Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل ششم
صبح روز بعد صبحانه Jotham پاول بین آنها بود، و اتان تلاش برای پنهان کردن
شادی خود را در زیر هوای بی تفاوتی اغراق آمیز، lounging در صندلی خود را به
پرتاب تکه گربه، growling در
آب و هوا، و نه به عنوان ارائه به کمک Mattie با مقدار زمانی که او گل رز به روشن دور
ظروف.
او نمی دانست که چرا او غیرعقلانی خوشحال بود، برای هیچ چیز در زندگی اش تغییر یافت
یا مخصوص اوست. او حتی نوک او و نه حتی لمس میشوند،
انگشتان دست و یا کامل خود را در چشم نگاه کرد.
اما شب خود را با هم او را داده بود و یک چشم انداز از زندگی در کنار او ممکن است،
و او خوشحال است که او به مشکل شیرینی بود
عکس.
او تا به حال تجملی است که او می دانست چه چیزی او را مهار کرده بود ...
آخرین یک بار از الوار به روستا کشیده شده وجود دارد، و Jotham پاول -
که کار نمی کند به طور منظم برای اتان در زمستان - بود "گرد آمده است" با کمک
کار.
اما برف مرطوب، ذوب برف و باران، در شب کاهش پیدا کرده بود و تبدیل جاده ها را به
شیشه ای.
در هوا مرطوب تر بود وجود دارد و به نظر می رسید آن را به احتمال زیاد هر دو مرد است که وضع هوا
"milden" نسبت به بعد از ظهر و از رفتن مطمئن تر.
اتان در نتیجه به دستیار او پیشنهاد کرد که آنها باید با کالسکه سفر کردن در بار
چوب زیادی، به عنوان آنها در صبح روز گذشته انجام داده بود، و از سر باز کردن "شراکت و همراهیمون" را به
Starkfield تا بعد از آن در روز.
این طرح تا به حال استفاده از قادر می سازد او را به ارسال Jotham بعد از شام به آپارتمان
ملاقات Zenobia، در حالی که خود او در زمان چوب به روستا.
او گفت: Jotham به بیرون بروید و مهار خاکستری، و برای یک لحظه او و Mattie با حال
آشپزخانه را به خود است.
او ظروف صبحانه را به قلع ظرف، ظرف غوطه ور بود و خم شدن بالای آن با
سلاح های باریک خود را از آب داغ beading و پیشانی اش را به آرنج، بخار برهنه
سفت کردن موهای خشن او را به کمی قهوه ای
حلقه مانند پیچک شادی مسافرتی را.
اتان ایستاده بود به او، قلب خود را در گلو او را به.
او می خواست می گویند: "ما هرگز دوباره تنها باشم ... مثل این
در عوض، او رسید توتون، کیسه خود را از قفسه کمد، آن را به
جیب خود کرد و گفت: "من حدس می زنم می تونم کاری کنم برای شام به خانه است."
او جواب داد: "همه حق، اتان،" و او آواز خود را بیش از ظروف را به عنوان او شنیده
رفت.
به محض این که با کالسکه سفر کردن لود شد او به معنای به ارسال Jotham بازگشت به مزرعه و عجله
با پای پیاده به روستا برای خرید چسب برای ترشی و بشقاب.
با آرزوی موفقیت های معمولی، او باید در زمان حال برای انجام این طرح است، اما همه چیز رفت
از همان آغاز اشتباه است.
در راه را به چوب و بسیاری یکی از خاکستری تضعیف در تابش خیره کننده از یخ و برش خود را
زانو، و هنگامی که از او بلند شده و دوباره Jotham تا به حال برای بازگشت به انبار کاه و جو و کنف و غیره برای یک نوار
کهنه اتصال به کاهش است.
سپس، هنگامی که بار سرانجام آغاز شد، باران برف و بارانی بود یک بار دیگر، و
تنه درخت لغزنده است که آن را در زمان دو برابر زمانی به طور معمول از آنها ببرد
و آنها را در محل بر روی سورتمه راندن.
این همان چیزی بود Jotham صبح ترش برای کار نامیده می شود، و اسب و لرز و
مهر زنی به زیر پتو مرطوب خود را، به نظر می رسید به مانند آن را به عنوان به عنوان مردان کم است.
این مدت طولانی گذشته ساعت شام بود که این کار انجام شد، و اتان مجبور به تسلیم
رفتن به روستا به خاطر او می خواست به رهبری خانه اسب مجروح و شستشو
قطع خود.
او فکر کرد که با شروع دوباره با چوب به زودی به عنوان او به پایان رسید خود را
شام او ممکن است دوباره به مزرعه با استفاده از چسب قبل از Jotham و ترشک های قدیمی
بود زمان به بهانه Zenobia از
آپارتمان، اما او می دانست احتمال کمی بود.
در دولت از جاده ها و تاخیر به دلیل اجرای احتمالی Bettsbridge، تبدیل
قطار می شوند.
او به خاطر پس از آن، با فلش ترسناک تمسخر از خود، چه اهمیت او
وزن این احتمال ...
به محض این که شام بود بیش از او، مجددا به خارج از چوب زیادی را، شجاعانه به معطل شدن تا
Jotham پاول را ترک کرد.
هنوز هم مرد استخدام خشک شد پاهای مرطوب خود را در اجاق گاز و اتان تنها می تواند به
Mattie با یک نگاه سریع او در زیر نفس خود را گفت: "من بر می گردم در مراحل اولیه باشد."
او خیالی است که او راننده سرشونو تکون دادن درک و با آن آرامش اندک
او تا به حال با خستگی راه رفتن خاموش از طریق باران.
او بار خود را نیمه راه به روستا رانده بود هنگامی که Jotham پاول او را گرفت،
اصرار به گوزن نر سه ساله تمایلی نسبت به آپارتمان.
"من باید به عجله بسر می رسانید تا آن را انجام دهد،" اتان mused در سورتمه کاهش یافته است پیش از
او را بیش از شیب تپه خانه مدرسه.
او مانند ده در تخلیه کار می کرد، و هنگامی که آن را بر روی به مایکل شتاب
Eady است و برای استفاده از چسب.
Eady و دستیار او هر دو خیابان پایین، بودند و جوانان دنیس، که به ندرت
deigned تا جای آنها را بگیرند، در lounging توسط اجاق گاز با گره طلایی
جوان از Starkfield.
آنها اتان با تعریف کنایه آمیز ارائه می دهد و از conviviality مورد ستایش قرار داد، اما هیچکس نمی دانست
که برای پیدا کردن چسب.
اتان، با اشتیاق برای یک لحظه تنهایی با Mattie با مصرف، آویزان در مورد
بی صبرانه در حالی که دنیس جستجوی بی فایده در گوشه obscurer
ذخیره کنید.
"به نظر می رسد اگر ما به عنوان فروخته شد. اما اگر شما صبر کنید تا پیر مرد
می آید همراه شاید او می تواند دست خود را بر روی آن قرار داده است. "
"من از شما سپاسگزارم، اما من سعی خواهم کرد اگر من می توانم آن را در خانم عزیز هومن،" اتان
جواب داد: سوختن به نرفته.
غریزه تجاری دنیس او را وادار به سوگند بطور قطع اظهار داشتن که چه فروشگاه Eady
می تواند تولید را در بیوه هومن این هرگز در بر داشت، اما اتان، غافل از
به رخ کشیدن این، در حال حاضر صعود به
با کالسکه سفر کردن و رانندگی در ایجاد رقیب است.
در اینجا، پس از پرسش های جستجو قابل توجهی است، و دلسوز به آنچه او می خواست
، و اینکه آیا خمیر آرد معمولی نمی خواهد انجام دهد اگر او نمی تواند پیدا
آن، هومن بیوه در نهایت تعقیب و دنبال کردن او
بطری های انفرادی چسب به پنهان کردن محل آن در آمیخته ای از سرفه و قرص و کرست
laces.
"من امیدوارم که Zeena شکسته است هر چیزی را ندارد او (دختر) مجموعه فروشگاه،" او بعد از او به عنوان او به نام
روشن خاکستری به سمت خانه.
بترکد حملهای از برف و باران به باران مداوم تغییر کرده بود و اسب کار سنگین
حتی بدون یک بار پشت سر آنها است.
یک یا دو بار، شنوایی، صدای زنگ سورتمه، ایتن سرش را تکان می، fancying که Zeena و
Jotham ممکن است به او رسد، اما گوزن نر سه ساله قدیمی در چشم نبود، و او خود را تنظیم
چهره در مقابل باران و بر روی جفت سنگین خود را خواست.
انبار کاه و جو و کنف و غیره خالی بود که اسب تبدیل شد و پس از دادن آنها بیشتر
ministrations بی مبالات آنها تا به حال از او دریافت کرده بود، به او strode
خانه و باز کردن درب آشپزخانه را تحت فشار قرار دادند.
Mattie با شد وجود دارد به تنهایی، به عنوان او را تصویر کرده بود.
او بیش از یک ماهی تابه را روی اجاق گاز خم شد، اما صدای گام او کرد
با شروع و به او پیمود.
"ببینید، اینجا، مت، من و بسیاری امکانات خوب برای ترمیم ظرف!
اجازه بدهید در آن سریع، "او گریه کردم، و تکان دادن بطری در یک سو در حالی که او را
به آرامی به کنار، اما او به نظر می رسد او را بشنود.
"اوه، اتان - Zeena آمده، او را در زمزمه گفت، حالم آستین او را.
آنها ایستاد و خیره شد در هر یک، رنگ پریده به عنوان مجرمان.
اما گوزن نر سه ساله در انبار کاه و جو و کنف و غیره نیست! "
اتان stammered. "Jotham پاول برخی از کالاها بیش از به ارمغان آورد
آپارتمان برای همسرش، و او در خانه با آنها راند، او توضیح داد.
او مستقیما در مورد آشپزخانه، سرد و کثیف در زمستان بارانی نگاه خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود
گرگ و میش. "او چگونه است؟" از او پرسید، حذف صدای او
به زمزمه Mattie با.
او به دور از او به عدم اطمینان به نظر می رسید. "من نمی دانم.
او رفت تا سمت راست به اتاق خود. "" او هر چیزی را می گویند؟ "
"نه."
اتان اجازه شک و تردید خود را در سوت کم با بطری و محوری را به جیب خود.
"اخم نمی خواهم آمد و ترمیم آن را در شب،" او گفت.
او روی نشان کت های مرطوب خود کشید و رفت و برگشت به انبار کاه و جو و کنف و غیره به اشتراک خاکستری.
در حالی که او وجود دارد Jotham پاول با سورتمه سوار، و هنگامی که اسب بود
به حضور اتان به او گفت: "شما نیز ممکن است می آیند تا نیش می زنند."
او با عرض پوزش به خود را از حضور خنثی Jotham به اطمینان در
میز شام، برای Zeena بود همیشه «عصبی» پس از یک سفر است.
اما مرد استخدام شده، هر چند به ندرت بیزاری می جویند به پذیرش یک وعده غذایی در دستمزد خود را،
باز فک سفت خود را به پاسخ به آرامی: "من از شما سپاسگزارم، اما من حدس می زنم من هم خواهم رفت
در امتداد پشت "
اتان در او را با تعجب نگاه کرد. "بهتر کردن و خشک کردن.
به نظر می رسد به عنوان اگر می خواهم چیزی گرم برای شام وجود داشته باشد. "
عضلات صورت Jotham، این درخواست بی حرکت بودند و فرهنگ لغت خود را در حال
محدود است، او صرفا به تکرار: "من حدس می زنم پشت در کنار من است."
برای اتان چیزی مبهم شوم در این رد بی عاطفه آزاد وجود دارد
غذا و گرما، و او تعجب آنچه بر روی دیسک به عصب Jotham اتفاق افتاده بود
فلسفه رواقیون از جمله.
Zeena شاید به پزشک مراجعه کنید جدید شکست خورده بود یا مشاوره خود را دوست داشت: اتان
می دانستم که در چنین مواردی اولین کسی او ملاقات بود به احتمال زیاد برگزار می شود
شکایت خود را.
وقتی که او وارد آشپزخانه دوباره لامپ روشن صحنه همان راحتی درخشان در تاریخ به عنوان
شب قبلی.
جدول با دقت گذاشته شده بود، آتش روشن در اجاق گاز، پروتئین در برابر گربه
dozed در گرمای خود را، و Mattie با جلو آمد حمل یک بشقاب از درخواست.
او و اتان در هر در سکوت نگاه کرد و سپس او گفت، او گفت:
شب قبل از: "من حدس می زنم آن را در مورد زمان برای شام است."