Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XII حادثه انتخاب از تجارت قانونی
"در Ramah صدا شنیده می شود ، وجود دارد -- گریند و مرثیه خوانی و بزرگ
عزاداری گریند راشل برای فرزندان او ، و نمی خواهد آرامش "است.
(توجه : Jer 31:15)
آقای هیلی و تام به بعد در واگن خود ، هر jogged ، برای یک زمان ، در خود جذب
خود بازتاب.
در حال حاضر ، بازتاب دو مرد نشسته در کنار هم هستند -- یک چیز کنجکاو ، نشسته
بر روی همین صندلی ، با همان چشم ها ، گوش ها ، دست ها و ارگان ها از همه نوع ،
داشتن پاس قبل از چشمان خود را همان
اشیا ، -- آن است که فوق العاده انواع ما باید در این تفکرات مشابه پیدا!
به عنوان مثال ، آقای هیلی : او برای نخستین بار از طول تام ، و وسعت فکر و
قد ، و آنچه که او را برای فروش ، اگر او چربی و در صورت خوب نگهداری می شد تا او
او را به بازار.
او که او چگونه باید از باند خود فکر او از بازار مربوطه
ارزش برخی از مردان جازده و زنان و کودکان بودند که به آن آهنگسازی ،
و موضوعات دیگر قوم و خویشی از کسب و کار ؛
سپس او را از خود فکر کردم ، و چه انسانی او بود که در حالی که مردان دیگر زنجیر
خود را "***" دست و پا هر دو ، او تنها fetters بر روی پا قرار دهید ، و چپ تام
استفاده از دست او ، زمانی که او رفتار
خوب و آهی کشید که فکر می کنم که چگونه طبیعت انسان ناسپاس ، به طوری که حتی در آنجا
اتاق به شک که آیا تام قدردانی رحمت خود.
او در به طوری گرفته شده است توسط "***" را بخواهد به حال مورد توجه بود ، اما هنوز هم او شگفت زده شده بودم
برای بررسی چگونگی خوشخو او هنوز باقی مانده!
تام ، او به فکر کردن بیش از بعضی از کلمات کتاب unfashionable قدیمی ، که نگه داشته
در حال اجرا را از طریق سر خود را ، دوباره و دوباره ، به شرح زیر است : "ما را در اینجا ندارد ادامه
شهرستان ، اما ما به دنبال یکی از برای آمدن ، برای چه
خدا خودش شرمنده است به نام خدای ما نیست ، برای این که او برای ما آماده خداوند ، یک شهر "است.
این کلمات از دوره باستان ، اساسا توسط "نادان و unlearned
مردان ، "داشته باشد ، از طریق تمام زمان نگه داشته ، به نحوی ، نوعی عجیب و غریب از قدرت بیش از
ذهن فقیر ، فلو ، ساده مانند تام.
آنها هم بزنید تا روح را از اعماق آن ، و از خواب بیدار شدن ، به عنوان با تماس ترومپت ، شجاعت ،
انرژی ، و شور و شوق ، که در آن قبل از تنها سیاهی ناامیدی.
آقای هیلی از روزنامه های متفرقه جیب خود بیرون آورد و شروع به دنبال بیش از خود
تبلیغات ، با علاقه جذب می شود.
او خواننده قابل ملاحظه ای مسلط نیست ، و در عادت به خواندن در یک نوع بود
از بر خوانی نیمه با صدای بلند ، از طریق تماس در گوش خود را به منظور بررسی کسر او
چشم.
در این لحن او به آرامی خوانده پاراگراف زیر :
"مجری فروش -- سیاه پوستان -- Agreeably به دستور دادگاه فروخته خواهد شد ، روز سه شنبه ،
فوریه 20 ، قبل از درب خانه دادگاه ، در شهر واشنگتن ، کنتاکی ،
زیر سیاهان : هاجر ، 60 ساله ، جان ،
30 ؛ بن ، 21 ساله ، سائول ، سن 25 ، آلبرت ، سن 14 ساله است.
فروخته شده به نفع طلبکاران و وارثان املاک و جسی Blutchford ،
"ساموئل موریس ، توماس سنگ چخماق ، مجریان است."
"این yer به من باید در نگاه ، گفت :" او به تام ، برای می خواهید از کسی به دیگری به صحبت با.
"ای ، من قصد دارم به بلند شدن یک باند نخست را با نامه ، تام ، آن را خواهید آن را
-- شرکت خوش مشرب و دلپذیر مانند ، خوب ، آنچه می دانیم.
ما باید به حق رانندگی به واشنگتن برای نخستین بار و مهمتر از همه ، و پس از آن من صدای دست زدن شما را به زندان ،
در حالی که من کسب و کار است. "
تام هوش دلپذیر این کاملا فقیرانه ، به سادگی تعجب ، در خود
قلب ، چگونه بسیاری از این مردان محکوم به فنا دارای همسر و فرزند ، و اینکه آیا آنها را
احساس او در مورد ترک آنها را انجام داد.
لازم به اعتراف ، بیش از حد ، که ساده و بی تکلف ، دست خارج از اطلاعاتی بود که او به
را به زندان به هیچ وجه تصور پرتاب سازگار بر روی یک شخص فقیر که
همیشه خودش را در یک دوره کاملا صادقانه و درست زندگی را prided.
بله ، تام ، ما باید به آن اعتراف شد ، بلکه از افتخار صداقت خود ، عضو ضعیف ، -- و نه
داشتن بسیار دیگری افتخار ؛ -- اگر او متعلق به برخی از طبقات جامعه بالاتر بود
جامعه ، او ، شاید ، هرگز به تنگه چنین کاهش می یابد.
با این حال ، روز به تن ، و شب را دیدم هیلی و تام به راحتی جایگزین
در واشنگتن ، -- یکی از در میخانه ، و دیگر در زندان است.
حدود یازده ساعت در روز بعد ، ازدحام کردن مخلوط در اطراف دادگاه خانه جمع شده بود
مراحل -- سیگار کشیدن ، جویدن ، تف کردن ، فحش و و گو ، با توجه به
سلیقه ها و چرخش های متبوع خود ، -- انتظار برای حراج به اغاز.
مردان و زنان را برای فروش به نشست یک گروه از هم جدا ، و صحبت کردن در یک تن کم به یکدیگر است.
زنی که به نام هاجر آگهی شده بود آفریقایی به طور منظم در
از ویژگی های و شکل.
او ممکن است شصت ، اما مسن تر از کار سخت و بیماری بود ،
نابینا ، و تا حدی مبتلا به روماتیسم را فلج.
در کنار او ایستاده بود تنها راه باقی مانده خود را پسر ، آلبرت ، همکار کمی روشن به دنبال
چهارده سال است.
پسر تنها بازمانده یک خانواده بزرگ ، که متعاقبا فروخته شده بودند دور بود
از او را به یک بازار در جنوب.
مادر به او با هر دو دست تکان دادن او برگزار شد ، و با شدت به چشم
بیم و هراس هر یک که راه می رفت تا او را بررسی.
"آیا نمی شود feard ، عمه هاجر ، گفت :" قدیمی ترین مردان ، "من به Mas'r توماس صحبت کرد
تقلا آن ، و او فکر می کرد ممکن است مدیریت به شما هر دو با هم در بسیاری به فروش برساند. "
"دی نیاز با من تماس فرسوده هنوز نیست ،" گفت که او ، بلند کردن اجسام تکان دادن او دست.
"من هنوز می تواند آشپزی و مالش دادن و صیقلی کردن --" من متر wuth خرید ، اگر من می آیند ارزان -- ارسال به EM
DAT در تاریخ ، -- شما EM بگویند ، "او اضافه شده است ، صادقانه است.
هیلی در اینجا راه خود را به گروه اجباری ، راه می رفت تا پیر مرد ، دهان او را کشیده
باز و نگاه ، احساس از دندان او ، او را ایستاده و راست خود را خم او
و انجام تحولات مختلف به
نشان می دهد ماهیچه های خود را ، و پس از آن به بعد منتقل ، قرار داده و او را از طریق همین محاکمه.
بالا رفتن از آخرین پسر ، او اسلحه خود را احساس ، دست های خود را را صاف و نگاه
انگشتان دست او ، و او را به پرش ، چابکی خود را به نشان می دهد.
"او an't gwine widout من فروخته خواهد شد گفت :" زن قدیمی ، با اشتیاق پرشور ؛
"من و او می رود در بسیاری با هم ؛' راه آهن قوی رتبهدهی نشده است ، Mas'r و انبوه درجه انجام دهید '
کار ، -- انبوه بر روی آن ، Mas'r ".
"در مزرعه؟ گفت :" هیلی ، با یک نگاه تحقیر.
"احتمالا داستان!" و اگر با معاینه خود راضی ، او راه می رفت و نگاه ،
و با دست های خود را در جیب خود ایستاد ، سیگار برگ خود را در دهان او ، و کلاه خود را cocked در
یک طرف ، آماده برای عمل کردن.
"چه" EM فکر می کنم؟ "گفت : یک مرد که پس از معاینه هیلی ، که اگر
ذهن خود را از آن را تشکیل می دهند.
"وال ، گفت :" هیلی ، تف ، "من باید در قرار دادن ، من فکر می کنم ، برای آنهایی که youngerly و
پسر. "" آنها می خواهند به فروش پسر و قدیمی
زن با یکدیگر ، گفت : "این مرد است.
"آن کشش تنگ پیدا -- چرا ، او استخوان های قدیمی سخت بازپرسی کردن از O' ، -- نه به ارزش نمک او. "
"بعد از آن شما خواهد بود؟" گفت : مرد است. "هرکس' D 'T احمق.
او نیمی از کور ، کج با rheumatis و احمقانه به بوت شدن. "
"برخی از اقدام به خرید این critturs yer قدیمی ، و SES دید there'sa سایش بیشتر در' EM نسبت به
بدن فکر می کنم ، گفت : "مرد ، تاملی است.
"نه برو ،' T تمام ، گفت : "هیلی" که او را برای یک حال حاضر ، -- واقع -- من دیده ام ، در حال حاضر است. "
"وال ،' T ترحم مهربانتر است ، در حال حاضر ، نه او را با پسرش -- قلب او به نظر می رسد تا معتاد به مشروبات
بر او ، -- ها مطرح او را پرت کردن آنها در ارزان ".
"آنها که پول برای خرج کردن که راه AR کردم ، آن را همه به خوبی به اندازه کافی.
من باید پیشنهاد کردن در آن پسر در تاریخ برای یک مزرعه دست ؛ -- T wouldn 'با م
هیلی ، گفت : "او ، به هیچ وجه ، اگر نه آنها می خواهم او را به من بدهد.
او شما را در desp't ، گفت : "این مرد است.
"Nat'lly ، او خواهد گفت :" تاجر خونسردی.
این گفتگو اینجا همهمه شلوغ در میان حضار قطع شد و
حراج ، کوتاه ، شلوغ ، عضو مهم ، راه خود را به جمعیت elbowed.
پیرزن کشید در نفس خود ، و به طور غریزی در پسرش گرفتار.
"نگه داشتن نزدیک به yer لله ، آلبرت ، -- نزدیک -- dey'll ما قرار داده تا togedder ، او گفت :."
O ، مامان ، من feard خواهند کرد ، گفت : "پسر.
"دی باید ، فرزند ، و من نمی توانم در آن زندگی می کنند ، هیچ راه ، اگر آنها نمی گفت :" موجودی های قدیمی ،
قاطعانه.
تن صدا بلند حراج ، خواستار روشن راه ، در حال حاضر اعلام کرد
که از فروش در مورد شروع شد. یک مکان ، پاک بود و مناقصه آغاز شد.
مردان مختلف در این فهرست بود به زودی با قیمت های که زیبا نشان داد زدم
سرزنده و بشاش تقاضا در بازار ، دو نفر از آنها سقوط کرد به هیلی.
"، در حال حاضر ، جوانان سازمان ملل متحد ، گفت :" حراج ، دادن پسر تماس با چکش او را ، "می شود
بالا و نشان دادن چشمه خود را ، در حال حاضر. "
"ما دو قرار داده تا togedder ، togedder ، -- انجام لطفا ، Mas'r ، گفت :" زن قدیمی ، برگزاری
سریع به پسر او. "خاموش ، گفت :" مرد ، gruffly ، هل دادن
دست هایش را دور "شما آخر آمده است.
در حال حاضر ، darkey ، بهار ، "و با کلمه ، او را به پسر نسبت به بلوک تحت فشار قرار دادند ، در حالی که
ناله های سنگین و عمیق ، گل رز را پشت سر گذاشته است.
پسر متوقف شد ، و نگاه به عقب ، اما هیچ زمانی برای اقامت وجود دارد ، و بی پروا اشک
از بزرگ او ، چشم درخشان ، او در یک لحظه بود.
چهره خوب او ، اندام هشدار ، و چهره درخشان ، مطرح رقابت های فوری ، و
نیم دوجین مناقصه به طور همزمان گوش حراج را ملاقات کرد.
مضطرب ، وحشت زده نیم ، او از یک سمت به سمت دیگر نگاه کرد ، او شنیده جغ جغ یا تلق تلق کردن
رقیب مناقصه -- حالا در اینجا ، در حال حاضر وجود دارد ، -- تا چکش سقوط کرد.
هیلی که او کرده بود.
او از بلوک به سمت ارباب جدید خود را تحت فشار قرار دادند ، اما متوقف شد یک لحظه ، و نگاه
پشت ، هنگامی که مادر فقیر خود را در هر اندام ، لرزش برگزار شد ، تکان دادن او دست
به سوی او.
"من خرید بیش از حد ، Mas'r ، به خاطر دو عزیز خداوند -- خرید من -- من نخواهد مرد اگر اینکار را نکنید!"
"شما می میرند اگر من ، که پیچ خوردگی از آن ، گفت :" هیلی ، -- "نه!"
و او بر روی پاشنه خود تبدیل شده است.
مناقصه برای موجودی ضعیف قدیمی خلاصه شده است.
مردی که هیلی خطاب کرده بود ، و کسانی که به نظر می رسید بی بضاعت از شفقت ، خرید
او را برای بازیچه قرار دادن ، و از تماشاگران آغاز شد که متفرق شوند.
قربانیان فقیر از فروش ، که آورده شده در یک مکان با هم برای سال ،
جمع آوری و دور مادر نومیدی قدیمی ، که عذاب بود رقت انگیز برای دیدن است.
"می تواند دی من یکی ترک؟
allers Mas'r گفت : من باید داشته باشد ، -- او ، "او تکرار بارها و بارها ، در قلب
زنگ های شکسته. "اعتماد به خداوند ، عمه هاجر ، گفت :"
قدیمی ترین مردان ، sorrowfully.
"چه خوب آن را انجام دهم؟" گفت که او ، گریه شور و حرارت است.
"مادر ، مادر ، -- Ŧ! دان انجام نه! گفت : "پسر.
"آنها می گویند ها شما به یک استاد خوب است."
"من اهمیتی نمی دهند ، -- من اهمیتی نمی دهند. O ، آلبرت! آه پسر من! شما نوزاد من.
خداوند ، چگونه کن I؟ "
؟ ، را خود را خاموش ، می تواند برخی از آنچه نمی گفت : "هیلی ، خشگی" در انجام این کار خوبی برای انجام نیست
او را به رفتن در آن راه تاریخ است. "
مردان قدیمی این شرکت ، بخشی از راه متقاعد ساختن و تا حدودی هم با توسل به زور ، رها
آخرین موجودی فقیر نگه نومیدی ، و آنها به او را منجر به جدید خود کارشناسی ارشد
واگن ، کوشید تا او را آرام.
"حالا!" گفت : هیلی ، هل دادن سه خریدهای خود با هم و تولید بسته نرم افزاری
از دستبند ، که او اقدام به بر روی مچ دست خود را قرار داده و چفت و بست هر دست بند اهنین
به یک زنجیره طولانی ، او آنها را راندند قبل از او به زندان است.
چند روز دیدم هیلی ، با اموال خود را ، با خیال راحت بر روی یک قایق اوهایو سپرده است.
این از آغاز باند او بود ، افزوده می شود ، به عنوان قایق نقل مکان کرد ، توسط مختلف
کالا های دیگر از همان نوع ، که او ، یا نماینده او ، برای او ذخیره می شود
نقاط مختلف در طول ساحل.
لا بل Riviere ، یک قایق به عنوان شجاع و زیبا مثل همیشه راه می رفت آب
رودخانه کسی که بنام دیگری نام گذاری شود او ، شناور gayly پایین جریان ، زیر آسمان درخشان ،
ستاره و راه راه تکان دادن امریکا رایگان
و تکان و لرزش بال بر سر نگهبانان با لباس پوشیدن خانمها شلوغ و
آقایان پیاده روی و لذت بردن از روز لذت بخش است.
همه پر از زندگی بود ، شناور و شادی -- همه آنها به جز باند هیلی ، که بودند
ذخیره می شود ، با حمل و نقل دیگر ، بر روی عرشه پایین تر ، و چه کسی ، به نحوی ، به نظر نمی رسد به
قدردانی از امتیازات مختلف خود را ، به عنوان
آنها در یک گره نشسته ، صحبت کردن به یکدیگر زنگ از قبل نصب پایین است.
"پسر گفت :" هیلی ، در آینده ، سریع ، "من امیدوارم که شما در حفظ قلب خوب است ، و
شاد.
در حال حاضر ، بدون قهر ، آنچه را ببینید ؛ نگه داشتن لب فوقانی سفت ، پسران ؛ انجام شده توسط من و من خوب می خواهید
توسط شما. "
پسر خطاب ، درپاسخ ثابت "بله ، Mas'r" برای سنین شعار حزبی
فقیر آفریقا ، اما آن را به متعلق به آنها به نظر نمی آید به خصوص شاد بودند
تعصبات مختلف خود را کمی به نفع
همسران ، مادران ، خواهران و کودکان ، برای آخرین بار ، -- و اگر چه "آنها که
تلف آنها مورد نیاز از آنها نشاط ، آن را فورا آینده بود.
"من یک زن" را مطرح کردند از مقاله برشمرده شده به عنوان "جان ، سی ساله ،" و او
زنجیر دست خود را بر روی زانو تام گذاشته ، -- و او یک کلمه در این باره ، فقیر را نمی دانم
دختر! "
"او کجا زندگی می کنند؟ گفت :" تام. "در میخانه یک قطعه پایین اینجا ، گفت :" جان ؛
"من آرزو می کنم ، در حال حاضر ، من می توانم او را یک بار دیگر در این دنیا را ببینید ،" او اضافه شده است.
پور جان!
این نه طبیعی بود و اشک که سقوط کرد ، به عنوان او صحبت می کرد ، آمد و به طور طبیعی به عنوان اگر
او یک مرد سفید شده بود. تام نفس طولانی از قلب درد درو ،
و در راه فقرا خود سعی کردند ، به او تسلی.
و در طول سر ، در داخل کابین ، شنبه پدران و مادران ، شوهران و همسران و فراخ ،
رقص کودکان دور در میان آنها نقل مکان کرد ، مانند بسیاری از پروانه ها کمی و
همه چیز رفتن کاملا آسان و راحت بود.
"O ، ماما ، گفت :" یک پسر ، که به تازگی از زیر آمده ، "there'sa تاجر سیاه پوست در
هیئت مدیره ، و او به ارمغان آورد چهار یا پنج بردگان پایین وجود دارد. "
ضعیف موجودات! گفت : "مادر ، در لحن بین غم و اندوه و خشم.
"چه؟" گفت : یکی دیگر از بانوی. "برخی از بردگان فقیر زیر ، گفت :" مادر.
و آنها رو زنجیره ای ، گفت : "پسر.
"چه شرم به کشور ما که از جمله مناظر دیده می شود!" گفت : یکی دیگر از بانوی.
"O ، there'sa زیادی به هر دو طرف از این موضوع گفت ، گفت :« نجیبانه
زن ، که نشسته بود ، دوخت درب اتاق خود دولت ، در حالی که دختر بچه و پسر او بودند
بازی گرد خود.
"من شده است در جنوب ، و من باید بگویم من فکر می کنم سیاه پوستان بهتر از آنها را
به صورت آزاد. "
"در برخی موارد ، برخی از آنها به خوبی خاموش ، من اعطا ، گفت :" خانم به که
سخن گفتن او بود پاسخ داده شده.
"وحشتناک ترین بخش از برده داری ، به عقیده من ، outrages خود را بر روی احساسات و
عواطف ، -- جدا از خانواده ها ، به عنوان مثال ".
"است که یک چیز بد است ، قطعا ، گفت :" بانوی دیگر ، برگزاری لباس نوزاد او
تازگی به اتمام است ، و به دنبال بدقت در مواد باغچه خانهها آن "اما پس از آن ، من فانتزی ، این کار را انجام نمی
رخ می دهد اغلب. "
"O آن را ندارد ، گفت :" بانوی اول ، مشتاقانه "من سالهای بسیاری را در کنتاکی زندگی می کردند و
ویرجینیا هر دو ، و من دیده ام به اندازه کافی به قلب هر کس بیمار است.
فرض کنید ، خانم ، شما دو فرزند ، وجود دارد ، باید از شما گرفته شده و به فروش می رسد؟ "
"ما نمی توانیم دلیل از احساسات ما را به کسانی که از این طبقه از افراد ، گفت :« از سوی دیگر
بانوی ، مرتب سازی برخی worsteds در آغوش او.
"در واقع ، خانم ، شما می توانید از آنها چیزی می دانید ، اگر شما می گویید ،" پاسخ اول
بانوی ، به گرمی. "من به دنیا آمد و در میان آنها به ارمغان آورد.
من می دانم که آنها انجام می دهند را احساس کنید ، فقط به عنوان کاملا ، -- حتی بیشتر از آن ، شاید ، -- که ما انجام می دهیم ".
خانم گفت : "در واقع" yawned ، و نگاه از پنجره کابین ، و در نهایت تکرار ،
برای یکی از برجسته ترین ، اظهار او که با آن آغاز شده بود ، -- "پس از همه ، من فکر می کنم آنها بهتر
کردن از آنها خواهد بود تا آزاد باشند. "
"بدون شک قصد از مشیت الهی است که نژاد آفریقایی باید
بندگان -- در یک وضعیت پایین نگه داشته شود ، گفت : "آقایی ، به دنبال قبر در سیاه و سفید ،
روحانی ، نشسته درب کابین را مشخص می کند.
"" لعنت شود کنعان ، بنده بندگان باید او را ، کتاب مقدس می گوید. "
(توجه : 9:25 ژنرال.
این همان چیزی است که نوح می گوید زمانی که او بیدار از مستی و متوجه است که جوانترین او
پسر ، ژامبون ، پدر کنعان ، او را برهنه دیده است.)
"من می گویم ، غریبه ، این است که در تاریخ آن متن به این معنی؟" گفت : یک مرد بلند قد ، ایستاده.
این خوشحال پراویدنس ، برای برخی از دلیل نفوذ ناپذیر ، به عذاب نژاد به اسارت ، سن
پیش تمام شد ؛ و ما نباید راه اندازی نظر ما در برابر آن ".
"خب ، پس ، همه ما جلوتر میام و خرید *** ، گفت :" مرد ، "در صورتی که راه
پراویدنس ، --؟ T برنده ما ، همراهی کردن "گفت که او ، تبدیل به هیلی ، که ایستاده بود ،
با دست های خود را در جیب خود ، اجاق گاز و بدقت گوش دادن به مکالمه است.
"بله ، مرد بلند قد ادامه داد :" همه ما باید به احکام از پراویدنس استعفا داد.
*** باید فروخته می شوند ، و trucked دور ، نگه داشته و در زیر آن چیزی است که آنها برای ساخته شده است.
'گلابی مانند این نمایش yer کاملا طراوت ، آن را an't ، غریبه؟" گفت که او را به
هیلی.
"من در' T هرگز فکر نمی ، گفت : "هیلی ،" من می توانستم به همان اندازه گفت ، خودم ، من ha'nt
larning.
من در زمان تجارت فقط برای گذران زندگی ، اگر مقید "tan't حق ، من به محاسبه'
'T در زمان ، آنچه می دانیم." "و در حال حاضر شما yerself مشکل را ذخیره کنید ،
خواهد شد نویسنده نیست؟ "گفت : مرد قد بلند.
"آنچه' T است ، در حال حاضر ، به دانستن کتاب مقدس. اگر ye'd تنها به مطالعه yer کتاب مقدس ، مانند این
yer مرد خوب ، آنچه ممکن است که آن را know'd قبل ، و آنچه مشکل پشته O 'نجات داد.
یه jist می تواند گفت ، "be' نفرین شده -- چه نام خود را --' و 'T که
آمده. "
غریبه و آشنا ، که کسی به غیر از دلال گاو و گوسفند صادق بود که ما آنها را به ما معرفی
خوانندگان در میخانه کنتاکی ، نشستم و شروع به سیگار کشیدن ، با لبخند کنجکاو در
بلند ، صورت خود را خشک.
مرد قد بلند ، بلند و باریک ، جوان با چهره بیانگر احساس بزرگ و
اطلاعات ، در اینجا آغاز شد ، و تکرار کلمات ، "همه چیز وجه آنچه که
نشان می دهد که مردان باید به آنچه شما انجام دهد ، انجام آنچه حتی پس به نزد آنها است. "
گمان می کنم "او افزود ،" است که کتاب مقدس ، تا آنجا که "لعنت شود کنعان."
"وال ، آن را کاملا به عنوان ساده متن ، غریبه به نظر می رسد ، گفت :" جان چوبدار ، "را به فقرا
همراهان ما ، در حال حاضر "و John در تاریخ مانند یک آتشفشان دودی.
مرد جوان متوقف شد ، نگاه کرد که اگر او بود که بیشتر برای گفتن ، زمانی که ناگهان قایق
متوقف شود ، و شرکت با کشتی بخار معمول عجله ساخته شده ، جایی که آنها به
فرود.
"هر دو آنها را به شلوار بی خشتک گاوداران در تاریخ پارسونز؟" گفت : جان را به یکی از مردان ، به عنوان آنها بیرون رفتن.
مرد راننده سرشونو تکون دادن.
همانطور که قایق را متوقف ، که به یک زن سیاهپوست آمد در حال اجرا به طور افراطی تا تخته ، darted به
جمعیت ، پرواز کرد تا جایی که این باند برده نشسته ، و دور سلاح خود را که انداخت
قطعه تاسف از کالاهایی که قبل از
برشمردن -- "جان ، سی ساله ، و با sobs و اشک او را به عنوان شوهرش bemoaned.
اما چه چیزی نیاز دارد در این داستان ، گفت : بیش از حد بارها ، -- هر روز گفت : -- قلب و رشته ها
اجاره و شکسته ، -- ضعیف شکسته و پاره برای سود و راحتی
قوی!
لازم نیست گفته شود ؛ -- هر روز آن را گفتن -- گفتن آن ، بیش از حد ، در گوش
ناشنوا نیست ، هر چند او مدت ها سکوت.
مرد جوان که به علت انسانیت و خدا سخن گفته بود پیش از این با ایستاد
سلاح های تاشده ، به دنبال در این صحنه است. او تبدیل شده است ، و هیلی در او ایستاده بود
طرف.
"دوست من ،" او گفت ، سخن گفتن با سخن گفتن ضخامت ، "چگونه می تواند به شما ، شما جرات ،
حمل در تجارت مثل این؟ نگاه کسانی که حیوان بیچاره!
من اینجا هستم ، شادی در قلب من است که من از رفتن به خانه به همسر و فرزند من ، و
بل همان است که یک سیگنال را به حمل من به بعد نسبت به آنها خواهد شد این مرد فقیر بخشی
و همسر او برای همیشه لطفا برای.
بستگی دارد ، خدا به ارمغان خواهد آورد شما را به قضاوت برای این است. "
معامله گر را در سکوت تبدیل شده است.
گفت : "من می گویم ، در حال حاضر ،" دلال گاو و گوسفند ، لمس کردن آرنج خود را "تفاوت در پارسونز وجود دارد ،
an't وجود دارد؟ 'ملعون کنعان" به نظر نمی رسد به پایین
با این سازمان ملل متحد ، آن را ندارد؟ "
هیلی داد و غرغر مضطرب.
و که در تاریخ an't بدترین ها در 'T ، گفت :" جان "mabbee آن را نمی خواهد با پایین رفتن
خداوند ، نه ، زمانی که نویسنده می آیند تا با او حل و فصل ، یکی O 'این روزها ، تمام بر ما باید ،
من روی چیزی حساب کردن است. "
هیلی تاملی راه می رفت به انتهای دیگر از قایق.
"اگر من را بسیار سخاوتمندانه بر روی یک یا دو باندهای بعدی ،" او فکر کرد ، "من روی چیزی حساب من
متوقف کردن این yer ؛ واقعا خطرناک ".
او در زمان خود جیب کتاب ، و شروع به اضافه کردن بیش از حساب خود ، -- فرایندی که
بسیاری از آقایان در کنار آقای هیلی پیدا کرده اند خاصی برای وجدان ناآرام است.
قایق را فرا گرفت با افتخار به دور از ساحل ، و همه رفت و روی خوش ، مانند قبل.
مردان صحبت کرد ، و loafed و خواندن ، و دودی.
زنان sewed ، و کودکان بازی ، و قایق در راه خود را به تصویب رساند.
یک روز ، هنگامی که او را به برای مدتی در یک شهر کوچک در کنتاکی دراز ، هیلی بالا رفت و به
در ماده کمی از کسب و کار است.
تام ، که fetters جلوگیری نمی کند خود را گرفتن ، یک مدار در حد متوسط ، در نزدیکی رسم کرده بود
سمت قایق و ایستاد listlessly زل زده بیش از نرده.
پس از یک زمان ، او را دیدم تاجر در بازگشت ، با مرحله هشدار ، در شرکت با
زن رنگ شده ، یاطاقان در آغوش او فرزند جوان است.
او کاملا محترمانه لباس بود ، و یک مرد رنگی به دنبال او ، آوردن همراه
کوچک تنه.
زن آمد خوش به بعد ، صحبت کردن ، آمد او را ، با مردی که با مته سوراخ او
تنه ، و به همین ترتیب گذشت تا تخته به قایق.
پله بل ، بخار پز whizzed ، موتور تشکر و سرفه ، و به دور جاروب
قایق پایین رودخانه است.
زن رو به جلو در میان جعبه و عدل از عرشه پایین تر گدشت ، و نشسته ،
پایین ، خودش را با chirruping را دارد و آن را به نوزاد خود مشغول ساختم.
هیلی به نوبه خود و یا در مورد قایق ساخته شده ، و پس از آن ، در آینده ، نشسته خود را در نزدیکی
او ، و شروع به گفتن چیزی به او را در ته رنگ بی تفاوت است.
تام به زودی متوجه یک ابر سنگین عبور بر ابرو زن و او پاسخ داد
به سرعت و با غیظ و غضب بزرگ است. "من آن را باور نمی کند ، -- من آن را باور کند!"
او شنیده خود است.
"شما در حال jist foolin با من."
"اگر شما آن را باور نمی کند ، در اینجا نگاه کنید گفت :" مرد ، رسم مقاله "این yer
لایحه فروش ، و نام استاد خود را به آن وجود دارد ؛ و پرداخت پول نقد به پایین خوب جامد
برای آن ، بیش از حد من می توانم به شما بگویم -- بنابراین ، در حال حاضر "!
"من اعتقاد ندارم Mas'r من تقلب ؛ آن را نمی تواند درست باشد گفت :" زن ، با
افزایش بی قراری. "شما می توانید هر یک از این مردان در اینجا بپرسید ، که
می تواند به عنوان خوانده شده نوشتن.
در اینجا! "او گفت ، به یک مرد بود که در حال گذر ، jist این yer ، به عنوان خوانده شده شما را نه!
این گهل yer مرا باور نمی کند ، هنگامی که او را به من بگویید که چه 'T است."
"چرا ، صورتحساب فروش ، اتمام حجت از امضا توسط جان Fosdick ، گفت :" مرد ، "ساخت را به شما
دختر لوسی و بچه اش. این همه راست به اندازه کافی برای هر چیزی من می بینم. "
exclamations پرشور زنان جمعیت در اطراف او جمع آوری شده ، و
تاجر به طور خلاصه به آنها توضیح داد که علت بی قراری.
"او به من گفت که من که قرار بود به لوئیزویل ، به استخدام به عنوان آشپز به همان
میخانه که در آن شوهرم کار می کند ، -- این چیزی است که Mas'r به من گفت ، اعتماد به نفس خود را ، و من نمی تواند
معتقدم که او می خواهم به من دروغ گفت : "زن.
"اما او به شما فروخته می شوند ، زن بیچاره من ، هیچ شکی نیست در مورد آن وجود دارد ، گفت :" خوب
مرد به دنبال مزاج ، که بررسی مقالات ، "او آن را انجام داده ، و بدون
اشتباه است. "
"سپس آن را هیچ حساب صحبت کردن ، گفت :" زن ، به طور ناگهانی در حال رشد بسیار آرام و
clasping فرزند خود را تنگ تر در آغوش او ، او را در جعبه اش نشست ، تبدیل دور پشت او ،
و listlessly را به رودخانه gazed.
"رفتن به آن را آسان می کند ، بعد از همه!" گفت تاجر است.
"کردم گهل شن ، من را ببینید."
زن آرام نگاه ، به عنوان قایق رفت و نسیم زیبا تابستان نرم تصویب
دوست دلسوز روح بر سر او ، -- نسیم ملایم ، که هرگونه پرسش هرگز
آیا پیشانی تاریک یا منصفانه است که آن را فن است.
و او نور آفتاب را در آب گازدار را دیدم ، در امواج طلایی ، و شنیده گی
صداها ، پر از سهولت و لذت بردن ، صحبت کردن در اطراف خود در همه جا ، اما قلب او غیر روحانی به عنوان
اگر یک سنگ بزرگ بر روی آن سقوط کرده اند.
نوزاد خود به خود مطرح علیه وی ، و گونه خود را با دست های کوچک او نوازش ؛
و springing تا و پایین ، crowing و چت ، به نظر می رسید مصمم به او بیدار است.
او تیره و تار به طور ناگهانی و محکم در آغوش او ، و به آرامی یک اشک آور پس از دیگری
بر روی تعجب ، صورت خود را ناخودآگاه کاهش یافت و به تدریج او به نظر می رسید ، و کمی توسط
کمی ، به رشد آرام تر ، و خودش را با رسیدگی و پرستاری از او مشغول ساختم.
فرزند ، یک پسر ده ماه ، غیر بزرگ و قوی از سن و سال او بود ، و
در اندام او بسیار شدید است.
هرگز برای یک لحظه ، هنوز هم ، او مادر خود را به طور مداوم مشغول نگه داشتن او را نگه داشته و
حفاظت springing خود فعالیت است.
"جریمه That'sa اختتامیه جشنواره صنعت چاپ!" گفت : یک مرد ، به طور ناگهانی مقابل توقف به او ، با دست خود را در
جیب خود. "چند ساله است؟"
"ده ماه و نیم ، گفت :" مادر.
مرد whistled به پسر ، و به او پیشنهاد بخشی از چوب از آب نبات ، که او
مشتاقانه برداشت ، و خیلی زود آن را در سپرده گذاری عمومی نوزاد بود ، به شوخ طبعی او
دهان.
"هموطنان رم!" گفت : مرد "می داند چه چیزی" و او whistled ، و راه می رفت.
هنگامی که او را به سمت دیگر قایق رو کرده بود ، او در سراسر هیلی آمد ، بود که سیگار کشیدن
در بالای یک توده ای از جعبه.
غریبه یک مسابقه تولید ، و سیگار برگ روشن ، گفت : او ،
"دختر دهقان Decentish نوع O' شما دارید دور وجود دارد ، غریبه است. "
، گفت : "چرا من روی چیزی حساب کردن او منصفانه tol'able" هیلی ، دمیدن دود از دهان او.
"گرفتن او را در جنوب؟" گفت مرد. هیلی راننده سرشونو تکون دادن ، و دودی.
"مزرعه دست؟" گفت : مرد است.
"وال ، گفت :" هیلی ، "من" fillin خارج برای کشت و زرع ، و من فکر می کنم من باید
قرار دادن او شوید.
آنها به من telled او یک آشپز خوب بود و آنها می توانند او را برای آن استفاده کنید ، و یا مجموعه خود را در
پنبه و چیدن. او انگشتان دست راست برای آن ؛
نگاه 'EM است.
فروش خوب ، در هر صورت "و هیلی سیگار برگ خود را از سر گرفت.
آنها سازمان ملل متحد جوانان در مزرعه می گفت : "این مرد است.
"من باید او را ، فروش اولین شانس را پیدا کنم ، گفت :" هیلی ، نور دیگر سیگار برگ.
"S'pose شما می خواهم او را به فروش tol'able ارزان ، گفت غریبه ، نصب و استقرار
توده ای از جعبه ، و نشسته به راحتی.
گفت : "نمی دانم تقلا که ، هیلی ،" he'sa بسیار هوشمند جوان 'سازمان ملل ، راست ، چربی ،
قوی ؛! گوشت به عنوان سخت به عنوان یک آجر "" بسیار درست باشد ، اما بعد از آن وجود دارد زحمت و
هزینه از "کشمش".
"مزخرف گفت :" هیلی "آنها به آسانی به عنوان هر نوع مخلوق در جریان است وجود دارد مطرح شده ؛
آنها an'ta مشکل کمی بیشتر از نوزادان است. yer اختتامیه جشنواره صنعت چاپ خواهد شد در حال اجرا در سراسر
در ماه است. "
"من یک جای خوب برای کشمش" ، و من از رده در سهام کمی بیشتر "
گفت : مرد است.
"یکی از طبخ از دست رفته سازمان ملل متحد هفته گذشته یک جوان ، -- در یک طشت لباسشویی drownded کردم ، در حالی که او بود
hangin از لباس ، -- و من روی چیزی حساب کردن این امر می تواند به خوبی به اندازه کافی او را مجموعه ای به کشمش '
این yer. "
هیلی و غریبه در حالی که در سکوت دودی ، نه ظاهری حاضر برای نخستین بار باز کردن
سوال آزمون مصاحبه. در آخرین مرد از سر گرفت :
: : "شما نمی که فکر می کنم از wantin' بیش از ده دلار برای آن در تاریخ اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، از دیدن شما
باید او دست yer ، هر چگونه؟ "هیلی سرش را تکان داد ، و به سیخ کشیدن
impressively.
"است که نمی خواهد انجام دهد ، هیچ راه ،" او گفت ، و شروع به سیگار کشیدن خود را دوباره.
"خب ، این غریبه کیست ، چه خواهد شد شما را؟"
"خوب ، در حال حاضر ، گفت :" هیلی ، "من می تواند به افزایش است که در تاریخ خودم اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، و یا او را مطرح ؛
او oncommon به احتمال زیاد و سالم ، و او می خواهم از یک صد دلار ، شش ماه از این رو واکشی ؛
و در یک یا دو سال ، او می خواهم دو به ارمغان بیاورد
صد ، اگر من او را در نقطه ای درست کرده بود ؛ من باید صد کمتر و نه پنجاه برای او را ندارد
اکنون ساعت. "" O ، غریبه! که این مسخره ،
در دسترس نباشد ، گفت : "مرد.
"حقیقت!" گفت : هیلی ، با سر اشاره قاطع سر خود را.
"من سی را برای او بدهد ، گفت :" غریبه "، اما نه صد."
"در حال حاضر ، من شما آنچه را بگویید آنچه که من انجام خواهد داد ، گفت :" هیلی ، تف دوباره با تجدید
تصمیم گیری. "من تفاوت ، تقسیم و می گویند چهل
پنج و بیشتر انجام خواهد داد ".
"خب ، موافقت کرد گفت :" مرد ، پس از یک بازه ی زمانی است.
"انجام شد!" گفت : هیلی است. "از کجا می توانم شما زمین؟"
"در لوئیزویل ، گفت :« مرد.
"لوئیزویل ، گفت :" هیلی است. "بسیار منصفانه ، ما وجود دارد در مورد هوای گرگ و میش.
فصل خواب خواهد شد ، -- همه ، عادلانه و منصفانه -- او بی سر و صدا ، و هیچ فریاد -- اتفاق می افتد
زیبا ، -- من دوست دارم به انجام همه چیز بی سر و صدا ، -- من از همه نوع از تحریک و متنفر
دست پاچه کردن. "
و به این ترتیب ، پس از انتقال از صورتحساب های خاصی را از جیب مرد کتاب را گذرانده بودند
تاجر ، او سیگار برگ خود را از سر گرفت. ، شب آرام و روشن بود که
در بارانداز در لوئیزویل قایق متوقف شد.
زن نشسته بود با نوزاد خود را در آغوش او ، در حال حاضر در یک خواب سنگین پیچیده شده است.
هنگامی که او شنیده ام نام مکانی به نام او عجله گذاشته کودک را در
گهواره کوچک تشکیل شده توخالی در میان جعبه ، ابتدا به دقت تحت گسترش
پنهان سازی خود و سپس او را به فنر
طرف قایق ، که در امید ، در میان هتل پیشخدمت های مختلف که thronged
بارانداز ، او ممکن است شوهرش را ببینید.
در این امید ، او را فشار رو به جلو به ریل جلو ، و به مراتب بیش از آنها ، کشش ،
تیره چشم خود را به بدقت بر روی سر حرکت در ساحل ، و جمعیت فشرده
در بین او و فرزند است.
"در حال حاضر وقت خود را ، گفت :" هیلی ، گرفتن کودک خواب ، و تحویل او را به
"آیا از خواب بیدار او نیست ، و تنظیم او را به گریه ، در حال حاضر ، آن را یک شیطان از سر و صدا با ایجاد
گهل. "
انسان در زمان بسته نرم افزاری را به دقت ، و به زودی در میان جمعیت بالا رفت و گم شد
بارانداز.
وقتی قایق ، creaking و خوراکی های روی ، و puffing ، از بارانداز رها کرده بود ، و
به آرامی آغاز به خودش کرنش همراه ، زن به صندلی خود بازگشت.
معامله گر نشسته بود وجود دارد ، -- فرزند رفته بود!
"چرا ، چرا ، -- که در آن" او ، با تعجب سر در گم شده آغاز شد.
"لوسی ، گفت :" تاجر ، "فرزند شما رفته و شما نیز ممکن است آن را می دانم در ابتدا به عنوان
تاریخ و زمان آخرین.
شما ببینید ، من know'd شما می توانید او را نه پایین در جنوب ، و من فرصتی برای فروش او را
به خانواده درجه اول ، که به دنبال بالا بردن او را از شما می توانید بهتر است. "
معامله گر در آن مرحله از کمال مسیحی و سیاسی وارد کرده بود که
شده است توسط برخی از واعظان و سیاستمداران از شمال توصیه می شود ، در این اواخر ، که در آن
او به طور کامل هر ضعف انسانی و تعصب غلبه بر.
قلب او دقیقا همان جایی که مال شما ، آقا ، و معدن می تواند با تلاش مناسب ، به ارمغان آورد
و کشت.
نگاه وحشی از غم و اندوه و ناامیدی مطلق است که زن بر او بازیگران ممکن است داشته
آشفته یکی کمتر تمرین ، اما او به آن مورد استفاده قرار گرفت.
او که صدها نگاه همان بار دیده بود.
شما می توانید به چنین چیزهایی استفاده می شود ، بیش از حد ، دوست من ، و آن جسم بزرگ
تلاش های اخیر را به کل جامعه شمال ما استفاده می شود به آنها ، برای جلال
اتحادیه.
بنابراین معامله گر تنها غم و اندوه فانی در نظر گرفته که او را دیدم که در آن تاریکی کار
ویژگی های آن دست گره ، و breathings خفه کننده ، در صورت لزوم
حوادث از تجارت ، و تنها
محاسبه که آیا او که قرار بود به جیغ و اغتشاش در قایق ، برای ،
مانند دیگر حامیان موسسه عجیب و غریب ما ، او قطعا دوست نداشتند
بی قراری.
اما زن فریاد نیست. شات بیش از حد راست و مستقیم را گذرانده بودند
از طریق قلب ، برای گریه یا پارگی است. Dizzily او نشستم.
دست شل کردن او مرده توسط طرف او سقوط کرد.
چشم او نگاه مستقیم به جلو است ، اما او را دیدم هیچ چیز.
همه سر و صدا و همهمه از قایق ، خوراکی های روی ماشین آلات ، مخلوط dreamily
به گوش او را سر در گم و فقیر ، قلب گنگ زده نه گریه اشک آور برای
برای بدبختی مطلق خود را نشان می دهد.
او کاملا آرام است.
معامله گر ، که با توجه به مزیت های خود را تقریبا به عنوان برخی از انسانی بود
سیاستمداران ما ، به نظر می رسید به نام احساس در اداره دلداری مانند مورد
بستری است.
"من می دانم این yer مهربانتر می آید سخت ، در اول ، لوسی ،" گفت که او "اما چنین هوشمند ،
گهل معقول به عنوان شما ، راه را برای آن نمی دهد.
شما از آن لازم است ، و نمی تواند کمک کرده! "
"خروجی انجام دهید ، نه Mas'r ، نمی گفت : "زن ، با یک صدای مثل است smothering.
او همچنان ادامه داشت : "شما در حال دختر بازی کردن هوشمند ، لوسی" ، "من به منظور انجام و توسط نویسنده و نویسنده خوب
محل پایین رودخانه و شما به زودی خواهید یکی دیگر از شوهر ، -- چنین گهل به احتمال زیاد به عنوان شما
"خروجی Mas'r ، اگر فقط نمی خواهد صحبت به من در حال حاضر ، گفت : "زن ، در یک صدای چنین
سریع و غم و اندوه زندگی است که معامله گر احساس که چیزی در حال حاضر وجود دارد در
مورد فراتر از سبک خود را از عملیات.
او بلند شده ، و زن تبدیل به دور و سر او را در پنهان سازی خود به خاک سپرده شد.
تاجر بالا و پایین برای یک زمان راه می رفت ، و گاهی اوقات متوقف و نگاه او.
"را از آن سخت است ، بلکه" soliloquized او ، "اما آرام ، تو -- اجازه دهید عرق او را در حالی که ؛
او به حق شما آمده ، و توسط! "
تام از ابتدا به آخرین کل معامله را تماشا کرده بود ، و بی نقص بود
درک درستی از نتایج آن است.
به او ، آن را مانند چیزی unutterably وحشتناک و ظالمانه نگاه ، چرا که ،
فقیر ، نادان روح سیاه و سفید! به او آموخته است به تعمیم و بزرگ شدن
نمایش.
اگر او تا به حال تنها توسط وزرای خاصی از مسیحیت آموزش ، او ممکن است
بهتر از آن فکر کردم ، و در آن دیده می شود هر روز حادثه از تجارت قانونی ؛
تجارت است که پشتیبانی حیاتی از
موسسه آمریکایی الهی... (نکته : دکتر جوئل پارکر
فیلادلفیا.
[خانم توجه داشته باشید استو.] روحانی پروتستان (1799-1873) ، یکی از دوستان بیچر
خانواده است.
خانم استو تلاش ناموفق به این توجه داشته باشید شناسایی و حذف از
کلیشه و پلیت چاپ اول.)... می گوید ما "هیچ شر اما چنین
به عنوان جدا از هر گونه روابط دیگر در زندگی داخلی و اجتماعی هستند. "
اما تام ، که ما می بینیم ، فقیر بودن ، عضو نادان ، که خواندن محدود شده است
به طور کامل به عهد جدید ، نمی تواند آسایش و آرامش خود را با نمایش مانند
این.
روح او در درون او برای آنچه به نظر می رسید به او اشتباهات از فقرا خون داده
رنج چیزی که مانند نی خرد شده بر روی جعبه دراز ، احساس ، زندگی ،
خونریزی و در عین حال چیزی جاودانه که
قانون دولت آمریکا با خونسردی با بسته نرم افزاری ، و عدل و جعبه ، کلاس ها که در میان
او دروغ می گوید. تام در نزدیکی خود جلب کرد ، و سعی کرد چیزی برای گفتن ؛
اما او تنها تشکر شده است.
راستش ، و با اشک در حال اجرا کردن گونه ها خود را ، او از قلب عشق را در سخن گفت
از آسمان ، از دلسوزی نسبت به عیسی مسیح ، و خانه ابدی ، اما گوش کر بوده
غم و اندوه ، و قلب لرزان نمی تواند احساس راحتی کنید.
شب آمد ، -- آرامش شب ، بی حرکت ، و شکوهمند ، درخشان با بی حد و حصر خود را
و چشم های فرشته موقر ، نسبتا درخشان ، زیبا ، اما خاموش.
هیچ سخنرانی و نه زبان ، هیچ دلسوزی نسبت به صدا و یا کمک به دست ، از آن وجود نداشت
آسمان دور.
یکی پس از دیگری ، صدای کسب و کار و یا لذت فوت دور ، همه در قایق بودند
خواب است ، و ریز موج ها در عرشه کشتی بطور واضح شنیده می شد.
تام خود کشیده بر روی یک جعبه ، و در آنجا ، به عنوان او غیر روحانی ، او شنیده ام ، هرگز و چند لحظه بعد ،
گریه گریه خفه و یا از مخلوق سجده ، -- "خروجی چه کار باید بکنم؟
ای خداوند!
ای خداوند خوب ، آیا به من کمک کن! "و به همین ترتیب ، تا کنون و چند لحظه بعد ، تا زمانی سوفل دور در درگذشت
سکوت. در نیمه شب ، تام ، با ناگهان waked
شروع می شود.
چیزی سیاه و سفید به سرعت توسط او به سمت قایق به تصویب رساند ، و او شنیده چلپ چلوپ
در آب است. هیچ کس دیگری دیدم و یا شنیده ام هر چیزی.
او سرش را بلند کرد ، -- جای زن خالی بود!
او بلند شده ، و در مورد او بیهوده به دنبال.
قلب خونریزی ضعیف بود هنوز هم ، در گذشته ، و رودخانه موج و فقط به عنوان dimpled
درخشان به عنوان اگر آن را بالاتر از آن بسته بودند. صبر! صبر! آنچه که قلب متورم
خشمگین در اشتباهات هایی از این دست است.
نه غم و اندوه ، تپیدن ، یکی از اشک مظلوم ، توسط مرد فراموش شده
غم ، خداوند افتخار است. در اغوش حمل کردن بیمار ، و خود را سخاوتمندانه به او خرس
غم و اندوه از جهان.
به یاد تو ، مانند او ، در صبر ، و کار در عشق ، برای اطمینان حاصل کنید که او خدا است "، در سال
بازخرید خود خواهند آمد. "تاجر waked روشن و اولیه است ، و
بیرون آمد به سهام زنده خود را ببینید.
اکنون نوبت او را به نگاه در سرگشتگی است.
"از کجا زنده است که گهل" او به تام گفت.
تام ، که حکمت نگه داشتن وکیل را آموخته بود ، احساس نمی خواست به حالت
مشاهدات خود و سوءظن ، اما گفت که او نمی دانست.
او قطعا می توانست نمی کردن در شب را در هر یک از فرود کردم ، برای من بود
بیدار ، و در مواظب ، هر زمان قایق متوقف شد.
من این چیزها yer به مردمی دیگر هرگز اعتماد است. "
این سخنرانی خطاب به تام کاملا محرمانه بود ، تا اگر آن چیزی است که بود
خواهد بود به خصوص به او جالب است است.
تام بدون جواب ساخته شده است. معامله گر قایق از ساقه به جستجو
استرن ، در میان جعبه ، عدل و بشکه ، در اطراف ماشین آلات ، دودکش ها ، در
بیهوده است.
"در حال حاضر ، من می گویم ، تام ، باید منصفانه در مورد این yer ،" ، زمانی که ، پس از یک جستجوی بی ثمر گفت ، او
آمد که در آن تام ایستاده بود. "شما می دانید چیزی در مورد آن ، در حال حاضر است.
به من بگویید ، نه -- من می دانم که شما باید انجام دهید.
من تو را دیدم گهل کشیده از اینجا حدود ده ساعت و ag'in در دوازده ، و ag'in
بین یک و دو و پس از آن در چهار او ، رفته بود و شما حق خواب بود
در آنجا همه زمان.
در حال حاضر ، شما می دانید چیزی -- شما می توانید آن را کمک نمی کند ".
"خب ، Mas'r ، گفت :" تام "به سمت چیزی صبح خار شده توسط من ، و من مهربانتر نیمی
خواب و پس از آن چلپ چلوپ بزرگ Hearn یکی و سپس من کلر بیدار شد ، و گال رفته بود.
من می دانم که در "تی"
تاجر شوکه شده بود و نه شگفت زده زیرا ، همانطور که ما قبل ، گفت : او را به مورد استفاده قرار گرفت
بزرگ بسیاری از چیزهای که شما استفاده می شود به.
حتی حضور افتضاح مرگ لرز موقر را بر او اصابت کرد.
او بسیاری از بار اعدام را دیده بود ، -- او را در راه تجارت ملاقات کرد ، و با آشنا
او ، -- و او فقط از او به عنوان یک مشتری سخت ، که اموال خود را خجالت فکر
عملیات بسیار ناعادلانه است و بنابراین او تنها
قسم می خورد که گهل چمدان بود ، و که او تیره بخت بسیار بد بود ، و آن ، اگر
چیز رفت و در این راه ، او باید صد در این سفر را ندارد.
او به طور خلاصه ، به نظر می رسید به نظر خودش مرد بد استفاده می شود ، قطعا ، اما بود وجود ندارد
کمک برای آن ، به عنوان زن به دولت که هرگز فرار کرده بود
فراری ، -- و حتی در تقاضا اتحاد با شکوه تمام نیست.
معامله گر ، در نتیجه ، شنبه discontentedly پایین ، با حساب و کتاب کوچک او ، قرار داده و
پایین بدن از دست رفته و روح تحت سر از دست دادن!
موجودی He'sa تکان دهنده است ، او نمی -- این معامله گر؟ تا بی عاطفه!
بسیار ناراحت کننده ، واقعا! "" O است ، اما هیچ کس فکر می کند هر چیزی از این
معامله گران!
جهان منفور آنها -- به هر جامعه مناسب و معقول هرگز دریافت ".
اما چه کسی ، سر ، باعث می تاجر است؟ چه کسی است به سرزنش؟
روشنفکر ، کشت ، انسان هوشمند ، که پشتیبانی از سیستم که از آن
تاجر نتیجه اجتناب ناپذیر است ، و یا فقیر تاجر خود است؟
شما می توانید بیانیه ای عمومی است که برای تجارت خود را می نامد ، که debauches و depraves
او ، تا او احساس می کند هیچ شرم در آن ، و در آنچه که شما بهتر از او؟
آیا شما تحصیل کرده و او نادان ، شما بالا و پایین ، تصفیه شده و او درشت ، شما
با استعداد و او ساده است؟
در روز قضاوت در آینده ، این ملاحظات بسیار ممکن است آن را قابل تحمل تر
برای او نسبت به شما.
در نتیجه گیری این حوادث کمی از تجارت قانونی ، ما باید التماس جهان را به
فکر می کنم که قانونگذاران آمریکایی به طور کامل از بشریت بی بضاعت ، به عنوان ممکن است ،
شاید شدن ناعادلانه از استنباط
تلاش زیادی ساخته شده در بدن ملی ما به حمایت و تداوم این گونه از
ترافیک.
چه کسی نمی داند که چگونه مردان بزرگ ما به خود outdoing ، در declaiming علیه
خارجی تجارت برده. یک میزبان کامل Clarksons وجود دارد و
Wilberforces...
(نکته : توماس کلارکسون (1760 - 1846) و ویلیام Wilberforce (1759 -- سال 1833) ، انگلیسی
بشردوستان و ضد برده داری آشوبگران که برای تضمین تصویب کرد
بیل آزادی بردگان توسط مجلس در
1833.)... در میان ما در آن موضوع افزایش یافته است ، edifying به شنیدن و ببین.
بازرگانی سیاهان از آفریقا ، خواننده عزیز ، به طوری زشت است!
این است که نمی شود از تصور!
اما تجارت آنها را از کنتاکی ، -- که کاملا یک چیز دیگر!