Tip:
Highlight text to annotate it
X
حادثه ای چهارم.
"Scott_ _Gloria"
"من در اینجا برخی از مقالات ، گفت :" دوست من
شرلوک هلمز ، به عنوان یکی از ما نشسته زمستان
شب در دو طرف آتش "، که من
واقعا فکر می کنم ، اما واتسون ، که این امر می تواند
در حالی که ارزش خود را به نگاه به پایان رسد.
این اسناد در
مورد فوق العاده ای از گلوریا اسکات ، و
این پیام که رخ داد از عدالت است
صلح مرده با ترور وحشت وقتی که او
آن را بخوانید. "
او از کشو برداشت تا به حال کمی
سیلندر لکه دار شود ، و ابطال سیستم هلاک کننده نوار ،
او در دستان من یک یادداشت کوتاه scrawled بر
نیمه ورق کاغذ تخته سنگ خاکستری.
"از عرضه بازی به لندن می رود
به طور پیوسته تا "آن را اداره می کرد.
"سر حافظ هادسون ، به اعتقاد ما ، شده است
گفت : اکنون به دریافت کلیه سفارشات برای پرواز در ارتفاع کم
کاغذ و برای حفاظت از خود مرغ
زندگی قرقاول است. "
همانطور که من از خواندن این انداخت
پیام enigmatical ، من تو را دیدم هلمز chuckling
در بیان بر چهره من.
"شما نگاه کمی سر در گم ،" او گفت.
"من نمی توانید ببینید که چگونه چنین این پیام به عنوان
می تواند الهام بخش وحشت.
این برای من به نظر می رسد و نه چیز عجیب و غریب از
در غیر این صورت ".
"به احتمال بسیار زیاد.
اما حقیقت امر این است که خواننده ، که
خوب ، قوی پیر مرد بود ، زدم
پاک کردن توسط آن را به عنوان اگر آن را لب به لب شده بود
پایان هفت تیر. "
"حس کنجکاوی من باعث تحریک شما ، گفت :" I.
"اما چرا به شما می گویند که فقط در حال حاضر وجود دارد
خیلی خاص دلیل این که چرا من باید
مطالعه این مورد؟ "
"از آنجا که آن را برای اولین بار است که در آن من بود
همیشه مشغول اند. "
من اغلب سعی داشته به استنباط از من
همراه اول چه به ذهن خود را در تبدیل
جهت پژوهش های جنایی ، اما تا به حال
هرگز قبل از او در ارتباطی گرفتار
طنز.
حالا او به جلو در این بازو - صندلی نشسته و
گسترش از اسناد بر زانو زد.
بعد از آن او روشن لوله خود نشسته و برای برخی از زمان
سیگار کشیدن و تبدیل آنها به پایان رسد.
"شما هرگز شنیده من از ویکتور ترور صحبت کنید؟"
او پرسید.
"او تنها دوست من در طول ساخته شده است
من دو سال در کالج بود.
من هرگز یک شخص بسیار خوش مشرب ، اما واتسون ،
همیشه و نه از moping در اتاق من خاطرخواه
و کار از خود من روش کمی از
فکر کردم ، به طوری که من زیاد با مخلوط هرگز
مرد سال من.
نوار شمشیربازی و بوکس من تا به حال چند ورزشی
سلیقه ها ، و پس از آن خط من از مطالعه کاملا
متمایز که همراهان دیگر ، بنابراین
که ما تا به حال هیچ نقطه تماس در همه.
تروور مرد فقط من می دانستم که بود ، و
تنها از طریق تصادف از گاو نر را
انجماد در فهرست ما یملک به مچ پا یک روز صبح من
که من رفت به نمازخانه.
"این بود راه را کسل کننده از تشکیل
دوستی ، اما آن موثر بوده است.
من از کفش پاشنه بلند به مدت ده روز گذاشته است ، اما
ترور استفاده می شود به در برای پرس و جو پس از من آمده است.
در ابتدا آن بود که تنها دقیقه چت ، اما
به زودی او را به بازدیدهای lengthened ، و قبل از
پایان ترم از دوستان ما نزدیک بودند.
او صمیمانه ، از نژاد اصیل همکار ، کامل شد
از روحیه و انرژی ، بسیار مخالف
من در بسیاری از جهات ، اما ما تا به حال برخی
در افراد معمول است و آن باند بود
اتحادیه هنگامی که من پیدا کردم که او به عنوان
بی دوست به عنوان I.
در نهایت ، او به من دعوت کردن به پدر خود
محل در Donnithorpe ، در نورفولک ، و من
مهمان نوازی خود را به مدت یک ماه از پذیرفته شده
تعطیلات طولانی است.
"قدیمی ترور شد معلوم ، انسان را از برخی از
ثروت و توجه ، ژاپن ، و
مالک.
Donnithorpe دهکده کوچک است فقط به
شمال Langmere ، در کشور
Broads.
خانه بود از مد افتاده ، گسترده
گسترش ، بلوط - beamed ساختمان آجر ، با
خوب آهک ، اندود خیابان منتهی به آن است.
عالی بود اردک وحشی و عکسبرداری وجود دارد در
fens ، قابل ملاحظه ای خوب ماهیگیری ، کوچک
اما کتابخانه را انتخاب کنید ، در دست گرفته است ، که من
، درک از مستاجر سابق ، و
آشپز قابل تحمل ، به طوری که او می باشد
مرد سخت گیر می شه که نمی تواند قرار داده در
ماه شیرین و لذت بخش وجود دارد.
"تروور ارشد مرد زن مرده بود ، و دوست من
تنها پسرش.
"دختر صورت گرفته است ، من شنیده ام ، اما
او تا به حال از دیفتری در حالی که در دیدار درگذشت
به بیرمنگام.
پدر من بسیار علاقه مند.
او انسان را از فرهنگ کوچک بود ، اما با
مقدار قابل توجهی از قدرت بی ادب ، هر دو
از نظر جسمی و روحی.
او می دانست که به سختی هر کتاب است ، اما او تا به حال
سفر دور ، خیلی از دنیا دیده بود.
و همه به یاد داشتند که او آموخته است.
در شخص او تنگ بود ، زبر و خشن مرد
با شوک از مو grizzled ، قهوه ای ،
آب و هوا مورد ضرب و شتم چهره و چشمان آبی که
مشتاق بودند به آستانه fierceness.
با این حال او تا به حال شهرت و مهربانی
موسسه خیریه در کشور طرف ، و شد اشاره کرد
برای نرمی از جملات خود را از
نیمکت.
"یک شب ، در مدت کوتاهی پس از ورود من ، ما
نشستن بر سر یک لیوان بعد از بندر شدند
شام ، وقتی که جوان شروع به صحبت تروور
در مورد آن عادات از مشاهده و
استنتاج که من در حال حاضر به حال شکل گرفته است
سیستم ، اگر چه من تا به حال هنوز قدردانی
بخشی که آنها برای بازی در من
زندگی.
پیر مرد آشکارا تصور می کردند که پسر خود را
اغراق در شرح و توصیف خود را از یکی بود
یا دو شاهکارهای بی اهمیت است که من تا به حال انجام شده است.
"بیا ، در حال حاضر ، آقای هلمز ، او گفت : خنده
خوب humoredly.
'من موضوع بسیار عالی است ، اگر شما می توانید
استنتاج هر چیز از من. '
"من از ترس تا حد زیادی وجود ندارد ، من
جواب داد ؛ 'من ممکن است نشان می دهد که شما
رفته در مورد ترس از بعضی از حمله های شخصی
در آخرین twelvemonth. '
"خنده پژمرده از لب او ، و او
به من با تعجب بزرگ خیره شد.
'خوب ، درست است که به اندازه کافی ،" او گفت.
'شما می دانید ، ویکتور ،' تبدیل به پسر خود ،
'هنگامی که ما شکست تا که شکار غیر قانونی آنها باند
قسم به چاقو ما ، و سر ادوارد هالی است
در واقع حمله شده است.
من همیشه در گارد من از آن به بعد بوده است ،
هر چند من هیچ تصوری که چگونه شما آن را بدانید. '
"شما از چوب بسیار خوش تیپ ،' من
جواب داد.
'با کتیبه من مشاهده کرده است که شما تا به حال
نه آن را به حال بیش از یک سال.
اما شما برداشته ایم درد به مته سوراخ
سر از آن کنید و پور منجر به ذوب
سوراخ است تا بتوان آن را سلاح نیرومند.
من استدلال کردم که نمی خواهد شما را مانند
اقدامات احتیاطی مگر شما تا به حال برخی از خطر به
ترس. '
'هر چیزی دیگری را دارد؟' "از او پرسید ، لبخند بر لب.
"شما از یک معامله خوب است در بسته بندی خود را
جوانان. '
"' دوباره درست شد.
چگونه آن را می دانید؟
آیا بینی من کمی خارج از زدم
راست؟
":' نه 'گفت : I.
'این است گوش کنید.
آنها مسطح و عجیب و غریب
ضخامت که نشانه مرد بوکس. '
'هر چیزی دیگری را دارد؟"
"شما از یک معامله خوب است از حفاری های انجام شده
callosities کنید. '
"' تمام پول من در زمینه طلا ساخته شده. '
"شما از در نیوزیلند بوده است.'
"' دوباره درست شد. '
"شما از دیدار ژاپن است.'
"' کاملا درست است. '
"' و شما بوده اند نزدیک ترین
در ارتباط با کسی که حرف اول
جعفر بودند ، و هر که شما پس از آن بود
مشتاق به طور کامل فراموش کرده ام. '
"آقای تروور ایستاده بود به آرامی بالا ، ثابت خود
چشم آبی بزرگ بر من با وحشی عجیب و غریب
خیره نگاه کردن ، و سپس تن به تن رو به جلو ، خود را با
چهره در میان nutshells که strewed
پارچه ، در ضعف مرده است.
"شما می توانید تصور کنید ، اما واتسون ، چگونه شوکه هر دو
پسر او و من بود.
تاریخ و زمان آخرین حمله او بود نه چندان دور ، با این حال ، برای
هنگامی که ما undid یقه او ، و پاشیده
آب از یکی از انگشت عینک بیش از
چهره اش ، او به نفس نفس زدن یا دو تا و نشست.
"' ه ، پسر ، او گفت : مجبور لبخند ، من
امید من تو را وحشت زده نیست.
قوی که من نگاه کنید ، ضعیف در محل وجود دارد
قلب من ، و آن را نشانی از حد را نمی
بد گویی کردن از من به پایان رسد.
من نمی دانم چگونه شما را مدیریت این آقای ،
هولمز ، اما به نظر من که تمام
کارآگاهان در واقع و از تصور خواهد بود
کودکان در دست شما.
که خط خود از زندگی ، آقا ، و شما ممکن است
را از کلمه کسی است که دیده می شود
چیزی از جهان است. '
"و این پیشنهاد ، با
برآورد اغراق آمیز از توانایی من با
که او آن را اولشان بود ، اگر شما خواهد شد
باور کن ، اما واتسون ، چیزی بسیار برای اولین بار
که تا کنون ساخته شده من احساس می کنم که حرفه
ممکن است از آنچه تا به حال ساخته شده است که به
ساعت هم شده است merest سرگرمی.
در حال حاضر ، با این حال ، من بیش از حد
نگران بیماری ناگهانی میزبان من
فکر می کنم از هر چیز دیگری.
"من امیدوارم که من گفته ام هیچ چیز به درد
شما؟ 'گفت : I.
"' خب ، که مطمئنا شما هم بر لمس و نه
مناقصه ها و مزایده نقطه.
ممکن است برای من بپرسید که چگونه می دانید و چقدر به شما
می دانم؟
او اکنون در مد نیمه jesting سخن گفت ، اما
نگاه از وحشت هنوز هم در پشت lurked
از چشمان او.
"' این سادگی خود ، 'گفت : I.
'وقتی بازوی برهنه خود را به قرعه کشی که ماهی
به قایق من تو را دیدم که جعفر به حال شده است
خالکوبی در خم از آرنج.
نامه هنوز خوانا بود اما
کاملا واضح خود را از تاری
ظاهر ، و از رنگ آمیزی از
پوست دور آنها را ، که تلاش های انجام شده بوده است
به پاک کردن آنها.
واضح بود ، پس از آن ، که آن حرف اول
حال یک بار شده است بسیار آشنا برای شما ، و
که شما پس از آن آرزوی فراموش کرده ام
آنها. '
"چه چشم شما!" او ، با گریه
آه از امداد.
'این است به همان اندازه به شما می گویند.
اما بحث ما نمی خواهد از آن.
از همه ارواح ارواح از دوستداران قدیمی ما
بدترین.
بیا به بازی بیلیارد اتاق و
سیگار برگ آرام. '
"از آن روز ، در میان تمام صمیمیت او ،
بود که همیشه لمس سوء ظن در
شیوه ای آقای تروور را نسبت به من.
حتی پسرش آن را اظهار کرد.
'شما داده ایم از جمله فرماندار به نوبه خود ،'
گفت که او ، که او هرگز مطمئن شوید که دوباره از
آنچه می دانید و آنچه شما نمی دانید. '
او معنی نیست که آن را نشان می دهد ، من مطمئن هستم ، اما
از آن پس به شدت در ذهن او این بود که آن
از در هر اقدام peeped.
در آخرین من شد تا با اعتقاد به اینکه من بود
او باعث uneasiness که من کشید دیدار من
به نزدیک است.
در همان روز ، با این حال ، قبل از ترک کردم ،
و واقعه رخ داده است که ثابت شده در
عاقبت به اهمیت.
"ما نشسته بودند کردن بر روی چمن
صندلی باغ ، سه تن از ما ، در basking
خورشید و توصیف نمایش در سراسر
Broads ، زمانی که خدمتکار بیرون آمد می گویند که
مردی بود که در درب وجود دارد که می خواستند به
ببینید آقای تروور.
"نام او چیست؟' خواسته میزبان من.
"' او به هر نمی دهد. '
"' چه نشانی از او می خواهید ، پس؟
"' او می گوید که شما او را می دانم ، و او
فقط می خواهد گفتگو لحظه. '
"' نمایش او را دور کنید. '
فوری پس از آن ظاهر وجود دارد
کمی همکار چروکیده با cringing
شیوه و سبک shambling راه رفتن.
او عینک ژاکت باز ، با نقطه از
تار در آستین ، بررسی قرمز و سیاه
پیراهن ، شلوار نوعی پارچه پنبهای نامرغوب زبر وخشن ، و چکمه های سنگین
بد استفاده می شود.
صورت او نازک و قهوه ای و حیله گر ،
با لبخند همیشگی بر آن ، که
نشان داد خط نامنظم دندان های زرد رنگ ،
و دست خود را crinkled نیمه بسته شد در
راه است که متمایز از ملوانان.
همانطور که وی در سراسر چمن من slouching آمد
شنیده آقای تروور را مرتب از hiccoughing
سر و صدا در گلو او را ، و بیرون پریدن از او
صندلی ، او را به خانه رفتم.
او دوباره در لحظه ای بود ، و من قال
بوی بد دادن قوی براندی که او به من گذشت.
"' خوب ، مرد من ، او گفت :.
'چه می توانم برای شما انجام دهد؟
"ملوان ، نگاه به او ایستاده بود با
چشم puckered ، و با همان گشاد
دار لبخند بر چهره اش.
"شما دیگه مرا نمی شناسی؟ او پرسید.
"چرا ، عزیز من ، این قطعا هادسون ،' گفت :
آقای تروور در تن از تعجب.
"' هادسون از آن است ، آقا ، گفت : ملوان.
چرا ، آن را به سی سال و بیشتر از من تو را دیدم
شما گذشته است.
در اینجا شما را در خانه خود هستند ، و من هنوز هم
چیدن گوشت نمک ها رو از مهار
چلیک. '
اوه "، شما را پیدا خواهد کرد که من آن را نمی
فراموش کردن کلمه عبور زمان پیر ، 'گریه آقای تروور ،
و ، پیاده روی به سمت ملوان ، او گفت :
چیزی در صدای کم است.
«برو به آشپزخانه ،' او ادامه داد : از
با صدای بلند ، و شما مواد غذایی و نوشیدنی دریافت کنید.
من هیچ تردیدی نداشته باشید که من باید شما پیدا
وضعیت. '
"' با تشکر از شما ، آقا ، گفت : ملوان ،
دست زدن به خود را واقع در جلو قفل.
من درست کردن دو yearer در هشت گره هستم
با پا لگد کردن ، دارای دست کوتاه که در آن ، و من می خواهد
استراحت.
من فکر می کردم یا می خواهم آن را با آقای کنید
Beddoes و با شما. '
"' ه! 'گریه ترور.
'شما می دانید که در آن آقای Beddoes است؟'
به تو برکت دهد ، "نه آقا ، من می دانم که در آن همه من های قدیمی
دوستان ، 'گفت : با همکار
لبخند شیطانی ، و او پس از خاموش slouched
دوشیزه یا زن جوان به آشپزخانه.
آقای تروور چیزی به ما در مورد زیر لب
داشتن همقطار با مرد وقتی که او
که قرار بود به خاک برداری ، و پس از آن ،
ترک ما در چمن ، در داخل خانه او رفت.
ساعت بعد ، زمانی که ما وارد خانه شد ،
ما او را مرده بر کشیده مست
اتاق ناهار خوری مبل.
حادثه کل چپ ترین زشت
تصور بر ذهن من ، و من نه
متاسفانه روز بعد به ترک Donnithorpe پشت
من ، برای من احساس میکنم که حضور من باید
منبع از خجالت به دوست من.
"این همه در طول ماه اول رخ داده است
از تعطیلات طولانی است.
من رفتم تا اتاق من لندن ، جایی که من صرف
هفت هفته کار کردن چند آزمایش
در شیمی آلی.
یک روز ، با این حال ، وقتی که پاییز شد دور
پیشرفته و رسم به تعطیلات
نزدیک است ، من تلگرافی دریافت کرد از دوست من
التماس من به Donnithorpe بازگشت ، و
و گفت که او در نیاز من بزرگ شد
مشاوره و کمک.
البته من همه چیز کاهش یافته است و مجموعه ای از
برای شمالی یک بار دیگر.
"خداوند به من سبد خرید سگ در ملاقات
ایستگاه و من در یک نگاه که دیدم
تاریخ و زمان آخرین دو ماه شده بود ، بسیار تلاش آنهایی
برای او.
او لاغر شده بود و careworn ، و به حال
از دست رفته با صدای بلند ، شیوه ای که او شاد
قابل توجه بوده است.
"' فرماندار در حال مرگ است ، 'اول شد
کلمات او گفت.
"' غیر ممکن است! '
گریه کردم.
'ماده چیست؟'
سکته ".
شوک عصبی ، او در آستانه تمام شده است
روز.
من تردید دارم اگر ما باید او را پیدا کنید هنوز زنده ام. '
"من بود ، همانطور که شما ممکن است فکر می کنم ، اما واتسون ، وحشت دارم
در این خبر غیر منتظره.
"' آنچه که ناشی از آن؟
از او خواستم.
"' ه ، که نقطه است.
پرش در و ما می توانیم آن را بیش از بحث در حالی که ما
رانندگی کنید.
شما به یاد داشته باشید که شخص که آمد بر
شب قبل از شما ما گذاشت؟
"' کاملا '
"' آیا می دانید که از آن بود که به ما اجازه
خانه آن روز؟
"من هیچ نظری ندارم.'
"' این بود که شیطان ، هلمز ، 'او گریه کرد.
"من در او را در شگفتی خیره شد.
"بله ، آن خود شیطان.
در حال حاضر نه به حال یک ساعت از مسالمت آمیز -- نه
یک.
فرماندار برگزار کرده است هرگز سر خود را
از آن شب ، و در حال حاضر زندگی
شده است از او و قلب او له
، خراب همه از طریق این هادسون ملعون. '
"' چه قدرت او بود ، پس از آن؟
"' ه ، این چیزی است که من را بسیار به
می دانم.
مهربانی ، خیریه ، فرماندار خوب قدیمی --
چگونه می تواند او را به چنگال کاهش یافته است
از جمله گردن کلفت!
اما من خیلی خوشحالم که شما آمده اند ،
هولمز.
من اعتماد بسیار زیادی برای قضاوت شما و
صلاحدید ، و من می دانم که شما توصیه
برای من بهترین است. '
"ما بی باک به همراه سفید صاف
جاده ای کشور ، با کشش طولانی
Broads در مقابل ما glimmering در قرمز
نور از خورشید در حال غروب.
از بیشه ما بر سمت چپ من در حال حاضر می تواند
دیدن دودکش بالا و پرچم هیات
مشخص شده که خانه ارباب است.
"پدر من ساخته شده با باغبان ، آدم ،' گفت :
همدم من ، و پس از آن ، به عنوان که هرگز نمی
رضایت او ، او را به ساقی ترویج شد.
خانه به نظر می رسید به در رحمت خود باشد ، و او
سرگردان و آیا در مورد آنچه که او در آن انتخاب کرد.
دوشیزه به او عوض گله و شکایت از عادات مست او
زبان و بد اخلاق است.
پدر بزرگ همه حقوق خود را به دور
پاداش آنها را برای دلخوری.
همکار می قایق و من را
بهترین پدر و تفنگ خود را به درمان
کمی تیراندازی سفر.
و تمام این کار را با چنین sneering ، leering ،
چهره گستاخ که من می خواهم که او را زدم
پایین بیست بار در طول اگر او مرد شده بود
از سن خود من.
من به شما بگویم ، هولمز ، من تا به حال برای حفظ
محکم نگه بر خودم تمام این مدت ، و
در حال حاضر من از خودم می پرسم که آیا اگر من تا به حال
اجازه دهید کمی به خودم بیشتر ، من ممکن نیست
شده اند مرد عاقلانه تری.
"' خب ، مسائل رفت از بد به بدتر با
ما ، و این هادسون حیوانات تر شد و
بیشتر ناخوانده ، تا آخرین در ، در ساخت
برخی از پاسخ گستاخ به پدر من در من
حضور یک روز ، من او را با زمان
شانه و او را تبدیل به بیرون از اتاق.
او slunk دور با صورت کبود شده و دو
چشم سمی که ادا تهدید بیشتر
از زبان او می تواند انجام دهد.
من نمی دانم چه گذشت بین فقیر
پدر و او را پس از آن ، اما پدر آمد
من روز بعد و از من پرسید که آیا من می
ذهن عذرخواهی به هادسون.
من رد شود ، آنجا که می توانید تصور کنید ، و از او پرسید من
پدر او چگونه می تواند چنین اجازه می دهد تا بدبخت
آزادی را چنین با خود و خود را
خانواده.
"" آه ، پسر من ، "او گفت ،" آن است که همه بسیار
به خوبی به بحث است ، اما شما نمی دانید که چگونه من
قرار گرفته است.
اما شما باید بدانید ، ویکتور.
من خواهید دید که شما باید بدانید ، هر چه
ممکن است.
شما صدمه خواهد از قدیمی فقیر خود را باور ندارد
پدر ، به نظر شما ، پسر بچه؟ "
او بسیار نقل مکان کرد ، و بسته خودش را در
در مطالعه در تمام طول روز ، جایی که من می توانم ببینم
از طریق پنجره ای که او در حال نوشتن
busily.
"' آن شب نیامد چه به نظر می رسید به من
به یک فایل بزرگ ، برای هادسون به ما گفت
که او قرار بود به ما.
او را به ناهار خوری اتاق راه می رفت به عنوان ما نشسته
بعد از شام ، و اعلام قصد خود
را با صدای کلفت یک مرد نیمه مست.
"" من به اندازه کافی از نورفولک بود ، "او گفت.
"من فرسوده به آقای Beddoes در نیوهمشایر.
او جایگاهش را به عنوان خوشحال شدم تا مرا دید که با تو بود ، من
به جرات می گفت. "
"" تو نمی دور در نامهربان
روح و روان ، هادسون ، من امیدوارم ، گفت : "پدر من ،
با tameness که ساخته شده ، جوش خون من.
"" من تا به حال من نیست 'pology ،" او گفت :
sulkily ، زود گذر در مسیر من است.
"" ویکتور ، شما قبول دارید که شما اذعان
از استفاده از این شخص به جای شایسته
تقریبا ، گفت : "پدر ، عطف به من.
"" برعکس ، من فکر می کنم که ما
هر دو نشان داده شده است صبر فوق العاده ای نسبت به
او ، "من پاسخ داد.
"" آه ، شما ، شما کاری انجام دهید؟ "او snarls.
"خیلی خوب ، همسر.
خواهیم در مورد آن را ببینید! "
"' او از اتاق slouched ، و نیم
ساعت پس از آن از خانه خارج ، می روم من
پدر در حالت عصبانیت رقت بار.
شب پس از شب من شنیده ام او خود را pacing
اتاق ، و آن را درست به او دوره نقاهت
اعتماد به نفس خود را که در آخرین ضربه بود
سقوط. '
"' و چگونه؟ '
من مشتاقانه پرسید.
"در یک مد فوق العاده ترین.
نامه ای برای وارد پدرم دیروز
شب ، بلبرینگ پست Fordingbridge -
نشانه گذاری.
پدر من آن را بخوانید ، clapped هر دو دست خود را
به سر او ، و شروع به دویدن دور
اتاق در محافل کوچک مانند کسی است که
شده است از حواس خود را هدایت می شود.
زمانی که من در گذشته او را کشید پایین به
مبل ، دهان خود را تمام و پلک شد
puckered در یک طرف ، و دیدم که او تا به حال
سکته مغزی.
دکتر Fordham آمد و در یک بار.
ما او را به رختخواب ، اما فلج کرده است
پخش می شود ، او نشان داده است هیچ نشانه ای از بازگشت
آگاهی ، و من فکر می کنم که ما باید
به سختی او را زنده پیدا کنید. '
"' من شما وحشت زده کردن ، ترور! '
گریه کردم.
'چه پس از آن می توانست در این نامه شده است
به علت بنابراین نتیجه بسیار ناراحت کننده؟
هیچ چیز ".
دروغ بخشی از آن را غیر قابل توضیح وجود دارد.
پیام پوچ و بی اهمیت بود.
آه ، خدای من ، آن را به عنوان ترسیدم! '
"همانطور که او سخن گفت ما آمد دور از منحنی
خیابان ، و دیدم در نور محو که
هر کور در خانه کشیده شده بود
پایین.
همانطور که ما نقش برآب تا دم در ، دوست من است
چهره به تکان انداخته با غم و اندوه ، نجیب زاده در
سیاه و سفید از آن پدید آمده است.
"' هنگامی که آن اتفاق افتاد ، دکتر؟ 'پرسید :
ترور.
"' تقریبا بلافاصله پس از شما باقی مانده است. '
"آیا بازیابی او آگاهی؟
"' برای یک لحظه قبل از پایان. '
"' هر پیام برای من. '
"' که فقط مقالات بودند در پشت
کشو از کابینت ژاپنی است. '
"دوست من صعود با دکتر به
اتاق از مرگ ، در حالی که من در مانده
مطالعه ، عطف توجه بیش از کل و
بر سر در سر من ، و احساس به عنوان سایه دار به عنوان
تا کنون من در زندگی ام انجام داده بود.
چه گذشته از این مشت زن ترور شد ،
مسافرتی و جوینده طلا ، و چگونه او به حال
خود را در قدرت این اسید قرار داده
مواجه جاشو؟
چرا ، بیش از حد ، باید او در اشاره به کم نور
حرف اول نیمه محو بر بازوی خود را ، و
وحشت مرگ از زمانی که او تا به حال نامه ای از
Fordingham؟
سپس من از یاد برد که در Fordingham
نیوهمشایر ، و که که این آقای Beddoes ، که
جاشو به بازدید رفته بود و احتمالا
به باج گیری ، تا به حال نیز ذکر شده به عنوان
زندگی در نیوهمشایر.
نامه ، سپس ، یا ممکن است از آمده
هادسون ، ملوان ، و گفت که او تا به حال
خیانت مخفی گناه ظاهر شد که
به وجود داشته باشد ، یا آن را ممکن است از Beddoes آمده ،
هشدار هم پیمان قدیمی است که از جمله
خیانت قریب الوقوع بود.
تا کنون آن را به اندازه کافی روشن به نظر می رسید.
اما در این صورت چگونه می تواند از این نامه می شود و بی اهمیت
و چیز عجیب و غریب ، به عنوان پسر توصیف؟
او باید آن را بد تعبیر کردن.
اگر چنین است ، آن را باید یکی از آن شده است
دارای قوه ابتکار کدهای مخفی است که معنی یک چیز
در حالی که به نظر می رسد به معنی دیگر.
من باید این نامه را ببینید.
اگر به معنی پنهان در آن وجود داشت ، من
مطمئن بودم که می تواند از آن دل و جرات جلو.
برای من بیش از یک ساعت آن را تعمق نشست
دل تنگی ، تا اینکه در آخرین دوشیزه یا زن جوان در حالی که اشک به ارمغان آورد
در لامپ ، و از نزدیک به پاشنه او آمد من
دوست تروور ، رنگ پریده اما تشکیل شده ، با
این مقالات که بسیار بر من دروغ زانو
برگزار شد در چنگ او.
او نشست روبروی من ، درو لامپ
به لبه میز ، و در دستان من
توجه داشته باشید کوتاه ، به عنوان را می بینید ، بر scribbled
تک ورق کاغذ خاکستری.
»عرضه بازی برای لندن می گذرد ،
به طور پیوسته فعالیت ، 'آن را اداره می کرد.
'سر حافظ هادسون ، به اعتقاد ما ، شده است
گفت : اکنون به دریافت کلیه سفارشات برای پرواز در ارتفاع کم
کاغذ و برای حفاظت از خود مرغ
زندگی قرقاول است. '
"من به جرات می گویند چهره من به عنوان نگاه به عنوان سر در گم
آیا شما فقط در حال حاضر زمانی که برای اولین بار من خواندن این
پیام.
سپس من آن را بازخوانی بسیار دقت کنید.
این بود که من آشکارا به حال فکر ، و برخی از
معنی مخفی باید دروغ در این خاک سپرده شد
ترکیب عجیب و غریب از کلمه است.
و یا می تواند آن باشد که در آنجا بود prearranged
اهمیت به عبارات مانند «پرواز در ارتفاع کم مقاله'
و 'مرغ قرقاول -؟
چنین معنی می شود و می تواند خودسرانه
به هیچ وجه نمی توان استنباط.
و با این حال من میلی به این باور است که
مورد ، و وجود کلمه بود
هادسون به نظر می رسید نشان می دهد که موضوع
پیام بود که من ، حدس زده بود و که
آن را از Beddoes به جای ملوان بود.
من این کار را به عقب ، اما ترکیب
'مرغ قرقاول زندگی بود خوشحال کننده نیست.
سپس من سعی کردم کلمات متناوب ، اما نه
'از برای' نه 'بازی عرضه لندن'
وعده داده شده به پرتاب هر نور بر آن.
"و سپس در یک لحظه کلیدی
معما در دست های من ، و من دیدم که
هر کلمه سوم ، با شروع با اول ،
یک پیام که به خوبی ممکن است درایو را
قدیمی ترور به ناامیدی.
"این بود کوتاه و مختصر و مفید ، هشدار ، که من
اکنون آن را به همراه من بخواند :
"' بازی کردن.
هادسون است گفت : همه.
پرواز برای زندگی کنید. '
"ویکتور تروور غرق چهره اش را به او
دست دادن.
'باید این باشد که ، گمان می کنم ، او گفت :.
"این بدتر از مرگ است ، به این معنی است که
رسوایی نیز هست.
اما معنای این سر "است ،
نگهبانان "و" مرغ قرقاول - "؟'
"' این یعنی هیچ چیز به این پیام را ، اما
ممکن است یک معامله خوب است به ما یعنی اگر ما تا به حال هیچ
به معنای دیگر از کشف فرستنده.
شما می بینید که او با نوشتن آغاز شده است
"بازی...... است ،" و غیره.
پس از آن او بود ، به انجام برسانند
prearranged صفر ، برای پر کردن در هر دو
کلمات موجود در هر فضا.
او طبیعتا اولین سخنان استفاده
که آمد به ذهن او ، و اگر وجود داشت
به طوری که بسیاری از مراجعه به ورزش در میان آنها ،
شما ممکن است tolerably اطمینان حاصل کنید که او یا
ضربه تند و تیز و یا علاقه مند به پرورش.
آیا می دانید که هر چیزی از این Beddoes؟ '
"چرا ، حالا که شما به آن اشاره ، او گفت :
من به یاد داشته باشید که پدر فقیر من استفاده می شود به
که دعوت از او به ساقه بیش از
خود را حفظ هر پاییز. '
"' پس از آن است که بدون شک از او که
توجه داشته باشید می آید ، گفت : I.
'این تنها باقی مانده است برای ما برای پیدا کردن آنچه
این راز که هادسون ملوان شد
به نظر می رسد بر سر این که برگزار می شود
دو ثروتمند و مورد احترام مردان است. '
افسوس "' ، هلمز ، من از ترس آن است که یکی از
گناه و شرم! 'گریه دوست من.
: اما از شما من باید هیچ رازی داشته باشند.
در اینجا این بیانیه که از طرف تهیه شده است
پدر من وقتی که می دانستند که خطر از
هادسون قریب الوقوع تبدیل شده بود.
من آن را در کابینه ژاپن در بر داشت ، به عنوان او
گفت : دکتر.
نگاهی به آن و خواندن آن را به من ، برای من
نه قدرت و نه شجاعت به انجام
خودم آن را. '
"این مقالات بسیار ، اما واتسون ، که
او به من دست ، و من آنها را به خواندن
شما ، به عنوان خوانده آنها را در مطالعه قدیمی است که
شب به او.
آنها مورد تایید خارج ، تا شما را ببینم ،
'برخی از خاص از سفر از پوست
_Gloria Scott_ ، از او می روم Falmouth
در 1855 اکتبر 8 ، به او
تخریب در ن Lat. 15 درجه 20 '، W.
طولانی است. 25 درجه 14 دقیقه و در نوامبر 6. '
آن را در قالب یک نامه است ، اجرا می شود و در
این راه :
"عزیزم ، پسر عزیز ، اکنون که نزدیک
رسوایی شروع به تیره سال بستن
از زندگی من است ، من می توانم با تمام حقیقت نوشتن و
صداقت است که آن وحشت نمی باشد.
قانون ، آن را از دست دادن موقعیت من در نمی باشد.
شهرستان ها ، و نه آن سقوط من در چشم
از همه کسانی که من رو شناخته می شود ، که من به کاهش
قلب ؛ اما فکر این است که شما
باید برای رسیدن به من سرخ -- شما که عشق
من و که به ندرت ، من امیدوارم ، حال دلیل
برای انجام یکی غیر از من احترام بگذارند.
اما اگر ضربه ای می افتد که برای همیشه لطفا برای
بر من مسلط شده ، پس من باید به شما به آرزو
خوندن این متن ، که شما می دانید مستقیما از
من تا چه حد من شده است به سرزنش می کنند.
از طرف دیگر ، اگر همه به خوبی باید برود
(که ممکن است نوع خداوند متعال عطا کند!) ، سپس
در صورتی که توسط هر فرصتی برای این مقاله هنوز هم باید باشد
undestroyed و باید خود را به سقوط
دست ، من شما را التماس کردن ، همه تو رو داشته باشم
مقدس ، توسط حافظه مادر عزیز خود ،
و عشقی که بین ما شده بود ،
به آن لگد را به آتش و هرگز
یکی به آن فکر کرد دوباره.
"' اگر چشم خود را می رود و سپس به خواندن این
خط ، من می دانم که من در حال حاضر خواهد شده اند
در معرض کشیده و از خانه ام ، یا به عنوان
بیشتر احتمال دارد ، برای شما می دانید که قلب من است
ضعیف ، با دروغ با زبان من مهر و موم شده
برای همیشه در اعدام محکوم کرد.
در هر صورت هم برای سرکوب است
گذشته ، و هر کلمه ای که من به شما می باشد
حقیقت را برهنه ، و این قسم می خورم که من امید
برای رحمت.
"نام من ، پسر بچه عزیز ، ترور شده است.
من جیمز آرمیتاژ در من روز جوان تر بود ،
و شما هم اکنون می توانید درک شوک که
آن را به من چند هفته پیش بود که خود را
دوستان دانشگاهی من خطاب به عبارت که
به نظر می رسید به این مفهوم را میرسانند که او تا به حال تعجب من
راز.
به عنوان آرمیتاژ از آن بود که من وارد لندن
بانکداری خانه ، و به عنوان آرمیتاژ من بود
محکوم به شکستن قوانین کشور من ،
حمل و نقل و محکوم به اعدام شد.
آیا فکر می کنم بسیار به شدت از من ، پسر بچه نیست.
این بدهی از افتخار بود ، به اصطلاح ، که من
مجبور به پرداخت ، و من استفاده می شود که پول نبود
خود من برای این کار ، در یقین است که من
می تواند جایگزین آن می تواند وجود داشته قبل از هر
احتمال آن می شود از دست رفته.
اما ناراحت کننده ترین بد شانس من دنبال کرد.
پول بر آن ، هرگز گمان بود
آمد به دست ، و یک معاینه زودرس
حساب من در معرض کمبود.
مورد ممکن است در برخورد ملایم
با است ، اما قوانین بیشتر بود به شدت
سی سال پیش از اجرا در حال حاضر ، و
من در روز تولد بیست و سوم من امروز خودم رو شناختم
زنجیر به عنوان یک جنایت کار با سی و هفت دیگر
حکم اعدام در 'توئین - عرشه از پوست
_Gloria Scott_ ، استرالیا ملزم خواهند بود.
"' '55این سال بود که جنگ کریمه
در اوج خود بود ، و محکوم قدیمی
کشتی تا حد زیادی به عنوان حمل و نقل استفاده کرده بودند
در دریای سیاه.
دولت ، مجبور شد در نتیجه ، به
استفاده از کشتی های کوچکتر و کمتر مناسب برای
ارسال از زندانیان خود را.
گلوریا اسکات در چین بودند
چای تجارت ، ولی او در کهنه پرست ،
سنگین متمایل شدن ، وسیع beamed پیشه وری ، و
کلیپرز جدید از او قطع شده بود.
او پنج صد تن قایق بود و
علاوه بر سی و هشت زندان او ، پرنده ها ، او
انجام 26 از خدمه ، هجده
سربازان ، کاپیتان ، سه آمپول ، دکتر ،
کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد ، و چهار warders.
نزدیک به صد جان بود در او ، همه
گفت ، زمانی که ما بادبان از مجموعه Falmouth.
"' پارتیشن های بین سلول های
حکم ، به جای این که از بلوط ضخیم ، به عنوان
معمول است محکوم - در کشتی بودند ، کاملا نازک
و سست.
مردی در کنار من ، بر طرف عقبی بود ،
یکی از آنها متوجه شده بود من به خصوص هنگامی که ما
شد منجر به پایین اسکله.
او مرد جوانی بود با روشن است ، مو
صورت ، بلند ، نازک بینی ، و نه مهره -
فک ترقه.
او سر انجام او را بسیار jauntily در
هوا ، تا به حال سبک متکبر راه رفتن ، و
، بالاتر از همه چیز ، قابل توجه بود خود را
ارتفاع فوق العاده ای.
من فکر نمی کنم هیچ یک از سر ما می توانست
آمد تا شانه اش ، و من مطمئن هستم که
او نمی توانست اندازه گیری کمتر از شش
فوت و نیم.
این عجیب بود در میان بسیاری از غمگین و خسته
چهره به دیدن یکی که پر از انرژی
و حل و فصل.
چشم از آن را به من مثل یه آتش در بود
برف طوفان است.
: من خوشحالم ، سپس ، برای پیدا کردن بود که او من
همسایه ، و gladder هنوز در زمانی که در
مرده از شب ، من شنیده ام نزدیک زمزمه
به گوش من ، و متوجه شد که او موفق شده بود به
برش باز کردن در سایت را از هم جدا
تماس با ما.
"" سلام ، خوش مشرب! "او گفت ،" چه چیزی خود را
نام ، و چه برای شما در اینجا؟ "
"من به او جواب داد و پرسید که من به نوبه خود
بود صحبت کردن با.
"" من جک Prendergast ، "او گفت ،" و
خدا! شما باید یاد بگیرند به نام من قبل از برکت دهد
شما با من انجام می شود. "
"من از دادرسی پرونده او به یاد میآورد ، برای آن
بود که یک حس عظیم ساخته شده بود
در سراسر کشور از مدتی پیش از من
دستگیری خودش را دارد.
او مردی از خانواده ای خوب و بزرگ بود
توانایی ، اما از عادات incurably شریر ،
که تا به حال توسط یک سیستم هوشمندانه تقلب
مبالغ زیادی پول به دست آمده از
پیشرو تجار لندن.
"" ولز ، در هکتار!
شما به یاد داشته باشید مورد من! "او با افتخار گفت :.
"" خوب ، در واقع ".
"' "پس شاید شما به یاد داشته باشید چیزی عجیب و غریب
در مورد آن؟ "
"" چه خبر بود ، پس؟ "
"" من نزدیک به یک چهارم از یک میلیون به حال می خواهم ،
حال نمی کنم من؟ "
"" پس از آن. گفته شد "
"" اما هیچ کدام ، بهبود سوگند ملایمی بود؟ "
"' "نه".
"" خب ، شما فرض کنید که در آن d' تعادل
است؟ "از او پرسید.
"" من هیچ نظری ندارم ، گفت : "I.
"" بین انگشت راست و انگشت شست من ، "او
گریه کرد.
"به خدا! من پوند بیشتر به نام من کردم
از شما در موهای سر خود را.
و اگر شما پول ، فرزند من ، و می دانم که چگونه
که مسئولیت رسیدگی به آن و گسترش آن ، شما می توانید انجام دهید
هر چیزی.
حالا شما فکر نمی کنم این احتمال وجود دارد که مرد
که می تواند هر کاری انجام می گذرد ، به خود می پوشند
نیم شلواری از نشستن در برگزاری متعفن
از موش gutted ، سوسک زده ، قدیمی کپک زده
تابوت چانه coaster چین می باشد.
نه ، آقا ، چنین مردی را بعد از خود را نگاه
خواهد شد و پس از chums خود را نگاه.
شما ممکن است به غیر روحانی که!
شما به او را نگه دارید ، و شما می توانید بوسه
کتابی که او به شما از طریق حمل و نقل ".
"' بود که سبک خود را از بحث ، و برای اولین بار در
من فکر کردم هیچ چیز به معنای آن است اما پس از
در حالی که ، زمانی که او به من آزمایش کرده بود و من سوگند یاد می کند
با همه هیبت که ممکن است ، او به من اجازه
درک کنند که واقعا توطئه ای برای وجود داشت
فرمان دست آوردن از رگ.
یک دوجین از زندانیان آن را به حال تخم
قبل از آنها آمد سرنشین ، Prendergast شد
رهبر ، و پول خود را انگیزه بود
قدرت.
"' "همسر I'da ،" او گفت ، "خوب نادر
مرد ، به عنوان حقیقت به عنوان سهام به هر بشکه.
او کردم dibbs ، او ، و از کجا می
شما فکر می کنم او در این لحظه است؟
چرا ، او قاضی عسکر از این کشتی --
قاضی عسکر ، نه کمتر!
او سرنشین با کت سیاه و سفید آمد ، و او
حق مقالات ، و پول کافی را در جعبه اش
برای خرید درست تا از دلسرد شدن به
اصلی ، کامیون.
خدمه ، بدن و روح خود را.
او تونست بخره در خیلی ناخالص با
تخفیف نقدی ، و او این کار را قبل از همیشه
را امضا کنید.
او کردم دو تا از warders و Mereer ،
همسر دوم ، و او می خواهم کاپیتان دریافت
خود را ، اگر او او را به ارزش آن را در نظر داشتند. "
"" چه هستند که ما برای انجام ، پس؟ "
از او خواستم.
"" شما چه فکر میکنید؟ "او گفت.
"ما کتهای برخی از این را
سربازان به رنگ قرمز تر از همیشه خیاط بود. "
"" اما آنها مسلح ، گفت : "I.
"" و به این ترتیب باید ما را ، پسر من است.
There'sa تحریک احساسات از تپانچه برای هر
پسر مادر از ما ، و اگر ما نمی توانیم حمل
این کشتی با خدمه در پشت ما ، آن را
زمان ما بودند همه را به جوان فرستاده نتواند '
سوار شدن به هواپیما از مدرسه.
شما به همسر خود را بر روی به چپ صحبت می کنند ،
شب ، و ببینید که آیا او این است که اعتماد کرد. "
"' من چنین است ، و متوجه شد همسایه دیگر من به
یک همکار جوان در بیشتر موقعیت مشابه
به خودم ، که جرم جعل اسناد شده است.
نام او بود ایوانز ، اما او پس از آن
تغییر آن ، مانند خود من ، و او اکنون
مرد ثروتمند و مرفه در جنوب
انگلستان است.
او آماده بود به اندازه کافی برای پیوستن به توطئه ،
به عنوان تنها راه نجات خود و
ما قبل از خلیج حال عبور بودند
تنها دو نفر از زندانیانی که نمی شد در
راز.
یکی از این ذهن ضعیف است ، و ما از
جرات نمی کند به او اعتماد ، و از سوی دیگر بود
مبتلا به یرقان ، و نمی تواند
هر گونه استفاده از ما.
"' از آغاز بود واقعا وجود دارد
هیچ چیز به ما جلوگیری از به دست گرفتن
در اختیار داشتن کشتی.
خدمه مجموعه ای از ruffians شد ، به خصوص
برداشت برای این کار.
کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد شم آمد به سلول های ما را به
اندرز ما ، حمل کیسه سیاه و سفید ، قرار
می شود پر از نواحی ، و بنابراین اغلب او
آمده است که در روز سوم هر یک از ما تا به حال
دور در پای تخت ما یک فایل stowed ،
تحریک احساسات از تپانچه ، یک پوند از پودر ، و
بیست و راب.
دو تن از عوامل warders شد
Prendergast ، و همسر دوم او شد
دست راست مرد است.
کاپیتان ، دو آمپول ، دو warders
ستوان مارتین ، سربازان خود را هجده ،
و دکتر بودند که ما تا به حال در مقابل
تماس با ما.
با این حال ، آن را به عنوان امن بود ، ما مصمم به
غفلت بدون احتیاط ، و به ما
حمله به طور ناگهانی در شب.
این آمد ، با این حال ، با سرعت بیشتری نسبت به ما
انتظار می رود ، و در این راه.
"' یک شب ، در حدود هفته سوم پس از
شروع ما ، دکتر پایین آمده بود برای دیدن
یکی از زندانیانی که مریض بود ، و
قرار دادن دست خود را پایین در پایین خود را
تختخواب سفری او احساس رئوس مطالب تپانچه.
اگر او ساکت شده بودند او ممکن است که دمیده
چیز تمام است ، اما او عصبی بود
اختتامیه جشنواره صنعت چاپ کم است ، بنابراین او به فریاد تعجب
و تبدیل شده به طوری که رنگ پریده مرد می دانستند چه
در یک لحظه بود و او را فرو گرفت.
او قبل از اینکه او می تواند به gagged شد
با زنگ هشدار ، و با تحقیر به تخت گره خورده است.
او قفل درب که منجر به
عرشه ، و ما را از طریق آن را با عجله شد.
دو sentries پایین مورد اصابت قرار گرفته و به همین ترتیب بود
بدنی که آمد در حال اجرا برای دیدن آنچه که بود
ماده.
دو سرباز در درب وجود داشت
دولت اتاق و muskets خود به نظر می رسید
به لود نمی شود ، برای اخراج آنها هرگز بر
ما و آنها در حالی که تلاش برای حل تیرباران شدند
سرنیزه است.
سپس در را به کابین ناخدا با عجله ،
اما همانطور که ما تحت فشار قرار دادند باز شد وجود دارد
انفجار از درون ، و او غیر روحانی وجود دارد
با مغز خود را بر نمودار آغشته
اقیانوس اطلس که بر دوخته بود
جدول ، در حالی که ایستاده بود با قاضی عسکر
سیگار کشیدن تپانچه در دست خود را در آرنج خود را.
دو آمپول هر دو به حال شده توسط ضبط
خدمه ، و کسب و کار تمام به نظر می رسید
حل و فصل.
"' دولت اتاق کنار کابین ، و ما
flocked در آن وجود دارد و پایین در flopped
settees ، تمام صحبت کردن با هم ، برای ما بود
فقط دیوانه با این احساس که ما آزاد بودند
یک بار دیگر.
قالبهای شد وجود دارد در تمام طول ، و ویلسون ،
کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد شم ، زدم یکی از آنها را در ،
و از جیبش یک دوجین از شری قهوه ای است.
ما ترک خورده را از گردن از بطری ،
ریخته مواد را به tumblers ، و
شد فقط آنها را حول کردن ، زمانی که در
فوری بدون هشدار آمد سر و صدا وجود دارد
از muskets در گوش ما ، و سالن شد
پر از دود است که ما نمی تونستم ببینم
در جدول.
هنگامی که آن را پاک دوباره محل بود
قتلگاه.
ویلسون و هشت نفر دیگر در wriggling
بالای هر یک از دیگر بر روی زمین ، و
خون و شراب شیرین یا تلخ اسپانیولی قهوه ای که در جدول
نوبت من بیمار در حال حاضر وقتی من از آن فکر می کنم.
ما این کار را با چشم که من فکر می کنم شدند cowed
ما باید با توجه به شغل تا اگر آن را به حال
برای Prendergast نشده است.
او مانند یک گاو نر bellowed و با عجله برای
درب با همه که زنده مانده بود او
کفش پاشنه بلند.
از ما فرار و در آنجا در قسمت بلند عقب کشتی شد
ستوان و ده نفر از مردان خود.
نورگیرهای نوسان بالای جدول سالن
کمی باز شده بود ، و آنها در حال از کار اخراج
با ما از طریق شکاف.
ما بر آنها کردم قبل از آنها می تواند بار ، و
آنها به آن را مانند مردان ایستاده بود ، اما ما تا به حال
دست بالا از آنها ، و آن را در پنج دقیقه
شد سراسر.
ای خدای من! وجود داشت تا کنون کشتار خانه
مانند کشتی است که!
Prendergast به مانند یک شیطان خشمگین ، و او
برداشت سربازان به عنوان اگر آنها به حال شده است
کودکان و دریا انداخت آنها را زنده و یا
مرده است.
بود یک گروهبان بود که به طرز وحشیانه ای وجود دارد
زخمی و در عین حال در شنا برای نگهداری
زمان ، تعجب آور تا کسی در رحمت
منفجر از مغز است.
هنگامی که مبارزه به پایان رسید بود هیچ کس وجود دارد
از دشمنان ما به جز فقط warders چپ
آمپول و دکتر.
"' آن بر آنها این بود که نزاع بزرگ
به وجود آمد.
بودند بسیاری از ما بودند که خوشحالم به اندازه کافی وجود دارد
را به نفع خود به عقب آزادی ما ، و در عین حال که تا به حال هیچ
آرزو به قتل در روح ما است.
این یک چیز به دست کشیدن سربازان بیش بود
با muskets خود را در دست دارند ، و آن را
دیگری بود برای ایستادن در حالی که توسط مردان بود
که در خون سرد به قتل رساند.
هشت نفر از ما ، حکم پنج و سه
ملوانان ، گفت که ما آن را نمی بیند
انجام می شود.
اما هیچ Prendergast در حال حرکت و وجود داشت
کسانی که با او بودند.
تنها شانس ما از ایمنی غیر روحانی در ساخت
کار تمیز از آن ، گفت که او ، و او نمی
ترک زبان با قدرت تکان خوردن در
شاهد جعبه.
این تقریبا به اشتراک گذاری سرنوشت ما را از آمد
زندانیان ، اما در گذشته او گفت که اگر
آرزوی ما ما ممکن است یک قایق و گرفتن بروید.
ما در ارائه شروع به پریدن کرد ، برای ما از قبل
بیمار از این doings خونخوار ، و ما
دیدم که می شود وجود دارد بدتر قبل از آن بود
انجام می شود.
ما کت و شلوار از هر جامه ملوان ، داده شد
بشکه آب ، دو casks ، یکی از جنس اوراق و شکسته و
یکی از بیسکویت ، و قطب نما.
Prendergast ما بیش از یک جدول انداخت ، گفت : ما
که ما دریانوردان shipwrecked شد که
کشتی در حال foundered Lat. 15 درجه و
باد غرب 25 درجه ، و سپس برش
نقاش و بیا برویم.
"' و در حال حاضر من برای آمدن بیشتر تعجب آور
بخشی از داستان من ، پسر عزیزم.
*** حال hauled واقع در جلو حیاط قهقرایی
در حال افزایش است ، اما اکنون ما آنها را به عنوان چپ
آوردند آن مربع دوباره ، و به عنوان وجود دارد
باد نور از شمال و شرق بود
پوست شروع به قرعه کشی به آرامی دور شدن از ما.
قایق ما غیر روحانی ، افزایش و کاهش ، بر
بلند ، صاف غلتک ، و ایوانز و من ، که
بودند بسیاری از حزب تحصیل بودند ،
نشسته در برگه های کار از ما
موقعیت و برنامه ریزی ساحل چیزی است که ما باید
را برای.
این سوال خوبی برای د کیپ بود
Verdes حدود پنج هزار مایل مسافت شدند
شمال از ما ، و سواحل آفریقا در مورد
هفتصد به شرق است.
در مجموع ، به عنوان باد آمد دور
به شمال ، ما تصور می کردند که سیرالئون
بهترین ممکن است ، و سر ما در آن تبدیل شده
جهت ، پوست بودن در آن زمان
نزدیک به یک چهارم پایین سمت راست کشتی ما در هال.
ناگهان همانطور که ما در نگاه او ما شاهد انبوه
ابر سیاه و سفید از دود ساقه از او ،
که آویزان مانند درخت هیولا بر
آسمان خط.
چند ثانیه بعد سر و صدا مانند رعد و برق
پشت سر هم بر گوش ما ، و به عنوان دود
نازک به دور هیچ نشانه ای از سمت چپ وجود داشت
_Gloria Scott_.
در یک لحظه ما را فرا گرفت سر قایق را
دوباره گرد و کشیده با تمام ما
قدرت برای جایی که هنوز هم مه
عقبی بیش از آب مشخص شده صحنه
این فاجعه.
"' این یک ساعت خیلی قبل از ما آن رسیده است ،
و در ابتدا ما می ترسیدند که ما هم آمده بود
اواخر برای نجات هر یک.
قایق متلاشی و تعدادی از جعبهها
و تکه های از spars افزایش و کاهش
در امواج به ما نشان داد که در آن کشتی بود
foundered ، اما هیچ نشانه ای از زندگی وجود دارد ،
و ما دور در ناامیدی تبدیل شده بود هنگامی که ما
فریاد کمکی شنید ، و دید و در برخی از
فاصله قطعه از لاشه هواپیما یا ماشین و غیره با یک مرد
دروغ گفتن در سراسر آن کشیده شده.
هنگامی که ما او را به داخل قایق او کشیده
نشان داد که این ملوان جوان به نام
هادسون ، به طوری که سوخته بود و خسته
که او می تواند ما را هیچ حساب از دادن چه
که تا صبح روز بعد اتفاق افتاده است.
"' به نظر می رسید که بعد از ما تا به حال چپ ،
Prendergast و باند خود را به حال اقدام به
قرار دادن به اعدام پنج زندانی باقی مانده.
دو warders شات شده بود و انداخته
دریا ، و غیره نیز تا به حال که همسر سوم.
Prendergast توئین و سپس به «فرود -
عرشه و با دست خود قطع گلو
از جراح مایه تاسف است.
تنها باقی بود که همسر اول ، بود که در
مرد درشت و فعال است.
وقتی او را دیدم نزدیک شدن به او را محکوم
با چاقو خون آلود در دست او لگد
اوراق قرضه کردن او ، که او به حال به نحوی
ساختگی برای نرم کردن و عجله کردن
عرشه او را به پس از برگزاری سقوط کرد.
حکم ده ، که از تبار خود را با
تپانچه در جستجوی او ، او را با در بر داشت
بازی جعبه در دست او در کنار باز نشسته
پودر بشکه بود که یکی از صد
انجام شده در هیئت مدیره ، و قسم می خورم که او
که همه دست تا ضربه اگر او در هر شدند
راه مورد تعرض قرار.
یک لحظه بعد از انفجار رخ داده است ،
هر چند هادسون فکر آن باعث شد
گلوله misdirected از یکی از محکومان
به جای مسابقه همسر است.
تواند علت آنچه در آن ممکن است ، آن را پایان بود
Scott_ _Gloria و از اراذل و اوباش که
برگزار فرمان او.
"' چنین در چند کلمه ، پسر عزیز من ، است
تاریخ از این وحشتناک است که در آن کسب و کار
من را درگیر کرده بود.
روز بعد ما از طرف سرتیپ برداشت شد
_Hotspur_ ، عازم استرالیا ، که
کاپیتان بدون مشکل در باور داشت
که ما به بازماندگان مسافر
کشتی ای را که به حال foundered.
حمل و نقل کشتی گلوریا اسکات بود مجموعه
از طرف ادارهء نیروی دریایی به عنوان در دریا از دست داده ،
و هیچ کلمه ای تا به حال به عنوان او را به بیرون درز
سرنوشت درست است.
پس از سفر عالی _Hotspur_
ما در سیدنی ، که در آن ایوانز و من فرود آمد
تغییر نام ساخته شده است و ما راه ما را به
حفاری ، که در آن ، در میان جمعیت بودند که
جمع آوری شده از تمام ملت ها ، ما تا به حال هیچ
مشکل در از دست دادن هویت سابق ما.
من نیاز به استراحت مربوط نیست.
ما رونق ، ما سفر ، ما به عنوان برگشتم
colonials غنی به انگلستان ، و ما خریداری
املاک کشور.
برای بیش از بیست سال در حال حاضر رهبری
صلح آمیز و مفید زندگی می کند ، و ما امیدوار
ما که گذشته برای همیشه به خاک سپرده شد.
تصور کنید ، پس از آن ، احساسات من ، زمانی که در
ملوان که آمد به ما من به رسمیت شناخته شده
بلافاصله مردی که برداشت شده بود خاموش
خراب کردن.
او ما را به حال دنبال کردن به نحوی ، و تا به حال مجموعه
خود را به زندگی بر ترس ما را.
شما در حال حاضر برای درک چگونگی آن این بود که من
کوشش برای حفظ صلح با او ، و شما
در برخی از اندازه گیری با من همدردی در
ترس که من را پر کنید ، حال آن که
از طرف من به قربانی دیگر رفته خود را با
تهدیدات بر زبان خود. '
"در قسمت پایین در یک دست نوشته شده است به طوری لرزان
عنوان می شود به سختی خوانا ، 'Beddoes می نویسد : در
عدد صفر برای گفتن H. است گفت : همه.
شیرین خداوند ، در رحمت خود روح ما! '
"این داستان که من خواندم که بود
شب به ترور جوان ، و من فکر می کنم ، اما واتسون ،
که تحت شرایط بود
دراماتیک یک.
همکار خوب بود قلب شکسته در آن ، و
رفتیم بیرون تا کاشت چای Terai ، جایی که من
شنیدن این که او به خوبی انجام می دهند.
همانطور که به Beddoes ملوان و نه از
آنها همواره از دوباره بعد از آن روز شنیده
که در آن نامه هشدار دهنده بود نوشته شده است.
آنها هر دو ناپدید شده و کاملا
به طور کامل.
نه با شکایت شده بود تسلیم
پلیس ، به طوری که Beddoes اشتباه بود
تهدید برای عمل.
هادسون دیده شده بود در مورد کمین ، و آن را
بود توسط پلیس که او تا به حال انجام داده معتقد
دور با Beddoes بود و فرار کرد.
برای خودم باور دارم که حقیقت شد
دقیقا مخالف.
من فکر می کنم آن است که بیشتر احتمال دارد که
Beddoes ، تحت فشار قرار دادند و به نومیدی
باور بر این است که خود را در حال حاضر
خیانت ، خود را بر هادسون revenged بود ،
و تا به حال از این کشور فرار کرد با همان اندازه
پول را به عنوان او می تواند خود را در دست غیر روحانی.
اینها حقایق صورت ، دکتر ،
و اگر آنها از هر گونه استفاده به حال خود
جمع آوری ، من مطمئن هستم که آنها بسیار
صمیمانه در خدمت شما. "
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه