پر
افکار انتقام و خونی قرار دادن بیست یا سی از آنها را به شمشیر ، که من
ممکن است از آن تماس ، وحشت من در محل بود ،
و در سیگنال از wretches وحشیانه بلعیدن یکدیگر ، abetted من
کینه توزی.
خوب ، در طول من پیدا کردم که در کنار تپه جایی که من از این رضایت ممکن است
امن تا من هر یک از قایق خود را در آینده صبر و ممکن است پس از آن ، حتی قبل از آنها
خواهد بود در ساحل آماده است ، انتقال
خودم ، دیده نشده را به برخی از بیشه درختان در که یکی از آنها بود بزرگ تو خالی وجود دارد
به اندازه کافی برای من به طور کامل پنهان است و وجود دارد ممکن است بنشینید و خود را مشاهده تمام خونین
doings ، و هدف خود را در کامل من
سر ، تا زمانی که آنها نزدیک به هم بوده که این امر می تواند در کنار غیر ممکن است که من
باید به ضرب گلوله از دست من ، یا که من می توانم شکست زخمی شدن سه یا چهار نفر از آنها در اولین
شات.
در این محل ، و سپس ، من به حل و فصل به انجام طراحی های من ، و بر این اساس من آماده two
muskets و عادی من fowling تکه.
دو muskets من با یک بند از هر راب بارگذاری می شود ، و چهار یا پنج کوچکتر
گلوله ها ، به اندازه گلوله تپانچه و fowling تکه من با نزدیک به یک لود شده
تعداد انگشت شماری از قو شات از بزرگترین اندازه من
همچنین اسلحه را با چهار گلوله هر لود ، و ، در این وضعیت ، به خوبی
با مهمات برای بار دوم و سوم ارائه شده ، من برای خودم از من آماده
سفر.
پس از من گذاشته بودند ، در نتیجه این طرح از طرح من ، و در خیال من آن را در
عمل ، من به طور مداوم ساخته شده است تور من هر روز صبح به بالای تپه ، که در
قلعه از من ، که من آن را به نام ، در حدود سه
مایل یا بیشتر ، برای دیدن اگر من می تواند هر قایق به دریا مشاهده ، در آینده نزدیک
جزیره ، و یا ایستاده به بیش از آن ، اما من به تایر از این وظیفه سخت را آغاز کرد ، بعد از من
به حال برای دو یا سه ماه به طور مداوم نگه داشته
به تماشای من است ، اما همیشه پشت و بدون هر گونه کشف آمد. وجود دارد که در تمام که نه ،
زمان ، شده است که دست کم به ظاهر ، نه تنها در یا نزدیک ساحل ، اما در مجموع
اقیانوس ، تا آنجا که چشم و یا شیشه ای من می تواند هر راه برسد.
تا زمانی که من حفظ تور های روزانه من به تپه ، به نگاه کردن ، تا زمانی که من نیز حفظ می
قدرت طراحی من ، و روح من به تمام در حالی که در مناسب به نظر می رسید
قاب برای طوری ظالمانه اعدام به عنوان
کشته شدن بیست یا سی وحشی برهنه ، برای جرمی که من در همه حال وارد
به هر بحث در افکار من ، دورتر از هر گونه احساسات من بودند ، در ابتدا
اخراج شده توسط وحشت من در درک
سفارشی غیر طبیعی از مردم آن کشور ، که ، به نظر می رسد ، دچار شده بود
توسط پراویدنس ، در حالت عاقلانه او از جهان ، به هیچ راهنمای دیگر از آن
از شنیع خود و vitiated
احساسات و در نتیجه ، در سمت چپ بودند و شاید تا برای برخی از سنین شده بود ، به عمل
از جمله چیزهای زشت ، آداب و رسوم و دریافت چنین وحشتناک ، به عنوان چیزی جز طبیعت ،
به طور کامل توسط بهشت رها شده ، و actuated
توسط برخی از فساد جهنمی ، می توانست آنها را به اجرا شود.
اما اکنون ، وقتی که ، به من گفت ، من شروع به خسته از گردش بی ثمر که من
تا زمانی و تا کنون هر روز صبح بیهوده ساخته شده بود ، بنابراین به نظر من از عمل خود
شروع به تغییر می دهد و من ، با کولر آغاز شد
آرام تر و افکار ، به نظر من که قرار بود برای شرکت در چه مقام و یا تماس
من تا به حال وانمود قاضی و جلاد را بر این مردان به عنوان جنایتکاران ،
آنها بهشت مناسب برای بسیاری تصور می شد که
سن را به رنج می برند بدون مجازات به در ، و به عنوان آن جلادان از او
قضاوت one پس از دیگری ، تا چه حد این افراد مجرم در برابر من بود ، و چه
حق من تا به حال در نزاع از شرکت
که خون promiscuously که آنها بر یکدیگر اطلاق می شود.
من اغلب با خودم بحث به این ترتیب : "چگونه قضات چه خود خدا من می دانم که در
این مورد خاص؟
این است که برخی از این افراد این کار را به عنوان یک جرم مرتکب نشده ، آن را در برابر خود نمی باشد.
وجدان خود لحن سرزنش آمیزی و یا نور آنها را ملامت گر ، آنها نمی دانند که آن را به
جرم ، و سپس آن را در مخالفت متعهد
از عدالت الهی است ، همانطور که ما تقریبا در تمام گناهان ما متعهد است.
آنها فکر می کنم که بیشتر جرم و جنایت به کشتن اسیر گرفته شده در جنگ از ما به کشتن
گاو نر ، یا به خوردن گوشت انسان از ما به خوردن گوشت گوسفند ".
وقتی که من در نظر گرفته این کمی ، آن را دنبال لزوما بود که من قطعا
در اشتباه است. که این افراد قتل نیست ، به این معنا که قبل از من بود
آنها را در افکار من را محکوم کرد ، هر
از کسانی که مسیحیان قاتلان که اغلب به اعدام زندانیان در گرفته بود
نبرد و یا بیشتر ، بر بسیاری از موارد ، قرار دادن کل نیروهای نظامی از مردان به
شمشیر ، بدون دادن سه ماهه ، هر چند که آنها سلاح خود را زمین انداخت و مشاهده کنید.
در وهله بعد ، آن را به من رخ داده است که اگر چه استفاده از آنها به یک دیگر
شد و در نتیجه خشن و غیر انسانی است ، اما واقعا چیزی به من : این افراد به حال انجام شده
من بدون هیچ گونه آسیبی : که اگر آنها تلاش ، و یا من
شاهد آن لازم باشد ، برای حفظ فوری من ، بر آنها سقوط ، چیزی
ممکن است برای آن گفت : اما من که هنوز از قدرت خود بود ، و آنها واقعا تا به حال هیچ
دانش از من ، و در نتیجه هیچ طراحی
بر من ، و بنابراین آن نمی تواند فقط برای من بر آنها پاییز ؛ که این
توجیه رفتار از اسپانیایی ها در تمام barbarities خود را در عمل امریکا ،
جایی که آنها را نابود میلیون ها نفر از این
مردم ، که ، با این حال آنها idolators و وحشی بودند ، و به حال چند خونین و
مراسم وحشیانه در آداب و رسوم خود را ، مانند قربانی انسان را به بت های خود را ،
بود نشده است ، به اسپانیایی ، بسیار
مردم بی گناه و که ریشه آنها را به خارج از کشور است ، از صحبت با
نهایت نفرت و نفرت حتی توسط اسپانیایی ها خود را در این زمان ، و
توسط همه کشورهای مسیحی از اروپا ،
به عنوان یک دکان قصابی صرف ، یک قطعه خونین و غیر طبیعی از ظلم و بیداد ، غیر قابل توجیه یا به
خدا یا مرد ، و برای آن نام یک اسپانیایی است محسوب می شود هراسان شده و
وحشتناک ، به تمام افراد بشریت و یا از
شفقت مسیحی ، به عنوان اگر پادشاهی اسپانیا به خصوص برجسته برای
تولید از یک نژاد از مردان بودند که بدون اصول حساسیت به لمس ، و یا مشترک
روده از ترحم به بدبختی است ، که
محسوب می شود نشان از خلق و خوی سخاوتمندانه در ذهن.
این ملاحظات من واقعا به یک مکث ، و به یک نوع از توقف کامل قرار داده و من
شروع به کم و کمی به طراحی کردن من ، و به نتیجه گیری من اشتباه گرفته بود
اقدامات در حل من برای حمله به
وحشی ، و بود که به کسب و کار من دخالت با آنها را ، مگر اینکه به اول
به من حمله کرد و این به آن کسب و کار من ، در صورت امکان ، برای جلوگیری از این بود : اما ، اگر من
و توسط آنها کشف شد حمله کرد ، من می دانستم که وظیفه من.
از سوی دیگر ، من با خودم استدلال می کردند که واقعا این راه به ارائه شد
خودم ، اما به طور کامل به تباهی و نابودی خودم ، برای من ، مگر اینکه مطمئن شوید که برای کشتن هر
که نه تنها باید در ساحل در می شود
آن زمان است ، اما نباید در ساحل می آیند پس از آن ، اگر اما یکی از آنها
فرار به کشور خود را به مردم آنچه اتفاق افتاده ، آنها را دوباره و دوباره آمده توسط
هزاران نفر را به انتقام مرگ خود را
همراهان ، و من فقط باید به خودم را تخریب خاص ، که ، در
در حال حاضر ، من تا به حال هیچ شیوه ای برای از مناسبت.
پس در کل ، من که باید ، نه در اصل و نه در سیاست به این نتیجه رسیدند ، یک راه
و یا دیگر ، به خودم نگرانی در این رابطه : که کسب و کار من ، همه به معنی امکان پذیر شد
برای پنهان کردن خود از آنها ، و نه به
ترک دست کم برای ثبت نام در آنها را حدس بزنید که توسط موجودات زنده بر هر گونه وجود دارد
جزیره - I شکل انسان باشد.
دین در این قطعنامه محتاطانه پیوست و من در حال حاضر متقاعد شده بود ، بسیاری از
راه ، که من کاملا از وظیفه من وقتی که من تمام تخمگذار طرح های خونین من
نابودی موجودات بی گناه ، من بی گناه به عنوان به من.
همانطور که به جنایات آنها به جرم نسبت به یکدیگر ، من تا به حال هیچ ربطی به
با آنها ، آنها بودند ، ملی ، و من باید آنها را ترک کنید به عدل خدا ، که
فرماندار کشورها ، و می داند که چگونه ، توسط
مجازات های ملی ، به مجازات عادلانه برای جرایم ملی ، و به
قضاوت عمومی را بر کسانی که توهین در یک روش عمومی ، توسط روش های مانند
او بهترین لطفا.
این به نظر می رسد ، بنابراین برای من روشن در حال حاضر ، که هیچ چیز رضایت بیشتر بود به من
از من تا به حال شده است رنج می برد به یک چیز که من دیدم به دلیل زیادی را به
باور می شده اند کمتر از گناه
که قتل عمدی اگر من آن را متعهد شده بود ، و من به لطف ترین فروتن در من داد
زانو را به خدا ، که او در نتیجه من از خون guiltiness تحویل داده ، او را به beseeching
من از حمایت او اعطا کند ،
که من ممکن است سقوط به دست از وحشی ، و یا که من ممکن است وضع من
دست بر آنها ، مگر اینکه من تا به حال یک تماس روشن تر از آسمان برای انجام آن ، در دفاع از من
زندگی خود.
در این حالت من برای نزدیک به یک سال پس از این ادامه داد و تا کنون بود و من از
تمایل فرصتی برای کاهش بر این wretches ، که در آن زمان من هرگز
یک بار بالا رفت تپه برای دیدن اینکه آیا وجود دارد
هر کدام از آنها در چشم شدند ، و یا بداند که آیا هر یک از آنها در ساحل شده بود ، وجود دارد
یا نه ، که من ممکن است وسوسه به تمدید هر یک از contrivances من در برابر آنها ،
و یا توسط هر گونه سوء استفاده را که ممکن است باعث
در حال حاضر خود را بر آنها قرار می گیرند و فقط این من : من رفتم و حذف قایق من ، که من
حال در طرف دیگر این جزیره ، و انجام آن را تا پایان در شرق
جزیره کامل ، که من آن را به یک کمی زد
خور ، که من در زیر برخی از سنگ های بالا در بر داشت ، و جایی که من ، به دلیل دانست
جریان ، در durst وحشی ، حداقل نه ، با قایق های خود را بر هر گونه آمده است
هر حساب.
با قایق من انجام دور همه چیز وجود دارد که من را ترک کرده بودند که متعلق به او ، هر چند
برای رفتن به آنجا لخت - viz ضروری نیست. دکل و بادبان که برای من ساخته شده بود
او را ، و چیزی شبیه یک لنگر ، اما ،
در واقع ، نمی تواند به نام هر دو لنگر یا چنگک یا قلاب کشتی ، با این حال ، آن را به بهترین بود
می تواند در نوع خود : این همه من حذف شده ، که ممکن است وجود دارد نه کم
سایه برای کشف ، و یا به ظاهر از هر
قایق ، و یا از زندگی هر انسانی بر جزیره است.
علاوه بر این ، من خودم را نگه داشته ، و به من گفت ، بازنشسته بیشتر از همیشه ، و به ندرت رفت
از سلول من جز بر اشتغال ثابت من ، من او را به شیر ، بز ، و
مدیریت گله کوچک من در چوب ، که ،
آن را به عنوان کاملا در بخش دیگری از جزیره بود ، از خطر ، برای برخی ، آن را
این است که این مردم وحشی ، که گاهی این جزیره خالی از سکنه ، با هر آمد هرگز
افکار از پیدا کردن هر چیزی در اینجا ، و
در نتیجه از ساحل خاموش هرگز سرگردان ، و من تردید نیست ، اما آنها ممکن است
چندین بار در ساحل بعد از دغدغه های من از آنها از من محتاط ساخته شده بود ،
و همچنین قبل از.
در واقع ، من با برخی از وحشت بر افکار از آنچه وضعیت من نگاه
شده است اگر من بر آنها خرد شده بود و پیش از کشف کرد ، زمانی که برهنه
و غیر مسلح ، به جز با یک اسلحه ، و این که
اغلب تنها با گلوله های کوچک بارگذاری می شود ، من در همه جا راه می رفت ، peeping و مشابه در مورد
جزیره ، برای دیدن آنچه که من می تواند ، آنچه تعجب باید من اگر در ، شده است وقتی که من
کشف نسخه قابل چاپ پای یک مرد ، من
، به جای که بود ، دیده می شود fifteen یا بیست وحشی ، و برای آنها به دنبال من ،
و با تردستی از آنها در حال اجرا امکان فرار من آنها را!
این افکار از این گاهی اوقات بسیار روح من در درون من غرق ، و مضطرب به نظر من تا
بسیار است که من به زودی می تواند آن را بهبود می یابند ، به فکر می کنم چه باید انجام داده اند ، و چگونه من
نه تنها باید شده اند قادر به مقاومت در برابر
آنها را ، اما حتی نباید به حال حضور ذهن کافی برای آنچه که من ممکن است
انجام داده است ، بسیار کمتر از آنچه در حال حاضر ، پس از بررسی بسیار و آماده سازی ، من ممکن است
قادر به انجام.
در واقع ، پس از تفکر جدی از این چیزها ، من سودا ، و
گاهی اوقات آن را در حالی که بزرگ گذشته ، اما من آن را حل و فصل تمام در گذشته را به شکر کردن را آموخته
که به مشیت الهی که به من تحویل داده شده بود
از خطرات بسیاری دیده نشده ، و من از آن mischiefs که من می توانستم نگه داشته بود
هیچ راهی عامل در ارائه شده است از خودم ، از این که دست کم مفهوم نیست
هر چیزی بسته به نوع ، و یا حداقل فرض بودن آن امکان پذیر است.
تازه این تفکر که اغلب به حال به افکار من در زمان سابق آمده است ،
زمانی که اولین بار من شروع به دیدن امیال مهربان بهشت ، در خطر ما
اجرا از طریق در این زندگی ، چگونه زیبا
ما که تحویل ما می دانیم که هیچ چیزی از آن را ، چگونه ، زمانی که ما در یک دوراهی قرار گرفت و ما در حال
آن ، شک و یا تردید که آیا برای رفتن به این راه و یا در آن راه ، یک اشاره راز
ما باید این راه مستقیم ، زمانی که ما در نظر گرفته شده
به راه که : نه ، زمانی که احساس ، تمایل خود ما ، و شاید تا به کسب و کار
به نام ما را به راه دیگر ، با این حال احساس عجیب و غریب به ذهن ، از ما
می دانید چه چشمه نیست ، و ما می دانیم که نیست
چه قدرت ، ما باید این راه را برای رفتن رد کردن و پس از آن باید آن را به نظر می رسد که
به حال ما که راه رفته است ، که ما باید رفته اند ، و حتی به تصور ما باید به
رفته اند ، ما باید از بین برد و از دست داد.
پس از این و بسیاری از بازتاب های پس از آن من آن را به یک قانون خاص با من ،
که هر زمان که من پیدا کردم که نکات مخفی یا فشار از ذهن را به انجام و یا انجام نمی
هر چیزی که ارائه شده ، و یا از رفتن این راه
و یا در آن راه ، من شکست خورده است هرگز به اطاعت از دیکته های مخفی. هر چند که من می دانستم که هیچ دیگر
دلیل آن را از یک فشار یا چنین اشاره آویزان بر ذهن من.
من می تواند نمونه های بسیاری از موفقیت در این رفتار در این دوره از زندگی ام را ،
اما به خصوص در بخش دوم از ساکن این جزیره من ناراضی در کنار
بسیاری از موارد است که آن را به احتمال بسیار زیاد من
ممکن است گرفته اند توجه ، اگر من با همان چشم ها دیده بود که من با مراجعه کنید
در حال حاضر.
اما دیگر خیلی دیر شد به صورت عاقلانه نبوده است ، و من می تواند و نه توصیه می کنند با توجه به تمام مردان ،
که زندگی با حوادث فوق العاده به عنوان معدن حضور داشتند ، و یا حتی
هر چند نه چندان فوق العاده ای ، به اندک
مانند intimations راز پراویدنس ، اجازه دهید آنها را از اطلاعات مخفی می شوند
آنها خواهد شد.
که من نمی باید مورد بحث ، و شاید نمی تواند از حساب ، اما قطعا آنها
اثبات از صحبت از روح ، و یک سری ارتباطات بین تجسم
و کسانی که unembodied ، و یک مدرک به عنوان
می تواند هرگز در برابر که از من به مناسبت به برخی از قابل توجه اند
در موارد باقی مانده از محل اقامت انفرادی من در این مکان ملال انگیز.
به اعتقاد من خواننده از این نمی خواهد فکر می کنم اگر من اعتراف عجیب این است که این
نگرانی ، این خطرات ثابت من در زندگی ، و نگرانی از این که هم اکنون بر من بود ،
پایان دادن به همه اختراع ، و به همه
contrivances که من برای اقامت در آینده من و تسهیلات گذاشته بود.
من تا به حال مراقبت از امنیت من بیشتر در حال حاضر به دست من از مواد غذایی است.
من از او مراقبت به درایو ناخن ، و یا ریز ریز چوب از چوب در حال حاضر ، از ترس سر و صدا من
ممکن است باید شنیده شود : و کمتر از یک تفنگ من آتش به همین دلیل : و بالاتر از
تمام من intolerably ناآرام در هر گونه
آتش ، تا مبادا دود ، که قابل مشاهده است در فاصله بزرگ در روز ، باید از خیانت
من.
به این دلیل ، من حذف شده که بخشی از کسب و کار من است که نیاز به آتش ، مانند
سوزاندن ظروف و لوله ها ، و ج ، به آپارتمان من در جنگل ، که در آن ، پس از من تا به حال
شده است برخی از زمان ، که من پیدا کردم ، برای من غیر قابل بیان
مشاوره ، یک غار طبیعی تنها در زمین ، که رفت و در راه گسترده ، و در آن ،
من با جرات گفتن ، هیچ وحشیانه ، به حال او شده است در دهانه آن ، سخت و مقاوم خواهد بود تا به عنوان به
سرمایه گذاری در و نه ، در واقع ، هر انسان
دیگری ، اما کسی که ، مثل من ، می خواستم چیزی بسیار به عنوان یک عقب نشینی بی خطر است.
دهان از این تو خالی بود در پایین یک سنگ بزرگ ، که در آن ، توسط حادثه تنها (I
می گفت ، اگر من دلیل فراوان نسبت به همه چیز از جمله در حال حاضر به دیدن نیست
کند) ، من قطع برخی از ضخامت
شاخه های درختان به ذغال چوب را ، و قبل از من به من باید به این دلیل از مشاهده
من ساخت این زغال چوب بود که این ، من ترس از ایجاد یک دود در مورد من
زندگی ، به عنوان قبل از من گفت و من هنوز
نمی تواند زندگی می کنند وجود دارد بدون پخت نان من ، پخت و پز گوشت من ، و ج. بنابراین من ساختگی
برخی از چوب برای سوزاندن در اینجا ، که من انجام شده در انگلستان ، تحت چمن ، تا از آن دیده بود
chark و یا ذغال سنگ خشک و : و پس از آن قرار دادن
آتش سوزی ، من حفظ زغال سنگ را به انجام خانه ، و انجام سایر خدمات برای
که آتش می خواهند شد ، بدون خطر از دود.
اما این شده توسط حافظ.
در حالی که من در کاهش برخی از چوب در اینجا ، من درک که ، در پشت یک شاخه بسیار ضخیم
از کم و یا زیر بوته خار و خاشاک ، یک نوع از محل تو خالی وجود دارد : من کنجکاو به دنبال
در آن و کار با مشکل به
دهان از آن ، من آن را بسیار بزرگ ، است که می گویند ، به اندازه کافی برای من ایستاده
درست در آن است ، و شاید دیگر با من : اما من باید به شما اعتراف ساخته شده که من بیشتر
عجله کردن از من در ، زمانی که به دنبال
دورتر به محل ، و بود که کاملا تاریک ، دیدم که دونفر گسترده ای درخشان
چشم از برخی از موجودی ، اعم از شیطان و مرد در من می دانستم ، نه که twinkled مانند دو ستاره.
نور کم از دهان غار درخشان به طور مستقیم در ، و بازتاب.
با این حال ، پس از مکث من خودم را بهبود ، و شروع به تماس خود را به هزار
احمق ، و فکر می کنم که او نگران بود که به شیطان شد متناسب نیست برای زندگی twenty
سال در یک جزیره تنها ، و که من
ممکن است و هیچ چیز در این غار که هراسان شده بود بیشتر از خودم فکر می کنم وجود دارد.
پس از این ، برداشت تا شجاعت من ، من در زمان یک ادم فتنه انگیز ، و در من عجله دوباره ، با
چوب شعله ور در دست من : من تا به حال در سه مرحله قبل از من رفته بود و تقریبا به عنوان
وحشت زده به عنوان قبل از ، برای من شنیده ام بسیار
آه ، با صدای بلند می خواهم که یک مرد در برخی از درد ، و آن را توسط سر و صدا شکسته ، به دنبال به عنوان
از کلمات half بیان ، و پس از آن آه عمیق است.
من پا به عقب ، و در واقع با چنین تعجب زده بود که من آن را به سرد
عرق ، و اگر من تا به حال به حال یک کلاه بر سر من ، من نمی خواهد پاسخ برای آن است که من ممکن است مو
نمیتوانند آن را برداشته است.
اما هنوز هم برداشت تا روح من و من می توانم ، و تشویق به خودم کمی
با توجه به این که قدرت و حضور خدا در همه جا ، و
قادر به محافظت از من ، من پا رو به جلو
دوباره ، و با توجه به اتش پاره ، برگزاری آن را کمی بیش از سر من ، من تو را دیدم
دراز کشیدن بر روی زمین هیولا ، هراسان قدیمی او ، بز ، تنها خود را خواهد ساخت ، ما به عنوان
می گویند ، و نفس نفس زدن برای زندگی ، و ، در حال مرگ ، در واقع ، از سن تنها قدیمی است.
من او را به هم زده کمی تا ببینید که آیا من می توانم او را دریافت ، و او به essayed ، اما
قادر به خود را افزایش نمی دهد و من با خودم فکر او حتی ممکن است دروغ
برای وجود دارد اگر او به من وحشت زده شده بود ، تا او
مطمئنا ترس را از هر یک از وحشی ، اگر هر کدام از آنها را باید بسیار سخت و مقاوم به
آمده در وجود دارد در حالی که او هیچ زندگی در او بود.
من در حال حاضر از تعجب من شد ، بهبود ، و شروع به نگاه دور به من ، که من پیدا کردم
غار بود ، اما بسیار کوچک است که می گویند ، ممکن است بیش از حدود دوازده پا ، اما در هیچ
نحوه شکل ، نه دور و نه مربع ،
بدون دست داشتن به حال شده است در ساخت آن از طبیعت ولی برای کسانی که فقط به کار.
من همچنین مشاهده شده بود که در یک مکان در سمت دورتر از آن که رفت و در وجود دارد
بیشتر بود ، اما تا کم مورد نیاز است که آن را به من بر دست و زانو برای رفتن به خزش
آن ، و کجا رفت و آن را به من می دانستم که نیست ، پس ،
هیچ شمع ، من آن را به بیش از برای آن زمان ، اما به حل و فصل دوباره روز بعد
ارائه با شمع و جعبه آتش زنه ، که من از قفل از یکی از ساخته شده بود
muskets ، با برخی از آتش سوزی در تابه.
بر این اساس ، روز بعد من با شش شمع زیادی از ساخت خود را ارائه
(برای من شمع های بسیار خوب در حال حاضر از پیه بز ، اما سخت را برای شمع فتیله شد مجموعه ،
گاهی اوقات با استفاده از پارچه یا طناب نخ ، و
گاهی اوقات پوست خشک از علف هرز مانند nettles) و با رفتن به این محل کم من
بر چهار دست و پا ، خزش به من گفت ، تقریبا ده متری که توسط موظف شد
راه ، من فکر کردم به اندازه کافی سرمایه گذاری جسورانه بود ،
توجه به این که من می دانستم که تا چه حد ممکن است به آن ، و نه فراتر از آن چه بود.
وقتی که من از طریق تنگه هرمز شده بود که من پیدا کردم با افزایش سقف بالاتر ، من معتقدم که در نزدیکی
twenty پا ، اما چنین شکوه چشم دیده می شود در جزیره هرگز بود ، من جرات گفتن ، آن را به عنوان
بود به نگاه دور به طرف و سقف
این طاق یا غار دیوار منعکس صد هزار چراغ به من از دو من
شمع.
چه آن را در سنگ الماس و یا هر چه دیگر سنگ های قیمتی ، طلا یا که من
و نه قرار است آن را به من می دانستم ، نمی شود.
محل در یک حفره ترین لذت ، و یا غار بود ، هر چند کاملا تاریک.
طبقه بود خشک و سطح ، و یک نوع از ماسه شل کوچک بر آن ، به طوری که
هیچ موجود حالت تهوع و یا سمی وجود دارد
به دیده می شود ، نه وجود دارد هر. مرطوب یا خیس در دو طرف و سقف
مشکل تنها در آن ورودی که ، با این حال ، آن را به عنوان محل بود
امنیت ، و یک عقب نشینی به عنوان من می خواستم ، من فکر راحتی بود ، به طوری که من
واقعا خشنود در کشف ، و
حل و فصل ، بدون هر گونه تاخیر ، به همراه برخی از این چیزهایی که من بیشتر اضطراب
به این محل : به ویژه ، من حل و فصل را به مجله اینجا من از
، پودر ، و همه یدکی ARMS - viz من. دو
fowling - قطعات برای سه تا در تمام و سه muskets برای من تا به حال از آنها هشت مورد در سال
همه ، پس از من در قلعه من فقط پنج نگه داشته است ، که ایستاده و آماده نصب شده مانند تکه های
توپ در حصار دور من ، و آماده بودند به را از پس از هر سفر.
این موقعیت از بین بردن مهمات من اتفاق افتاد برای باز کردن بشکه
پودر که من از دریا در زمان ، و مرطوب شده بود ، و متوجه شدم که
آب حدود سه یا چهار نفوذ به حال
اینچ به پودر در هر طرف ، که caking و در حال رشد سخت ، حفظ شده بود
در داخل مانند یک هسته را در پوسته ، به طوری که من تا به حال نزدیک به 60 £ پودر بسیار خوب
در مرکز از بشکه.
این کشف به من بسیار مطبوع که در آن زمان بود ، بنابراین من انجام تمام دور
آنجا ، در بالا دو یا سه پوند پودر نگه داشتن هرگز با من در قلعه من ، برای
ترس از تعجب از هر نوع ، من نیز
انجام به آنجا تمام شود من برای گلوله داشته است.
من خودم مانند خیالی در حال حاضر یکی از غول های باستان که برای زندگی در گفت
غارها و حفره ها در سنگ ها ، که در آن هیچ کدام می تواند در آنها آمده است ، برای من خودم را متقاعد ،
در حالی که من در اینجا بود ، که اگر 500
وحشی از من شکار ، آنها می توانند به من پیدا هرگز خارج و یا اگر آنها ، آنها نمی
سرمایه گذاری را به من حمله کنید.
بز قدیمی که من حال انقضای فوت در دهان غار در روز بعد ، پس از من
این کشف ، و من آسان تر است تا سوراخ بزرگ وجود دارد ، و پرتاب
او را در پوشش و او را با زمین ، از به
او را بکشید ، تا من او را interred وجود دارد ، برای جلوگیری از ارتکاب جرم به بینی من است.