Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XX
من را به منظور جلب پرده من ، که من معمولا انجام را فراموش کرده بود ، و همچنین به اجازه من
پنجره کور.
نتیجه شد که ماه ، که کامل و روشن بود (برای شب
خوب بود) ، در کلاس های او آمد که فضا در آسمان در مقابل پنجره من و نگاه
در من را از طریق پانل پرده برداری کرد ، زل زل نگاه کردن با شکوه خود را به من roused.
Awaking در مرده شب ، من چشم من بر روی دیسک خود را باز -- نقره ای سفید و کریستال
روشن است.
این زیبا ، اما خیلی موقر بود و من نیمی از افزایش یافت ، و کشش بازوی من را به منظور جلب
پرده. خوب خدا! چه فریاد!
شب -- سکوت -- بقیه آن ، اجاره در تواین توسط وحشیانه ، SHARP ، shrilly بود
صدا زد که از پایان دادن به تالار Thornfield پایان.
نبض من متوقف شد : قلب من هنوز ایستاده بود ؛ بازو کشیده من فلج شده بود.
گریه مرد ، و مجددا تمدید نشد.
در واقع ، هر چه بودن زبان آمده که ضجه ترس به زودی نمی تواند آن را تکرار : نه
وسیع ترین بالدار کرکس امریکایی در آند می تواند ، دو بار به طور متوالی ، ارسال چنین فریاد زدن
از ابر shrouding لانهء پرنده بر روی صخرهء مرتفع خود.
چیزی که تحویل گفته چنین باید قبل از اینکه آن می تواند تلاش را تکرار استراحت.
آن را از طبقه سوم آمد ، برای آن را به تصویب سربار.
و سربار -- بله ، در اتاق درست بالای اتاق ، سقف من -- من در حال حاضر شنیده مبارزه :
یک مرگبار آن را از سر و صدا به نظر می رسید و صدای نیمه خفه فریاد زد : --
"کمک! کمک! کمک! "سه بار به سرعت در حال.
"؟ هیچ کس آمده" آن را گریه و سپس ، در حالی که متناوب و اسیاب سنگ رفت و در
طور افراطی ، من را از طریق تخته و گچ ها : --
"روچستر!
روچستر! به خاطر خدا ، بیا "اتاق باز شد : برخی از فرار ، و یا
، عجله در امتداد گالری. یکی دیگر از مرحله بر روی کفپوش بالاتر از مهر
و چیزی سقوط کرد و سکوت وجود دارد.
بر روی برخی از لباس ها قرار داده بودم ، هر چند وحشت را تکان داد تمام اندام من ، من از من صادر شده
آپارتمان.
خواب همه با انزال ، سوفل وحشت زده صدا در تحریک شد :
درب هر اتاق ، بعد از درب unclosed ، یک نگاه و دیگر بیرون را نگاه ؛
گالری پر است.
آقایان و خانم ها به طور یکسان تخت خود را quitted بود و "آه! آنچه در آن است؟"--" چه کسی است
صدمه دیده؟"--" آنچه را اتفاق افتاده است؟"--" واکشی!"--" نور آن آتش؟"--" وجود دارد
سارق مسلح؟"--" از کجا باید فرار کنیم؟ "confusedly در تمام دست خواستار شد.
اما برای مهتاب آنها را در تاریکی کامل بوده است.
آنها پس وپیش زد ، آنها با هم شلوغ : برخی از sobbed ، برخی از تصادفا : سردرگمی
بود حل نشدنی است. "شیطان است روچستر" گریه؟
دندانه سرهنگ.
"من می توانم او را در بستر خود را پیدا کند." "در اینجا! ! "فریاد زد : در بازگشت بود.
"تشکیل شده ، از همه شما هستم."
و درب ورودی را در پایان گالری باز ، و آقای روچستر پیشرفته و کامل با
شمع : او به تازگی از طبقه فوقانی تبار بود.
یکی از خانمها زد به او به طور مستقیم و بازویش او را تصرف کردند : دوشیزه اینگرام بود.
رویداد افتضاح صورت گرفته است؟ "گفت که او.
"صحبت می کنند! اجازه دهید به ما اطلاع بدترین در یک بار! "
"ولی آیا من جلو و پایین و یا خفه من ،" او پاسخ داد : برای نتواند Eshton شد
چسبیده در مورد او در حال حاضر و دو dowagers ، در لفافه گسترده سفید ،
تحمل کردن بر او را مانند کشتی در بادبان کامل.
"همه حق -- حق همه" بار "او گریه. "تمرین صرف اتمام حجت ADO بیشتر در مورد
هیچ.
بانوان ، حفظ کردن ، و یا من باید موم خطرناک است. "
و خطرناک به او نگاه کرد : چشم سیاه او darted جرقه.
آرام بخش خود را با تلاش ، وی افزود : --
"بنده تا به حال کابوس است که همه.
او ، فردی عصبی و تحریکی : او رویای او را به خیال تعبیر ، و یا
چیزی از آن مرتب سازی بر اساس ، بدون شک ، و مناسب با وحشت گرفته است.
در حال حاضر ، پس ، من باید از همه شما را به اتاق شما ، برای ، تا خانه حل و فصل شده است ،
او می تواند پس از نمی شود نگاه کرد. از آقایان ، را داشته باشند که خوبی به مجموعه
بانوان به عنوان مثال.
دوشیزه اینگرام ، من مطمئن هستم شما با شکست مواجه خواهد شد در برتری evincing سکون را ترور.
امی و لوییزا ، بازگشت به لانه خود را مانند یک جفت از کبوترها ، همانطور که شما هستند.
Mesdames "(dowagers) ،" شما را سرد به یقین مرده ، اگر شما در اقامت
در این گالری وجود لرز دیگر هیچ. "
و به این ترتیب ، با زور coaxing و فرماندهی و متناوب ، او ساختگی برای به دست آوردن همه آنها را
یک بار دیگر محصور در خوابگاه های جداگانه خود را.
من صبر نمی توان به معدن دستور داده است ، اما عقب نشینی خود خسته شده اید ، به عنوان دور بماند من تا به حال
سمت چپ آن است.
با این حال ، برای رفتن به رختخواب : در مقابل ، من آغاز شد و لباس پوشیدن خودم
دقت انتخاب کنید.
صدای من بعد از جیغ شنیده بود ، و کلمات که شده به زبان آمده بود ،
احتمالا تنها با من شنیده شده است ، برای آنها از اتاق بالا من اقدام کرده بود : اما
آنها به من اطمینان داده بود که بنده نمی
رویایی که تا به حال در نتیجه وحشت از طریق خانه اصابت کرد و که توضیح آقای
روچستر بود داده شد و تنها اختراع قاب برای ساکت کردن مهمان خود را.
من لباس پوشیدن ، و سپس ، برای شرایط اضطراری آماده باشد.
هنگام لباس پوشیدن ، من یک مدت طولانی را کنار پنجره نشسته به دنبال بیش از زمینه های سکوت
و silvered مزارع و منتظر من می دانستم که چه چیزی نیست.
به نظر من این به نظر می رسید که برخی از رویداد باید فریاد عجیب و غریب ، مبارزه ، و تماس را دنبال کند.
: سکون بازگشت : هر سوفل و حرکت به تدریج متوقف شد ، و در حدود
یک ساعت یک Thornfield هال بود دوباره به عنوان hushed به عنوان یک بیابان است.
به نظر می رسید که شب خواب و امپراتوری خود را از سر گرفته شد.
میان ماه کاهش یافته است : او در مورد به مجموعه است.
شهوت و میل نشده به نشستن در سرما و تاریکی ، من فکر کردم من دراز کشیدن بر روی تخت من ،
لباس من است.
من سمت چپ پنجره ، نقل مکان کرد و با سر و صدا کمی در سراسر فرش ، به عنوان من به stooped
را خاموش کفش من ، دست کم محتاط در درب شنود گذاشته باشند.
"صبح من می خواستم؟"
از او پرسیدم. : "آیا شما تا؟" از صدای من به انتظار برای خواست
شنیدن ، viz ، کارشناسی ارشد من است. "بله ، آقا."
"و لباس؟
"بله." "بیرون آمدن ، و سپس ، بی سر و صدا است."
من تبعیت نمی کند. آقای روچستر در گالری ایستادند برگزاری
نور است.
او گفت : "من می خواهید ،" : "آمده است این راه : نیاز به زمان خود ، و هیچ سر و صدا"
دمپایی من نازک بود : من می تواند طبقه matted را به عنوان آرام راه رفتن به عنوان یک گربه.
او glided گالری و از پله ها بالا ، و در راهرو تاریک ، کم متوقف
سرنوشت ساز طبقه سوم : من و به دنبال به حال ایستاده بود در کنار او.
"آیا شما یک اسفنج در اتاق خود را؟" او آهسته پرسید.
"بله ، آقا" "شما هر نمک -- نمک فرار"
"بله".
"برو عقب و واکشی هر دو." بازگشت من ، به دنبال اسفنج در
دستشویی ، نمک ها در کشو من ، یک بار دیگر retraced گام های من است.
او هنوز منتظر ، او یک کلید در دست او برگزار شد : نزدیک شدن به یکی از کوچک ، درب و سیاه ،
او آن را در قفل قرار داده ، او متوقف شد ، و خطاب به من دوباره.
"شما را روشن نکنید بیمار در نزد خون؟"
"من فکر می کنم من باید : من هرگز محاکمه نشده است."
من احساس هیجان در حالی که من او را جواب داد ، اما نه سردی ، و هیچ غش.
"فقط به من دست خود را به من بدهید ،" او گفت : "آن را نمی خواهد انجام مناسب غش به خطر است."
من انگشت من را به خود قرار داده است.
گرم و ثابت شد اظهار کرد : او تبدیل کلید و باز کرد.
من تو را دیدم یک اتاق به خاطر به را دیده اند ، قبل از روز خانم فرفکس به من نشان داد بیش از
خانه : آن را با پرده نقش دار آویزان بود ، اما پرده نقش دار بود در حال حاضر در یک قسمت لوپ
و درب آشکار است ، که تا به حال پس از آن پنهان شده است وجود دارد.
این درب باز بود و نور از اتاق در داخل تاباند : من شنیده ام از انجا snarling ،
ربودند صدا ، تقریبا شبیه نزاع سگ.
آقای روچستر ، قرار دادن شمع خود را ، به من گفت ، "یک دقیقه صبر کنید ،" و او رفت
به جلو به آپارتمان درونی.
فریاد از خنده ورود او استقبال پر سر و صدا در ابتدا ، و فسخ در گریس
هکتار جن خود پول است! در هکتار! او در آن زمان بود وجود دارد.
او نوعی از آرایش و بدون صحبت کردن ساخته شده ، هر چند من شنیده ام صدای پایین
آدرس او : او بیرون آمد و درب را پشت سر او بسته شد.
"در اینجا ، جین" او گفت : و من راه می رفت دور به طرف دیگر از یک تخت خواب بزرگ ، که
با پرده های کشیده شده خود را پنهان بخش قابل توجهی از محفظه است.
صندلی آسان بود در نزدیکی تخت سر : یک مرد نشسته در آن ، به استثنای لباس
کت او ، او هنوز ، سر خم کردن پشت او ، چشمان او بسته بودند.
آقای روچستر برگزار شد شمع بر سر او و من در رنگ پریده خود را به رسمیت شناخته و به ظاهر
چهره بیجان -- غریبه ، نیک میسون : من تو را دیدم بیش از حد که کتانی خود را بر روی یک طرف ، و یک
بازو ، تقریبا در خون آغشته شد.
"نگه شمع ، گفت : آقای روچستر ، و من آن را در زمان او برداشته حوضه آب از
دستشویی : "این باورند که ، گفت :" او. من تبعیت نمی کند.
او در زمان اسفنج ، غوطه ور در ، و مرطوب صورت مانند جسد او پرسید :
برای بو کردن بطری و آن اعمال را به سوراخهای بینی.
آقای میسون به زودی unclosed چشمان او ، او تشکر.
آقای روچستر پیراهن مرد زخمی ، که بازو و شانه بودند افتتاح شد
پانسمان : او sponged دور خون ، trickling سرعت پایین.
"آیا خطر فوری وجود دارد؟ زمزمه :" آقای میسون است.
"پیف! -- صرف خراش.
آیا نمی شود تا بر آنها غلبه ، مرد : خرس!
من یک جراح برای شما واکشی در حال حاضر خودم : شما قادر خواهید بود تا صبح باید برداشته شود ، من
امید است. جین ، "او ادامه داد.
"آقا؟"
"من باید به شما در این اتاق با این آقا را ترک ، به مدت یک ساعت ، یا
شاید دو ساعت قبل : شما اسفنج خون من زمانی که آن را برمی گرداند : اگر او احساس
ضعف ، شما لیوان آب قرار دهید
که ایستاده به لب هایش را ، و نمک خود را به بینی خود را.
شما نمی خواهد با او را به هر بهانه ای -- و -- ریچارد صحبت ، آن را در خطر باشد
زندگی شما را اگر شما به او صحبت می کنند : باز کردن لب خود را -- تحریک خودتان -- و من نمی خواهم پاسخ
عواقب است. "
مرد فقیر باز هم تشکر. او نگاه اگر او جرأت حرکت نیست ؛ ترس ، یا مرگ یا
از چیز دیگری ، تقریبا به او فلج است.
آقای روچستر اسفنج در حال حاضر خونین را به دست من قرار داده و اقدام به استفاده از آن به عنوان
او تا به حال انجام شده است.
او را تماشا می کردند من یک دوم ، و سپس گفت : "به یاد داشته باشید -- بدون گفتگو ،" او را ترک کرد
اتاق.
من احساس عجیب و غریب به عنوان کلید رنده در قفل ، و صدای او را تجربه
عقب نشینی گام متوقف می شود شنیده.
در اینجا و سپس در طبقه سوم بود ، محکم به یکی از سلول های عارف آن ؛
شب در اطراف من ، منظره های رنگ پریده و خونین زیر چشم ها و دست های من ؛
murderess به سختی از من جدا
درب واحد : بله -- که وحشتناک بود -- بقیه من می توانم تحمل ، اما من در shuddered
تصور از گریس پول سرشار بر من.
من باید به پست من نگه دارید ، با این حال.
من باید این قیافه رنگ پریده تماشا کنید -- این آبی ، لب ها هنوز هم ممنوع
باز کردن -- این چشم در حال حاضر بسته ، باز ، در حال حاضر از طریق اتاق سرگردان ، در حال حاضر تعمیر
بر من ، و همیشه با dulness از وحشت لعاب.
من باید دست من را دوباره و دوباره شیب در حوضه آب و خون ، و تمیز کردن
trickling گور.
من باید دید که نور از شمع unsnuffed افول بر اشتغال من ، سایه
تیره در شکل دراورده شده ، پرده نقش دار و عتیقه به من دور ، و رشد سیاه زیر اعدام
از تخت گسترده ، و در تیردان قرار گرفتن عجیبی
بیش از درهای کابینه بزرگ مخالف - - که جلو ، به دوازده پانل تقسیم شده ،
با مته سوراخ ، در طراحی ترسناک ، سر از دوازده رسول ، هر یک در آن محصور شده
پانل جداگانه را در یک قاب ، در حالی که در بالا
آنها را در بالای صفحه گل رز ebon بر صلیب و مسیح در حال مرگ است.
با توجه به عنوان ابهام در تغییر و مثل نور سوسو سوسو زدن به اینجا hovered و یا نگاه
وجود دارد ، در حال حاضر پزشک ریشو ، لوقا ، که خم ابرو خود را ، در حال حاضر سنت جان
موهای بلند که دست تکان دادند و چند لحظه بعد اهریمنی
چهره یهودا ، که از پانل بزرگ شد ، و به نظر می رسید جمع آوری زندگی و تهدید
وحی قوس خائن -- شیطان خودش -- در فرم تابع او.
در لابلای این همه ، من تا به حال به گوش دادن و به عنوان دیده بان : برای حرکت به گوش دادن
حیوانی وحشی است یا شیطان در کمینگاه طرف انطرف.
اما از آنجا که سفر آقای روچستر به نظر می رسید آن را افسون : همه شب من شنیده ام ، اما سه
صداها در سه فواصل طولانی ، -- شکوه و شکایت کردن گام ، لحظه ای از تجدید snarling ،
سر و صدای سگ ، و ناله های عمیق انسانی است.
سپس افکار خود من نگران است.
چه جرم و جنایت این بود که مجسم در این عمارت منزوی زندگی می کردند ، و نه می تواند
شود و نه توسط مالک اخراج و مطیع -- چه رمز و راز ، که آغاز شد در حال حاضر در آتش و در حال حاضر
در خون ، در deadest ساعت از شب؟
چه موجودی بود که در صورت یک زن عادی و شکل پوشانده شود ، زبان آمده
صدا ، در حال حاضر از شیطان تمسخر ، و چند لحظه بعد از پرنده مردار به دنبال طعمه؟
و این مرد من خم بیش -- این غریبه پا افتاده ، آرام -- چگونه او تبدیل شده بود درگیر
در وب از وحشت؟ و به همین دلیل خشم او را به حال پرواز؟
آنچه به دنبال این سه ماهه از خانه او را در فصل نا بهنگام ، زمانی که او باید
آیا خواب در رختخواب بوده است؟ من شنیده بود آقای روچستر او را اختصاص
آپارتمان زیر را -- به ارمغان آورد او را در اینجا!
و چرا ، در حال حاضر ، او تحت خشونت یا خیانت انجام او را تا اهلی؟
چرا او تا بی سر و صدا به اختفای آقای روچستر اجرا؟
چرا آقای روچستر اجرای این پنهان کاری؟
مهمان او خشمگین شده بود ، زندگی خود را در یک مناسبت سابق hideously شده بود
رسم علیه و هر دو تلاش او را در پنهان کاری خفه و غرق در فراموشی!
در نهایت ، من تو را دیدم آقای میسون به آقای روچستر خاشع بود که تند و شدید از
دومی نوسان کامل بیش inertness از سابق برگزار شد : چند کلمه
که بین آنها به من این اطمینان را گذرانده بودند.
آشکار بود که در مقاربت سابق خود ، وضع منفعل
یکی از عادت شده است انرژی فعال از سوی دیگر تحت تاثیر قرار بود : از چه رو و سپس به حال
بی میلی آقای روچستر بوجود آمده زمانی که او از ورود آقای میسون شنیده؟
چرا تا به حال نام صرفا از این فرد unresisting -- که کلام او در حال حاضر به بسنده
کنترل مانند یک بچه -- سقوط کرده به او ، چند ساعت پس از آن ، به عنوان یک صاعقه ممکن است در پاییز
بلوط؟
آه! من می توانم نگاه او و رنگ پریدگی خود را فراموش نمی کند زمانی که او زمزمه کرد : "جین من
ضربه -- من یک ضربه ، جین ".
من نمی توانستم فراموش بازو لرزید که او را روی شانه من استراحت : و آن شد
بدون توجه به نور که در نتیجه می تواند تعظیم روح مصمم و هیجان شدید
قاب فرفکس روچستر.
"هنگامی که او آمد؟ هنگامی که او آمد؟ "
من گریه از درون ، به عنوان شب lingered و lingered -- به عنوان بیمار خونریزی من drooped
moaned بیمار ، و نه روز و نه کمک های وارد است.
من تا به حال ، دوباره و دوباره ، آب به لب های سفید میسون برگزار شد ؛ دوباره و دوباره ارائه
او را تحریک کننده نمک : تلاش های من بی فایده به نظر می رسید : یا جسمانی یا روانی
رنج ، یا از دست دادن خون ، و یا هر سه
ترکیب شود ، به سرعت سجده شدند و قدرت خود است.
او moaned ، و نگاه به حدی ضعیف شده ، وحشی ، و از دست داد ، من می ترسید او در حال مرگ بود و من ممکن است
حتی به او صحبت می کنند.
شمع ، هدر رفته در گذشته ، رفت از آن منقضی شده باشد ، من درک رگه هایی از خاکستری روشن
لبه پرده پنجره : سپیده دم پس از آن نزدیک شد.
در حال حاضر از من شنیده پوست خلبان بسیار پایین تر ، به خارج از لانه سگ زیستن از راه دور خود را در حیاط :
امیدواریم که احیا شده است.
نه آن بی جا بود : در پنج دقیقه بیشتر کلید گریتینگ ، قفل بازده ،
هشدار داد به من دیده بان من رها شد. از این امر نمی توانست به طول انجامید بیش از دو
ساعت : بسیاری از یک هفته به نظر می رسید کوتاهتر شده است.
آقای روچستر وارد ، و با او جراح او به واکشی شده بود.
"در حال حاضر ، کارتر ، در هشدار ، او به این تاریخ و زمان آخرین گفت :" من به شما بدهد اما نیم ساعت برای
پانسمان زخم ، چفت و بست باند ، طبقه پایین بیمار و همه است. "
"اما او مناسب به حرکت می کند ، آقا؟"
"بدون شک از آن ، آن است که چیز مهمی نیست ، او عصبی ، روح خود را باید نگه داشته شود تا.
بیا ، مجموعه ای به کار است. "
آقای روچستر جلب کرد پشت پرده ضخیم ، جلب کرد تا کور هلند ، چه در تمام
نور روز او می تواند و من متعجب شد و تشویق می کردند تا چه حد طلوع پیشرفته بود :
چه رگه های گلگون بود شروع به روشن در شرق است.
سپس به او نزدیک میسون ، که جراح در حال حاضر دست زدن بود.
"در حال حاضر ، همکار خوب من ، حال شما چطور است؟" او پرسید.
"او برای من انجام می شود ، من از ترس ،" پاسخ غش بود.
"با -- شجاعت!
این دو هفته روز شما به سختی می خواهیم یک سنجاق بدتر از آن باشد : شما از دست داده کمی
خون ، که همه. کارتر ، اطمینان می دهم او را هیچ خطر وجود دارد. "
من می توانم که وجدان انجام دهد ، گفت : "کارتر ، که در حال حاضر لغو شده بود باند ؛
"تنها ای کاش من می توانستم کردم اینجا دیر : او نمی توانست خون داده بسیار -- اما چگونه است
این؟
گوشت بر شانه پاره و همچنین برش.
این زخم را با چاقو انجام می شود : دندان ها وجود داشته اند در اینجا "!
"او از من کمی ،" او زمزمه.
"او مرا مانند یک ماده پلنگ نگران ، هنگامی که روچستر کردم چاقو را از او."
شما باید به همراه داشت : شما باید با او در یک بار دست و پنجه نرم ، گفت : "آقای
روچستر.
"اما در چنین شرایطی ، چه کسی می تواند انجام دهید؟" بازگشت میسون است.
"آه ، آن هراسان شده بود!" او اضافه کرد ، مرتعش است.
"و من از آن انتظار می رود : او آرام در ابتدا نگاه."
"من به شما هشدار داد" بود پاسخ دوست او ؛ "به من گفت -- گارد گرفتن در مقابل شما در هنگام رفتن به نزدیک
او.
علاوه بر این ، شما ممکن است تا به - فردا صبر کردم ، و من با شما تا به حال : آن صرف
حماقت مصاحبه به شب به تلاش و به تنهایی. "
"من فکر می کردم من می توانستم انجام برخی خوب است."
شما فکر می کنید! شما فکر می کنید! بله ، آن را می سازد مرا بی تاب می شنوید :
اما با این حال ، شما باید رنج می برد ، و به احتمال زیاد رنج می برند به اندازه کافی برای مصرف نمی من
مشاوره ، بنابراین من بیشتر می گویند.
کارتر -- عجله -- عجله! خورشید به زودی خواهد شد ، ظهور و من باید او را داشته
خاموش "به طور مستقیم ، آقا ؛ شانه فقط
پانسمان.
من باید به این زخم در بازو نگاه کنید : او تا به حال دندان های خود را در اینجا بیش از حد ، من فکر می کنم ".
او مکیده خون : او می گفت که او می خواهم قلب من تخلیه ، گفت : "میسون است.
من تو را دیدم آقای روچستر میلرزد : بیان singularly مشخص شده از انزجار ، وحشت ،
نفرت ، تاب برداشته warped throats لقاء او تقریبا به اعوجاج ، اما او فقط گفت : --
"بیا ، سکوت باشد ، ریچارد ، و ذهن هرگز حرف شکسته و نا مفهوم خود : آن را تکرار نیست."
بود پاسخ به : "کاش می توانستم آن را فراموش کرده ام".
شما هنگامی که شما به خارج از کشور : زمانی که شما به عقب بر گردیم به شهر اسپانیایی ، شما ممکن است
خود را به عنوان مرده و به خاک سپرده شد -- یا به جای فکر می کنم ، شما نیاز دارید که فکر می کنم او در تمام ".
"غیر ممکن برای فراموش کردن این شب!"
"این غیر ممکن است : مقداری از انرژی ، انسان است.
شما فکر می کنید شما به عنوان مرده به عنوان یک شاه ماهی دو ساعت از زمان بودند ، و همه شما زنده و
در حال گفتگو است.
! وجود دارد -- کارتر تا با شما انجام می شود و یا تقریبا بنابراین ، من شما را مناسب و معقول در لحظه.
جین "(او به من برای اولین بار از زمان دخول مجدد خود تبدیل شده) ، این کلید را در :
را به اتاق خواب من ، و راه رفتن مستقیم به جلو اتاق پانسمان را به من : باز کردن بالا
کشو کمد لباس و را از تمیز
پیراهن و دستمال گردن : آنها را به اینجا آورده است ، و زیرک می شود ".
من رفتم ، به دنبال مخزن او ذکر شده ، مقالات با نام و
بازگشت با آنها است.
"در حال حاضر ، گفت :" او ، "به سمت دیگر تخت در حالی که توالت خود را سفارش دهم ، اما انجام نمی
ترک اتاق : ممکن است از شما می خواستم دوباره "من بازنشسته به عنوان کارگردان است.
"کسی تکان دهنده کمتر از زمانی که شما رفت ، جین؟" نپرسید آقای روچستر
در حال حاضر. "نه ، آقا ، تمام بود بسیار هنوز."
"ما باید شما را دریافت کنید از روی احتیاط ، دیک : و از آن خواهد شد بهتر است ، هر دو به خاطر شما ، و برای
از موجودی فقیر در واقع در انجا. من تلاش طولانی برای جلوگیری از قرار گرفتن در معرض ، و
من نباید آن را در تاریخ و زمان آخرین آمده است.
در اینجا ، کارتر ، به او کمک کند با دور کمر و کت خود.
کجا پنهان سازی باردار خود را ترک کنید؟ شما می توانید یک مایل را بدون آن سفر ، من
می دانید ، در این آب و هوای سرد سر در گم.
در اتاق خود را -- جین ، اجرا را به اتاق آقای میسون -- معدن بعدی ، -- و
واکشی پنهان سازی شما وجود دارد را ببینید. "باز هم زد ، و دوباره بازگشت ، بلبرینگ
گوشته عظیم صف و با خز لبه.
، گفت : "در حال حاضر ، من یکی دیگر از ماموریت برای شما" خستگی ناپذیر من استاد ، شما باید دور به اتاق من
دوباره.
رحمت شما کفش پوشیده با مخمل ، جین -- کلوخ رقص رسول هرگز
در این برهه انجام دهید.
شما باید کشو وسط میز توالت و باز کردن را از شیشه یا بطری کوچک کمی
و یک لیوان کوچک شما وجود دارد را پیدا خواهد کرد ، -- سریع "!
من پرواز به آنجا و پشت ، آوردن رگ مورد نظر است.
"این خوبی!
در حال حاضر ، دکتر ، من باید آزادی از تجویز دوز خودم ، خود را در من
مسئولیت.
من کردم این صمیمی در رم ، از شارلاتان ایتالیایی -- یک همکار شما را لگد ،
کارتر.
این چیزی که مورد استفاده قرار گیرد بدون هدف و کورکورانه نیست ، اما آن را خوب است بر
مناسبت : در حال حاضر ، به عنوان مثال. جین ، آب کم است. "
او معتقد شیشه ای کوچک ، و من نیمی از آن را از آب بطری در پر
دستشویی. "این را انجام خواهد داد ؛ -- در حال حاضر مرطوب لب از
شیشه یا بطری کوچک است. "
من ، او دوازده قطره از یک مایع قرمز ، اندازه گیری و ارائه آن به میسون است.
"بنوشید ، ریچارد : قلب شما فاقد آن را به شما بدهد ، به مدت یک ساعت یا بیشتر است."
"اما من از آن صدمه دیده است -- آن التهابی است؟"
"بنوشید! نوشیدنی! نوشیدن! "آقای میسون اطاعت ، چرا که آن شد آشکارا
بی فایده به مقاومت است. او در حال حاضر لباس بود : او هنوز هم نگاه رنگ پریده ،
اما او دیگر اسفبار و sullied.
آقای روچستر اجازه او نشسته سه دقیقه پس از او مایع بلعیده بود ، او پس از آن
دستش را گرفت -- "حالا من مطمئن هستم شما می توانید بر روی پای خود را دریافت کنید ،"
او گفت : -- "امتحان کنید."
بیمار افزایش یافت. "کارتر ، او را تحت شانه دیگر.
از تشویق خوب ، ریچارد ؛ قدم تند کردن -- که آن را "!
من احساس بهتر ، اظهار داشت : "آقای میسون.
"من مطمئن هستم شما انجام دهد.
در حال حاضر ، جین ، سفر در زمان قبل از ما دور به نهانی ، باز کردن درب سمت پاساژ ،
و به راننده پس از کالسکهپست شما در حیاط را ببینید -- و یا فقط در خارج ،
من به او گفتم به رانندگی چرخ تند او
بیش از پیاده رو -- به آماده شود ؛ ما می آیند و ، جین ، اگر هر یک ،
آمدن به پای پله ها و تمجمج کردن. "
توسط این زمان نیم گذشته پنج بود و خورشید در نقطه رو به افزایش بود ، اما من پیدا کردم
آشپزخانه هنوز تاریک و ساکت.
درب سمت پاساژ محکم شده بود و من آن را باز کرد با سر و صدا کمی که ممکن است :
تمام حیاط آرام بود ، اما دروازه ایستاده بود را کاملا باز کرده و پست ها - کالسکهپست وجود دارد ،
با اسب آماده مهار و راننده بر روی جعبه نشسته ، مستقر در خارج است.
من به او نزدیک ، و گفت : آقایان رسیدند ، او راننده سرشونو تکون دادن : پس من نگاه
با دقت دور و گوش.
سکون از صبح زود slumbered در همه جا ، پرده کشیده می شدند
بیش از بندگان اتاق پنجره ها ، پرندگان کوچک فقط چهچه در شکوفه
درختان باغ blanched ، boughs که
drooped مانند garlands های سفید بر روی دیوار در میان گذاشتن یک طرف حیاط ؛
اسب کالسکه مهر از زمان به زمان در اصطبل بسته خود : همه چیز بود
هنوز هم.
آقایان در حال حاضر ظاهر شد. میسون ، با حمایت آقای روچستر و
جراح ، به نظر می رسید به پیاده روی با سهولت قابل تحمل : آنها او را به کالسکهپست کمک ؛
کارتر به دنبال.
"مراقبت از او ، گفت :" آقای روچستر دوم "و نگه داشتن او را در خانه شما
تا او کاملا خوب : من باید سوار شدن در یک یا دو روز به دیدن او می شود در.
ریچارد ، چگونه آن را با شما؟ "
"هوای تازه به من زنده ، فرفکس." "باز کردن پنجره در سمت خود ، کارتر ؛
باد وجود ندارد -- خداحافظی ، دیک "" فرفکس -- "
"آنچه در آن است؟"
"اجازه دهید او مراقبت از گرفته و اجازه دهید او به عنوان tenderly درمان ممکن است : اجازه دهید او --"
او ایستاد و پشت سر هم به اشک.
: "من بهترین من ، و آن را انجام داده ، و آن را انجام دهد ، پاسخ این بود : او را خفه شو
درب کالسکهپست ، و وسیله نقلیه سوار دور.
"با این وجود که به خدا پایان از همه این بود!" افزود : آقای روچستر ، به عنوان او بسته شد
، ممنوع و سنگین حیاط دروازه.
این کار ، او با قدم آهسته رفت و هوا به سمت درب در دیوار انتزاعی
مرز باغ.
I ، فرض او با من انجام داده بود ، آماده بازگشت به خانه ، دوباره ، با این حال ، من
شنیده "جین" او احساس پورتال باز کرده بود و در آن ایستاده بود او را ،
انتظار برای من.
"بیا که در آن برخی از طراوت وجود دارد ، برای چند لحظه ،" او گفت : "آن خانه است.
صرف سیاه چال : آیا شما آن را احساس نه چندان "" به نظر من این یک عمارت مجلل پر زرق و برق ، آقا به نظر می رسد. "
او پاسخ داد : "زرق و برق از بی تجربگی است بیش از چشم شما ،" ، "و شما آن را از طریق
متوسط مفتون : شما نمی توانید تشخیص است که تذهیب به لجن و گل و پارچه های ابریشمی
cobwebs ؛ که سنگ مرمر ، تخته سنگ کثیف ،
و جنگل جلا صرف امتناع از تراشه ها و پوست پوسته پوسته است.
حالا در اینجا "(او با اشاره به محوطه برگ ما تا به حال وارد)" همه واقعی است ،
شیرین ، و تقریبا محض است. "
او منحرف کردن یک پیاده روی لبه با جعبه ، با درختان سیب ، درخت گلابی ، و درخت گیلاس
در یک طرف ، و یک مرز کامل دیگر همه انواع گل های کهنه پرست ،
سهام ، شیرین ، ویلیامز ، primroses ، pansies ،
مخلوط با southernwood ، شیرین گل حاج ترخانی ، و انواع سبزی های معطر است.
آنها تازه در حال حاضر به عنوان جانشینی از دوش های آوریل و gleams ، به دنبال آن
دوست داشتنی صبح بهار ، می تواند آنها را : خورشید وارد شد در شرق چیزی با نقاط رنگارنگ ، و
نور خود wreathed و مرطوب illumined
درختان باغ و پایین پیاده روی آرام در زیر آنها تاباند.
"جین ، گل دارید؟" او جمع شده بودند یک گل سرخ نیمه عیار ، برای اولین بار در
بوش ، و از آن ارائه شده به من.
"متشکرم ، آقا." "آیا شما مثل این طلوع آفتاب ، جین؟
که آسمان با آن ابرهای بالا و نور است که مطمئن نیستند که به ذوب شدن و دور به عنوان روز
موم گرم -- این جو ارام و balmly "؟
"من بسیار است."
"شما از گذشت یک شب عجیب و غریب ، جین است." "بله ، آقا."
و ساخته شده است به شما نگاه رنگ پریده -- شما ترس زمانی که من به شما سمت چپ به تنهایی با میسون؟ "
"من ترس از برخی از بیرون آمدن از اتاق درونی بود."
"اما من درب را محکم کرده بود -- من تا به حال کلید در جیب من : من باید بی دقتی بوده است
چوپان اگر من بره را ترک کرده بود -- بره ، به طوری حیوان خانگی من نزدیک کنام گرگ ، unguarded : شما
امن است. "
"گریس پول اینجا زندگی می کنند هنوز هم ، آقا؟" "اوه بله! مشکل سر خود را در مورد او
قرار دادن چیزی که از افکار خود را. "" با این حال ، به نظر من زندگی خود را به سختی
امن در حالی که او باقی می ماند. "
"هرگز ترس -- من به مراقبت از خودم انجام دهید" "شما خطر توقیف شب گذشته
رفته در حال حاضر ، آقا؟ "" من نمی تواند برای تایید کردن که تا میسون است
انگلستان : و نه حتی پس از آن.
برای زندگی ، برای من ، جین ، این است که در دهانه پوسته که ممکن است کراک و spue آتش ایستاده
هر روز. "" اما آقای میسون مرد به راحتی منجر به نظر می رسد.
نفوذ شما ، آقا ، آشکارا با او قوی است : او شما را در سرپیچی مجموعه هرگز
یا عمدا به شما صدمه بزند. "" اوه ، نه!
میسون خواهد من سرپیچی نیست ؛ نه ، دانستن آن ، من او صدمه دیده است -- ، اما ناخواسته ، او
ممکن است در یک لحظه ، یک کلمه بی دقتی ، مرا محروم کرد ، اگر نه از زندگی ، با این حال تا به حال از
شادی. "
"او بگویید به دقت و توجه ، سر : به او اجازه دهید آنچه شما می ترسند ، و نشان می دهد او چگونه برای جلوگیری از
خطر است. "خندید sardonically ، عجله در زمان من
دست ، و به عنوان عجله آن را از او انداخت.
"اگر من می توانم که کار ، ساده لوح ، که در آن به خطر می شود؟
در حال حاضر نابود شده است.
از زمانی که من شناخته شده میسون ، من فقط به گفتن این سخن به او 'است که ، و چیزی
انجام شده است.
اما من نمی توانم به او سفارشات در این مورد : من نمی توانم بگویم مراقب باشید از آسیب رساندن به من ،
ریچارد ، برای آن ضروری است که من باید به او نادان که به من آسیب
امکان پذیر است.
حالا شما نگاه متعجب و متحیر شده و شما را بیشتر پازل.
شما دوست کوچک من ، شما که نه؟ "" من می خواهم به شما خدمت می کنند ، آقا ، و به شما اطاعت
در همه این است که درست است. "
"دقیقا : من می بینم شما انجام دهد.
من می بینم قناعت واقعی در راه رفتن و قیافه خود را ، چشم و صورت خود را ، زمانی که شما هستند
کمک من و دل انگیز من -- کار کردن برای من ، و با من ، در ، شما شخصیتی
گفت : ، 'است که :" اگر من پیشنهاد
شما آنچه شما فکر می کنید اشتباه است ، وجود خواهد داشت بدون در حال اجرا سبک پا ، بدون شسته و رفته دست
نشاط ، هیچ نگاه پر جنب و جوش و رنگ های متحرک.
دوست من به من به نوبه خود ، آرام و کم رنگ ، و می گویند : نه ، آقا ؛ است که
غیر ممکن است : من می توانم آن را انجام دهد ، به دلیل این غلط است ؛ 'و تغییر ناپذیر به عنوان یک
ستاره های ثابت.
خوب ، شما بیش از حد قدرت بر من ، و ممکن است من زخمی : اما هنوز من به جرات به شما نشان نمی دهد که در آن من
هستم آسیب پذیر ، تا مبادا ، وفادار و دوستانه شما ، شما باید از من در میخکوب کردن
یک بار.
اگر شما بیشتر به ترس از آقای میسون از شما از من ، آقا ، شما بسیار
امن است. "" خداکند تا ممکن است!
در اینجا ، جین ، باغ میوه است ، بنشینید.
تاکستان قوس در دیوار ، با صفی از پیچک بود و آن را شامل صندلی روستایی.
آقای روچستر آن را در زمان ترک اتاق ، با این حال ، برای من : اما من قبل از او ایستاده بود.
"نشستن" ، او گفت : "نیمکت برای دو به اندازه کافی بلند است.
شما دریغ نکنید مکانی برای در کنار من ، شما انجام دهم؟
که اشتباه ، جین؟ "
من او را با فرض آن پاسخ داد : امتناع ، من احساس شده اند ، غیر عاقلانه است.
"در حال حاضر ، دوست کوچک من ، در حالی که خورشید می نوشد شبنم -- در حالی که تمام گل در
این باغ قدیمی بیدار و گسترش ، و پرندگان را واکشی صبحانه آنهایی که جوان خود را خارج
Thornfield و اوایل زنبورها
طلسم اول خود را از کار -- I'll قرار داده مورد به شما ، که شما باید تلاش فرض کنید
را آن گونه که مایلید تغییر دهید : اما در ابتدا ، در من نگاه کنید ، و به من بگویید شما را در سهولت هستند ، و از ترس نیست که من
در بازداشت شما را گمراه ، و یا این که شما برای دور ماندن گمراه است. "
"نه ، آقا من محتوا."
"خب پس ، جین ، تماس فانتزی خود را برای کمک به : -- فرض کنید شما دیگر یک دختر خوب
پرورش داده شده و منظم است ، اما این پسر وحشی زیاده روی از دوران کودکی به سمت بالا ؛ تصور
خود را در یک سرزمین خارجی از راه دور ؛ تصور
که شما در آنجا مرتکب خطا سرمایه ، بدون توجه به آنچه طبیعت و یا از چه انگیزه ،
اما یکی که عواقب باید شما را از طریق زندگی و لکه دار کردن تمام وجود خود را دنبال.
ذهن ، من جرم می گویند نیست ؛ من از ریختن خون صحبت کردن نیست و یا هر نوع دیگر
عمل گناه است ، که ممکن است مرتکب جنایت یا جنحه را تابع قانون : کلمه من است
خطا.
نتایج : از آنچه شما انجام داده اند در زمان به شما کاملا غیر قابل مقاومت تبدیل شده و شما را
اقدامات برای به دست آوردن کمک : اقدامات غیر معمول است ، اما نه غیر قانونی و نه
قابل مجازات است.
هنوز هم شما بدبخت هستند ، امید است شما را در محدوده زندگی quitted :
یکشنبه خود را در تیره ظهر در تحت الشعاع قرار دادن ، که شما احساس می کنید خواهد آن را تا ترک
زمان تنظیم.
تلخ و پایه انجمن های مواد غذایی تبدیل شده اند تنها از حافظه شما : شما سرگردان
اینجا و آنجا ، به دنبال استراحت در تبعید : شادی در لذت -- من در قسی القلب ،
لذت نفسانی -- مانند عقل dulls و احساس blights.
قلب خسته و پژمرده روح شما به خانه پس از سال ها تبعید داوطلبانه :
شما می توانید آشنایی جدید -- چگونه و کجا مهم نیست : شما در این غریبه پیدا بسیار
از کیفیت خوب و روشن است که شما
برای بیست سال تلاش کرده اند ، و قبل از هرگز مواجه می شوند و همه آنها تازه ،
سالم ، بدون خاک و بدون لکه دار کردن.
زنده جامعه چنین بازسازی : روزهای بهتری در شما احساس می کنید دوباره -- خواسته های بالاتر ، خالص تر
احساسات ، مورد نظر شما برای recommence زندگی شما ، و به صرف چه باقی می ماند تا شما را از
روز در راه ارزش بودن جاودانه.
برای رسیدن به این منظور ، شما توجیه در overleaping مانع از سفارشی -- صرف
مانع معمولی است که نه وجدان خود را sanctifies و نه قضاوت شما
تایید؟ "
او برای پاسخ متوقف شد و چه بود من می گویند؟
آه ، برای برخی از روحیه خوب به پیشنهاد پاسخ عاقلانه و رضایت بخش!
آرمان بیهوده!
باد غرب زمزمه در دور پیچک من اما هیچ آریل ملایم قرض نفس خود
به عنوان یک رسانه بیان : پرندگان در درخت ، تاپس خواند ؛ اما آهنگ خود را ، با این حال
شیرین ، درست ادا نشده بود.
آقای روچستر دوباره مطرح شده پرس و جو کرد :
"آیا سرگردان و گناهکارند ، اما در حال حاضر استراحت طلب و توبه ، انسان در توجیه
جسارت نظر جهان ، به منظور اتصال به او را برای همیشه این ملایم ،
بخشنده ، غریبه خوش مشرب ، بنابراین تضمین
صلح خود را از ذهن و بازسازی زندگی؟ "
"آقا" من جواب داد ، "سکون سرگردان یا اصلاح گناهکار هرگز نباید بستگی دارد
در یک شخص ، مخلوق است.
مردان و زنان می میرند ، فلاسفه در عقل ، و مسیحیان خوبی لکنت زبان پیدا کردن : در صورت وجود
شما می دانید که رنج می برد و اشتباه ، اجازه دهید او را نگاه کنید بالاتر از برابر خود را برای
قدرت برای اصلاح و آرامش التیام پیدا کند. "
اما ابزار -- ابزار! خدا ، که کار می کند ، ordains
ابزار.
من به خودم -- می گویم که شما آن را بدون تمثیل -- دنیوی ، تلف شده ،
بیقرار مرد و من معتقدم که ابزاری برای درمان من در بر داشت --
وی متوقف شد : پرندگان در carolling رفت ، برگها به آرامی rustling.
من تقریبا با خود فکر آنها آهنگ ها و زمزمه های خود را چک کنید برای گرفتن معلق
وحی ؛ اما آنها که تا به حال برای چندین دقیقه صبر کنید -- تا زمانی سکوت بود
طولانی.
در گذشته من در سخنران کندرو نگاه کرد : او را به دنبال مشتاقانه در من.
"دوست کوچک" گفت که او ، در کاملا تغییر لحن -- در حالی که چهره اش تغییر بیش از حد ،
از دست دادن تمام نرمی و جاذبه آن ، و تبدیل شدن به خشن و طعنه آمیز -- "داشته باشید
امادگی مناقصه متوجه من برای دوشیزه اینگرام :
آیا شما فکر می کنید اگر من او ازدواج او مرا با یک انتقام دوباره خلق "
او بلند فورا رفت و کاملا به انتهای دیگر از پیاده روی ، و هنگامی که او آمد
پشت او زمزمه لحن.
"جین ، جین ، گفت :" او ، قطع قبل از من ، "شما می شوند کاملا با رنگ روشن و vigils خود را نمی
شما به من نفرین به قصد تشویش استراحت خود را؟ "" لعنت به شما؟
نه ، آقا.
"دست دادن در تایید کلمه. چه انگشتان سرد!
آنها گرمتر شب گذشته وقتی که من آنها را در درب اتاق مرموز را لمس است.
جین ، زمانی که شما را با من تماشا دوباره؟ "
"هر زمان که من می تواند مفید باشد ، آقا." "به عنوان مثال ، شب قبل از من
ازدواج! من مطمئن هستم من نمی قادر خواهد بود به خواب.
آیا شما قول می دهم نشستن با من به تحمل من شرکت؟
شما می توانید از یکی از دوست داشتنی من صحبت : در حال حاضر شما او را دیده و می دانیم او را ".
"بله ، آقا."
"She'sa نادر ، او ، نه جین؟" "بله ، آقا."
"تسمه -- تسمه کار واقعی ، جین : بزرگ ، قهوه ای ، و چاق و چله ، با موهای درست مانند
خانم ها از کارتاژ باید داشته است.
برکت دهد به من! دندانه و لین در اصطبل وجود دارد!
برو در بوته زار ، از طریق آن دریچه. "
به عنوان یک راه رفتم ، او رفت و دیگر ، و من او را در حیاط شنیده می شود ، گفت : خوش --
"میسون آغاز از شما کردم این همه صبح ، او قبل از طلوع آفتاب رفته بود : من گل رز
در چهار تا او را ببیند. "