Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل من
برج از اوج آرزو بالاتر از غبار صبح ، برج های تیره رنگ از فولاد و
سیمان و سنگ آهک ، به عنوان صخره محکم و ظریف به عنوان میله های نقره ای.
آنها نه ارگ و نه کلیسا بودند ، اما رک و پوست کنده و زیبایی دفتر
ساختمان ها است.
غبار از روی ترحم روی ساختارهای مضطرب از نسل های گذشته صورت گرفت : ارسال
دفتر با آن توفال چوبی یا سیمانی و غیره شکنجه اطاق زیر شیروانی ، مناره آجری قرمز درشت قدیمی
خانه ها ، کارخانه ها با ویندوز ناشی از خست و sooted ، tenements چوبی رنگ مانند گل.
این شهر پر از grotesqueries چنین است ، اما برج تمیز آنها را thrusting
از مرکز کسب و کار ، و در دورتر تپه های درخشان خانه های جدید ،
خانه -- به نظر میآمد -- برای خنده و آرامش.
بیش از یک پل بتن خودروسواری بزرگ از کاپوت بلند براق و موتور بی صدا گریخت.
این افراد در لباس های شب در بازگشت از تمرین همه شب شد
بازی تئاتر کوچک ، ماجراجویی هنری قابل ملاحظه ای توسط شامپاین روشن است.
در زیر پل راه آهن ، پیچ و خم از چراغ های سبز و قرمز سیر منحنی است.
اعلامیه اس جدید نیویورک گذشته رونق گرفت ، و بیست خط از فولاد جلا همگانی روندی را به
تابش خیره کننده است.
در یکی از آسمان خراش سیم از آسوشیتد پرس ، بسته شدن است.
اپراتورهای تلگراف wearily سلول خود را چشم و سایه بعد از یک شب از مطرح
صحبت کردن با پاریس و شهر پکن.
از طریق ساختمان crawled شده scrubwomen ، خمیازه کشیدن ، کفش های قدیمی خود را
صورتم سیلی. غبار طلوع خورشید چرخید دور.
نشانه از مردان با ناهار جعبه clumped به سمت بی کرانگی کارخانه جدید ، ورق
شیشه و کاشی و توخالی ، پر زرق و برق مغازه ها که در آن پنج هزار مرد مشغول به کار در زیر یکی
سقف ، ریختن بیرون افزارهای صادقانه است که
خواهد بود تا فرات و در سراسر علفزار فروخته می شود.
سوت در درود شاد گروه کر به عنوان سپیده دم آوریل نورد ، آهنگ
کار در یک شهر ساخته شده -- برای غول -- به نظر می رسید.
II
هیچ چیزی از غول در جنبه ای از مردی بود که شروع به وجود دارد
بیدار در خواب ایوان خانه مستعمراتی هلند در آن منطقه مسکونی
از اوج ارتفاعات گل شناخته شده است.
نام او جورج F. بابیت بود.
او چهل و شش ساله در حال حاضر ، در آوریل ، 1920 ، و او به هیچ چیز به طور خاص ،
نه کره و نه کفش و نه شعر ، اما او زیرک در تماس از فروش خانه ها بود
برای بیش از مردم می توانند به استطاعت پرداخت.
سر بزرگ او صورتی ، موهای قهوه ای خود را نازک و خشک.
چهره اش در چرت زدن طفل مانند بود ، با وجود چین و چروک و قرمز منظره فرورفتگی در
دامنه های بینی او.
او چربی نیست ، اما او بسیار خوبی تغذیه شده و گونه خود پد بودند ، و
دست unroughened که درمانده بر پتو خاکی رنگ دراز بود کمی
پفآلود شوند.
او مرفه به نظر می رسید ، بسیار ازدواج کرد و unromantic و در مجموع unromantic
ظاهر این خواب ایوان ، که در یک نارون قابل ملاحظه نگاه ، دو چمن محترم
پلات پارکینگش سیمان ، و یک گاراژ آهن موجدار است.
بابیت دوباره خواب بود از فرزند پری ، یک رویا عاشقانه نسبت به قرمز مایل به زرد
pagodas توسط دریا نقره ای.
برای سال کودک پری به او آمده بودند. که در آن دیگر شاهد اما Georgie بابیت ، او
تشخیص جوانان متعارف وخوش زبان درپیش زنان. او برای او در انتظار ، در تاریکی فراتر از
مرموز باغ.
هنگامی که در گذشته او می تواند لغزش دور از خانه شلوغ او را به او darted.
همسر او ، دوستان ، تقاضاهای مصرانه او به دنبال به دنبال ، اما او موفق به فرار ناوگان دختر
در کنار او ، و آنها با هم بر روی تپه سایه دولا.
او تا باریک و سفید ، تا مشتاق بود!
او گریه که او همجنس گرا و شجاع بود ، که او را برای او صبر کنید ، که آنها را
بادبان -- رامبل و انفجار از کامیون شیر.
بابیت moaned تحویل و برگشت به سمت رویای خود تلاش.
او می توانست فقط صورت خود را در حال حاضر ، فراتر از آبهای مبهم.
کوره - مرد ، ناودان را درب زیرزمین.
سگ barked در حیاط بعدی. به عنوان بابیت خوش به گرم کم نور غرق
جزر و مد ، کاغذ حامل رفت سوت زدن ، و مدافع نورد گروه های دسته جمعی
درب جلو هستند.
بابیت roused ، معده اش تنگ شده با زنگ هشدار.
همانطور که او آرام ، تلق تلق کردن آشنا و تحریک کننده برخی از یکی سوراخ شده بود
استارت فورد : ضربه محکم و ناگهانی - AH - آه ، SNAP - AH - آه ، SNAP - AH - آه.
خودش رانندگان مومن ، بابیت cranked با راننده نهان ، با او منتظر
از طریق ساعت محکم بسته شده برای غرش موتور در شروع ، با او به عنوان agonized
سر و صدا متوقف شد و دوباره شروع به دوزخی
ضربه محکم و ناگهانی بیمار - AH - آه -- صدا گرد ، صاف ، سرد لرز صبح صدا ، صدا
خشم و غیر قابل اجتناب است.
تا افزایش صدای موتور به او گفت که فورد در حال حرکت بود
آزاد شده از تنش فرآیند له له زدن.
او یک بار در مورد علاقه خود را از شاخه های کوچک درخت نارون ، در برابر زنگار طلا از آسمان نگاه ، و
برای خواب به عنوان یک دارو خرابکاری.
او که یک پسر خیلی زود باور از زندگی شده است ، دیگر تا حد زیادی در علاقه مند
ماجراهای ممکن و غیر محتمل در هر روز جدید است.
او از واقعیت فرار تا زنگ ساعت ، در هفت بیست زنگ زد.
III
این بهترین راه حل ملی آگهی و کمی تولید زنگ هشدار ، ساعتهای بود ،
با تمام فایل پیوست کنید. های مدرن ، از جمله کلیسای جامع بادیگران هم اهنگ ، زنگ متناوب ، و
شماره گیری شب تاب.
بابیت افتخار که توسط یک دستگاه غنی بیدار شد.
اجتماعی آن را تقریبا به عنوان به عنوان خرید لاستیک بند ناف گران معتبر است.
او sulkily بستری در حال حاضر که هیچ راه فراری بیشتری وجود دارد ، اما او غیر روحانی و منفور
عمل خرد کردن یا اسیاب کردن از کسب و کار واقعی املاک و خانواده اش را دوست نداشتند ، و خود را دوست نداشتند
برای disliking آنها.
شب قبل ، او در نیمه شب تا Vergil Gunch پوکر بازی کرده بود ، و بعد از
او تعطیلات چنین تحریک پذیر قبل از صبحانه بود.
ممکن است فوق العاده ای آبجو در منزل دم از دوران ممنوعیت و سیگار برگ
که آن آبجو او را ترغیب ، ممکن است آن را در خشم از بازگشت از این خوب بوده است ،
جسورانه مرد جهان به یک منطقه محدود
همسران و stenographers ، و از پیشنهادات و انتقادات به دود بسیار.
از اتاق خواب در کنار خواب ، ایوان ، همسر او detestably شاد "برای به دست آوردن
تا ، Georgie پسر "و صدا خارش ، صدای تند و تیز و خارش ، موهای شانه
از یک برس سفت.
او grunted او کشیده پاها به ضخامت خود ، پژمرده کودک لباس خواب آبی ، از زیر
پتوی خاکی ، او در لبه تخت نشسته ، در حال اجرا انگشتان خود را از طریق وحشی خود را
مو ، در حالی که پاهای گوشتالو خود مکانیکی برای دمپایی خود را احساس کردند.
او متاسفانه در پتو نگاه -- برای همیشه لطفا برای پیشنهاد به او ، از آزادی و
قهرمانی.
او آن را برای سفر کمپینگ که آمده بود هرگز خاموش خریده بود.
این نماد loafing زرق و برق دار ، لعن زرق و برق دار ، پیراهن مردانه جامه فلانل یا پشمی است.
او به پای او creaked ، اعتراضگر در امواج درد که پشت خود را به تصویب رساند
کره چشم است.
اگرچه او برای عود سوزان خود را منتظر ، او blurrily از نگاه
حیاط.
این او را خوشحال ، مثل همیشه ؛ حیاط شسته و رفته از یک مرد کسب و کار موفق بود
اوج ، که آن کمال بود ، و او را نیز بی نقص ساخته شده است.
او در نظر گرفته گاراژ آهن موجدار است.
برای مدت زمان سه صد و شصت و پنجم در یک سال او منعکس شده است ، : "بدون طبقه که
قلع خانه کوچک وسردستی. آیا به من یک گاراژ قاب ساخت.
اما golly آن تنها چیزی که در محل است که به روز نیست! "
در حالی که به او خیره شد او از گاراژ جامعه برای توسعه سطح زیرکشت خود ، گلن فکر
مرغ انجیر خوار.
او را متوقف puffing و jiggling. اسلحه خود را دست بکمر زده شد.
زود رنج او ، تورم صورت خواب در خطوط سخت تر بود.
او به طور ناگهانی قادر به نظر می رسید ، یک مقام رسمی ، انسان را به تدبیر کردن ، مستقیم ، به کارها
انجام می شود.
او در قدرت از ایده خود را سخت ، دین ، استفاده نشده ، به دنبال سالن انجام شد
به حمام.
اگر چه خانه بزرگ بود ، مانند همه خانه ها در ارتفاعات گل بود ، در مجموع
حمام سلطنتی از ظروف و کاشی و فلز نقره ای براق به عنوان.
حوله ، دندانه دار کردن ، یک میله از جنس شیشه ای شفاف در نیکل شد.
وان به اندازه کافی بلند برای گارد پروس بود ، و بالاتر از کاسه تعیین شده بود
نمایشگاه احساسی و عاطفی از دارنده دندان و برس ، برس دارنده تراشیدن ، ظرف صابون ، اسفنج
بشقاب ، و دارو کابینه ، تا پر زرق و برق
و بنابراین مبتکرانه که آنها شبیه ابزار الکتریکی و هیئت مدیره است.
اما بابیت که خدا وسایل مدرن بود.
هوای حمام ضخیم با بوی خمیر دندان مشرک بود.
"ورونا در آن شده است دوباره!
'جا چسبیده به Lilidol ، مثل من دوباره ذغال سنگ نارس - ED - ly او را پرسید : او رفته و
بدست stinkum برخی از مسائل سر در گم که شما را بیمار می کند! "
حمام ، حصیر و چین و چروک بود و کف خیس شد.
(دختر ورونا خود eccentrically حمام در صبح صورت گرفت ، در حال حاضر و پس از آن.)
او بر روی حصیر تضعیف ، و در برابر وان داخل است و فقدان.
او گفت : "لعنت!"
خشمگینانه او را ربوده اند تا لوله خود را از اصلاح کرم ، خشمگینانه او هایشان را شستند ، با
صورتم سیلی متخاصم از قلم مو چرب و نرم ، خشمگینانه او raked گونه ها گوشتالو او
ایمنی ، تیغ.
این کشیده است. تیغه کسل کننده بود.
او گفت : "لعنت -- آه -- آه -- لعنتی!"
او از طریق دارو و کابینه را برای یک بسته تیغ ، تیغه جدید شکار (بازتاب ،
همواره "ارزان تر به خرید یکی از این dinguses و بچرم کشیدن و تیز کردن تیغه های خود را")
و زمانی که او به کشف بسته ، در پشت
جعبه گرد جوش شیرین ، او بیمار از همسر خود برای قرار دادن آن فکر
وجود دارد و خیلی خوب از خود را برای گفت نه "لعنت."
اما او آن را می گویند ، بلافاصله پس از آن ، زمانی که او با انگشتان خیس و صابون لغزنده
سعی در حذف پاکت کمی وحشتناک و ترد چسبیدن کاغذ روغن زده
از تیغه های جدید.
سپس شد مشکل وجود دارد ، بارها ، بمب ، حل هرگز ، از آنچه به انجام قدیمی
تیغه ، که ممکن است مخاطره انگشتان جوان خود را.
طبق معمول ، او آن را در بالای کابینه طب پرتاب ، با این یادآوری ذهنی که
روزی که او باید پنجاه یا شصت تیغه های دیگر که نیز به طور موقت حذف ،
انباشت اشیاء بدست آمده وجود دارد.
او به پایان رسید تراشیدن خود را در زودرنجی و کج خلقی در حال رشد با چرخش خود را افزایش
سردرد و پوچی در معده خود.
وقتی که او انجام شد ، صورت گرد صاف و streamy او و چشم او گزش ایجاد می کنند از صابون
آب ، او را برای یک حوله رسید.
حوله خانواده مرطوب ، مرطوب و سرد ومرطوب و ناپسندیده بودند ، همه آنها را خیس کرد ، متوجه شد ، به عنوان او
کورکورانه آنها را ربوده اند -- چهره خود را حوله ، همسرش ، ورونا ، تد ، Tinka ، و
تنهاست حمام حوله با شلاق زدن عظیمی از اولیه.
سپس جورج F. بابیت یک چیز dismaying است.
او صورت خود را بر روی مهمان ، حوله پاک!
بازیچه قرار دادن بنفشه سه رنگ ، دوزی بود که همیشه آویزان وجود دارد نشان می دهد که
Babbitts در بهترین جامعه ارتفاعات گل.
هیچ کس تا کنون استفاده کرده بودند.
بدون مهمان تا کنون جرأت کرده بود. مهمان secretively گوشه ای از زمان
نزدیکترین حوله به طور منظم.
او خشمگین "با golly ، در اینجا آنها و استفاده از تمام حوله ها ، هر doggone یکی از
'EM ، و استفاده می کنند' EM و "EM تمام تر و شدید ، قرار داده و هرگز از یک خشک
برای من -- البته ، من بز -- و پس از آن
من می خواهم و -- I'm تنها کسی که در خانه doggone که کردم کوچکترین
doggone کمی در نظر گرفتن مردم دیگر و اندیشه و کردار و در نظر گرفتن
ممکن است دیگران وجود دارد که ممکن است مایل به استفاده از
حمام doggone پس از من و در نظر گرفتن -- "
او به تبادل نظر اعجوبههای ترسناکی لرز را در وان حمام ، خوشحال شده توسط vindictiveness
که صدا زدن انجام متروک و در میان همسرش serenely مماشات در ،
مشاهده serenely ، "چرا Georgie عزیز ، آنچه شما انجام می دهند؟
آیا قصد دارید برای شستن حوله؟ چرا ، شما نیاز به شستن حوله.
اوه ، Georgie ، شما به نیست و استفاده از مهمان ، حوله ، شما؟ "
ثبت نشده است که او قادر بود به آنها پاسخ دهید.
او برای اولین بار در هفته به اندازه کافی roused بود توسط همسرش به نگاه
او را.
IV Myra بابیت -- خانم. جورج اف بابیت --
قطعا بالغ.
او تا به حال چین از گوشه دهان او به پایین چانه او ، و او را
گردن گوشتالو صعود.
اما چیزی که او را به عنوان داشتن گذشت خط مشخص شده بود که او دیگر
reticences قبل از شوهرش ، و دیگر در مورد نداشتن reticences نگران است.
او در هر چیزی شبیه شلیته بود در حال حاضر ، و corsets که bulged ، و غافل بودن در دیده می شود
corsets بر امده.
او تا dully معتاد به زندگی زناشویی تبدیل شده بود که در matronliness کامل خود را
عاری از جذبه یا میل جنسی او به عنوان به عنوان راهبه کم خونی است.
او یک زن خوب ، یک زن نوع ، یک زن سخت کوش ، اما هیچ کس بود ، صرفه جویی شاید
Tinka او ده ساله بود ، در همه علاقه مند به او و یا به طور کامل آگاه باشید که
او زنده است.
بعد از یک بحث نسبتا کامل از تمام جنبه های داخلی و اجتماعی از حوله
او عذرخواهی به خاطر داشتن سردرد الکلی بابیت ، و او به اندازه کافی بهبود
جستجو برای BVD به تحمل
پیراهنی که تا به حال ، او با اشاره به malevolently در میان پاک خود را پنهان
لباس خواب. او در کنفرانس نسبتا مهربان بود
کت و شلوار قهوه ای.
"چه شما فکر می کنید ، Myra؟"
او در لباس قوز بر روی یک صندلی در اتاق خواب خود را pawed ، در حالی که او نقل مکان کرد در مورد
به طرز مرموزی تنظیم و نوازش چیزی شبیه شلیته او و به زردی چشم خود را ، هرگز
ظاهری است که با پانسمان او را.
"چگونه در مورد آن؟ باید پوشیدن کت و شلوار قهوه ای یک روز دیگر؟ "
"خب ، به نظر می رسد awfully خوبی در شما است." "من می دانم ، اما gosh به آن نیاز دارد ، با فشار دادن است."
"هست که در آن است.
شاید آن را ندارد. "" مطمئنا می تواند ایستاده در حال فشرده ،
همه حق است. "" بله ، شاید آن را نمی صدمه دیده آن را به صورت
فشرده می شوند. "
"اما هی ، کت می کند لازم نیست با فشار دادن. هیچ حس در داشتن کت و شلوار رفو کل
فشرده ، زمانی که کت به آن نیاز دارند. "" هست که در آن است. "
اما شلوار قطعا به آن نیاز دارند ، همه حق است.
نگاهی به آنها -- نگاهی به کسانی که چین و چروک -- شلوار قطعا نیاز به فشار دادن ".
"هست که در آن است.
آه ، Georgie ، به همین دلیل می تواند شما را نمی پوشیدن کت قهوه ای با شلوار آبی بودیم
تعجب آنچه که ما می خواهم با آنها انجام دهید؟ ":" پروردگار خوب!
آیا تا به حال در تمام زندگی ام می دانم من به پوشیدن کت یک دست کت و شلوار و شلوار
دیگر؟ شما چه فکر میکنید من هستم؟
یک حسابدار busted؟ "
"خب ، چرا شما نه بر کت و شلوار تیره رنگ خاکستری مایل به آبی تا روز قرار دهید ، و توقف در خیاط و
ترک شلوار قهوه ای "" خب ، آنها قطعا نیاز -- که در آن
شیطان که کت و شلوار خاکستری است؟
اوه ، بله ، در اینجا ما هستند. "او می توانست از طریق بحران های دیگر دریافت کنید
از پانسمان با resoluteness مقایسه و آرامش است.
آرایش اول او پیراهنی بدون آستین dimity BVD بود ، که در آن او
شبیه یک پسر کوچک humorlessly پوشیدن شنل روی زره سلحشوران cheesecloth در یک مراسم مجلل مدنی.
او بدون ضمن تشکر از خدا از پیشرفت هایی که او می پوشند نه هرگز در BVD قرار داده
undergarments تنگ ، بلند ، کهنه پرست ، مانند پدر او قانون و شریک زندگی ، هنری
تامپسون.
ارایش دوم او ترکیب و slicking موهای او.
این یک پیشانی فوق العاده ای را به او داد ، arching دو اینچ فراتر از خط مو سابق.
اما بیشتر تعجب کار از همه پوشیدن عینک او بود.
شخصیت وجود دارد در عینک -- tortoiseshell پرمدعا ، عینک با حوصله
دماغی معلم مدرسه ، عینک قاب نقره ای پیچ خورده از روستایی قدیمی است.
عینک بابیت تا به حال بزرگ ، مدور ، لنزهای فریم لس شیشه ای بهترین.
گوش قطعات و میله های نازک طلا شد.
او مرد در آنها کسب و کار مدرن بود که دستور داد به کارمندان و سوار یک ماشین
و بازی گلف گاه به گاه و علمی در توجه به فروشندگی نوشتاری بود.
سر خود را به طور ناگهانی ظاهر طفل مانند اما پربار نیست ، و شما سنگین خود ، بلانت اشاره کرد
بینی ، دهان راست او و ضخامت لب بالا ، بلند ، چانه overfleshy اما قوی او ؛
با احترام به شما مشهود او را در بقیه یکنواخت خود را به عنوان یک شهروند جامد قرار داده است.
این کت و شلوار خاکستری به خوبی برش داده شد ، به خوبی ساخته شده ، و به طور کامل undistinguished.
این یک دست کت و شلوار استاندارد بود.
لوله های سفید بر روی V از جلیقه اضافه شده عطر و طعم از قانون و یادگیری است.
کفش های او سیاه شد چکمه laced ، چکمه خوب ، چکمه صادقانه ، چکمه استاندارد ،
فوق العاده غیر چکمه.
تنها بیهودگی بود در روسری بنفش خود را کشباف.
با نظر قابل توجهی در موضوع را به خانم بابیت (که acrobatically چفت و بست
پشت بلوز خود را به دامن خود را با ایمنی پین ، یک کلمه او گفت نمی شنوند) ،
او بین روسری بنفش و یک انتخاب
اثر پرده نقش دار با harps stringless قهوه ای در میان کف دست دمیده شده ، و او را در آن تراست
مار سر سوزن با چشم اوپال.
رویداد پر شور در حال تغییر از کت و شلوار قهوه ای خاکستری از محتویات او
جیب. او در مورد این اشیاء جدی بود.
آنها از اهمیت ابدی بودند ، مثل بیس بال و یا حزب جمهوریخواه.
آنها شامل یک قلم فواره و یک مداد نقره ای (همیشه کمبود عرضه جدید
منجر می شود) که در جیب جلیقه righthand فوقانی تعلق دارد.
بدون آنها او را احساس برهنه.
در زنجیره مراقبت خود بودند قلمتراش طلا ، نقره و سیگار برگ ، برش ، هفت کلید (استفاده از
دو نفر از او مجبور شد که فراموش شده) ، و اتفاقا یک ساعت مچی خوب است.
بسته از زنجیره elk's بزرگ ، زرد رنگ ، دندان اعلام او بود
عضویت در سفارش برادرانه و حفاظتی از الک.
از همه مهم ترین برگ جیب گشاد خود توجه داشته باشید کتاب ، که مدرن و کارآمد بود
توجه داشته باشید کتاب که حاوی آدرس افراد را بخواهد به حال فراموش ، محتاطانه
یادداشتها از پستی پول سفارشات که تا به حال
به مقصد خود رسید ماه پیش ، تمبر که لعاب خود را از دست داده بود ،
بریده از آیات توسط T. Cholmondeley Frink و از سرمقاله های روزنامه را از
که بابیت عقاید خود و خود را
polysyllables ، یادداشت تا مطمئن شوید و چیزهایی که او قصد نداشتند تا انجام ، و
یکی کنجکاو کتیبه -- DSSDMYPDF
اما او هیچ سیگار مورد.
هیچ کس اتفاق افتاده بود به او بدهد ، بنابراین او تا به حال عادت ، و افرادی که
انجام سیگار مورد او نظر گرفته به عنوان زن نما.
تاریخ و زمان آخرین ، او در برگردان یقه خود را گیر دکمه باشگاه بوستر.
با conciseness هنر بزرگ ، بر روی دکمه نمایش داده می شود دو واژه : "بوستر پپ!"
بابیت احساس وفادار و مهم است.
او را با همراهان خوب همراه است ، با مردان بودند که خوب و انسانی ، و مهم
در محافل کسب و کار است. VC او بود ، لژیون افتخار خود را از
روبان ، خود فی بتا کاپا کلید.
با پیچیدگی های خاص از پانسمان زد نگرانی دیگر پیچیده است.
"من احساس می کنم نوع پانک این صبح ،" او گفت.
"من فکر می کنم من تا به حال شام بیش از حد شب گذشته است.
شما نباید برای خدمت به کسانی که سرخ موز سنگین است. "
اما شما از من خواست به برخی از. "
"من می دانم ، اما -- من به شما بگویم ، هنگامی که یک شخص می شود گذشته چهل او به پس از او نگاه کنید
گوارش. There'sa زیادی از همنوعان که انجام
مراقبت مناسب از خود.
به شما بگویم من در چهل احمق man'sa یا پزشک او -- منظور من ، پزشک خود را.
مردمی انجام توجه به اندازه کافی به این ماده از رژیم غذایی نمی دهد.
حالا من فکر می کنم -- البته یک مرد باید به یک وعده غذای خوب را بعد از کار روزانه است ، اما آن را
چیز خوبی برای هر دو ما خواهد بود اگر ما در زمان ناهار سبک تر است. "
"اما Georgie ، در اینجا در خانه من همیشه مجبور ناهار نور است."
"متوسط دلالت من یک گراز از خودم ، خوردن پایین شهر؟
بله ، اطمینان حاصل کنید!
شما می خواهم یک زمان متورم اگر شما تا به حال به خوردن کامیونی که جدید مباشر دست به ما
در باشگاه ورزشی! اما من قطعا احساس از انواع این
صبح به خیر.
خنده دار ، درد در سمت چپ پایین در اینجا -- اما نه ، آن نخواهد بود
آپاندیسیت ، آن را؟ شب گذشته ، از زمانی که من رانندگی را به Verg
Gunch ، من احساس درد در معده من ، بیش از حد.
در اینجا به آن شد -- نوع عکسبرداری درد تیز است.
I -- Where'd که سکه برای رفتن؟ چرا شما نمی خدمت آلو خشک بیشتر در
صبحانه؟
البته من یک سیب می خورند هر شب -- یک سیب در روز بخورید و از دکتر دور -- اما
هنوز هم ، شما باید به آلو بیشتر ، و تمام این فانتزی doodads نیست. "
آخرین زمان من تا به حال آلو شما آنها را مصرف نمی کنند. "
"خب ، من مثل غذا خوردن' EM احساس نیست ، گمان می کنم.
در حقیقت ، من فکر می کنم من خوردن برخی از 'EM.
به هر حال -- من به شما بگویم آن را توانا و مهم -- بود گفت : به Verg Gunch ، فقط تاریخ و زمان آخرین
شب ، بیشتر مردم نمی مراقبت کافی از diges خود را ندارد -- "
"باید Gunches برای صرف شام به ما ، هفته آینده؟"
"مطمئن شوید که چرا ، شما شرط می بندم" "در حال حاضر اینجا ببینید ، جورج : من می خواهم شما به قرار دادن در
شام و کت خوب است که شب خود را. "
"موش! بقیه 'EM نمی خواهید به لباس است."
"البته آنها را.
شما را به یاد داشته باشید زمانی که شما برای Littlefields 'شام حزبی لباس نیست ، و همه
بقیه بود و خجالت شما بودند. "" شرمنده ، جهنم!
من خجالت بود.
همه می دانند من می توانم به عنوان گران قیمت TUX. به عنوان هر کس دیگری ، و من باید اگر نگران
من به آن در گاهی اتفاق نمی افتد. همه مزاحمت رفو ، به هر حال.
کلیه حقوق برای یک زن ، که در اطراف خانه باقی می ماند در همه زمان ها ، اما زمانی که یک شخص
مثل دیکنز در تمام طول روز کار کرده ، او نمیخواهد برای رفتن و گول زدن سر خود را خاموش شدن
به سوپ و ماهی برای بسیاری از مردمی
که او در لباس معمولی فقط reg'lar دیده می شود که همان روز است. "
"شما می دانید شما لذت بردن از بودن در یک دیده می شود. شب دیگر اعتراف شما بودند
خوشحالم من اصرار پانسمان خود را.
شما گفته اید شما بسیار بهتر از آن احساس است. و آه ، Georgie ، من برای شما آرزو می گویند
'TUX.' شام ، ژاکت. "
"موش صحرایی ، شانس چیست؟"
"خب ، آن چیزی است که همه مردمی خوبی می گویند. فرض کنید Lucile McKelvey شنیده تماس با شما
آن یک لباس رسمی است. "" خب ، که همه در حال حاضر!
Lucile McKelvey می تواند هر چیزی را بر روی من بکشد!
مردمی او گل به عنوان شایع هستند ، حتی اگر شوهر او و پدرش او را میلیونرهای!
گمان می کنم شما در تلاش هستیم تا در موقعیت والای اجتماعی خود را مالش!
خوب ، اجازه دهید به شما بگویم که احترام خود را جد پدری ، T. هنری ، حتی
آن را 'TUX.
او یک ژاکت اسب یا سگ دم کل برای یک میمون باز کبود ماده می نامد ، و شما می توانید از او دریافت نمی
را به یکی مگر اینکه شما او را chloroformed! "در حال حاضر انجام می شود نه نفرت انگیز ، جرج."
"خب ، من نمی خواهم به نفرت انگیز است ، اما پروردگار! شما به عنوان به عنوان ورونا داد و بیداد کن.
از زمانی که او از کالج بیرون آمده بیش از حد غیر قابل کنترل برای زندگی با او شده است -- ندیده
آنچه او می خواهد -- خوب ، من می دانم که آنچه او می خواهد -- او می خواهد به ازدواج
میلیونر ، و در اروپا زندگی می کنند ، و نگه دارید
دست برخی واعظ ، و به طور همزمان در همان زمان حق در اینجا در اوج و
نوعی گل از همزن سوسیالیستی و یا رئیس موسسه خیریه کارگر و یا برخی از
چیز لعنتی!
پروردگار ، و تد به همان اندازه بد است! او می خواهد برای رفتن به دانشگاه ، و او نمی کند
می خواهید برای رفتن به دانشگاه. تنها یکی از سه می داند که خود را
ذهن Tinka است.
به سادگی نمی توانند درک کنند که چگونه من تا کنون بود که یک جفت از کودکان shillyshallying
مانند Rone و تد.
ممکن است هر راکفلر و یا جیمز J. شکسپیر ، اما من قطعا نمی دانند خود من
ذهن ، و من نگه داشتن راست بر روی متصل کردن همراه در دفتر و... -- آیا می دانیم که آخرین؟
تا آنجا که من می توانم کشف کردن ، زنبور جدید تد است که او می خواهم به یک بازیگر سینما و -- و در اینجا
به من گفته او را صد بار ، اگر او به دانشگاه و مدرسه قانون و خوب ،
من او را راه اندازی کسب و کار و -- ورونا را دقیقا مطابق با بد.
نمی داند که آنچه او می خواهد. خوب ، خوب ، بیا!
آیا شما آماده رتبهدهی نشده است؟
دختر زنگ زد زنگ سه دقیقه پیش. "
V قبل از او به دنبال همسرش ، بابیت ایستاد
در غربی ترین پنجره اتاق خود.
این اسکان ، مسکونی ، ارتفاعات گل ، در ظهور و هر چند
مرکز شهر سه مایل دورتر بود -- اوج بود بین سه و چهار صد
هزار نفر جمعیت در حال حاضر -- او می تواند با مراجعه کنید
بالای برج ملی دوم ، ساختمان سنگ آهک ایندیانا از سی و پنج
داستان است.
درخشان آن دیوار گل رز علیه آوریل آسمان به یک کتیبه ساده مانند رگه هایی از سفید
آتش است. تمامیت در برج ، و تصمیم گیری.
این مته سوراخ کردن قدرت خود را به آرامی به عنوان یک سرباز بلند قد.
همانطور که بابیت خیره ، عصبانیت از چهره اش ، چانه شل کردن او ساکت شد
برداشته در احترام.
او بیان کرد : "که یکی از بینایی دوست داشتنی!" اما او توسط الهام گرفته از ریتم شده بود
از شهر ، عشق خود را از آن را تمدید کرد.
او برج را به عنوان معبد نوک تیز شدن از دین کسب و کار مشهود ، ایمان
پرشور ، با شکوه ، پیشی گرفته مشترک مرد ، و او به عنوان clumped به صبحانه او
تصنیف "آه ، هی ، توسط gosh whistled ،
توسط اجی مجی "را به عنوان هر چند آن را مالیخولیا سرود و نجیب بودند.
>
فصل دوم
رها از bumbling بابیت و grunts های نرم که با آن همسر خود ابراز
همدردی او را نیز تجربه شد برای احساس و خیلی تجربه نیست نشان می دهد ، خود را
اتاق خواب فورا به impersonality حل و فصل است.
آن را در خواب و ایوان داد.
این هر دو آنها را به عنوان اتاق پانسمان خدمت کرده است ، و در سردترین شب بابیت
luxuriously داد تا وظیفه مردانه شدن و عقب نشینی به تخت در داخل ، به حلقه
انگشتان خود را در گرما و خنده در گیل ژانویه.
اتاق نمایش داده شده رنگ ، طرح و معمولی لذت بخش ، پس از یکی از بهترین
طرح های استاندارد دکوراتور که "داخلی" برای بسیاری از سوداگرانه
خانه های سازندگان در اوج است.
دیوارهای خاکستری بودند ، درودگری رنگ سفید ، فرش آبی بی سر و صدا و بسیار شبیه
دفتر خود را با آینه بزرگ روشن ، خانم بابیت -- چوب ماهون مبلمان
پانسمان جدول با توالت مقالات
تقریبا نقره جامد ، تخت ساده دوقلو ، بین آنها کوچک جدول برگزاری
بالین لامپ استاندارد الکتریکی ، یک لیوان آب ، و یک کتاب کنار تخت استاندارد با
رنگی تصاویر -- ویژه کتاب
می توان آن را نه محقق بود ، چون هیچ کس باز کرده بود.
تشک سفت اما سخت نیست ، پیروز تشک های مدرن است که هزینه
مقدار زیادی از پول ، رادیاتور آب داغ بود دقیقا مناسب
سطح علمی برای محتویات مکعب از اتاق.
پنجره های بزرگ و به سهولت و با بهترین جلب و کابل افتتاح شد ، و
هلند غلتکی فام تضمین شده به کرک.
این یک شاهکار در میان اتاق خواب بود ، از خانه های شاد مدرن برای متوسط
درآمد. فقط آن را به حال چیزی برای انجام با
Babbitts ، و نه با هر کس دیگر.
اگر مردم تا کنون زندگی کرده بود و دوست داشتنی اینجا ، خواندن هیجان در نیمه شب و lain در
تن اسایی زیبا در صبح روز یکشنبه ، هیچ نشانه ای از آن وجود دارد.
تا به حال هوا که یک اتاق در یک هتل بسیار خوب بسیار خوب است.
انتظار می رود یکی از خادمه و آن را برای افرادی که می ماند ، اما آماده
یک شب ، بدون نگاه به پشت سر ، و از آن فکر می کنم هرگز دوباره.
در هر خانه دوم در ارتفاعات گل یک اتاق خواب دقیقا مثل این بود.
خانه Babbitts پنج ساله بود. همه به عنوان صالح و براق به عنوان این بود
اتاق خواب.
این بهترین طعم ، بهترین فرش های ارزان ، ساده و قابل ستایش
معماری ، و آخرین راحتی. در طول ، برق جای گرفت
شمع و فاحشه وار اجاق آتش.
در امتداد baseboard اتاق خواب بودند ، سه شمع برای لامپهای الکتریکی ، پنهان شده توسط
درب های برنج کمی.
در سالن شمع برای جارو برقی ، و در اتاق نشیمن شمع برای
لامپ پیانو ، فن الکتریکی.
تر و تمیز ناهار خوری اتاق (با بوفه بلوط آن قابل تحسین ، کمد شیشه سربدار آن ، آن
دیوارهای گچ خامه ، صحنه متواضعانه خود را از ماهی آزاد در حال انقضای بر شمع از صدف)
شمع که عرضه قهوه جوش برقی و توستر برقی.
در واقع این بود ، اما یک چیز با خانه بابیت اشتباه وجود دارد : یک خانه نیست.
II اغلب از بابیت صبح آمد تندرست
و jesting در به صبحانه. اما اوضاع به طرز مرموزی چپ چپ بودند به روز است.
همانطور که وی به pontifically آج سالن فوقانی او را به اتاق خواب ورونا نگاه کرد و اعتراض ،
"چه استفاده از دادن خانواده خانه طبقه بالا زمانی که آنها درک نمی
و تمایل به کسب و کار و به پایین tacks برنج؟ "
او بر آنها راهپیمایی : ورونا ، گردن کلفت با موهای قهوه ای دختر بیست و دو ، فقط از
Mawr براین ، در مورد وظیفه و جنس به solicitudes داده و خدا و شکست ناپذیر
پف کردگی از خاکستری ورزشی کت و شلوار او در حال حاضر با پوشیدن بود.
تد -- تئودور روزولت بابیت -- تزئینی پسر هفده.
Tinka -- کاترین -- هنوز یک نوزاد در ده ، با موهای قرمز تابشی و پوست نازک است که
اشاره از آب نبات بیش از حد و بیش از حد بسیاری از سودا خامه یخ.
بابیت سوزش مبهم خود را نشان می دهد نه به عنوان او tramped شوید.
او واقعا دوست نداشتند که خانواده مستبد ، و آزار دهنده او بود به عنوان بی معنی به آن را به عنوان
شد مکرر.
او در Tinka فریاد زد : "خوب ، kittiedoolie!" تنها به نام PET در واژگان او بود ،
به جز "عزیزم" و "محترم". که با آن ، او همسرش را به رسمیت بشناسد ، و او آن را پرت در
Tinka هر روز صبح.
او یک فنجان قهوه را در امید pacifying معده او و روح او gulped.
معده اش متوقف احساس به عنوان اینکه این کار را کرد به او تعلق ندارد ، اما ورونا شروع می شود
با وجدان و آزار دهنده ، و به طور ناگهانی بازگشت به بابیت شک و تردید وجود دارد
در مورد زندگی و خانواده و کسب و کار
که در او پنجه دار بود زمانی که او رویای عمر و دختر باریک پری گریخته بود.
ورونا به مدت شش ماه شده است تشکیل پرونده ، فروشنده در دفاتر شرکت چرم Gruensberg بود ،
با چشم انداز تبدیل شدن به وزیر امور خارجه به آقای Gruensberg و به این ترتیب ، به عنوان بابیت تعریف
آن ، "گرفتن برخی از خوبی از شما
تحصیل در کالج گران قیمت تا شما آماده هستید به ازدواج و حل و فصل کردن. "
اما در حال حاضر گفت ورونا : "پدر!
من صحبت کردن به همکلاسی های من که کار برای موسسات خیریه مرتبط -- اوه ،
پدر ، شیرین ترین نوزاد کمی که به ایستگاه شیر وجود دارد می آیند وجود دارد -- و من
احساس به عنوان اینکه من باید به انجام کاری ارزش در حالی که مانند آن. "
"نظر شما به معنای" ارزش در حالی که '؟
اگر شما را به عنوان وزیر Gruensberg است -- و شاید شما را ، اگر شما در حفظ خود
تند نویسی و به sneaking را به کنسرت و talkfests هر شب --
حدس می زنم شما در هفته سی و پنج یا چهل استخوان پیدا کردن ارزش در حالی که! "
"من می دانم ، اما -- آه ، من می خواهم به -- کمک -- ای کاش من در حل و فصل خانه کار می کرده اند.
من تعجب می کنم که اگر من می تواند یکی از بخش - فروشگاه به اجازه بدهید من در یک قرار دهید
وزارت رفاه با خوبی اتاق استراحت و chintzes و صندلی ترکه یا چوب کوتاه و به همین ترتیب
و غیره.
یا من می توانم -- "" در حال حاضر شما در اینجا نگاه کنید!
اولین چیزی که شما به درک این است که همه این تعالی و flipflop و
حل و فصل کار و تفریح و سرگرمی چیزی در جهان خدا ، اما گوه ورود
سوسیالیسم است.
هر چه زودتر یک مرد می آموزد با او نخواهد بود coddled ، و او نیاز به انتظار زیادی نیست
گراب آزاد و خدای من ، تمام این کلاس های آزاد و flipflop و doodads برای بچه های خود
مگر او را بدست آورده 'EM ، به همین دلیل ، هر چه زودتر او
در کار و تولید -- تولید -- تولید!
این چیزی است که کشور نیاز دارد ، و این همه علاقه داشتن به چیزهای که فقط enfeebles
اراده قدرت مرد کارگر و می دهد بچه ها خود بسیاری از مفاهیم بالاتر از کلاس خود را است.
و شما -- اگر شما می خواهم به کسب و کار به جای تمایل را فریب دهد و fussing -- تمام وقت!
وقتی که من یک مرد جوان بود من ساخته شده به نظر من آنچه که من می خواستم انجام ، و به آن گیر کرده است
از طریق ضخیم و نازک ، و این که چرا من جایی که من به روز هستم ، و -- Myra
دختر ریز ریز کردن نان تست را به این تکه های کوچک کمی برای چه به شما اجازه؟
می توانید مشت خود را بر روی 'EM. نیمه سرد ، به هر حال! "
تد بابیت ، راهنمایی را در مدرسه جانبی بزرگ شرق بالا شده است ، از ساخت به حال سکسکه مانند
صدای وقفه. او کمربندش را بست و در حال حاضر ، "بگو : Rone ، شما را به رفتن --
ورونا چرخید.
"تد! آیا شما با مهربانی ما را قطع نیست که ما
صحبت کردن در مورد مسائل جدی! "" پانک AW ، گفت : "تد قضایی.
"همیشه از کسی تضعیف و به شما اجازه کالج ، آمونیاک ، شما شده است کشیدن
این گفتگوها مهره در مورد چه ندارها و غیره در و تا forths.
آیا شما با رفتن به -- من می خواهم به استفاده از خودرو امشب ".
بابیت snorted ، "آه ، شما! ممکن است آن را خودم می خواهم! "
ورونا اعتراض ، "آه ، شما ، آقای ناقلا!
من قصد دارم خودم را! "Tinka wailed :" آه ، پاپا ، شما گفت : شاید
شما می خواهم ما را به Rosedale رانندگی! "و خانم بابیت ،" مراقب باشید ، Tinka ، آستین خود را در
کره. "
آنها glared ، و ورونا پرتاب ، "تد ، خوک کامل در مورد ماشین شما!"
"البته شما نیستید! قد -! "
تد می تواند maddeningly شیرین و مطلوب است.
"شما فقط می خواهم آن را با شتاب گرفتن ، درست بعد از شام ، و ترک آن را در مقابل برخی از
خانه دامن همه شب در حالی که شما می نشینند و گاز مورد lite'ature و highbrows
شما قصد ازدواج -- در صورتی که تنها پیشنهاد "!
"خب ، پدر شایسته نیست تا آن را شما اجازه!
شما و آن حیوان صفت جونز درایو پسران مانند دیوانگان.
ایده خود را به نوبه خود در محل Chautauqua در چهل مایلی یک ساعت! "
"آلن وودز ، که در آن است که چیزهای شما!
شما ترس از ماشین رفو که شما درایو تپه با ترمز اضطراری! "
"من نمی!
و شما -- همیشه صحبت کردن در مورد به این که چقدر خود را در مورد موتور ، و یونیس Littlefield
به من گفت شما گفت که این باتری تغذیه ژنراتور! "
"شما -- چرا ، زن خوب من ، شما یک ژنراتور از دیفرانسیل نمی دانم."
نامعقول بود نه بلند پروازانه با او تد.
او یک مکانیک طبیعی ، ساز و tinkerer از ماشین بود ، او در lisped
نقشه برای نقشه در آمد. "که هم اکنون خواهید انجام دهید!"
بابیت پرت در مکانیکی ، روشن او رضایت بخش gloriously برای اولین بار
سیگار برگ از روز و طعم مواد مخدر از مدافع - بار ، شادی آور هم هست
سرفصل.
تد مذاکره : "هی ، صادقانه ، Rone ، من نمی خواهم قایق قدیمی را ، اما من قول داد
زن و شوهر O EM کردن دختران در کلاس من من رانندگی 'به تمرین گروه کر مدرسه ،
و هی ، من را نمی خواهم ، اما
نجیب زاده کردم به حفظ تعاملات اجتماعی او است. "
"خوب ، پس از کلمه من! شما و تعاملات اجتماعی شما!
در دبیرستان! "
"اوه ، این است که ما نه انتخاب از آنجایی که ما به کالج مرغ که رفت!
اجازه بدهید به شما به من بگویید که در آنجا هیچ مدرسه خصوصی در دولتی که رو به عنوان متورم
دسته ای که ما در دی گاما گاما امسال.
دو فلو که پدران خود را میلیونرهای هستند وجود دارد.
بگو : هی ، من باید به یک ماشین از خود من ، مانند بسیاری از همنوعان است. "
بابیت تقریبا افزایش یافت.
"ماشین را آن گونه که مایلید تغییر دهید! آیا شما نمی خواهید یک قایق بادبانی ، و خانه و
زیادی؟ که بسیار نزدیک به طول می کشد کیک!
پسر بچه است که می تواند امتحانات لاتین خود عبور نمی کند ، مانند هر پسر دیگر باید ،
و او انتظار دارد که من یک موتور اتومبیل را به او بدهد ، و من فرض کنید راننده ، و areoplane
شاید ، به عنوان پاداش برای کار سخت او
این نهاد در رفتن به فیلم با یونیس Littlefield!
خوب ، هنگامی که می بینید شما به من دادن -- "
تا حدودی بعد ، پس از diplomacies ، تد متقاعد ورونا به اعتراف است که او بود
صرفا رفتن به اسلحه خانه ، آن شب ، برای دیدن سگ و گربه نشان می دهد.
او در آن زمان ، تد برنامه ریزی شده ، به پارک خودرو در مقابل آب نبات فروشگاه در سراسر از
قورخانه و او آن را انتخاب کنید.
ترتیبات استادانه در مورد خروج از کلید ، و داشتن بنزین وجود دارد
مخزن پر و شور و حرارت ، از هواخواهان موتور بزرگ خدا ، آنها hymned پچ
یدکی داخلی لوله ، و از دست رفته جک دسته.
آتش بس آنها حل ، تد مشاهده است که دوستان او بودند "فریاد یک دسته
ستا gabby چهار flushers. "
دوستان او ، او نشان داد ، "ورزش تقلید منزجر کننده و نفرت انگیز
دختران shrieking نادان کوچک است. "
علاوه بر این : "این منزجر کننده از شما را به دود سیگار ، و غیره و غیره ، و
آن دسته از لباس شما در این صبح کردم ، آنها بیش از حد کاملا مضحک -- صادقانه ،
به سادگی منزجر کننده ".
تد به آینه پخ کم در بوفه متعادل در نظر گرفته charms خود ، و
smirked.
کت و شلوار او ، آخرین چیزی که در جامه الی قدیمی ، پوست تنگ ، با شلوار نحیف به
تاپس از چکمه های قهوهای مایل به زرد خودنمایی میکند خود را ، کر کمر انسان ، الگوی چک آشفته ،
و در سراسر پشت یک کمربند که هیچ چیز belted.
روسری او نمد عظیم ابریشم سیاه و سفید بود. مو های کتانی او شد یخ صاف چسبانده می شود ، به عقب
بدون فراق.
وقتی او به مدرسه رفت و او را یک درپوش با افتاب گردان طولانی مانند یک بیل - تیغه.
واقعی خیال و Proudest از همه نیم تنه یا ژیلت او را نجات داد برای التماس برای رسم برای
جلیقه از حنایی با طرح خال خالی به رنگ قرمز فاسد ، نقاط astoundingly مدت.
او در لبه پایین تر از آن دبیرستان یک دکمه ، یک دکمه کلاس ، و عینک
پین برادری. و هیچ یک از آن اهمیت.
او انعطاف پذیر و سریع و برافروخته و چشمان خود را (که او بر این باور باشد بدبینانه)
صادقانه مشتاق است. اما او بیش از حد ملایم نیست.
او دست خود را در پس زانو ورونا فقیر دست تکان دادند و drawled : "بله ، من حدس می زنم ما بسیار
مضحک و disgusticulus ، و من و نه حدس می زنم کراوات جدید ما این است که برخی از اسمیر! "
بابیت barked : "این است!
و در حالی که شما خودتان را توصیف ، اجازه دهید به شما بگویم آن ممکن است به زیبایی مردانه خود را اضافه کنید
اگر شما پاک برخی از آن تخم مرغ کردن دهان خود را! "
ورونا منتظر ، ویکتور گذرا در بزرگترین جنگ های بزرگ ، است که خانواده
جنگ است.
تد نگاه او را ناامید کننده ای ، و سپس در Tinka shrieked : "برای پیت عشق O' ، ترک
ریختن تمام کاسه قند را بر روی تکه های ذرت خود را! "
هنگامی که ورونا و تد و طبقه بالا رفته بودند Tinka ، بابیت به همسرش تشکر شده :
«خانواده خوب ، من باید بگویم!
من تظاهر نیست هر گوسفند بع بع می شود ، و شاید من کمی میان دانه در
گاهی اوقات صبحانه ، اما راه آنها در رفتن ضربت با مشت ضربت با مشت ، jabbering ، من به سادگی می توانید آن را نه.
قسم می خورم ، من مانند رفتن برخی از جایی که من می توانم یک صلح کمی احساس راحتی کنید.
من فکر می کنم پس از یک مرد طول عمر خود را صرف تلاش برای دادن بچه ها او یک فرصت و یک
آموزش مناسب و معقول ، آن را بسیار دلسرد کننده به آنها را تمام زمان scrapping مانند شنیدن
دسته از hyenas و هرگز -- هرگز --
عجیب ، در اینجا در این مقاله آن را می گوید -- برای یکی مادر سکوت هرگز -- بازدید کاغذ صبح
رتبهدهی نشده است؟ "" نه ، عزیز. "
در بیست و سه سال از زندگی زناشویی ، خانم بابیت کاغذ دیده بود پیش از او
شوهر فقط شصت و هفت بار. "بسیاری از اخبار.
خیلی بد گردباد بزرگ در جنوب بود.
شانس سخت ، همه حق است. اما این ، می گویند ، این است که خیلی خوب!
آغاز پایان برای آن دسته از همراهان!
مجمع نیویورک تا به برخی از لوایح که باید به کاملا غیر قانونی اعلام به تصویب رسید
سوسیالیست ها!
و اعتصاب دونده آسانسور در نیویورک و بسیاری از پسران کالج وجود دارد
گرفتن مکان آنها. این مسائل است!
و وجود یک توده جلسه در بیرمنگام را خواستار است که این همزن میک ، این دو همکار
Valera تبعید شود. مرده حق ، توسط golly!
همه این آشوبگران پرداخت با طلا آلمان به هر حال.
و ما هیچ کسب و کار تداخل با ایرلندی یا هر دولت خارجی دیگر.
دست ما به شدت خاموش نگه دارید.
و یکی دیگر از شایعه نیز تصدیق شده از روسیه که لنین مرده است وجود دارد.
این خوب است. فراتر از من است ، چرا ما نه تنها در مرحله
و پا زدن آن cusses بلشویک وجود دارد. "
"هست که در آن ، گفت :" خانم بابیت. "و آن را می گوید در اینجا یک شخص افتتاح شد
شهردار در لباس -- واعظ ، بیش از حد! شما چه که فکر می کنم! "
"پیف!
خب!
او نگرش ، اما نه به عنوان یک جمهوریخواه ، پروتستان ، گوزن ، و نه
املاک و کارگزار واقعی او هیچ دکترین در مورد واعظ - شهرداران را برای او گذاشته ، به طوری
او grunted و رفت.
او نگاه سمپاتیک و یک کلمه را بشنود.
بعد او را تیتر ، ستون جامعه است ، و بخش فروشگاه به عنوان خوانده شده
تبلیغات.
"نظر شما در این باره بدانند! چارلی McKelvey هنوز انجام sassiety
شیرین کاری به عنوان سنگین مثل همیشه. در اینجا آنچه که گزارشگر زن gushy می گوید
در مورد شب گذشته :
هرگز جامعه ای با S بزرگ ، بزرگ بیشتر از زمانی که آنها bidden به flattered
شریک شدن تشویق خوب در اقامت مهمان نواز برجسته و آقای و خانم
چارلز ال.
McKelvey به عنوان آنها شب گذشته بودند.
مجموعه ای در چمن بزرگ و محوطه سازی آن ، یکی از مناظر قابل توجه مهمترین دستاورد رویال
ریج ، اما بشاش و راحت با وجود دیوارهای سنگی آن توانا و اتاق های وسیع آن مشهور
برای تزیین خود ، خانه خود را پرتاب شد
باز کردن شب گذشته برای رقص به افتخار مهمان McKelvey قابل توجه خانم ، خانم جی.
Sneeth واشنگتن.
سالن گسترده ای است تا سخاوتمندانه در نسبتهای آن است که از آن ساخته شده کامل
سالن رقص ، کف چوب سخت آن منعکس کننده این نمایش جذاب به بالاتر از جلا خود
سطح.
حتی دلخوشیها از رقص paled قبل از فرصت های جذب می کند برای گفتگوی دو tetes
که دعوت روح به قرص نان در کتابخانه طولانی قبل از شومینه بارونی ، و یا
در نقاشی اتاق با بسیار راحت و عمیق خود را
صندلی ها ، لامپ های سایهدار خود را تنها برای زمزمه حیله گر nothings زیبا تمام deux ساخته شده ؛
یا حتی در اتاق بیلیارد که در آن یک نفر می تواند یک نشانه و نشان دادن دلاوری در
هنوز هم یکی دیگر از بازی را از آنچه در تحت حمایت توسط کوپید و رقاص.
بود وجود دارد ، معامله بزرگ تر ، در بهترین سبک روزنامه نگاری شهری دوشیزه
Elnora پرل بیتز ، ویرایشگر جامعه محبوب بار مدافع است.
اما بابیت می تواند از آن پایبند نیست.
او grunted. او چروکیده روزنامه.
او اعتراض کرد : "آیا می توانید ضرب و شتم! من مایل به دست بسیاری از اعتبارات به
چارلی McKelvey.
هنگامی که ما در کالج بودند با هم ، او به همان اندازه سخت بود به عنوان هر یک از ما ، و او ساخته شده
یک میلیون دلار خوب از متعاهد و هر dishonester نشده است و یا خریداری هر
شهرستان شوراها بیش از لازم بود.
و that'sa خوب خانه او -- هر چند هر دیواره سنگ نیرومند نیست و نمی باشد.
ارزش نود هزار که به او هزینه.
اما هنگامی که آن را به صحبت کردن به عنوان اینکه چارلی McKelvey و همه آن مشروب الکلی می آید
مجموعه عمل بالا بردن او هیچ دسته گل از از Vanderbilts ، به همین دلیل ، آن را به من می کند
خسته! "
Timidly از خانم بابیت : "من می خواهم داخل خانه خود را به دیدن هر چند.
باید دوست داشتنی. من در داخل هرگز بوده است. "
"خوب ، من!
بسیاری از -- چند بار. برای دیدن Chaz در مورد معاملات کسب و کار ، در
شب است. این بسیار نیست.
من نمی خواهم به آنجا به شام با آن باند ، بالا کلاسور.
و من شرط می بندم پول زیادی بیشتر من نسبت به برخی از کسانی که شاخ قلع که صرف تمام
آنها بر روی لباس ، لباس و یک دست کت و شلوار مناسبی از لباس زیر را به نام خود ندارند!
هی!
چه چیزی شما را از این فکر می کنم! "خانم بابیت بود عجیب و بی حرکت شده توسط
بشارت از املاک و مستغلات و ستون ساختمان از بار مدافع :
Ashtabula خیابان 496 -- داوسن JK به توماس Mullally ، 17 آوریل ، 15.7 X 112.2 ،
mtg. دلار 4000............
.
اسم
و این صبح بابیت بیش از حد disquieted بود تا او را با اقلام از مکانیک سرگرم '
Liens ، رهن ثبت ، و قراردادها جایزه.
او افزایش یافت.
همانطور که او در او نگاه ابروهای خود را از حد معمول به نظر می رسید shaggier.
ناگهان : "بله ، شاید -- نوع از شرم به حفظ کند
لمس با مردمی مانند McKelveys.
ما ممکن است سعی کنید دعوت از آنها را به شام ، بعضی از شب است.
اوه ، رعد و برق ، اجازه دهید در زمان های خوب ما زباله نیست تفکر در مورد 'EM!
دسته کوچک ما زیادی بار کبدی از تمام کسانی که plutes.
فقط یک انسان واقعی مانند شما با این پرندگان عصبی مانند Lucile McKelvey مقایسه --
تمام بحث روشن فکر و مانند یک اسب مخمل خواب دار لباس پوشیدن!
شما یک دختر بزرگ قدیمی ، محترم است. "
او خیانت او را از نرمی با شکایت های تحت پوشش : "بگو : اجازه ندهید که Tinka بروید و
خوردن هر nutfudge سمی که. به خاطر بهشت است ، سعی کنید او را در حفظ و از
اذیت نمودن هضم او.
من به شما بگویم ، بیشتر مردمی را درک نیست که چقدر مهم است به هضم خوب را
و به طور منظم عادات خود برسانند. توان تقلا زمان معمول ، من حدس می زنم. "
او را بوسید -- او نه کاملا او را بوسه -- لب unmoving علیه unflushing او گذاشته
گونه است. او عجولانه به گاراژ ، سخن زیر لب :
"پروردگار ، چه یک خانواده!
و اکنون Myra رفتن به احساساتی بر من چون ما با این آموزش نمی بینند
ساز و برگ میلیونر. آه ، پروردگار ، گاهی اوقات من می خواهم به ترک
بازی تمام.
و نگران اداری و جزئیات به همان اندازه بد است.
و من بد خو عمل می کنند و -- من معنی نیست ، اما دریافت می کنم -- رفو خسته "
>
فصل سوم
جورج F. بابیت ، به عنوان شهروندان مرفه ترین از اوج ، ماشین موتور او بود
شعر و تراژدی عشق و شجاعت است. دفتر کشتی دزدان دریایی اما ماشین او بود
گشت خطر ناک خود را در ساحل.
از جمله بحران های فوق العاده ای هر روز ، هیچ از شروع چشمگیر بود
موتور.
کند بود صبح سرد و طولانی ، غژغژ کردن اضطراب استارتر وجود دارد و
گاهی اوقات او چکه اتر به داخل را *** از سیلندر ، که بسیار بود
جالب توجه است که در ناهار او
شرح وقایع بترتیب تاریخ آن را توسط قطره قطره ، و به صورت شفاهی محاسبه چقدر هر قطره او را هزینه.
امروز صبح او بطور تاریکی آماده شد برای پیدا کردن چیزی اشتباه است ، و او احساس belittled
مخلوط شیرین و قوی منفجر شد و ماشین حتی مسواک زدن درب زره ساق پا ،
gouged و ریز ریز با bruisings بسیاری توسط گلگیرهای ، او از گاراژ حمایت کرده است.
او اشتباه گرفته شود. او فریاد زد : "صبح!" را به سام Doppelbrau
با صمیمیت نسبت به او در نظر گرفته شده بود.
سبز بابیت و سفید خانه مستعمراتی هلند ، یکی از سه در آن بلوک بود
چتم جاده.
به سمت چپ از آن بود به محل اقامت آقای ساموئل Doppelbrau ، دبیر
شرکت عالی از حمام - jobbers ثابت.
او یک خانه راحت با هیچ آداب معماری هر چه بود ، بزرگ
جعبه چوبی با برج چمباتمه زدن ، ایوان وسیع ، و براق رنگ زرد به عنوان یک زرده.
بابیت آقای و خانم Doppelbrau به عنوان مخالفت "غیرمتعارف است."
از خانه خود آمد موسیقی نیمه شب و خنده زشت و ناپسند ؛ شد محله وجود دارد
شایعات از ویسکی و موتور سواری سریع bootlegged.
آنها بابیت با شب خوشحال بسیاری از بحث مبله ، که در طی آن او
اعلام بصورتی پایدار و محکم ، "من تنگه - laced نیست ، و برایم مهم نیست دیدن یک پرتاب شخص در
نوشیدن یک بار در در حالی که ، اما هنگامی که آن را به می آید
عمدا تلاش برای دور با بسیاری از جهنم جمع آوری تمام در حالی که مانند
Doppelbraus انجام دهید ، آن را بیش از حد غنی برای خون من است! "
از طرف دیگر از بابیت هوارد Littlefield ، دکتری ، در شدت مدرن زندگی می کردند
خانه مراتب بالا قسمت پایین آجر پرده نقش دار قرمز تیره شده است ، با oriel سربدار ،
قسمت فوقانی با گچ سفید کردن رنگ پریده مانند گل رس spattered ، و سقف قرمز tiled.
اقتدار در همه چیز ؛ Littlefield محقق بزرگ محله بود
در جهان به جز نوزادان ، پخت و پز ، و موتورها.
او مدرک کارشناسی هنر از کالج Blodgett و دکترای فلسفه در بود
اقتصاد از دانشگاه ییل.
او اشتغال مدیر و تبلیغاتی در خیابان اوج ، مشاوره
شرکت کشش.
او می تواند ، در یک اخطار ده ساعت قبل از هیئت مدیره aldermen یا دولت ظاهر می شود
قوه مقننه و ثابت ، مطلقا ، با چهره های همه در سطر و با موازین
از لهستان و زلاند نو ، که
شرکت خیابان ماشین عاشق عمومی و yearned بیش از کارمندان خود که همه آن
سهام متعلق به توسط زنان بیوه و کودکان یتیم شد و که هر چه مورد نظر را به انجام می
به نفع اموال صاحبان توسط افزایش
ارزش های اجاره ، و کمک به فقرا با کاهش رانت.
همه آشنایان خود را تبدیل به Littlefield زمانی که آنها مورد نظر را به دانستن تاریخ
نبرد Saragossa ، تعریف کلمه "خرابکاری ،" آینده از آلمان
علامت ، ترجمه از "hinc illae
lachrimae ، "و یا تعدادی از محصولات قطران زغال سنگ.
او بابیت اعتراف استقبال بهت زده شده است که او اغلب تا نیمه شب نشسته خواندن ارقام
و پانوشت ها در گزارش های دولتی ، و یا دستکاری (با تفریحی نویسنده
اشتباهات) آخرین جلد از شیمی ، باستان شناسی و ماهی شناسی.
اما ارزش بزرگ Littlefield است به عنوان یک مثال معنوی است.
او با وجود آموخته های عجیب و غریب خود را به عنوان سخت بود پروتستان و به عنوان شرکتی
جمهوری خواه به عنوان جورج اف بابیت. او تایید کرد که مردان کسب و کار در ایمان است.
جایی که آنها فقط به غریزه پرشور می دانست که سیستم خود را از صنعت و منش
کامل شد ، دکتر هاوارد Littlefield آن را ثابت کرد به آنها ، خارج از تاریخ ، اقتصاد ، و
اعترافات رادیکال های اصلاح شده است.
بابیت یک معامله خوب از غرور صادقانه در حال همسایه چنین دانشمند بود ، و در
صمیمیت تد با یونیس Littlefield.
در شانزده یونیس در آمار ندارد علاقه مند بود نجات کسانی که در مورد سنین
و حقوق تصویر حرکت ستاره ، اما -- به عنوان بابیت قطعی آن قرار داده است -- او
دختر پدرش است. "
تفاوت بین مرد سبک مانند Doppelbrau سام و یک شخصیت بسیار خوب مانند
Littlefield در ظاهر خود را نشان داد شد.
Doppelbrau نگران کننده برای یک مرد چهل و هشت جوان بود.
او دربی خود را در پشت سر خود را به تن و صورت قرمز خود را با چین و چروک شد
خنده بی معنی.
اما Littlefield قدیمی برای یک مرد چهل و دو بود.
او بلند شد ، گسترده ، ضخامت ، rimmed عینک طلا خود را در چین فرا گرفته بودند
چهره طولانی خود ، موهای خود جرم پرتاب از سیاهی چرب بود ؛ او puffed و rumbled
او صحبت خود فی بتا کاپا کلید تاباند
در برابر یک جلیقه پر از لکه سیاه و سفید ، او از لوله های قدیمی بوی او در دسترس نباشد محزون بود و
archidiaconal و واقعی املاک و کارگزاری و jobbing از حمام و وسایل او
ارسال عطر تقدس.
امروز صبح او را در مقابل خانه اش بود ، بازرسی پارکینگ چمن بین
محدود کردن و پیاده رو سیمان گسترده است. بابیت متوقف اتومبیل خود و تکیه به
فریاد "Mornin'! "
Littlefield lumbered بارها و با یک پا ایستادند تا در هیئت مدیره در حال اجرا است.
گفت : "صبح زیبا ،" بابیت ، روشنایی -- غیرقانونی اوایل -- سیگار برگ دوم خود را از
روز.
بله ، اتمام حجت صبح توانا و خوب ، گفت : "Littlefield.
"بهار آینده همراه به سرعت در حال حاضر." "بله ، بهار واقعی در حال حاضر ، همه حق است ،"
گفت : Littlefield.
"هنوز سرد شب ، هر چند. بود که دو پتو ، در
خواب ایوان شب گذشته است. "" بله ، آن بود که هر شب بیش از حد گرم و آخرین نیست ، "
گفت : Littlefield.
"اما من پیش بینی نمی خواهیم در حال حاضر دارای هر آب و هوای سرد واقعی تر است."
گفت : "نه ، اما هنوز هم ، برف در تفلیس ، مونتانا ، وجود دارد دیروز بود ، محقق ،" و
شما را به یاد داشته باشید کولاک بودند غرب سه روز پیش -- سی اینچ از برف در
گریلی ، کلرادو -- و دو سال قبل ما تا به حال
برف فریاد زدن حق در اینجا در اوج در بیست و پنجم ماه آوریل است. "
"این است که یک واقعیت! بگو ، پیر مرد ، چه چیزی شما را در مورد فکر می کنم
نامزد حزب جمهوریخواه؟
چه کسی شما آنها را برای ریاست جمهوری نامزد نمایند؟ آیا شما فکر می کنم که در باره زمان ما بود
دولت کسب و کار واقعی؟ "
"به نظر من ، آنچه را که نیازهای کشور ، اول و مهمتر از همه ، خوب ، صدا ،
کسب و کار مانند انجام امور آن است. آنچه ما نیاز داریم این است -- کسب و کار
دولت! گفت : "Littlefield.
"من خوشحالم که شنیدن این که می گویند شما! من مطمئنا خوشحالم که شنیدن این که می گویند شما هستم!
من نمی دانم چگونه شما می خواهم در مورد آن احساس ، با تمام انجمن های خود را با کالج و غیره
، و من خوشحالم که شما احساس می کنید که راه است.
آنچه کشور نیاز دارد -- فقط در این برهه حاضر -- نه کالج
رئیس جمهوری و نه بسیاری از monkeying با امور خارجی است ، اما خوب -- صدا
مقرون به صرفه -- کسب و کار -- دولت ، که
به ما فرصتی داد تا به چیزی شبیه به یک گردش مالی مناسب و معقول بدهد. "
"بله.
به طور کلی متوجه شد که حتی در چین schoolmen دادن راه را برای بیشتر
عملی مردان ، و البته شما می توانید ببینید چه چیزی است که دلالت دارد. "
"این است که یک واقعیت!
خب ، به خوبی! "تنفس بابیت ، احساس بسیار آرامتر و بسیار شادتر در مورد راه
چیزهایی در جهان بودند. "خوب ، آن را خوب است برای متوقف کردن و parleyvoo
یک ثانیه.
حدس بزن من شما باید به پایین دفتر در حال حاضر و چند نیش مشتریان.
خب ، پس ، پیر مرد. شما امشب را مشاهده کنند.
حد طولانی است. "
دوم آنها سخت ، این شهروندان جامد.
بیست سال قبل از آن ، تپه که در آن ارتفاعات گل ، با روشن آن پخش شد
پشت بام ها و چمن کاملا تر و تمیز و راحتی شگفت انگیز ، بیابان از رتبه شده بود
elms دوم رشد و بلوط و maples.
در امتداد خیابان دقیق شد ، هنوز چند بسیاری پوشیده شده از درخت خالی ، و قطعه
باغ های قدیمی.
به روز درخشان بود. boughs سیب با برگ های تازه مانند مشعل از روشن
آتش سبز.
سفید اولین شکوفه های گیلاس flickered خندقها و robins
clamored.
بابیت استنشاقی زمین ، در robins هیجان شدید یا هیستری chuckled او chuckled
در بچه گربه ها و یا در یک فیلم کمدی است.
او بود ، به چشم ، رفتن کامل دفتر اجرایی -- یک مرد خوب تغذیه در
اصلاح کلاه قهوه ای نرم و عینک های فریم لس ، سیگار کشیدن یک سیگار برگ بزرگ ، رانندگی
یک موتور خوب در امتداد یک چهارراه پارک وی نیمه حومه.
اما در او برخی از نابغه از عشق معتبر برای محله خود ، شهر خود ، او
قبیله.
زمستان بود ، آن زمان برای ساختمان می آیند شد ، رشد قابل مشاهده است ، که به
او شکوه بود.
او افسردگی سپیده دم خود را از دست داد ؛ او ruddily شاد بود زمانی که او در خیابان اسمیت به متوقف
ترک شلوار قهوه ای ، و به تانک بنزین را پر.
آشنایی مراسم غنی او را نزد بلند آهن قرمز بنزین
پمپ ، کاشی توخالی و TERRA - cotta گاراژ ، پنجره پر از مهمترین
لوازم جانبی سازگار -- روده براق ،
جرقه ، شمع با کت های چینی کاملا تر و تمیز تایر ، زنجیره ای از طلا و نقره.
او با دوستی flattered بود که با آن سیلوستر ماه ، dirtiest ترین و
ماهر مکانیک موتور ، بیرون آمد به او خدمت می کنند.
"Mornin' ، آقای بابیت! گفت : "ماه ، و بابیت احساس خود شخص
اهمیت ، که نام حتی garagemen مشغول به یاد -- از این یکی نه
ارزان قیمت های ورزشی پرواز در اطراف در flivvers.
او را تحسین می نبوغ از شماره گیری خودکار ، کلیک کردن کردن گالن توسط گالن ؛
تحسین smartness از نشانه : "پر در زمان صرفه جویی گیر -- گاز به روز 31
سنت "؛ تحسین غرغره کردن ریتمیک از
بنزین عنوان آن را به مخزن سرازیر شد ، و نظم مکانیکی که ماه
تبدیل دسته.
"چقدر ما رده به روز؟" پرسید : ماه ، به شیوه ای که در ترکیب استقلال
متخصص بزرگ ، دوستی شایعات آشنا ، و احترام برای یک مرد
وزن در جامعه ، مانند جورج اف بابیت.
"را پر کنید' ER. "" چه کسی به شما rootin 'برای حزب جمهوری خواه
نامزد ، آقای بابیت؟ "
"این را به هر گونه پیش بینی ها هنوز خیلی زود است.
پس از همه ، ماه خوب و دو هفته -- نه ، سه هفته قبل -- هنوز هم وجود دارد تقریبا باید
سه هفته گذشته -- خوب ، بیش از شش هفته در تمام قبل از جمهوری خواهان وجود دارد
کنوانسیون ، و من احساس می کنم باید همکار
نگه داشتن ذهن باز و دادن همه نامزدها نشان می دهد -- نگاه 'Em All عرضه بیش از حد و
اندازه 'EM ، و پس از آن تصمیم می گیرید با دقت است." "واقع That'sa ، آقای بابیت.
"اما من به شما بگویم -- و موضع من در این است همان چهار سال پیش بود ، و
هشت سال پیش ، و از آن خواهید بود ایستاده من چهار سال از هم اکنون -- بله ، و هشت سال از
در حال حاضر!
چه می گویم همه ، و آن را نمی تواند بیش از حد به طور کلی درک ، این است که آنچه ما نیاز داریم
اولین ، آخرین ، و همه هم خوب است ، دولت کسب و کار صدا است! "
"با golly ، درست است!"
چگونه کسانی که لاستیک جلو نگاه کنید به شما؟ "" خوب!
زیبا!
نخواهد بود کار زیادی برای گاراژ اگر همه نگاه بعد از خودرو خود را راه
شما انجام دهد. "" خب ، من هم سعی می کنم و از بعضی جهات در مورد
آن است. "
بابیت پرداخت صورتحساب خود ، به اندازه کافی ، گفت : "آه ، نگه داشتن تغییر ،" و در راند
شور و شعف صادقانه خود ، قدردانی.
با شیوه ای از سامری خوب بود که او در احترام به دنبال فریاد زد :
مردی که انتظار برای اتوبوس برقی بود ، بلند کند؟ "
همانطور که مرد صعود در بابیت condescended ، "رفتن روشن پایین شهر؟
هر زمان که من می بینم یک شخص انتظار برای یک واگن برقی ، من همیشه آن را یک عمل به
او آسانسور -- مگر ، البته ، او مثل یک ادم بیکار و تنبل به نظر می رسد ".
"مردمی که سخاوتمندانه با ماشین خود بودند وجود دارد ،" وحی
گفت : قربانی خیرخواهی. "اوه ، نه ، سوال tain'ta سخاوت ،
به سختی.
واقع ، من همواره احساس -- من گفت : به پسر من فقط شب -- اتمام حجت وظیفه همکار
برای به اشتراک گذاشتن چیزهای خوب این دنیا را با همسایگان خود ، و آن می شود بز من
هموطنان می شود بر روی خود گیر و می رود
در اطراف tooting شاخ خود را صرفا او را به خاطر خیریه است. "
قربانی قادر به پیدا کردن پاسخ صحیح به نظر می رسید.
بابیت رونق گرفت :
"زیبا پانک خدمات شرکت را به ما بر روی این خطوط ماشین.
مزخرف تنها اتومبیل پورتلند جاده یک بار در هر هفت دقیقه اجرا است.
همکار توانا و سرد می شود صبح روز زمستان ، در انتظار در گوشه خیابان با
باد تند در مچ پا او. "" درست است.
شرکت اتومبیل خیابان لعنتی چه نوع از معامله با ما را آنها اهمیتی نمی دهند.
چیزی که باید اتفاق می افتد به EM '." بابیت بود احساس خطر.
"اما هنوز هم ، البته آن را نمی خواهد انجام دهید فقط به ضربه زدن شرکت کشش و نه
تحقق مشکلات تحت آنها ، مانند این cranks که می خواهند
شهرداری مالکیت.
راه این کارگران نگه شرکت برای دستمزدهای بالا به سادگی جرم و جنایت ، و از
البته بار بر من و شما که مجبور به پرداخت کرایه هفت درصد می افتد!
حقیقت ، خدمات قابل توجه در تمام خطوط خود را -- با توجه به ".
"خوب --" uneasily. "رفو روز صبح ،" بابیت توضیح داد.
"بهار آینده همراه سریع می باشد."
"بله ، آن بهار واقعی در حال حاضر است."
قربانی به حال بدون اصالت ، بدون شوخ طبعی ، و بابیت را به سکوت بزرگ ، کاهش یافت و
خود را به از این بازی از ضرب و شتم اتومبیل واگن برقی به گوشه اختصاص داده شده : جهش ،
دم را تعقیب کند ، سرعت عصبی بین
بزرگ سمت زرد واگن برقی و ردیف دندانه دار از موتور های پارک شده ، عکسبرداری گذشته
درست مثل واگن برقی متوقف شد -- یک بازی نادر و شجاع است.
و همه در حالی که او آگاهانه خوشگلی از اوج بود.
برای هفته با هم او متوجه چیزی جز مشتریان و دشوارترین نشانه هایی از برای اجاره
کارگزاران رقیب.
به روز در ضعف مرموز ، او raged یا با تردستی برابر عصبی خشنود و
به روز نور از بهار تا با مسرت و خوشی بود که او سر بلند کرد و دیدم.
او هر منطقه را در طول مسیر آشنا خود را به دفتر تحسین : bungalows و
درختچه ها و سیم پیچ راه درایو نامنظم ارتفاع گل است.
مغازه ها یک داستان در خیابان اسمیت ، تابش خیره کننده ورق شیشه ای و جدید آجر زرد ؛
مواد غذایی و لوندرس و فروشگاه های مواد مخدر برای تامین نیازهای فوری تر از شرق
زنان خانه دار جانبی است.
باغ در بازار توخالی هلندی ، shanties خود را با آهن موجدار و وصله
به سرقت رفته درها.
بیلبوردها با الهه های قرمز نه پا قد تبلیغاتی سینما فیلم های ، لوله
تنباکو ، و پودر تالک است.
"قصرها" در امتداد خیابان نهم ، SE ، مانند dandies ساله در کتانی کثیف ؛
قلعه چوبی تبدیل به شبانه روزی خانه ها ، با پیاده روی های پر گل و لای و زنگ زده هجز ، تکان
مزاحم گاراژ سریع ، ارزان آپارتمان
خانه ها ، و میوه می ایستد ، Athenians براق و شیرین و مطلوب انجام شد.
در سراسر کمربند - آهنگ های راه آهن ، کارخانه ها با بالا کها آب مخازن و
پشته بلند و کارخانجات تولید شیر تغلیظ شده ، جعبه های کاغذی ، نور لامپ ، موتور
اتومبیل.
سپس مرکز کسب و کار ، ضخیم شدن darting ترافیک ، چرخ دستی ¬ های کهنه
تخلیه ، و درگاه بالایی از سنگ مرمر و گرانیت صیقلی است.
بزرگ بود -- و گندگی بابیت محترم در هر چیزی در کوه ها ، جواهرات ، عضلات ،
ثروت و یا کلمه است. او ، برای یک لحظه بهار و مسحور شد ،
و غزل و عاشق تقریبا بدون خود خواهی از اوج.
او از حومه های دور افتاده ی کارخانه ، از رودخانه Chaloosa عجیبی آن
فرسایش بانک ها ؛ باغ چیزی با نقاط رنگارنگ Tonawanda تپه به شمال ، و تمام
زمین و لبنیات کم چرب و انبارهای بزرگ و گله راحت است.
همانطور که وی کاهش یافته مسافر خود او ، فریاد : "Gosh ، احساس می کنم خیلی خوب امروز صبح!"
تاریخی III به عنوان شروع ماشین درام بود
پارکینگ آن را قبل از او وارد دفتر او شد.
همانطور که او از اوبرلین خیابان گرد گوشه به خیابان سوم تبدیل شده است ، NE ، او peered
جلوتر برای فضا در خط از اتومبیل های پارک شده.
او فقط عصبانیت از دست رفته فضا به عنوان یک راننده رقیب را در آن داخل است و فقدان است.
پیش رو ، یکی دیگر از ماشین بود ترک محدود کردن ، و بابیت آهسته ، نگه داشتن دست خود را
به اتومبیل فشار دادن بر روی او را از پشت ، agitatedly حرکتی پیرزن به رفتن
پیش رو ، اجتناب از یک کامیون که او را از یک طرف با مته سوراخ است.
او با چرخ های جلو nicking سپر فولادی به شکل دراورده از ماشین در مقابل ، متوقف شد ،
feverishly خود فرمان چرخ را تنگ ، پشت را به فضای خالی ام افت و با
هجده اینچ از اتاق ، manoeuvered به آوردن سطح خودرو را با محدود کردن.
این ماجراجویی مردانه استادانه اجرا شده است.
با رضایت او قفل شده است و گوه ضد دزد فولاد در چرخ جلو و عبور
خیابان به دفتر املاک و واقعی خود را در طبقه همکف ساختمان ریوز.
ساختمان ریوز بود به عنوان نسوز به عنوان یک سنگ و به عنوان یک ماشین تحریر به عنوان کارآمد ؛
چهارده داستان های زرد آجر فشرده ، با تمیز ، قائم ، خطوط unornamented.
بود با دفاتر وکلا ، ضمیمه ، پزشکان ، ماموران برای ماشین آلات ، برای امری پر
چرخ ، برای شمشیربازی سیم ، برای استخراج از معادن موجود می باشد. نشانه های طلا آنها تاباند بر روی ویندوز است.
ورودی بیش از حد مدرن به زرق و برق دار با ستون بود ، بود آرام ،
زیرک ، شسته و رفته است.
در طول سمت خیابان سوم شد و وسترن یونیون تلگراف دفتر ، دلفت آبی
آب نبات فروشگاه فروشگاه لوازم التحریر Shotwell ، و بابیت تامپسون شرکت عقار.
بابیت می تواند وارد دفتر کار خود را از خیابان ، به عنوان مشتریان بود ، اما از آن ساخته شده
او احساس خودی از طریق راهرو ساختمان بروید و وارد شده توسط
پشت درب.
بنابراین ، وی توسط روستاییان روبرو شد.
کمی از مردم ناشناخته که ساکنان آن دالان ساختمان ریوز -- آسانسور
دوندگان ، استارتر ، مهندس ، سرپرست و تردید ، به دنبال
مرد لنگ که انجام شده اخبار و سیگار برگ ایستاده -- در هیچ راهی شهر و ساکنان.
آنها rustics که در یک دره تنگ زندگی می کنند ، فقط در یکدیگر علاقه مند شده و
در ساختمان است.
خیابان های اصلی آنها در سالن ورودی بود ، با کف سنگ ، سنگ مرمر شدید
سقف و پنجره های داخلی از مغازه ها.
liveliest مکان در خیابان فروشگاه باربر ساختمان ریوز بود ، اما این
همچنین بابیت یکی خجالت.
خود او پر زرق و برق شهر پمپی فروشگاه باربر در هتل patronized
Thornleigh ، و هر بار او را به تصویب رساند فروشگاه ریوز -- ده بار در روز ، صد
بار -- او به روستای خود احساس بی وفا.
در حال حاضر ، به عنوان یکی از حکومت ملاکین و اربابان ، با درود محترم استقبال
روستاییان ، او را به دفتر او راهپیمایی ، و صلح و عزت بر او بودند ، و
dissonances صبح همه بی سابقه است.
آنها دوباره شنیده می شد ، بلافاصله.
استنلی Graff ، فروشنده خارج ، صحبت کردن در تلفن با فقدان غم انگیز بود
از آن شیوه ای شرکت را که در رشته های مشتریان : "بگو : خدای من ، من فکر می کنم من فقط
خانه که می تواند با توجه به -- مجلس Percival ، در لینتون....
اوه ، شما در آن دیده می شود. خوب ، how'd شما اعتصاب؟...
متعجب؟
... اوه ، "irresolutely ،" آه ، من را ببینید. "
به عنوان بابیت به اتاق خصوصی خود ، قفس را با نیمه پارتیشن بلوط و مات راهپیمایی
شیشه ، در پشت دفتر او منعکس چقدر سخت بود برای پیدا کردن کارکنان
که ایمان خود را که او را به فروش.
نه عضو از کارکنان وجود دارد ، علاوه بر بابیت و همسر خود و پدر
در قانون ، هنری تامپسون ، که به ندرت به دفتر آمد.
مرد نسبتا جوان داده شده به -- نه استنلی Graff ، فروشنده خارج شد
سیگار و نواختن از استخر ، MAT Penniman قدیمی ، انسان ابزار عمومی ، جمع آوری از
اجاره و فروشنده بیمه -- شکسته ،
ساکت و آروم ، خاکستری ، رمز و راز ، مشهور به "ترک" واقعی املاک و مرد با یک شرکت بوده است
از خود در بروکلین پر افاده. چستر کربی Laylock ، مقیم فروشنده از در
وسعت زمین به جریب گلن مرغ انجیر خوار توسعه --
فرد مشتاق با سبیل ابریشمی و خانواده بسیار ، خانم ترزا McGoun ،
سریع القلم سریع و نه زیبا ، دوشیزه Wilberta Bannigan ، ضخامت ، آهسته ،
حسابدار پر زحمت و کارمند فایل و
چهار آزاد فروشندگان کمیسیون پاره وقت.
همانطور که او را از قفس خود را به اتاق اصلی نگاه بابیت سوگواری ، "McGoun'sa خوب
stenog ، smart'sa شلاق ، اما استن Graff و تمام کسانی که bums -- "خوش مزه کردن از بهار
امروز صبح در دفتر هوای بیات خفه شد.
به طور معمول او را تحسین دفتر ، با تعجب خوشحال است که او باید
این چیزی که مطمئن دوست داشتنی ، به طور معمول او به تازگی پاک از آن را تحریک شد
و هوا از شلوغی ، اما به روز به نظر می رسید آن را
تخت -- طبقه tiled ، مانند حمام ، گل اخری رنگ کردن رنگ سقف فلزی ، نقشه های پژمرده
بر در و دیوار گچ سخت ، صندلی بلوط varnished رنگ پریده ، میز و بایگانی
کابینت فولاد رنگ یکنواخت و خسته کننده زیتون.
این طاق ، یک کلیسای کوچک فولاد که در آن loafing و خنده گناه اولیه بود.
او در جدید خنک کننده آبی حتی هر رضایت نیست!
و آن را بهترین آب کولر ، به تاریخ ، علمی ، و حق تفکر.
این هزینه زیادی پول به خودی خود یک فضیلت است.
دارای فیبر غیر هدایت ظرف یخ ، چینی ، آب شیشه
(بهداشتی تضمین شده) ، یک قطره کمتر غیر گرفتگی شیر آب بهداشتی و ماشین
دکوراسیون رنگ در دو تن طلا.
وی با نگاه کردن به کشش بی امان از طبقه tiled در آب خنک کننده ، و
اطمینان خود را که هیچ مستاجر از ساختمان ریوز ، یکی از گران تر بود ،
اما او می تواند احساس برتری اجتماعی که به او داده بود دوباره تسخیر کردن نیست.
او astoundingly grunted ، "من می خواهم به آن ضرب و شتم را به جنگل ها در حال حاضر است.
و قرص نان در تمام طول روز.
و رفتن به Gunch دوباره به شب ، و بازی پوکر ، و فحش دادن به من دوست دارم را احساس کنید ، و
نوشیدن یک صد و نه هزار بطری آبجو. "
آهی کشید ، او را از طریق پست الکترونیکی خود می خواند ، او فریاد زد : "Msgoun" ، که به معنای "دوشیزه
McGoun "و شروع به دیکته. این نسخه خود را از اولین بار او را بود
نامه :
"عمر موریانه دریایی ، ارسال آن به دفتر خود ، McGoun خانم ، شما از بیستم به دست شد و در
پاسخ می گویند در اینجا نگاه کنید ، موریانه دریایی ، من اگر ما awfully ترس در shilly - shallying
مثل این ما فقط می خواهید به طور طبیعی از دست دادن
فروش آلن ، من تا به حال آلن در روز فرش قبل از روز گذشته و حق را به
موارد و فکر می کنم می توانم به شما اطمینان می دهم -- خدای من ، خدای من ، نه ، تغییری است که : تمام تجربه من
نشان می دهد او همه راست ، به معنای به انجام
کسب و کار ، نگاه به سابقه مالی خود را که خوب است -- به نظر می رسد که حکم به
کمی مچاله ، دوشیزه McGoun ؛ احکام زن و شوهر از آن را اگر شما مجبور به
دوره ، پاراگراف جدید.
"او کاملا مایل به نرخ طرفدار ارزیابی خاص و اعتصاب من ، مرده هستم
مطمئن شوید هیچ مشکل در گرفتن او را به پرداخت برای بیمه عنوان وجود خواهد داشت ، بنابراین در حال حاضر برای
به خاطر آسمان مشغول دریافت کنید -- نه ، را
که : بنابراین در حال حاضر اجازه دهید به آن صفحه بروید و پایین -- نه ، که به اندازه کافی -- شما می توانید آن کراوات
جملات بالا کمی بهتر هنگامی که شما تایپ 'EM ، دوشیزه McGoun -- صادقانه خود را ،
و غیره. "
این نسخه از نامه خود که او دریافت کرده اید ، تایپ شده است ، از خانم McGoun که
بعد از ظهر :
بابیت - تامپسون دارایی غیر منقول خانه شرکت برای مردمی ریوز ساختمان ، اوبرلین
خیابان خیابان و 3D ، NE اوج
عمر موریانه دریایی ، Esq ، 376 در آمریکای شمالی ، ساختمان اوج.
جناب آقای موریانه دریایی : نامه خود را از بیستم به دست.
باید بگویم من awfully ترسند که اگر ما در shilly - shallying مثل این ما فقط می خواهیم
به طور طبیعی فروش آلن از دست بدهند. من تا به حال آلن تا در روز فرش قبل از
دیروز ، و حق را به موارد.
همه تجربه من نشان می دهد که او به معنی انجام کسب و کار است.
من همچنین به رکورد مالی خود را ، که خوب است مراقبت می کند.
او کاملا مایل به نرخ طرفدار خاص ارزیابی و وجود نخواهد داشت
مشکل در گرفتن او را به پرداخت برای بیمه عنوان.
SO LET 'SGO!
ارادتمند شما ، به عنوان خوانده شده و آن را امضا کردیم ، در صحیح خود را
جریان دست کالج کسب و کار بابیت منعکس شده است ، : "در حال حاضر خوب ، قوی that'sa
نامه و clear'sa بل.
هم اکنون چه چیزی -- من McGoun گفت : هرگز به یک پاراگراف سوم وجود دارد!
میخواهند او می خواهم ترک سعی در دیکته ام را بهبود بخشد!
اما آنچه من نمی توانم درک این است که : چرا می تواند استن Graff یا چت Laylock نوشتن نامه
است که می خواهم؟ با پانچ!
با پا زدن! "
مهم ترین چیزی که او دیکته کرده بود که صبح هر دو هفته یکبار به صورت نامه بود ، به
mimeographed و به هزار فرستاده "چشم انداز است."
پشتکار تقلید از بهترین مدل های ادبی روز بود از قلب به
قلب بحث تبلیغات ، فروش کشیدن "نامه ها ، گفتمان توسعه"
اراده قدرت ، و دست تکان دادن خانه اندام ،
به عنوان غنی مطرح شده توسط مدرسه جدیدی از شاعران کسب و کار ریخته.
او دردناکی نوشته بود پیش نویس اول ، و او آن را intoned در حال حاضر مانند یک شاعر ظریف
و سر بهوا :
بگو : پیر مرد! من فقط می خواهم بدانم می توانم شما whaleuva
موافق؟ صادقانه!
هیچ شوخی!
من می دانم که شما علاقه مند هستید در گرفتن یک خانه ، نه صرفا مکانی که در آن شما را قطع کند
قدیمی کلاه سر گذاشتن اما عشق لانه برای همسر و kiddies -- و شاید برای سر خوردن خارج
beyant (مطمئن باشید و طلسم که beyant ، دوشیزه McGoun) باغ با بیل کندن.
بگو : آیا شما که تا کنون فکر می کنم که ما در اینجا برای صرفه جویی در شما مشکل متوقف؟
که چگونه ما را زنده -- مردمی ما را برای زیبایی دوست داشتنی ما پرداخت نمی
در حال حاضر نگاه را انجام دهید :
بنشینید سمت راست پایین در escritoire خوش تیپ چوب ماهون حک شده و ساقه ما را در یک خط
گفتن ما تنها آنچه شما می خواهید ، و اگر ما می توانیم آن را پیدا خواهیم آمد به رقص کردن
خط با نوید ، و اگر ما می توانیم ، ما شما را به زحمت نمی اندازند.
برای صرفه جویی در وقت خود را ، فقط از پر کردن سربسته خالی.
بنا به درخواست خالی در مورد خواص فروشگاه در ارتفاعات گل ارسال ، نقره ای
گراو ، لینتون ، Bellevue ، و تمام ولسوالی های شرق جانبی مسکونی.
شما برای خدمات ،
PS -- فقط یک اشاره از برخی از آلو ما می توانیم برای شما انتخاب کنید -- برخی از معامله واقعی در آمد
به روز :
نقره بیشه.-- ناز چهار خانههای ییلاقی کالیفرنیا اتاق ، AMI ، گاراژ ، شیک پوش درخت سایه ،
محله متورم ، خط ماشین دستی. دلار 3700 دلار 780 پایین و تعادل لیبرال ،
شرایط بابیت تامپسون ، ارزان تر از اجاره.
DORCHESTER.-- corker! هنری خانه دو خانواده ، همه تر و تمیز بلوط ،
کف پارکت ، جایی که گاز میسوزد دوست داشتنی ، porches بزرگ ، استعمار ، گرم تمام آب و هوا
گاراژ ، به یک «معامله 11.250 دلار است.
دیکته ، با نیاز خود را از نشسته و تفکر به جای از شلوغ در اطراف و
ساخت سر و صدا و واقعا انجام کاری ، بابیت شنبه creakily در گردان او
میز صندلی و مخابره در خانم McGoun.
او آگاهانه از او به عنوان یک دختر بود ، سیاه و سفید مو در برابر گونه فروتن bobbed.
اشتیاق بود که غیر قابل تشخیص از تنهایی او را enfeebled.
در حالی که او منتظر ضربه زدن طولانی ، دقیق مداد نقطه بر روی میز ، قرص ، او نیمی
او را با دختر پری از رویاهای خود شناخته شده است.
او تصور کرد که نشست خود چشم با به رسمیت شناختن وحشتناک و تصور لمس کردن
لب های او با احترام وحشت زده و -- او غوغای ، "هر ، بابیت مه؟"
او grunted ، "که در آن باد ، من حدس می زنم ، و تبدیل به شدت دور است.
برای تمام افکار خود را سرگردان ، آنها شده بود ، هرگز از این صمیمی تر است.
او اغلب منعکس شده است ، "" Nev فراموش چگونه قدیمی جیک Offutt گفت : عاقلانه پرنده می رود هرگز
عشق گیری در دفتر خود و یا خانه خود را.
شروع مشکل.
مطمئنا. اما --
در بیست و سه سال از زندگی زناشویی او uneasily در هر برازنده peered
مچ پا ، هر شانه نرم و در فکر او آنها را ارزشمند بود ، اما یک بار او
احترام hazarded توسط adventuring.
در حال حاضر ، به عنوان او محاسبه هزینه repapering خانه سبک او
بی قراری دوباره ، در مورد هیچ چیز و همه چیز ناراضی ، شرمنده او
نارضایتی ، و تنها برای دختر پری.
>
فصل چهارم
صبح روز آفرینش هنری بود.
پانزده دقیقه پس از نثر بنفش بابیت فرم نامه ، چستر کربی
Laylock ، فروشنده مقیم در گلن مرغ انجیر خوار ، در آمد به گزارش فروش و ارائه
تبلیغات.
بابیت مخالفت از Laylock ، که در گروههای کر آواز خواند و پیشواز سال در خانه بود از بازی های
قلب ها و دمامه. او یک صدای تنور ، مو موجی شاه بلوط ،
و سبیل را مانند یک قلم مو camel's مو.
بابیت آن را قابل بخشش و معافیت در یک خانواده انسان به غرغر کردن در نظر گرفته شده ، "شاهد این تصویر جدید
از بچه -- شیطان نیرومند و درشت هیکل کمی ، EH "اما اطمینان داخلی Laylock شد
متلاطم به عنوان دختران.
"بگو : من فکر می کنم من یک هلو آگهی برای گلن ، آقای بابیت.
چرا ما نمی سعی کنید چیزی در شعر؟ صادقانه ، آن را می خواهم فوق العاده کشیدن قدرت داشته باشد.
گوش کنید :
'لذت های میانه و کاخ ها ، هر جا که شما ممکن است پرسه زدن ،
شما فقط ارائه عروس کوچک می کنیم و از خانه فراهم کند.
آیا شما می توانید آن را؟ -- مانند 'خانه شیرین خانه.'
آیا شما نمی -- "" بله ، بله ، بله ، جهنم بله ، البته من دریافت
اما -- آه ، من فکر می کنم ما بهتر است استفاده از چیزی وقار تر و پرقدرت تر ، مثل ما منجر شود ،
دیگران را دنبال ، 'یا' در نهایت ، چرا که نه در حال حاضر؟ "
البته من در استفاده از شعر و طنز و همه آن آشغال ، بر این باورند زمانی که به نظر می رسد ترفند ،
اما با رشد طبقه بالا محدود مانند گلن ما بهتر چوب
به رویکرد محترمانه تر ، ببینید که چگونه من به معنای؟
خوب ، من حدس می زنم که همه ، صبح امروز ، چت است. "
II توسط یک تراژدی آشنا به دنیای هنر ،
شور و شوق آوریل چت Laylock در خدمت تنها برای تحریک استعداد های قدیمی تر
صنعت گر ، جورج اف بابیت.
او به استنلی Graff بیدارم "که قهوهای مایل به زرد رنگ های صوتی در چت می شود بر روی اعصاب من"
با این حال او برانگیخته بود و در یکی از بین بردن او می نویسد :
آیا به شما احترام شما عزیزان؟
هنگامی که مناسک تلخ آخرین سوگ بر این ، شما را برای برخی که شما می دانیم
خود را برای مردگان انجام می شود؟ شما مگر اینکه در گورستان دروغ نیست
زیبا ،
لیندن لین به شدت به روز تنها محل دفن در اوج یا در نزدیکی آن ، که در آن
کاملأ پیچیده gardened توطئه را از گل افتاب گردان خال خال تپه دامنه در سراسر خندان نگاه
زمینه از Dorchester.
عوامل انحصاری ریوز ساختمان ، بابیت تامپسون دارایی غیر منقول شرکت ،
او خشنود ، "من حدس می زنم که شما چان مات و پر از علف هرزه خود را قبرستان جنگل طبیعی قدیمی را نشان می دهد
چیزی در مورد merchandizing مدرن! "
III
او فرستاد MAT Penniman به دفتر ضبط را به حفر کردن اسامی صاحبان
از خانه که نمایش را برای نشانه اجاره کارگزاران دیگر شدند. او به یک مرد صحبت
که مورد نظر را به اجاره ذخیره سازی
استخر اتاق ، او بیش از لیستی از خانه اجاره که به منقضی فرار ، او فرستاد
توماس Bywaters ، هادی خیابانی اتومبیل که در املاک و مستغلات در اوقات فراغت ایفا می کرد ، به
تماس در سمت خیابان "چشم انداز" بودند که نالایق استراتژی های استنلی Graff.
اما او هیجان خود را زود باور خلقت ، و این جزئیات معمول به سر برده بود
اذیت او را.
یک لحظه از قهرمانی او در کشف راه جدید ترک سیگار بود.
او به سیگار کشیدن را ترک حداقل یک بار در ماه.
او با آن مانند شهروند جامد او رفت : اعتراف مبنیبر مذموم بودن
تنباکو ، برطرف شجاعانه ساخته شده ، گذاشته از برنامه ای برای چک کردن معاون ، خاموش مخروطی
کمک هزینه خود را از سیگار برگ و تشریح
لذت virtuousness به هر یک او ملاقات.
او همه چیز ، در واقع ، به جز سیگار کشیدن را متوقف.
دو ماه قبل ، با رد کردن یک برنامه ، با اشاره به ساعت و دقیقه
هر دود ، و ecstatically افزایش فواصل بین سیگار ، او تا به حال
آورده خود را به سه سیگار برگ در روز است.
سپس او را به برنامه از دست داده بود. یک هفته قبل ، او یک سیستم را اختراع کرده بود
ترک خود سیگار برگ مورد و جعبه سیگار را در کشو بلا استفاده در پایین
مکاتبات فایل ، در دفتر بیرونی است.
"من فقط به طور طبیعی شرمنده برای رفتن poking در آن وجود دارد در تمام طول روز می شود ، یک احمق
از خودم قبل از کارکنان خود من! "او استدلال.
در پایان از سه روز او را به ترک میز خود را آموزش دیده بود ، به راه رفتن ، فایل را از
و نور یک سیگار برگ ، بدون دانستن بود که او آن را انجام.
امروز صبح آن را به او نشان داد این بود که آن را بیش از حد آسان برای باز کردن فایل شده بود.
قفل کردن آن ، چیزی که بود!
الهام می گیرد ، او با عجله و قفل شده است و سیگار برگ خود را ، سیگار خود را ، و حتی جعبه خود را از
ایمنی مسابقات و کلید کشو پرونده او در میز خود را مخفی می کرد.
اما شور مبارز از آن ساخته شده او را تا تنباکو گرسنه که او بلافاصله
بازیابی کلید ، با منع کرامت را به فایل راه می رفت ، در زمان سیگار برگ و یک
مسابقه -- "اما تنها یک بازی ، اگر سیگار برگ اوله می رود ، آن را توسط golly مجبور به اقامت در خارج!"
بعدها ، زمانی که سیگار برگ به او یک مسابقه از فایل در زمان ، و هنگامی که
خریدار و یک فروشنده در یک کنفرانس در 1130 ، به طور طبیعی او برای ارائه
آنها سیگار برگ.
وجدان او اعتراض کرد ، "چرا شما سیگار کشیدن با آنها!" اما او آن را bullied ، "اوه ،
خفه شو! من مشغول است در حال حاضر.
البته و شده توسط -- "هیچ توسط و بود وجود دارد ، با این حال به باور خود را که او خرد شده بود.
عادت نجس ساخته شده او را احساس شریف و بسیار خوشحال است.
وقتی او به نام پل شراب سفید او ، در شکوه و جلال اخلاقی خود ، به طور غیر معمول مشتاق.
او fonder از شراب سفید پل نسبت به هر یک بر روی زمین به جز خود شد و خود را
دختر Tinka.
همکلاسی ، هم اتاقی ، در دانشگاه ایالتی شده بود ، اما همواره او را از فکر
شراب سفید پل ، با slimness تاریک خود ، دقیقا جدا خود مو ، خود بینی ، عینک ،
سخنرانی مردد خود ، نوسان خلق خود ، خود را
عشق به موسیقی ، به عنوان یک برادر جوانتر ، به petted و حفاظت.
پل را به کسب و کار پدرش بود ، رفته و پس از فارغ التحصیلی او در حال حاضر عمده فروش
کوچک و سازنده آماده کاغذ بام.
اما بابیت قاطعانه اعتقاد داشت و lengthily به جهان خوب اعلام
همراهان که پل می توانست یک ویولونیست بزرگ یا نقاش یا نویسنده.
"چرا می گویند ، نامه که پسر من در سفر خود را به رشته کوه های راکی کانادا فرستاد ، آنها فقط
مطلقا محل شما به عنوان اگر شما در آنجا ایستاده بودند را.
باور کنید ، او می توانست با توجه به هر یک از نویسندگان این bloomin 'نهنگ از یک اجرا برای
پول خود را "با این وجود آنها در تلفن گفت تنها :
"جنوبی 343.
نه ، نه ، نه! من گفت : در جنوب -- جنوب 343.
بگو ، اپراتور ، آنچه دیکنز مشکل است؟
آیا می توانید جنوبی 343 دریافت کنید؟
چرا قطعا آنها خواهید پاسخ. اوه ، سلام ، 343؟
Wanta صحبت مه 'شراب سفید ، مه" بابیت به صحبت کردن... "لو ، پل؟"
"Yuh."
"صحبت کردن' S جرج. "" Yuh. "
"جوراب های قدیمی چگونه است؟" "نمایشگاه به middlin'.
'شما چگونه دوباره؟"
"بسیار خوب ، Paulibus. خب ، چه چیزی می دانید؟ "
"آه ، هیچ چیز بسیار است." "از کجا شما خودتان keepin" شده است؟ "
"آه ، فقط دور stickin.
چه ، Georgie؟ "" چگونه تقلا ظهر LIL ناهار '؟"
"همه حق با من است ، من حدس می زنم. باشگاه؟ '
"Yuh.
دیدار با شما در آنجا دوازده سی. "" حق ".
دوازده سی. طولانی S '، Georgie."
IV صبح خود را به شدت مشخص شده اند نه به
تقسیمات.
در هم آمیخته با مکاتبات و تبلیغات نوشتن از هزار نفر
عصبی جزئیات بیشتر : تماس از کارمندان که متصلا و امیدوارم به دنبال پنج
اتاق های مبله و حمام در شصت دلار
ماه ؛ مشاوره به MAT Penniman در گرفتن پول از مستاجران که تا به حال بدون پول.
فضائل بابیت به عنوان یک کارگزار واقعی املاک و -- را به عنوان خادم جامعه در بخش
پیدا کردن خانه برای خانواده ها و مغازه ها برای توزیع کنندگان مواد غذایی -- ثبات و یکنواختی بودند و
سعی و کوشش است.
او مرسوم صادقانه بود ، او سوابق خود را از خریداران و فروشندگان کامل نگه داشته ، او
تجربه با اجاره و عناوین و از حافظه بسیار عالی برای قیمت داشتند.
شانه های او به اندازه کافی گسترده بود ، صدای او عمیق به اندازه کافی ، رغبت خود را از طنز دلچسب
به اندازه کافی قوی و ایجاد به او به عنوان یکی از کاست حاکم از همراهان خوب.
با این وجود اهمیت احتمالی خود را که به بشریت تحمیل شده شاید بزرگ خود و کاهش
جهل خود راضی از همه معماری را نجات نوع از خانه ها تبدیل شده توسط
بازار مسکن به سازندگان ، تمام چشم انداز
باغبانی صرفه جویی در استفاده از جاده انحنا ، چمن ، و شش درختچه عادی و تمام
شایع ترین بدیهیات علم اقتصاد است.
serenely او بر این باور بودند که هدف یکی از کسب و کار واقعی املاک را به
پول برای جورج اف بابیت.
درست است ، آن را تبلیغات خوب در باشگاه ناهار بوستر بود ، و همه
انواع ضیافت سالانه که همراهان خوب بودند دعوت به صحبت می کنند sonorously
از خدمات عمومی بدون خود خواهی ، بروکر
متعهد به نگه داشتن تجاوز نشده اعتماد مشتریان خود ، و یک چیزی به نام اخلاق ،
طبیعت که گیج کننده است اما اگر شما آن را به حال به شما مسکن در طبقه بالا بودند و اگر شما
حال شما دغل کار ، دزد ، و یک پرواز شب نبودند.
این فضایل بیدار اعتماد به نفس ، و شما را قادر به رسیدگی گزاره های بزرگتر اما.
اما آنها معنا نبود که شما به غیر عملی و امتناع را به دو برابر
ارزش خانه اگر خریدار چنین ادم سفیه و احمق بود که او یهودی شما را بر روی
درخواست ، قیمت می باشد.
بابیت و سخن گفت -- و اغلب -- در این *** عدالت تجاری مورد
تابع مسکن "به عنوان پیش بینی کننده از توسعه آینده جامعه ، و به عنوان
مهندس پیشگویانه پاکسازی مسیر
برای تغییرات اجتناب ناپذیر "-- به این معنا که یک کارگزار واقعی املاک و می تواند پول را
حدس زدن که راهی این شهر خواهد بود رشد. این حدس زدن به او به نام چشم انداز است.
در یک آدرس در باشگاه بوستر او بود بستری ، "در زمانی که وظیفه است و
امتیاز از مسکن به دانستن همه چیز در مورد شهر خود و اطراف آن.
که در آن یک جراح متخصص در هر رگ و سلول مرموز بدن انسان ،
و مهندس بر برق در تمام مراحل آن ، و یا هر پیچ برخی از بزرگ
پل با شکوه بر فراز توانا arching
سیل ، طوفان و مسکن باید شهرستان خود ، اینچ اینچ ، و تمام گسل ها و فضیلت های آن می دانیم. "
هرچند او از دانستن قیمت به بازار ، اینچ اینچ ، از مناطق خاصی از اوج ، او
نمی دانستم که آیا نیروی انتظامی بیش از حد بزرگ است یا زیاد کوچک است ، یا اینکه آیا آن بود
در اتحاد با قمار و فحشا است.
او می دانست که وسیله ای برای تصحیح ساختمان آتش و رابطه بیمه
نرخ به آتش تصحیح ، اما او نمی دانست که چگونه بسیاری از firemen در این شهر وجود دارد ،
چگونه آنها و آموزش داده شدند پرداخت می شود ، و یا چگونه کامل دستگاه خود را.
او خواند گذشتگان را با فصاحت از مزایای استفاده از نزدیکی مدرسه ساختمان قابل اجاره
خانه ها ، اما او نمی دانست -- او نمی دانست که آن را ارزش بود در حالی که به دانستن -- چه
کلاسهای درس شهر بشکل مناسب گرم شده بودند ،
روشن ، تهویه مناسب ، مبله ، او نمی دانست که چگونه معلمان انتخاب شدند و
هر چند او شعار می دادند : "یکی می بالد از اوج این است که ما پرداخت اساتید ما
به اندازه کافی "، که بود چرا که وی بیانیه ای در بار مدافع را خوانده بود.
خود او می تواند حقوق و دستمزد به طور متوسط از معلمان در اوج داده نشده است و یا
هر کجای دیگر.
او شنیده بود گفت که "شرایط" را در زندان شهرستان و زندان شهر اوج
بسیار "علمی" او تا به حال ، با خشم در انتقاد از اوج ،
خامه گرفته شده از طریق یک گزارش که در آن
بدنام بدبین سنکا Doane ، وکیل رادیکال ، تأکید کرد که به پرتاب پسران
و دختران جوان را به یک گاو نر ، قلم با مردان مبتلا به سیفلیس ، هذیان کهنه
tremens ، و جنون راه کاملی از آموزش آنها نیست.
او controverted گزارش توسط growling ، "مردمی که فکر می کنم زندان باید به
bloomin 'هتل Thornleigh من مریض است.
اگر مردم زندان را دوست ندارم ، اجازه دهید 'EM رفتار emselves و نگهداری از آن.
علاوه بر این ، این cranks اصلاحات همیشه مبالغه است. "
این آغاز است و کاملا به طور کامل پایان تحقیقات خود را به اوج بود
موسسات خیریه و اصلاحات و به عنوان "معاون ولسوالی" او روشن آن را ابراز ،
"اینها چیزهایی است که هیچ میمون مردی شایسته با.
علاوه بر این ، حقیقت دست و پا شکسته حرف زدن ، من به شما محرمانه بگویم : حفاظت از اتمام حجت به ما
دختران و زنان مناسب و معقول به منطقه ای که در آن آجیل سختی می تواند جمع آوری قابیل.
نگه می دارد 'EM دور از خانه های خود ما است."
با این حال ، همانطور که به شرایط صنعتی ، بابیت یک معامله بزرگ تصور کرده بود ، و
نظرات ممکن است به شرح زیر هماهنگ شده است :
"اتحاد کار خوبی است از ارزش به دلیل آن را نگه می دارد اتحادیه های رادیکال ، که
انهدام اموال. هیچ کس باید توان مجبور به تعلق به یک
اتحادیه ، با این حال.
تمام آشوبگران کارگری که سعی کنید به زور مردان برای پیوستن به یک اتحادیه باید به دار آویخته شد.
در واقع ، فقط بین خودمان را ، شایسته نیست به هر اتحادیه مجاز در همه وجود دارد ؛
و آن را به عنوان بهترین راه مبارزه با اتحادیه ها ، هر مردی کسب و کار باید به آن تعلق
به employers' - ارتباط و اتاق بازرگانی است.
در اتحادیه است قدرت وجود دارد. بنابراین هر خوک خودخواه که پیوستن به
اتاق بازرگانی باید به اجباری. "
در هیچ چیز -- به عنوان کارشناس که در مشاوره خانواده به محله جدید نقل مکان کرد و برای زندگی
برای یک نسل وجود دارد -- بود بابیت بیشتر پر زرق و برق بیگناهی خود را نسبت به علم
بهداشت.
او تحمل پشه مالاریا از یک خفاش نمی دانم ، او می دانست هیچ چیز در مورد آزمون
آب آشامیدنی و در مسائل مربوط به لوله کشی و فاضلاب او به عنوان به عنوان unlearned
چرب و نرم بود.
او اغلب با اشاره به تعالی از حمام در خانه را فروخت.
او علاقه توضیح بود و چرا از آن بود که هیچ اروپا تا کنون حمام.
برخی از او گفته بود ، زمانی که او بیست و دو بود که تمام cesspools شد ، ناسالم و
او هنوز هم آنها را تقبیح کرد.
اگر یک مشتری impertinently می خواستم او را به فروش یک خانه که در چاه مستراح بود ، بابیت
همیشه در مورد آن صحبت کرد -- قبل از پذیرش خانه و فروش آن.
هنگامی که او گذاشته گلن مرغ انجیر خوار توسعه سطح زیرکشت ، زمانی که او اتو زمین های جنگلی و
فرو بردن چمن زار به glenless ، orioleless ، خاردار sunburnt مسطح با تخته های کوچک
نمایش نام خیابان خیالی ،
او righteously در یک سیستم کامل فاضلاب قرار داده است.
این به او احساس برتری و آن را فعال کنید او را به استهزاء privily در Lumsen مارتین
توسعه ، Avonlea ، که در چاه مستراح بود ، و آن را ارائه کر برای تمام صفحه
تبلیغات که در آن اعلام کرد
زیبایی ، راحتی ، ارزانی ، و healthfulness نافله از گلن
مرغ انجیر خوار.
تنها نقص این بود که گلن مرغ انجیر خوار فاضلاب خروجی کافی داشتند ، به طوری که
زباله های باقی مانده در آنها ، نه بسیار agreeably ، در حالی که چاه مستراح Avonlea وارینگ
مخزن سپتیک.
کل پروژه گلن مرغ انجیر خوار یک پیشنهاد بود که بابیت ، هر چند او واقعا
آیا نفرت مردان به رسمیت شناخته شده به عنوان کلاهبردار بود ، بیش از حد نامعقول صادقانه دارند.
اپراتورها و خریداران ترجیح می دهند که کارگزاران باید در رقابت با آنها به عنوان
اپراتورها و خریداران خود ، بلکه به منافع مشتریان خود را تنها شرکت.
قرار بود که شرکت بابیت تامپسون تنها عوامل برای گلن مرغ انجیر خوار بودند ،
خدمت صاحب واقعی ، جیک Offutt ، اما واقعیت این بود که بابیت و تامپسون
متعلق به شصت و دو درصد است. از گلن ،
نماینده رئیس جمهور و خرید از شرکت اوج کشش خیابان متعلق به
بیست و هشت درصد ، و جیک Offutt (باند ، سیاستمدار ، یک تولید کننده کوچک ،
تنباکو جویدن بذله گو که لذت می برد
سیاست کثیف ، دیپلماسی کسب و کار ، و تقلب در پوکر) تنها ده درصد بود.
که بابیت و مقامات کشش برای "تثبیت" سلامت را به او داده می شود
بازرسان و بازرسان آتش و یکی از اعضای کمیسیون امور خارجه حمل و نقل.
اما بابیت با فضیلت بود.
حمایت میکرد ، هرچند او از عمل ، منع الکل ، او را ستود ،
هرچند او از اطاعت نکند ، قوانین علیه موتور سرعت او را به پرداخت بدهی های خود ، او
در کلیسا ، صلیب سرخ ،
و YMCA ، او به دنبال رسم قبیله خود را فریب خورده و تنها آن را به عنوان
تقدیس بر اساس سابقه ، و او به حیله گری فرود -- هر چند ، او به عنوان
توضیح داد پل شراب سفید :
"البته من بدین معنا نیست که می گویند که هر آگهی من نوشتن است که به معنای واقعی کلمه درست است یا که من همیشه
باور همه چیز را من می گویند زمانی که من به برخی از خریدار خوب قوی فروش spiel.
می بینید -- می بینید آن را شبیه به این است : در وهله اول ، شاید صاحب
اموال اغراق زمانی که او آن را در دست من قرار داده است ، و قطعا آن را به جای من نیست
برو به اثبات اصلی دروغگو من!
و سپس بیشتر مردمی هستند تا کج خود را رفو که آنها انتظار دارند به انجام یک شخص
دروغ کوچک ، پس اگر من احمق به اندازه کافی بود به فریاد هرگز و حول و حوش من اعتباری برای دریافت کنید
دروغ گفتن به هر حال!
در دفاع از خود من به خوش گذرانی شاخ خود من ، مانند یک وکیل دفاع از مشتری -- خود
اسارت وظیفه ، آن نمی باشد ، را به نقاط خوب دوبله فقیر است؟
چرا قاضی خود به داد و بیداد کردن از یک وکیل که نشد ، حتی اگر آنها هر دو می دانستند
آن مرد ، گناه بود!
اما با این حال ، من پد حقیقت مانند سیسیل Rountree یا تایر یا بقیه نیست
این realtors.
واقع ، من فکر می کنم یک شخص که مایل به عمدا به بالا و سود با دروغ باید
به به ضرب گلوله کشته می شود! "
ارزش بابیت را به مشتریان خود بود به ندرت بهتر از امروز صبح ، نشان داده شده در
کنفرانس در 1130 در بین خود ، کنراد Lyte و آرچیبالد Purdy.
V کنراد Lyte سفته بازان املاک و واقعی بود.
او سفته بازان عصبی بود.
قبل از او قمار او مشورت بانکداران ، وکلا ، ضمیمه ، معماران ، سازندگان متعاهد ،
همه کارمندان خود و stenographers که مایل بودند می شود گوشه ، و به
او مشاوره.
او یک کارآفرین جسورانه بود ، و او هیچ چیز بیش از ایمنی کامل خود را در مورد نظر
سرمایه گذاری ، آزادی از توجه به جزئیات ، و سی و یا چهل درصد.
سود که ، بنا به همه مقامات ،
پیشگام برای خطرات و پیش بینی خود را سزاوار است.
او یک مرد با یک جرم کلاه مانند فر خاکستری کوتاه و لباس های پر از کنده درخت بود که ، هیچ
هر چقدر هم خوب برش ، کرک شده به نظر می رسید.
زیر چشم های او چالهها نیم دایره ، به عنوان اینکه دلار نقره ای فشرده شده بود
در برابر آنها و مشخصات ناشر را ترک کرده بودند.
به خصوص و همیشه Lyte مشورت بابیت ، و اعتماد کند او
cautiousness.
شش ماه پیش بابیت آموخته بود که یک آرچیبالد Purdy ، بقال در غیر قطعی
منطقه مسکونی به نام لینتون ، باز کردن یک مغازه قصابی در کنار صحبت بود
مواد غذایی خود را.
بابیت در بر داشت تا به دنبال مالکیت از بسته های مجاور زمین ، که Purdy
صاحب مغازه حاضر بود ، اما خود را ندارد زیادی در دسترس یکی مجاور.
او توصیه کنراد Lyte برای خرید این زیادی ، برای یازده هزار دلار ، هر چند
ارزیابی بر اساس رانت ، ارزش خود را به عنوان بالاتر از نه هزار را نشان نمی دهد.
اجاره ، اعلام بابیت ، خیلی کم بودند و انتظار آنها Purdy می تواند آمده
به قیمت آنها است. (این دیدگاه بود.)
او به پسر قلدر Lyte به خرید.
اولین عمل او به عنوان عامل Lyte بود برای افزایش اجاره کتک فروشگاه
ساختمان بر روی زیادی است. مستاجر گفت : تعدادی از چیزهای بی ادب ،
اما او پرداخت می شود.
در حال حاضر ، Purdy آماده برای خرید به نظر می رسید ، و تاخیر خود را که قرار بود به او ده هزار هزینه
دلار اضافی -- پاداش از سوی جامعه برای فضیلت به آقای کنراد Lyte پرداخت می شود
استخدام یک بروکر که به حال چشم انداز و
که صحبت کردن امتیاز ، ارزش استراتژیک ، موقعیت های کلیدی ، Underappraisals را درک ،
و روانشناسی فروشندگی نوشتاری است. Lyte آمد به کنفرانس exultantly.
او از بابیت ، صبح امروز علاقه مند بود ، و او را به نام "پاتوق یو | Patoghu قدیمی است."
Purdy ، بقال ، یک مرد بلند بینی و موقر به نظر می رسید به مراقبت کمتری برای بابیت و
برای بینایی ، اما بابیت او را در درب خیابان از دفتر ملاقات کرد و او را هدایت
به سمت اتاق خصوصی با گریه می کند کمی مهربان "به این ترتیب ، Purdy برادر!"
او از مکاتبات فایل در زمان کل جعبه سیگار برگ و آنها را بر روی خود را مجبور
مهمان.
او تحت فشار قرار دادند صندلی خود را دو اینچ به جلو و سه اینچ ، که داد
توجه داشته باشید مهمان نواز ، و سپس در میز و صندلی خود تکیه داد و نگاه گوشتالو و با نشاط است.
اما او به بقال بی بنیه با قاطعیت صحبت کرد.
"خب ، برادر Purdy ، ما شده است با بعضی از ارائه می دهد بسیار وسوسه انگیز از قصابان و
کشت دیگر از مردمی که برای بسیاری در کنار فروشگاه شما ، اما من متقاعد برادر Lyte
که ما باید به شما یک شات در اموال را برای اولین بار.
من گفت : من به Lyte گفت ، این می شود شرم فاسد ، '،' اگر کسی رفت و باز
ترکیب مواد غذایی و گوشت بازار درست در کنار درب و خراب کمی خوب Purdy
کسب و کار. '
به خصوص -- "بابیت خم به جلو ، و صدای او خشن بود" ، -- از آن خواهد بود سخت
شانس اگر یکی از این پول نقد و حمل زنجیره ای فروشگاه ها در آن وجود دارد و شروع به برش
قیمت زیر هزینه تا آنها از شر رقابت و مجبور به شما به دیوار! "
Purdy نازک دست خود را از جیب خود را ربوده ، کشیده شلوار خود محوری خود را
دست به جیب خود ، کج در صندلی بلوط سنگین ، و سعی کردم به نگاه سرگرم ،
او تلاش :
"بله ، آنها به رقابت بد است. اما من حدس می زنم شما کشیدن را درک نمی کنند
برق که شخصیت در محله کسب و کار است. "
بابیت بزرگ لبخند زد.
"هست که در آن است. همانطور که شما احساس می کنید ، پیر مرد.
ما فکر می خواهم به شما شانس اولین. کلیه حقوق و سپس -- "
"حالا در اینجا نگاه کنید!"
Purdy wailed.
"من می دانم f'ra واقع است که یک قطعه از اموال تقلا همان اندازه ، به حق نزدیک برای کمتر به فروش می رسد
'N هشتاد و پانصد ،' twa'n't دو سال پیش ، و در اینجا شما همراهان من درخواست
بیست و چهار هزار دلار!
چرا ، من می خواهم به وام مسکن -- من نمی خواهد ذهن بسیار پرداخت دوازده هزار اما -- چرا
خوب خدا ، آقای بابیت ، شما درخواست بیشتر 'N دو برابر ارزش آن!
و تهدید به من اگر من آن را خراب کردن! "
"Purdy ، من راه خود را از صحبت کردن را دوست ندارند! من دوست ندارم آن را یک کمی!
فرض Lyte و متعفن به اندازه کافی می خواهم هر انسان همکار به تباهی ، آیا شما نمی
فرض کنید ما می دانیم که آن را به منافع خود خودخواه ما است که همه در اوج
مرفه؟
اما این همه در کنار نقطه.
به شما بگویم چه می کنیم : خواهیم آمد تا بیست و سه هزار و پنج هزار پایین
و بقیه وام مسکن -- و اگر شما می خواهید را به هم بریزند خانه کوچک وسردستی قدیمی و بازسازی ، من حدس می زنم
من می توانم Lyte از اینجا دریافت کنید برای نرم کردن برای یک ساختمان وام مسکن در شرایط خوب لیبرال.
آسمان ، مرد ، ما می خواهم به ملزم شما خوشحالم! ما این تراست های مواد غذایی خارجی را دوست ندارم
هر N 'بهتر شما!
اما این معقول است نه به انتظار ما را قربانی یازده هزار یا بیشتر فقط برای
همسایگی است ، آن را! چگونه در مورد آن ، Lyte؟
شما مایل به پایین آمده؟ "
به گرمی با گرفتن بخشی Purdy ، بابیت Lyte آقای خیرخواه را متقاعد ساخت به منظور کاهش
قیمت خود را به بیست و یک هزار دلار است.
در لحظه ای مناسب بابیت ربوده از کشو توافق او دوشیزه McGoun داشته است
نوع یک هفته پیش و آن را به دست Purdy تراست.
او به genially قلم چشمه او را تکان داد که برخی از آن جریان ، دست آن را به
Purdy ، و تایید او را تماشا امضا. کار جهان در حال انجام بود.
Lyte چیزی بیش از نه هزار دلار ساخته شده بود ، بابیت چهار صد و ساخته شده بود
و پنجاه دلار کمیسیون ، Purdy بود ، توسط مکانیسم حساس مالی مدرن ،
با ایجاد یک کسب و کار ارائه شده ، و
فقط به زودی ساکنان خوشحال لینتون گوشت بر آنها در قیمت دل بازی صرف خرید
کمی بالاتر نسبت به افراد پایین شهر. این یک نبرد مردانه شده بود ، اما پس از آن
بابیت drooped.
این تنها واقعا سرگرم کننده مسابقه او برنامه ریزی شده بود.
نبود و پیش رو نجات جزئیات مربوط به اجاره نامه ها ، ارزیابی ها ، وام های مسکن است.
او muttered ، من بیمار می کند به Lyte حمل کردن بیشتر از سود فکر می کنم زمانی که من
همه کار ، جوکی های قدیمی! و -- چه چیز دیگری من را به انجام به روز...؟
خواهم تعطیلات طولانی خوب را.
سفر موتور. چیزی. "
او بر خاست ، rekindled فکر lunching با شراب سفید پل.
>
فصل پنجم
آماده سازی برای خروج از دفتر را به خود ضعیف خود در طول یک ساعت یک بابیت
و نیمی از دوره او ناهار بود تا حدودی کمتر استادانه درست شده نسبت به برنامه ریزی برای
یک جنگ عمومی اروپا.
او مضطرب به خانم McGoun ، "چه زمانی شما را به ناهار؟
خوب ، اطمینان حاصل کنید که خانم Bannigan در سپس.
به او توضیح دهید که اگر Wiedenfeldt می نامد ، او را به او بگویید من در حال حاضر داشتن
عنوان پیش بینی کرد. و آه ، 'B راه را به من یادآوری به فردا به
باید Penniman آن را ردیابی است.
حال اگر کسی در می آید به دنبال خانه ارزان ، به یاد داشته باشید ما به پرتاب که بنگور
جاده محل را بر روی کسی. اگر شما به من نیاز دارید ، من در ورزشی
باشگاه.
و -- محله -- -- محله -- I'll می شود توسط دو "او خاکستر سیگار برگ خاموش جلیقه خود dusted.
او نامه ای دشوار پاسخ داده نشده را بر روی شمع کار ناتمام قرار داد ، که او ممکن است
شکست نه برای حضور در آن است که بعد از ظهر.
(سه noons ، در حال حاضر ، او در همین نامه در شمع ناتمام قرار داده بود.)
او بر روی یک برگه زرد پشتوانه کاغذ یادداشت scrawled : "دکتر ساعت APT abt
که به او احساس مطلوب داشتن در حال حاضر در مورد دیده می شود آپارتمان
درب خانه.
او کشف کرد که او سیگار کشیدن یکی دیگر از سیگار برگ.
او آن را دور انداختیم ، اعتراض ، "رفو آن ، من فکر کردم شما می خواهم این سیگار کشیدن رفو را ترک!"
او شجاعانه بازگشت و جعبه سیگار برگ به مکاتبات فایل ، قفل آن را پنهان می کردند
کلید را در یک محل سخت تر ، و raged ، "باید از خودم مراقبت کنم.
و نیاز بیشتر ورزش -- راه رفتن به باشگاه ، هر روز ظهر تنها -- فقط آنچه من انجام دهید -- هر
ظهر قطع کردن این خودر با موتور در همه زمان ها است. "این قطعنامه به او احساس نمونه.
بلافاصله پس از آن او تصمیم گرفت که این ظهر خیلی دیر شده بود به راه رفتن.
آن را انتخاب کرد ، ولی به زمان کمی بیشتر به شروع به ماشین او و لبه آن را به ترافیک از آن
گرفته اند به راه رفتن از بلوک های سه و نیم به این باشگاه است.
II همانطور که او راند او را با علاقه نگاه
آشنایی در ساختمان.
یک غریبه به طور ناگهانی به کسب و کار مرکز از اوج کاهش یافته است ، می توانست
گفت که آیا او در یک شهر اورگون یا گرجستان ، اوهایو و یا مین ، اوکلاهما یا بود
مانیتوبا.
اما برای هر اینچ بابیت فردی و تکان دهنده بود.
مثل همیشه او اشاره کرد که ساختمان در سراسر راه کالیفرنیا سه طبقه بود
پایین تر ، در نتیجه سه داستان کمتر زیبا ، خود را از ساختمان ریوز خود.
مثل همیشه ، زمانی که او کفش سالن پارتنون شاین ، کلبه یک داستان که در کنار تصویب
گرانیت و قرمز و آجر ponderousness کالیفرنیا ساختمان شبیه
حمام خانه در زیر یک صخره ، او اظهار داشت :
"Gosh ، باید برای دریافت کفش من این بعد از ظهر تابیده.
فراموش کردن آن. "
در سیمپلکس فروشگاه مبلمان اداری ، ملی آژانس ثبت نام نقدی ، او yearned
برای یک دستگاه ضبط صوت ، ماشین تحریر است که اضافه کردن و ضرب ، به عنوان یک شاعر yearns
برای quartos یا یک پزشک برای رادیوم.
در مغازه لباس مردان اعلی او دست چپ خود را خاموش چرخ فرمان در زمان به لمس
روسری خود را ، و فکر خوبی از خودش به عنوان یکی که خریده روابط گران "است و می تواند
پرداخت پول نقد برای 'EM ، بیش از حد ، توسط golly" و در
فروشگاه سیگار برگ متحده ، با هوشیاری خود را برنگ خون و طلا ، او منعکس شده است ، : "واندر
اگر من نیاز به چند تا سیگار برگ -- ادم سفیه و احمق -- با شاقول ازمودن را فراموش کرده - - 'T کاهش سیگار کشیدن احمق من" است.
او را در بانک خود ، معدنچیان و Drovers ملی نگاه کرد ، و در نظر گرفته که چگونه
باهوش و جامد او به بانک با marbled بنابراین ایجاد شد.
لحظه بالا او در برخورد از ترافیک در زمانی که او در گوشه ای متوقف شد
در زیر برج های بلند ملی دوم.
اتومبیل خود را با چهار نفر دیگر در یک خط از بی قراری فولاد را به عنوان سواره نظام banked شده بود ، در حالی که
ترافیک شهر متقاطع ، لیموزینها و عظیمی در حال حرکت ، وانت و موتور مصر
چرخه ، ریخت و در گوشه ای دورتر ،
riveters پنوماتیک رنگ بر روی اسکلت آفتاب اندود از یک ساختمان جدید و از این
TORNADO فلش الهام از چهره آشنا ، و یک بوستر همکار
فریاد زد : "' H ، جورج! "
بابیت دست تکان دادند در همسایگی محبت ، و با ترافیک به عنوان پلیس داخل است و فقدان
برداشته دست خود را. وی خاطر نشان کرد چگونه سرعت اتومبیل خود برداشت.
او احساس برتر و قدرتمند ، مثل یک شاتل از فولاد جلا darting در برنامه ای وسیع
ماشین است.
مثل همیشه او را نادیده گرفت دو بلوک ، بلوک های فاسد از رتبهدهی نشده است دوباره نیست
دوده و shabbiness از اوج سال 1885 است.
در حالی که او عبور پنج و ده درصد ذخیره ، داکوتای مهمانخانه ، کونکوردیا
سالن با آن تسلیم اتاق و دفاتر ثروت پیشگویان و chiropractors ، او
فکر چقدر پول او ساخته شده است ، و او
افتخار و کمی نگران کوچک و انجام مبالغ قدیمی آشنا :
"چهار صد و پنجاه plunks صبح امروز از معامله Lyte.
اما به دلیل مالیات است.
بیایید ببینیم که : من باید به جلو و از هشت هزار خالص در سال جاری و صرفه جویی در پانزده
صد از آن -- نه ، اگر من قرار داده تا گاراژ و نه -- بیایید ببینید : شش صد و چهل و روشن
ماه گذشته ، و دوازده بار شش چهل
باعث می شود -- باعث -- اجازه دهید را ببینید : شش بار دوازده هفتاد و دو صد و -- آه موش ، به هر حال ،
توانا و همراهان چند با کشیدن پایین. هین در حال حاضر ، که چندان بد نیست -- من هشت هزار
هشت هزار دلار سال -- هشت
هزار دلار خوب آهن سخت -- شرط می بندم بیش از پنج درصد وجود ندارد. از
مردم در تمام ایالات متحده را بیشتر از عمو جورج کند ، توسط golly!
سمت راست در بالای پشته!
اما -- هزینه راه -- به هدر رفتن بنزین خانواده ، و همیشه مانند لباس پوشیدن
میلیونرهای و ارسال است که هشتاد سال و ماه به مادر -- و همه این
stenographers و فروشندگان درآوردن من برای هر صد می توانند داشته باشند -- "
اثر بودجه برنامه ریزی علمی خود بود که او در یک بار احساس
پیروزمندانه ثروتمند و شدیدا ضعیف ، و او در میان این پایان نامه ها
متوقف اتومبیل خود ، با عجله به خبر کوچک
فروشگاه و مجموعهای از مطالب گوناگون ، و خریداری برق فندک سیگار برگ که او تا به حال آرزو
برای یک هفته.
وی وجدان خود را با تشنجی و پر سروصدا بودن dodged ، و توسط فریاد در کارمند ، "حدس
این پرداخت prett نزدیک خود را در مسابقات ، EH؟ "
این یک چیز زیبا ، یک استوانه nickeled با سوکت تقریبا نقره ای بود ، به
از اتومبیل خود به داشبورد متصل است.
نه تنها به عنوان شعار حمل بر روی شمارنده مشاهده ، "کمی شیک پوش
پالایش ، وام ، آخرین لمس از کلاس به صورت خودکار نجیب زاده ، "اما بی بها
زمان محافظ.
با آزادی او را از متوقف کردن ماشین به نور یک بازی ، آن را در یک یا دو ماه
به راحتی ده دقیقه صرفه جویی کنید. او در راند او را در آن نگاه است.
"خیلی خوب است.
همیشه می خواستم ، "او گفت wistfully. "یک چیزی که یک فرد سیگاری باید بیش از حد."
سپس او از یاد برد که او داده بود سیگار کشیدن است.
رفو آن! "او سوگواری کردند.
"اوه ، من فرض کنید من سیگار برگ یک بار در در حالی که ضربه.
و -- یک راحتی بزرگ برای مردمی دیگر.
ممکن است فقط تفاوت در گرفتن صمیمی با برخی از هموطنان که از سر باز کردن
فروش می باشد. و -- قطعا به نظر می رسد خوب وجود دارد.
بدیهی است درشکه یک اسبه کمی توانا و باهوش است.
می دهد لمس تاریخ و زمان آخرین پالایش و طبقه است.
I -- توسط golly ، من حدس می زنم من می توانم آن را اگر من می خواهم به پرداخت هزینه!
نخواهد بود تنها عضو این خانواده است که یک doggone هرگز
لوکس! "
بنابراین ، لادن با گنج ، پس از سه و نیم بلوک از ماجراجویی رمانتیک ، او
راند تا به این باشگاه است.
III باشگاه زنیت ورزشی ورزشی
و دقیقا یک باشگاه ، بلکه آن است که اوج در کمال.
این فعال و دود misted اتاق بیلیارد ، آن را توسط بیس بال نشان داده شده و
تیم های فوتبال و استخر و سالن تربیت بدنی یک دهم از اعضای
پراکنده برای کاهش امتحان کنید.
اما بیشتر از سه هزار عضو استفاده از آن به عنوان یک کافه که در آن به ناهار ، کارت های بازی ،
روایت داستان ، دیدار با مشتریان ، و سرگرم از عموهای شهر شام.
این بزرگترین باشگاه در این شهر است ، و نفرت رئیس آن اتحادیه محافظه کار
باشگاه ، که تمام اعضای صدا از تماس های ورزشی "فاسد ، مغرور ، مبهم ،
سوراخ قدیمی گران -- و نه یک میکسر خوب در محل -- شما نمی تواند به استخدام من برای پیوستن به ".
آمار نشان می دهد که هیچ یک از اعضای ورزشی تا به حال خودداری انتخابات
اتحادیه و از آنهایی که انتخاب می شوند ، شصت و هفت درصد است. استعفا از ورزشی
و پس از آن شنیده می گویند ، در
تقدس کسل کننده از سالن اتحادیه ، ورزشی خواهد بود یک هتل بسیار خوب ، اگر
آن را منحصر به فرد تر بودند. "
ساختمان باشگاه های ورزشی و نه داستان بالا ، آجر زرد با سقف شیشه ای باغ
بالا و ایوان از ستون های سنگ آهک بزرگ زیر است.
لابی ، با ستون های ضخیم خود را کان سنگ متخلخل ، با اشاره vaulting آن ، و
قهوه ای لعاب کاشی کف مانند نان خوب پخته شده ، پوسته ، ترکیبی از کلیسای جامع -
دخمه و rathskellar.
اعضای عجله خود را به لابی به عنوان اینکه آنها خرید بودند و وقت زیادی نه برای
آن.
بنابراین بابیت را وارد کنید ، و به گروه ایستاده ضد سیگار برگ او whooped ،
"چگونه پسران؟ چگونه پسران؟
خوب ، خوب ، روز خوب! "
Jovially آنها whooped -- Vergil Gunch ، زغال سنگ ، فروشنده ، سیدنی Finkelstein ،
ladies' آماده به پوشیدن خریدار برای Parcher و استین گروه فروشگاه ، و پروفسور
جوزف ک. Pumphrey ، صاحب Riteway
دانشکده کسب و کار و مربی در سخن گفتن ، عمومی ، کسب و کار انگلیسی ، سناریوی
نوشتن ، و قانون تجارت است.
اگرچه بابیت تحسین این دانشمند ، و سیدنی Finkelstein به عنوان "توانا و قدردانی
خریدار هوشمند و اسپندر خوب لیبرال ، آن را به Vergil Gunch که او با تبدیل
شور و شوق.
Gunch آقای رئیس جمهور از باشگاه بوستر ، ناهار بارگیری در این هفته باشگاه ، فصل محلی بود
سازمان ملی جهت کسب و کار صدا و دوستی در میان
فلو به طور منظم.
او نیز کمتر از مقامات محترم از شوالیه پیشرو در خیرخواه
و حکم حراستی از الک ، و آن که او در انتخابات بعدی که شایع شده بود
یک نامزد حاکم فرمایند.
او یک مرد با نشاط ، با توجه به فصاحت و بلاغت و به chumminess با هنر بود.
او از بازیگران معروف و هنرمندان واریته به نام زمانی که آنها به شهر آمد ،
به آنها سیگار برگ ، آنها را با نام کوچک خود را خطاب ، و -- گاهی اوقات -- موفق به
آوردن آنها به ناهار بوستر برای دادن پسران سرگرمی آزاد است.
او یک مرد بزرگ با موهای EN brosse بود ، و او می دانست آخرین جوک ، اما او بازی
پوکر نزدیک به قفسه سینه.
در حزب او این بود که بابیت در این ویروس را از بی قراری به روز مکیده بود.
Gunch فریاد زد : ": چگونه Bolsheviki قدیمی؟ آیا احساس می کنید ، صبح روز بعد از
شب قبل از؟ "
"اوه ، پسر! برخی از سر!
این حزب به طور منظم به شما انداخت ، Verg بود! امیدوارم که شما را فراموش نکرده اند که آخرین بار من در زمان
cute کمی جک گلدان! "
بابیت bellowed. (او سه پا از Gunch شد.)
"این همه حق در حال حاضر! چیزی که من به شما دفعه بعد دست ، Georgie!
مثلا ، متوجه ایرانیان در این مقاله راه مجمع نیویورک ایستاد تا ستاره قرمز؟ "
"شما شرط می بندم من. خوب بود ، EH؟
روز خوبی داشته باشید به روز است. "
"بله ، یک توانا و روز بهار خوب است ، اما شب هنوز هم سرد است."
"یه ، شما حق هستند! به پتو coupla شب گذشته ، از
در خواب و ایوان.
بگو : ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی ، "بابیت تبدیل به Finkelstein ، خریدار" چیزی wanta از شما درخواست
در مورد. من رفتم و من سیگار برگ الکتریکی خریداری
سبک ماشین ، ظهر ، و -- "
"خوب قوز!" گفت : Finkelstein ، در حالی که حتی آموخته پروفسور Pumphrey ، پیازی
مردی با cutaway فلفل و نمک و صدای لوله ارگان ، اظهار نظر ، "این را می سازد
لوازم جانبی شیک پوش.
سیگار برگ ، فندک می دهد تن به داشبورد است. "" بله ، در نهایت تصمیم گرفت من می خواهم به من یکی بخرم.
بهترین در بازار ، فروشنده گفت : آن بود.
پرداخت پنج دلار برای ایجاد آن بنویسید.
فقط تعجب من گیر کردم. چه آنها را برای 'EM در فروشگاه شارژ ،
ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی؟ "
Finkelstein تأکید کرد که پنج دلار بود به مبلغ بیش از حد بزرگ است ، نه برای یک بالا واقعا
کلاس سبک تر که مناسب nickeled شد و با اتصالات بسیار
بهترین کیفیت.
"من همیشه می گویم -- و به باور من ، من آن را بر اساس بازرگانی زیبا نسبتا گسترده
تجربه -- بهترین ارزانترین در دراز مدت است.
البته اگر یک شخص می خواهد به یک یهودی در مورد آن ، او می تواند آشغال ارزان ، اما در
دراز مدت ، ارزان ترین چیز است -- بهترین شما می توانید!
در حال حاضر شما را در اینجا روز دیگر فقط امین ': من بالای جدید برای قایق های قدیمی من و برخی از
اثاثه یا لوازم داخلی ، و من پرداخت می شود صد و بیست و شش پنجاه ، و البته تعداد زیادی از
همراهان می گویند که بیش از حد بود -- خداوند ،
اگر مردمی -- آنها در یکی از این شهرها هیک تا دولت زندگی می کنند و آنها به سادگی نمی تواند
بر روی راه ذهن یک شخص شهر کار می کند ، و پس از آن ، البته ، آنها به یهودیان ،
آنها می خواهم دروغ و راست پایین و می میرند اگر آنها
می دانستند ضوابط و زمان اخذ رتبه علمی پژوهشی anted به حال یک صد و بیست و شش استخوان.
اما من شکل نمی بودم گیر کرده ، جورج ، کمی نیست.
دستگاه به نظر می رسد با نام تجاری جدید -- که نه آن را تا سر در گم ، البته ، به حال آن را به کمتر 'N
سه سال است ، اما من به آن خدمات سخت ، درایو هرگز کمتر 'NA صد مایل در
یکشنبه و محله -- اوه ، من واقعا فکر می کنم شما رو گیر کرده ، جورج.
در دراز مدت ، بهترین است ، شما ممکن است بگویید ، آن را بدون شک ارزان ترین است. "
Vergil Gunch گفت : "درست است ،".
"این راه است که من به آن نگاه کنید.
اگر یک شخص است تا به آنچه که شما ممکن است زندگی فشرده تماس بگیرید کوک ، راه آن را به شما
اینجا در اوج -- همه فشار و فعالیت ذهنی است که با یک دسته از
زندگی سیم مانند بوستر و اینجا در
زک ، به همین دلیل ، او برای نجات اعصاب خود را با داشتن بهترین است. "
بابیت سر خود را در هر کلمه پنجم در ریتم خروشان راننده سرشونو تکون دادن و
نتیجه ، در رگ معروف طنز آمیز Gunch است ، او مسحور شد :
"با این حال ، در آن ، جورج ، انجام نمی دانم شما می توانید آن را استطاعت.
شنیده ام کسب و کار خود را تا به نوعی از زیر چشم gov'ment از شما بوده است
دم Eathorne پارک را به سرقت برده و آن را فروخته! "
"اوه ، شما josher بزرگ کوچک ، Verg.
اما هنگامی که آن را به شوخی ، در مورد این گزارش است که شما به سرقت برده مرمر سیاه و سفید می آید
مراحل خارج از دفتر پست و فروش 'EM برای درجه بالا زغال سنگ!"
در لذت بابیت بصورت تماسهای مکرر پشت Gunch ، بازویش را نوازش.
"این همه حق است ، اما آنچه می خواهم بدانم این است : واقعی املاک و کوسه است که خریداری که
که ذغال سنگ برای او آپارتمان خانه؟ "
"من حدس می زنم که شما را برای مدتی نگه دارید ، جورج!" گفت : Finkelstein.
"من شما را به هر چند ، پسر ، آنچه من می شنوید : missus جورج رفت و به" کودک سخت
پوشیدن بخش است Parcher او را برخی از قلاده های خرید ، و قبل از او می تواند به خود
اندازه گردن کارمند ورقه او را برخی از thirteens.
چگونه ایرانیان می دانم به اندازه؟ می گوید : خانم بابیت و منشی می گوید ، 'مردان که اجازه آنها
همسران خرید قلاده برای 'EM همیشه پوشیدن سیزده ، خانم."
چگونه است که!
این خیلی خوب است ، EH؟ چگونه است که ، EH؟
من حدس می زنم که در مورد شما ، تعمیر جورج "" I -- I -- "بابیت به دنبال توهین مهربان
در پاسخ.
او متوقف شد ، در درب خیره شد. پل شراب سفید بود شوید.
بابیت گریه : "شما را می بینم بعد ، پسران" ، و عجله در سراسر لابی.
او ، تنها پس از آن ، نه کودک و دلخور از خواب ، ایوان ، مستبد داخلی
میز صبحانه ، حیله گر پول تعویض کنفرانس Lyte - Purdy ، و نه
همکار خوب blaring ، Josher و آدم معمولی ، باشگاه ورزشی.
او یک برادر بزرگتر به پل شراب سفید ، سریع به دفاع از او بود ، توصیف او را با
مغرور و زود باور عاشق پاس عشق به زنان است.
پل و او را تکان داد دست قاطعانه آنها با لبخند به shyly به عنوان اینکه آنها شده بود
جدا از سه سال ، سه روز -- و آنها گفتند :
"چگونه قدیمی اسب دزد؟"
"بسیار خوب ، من حدس می زنم. How're شما ، شما میگو فقیر است؟ "
"من درجه اول ، شما دست دوم پنیر کلوخه O'. "
اطمینان در نتیجه از علاقه بالای آنها ، بابیت grunted ، "شما پسر خوبی هستید ، شما
هستند! ده دقیقه اواخر! "
شراب سفید جامعی : "خوب ، شما خوش شانس که شانس را به ناهار با نجیب زاده!"
آنها grinned و رفت به مستراح Neronian ، که در آن یک خط از مردان بیش از خم
کاسه معرفی کردن در امتداد یک دال شگرف از سنگ مرمر در سجود مذهبی قبل از
تصاویر خود را در آینه چاق است.
صداهای ضخیم ، راضی ، معتبر ، hurtled در امتداد دیواره های سنگ مرمر ، محدود
از سقف کاشی شیری هم مرز اسطوخودوس ، در حالی که اربابان از این شهر ،
barons از بیمه و قانون و کود
و لاستیک موتور ، وضع کردن قانون برای اوج ؛ اعلام کرد که روز گرم
در واقع ، مسلم بهار ، که دستمزدهای بسیار بالا بودند و بهره وام های مسکن
خیلی کم است ؛ که بیب روث ، بازیکن برجسته
بیس بال ، یک مرد نجیب بود و آن دو مهره در واریته اوج
تئاتر این هفته قطعا یک جفت نرم و صاف از بازیگران است. "
بابیت ، هر چند معمولا به صدای او مطمئن ترین و اسقفی از همه بود ،
سکوت.
در حضور سکوت تیره اندکی شراب سفید پل ، او بی دست و پا بود ،
او مورد نظر را به آرام و استوار و استادانه.
لابی ورودی باشگاه ورزشی گوتیک بود ، از مستراح امپراتوری روم ،
ماموریت سالن اسپانیایی ، و خواندن اتاق در چیپندیل چینی ، اما گوهر
باشگاه غذاخوری اتاق ،
شاهکار فردیناند ریتمن ، شلوغ ترین معمار اوج است.
این بلند پروازانه و نیم الوار محکم و استوار بود ، با خانواده سلطنتی تودور casements سربدار ، oriel تا حدودی
musicianless musicians' گالری ، و پرده بر این باور بودند برای نشان دادن
اعطای Charta مگنا.
پرتوهای باز دست adzed در ماشین بدن با این نسخهها کار جیک Offutt ، لولا شده بود ؛ بودند
دست به شکل دراورده آهن ، چوب پوشانیدن نکردم با گیره های چوبی دست ساز ، و در انتهای
از اتاق سنگ heraldic و باشلق دار
شومینه که تبلیغات جزوه باشگاه اظهار داشت نه تنها بزرگتر
نسبت به هر یک از شومینه در قلعه های اروپایی اما از پیش نویس غیر قابل مقایسه ای
علمی است.
همچنین پاک کننده زیاد است ، به عنوان هیچ آتش به حال به حال شده است در آن ساخته شده است شده است.
نیمی از جداول اسلب ماموت که بیست یا سی مردان را نشسته بودند.
بابیت معمولا در نزدیکی درب نشسته ، با یک گروه از جمله Gunch ،
Finkelstein ، Pumphrey پروفسور هوارد Littlefield ، همسایه خود ، T. Cholmondeley
Frink ، شاعر و تبلیغات عامل ، و
Orville جونز ، که لباس های شسته شده در بسیاری جهات در اوج بود.
آنها یک باشگاه در باشگاه تشکیل شده است ، و خوش خود را به نام "Roughnecks."
به روز را به عنوان او به میز آنها تصویب Roughnecks او را استقبال ، "در تاریخ آمده ، نشستن در!
پل شما 'N' بیش از حد افتخار با مردمی فقیر غذا؟
کسی ترس ممکن است شما را برای یک بطری از Bevo ، جورج چوب؟
اعتصاب من شما متورم شده گرفتن افتضاح رفو منحصر به فرد است! "
او thundered ، "شما شرط می بندم!
ما نمی توانیم به تکرارهای ما به خراب بودن با شما tightwads دیده می شود! "و هدایت
پل به یکی از جداول کوچک زیر musicians' - گالری.
او احساس گناه.
، حفظ حریم خصوصی در باشگاه ورزشی اوج به شکل بسیار بد بود.
اما او می خواست پل را به خود است.
که آن روز صبح او ناهار سبک تر حمایت کرده بود و در حال حاضر او دستور داد چیزی جز
CHOP انگلیسی گوشت گوسفند ، تربچه ، نخود فرنگی ، عمیق ظرف پای سیب ، کمی پنیر و یک قابلمه
قهوه با خامه ، افزودن ، به عنوان او
همواره و محله -- اوه ، و شما ممکن است به من دستور از سیب زمینی سرخ شده فرانسوی به من بدهید. "
هنگامی که ریز ریز کردن آمدند او با شور و نشاط آن فلفلی و آن شور است.
او همیشه فلفلی و نمک سود شده گوشت خود را ، با شور و شوق و حرارت ، قبل از چشیدن آن.
پل و او در زمان کیفیت بهار مانند بهار ، فضائل الکتریکی
سیگار ، فندک ، و اقدام مجلس ایالتی نیویورک است.
این بود تا بابیت ضخیم و دل شکسته با چربی گوشت گوسفند بود که او
پرتاب از :
"من زخم یک معامله کوچک زیبا با کنراد Lyte صبح امروز قرار داده است که پانصد
plunks خوب گرد در جیب من است. بسیار خوب -- بسیار خوب!
و در عین حال -- من نمی دانم موضوع را با من به روز.
شاید آن حمله تب بهار ، یا ماندن تا دیر Verg Gunch ، و یا
شاید آن کار زمستان شمع کوبی کردن ، اما من نوع پایین در دهان احساس
در تمام طول روز.
البته من در مورد آن به که از همسفرانمان در جدول Roughnecks وجود دارد گوشت گاو نیست ، اما
-- همیشه به این ترتیب ، احساس پل؟
نوع روی سر من می آید : اینجا من تقریبا تمام چیزهایی که من باید انجام است ؛
حمایت خانواده ام ، و یک خانه خوب و یک اتومبیل شش سیلندر و ساخته شده است تا زیبا
کسب و کار کوچک ، و من هیچ گناهی خالی نیست
'به خصوص ، به جز سیگار کشیدن -- و من عملا برش که ، توسط روش.
و من به کلیسا تعلق دارند ، و بازی گلف به اندازه کافی برای نگه داشتن به Trim ، و من فقط مرتبط
با همراهان مناسب و معقول خوب است.
و در عین حال ، با این حال ، من نمی دانم که من کاملا راضی هستم! "
این بود drawled ، خراب شده توسط فریاد از جداول همسایه ، مکانیکی عشق
ساخت به پیشخدمت ، grunts خرناس کشنده به عنوان قهوه او را پر از
گیجی و سوء هاضمه است.
او عذرخواهانه و تردید ، و آن پل بود ، با صدای نازک خود را که سوراخ شده
مه :
"خوب خداوند ، جورج ، شما فرض کنید آن را هر گونه تازگی به من برای پیدا کردن که ما hustlers ،
که فکر می کنم ما تا همه از کار اخراج موفق هستند ، دریافت نمی خارج از آن؟
شما نگاه کنید اگر شما انتظار می رود من به شما به عنوان فتنه گزارش!
شما می دانید چه زندگی خود من بوده است. "" من می دانم ، پیر مرد. "
"من باید به نقب زن بوده است ، و pedler هستم تار بام!
و Zilla -- اوه ، من نمی خواهم به جیغ کشیدن نیست ، اما شما می دانید که من در مورد چگونگی انجام
الهام بخش همسر او شده است....
شب به عنوان مثال به طور معمول آخرین بازدید : ما به سینما رفت.
جمعیت بزرگ انتظار در لابی ، ما را در پایان دم وجود دارد.
او شروع به فشار و حق را از طریق آن را با او "آقا ، چطور جرات کردی؟ شیوه ای -- صادقانه ،
گاهی اوقات هنگامی که من به او نگاه کنید و ببینید که چگونه او همیشه طوری ساخته شده و متعفن از
عطر و دنبال دردسر و نوع از
همیشه yelping ، می گویم yuh ، بانوی من ، لعنتی yuh! '-- به همین دلیل ، من می خواهم به که او را بکشد!
خوب ، او را نگه می دارد elbowing از طریق جمعیت ، بعد از او ، احساس خوب و شرمنده ،
تا او تقریبا تا طناب مخملی و آماده شود بعد اجازه دهید شوید.
اما اب دزدک کمی از یک مرد در آنجا وجود دارد -- احتمالا در انتظار نیم ساعت --
من نوع فحش دادن کمی تحسین -- و او در Zilla را ورق می زند و می گوید ، کاملا مودبانه ،
خانم ، چرا شما سعی به گذشته به من فشار؟ "
و او به سادگی -- خدا ، من تا شرمنده بود -- او خارجی را در او ، 'شما هیچ نجیب زاده ، و
او به من drags به آن و hollers ، پل ، این شخص به من توهین! 'و فقیر
اسکیت بازی کردن او آماده برای مبارزه با.
"من ساخته شده من آنها را به حال شنیده نمی -- مطمئن! همان یک دیگ بخار کارخانه را نمی شنوند -- و
من سعی کردم به نگاه دور -- من می توانم به شما دقیقا چگونه هر کاشی به نظر می رسد در سقف
آن لابی ، یکی با لکه های قهوه ای وجود دارد
بر روی آن صورت از شیطان -- و در همه زمان ها مردم وجود دارد -- آنها بسته بندی
در ساردین مانند -- نگهداری آنها اظهارات درباره ما ، و Zilla رفت حق در صحبت کردن
در مورد کمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، و screeching که
مردمی مانند او نباید در جایی که قرار است برای خانم ها پذیرفته می شوند
و آقایان ، 'و' پل ، شما را با مهربانی به مدیر ، بنابراین من نمی توانم این گزارش
موش کثیف 'و -- Oof!
شاید من خوشحالم وقتی که من در داخل می تواند دزدکی حرکت کردن و پنهان کردن در تاریکی نیست!
"پس از بیست و چهار سال از آن نوع از چیزی که شما انتظار نیست من به سقوط به پایین و
فوم در دهان هنگامی که شما تذکر است که این شیرین ، تمیز ، قابل احترام ، زندگی اخلاقی نمی باشد.
تمام آن ترک خورده تا شود ، شما انجام دهم؟
من حتی نمی تواند در مورد آن صحبت می کنید ، به جز برای شما ، چرا که هر کس دیگری که فکر می کنم من شد
زرد است. شاید من هستم.
اهمیتی نمی دهند دیگر هیچ....
Gosh ، شما مجبور به ایستادن بسیاری از ناله از من ، اول و آخر ، Georgie! "
"موش صحرایی ، در حال حاضر ، پل ، شما واقعا هرگز آنچه را شما می توانید تماس بگیرید whined.
گاهی اوقات -- I'm همیشه به Myra و بچه ها دمیدن در مورد نهنگ مسکن من
هستم ، و در عین حال گاهی اوقات یک ایده sneaking من چنین Pierpont مورگان که من در اجازه را دریافت کنم
باشد.
اما ، اگر بتوانم کمک jollying شما همراه قدیمی Paulski ، من حدس می زنم شاید سنت
پیت ممکن است من بعد از همه اجازه دهید! "
Yuh ، شما ضربه سخت قدیمی ، Georgie ، شما شاد برش گلو ، اما شما قطعا
نگه داشته تا من. ": :" چرا شما نمی Zilla طلاق؟ "
"چرا نه من!
اگر من تنها می تواند! اگر او فقط می خواهم به من دادن شانس!
شما نمی تواند به استخدام او را به طلاق ، نه ، و نه بیابان من.
او بیش از حد علاقه مربع سه او و چند پوند از شکلات های مرکز مهره در
میان. اگر او فقط می خواهم آنچه که آنها را فاسق می شود
به من!
جورج ، من نمی خواهم بیش از حد از ادم متعفن و پست ، پشت در دانشگاه من فکر
مردی که می تواند که می گویند باید در طلوع آفتاب به ضرب گلوله کشته می شود.
اما صادقانه ، من به مرگ tickled اگر او واقعا می خواهم عشق را با کسی.
شانس چربی!
البته او با هر چیزی که حرکت تند و سبک -- شما می دانید که چگونه او دارای دست و می خندد --
خنده -- وحشتناک است که خنده بی تدبیر -- راه او yaps ، 'شما مرد شیطان ، شما بهتر می شود
مراقب باشید یا شوهر من بزرگ خواهد شد پس از
! '-- و آن مرد به من به دنبال بیش از و تفکر ،' چرا ، شما cute کمی چیز ، شما
فرار یا من شما را با سرعت حرکت کردن! '
و او به او اجازه دهید به اندازه کافی دور ، بنابراین او می شود برخی از هیجان خارج از آن و پس از آن
او شروع به انجام بی گناه زخمی و ندبه هم زیبا ، 'من
فکر می کنید که نوع یک شخص بود. "
آنها در مورد این دمی vierges در داستان صحبت -- "
"این مود؟"
"-- اما عاقلانه ، سخت ، corseted ، پیر زنان متاهل مانند Zilla بدتر از هر
bobbed موهای دختر که همیشه جسورانه به این اینجا طوفان زندگی رفت -- و نگه داشته
چتر خود را تا آستین خود را برای داخل است و فقدان!
اما موش های صحرایی ، شما می دانید چه Zilla است. چگونه او nags -- nags -- nags.
چگونه او می خواهد همه چیز را من می توانم او را خرید ، و چیز زیادی است که من نمی تواند ، و چگونه مطلقا
بی دلیل او است ، و زمانی که من درد و سعی کنید به آن را داشته باشد با او او نقش
بانوی عالی قدری خوب است که حتی من
فریب و گرفتن همه در بسیاری از 'چرا شما می گویند :" و من خواهد بود. درهم
من شما را به Georgie : شما می دانم سلیقه من خیلی نسبتا ساده است -- در ماده
غذا ، حداقل.
البته ، شما همیشه شکایت ، من دوست دارم سیگار برگ شایسته انجام می دهند -- نه کسانی که د فلور
Cabagos شما در حال سیگار کشیدن -- "" که همه در حال حاضر!
دو برای خوب That'sa.
راه ، پل ، آیا شما بگویم من تصمیم گرفتم به عملا قطع smok -- "
"بله -- در همان زمان ، اگر من نمی توانم آنچه را دوست دارم ، به همین دلیل ، من می توانم بدون آن انجام دهید.
برایم مهم نیست نشسته استیک سوخته ، با هلو کنسرو شده و کیک فروشگاه برای
هیجان دسر کمی پس از آن ، اما من نمی رسم خط در نیاز به همدردی
با Zilla ، زیرا او تا فاسد بد
خو که آشپز ترک کرده است ، و او نشسته مشغول در توری کثیف
لباس توی خانه بانوان همه بعد از ظهر ، خواندن در مورد برخی از قهرمان شجاع مردانه غربی ، که او نیست
زمان برای انجام هر گونه پخت و پز است.
شما همیشه در مورد "morals' صحبت کردن -- به معنی تک همسری ، گمان می کنم.
شما سنگ از سن به من شده است ، همه حق است ، اما شما در واقع simp ،.
-- "
D simp مرد کوچک ، 'که شما'؟ اجازه بدهید به شما به من بگویید -- "
"-- عشق را به نگاه جدی و اطلاع رسانی جهان که این وظیفه از عهده
مردان کسب و کار به شدت اخلاقی ، به عنوان مثال به جامعه است. '
در واقع شما خیلی جدی در مورد اخلاق ، Georgie قدیمی است ، که من نفرت فکر می کنم که چگونه
اساسا غیر اخلاقی شما باید در قسمت پایین می شود. کلیه حقوق این ، شما می توانید -- "
"صبر کن ، صبر کن!
What's -- "
-- درباره اخلاق همه شما می خواهید ، چیزی که قدیمی صحبت می کنید ، اما اعتقاد من ، اگر آن را تا به حال نشده است
برای شما و شب گاه به گاه نواختن ویولن ویولن سل Terrill O'Farrell "،
و سه یا چهار دختر عزیزم که به من اجازه
این شوخی وحشی آنها را به "احترام زندگی فراموش کرده ام ، من می خواهم خودم را کشته
سال پیش بود. "و کسب و کار!
کسب و کار بام!
پشت بام برای cowsheds! آه ، من این معنا نیست که من بسیاری از سرگرم کننده بود
خارج از بازی ؛ از قرار دادن آن بر روی اتحادیه های کارگری ، و دیدن یک چک بزرگ
در آینده ، و کسب و کار افزایش است.
اما استفاده از آن؟ شما می دانید ، کسب و کار من است توزیع نمی کند
بام -- اصولا نگه داشتن رقبا من از توزیع بام.
همین کار را با شما.
همه ما انجام می دهیم این است گلوی یکدیگر را قطع و پرداخت های عمومی برای آن! "
"در اینجا نگاه کنید در حال حاضر ، پل! شما در نزدیکی صحبت سوسیالیسم زیبا رفو! "
"آه بله ، البته من واقعا دقیقا به این معنی نیست که -- من s'pose.
دوره -- رقابت -- به ارمغان می آورد بهترین -- بقای اصلح -- اما -- اما منظورم این است :
به همه این همراهان که می دانیم ، نوع حق در اینجا در این باشگاه در حال حاضر ، که به نظر می رسد
کاملا راضی خانگی عمر آنها و
کسب و کار خود را ، و که اوج تقویت و اتاق بازرگانی و سروصدا راه انداختن
میلیون نفر جمعیت.
من شرط می بندم اگر شما می تواند به سر خود را قطع شما می خواهم که یک سوم از 'EM مطمئن
به اندازه کافی با همسران خود و بچه ها و دوستان و دفاتر خود را راضی و یک
نوع سوم احساس بی قراری ، اما نمی خواهد اعتراف
و یک سوم پر از بدبختی و می دانم آن است.
آنها نفرت تمام سرحال ، تقویت ، و بازی متهور ، و آنها خود را بی حوصله
همسران و فکر می کنم خانواده های خود هستند احمق -- دست کم زمانی که آنها به چهل و یا چهل
پنج آنها خسته -- و آنها نفرت کسب و کار ،
و آنها می خواهم -- چرا شما فرض کنید بسیاری از 'مرموز' خودکشی وجود دارد؟
چرا شما فرض کنید که بسیاری از شهروندان قابل توجهی شروع به پریدن کرد حق را به جنگ؟
فکر می کنم این همه میهن پرستی بود؟ "
بابیت snorted : "چه چیزی را پیش بینی می کنید؟ فکر می کنم ما را به جهان فرستاده شدند به یک
نرم و -- آنچه در آن است -- "شناور بر تخت گل و بلبل سهولت"؟
فکر می کنم مرد تنها ساخته شده بود به خوشحال شود؟ "
"چرا که نه؟ هر چند من کسی که کشف کرد هرگز به
می دانست چه مرد دوخال واقعا ساخته شده بود! "
"ما می دانیم -- نه تنها در کتاب مقدس به تنهایی ، اما این موضوع ممکن است به دلیل مخفف -- مردی که نمی کند
دست و پنجه نرم کردن و انجام وظیفه خود ، حتی اگر آن را ندارد او را با مته سوراخ گاهی اوقات ، چیزی جز یک --
خوب ، او به سادگی بی بنیه است.
ناز کشیدن ، در واقع! چه چیزی شما را حمایت؟
پایین آمدن به موارد!
اگر یک مرد توسط همسرش خسته شده است ، آیا شما به طور جدی به او حق دارد به چاک او
و دزدکی حرکت کردن ، یا حتی خود را بکشند؟ "" پروردگار خوب ، من نمی دانم چه حقوق
مرد است!
و من راه حل از خستگی را نمی دانند. اگر من ، من می خواهم یک فیلسوف که
تا به حال درمان برای زندگی.
اما من نمی دانم که حدود ده برابر بسیاری از مردم زندگی خود را پیدا مبهم ، و
بی ارزش کسل کننده ، تا کنون از آن اعتراف ، و من معتقدم که اگر ما busted و
اعتراف گاهی اوقات ، به جای آنکه از
خوب و صبور و وفادار به مدت شصت سال ، و پس از آن خوب و بیمار و مرده به
استراحت از ابدیت ، به همین دلیل ، شاید ، احتمالا ، ما ممکن است لذت بیشتر از زندگی. "
آنها را به یک پیچ و خم از حدس و گمان زیرفشار است.
بابیت elephantishly ناراحت بود. پل جسورانه بود ، اما نه کاملا مطمئن
آنچه که او بود که جسورانه است.
در حال حاضر و پس از آن بابیت به طور ناگهانی با پولس در بستری که در تناقض با موافقت همه
دفاع خود را از وظیفه و صبر مسیحی ، و در هر یک از پذیرش او کنجکاو
شادی بی پروا.
او در آخرین گفت : "در اینجا نگاه کنید ، پل قدیمی ، شما انجام بسیاری از
صحبت کردن در مورد لگد زدن چیز ها را در صورت ، اما شما پا زدن هرگز.
چرا شما نه؟ "
"هیچ کس ندارد. عادت خیلی قوی.
اما -- Georgie ، من بوده ام فکر یک خفاش خفیف -- اوه ، نگران نباشید ، از ستون های قدیمی نیست
تک همسری آن را بسیار مناسب است.
به نظر می رسد در حال حاضر حل و فصل شود ، این طور نیست -- هر چند البته Zilla نگه می دارد ریشه کن برای
خوب تعطیلات گران قیمت در نیویورک و آتلانتیک سیتی ، با چراغ روشن و
کوکتل bootlegged و یک دسته از
سالن مارمولک به با رقص -- اما Babbitts و Rieslings مطمئن ، به اندازه کافی
رفتن به دریاچه Sunasquam ، ما نمی؟
چرا می تواند من و شما ایجاد برخی از بهانه -- می گویند کسب و کار در نیویورک -- و تا
مین چهار یا پنج روز قبل از آنها انجام می دهند ، و فقط قرص نان خودمان و دود و فحش دادن
می شود و طبیعی هستند؟ "
"بزرگ! ایده عالی! "
بابیت تحسین است.
چهارده سال او گرفته شده بود یک روز تعطیل بدون همسرش ، و نه از
آنها کاملا بر این باور آنها می تواند این جسارت متعهد.
بسیاری از اعضای باشگاه ورزشی بروید کمپینگ بدون همسران خود ، اما آنها
رسما به ماهیگیری و شکار اختصاص داده شده ، در حالی که مقدس و
ورزش تغییرناپذیر از بابیت و پل
شراب سفید بازی گلف ، خودر با موتور ، و پل شد.
یا ماهیگیران یا گلف بازان به تغییر عادات خود می شده اند
تخلف از خود نظم و انضباط تحمیلی خود را که دارند شوکه همه
حق تفکر و شهروندان در نظم عمومی است.
بابیت blustered ، "چرا ما فقط با قرار دادن پا ما را و گفت : ، ما قصد داریم بر روی
جلوتر از شما ، و این همه به آن وجود دارد! '
هیچ چیز جنایی در آن.
به سادگی به Zilla می گویند -- "" شما هر چیزی را به Zilla می گویند نه به سادگی.
چرا ، Georgie ، او تقریبا به اخلاقی که شما ، و اگر من به او گفت
حقیقت او می خواهم معتقدم که ما قرار بود برای دیدار با برخی dames در نیویورک.
و حتی Myra -- او هرگز nags شما Zilla راه می کند ، اما او می خواهم نگران است.
او می گویم ، 'آیا شما می خواهید من با شما به مین؟
باید خواب رفتن مگر اینکه شما من می خواستم و شما می خواهم به نجات او
احساسات. اوه ، شیطان!
بیایید با هم یک شات در اردک - پین است. "
در طول بازی از اردک پین ، فرم نوجوان بولینگ ، پل سکوت کرده بود.
همانطور که آن ها آمدند پایین مراحل باشگاه ، نه بیش از نیم ساعت پس از زمان
که در آن بابیت sternly گفته بود خانم McGoun او خواهد بود ، پل ، آهی کشید : "به دنبال
در اینجا ، پیرمرد ، نباید به صحبت در مورد راه Zilla من است. "
"موش صحرایی ، پیر مرد ، آن را خاموش بخار اجازه می دهد." "اوه ، من می دانم!
پس از گذراندن تمام ظهر sneering در مسائل متعارف ، من معمولی به اندازه کافی
شرمنده از صرفه جویی در زندگی من با متلاشیکننده با مشکلات احمق من! "
"پل قدیمی ، اعصاب خود را به نوعی بر روی ادم بیکاره و مهمل است.
من قصد دارم تا شما را دور. من رفتن به این چیز اماده است.
من قصد دارم به یک معامله مهم در نیویورک و -- و مطمئن ، البته -- من نیاز
شما به من توصیه بر روی پشت بام ساختمان!
و اوله معامله را از طریق کاهش یابد ، و هیچ چیز وجود خواهد داشت برای ما ، بلکه برای رفتن بر روی
جلوتر به مین است. I -- پل ، وقتی که می آید به آن ، من
اهمیتی نمی دهند که آیا شما ورشکستگی سست یا نه.
من مانند داشتن یک هرزه بودن یکی از دسته انجام است ، اما اگر شما همیشه به من نیاز من چاک
آن را بیرون می آیند را برای شما در هر زمان!
البته ، اما آنچه you're نیست -- البته من به این معنی نیست شما همیشه هر چیزی را که می خواهم انجام
قرار داده -- که یک موقعیت مناسب و معقول در فریتز قرار داده اما -- ببینید که چگونه منظور من؟
من نوع ادم عجیب و غریب دست و پا چلفتی ، و من نیاز به دست Eyetalian خوب شما.
ما -- آه ، جهنم ، من نمی تواند اینجا بایستیم کشتار با گاز در تمام طول روز!
در محل کار!
S های بلند! آیا هیچ پولی چوبی ، Paulibus!
شما به زودی! S های بلند!
>