Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 3 : فصل شکنجه کند XII
یک مرتبه ، ما در این کشور شد. دوست داشتنی ترین و لذت بخش در آن بود
آهنگسازی پر درخت در صبح خنک در اوایل تازگی برای اولین بار از پاییز است.
از hilltops دیدیم عادلانه دره سبز دروغ پخش زیر ، با جریان
سیم پیچ از طریق آنها ، و باغ های جزیره درختان اینجا و آنجا ، و درخت بلوط بزرگ تنهایی
پراکنده و ریخته گری blots سیاه
سایه و فراتر از دره دیدیم دامنه تپه ، آبی با کدورت ، کشش
دور در چشم انداز مواج به افق ، با در فواصل گسترده رگه رگه کردن کم نور سفید
یا خاکستری بر روی موج نشست ، که ما می دانستیم قلعه بود.
ما عبور چمن طبیعی گسترده ای درخشان با شبنم ، و ما مانند ارواح نقل مکان کرد ،
تشک بادی مجهزند چمن دادن هیچ صدا از footfall ما همراه از طریق glades رویای
در غبار نور سبز است که رنگ آن
از پشت بام خورشید خیس از بالای سر برگ ، و با پاهای ما روشن ترین و
سردترین runlets رفت frisking و غیبت بیش از صخره های آن و ساخت مرتب سازی بر اساس
زمزمه موسیقی ، راحت بشنوند ؛
و در زمان ما به سمت چپ جهان را در پشت و وارد میباشد موقر بزرگ و
دل تنگی های غنی از جنگل ، جایی که چیزهای وحشی دزدکی whisked و scurried و
رفته بودند قبل از اینکه شما حتی می تواند خود را
چشم در جایی که سر و صدا بود و که در آن تنها اولین پرندگان تبدیل
کردن و رسیدن به کسب و کار با یک آهنگ و انسو نزاع و مرموز
دور چکش و ضربت زنی برای کرم ها در
تنه درخت دور جایی در remotenesses غیر قابل نفوذ از جنگل است.
و با و ما دوباره به نوسان به تابش خیره کننده.
در مورد بار سوم یا چهارم یا پنجم که ما را به تابش خیره کننده وضع روانیش -- آن بود
به همراه وجود دارد جایی ، چند ساعت یا پس از طلوع افتاب -- آن به عنوان لذت بخش نیست
آن را به حال بوده است.
این شروع برای گرفتن داغ است. این کاملا قابل توجه است.
ما تا به حال کشش بسیار طولانی ، پس از آن ، بدون هیچ گونه سایه است.
در حال حاضر از آن است که کنجکاو پیشرونده frets کمی رشد کرده و تکثیر بعد از آنها یک بار
آغاز کار است.
چیزهایی که من ذهن است نه در همه ، در ابتدا ، شروع کردم به ذهن در حال حاضر -- و بیشتر و
بیشتر ، بیش از حد ، تمام وقت.
ده یا پانزده اولین بار من می خواستم دستمال من من به نظر نمی رسد به مراقبت من
همراه ، و گفت : ذهن هرگز از آن است که هیچ مهم نیست و کاهش یافته است آن را از ذهن من است.
اما در حال حاضر از آن متفاوت بود و من می خواستم آن را در همه زمان ها ، آن نق نقو ، نق نقو ، نق نقو ، درست است
همراه و بدون استراحت ، من می توانم آن را از ذهن من و بنابراین در آخرین ، خلق و خوی من را از دست داد
و گفت : یک مرد که یک دست کت و شلوار زره را بدون هر گونه جیب در آن آویزان.
ببینید من دستمال من را در کلاه من بود و بعضی از چیزهای دیگر ، اما این نوع بود
یک کلاه است که شما طول می کشد توسط خودتان.
که تا به حال به من رخ داده است که من به آن می شود وجود دارد و در واقع من آن را نمی دانند.
من مثلا قرار بود این امر می تواند به خصوص راحت وجود دارد.
و بنابراین در حال حاضر ، فکر بودن آن وجود دارد ، بنابراین دستی و نزدیک ، و در عین حال نمی کنید در
قادر ، آن را همه بدتر و سخت تر به خرس.
بله ، چیزی که شما نمی توانید چیزی را که می خواهید ، به طور عمده ، هر کس است
متوجه شده است که.
خوب ، آن را در زمان ذهن من از هر چیز دیگر ؛ زمان آن را روشن خاموش ، و محور آن را در
کلاه من و مایل بعد از مایلی ، آن را آنجا باقی ماند ، تصور دستمال ،
به تصویر کشیدن دستمال و آن شد
تلخ و تشدید به عرق نمک نگه دارید trickling کردن به چشمان من ، و
من نمی توانستم در آن است.
این مانند یک چیز کوچک به نظر می رسد بر روی کاغذ است ، اما آن یک چیز کمی نیست در همه ، مثل آن بود
واقعی ترین نوع از بدبختی است. من آن را می گویند اگر که اینطوری نبود.
من ساخته شده ذهن من است که من در طول زمان آینده شبکه شطرنجی و امثال آن ادامه می دهند ، اجازه دهید آن را نگاه کنید که چگونه آن را
ممکن است ، و از مردم می گویند آنچه آنها را.
البته این دیدن آهن میزگرد که فکر می کنم آن را مفتضح شد ، و
شاید Sheol در مورد آن ، بالا می برد اما برای من ، من راحتی را اولین ، و سبک
پس از آن.
بنابراین ما jogged همراه ، و در حال حاضر و پس از آن رخ داد کشش از گرد و غبار ، و این امر می
جست و خیز کردن در ابرها و به بینی من و من عطسه و گریه ، و البته من
گفت : چیزهایی من شایسته نیست گفته اند ، من که انکار کند.
من بهتر از دیگران است.
ما نمی توانستیم به نظر می رسد برای دیدار با کسی در این بریتانیا تنها و بیکس ، و نه حتی غول ، و ، در
خلق و خوی من در آن زمان بود ، آن را به خوبی برای غول بود ، است که غول با یک دستمال.
بیشتر شوالیه را که چیزی جز زره خود را تصور ، اما تا من خود را
سربند ، او می توانند سخت افزار خود را ، نگه داشتن برای همه از من.
در این میان ، آن داغتر و داغتر در آن وجود دارد.
ببینید ، خورشید بود ضرب و شتم کردن و گرم کردن آهن بیشتر و بیشتر همه
زمان است.
خب ، وقتی شما گرم هستند ، به این ترتیب ، هر چیزی کمی به شما موجب تحریک.
وقتی که من مماشات ، من مانند یک جعبه های حاوی ظروف rattled ، و این مرا اذیت و علاوه بر من
به نظر می رسد برای ایستادن که سپر slatting و banging ، در حال حاضر در مورد سینه ام ، در حال حاضر
در اطراف پشت من ، و اگر من را به یک کاهش یافته
راه رفتن مفاصل من creaked و screeched در راه است که خسته کننده که فرقون می کند ،
و ما هر نسیم که در آن راه رفتن را ایجاد کنید ، من برای گرفتن سرخ شده در آن
اجاق گاز و علاوه بر این ، ساکت تر شما رفت
آهن سنگین تر بر شما حل و فصل و تن بیشتر و بیشتر به نظر می رسید
وزن در هر دقیقه.
و شما تا به حال باید همیشه در حال تغییر دستها ، و عبور نیزه خود را به دیگر
پا ، آن را آنقدر کسل کننده برای یک دست به آن را نگه زمانی در یک زمان.
خوب ، می دانید ، هنگامی که شما در آن راه تعریق ، در رودخانه ها ، می آید یک زمان وجود دارد زمانی که شما --
زمانی که شما -- خوب ، هنگامی که شما خارش. شما در داخل ، دست های خود را در خارج ، پس
شما ، چیزی جز آهن بین.
این چیزی است که نور نیست ، اجازه دهید آن صدا که آن را ممکن است.
اولین بار آن را یک جا و پس از آن دیگر و پس از آن بیشتر ، و آن را در گسترش و می رود
گسترش است ، و در آخرین این سرزمین همه اشغال شده است ، و هیچ کس نمی تواند تصور آنچه که شما
احساس می کنم ، و نه نامطبوع آن است.
و هنگامی که آن را به بدترین رو بود ، و آن را به من به نظر می رسید که من نمی توانستم ایستادگی
هر چیزی بیشتر ، پرواز را از طریق میله های زندان و بر روی بینی من حل و فصل ، و میله
گیر کرده و نمی خواهد کار شدند ، و من
گیر بالا می شوند ؛ و من فقط می تواند لرزش سر من ، که پخت گرم توسط این
زمان و پرواز -- خوب ، می دانید چگونه پرواز عمل می کند وقتی که او یقین -- او فقط
فکر تکان دادن به اندازه کافی از تغییر
بینی به لب ، و لب به گوش و وزوز و وزوز همه اطراف ، و در حفظ
نورپردازی و گاز گرفتن ، در راه است که یک فرد ، در حال حاضر آنقدر مضطرب بود که من ،
به سادگی نمی تواند بایستد.
بنابراین من در داد ، و Alisande از کشتی بیرون اوردن کلاه و تسکین من از آن است.
سپس او راحتی از آن خالی و ذهن را پر از آب و نوشیدم
و سپس ایستاد ، و او ریخت و بقیه را در داخل زره است.
کسی نمی تواند فکر می کنم چقدر طراوت آن بود.
او ادامه داد : برای واکشی و بریزید تا زمانی که من به خوبی خیس شده بود و کاملا راحت است.
خوب بود به بقیه -- و صلح است. اما هیچ چیز در این زندگی کاملا بی نقص ،
در هر زمان.
من یک لوله ساخته شده بود در حالی که به عقب ، و همچنین برخی از توتون و تنباکو بسیار عادلانه ، نه واقعی
چیز ، اما آنچه برخی از هندی استفاده کنید : داخل پوست بید ، خشک.
این وسایل رفاهی در کلاه شده بود و در حال حاضر من به آنها بود دوباره ، اما منطبق است.
به تدریج ، به عنوان زمان به همراه عینک ، یک حقیقت آزار دهنده در بر من متحمل
درک -- که ما آب و هوا متصل بودند.
تازه کار مسلحانه می تواند اسب خود را بدون کمک و مقدار زیادی از آن سوار ندارد.
شنی کافی نیست ، به اندازه کافی نیست برای من ، به هر حال.
ما مجبور بودیم صبر کنید تا کسی باید آمد همراه است.
انتظار ، در سکوت ، که دلپذیر به اندازه کافی بوده است ، برای من پر بود از ماده
برای انعکاس ، و می خواستم آن را فرصتی برای کار به من بدهید.
من می خواستم را امتحان کنید و فکر می کنم از چگونه آن را که مردان منطقی و یا حتی نیمه منطقی بود
می تواند همیشه برای پوشیدن زره ، با توجه به ناراحتی خود را آموخته اند و چگونه
آنها موفق شده بود برای نگه داشتن چنین مد
هنگامی که آن را برای نسل های ساده بود که آنچه که من به روز رنج می برد به حال آنها را به حال به حال
رنج می برند همه روز از زندگی خود را.
فکر می کنم که از من می خواستم ، و علاوه بر من می خواستم به فکر می کنم برخی از راه را برای اصلاح این
بد و متقاعد کردن مردم به مد احمقانه مرد از ؛ اما فکر می کردم
از این سوال در شرایط.
شما نمی میتواننند فکر کنند ، که در آن شنی بود. او موجودی کاملا فرمانبردار و خوب بود
دل ، اما او تا به حال یک جریان از بحث بود که به عنوان ثابت به عنوان یک آسیاب ، ساخته شده و سر خود را
درد مانند drays و واگن در یک شهر است.
اگر او تا به حال تا به حال چوب پنبه او می شده اند راحتی.
اما شما می توانید چوب پنبه این نوع نیست ؛ آنها میمیرند.
تق تق او بود که در تمام طول روز ، و شما چیزی قطعا رخ می دهد که فکر می کنم خود را
کار می کند ، و. اما نه ، آنها از نظم و هرگز به رو ، و او تا به حال هرگز به کساد کردن
کلمه است.
او می تواند عمل خرد کردن یا اسیاب کردن ، و پمپ ، و دائما و شدیدا چیزی را تکان دادن و بم زدن و وزوز توسط هفته ، و توقف هرگز به نفت
و یا ضربه از. و در عین حال نتیجه تنها چیزی جز بود
بادی است.
او هر ایده را به حال هرگز ، هر گونه بیش از مه تا به.
او ادم پرحرف کامل بود من برای فک ، چانه ، فک ، بحث ، صحبت ، صحبت ، سخن تند و ناشمرده ،
سخن تند و ناشمرده ، سخن تند و ناشمرده ، اما به همان خوبی که او می تواند.
من تا به حال آسیاب او فکر نیست که آن روز صبح ، در حساب داشتن لانه که هورنتس از
دیگر مشکلات ، اما بیش از یک بار در بعد از ظهر من تا به حال می گویند :
"نگاهی استراحت ، فرزند ، راه شما با استفاده از تمام هوای داخلی ، این پادشاهی
برو به واردات به - فردا ، و اتمام حجت وزارت خزانه داری کم به اندازه کافی و بدون
است. "
>
قسمت 3 : فصل XIII FREEMEN
بله ، عجیب آن است که چگونه در حالی که کمی در یک زمان یک شخص می تواند رضایت.
فقط پشت در حالی که کمی ، زمانی که من سواری و رنج ، چه آسمان این صلح ،
این استراحت ، این آرامش شیرین در این گوشه سایه دار منزوی شده توسط این جریان purling
به نظر می رسید ، جایی که من می توانم به
کاملا راحت تمام وقت با ریختن یک ملاقه از آب را به زره من در حال حاضر
و پس از آن ، اما در حال حاضر من گرفتن ناراضی بود و تا حدودی هم به دلیل اینکه من نمی توانست
نور لوله -- ، اگر چه من تا به حال مدتها پیش
آغاز شده کارخانه مسابقه ، من را به مسابقات با من فراموش کرده بودم -- و تا حدودی هم به دلیل اینکه
ما تا به حال چیزی برای خوردن.
در اینجا بود یکی دیگر از تصویر از بی احتیاطی کودکانه از این سن و
مردم است.
مرد در زره همیشه برای مواد غذایی خود را در سفر به شانس اعتماد ، و می شده اند
در این ایده از حلق آویز سبد ساندویچ نیزه خود scandalized.
احتمالا شوالیه تمام ترکیب میز گرد که نمی
نه فوت کرده اند از حمل چنین چیزی که در چوب پرچم خود را گرفتار.
و در عین حال می تواند هر چیزی بیشتر معقول وجود ندارد.
قصد من به قاچاق زن و شوهر از ساندویچ را به کلاه ایمنی من شده بود ، اما من
در عمل قطع شد و تا به حال به بهانه ای و ذخیره کردن آنها را کنار گذاشته ، و سگ رو
آنها.
شب نزدیک ، و با آن طوفان. تاریکی با سرعت آمد.
ما باید اردوگاه ، البته.
پناهگاه خوبی برای لک لک که زیر تخته سنگ ها ، که من پیدا کردم و رفت و متوجه شد
دیگر برای خودم.
اما من در زره از من باقی می ماند موظف بود ، زیرا من می توانم آن را دریافت نمی کردن توسط خودم
و در عین حال نمی تواند اجازه می دهد Alisande برای کمک ، به دلیل آن که پس مانند به نظر می رسید
آوردن لباس به شیوه قبل از قوم.
این که نه در واقعیت مبلغ ، چون من تا به حال لباس بر روی
در قسمت پایین ، اما تعصبات پرورش یکی از بدست نمی خلاص شدن از شر فقط در
پرش ، و من می دانستم که وقتی به این بود که
سلب دم که باب هر چیزی شبیه شلیته آهن من باید خجالت.
با طوفان آمد یک تغییر آب و هوا و باد قوی منفجر ، و
وایلدر باران شلاق به اطراف ، سردتر و سردتر آن را کردم.
خیلی زود ، انواع باگ ها و مورچه ها و کرم ها و چیزهایی را به گله در خارج از شروع
مرطوب و خزیدن در داخل زره من برای گرفتن گرم و در حالی که برخی از آنها رفتار
و به اندازه کافی ، و در میان من snuggled
لباس و رو آرام ، اکثریت بودند ، مرتب کردن بیقرار و ناراحت کننده ، و هرگز
هنوز هم در آنجا ماند ، اما در تکاپو و شکار برای آنها نمی دانستند که چه می رفتند ؛
به خصوص مورچه ها ، که رفت ترفندستان | Tarfandestan Forums
همراه در در صفوف منظم پیش خسته کننده را از یک سر از من به دیگر با ساعت ، و
نوعی از موجودات که ای کاش هرگز به خواب دوباره.
این امر می تواند توصیه من به افراد واقع در این روش ، به رول یا خرمن کوبی در اطراف ،
چرا که این علاقه از همه نوع مختلف از جانوران را برانگیخته می کند و
هر یکی از آخرین آنها می خواهند به نوبه خود و
ببینیم که چه چیزی در جریان است ، و این باعث می شود اوضاع بدتر از قبل شد ، و البته
این باعث می شود شما را سخت مورد انتقاد قرار دادن سخت تر ، بیش از حد ، اگر شما می توانید.
با این حال ، اگر یک رول نیست و خرمن کوبی در اطراف او مرد ، پس شاید آن است که به عنوان
به خوبی به انجام یکی از راه های دیگر ، هیچ انتخاب واقعی وجود دارد.
حتی پس از من جامد یخ زده بود من هنوز هم می تواند که ترفندستان | Tarfandestan Forums ، تشخیص تنها به عنوان جسد
آیا زمانی که او در حال درمان الکتریکی است. من گفتم : من زره پس از این می پوشند هرگز
سفر.
همه کسانی که ساعت ها تلاش در حالی که من و منجمد شد و هنوز در آتش زنده بود ، که شما ممکن است
می گویند ، در حساب که گروهی از خزنده ، که همان سوال بیجواب نگه داشته
سر گشت می زد و سر گشت می زد از طریق خسته من
سر : چگونه مردم ایستاده این زره بدبخت؟
چگونه آنها موفق به آن تمام این نسل ایستاده؟
چگونه می توان از آنها در شب برای dreading شکنجه از روز بعد خواب؟
وقتی که صبح آمد در گذشته ، من در یک مخمصه به اندازه کافی بد بود : کار افتاده ، کسل کننده ، مانده ،
می خواهم از خواب ، خسته از خرمن کوبی در اطراف ، از روزه داری طولانی famished ؛ pining
برای حمام و خلاص شدن از شر حیوانات و فلج مبتلا به روماتیسم.
و چگونه بود آن را با خوب متولد گذراندند ، اشراف زاده با عنوان لک لک
Alisande لا Carteloise؟
چرا ، او تازه به عنوان یک سنجاب بود و او مانند مرده خوابیده بود و همانطور که برای حمام ،
احتمالا نه او و نه هیچ نجیب دیگر در این سرزمین تا به حال داشته ، و به همین ترتیب او
از دست رفته نیست.
اندازه گیری شده توسط استاندارد های مدرن ، آنها صرفا اصلاح شد و وحشی ، کسانی که از مردم است.
این بانوی نجیب نشان داد هیچ بی صبری به به صبحانه -- و که smacks از
وحشیانه ، بیش از حد.
در سفرهای خود آن انگلیسی ها به روزه های طولانی مورد استفاده قرار گرفت ، و می دانست که چگونه آنها را تحمل ؛
و همچنین چگونه به حمل و نقل در مقابل روزه های احتمالی قبل از شروع ، بعد از سبک
هند و آناکوندا.
همانطور که مثل نه ، شنی برای کشش سه روزه بارگذاری شده اند.
ما قبل از طلوع آفتاب بود ، سواری شنی و من لنگش در امتداد پشت.
در نیم ساعت ما از یک گروه از موجودات ژنده فقیر که به مونتاژ بود آمد
ترمیم چیزی که به عنوان یک جاده در نظر گرفته شد.
آنها به عنوان فروتن به عنوان حیوانات به من و وقتی که من به صبحانه با آنها پیشنهاد ،
آنها تا flattered بودند ، به طوری که مغلوب این واگذاری فوق العاده ای از من
که در ابتدا به آنها قادر بودند به این باور است که من در جدی بود.
بانوی من قرار داده تا لب scornful او و به یک طرف عقب نشینی او در آنها گفت :
شنوایی است که او را به عنوان به زودی از غذا خوردن با گاو های دیگر فکر می کنم -- اظهار
که خجالت این شیاطین ضعیف صرفا
، زیرا به آنها اشاره شد ، و نه به دلیل آن را توهین و یا جرم آنها را برای
آن را نداشت. و در عین حال آنها بردگان ، احشام نیست.
با طعنه زدن از قانون و عبارت آنها freemen شد.
هفت دهم از جمعیت کشور فقط کلاس خود بودند و
درجه : کوچک "مستقل" کشاورزان ، صنعتگران ، و غیره ، که است که می گویند ، آنها
ملت ، ملت واقعی آنها
در مورد همه آن را که مفید است ، یا ارزش صرفه جویی ، و یا واقعا احترام شایسته بود ، و
تفریق آنها می شده اند به تفریق ملت و ترک در پشت برخی از چیز پست و بی ارزش ،
برخی از امتناع ، در شکل یک پادشاه ،
اشراف و طبقه مرفه ، بیکار ، عقیم ، به طور عمده با هنر از هدر رفتن آشنا
و تخریب ، و از هیچ نوع استفاده و یا ارزش در هر جهان عقلانی ساخته شده است.
و در عین حال ، با تدبیر مبتکرانه ، این اقلیت طلاکاری شده ، به جای اینکه در
دم در صفوف منظم که در آن متعلق بود ، راهپیمایی سر و آگهی ها در پرواز ، در
انتهای دیگر از آن ، خود را به انتخاب بود
ملت ، و این صدف های بی حد و حصر آن مجاز بود و تا زمانی که آنها آمده بود
در گذشته به قبول آن به عنوان یک حقیقت و نه تنها این ، بلکه آن را به حق و به عنوان باور
که باید باشد.
کشیش پدران خود را گفته بود و خود را که دولت از این طعنه امیز
چیزهایی از خدا مقدر شده بود و به همین ترتیب ، پس چگونه بر خلاف خدا ، این امر می تواند منعکس نمی
خود را مات و متحیر کردن با sarcasms ، و
به خصوص از جمله آنهایی که فقیر و شفاف به عنوان این ، آنها موضوع کاهش یافته بود وجود دارد و
به احترام آرام. صحبت از این افراد با حوصله حال عجیب و غریب
صدا به اندازه کافی در گوش سابقا آمریکایی.
آنها freemen بودند ، اما آنها می توانند املاک از پروردگار خود و یا اسقف خود را ترک کنید
بدون اجازه او ، آنها می توانند نان خود را آماده نیست ، اما باید
زمین ذرت و نان خود را پخته شده در
آسیاب و نانوایی خود او ، و پرداخت roundly برای همین ، آنها می توانند یک قطعه به فروش برساند
اموال خود را بدون پرداخت به او خوش تیپ یک درصد از درآمد حاصل از ، و نه
خرید یک قطعه از کسی دیگری را بدون
به خاطر سپردن او را به صورت نقدی برای این افتخار ، آنها تا به حال به برداشت غلات خود را برای او
رایگان و آماده شود به اطلاع لحظه ای می آیند ، می روم ، محصول خود را به
تخریب توسط طوفان تهدید آنها
تا به حال به کاشت درختان میوه او را در زمینه های خود را ، و سپس نگه داشتن خشم خود را به
خود را هنگامی که بی پروا خود را میوه gatherers دانه را در سراسر پایمال
درختان آنها مجبور به خفه کردن خشم خود را هنگامی که
احزاب galloped شکار خود را از طریق زمینه های خود را تخمگذار در نتیجه از خود را تلف
کار پر زحمت بیمار ، آنها اجازه ندارند برای حفظ کبوترها خود ، و هنگامی که swarms از
کبوتر خانه پروردگار من مستقر در محصولات خود
آنها باید خلق و خوی خود را از دست بدهند و کشتن یک پرنده ، برای افتضاح است که مجازات می شود ، زمانی که
از برداشت محصول در تاریخ و زمان آخرین جمع آوری شد ، و بعد در صفوف منظم از سارق مسلح به وضع خود
باج گیری پس از آن : برای اولین بار کلیسای carted
خاموش دهم چربی آن ، و سپس کمیسر پادشاه بیستم خود را گرفت ، سپس من
مردم خداوند توانا و تاخت و تاز بر باقی مانده ساخته شده و پس از که ، فریمن پوست
از آزادی به حال برای اعطای این باقی مانده خود را در
انبار ، در مورد ارزش دردسر بود و مالیات وجود دارد ، و مالیات و مالیات ، و
مالیات های بیشتر و مالیات های دیگر ، و در عین حال دیگر مالیات -- بر این آزاد و مستقل
معسر یا عاجز از پرداخت ، اما هیچ کدام بر پروردگار خود بارون یا
اسقف ، هیچ یک بر اشراف بی فایده و یا کلیسای تمام بلعیدن ، اگر بارون
unvexed که خواب ، فریمن باید بنشیند تمام شب پس از کار روز خود و شلاق
حوضچه ها برای نگه داشتن قورباغه ساکت ، اگر
دختر فریمن -- اما نه ، که رسوایی تاریخ و زمان آخرین دولت پادشاهی است
غیرقابل چاپ ، و در نهایت ، اگر فریمن ، از جان گذشته با او رشد یافت شکنجه ،
طاقت فرسا زندگی خود را در چنین شرایطی ،
و آن را قربانی و به مرگ را برای رحمت و پناه ، کلیسای مهربان فرار کرد
او را به آتش ابدی محکوم ، قانون مهربان او را در نیمه شب در دفن صلیب
جاده ها با سهام را از طریق پشت او ، و
کارشناسی ارشد خود بارون یا اسقف را مصادره کردند تمام اموال خود و تبدیل خود
بیوه و کودکان یتیم را درب.
و در اینجا این freemen مونتاژ در صبح زود به پروردگارشان آنان را در به کار شدند
اسقف در جاده سه روز هر -- رایگان و هر سر یک خانواده ، و هر فرزند
خانواده ، سه روز هر کدام ، رایگان ، و یک روز یا بیشتر برای بندگان خود را اضافه شده است.
چرا ، آن را مانند خواندن اطلاعات مربوط به فرانسه و فرانسه بود ، قبل از همیشه به یاد ماندنی و
برکت انقلاب ، که در فاصله یک هزار سال villany چنین در یکی سریع جاروب
جزر و مد موج خون -- یک : حل و فصل
که بدهی های سفید مایل به خاکستری در نسبت نصف یک قطره از خون برای هر یک از hogshead آن است که
توسط آرام شده بود تحت فشار شکنجه از خود نشان می دهد که مردم در کشش خسته ده
قرن ها از اشتباه و شرم و بدبختی
دوست بود که نه اما در جهنم جفت.
دو "حکومت ترور" وجود دارد اگر ما را اما به یاد داشته باشید و در نظر گرفتن آن ؛
یک قتل شکل دراورده شده در شور داغ ، دیگر در خون سرد و بی عاطفه ، یکی از
به طول انجامید ماه های صرف ، از سوی دیگر به طول انجامید به حال
هزار سال ، مرگ وارده بر ده هزار نفر دیگر بر
صد میلیون ها نفر ، اما shudders ما همه برای "وحشت" ترور جزئی ،
ترور گذرا ، پس به صحبت می کنند ؛ در حالی که ،
آنچه که وحشت از مرگ سریع توسط تبر ، در مقایسه با مرگ مادام العمر از
گرسنگی ، سرما ، توهین ، ظلم و ستم ، و قلب شکسته؟
چه مرگ سریع توسط رعد و برق در مقایسه با مرگ توسط آتش آهسته در خطر است؟
یک قبرستان شهر می تواند تابوت را که ترور کوتاه که ما آن را پر باشد
تمام شده است به طوری پشتکار تدریس به لرز و سوگواری بیش از همه فرانسه می تواند به سختی
حاوی تابوت های پر شده توسط که مسن تر
و واقعی ترور -- که ترور unspeakably تلخ و افتضاح که هیچ یک از ما شده است
تدریس در وسعت و یا ترحم آن را به عنوان آن را سزاوار است.
این freemen ظاهری فقیر بودند که به اشتراک گذاری صبحانه خود و بحث خود را با
من ، پر از احترام فروتن برای پادشاه و کلیسای خود و اشراف خود را به عنوان
بدترین دشمن می تواند میل.
pitifully چیزی مضحک در مورد آن وجود دارد.
من آنها را پرسید که آیا آنها قرار است یک ملت از افرادی که تاکنون وجود داشته ، که با رای آزاد
در دست هر انسان ، انتخاب است که یک خانواده و فرزندان آن باید
سلطنت بیش از آن را برای همیشه ، چه با استعداد یا
*** ، به محرومیت از تمام خانواده های دیگر -- از جمله رأی دهندگان ، و
همچنین انتخاب که صد خانواده های خاصی باید به قله های سرگیجه از رتبه بزرگ ،
و با انتقال توهین آمیز لباس
افتخارات و امتیازات را به محرومیت از بقیه از خانواده های کشور --
از جمله خود.
همه آنها نگاه unhit ، و گفت که آنها نمی دانستند که آنها هرگز در مورد آن تا به حال فکر
قبل ، و آن را به حال به آنها هرگز رخ داد که یک ملت می تواند به طوری واقع شده که
هر مرد می تواند اظهار نظر در دولت را داشته باشد.
من گفت که من یکی دیده بود -- و آن را تاریخ و زمان آخرین تا زمانی که تا به حال یک کلیسا است.
باز هم همه آنها unhit بود -- که در ابتدا.
اما در حال حاضر یک مرد نگاه کرد و از من خواست که گزاره دوباره به حالت و
دولت آن را به آرامی ، پس از آن می تواند به درک خود بروید.
من این کار را کرد و او پس از کمی به حال این ایده ، و او به ارمغان آورد مشت خود را پایین و گفت :
او اعتقاد نداشت یک ملت که در آن هر انسان تا به حال رای ، به طور داوطلبانه در
گل و گرد و خاک در هر راهی از جمله ؛ و
به سرقت از یک ملت اراده و رجحان آن را باید یک جرم و اول
تمامی جرائم. من به خودم گفتم :
"این مرد one'sa.
اگر من از مرتب کردن بر اساس خود را به اندازه کافی حمایت می شدند ، من یک اعتصاب برای رفاه این
کشور ، و سعی کنید به خودم loyalest شهروند خود را ثابت کند و سالم و بی خطر
تغییر در سیستم خود را از دولت است. "
ببینید نوع من وفاداری وفاداری به یک کشور بود ، نه به نهادهای آن و یا
دفتر دارندگان آن است.
این کشور چیز واقعی ، چیز بسیار بالایی می باشد ، چیزی که ابدی است ؛
چیزی که برای تماشای بیش از ، و مراقبت ، و وفادار به نهادهای غیر اصلی ،
آنها لباس صرف آن ، و لباس
می تواند فرسوده ، تبدیل شدن به پاره پاره ، بس راحت و بس بدن برای محافظت از
زمستان ، بیماری و مرگ است.
وفادار به ژنده پوش ، به فریاد برای ژنده پوش ، به عبادت ژنده پوش ، به مرگ برای ژنده پوش -- است که
وفاداری از بی خردی است ، حیوان خالص است ؛ آن را به سلطنت به آن تعلق دارد ، توسط اختراع
پادشاهی است ، اجازه دهید سلطنت آن را نگه دارید.
من از کانکتیکات ، که قانون اساسی اعلام کرد که تمام قدرت سیاسی بود
ذاتی در مردم ، و همه دولت ها آزاد هستند بر تاسیس و اختیارات
و در جهت منافع آنها برقرار است و
آنها در تمام اوقات ، یک حق غیر قابل انکار و دست ندادنی برای تغییر فرم خود را از
دولت در چنین شیوه ای ممکن است آنها فکر می کنم مصلحت. "
بر اساس این انجیل ، شهروندی را که فکر می کند می بیند که مشترک المنافع سیاسی
لباس پوشیده ، و در عین حال دارای صلح خود را می کند و برای یک دست کت و شلوار جدید تحریک ،
بی وفا ، او خائن است.
است که وی ممکن است تنها کسی که فکر می کند می بیند این فروپاشی ، او را بهانه ای نمیشود ؛
وظیفه خود را به تحریک به هر حال ، و آن را وظیفه دیگران به او رای اگر آنها
ماده را به عنوان او را ببینید.
و اکنون من اینجا در یک کشور بود که در آن حق می گویند که چگونه این کشور باید
حکومت به شش نفر در هر هزار نفر از جمعیت آن محدود بود.
برای نه صد و نود و چهار به ابراز نارضایتی با سلطنت کننده
سیستم و پیشنهاد آن را تغییر دهید ، شش کل میلرزد به عنوان یک مرد ، آن را ساخته اند
می شده اند به طوری بی وفا ، بنابراین بیشرمی ، چنین متعفن خیانت سیاه و سفید است.
پس به صحبت می کنند ، من به عنوان سهامدار در یک شرکت که در آن نه صد تبدیل شد و
نود و چهار نفر از اعضای مبله همه پول و کار ، و
شش نفر دیگر انتخاب می شوند خود را دائم
هیات مدیره و در زمان تمام سود سهام صورت گرفت.
به نظر من این به نظر می رسید که آنچه را که نه صد و نود و چهار dupes مورد نیاز جدید بود
رسیدگی کند.
چیزی که به بهترین وجه مناسب سمت سیرک از طبیعت من است که به
استعفا رئیس کشتی و قیام و تبدیل آن به یک انقلاب ؛
اما من می دانستم که دست پرورده جک یا WAT
تایلر که تلاش می کند چنین چیزی بدون برای اولین بار آموزش مواد خود را تا انقلاب
درجه است تقریبا کاملا خاص برای به دست آوردن سمت چپ است.
من تا به حال به گرفتن چپ هرگز عادت کرده است ، حتی اگر من خودم را به آن می گویند.
بچه علت ، "معامله" که برای مدتی شده بود ، کار را به شکل در ذهن من بود
یک الگوی کاملا متفاوت است از مرتب کردن بر اساس حیوان دست اموز - تایلر.
برای همین من خون و قیام به آن مرد وجود دارد که شنبه خوردن نان سیاه و سفید صحبت نمی
با آن مورد آزار قرار گرفته و mistaught گله گوسفند انسان است ، اما او را کنار گذاشته و صحبت
ماده دیگری مرتب کردن بر اساس به او.
پس از من تا به حال به پایان رسید ، من او را به یک جوهر کمی از رگهای او را به من قرض بدهید و با این
و قاش کردن من بر روی یک تکه از پوست درخت نوشت : -- او را در مرد کارخانه -- داد و آن را به
او ، و گفت :
"آن را به قصر در Camelot و هدیه دادن آن به دست Amyas لو Poulet ، آنها
من اسمش کلارنس ، و او متوجه خواهد شد. "
"او یک کشیش پس از آن ، گفت :" مرد ، و برخی از شور و شوق از او رفتم و دیدم
مواجه خواهند شد. "چگونه -- یک کشیش؟
آیا من به شما بگویم که هیچ اموال کلیسا ، هیچ رابطهای برده پاپ یا اسقف
من مرد کارخانه را وارد کنید؟
آیا من به شما بگویم که شما نمی تواند مگر اینکه دین خود را ، هر آنچه که ممکن است آن را وارد کنید ،
خود را رایگان بود؟ "
"ازدواج می کنند ، آن است که چنین است ، و بود که من خوشحالم و برای چه آن را به من دوست داشت ، نیست و تربیت در من
شک سرد ، برای شنیدن این کشیش بودن وجود دارد. "
"اما او کشیش هیچ ، من به شما بگویم."
مرد به دور از راضی نگاه. وی گفت :
او کشیش نیست ، و در عین حال می توانم بخوانم؟ "" او کشیش نیست و در عین حال قادر به خواندن -- بله ،
و نوشتن بیش از حد ، که برای ماده.
من تدریس او را به خودم. "چهره مرد پاک.
"و این اولین چیزی است که شما خودتان در آن کارخانه تدریس خواهد شد --"
"من؟
من خون را از قلب من می دانم که هنر به.
چرا من برده خود را ، خود را -- ":" نه شما ، نه شما نمی شود کسی
برده است.
خانواده خود و به همراه داشت. پروردگارت اسقف خواهد مصادره شما
مالکیت کوچک ، اما مهم نیست. کلارنس همه شما را حق ثابت است. "
>
قسمت 3 : فصل چهاردهم "دفاع از تو ، خداوند"
من برای صبحانه ام سه سکه پرداخت می شود ، و عجیب ترین قیمت به آن بود ، بیش از حد ،
دیدن که یک نفر می تواند breakfasted ده ها نفر برای آن پول ، اما من بود
احساس خوبی در این زمان ، و من تا به حال همیشه
یک نوع از دست و دل باز به هر حال ، و پس از آن این افراد به غذا را به من بود می خواست
برای هیچ چیز ، به عنوان ارائه خود را اندک بود ، و پس از آن لذت سپاسگزار بود
تاکید تقدیر من و صادق
شکر کردن را آموخته با یک آسانسور خوب بزرگ مالی که در آن پول را به انجام این کار بسیار خوب
از آن را در کلاه من ، که در آن ، این سکه از آهن ساخته شده و stinted نه
در وزن ، ارزش من نیم دلار ، یک معامله خوب است یک بار به من بود.
من صرف پول و نه بیش از حد آزادانه در آن روزها ، آن درست است ، اما یکی از دلایل آن بود
که من تا به حال نسبت چیزهایی به طور کامل تنظیم نیست ، حتی هنوز ، پس از مدتی چنین طولانی
اقامت در انگلیس -- hadn't به همراه
جایی که من قادر به مطلقا متوجه شد که یک پنی در زمین آرتور و یک زن و شوهر
دلار در کانکتیکات در حدود یک و همان چیزی : فقط دوقلوها بودند ، همانطور که شما ممکن است بگویند ،
قدرت خرید دارند.
اگر شروع من از Camelot می تواند به تعویق افتاده اند روز بسیار کمی می توانست پرداخت شود
این افراد در سکه های جدید زیبا از نعناع خود ما ، و آن خرسند بود
من ، و آنها را ، بیش از حد ، و نه کمتر.
من ارزش های آمریکایی را پذیرفته بودند به طور انحصاری است.
در یک یا دو هفته در حال حاضر ، سنت ، نیکل ، dimes ، چهارم ، و نیم دلار ، و همچنین
بازیچه قرار دادن طلا ، خواهد بود trickling در جریان نازک اما ثابت همه از طریق
رگه های تجاری از پادشاهی ، و من
نگاه برای دیدن این خون جدید تازه را در زندگی خود.
کشاورزان در چیزی پرتاب ، به سخاوت افست من مرتب کردن بر اساس موظف شد ،
آیا من یا ندارد ، بنابراین من اجازه دهید آنها را به من سنگ چخماق و فولاد و به محض
حال به راحتی اعطا شنی و من بر اسب ما ، من روشن لوله.
هنگامی که انفجار اول از دود از طریق میله کلاه من شلیک کردند ، همه کسانی که
مردم شکست برای جنگل و شنی رفت و بر پشت و زمین را لرزاند
تپ تپ کسل کننده.
آنها فکر می کردند من یکی از آن اژدها آتش آروغ زدن آنها بسیار شنیده بود بود
در مورد از شوالیه ها و دیگر دروغگو حرفه ای است.
من تا به حال مشکل بی نهایت برای متقاعد کردن این افراد به سرمایه گذاری درون توضیح
از راه دور.
سپس من به آنها گفت که این تنها یک بیت از سحر که آسیبی به کار
جز دشمنان من است.
و من ، با دست بر روی قلب من قول داد که اگر همه کسانی که احساس هیچ دشمنی به سمت من
به جلو می آیند و قبل از من عبور آنها باید دید که تنها کسانی که باقی مانده
پشت سر زده مرده خواهد بود.
در صفوف منظم با یک معامله خوب است از سرعت عمل نقل مکان کرد.
هیچ تلفات برای گزارش وجود ندارد ، برای هیچ کس به حال کنجکاوی به اندازه کافی باقی می ماند
پشت سر تا ببینید که چه اتفاقی خواهد افتاد.
من برخی از زمان را از دست داد ، در حال حاضر برای این کودکان بزرگ ، ترس آنها از بین رفته اند ، چنان
با تعجب بیش از فوتی و فوری آتش بازی هیبت من ravished که من تا به حال به ماندن وجود دارد و
سیگار کشیدن یک زن و شوهر لوله ها قبل از آنها به من اجازه.
هنوز تاخیر به طور کامل عقیم بود ، به آن را در زمان تمام آن زمان به
شنی کاملا به چیز جدیدی معتاد ، او تا این حد نزدیک به آن ، شما می دانید.
این وصل آسیاب مکالمه خود ، بیش از حد ، برای مدتی قابل توجه ، و یک
به دست آورید. اما بالاتر از همه مزایای دیگر accruing ، من
چیزی آموخته بود.
من برای هر غول و یا هر غول که به همراه ممکن است ، در حال حاضر آماده بود.
ما با پاهای عقب ان ناقص مقدس ، آن شب tarried و فرصت من در مورد وسط آمد
بعد از ظهر بعد.
ما عبور چمنزار وسیع از طریق کوتاه قطع بود و من غرق در افکار absently ،
شنیدن چیزی ، دیدن هیچ چیز ، وقتی که شنی به طور ناگهانی قطع کرد اظهار که او تا به حال
آغاز آن روز صبح ، با گریه :
"دفاع از تو ، پروردگار -- خطر زندگی به سمت!"
و او را از اسب تضعیف و فرار یک راه کم و ایستاد.
نگاه کردم و دیدم ، دور در سایه ای از یک درخت ، نیم دوجین شوالیه مسلح و
squires خود و سر راست شلوغی در میان آنها وجود دارد و محکم کردن از زین
girths برای سوار شدن.
لوله آماده بود و روشن می شده اند ، اگر من تا به حال در فکر کردن در مورد از دست رفته
چگونه به تبعید ظلم و ستم را از این سرزمین و بازگرداندن به همه مردم آن به سرقت رفته خود را
حقوق و مردانگی بدون disobliging کسی.
روشن در یک بار ، و آن زمان من تا به حال رئیس خوب از بخار محفوظ در ، در اینجا آنها
آمدند.
همه با هم ، هم ، هیچ یک از کسانی که magnanimities جوانمرد که یکی از بار خوانده شده بسیار در مورد
-- یکی با وقار حقه بازی در یک زمان ، و بقیه ایستاده برای دیدن بازی جوانمردانه.
نه ، آنها در بدن آمد ، آنها را با غژغژ کردن و عجله آمد ، آنها مثل یک رگبار آمد
از یک باتری ، با سر پایین آمد ، plumes جریان در پشت سر ، لنس های دمش
در سطح پیشرفته.
این دید خوش تیپ ، زیبا بینایی - - برای یک مرد تا درخت بود.
من در حالت استراحت لنس من گذاشته و منتظر ، با ضرب و شتم قلب من ، تا موج آهن بود فقط
آماده به بیش از من شکستن است ، پس از آن spouted یک ستون از دود سفید از طریق میله
کلاه من است.
باید از شما را دیده اند ، موج برو به قطعات و پراکنده!
این دید بهتری نسبت به یک دیگر بود. اما این مردم متوقف شد ، دو یا سه
صد کارگاههای دور ، و این مرا مشکل است.
رضایت من فرو ریخت ، و ترس آمد ، من مورد قضاوت قرار من یک مرد از دست رفته بود.
اما شنی درخشنده بود و خواهد بود فصیح -- اما من او را متوقف و به او گفت
سحر و جادو من سقط بود به نحوی یا دیگر ، و او باید سوار ، با تمام فرستا دن ، و
ما باید برای زندگی سوار می شوند.
نه ، او نیست.
او گفت که سحر من آن شوالیه ها از کار افتاده بودند ، آنها در سوار ،
زیرا آنها می توانند نیست ؛ صبر کنید ، آنها را رها از زین های خود را در حال حاضر ، و ما
اسب و مهار آنها را دریافت کنید.
من می توانم به سادگی چنین اعتماد را گول بزنند ، بنابراین من گفت که این یک اشتباه بود ؛
که زمانی که آتش بازی من در همه کشته شدند ، را کشتند فورا نه ، مردان نمی
مرگ ، چیزی در مورد من اشتباه بود
دستگاه ، من چه بگویم نه ، اما ما باید عجله و گرفتن و دور ، برای آن دسته از مردم
به ما دوباره حمله ، در یک دقیقه. شنی خندید و گفت :
"فقدان - روز ، آقا ، آنها که نژاد نمی شود!
Launcelot سر خواهد نبرد به اژدها بدهد ، و رعایت آنها ، و هجوم اوردن بر
آنها را دوباره ، و در عین حال ، و هنوز هم دوباره ، تا زمانی که فتح و نابود کردن آنها و
بنابراین به همین ترتیب سر Pellinore و سر
Aglovale و سر Carados ، و شاید دیگران ، اما وجود داشته باشد هیچ کدام دیگری که خواهد شد
سرمایه گذاری آن ، اجازه دهید بیکار می گویند آنچه را که غیر فعال خواهد شد.
، لا ، و به انطرف rufflers پایه ، فکر می کنم آنچه آنها را پر کنید نه خود را ، اما هنوز میل
؟ "" خب ، پس از آن ، چه هستند آنها را برای انتظار؟
چرا آنها را ترک کنند؟
هیچ کس مانع است. زمین های خوب ، من مایل به اجازه bygones شود
bygones ، من مطمئن هستم. "" مرخصی ، است؟
اوه ، که خودتو راحت شدن از درد.
آنها از آن رویا نیست ، نه ، آنها نیست. آنها صبر کنید تا عملکرد آنها را. "
"بیا -- واقعا ، که sooth'' -- شما مردم می گویند؟
اگر آنها می خواهند ، چرا نه؟ "
"این آنها را بسیار شبیه ، اما WOT نامه چگونه اژدها محترم هستند ، آنچه نمی خواهد کرد
آنها را سزاوار سرزنش است. آنها از ترس آمده است. "
"خب ، پس ، فرض کنید من به آنها رفتن به جای ، و --"
"آه ، خداوند شوخ طبعی و آنها آمدن خود پایبند نیست.
من خواهد رفت. "
و او انجام داد. او یک فرد مفید است به همراه بر روی یک بود
حمله بازداشت کردند. من می خواهم که این تردید در نظر گرفته
ماموریت ، خودم.
من در حال حاضر شاهد شوالیه سوار به دور ، و سندی به آینده است.
این تسکین بود.
مورد قضاوت قرار او به نوعی شکست خورده بود برای گرفتن نوبت اول -- در گفتگو به معنای ؛
در غیر این صورت مصاحبه را نداشته اند به قدری کوتاه است.
اما معلوم شد که او کسب و کار موفق شده بود و در واقع ، ستودنی است.
او گفت که زمانی که وی به این افراد گفت من رئیس بود ، به آنها ضربه جایی که آنها زندگی می کردند :
"smote آنها را با ترس و وحشت درد" کلمه خود بود ، و سپس آنها آماده بودند برای قرار دادن
تا او با هر چیزی ممکن است نیاز به.
بنابراین او آنها را سوگند در دادگاه آرتور ظاهر می شود در ظرف دو روز و عملکرد آنها را با
اسب و مهار شود ، و شوالیه من از این ببعد ، و به فرمان من.
چقدر بهتر او توانست که چیزی از من باید انجام شود خودم!
او گل افتاب گردان بود.
>
قسمت 3 : داستان فصل پانزدهم شنی
، گفت : "و به این ترتیب من مالک از برخی از شوالیه" من ، همانطور که ما سوار کردن.
"چه کسی هرگز قرار دارند که من باید به لیست دارایی های آن نوع زندگی است.
من نباید می دانم آنچه را با آنها انجام دهید ، مگر اینکه آنها را به من بخت ازمایی کردن.
بسیاری از آنها وجود دارد ، شنی؟ "" هفت ، لطفا شما ، آقا ، و خود را
squires. "
"این مسافت خوبی است. آنها چه کسانی هستند؟
از کجا آنها آویزان می شود؟ "" کجا آویزان از آنها؟ "
"بله ، از کجا آنها زندگی می کنند؟"
"آه ، من تو را درک نکرده اند. این امر eftsoons من بگویید. "
سپس او گفت : musingly و ملایم ، تبدیل کلمات ظریفانه بر زبان او : "قطع
آنها خارج -- چسبیدن به آنها را -- که در آن آویزان -- که در آنها آویزان ، EH ، درست است به طوری که در آن انجام
آنها آویزان از.
حقیقت عبارت خداوند فضل منصفانه و با مسرت و خوشی ، و prettily دقت کنید
با آن.
من آن را چند لحظه بعد و چند لحظه بعد در معدن بطالت ، به موجب آن ممکن است اتفاقا یادگیری تکرار
آن. از کجا آنها آویزان.
با این حال! در حال حاضر آن falleth trippingly از زبان من ، و از انجایی که -- "
"آیا فراموش کاوبوی ، شنی نیست." "کاوبوی؟"
"بله ، شوالیه ، شما می دانید : شما قرار بود به من در مورد به آنها بگویید.
مدتی قبل ، شما را به یاد داشته باشید. شاید صحبت کردن ، بازی نامیده می شود. "
"بازی --"
"بله ، بله ، بله! برو به خفاش.
منظورم این است ، در آمار خود را به کار می کنند ، و سوختگی نیست بسیار کیندلینگ گرفتن شما
آتش آغاز شده است.
به من بگو در مورد شوالیه "" خواهد شد به خوبی و به آرامی آغاز خواهد شد.
از همین رو آنها دو ترک و سوار را به یک جنگل بزرگ.
و -- "
"اسکات بزرگ!" ببینید ، من اشتباه من در یک بار به رسمیت شناخته شده است.
تقصیر خود من بود ، او را سی روز شدن من او کار می کند که مجموعه ای بود
به پایین این واقعیات است.
و او به طور کلی و بدون مقدمه آغاز شد و بدون نتیجه به پایان رسید.
اگر شما او را قطع کرد او یا راست همراه بدون توجه ، و یا پاسخ به
با یک زن و شوهر از کلمات ، و به عقب برویم و می گویند که این جمله را دوباره و دوباره.
بنابراین ، وقفه تنها آسیب برساند را انجام نداد ؛ و در عین حال من تا به حال به منظور قطع و وقفه زیبا
اغلب ، بیش از حد ، به منظور صرفه جویی در زندگی من ، یک شخص می میرند اگر او اجازه دهید یکنواختی خود را
چکه بر او به حق همراه در تمام طول روز.
"بزرگ اسکات!" من در پریشانی من گفت.
او رفت و شروع را دوباره و دوباره : "از همین رو آنها دو ترک و سوار را به بزرگ
جنگل.
و -- "" که دو؟ "
"آقا Gawaine و سر Uwaine. و به طوری که آنها به صومعه راهب آمد ، و
و تسلیم شدند وجود دارد.
بنابراین در سحرگاه آنها توده ها خود را در صومعه شنیده می شود ، و به طوری که آنها جلو تا آنها سوار
به یک جنگل بزرگ آمد و پس از آن سر Gawaine انبار در دره توسط یک برجک بود ،
دوازده damsels عادلانه ، و دو شوالیه مسلح
بر اسب بزرگ ، و damsels و وپیش توسط یک درخت رفت.
و سپس سر Gawaine انبار بود که چگونه یک سپر سفید در آن درخت وجود دارد آویزان ، و همیشه
به عنوان damsels توسط آن آمدند که بر آن تف می اندازند ، و برخی از منجلاب فرو بردن بر سپر انداخت --
"در حال حاضر ، اگر من مثل خودم نه تا به حال دیده می شود در این کشور ، شنی ، من آن را باور نمی.
ولی من دیده می شود ، و من فقط می توانید ببینید کسانی که موجودات در حال حاضر ، راهپیمایی قبل از آن سپر
و اقدام مانند آن است.
زنان اینجا قطعا مثل همه صاحب عمل.
بله ، و خود را بهتر از من معنی ، بیش از حد ، بسیار choicest جامعه مارک های.
فرودست سلام دختر در طول ده هزار مایل از سیم می تواند نجابت آموزش ،
صبر ، عفت ، آداب ، به بالاترین دوشس در زمین آرتور. "
"سلام ، دختر؟"
"بله ، اما شما نمی از من بپرسید که توضیح می دهند ؛ اتمام حجت نوع جدیدی از یک دختر ؛ انجام می دهند آنها را ندارد
در اینجا ، اغلب صحبت می کند به شدت به آنها زمانی که آنها در گسل نه دست کم ، و او
نمی توانید بیش از احساس و متاسفم برای آن را و
شرمنده از خود را در صد سال سیزده ، چنین رفتار متوسط نخ نما و غیره
ناوارد ، حقیقت این است که تا کنون هیچ نجیب زاده آن را ندارد -- هر چند که من -- خب ، من خودم ، من
به اعتراف -- "
"شاید او --" "او ذهن هرگز ذهن هرگز او را ، من به شما بگویم
من همیشه می تواند به او توضیح دهید تا شما درک کنید که. "
"حتی پس از آن ، sith نامه هستند تا فکر.
سپس سر Gawaine و Uwaine سر رفت و به آنها ادای احترام کردند و از آنها خواستند که چرا آنها
که با وجود به سپر. آقایان ، گفت که این damsels ، ما باید به شما بگویم.
شوالیه در این کشور owneth که این سپر سفید وجود دارد ، و او است
عبور مرد خوب از دست او است ، اما او hateth همه خانمها و gentlewomen ، و
بنابراین ما این همه به رغم به سپر.
من به شما می گویند ، سر Gawaine گفت ، آن beseemeth شر شوالیه خوبی برای خوار شمردن تمام
خانم ها و gentlewomen ، و اتفاقا هر چند او به شما نفرت او خداوند برخی از علت ، و
اتفاقا او در بعضی از نقاط دیگر loveth
خانم ها و gentlewomen و دوباره دوست داشته ، و او مانند یک مرد از دلاوری به عنوان نویسنده
صحبت از -- "" انسان را از دلاوری -- بله ، که مرد این است که
لطفا آنها را ، شنی.
مرد از مغز -- که چیزی که آنها فکر می کنم هرگز.
تام Sayers -- جان Heenan -- L. جان سالیوان -- حیف اما شما در اینجا می تواند.
شما می توانید پاهای خود را در زیر جدول گرد داشته و یک سر در مقابل از نام شما
ظرف بیست و چهار ساعت و شما می توانید در مورد توزیع جدید به ارمغان بیاورد
شاهزاده خانم های متاهل و duchesses دادگاه در یکی دیگر از بیست و چهار.
واقعیت این است ، آن است که فقط یک نوع جلا دادگاه Comanches ، و هیچ
زن سرخ پوست امریکایی در آن که نمی ماند در افتادن کلاه آماده به بیابان به جفتک انداختن
با بزرگترین رشته از scalps در کمربندش را در آورد. "
"-- و او یک مرد دلاوری به عنوان آنچه از صحبت ، سر Gawaine گفت.
در حال حاضر ، چه نام خود را؟
آقا ، گفته اند که نام خود را Marhaus پسر پادشاه از ایرلند. "
"فرزند پادشاه ایرلند ، منظور شما ، به صورت دیگر چیزی را از معنی نیست.
و نگاه کردن و در تنگ نگه دارید ، در حال حاضر ، ما باید این خندقها پرش....
وجود دارد ، ما همه در حال حاضر است. این اسب به آن تعلق دارد در سیرک ، او
قبل از زمان خود متولد شده است.
"من او را خوب می شناسند ، سر Uwaine گفت ، او یک شوالیه عبور خوب به عنوان هر یک در زندگی می کنند."
"در زندگی. اگر شما رو گسل در جهان ، شنی ،
این است که شما سایه بیش از حد کهنه.
اما به هر مسئله ای نیست "" -- من تو را دیدم او را یک بار در justs ثابت
که در آن شوالیه بسیاری ، جمع آوری شد و آن زمان ممکن است هیچ مردی وجود دارد او را به مقاومت در برابر.
آه ، Gawaine سر ، damsels ، methinketh گفت : آنچه به سرزنش ، برای آن است که به فرض او
که آویزان است که سپر وجود خواهد داشت نه از ان طولانی و پس از آن ممکن است کسانی که شوالیه
مسابقه او را سوار بر اسب ، و است که بیشتر
عبادت شما نسبت به این ترتیب ، برای من رعایت دیگر سپر شوالیه سیاه.
و در ان هنگام Uwaine سر و سر Gawaine کمی از آنها ترک ، و سپس
آنها ظروف که در آن Marhaus سر آمد و سوار بر یک اسب بزرگ راست به سمت آنها.
و هنگامی که دوازده damsels دیدم سر Marhaus آنها را به برجک فرار آنها
وحشی ، به طوری که برخی از آنها راه افتاد.
سپس یکی از شوالیه های برج لباس پوشیدن و سپر خود را ، و گفت : در بالا ، سر
Marhaus تو دفاع کند.
و به این ترتیب آنها با هم زد که شوالیه ترمز نیزه خود را در Marhaus ، و سر Marhaus
smote او را چنان سخت است که او ترمز گردن او و پشت اسب -- "
"خوب ، تنها مشکل در مورد این حالت از چیزهایی ، آن خرابه های بسیاری از اسب است."
"که شاهد شوالیه دیگر از برجک ، و او را به سمت Marhaus لباس پوشیدن ، و آنها
رفت تا مشتاقانه با یکدیگر ، که شوالیه برجک به زودی smitten بود پایین ، اسب
و انسان ، مرده صریح -- "
"یک اسب دیگر رفته ، من به شما بگویم آن است که سفارشی است که باید شکسته شود تا.
من را نمی بینیم چگونه مردم با هر احساس می تواند تحسین و حمایت از آن. "
. "پس این دو شوالیه در آمد همراه با
تصادفی بزرگ -- "
من تو را دیدم که من خواب شده بود و فصل را از دست رفته ، اما من چیزی می گویند.
من مورد قضاوت قرار است که شوالیه ایرلندی در مشکل با بازدید کننده در این زمان بود ، و
این معلوم شده است که این مورد.
"-- که سر Uwaine smote سر Marhaus که brast نیزه خود را در تکه بر روی سپر ،
و سر Marhaus smote تا زخم او را که از اسب و مرد او را به زمین لخت و
صدمه زدن به سر Uwaine در سمت چپ -- "
"حقیقت این است که Alisande ، این archaics کمی بیش از حد ساده ، واژگان بیش از حد
محدود است ، و به همین ترتیب ، در نتیجه ، شرح در ماده رنج می برند
های مختلف ، آنها را اجرا بیش از حد به Saharas سطح
در واقع ، و در مورد آنها کافی نیست به جزئیات منظره ، این پرت خاص
هوای یکنواخت ، در واقع دعوا همه مثل هم هستند : یک زن و شوهر از مردم می آیند
همراه با بزرگ تصادفی -- تصادفی
کلمه خوب است ، و بنابراین تفسیر است ، برای آن موضوع ، و به همین ترتیب هولوکاست ، و
اختلاس و حق عمری و رقبی ، و صد نفر دیگر ، اما زمین! بدن باید به
تبعیض آمیز -- که آنها گرد هم می آیند با بزرگ
تصادفی ، و نیزه brast و یک حزب ترمز سپر او و یکی دیگر می رود
پایین ، اسب و انسان ، بیش از اسب خود دم و ترمز گردن خود ، و سپس بعد از
نامزد randoming می آید ، و brast خود را
نیزه و سپر brast مرد دیگر او ، و پایین می رود ، اسب و انسان ، بیش از خود
دم اسب ، و ترمز گردن خود ، و پس از آن وجود دارد یکی دیگر از انتخاب ، و دیگر و
دیگر و هنوز هم یکی دیگر از ، تا
مواد استفاده می شود و زمانی که شما می آیند به شکل نتایج ، می توانید از یکی نگو
مبارزه از دیگری ، و نه که شلاق ، و به عنوان یک عکس ، زندگی ، مواج ، خروشان
نبرد ، sho! به همین دلیل ، آن را رنگ پریده و بی صدا -- ارواح فقط scuffling در مه.
عزیز من ، چه این واژگان بی ثمر از mightiest عینک --
سوختن رم در زمان های نرو ، به عنوان مثال؟
چرا ، آن را صرفا می گویند ، 'شهر سوزانده شدند ، بدون بیمه ، brast پسر یک پنجره ،
مامور اتش نشانی ترمز گردن او! 'چرا که تصویر ain'ta!"
این یک معامله خوب از یک سخنرانی بود ، من فکر کردم ، اما این کار را کرد شنی مزاحم نشوید ، به نوبه خود
پر بخار خود را به طور پیوسته افزایش یافت تا دوباره ، دقیقه من در زمان درب :
"سپس سر Marhaus تبدیل اسب خود سوار و به سمت Gawaine با نیزه خود.
و هنگامی که سر Gawaine را دیدم که او لباس پوشیدن و سپر خود را ، و آنها aventred نیزه های خود ،
و آنها با هم با همه ممکن است از اسب های خود آمد ، که یا شوالیه smote
دیگر چنان سخت در میان سپر خود را ، اما ترمز نیزه سر Gawaine -- "
"من می دانستم که آن را."
-- "اما نیزه سر Marhaus برگزار شد و در ان هنگام سر Gawaine و اسب خود عجله
به زمین -- "" فقط تا -- و ترمز پشت او. "
-- "و به آرامی سر Gawaine رز بر پای خود را بیرون کشیده و با شمشیر خود و لباس پوشیدن
او را به سمت سر Marhaus با پای پیاده و در نتیجه ان یا نزد دیگر آمد مشتاقانه ،
و smote همراه با شمشیر خود را ، که
سپر خود را در cantels پرواز کرد ، و آنها کبود هلمز و hauberks آنها خود را ، و
زخمی چه دیگر.
اما سر Gawaine ، وپیش از آن گذشت نه ساعت ، waxed فضا از سه ساعت
همیشه قوی تر و قوی تر است و سه بار ممکن است خود را افزایش یافته بود.
همه این Marhaus espied سر ، و جای تعجب بزرگ داشتند که چگونه ممکن است خود را افزایش ، و به طوری که آنها
عبور دیگر زخمی درد و پس از آن زمانی که آن را ظهر آمده بود -- "
عصبانی آواز خواندن ترانه از آن به من انجام شده به جلو صحنه و صدای بچگی من
روز :
"نام اصلیش - EW پناهگاه! ده دقیقه برای تنقلات -- knductr'll اعتصاب - گونگ
بل دو دقیقه قبل از برگ قطار -- لطفا مسافران برای خط ساحل را
کرسی در k'yar عقب ، این k'yar کار را انجام نمی
برو هیچ furder -- اه - PLS ، AW - rnjz ، b'nanners ، sand'ches ، P -- اپراتور - ذرت "
-- "و waxed ظهر گذشته و به سوی نماز شام جلب کرد.
قدرت سر Gawaine feebled و waxed عبور کم نور ، این است که unnethes او ممکن است dure
دیگر هیچ ، و Marhaus سر بزرگ و بزرگتر شد و سپس --
"از کدام تیره و تار زره خود را ، البته ، و در عین حال کمی که یکی از این افراد ذهن
چیز کوچکی مانند آن. "
-- "و به همین ترتیب ، سر شوالیه ، سر Marhaus گفت : ، من به خوبی احساس کردند که نویسنده خوب عبور
نایت ، و یک مرد شگفت انگیز و ممکن است تا کنون من احساس وجود داشته باشد ، در حالی که آن را lasteth ، و
نزاع هستند بزرگ نیست ، و در نتیجه آن
حیف شد آیا شما صدمه دیده است ، برای من احساس می کنم شما عبور ضعیف است.
آه ، سر Gawaine ، شوالیه آرام گفت ، آنچه می گویند کلمه ای که باید بگویم.
و بدان وسیله آنها در زمان خاموش هلمز خود را بوسید و یا دیگر ، و آنها سوگند یاد وجود دارد
با هم یا به عشق دیگری را به عنوان برادران -- "
اما من موضوع را از دست داده وجود دارد ، و به چرت زدن dozed کردن ، فکر کردن در مورد آنچه ترحم آن
این بود که مردان چنین با قدرت فوق العاده -- قدرت امکان ایستادگی می کنند سربار در
ظالمانه سنگین آهن و آغشته به
تعریق ، و هک و خمیر و انفجار یکدیگر به مدت شش ساعت در کشش --
باید در یک زمان متولد شده زمانی که آنها می توانند آن را به بعضی از هدف های مفید قرار دادن.
نگاهی ادم کله خر ، به عنوان مثال : یک ادم کله خر است که نوع قدرت ، می گذارد و آن را به یک
هدف مفید و ارزشمند است به این دنیا ، چرا که او خر نر است ، اما
نجیب زاده ارزشمند است چرا که او خر نر است.
این ترکیبی است که همیشه بی فایده است ، و باید هرگز در تلاش
مقام اول.
و در عین حال ، هنگامی که شما شروع به اشتباه ، دچار مشکل شده است انجام می شود و شما هیچ وقت نمی دانید چه چیزی است
رفتن از آن آمده است.
وقتی که من به خودم دوباره آمد و شروع به گوش دادن ، من متوجه شد که من دیگر از دست داده بود
فصل ، و آن Alisande سرگردان راه دور همراه با مردم خود.
به طوری که آنها سوار و آمد به یک دره عمیق پر از سنگ ، و در نتیجه آنها را دیدم
بنابراین یک جریان عادلانه آب ، در بالا سر از جریان ، یک فواره منصفانه بود ،
و سه damsels نشسته و در نتیجه.
در این کشور ، سر Marhaus گفت : هرگز شوالیه آمد از آن تعمید ، اما
ماجراهای عجیب و غریب او در بر داشت -- "" این فرم خوب ، Alisande نیست.
سر Marhaus پسر پادشاه مذاکرات ایرلند مثل همه بقیه ، شما باید به او بدهد
کفش خشن و سنگین ، و یا حداقل ، جایگیر مشخصه و این به این معنی که
تشخیص او را به عنوان محض او سخن گفت ، بدون او همیشه در حال به نام.
این دستگاه های ادبی مشترک با نویسندگان بزرگ است.
شما باید به او می گویند ، در این کشور ، jabers آمد شوالیه از آن بود هرگز
تعمید ، اما او را در بر داشت ماجراهای عجیب و غریب ، jabers. '
ببینید چقدر بهتر است که برای تلفن های موبایل.
-- "آمد شوالیه هرگز ، اما متوجه شد که ماجراهای عجیب و غریب ، jabers.
حقیقت آن را در واقع doth ، عادلانه پروردگار ، البته TIS عبور سخت می گویند ، هر چند
اتفاقا که نمی خواهد درنگ اما سرعت بهتر با استفاده از.
و پس از آن به damsels سوار ، و یا ادای احترام کردند دیگر ، و بزرگتر بود
در حلقه گل قرار دادن طلا در مورد سر او را ، و او سه ضرب در بیست فصل زمستان از سن یا بیشتر بود -- "
"دوشیزه بود؟"
"با این حال ، عزیز پروردگار -- و موهایش سفید زیر حلقه گل قرار دادن --"
"دندان سلول ، نه دلار تعیین می کنند ، مانند نه -- نوع گشاد متناسب ، که به
و پایین مثل یک در ورودی قلعه های قدیم هنگامی که می خورید ، و سقوط از زمانی که شما بخندند. "
"دوشیزه دوم سی زمستان سال سن ، با انگشتری طلا در مورد سرش.
دوشیزه سوم بود ، اما پانزده سال سن --
Billows از فکر آمد نورد بیش از روح من ، و صدا از من پژمرده
شنیدن! پانزده!
فرار -- قلب من! آه ، از دست رفته من عزیزم!
سن او بود که خیلی ملایم و دوست داشتنی ، و تمام جهان را به من ، که من باید
مراجعه کنید هرگز دوباره!
چگونه فکر او من را حمل بیش از دریاها گسترده ای از حافظه را به هم کم نور مبهم ،
ساعت هم خوشحال ، بنابراین بسیاری از ، بسیاری از قرنها از این رو ، زمانی که من استفاده می شود در تابستان نرم بیدار
صبح ، از رویاهای شیرین از او ، و
می گویند : "سلام ، مرکزی!" فقط برای شنیدن صدای عزیز خود آمده ذوب برگشت به من
"سلام ، هنک!" بود که موسیقی از حوزه به گوش مسحور من.
او سه دلار در هفته ، اما او را به ارزش آن بود.
من می توانم توضیح بیشتر در Alisande که شوالیه اسیر ما پیروی نمی کنند
بودند ، در حال حاضر -- منظور من در مورد او همیشه باید به توضیح آنها چه کسانی بودند.
علاقه من رفته بود ، افکار من دور بودند ، و غم است.
توسط حد یک نگاه اجمالی هوس پرست از داستان شناور ، اینجا و آنجا و در حال حاضر و پس از آن ، گرفتار من
صرفا در یک راه مبهم داشت که هر یک از این سه شوالیه یکی از این سه نفر را گرفت
damsels تا پشت او را بر اسب خود ، و یک
سوار شمال ، یکی دیگر از شرق ، جنوب دیگر ، به دنبال ماجراجویی ، و ملاقات دوباره و دروغ ،
بعد از سال و روز. سال و در روز -- و بدون چمدان.
این یک قطعه را با سادگی عمومی کشور شد.
خورشید در حال حاضر تنظیم شد.
حدود سه بعد از ظهر بود زمانی که Alisande آغاز شده بود و به من بگوید که
کاوبوی بودند ، بنابراین او پیشرفت بسیار خوبی با آن ساخته شده بود -- برای او.
او را برخی از زمان و یا دیگر ، بدون شک ، می رسند ، اما او یک فرد است که می تواند
می شود هول هولکی.
ما در حال نزدیک شدن به قلعه که بر روی زمین بالا ایستاده بود ؛ بزرگ ، قوی ، ارجمند
ساختار ، که برج های خاکستری و battlements charmingly با بخور
پیچک ، و که کل توده با شکوه بود
آغشته به splendors پرت از آفتاب غرق شدن است.
بزرگترین قلعه ما تا به حال دیده بود ، و بنابراین من فکر کردم ممکن است ما بودند
پس از آن ، اما شنی گفت نه.
او نمی دانم که آن را متعلق به او گفت : او بدون تماس آن را تصویب کرده بود ، زمانی که وی
به Camelot رفت.
>
قسمت 3 : فصل شانزدهم مورگان LE جن
اگر شوالیه اواره به باور ، نه همه قلعه ها ، مکان های مطلوب به دنبال
مهمان نوازی شوید.
به عنوان یک ماده در واقع ، شوالیههای اواره افراد را باور نمی -- است که ،
استانداردهای مدرن از صحت اندازه گیری شده توسط این حال ، اندازه گیری شده توسط استانداردهای خود را
زمان ، و بر این اساس مقیاس ، شما حقیقت.
این بسیار ساده است : شما یک بیانیه نود و هفت درصد با تخفیف ؛ بقیه
شد واقع است.
در حال حاضر پس از ساخت این کمک هزینه ، حقیقت باقی مانده است که اگر من می توانم پیدا کردن چیزی
در مورد قلعه قبل از زنگ زنگ درب -- منظورم نقطه warders -- آن
چیزی که معقول را انجام دهد.
بنابراین من در زمانی که من در فاصله دید اسب سوار به نوبه خود پایین خوشحال بود
جاده ای که از این قلعه زخم.
با نزدیک شدن ما به یکدیگر ، من دیدم که او به تن کلاه plumed ، و به نظر می رسید به باشد
در غیر این صورت در فولاد لباس ، اما علاوه بر کنجکاو نیز با مته سوراخ -- یک مربع سفت
پوشاک مانند شنل روی زره سلحشوران هرالد.
با این حال ، من تا به حال به فراموشی خود من لبخند هنگامی که من نزدیکتر کردم و خواندن
این نشانه بر روی شنل روی زره سلحشوران او : "صابون خرمالو -- نخست دانا
استفاده از آن. "
این ایده کمی از خود من بود ، و مقاصد مختلف سالم و بی خطر در نظر به سمت
تمدن و نشاط بخشی این ملت است.
در وهله اول ، آن را نهانی ، زیر جلی ضربه در این مزخرف از نایت
بدری ، هر چند هیچ کس شک کرد که اما من.
هر -- من تعدادی از این افراد از - - دلیرترین شوالیه من می تواند آغاز شده بود
ساندویچ بین بولتن و تخته را تحمل یک دستگاه و یا دیگر ، و من مورد قضاوت قرار است که توسط
و زمانی که آنها متعدد به اندازه کافی
آنها شروع به نگاه مسخره و پس از آن ، حتی الاغ فولاد چادری که تا به حال
هر هیئت مدیره که خود شروع به نگاه مسخره چون او از
مد.
ثانیا ، این مبلغان را به تدریج و بدون ایجاد سوء ظن
و یا هیجان انگیز با زنگ هشدار ، معرفی پاکیزگی ابتدایی در میان اشراف ، و از
را به کار به مردم ، اگر کشیش آرام نگه داشته شود.
این کلیسا را تضعیف کند. منظورم یک گام به سوی آن خواهد بود.
در مرحله بعد ، آموزش و پرورش -- آینده ، آزادی -- و پس از آن او شروع به فرو ریختن.
این اعتقاد من است که هر کلیسا جرم تاسیس ،
تاسیس برده ، قلم ، من تا به حال هیچ scruples ، اما به هیچ وجه مایل به آن حمله شد و یا
با هر سلاح که وعده داده شده به آن صدمه دیده است.
چرا در روز سابق خود من -- در قرون از راه دور هنوز رتبهدهی نشده است در رحم تکان دهنده
زمان -- انگلیسی قدیمی که تصور که آنها در آزاد متولد شده بودند مورد مطالعه وجود دارد
کشور : کشور "آزاد" با
شرکت قانون و تست هنوز هم به قوت خود در آن -- چوب propped علیه مردان
آزادی و وجدان بیحرمتی به تقویت نگاری دروغین تاسیس با.
مبلغان من به طلسم از نشانه های طلایی در tabards خود آموخته بودند -- زرق و برق دار
تذهیب ایده شسته و رفته بود ، من می توانست پادشاه را به پوشیدن بولتن هیئت مدیره برای
خاطر است که شکوه و جلال وحشیانه -- آنها
به طلسم این علائم و سپس توضیح را به اربابان و بانوان چه صابون بود ؛
در صورتی که اربابان و بانوان از آن هراس داشتند ، آنها را به آن را بر روی یک سگ را امتحان کنید.
حرکت بعدی مبلغ به خانواده با یکدیگر و سعی کنید آن را در خود ، او
بود که در هیچ آزمایش ، با این حال ناامید ، که می تواند اشراف را متقاعد متوقف
که صابون بی ضرر بود. در صورت هر گونه شک نهایی
باقی مانده ، او باید پاهای عقب ان ناقص گرفتن -- جنگل پر از آنها بودند ؛ مقدسان آنها به نام
خود ، و قدیسین که به باور شدند.
آنها unspeakably مقدس بودند ، و مشغول به کار معجزات ، و همه در ترس از ایستادند
آنها.
اگر زاهد گوشه نشین می تواند شستشو ، بقا و که موفق به متقاعد کردن دوک ، به او ، اجازه دهید
او به تنهایی.
هر گاه مبلغان من اواره Knight در جاده غلبه آنها او را شسته ، و
وقتی که او کردم و آنها سوگند یاد او برای رفتن و بولتن ، هیئت مدیره و انتشار صابون
تمدن و بقیه روز او.
در نتیجه کارگران در این زمینه افزایش درجه شدند ، و اصلاحات
شد به طور پیوسته گسترش است. کارخانه صابون من احساس کرنش اولیه است.
در ابتدا من تا به حال تنها دو دست ، اما قبل از من خانه را ترک کرده بودند من در حال حاضر استخدام شد
پانزده ، و شب و روز را در حال اجرا و در نتیجه جو گرفتن تا
تلفظ که شاه رفت و نوعی
غش ، و نفس نفس زدن در اطراف و گفت : او اعتقاد نداشت او می تواند آن را بسیار طولانی تری ایستاده ،
و سر Launcelot به طوری که او به سختی هر چیزی ولی راه رفتن و پایین سقف و
سوگند ، اگر چه من به او گفتم آن بدتر کردن
از هر جای دیگری وجود دارد ، اما او گفت : او می خواست مقدار زیادی هوا ، و او بود که همیشه
شکایت که قصر هیچ جایی برای یک کارخانه صابون بود به هر حال ، و گفت : اگر یک مرد
برای شروع یکی در خانه اش از او خواهد بود سر در گم اگر او را او را خفه.
خانم ها وجود دارد حال حاضر ، بیش از حد ، اما بخش اعظم این افراد تا کنون برای آن مراقبت ، آنها
قسم می خورم قبل از کودکان ، در صورتی که باد راه خود را در زمانی که کارخانه بود رفتن بود.
نام این شوالیه مبلغ لا ساحل Taile مرد بود ، و او گفت که این قلعه
بود که اقامت مورگان لو پری ، خواهر شاه آرتور ، و همسر Uriens پادشاه ،
پادشاه از قلمرو به عنوان به عنوان بزرگ
ناحیه کلمبیا -- شما می تواند در وسط آن ایستاده و پرتاب آجر به
پادشاهی بعدی.
"پادشاهان" و "پادشاهی" را به عنوان ضخامت در بریتانیا به عنوان آنها در کمی شده بود
فلسطین در زمان جاشوا است ، زمانی که مردم تا به حال به خواب با زانو خود را کشیده به علت
آنها نمی توانند کشش را بدون گذرنامه.
لا ساحل بسیار افسرده شده بود ، برای او تا به حال به ثمر رساند در اینجا بدترین شکست او
مبارزه است.
او خاموش یک کیک کار کرده بودند ، اما او همه حقه تجاری محاکمه کرده بود ، حتی به
شستن پاهای عقب ان ناقص است ، اما زاهد گوشه نشین درگذشت.
این بود ، در واقع ، یک شکست بد ، برای این حیوان در حال حاضر که لقب شهید ، و
جای او در میان قدیسین تقویم روم.
بنابراین او زاری خود ، این فقیر سر لا ساحل Taile مرد و sorrowed عبور درد.
و بنابراین قلب من خون داده برای او ، و من به راحتی و اقامت او منتقل شد.
برای چه من گفتم :
"احتراز کردن به اندوهگین ، منصفانه نایت ، این یک شکست است.
ما مغز ، من و شما ؛ و مانند مغز وجود دارد بدون شکست است ، اما تنها
پیروزی.
رعایت چگونه ما این فاجعه ظاهرا به تبلیغات به نوبه خود ؛
تبلیغات برای صابون و و بزرگترین آنها ، به منظور جلب شد که تا کنون از تصور ؛
تبلیغاتی که که تبدیل
کوه واشنگتن شکست به یک پیروزی Matterhorn.
ما خود را در بولتن بورد قرار داده ، 'Patronized منتخب است."
چگونه است که شما اعتصاب؟ "
«همانا ، آن را wonderly bethought است!" "خب ، بدن موظف است به اعتراف که برای
فقط یک متوسطی کمی خط یک آگهی ، corker اتمام حجت است. "
بنابراین griefs کتاب فروش دوره گرد فقیر به دور از بین رفت.
او یک شخص شجاع بود ، و شاهکارهای توانا و سلاح در زمان خود انجام داده بود.
رئیس مشهور او بر حوادث گشت مثل این یکی از معدن استراحت ،
که او یک بار با یک دوشیزه به نام Maledisant ، که به دستی با او بود به حال ساخته شده
زبان به عنوان شنی بود ، هر چند در مختلف
راه ، برای زبان خود را churned نرده ها و توهین های جلو تنها ، در حالی که موسیقی شنی
مرتب کردن بر اساس kindlier بود.
من می دانستم که داستان زندگی او را به خوبی و من می دانستم که چگونه به تفسیر شفقت بود که خود را در
چهره او bade من خداحافظی. او قرار است به من داشتن یک زمان سخت تلخ
از آن است.
شنی و من در مورد داستان زندگی او را ، به عنوان همراه ما سوار ، و او گفت که بد شانس لا ساحل
با آغاز آن سفر آغاز شده و برای احمق شاه سرنگون شده بود
او را در روز اول ، و در چنین مواردی آن را
برای دختر به بیابان به فاتح مرسوم شد ، اما Maledisant آن را ندارند و
همچنین پس از آن در چسبیده به او همچنان ادامه داشت ، بعد از همه خود را شکست.
اما ، گفت : من ، فرض کنید ویکتور باید کاهش به قبول خود را از بین بردن؟
او گفت که نمی خواهد پاسخ -- او باید.
او نه می تواند به کاهش و به طور منظم نخواهد بود.
توجه داشته باشید که.
اگر موسیقی شنی به بیش از حد سنگین ، برخی از زمان ، من شوالیه اجازه می دهد تا مرا شکست ،
در فرصتی که او را به او صحرا.
در زمان مقتضی توسط warders بودند ، به چالش کشیده از دیوار قلعه ، و پس از
مذاکره درباره صلح موقت پذیرفته. من چیزی دلپذیر برای گفتن در مورد آن
مراجعه کنید.
اما این ناامیدی نیست ، برای من خانم لو جن شهرت می دانست ، و نمی شد
انتظار هر چیزی لذت بخش است.
او در هیبت تمام عرصه برگزار شد ، برای او همه اعتقاد دارند او ساخته شده بود
عفریته بزرگ. همه راه او را ستمکار بودند ، همه غرایز خود
اهریمنی.
او به پلک با کینه توزی سرد لود می شد.
تمام تاریخ خود را با جرم سیاه و سفید بود و در میان جنایات خود قتل معمول بود.
من بیشتر کنجکاو بود تا او را ببینید ؛ به عنوان کنجکاو من می توانستم برای دیدن شیطان شده است.
در کمال تعجب من او زیبا بود ، افکار سیاه و سفید را به بیان او شکست خورده بود
دافعه ، سن به چین و چروک پوست ساتن خود را شکست خورده بود و یا به تازگی پرگل خود را مارس.
او می تواند گذشت برای نوه Uriens قدیمی ، او می تواند اشتباه گرفتهاند
برای خواهر را به پسر خود خود. به محض این که ما نسبتا در داخل قلعه بودند
دروازه ما را به حضور او دستور داده شد.
پادشاه Uriens بود ، یک مرد مهربان رو با نگاه تسخیر کرده و همچنین پسر ، سر
Uwaine Blanchemains LE ، که در آن ها در من بود ، البته ، در حساب از علاقه مند
سنت است که او تا به حال یک بار نبرد با هم انجام شود
سی شوالیه ، و نیز در سفر خود با Gawaine سر و سر Marhaus ،
که شنی شده است پیری من بود با.
اما مورگان جاذبه اصلی ، شخصیت آشکار در اینجا بود ، او سر بود
رئیس این خانواده ، که ساده بود.
او باعث به ما نشسته ، و پس از آن او ، با تمامی شیوه های زینت زیبا آغاز شد و
graciousnesses ، برای من سئوال. عزیز من ، آن را مانند یک پرنده و یا فلوت ، یا
چیزی ، صحبت کردن.
من احساس را قانع کرد که این زن باید تحریف ، دروغ در مورد.
او به همراه trilled ، و trilled همراه ، و در حال حاضر صفحه جوان خوش تیپ ، لباس
مانند رنگین کمان ، و به آسانی و undulatory جنبش به عنوان یک موج ، آمد با
چیزی در سینی طلایی ، و ، دو زانو
در حال حاضر آن را به او ، overdid زینت خود و تعادل خود را از دست داده ، و به همین ترتیب کاهش یافت و به آرامی
در مقابل زانو او.
او خنجر زدن به او را به عنوان ماده از دوره راه تضعیف به عنوان شخص دیگری
harpooned یک موش!
کودک فقیر! او به کف کاهش یافت ، او اندام ابریشمی در یکی از بزرگ پیچ خورده
زور زدن شکنج درد ، و مرده بود. از پادشاه قدیمی بود واپیچیدن
غیر ارادی "آه" از شفقت.
نگاه او ، او را قطع آن را به طور ناگهانی کوتاه و قرار نیست خط فاصله هر در آن ساخته شده است.
Uwaine سر ، نشانه ای از مادرش به اتاق انتظار رفت و به نام برخی از بندگان ،
و در عین حال مادام رفت و ناهمواری خوش همراه با صحبت های او.
من تو را دیدم که او خانه دار خوبی بود ، در حالی که او صحبت کرد او به گوشه ای از او را نگه داشته
چشم بر بندگان که آنها هیچ balks در دست زدن به بدن و ساخته شده
آن را زمانی که آنها با تازه پاک شد
حوله ، او برای نوع دیگر فرستاده می شود و زمانی که آنها تا به حال به پایان رسید پاک کردن کف
و قرار بود ، او نشان داد رگه رگه کردن قرمز اندازه پارگی که duller خود
چشم به حال نادیده گرفته شوند.
این برای من ساده بود که لا ساحل مرد Taile برای دیدن معشوقه از شکست خورده بود
خانه.
اغلب ، چگونه بلندتر و واضح تر از هر زبان ، آیا شواهد گنگ ضمنی
صحبت می کنند. مورگان لو جن موج همراه موسیقی به عنوان
تا کنون.
زن شگفت انگیزی. و چه نگاه او بود : وقتی که آن سقوط در
ملامت بر آن بندگان ، آنها منقبض شده و quailed به عنوان افراد ترسو به هنگام
رعد و برق چشمک می زند از ابر است.
من می توانستم عادت خودم. این همین کار را با که Brer فقیر بود
Uriens ، او همیشه در لبه های پاره پاره از دلهره بود ، او حتی نمی توانست به نوبه خود
به سوی او ولی او winced.
در میان بحث من اجازه رها کردن یک کلمه با تعریف در مورد شاه آرتور ،
فراموش کردن برای لحظه ای که چگونه این زن برادرش متنفر است.
که یک تعریف کمی به اندازه کافی بود.
او مانند طوفان تیره و ابر آلود ، او برای نگهبانان او نامیده می شود ، و گفت :
"هیل من این varlets به سیاه چال است." که سرد در گوش من رخ داد ، برای او
گاههای شهرت بود.
هیچ چیز رخ داده است به من می گویند -- و یا انجام است. اما نه چندان با شنی.
به عنوان نگهبان یک دست بر من گذاشته شد ، او با اعتماد به نفس tranquilest لوله کشی و
گفت :
«زخم خدا ، دوست تو طمع به چیزی داشتن تخریب ، دیوانه وار تو؟
این رئیس است! "
حالا چه ایده خوشحال بود که -- و بسیار ساده! هنوز آن را به هرگز رخ داد
من است. من متوسطی به دنیا آمد ، نه همه ، اما در
نقاط ، و این یکی از نقاط شد.
اثر بر مادام الکتریکی بود.
پاک لقاء او و لبخند او و تمام زینت های قانع کننده او را بازگرداند
و blandishments ؛ اما با این حال او قادر به پوشش به طور کامل با آنها نیست
واقعیت است که او در ترس رنگ پریده بود.
او گفت :
"لا ، اما لیست به خدمتکار مال تو! اگر یکی با استعداد با قدرت دوست به معدن ممکن است
می گویند که این چیزی که من را نزد یکی است که مغلوب مرلین گفت ، و نمی شود
jesting.
تبادل معدن گیراندم آینده خود را ، و توسط آنها را من به شما می دانستید که زمانی که شما وارد
اینجا کلیک کنید.
من اما بازی این بذله گویی کمی با امید به شما را به برخی از صفحه نمایش خود را از تعجب
هنر ، به عنوان شک نیست شما می توانید سپاه پاسداران را با آتش سوزی غیبی ، انفجار مصرف آنها را به
خاکستر در نقطه ای ، تعجب بسیار فراتر از
معدن توانایی خود ، در عین حال که من مدت طولانی است که کودکانه کنجکاو برای دیدن. "
نگهبانان در کمتر کنجکاو ، بودند و رو به زودی به عنوان آنها اجازه.
>