Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل چهارم این بحران
قسمت 1 خانم استنلی با ان ورونیکا را ترک
لباس بالماسکه در دست او و چشم او را به شبه ان ورونیکا و ترکیه
دمپایی.
هنگامی که آقای استنلی در یک چهارم در خانه به شش آمد -- قطار زودتر از پانزده دقیقه
از او تحت تاثیر قرار -- خواهر او را در سالن با بیان hushed ملاقات کرد.
او گفت : "من خیلی خوشحالیم شما اینجا هستید ، پیتر ،.
او به معنای رفتن به. "" برو! "او گفت.
"کجا؟" "برای این توپ است."
"چه توپ؟"
سوال این لفظی بود. او می دانست.
"به اعتقاد من او را پانسمان و تا پله -- است." "و سپس بگوید او را لخت کردن ، گیج کردن او"!
شهر کاملا آزار دهنده شده بود آن روز ، و او از همان ابتدا عصبانی بود.
دوشیزه استنلی منعکس شده در این پیشنهاد برای یک لحظه.
"من فکر نمی کنم او خواهد شد ،" او گفت.
"او باید گفت :" آقای استنلی ، رفت و به مطالعه خود.
خواهر او را دنبال کردند. "او نمی تواند در حال حاضر.
او باید بیشتر منتظر شام بمانند ، "او گفت ، uncomfortably.
"او به نوعی وعده غذایی با Widgetts پایین خیابان ، و بالا برود
با آنها.
"او به شما گفت که" بله. "
"هنگامی که" "در چای است."
"اما چرا شما نمی ممنوع یک بار برای همه همه چیز؟
چگونه جرأت به شما بگویم او که؟ "" خارج از سرپیچی.
او تنها نشسته و به من گفت که آرایش او بود.
من او را دیده ام هرگز کاملا از خودش مطمئن است. "
"آنچه که شما گفتید؟"
"به من گفت ،" ورونیکا عزیز من! چگونه می تواند شما را از چنین چیزهایی فکر می کنم؟ "
"و سپس" "او تا به حال دو فنجان چای و برخی از
کیک ، و من از راه رفتن او گفت :. "
"او خواهید کسی یکی از این روزها را ملاقات کند -- قدم زدن در مورد شبیه به آن."
"او می گویند او می خواهم هیچ کس را ملاقات کرد." "اما آیا شما نه می گویند برخی از اطلاعات بیشتر در مورد آن
توپ؟ "
"به من گفت همه چیز را من می توانم بگویم به محض این که من متوجه شدم او در تلاش بود برای جلوگیری از این موضوع.
من گفت : ، این است که بدون استفاده خود را به من گفتن در مورد این پیاده روی و وانمود من در مورد گفته شده است
توپ ، زیرا شما را نداشته باشند.
پدر شما به شما برای رفتن ممنوع! '" "خب؟"
"او گفت ،" من نفرت نفرت انگیز را به شما و پدر ، اما من آن را احساس وظیفه ی من است که
توپ! '"
"احساس می کرد که وظیفه خود را" بسیار خوب ، من گفتم : «پس از آن دست من شستن
از کل کسب و کار است. نافرمانی شما بر سر خود را. '"
"اما این شورش مسطح است!" آقای استنلی گفت ، ایستاده در hearthrug با او
برگشت به گاز unlit آتش. "شما باید در یک بار -- شما در یک بار باید
به او گفت که.
چه وظیفه یک دختر مدیون را به هر یک قبل از پدرش؟
اطاعت به او است که قطعا قانون اول است.
چه او می تواند قبل از آن قرار داده؟ "
صدای او شروع به افزایش است. "یکی که فکر می کنم من تا به حال گفت : هیچ چیزی در مورد
ماده. یکی که فکر می کنم من به رفتن او موافقت کرده است.
گمان می کنم این است که او چه در خود کالج لندن دوزخی می آموزد.
گمان می کنم این نوع زباله سر در گم -- "
"آه! SSH ، پیتر! گریه : "دوشیزه استنلی.
او قطع است. در مکث درب شنیده میشد باز
و بسته شدن در فرود تا پله است.
سپس صدای پای نور قابل شنیدن شد ، نزولی راه پله با برخی از
تأمل و خش خش کردن ضعف از دامن. "توصیه او ، آقای استنلی گفت : با
ژست آمرانه ، "را به در آمده است."
قسمت 2 دوشیزه استنلی ظهور از مطالعه و
ایستاد تماشای ان ورونیکا فرود.
دختر با هیجان و چشم ، روشن و برافروخته شد ، و آماده شده برای مبارزه ، او را
خاله ندیده بود او را به دنبال جریمه یا خیلی زیبا است.
لباس بالماسکه او ، جوراب ساق بلند سبز خاکستری ، دمپایی شبه ترکیه ذخیره کنید ، و
ابریشم قلنبه trousered به پایان می رسد طبیعی به عروس مهندسان ، در بزرگ پنهان شده بود
پنهان سازی سیاه ابریشم باشلق مانند اپرا
زیر کاپوت آن آشکار بود که مو سرکش خود را با ابریشم قرمز متصل شد ،
و از سوی برخی از دستگاه را در گوش او محکم (مگر اینکه او آنها را به حال سوراخ ، که بیش از حد
وحشتناک یک چیز را فرض کنید!) گوشواره های ملیله دوزی برنج بلند شد.
"من فقط خاموش ، خاله ، گفت :" ان ورونیکا. "پدر شما در مطالعه و آرزوهای خود را به
صحبت به شما. "
ان ورونیکا تردید ، و پس از آن در درگاه ورودی باز ایستاد و در نظر گرفته پدرش
حضور استرن. او با توجه داشته باشید کاملا نادرست از صحبت کرد
شاد خاموش دستی.
"من فقط در زمان برای گفتن خداحافظی قبل از اینکه بروم ، پدر.
من قصد دارم تا با Widgetts که توپ به لندن است. "
"در اینجا نگاه کنید ، ان ورونیکا ،" آقای استنلی گفت : "فقط یک لحظه است.
شما که توپ نیست! "ان ورونیکا تلاش کمتر خوش مشرب ،
توجه داشته باشید محترمانه.
"من فکر می کردم ما که پدر مورد بحث بود." "شما که توپ نمی
شما نمی خواهید از این خانه است که دریافت! "
ان ورونیکا هنوز بیشتر صادقانه سعی کردم او را درمان ، او را به عنوان هر انسان درمان با
اصرار بر او به دلیل احترام مردانه.
او گفت : "ببینید ، بسیار به آرامی ،" من می خواهم.
من متاسفم به نظر می رسد به شما نافرمانی ، اما من هستم.
من آرزو می کنم "-- او در بر داشت او در حکم بد را آغاز کرده بود --" من آرزو می کنم ما نیاز ندارد
اختلاف. "او قطع و تبدیل در مورد
به سمت درب جلو.
او در یک لحظه در کنار او بود. "من فکر نمی کنم شما می توانید از من شنیده ، Vee ،"
او با خشم به شدت کنترل می گفت. "به من گفت شما بودند" -- او فریاد زد : -- "برای رفتن نیست."
او ساخته شده ، و overdid ، تلاش های بسیار زیاد به یک شاهزاده خانم است.
او پرتاب سر او ، و بدون داشتن کلمات بیشتر به سمت درب ، نقل مکان کرد.
پدرش به او هستند ، و برای یک لحظه او و او تلاش خود را با
دست بر لچ. خشم مشترک چهره خود را برافروخته است.
"اجازه رفتن!" او در او gasped ، شعله ای از خشم.
"ورونیکا"! گریه خانم استنلی ، warningly ، و ، "پیتر!
برای یک لحظه در آستانه از دست بیقه شدن با از جان گذشته در مجموع به نظر می رسید.
هرگز برای یک لحظه خشونت بین این دو آمده بود از مدتها پیش او ، در
علی رغم اعتراض مادرش در پس زمینه انجام شده ، لگد زدن به او و
squalling به مهد کودک برای برخی از جرم و جنایت فراموش.
با چیزی نزدیک به وحشت آنها خود را در نتیجه مواجه است.
درب توسط گرفتن و یک لچ با یک کلید در داخل محکم بود ، که در شب
زنجیره ای و دو پیچ و مهره هم اضافه شدند.
دقت پرهیز از thrusting در برابر یکدیگر ، ان ورونیکا و پدرش
شروع به مبارزه ناامید absurdly ، برای باز کردن درب ، دیگر به آن را نگه دارید
بسته.
او را مصادره کلید ، و او رسیدند دست او را و فشرده آن را به حدود و دردناکی
بین دسته و بخش او سعی کرد تا آن را روشن.
گرفتن دست او پیچ خورده مچ دست او.
او با درد آن گریه کرد. شور وحشی از شرم و انزجار خود
جاروب بیش از او.
روح او در بی میلی به محبت در خرابه ها ، بیدار به undignified عظیم
فاجعه ای که به آنها آمده بودند. ناگهان او desisted عقب کشیدم و تبدیل
و فرار کرد تا از پله ها.
او صداهای ساخته شده بین گریه و خنده او رفت.
او در اتاق خود را به دست آورد ، و درب او را ناودان و قفل شده است و آن را به عنوان اینکه او می ترسید خشونت
و پیگیری است.
"آه خدا!" او گریه ، "آه خدا!" و پرت کنار خود اپرا ، پنهان سازی ، و برای مدتی
راه می رفت در مورد اتاق -- عروس مهندسان ایران در بحران از احساسات است.
"چرا را کسی نمی تواند دلیل با من ،" او گفت ، دوباره و دوباره ، به جای انجام این کار؟ "
قسمت 3 در حال حاضر فاز آمد وجود دارد که در آن او
گفت : "من این را تحمل نخواهد حتی در حال حاضر. من به شب خواهد رفت. "
او رفت تا آنجا که درب او ، پس از آن تبدیل به پنجره.
او باز و درهم از -- چیزی که او را برای پنج سال طولانی به حال انجام شده
نوجوانی -- بر فضای سربدار بالا ساخته شده است از حمام اتاق در طبقه اول.
هنگامی که پس از یک زمان او و Roddy پس از ان توسط لوله تخلیه تبار بود.
اما چیزهایی که یک دختر شانزده ممکن است در دامن کوتاه انجام دهید همه چیز را به انجام نمی
بانوی جوان بیست و یکی در لباس بالماسکه و اپرا ، پنهان سازی ، و تنها او بود
غیر مسلح به تحقق کافی از این ،
او کشف آقای Pragmar ، دوا فروش عمده فروشی ، که زندگی سه باغ دور و
که mowing چمن خود را به اشتها برای صرف شام ، در ایستاده
مجذوب نگرش در کنار فراموش چمن ماشین چمن زنی و تماشای او بدقت.
او در بر داشت آن را بسیار دشوار به دم کردن هوا از صحت آرام را به او
بازگشت از طریق پنجره ، و زمانی که او با خیال راحت در داخل او دست تکان دادند مشت مسجل و
اعدام رقص بی صدا از خشم است.
هنگامی که به او منعکس است که آقای Pragmar احتمالا می دانستند آقای Ramage ، و ممکن است
توصیف امر به او ، او فریاد : "آه!" با ازار تجدید و تکرار برخی از
مراحل رقص او را در اندازه گیری جدید تر و نشئه.
قسمت 4 در هشت آن شب خانم استنلی شنود گذاشته
درب اتاق خواب ان ورونیکا. "من شما به ارمغان آورد تا برخی از شام ، Vee ،" او
گفت.
ان ورونیکا دراز کشیده بر روی تخت خود را در یک اتاق در تاریکی خیره به سقف.
او قبل از پاسخ دادن به منعکس شده است. frightfully گرسنه بود.
او چای کم یا بدون خورده بود ، و در اواسط روز وعده غذایی خود را از هیچ چیز بدتر شده بود.
او بلند شده و قفل درب.
عمه او را به مجازات اعدام و یا جنگ ، یا سیستم های صنعتی شی
و یا بخش های گاه به گاه ، یا شلاق مجرمان یا امور خارجه کنگو ، زیرا هیچیک از
این چیزها واقعا نگه دارید از او
تخیل ، اما او جسم ، او را دوست نداشت ، او نمی تواند تحمل به فکر می کنم از
مردم داشتن و لذت بردن از وعده های غذایی خود را.
این تست مشخص خود را از یک حالت احساسی بود ، تداخل آن با مهربانی
هضم طبیعی.
هر یک بسیار بد خفه پایین mouthfuls چند نقل مکان کرد ، نشانه ای از زجر عالی
نه قادر به لمس کمی.
به طوری که فکر ان ورونیکا تا از پله ها بسیار دردناک برای او شده بود
از طریق سکوت شام وقت آن شب.
همانطور که به زودی به عنوان شام بود بیش از او به آشپزخانه رفت و وقف خود به
تدوین یک سینی -- نه صرفا از چیزهایی شام نیمه سرد سینی ، اما به خصوص
سینی "خوب" آماده ، مناسب برای وسوسه انگیز به هر یک.
با استفاده از این او در حال حاضر وارد.
ان ورونیکا خودش را در حضور نگرانکننده ترین این واقعیت در انسان یافت
تجربه ، مهربانی از مردم فکر می کنید کاملا اشتباه است.
او سینی را با هر دو دست گرفت ، gulped ، داد و راه را به اشک.
عمه همگانی روندی ناراضی به فکر توبه است.
"عزیزم ،" او ، با دست محبت روی شانه ان ورونیکا آغاز شد ، "من این کار را
آرزوی شما را متوجه چگونه آن را grieves پدر شما ".
ورونیکا ان دور از دست او پرتاب شود ، و فلفل گلدان بر روی ناراحتی سینی ، با ارسال یک
پف فلفل را به هوا و فورا پر کردن هر دو آنها با میل شدید به
عطسه کردن.
"من فکر نمی کنم شما می بینید ،" او را با اشک بر روی گونه او جواب داده باشد ، و ابرو او
بافندگی ، "چگونه آن را shames و ، آه -- من بی احترامی می -- ق TISHU!"
او را سینی با تکان و صدمه مغزی بر روی میز توالت خود.
"اما ، عزیزم ، فکر می کنم! او پدر شما است.
SHOOH!
"که هیچ دلیلی وجود ندارد ، گفت :" ان ورونیکا ، صحبت کردن از طریق دستمال او و
متوقف کردن به طور ناگهانی.
خواهرزاده و عمه یکدیگر برای یک لحظه بیش از جیب ، دستمال می دانست با
چشم آبکی اما متضاد ، هر یک بیش از حد عمیقا به دیدن پوچی از نقل مکان کرد
موقعیت.
، گفت : "من امیدوارم که" دوشیزه استنلی ، با عزت ، و doorward با ویژگی های در مدنی تبدیل شده
جنگ بود. "دولت بهتر از ذهن ، به" او gasped....
ان ورونیکا بودند ، در اتاق گرگ و میش خیره در درب که بر ناودان بود
عمه او ، جیب ، دستمال خود را محکم در دست او نورد.
روح او پر از احساس فاجعه است.
او مبارزه اول خود را برای عزت و آزادی را به عنوان بالغ و رشید و مستقل ساخته شده بود
شخص ، و این بود که چگونه جهان او را درمان کرده بود.
این نه به او تسلیم شده و نه wrathfully او را تحت الشعاع است.
آن را به عقب خود را با دست بیقه شدن با undignified رانش بود ، با کمدی مبتذل ، با
طاقت فرسا ، پوزخند scornful.
"خدا!" ان ورونیکا برای اولین بار در زندگی اش گفت.
"اما من خواهد شد! من! "
>
فصل پنجم پرواز به لندن
قسمت 1 ان ورونیکا تصور که او را به حال
در تمام آن شب خواب نیست ، و در هر حالت او را از طریق مقدار بسیار زیاد از
احساس و تفکر توام با تب.
او رفتن بود؟ یکی از ایده اصلی او را صاحب : او باید دریافت کنید
دور از خانه ، او باید خودش را در یک بار ادعا و یا نابود.
"بسیار خوب ،" او می گویند : "پس من باید برود."
برای باقی می ماند ، او احساس بود ، به تصدیق همه چیز.
و او می توانست برای رفتن به - فردا.
واضح بود باید آن را به - فردا. اگر او به تأخیر افتاده در روز او را دو تاخیر
روز ، اگر او به تاخیر افتاد دو روز او را یک هفته ، تأخیر و پس از یک هفته چیزهایی که
تنظیم برای همیشه لطفا برای به تسلیم.
"من برو ، او را به شب قول داد ،" یا من می میرند! "
وی برنامه ها و ابزار و منابع برآورد شده است.
این موارد و آماده سازی به طور کلی خود را به حال شاید عدم تناسب خاصی است.
او یک ساعت مچی طلا ، ساعت طلا بسیار خوب است که مادر شده بود ، مروارید
گردنبند بود که بسیار خوب است ، برخی از حلقه های ساده ، برخی از النگو های نقره و
دیگر مانند چند تحتانی خرده ریز ، سه
پوند سیزده شیلینگ unspent از لباس او و کمک هزینه کتاب و خوب چند
کتاب های قابل فروش. بنابراین مجهز ، او پیشنهاد کرد به راه اندازی یک
استقرار جداگانه ای در جهان است.
و سپس او را پیدا کردن کار.
او بیشتر از یک شب طولانی و نوسان نسبتا مطمئن باشید که او را بود
پیدا کردن کار ، او می دانست که خودش را به قوی ، هوشمند و قادر شده توسط استانداردها
بسیاری از دختران او می دانستند.
او کاملا روشن نیست که چگونه او باید آن را پیدا کنید ، اما احساس می کرد که.
سپس او را نوشتن و به پدر او بگویید آنچه او انجام داده بودند ، قرار داده و خود را
ارتباط در جای پای جدید.
که او آن را پیش بینی ، و در شرایط عمومی آن محتمل به نظر می رسید و
امکان پذیر است.
اما در بین این مراحل وسیع تری از اعتماد به نفس نسبی شکاف ها در
نگرانکننده شک ، هنگامی که جهان را به عنوان ساخت شیطانی ارائه شد و
تهدید چهره او ، هجوم او
سرپیچی ، آماده سرنگونی تحقیر آمیز و شرم آور است.
"من اهمیتی نمی دهند ، گفت :" ان ورونیکا به تاریکی "من آن را مبارزه با."
او تلاش برای برنامه ریزی مجموعه مقالات خود را در جزئیات.
مشکلات تنها که خود را به او ارائه وضوح شد
مشکلات در گرفتن دور از Morningside پارک ، و مشکلات
در انتهای دیگر از این سفر.
این خارج از تجربه خود بودند که او این امکان را به آنها محوری تقریبا
خارج از دید با گفتن آنها خواهد بود "همه حق" در زنگ اعتماد به نفس به خودش است.
اما هنوز او می دانستم که آنها درست نیست و در زمان آنها وسواس وحشتناک تبدیل شد
تا از چیزی انتظار برای دور او را گوشه.
او سعی کردم به تصور خودش را "گرفتن چیزی" را به خود پروژه به عنوان نشسته
مرگ در یک میز و نوشتن ، و یا به عنوان بازگشت به کار پس از او به برخی از خوش مجهز
و آزاد و مستقل مسطح.
برای یک زمان او مبله مسطح است. اما حتی با آن مبلمان باقی ماند
بسیار مبهم است ، ممکن است خوب و شر امکان پذیر نیز هست!
شر ممکن است!
من برود ، گفت : «ورونیکا ان برای بار صدم.
"من میام. من اهمیتی نمی دهند چه اتفاقی می افتد. "
او از چرت بیدار ، به عنوان اینکه او شده بود ، هرگز خواب.
اکنون زمان آن رسیده بود.
او روی لبه تخت او نشست و نگاه در مورد او ، در اتاق خود ، در ردیف
کتاب سیاه و سفید پوشیده شده و جمجمه خوک. «من باید آنها را ،" او گفت ، برای کمک به
خودش را بیش از بی اعتقادی خود او.
"چگونه باید اثاثیه ام را بگیرم؟ از خانه بیرون؟..."
شخصیت عمه او ، کمی دور ، وابسته به تسکین یا دلجویی کوچک ، در پشت قهوه
چیز ، او را با حس ماجراجویی تقریبا فاجعه بار پر.
شاید او ممکن است هرگز دوباره دوباره به اتاق که صبحانه.
! هرگز شاید روزی ، بسیار به زودی ، او ممکن است
پشیمانی که صبحانه اتاق.
او خودش کمک کرد تا باقی مانده از کمی بیکن congealed ، و بازگشته به
مشکل از گرفتن توشه خود را از خانه بیرون.
او تصمیم گرفت به کمک تدی Widgett تماس بگیرید ، و یا عدم او را از یکی از
خواهران.
قسمت 2 او نسل جوان از
Widgetts در سست خاطراتی درگیر ، و همه ، به عنوان آنها به آن ابراز ، کمی "
پوسیدگی می باشد. "
هر کس فوق العاده متحرک شد زمانی که آنها شنیده ام که ان ورونیکا شکست خورده
آنها را به خاطر او شده بود ، که او آن را بیان ، "قفل شده شوید."
"من خدا!" گفت : تدی ، impressively تر از همیشه.
"اما آنچه می خواهید کاری انجام دهید؟ پرسید :" Hetty.
"چه کاری می تواند انجام دهید؟ پرسید :" ان ورونیکا.
"آیا تو ایستاده ای؟ من قصد دارم برای روشن کردن. "
"پاک کردن؟" گریه Hetty. برو به لندن ، گفت : "ان ورونیکا.
او دلسوز تحسین است ، اما به جای آن خانواده Widgett کل انتظار می رود ،
به جز تدی ، ابراز بی میلی مشترک است. اما چگونه می تواند شما را؟ "پرسید : کنستانس.
"چه کسی شما را با توقف؟"
"من باید به خود من بروید. نگاهی به اتاق! "
"من می گویم! گفت :" کنستانس. "اما چه کسی برای رفتن به اتاق بپردازم؟"
ان ، گفت : "ورونیکا :" من کردم پول.
"هر چیزی بهتر از این -- این زندگی خفه پایین است."
و دیدن که Hetty و کنستانس بدیهی است که در حال توسعه بودند اعتراض ، او
در یک بار به تقاضا برای کمک سقوط کرد.
"من هیچ چیز در دنیا بسته به جز اسباب بازی اندازه خورجین داریم.
آیا می توانید برخی از مسائل به من قرض بدهید؟ "
"شما اختتامیه جشنواره صنعت چاپ گفت :« کنستانس و گرم فقط به آرامی از ایده
دلسردسازی به ایده کمک. اما آنها آنچه آنها می تواند برای او انجام داد.
آنها توافق کردند که به او قرض بدهید خود را نگه دارید و بزرگ ، کیسه بی ریخت که آنها به نام
تنه جمعی.
و تدی اعلام کرد خود را آماده برای رفتن به انتهای زمین برای او ، و حمل
توشه خود تمام راه را.
Hetty ، به دنبال از پنجره -- او همیشه دودی سیگار پس از صرف صبحانه اش
در پنجره را به نفع بخش های پیشرفته کمتر از پارک Morningside
جامعه -- و تلاش نمی بالا بردن
اعتراض ، دیدم دوشیزه استنلی رفتن به سمت مغازه ها.
"اگر شما باید با آن ، گفت :" Hetty ، "در حال حاضر وقت خود را."
و ورونیکا ان در یک بار با نگه همه رفت ، تلاش نمی عجله indecently
اما برای نگه داشتن هوا وقار او که یک فرد ستم انجام کار درست در
صدای یورتمه رفتن اسب های هوشمند ، به بسته.
تدی پشت باغ دور رفت و کیسه بیش از نرده ها کاهش یافته است.
تمام این هیجان انگیز و سرگرم کننده بود.
عمه بازگشت و قبل از بسته بندی انجام شد و ان ورونیکا راه اندازی شد با
حس مضطرب کیسه و نگه دارید تا از پله ها را بسته بندی شده و ناکافی از شانس پنهان
مزاحمان توسط والانس تخت.
او رفت ، برافروخته و نور دل ، به 'Widgetts بعد از ناهار به ایجاد برخی از
ترتیبات نهایی و پس از آن ، به محض به عنوان عمه خود را بازنشسته به حال دراز کشیدن برای معمول خود را
یک ساعت یک گوارشی ، در زمان خطر ابتلا به
بندگان با سرمایه گذاری به گزارش رسیدگی خود را به اجرا درآمد و کیسه خود را و
نگه دارید و تمام به دروازه باغ ، از چه رو تدی ، در یک حالت نشئه خدمات ، آنها را با مته سوراخ
ایستگاه راه آهن.
سپس او رفت تا پله دیگر ، لباس پوشیدن خود دقت شهر ، در بسیاری از او قرار
دارای صورت کار عملی به دنبال کلاه ، و با موجی از احساسات او دشوار برای کنترل ،
راه می رفت پایین برای گرفتن 3.17 تا قطار.
تدی او را به داخل محفظه طبقه دوم بلیط او فصل موجه در اختیار شما ،
و اعلام کرد او بود "به سادگی پر زرق و برق است." "،" او گفت ، "اگر شما می خواهید چیزی یا
به هر مشکل ، من سیم.
من می خواهم از انتهای زمین است. من می خواهم هر چیزی را انجام دهید Vee.
وحشتناک این به شما فکر می کنید! "" شما در حال آجر افتضاح ، تدی! "او گفت.
"چه کسی خواهد بود برای شما؟"
قطار شروع به حرکت می کند. شما در حال پر زرق و برق! "گفت : تدی ، با او
وحشی مو در باد. "موفق باشید!
موفق باشید! "
او از پنجره دست تکان دادند تا زمانی که خم او را مخفی می کردند.
او خودش به تنهایی در قطار درخواست خودش که او چه باید انجام دهند ، و تلاش
از خودش به فکر می کنم نه از خانه و یا هر پناه قطع هر آنچه از جهان
او را به صورت حل شده بود.
او احساس کوچکتر و بیشتر پرماجرا حتی از او انتظار می رود به احساس کرده بود.
: "اجازه دهید به دیدن من ، او به خودش گفت : در تلاش برای کنترل غرق شدن اندکی از قلب ،
"من می خواهم را به یک اتاق در یک خانه محل سکونت چرا که ارزان تر است....
اما شاید من بهتر است یک اتاق در یک هتل به شب و نگاه دور....
آن را ملزم به همه حق است ، "او گفت. اما قلب او را نگه داشته در حال غرق شدن است.
هتل باید او رفت؟
اگر او به راننده تاکسی گفت : به درایو به هتل ، هر هتل ، چه او انجام می دهند -- و یا می گویند؟
او ممکن است به چیزی dreadfully گران درایو ، و نه در مرتب کردن بر اساس آرام
چیزی که او لازم است.
در نهایت او تصمیم گرفت که او حتی برای هتل باید نگاه دور ، و در عین حال او
"کتاب" توشه خود را در واترلو.
او خطاب به دربان به آن را به دفتر رزرو ، و آن را تنها پس از یک بود
نگرانکننده لحظه و یا به طوری که او متوجه شد باید به او را برای رفتن به
اسرار اتاق.
اما بود که به زودی درست قرار داده ، و او به لندن با تجلیل عجیب و غریب راه می رفت
ذهن ، تجلیل فعال داشتید که از وحشت و تمرد ، اما عمدتا یک معنا بود
انتشار قریب به اتفاق بی نظیر است.
او استنشاق یک نفس عمیق هوا -- لندن هوا.
قسمت 3
او را رد کرد و اولین هتل او گذشت ، او به ندرت می دانستند به همین دلیل ، به طور عمده شاید از
صرفا ترس از ورود به آنها ، و پل واترلو در تفریحانه عبور
سرعت.
این بعد از ظهر بالا بود ، بدون ازدحام بزرگ پا ، مسافر ، و بسیاری از چشم وجود دارد
با سپاسگزاری از اتوبوس و پیاده رو تازه ، حضور او را تر و تمیز ، استراحت او به عنوان گذشت
جوان و راست میشود ، با نور
تعیین درخشان از طریق آرام خود در اختیار داشتن صورت خود.
او به عنوان دختر انگلیسی لباس برای شهر ، لباس بدون یا عشوه یا بود
خشونت : بلوز collarless او اعتراف گردن زیبا ، چشم او روشن و
ثابت ، و موی تیره خود را آزادانه و به لطف بیش از گوش او دست تکان دادند....
در ابتدا بعد از ظهر زیبا ترین از همه هم به او به نظر می رسید ، و شاید
هیجان هیجان او اضافه کردن تندی و تیزی متمایز و اوج به
روز.
رودخانه ، ساختمان های بزرگ خود را در بانک شمال ، وست مینستر ، و سنت پل ،
غنی و فوق العاده با نرم تابش آفتاب در لندن ، نرمترین ، بهترین دانه ،
آفتاب نافذ ترین و قاطعانه دست کم در جهان است.
چرخ دستی های بسیار و وانتها و کابین که ولینگتون خیابان ریخت از متصلا
بر پل رسیده و در چشم او خوب به نظر می رسید.
ترافیک از بارج فراوان slumbered بر روی بارج رودخانه یا
در مجموع راکد و یا خواب در طول پس از کشش داد و بیداد کن و بالا دور ،
urbanely حریص ، seagulls لندن.
او هرگز وجود دارد قبل از اینکه در آن ساعت ، در آن نور و آن را به او به نظر می رسید
اگر او به آن آمد همه برای اولین بار.
و این مکان بزرگ دلپذیر ، این لندن ، در حال حاضر پیدا شده فرزند او بود ، به مبارزه با ، برای رفتن به جایی که
او در خشنود است ، برای غلبه بر و زندگی می کنید : "من خوشحالم" ، با خود گفت ، "من آمد."
او مشخص شده هتلی که که نه عجیب و غریب و نه مجلل در خیابان جانبی کمی به نظر می رسید
باز کردن در خاکی ، ساخته شده ذهن خود را با تلاش ، و ، از بازگشت توسط
پل Hungerford به واترلو ، در زمان کابین
به این پناه را با او دو قطعه چمدان انتخاب شده است.
فقط تردید وجود دارد یک دقیقه قبل از آنها یک اتاق را به او.
بانوی جوان در این اداره گفت : او را پرس و جو ، و ان ورونیکا ، در حالی که او
مبتلا به درخواست تجدید نظر در یک بیمارستان جمع آوری جعبه بر اساس شمارشگر دفتر بود
احساس نامطبوعی که از بررسی
پشت شده توسط نجیب زاده کوچک ، مودار در رهبانیت - کت ، که از درون آمد
دفتر و به سالن در میان تعدادی از باربرها سبز به همان اندازه ناظر به نگاه
او و کیسه های خود.
اما مطالعه رضایت بخش ، و او خودش را در بر داشت در حال حاضر در اتاق شماره 47 ،
صاف کلاه خود و در انتظار برای توشه اش به نظر می رسد.
"کلیه حقوق تا کنون ،" او به خودش گفت :....
قسمت 4
اما در حال حاضر ، او بر روی یک صندلی antimacassared ابریشم قرمز نشست و بررسی
او را نگه دارید و کیسه در آن آپارتمان مرتب ، جای خالی ، و dehumanized ، با آن
کمد خالی و بیابان میز توالت و
دیوارهای pictureless و مبلمان کلیشه ، سفیدی ناگهانی آمد بر
او را به عنوان اینکه او مهم نیست ، و دور شده است رانش را به این غیرشخصی بود
گوشه ، او و دنده اش....
او تصمیم گرفت به بیرون رفتن را به بعد از ظهر در لندن دوباره و چیزی برای خوردن در
فروشگاه هوادهی نان و یا برخی از محل چنین ، و شاید پیدا کردن یک اتاق ارزان قیمت برای خودش.
البته که آنچه او تا به حال به او تا به حال برای پیدا کردن یک اتاق ارزان برای خود و
کار! این اتاق شماره 47 شد بیش از یک نوع
محفظه راه آهن در راه است که.
چگونه کار یکی از؟
او در طول رشتهها و در سراسر میدان Trafalgar گدشت ، و توسط Haymarket به
Piccadilly ، و غیره از طریق مربع با وقار و کوچه کاخی به آکسفورد
خیابان و ذهن او بین یک تقسیم شد
درمان سوداگرانه اشتغال در یک سو ، و نسیم -- نسیم باد صبا --
keenest تقدیر برای لندن ، از سوی دیگر.
بخش شاد آن این است که برای اولین بار در زندگی او بود که تا کنون به عنوان لندن
مربوط می شود ، او قصد ندارم در هر نقطه به طور خاص ، برای اولین بار در زندگی خود
آن را به او به نظر می رسید او به گرفتن لندن شوید.
او سعی فکر می کنم که چگونه مردم کار. او باید درهمین جا برای راه رفتن به برخی از این مکان
و به آنها بگویید که او چه می تواند انجام دهد؟
او در پنجره دفتر حمل و نقل در Cockspur خیابان و در ارتش تردید
و فروشگاه های نیروی دریایی ، اما تصمیم گرفت که شاید با تردید بتوان وجود دارد برخی از خاص و عرفی
ساعت ، و آن را برای او بهتر خواهد بود
برای پیدا کردن این قبل از او تلاش خود را.
و علاوه بر این ، او نه تنها بلافاصله می خواهم تلاش خود را به ساخت.
او را به یک رویای دلپذیر از مواضع و کار سقوط کرد.
پشت هر یک از این جبهه های بی شمار او گذشت باید وجود داشته باشد یک حرفه و یا حرفه.
ایده های او از اشتغال زنان و یک زن مدرن در زندگی مطرح شد بر اساس
تا حد زیادی در شکل Vivie وارن در حرفه خانم وارن.
او حرفه خانم وارن furtively با Hetty Widgett دیده بود از
گالری مرحله جامعه عملکرد یک دوشنبه بعد از ظهر.
بسیاری از آن غیر قابل درک به او ، و یا فهم در راه است که بوده است
بررسی کنجکاوی علاوه بر این ، اما این رقم ویوین ، سخت ، قادر ، موفق ، و
قلدری کردن ، و سفارش در مورد واقعی
تدی در شخص فرانک گاردنر ، متوسل به او.
او خودش را در موقعیت بسیار بسیار Vivie شاهد -- مدیریت چیزی است.
افکار خود از Vivie وارن رفتار عجیب و غریب از منحرف
آقایی میانسال در Piccadilly.
او به طور ناگهانی از بی نهایت در این محله ها از بازی ها برلینگتون ظاهر شد ،
عبور از پیاده رو به سوی او و با چشمان خود را بر او.
او به او به نظر می رسید indistinguishably در مورد سن پدرش است.
او عینک کلاه ابریشمی کمی کج شده ، و یک صبح دور دکمههای کت تنگ ،
شکل موجود و لغزش سفید پایان داد به صحنه و لباس خود را و تایید
تمایز آرام کراوات خود را.
چهره اش کمی سرخ شاید ، و کوچک خود را ، چشم قهوه ای روشن شد.
او در کنار جدول سنگ متوقف شد ، رو به او بود بلکه اگر او در راه خود را به صلیب بود
جاده ، و صحبت کرد به او به طور ناگهانی بیش از شانه اش.
بکدام نقطه دور؟ "او گفت ، بسیار و مجزا در یک صدای جالب wheedling.
ان ورونیکا در احمقانه ، لبخند خود را وابسته به تسکین یا دلجویی ، زل زل نگاه کردن گرسنه او خیره شد ،
از طریق یک لحظه ای از شگفتی و سپس پا را کنار گذاشته و در راه او با رفت
سریع گام است.
اما ذهن او ، ژولیده بود و آینه مانند آن سطح رضایت بود به راحتی نمی
دوباره بازسازی شد. دگرباشان جنسی آقایی قدیمی!
هنر از نادیده گرفتن یکی از دستاوردهای هر دختر خوبی تربیت می باشد ، بنابراین
دقت القا است که در آخر به او حتی قادر به نادیده گرفتن افکار خود را و خود را
دانش است.
ان ورونیکا می تواند در همان زمان خودش بپرسید این نجیب زاده عجیب و غریب قدیمی می تواند
به معنای با صحبت کردن با او ، و می دانم -- می دانم که در شرایط کلی ، حداقل -- آنچه که
accosting مدلول.
در مورد او ، او روز به روز به و از کالج Tredgold رفته بود ، او تا به حال دیده می شود
و بسیاری از جنبه های اتفاقی از آن طرف زندگی است که درباره آن دختران دیده می شود
انتظار می رود که می دانم هیچ چیز ، جنبه های بودند که
فوق العاده مربوط به موقعیت و چشم انداز خود را بر جهان ، و در عین حال
طبق قرارداد ineffably از راه دور.
برای همه که او از سرمایه گذاری استثنایی فکری بود ، او تا به حال هرگز رتبهدهی نشده است
این چیزها را با چشم unaverted در نظر گرفته شده است.
او آنها را مشاهده بود از گوشهء چشم ، و بدون تبادل نظر با هر کس دیگری در
جهان در مورد آنها.
او در راه خود رفت و در حال حاضر دیگر خواب و سپاسگزار است ، اما آشفته و
ناخواسته ناظر در پشت ماسک خود را از قناعت بی سر و صدا.
که حس لذت از آزاد ، جنبش unembarrassed بود رفته است.
همانطور که او نزدیک شدن به انتهای شیب در Piccadilly او را دیدم یک زن نزدیک او
از جهت مخالف -- یک زن قد بلند که در نگاه اول به نظر می رسید در مجموع
زیبا و خوب است.
او همراه با اطمینان از تکان و لرزش بال برخی از کشتی بلند شد.
پس از آن به او جلب کرد رنگ نزدیکتر نشان داد بر چهره اش ، و هدف خشن پشت
بیان آرام را از لقاء باز او ، و نوعی از عدم واقعیت را در شکوه و جلال او
خیانت خود را برای که ان ورونیکا
نمی توانست به خاطر کلمه حق -- یک کلمه ، به نیمی از درک ، که lurked و در خود مخفی می کردند
ذهن ، کلمه "زرق و برق دار و بد است."
پشت این زن و یک کمی به طرف او راه می رفت ، یک مرد smartly لباس می شود ، با
میل و ارزیابی در چشم او.
چیزی اصرار داشت که این دو به طرز مرموزی مرتبط بودند -- که زن می دانست
مرد وجود دارد.
این یک یادآوری دوم بود که در برابر ادعای خود را آزاد و با قدرتی نامحدود وجود دارد
یک مورد ساخته شده ، که بعد از همه این بود که درست است که یک دختر را تنها در رفتن نیست
جهان بلامنازع است ، و نه همیشه رفته است
آزادانه به تنهایی در جهان ، که شر پیاده روی در خارج از کشور و خطرات ، و توهین خرده بیشتر
تحریک کننده تر از خطرات ، در خفا انجام دادن.
در خیابان های آرام و مربع به سمت خیابان آکسفورد بود که آن را برای اولین بار آمد
به سرش disagreeably که او خودش را به دنبال داشت.
مشاهدات وی نشان داد که انسان راه رفتن بر روی طرف مقابل از راه و به دنبال به سمت او.
"زحمت آن همه!" او قسم می خورد. "زحمت" و تصمیم گرفت که این بود ،
و نمی خواهد نگاه دوباره به سمت چپ یا راست.
فراتر از ورونیکا ان سیرک رفت و به یک فروشگاه شرکت بریتانیایی چای جدول به گرفتن برخی از
چای. و او هنوز منتظر بود برای چای خود را به
آمد او را دیدم این مرد را دوباره.
در هر دو صورت آن را بازیابی ناگوار دنباله بود ، و یا او را از Mayfair دنبال کرده بود.
هیچ درآوریم وجود دارد نیات خود را در این زمان.
او آمد مغازه برای او آشکارا ، و در زمان موقعیت در
طرف دیگر در مقابل یک آینه است که در آن او توانست به او توجه صبورانه.
در زیر بی علاقگی بی سر و صدا صورت ان ورونیکا بود جنجال و هیاهو جوش.
خشمگینانه عصبانی بود.
او با یک بخش آرام به سمت پنجره و ترافیک خیابان آکسفورد gazed ،
و در قلب او ، او مشغول لگد زدن به این مرد به مرگ بود.
او را به دنبال HAD!
آنچه او به دنبال حال او را؟ او باید به دنبال او تمام راه از
فراتر از Grosvenor میدان.
او یک مرد قد بلند و عادلانه ، با چشم مایل به آبی که به جای باد کرده بودند ، و بلند
دست سفید که او ساخته شده یک صفحه نمایش است.
او کلاه ابریشمی خود را برداشته بود ، و در حال حاضر به دنبال در ان ورونیکا بیش دست نخورده شنبه
فنجان چای ، او شنبه gloating بر او ، تلاش برای گرفتن چشم او.
یک بار ، هنگامی که او فکر او انجام داده بود او لبخند زد ، لبخند ingratiating است.
او ، بعد از فواصل آرام نقل مکان کرد ، با یک حرکت سریع کمی ، و همیشه و دوباره
سبیل کوچک او را نوازش و سرفه سرفه خود آگاه است.
"است که او باید در همین جهان با من است!" ان ورونیکا ، کاهش می یابد به خواندن ، گفت :
لیستی از چیزهای خوب شرکت چای انگلیس جدول برای مشتریان خود قیمت گذاری شده بود.
بهشت می داند چه مفاهیم تیره و زرق و برق دار از عشق و شور و میل در
جمجمه که بور ، چه عاشقانه - مولود رویاهای فتنه و ماجراجویی! اما آنها
بسنده ، هنگامی که در حال حاضر ان ورونیکا رفت
خارج دوباره به خیابان تاریک ، الهام بخش flitting ، پیگیری یک دنده ،
ساده لوحانه ، طاقت فرسا ، خارج از نزاکت است. او تا به حال هیچ ایده آنچه او باید انجام دهید.
اگر او به یک پلیس صحبت کرد او نمی دانست چه می امدن.
شاید او می توانست این مرد را به اتهام و ظاهر می شود در یک دادگاه پلیس روز بعد.
او با خودش عصبانی شد.
او خواهد بود نه در این تجاوز مداوم ، sneaking رانده است.
او را او را نادیده گرفت. مطمئنا او می تواند او را نادیده گرفت.
او قطع ، و نگاه در یک پنجره فروشگاه گل.
او به تصویب رسید ، و آمد loitering به عقب و در کنار او ایستاده بود ، در سکوت به او
مواجه خواهند شد.
بعد از ظهر در حال حاضر به گرگ و میش گذشته بود. مغازه روشنایی تا به غول پیکر
فانوس های رنگ ، لامپ های خیابان درخشان به وجود بودند ، و او تا به حال از دست رفته
راه خود را.
او احساس خود را از جهت از دست داده بود ، و در میان خیابان های نا آشنا بود.
او در ادامه از خیابان به خیابان ، و تمام جلال لندن ترک بود.
علیه شوم ، تهدید ، هیولا رفتارهای غیر انسانی از شهرستان بی حد و حصر ،
بود چیزی در حال حاضر اما این عالی کشور ، زشت حقیقت پیگیری وجود دارد -- تعقیب
مرد ناخواسته ، مداوم است.
برای بار دوم از ان ورونیکا می خواست به جهان قسم می خورم.
در لحظاتی که او عطفی بر این مرد و صحبت کردن به او فکر وجود دارد.
اما چیزی در چهره اش وجود دارد در یک بار احمق و شکست ناپذیر است که گفت : او را
به مجبور خود را بر او ، که او به سخنرانی عزت نفس با او بزرگ
نقطه به دست آورد.
در گرگ و میش او را به فرد یک نفر می تواند مقابله با شرم و متوقف شده بود ، او بود
تبدیل به چیزی بیش از این به طور کلی ، چیزی است که crawled شده و مخفیانه به سمت او و
اجازه دهید او به تنهایی نیست....
سپس ، هنگامی که تنش بود طاقت فرسا ، و او در آستانه شد
صحبت کردن با برخی از گاه به گاه رهگذر و خواستار کمک ، پیروان خود را از بین رفت.
برای یک زمان او به ندرت می تواند او رفته باور.
او بود. شب از او بلعیده بود ، اما او
کار بر روی او انجام شد.
او عصبی خود را از دست داده بود ، و هیچ آزادی در لندن برای او آن شب وجود دارد.
او خوشحال بود که در جریان hurrying homeward کارگران که در حال حاضر عضویت
welling از هزار محل اشتغال ، و به تقلید محور خود ،
سرگرم عجله.
او یک کلاه bobbing سفید و کت خاکستری تا او Euston رسید
گوشه جاده از جاده دادگاه تاتنهام ، وجود دارد ، به نام در یک اتوبوس و گریه می کند
او از یک هادی ، یک حدس از راه او.
و او صرفا تحت تاثیر قرار نمی رانده - - او احساس رانده.
او ترس از مردم که او را دنبال او ، ترس از تاریکی ، درگاه های باز او
گذشت ، و ترس از blazes از نور او ترس به تنهایی ، و او می دانست
آنچه در آن نیست که او می ترسید.
گذشته هفت بود زمانی که وی به هتل او.
او پس از آن فکر که او متزلزل بود و مرد چشم آبی بر امده برای همیشه لطفا برای
اما آن شب ، او متوجه شد او را به رویاهای خود را دنبال.
او را stalked ، او در او خیره شد ، او را craved ، او اریب slinking و وابسته به تسکین یا دلجویی
و در عین حال خستگی ناپذیر به سوی او ، تا زمانی که در تاریخ و زمان آخرین او را از خفقان آور بیدار
نزدیکی کابوس این رویکرد خود را ، و ذخیره کردن
بیدار در ترس و وحشت با گوش دادن به صداهای unaccustomed هتل.
او بسیار نزدیک آن شب آمد به حل و فصل است که او را به خانه اش بعدی بازگشت
صبح به خیر.
اما صبح شجاعت به ارمغان آورد دوباره ، و آن intimations برای اولین بار از وحشت از بین رفت
به طور کامل از ذهن خود.
قسمت 5 او پدرش تلگراف فرستاده بود.
رشتهها شرق دفتر دقت کنید به این ترتیب :
همه به خوبی با من ----- ------- ------ ---------- ----
و کاملا ایمن ورونیکا --------------------------------------
و پس از آن او جداجدا سفارش داده شده پس از کتلت dined بود ، و پس از آن مجموعه خود به نوشتن
پاسخ به پیشنهاد آقای منینگ از ازدواج.
اما او آن را بسیار مشکل پیدا کرده بود.
"عزیزم MR. منینگ ، "او آغاز شده بود. تا کنون قایقرانی ساده ، و آن شده است
حال به نظر می رسید نسبتا آشکار برای رفتن بر روی : "من آن را بسیار دشوار است برای پاسخ به نامه خود را."
اما پس از آن ، نه ایده و نه از عبارات آمده بودند و او به فکر افتاده بود
حوادث روز.
و او است که او را صبح روز بعد را صرف پاسخ دادن آگهی در تصمیم گرفته بود
مقالات که در نوشتن اتاق زیاد بود ؛ و به همین ترتیب ، پس از مطالعه نیم ساعت
تعداد پشت طرح در طراحی اتاق ، او به رختخواب رفته بود.
او صبح روز بعد ، زمانی که وی به پاسخ دادن به این تبلیغات آمد ، که بود
سخت تر از او قرار بود.
در وهله اول بسیاری از تبلیغات مناسب وجود دارد نه به عنوان او بود
انتظار می رود.
او توسط کاغذ ، دندانه دار کردن با احساس عمومی شباهتی به Vivie نشسته
وارن ، و نگاه از طریق پست صبح و استاندارد و تلگراف ، و پس از آن
ورق سکه نیم پنی است.
پست صبح برای سرخانه و سرخانه مهد کودک گرسنه بود ، اما برگزار شد از هیچ
امید دیگر ؛ دیلی تلگراف که آن روز صبح مشتاق تنها برای دست دامن به نظر می رسید.
او به نوشتن و میز رفت و برخی از یادداشتها را بر روی یک ورقه کاغذ یادداشت ساخته شده ، و
سپس به یاد که او هیچ آدرس هنوز که نامه را می توان ارسال شده است.
او تصمیم به ترک این ماده تا فردا و اختصاص صبح به حل و فصل
با آقای منینگ. در هزینه کاملا تعدادی از پاره
پیش نویس او در حال تکامل موفق :
"عزیزم MR. منینگ ، -- پیدا کردن آن بسیار دشوار است برای پاسخ به نامه خود را.
من امیدوارم که شما نمی خواهد ذهن اگر من می گویم اولین است که من فکر می کنم آن را نشانی از یک افتخار فوق العاده ای را به من
که شما باید از هر یک مثل خودم فکر می کنم تا به شدت و به طور جدی ، و
در مرحله دوم ، که ای کاش آن را به حال نشده نوشته شده است. "
او این حکم را برای برخی از زمان قبل از رفتن بر روی بررسی است.
"من تعجب می کنم ،" او گفت ، "چرا یکی از او می نویسد : جملات شبیه به آن؟
باید برای رفتن ، او تصمیم گرفت ، "من بیش از حد بسیاری از نوشته ام در حال حاضر است."
او در ادامه ، با یک تلاش ناامید می شود آسان و محاوره ای :
"ببینید ، ما و نه دوستان خوب ، من فکر کردم ، و در حال حاضر شاید از آن خواهد شد
برای ما مشکل به عقب بر گردیم به جای پای دوستانه قدیمی.
اما اگر که احتمالا می تواند انجام شود من می خواهم آن را که باید انجام شود.
ببینید ، این واقعیت ساده در مورد این است که من فکر می کنم من خیلی جوان و نادان برای
ازدواج.
شده فکر این چیزها را به تازگی و به نظر من این است که ازدواج
برای یک دختر تنها supremest چیز در زندگی است.
این فقط یک در میان تعدادی از چیزهای مهم نمی باشد ، برای او آن است که
مهم چیز ، و تا زمانی که او می داند که به مراتب بیشتر از من از حقایق از زندگی می دانند ، چگونه
او آن را به عهده بگیرد؟
پس لطفا اگر شما خواهد شد ، فراموش کرد که شما آن نامه را نوشت ، و این پاسخ را ببخشد.
من می خواهم شما به من فکر می کنم فقط به عنوان اگر من یک مرد بود ، و کاملا خارج از ازدواج
در دسترس نباشد.
گفت : "من امیدوارم که شما قادر خواهید بود برای انجام این کار ، چون من ارزش مردان دوستان.
من باید بسیار متاسفم اگر من می توانم شما را برای یک دوست ندارد.
من فکر می کنم که هیچ دوست دختر بهتر از یک انسان و نه بزرگتر از وجود دارد
خودش.
"شاید در این زمان شما باید از قدم که من در ترک گرفته شنیده ام
صفحه نخست. به احتمال بسیار زیاد شما مخالف به شدت
آنچه که من انجام داده اند -- من تعجب می کنم؟
شما ممکن است ، شاید فکر می کنم من آن را انجام داده اند فقط در مناسب از گستاخی کودکانه به خاطر من
پدر من در زمانی که من می خواستم برای رفتن به یک توپ که او را تایید نمی قفل شده است.
اما واقعا آن را بسیار بیش از آن است.
در پارک Morningside من احساس می کنم به عنوان اینکه من در حال رشد کردن بود در حال حاضر برای متوقف کردن ، هر چند
من از نور زندگی بسته ، و همان طور که در گیاه شناسی می گویند ، etiolated.
من درست مانند مرتب سازی بر اساس ساختگی که چیزهایی گفته بود -- که است که می گویند ، به عنوان
رشته ها کشیده شده است. من می خواهم به یک فرد توسط خودم ، و به
جلو و رشته خود من.
من تا به حال نه مشکل و سختی ها می خواهم که نسبت به مراقبت از توسط دیگران گرفته شده.
من می خواهم خودم باشم. من تعجب می کنم که اگر یک مرد را کاملا درک کنند که
احساس پرشور؟
این کاملا یک احساس پرشور است. بنابراین من در حال حاضر دیگر دختر شما می دانستید
در Morningside پارک.
من یک فرد جوان به دنبال اشتغال و آزادی و توسعه خود ، فقط به عنوان در
کاملا بحث اول ما از همه به من گفت که من می خواستم به.
"من امیدوارم که شما ببینید که چگونه همه چیز ، می شود و نه جرم با من یا frightfully
شوکه و پریشان با آنچه که من انجام داده اند. "بسیار صادقانه شماست ،
"استنلی ورونیکا ANN."
قسمت 6 بعد از ظهر او جستجوی خود را برای را از سر گرفت
آپارتمان ها. حس مکیف از تازگی داده بود
محل به خلق کسب و کار مانند.
او به طرف شمال از رشتهها زیرفشار و آمد در برخی از محله های عجیب و غریب و تیره رنگ است.
او هرگز تصور نمی شد نیمی از شیطانی آن را به عنوان او را در نگاه
شروع این تحقیقات است.
او خودش را دوباره در حضور برخی از عناصر در زندگی توضیح می دهند که او تا به حال
آموزش داده شده است فکر می کنم ، که او شاید منزجر کننده به طور غریزی به
فکر می کنم ، چیزی که ، به رغم jarred
تمام مقاومت خود را ، ذهنی با تمام preconceptions خود را تمیز و شجاع
دختر پیاده روی از Morningside پارک به عنوان یکی راه می رود از یک سلول را به یک آزاد و
جهان بزرگ.
یک یا دو landladies او را با هوا موجب آگاهانه خودداری کرد که او سخت در بر داشت
را توضیح دهد. "ما به خانم ها اجازه نمی دهد ، آنها گفتند.
او ، از طریق جاده Theobald زیرفشار ، بصورت مورب به سمت منطقه مورد Titchfield خیابان.
آپارتمان های چنین به عنوان او را دیدم شدند یا scandalously کثیف و یا unaccountably عزیز ،
یا هر دو.
و بعضی ها با حکاکی است که او را به عنوان بیشتر مبتذل زده و آراسته شد
نامطلوب تر از هر چیز او تا کنون در زندگی خود دیده بود.
ان ورونیکا عاشق چیزهای زیبا ، و زیبایی خوشگلی undraped نه دست کم به
در میان آنها ، اما این تصاویر که اصرار دارند اما درشت بر گرد شدگی
بدن زنان است.
پنجره های این اتاق را با پارچه ، فرش طبقه خود را پنهان شدند
جسته گریخته ، زیور آلات چین در mantels خود را از یک طبقه به جز.
پس از شروع اول چند تن از زنان که به آپارتمان به ما اجازه می گفت که او
برای آنها انجام نشده است ، و در اثر او را رد کرد.
این نیز رخ داد او را به عنوان فرد.
در مورد بسیاری از این خانه ها یک لکه دار مرموز به عنوان چیزی ضعیف آویزان و
به طور معمول و dustily شر ؛ زنانی که مذاکره اتاق را از طریق یک نگاه
شیوه ای دوستانه به عنوان اینکه یک ماسک بود ، با چشم های سخت ، مبارز.
سپس یک عجوزه قدیمی ، کوته بینانه و دست لرزان ، به نام ان ورونیکا "dearie ،
ساخته شده و برخی از اظهار ، ، مبهم و عامیانه که روح به جای کلمات
نفوذ به درک او.
برای مدتی او را در آپارتمان بیشتر نگاه ، و راه می رفت از طریق لاغر و
بد تمیز خیابان ها ، از طریق چرک تحت کنار زندگی ، درمانده و آشفته ،
شرمنده از خیره سری قبلی خود است.
او چیزی از احساس Hindoo باید تجربه است که به شده است
محیط اطراف و یا تماس با چیز هایی است که نیاید کاست خود را.
او مردم در خیابانها به تصویب رساند و آنها را با تسریع در نظر گرفته
دلهره ، یک یا دو بار آمد دختران در فاحشه وار جامه پر زرق و برق لباس ، رفتن به سمت
خیابان نایب السلطنه از خارج این مکان است.
اما به او رخ می دهد که آنها حداقل یک راه کسب درآمد زندگی پیدا کرده بود ، و
که برتری اقتصادی زیادی را به خودش است.
این برای او رخ می دهد که صرفه جویی برای برخی از حوادث آموزش و پرورش و شخصیت آنها
روح مانند خود او داشتند. برای یک زمان ان ورونیکا رفت و در راه او
اندازه گیری کیفیت از خیابان های کثیف.
در گذشته ، راه کمی به شمال Euston جاده ، ابر اخلاقی به نظر می رسید
آسانسور ، جو اخلاقی برای تغییر ، پرده تمیز ظاهر شده در ویندوز ، پاک
doorsteps قبل از درهای مختلف
پژوهش در کارت های منظمی قرار می گیرد ، از تحمل کلمه
-------------------------- آپارتمان ------
در پنجره های روشن روشن است. در گذشته در یک خیابان در نزدیکی جاده Hampstead
او بر یک اتاق بود که با کیفیت استثنایی فضا و نظم ضربه ، و قد بلند
زن با چهره مهربانی را به آن نشان می دهد.
: : "شما یک دانش آموز ، شاید؟" گفت : زن قد بلند.
"در کالج زنان Tredgold ان ، گفت :" ورونیکا.
او احساس آن را از توضیحات اگر او دولت او خانه اش را ترک کرده بودند را نجات و
به دنبال جهت استخدام.
اتاق با سبز ، کاغذ بزرگ الگو که در بدترین حالت بازیچه قرار دادن بود papered شد
تیره رنگ ، و بازوی صندلی و کرسی از صندلی های دیگر پوشیده شده بود.
روشنایی غیر معمول از بزرگ و الگو
چیت گلدار ، که همچنین تامین پنجره پرده.
یک میز گرد با پوشش معمول "پرده نقش دار" پوشش وجود دارد ، اما با
ساده پارچه سبز که passably با دیوار کاغذ رفت.
در زنگ تفریح در کنار شومینه بودند و برخی از قفسه باز است.
فرش ، گلیم پشمی آرام و بیش از حد پوشیده نیست ، و بستر در گوشه بود
توسط لحاف سفید پوشانده شده است.
نه متن و نه زباله بر در و دیوار وجود دارد ، اما تنها یک نسخه تکان دهنده از
جشن Belshazzar ، گراور سازی با فولاد در اوایل نحوه ویکتوریا بود که برخی از
سیاهان رضایت بخش.
و آن زن که نشان داد این اتاق بود قد بلند با چشم درک و
شیوه ای آرام از بنده به خوبی آموزش دیده.
ان ورونیکا توشه خود را در کابین را از هتل به ارمغان آورد و او نوک هتل پورتر
شش پنسی و اضافه پرداخت eighteenpence راننده تاکسی ، برخی از آثار او را بستهای
و اموال ، و به همین ترتیب ساخته شده اتاق
کمی راحت است ، و پس از آن در به هیچ وجه نشسته بازو ناراحت کننده صندلی قبل از
آتش است. او برای شام از چای چیده شده بود ،
تخم مرغ آب پز ، و برخی از هلو کنسرو.
او این سوال کلی از منابع با زن مهمانخانه دار مفید مورد بحث بود.
و در حال حاضر ، گفت : "ان ورونیکا نقشه برداری آپارتمان خود را با احساس بی سابقه ای از
مالکیت ، "گام بعدی چیست؟"
او شب را در نوشتن صرف -- آن را کمی مشکل بود -- به پدرش و --
آسان تر -- به Widgetts بود. او تا حد زیادی با انجام این کار دلگرم بود.
ضرورت دفاع از خود و با فرض یک تن اعتماد به نفس و مطمئن
زیادی به dispell حس بودن در معرض و غیرقابل دفاع در جهان بزرگ تیره رنگ است که
در امکانات شوم زیاد بود.
او خطاب به نامه او ، بر روی آنها برای مدتی مدیتیت ، و سپس در زمان آنها را از و
ارسال شده در آنها.
پس از آن او می خواست به نامه خود به پدرش در سفارش به آن را بخوانید
دوباره ، و اگر آن را با برداشت خود را از آن شمارش ، آن را دوباره و نوشتن.
او سخنرانی خود به - فردا می دانم.
او پس از آن با هیجان ترور بود که همچنین ، به نحوی منعکس شده است ، در برخی از
ضعف راه از راه دور ، خوشدل. "عزیز بابا قدیمی ،" او گفت : "او را
سر و صدا ترس.
خوب ، آن را تا به حال برای یک موقعی اتفاق می افتد.... به نحوی.
من تعجب می کنم که آنچه که او می گویم؟ "
>
فصل ششم EXPOSTULATIONS
قسمت 1
صبح روز بعد باز با آرامش ، و ان ورونیکا شنبه در اتاق خود او ، او بسیار خود را
اتاق ، و مصرف تخم مرغ و مارمالاد ، و خواندن تبلیغات در روزنامه
تلگراف.
سپس شروع expostulations ، preluded توسط تلگراف و عمه او را به ریاست.
تلگراف به یاد ان ورونیکا که او تا به حال هیچ جایی برای مصاحبه به جز او تخت
اتاق نشسته ، و او به دنبال زن مهمانخانه دار او و عجله برای استفاده از مذاکره
زمین کف اطاق نشیمن ، که بسیار خوشبختانه خالی بود.
او توضیح داد : او منتظر مصاحبه مهم ، و خواسته است که او را
بازدید کننده باید بموقع شوید. نشان داده شده است
عمه او وارد حدود نیم گذشته ده ، در سیاه و سفید و با منقوط غیر منتظره ای به ضخامت
حجاب.
او این کار را با هوا از دریدن نقاب خیانتکار مطرح شده و نمایش داده شده
اشک سرخ صورت می شود. او برای یک لحظه سکوت.
"عزیزم" او گفت ، زمانی که او می تواند نفس خود را دریافت کنید ، "شما باید خانه برمی گردند در یک بار."
ان ورونیکا بسته شد درب را کاملا ملایم و هنوز ایستاده بود.
"این تقریبا پدر شما کشته....
پس از گوئن! "" من با ارسال تلگراف است. "
"او مراقبت بسیار برای شما. او برای شما اهمیت می دهند. "
"من با ارسال تلگراف گفت من همه حق بود."
"کلیه حقوق! و من هر چیزی از مرتب کردن بر اساس رویای هرگز
قرار بود در تاریخ است. من تا به حال هیچ نظری ندارم! "
او نشستم ناگهان انداخت و مچ دست او را limply بر اساس جدول.
"اوه ، ورونیکا!" او گفت ، "به ترک خانه خود را!"
او شده است گریند بود.
او گریند در حال حاضر است. ان ورونیکا غلبه بر این مقدار شد
احساسات. "چرا شما انجام دهد؟" عمه او خواست.
"چرا می تواند شما را در ما اعتماد کردن نیست؟"
"آیا؟" ان ورونیکا گفت. "آنچه که شما انجام داده اند."
"اما من چه کرده ام؟" "فرار کردن با معشوق!
رفتن در این راه.
هیچ ایده ای نداشتیم. ما چنین غرور و افتخار را در شما تا به حال ، امیدواریم که از جمله در
شما خواهد شد. من تا به حال هیچ ایده شما شادترین
دختر.
همه چیز من می توانم انجام دهید! پدر شما نشسته ، تمام شب.
تا سرانجام او را متقاعد به رفتن به رختخواب. او می خواست به پالتو خود قرار داده و می آیند
بعد از اینکه شما و برای شما نگاه -- در لندن.
ما مطمئن ساخته شده آن را درست مثل گوئن بود. فقط گوئن سمت چپ نامه ای بر روی بالشتک.
شما حتی انجام این کار Vee ، نه حتی این که ".
"من با ارسال تلگراف ، عمه ، گفت :" ان ورونیکا.
"مانند یک خنجر بزنند. شما حتی قرار دادن دوازده کلمه است. "
"به من گفت من همه حق بود."
گوئن گفت که او خوشحال بود. پیش از آن آمد پدر شما حتی نمی
می دانم که تو رفته شدند.
او فقط گرفتن صلیب در مورد بودن خود را در اواخر برای شام -- که می دانید راه خود را -- هنگامی که آن را
آمدند.
او آن را باز کرد -- درست دور دست ، و پس از آن زمانی که او را دیدم که آنچه در آن بود که وی در جدول آمار و
ارسال قاشق سوپ او پرواز و پاشیدن بر روی رومیزی.
خدای من! 'او گفت :" من پس از آنها بروید و کشتن او.
من پس از آنها و کشتن او را برای لحظه ای با خودم فکر کردم آن تلگراف بود
از گوئن. "
"اما آنچه پدر تصور کنید؟" "البته او تصور کرد!
هر یک! چه اتفاق افتاده است ، پیتر؟ "
از او پرسیدم.
او ایستاده بود تا با تلگراف مچاله شده در دست او است.
او با استفاده از افتضاح ترین کلمه! سپس او گفت ، "ان ورونیکا رفته
پیوستن به خواهرش! '
'رفته!' من گفتم.
'رفته!' او گفت. 'خوانده شده است که ،' و تلگراف را به من انداخت ،
به طوری که آن را به ظرف سوپ خوری رفت.
او قسم می خورد که من سعی کردم آن را با ملاقه خارج ، و به من گفت آنچه در آن است.
سپس او نشستم دوباره در یک صندلی و گفت که افرادی که نوشت : رمان باید باشد
صحافی کردن.
آن را تا آنجا که من می تواند برای جلوگیری از او پرواز از خانه خارج وجود دارد و در آن زمان و
که بعد از شما می آیند. از آنجایی که من یک دختر بود هرگز به من دیده خود را
پدر تا نقل مکان کرد.
'اوه! Vee کمی! 'او ، فریاد" Vee کمی! 'و صورت خود را بین دست های خود را قرار داده و نشست
هنوز هم برای یک مدت طولانی قبل از او شروع شد دوباره. "
ان ورونیکا ایستاده در حالی که عمه او صحبت کرد و باقی مانده بود.
"آیا منظور شما ، عمه ، او پرسید :« که پدرم فکر من رفته بود -- با برخی از
مرد؟
"چه چیز دیگری می تواند به او فکر می کنم؟ آیا هر DREAM یکی به شما خواهد بود تا دیوانه
برای رفتن به تنهایی "" بعد از -- پس از آنچه شب اتفاق افتاده بود
قبل از؟ "
"اوه ، به همین دلیل جمع آوری نمرات قدیمی؟ اگر شما می تواند او را امروز صبح ، فقیر بود
چهره به عنوان سفید را به عنوان ورق و تمام برش با تراشیدن!
او برای آینده اولین قطار بسیار و به دنبال شما بود ، اما من به گفت :
او ، منتظر نامه و وجود دارد ، مطمئن شوید به اندازه کافی ، مال شما بود.
او به سختی می تواند باز کردن پاکت ، او لرزید.
سپس او در نامه ای به من انداخت. برو و خانه اش را واکشی ، او گفت : 'نمی باشد.
آنچه ما فکر!
این فقط یک شوخی عملی... او خواهد شد. و با آن ، او به شهر می رفت ،
استرن و خاموش ، ترک بیکن خود را در بشقاب او -- یک تکه بزرگ از بیکن به سختی
لمس می باشد.
از دیروز در چای -- صبحانه نیست ، او هیچ شام ، به سختی یک لقمه سوپ بود.
متوقف شد. خاله و خواهرزاده یکدیگر در نظر گرفته
در سکوت است.
دوشیزه استنلی گفت : "شما باید آمد به خانه او را در یک بار".
ان ورونیکا را در انگشتان دست او را در نوعی شراب قرمز رنگ جدول پارچه نگاه است.
عمه تا تصویر در مجموع بیش از حد واضح از پدرش به عنوان احضار شده بود
مرد استادانه ، از خود راضی ، قاطعانه ، احساساتی ، پر سر و صدا ، بی مقصد.
چرا بر روی زمین به او نمی ترک او در راه خود او رشد؟
غرور او از فکر اینکه لخت بازگشت افزایش یافت.
او گفت : "من فکر نمی کنم من می توانم که".
او نگاه به بالا و کمی نفس نفس زنان گفت : "من متأسفم ، عمه ، اما من نمی
فکر می کنم من می توانم. "
قسمت 2 سپس آن را expostulations واقعا
آغاز شد. برای اولین بار از گذشته ، به این مناسبت او
خاله برای حدود دو ساعت expostulated.
"اما عزیز من ،" او آغاز شد ، "این غیر ممکن است!
آن را کاملا خارج از سوال است. شما به سادگی می توانید. "
و به آن ، از طریق meanderings گسترده ای لفظی ، او چسبیده است.
این به او رسید تنها به آرامی که ان ورونیکا ایستاده بود به وضوح او را.
چگونه به شما زندگی می کنند؟ "او به دادگاه تجدید نظر.
"فکر می کنم از چیزی است که مردم خواهند گفت :" این خودداری شد.
"فکر می کنم از آنچه بانوی Palsworthy خواهند گفت! فکر می کنم از آنچه "-- و SO --" خواهند گفت!
چه هستند که ما به مردم بگویم؟
"علاوه بر این ، آنچه من به پدر خود را بگویید؟"
در ابتدا آن را در تمام روشن شده بود به ان ورونیکا که او را به رد
بازگشت به خانه ، او تا به حال به حال برخی از رویای کاپیتولاسیون است که باید او را ترک
بزرگ و تعریف آزادی ، بلکه به عنوان او
عمه با قرار دادن این جنبه و آن پرواز خود را به او ، او به عنوان illogically سرگردان و
متناقض از یک رسیدگی فوری به دیگری ، او به عنوان مخلوط
اطمینان و جنبه ها و احساسات ،
واضح تر و شفاف تر شد به دختر است که می تواند کم یا بدون تغییر در
موقعیت چیزها اگر او بازگشت. "و آنچه که آقای منینگ فکر می کنم؟" گفت : او
عمه.
من اهمیتی نمی دهند چه هیچ کس فکر می کند ، گفت : "ان ورونیکا.
من نمی توانم تصور آنچه بر شما آمده است ، گفت : "عمه.
"من نمی توانم تصور آنچه شما می خواهید.
شما دختر احمق! "ان ورونیکا صورت گرفت که در سکوت.
در پشت ذهن خود ، کم نور و در عین حال نگرانکننده است ، ادراک بود که او
خودش بود نمی دانم آنچه که او می خواست.
و در عین حال او می دانستند آن را عادلانه بود به او دختر احمقانه است.
"آیا برای آقای منینگ شما نمی مراقبت؟ گفت :" عمه.
"من نمی بینیم و آنچه که او با من از آمدن به لندن انجام دهید؟"
"او -- او پرستش زمین در آج. شما آن را سزاوار نیست ، اما او می کند.
و یا حداقل او روز قبل از دیروز است.
و در اینجا به شما هستند! "عمه افتتاح شد تمام انگشتان او
دست در یک ژست لفظی دستکشهایش ریخته است.
جنون -- "به نظر من این همه جنون به نظر می رسد! فقط به خاطر پدر شما -- wouldn't شما اجازه
نافرمانی او را! "
قسمت 3 بعد از ظهر کار از عتاب
توسط آقای استنلی در فرد گرفته شد.
ایدههای پدرش را از عتاب کمی خشن و به عنف بودند ، و بیش از
جدول نوعی شراب قرمز ، رنگ پارچه و تحت لوستر گاز ، با کلاه و چتر خود را
بین آنها مثل گرز در پارلمان ،
او و دختر ساختگی به نزاع خشونت آمیز خود را.
او به بی سر و صدا وقار در نظر گرفته شده بود ، اما او در خشم سوختن از بود
آغاز ، و با این فرض ، که به تنهایی بیش از گوشت بود آغاز شد و خون می تواند
ایستادن ، که قیام شد و او آمدن به خانه submissively.
در تمایل خود به قاطعانه و انتقام خود را برای distresses شب خود را بر او
سرعت بی رحمانه شد ، بی رحمانه تر از او تا کنون شناخته شده بود او را قبل از.
"زمان خوبی از اضطراب شما به من داده ، بانوی جوان ،" او گفت ، او وارد
اتاق. "من امیدوارم که شما هستید راضی است."
خشم خود را همواره او را بترساند -- -- او وحشت زده بود و در او حل و فصل به پنهان
وحشت او را او انجام عزت ملکه شبیه به آنچه او حتی در آن زمان احساس می شد
زمین مهمل.
او گفت که او امیدوار است او به حال او البته او تا به حال احساس موظف به پریشانی نیست
، و او گفت نه احمق.
او به حفظ سمت خود اعلام کرد که او را به غیر ممکن قرار داده بود سعی
موقعیت ، و او را با فریاد می کشیدند "مزخرف پاسخ
مزخرف!
هر گونه پدر در جای من انجام داده اند آنچه من انجام داد. "
سپس او در ادامه گفت : "خب ، شما در حال ماجراجویی کوچک خود را ، و من امیدوارم که در حال حاضر
شما به حال به اندازه کافی از آن است.
بنابراین تا از پله ها بروید و کارها خود را با یکدیگر در حالی که من نگاه برای درشکه دو چرخه. "
که تنها پاسخ ممکن به نظر می رسید ، "من آینده نیست."
"آینده نه خانه!"
"نه!" و در وجود او حل و فصل می شود
شخص ، ان ورونیکا شروع به گریه با ترور در خودش است.
ظاهرا او همیشه محکوم بود به گریه هنگامی که او را به پدرش صحبت کرد.
اما او همیشه مجبور بود او را می گویند و انجام چنین چیزهایی به طور غیر منتظره قطعی است.
او می ترسید او ممکن است اشک خود را به عنوان نشانه ای از ضعف است.
بنابراین ، او گفت : "من به خانه خواهد آمد. من ترجیح می دهم! گرسنگی "
برای یک لحظه گفتگو آویزان بر آن اعلامیه است.
سپس آقای استنلی ، قرار دادن دست خود را بر روی جدول در نحوه و نه از وکیل مدافع
از یک وکیل ، و در مورد او balefully از طریق عینک خود را با کاملا
خصومت undisguised ، پرسید : "و ممکن است من
تصور به پرس و جو ، پس از آن ، چیزی که شما به منظور انجام -- چگونه می توانم به شما پیشنهاد برای زندگی "؟
ان ورونیکا sobbed : "من باید زندگی می کنند ، است. "شما باید نگران آن نیست!
من باید تدبیر زندگی می کنند. "
"اما من مضطرب AM ،" آقای استنلی گفت : "من اضطراب.
آیا شما فکر می کنم که هیچ چیز برای من به دخترم در حال اجرا در مورد لندن به دنبال
شغل عجیب و غریب و رسوا خودش؟ "
"Sha'n't دریافت شغل عجیب و غریب" ان ورونیکا گفت ، پاک کردن چشم او.
و از آن نقطه که در ادامه به داد و بیداد کردن کاملا embittering.
آقای استنلی استفاده از قدرت خود ، و فرمان ان ورونیکا به خانه برمی گردند ، به
که ، البته ، او گفت که او نخواهد ، و سپس به او هشدار داده است خود را به او سرپیچی ،
هشدار داد او را بسیار قاطعانه ، و پس از آن فرمان را دوباره.
او سپس گفت که اگر او را او را در این دوره اطاعت نیست که او باید «تیره هرگز خود را
درها دوباره "، و ، در واقع ، frightfully سوء استفاده است.
این تهدید ، وحشت زده ان ورونیکا آنقدر که از او اعلام کرد با sobs و غیظ و غضب
که او هرگز به خانه خواهد آمد دوباره ، و برای یک زمان هر دو در یک بار صحبت کرد و خیلی
شدید بود.
او را پرسید که آیا او درک آنچه او گفت ، و در ادامه می گویند هنوز هم
دقیق تر که او باید یک پنی پول خود را لمس هرگز تا او به خانه آمد
دوباره -- یکی نمی پنی.
ان ورونیکا گفت او اهمیتی نمی دهند. سپس ناگهان آقای استنلی تغییر کلید خود.
"کودک فقیر" او گفت : "آیا شما حماقت بی نهایت از این مجموعه مقالات را ببینید؟
فکر می کنم!
فکر می کنم از عشق و محبت شما را رها!
فکر می کنم از خاله خود را ، مادر دوم به شما. فکر می کنم اگر مادر خود زنده بود! "
او متوقف شد ، عمیقا نقل مکان کرد.
"اگر مادر خود من زنده بود ،" sobbed ان ورونیکا ، "او را درک کنید."
بحث شد و بی نتیجه تر و طاقت فرسا است.
ان ورونیکا خودش بی کفایت ، undignified ، و نفرت انگیز ، برگزاری
به شدت به خصومت سخت شدن به پدرش ، نزاع با او ، کشمکش
با او ، فکر repartees -- تقریبا به عنوان اگر او را به برادر بود.
وحشتناک بود ، اما چیزی که می تواند او انجام دهم؟
او به معنای به زندگی خود او ، و او را با تحقیر و توهین به معنای ، به
جلوگیری از او.
هر چیز دیگری بود که گفت که او در حال حاضر تنها به عنوان یک جنبه یا انحراف در نظر گرفته
از آن است.
در نگاهی به گذشته او را به فکر می کنم که چگونه همه چیز را به تکه رفته بود ، شگفت زده در مورد در بود
ابتدا او را کاملا آماده شده بود به خانه بروم دوباره بر شرایط.
در حالی که در انتظار آمدن او را او حال و آینده روابط خود را با او گفته بود
با آنچه به او دوره سلامتی و هوشیاری بیشتر رضایت بخش و کامل به نظر می رسید بود.
او به جلو به توضیح نگاه کرده بود.
در عوض این طوفان ، این فریاد می زدند ، این فرآیند ترمیم کلاژن ، این سردرگمی از تهدیدات آمده بود و
بی ربط تجدید نظر است.
نه تنها بود که پدرش گفته بود همه نوع متناقض و غیر منطقی
چیزها ، اما که از سوی برخی از عفونت دور از فهم خودش جواب بود
مشابها.
او فرض بود که ترک کردن او را به خانه نقطه در مسئله بود ، که همه چیز تبدیل شده
در آن ، و تنها جایگزین اطاعت بود ، و او تا به حال با آن کاهش یافته
فرض تا شورش یک اصل مقدس به نظر می رسید.
علاوه بر این ، به atrociously و طور اجتنابناپذیری ، او اجازه داد از آن به نظر می رسد تا کنون و مجددا در
gleams وحشتناک است که او مظنون به برخی از مردی که در پرونده وجود داشت....
برخی از انسان!
و به این نتیجه آن همه رقم از پدرش در راهرو بود به او ، دادن
آخرین شانس ، کلاه خود را در یک دست ، چتر خود را در دیگر ، متزلزل در او
تأکید بر نقطه او.
او : "شما را در درک ، و سپس ،" گفت : "شما را در درک؟"
"من درک می کنم ، گفت : ان ورونیکا ، اشک تر و برافروخته با اشتیاق متقابل است ، اما
ایستاده تا او را با برابری است که شگفت زده حتی خودش را ، "من درک می کنم."
او کنترل گریه.
"یک پنی -- پنی -- و تیره هرگز درهای خود را دوباره
قسمت 4
روز بعد عمه او دوباره آمد و expostulated ، و تنها گفت که این بود
"چیزی که بی سابقه از" برای یک دختر به ترک خانه خود را به عنوان ان ورونیکا به حال انجام شده ، هنگامی که او را
پدر وارد شدند ، و در زن مهمانخانه دار دلپذیر رو نشان داده شد.
پدرش را در یک خط جدید تعیین کرده بود.
او را کلاه و چتر او ، دست خود را بر روی باسن خود را از استراحت است ، و به ان در نظر گرفته
ورونیکا بصورتی پایدار و محکم. "در حال حاضر ،" او گفت ، بی سر و صدا ، "آن زمان ما
متوقف مزخرف است. "
ان ورونیکا به آن پاسخ ، زمانی که او در ادامه ، با آرام هنوز هم کشنده تر : "من
اینجا هستم برای رد و بدل کردن کلمات با شما است. اجازه دهید ما که بیشتر از این فریب دادن است.
شما به خانه برمی گردند. "
"من فکر می کردم من توضیح داد : --" من فکر نمی کنم شما می توانید از من شنیده ، گفت : "
پدرش ، "من به شما گفته به خانه برمی گردند." "من فکر کردم توضیح دادم --"
"خانه برمی گردند!"
ان ورونیکا ، شانه او. "بسیار خوب ، گفت :" پدر او است.
او گفت : "من فکر می کنم این کسب و کار به پایان می رسد ،" ، عطف به خواهر او.
"این برای ما به التماس کردن هیچ نیست.
او باید یاد بگیرند عقل -- به عنوان خدا را خوشنود "، اما ، پیتر عزیز من" دوشیزه استنلی گفت.
"نه ، گفت :« برادرش ، قطعی ، "آن را برای پدر و مادر نیست به متقاعد کردن
کودک است. "
دوشیزه استنلی افزایش یافت و در نظر گرفته ان ورونیکا fixedly.
دختر با دست او را از پشت او ایستاده بود ، دلخور ، مصمم ، و هوشمند ،
رشته موهای سیاه او را بیش از یک چشم و به دنبال بیش از معمولا ظریف
برجسته شده است ، و بیش از هر زمان مانند کودک لجوج است.
"او نمی داند." او می کند. "
"من نمی توانم تصور پرواز از شما در برابر همه چیز را مثل این که چه چیزی باعث ، گفت :" دوشیزه
استنلی به خواهر زاده خود را. "چه خوب صحبت کردن است؟" گفت : او
برادر.
"او باید راه خود را بروید. کودکان یک مرد امروزه خود را ندارد.
که حقیقت ماجرا این است. ذهن خود را علیه او تبدیل شده....
رمان های بی ارزش و اراذل مهلک است.
ما حتی نمی تواند از آنها محافظت کند از خویشتن است. "
یک خلیج (فارس) بسیار زیاد به نظر می رسید که بین پدر و دختر باز به او گفت : این کلمات است.
"من نمی بینیم ،" gasped ان ورونیکا ، "چرا پدر و مادر و کودکان... نباید
دوست شوم. "" دوستان "گفت که پدرش.
"هنگامی که ما شما را از طریق نافرمانی به شیطان!
، مالی ، او باید راه خود را بروید. من سعی کردم به استفاده از قدرت من است.
و او به من سرپیچی.
چه بیشتر وجود دارد به توان گفت؟ او از من سرپیچی! "
این فوق العاده بود.
ان ورونیکا ناگهان احساس اثر فوق العاده ای ترحم او را داده اند
هر چیزی قادر به فریم و ایجاد برخی از درخواست تجدید نظر شده اند ، برخی گفته که
باید این شکاف ته که پل
بین او و پدرش باز شود ، و او می تواند هیچ چیز هر چه که می گویند که
در حداقل صادقانه و جذاب بود. "پدر ، او گریه ،" من برای زندگی! "
او را اشتباه گرفته.
"آن ،" او گفت ، ظالمانه ، با دست خود را بر درب ، دسته ، "باید امر خود را ،
مگر اینکه شما انتخاب می کنید در Morningside پارک زندگی می کنند. "
دوشیزه استنلی تبدیل به او.
"Vee ،" او گفت ، "خانه برمی گردند. قبل از آن خیلی دیر است. "
"، مولی ،" آقای استنلی گفت : در درب.
"Vee!" دوشیزه استنلی گفت : "می شنوید آنچه پدر شما می گوید!"
دوشیزه استنلی تلاش با احساسات.
او یک جنبش کنجکاو نسبت به خواهرزاده او ساخته شده ، سپس به طور ناگهانی ، convulsively ، او
dabbed چیزی ناصاف بر روی میز و تبدیل به دنبال برادرش.
ورونیکا ان را برای یک لحظه در شگفتی در این جسم سبز تیره خیره که
درگیر شده آن را به عنوان قرار گرفت. این کیف بود.
او یک گام به جلو برداشته است.
"خاله" او گفت ، "من can't --" سپس او گرفتار وحشی در درخواست تجدید نظر او عمه
چشم آبی ، متوقف و درب را بر آنها کلیک.
یک مکث وجود دارد ، و پس از آن درب جلو ناودان....
ان ورونیکا متوجه شدم که او به تنهایی با جهان بود.
و در این زمان عزیمت به حال اثر فوق العاده ای از قطعیت است.
او به مقاومت در برابر ضربه وحشت محض ، پس از آنها به اجرا و دادن شوید.
"خدایان ،" او گفت ، در گذشته ، "من انجام داده ام آن را این بار!"
"خب!" او در زمان شسته و رفته کیف پول مراکش ، باز
آن ، و بررسی محتویات.
شامل سه فرمانروایان ، شش و fourpence ، دو تمبر پستی ، یک کلید کوچک ،
و عمه بلیط نیمی بازگشت به Morningside پارک.
قسمت 5 بعد از مصاحبه ان ورونیکا در نظر گرفته
خودش را به طور رسمی از خانه را کاهش دهد. اگر هیچ چیز دیگری مسجل است که ،
کیف پول بود.
با این وجود آمد باقی مانده از expostulations وجود دارد.
Roddy برادر او ، که در خط موتور ، به عتاب کردن آن می آمدند ؛ خواهرش آلیس
نوشت.
و آقای منینگ نامیده می شود. خواهرش آلیس را توسعه داده اند به نظر می رسید
حس مذهبی دور وجود دارد در یورکشایر ، و تجدید نظر ساخته شده است که تا به حال هیچ معنی برای
ذهن ان ورونیکا.
او ترغیب ورونیکا ان تبدیل شدن به یکی از «آن دسته از روشنفکران unsexed ، نه
مرد و نه زن. "ورونیکا ان مدیتیت بیش از آن عبارت است.
"به او را ،" ان ورونیکا گفت : در صدا ، اصطلاحی انگلیسی است.
ضعیف قدیمی آلیس Roddy برادرش به او آمد و خواستار
چای ، و خواسته خود را به دولت مورد.
"بیت ضخیم روی پیر مرد است ، نه؟" Roddy ، که بلوف ایجاد شده بود گفت :
سبک سر راست در مغازه موتور. "ذهن سیگار کشیدن من؟ گفت :" Roddy.
"من نمی بینم کاملا بازی خود را ، Vee ، اما گمان می کنم شما یک بازی را در
جایی. "بسیاری رامی ما هستند! گفت :" Roddy.
"آلیس -- آلیس خل رفته ، و بیش از همه بچه ها.
گوئن -- من تو را دیدم گوئن روز دیگر ، و رنگ ، ضخیم تر از همیشه است.
جیم است تا به گردن در Mahatmas و حکمت و اندیشه و پوسیدگی عالی --
می نویسد نامه های بدتر از آلیس. و هم اکنون شما در مسیر جنگ هستیم.
من معتقدم که من تنها عضو دارای عقل سلیم از سمت چپ خانواده.
GV را به عنوان دیوانه به عنوان هر یک از شما ، به رغم همه احترام خود ؛ کمی از او
راست در هر نقطه ، یک کمی نیست. "
"راست" "کمی از آن نیست!
او پس از هشت درصد بوده است. از زمان آغاز است.
هشت درصد است.
او یک ماشین موزنی از این روزها ، بیا اگر از من می پرسید.
او در نزدیکی آن یک بار یا دو بار در حال حاضر است. که من اعصاب خود را به ژنده پوش.
گمان می کنم همه ما انسان ها واقعا ، اما چه قیمت مقدس نهاد
خانواده! ما به عنوان یک بسته نرم افزاری!
EH؟...
من با شما ، Vee نیمی از اختلاف نظر ، واقعا تنها چیزی است ، من نمی بینم
قصد دارید به آن نیروی کشش برقی. خانه ممکن است یک نوع از قفس ، اما هنوز هم --
اتمام حجت به خانه.
به شما حق می دهد به آویزان به پیر مرد تا او رکود -- در عمل.
با نشاط زندگی سخت را برای دختر ، گرفتن یک زندگی.
امر من است. "
او پرسید : سوالات و نظرات خود را برای یک زمان گوش.
او گفت : "من می خواهم این شوخی کردن حق کردن چاک اگر من به شما ، Vee".
"من پنج سال از شما مسن تر ، و هیچ پایانی عاقلانه تری را پیشنهاد ، که مرد.
آنچه دارید بیش از حد مخاطره آمیز است. اتمام حجت چیزی که سر در گم سخت به انجام.
این همه بسیار خوش تیپ با شروع از را آن گونه که مایلید تغییر دهید ، اما آن را بیش از حد سخت سر در گم است.
این نظر من است ، اگر از من می پرسید. چیزی که یک دختر می تواند انجام دهد که نمی باشد.
عرق به استخوان.
GV مربع ، و به خانه قبل از شما.
که توصیه من است. اگر شما فروتن و پای مصرف نمی کنند در حال حاضر شما ممکن است
زندگی برای کرایه بدتر بعد.
من نمی توانم به شما یک سنت کمک. زندگی به اندازه کافی سخت این روزها برای
مرد محافظت نشده. چه رسد به یک دختر.
شما را به جهان است ، و داد و ستد تنها راه ممکن برای یک دختر که نمی باشد.
عرق است که برای دریافت نگه دارید از یک مرد و آن را انجام دهد او را برای او است.
این هیچ خوب پرواز در آن ، Vee ، من آن را ترتیب.
این مشیت الهی است. به چه کارهایی هستند که منظور از
جهان است.
مانند آپاندیسیت. از آن است که زیبا نیست ، اما ما هستیم ساخته شده است.
(ROT) بدون شک ، اما ما می توانیم آن را تغییر نخواهد.
شما به منزل و زندگی در GV ، و برخی از انسان های دیگر را به محض زندگی می کنند
امکان پذیر است. این احساسات نیست ، بلکه آن را حس اسب است.
این زن که Diddery -- بدون لعنتی خوب.
پس از همه ، قدیمی P. -- پراویدنس ، منظور من -- آن را مرتب به طوری که مردان را نگه دارید ،
یا کمتر است. او جهان را در آن دسته از خطوط ساخته شده است.
شما را به آنچه که شما می توانید دریافت کنید. "
این پنجمین و بالاترین عنصر از Roddy برادرش بود.
او به تنوع در این موضوع را برای بخشی بهتر از یک ساعت ایفا کرده است.
"رفتن به خانه ،" ، در فراق گفت : "شما به خانه.
این بسیار خوب است و که همه ، Vee ، این آزادی ، بلکه آن است که به کار است.
جهان آماده است برای دختران شروع خود به خود نیست که این واقعیت ساده
پرونده.
نوزادان و زنان باید برای نگه داشتن نگه از کسی و یا تحت -- به هر حال ، برای آینده
چند نسل. شما به منزل و منتظر یک قرن ، Vee ، و
سپس دوباره امتحان کنید.
سپس شما ممکن است کمی شانس داشته باشد. حالا شما یک شبح -- اگر نه
شما بازی منصفانه بازی ها. "
قسمت 6 : قابل توجه بود به ان ورونیکا چگونه
به طور کامل آقای منینگ ، در گویش کاملا متفاوت ، indorsed برادرش
دیدگاه Roddy از چیزهایی.
او آمد همراه ، او گفت ، فقط به تماس ، با بزرگ ، عذر خواهی با صدای بلند ، به radiantly نوع و
خوب است. دوشیزه استنلی ، آن آشکار بود ، به حال داده شده
او ان آدرس ورونیکا.
زن مهمانخانه دار مهربانی روبرو برای گرفتن نام خود را شکست خورده بود ، و گفت که او قد بلند بود ،
آقایی خوش تیپ با یک سبیل بزرگ سیاه و سفید.
ان ورونیکا ، با آه در هزینه از مهمان نوازی ، مذاکره شتابزده برای
چای اضافی و برای یک آتش سوزی در آپارتمان زمین طبقه ، و preened خودش
دقت برای مصاحبه.
در آپارتمان کوچک ، زیر لوستر گاز ، اینچ او و خم شدن او بودند
مطمئنا بسیار موثر است.
او در نور بد نگاه یک بار نظامی و احساساتی و درس خوان ، مانند یکی از
گارد Ouida تجدید نظر توسط آقای هالدین و لندن مدرسه اقتصاد و
که در مدرسه سلتی به پایان رسید.
او گفت : "نابخشودنی من تماس بگیرید ، دوشیزه استنلی ، و ، تکان دادن دست در
عجیب و غریب ، بالا ، شیوه ای مد روز "اما شما می دانید گفت : ما ممکن است دوستان."
او گفت : "این بسیار ناراحت کننده را برای شما به اینجا ،" ، که نشان دهنده حضور زرد
مه اول سال بدون "اما عمه خود را به من گفت چیزی از آنچه بود
اتفاق افتاده است.
درست مثل پراید پر زرق و برق خود را برای انجام این کار است.
کاملا!
او در بازو ، صندلی نشسته و چای در زمان و مصرف چند تن از کیک های فوق العاده که
او برای فرستاده بود و به او صحبت کرد و ابراز خود ، به دنبال بسیار صادقانه
در او را با چشم خود عمیق تنظیم ، و
دقت اجتناب از هر گونه خرده بر سبیل خود را در حالی که.
ان ورونیکا firelit توسط او چای - سینی با شنبه ، کاملا ناخودآگاه ، هوا از
میزبان کارشناس.
اما چگونه آن همه برای پایان دادن به "آقای منینگ گفت.
«پدر شما ، البته ،" او گفت ، "باید به این واقعیت پی پر زرق و برق شما!
او را درک نمی کنند.
من او را دیده می شود ، و او کمی doesn'ta درک است.
من قبل از آن نامه را درک نمی کند. این باعث می شود من می خواهم تنها همه چیز را به من
می تواند برای شما.
شما هم مثل برخی از شاهزاده خانم های پر زرق و برق در تبعید در این آپارتمان بسیار ناراحت کننده چرک هستید! "
"، گفت :" من می ترسم من هیچ چیز به جز شاهزاده خانم زمانی که می آید به درآمد حقوق و دستمزد
ان ورونیکا.
"اما صادقانه بگویم ، منظورم این است برای مبارزه با این طریق اگر من احتمالا می تواند."
"من خدا!" گفت : منینگ ، در یک مرحله ، به کنار. "درآمد حقوق و دستمزد!"
"شما مانند یک شاهزاده خانم در تبعید!" او تکرار ، overruling او را.
"شما را به این محیط کثیف می آیند -- شما نباید به ذهن من تماس آنها را کثیف --
آن را می سازد و آنها را به نظر می رسد به آنها مهم نیست....
من فکر نمی کنم آنها انجام ماده.
من فکر نمی کنم هر محیط اطراف می تواند سایه بر شما بزنند. "
ان ورونیکا احساس خجالت اندک است. "آیا شما چای بیشتر ، آقای
منینگ؟ "او پرسید.
"شما می دانید -- ، گفت :" آقای منینگ ، سپردن فنجان خود را بدون پاسخ دادن به او
سوال ، "هنگامی که می شنوم شما صحبت از درآمد زندگی ، آن را به عنوان اگر من از شنیده
ملکالموت رفتن در بورس اوراق بهادار -- یا کبوترها مسیح فروش....
ببخش جسارت من. من می توانم به این فکر کمک کنند. "
ان ورونیکا گفت : "اتمام حجت تصویر بسیار خوب است".
"من می دانستم که شما نمی خواهد ذهن." "اما آیا آن را با حقایق متناظر
مورد؟
شما می دانید ، آقای منینگ ، همه این نوع از چیزی که خیلی خوب احساسات ، اما
آن را با واقعیت های متناظر؟ آیا زنان واقعا چنین چیزهایی فرشته و مردان
بنابراین جوانمرد؟
شما مردان ، من می دانم ، به معنای ما را کوئینز و الهه ، اما در عمل --
خوب ، نگاه کنید ، برای مثال ، در جریان دختران یکی از ملاقات رفتن به از صبح کار می کنند ،
گرد شانه ، ارزان ، و underfed!
آنها کوئینز نیست ، و هیچ کس آنها را درمان به عنوان کوئینز.
و نگاه کنید ، دوباره ، در زنان یکی از پیدا مسافرخانه اجازه....
من برای اتاق دنبال شد هفته گذشته است.
آن را بر روی اعصاب من -- زنان دیدم. بدتر از هر مردی.
همه جا رفتم و در درب من پشت آن تیره رنگ را در بر داشت دیگر بسیار ناراحت کننده rapped
زن -- یکی دیگر از ملکه کاهش یافته است ، گمان می کنم -- dingier نسبت به گذشته ، کثیف ، شما می دانید ، در
دانه شد.
دست فقیر آنها! "" من می دانم ، گفت : "آقای منینگ ، با به طور کامل
احساسات مناسب.
"و همسران و مادران معمولی فکر می کنم ، با اضطراب خود را ، خود را
محدودیت ها ، swarms خود را از کودکان! "آقای منینگ نمایش داده زجر.
او سپردار این چیزها از او با کفل قطعه چهارم خود را از کیک.
او گفت : "من می دانم که نظم اجتماعی ما به اندازه کافی وحشتناک است ،" ، "و فداکاری که
بهترین و زیباترین در زندگی است.
من از آن دفاع نیست. "" و علاوه بر این ، هنگامی که آن را به این ایده می آید
کویینز ، "ورونیکا ان در ادامه ،" بیست و یک و نیم میلیون زنان را به
بیست میلیون مرد.
فرض کنید جای صحیح ما حرم. با این حال ، که بیش از یک میلیون زیارتگاه برگ
کوتاه ، زنان بیوه که دوباره ازدواج حساب نیست.
و پسران بیشتر از دختران می میرند ، به طوری که عدم تناسب واقعی در میان بزرگسالان است حتی
بیشتر است. "" من می دانم ، گفت : "آقای منینگ ،" من می دانم که این
وحشتناک آمار.
من می دانم مرتب کردن بر اساس there'sa از حق در بی صبری خود را در کندی پیشرفت است.
اما یک چیز من درک نمی کنم به من بگویید -- یک چیز را به من بگویید : چگونه می توان از آن به شما کمک کند
پایین آمدن را به نبرد و در منجلاب فرو بردن؟
این چیزی که من نگرانی است. "" اوه ، من سعی میکنم به آن کمک کند ، گفت : "ان
ورونیکا.
"من تنها در برابر موقعیت خود را از آنچه یک زن باید استدلال ، و تلاش برای بدست آوردن
آن را در ذهن خود من روشن است.
من در این آپارتمانی و به دنبال کار هستم چرا که -- خوب ، چه چیز دیگری می توانم انجام دهید ، زمانی که من
پدر عملا قفل؟ "" من می دانم ، آقای منینگ گفت : "من می دانم.
آیا فکر می کنم که من نمی توانم همدردی و درک نیست.
هنوز که هنوز است ، در اینجا ما در این شهر دودی رنگ ، تیره و تار است.
خدایان یه! چه بیابان!
هر یک تلاش برای بدست آوردن بهتر از هر یک ، هر یک بدون در نظر گرفتن هر یک --
یکی از آن روزها که هر یک برآمدگی بر علیه شما -- هر یک ریختن دود زغال سنگ
به هوا و سردرگمی بدتر
سر در گم ، موتور omnibuses clattering و بو ، اسب را در تاتنهام
دیوان جاده پیرزن در گوشه سرفه dreadfully -- همه مناظر دردناک
شهر بزرگ ، و در اینجا شما را به آن می آیند را به شانس شما.
خیلی شجاع ، خانم استنلی ، بیش از حد شجاع در دسترس نباشد! "
ان ورونیکا مدیتیت.
او دو روز پس از اشتغال به دنبال در حال حاضر به حال بود.
"من تعجب می کنم که اگر چنین است."
"آن نمی باشد ، گفت :" آقای منینگ ، که شجاعت یک زن من ذهن -- من عاشق و او را تحسین
شجاعت.
چه چیزی می تواند پر زرق و برق بیشتری از یک دختر زیبا پیش روی بزرگ ، با شکوه
ببر؟ Una و شیر دوباره ، و همه که!
اما این که مرتب سازی بر اساس چیزی که عشق نیست ، این فقط بیابان بزرگ ، زشت ، بی پایان
خودخواه ، عرق کردن ، رقابت مبتذل! "" را که می خواهید به من نگه دارید از؟ "
"دقیقا!" آقای منینگ گفت.
در نوعی از نزدیک زیبا باغ -- پوشیدن لباس های دوست داشتنی و چیدن
گل زیبا؟ "،" آه! اگر کسی می تواند! "
"در حالی که آن دختر دیگر با خستگی راه رفتن به کسب و کار و کسانی که زنان دیگر اجازه مسافرخانه.
و در حقیقت حتی این که سحر و جادو باغ نزدیک خود را حل را در یک ویلا در Morningside
پارک و پدر من که بیشتر و بیشتر متقاطع و از خود راضی در وعده های غذایی -- و
احساس ناامنی و بیفایده است. "
آقای منینگ واگذار خود را در جام ، و meaningly را در ان ورونیکا نگاه.
"،" او گفت ، "شما من را درمان نمی کنند منصفانه ، دوشیزه استنلی.
باغ و نزدیک من خواهد بود چیزی بهتر از آن است. "
>
فصل هفتم آرمان و واقعیت
قسمت 1 و در حال حاضر برای چند هفته ان ورونیکا بود
آزمون ارزش بازار خود را در جهان.
او در مورد مستقر در لندن نوامبر غفلت رفت که بسیار تاریک و مه آلود تبدیل شده بود
و چرب و منع در واقع ، و تلاش برای پیدا کردن که متواضع اما مستقل
اشتغال او به rashly فرض کرده بود.
او رفت ، قصد و به دنبال خود برخوردار شده ، تر و تمیز و خوب ، اختفای او
احساسات هر چه که بود ، به عنوان واقعیت و موقعیت او باز قبل از
او را.
کم کم به او تخت نشسته اتاق بود مثل یک لانه خرگوش و غیره ، و او از آن را به این رفت
قریب به اتفاق ، جهان اسب کهر ، با آن خانه های خاکستری دود ، خیابان خودنمایی میکند خود را از مغازه ها ، خود را
خیابان ها تاریک خانه ، خود را نارنجی روشن
پنجره ها ، زیر آسمان مس کسل کننده و یا گل آلود خاکستری یا سیاه و سفید ، در حد یک حیوان می رود
به دنبال غذا.
او به عقب نشینی می آیند و نوشتن نامه ، به دقت برنامه ریزی شده و نوشته شده نامه ، و یا
خواندن برخی کتاب او از Mudie's ذهن بود -- او نیم ، گینه سرمایه گذاری بود
با Mudie's -- یا بیش از آتش او نشستن و فکر می کنم.
به آرامی و با اکراه او به این درک رسیدم که Vivie وارن آنچه که به نام
"ایده آل".
هیچ دختری و هیچ موقعیت و وجود دارد.
هیچ کار است که ارائه شد در تمام کیفیت او به حال مبهم برای مسلم فرض شده است
خودش.
با صلاحیت مانند او دارای دو کانال اصلی اشتغال باز گذاردن ،
و نه او را جذب ، نه واقعا به نظر می رسید به ارائه فرار قطعی از
که انقیاد انسان در برابر آن ،
در فرد از پدرش ، او به شورش است.
یک خیابان اصلی بود برای او برای تبدیل شدن به نوعی به حقوق همسر و لوازم جانبی یا مادر ،
به حاکم یا خانم دستیار ، یا یک نوع بسیار بالا
زنحاکم - پرستار.
دیگر به کسب و کار -- را به یک عکاس پذیرایی اتاق ، به عنوان مثال ،
یا یک مشتری و یا کلاه فروشگاه می باشد.
اولین مجموعه از مشاغل به نظر می رسید به او می شود در مجموع بیش از حد داخلی و
محدود و برای دومی او dreadfully توسط او بود معلول می خواهند از
تجربه می کنند.
و همچنین او آنها را دوست ندارد.
او مانند مغازه ها ، او چهره زنان دیگر دوست نیست ، او فکر
مردان smirking در رهبانیت - کتهای که تحت سلطه این موسسات بیشتر غیر قابل تحمل
افراد او تا به حال به چهره است.
او را به نام یکی از بسیار و مجزا "عزیزم!"
دو پست منشیگری در واقع به خود را که در آن ارائه دهد ، حداقل ، به نظر می رسد
هیچ محرومیت خاصی از حس زنانگی و یکی از زیر یک عضو افراطی پارلمان بود ،
و از سوی دیگر تحت هارلی خیابان دکتر ،
و هر دو مردان پیشنهادی خدمات خود را با مدنیت بیشترین کاهش یافته و
تحسین و ترور.
کنجکاو در یک مصاحبه در یکی از هتل های بزرگ با میانسال ، سفید پودر نیز وجود دارد
زن ، همه با جواهرات پوشیده شده و reeking از عطر ، که می خواستند یک همراه و همدم است.
او فکر نمی ورونیکا ان به عنوان همراه او انجام دهید.
و تقریبا همه این چیزها ترس بد پرداخت.
انجام بیش از دستمزد امرار معاش لخت و خواستند همه وقت خود را و
انرژی است.
او از زنان روزنامه نگاران ، زنان نویسنده ، و غیره شنیده بود ، اما او حتی نمی
مراجعه کننده به حضور سردبیران او خواست برای دیدن ، و به هیچ وجه اطمینان حاصل کنید که
اگر او تا به حال شده است او می تواند هر کاری انجام داده اند آنها ممکن است به او داده شده است.
یک روز او را از جستجوی خود را desisted رفت و به طور غیر منتظره به کالج Tredgold.
به جای او بود پر نشده است ، او به سادگی به عنوان غایب ذکر شده بود ، و او
روز آرامش حاصل از شکافت قابل تحسین بر لاک پشت.
او تا علاقه مند ، و این چنین تسکین اضطراب trudging از او بود
جستجو برای کار ، که او در کل به مدت یک هفته رفت که اگر او هنوز زنده بود
صفحه نخست.
سپس باز منشیگری سوم رخ داده است و تجدید امیدوار را دوباره موقعیت به عنوان
منشی -- که با برخی از وظایف سبکتر از یک پرستار ترکیب شد --
علیل آقایی به معنای زندگی در
Twickenham ، و بر اساس یک تحقیق ادبی بزرگ درگیر تا ثابت کنند که جن وپری "
ملکه "در واقع رساله بر شیمی مولکولی در عجیب و غریب نوشته شده و
picturesquely رفتار رمزنگاری است.
قسمت 2
در حال حاضر ، در حالی که ان ورونیکا مصرف این soundings در دریا صنعتی و
اندازه گیری خود در برابر جهان است ، او همچنین ساخت گسترده بود
اکتشافات در میان ایده ها و نگرش
تعدادی از انسان ها که به نظر می رسید که تا حد زیادی با جهان آن را به عنوان نگران
باید باشد.
او برای اولین بار توسط خانم خز سفید کشیده شده بود ، و سپس توسط او منافع طبیعی خود ، به
قشر کنجکاو مردم که با رویاهای از پیشرفت جهان مشغول ساختم ، از بزرگ و
تغییرات اساسی عصر جدید است که
به جای تمام استرس ها و اختلالات از زندگی معاصر است.
دوشیزه قاقم آموخته پرواز او و آدرس خود را از Widgetts.
او وارد حدود نه ساعت بعد شب در حالت از شور و شوق لرزش است.
او به دنبال زن مهمانخانه دار راه نیم تا پله ، و به نام تا ان ورونیکا ، "ممکن است
می آیند تا؟
برای من! شما می دانید -- Nettie قاقم "!
او ظاهر شد قبل از ان ورونیکا می تواند به وضوح به یاد می آورند که Nettie قاقم ممکن است.
نور وحشی در چشم او وجود دارد ، و مو راست او نشان دادن و
suffragetting بر برخی از مفاهیم مستقل خود را.
انگشتان او سرشار از طریق دستکش او بودند ، تا اگر در یک بار به لمس
با ان ورونیکا.
"شما باشکوه هستیم!" دوشیزه خز سفید در تن خلسه گفت : برگزاری یک دست در هر یک از
... او و مشابه تا به صورت ان ورونیکا.
"شکوهمند!
شما تا آرام ، عزیز ، و بنابراین مصمم است ، تا بی سر و صدا!
"این دختران مثل شما که به آنها چیزی است که ما نشان می دهد ، خانم خز سفید گفت :" دختران
ارواح که شکسته شده اند! "
ان ورونیکا sunned خودش کمی در این گرما.
من تماشای شما در Morningside پارک ، عزیز ، گفت : "خانم قاقم.
"من به تماشای همه زنان است.
من فکر کردم شاید شما اهمیتی نمی دهند ، که شما هم مثل بسیاری از آنها بودند.
در حال حاضر آن را درست مثل این است شما رشد کرده بود به طور ناگهانی. "
او متوقف شد ، و سپس پیشنهاد : "من تعجب می کنم که من باید عشق -- اگر هر چیزی بود من گفت"
او برای پاسخ آن ورونیکا صبر نیست. او به نظر می رسید فرض کنیم که آن را قطعا باید
چیزی او گفته بود.
"همه آنها در گرفتن ،" او گفت. مانند آتش سوزی به اسپرد است.
این چنین هم بزرگ است! چنین زمان با شکوه!
هرگز چنین زمان به عنوان وجود دارد!
همه چیز تا این حد نزدیک به ثمر به نظر می رسد ، بنابراین در آینده و رهبری در!
شورش زنان! آنها بهار همه جا.
به من بگو همه که یک خواهر زن خود را به دیگری اتفاق افتاده است. "
او سرد ورونیکا ان کمی که عبارت آخر ، و در عین حال خاصیت مغناطیسی از او
کمک هزینه تحصیلی و شور و شوق بسیار قوی بود و آن را دلپذیر می شود ساخته شده از
زنی که قهرمان داستان پس از عتاب بسیار و بسیاری از شک و تردید مخفی.
اما او گوش نمی طولانی او می خواست به صحبت.
او دولا با هم با گوشه ای از hearthrug تحت قفسه نشسته که
پشتیبانی جمجمه خوک ، و نگاه را به آتش و بالاتر در صورت ان ورونیکا ، و
اجازه دهید خودش را برود.
: "اجازه دهید لامپ قرار داده ما از ، او گفت :" به شعله های آتش تا کنون خیلی بهتر برای
صحبت کردن ، "و ان ورونیکا موافقت کرد. "شما می آیند خارج به زندگی راست -- روبرو
آن همه است. "
ورونیکا ان را با چانه خود را در دست او نشسته ، قرمز روشن و گفت : کمی و دوشیزه قاقم
discoursed.
همانطور که او صحبت کردیم ، رانش و اهمیت آنچه او گفت : شکل خود را به آرامی
به دلهره ان ورونیکا.
خود را در داستان از جهان بزرگ ، خاکستری ، و کسل کننده ارائه -- بی رحمانه ،
خرافاتی ، اشتباه ، و غلط سر جهان ، که صدمه زدن به مردم و افراد محدود
unaccountably.
در زمان از راه دور و کشورهای تمایلات شیطانی خود را ، خود را در ابراز کرده بود
فرم ستمگران ، قتل عام ، جنگ ، و چه چیزی نیست ، اما فقط در حال حاضر در انگلستان
آنها به عنوان تجارتی ، شکل و
رقابت ، کلاه ابریشمی ، اخلاق حومه ، عرق کردن سیستم ، و انقیاد
زنان است. تا کنون چیزی به اندازه کافی قابل قبول است.
اما با گذشت در برابر جهان دوشیزه قاقم گرد اقلیت کوچک اما پر انرژی
فرزندان نور -- مردم او را به عنوان "در ون" یا "در مجموع در
ون ، "ورونیکا ان ذهن در مورد آنها به شک و تردید تر می شود دفع شد.
همه چیز ، خانم خز سفید گفت : "کار کردن" همه چیز "آینده" بود -- عالی
فکر ، زندگی ساده ، سوسیالیسم ، انسان دوستی ، همان بود
واقعا.
او عاشق می شود وجود دارد ، شرکت در آن ، تنفس آن ، آن.
تاکنون در تاریخ جهان ، پیش سازهای این پیشرفت وجود داشته است در بزرگ
فواصل ، صداهایی که سخن گفته بود و متوقف شده ، اما در حال حاضر از آن همه آمدن در
با هم در عجله.
او با احترام آشنا ذکر شد ، مسیح و بودا و شلی و نیچه
و افلاطون است. پیشگامان همه از آنها.
نامهای چنین تاباند روشن در تاریکی ، با فضای سیاه و سفید از unilluminated
پوچی در مورد آنها ، به عنوان ستاره در شب بدرخشد ، اما در حال حاضر -- در حال حاضر از آن متفاوت بود و اکنون
آن سپیده دم -- سپیده دم واقعی است.
"زنان آن را گرفتن ، خانم خز سفید گفت :" زنان و مردم عادی ،
همه فشار رو به جلو ، همه roused "ورونیکا ان با چشمان او در گوش
آتش است.
خانم خز سفید گفت : "همه آن را گرفتن".
"شما تا به حال به آمده اید ، شما می توانید آن را کمک کنند.
چیزی است که شما خود جلب کرد.
چیزی تساوی همه. از حومه شهر ، از شهرهای کشور --
در همه جا. دیدن همه ی جنبشهای.
تا آنجا که من می توانم ، من متعلق به همه آنها را.
نگه داشتن انگشت بر پالس از چیزهایی است. "ان ورونیکا گفت : هیچ چیز.
"سپیده دم"! خانم خز سفید گفت ، با عینک خود منعکس کننده آتش مانند استخر
خون به رنگ قرمز شعله.
"من به لندن آمد ، گفت :" ان ورونیکا "، و نه به خاطر مشکل خود من.
من نمی دانم که من درک می کنم در دسترس نباشد. "
، گفت : "البته شما نمی" دوشیزه قاقم ، gesticulating پیروزمندانه با نازک خود را
دست و مچ دست نازک تر و نوازش زانو ان ورونیکا.
"البته شما نمی.
این تعجب از آن است. اما شما ، شما.
شما باید اجازه دهید شما را من به چیزهایی -- به جلسات و چیزها ، به کنفرانس ها و
مذاکرات است.
سپس شما آغاز خواهد شد را ببینید. شما آغاز خواهد شد برای دیدن آن همه باز.
من به گوش همه در آن -- در هر لحظه ای که می تواند یدکی.
کناره گیری کردن از کار -- همه چیز!
من فقط در یک مدرسه ، یک مدرسه خوب ، سه روز در هفته تدریس.
بقیه -- حرکات! من هم اکنون می توانید در fourpence روز زندگی می کنند.
رایگان است که به برگ من به دنبال چیز!
من باید به شما در همه جا. من باید به شما به حق رای مردم ، و
Tolstoyans ، و Fabians. "
ان ، گفت : "ورونیکا :" من Fabians شنیده اند.
دوشیزه قاقم گفت : "این جامعه!" "این مرکز از روشنفکران است.
برخی از جلسات فوق العاده هستند!
جدی چنین ، زنان زیبا! چنین عمیق browed مردان!...
و به فکر می کنم که آنها وجود دارد تاریخ ساز!
وجود دارد و آنها کنار هم قرار دادن برنامه های دنیای جدید است.
Almos نور ، بند.
شاو ، و وب وجود دارد ، و ویلکینز نویسنده ، و Toomer و دکتر Tumpany --
خارق العاده ترین مردم! شما وجود دارد آنها را به بحث در مورد ، تصمیم گیری ،
برنامه ریزی!
فقط فکر می کنم -- آنها هستند ، ساختن یک دنیای جدید "" اما آیا این افراد برای تغییر!
همه چیز؟ "ان ورونیکا گفت. "چه چیز دیگری می تواند اتفاق می افتد؟ پرسید :" خانم قاقم ،
با یک ژست ضعیف کمی در تب و تاب بودن.
"چه چیز دیگری احتمالا می تواند اتفاق می افتد -- به عنوان همه چیز در حال حاضر؟"
قسمت 3 دوشیزه قاقم اجازه دهید ان ورونیکا را به او
سطح عجیب و غریب از جهان که تا مشتاق سخاوت که به نظر می رسید آن را
ناسپاسی به باقی می ماند بحرانی.
در واقع ، تقریبا insensibly ان ورونیکا معتاد شد به عجیب و غریب
ظاهر و رفتار عجیب و غریب مردم "در ون."
شوک نگرش فکری خود بود ، استفاده از آن را از اولین دزدیدند
اثر عجیب و جالب از بی خردی عمدی است.
آنها در بسیاری جهات ، واقعا حق با او به آن چسبیده و shirked بیشتر و بیشتر
این اعتقاد متناقض که آنها نیز به نحوی ، و حتی در ارتباط مستقیم
به آن درستی ، مضحک است.
بسیار محوری در جهان خانم قاقم Goopes.
Goopes oddest چند اندکی ممکن و قابل تصور بود ، به دنبال حرفه ای fruitarian
بر اساس طبقه فوقانی در جاده Theobald.
آنها بدون فرزند و servantless بودند ، و آنها زندگی ساده برای کاهش داده بود
بهترین از هنرهای زیبا.
آقای Goopes ، ان ورونیکا جمع شده بودند ، یک معلم خصوصی ریاضی و بازدید مدارس و
همسر او یک ستون بارگیری در این هفته در ایده های جدید را پس از پخت گیاه خواری ، کالبد شکافی موجود زنده نوشت ،
انحطاط ، ترشح شیری ،
آپاندیسیت ، و فکر عالی به طور کلی ، و کمک در مدیریت
از یک مغازه میوه در جاده دادگاه تاتنهام.
مبلمان بسیار آنها به حال به طرز مرموزی با کیفیت بالا browed ، و Goopes آقای در زمانی که در
خانه به سادگی در یک دست کت و شلوار پیژامه شکل بوم اخراج با روبان قهوه ای گره خورده لباس پوشیدن ،
در حالی که همسر خود را به تن djibbah بنفش با یوغ غنی دوزی.
او از انسان های کوچک ، تاریک ، و محفوظ است ، با بزرگ انعطاف ناپذیر ، به دنبال پیشانی محدب ،
و همسر او بسیار صورتی و جسور بود ، با یکی از آن دسته از chins آن عبور
insensibly به ، گردن قوی و کامل است.
یک بار در هفته ، هر جمعه ، تجمع کمی از نه تا کوچک بودند
ساعت ، فقط و صحبت شاید خواندن با صدای بلند و fruitarian تنقلات -- شاه بلوط
ساندویچ buttered با مهره توسعه ، و غیره
چهارم -- و لیموناد و unfermented شراب و به یکی از این سمپوزیوم خانم قاقم
بعد از یک معامله خوب از اشتیاق اولیه ، انجام ان ورونیکا.
او معرفی شد و شاید کمی بیش از حد بدیهی است که برای طعم خود را به عنوان یک دختر بود که
ایستاده در برابر مردم خود ، به یک گردهمایی که شامل یک بانوی بسیار قدیمی
با پوست بسیار چروکیده و عمیق
صدا که پوشیده بود آنچه به نظر می رسد چشم بی تجربه ان ورونیکا
روکش مبل و صندلی بر سرش ، خجالتی ، بور مرد جوان با پیشانی باریک و
عینک ، دو undistinguished زنان در دشت
بلوز و دامن ، و یک زن و شوهر میانسال ، بسیار چربی و به طور یکسان در سیاه و سفید ، آقای
و خانم کدیور Dunstable ، از شورای کوتا از Marylebone.
در این نیم دایره ناقص در مورد بسیار مس آراسته نشسته بودند
شومینه ، surmounted توسط کتیبه چوبی حک شده :
آیا آن را در حال حاضر است. "
و آنها را در حال حاضر اضافه شدند و رندانه ، به دنبال یک مرد جوان با موهای مایل به قرمز ،
کراوات نارنجی ، و یک دست کت و شلوار پشم ونخ راه راه کرکی و دیگران که در حافظه ان ورونیکا ، در
علی رغم تلاش های او برای به یادآوردن جزئیات ، باقی مانده obstinately فقط "دیگران است."
بحث های متحرک ، و در فرم همیشه درخشان باقی ماند حتی زمانی که آن متوقف شود
درخشان در ماده.
لحظاتی وجود دارد که ان ورونیکا بیش از صرفا یک مظنون سخنرانان اصلی
باشد ، به عنوان مدرسه پسران می گویند ، نشان دادن به او.
آنها یک جایگزین جدید برای چکیدن در پخت گیاه خواری صحبت می کند که خانم
Goopes اعمال متقاعد شده بود نفوذ فوق العاده تصفیه بر روی
ذهن داشته باشند.
و پس از آن از آنارشیسم و سوسیالیسم صحبت کردیم ، و اعم از سابق شد
مخالف دقیق دومی و یا تنها یک فرم بالاتر.
مرد جوان با موهای مایل به قرمز کمک اشارات به فلسفه هگل که
لحظه ای اشتباه گرفته بحث.
سپس کدیور Dunstable ، که تا کنون بوده است ساکت و آروم ، به بیان شکست و رفت
خاموش در مماس و برداشت شخصی خود را کاملا تعدادی او داد
هموطنان ، از نمایندگان.
او ادامه داد : برای انجام این کار را برای بقیه شب به طور متناوب در داخل و خارج ، از جمله
تاپیک های دیگران را.
او خود را خطاب عمدتا به Goopes ، و در صورتی که پاسخ به طولانی پایدار سخن گفت
سوالات بر روی بخشی از Goopes به پرسنل کوتا Marylebone
شورا خواهد بود.
"اگر شما از من بپرسید ، می گویند :" باید بگویم Blinders صاف است.
نوع عادی البته -- "
مشارکتهای خانم Dunstable برای گفتگو به طور کامل در فرم
گره و هر زمان که کدیور Dunstable ستایش یا سرزنش می کردند او راننده سرشونو تکون دادن دو بار یا سه بار ،
با توجه به الزامات تاکید او.
و او همیشه به نظر می رسید نگه داشتن چشم در لباس ان ورونیکا است.
خانم پاچه Goopes کدیور کمی ناگهان به چالش کشیدن رندانه
به دنبال مرد جوان در کراوات نارنجی (که به نظر می رسید ، دستیار سردبیر جدید
ایده ها) پس از نقد نیچه و
تولستوی که در مقاله خود ظاهر شده بود ، که در آن شک و تردید بر کامل شده بود کاربر به سایر نظرسنجی
صداقت دومی. همه به نظر می رسید به شدت نگران
صداقت از تولستوی.
خانم خز سفید گفت که اگر یک بار او ایمان خود را در صداقت تولستوی را از دست داد ، هیچ چیز او
احساس واقعا از حد هر ماده ، و او به ان ورونیکا متوسل که آیا او
همان احساس و Goopes آقای گفت :
که ما باید بین صداقت و طنز متمایز ، که اغلب در واقع نه بیشتر
از اخلاص در سطح متعال است.
نام مستخدمین شهرداری Dunstable گفت که صداقت اغلب یک ماده از فرصت ها ، و
نقطه به مرد جوان عادلانه با حکایت نشان داده شده در مورد Blinders در گرد و غبار
تخریب کمیته ، که در طی آن
مرد جوان در کراوات نارنجی در دادن کل بحث جسورانه موفق و
طعم وابسته به عشق شهوانی توسط سوال که آیا هر یک می تواند کاملا صادقانه در عشق.
دوشیزه قاقم تصور می کردند که هیچ صداقت واقعی جز در عشق وجود دارد ، و به دادگاه تجدید نظر به
ان ورونیکا ، اما مرد جوان در کراوات نارنجی در ادامه اعلام شد که در آن
کاملا امکان پذیر می شود صادقانه در عشق با
دو نفر در همان زمان ، با این که شاید بر روی هواپیماهای مختلف با هر
فردی ، و فریب آنها را هر دو.
اما که آورده خانم Goopes او را با درس Titian می آموزد به طوری
به زیبایی در خود "عشق مقدس و حرام" است و کاملا بر شیوای شد
عدم امکان هر گونه فریب در سابق.
سپس آنها را در عشق برای مدت زمان discoursed ، و Dunstable عضو انجمن شهر ، عطف به
مرد جوان خجالتی ، بور و صحبت کردن در undertones ، از بیشترین سلاست برخوردار ، داد
حساب مختصر و محرمانه از یک
شایعه بی اساس تقسیم بدو شاخه عواطف از Blinders که به رهبری بود
وضعیت برخی از ناخوشایندی بر شورای کوتا.
بانوی بسیار قدیمی در روکش مبل و صندلی را لمس بازو ان ورونیکا به طور ناگهانی ، و
، در ، صدای عمیق و قوس می گوید : "صحبت از عشق دوباره بهار دوباره ، عشق
دوباره.
آه! شما جوانان! "
مرد جوان با کراوات نارنجی ، به رغم Sisyphus مانند تلاش در بخشی از
Goopes موضوع به یک سطح بالاتر ، تداوم بزرگ نمایش داده شده در
بینی بر توزیع ممکن است
عواطف از انواع بسیار توسعه یافته مدرن.
بانوی پیر در روکش مبل و صندلی گفت ، ناگهان ، "آه! شما جوانان ، شما جوان
مردم ، اگر فقط می دانستی "و سپس خندید و پس از آن در شیوه ای مشخص شده mused در و
مرد جوان با پیشانی باریک و
شیشه پاک گلو او و مرد جوان را در کراوات نارنجی پرسید که آیا او
معتقد بود که عشق افلاطونی ممکن بود.
خانم Goopes گفت : او در هیچ چیز دیگری معتقد بودند ، و با آن او را در ان نگاه
ورونیکا ، گل سرخ ، کمی به طور ناگهانی و به کارگردانی Goopes و مرد جوان خجالتی در
توزیع از تنقلات.
اما مرد جوان با کراوات نارنجی را بر جای خود باقی ماند و بحث پیرامون اینکه آیا
بدن به چیزی و یا دیگر که او ادعا می کند مشروع خود به نام نیست.
و از که آنها با راه سونات Kreutzer و قیام به تولستوی آمد
دوباره. بنابراین بحث می رفتند.
Goopes ، که تا به حال در برای اولین بار کمی این سایت متعلق به ، متوسل شده و در حال حاضر به
روش سقراطی به مهار مرد جوان با کراوات نارنجی رنگ ، و خم پیشانی خود را
بیش از او ، و در آخرین به ارمغان آورد
به وضوح از او که بدن تنها توهم و هیچ چیز همه چیز بود ، اما فقط
روح و مولکول فکری.
این یک نوع دوئل در بین آنها تبدیل شد ، و همه دیگران نشست و گوش --
هر یک ، که ، به جز نام مستخدمین شهرداری ، که مرد جوان بور به رو بود
گوشه کمد سبز رنگ آمیزی با
چیزهایی آلومینیوم ، و با پشت خود را به هر یک دیگر نشسته بود ، برگزاری یکی
دست بر دهان خود را برای حفظ حریم خصوصی بیشتر ، و گفتن از او ، با لهجه
پذیرش ، محرمانه در زمزمه از
مبارزه مزمن بین عفت طبیعی و inoffensiveness عمومی
شورای کوتا و شر اجتماعی در Marylebone.
بنابراین بحث رفت ، و در حال حاضر آنها انتقاد از رمان نویسان ، و برخی
مقالات جسورانه از ویلکینز سهم به علت خود را از توجه ، و سپس آنها
بحث در مورد آینده تئاتر.
ان ورونیکا کمی در بحث رمان نویس با دفاع از مداخله
Esmond و انکار است که خود پرست مبهم بود ، و زمانی که وی به صحبت کرد هر یک دیگری
متوقف صحبت کردن و گوش.
سپس آنها بررسی این که آیا برنارد شاو باید به پارلمان بروید.
و است که آنها را به ارمغان آورد به گیاهخواری و پیروی از اصل منع استعمال مسکرات و مرد جوان در
نارنجی کراوات و خانم Goopes بزرگ تنظیم در مورد صداقت Chesterton و
Belloc که توسط Goopes نشانه از سرگیری روش سقراطی به پایان رسید.
و در ان تاریخ و زمان آخرین ورونیکا و دوشیزه قاقم آمد پایین پله های تاریک و خارج را به
فضای مه آلود مربع لندن ، و میدان راسل عبور ، Woburn میدان ،
گوردون میدان ، ساخت یک مسیر مورب به خوابیدگی ان ورونیکا.
آنها به همراه کمی گرسنه trudged ، چرا که از تنقلات fruitarian ، و
ذهنی بسیار فعال است.
و خانم قاقم سقوط کرد بحث در مورد اینکه آیا Goopes یا برنارد شاو و یا تولستوی یا دکتر
Tumpany یا ویلکینز نویسنده ذهن قوی تر و کامل تر در وجود در حال
حال حاضر.
او روشن بود هیچ ذهن دیگر مانند آنها را در تمام جهان وجود دارد.
قسمت 4
سپس در یک غروب ان ورونیکا با دوشیزه قاقم را به صندلی عقب رفت
گالری تالار در اسکس ، و شنیدم و دیدم که رهبران بزرگ از جامعه فابین
دوباره سازی جهان : برنارد شاو و
Toomer و دکتر Tumpany و ویلکینز نویسنده ، و همه بر یک پلت فرم نمایش داده می شود.
مکان ، مملو از جمعیت بود و مردم در مورد او ، تقریبا به همان اندازه از بسیار ساخته شده
به دنبال خوب و پرشور جوانان و انواع زیادی از Goopes مانند انواع.
در بحث و گفتگو بود oddest مخلوطی از چیزهایی که شخصی بودند و وجود دارد
خرده با ارادت آرمانگرا که خوب فراتر از اختلافات بود.
تقریبا در هر سخنرانی او شنیده دلالت همان بود بزرگ و ضروری
تغییر در جهان -- تغییرات باید با تلاش به دست آورده و در واقع قربانی است ، اما قطعا به
باشد برنده است.
و پس از آن او را دیدم بسیار بسیار بزرگتر و شور و شوق بیشتری جمع آوری ، جلسه
از بخش های پیشرفته از جنبش زنان در Caxton هال ، که در آن همان
توجه داشته باشید تغییرات وسیع در پیشرفت صدا.
و او را به شب نشینی انجمن لباس اصلاحات رفت و غذا بازدید
نمایشگاه اصلاحات ، که در آن تغییر قریب الوقوع حتی نگران کننده قابل مشاهده ساخته شده بود.
نشست زنان بسیار بیشتری را با نیروی عاطفی از سوسیالیست "متهم بود.
ان ورونیکا پا فکری و انتقادی خود را توسط آن انجام شد
در مجموع ، و کف زدند و گریه می کند که بازتاب پس از آن موفق به زبان آمده
تایید.
"من می دانستم که شما می توانید آن را احساس ، گفت :" خانم قاقم ، آن ها آمدند دور برافروخته و
گرم می شود. "من می دانستم که شما می توانید شروع به دیدن چگونه از آن همه
را به محل سقوط با هم. "
اما شروع به سقوط با هم.
او تبدیل شد و بیشتر و بیشتر زنده ، بنابراین به یک سیستم ایده ها اندازه منتشر بزرگ
ضربه به سمت تغییر ، به نارضایتی بزرگ و با انتقاد از زندگی به عنوان آن
زندگی می کردند ، به سردرگمی پر سر و صدا از ایده های
برای بازسازی -- بازسازی روش های کسب و کار اقتصادی
توسعه ، قوانین مالکیت ، وضعیت کودکان ، لباس و
تغذیه و آموزش از هر یک او
توسعه آگاهی کاملا اغراق آمیز از بسیاری از مردم در مورد
swarming فضاهای لندن با ذهن خود را کامل ، حرکات و اشارات و بحث خود را کامل ، خود را
بسیار لباس به اتهام با این پیشنهاد
فوریت این طرح فراگیر دگرگونی است.
بعضی در واقع خود را به اجرا درآمد ، به لباس پوشیدن خود را حتی ، و نه به عنوان بازدید کننده های خارجی
از سرزمین "نگاهی به عقب" و "اخبار از هیچ جا" را به عنوان بومی
اهالی لندن بودند.
مردان تمرین هنر های پلاستیکی : در اکثر موارد ، این جدا نفر
نویسندگان جوان ، مردان جوان در اشتغال ، سهم بسیار زیادی از دختران و زنان --
خود را حمایت از زنان و یا دختران از کلاس دانش آموز نیست.
آنها قشر را که ان ورونیکا بود در حال حاضر به پشت گردن او فرو برد و آن را به حال
قشر او..
هیچ یک از چیزهایی که آنها گفتند و در مجموع جدید را به ان ورونیکا بودند ، اما در حال حاضر او
کردم آنها را متعدد و زنده ، به جای حد یک نگاه اجمالی و یا در کتاب ها -- زنده و بیان
و مصر.
زمینه های لندن ، در ماشین و Marylebone ، که در برابر این افراد رفت
پس وپیش ، در زمان ، به دلیل از نمای ظاهری خاکستری خود را ، خود را implacably محترم
ویندوز و پنجره ، پرده ، خود را تکرار کرد
بی هوش نرده آهن ، یک پیشنهاد قوی تر و قوی تر از عطر و طعم از او
پدر در سخت دل ترین فاز خود ، و از همه که او احساس خودش را در برابر مبارزه.
او در حال حاضر کمی خواندن و بحث استدلالی خود را در زیر آماده شد
نفوذ Widgett برای ایده ها و "جنبش" ، هر چند temperamentally شاید
او نه دفع شد برای مقاومت در برابر و انتقاد از آنها را در آغوش.
اما مردم در میان آنها ، او در حال حاضر از طریق exertions اجتماعی دوشیزه بود پرتاب
قاقم و Widgetts -- برای تدی و Hetty از Morningside پارک آمد و
در زمان او را به شام هجده پنی در
سوهو و آشنایی او به برخی از دانشجویان هنر ، که آنها نیز سوسیالیست ها ، و غیره
باز راه به شب meandering بحث در استودیو -- با آنها مانند انجام
جو این دلالت ، نه تنها که
جهان در برخی از راه احمقانه و حتی واضح غلط است ، که با آن در واقع او
کاملا آماده بود به توافق برسند ، اما این که آن نیاز به چند پیشگامان به رفتار به عنوان
و مانند آن را به طور کامل و یکسره شود
"پیشرفته" برای سفارش جدید خود را رسیدن به این اهداف.
هنگامی که نود درصد است. از ده یا دوازده نفر در یک ماه ، نه تنها با
می گویند اما احساس و فرض کنیم یک چیز ، آن را بسیار سخت به باور به سقوط است که
چیزی است تا.
Imperceptibly تقریبا ان ورونیکا شروع به دست آوردن نگرش جدید ، حتی در حالی که او را
ذهن هنوز در برابر ایده های felted که رفت و با آن مقاومت.
و خانم خز سفید آغاز شد او را در نوسان بودن.
حقایق بسیار دوشیزه قاقم یک آرگومان اظهار داشت هرگز به وضوح ، که او بود
هرگز حس تناقض با خود خجالت و به حال احترام کمی بیشتر
برای قوام بیانیه ای نسبت به
زن رختشوی است به حلقه های بخار ، ساخته شده است که ان ورونیکا انتقادی و خصمانه در
اولین برخورد خود را در Morningside پارک ، در گذشته با انجمن ثابت شد
راز نفوذ رو به رشد خانم قاقم.
مغز لاستیک مقاومت ، و هنگامی که آن را مطابق دوباره و دوباره ، متناقض فعال ،
عبارات ، همان ایده های مشابه که در حال حاضر مقتول ، در معرض و قطعات
و به خاک سپرده شد ، آن را می شود کمتر و پر انرژی کمتر به تکرار عملیات است.
باید چیزی وجود دارد که یکی از این حس را دارد ، در ایده که دستیابی مداوم
رستاخیز موفق.
چه قاقم دوشیزه را به نام حقیقت supervenes عالی است.
اما از طریق این گفتگوها ، این جلسات و کنفرانس ها ، این حرکات و تلاش ها ،
ان ورونیکا ، برای که او با دوست خود رفت ، و در آن زمان با او را تحسین
با شوق و ذوق ، هنوز رفت و با این وجود
با چشم ها که رشد بیشتر و بیشتر گیج و ابرو خوب بیشتر و بیشتر به دفع گردد تا
گره.
او با این جنبش بود -- شبیه به آنها است ، او آن را در زمان احساس به شدت -- و در عین حال
چیزی او را فراموش.
Morningside پارک منفعل و معیوب شده بود ، این همه عجله و
فعال ، اما هنوز هم معیوب بود. هنوز در چیزی شکست خورده است.
اما به نظر می رسد وابسته به ماده است که بسیاری از مردم "در ون" ساده
مردم ، و یا پژمرده مردم ، یا خسته به نظر مردم است.
بر کسب و کار است که همه آنها استدلال می کرد بد و خود پسندی در آنها
رفتار و در عبارات خود را در تعارض است.
لحظاتی وجود دارد هنگامی که او شک که آیا جرم تمام جنبش ها و جوامع
و تجمعات و مذاکرات صرفا یک منظره منسجم از شکست در حفاظت از
خود را از ذلت توسط زرق و برق از اظهارات دعوت کننده وجود داشته خود را.
این است که در extremest نقطه از دایره اجتماعی ان ورونیکا از اتفاق افتاد
Widgetts خانواده Morningside پارک اسب فروشنده ، یک شرکت بسیار بود
dressy و خنده دار زنان جوان با یک
برادر سوار بر اسب به waistcoats فانتزی ، سیگار برگ ، و لکه های صورت معتاد شده است.
این دختر عینک کلاه در زاویه قابل توجه و کمان به وحشت زده شدن و کشتن آنها به دوست
درست در نقطه ای در هر زمان و به همه چیز بود که از بسیار
آغاز و آنها رندر خود را
مفهوم سوسیالیست و همه اصلاح طلبان توسط کلمات مثبت ترسناک "و ،
"عجیب و غریب."
خوب ، آن را فراتر از اختلافات این بود که این کلمات انتقال یک کیفیت خاصی از
جنبش به طور کلی در میان است که خانم قاقم خودش disported.
عجیب و غریب بودند.
و در عین حال برای همه -- به شب ان ورونیکا در آخرین کردم
نگه داشته و بیداری او ، در مقابل پیچیدگیشان بین فکر های پیشرفته و
متفکر پیشرفته.
گزاره های کلی از سوسیالیسم ، به عنوان مثال ، زده خود را به عنوان قابل تحسین است ، اما او
مطمئنا تحسین او را به هر یک از شارحان آن را گسترش دهید.
او هنوز ایده شهروندی برابر مردان و زنان ، هم زده شده توسط
تحقق که یک سازمان بزرگ و رو به رشد زنان دادن فرم و
یک عبارت کلی که فقط
غرور شخصی ، که آرمان آن مردم برای آزادی شخصی و احترام که تا به حال
آورده او را به لندن ، اما هنگامی که او شنیده دوشیزه قاقم discoursing در گام بعدی
در مبارزات حق رای ، و یا از زنان به عنوان خوانده شده
badgering وزرای کابینه ، padlocked به نرده ها ، و یا بلند شدن در یک جلسه عمومی
لوله خارج تقاضا برای آرا و انجام لگد زدن و جیغ کشیدن ، روح او
شورش کردند.
او می تواند بخشی با شرافت نیست. چیزی هنوز در درون او unformulated
نگه داشته او را از همه این جنبه های عملی ، باورهای خود را estranged.
"نه برای این چیزها ، O ان ورونیکا ، شما شورش ،" گفت : "و این نمی باشد.
هدف مناسب خود را. "
این بود که اگر او با تاریکی است که در آن ، چیزی بسیار زیبا و شگفت انگیز بود روبرو
هنوز unimagined. کمی چروک در ابرو او تر شد
محسوس است.
قسمت 5 ان ورونیکا در آغاز دسامبر
شروع به گمان خصوصی بر روند pawning.
او تصمیم گرفته بود که او را با گردنبند مروارید خود را آغاز است.
او صرف یک بعد از ظهر بسیار نامطبوعی است و شب -- باران خارج سریع ، و
او تا به حال طی یک اقدام نابخردانه soundest جفت او را از چکمه در boothole از او باقی مانده
خانه پدر در پارک Morningside --
فکر کردن در بیش از وضعیت اقتصادی و برنامه ریزی یک دوره عمل است.
عمه او بود مخفیانه به ان ورونیکا فرستاده شده برخی از زیر پیراهنی جدید گرم ،
ده ها جفت جوراب ساق بلند ، و ژاکت زمستان سال گذشته خود ، اما بانوی عزیز بود
نادیده گرفته کسانی که چکمه.
این چیزها روشن وضعیت او بسیار است.
در نهایت او بر قدم که همیشه به نظر می رسید به حال معقول و منطقی به او تصمیم گرفت ، اما
تا کنون او بود ، از انگیزه های بیش از حد ضعف برای او به تدوین و فرموله کردن ، از خودداری
مصرف.
او حل و فصل به شهر Ramage و برای مشاوره خود بپرسید.
و صبح روز بعد ، او خودش را با مراقبت های خاص و neatness attired یافت او
آدرس در دایرکتوری در یک دفتر پست ، و به او رفت.
او تا به حال به چند دقیقه صبر کنید در دفتر بیرونی ، و در آن سه مرد جوان از روحیه
لباس و ظاهر او را به کنجکاوی و تحسین بد پنهان می دانست.
سپس Ramage با پلورال ظاهر شد ، و او را به آپارتمان درونی خود را طلیعه.
سه مرد جوان رد و بدل نگاههای رسا.
آپارتمان درونی و نه آرامی با ضخیم ، ترکی خوب بود مبله
فرش ، فندر برنج خوب ، اداره خوب قدیمی ، و بر در و دیوار حکاکی از
سر دو دختر جوان توسط Greuze ، و
برخی از تصویر مدرن از پسران حمام کردن در یک استخر روشن از فروغ افتاب.
"اما این تعجب گفت :" Ramage. "این فوق العاده است!
احساس من بوده ام که شما را از دنیای من از بین رفته بود.
آیا شما شده است به دور از Morningside پارک؟ "" من شما را قطع نمی کند؟ "
"شما.
پر زرق و برق. کسب و کار برای وقفه ها وجود دارد.
شما وجود دارد ، صندلی مشتری است. "ورونیکا ان نشست ، و مشتاق Ramage
چشم در او feasted.
او گفت : "من بوده ام به دنبال برای شما". "من آن را اعتراف کنند."
او بود ، او منعکس شده است ، نه به خاطر برجسته چشمان او شد.
ان ورونیکا "، گفت :" من می خواهم برخی از مشاوره.
"بله" "شما را به یاد داشته باشید یک بار ، چگونه ما صحبت کردیم -- در
دروازه بر فراز؟ ما در مورد چگونه یک دختر ممکن است دریافت کنید صحبت کردیم
زندگی مستقل. "
"بله ، بله." "خب ، می بینید ، چیزی است که در اتفاق افتاده
خانه "او متوقف شد.
"هیچ چیز به آقای استنلی اتفاق افتاده است؟"
"من با پدرم کاهش یافته است. بود -- یک سوال از آنچه که من ممکن است انجام دهید
یا نه ممکن است انجام شود. او -- در واقع ، او -- او به من در اتاق من قفل شده است.
عملا. "
نفس او ، او را برای یک لحظه ترک کرد. آقای Ramage در مورد "من می گویم!" گفت.
"من می خواستم برای رفتن به توپ هنر دانش آموز از آن او مخالف است."
و چرا باید به شما نیست؟ "
"که من احساس می مرتبسازی بر از چیزی که نمی توانست به. پس بار سفر بسته و به لندن بعدی آمد
روز "" برای دوستان؟ "
"مسافرخانه -- به تنهایی."
"من می گویند ، شما می دانید ، شما باید برخی از شهامت. شما آن را در را آن گونه که مایلید تغییر دهید؟ "
ان ورونیکا لبخند زد. "کاملا بر خود من ،" او گفت.
"با شکوه!"
او به عقب تکیه داد و او را با سر خود را کمی در یک طرف در نظر گرفته شده است.
توسط ژوپیتر! "او گفت ،" چیزی است که مستقیم در مورد شما وجود دارد.
من تعجب می کنم که اگر من باید شما قفل شده است و اگر من پدر شما بوده است.
خوشبختانه من نیستم. و شما شروع به فورا به مبارزه با
جهان و یک شهروند بر اساس خود را؟ "
او جلو آمد و دست خود را زیر او را روی میز خود را تا خورده است.
"چگونه است که جهان آن گرفته شده؟" او پرسید.
"اگر من جهان من فکر می کنم من باید از بین بردن یک فرش قرمز سیر ، و پرسید : شما را به
آنچه شما می خواهید ، و به طور کلی راه رفتن روی سر من.
اما دنیا که نمی کنند. "
«نه دقیقا." "آن ارائه شده پشت بزرگ غیر قابل نفوذ ،
رفت و در تفکر در مورد چیز دیگری است. "" از پانزده به ارائه دو و بیست
شیلینگ در هفته -- برای خرحمالی ".
"جهان هیچ حس از آنچه است با توجه به جوانان و شجاعت.
هرگز به حال کرده است. "" بله ، گفت : "ان ورونیکا.
"اما چیزی است ، من می خواهم یک شغل است."
"دقیقا! و به این ترتیب شما به من آمد همراه است.
و شما می بینید ، من پشت من روشن نیست ، و من در نظر شما و فکر کردن در مورد شما از
بالا تا پا. "
"و چه شما فکر می کنید باید به انجام" "دقیقا!"
او بلند کاغذ وزن و dabbed آن را به آرامی پایین دوباره.
"چه باید شما را به انجام هستید؟"
"من شکار کردن تمام چیزها." "نکته قابل توجه این است که اساسا
شما نمی خواهید به ویژه به آن را انجام دهد. "" من درک نمی کنم. "
"شما می خواهید به آزاد و غیره ، بله.
اما شما به خصوص نمی خواهم به انجام کار است که به شما مجموعه رایگان -- برای خاطر خود را.
من به معنای آن است که آن را به شما به خودی خود جالب نیست. "
"گمان می کنم."
"این یکی از تفاوت های ما است. ما مردان مانند کودکان هستند.
ما می توانیم در بازی ، جذب را در بازی ، در کسب و کار ما انجام می دهیم.
این واقعا به همین دلیل ما آنها را گاهی و نه به خوبی و در.
اما زنان -- زنان به عنوان یک قاعده خود را به چیزهایی شبیه به آن پرتاب نیست.
به عنوان یک ماده در واقع امر آنها نمی باشد.
و به عنوان نتیجه طبیعی ، آنها انجام نه چندان خوب ، و آنها را در می کنید -- و غیره
جهان آنها را پرداخت نمی کند.
آنها متوجه نشدم به منافع استدلالی ، که می بینید ، چرا که آنها بیشتر
جدی است ، آنها در واقعیت زندگی مرکزی متمرکز شده ، و کمی
بی تاب از آن -- جنبه های بیرونی آن است.
حداقل که من فکر می کنم ، همان چیزی است که باعث شغلی مستقل یک زن باهوش بسیار
سخت تر از یک مرد هوشمندانه است. "" او تخصص توسعه نیست. "
ان ورونیکا انجام شده بود خود را به دنبال او.
او دارای یک ، که چرا این.
تخصص او نکته مرکزی در زندگی ، زندگی خود را ، گرمای زندگی ، جنس
و عشق است. "
او این کار را با هوا از اعتقاد عمیق و با چشمان خود را بر روی ان تلفظ
چهره ورونیکا. او هوا داشتن به او گفت عمیق ،
شخصی مخفی.
winced او به عنوان او را به واقع در او محوری بود ، در مورد پاسخ به سوال ، و خود را چک.
او رنگ کمرنگ است. "این بدان سوال پرسیدم را لمس نمی
شما ، "او گفت.
"ممکن است درست باشد ، اما آن را کاملا به آنچه که من در ذهن نیست."
"البته ، نه گفت :" Ramage ، به عنوان کسی که خود را rouses از دلمشغولیها عمیق و
او به او در راه کسب و کار مانند سوال بر گام های او تا به حال گرفته شده آغاز شد و
سوالات او به حال ساخته شده.
او نمایش داده شده هیچ یک از خوشبینی روح از بحث قبلی خود را بر سر دروازه downland است.
او مفید و قابل استفاده بود ، اما به شدت مشکوک است.
"می بینید ،" او گفت : "از نقطه نظر من از نظر شما بزرگ شده -- you're به قدمت به عنوان تمام
الهه و معاصر هیچ انسان زنده.
اما از -- نقطه نظر اقتصادی از نظر شما بسیار جوان و در مجموع
شخص بی تجربه است. "او به بازگشت و توسعه آن ایده.
او گفت : "شما هنوز هم ،" ، "در سال تحصیلی.
از نقطه نظر اغلب چیزهای در جهان اشتغال است که یک زن می تواند
قبولی و کسب زندگی با شما کال و نیم تحصیل کرده است.
اگر مدرک خود را گرفته بود ، برای مثال. "
او از کار منشیگری صحبت می کرد ، اما حتی در آنجا او باید قادر به انجام
تایپ و تند نویسی.
او ساخته شده آن را بیشتر و بیشتر آشکار به او که البته مناسب بود به کسب
حقوق و دستمزد ، اما به جمع آوری تجهیزات.
"ببینید ،" او گفت ، "شما مثل یک معدن طلا غیر قابل دسترس در تمام این نوع هستند
ماده. شما چیزهای پر زرق و برق ، می دانید ، ولی شما
هیچ چیز آماده برای فروش.
این وضعیت کسب و کار تخت می باشد. "او فکر کرد.
سپس او دست خود را روی میز او سیلی زد و با هوا یک مرد نگاه اصابت
ایده درخشان.
: "در اینجا نگاه کنید ، او گفت ، بیرون زده چشم او" چرا هر چیزی در همه فقط رتبهدهی نشده است؟
چرا ، اگر شما باید آزاد باشند ، به همین دلیل چیزی معقول نمی؟
خودتان را به ارزش آزادی مناسب و معقول.
با مطالعات خود را در کالج امپریال ، به عنوان مثال ، دریافت درجه و
به خودتان ارزش خوب را. یا تبدیل به یک تایپیست کامل جاری و
تند نویس و کارشناس منشیگری است. "
"اما من می توانم که نیست." "چرا که نه؟"
"ببینید ، اگر من به خانه اشیاء پدر من به کالج ، و برای تایپ کردن --"
"آیا رفتن به خانه نیست."
"بله ، اما شما را فراموش کرده ام ، چگونه من به زندگی می کنند؟" "به راحتی.
به راحتی.... قرض....
از من. "
"من می توانم که نمی کنند ، گفت :" ان ورونیکا ، به شدت.
: "من بدون هیچ دلیل اینکه چرا شما نباید" "این غیر ممکن است."
"به عنوان یک دوست به دیگری.
مردان همیشه آن را انجام ، و اگر شما راه اندازی می شود یک مرد -- "
"نه ، آن را کاملا خارج از این سوال ، آقای Ramage."
و صورت ان ورونیکا گرم است.
Ramage یک منطقه روستایی به خدمت پرداخت و نه شل خود را لب و شانه خود را ، با چشمان او ثابت
بر او به طور پیوسته است. "خب به هر حال -- من نیروی از شما نمی بینم
اعتراض ، شما می دانید.
که توصیه من به شما است. من اینجا هستم.
در نظر بگیرید شما منابع سپرده با من است.
شاید در وهله اول -- اعتصاب شما را به عنوان عجیب و غریب است.
مردم به ارمغان آورده اند تا در مورد پول بسیار خجالتی.
به عنوان هر چند آن را بی نزاکت بود -- این فقط یک نوع از کمرویی.
اما من اینجا هستم به منظور جلب بر. در اینجا من به عنوان یک جایگزین یا تند و زننده هستم
کار -- و یا رفتن به خانه ".
"از شما بسیار مهربان --" ان ورونیکا آغاز شد.
"نه کمی. فقط یک پیشنهاد دوستانه مودبانه.
من هیچ بشردوستانه را مطرح نمی کنند.
من باید به شما پنج درصد شارژ ، می دانید ، منصفانه و مربع است. "
ان ورونیکا باز لب های او به سرعت و صحبت نمی کنم.
اما پنج درصد است. قطعا به نظر می رسد جنبه ای از Ramage را برای بهبود
پیشنهاد است. "خوب ، به هر حال ، در نظر آن را باز کنید."
او با کاغذ وزن خود dabbed دوباره صحبت کرد ، و در لحن کاملا بی تفاوت است.
و اکنون من ، بگویید لطفا ، چگونه شما را از پارک Morningside eloped.
چگونه اثاثیه خود را به شما از خانه بیرون؟
آن را نمی -- wasn't آن را در برخی موارد -- نه شوخی کردن؟
این یکی از تاسف من برای جوانان از دست رفته من است.
من از هر کجا دور هرگز با anywhen کسی زد.
و اکنون -- گمان می کنم من باید خیلی قدیمی است در نظر گرفته است.
من آن را احساس نمی....
آیا شما احساس می کنید و نه پرحادثه -- در قطار -- آمدن به واترلو "؟
قسمت 6 قبل از کریسمس ان ورونیکا رفته بود
Ramage دوباره و قبول این پیشنهاد او را در ابتدا کاهش یافته بود.
بسیاری از چیزهای کمی به این تصمیم نقش داشته است.
نفوذ اصلی و حس بیداری خود را از نیاز به پول بود.
او مجبور شده بود به خودش که جفت چکمه و دامن راه رفتن ، خرید ، و
گردنبند مروارید در 'pawnbrokers بسیار متاسفانه تسلیم کرده بود.
و نیز ، او می خواست که پول را به قرض.
آن را در روش های بسیار زیادی به نظر می رسد دقیقا همان چیزی است Ramage گفت آن بود -- چیزی که معقول به
را انجام دهد. آن وجود دارد -- به وام گرفته شده است.
این ماجراجویی کامل در جای پای گسترده تر و بهتر قرار داده و به نظر می رسید ،
در واقع ، تقریبا تنها راه ممکن است که در آن او ممکن است از سرکشی او ظهور
با هر چیزی مانند موفقیت است.
اگر تنها به خاطر از استدلال خود را با خانه اش ، او می خواست موفقیت.
و چرا بعد از همه ، او پول باید از Ramage قرض نیست؟
بنابراین درست بود آنچه او گفت ، افراد طبقه متوسط بودند مسخره سخت گیر در مورد
پول است. چرا باید از آنها باشد؟
دوستان او و Ramage شدند ، دوستان بسیار خوب است.
اگر او در یک موقعیت برای کمک به او را او را و به او کمک شد. تنها از آن اتفاق افتاد به
دور راه دیگر.
او در یک موقعیت برای کمک به او شد. اعتراض چه بود؟
او متوجه غیر ممکن است که به دنبال عدم اعتماد به نفس خود را در صورت.
بنابراین او به Ramage رفت و آمد به نقطه تقریبا در یک بار.
"آیا می توانید من چهل پوند یدکی؟" او گفت. آقای Ramage بیان را تحت کنترل خود
فکر بسیار سریع است.
"موافقت کرد ،" او گفت ، "قطعا" و دسته چک به سوی او جلب کرد.
او گفت : "بهتر است" ، "آن را به جمع گرد خوب است.
بله ، من -- "من به شما یک چک هر چند به من بدهید.
من شما را چک uncrossed می دهد ، و سپس شما می توانید آن را را در بانک دریافت کنید در اینجا ، کاملا
نزدیک....
شما بهتر نیست که همه پول در شما ، شما بهتر باز کردن یک حساب کوچک در
دفتر و آن را رسم fiver در یک زمان.
این منابع شامل نیست ، به عنوان یک حساب بانکی -- و همه نوع از چیزی که است.
پول خواهد شد تاریخ و زمان آخرین طولانی تر ، و -- آن را به شما زحمت نیست ".
او ایستاد و نه نزدیک به او و به چشمان او نگاه کرد.
او به نظر می رسید به تلاش برای درک چیزی بسیار گیج کننده و گریزان است.
او گفت : "این نشاط" ، "احساس شما به من آمده است.
مرتب سازی بر اساس اتمام حجت از گارانتی از اعتماد به نفس. زمان آخرین -- شما ساخته شده من احساس سرزنش کرده است.
او تردید ، و در مماس رفت.
"هیچ پایانی از چیزهایی که من می خواهم با شما صحبت وجود دارد.
این فقط بر اساس زمان من ناهار. می آیند و ناهار با من. "
ان ورونیکا حصار برای یک لحظه.
"من نمی خواهم تا زمان خود را." "ما نمی خواهد رفتن به هر یک از این اماکن شهر.
آنها فقط همه مردان ، و هیچ کس از رسوایی در امان است.
اما من می دانم که جای کمی که در آن می کنیم یک بحث کمی آرام است. "
ورونیکا ان برای برخی از دلایل غیر قابل تعریف نمی خواست با او ناهار ، یک دلیل
در واقع تا غیر قابل تعریف است که او آن را رد کرد ، و Ramage رفت و از طریق بیرونی
دفتر با او ، هشدار و توجه به منافع زنده از سه کارمندان.
سه کارمندان جنگیدند تنها برای پنجره و دیدم او را به یک درشکه دو چرخه whisked.
گفتگو پس از آن آنها در خارج از محدوده از داستان ما.
در ریتر! "گفت : Ramage را به راننده ،" خیابان دین. "
نادر این بود که ان ورونیکا hansoms استفاده می شود ، و در یکی از خود را سرنوشت ساز و
روحبخش است.
او دوست نوسان بالا ، و آسان از چیزی بیش از چرخ های بزرگ آن ، جغ جغ یا تلق تلق کردن سریع
تند تند اسب ، عبور از خیابان پرتکاپو است.
او پذیرفته لذت خود را به Ramage.
و ریتر ، بیش از حد ، بسیار سرگرم کننده و خارجی و با احتیاط بود ، درهم و برهم کوچک
اتاق با تعدادی از جداول کوچک ، با نور قرمز فام های برق و گل.
روز پوشیده از ابر بود ، البته مه آلود نیست ، و سایه نور الکتریکی میدرخشد
گرمی و یک خدمتکار ایتالیایی با ناکافی انگلیسی در زمان سفارش Ramage صورت گرفت ،
و منتظر ظاهر از محبت.
ان ورونیکا فکر تمام امور و نه با نشاط است.
ریتر غذا بهتر از بسیاری از هموطنان خود را فروخت و پخته آن بهتر ، و
Ramage ، با درک خوب از کام زنانه ، ورو کاپری دستور داد.
بود ، ان ورونیکا احساس می شود ، به عنوان یک جرعه و یا پس از آن مخلوط قابل توجه گرم خون او ،
مرتب کردن بر اساس چیزی که عمه او نمی تایید ، lunching در نتیجه ، گفتگوی دو
دو بدو با یک مرد ، و در عین حال در همان زمان
آن را یک اقدام کاملا بی گناه و همچنین دلپذیر بود.
آنها در سراسر وعده غذایی خود را در شیوه ای آسان و دوستانه در مورد ان ورونیکا صحبت
امور.
او واقعا بسیار روشن و هوشمندانه ، با نوعی جسارت مکالمه بود که
تنها در محدوده مجاز شجاعانه است.
او توصیف Goopes و Fabians به او داد و او طرح زن مهمانخانه دار او ؛
و او در راه لیبرال ترین و سرگرم کننده مدرن زن جوان صحبت کردیم
چشم انداز.
او به نظر می رسید به دانستن اطلاعات زیادی در مورد زندگی است. او به حد یک نگاه اجمالی از امکانات.
او roused کنجکاوی. او زیبا و با خالی در تقابل
نمایش کردن تدی.
دوستی او یک چیز با ارزش به نظر می رسید....
اما زمانی که او به آن فکر در اتاق خود آن شب مبهم و baffling شک و تردید
در سراسر این اعتقاد آمدند شناور است.
او شک که چگونه او به سوی او ایستاد و سوسو زدن دار از چهره اش ممکن است
مشخص نمایند.
او احساس کردند که شاید در او تمایل به بازی قسمت مناسب در گفتگو ،
او و نه آزادانه تر از او باید انجام داده اند صحبت کرده بود ، و با توجه او را به اشتباه
تصور خودش.
قسمت 7 که دو روز قبل از شب کریسمس بود.
صبح روز بعد نامه ای جمع و جور از پدرش آمد.
"دختر عزیزم ، آن را زد ، --" در اینجا ، در آستانه فصل بخشش من نگه
خارج آخرین دست شما را در امید یک مصالحه.
من به شما بخواهید ، با وجود آن که جای من به شما بخواهید ، به بازگشت به خانه نیست.
این سقف است که هنوز هم برای شما باز شود.
شما taunted اگر به شما بازگشت و همه چیز را که می تواند انجام شود انجام خواهد شد
شما را خوشحال. "در واقع ، من باید شما را به بازگشت به التماس کردن.
این ماجرا از مال شما در مجموع بیش از حد طولانی رفته و آن را تبدیل به
پریشانی جدی برای هر دو عمه خود را و خودم.
ما نتوانیم در مجموع به درک انگیزه های خود را در انجام آنچه شما انجام می دهند ، و یا ،
در واقع ، چگونه شما مدیریت این کار را انجام ، یا به آنچه که شما می مدیریت در.
اگر شما فقط فکر می کنم از یکی از جنبه های بی اهمیت -- ناراحتی از آن ، باید به ما
برای توضیح غیاب شما -- من فکر می کنم شما ممکن است شروع به تحقق بخشیدن به آنچه در آن همه برای ما به معنی.
من باید به سختی می گویند که عمه خود را با من بسیار صمیمانه می پیوندد در این درخواست.
"لطفا خانه برمی گردند. شما را پیدا خواهد کرد من با شما بی دلیل است.
"محبت شما
"پدر" ان ورونیکا شنبه بیش از آتش خود را با او
توجه داشته باشید پدر در دست او. نامه دگرباشان جنسی او می نویسد ، "او گفت.
"گمان می کنم نامه های بسیاری از مردم عجیب و غریب است.
سقف باز -- مانند Ark. نوح من تعجب می کنم که اگر او واقعا از من می خواهد به خانه برود.
عجیب و غریب این چه کمی من را از او می دانیم ، و چگونه او احساس و آنچه که او احساس می کند. "
"من تعجب می کنم که او چگونه درمان گوئن."
ذهن او را به حدس و گمان در مورد خواهرش زیرفشار.
"من باید به نگاه کردن گوئن ،" او گفت. "من تعجب می کنم که چه اتفاقی افتاده است."
سپس او را به تفکر در مورد عمه او سقوط کرد.
"من می خواهم به خانه بروم ،" گریه "را به خود لطفا.
او عزیز بوده است. با توجه کمی به او اجازه می دهد تا او. "
حقیقت غالب است.
"چیزی که غیر قابل توصیف است که من نمی خواهد به خانه او را لطفا.
او ، در راه او ، عزیز. یکی باید به می خواهید او را لطفا.
و من ندارم.
من اهمیتی نمی دهند. من حتی نمی تواند خودم مراقبت است. "
در حال حاضر ، اگر برای مقایسه با نامه پدرش ، او رو چک Ramage
از جعبه است که شامل مقالات او.
تا کنون او آن را uncashed نگه داشته بود. او حتی آن را تایید.
او اظهار داشت : "فرض کنید آن را چاک من ، با لغزش رنگ بنفش در دست او ، ایستاده --
"فرض کنید من از آن چاک ، و تسلیم و به خانه!
شاید بعد از همه ، Roddy درست بود!
"پدر نگه می دارد باز کردن درب و بستن آن است ، اما هم خواهد آمد --
"من هنوز هم می تواند به خانه او برگزار شد چک Ramage که اگر به آن اشک آور
در سراسر.
"نه ،" او در آخر گفت : "من انسان نه یک زن ترسو.
چه چیزی میتواند من را در خانه انجام دهید؟ other'sa ضربه گیر -- فقط تسلیم.
فانک!
من آن را ببینید. "
>