Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل X باغ Pyncheon
کلیفورد، به جز برای تحریک بیشتر قمر معمولا تسلیم کرده اند
به مرگ کاذب که از طریق تمام حالت های او از بودن و سست رخنه کرده بود
توصیه او را به نشستن در صندلی خود را صبح تا شامگاه.
اما دختر به ندرت موفق به پیشنهاد حذف به باغ، جایی که عمو Venner
و تعمیرات daguerreotypist های چنین سقف چمن ویرانگر، ساخته شده بود،
یا تابستان خانه، آن بود که در حال حاضر
سرپناه کافی از نور آفتاب و دوش گرفتن گاه به گاه.
هاپ، تاک، بیش از حد، luxuriantly بیش از دو طرف کمی به رشد را آغاز کرده است
عمارت، ساخته شده و داخلی انزوا سرسبز، با peeps بی حد و حصر و
یک نگاه اجمالی به تنهایی گسترده تر باغ.
در اینجا، گاهی اوقات، در این بازی سبز از نور مثل نور سوسو، قمر خواندن
کلیفورد.
آشنایی او، هنرمند، که به نظر می رسد که نوبت ادبی، خود را عرضه کرده بود
با آثار داستانی، به صورت جزوه، - و چند جلد کتاب شعر، در دسترس نباشد
سبک و طعم های مختلف از آن که Hepzibah برای تفریح خود را انتخاب.
تشکر کوچک با توجه به کتاب، با این حال، اگر خوانش دختر در هر
درجه موفقیت آمیز تر از افراد مسن او پسر عموی.
صدای قمر را به حال همیشه یک موسیقی زیبا در آن است، و یا می تواند روح بخشیدن کلیفورد
درخشش و gayety لحن خود را، و یا تسکین او را به یک جریان مستمر از زبر و
بروک مانند cadences.
داستان ها - که در آن کشور دختر، استفاده نشده به آثار که طبیعت، اغلب
عمیقا جذب - علاقه مند به حسابرس عجیب و غریب خود را بسیار کوچک، یا نه در همه شد.
تصاویری از زندگی، صحنه هایی از شور و احساسات، شوخ طبعی، طنز، و ترحم، همه
دور انداخته، و یا بدتر از دور انداخته، در کلیفورد، یا اینکه او فاقد
تجربه ای برای تست حقیقت خود را، و یا
چون griefs خود تماس سنگ از واقعیت بود که چند احساسات مصنوعی می تواند
مقاومت کند.
وقتی که قمر به ترق و تروق کردن از خنده شاد در آنچه او خوانده شده آغاز شد، او در حال حاضر و
سپس برای همدردی و بخندی اما oftener پاسخ با مشکل، سوال نگاه.
اگر یک قطره اشک - اشک افتاب گیر ازدواج بر وای بر خیالی - بر برخی از سودا کاهش یافته
صفحه کلیفورد یا آن را به عنوان نشانه از فاجعه واقعی در زمان، و یا دیگری ناراضی رشد و
با عصبانیت به او motioned برای بستن حجم است.
و خرد بیش از حد! به اندازه کافی غم انگیز است، در واقعی
جدی، بدون تفریح و سرگرمی از غم های ساختگی؟
با استفاده از اشعار آن را نه بهتر بود.
او در تورم و نشست از ریتم بسیار خوشحال است، و خوشبختانه در محدوده زمانی معین
قافیه.
و نه از کلیفورد بود ناتوان از احساس احساس شعر، - نه، شاید، که در آن
بود بالاترین یا عمیق ترین، اما از آن جایی که بیشتر flitting و اثیری.
این غیر ممکن بود در آیه نفیس طلسم بیداری ممکن است از پیش اگاهی دادن
در خفا انجام دادن، اما، در بالا بردن چشم او را از صفحه به صورت کلیفورد، قمر خواهد بود
آگاه، شکست نور را از طریق
آن، که هوش ظریف تر از خود او شعله دارای روشنایی ملایم از گرفتار بود
آنچه او به عنوان خوانده شده
یکی از تب و تاب بودن از این نوع، با این حال، اغلب پیشگام دل تنگی برای ساعت های زیادی
پس از آن، چون زمانی که تب و تاب بودن او را ترک کرد، او به نظر می رسید از حس گم شده آگاه و
قدرت، و به دنبال آنها groped، تا اگر
مرد کور باید به دنبال از دست رفته خود را بینایی است.
او خوشحال تر و بهتر برای رفاه باطنی خود را، که قمر را باید به صحبت بود.
و عبور از ظهور زنده به ذهن خود را با توضیحات همراه خود و
اظهارات.
زندگی باغ ارائه موضوعات به اندازه کافی برای چنین گفتمان به عنوان مناسب
کلیفورد بهترین. او نتوانست هرگز به پرس و جو چه گل بود
bloomed از دیروز.
احساس او برای گل بسیار بدیع بود، و به نظر می رسید خیلی طعم و مزه به عنوان یک
احساسات او علاقه با یک دست خود را نشسته، مشتاقانه آن را مشاهده، و
از گلبرگ های خود را به صورت قمر،
اگر گل باغ خواهر ازدواج خانواده بود.
نه فقط لذت در عطر گل، لذت بردن و یا در آن وجود دارد
فرم زیبا، و ظرافت و یا درخشندگی رنگ خود را، اما کلیفورد
لذت بردن با ادراک همراه بود
زندگی، شخصیت و فردیت، ساخته شده است که او این شکوفه های باغ را دوست دارم،
اگر آنها با احساسات و هوش برخوردار شدند.
این محبت و همدردی برای گلها تقریبا به طور انحصاری به صفت یک زن.
مردان، اگر با آن ماهیت وقف، به زودی از دست می دهند، فراموش کرده ام، و آن را به خوار شمردن، در
تماس خود را با درشت چیزهایی از گل.
کلیفورد، بیش از حد، مدت هاست فراموش کرده بود، اما دوباره آن را در حال حاضر، او به آرامی زنده کرد
از مرگ کاذب سرما از عمر خود را.
فوق العاده است که چگونه بسیاری از حوادث شیرین و لذت بخش به طور مداوم برای تصویب در آن منزوی آمد
باغ نقطه زمانی که یک بار قمر خودش قرار داده بودند به آنها نگاه کنید.
او یا دیده بود و شنیده زنبور وجود دارد، در اولین روز از آشنایی خود را با
محل.
و اغلب - تقریبا به طور مداوم، در واقع، - بعد از آن، زنبورها حفظ انطرف تر آینده،
آسمان می داند به همین دلیل، و یا از آنچه میل سمج، شیرینی دور از ذهن است، زمانی که، نه
شک، فیلد وسیع شبدر، وجود دارد، و
انواع رشد باغ، بسیار نزدیکتر از این به خانه.
به آنجا زنبورها آمد، با این حال، و فرو کدو، شکوفه، تا اگر وجود داشت
هیچ کدو، انگور در درون پرواز یک روز طولانی، و یا به عنوان اگر خاک از Hepzibah
باغ به تولیدات خود را بسیار
با کیفیت است که این جادوگران کمی دشوار می خواستم، به منظور انتقال
بوی Hymettus به کندو تمام خود را از عسل انگلستان.
هنگامی که کلیفورد آفتابی، زمزمه و وزوز خود را شنید، در قلب زرد رنگ بزرگ
شکوفه، او در مورد او با نشاط حس گرما، محبت، و آسمان آبی نگاه کرد، و سبز
چمن، و از هوای آزاد در کل ارتفاع از زمین به بهشت خدا.
پس از همه، نیاز وجود داشته باشد شکی نیست که چرا زنبور ها که 1 سبز گوشه در آمد
شهر گرد و خاکی.
فرستاده خدا آنها را به آنجا ضعیف کلیفورد ما را خوشنود کردن.
آنها تابستان ثروتمند را با آنها به ارمغان آورد، در مجازات عسل کوچک.
هنگامی که لوبیا، انگور شروع به گل در قطب بود، یکی از انواع خاص وجود دارد
که با مته سوراخ شکوفه رنگی قرمز مایل به زرد است.
daguerreotypist این لوبیا را در زیر شیروانی پیدا کرده بود، بیش از یکی از هفت شیروانی،
در سینه های قدیمی از زیر شلواری توسط برخی از Pyncheon باغبانی از روز های رفته ارزشمند
نوشته شده توسط که بدون شک به معنای افشانده آنها
تابستان آینده، اما خود برای اولین بار در مرگ در باغ زمین کاشته است.
راه تست اینکه آیا هنوز هم وجود دارد جوانه زندگی در دانه های باستانی،
Holgrave برخی از آنها کاشته شده بود و نتیجه آزمایش خود را در یک ردیف پر زرق و برق بود
از لوبیا، انگور، clambering، هرچه زودتر به
ارتفاع پر از قطب، و arraying آنها، از بالا به پایین، در یک مارپیچ
سرشاری از شکوفه های قرمز.
و از زمان اتفاق می افتند از جوانه اول، بسیاری از همهمه و پرندگان بوده است.
جذب به آنجا.
در آن زمان، به نظر می رسید آن را به عنوان اگر برای هر یکی از صد شکوفه یکی از این وجود داشت
اندک fowls هوا - ستبری انگشت از بال و پر جلا، معلق در هوا و
ارتعاشی در مورد لوبیا، قطب.
آن را با علاقه وصف ناپذیر بود، و حتی بیش از شوق کودکانه، که
کلیفورد تماشا مبهم، پرندگان.
او با استفاده از محوری سر خود را آرام از تاکستان به دیدن آنها بهتر است؛ همه
در حالی که، بیش از حد، حرکتی قمر تا ساکت باشد و ربودن یک نگاه اجمالی، از لبخند را بر
صورت او، تا به عنوان پشته لذت بردن خود را تا بالاتر با همدردی خود را.
او نه تنها جوان رشد کرده است - او یک کودک بود دوباره.
Hepzibah، هر زمان او اتفاق افتاد تا شاهد یکی از این الگوی واحدی از شور و شوق مینیاتور،
سر او را، لرزش با های عجیب mingling از مادر و خواهر و
لذت و غم، در جنبه اش.
او گفت که همیشه در نتیجه با کلیفورد که پرندگان مبهم آمد، -
همیشه از بچگی خود، - و که لذت خود را در آنها یکی از بوده است
اولین نشانه های آن، او عشق خود را برای چیزهای زیبا را نشان داد.
و این یک تصادف فوق العاده، فکر بانوی خوب بود که هنرمند باید
اند کاشته این لوبیا قرمز گل--که مبهم پرندگان به دنبال دور و
گسترده و که در نبود رشد
باغ Pyncheon قبل از چهل سال - در تابستان از بازگشت کلیفورد.
سپس اشک در چشمان ضعیف Hepzibah ایستاده، و یا سرریز آنها را با
بیش از حد فراوان فوران است، به طوری که او به خودش را به گوشه رفتن متمایل بود، تا مبادا
کلیفورد باید تحریک او را دیده بانی کردن.
در واقع، تمام enjoyments این دوره از اشک تحریک آمیز بود.
آمدن اینقدر دیر این کار را کرد، آن را یک نوع تابستان هند بود، با غبار در balmiest آن
آفتاب، و پوسیدگی و مرگ در gaudiest لذت آن.
کلیفورد بیشتر به نظر می رسید به طعم شادی یک کودک غمگین بود
تفاوت را به رسمیت شناخته شود.
با گذشته ای اسرار آمیز و وحشتناک، که حافظه خود را نابود کرده بود، و خالی
آینده قبل از او، او مجبور شد تنها این رویایی و غیر محسوس در حال حاضر، که، اگر شما
یک بار از نزدیک به آن نگاه کنید، هیچ چیز.
او خود را، به عنوان محسوس علائم بسیاری بود، بطور تاریکی پشت لذت خود را بنا نهد،
و آن را می دانستم که یک نوزاد بازی، که او را به اسباب بازی و بازیچه قرار دادن با بود، به جای
کاملا باور.
کلیفورد، ممکن است، در آینه آگاهی عمیق تر از او را دیدم، که او بود
مثال است و نماینده آن طبقه ای از مردم آنها غیر قابل توضیح
پراویدنس است که پیوسته در قرار دادن صلیب
اهداف با جهان: به نظر می رسد وعده خود را در طبیعت خود؛
خودداری از مواد غذایی مناسب خود، و ایجاد سم قبل از آنها را برای یک مهمانی، و به این ترتیب،
زمانی که آن را به راحتی ممکن است، به عنوان یک
فکر می کنم، در غیر این صورت تنظیم شده است - وجود خود را غرابت تنهایی،
و عذاب.
تمام عمر خود را طولانی، او به یادگیری و چگونه می شود بد بخت می آموزد، به عنوان یک خارجی
زبان و در حال حاضر، با درس به طور کامل توسط قلب، او می تواند با مشکل
درک کمی شادی روح خود را.
غالبا سایه کم شک در چشمان او وجود داشت.
"دستم را بگیر، قمر،" او می گویند: "و خرج کردن آن سخت را با انگشتان کوچک خود را!
به من بده یک گل رز، که من ممکن است خار آن را فشار دهید، و اثبات خودم را تیز بیدار
درد را لمس! "
بدیهی است، او این چیز نوکتیز فرو کردن غم و اندوه پوچ، برای اطمینان مورد نظر
خود را، که با کیفیت است که او بهترین می دانستم که به واقعی بودن، که باغ، و هفت
آب و هوا شیروانی مورد ضرب و شتم، و Hepzibah
اخم و لبخند قمر، نیز واقعی بودند.
بدون این نگین در گوشت خود، او می توانست بدون ماده بیشتری نسبت داده به آنها
از سردرگمی خالی از صحنه های خیالی که او روح خود را تغذیه کرده بود،
تا حتی که روزی فقیر خسته شد.
نیاز به ایمان بزرگ در همدردی خواننده خود را، دیگری او باید به تردید
ارائه جزئیات تا دقیقه، و حوادث به ظاهر پوچ، ضروری است
این ایده از این باغ زندگی را تشکیل می دهند.
عدن آدم رعد و برق، تحت تأثیر قرار نمیگیرند، که بود به آنجا پناه از فرار شده بود
همان بیابان دلتنگ کننده و خطر ناک که به آدم اصلی اخراج شد.
یکی از وسایل تفریحی، که قمر ساخته شده است کلیفورد
طرف، آن جامعه پر، مرغ، یک نسل از آنها بود، ما در حال حاضر
گفت: دارایی منقولی که باری رسیده باشد بسیار قدیم در خانواده Pyncheon بود.
در انطباق با هوی و هوس از Clifford، آن را به عنوان او را مشکل آنها را در سلول را ببینید
آنها در آزادی شده بود، تعیین می کنند، و در حال حاضر در خواست در مورد باغ ها پرسه می زدند، انجام برخی از
فساد کمی است، اما مانع از فرار
ساختمان در سه طرف، و قله های دشوار از حصار چوبی در
دیگر.
آنها خیلی از اوقات فراغت فراوان خود را بر روی حاشیه چاه Maule، بود که به سر برد
گرفتار یک نوع وقت تلف کردن، آشکارا اراجیف به ذائقه خود را و شور
آب به خودی خود، با این حال به بقیه تهوع
جهان، تا حد زیادی توسط این fowls محترم بود، که آنها ممکن است دیده می شود
مزه، چرخش سر خود را، و دوست داشتنی صورتحساب خود را، با دقیقا
هوا از-bibbers شراب دور چلیک وابسته به التزام است.
به طور کلی آرام و در عین حال اغلب تند، و به طور مداوم متنوع آنها صحبت می کنید، یک تا
دیگر، و یا گاهی اوقات در گفتگو با خود - به عنوان خراشیده کرم ها از غنی، سیاه و سفید
خاک، و یا در گیاهان از قبیل مناسب pecked
طعم خود را، - تا به حال لحن داخلی بود که تقریبا جای تعجب است به همین دلیل شما می توانید
ایجاد تبادل به طور منظم از ایده ها در مورد مسائل خانواده، انسان و
دانه خوار است.
همه مرغ ها به خوبی به ارزش تحصیل برای زنندگی و تنوع غنی از رفتار خود هستند؛
اما احتمال وجود دارد می توانید شده اند fowls دیگر ظاهر عجیب و غریب و
اخلاق به عنوان آنهایی که سرزمین آبا و اجدادی.
آنها احتمالا تجسم مختصات روایتی از خط کامل خود را از
گذشتگان، به دست آمده از طریق توالی ناگسستنی از تخم مرغ، و یا دیگری این شخص
خروس و دو زن او رشد کرده بود.
humorists، و کمی ترک مغز بعلاوه، در حساب از راه انفرادی خود را از
زندگی، و خارج از همدردی Hepzibah، خانم، حامی مونی خود.
عجیب و غریب، در واقع، آنها نگاه کرد.
خروس خود، هر چند وسیله در دو عصای زیر بغل مانند پاها، با شأن و منزلت
تبار نشدنی در تمام حرکات خود، به سختی بزرگتر از معمولی بود
کبک، همسران 2 خود را در مورد
اندازه بلدرچین و برای یک مرغ، آن را به اندازه کافی کوچک باشد هنوز در به نظر می رسید
تخم مرغ، و، در عین حال، به اندازه کافی قدیمی، پژمرده، خشکیده، و با تجربه، به
بنیانگذار نژاد کهنه شده است.
در عوض از جوانترین خانواده بودن، آن را به نظر می رسید به جمع
به خود سن، نه تنها نمونه زنده این از نژاد، اما از همه
پدران و foremothers، که
فضایل و عجایب متحد به بدن خود را تحت فشار شد.
مادر آن آشکارا آن را به عنوان یکی از مرغ جهان در نظر گرفته، و در صورت لزوم، در
واقع، به تداوم جهان، و یا، در هر حال، به تعادل در حال حاضر
سیستم از امور، چه در کلیسا و یا دولت است.
هیچ حس کمتر از اهمیت مرغ نوزاد می تواند توجیه کرده اند، حتی در یک
چشم مادر، پشتکار که او بیش از ایمنی آن تماشا، ruffling او
و افراد را در کوچک به دو برابر اندازه مناسب آن، و
پرواز در چهره هر کسی که تا آنجا که نسبت به فرزندان امیدوار خود را نگاه کرد.
برآورد پایین تر می تواند توجیه تعصب خستگی ناپذیر که با او
خراشیده، و او را در کاوش choicest گل unscrupulousness
سبزی، به خاطر خاکی چربی در ریشه آن است.
ادم احمق و رذل عصبی او، زمانی که مرغ در چمن مدت پنهان شوند و یا
تحت کدو، برگ ها، صدای کلاغ آرام خود را از رضایت، در حالی که از آن مطمئن زیر
بال خود را. توجه داشته باشید او را از ترس بد پنهان
و پر سر و صدا بی اعتنایی، وقتی او را دیدم او قوس دشمن، گربه همسایه، در بالای
حصار بالا، - یکی دیگر از این برای تلفن های موبایل بود که در تقریبا در هر شنیده می شود
لحظه ای از روز.
با درجه، ناظر آمد احساس علاقه تقریبا به همان اندازه در این مرغ
نژاد نامی به عنوان مادر، مرغ.
قمر، پس از خوب شدن با مرغ های قدیمی آشنا بود، گاهی اوقات به مجاز
مرغ را در دست او بود، که کاملا قادر به بتواند اینچ مکعب حجم آن و یا
دو بدن.
در حالی که او جالب به بررسی علائم ارثی آن، - عجیب و غریب از آن نقطه
بال و پر، ته ریش خنده دار بر روی سر خود را، و یک دکمه بر روی هر یک از پاهای خود را، - کمی
دوپا، او اصرار داشت، نگه داشته شود به او چشمک دانا.
daguerreotypist یک بار او را زمزمه می کند که این علائم betokened عجایب
خانواده Pyncheon، و مرغ خود نمادی از زندگی قدیمی بود
خانه، تجسم تفسیر خود را،
به همین ترتیب، اگر چه یک ناخوانا، به عنوان clews چنین به طور کلی.
یک معما پر بود رمز و راز از تخم مرغ از تخم در آمده، و فقط به عنوان
مرموز در صورتی که تخم مرغ ضایع شدن بوده است.
دوم دو زن در خروسک، از زمان ورود قمر در دولت بوده است
حزن سنگین، ایجاد می شود، پس از آن ظاهر شد، ناتوانی خود را به
ذخیره کردن یک تخم مرغ است.
یک روز، با این حال، خود مهم راه رفتن اش، یک وری از سر او به نوبه خود، و
خروس از چشم او، او را به یکی و دیگری گوشه باغ بازدارنده برداشته، - croaking
به خودش، در حالی که همه، با
خوشنودی غیر قابل بیان، - آن را آشکار ساخته شده بود که این مرغ یکسان، به اندازه
انسان کم ارزش گذاری او، چیزی در مورد شخص او انجام شده که به ارزش نبود
یا در سنگ های گرانبها یا طلا برآورد شده است.
مدت کوتاهی پس از آن، cackling شگرف و gratulation خروس بود وجود دارد و
تمام خانواده اش، از جمله مرغ خشکیده، که به نظر می رسد درک
مهم کاملا و همچنین به عنوان پدر، مادر او، و یا عمه اش.
که بعد از ظهر قمر یک تخم مرغ کوچک بود، - و نه در لانه به طور منظم، آن را دور
خیلی با ارزش قابل اعتماد وجود دارد، - اما cunningly زیر بوته توت پنهان
در برخی از ساقه خشک علف سال گذشته است.
Hepzibah، در یادگیری این واقعیت، در اختیار داشتن تخم مرغ را به عهده گرفت و آن را اختصاص
صبحانه کلیفورد، در حساب از ظرافت خاصی از عطر و طعم، که، به عنوان
او تاکید، این تخم مرغ ها همیشه بوده است معروف است.
بنابراین unscrupulously خانم قدیمی قربانی تداوم، شاید،
باستانی نژاد، پر با هیچ پایانی بهتر نسبت به عرضه برادر خود را با گوشت یا خوراک لذیذ
که به سختی پر از کاسه قاشق چای!
باید در اشاره به این خشم بوده است که خروسک، روز بعد،
همراه با مادر داغدیده از تخم مرغ، پست خود را در مقابل قمر گرفت و
کلیفورد، و خود را از تحویل
با صدای بلند نطق کردن که ممکن است تا زمانی به عنوان شجره نامه خود را به اثبات رساند، اما برای تناسب
نشاط در بخش قمر.
از این رو،، مرغ جرم را از شما دور در stilts طولانی خود را stalked، و کاملا عقب نشینی خود را
متوجه از قمر و بقیه از طبیعت انسان، تا زمانی که او صلح خود را با
پیشنهاد زنجفیلی، که، در کنار
حلزون ها، ظرافت بیشتر به نفع با طعم اشرافی خود را بود.
معطل شدن بیش از حد طولانی، بدون شک، در کنار این جویبار ناچیز از زندگی جریان از طریق
باغ خانه Pyncheon.
اما ما پندارند بخشیدن به ثبت این حوادث متوسط و فقیر دلخوشیها، زیرا
کردند و ثابت کردند که تا حد زیادی به نفع کلیفورد است.
آنها زمین بوی در آنها بود، و به او سلامت و
ماده. برخی از مشاغل خود را ساخته کمتر
desirably بر او.
او تمایل مفرد، برای مثال، برای قطع بر چاه Maule، و نگاهی به
دائما در حال تغییر تخیلات پی در پی و متغیر از چهره های تولید شده توسط تحریک از
آب بر روی موزاییک کار از سنگریزه های رنگی در پایین.
او گفت که چهره به سمت بالا نگاه کرد به او وجود دارد، - چهره های زیبا، arrayed در در
bewitching لبخند، - هر صورت لحظهای، بنابراین عادلانه و گلگون، و هر لبخند آفتابی،
که او احساس ستم در خروج آن،
تا سحر flitting همان یک گذرواژه جدید ساخته شده است.
اما گاهی اوقات ناگهان فریاد "، چهره تاریک gazes در من" می شود و
بدبخت در تمام روز بعد از آن.
قمر، زمانی که وی بیش از فواره سمت کلیفورد آویزان، می تواند چیزی از همه
این، - نه زیبایی نه زشتی، - اما تنها سنگریزه های رنگی،
به دنبال به عنوان اگر از آب روان شدن را تکان داد و آنها را مغشوش است.
و صورت تیره، که مشکل کلیفورد، بیشتر از سایه بود
پرتاب شدن از شاخه یکی از درختان جنگلی، و شکستن نور داخلی
Maule خوبی است.
با این حال، حقیقت این بود که فانتزی خود را - به احیای سریع تر از اراده و قضاوت خود را،
و همیشه قوی تر از آنها - ایجاد شکل خوشگلی بود که نمادی از
شخصیت بومی خود، و در حال حاضر و پس از آن
استرن و شکل وحشتناک که سرنوشت او را نمونة چنین روشی است.
روز یکشنبه، پس از قمر در کلیسا بوده است، - برای دختر یک کلیسا رفتن
وجدان، و به سختی در سهولت بود او از دست رفته هر نماز، آواز،
خطبه، و یا نیایش - بعد از کلیسا،
بنابراین، وجود دارد، معمولا، جشنواره کمی عاقل در باغ.
علاوه بر کلیفورد، Hepzibah، و قمر، دو میهمان شرکت می باشد.
یکی های هنرمند Holgrave، بود که در وجود شرکت خود را با اصلاح طلبان، و خود را
دیگر از صفات عجیب و غریب و مشکوک، ادامه داد: برای برگزاری یک مکان مرتفع در
توجه Hepzibah.
از سوی دیگر، ما تقریبا شرمنده برای گفتن بود، محترم عمو Venner، در تمیز
پیراهن و کت ماهوت، محترم تر از سایش عادی خود را،
از انجاییکه منظمی در هر وصله شد
آرنج، و ممکن است به نام جامه کل، به جز نابرابری کمی در
طول دامن خود را.
کلیفورد، در موارد متعدد، به لذت بردن از مقاربت پیر مرد، به نظر می رسید برای
به خاطر دلپذیر، رگ او شاد بود که مانند عطر و طعم شیرین فراست گزیده
سیب، مانند میدارد زیر درخت در ماه دسامبر است.
مرد در پایین ترین نقطه در مقیاس اجتماعی بود آسان تر و دلپذیر تر
برای نجیب زاده افتاده روبرو می شوند از یک فرد در هر یک از متوسط
درجه؛ و علاوه بر این، به عنوان جوان کلیفورد
مردانگی از دست داده بودند، به او علاقه احساس خود را نسبتا جوان بود،
در حال حاضر، در بدل با سن پدرسالارانه عمو Venner.
در واقع، گاهی اوقات مشاهده می شد که نیمی کلیفورد آگاهانه از خود را مخفی شدند
آگاهی که در سال زده، محبوب و چشم انداز آینده زمینی
هنوز هم قبل از او، چشم اندازها، با این حال، بیش از حد
indistinctly کشیده ناامیدی دنبال می شود - هر چند، بدون شک،
افسردگی - زمانی که هر حادثه یا خاطره گاه به گاه او را از معقول
برگ پژمرده.
بنابراین این حزب اجتماعی کمی عجیب تشکیل شده، استفاده می شود به جمع آوری زیر تاکستان ویرانگر.
Hepzibah - با شکوه مثل همیشه در قلب، و بازده از اصالت قدیمی خود اینچ
اما استراحت بر آن بسیار بیشتر است، به عنوان توجیه مدارا شاهزاده خانم مانند -
به نمایش گذاشته مهمان نوازی خالی از لطف نیست.
با مهربانی به هنرمند ادم اواره و ولگرد او صحبت کرد، و در زمان وکیل مریم گلی - خانم به عنوان او بود -
با چوب درخت ریشه کن شده و شناور، پیامبر خرده errands همه، وصله
فیلسوف دارد.
و Venner عمو، که جهان در گوشه و کنار خیابان را مطالعه کرده بود، و پست های دیگر به همان اندازه
خوب برای فقط مشاهده اقتباس شده است، آماده بود را از عقل خود را به عنوان یک شهر پمپ
برای دادن آب است.
"خانم Hepzibah چیه خانوم، گفت:" او یک بار، بعد از همه آنها با هم شاد بود، "من
واقعا این جلسات کمی آرام یک بعد از ظهر روز سبت لذت ببرید.
آنها بسیار شبیه آنچه انتظار دارد که بعد از من به مزرعه من بازنشسته!
"عمو Venner" کلیفورد در تن خواب آلود است، و به سمت داخل مشاهده کرد، "همیشه صحبت
در مورد مزرعه اش.
اما من باید طرح بهتری برای او، و.
ما باید دید! "
"آه، آقای کلیفورد Pyncheon!" مرد تکه، گفت: "شما ممکن است برای من طرح را به همان اندازه
لطفا، اما من قصد ندارم به ارائه این طرح یکی از خود من، حتی اگر من هرگز
را واقعا منتقل می شود.
این کار برای من به نظر می رسد که مردان را یک اشتباه فوق العاده در تلاش برای پشته بالا
مالکیت بر اموال.
اگر من انجام داده بود، من باید احساس کنند که اگر مشیت موظف به مراقبت از
من، و در تمام رویدادها، شهر نخواهد بود!
من یکی از کسانی که فکر می کنم که بی نهایت برای همه ما به اندازه کافی بزرگ است - و
ابدیت به اندازه کافی بلند است. "
"چرا، به طوری که آنها، Venner عمو، قمر پس از مکث اظهار داشت، برای او شده بود،
تلاش برای درک عمق و ژرفای appositeness از این امثال و حکم نتیجهگیری.
اما برای این عمر کوتاه ما، خانه و باغ متوسط نقطه دوست
یکی خود است. "
"به من به نظر می رسد، گفت:« daguerreotypist، خندان، که عمو
Venner اصول فوریه در پایین خرد خود، فقط آنها را نداشته باشند
کاملا تمایز زیادی در ذهن او در آن از فرانسوی systematizing. "
"بیا، قمر، گفت:« Hepzibah "آن است که زمان را به بیدانه است."
و سپس، در حالی که غنای زرد آفتاب رو به کاهش هنوز به باز کاهش یافت
فضای باغ، قمر آورده قرص نان و یک کاسه چین از بیدانه،
تازه از بوته جمع آوری شده و خرد شده با شکر.
این، با آب، - اما نه از چشمه فال بد، نزدیک در دست، -
تشکیل سرگرمی.
در همین حال، Holgrave زمان برخی از دردهای به برقراری یک مقاربت با کلیفورد،
فعال می شود وسیستم هیدرولیکی ندارد، ممکن است به نظر می رسد، به طور کامل توسط ضربه از مهربانی، تا
ساعت در حال حاضر ممکن است cheerfuller از اکثر
که فقیر دور افتاده، به سر برده بود و یا هنوز به مقصد به صرف است.
با این حال، در عمیق این هنرمند، متفکر، همه، چشمان مراقب، وجود داشت.
در حال حاضر و پس از آن، بیان، شیطانی نیست، بلکه سوال برانگیز، به عنوان اگر او تا به حال برخی دیگر از
علاقه در صحنه نسبت به یک غریبه،
ماجراجوی جوان و بیارتباط، ممکن است قرار داشته باشند.
با تحرک زیادی از خلق به خارج، با این حال، او خود را اعمال می شود و وظیفه
مفرح حزب، و با موفقیت بسیار، که Hepzibah حتی تیره رنگی انداخت
کردن یک رنگ از مالیخولیا، ساخته شده و چه تغییر او می تواند با قسمت باقی مانده است.
قمر به خودش گفت: - "چه دلپذیر او می تواند!
همانطور که برای عمو Venner، به عنوان علامت دوستی و طرفداری، او به آسانی
رضایت خود را به استطاعت مرد جوان لغات خود را در راه حرفه خود را، -
نه استعاره ای، آن را درک است، اما
به معنای واقعی کلمه، با اجازه دادن به daguerreotype از چهره اش، آشنا به شهر، به
در ورود استودیو Holgrave را به نمایش گذاشته است.
کلیفورد، به عنوان شرکت فعال داشتید از مهمانی کوچک خود را بزرگ gayest
همه آنها را.
یا آن یکی از آن چشمک می زند تا لرزش روح بود، که ذهن در
حالت غیر طبیعی مسئول هستند، و یا دیگر هنرمند به ماهرانه لمس تا به حال برخی از وتر که
ساخته شده ارتعاشات موسیقی است.
در واقع، با شب تابستان لذت بخش، و همدردی از این کمی
دایره از روح نمی unkindly، شاید طبیعی است که یک شخصیت
در کلیفورد حساس تبدیل شود
متحرک، و نشان می دهد خود را به آسانی پاسخگو به آنچه در اطراف او گفته شده بود.
اما او به افکار خود را به همین ترتیب، با تب و تاب بودن روح و خیالی، به طوری که
آنها glistened، به عنوان آن، از طریق محور، و فرار خود را در میان ساخته شده
interstices از شاخ و برگ.
او به عنوان شاد بوده است، بدون شک، در حالی که به تنهایی با قمر، اما هرگز با چنین
نشانههای حاد، اگر چه هوش نسبی است.
اما، به عنوان نور خورشید به سمت چپ قله از هفت شیروانی، محو هیجان
از چشم کلیفورد است.
او در مورد او، مبهم و mournfully خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود، به عنوان اگر او چیزی با ارزش از دست رفته، و
از دست رفته آن را بیشتر drearily نمی دانستند دقیقا همان چیزی بود.
"من می خواهم خوشبختی من!" در گذشته او به زمزمه hoarsely و indistinctly، به سختی شکل دادن به
از کلمات. "بسیاری از چندین سال، من منتظر!
خیلی دیر است!
خیلی دیر است! من می خواهم خوشبختی من! "
افسوس، ضعیف کلیفورد! شما قدیمی و فرسوده با مشکلات که
باید هرگز شما گرفتار شده.
شما تا حدی دیوانه و تا حدودی ابله، تباهی، شکست، به عنوان تقریبا همه -
هر چند برخی در درجه کمتر، یا perceptibly کمتر، نسبت به همنوعان خود.
سرنوشت شادی در فروشگاه برای شما ندارد، مگر اینکه خانه آرام خود را در خانواده های قدیمی
اقامت با Hepzibah وفادار، و بعد از ظهر تابستان است طولانی، با قمر،
و این جشنواره سبت با عمو
Venner و daguerreotypist، سزاوار به نام شادی!
چرا که نه؟
اگر نه چیزی که خود، آن است marvelously با آن، دوست دارم و بیشتر از آن که اثیری
و کیفیت نامحسوس که باعث می شود آن همه محو در درون گرایی نزدیک است.
آن را و، بنابراین، در حالی که شما ممکن است.
سوفل، نه - سوال نیست، - اما از آن!