Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXXIII
فرشته احساس می خواهم که او یک روز را با او صرف قبل از عروسی ، در جایی
دور از لبنیات ، به عنوان آخرین گردش در شرکت او در حالی که هنوز عاشق محض و وجود دارد
معشوقه ، یک روز رومانتیک ، در شرایط
که هرگز تکرار نخواهد شد ، با آن روز دیگر و بیشتر بشاش نزدیک پیش رو
از آنها.
در طول هفته قبل ، در نتیجه ، او پیشنهاد خرید چند در
نزدیکترین شهر آغاز شده ، و آنها با هم.
زندگی کلر در لبنی در دور افتاده بود که جهان از خود را که در رابطه بوده است
کلاس.
ماه او هرگز در نزدیکی یک شهر به حال رفته است ، و نیاز به هیچ وسیله ، نگه داشته بود هرگز
یک استخدام بلال شیر فروش یا فرفره اگر او می راندند یا راند.
آنها در فرفره رفت و در آن روز است.
و سپس برای اولین بار در زندگی خود آنها را به عنوان شریک در یک نگرانی خرید.
شب کریسمس بود ، با بارهای خود را مقدس و دارواش ، و این شهر بسیار
پر از غریبه هایی که از تمام نقاط کشور در حساب از روز آمده بود.
تس پرداخت مجازات از راه رفتن با شادی به زیبایی بر او superadded
لقاء توسط بودن خیلی خیره به عنوان او را در میان آنها را بر روی بازوی خود نقل مکان کرد.
در شب آن روز ، آنها را به کاروانسرا که در آنها قرار داده بود بازگشت ، و تس منتظر در
ورود Angel رفتند برای دیدن اسب و فرفره به درب آورده.
عمومی اتاق نشسته بود پر از مهمان ها ، که به طور مستمر رفتن در و
خارج.
همانطور که درب باز شده و هر بار برای تصویب این بسته ، نور درون
سالن بر چهره تس کامل سقوط کرد. دو مرد بیرون آمد و گذشت او را در میان
بقیه.
یکی از آنها به حال او را خیره به بالا و پایین در تعجب ، و او خیالی او بود
مرد Trantridge ، هر چند آن روستا مایل بسیاری از خاموش که قوم Trantridge دراز شد
مجموعه تلفیقی کمیاب اینجا.
"خدمتکار خوبرو که گفت :« از سوی دیگر است. "درست است ، و به اندازه کافی خوش منظر.
اما مگر اینکه من یک اشتباه بزرگ -- "و او باقی مانده از negatived
تعریف فورا.
کلر فقط از حیاط پایدار بازگشته بود ، و مقابله با انسان بر روی
آستانه ، شنیده کلمات ، و شاهد کاهشی از تس.
توهین به او ، او را stung سریع ، و قبل از او هر چیزی در نظر گرفته بود در
همه او انسان را بر روی چانه با نیروی پر از مشت خود را زده ، از فرستادن او
متناوب به عقب به داخل پاساژ.
مردی که خودش را بهبود و به نظر می رسید تمایل به بیا ، و کلر ، پله
در خارج از درب ، خود را در وضعیت دفاعی قرار داده است.
اما حریف او شروع به فکر می کنم بهتر از این موضوع.
او در تس از نو نگاه به عنوان او را به تصویب رساند ، و گفت : کلر --
"من فرمودید ، سر ،' twas اشتباه کامل است.
من فکر کردم او زن دیگری ، چهل مایل از اینجا بود. "
کلر ، احساس که او بیش از حد شتابزده بوده است ، و این که او ، علاوه بر این ، به سرزنش
برای ترک جایگاه خود را در مسافرخانه ، پاساژ ، آیا آنچه که او معمولا در چنین مواردی انجام داد ، داد
مرد پنج شیلینگ به گچ ضربه ؛
و به این ترتیب آنها جدا ، مناقصه یکدیگر شب خوب اقیانوس آرام است.
به محض این که کلر کمر از میراخور گرفته شده بود ، و زن و شوهر جوان مجبور بوده اند رانده
خاموش ، دو مرد رفت و در جهت دیگر.
و این یک اشتباه بود؟ "گفت : یک دوم.
"نه از آن بیت. اما من نمی خواستم به صدمه زدن به عزیز آقایی
احساسات -- I. "
در این میان دوستداران رانندگی به بعد.
"می تواند از سر باز کردن عروسی ما تا کمی بعد؟"
تس پرسید : در یک صدای خشک و کسل کننده است.
"منظور من اگر ما آرزو؟" "نه ، عشق من.
آرامش خودتان.
آیا شما به معنای آن است که هموطنان ممکن است زمان به من احضار برای حمله داشته باشند؟ "او پرسید : خوب
humouredly. "نه -- من فقط معنای -- اگر آن را باید به
قرار داده است. "
او به معنای بسیار روشن بود ، و او کارگردانی او را به اخراج از جمله fancies از
ذهن او ، که او سربزیر و همچنین او می تواند.
اما او در قبر ، بسیار جدی ، تمام راه خانه تا او فکر کردم ، "ما باید به دور برو ،
فاصله بسیار طولانی است ، صدها مایل از این قطعات ، و مانند این می تواند
هرگز دوباره اتفاق می افتد ، و هیچ شبح از گذشته برسد وجود دارد. "
آنها جدا tenderly آن شب در فرود ، و کلر به اتاق زیر شیروانی خود صعود است.
تس شنبه با برخی از نیاز مندی های کمی ، مبادا چند روز باقی مانده
باید زمان کافی را ندارند.
در حالی که او شنبه او شنیده ام سر و صدا در بالای سر اتاق فرشته ، صدای thumping و
مبارزه.
هر کسی دیگری را در خانه خواب بود ، و در اضطراب خود را مبادا کلر باید بیمار او
زد و در درب خود زدم و از او خواست آنچه مهم بود.
"آه ، هیچ چیز ، عزیز ،" او از درون گفت.
"من تا با عرض پوزش من به شما مختل شده!
اما دلیل آن این است و نه یکی از سرگرم کننده است : من خوابش برد و خواب که من درگیر جنگ با آن بود
دوباره که هموطنان که شما توهین ، و سر و صدای شما شنیده بود pummeling من دور با
مشت من در جامه دان من ، که من از جیبش در روز جهت بسته بندی.
من گاهی اوقات مسئول این انجمن در خواب من است.
برو به تخت و فکر می کنم نه بیشتر از آن. "
این درم تاریخ و زمان آخرین مورد نیاز برای تبدیل مقیاس از دو دلی او بود.
اعلام گذشته او را به کلمه از دهان او می تواند ، اما راه دیگری نیز وجود دارد.
او نشستم و در چهار صفحه از یک ورق توجه داشته باشید روایت موجز از آن نوشت :
حوادث سه یا چهار سال پیش ، آن را به یک پاکت نامه ، و کارگردانی آن به کلر.
سپس ، تا مبادا گوشت دوباره باید ضعیف ، او به طبقه بالا بدون هیچ کفش رخنه کرد و
توجه داشته باشید در زیر درب خود خارج شده است.
شب او یکی شکسته بود ، به عنوان آن را به خوبی ممکن است ، و او را برای اولین بار گوش
سربار سر و صدا ضعف است. ، به طور معمول آمد ، او فرود آمد ، به طور معمول است.
او فرود آمد.
او خود را در پایین پله ها ملاقات کرد و او را بوسید.
مطمئنا آن را به عنوان گرمی مثل همیشه! او نگاه کمی مختل شده و فرسوده شده است ، او
فکر می کردم.
اما او گفت : یک کلمه به او در مورد وحی او نیست ، حتی زمانی که آنها به تنهایی.
آیا او آن را به حال؟ مگر در مواردی که او آغاز کرد و این موضوع او احساس که
او می تواند چیزی را می گویند.
بنابراین روز گذشت ، و آن را آشکار بود که هر چه او فکر می کرد به منظور حفظ کند
خودش. او صادقانه و با محبت به عنوان
قبل از.
می تواند از آن می شود که شک و تردید او کودکانه بودند؟ که او را بخشید ، که او را دوست برای
که او چه بود ، درست مثل او ، و در اسوده نگذاشتن او به عنوان یک کابوس ابلهانه لبخند زد؟
او در واقع توجه داشته باشید او را؟
او را به اتاق خود نگاه ، و چیزی می تواند آن را ببینید.
این ممکن است که او به او بخشید.
اما حتی اگر او تا به حال آن را دریافت نکرده اعتماد ناگهانی مشتاق است که او تا به حال او مطمئنا
که او را ببخشد.
هر روز صبح و شب او همان بود ، و به این ترتیب شب سال نو را شکست -- عروسی
روز.
عاشقان در زمان شیردوشی افزایش نیست ، از طریق تمام این هفته گذشته
از اقامت موقت خود را در لبنی شده است به جای چیزی از موقعیت مهمان ، تس
که با یک اتاق خود را گرامی می دارند.
هنگامی که آنها طبقه پایین در زمان صبحانه وارد ، آنها برای دیدن آنچه که شگفت زده شدند
اثرات در آشپزخانه بزرگ تهیه شده برای جلال خود را به حال از آنجایی که آنها تا به حال تاریخ و زمان آخرین
مشهود آن است.
در برخی از ساعت های غیر طبیعی از صبح شیر فروش خمیازه کشیدن دودکش باعث شده بود
گوشه سفید می شود ، و اجاق آجر قرمز و گلدار زرد فروزان
دمنده در سراسر قوس در محل آویزان
از پنبه قدیمی سیاه آبی با یک الگوی میخ کوچک بی سر سیاه و سفید که قبلا انجام داده بود
وظیفه وجود دارد.
این جنبه از آنچه بازسازی تمرکز در واقع اتاق در صبح زمستان بود
انداخت رفتار خندان در کل آپارتمان است.
"من به انجام summat در o't افتخار تعیین شد ، گفت :« شیر فروش.
و به شما به عنوان نمی خواهد بشنود از من fiddles gieing تند خوب رندی WI و باس
viols کامل ، که ما باید در هکتار به عنوان 'در زمان های قدیمی انجام می شود ، این می تواند فکر می کنم درجه بود
یک چیز بی صدا. "
دوستان تس زندگی می کردند که تا کنون خاموش که هیچ کدام به راحتی می تواند در
مراسم ، حتی تا به حال هیچکدام خواسته شده است ، اما به عنوان یک حقیقت هیچ کس از Marlott دعوت شده بود.
همانطور که برای خانواده فرشته است ، او و نوشته بود به شایستگی آنها را از زمان اطلاع و اطمینان
آنها که او خواهد بود خوشحالم که برای دیدن یکی حداقل از آنها وجود دارد برای روز اگر او
می خواهم برای آمدن.
برادران او بود پاسخ نه در همه ، ظاهرا با او خشمگین می شود ، در حالی که خود را
پدر و مادر نامه ای و نه غمگین نوشته بود ، با ابراز تأسف شتاب زدگی خود را در
عجله به ازدواج است ، اما ساخت بهترین
از این موضوع گفت که ، هر چند dairywoman تاریخ و زمان آخرین دختر در قانون بود
آنها می توانستند انتظار می رود ، پسر خود را در سنی که او ممکن است وارد آنجا شده بودند
تصور می شود از بهترین قاضی است.
این خنکی در کلر روابط مضطرب خود را کمتر از آن را انجام داده اند به حال او
بدون کارت بزرگ که منظور او آنها را قبل از اینکه تعجب مدت است.
برای تولید تس تازه ، از لبنیات ، به عنوان Urberville D' و یک خانم ، او را به احساس می شود
بی باک و خطرناک است از اینرو او اصل و نسب خود را تا زمان چنین به عنوان پنهان بود ،
با روش های دنیوی توسط تعداد کمی از آشنا
سفر ماه و خواندن با او ، او می تواند او را در سفر به پدر و مادر خود را
و انتقال دانش در حالی که پیروزمندانه تولید خود را به عنوان چنین باستانی ارزشمند
خط.
رویای عاشق زیبا بود ، اگر نه بیشتر. شاید اصل و نسب تس ارزش بیشتری برای
خود را نسبت به هر کسی در جهان در کنار.
ادراک او که تحمل فرشته نسبت به او هنوز در هیچ باقی ماند با تغییر توسط
ارتباطات خود را رندر تس guiltily تردید اگر او می تواند دریافت کرده اند
آن.
او از صبحانه قبل از او تا به حال به پایان رسید ، افزایش یافت و عجله طبقه بالا.
به او رخ داده بود که به دنبال یک بار دیگر به اتاق عجیب و غریب نحیف که شده بود ،
دن کلر ، و یا نه لانهء پرنده بر روی صخرهء مرتفع ، برای مدتی چنین طولانی ، و بالا رفتن از نردبان او در ایستاده بود
باز کردن درب آپارتمان ، با توجه و تعمق است.
او به آستانه راهرو stooped ، جایی که او در تبصره تحت فشار قرار دادند
دو یا سه روز پیش از آن در هیجان چنین.
فرش رسیده نزدیک به طوفان یا گرداب شدید ، و در زیر لبه فرش او تشخیص
حاشیه سفید کم نور پاکت حاوی نامه خود را به او ، که او
بدیهی است ندیده بود ، در اثر خود
داشتن با عجله خود را در زیر فرش رانش و همچنین در زیر درب.
با احساس از غش او قطع نامه است.
آن وجود دارد -- مهر و موم شده ، فقط به آن را به عنوان دست او را ترک کرده بود.
کوه هنوز رتبهدهی نشده است حذف شده است.
وی نمی توانست اجازه آن را بخواند او را در حال حاضر ، خانه در شلوغی پر از آماده سازی ؛
و نزولی به اتاق خود خود او نابود نامه ای وجود دارد.
او تا رنگ پریده بود وقتی که او دوباره او را دیدم که او احساس بسیار مضطرب است.
حادثه حرف نابجا او تا به حال شروع به پریدن کرد تا اگر آن مانع
اعتراف ، اما او در وجدان او را که به آن نیاز دارند می دانستند و هنوز هم وجود دارد زمان است.
با این حال همه چیز را در هم بزنید ، بود و رفتن و همه به حال به لباس ،
لبنیات فروش و خانم کریک داشتن خواسته شده است تا آنها را به عنوان شاهدان عینی همراه ؛ و انعکاس
یا بحث عمدی بود تقریبا غیر ممکن است.
تس دقیقه تنها می تواند به تنهایی با کلر بود زمانی که آنها پس از ملاقات کرد
فرود.
"من بسیار مشتاق هستم با شما صحبت کنم -- من می خواهم به اعتراف تمام گسل ها و اشتباهات من!" او
گفت : با سبکی تلاش.
"نه ، نه -- ما می توانیم گسل صحبت از نیست -- شما باید تلقی مناسب به روز حداقل ،
شیرین من! "او گریه. "ما باید مقدار زیادی از زمان ، آخرت ،
من امیدوارم که ، به آن صحبت کرده و شکست ما.
من از معدن در همان زمان اعتراف کنند. "" اما آن بهتر خواهد بود برای من این کار را انجام
در حال حاضر ، من فکر می کنم ، به طوری که شما نمی تواند گفت -- "
"خوب ، وابسته به دان کیشوت من ، شما باید مرا هر چیزی بگویم -- می گویند ، به زودی به ما در حل و فصل
محل سکونت ما در حال حاضر. من ، بیش از حد ، شما را گسل من بگویید پس از آن.
اما اجازه ندهید که ما از بین بردن روز با آنها ، آنها ماده عالی برای کسل کننده خواهد شد
باشد. "" سپس شما مرا به آرزو نیست ، عزیزترین؟ "
"من Tessy ، نه ، واقعا."
عجله پانسمان و شروع هیچ زمانی بیش از این باقی مانده است.
این واژه ها از او به نظر می رسید او را در انعکاس بیشتر اطمینان بخشیدن به.
او به بعد از طریق دو بعدی ساعت بحرانی تسلط چرخید
جزر و مد از ارادت خود به او ، که بسته مراقبه بیشتر است.
یک اشتیاق او ، تا زمانی مقاومت ، را به خود او ، او را پروردگار خود ، خود را خود تماس بگیرید
پس از آن ، در صورت لزوم ، به مرگ -- به حال در تاریخ و زمان آخرین او را برداشته تا از او بازتاب plodding
مسیر.
در لباس پوشیدن ، او در ابر روان از idealities بسیاری از رنگ ، نقل مکان کرد که
همه احتمالات شوم نور آن تحت الشعاع است.
کلیسا راه طولانی را خاموش شد ، و آنها موظف به رانندگی ، به ویژه آنگونه که
زمستان بود.
کالسکه بسته از یک مسافرخانه کنار جاده ، یک وسیله نقلیه که نگه داشته شده بود دستور داده شد
از زمان روز پس از کالسکهپست سفر وجود دارد.
این چرخ تنومند ، پره ، و felloes سنگین به یک تخت خواب بزرگ با گوشه های گرد ، تسمه های عظیم
و چشمه ها ، و قطب مانند ضرب و جرح - RAM.
راهنما یا یساول پست ارجمند "پسر" شصت بود -- یک شهید به نقرس روماتیسمی ،
در نتیجه قرار گرفتن در معرض بیش از حد در جوانان ، ضد عمل توسط liquors قوی -- که تا به حال
ایستاده بود در مسافرخانه - درب انجام هیچ چیز برای
پنج و بیست سال تمام از او دیگر شده بود سپری شده بود
لازم به سوار حرفه ای ، به عنوان اگر انتظار زمان قدیم به بازگشت دوباره.
او زخم دائم در حال اجرا در خارج از پای راست خود را ، سرچشمه توسط
bruisings ثابت کالسکه اشرافی - قطب در طول سال های بسیاری است که
او در استخدام به طور منظم در اسلحه شاه ، Casterbridge بوده است.
در داخل این ساختار cumbrous و creaking ، و پشت این فاسد
هادی ، carree partie در زمان کرسی های خود را -- عروس و داماد و آقای و
خانم کریک.
فرشته که یکی حداقل از برادران او دوست است وجود داشته باشد به عنوان ساقدوش داماد است ، اما
سکوت خود را پس از اشاره ملایم خود را به این اثر توسط نامه مدلول بود که آنها
اهمیتی نمی آمده است.
آنها از ازدواج مخالف بود ، و نمی توان آن انتظار می رود به آن لقاء.
شاید این نیز بود که آنها نمی توانند حضور داشته باشند.
آنها دنیوی همراهان جوان نیست ، اما fraternizing با لبنیات - عامیانه که
unpleasantly بر niceness مغرضانه خود را زده ، به غیر از خود را از
مطابقت داشته باشد.
تایید حرکت از زمان ، تس می دانستم هیچ چیزی از این چیزی نمی بینم ،
جاده آنها به کلیسا نمی دانند.
او می دانست که فرشته به او نزدیک شد و تمام بقیه غبار نورانی بود.
او نوعی از فرد آسمانی ، که بدهکار بودن او به شعر بود -- یکی از کسانی که
کلاسیک کلر divinities به صحبت در مورد زمانی که آنها در زمان خود را به او عادت کرده بود
پیاده روی با هم.
از ازدواج که توسط پروانه شدند و تنها یک دوجین یا بیشتر از مردم در کلیسا وجود دارد ؛
به حال وجود داشته اند هزار آنها تولید کرده اند هیچ اثر بیشتری بر او.
آنها در فواصل ستاره ای از جهان حاضر خود شد.
در هیبت نشئه که با آن او سوگند یاد ایمان خود را به او عادی
احساسات از جنس گستاخی به نظر می رسید.
در یک وقفه در خدمات ، در حالی که آنها دو زانو با هم ، او ناخودآگاه
خودش را نسبت به او تمایل ، به طوری که شانه او را لمس بازوی خود او بوده است
هراسان از فکر عبور و
جنبش اتوماتیک شده بود ، به خودش اطمینان دهم که او واقعا وجود دارد ، و
غنی سازی به باور او را که وفاداری خود را اثبات در برابر همه چیز خواهد بود.
کلر می دانستند که او را دوست داشت -- هر منحنی شکل خود را نشان داد که -- اما او نمی
می دانیم که در آن زمان عمق پر از ارادت او ، تک خفت خود ، آن
حلم و چه بلند مدت رنج می برند آن
تضمین شده ، صداقت ، چه استقامت ، چه خوب ایمان.
از آنجا که خارج از کلیسا آمد ringers زنگ خاموش استراحت خود را در چرخش ، و
ترق و تروق کردن متعادلی از سه یادداشت را شکست چهارم -- که مقدار محدودی از بیان داشتن
کافی توسط کلیسا تلقی
سازندگان برای چنین بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا کوچک به دنبال لذت پیروزی.
عبور و توسط این دکلها با شوهرش در مسیر به سمت دروازه او می تواند احساس
زمزمه هوا پر جنب و جوش آنها را دور از برج ناقوس کلیسا louvred در دایره صدا ، و
همسان فضای بسیار شارژ روانی است که در آن او بود زندگی می کنند.
این وضعیت از ذهن ، در جایی که او توسط تابش خود را ندارد او را جلال احساس ،
مثل فرشته آنها سنت جان در مقابل نور خورشید را دیدم ، تا صدای زنگ کلیسا به طول انجامید
به دور جان خود را از دست داده اند ، و احساسات از عروسی سرویس پایین آرام بود.
چشم او می تواند بر جزئیات ساکن با وضوح بیشتری در حال حاضر ، و آقای و خانم کریک داشتن
کارگردانی فرفره خود را برای آنها فرستاده شده ، به ترک کالسکه به زن و شوهر جوان ،
او ساخت و شخصیت که انتقال را برای اولین بار مشاهده شده است.
نشسته در سکوت او آن را در نظر گرفته طولانی است. "، گفت :" من علاقه داشتن به شما به نظر می رسد تحت ستم ، Tessy
کلر.
"بله ،" او جواب داد ، قرار دادن دست خود را به پیشانی خود را.
"من در بسیاری از چیزها رعشه. این همه ، فرشته را به طوری جدی است.
در میان چیزهای دیگر به نظر می رسد را دیده اند ، این حمل قبل ، به بسیار خوبی آشنا
با آن است. از آن است که بسیار عجیب و غریب -- من باید آن را در دیده می شود
رویا. "
"آه -- شما شنیده ام افسانه D' Urberville مربی -- که به خوبی شناخته شده
خرافات از این شهرستان در مورد خانواده تان زمانی که آنها بسیار محبوب در اینجا ؛
و این چیزی lumbering قدیمی شما را به یاد از آن است. "
"من هرگز از آن شنیده می شود ، به دانش من گفت :" او.
"افسانه است -- ممکن است من می دانم؟"
"خب -- من ترجیح می دهند که آن بگوید در جزئیات فقط در حال حاضر.
Urberville D' برخی از قرن شانزدهم و یا هفدهم مرتکب وحشتناک
جرم و جنایت در مربی خانواده اش ، و از آنجا که این است که اعضای خانواده دیدن یا شنیدن
مربی قدیمی هر زمان که -- اما من به شما یک روز دیگر بگویم -- آن است و نه غم انگیز است.
بدیهی است برخی از دانش کم نور از آن شده است به نزد به ذهن شما به ارمغان آورده
این کاروان ارجمند. "
"من به خاطر نمی شنیدن آن را قبل از" او زمزمه.
"آیا وقتی که ما می رویم به مرگ ، فرشته ، که اعضای خانواده ام آن را ببینید ، و یا آن را
هنگامی که ما مرتکب جرم شده؟ "
"در حال حاضر ، تس!" او خود را با بوسه سکوت پیشه کنند.
در زمانی که آنها به خانه او به توبه و پشیمانی و بی روح بود.
او خانم فرشته کلر بود ، در واقع ، اما تا به حال او هیچ حق اخلاقی به نام؟
شد تا او بیشتر نباشد ، واقعا خانم الکساندر D' Urberville؟
شدت عشق توجیه آنچه ممکن است در روح قائم به عنوان مقصر در نظر گرفته
سکوت؟ او می دانست چه انتظار می رود زنان در شد
از جمله موارد و او تا به حال هیچ مشاور.
با این حال ، هنگامی که او خودش به تنهایی در اتاق او را برای چند دقیقه -- آخرین روز
او که در این شد که تا کنون آن را وارد کنید -- او زانو زد و دعا.
او سعی کردم به دعا به خدا ، اما شوهرش که واقعا تا به حال تضرع او بود.
بت پرستی او از این مرد چنان بود که او خودش را تقریبا می ترسید آن را به بد و omened.
او آگاهانه از مفهوم بیان شده توسط راهب صومعه لورنس : "این دلخوشیها خشونت
به پایان می رسد خشونت آمیز است. "ممکن است بیش از حد از جان گذشته برای انسان
شرایط -- بیش از حد رتبه ، وحشی ، بیش از حد کشنده.
"ای عشق من ، چرا من به شما عشق تا" او زمزمه وجود دارد به تنهایی "برای او به شما عشق است
خود نمی واقعی من است ، اما یکی در تصویر من ، یکی ممکن است من شده اند "!
بعد از ظهر آمد ، و با آن ساعت برای خروج.
آنها تصمیم گرفته بود برای تحقق این طرح را برای چند روز به مسافرخانه در
خانه رعیتی قدیمی در نزدیکی Wellbridge میل ، که در آن او را به اقامت در طول خود به معنای
بررسی فرآیندهای آرد.
دو ساعت بود هیچ چیز از چپ به انجام اما برای شروع وجود دارد.
servantry لبنی در ورود به آجر قرمز ایستاده بودند به آنها را ببینید
بیرون بروید ، لبنیات فروش و همسرش پس از به درب.
تس او سه اتاق جفت را در یک ردیف بر علیه دیوار دیدم ، pensively تمایل خود را
سر.
او بسیار مورد سوال کرده بود اگر آنها را در لحظه فراق ظاهر می شود ، اما وجود دارد
آنها ، stoical و سرسخت به آخرین.
او می دانست که چرا Retty ظریف نگاه بسیار شکننده و Izz غم انگیز پر غصه ،
و خالی ماریان ، و او خود *** سایه خود را برای یک لحظه در را فراموش کرده
فکر تیرز.
او impulsively به او زمزمه -- شما بوسه 'Em All عرضه یک بار ، همه چیز فقیر ،
برای اولین بار و آخرین؟ "
کلر به حال حداقل اعتراض به چنین تشریفات خداحافظی نیست -- که همه بود که آن را
به او بود -- و او آنها را به تصویب رساند که او آنها را در جانشینی بوسید جایی که آنها ایستادند و گفت
"خداحافظی" را به هر کدام به عنوان او.
وقتی که آنها به تس درب femininely نگاه برگشت به تشخیص اثر آن
بوسه های خیریه ؛ هیچ پیروزی در نگاه او وجود دارد ، ممکن است وجود داشته اند.
اگر به حال آن وجود دارد که ناپدید شده اند هنگامی که او را دیدم که چگونه نقل مکان کرد همه دختران.
بوسه به حال بدیهی است که آسیب ها در بیداری احساسات آنها در تلاش بودند به انجام
زانو در آوردن.
از این همه کلر ناخودآگاه بود.
عبور بر روی دروازه چوگان او دست ها با شیر فروش و همسر او را تکان داد ، و
ابراز لطف خود به آنها توجه خود را پس از آن یک لحظه وجود دارد
سکوت قبل از آنها نقل مکان کرده بود.
توسط crowing یک خروس قطع شد.
یکی از با شانه گل رز سفید و حل و فصل در palings در مقابل آمده بودند
خانه ، ظرف چند متری از آنها ، و یادداشت های خود را هیجان زده گوش خود را از طریق ،
رو به کاهش دور مانند پژواک پایین دره از سنگ است.
"آه؟" خانم کریک گفت. "کلاغ بعد از ظهر!"
دو مرد توسط دروازه حیاط ایستاده بودند ، برگزاری آن را باز کنید.
"بد" یکی به دیگری زمزمه ، فکر کردن نیست که کلمات می تواند شنیده شود
گروه در باجه درب.
خدمه خروس دوباره -- راست نسبت به کلر.
"خب!" گفت شیر فروش. "من دوست ندارم او را می شنوید!" گفت : تس
شوهرش.
"به انسان را به رانندگی. خداحافظ ، خداحافظ!
خدمه خروس دوباره. "Hoosh!
شما می شود خاموش ، آقا ، یا من گردن خود را پیچ و تاب و گفت : "شیر فروش با برخی از
سوزش ، تبدیل به پرنده و رانندگی او را به دور است.
و به همسرش به عنوان رفتند داخل خانه : "در حال حاضر ، فکر می کنم' O که تنها به روز!
من کلاغ خود را از بعد از ظهر تمام سال جلو شنیده نشده است. "
"تنها به معنای تغییر در آب و هوا ،" گفت که او "نه آنچه که شما فکر می کنید :" تیس
غیر ممکن است! "