Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 5 تنهایی
این شب خوشمزه است ، زمانی که کل بدن یک معنا است ، و imbibes لذت
از طریق هر منفذ است. بروم و با آزادی عجیب و غریب در می آیند
طبیعت ، بخشی از خودش است.
همانطور که من راه رفتن در امتداد ساحل سنگی از حوضچه در پیراهن ، آستین ، هر چند که سرد است به عنوان
و هم چنین ابری و باد می وزد ، و من می بینم هیچ چیز ویژه ای به جذب من است ، تمام عناصر
غیر منتظره به من هم مشرب.
bullfrogs نسبت ناروا به طلیعه چیزی بودن در شب ، و توجه داشته باشید از فقیر شلاق اراده می باشد به عهده
بر باد ناهمواری از بیش از آب است.
همدردی با تکان و لرزش بال توسکا و صنوبر برگ تقریبا طول می کشد دور نفس من است ؛
رتبهدهی نشده است ، مانند دریاچه ، آرامش من موج اما ژولیده نیست.
این امواج کوچک مطرح شده توسط باد شب به دور از طوفان به عنوان صاف
بازتاب سطح.
گرچه در حال حاضر تاریک ، باد هنوز هم ضربات و roars در چوب ، امواج هنوز
فاصله ، و برخی از موجودات ارامش استراحت همراه با یادداشت های خود را.
سکون هرگز کامل است.
wildest حیوانات انجام سکون نیست ، اما به دنبال طعمه خود را در حال حاضر ، روباه ، و فریفتن و
خرگوش ، در حال حاضر زمینه ها و پرسه زدن در جنگل بدون ترس.
آنها مراقبان طبیعت -- لینک که روز از زندگی انیمیشن متصل است.
هنگامی که من به خانه ام باز می گردند پیدا کنم که بازدید کننده وجود داشته اند و چپ آنها
کارت ، یا یک دسته از گل ها ، و یا حلقه ها و دسته های همیشه سبز ، و یا نام آن با مداد در
زرد برگ گردو یا یک تراشه.
آنها که می آیند به ندرت به جنگل را برخی از قطعه کمی از جنگل را در دست خود
بازی با راه ، که آنها را ترک ، چه عمدا و یا به طور تصادفی.
یکی از ترکه بید را پوست کنده است ، آن را به حلقه بافته شده ، و آن را روی میز من کاهش یافته است.
من همیشه می تواند اگر بازدید کننده در غیاب من خواسته بود ، یا شاخه های کوچک bended
یا علف ، و یا چاپ از کفش خود را ، و به طور کلی از چه جنس و سن و یا کیفیت
آنها از سوی برخی از چپ ردیابی اندک بودند ، به عنوان یک
گل کاهش یافته است ، و یا یک دسته علف plucked و دور ریخته ، حتی تا آنجا به عنوان
راه آهن ، نیم مایل دور ، و یا با بوی طولانی از سیگار برگ یا پیپ.
نه ، من اغلب از عبور مسافر از آن مطلع در امتداد بزرگراه
شصت میله عطر لوله خود. است به طور معمول کافی فضای مورد وجود دارد
ما.
افق ما این است که هرگز کاملا در آرنج.
ضخامت چوب است فقط در خانه مان نیست ، و نه برکه ، اما تا حدی است که همیشه پاکسازی ،
آشنا و پوشیده شده توسط ما ، اختصاص داده و در برخی از راه حصار ، و دوباره از
طبیعت.
به چه علت به من این طیف وسیع و مدار ، برخی مایل مربع از تکرار نشدنی
جنگل ، برای حفظ حریم خصوصی من ، به من مردان رها شده؟
نزدیکترین همسایه من دور مایل است ، و هیچ خانه از هر مکان قابل رؤیت است ، اما
تپه ، در صدر ظرف نیم مایل از خود من است.
من افق من محدود جنگل همه به خودم ، نظر دور از راه آهن
که در آن برکه لمس از یک سو ، و از حصار دامن که زمین های جنگلی
جاده ها در سوی دیگر.
اما بخش اعظم آن را به عنوان انفرادی جایی که من به عنوان بر روی چمن زار زندگی می کنند.
این به همان اندازه آسیا یا آفریقا را به عنوان نیوانگلند است.
من ، به عنوان آن بود ، خورشید و ماه و ستاره من و دنیای کوچک همه به خودم.
در شب مسافر خانه ام را به تصویب رساند ، و یا در درب من زدم ، بیش از وجود دارد هرگز
اگر من مرد اول یا آخر شد ، مگر آن را در بهار ، زمانی که در فواصل طولانی
برخی از آمد از روستا به ماهی برای
pouts -- آنها به سادگی صید بسیار بیشتری را در برکه والدن از طبیعت خود ، و
baited قلاب خود را با تاریکی -- اما آنها به زودی ، معمولا با سبد نور عقب نشینی ،
و چپ جهان را به تاریکی و به من ،
و هسته سیاه و سفید شب توسط هر محله انسان هرگز profaned.
من معتقدم که مردان به طور کلی هنوز هم کمی ترس از تاریکی ، هر چند
جادوگران همه آویزان شده است ، و مسیحیت و شمع معرفی شده اند.
با این حال من تجربه گاهی اوقات که شیرین ترین و حساس به لمس ، ترین بی گناه و
جامعه تشویق ممکن است در هر جسم طبیعی ، حتی برای فقرا در بر داشت
انسان گریز و بیشتر سودا مرد.
تواند وجود داشته باشد بدون سودا بسیار سیاه به او که در میان طبیعت زندگی می کند و
حواس خود را هنوز هم.
هرگز چنین طوفان وجود ندارد اما آن را منسوب به اويلوس خدای بادا موسیقی سالم و بی گناه
گوش. هیچ چیز به درستی می تواند ساده و وادار
مرد شجاع به غم و اندوه مبتذل.
در حالی که من لذت بردن از دوستی از فصول من اعتماد دارد که هیچ چیز می تواند زندگی را بار
به من.
باران ملایم که آب لوبیا ها و من امروز را نگه می دارد در خانه است drear نیست
و مالیخولیا ، اما خوب برای من بیش از حد. اگر چه مانع من آنها را hoeing ، آن را از
به مراتب بیشتر ارزش تر از hoeing من.
اگر آن را باید ادامه دهد تا زمانی که به علت دانه در زمین پوسیدگی و تخریب
سیب زمینی در زمین های کم ، آن را هنوز هم برای چمن در مناطق مرتفع خوب باشد ،
و برای چمن خوب ، آن را برای من خوب باشد.
گاهی اوقات ، هنگامی که خودم مقایسه با مردان دیگر ، به نظر می رسد که اگر من بیشتر مورد علاقه
خدایان نسبت به آنها ، فراتر از هر بیابان است که من آگاهانه و اگر من تا به حال حکم
و ضامن در دست خود را که همراهان من
داشته باشد ، نیست و به ویژه هدایت و نگهبانی است.
من خودم تملق گفتن نیست ، اما اگر آن را ممکن است آنها از من تملق گفتن.
من هرگز احساس تنها و بیکس ، یا در حداقل مظلوم احساس تنهایی ، اما یک بار ،
و بود که چند هفته پس از من به جنگل آمد ، زمانی که ، به مدت یک ساعت ، من شک اگر
محله در نزدیکی انسان به یک زندگی آرام و سالم ضروری نیست.
تنها چیزی ناخوشایند بود.
اما من در عین حال آگاه از جنون اندکی در خلق و خوی من بود ، و به نظر می رسید
پیش بینی بهبود من.
در میان باران مهربان در حالی که این افکار غالب ، من ناگهان محسوس بود
از جامعه ای چنین شیرین و نیکوکار در طبیعت ، در خیلی از قطره pattering ،
و در هر صدا و چشم در اطراف من
خانه ، همه در یک بار دوستی بی نهایت و غیر قابل توصیف مثل یک جو
حفظ من ، به عنوان مزایای خیالی محله انسان
ناچیز ، و من از آنها هرگز فکر نمی کردم از سال است.
هر سوزن کاج کوچک و با همدردی گسترش یافته و دارای عقاید و دوست من است.
من تا مجزا ساخته شده از حضور قوم و خویشی از چیزی به من آگاه بود ، حتی
در صحنه های که ما عادت کرده اند به تماس وحشی و دلتنگ کننده ، و همچنین است که نزدیکترین
از خون من و humanest شد
شخص و نه یک روستایی ، که من فکر کردم هیچ جایی تا کنون می تواند عجیب و غریب دوباره به من.
"عزا نابهنگام به مصرف غمگین ؛ چند روز خود را در سرزمین زندگی ،
دختر زیبا از Toscar. "
بعضی از pleasantest ساعت من در دوران طولانی باران طوفان در بهار یا پاییز ،
که من برای بعد از ظهر و نیز قبل از ظهر به خانه محدود ، ساکت
غرش دائمی خود و عصبانی ، وقتی
گرگ و میش اولیه ushered در یک شب طولانی است که در آن افکار بسیاری از زمان را به
خود را ریشه کن و گشوده..
در آن باران های رانندگی شمال شرق که خانه های روستا تلاش بنابراین ، زمانی که خدمتکاران
با چوب گردگیری پاک کردن و سطل در جلو مدخل آماده ایستاده بود برای حفظ از غرق کردن ، نشستم
پشت درب من در خانه کوچک من ، که
همه نوشته شده ، و حفاظت از آن بسیار لذت بخش است.
رعد و برق ، در یکی از سنگین تندر - دوش کاج گام بزرگ در سراسر تالاب رخ داد ،
شیار مارپیچی بسیار آشکار و کاملا به طور منظم از بالا به پایین ،
یک اینچ و یا عمیق تر ، و چهار یا پنج
اینچ عرض ، شما را شیار پیاده روی ، چوب.
من آن را به تصویب رساند دوباره روز دیگر ، و با هیبت بود به در دنبال کردن و beholding زده
که مارک در حال حاضر بیشتر متمایز تر از همیشه ، که در آن یک پیچ فوق العاده و resistless آمد
پایین از آسمان بی ضرر هشت سال پیش است.
مردان اغلب به من می گویند ، "من باید فکر می کنم شما را احساس دلتنگ وا فسرده پایین وجود دارد ، و
می خواهید نزدیکتر به مردمی ، بارانی و برفی روز و شب به خصوص. "
من وسوسه به چنین پاسخ -- تمام این زمین که ما ساکن است ، اما یک نقطه در
فضا.
چگونه دور از هم ، به نظر شما ، ساکن دو ساکنان دور ترین ستاره واقع در انجا ،
وسعت از دیسک است که می تواند توسط ابزار های ما نمی شود؟
چرا باید احساس تنهایی می کنی؟ سیاره ما در کهکشان راه شیری نیست؟
این که شما قرار داده به نظر می رسد به من نمی شود مهم ترین مسئله است.
چه نوع از فضا ، این است که که انسان را از همنوعان خود را جدا می کند و او را
انفرادی؟
من پیدا کرده اند که هیچ اعمال پاها می تواند دو ذهن بسیار نزدیکتر به یکی به ارمغان بیاورد
دیگری. ما چه می خواهیم به نزدیک به ساکن؟
نه به بسیاری از مردان قطعا ، انبار ، دفتر پست ، نوار اتاق ، جلسه
خانه ، مدرسه خانه ، مواد غذایی ، در Beacon هیل ، یا پنج نقطه که در آن مردان
بیشتر جمع است ، اما به چند ساله
منبع از زندگی ما ، از چه رو در تمام تجربه ما نشان داده است که به مسئله ، به عنوان
بید می ایستد در نزدیکی آب است و می فرستد از ریشه های خود را در این جهت است.
این با طبیعت مختلف ، متفاوت باشد ، اما این است که در آن یک مرد دانا حفاری
انبار خود را....
من یک شب پیشی گرفت و یکی از townsmen من ، که جمع شده است به نام "
ملک خوش تیپ "-- هر چند که من یک دید منصفانه از آن هرگز -- در جاده والدن ،
راندن یک جفت گاو به بازار ، که
نپرسید از من چگونه می توانم دلیل ذهن من به رها کردن بسیاری از وسایل رفاهی زندگی را به ارمغان بیاورد.
من پاسخ دادم که من بسیار مطمئن بود من آن را دوست passably خوب من شوخی نیست.
و به این ترتیب من به خانه رفتم به رختخواب من ، و چپ او را به انتخاب راه خود را از طریق تاریکی و
گل به برایتون -- یا روشن شهر -- که او برخی از زمان در دسترس
صبح.
هیچ گونه دورنمائی از بیداری یا به زندگی رسیدن به یک مرد مرده ، باعث می شود بی تفاوت همه زمانها با ساعت
و مکان.
مکانی که در آن است که ممکن است رخ دهد ، همیشه همان است ، و indescribably دلپذیر برای همه
حواس ما است.
در اکثر موارد ما اجازه می دهد تنها شرایط دور از مرکز و گذرا را به ما
مناسبت. آنها ، در واقع ، علت از ما
حواس پرتی است.
نزدیکترین به همه چیز که قدرت که مد بودن آنها است.
بعد به ما بزرگترین قوانین به طور مستمر در حال اجرا است.
بعد به ما کارگر که ما آنها را دارند استخدام نمی باشد ، که ما آنها را دوست دارم تا به خوبی به بحث ،
اما کارگر که کار ما هستند. "چگونه گسترده و عمیق است که نفوذ از
حیله گر قدرت آسمان و زمین! "
"ما به دنبال آنها را درک ، و ما آنها را نمی بینم ، ما به دنبال آنها را بشنود ، و ما انجام می دهیم
را نمی شنوند و آنها شناسایی شده با ماده از چیزها ، آنها نمی تواند
از آنها جدا شده است.
"آنها سبب است که در تمام مردان جهان پاک کردن و تقدیس قلب خود را ، و
پوشاک خود را در لباس تعطیلات خود به ارائه فداکاری و oblations را به خود
اجداد.
اقیانوسی از هوش زیرک است. آنها در همه جا ، در بالا به ما ، در سمت چپ ما ،
در سمت راست ما ، ما آنها محیط زیست در همه طرف ».
ما افراد از تجربه است که کمی برای من جالب نیست.
آیا می توانیم بدون جامعه از جالب ما کمی در حالی که تحت این نمی
شرایط -- داشتن افکار خود ما به ما هورا بکشند؟
کنفوسیوس می گوید : واقعا ، "فضیلت به عنوان یک یتیم رها نشده باقی می ماند ، آن را باید از
ضرورت کشورهای همسایه. "با فکر کردن ممکن است ما در کنار خودمان در
حس عاقل.
توسط یک تلاش آگاهانه از ذهن ما می توانیم به دور از اقدامات و ایستاده
عواقب و همه چیز ، خوب و بد ، ما مانند یک تورنت.
ما در طبیعت به طور کامل درگیر است.
من ممکن است هر دو تخته پاره روی اب در جریان ، و یا ایندرا در آسمان به دنبال کردن در
آن.
من ممکن است توسط یک نمایشگاه تئاتر تحت تاثیر قرار می گیرند ، از سوی دیگر ، من نمی ممکن است
تحت تاثیر یک رویداد واقعی است که به نظر می رسد به من خیلی بیشتر نگرانی است.
من فقط خودم را به عنوان یک نهاد انسان میدانند ؛ صحنه ، پس به صحبت ، افکار و
عواطف و معقول doubleness خاصی که من می تواند به عنوان راه دور ایستاده
از خودم از دیگری.
با این حال شدید تجربه من ، من آگاهانه از حضور و انتقاد از
بخشی از من ، که آن را به عنوان بخشی از من نیست ، اما تماشاگر ، به اشتراک گذاری ندارد
تجربه ، اما توجه داشته باشید از آن ، و است که نه بیشتر از آن است که شما.
وقتی بازی ، ممکن است فاجعه ، زندگی به پایان رسیده است ، تماشاگر راه خود را می رود.
این نوع داستان ، کار تخیل تنها ، تا کنون به عنوان او
نگران است. این doubleness به راحتی ممکن است ما فقیر
همسایگان و دوستان گاهی اوقات.
پیدا کنم آن را سالم و بی خطر می شود به تنهایی بخش بزرگی از آن زمان است.
برای اینکه در شرکت ، حتی با بهترین ، به زودی خسته کننده و اتلاف است.
دوست دارم تنها باشم.
من همراه بود که تا به عنوان تنهایی شایسته رفاقت هرگز در بر داشت.
ما در بیشتر قسمت ها تنهاتر می شوند زمانی که ما به خارج از کشور در میان مردان نسبت به زمانی که ما در اقامت
اتاق ما.
انسان فکر یا کار همیشه تنهایی ، اجازه دهید او باشد که در آن او خواهد شد.
خلوت مایل فضا اندازه گیری که بین یک انسان و دخالت او
همراهان.
واقعا دانش آموز سخت کوش در یکی از کهیر شلوغ کالج کمبریج به عنوان
انفرادی به عنوان دراویش در صحرا.
کشاورز به تنهایی می توانند به کار در این زمینه و یا جنگل ها در تمام طول روز ، hoeing یا سفت ، و
احساس نه تنها و بیکس ، زیرا او است که در استخدام ، اما زمانی که او به خانه می آید در شب او نمی تواند
نشستن در یک اتاق به تنهایی ، در رحمت
افکار خود را ، اما باید که در آن او می تواند "مردمی" و از نو خلق کردن ، و او به عنوان
فکر می کند ، خود را یاداش دادن به تنهایی روز را و از این رو او شگفتی
دانش آموز به تنهایی می تواند نشستن در خانه همه
شب و روز بدون خستگی و "بلوز" ، اما او درک نمی کنند که
دانش آموز ، هر چند در خانه ، هنوز هم در محل کار در این زمینه خود را ، و سفت خود را در
وودز ، به عنوان کشاورز در خود ، و به نوبه خود
به دنبال تفریح و جامعه این است که دومی می کند ، هر چند ممکن است آن را بیشتر
شکل فشرده را از آن. جامعه به طور معمول بیش از حد ارزان است.
ما در فواصل زمانی بسیار کوتاه ملاقات ، نداشتن به حال هم برای به دست آوردن هر گونه ارزش جدیدی را برای هر
دیگر.
ما در وعده های غذایی را سه بار در روز ملاقات ، و به هر دیگر طعم جدیدی که قدیمی
پنیر کپک زده که ما در حال.
ما به یک مجموعه خاص از قوانین را قبول ، به نام آداب معاشرت و ادب ،
این جلسه مکرر قابل تحمل است و ما نیاز به آمدن به جنگ باز نیست.
ما در دفتر پست دیدار خواهد کرد ، و در خوش مشرب ، و در مورد زندگی خانگی هر
شب ما ضخیم زندگی می کنند و در راه یکدیگر هستند ، و تلو تلو خوردن بیش از یک دیگر ،
و من فکر می کنم که ما در نتیجه از دست دادن برخی از احترام به یکدیگر.
قطعا کمتر فرکانس برای همه ارتباطات مهم و دلچسب کفایت می کند.
دختران را در نظر بگیرید در یک کارخانه -- هرگز به تنهایی ، به سختی در رویاهای خود دست یابند.
این بهتر خواهد بود اگر شدند ، اما یک ساکن به یک مایل مربع وجود دارد ، به عنوان جایی که من
زندگی می کنند.
ارزش یک مرد است ، در پوست خود نمی کند ، که ما باید او را لمس است.
من یک مرد از دست رفته در جنگل شنیده می شود و مرگ در اثر قحطی و خستگی در پا
یک درخت ، که تنهایی توسط چشم انداز چیز عجیب و غریب که با آن رها شد ، به علت
ضعف بدن ، تخیل بیمار خود
احاطه او ، و آنچه او بر این باور به واقعی.
بنابراین ، با توجه به سلامت جسمانی و روانی و قدرت ، ما ممکن است به طور مستمر تشویق می کردند.
توسط یک جامعه مانند اما عادی تر و طبیعی ، و به بدانند که ما هرگز
به تنهایی.
من یک مقدار زیادی از شرکت در خانه من ، به خصوص در صبح ، هنگامی که هیچ کس
تماس. اجازه بدهید چند مقایسه نشان می دهد ، که برخی از
یکی ممکن است یک ایده از وضعیت من انتقال دهید.
من تنهاتر از پسر بچه در استخر که می خندد تا با صدای بلند است ، و یا از والدن
تالاب خود. چه شرکت دریاچه تنهایی است که او را دعا می کنم؟
و در عین حال از آن است که شیاطین آبی نیست ، اما فرشتگان آبی در آن است ، در رنگ لاجورد از آن
آب.
خورشید به تنهایی است ، به جز در آب و هوا به ضخامت ، زمانی که گاهی اوقات به نظر می رسد به دو وجود دارد ، اما
یکی از خورشید ساختگی است.
خدا تنها -- اما شیطان ، او به دور از تنها بودن است ، او می بیند یک معامله بزرگ
شرکت او لژیون است.
من تنهاتر از mullein یک یا قاصدک در مرتع ، و یا یک برگ لوبیا ،
ترشک ، یا اسب پرواز ، و یا زنبورعسل.
من تنهاتر از بروک میل ، و یا یک ادم دمدمی مزاج ، یا ستاره شمال ، و یا
جنوب باد ، یا دوش آوریل ، یا آب شدن یخ زدگی ژانویه ، یا عنکبوت اولین بار در سال جدید
خانه.
من بار مشاهده شده است گاه به گاه در شب های طولانی زمستان ، هنگامی که برف می افتد سریع و
howls باد در چوب ، از مهاجر و مالک اصلی ، که به گزارش
داشته حفر والدن تالاب ، و سنگسار آن ، و
حاشیه آن را با جنگل کاج که به من می گوید داستان از زمان و ابدیت جدید ؛
و بین ما سعی کنیم که تصویب یک عصر شاد با نشاط اجتماعی و دلپذیر
نمایش از چیزها ، حتی بدون سیب یا
اب سیب -- دوست عاقلانه ترین و شوخ طبع ، آنها را دوست دارم زیاد است ، که نگه می دارد خود را بیشتر
راز از هر زمان دیگری Goffe یا Whalley و اینکه وی مرده تصور می شود ، هیچ یک می تواند
نشان می دهد که در آن او به خاک سپرده شده است.
کدبانو سالمندان ، بیش از حد ، dwells در محله ام ، نامرئی به اغلب افراد ، در
که شاخ و برگ گیاهان بودار باغ من عاشق قدم زدن گاهی اوقات ، جمع آوری ساده و گوش دادن
به قصه های او ، برای او یک نابغه است
بی نظیر زاد و ولد ، و حافظه اش را اجرا می کند دورتر از اساطیر ، و او می تواند
من اصلی هر قصه بگویم ، و در واقع هر کسی تاسیس شد ، برای
حوادث رخ داده است ، هنگامی که او جوان بود.
کدبانو گلچهره و شهوت انگیز قدیمی ، که دلخوشیها در تمام هوازده و فصول است ، و به احتمال زیاد به
بیشتر زنده بودن از همه فرزندان او نشده است.
بی گناهی و رحمت وصف ناپذیر از طبیعت -- خورشید و باد و باران ،
تابستان و زمستان -- بهداشت و درمان از جمله ، تشویق چنین ، آنها استطاعت برای همیشه لطفا برای! و همدردی چنین
آنها تا به حال با نژاد ما که همه طبیعت
تحت تاثیر قرار خواهد ، و کم رنگ شدن و روشنایی خورشید ، و بادها انسانی آه ،
و اشک ابرها باران ، و جنگل ریختن برگ های خود قرار داده و در سوگواری در
اواسط تابستان ، اگر هر انسان تا کنون برای سرند علت فقط باید است.
باید به من اطلاعاتی با زمین ندارند؟
من تا حدودی نه برگ و سبزی خودم قالب؟
چه از آن نوع قرص ضدحاملگی استفاده است که ما به خوبی ، بی سر و صدا ، رضایت را حفظ خواهد کرد؟
من یا بزرگ جد تو است ، اما طبیعت جهانی بزرگ مادر بزرگ ما ،
نباتی ، داروهای گیاهی ، که او خودش را جوان نگه داشته است همیشه ، تا outlived
بسیاری از قدیمی Parrs در روز او ، و تغذیه سلامتی اش را با چاقی مرتبط فاسد خود.
برای اکسیر من ، به جای یکی از ویال قات قات کردن کسانی که از مخلوط آغشته از
رودخانهء افسانهای در عالم اسفل و دریای مرده ، که بیرون آمدن از آن بلند کم عمق سیاه گاری روپوش دار به دنبال
واگن که ما برخی اوقات به حمل
بطری ، اجازه بدهید من یک پیش نویس از هوای صبح رقیق.
هوا صبح!
اگر مردان نمی خواهد نوشیدن از این سرچشمه از روز ، به همین دلیل ، پس از آن ، ما باید
حتی بطری تا برخی فروش آن در مغازه ها ، به نفع کسانی که
بلیط اشتراک خود را به زمان صبح را از دست داده در این جهان است.
اما به یاد داشته باشید ، آن را حفظ خواهد کرد کاملا تا ظهر حتی در جالبترین انبار ، اما
رانندگی stopples قبل از اینکه طولانی است که به دنبال به سمت غرب مراحل آرورا.
من هیچ عابد Hygeia ، که دختر از آن قدیمی گیاه دکتر بود
Aesculapius ، و کسانی که در مورد بناهای تاریخی برگزاری یک مار در یک دست نشان داده شده است ،
و در دیگر خارج فنجان آن
مار گاهی اوقات نوشیدنی ، بلکه از *** ، فنجان ، حامل به مشتری ، که بود
دختر جونو و کاهو وحشی ، و کسی که تا به حال قدرت احیای خدایان و مردان
قدرت از جوانان.
او احتمالا تنها کاملا صدا مطبوع ، سالم و قوی بانوی جوان
است که تا کنون راه می رفت جهان ، و هر جا که او آمد بهار بود.