Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب ONE آمدن فصل مریخی پنج حرارت اشعه
پس از نگاهی اجمالی من از مریخ به حال شده بود در حال ظهور از سیلندر که در آن
از سیاره خود را به زمین می آیند، یک نوع از شیفتگی فلج اعمال و رفتار من است.
من باقی مانده به زانو ایستاده در خلنگ زار، خیره در تپه که پنهان
آنها. من یک میدان جنگ از ترس و کنجکاوی بود.
من جرات نمی به عقب برگردید به سمت گودال، اما من احساس اشتیاق پرشور به همکار
به آن است.
من شروع به راه رفتن، بنابراین، در یک منحنی بزرگ، به دنبال برخی از نقطه بهتری و
به طور مداوم به دنبال انبوه شن و ماسه که این comers جدید به زمین ما مخفی است.
هنگامی که یک دسته سه تایی از طعن نازک سیاه و سفید، مانند آغوش اختاپوس، دیدم در سراسر
غروب آفتاب و بلافاصله خارج شد، و پس از آن که یک میله نازک گل رز، مشترک
مشترک، بلبرینگ در راس آن روی دیسک دایره ای که با حرکت wobbling چرخید.
چه می تواند در رفتن وجود دارد؟
بسیاری از تماشاگران در یک یا دو گروه جمع شده بودند - یک جمعیت کمی نسبت به
Woking، یک گره دیگر از افراد در جهت Chobham.
بدیهی است آنها به طور مشترک درگیری های ذهنی من است.
چند در نزدیکی من وجود دارد. یک مرد به من نزدیک شدن - به او بود، من به درک،
همسایه من، هر چند که من نام او را نمی دانم - و مواجه.
اما به ندرت زمان برای گفتگو بیان است.
"چه دیکتاتورها زشتی!" او گفت. "خدا! چه زشت دیکتاتورها! "
او همین کار را تکرار بارها و بارها.
"آیا مرد در گودال" من گفتم، اما او پاسخ به این.
ما خاموش شد، ایستاد و به تماشای به سمت یک طرف، استخراج، من فانتزی،
آسایش خاصی در شرکت یکی دیگر.
تغییر موقعیت من به تیزی یا برامدگی خاک از اب کمی که به من امکان استفاده از حیاط
یا بیشتر از ارتفاع و وقتی که من برای او در حال حاضر به نظر می رسید او قدم زدن به سمت
Woking.
غروب آفتاب پژمرده گرگ و میش قبل از هر چیز اتفاق افتاده بیشتر است.
جمعیت دور در سمت چپ، نسبت به Woking، به نظر می رسید به رشد، و من شنیده ام در حال حاضر
سوفل ضعف از آن.
گره کمی از مردم را نسبت به Chobham پراکنده.
به ندرت وجود دارد علامت جنبش از گودال است.
این بود، تا آنجا که هر چیزی، که به مردم شجاعت، و گمان می کنم جدید
تازه واردان از Woking همچنین برای بازگرداندن اعتماد به نفس کمک کرد.
در هر حال، هنگام غروب، حرکت آهسته و متناوب بر چاله های شن و ماسه
آغاز شد، یک جنبش است که به نظر می رسید برای جمع آوری نیروی سکون شب در مورد
سیلندر باقی مانده ناگسستنی است.
چهره های سیاه و سفید عمودی در twos و threes پیشبرد متوقف کردن، تماشا، و پیشبرد
دوباره، گسترش آنها در یک هلال نازک نامنظم که وعده داده شده به
محصور گودال در شاخ ضعیف آن.
من هم در کنار من شروع به حرکت به سمت گودال.
بعد دیدم برخی از cabmen و دیگران با قاطعیت به چاله شن راه می رفت بود، و شنیدم.
جغ جغ یا تلق تلق کردن از hoofs و gride از چرخ است.
دیدم پسربچه غلتان بارو سیب.
و سپس، در طی سی متری از گودال، پیشرفت از جهت از Horsell را، من
گره سیاه و سفید کمی از مردان اشاره کرد، مهمترین آنها تکان دادن پرچم سفید.
این هیئت نمایندگی بوده است.
مشاوره شتابزده وجود داشته است، و از آنجا مریخی بدیهی است، با وجود
دافعه ایجاد فرم ها، موجودات هوشمند، آن را حل و فصل شده بود برای نشان دادن
آنها، با نزدیک شدن به آنها را با سیگنال های است که ما بیش از حد باهوش بود.
بال بال زدن، بال بال زدن، رفت و پرچم، برای اولین بار به سمت راست، سپس به سمت چپ.
این برای من بیش از حد به رسمیت شناختن هر کسی وجود دارد، اما پس از آن یاد گرفتم که
Ogilvy، استنت، و هندرسون با دیگران در این تلاش در ارتباط بودند.
این گروه کوچک در پیشبرد آن به درون کشیده، پس به صحبت می کنند،
محیط دایره تقریبا کامل از مردم، و تعداد کم سیاه و سفید
آمار و ارقام آن در فواصل با احتیاط به دنبال.
ناگهان یک فلش از نور وجود دارد، و مقدار دود درخشان مایل به سبز آمد
از گودال در سه پاف متمایز، که سوار، یکی پس از دیگری،
مستقیم به هوا هنوز.
این دود (یا شعله، شاید کلمه بهتری برای آن خواهد بود) بنابراین روشن بود که
عمیق بالای سر آسمان آبی و امتداد مبهم از قهوه ای مشترک نسبت به Chertsey،
مجموعه ای با درختان کاج سیاه و سفید، به نظر می رسید تیره
ناگهان این پاف ها به وجود آمد، و پس از پراکندگی آنها باقی می ماند تیره تر است.
در عین حال صدا صدای خش خش ضعف شد قابل شنیدن است.
فراتر از گودال ایستاده بود گوه کمی از مردم با پرچم سفید در اوج خود،
این پدیده ها، بازداشت و یک گره کوچک کوچک سیاه عمودی شکل بر
زمین سیاه.
دود سبز به وجود آمد، چهره هایشان را دیدم به رنگ سبز کم رنگ و پژمرده دوباره
آن از بین رفت. سپس به آرامی صدای خش خش را تصویب کرد
مبهم، به سر و صدا بلند، بلند، و droning.
به آرامی خم شکل از گودال بیرون افزایش یافت، و روح باریکه ای از نور به نظر می رسید به
سوسو زدن خارج از آن.
چشمک می زند فورا شعله واقعی، حساسیت به نور روشن جهش را از یکی به دیگری، به شکلی ناگهانی ظهور
از گروه پراکنده از مردان است. این بود که اگر برخی از جت نامرئی impinged شده
بر آنها و به شعله سفید را دیدم.
این بود که اگر هر مرد به طور ناگهانی و لحظه ای به آتش تبدیل شده است.
سپس، نور از تخریب خود، من تو را دیدم آنها متناوب و
در حال سقوط، و حامیان آنها تبدیل به اجرا است.
من ایستاده بود خیره، نه به عنوان در عین حال تحقق است که این مرگ جهش از انسان به انسان
که جمعیت کمی دور. من احساس کردم این بود که چیزی بسیار بود
عجیب و غریب.
فلش تقریبا ساکت و خیره کننده نور، و مرد در مردهام فرود آمد و بی پروا دراز
هنوز و به عنوان محور نهان گرما گذشت بیش از آنها، درختان کاج به پشت سر هم
آتش سوزی، و جورج بوش هر اولکس فرنگی خشک شد با یک ضربه کسل کننده توده ای از شعله های آتش است.
و دور نسبت به Knaphill فاصله چشمک می زند من تو را دیدم درختان و هجز و چوبی
ساختمان به طور ناگهانی را به آتش است.
این جارو دور به سرعت و به طور پیوسته، این مرگ شعله ور، نامرئی،
شمشیر اجتناب ناپذیر از حرارت.
من درک آن را به سمت من بوته های فلش را لمس، و بیش از حد بود
شگفت زده و stupefied را به هم بزنید.
من شنیده ام صدای ترق و تروق از آتش در چاله های شن و ماسه و جیغ کشیدن ناگهانی از اسب که
به عنوان به طور ناگهانی مقطر.
سپس آن را به عنوان اگر انگشت نامرئی در عین حال به شدت گرم شده از طریق کشیده شد
ورسک بین من و مریخی ها، و همه در امتداد یک خط کرنش فراتر از
شن چاله زمین تاریک دودی و crackled شده است.
چیزی سقوط کرد با سقوط دور به سمت چپ که در آن راه از Woking ایستگاه
باز می شود از مشترک.
چهارم با صدای خش خش و مبهم متوقف شد، و سیاه و سفید، گنبد مانند جسم غرق به آرامی
دور از چشم به گودال.
همه این با تردستی چنین اتفاق افتاده بود که من تا به حال بی حرکت ایستاده بود، زبانم بند آمده
و چشمک می زند از نور خیره شدن.
تا به حال که مرگ از طریق یک دایره کامل را فرا گرفت، آن را به ناچار باید به من در من کشته
تعجب.
اما گذشت و چشم پوشی من، و شب در مورد من به طور ناگهانی تیره و سمت چپ
نا آشنا.
مشترک موج دار به نظر می رسید در حال حاضر تقریبا تاریک به سیاهی، به جز که در آن خود را
جاده های خاکستری و کم رنگ و در زیر آسمان آبی عمیق از اوایل شب دراز است.
تاریک بود، و ناگهان خالی از مردان است.
در بالای سر ستاره mustering شد، و در غرب آسمان بود هنوز هم کم رنگ، روشن،
تقریبا مایل به سبز آبی رنگ است.
بالای درختان کاج و سقف از Horsell را بیرون آمد تیز و سیاه و سفید در برابر
پس فروزش غربی.
مریخی ها و وسایل خود را در دسترس نباشد نامرئی بودند، که نازک را نجات دهد
دکل که بر اساس آن آینه بی قرار خود را wobbled.
تکه های بوش و درختان جدا شده و در آنجا دودی و پروتئین در برابر هنوز هم، و
خانه به سمت ایستگاه Woking ارسال تا spiers های شعله به سکون
هوا شب.
هیچ چیز به جز که در کمال تعجب می بینند وحشتناک تغییر شد.
گروه کمی از لکه های سیاه و سفید با پرچم سفید جاروب شده بود از
وجود دارد، و سکون از شب، پس آن را به من به نظر می رسید، به ندرت به حال
شکسته شده است.
به نظر من آمد که من بر این تیره مشترک، درماندگی، محافظت نشده، و تنها بود.
ناگهان، مثل چیزی که در حال سقوط بر من از، بدون، آمد - ترس.
با تلاش من هم تبدیل شده و شروع به اجرا لغزش از طریق هدر.
ترس من احساس هیچ ترسی منطقی است، اما ترور وحشت نه تنها از مریخ بود، اما
هنگام غروب و سکون در مورد من.
چنین تاثیر فوق العاده ای در unmanning من آن را به حال که من ران گریه در سکوت، به عنوان یک
کودک ممکن است انجام دهد. هنگامی که من تبدیل شده بود، من جرات نکرد که به دنبال
بازگشت.
من به یاد داشته باشید: من احساس اجبار فوق العاده بود که من با بازی،
که در حال حاضر، زمانی که من بر آستانه ایمنی، این مرگ مرموز بود - به عنوان
سریع به عنوان عبور از نور - می کبیسه
پس از من از گودال در مورد سیلندر و اعتصاب.