Tip:
Highlight text to annotate it
X
شکار قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء
لکه های او لذت پلنگ : شاخ او غرور بوفالو.
تمیز ، قدرت شکارچی توسط براقیت پنهان خود شناخته شده است.
اگر آنچه که بولاک می تواند شما را پرت کردن ، یا Sambhur سنگین browed می تواند گور ؛
آنچه باید متوقف کردن کار به ما اطلاع : ما آن را می دانستند ده فصل قبل است.
ظلم و ستم به توله غریبه نیست ، اما تگرگ آنها را به عنوان خواهر و برادر ،
هر چند کم و کوتاه و کلفت آنها ، ممکن است آن را خرس است مادر خود را.
"هیچ کدام با من وجود دارد می گوید :" بچه در غرور و افتخار از اولین کشتن او ؛
اما جنگل بزرگ و بچه او کوچک است.
اجازه دهید به او فکر می کنم و هنوز هم می شود.
کلمات قصار حضرت Baloo
همه است که گفته در اینجا اتفاق افتاده است برخی از زمان قبل از Mowgli از Seeonee تبدیل شد
گله گرگ ، و یا خود را در Shere خان ببر revenged.
در روز بود زمانی که Baloo تدریس او را به قانون جنگل است.
بزرگ ، جدی ، پیر خرس قهوه ای سریع مردمک ، خوشحال بود
گرگ جوان ها تنها به عنوان بسیاری از قانون جنگل را به عنوان امر به خودی خود یاد بگیرند
بسته و قبیله ، و فرار در اسرع وقت
آنها می توانند شکار آیه تکرار -- "پا که بدون سر و صدا ، چشم است که می تواند در مراجعه کنید
تاریکی ، گوش است که می تواند باد را در محل استراحت آنها را بشنود ، و تیز دندان های سفید ، همه
این چیزها هستند که نشانه های برادران ما
به جز Tabaqui شغال و کفتار که ما آنها را نفرت. "
اما Mowgli ، به عنوان یک انسان ، توله ، تا به حال برای یادگیری یک معامله بزرگ بیش از این.
گاهی اوقات Bagheera پلنگ سیاه lounging از طریق جنگل آمده را چگونه می بینید
حیوان خانگی او بود ، و با سر خود را در برابر یک درخت خر خر کردن در حالی که Mowgli
خوانده درس روز به Baloo.
پسر صعود می تواند تقریبا به خوبی به او می تواند شنا و شنا تقریبا به او
می تواند اجرا.
بنابراین Baloo تدریس ، معلم از قانون ، او را به چوب و آب قانون : چگونه به ارسال به
شعبه فاسد از یک صدا ، چگونه به صحبت مودبانه به زنبور وحشی زمانی که او
آمد بر کندو از آنها پنجاه متر بالاتر از
زمین چه می گویند خفاش به مانگ زمانی که او در شاخه ها در نیمروز آشفته ؛
و چگونه برای هشدار دادن به مارها در آب استخرها قبل از او در میان آنها آب و تاب منعکس است.
هیچ یک از مردم جنگل مانند بودن آشفته ، و همه آماده برای پرواز در
مزاحم.
در آن زمان ، بیش از حد ، Mowgli تماس شکار غریبه آموزش داده می شد ، که باید تکرار با صدای بلند
تا آن پاسخ داده شده است ، هر زمان که یکی از جنگل شکار خارج از خود
زمینه.
به این معنی ، ترجمه ، "به من ترک برای شکار در اینجا چون من گرسنه هستم."
و پاسخ این است ، "و سپس برای غذا هانت ، اما نه برای لذت."
این همه به شما چقدر Mowgli تا به حال به قلب یادگیری نشان می دهد ، و او بزرگ شده خسته
گفت : همان چیزی که بیش از یک صد بار.
اما ، به عنوان Baloo به Bagheera گفت ، یک روز هنگامی که Mowgli بسر برده شده بود و اجرا در
خلق و خوی ، توله توله مرد یک مرد است ، و او باید تمام قانون جنگل را یاد بگیرند. "
"اما فکر می کنم چقدر کوچک او است ، گفت :" پلنگ سیاه و سفید ، که Mowgli فاسد اگر
او راه خود را به حال بود. "چگونه می تواند سر او ادامه می دهند همه طولانی تو
حرف بزنی؟ "
"آیا چیزی هست که در جنگل خیلی کمی به کشته شوند؟
شماره
است که به همین دلیل من او را این چیزها تدریس ، و آن این است که چرا من به او اصابت کرد ، بسیار آرام ، زمانی که او
فراموش. "" آرام!
دوست تو نرمی می دانیم ، آهن قدیمی فوت؟ "
Bagheera grunted. "چهره اش است که همه امروز تو کبود --
نرمی.
Ugh. "" بهتر است او باید از سر تا کبود
پا شده توسط من که او را دوست دارم که از او باید از طریق جهل آسیب رسیدن به "Baloo
پاسخ بسیار صادقانه است.
"من در حال حاضر تدریس او کلمات کارشناسی ارشد جنگل است که باید او را با حفاظت از
پرندگان و خلق مار ، و همه شکار بر روی چهار پا ، به جز بسته خود را.
او هم اکنون می توانید حفاظت ، ادعا می کنند اگر او فقط به خاطر داشته باشید کلمات ، از تمام در
جنگل. که نه ارزش و ضرب و شتم کوچک؟ "
"خوب ، به آن نگاه پس از آن که تو دوست انسان ، توله کشتن نیست.
او هیچ تنه درخت تیز چنگال بی پرده با تو بر می باشد.
اما آنچه از این واژه ها کارشناسی ارشد؟
من بیشتر احتمال دارد برای دادن کمک از آن را بپرسید "-- Bagheera کشیده شده از یک پنجه و
تحسین فولاد آبی ، پاره اسکنه talons در پایان آن -- "هنوز هم باید
می خواهم بدانم. "
"من خواهد Mowgli تماس گرفته و او باید آنها می گویند -- اگر او خواهد شد.
بیا ، برادر کوچک! "
می گوید : «سر من زنگ مانند درخت زنبور بود." وی افزود : یک صدای کمی عبوس بر سر آنان ، و
Mowgli ام افت پایین تنه درخت بسیار عصبانی و خشمگین است ، و افزود که او رسید
زمین : "من برای Bagheera می آیند و نه برای تو ، چربی Baloo قدیمی!"
است که همه را یک به من گفت : "Baloo ، هر چند او صدمه دیده است و غصه دار شد.
ارسال Bagheera ، پس ، کلمات فوق لیسانس خود را در جنگل که من آموخته تو این
روز "" کلمات اصلی که مردم؟ گفت :
Mowgli ، خوشحال نشان دهد.
"جنگل زبان های بسیاری است. من می دانم همه آنها را. "
"knowest کمی تو ، ولی نه خیلی زیاد. ، O Bagheera آنها خود شکر هرگز
معلم.
یک wolfling کوچک تا به حال آمد Baloo قدیمی برای تعالیم او تشکر کنم.
می گویند کلمه برای شکار خلق و ، سپس -- دانشمند بزرگ است. "
"ما شما را از یک خون می شود ، نویسنده و من ، گفت :" Mowgli ، دادن کلمات لهجه خرس
که همه مردم شکار استفاده است. "خوب.
در حال حاضر برای پرندگان است. "
Mowgli ، با سوت بادبادک در پایان از جمله تکرار است.
"در حال حاضر برای مردم مار ، گفت :" Bagheera.
پاسخ از صدای خش خش کاملا وصف ناپذیر بود ، و Mowgli لگد کردن پاهای خود را پشت
کف دستهای خود را با هم به تحسین خود ، و شروع به پریدن کرد به پشت Bagheera ،
جایی که او یک وری شنبه ، ضربت زنی با او
کفش پاشنه بلند پوست براق و ساخت بدترین چهره او می تواند در Baloo فکر می کنم.
»وجود ندارد -- وجود دارد! که ارزش کبود کمی بود ، گفت : "
خرس قهوه ای tenderly.
"بعضی از روز پژمردگی تو مرا به یاد داشته باشید."
سپس او تبدیل به کنار که به Bagheera که او چگونه کلمات استاد از Hathi التماس کرده بود
فیل وحشی ، می داند که همه چیز را در مورد این چیزها ، و چگونه Hathi به حال گرفته
Mowgli پایین به یک استخر به دریافت کلمه مار
از آب ، مار ، زیرا Baloo می تواند آن را نداد ، و چگونه Mowgli بود در حال حاضر
معقول امن در برابر همه حوادث در جنگل ، چون نه مار ، پرنده ،
و نه وحش از او صدمه دیده است.
"پس از آن ، هیچ کس است به ترس از ، Baloo زخم ، نوازش معده خزدار بزرگ خود را با
غرور و افتخار.
"به جز قبیله خود ، گفت :" Bagheera ، تحت نفس خود ، و پس از آن با صدای بلند برای Mowgli ،
"داشتن برای مراقبت از دنده های من ، برادر کوچک! چه همه این رقص به بالا و پایین؟ "
Mowgli در تلاش بود تا خود را شنیده با کشیدن در خز شانه Bagheera
و لگد زدن سخت است.
وقتی این دو به او گوش او در بالای صدای خود را فریاد بود ، "و به این ترتیب من
باید یک قبیله از خود من ، و رهبری آنها را از طریق شعب در تمام طول روز. "
"این حماقت جدید است ، کمی خیال باف از رویاهای؟" گفت : Bagheera.
"بله ، و پرتاب شاخه ها و خاک در Baloo قدیمی ،" Mowgli رفت.
"آنها این را به من وعده داده اند.
آه! "" Whoof! "
پنجه بزرگ Baloo Mowgli خاموش پشت Bagheera scooped ، و به عنوان پسر دراز بین
بزرگ واقع در جلو پنجه های او می تواند خرس عصبانی بود.
"Mowgli ، گفت :" Baloo ، "تو hast شده است صحبت کردن با بندر وارد شوید -- میمون
مردم است. "
Mowgli نگاه Bagheera اگر پلنگ به بیش از حد عصبانی بود ، و چشم Bagheera
به عنوان سخت به عنوان سنگ یشم.
"تو hast با مردم میمون بوده است -- میمون های خاکستری -- مردم بدون قانون --
خواران از همه چیز. این شرم بزرگ است. "
"هنگامی که Baloo صدمه دیده است سر من ، گفت :" Mowgli (او هنوز هم در پشت او بود) ، "من رفت ، و
میمون های خاکستری از درخت آمد و از روی ترحم روی من بود.
هیچ کس دیگری گذرانده است. "
او کمی snuffled. "ترحم از مردم میمون!"
Baloo snorted. "سکون از جریان کوه!
خنک از آفتاب تابستان!
و سپس ، انسان توله؟ "
"و سپس و پس از آن ، آنها به من داد آجیل و چیزهای دلپذیر برای غذا خوردن ، و آنها -- آنها
مرا در آغوش خود را به اجرا درآمد تا بالای درخت و گفت : من خون آنها بود
برادر جز این که من تا به حال هیچ دم ، و رهبر آنها را باید روزی. "
آنها بدون رهبر ، گفت : "Bagheera. "دروغ میگویند.
آنها همواره دروغ گفته است. "
آنها بسیار مهربان و من دوباره bade.
چرا من در میان مردم میمون هرگز گرفته شده است؟
آنها در روی پای خود بایستند ایستاده به عنوان من.
آنها مرا با پنجه های سخت خود برخورد کند. آنها در تمام طول روز بازی است.
اجازه بدهید نام! بد Baloo ، به من اجازه!
من با آنها را به بازی دوباره. "
گوش دادن ، انسان ، توله ، گفت : "خرس ، و صدای او مانند رعد و برق در یک شب گرم rumbled.
"من به تو آموخته اند همه قانون جنگل برای همه مردم از جنگل --
به جز میمون های عامیانه که در درخت زندگی می کنند.
آنها قانون را ندارند.
آنها رانده شدگان هستند. آنها هیچ سخنرانی خود ، اما استفاده از
کلمات به سرقت رفته است که آنها را بشنود وقتی که آنها گوش ، و جوانه زدن ، و منتظر بالا را در
شاخه ها.
راه خود راه ما نیست. آنها بدون رهبران هستند.
آنها هیچ یاد.
به رخ کشیدن آنها و پچ پچ و طوری وانمود کنیم که آنها افراد زیادی در مورد انجام بزرگ
امور در جنگل ، اما در حال سقوط از یک مهره تبدیل ذهن خود را به خنده و همه
فراموش شده است.
ما جنگل معامله با آنها را ندارند.
نوشیدنی نیست که در آن میمون ها می نوشند ، ما نمی رویم که در آن میمون برو ، ما نمی
شکار جایی که آنها شکار ، ما نمی میرند محل مرگ آنها را فراهم آورند.
Hast تو تا کنون شنیده ام من از بندر وارد شوید تا به امروز صحبت می کنند؟ "
"نه ،" Mowgli آهسته گفت ، برای جنگل بود هنوز هم در حال حاضر Baloo بود
به پایان رسید.
"مردم جنگل ، آنها را از دهان خود خاموش کنند و خارج از ذهن خود را.
آنها بسیار زیادی ، بد ، کثیف ، بی شرمانه ، و آنها تمایل ، در صورتی که هر گونه ثابت
تمایل ، به توسط مردم جنگل متوجه.
اما ما آنها را متوجه نیست حتی زمانی که آنها پرتاب آجیل و پلیدی در سر ما است. "
او به سختی صحبت کرده بود وقتی که دوش از آجیل و شاخه های کوچک را از طریق spattered
شاخه ، و آنها می تواند coughings و howlings و jumpings عصبانی بالا در شنیدن
هوا در میان شاخه های نازک.
"میمون مردم ممنوع است ، گفت :" Baloo ، "ممنوع جنگل.
به یاد داشته باشید. "
"ممنوعه" گفت : Bagheera ، "اما من هنوز هم فکر می کنم Baloo باید به تو هشدار داد در برابر
آنها را "" من -- من؟
چگونه به حدس زدن او را با خاک از جمله بازی.
مردم میمون! علامت تعجب!
دوش تازه را در سر خود آمد و دو مماشات دور ، مصرف Mowgli با
آنها. چه Baloo در مورد میمون گفته بود
کاملا درست است.
آنها متعلق به درخت ، تاپس ، و به عنوان جانوران بسیار به ندرت نگاه کردن ، بدون وجود داشت
مناسبت برای میمون ها و مردم جنگل را به عبور از مسیر یکدیگر.
اما هر زمان که آنها در بر داشت گرگ بیمار ، و یا یک ببر زخمی ، و یا خرس ، میمون
عذاب او را ، و چوب و آجیل در هر جانور برای تفریح و به این امید پرتاب
که متوجه شده است.
سپس آنها را به فریاد زدن و جیغ زدن آهنگ های بی معنی ، و دعوت از مردم جنگل به
صعود تا درخت خود و مبارزه با آنها ، و یا جنگ خشم بیش از چیزی شروع
در میان خود ، و ترک مرده
میمون که در آن مردم جنگل می تواند آنها را ببیند.
آنها همیشه رفتن به یک رهبر ، و قوانین و آداب و رسوم خود را ،
اما آنها هرگز انجام ندادند ، زیرا امروزه خاطره های خود را نه خواهد کرد روز به روز ، و غیره
آنها چیزهایی را با ساخت تا به خطر بیافتد
گفت : "آنچه که بندر ورود به سیستم فکر می کنم در حال حاضر جنگل بعدا خواهد شد فکر می کنم ،" و آن
آرامش آنها را یک معامله بزرگ است.
هیچ یک از جانوران می تواند آنها را برسد ، اما در سوی دیگر هیچ یک از جانوران
متوجه آنها ، و بود که چرا آنها خیلی خوشحال بودند که Mowgli آمد به بازی با آنها ،
و آنها را شنید که چگونه Baloo عصبانی بود.
آنها هرگز به معنی انجام هر گونه بیشتر -- بندر وارد بخش مدیریت شوید ، هرگز به معنای هر چیزی در همه ؛
یکی از آنها را اختراع آنچه به نظر می رسید به او ایده درخشان ، و او به دیگران گفت :
که Mowgli خواهد بود یک فرد مفید برای
را در این قبیله ، زیرا او می تواند بافت چوب را برای حفاظت از
باد ؛ چنین است ، اگر آنها او را گرفتار ، آنها می توانند آنها را به آموزش او.
البته Mowgli ، به عنوان یک کودک هیزم شکن به ارث برده همه انواع غرایز ، و با استفاده از
به کلبه کمی از شاخه افتاده را بدون فکر کردن چگونه او آمدند این کار را انجام.
مردم میمون ، تماشای در درختان ، در نظر گرفته ترین بازی او فوق العاده است.
آنها گفتند ، این زمان ، آنها واقعا به یک رهبر و تبدیل به
خردمندترین مردم در جنگل -- به طوری که هر کس دیگری متوجه و حسادت آنها را عاقلانه.
بنابراین آنها Baloo و Bagheera و Mowgli از طریق جنگل بسیار بی سر و صدا
تا آن زمان برای خواب نیمروز نیمروز ، و Mowgli ، که بسیار شرمسار بود
خود بین پلنگ و خواب
خرس ، حل و فصل بیشتر با مردم میمون.
سخت ، قوی ، -- چیزی که بعد از او به خاطر دست احساس پاها و بازوها بود
کمی دست -- و سپس یک صدای چلپ چلوپ شعبه در چهره اش و سپس به او خیره کردن
از طریق boughs swaying با Baloo خواب
جنگل را با فریادهای عمیق خود و Bagheera محدود تنه با هر دندان
bared.
بندر ورود به سیستم زوزه میکشیدند محکوم کنند با پیروزی و scuffled دور به شاخه های بالایی که در آن
Bagheera جرأت پیروی نمی کنند ، فریاد می زدند : "او به ما متوجه!
Bagheera به ما متوجه است.
جنگل مردم ما را تحسین مهارت و حیله گری ما است. "
سپس آنها پرواز خود را آغاز کرد و پرواز از مردم میمون از طریق درخت -
زمین یکی از چیزهایی که هیچ کس نمی تواند توصیف است.
آنها جاده ها و تقاطع های منظم خود را ، تا تپه و تپه ها به پایین ، همه
از پنجاه تا هفتاد و یا صد فوت بالاتر از زمین گذاشته ، و توسط این آنها می توانند
سفر حتی در شب در صورت لزوم.
دو تا از قوی ترین میمون Mowgli تحت بازوها گرفتار و با او وضع روانیش
از طریق treetops ، بیست پا متصل است.
که آنها به تنهایی آنها می توانند دو برابر سریع رفته اند ، اما وزن پسر برگزار شد
آنها را به عقب.
بیمار و مبتلا به دوار سر به عنوان Mowgli بود او نمی تواند کمک کند با بهره گیری از عجله وحشی ، هر چند
حد یک نگاه اجمالی از زمین بسیار پایین او را وحشت زده و چک وحشتناک و حرکت تند و سریع در
پایان نوسان بیش از چیزی جز هوا خالی قلب خود را بین دندان های او به ارمغان آورد.
اسکورت او را تا عجله یک درخت تا او احساس باریکترین شاخه بالاترین صدای ترق و تروق
و خم شدن در زیر آنها ، و سپس با یک سرفه و فریاد خود را به جفتک پرانی
هوا بیرون و رو به پایین و بالا آوردن ،
حلق آویز توسط دست و یا پای خود را به اندام تحتانی را از درخت بعدی.
گاهی اوقات او می تواند به مایل و مایل در سراسر جنگل هنوز سبز را ببینید ، به عنوان یک مرد در
بالای دکل می توانید برای مایل در سراسر دریا را ببینید ، و پس از آن شاخه و برگ
شلاق او را در سراسر صورت ، و او و
دو نگهبان او خواهد بود تقریبا به زمین دوباره.
بنابراین ، محدوده و توفنده و سیاه و فریاد ، تمام قبیله بندر ورود به سیستم
جاروب در امتداد درخت جاده ها با Mowgli زندانی خود را.
او برای مدتی از ترس در حال کاهش یافته بود.
سپس او عصبانی بزرگ شده اما بهتر از مبارزه می دانست ، و سپس او شروع به فکر می کنم.
اولین چیزی که برای ارسال کلمه به Baloo و Bagheera ، برای ، در سرعت
میمون قرار بود ، او می دانست دوستان خود خواهد بود سمت چپ بسیار عقب است.
فایده ای نداشت به نگاه کردن ، برای او تنها می تواند در راس شاخه ، بنابراین
او خیره به سمت بالا و دیدم ، دور در آبی ، Rann متعادل بادبادک بند و بست
او تماشای جنگل در انتظار نگه داشته برای چیزهایی به مرگ است.
Rann دیدم که میمون ها در حال حمل چیزی ، و کاهش یافته است چند صد متری
پیدا کردن که آیا بار خود را خوب بود به غذا خوردن.
او با تعجب whistled زمانی که او را دیدم Mowgli که به نوک درخت کشیده و
شنیده تماس بادبادک به او -- "ما از یک خون ، تو و I."
امواج از شاخه های بسته بیش از پسر است ، اما Rann دور بعدی متعادل
درخت در هم به صورت کمی قهوه ای می آیند تا دوباره.
علامت گذاری به عنوان دنباله من! "
Mowgli فریاد زد. "ارسال Baloo از بسته Seeonee و
Bagheera راک شورای. "" که نام ، برادر؟ "
Rann بود Mowgli دیده می شود پیش از این هرگز ، هر چند که البته او از او شنیده بود.
"Mowgli ، قورباغه. - توله انسانی آنها به من تماس بگیرید!
علامت گذاری به عنوان دنباله من! "
آخرین کلمات shrieked او در حال وضع روانیش را از طریق هوا بود ، اما Rann
راننده سرشونو تکون دادن و رز تا او نگاه بزرگتر از یک ذره گرد و غبار ، و او آویزان وجود دارد ،
تماشای با چشم تلسکوپ خود را
swaying treetops به عنوان اسکورت Mowgli همراه چرخید.
او با خندیدن گفت : "آنها هرگز دور".
"آنها هرگز آنچه را که مجموعه ای را به انجام است.
همیشه هرچه رتبه در چیزهای جدید هستند ، بندر ورود به سیستم.
این زمان ، اگر من هر گونه چشم و بینایی ، آنها pecked پایین مشکل برای خود ،
برای Baloo است نوپا و Bagheera می تواند ، که من می دانم ، کشتن بیش از بز است. "
به همین دلیل او را بر بالهای او را لرزاند ، پای خود را تحت او جمع شده بودند و منتظر.
در این میان ، Baloo و Bagheera خشم با خشم و غم و اندوه بود.
Bagheera صعود او قبل از صعود هرگز ، اما شاخه های نازک را شکست زیر
وزن خود را ، و او تضعیف پایین ، چنگال خود را پر از پوست است.
"چرا didst تو انسان توله هشدار می دهند؟" او به فقرا Baloo ، که در یک مجموعه بود roared
صدای یورتمه رفتن اسب دست و پا چلفتی به این امید از پیشی گرفتن میمون است.
"چه بود استفاده از نیمی از قتل او با ضربات اگر تو به او didst هشدار نیست؟"
"عجله! عجله O!
ما -- ما ممکن است آنها هنوز بگیرد "!
Baloo panted. "در آن سرعت!
این یک گاو زخمی تایر نیست.
معلم از قانون -- توله و شخص برتر از اقران -- یک مایل که نورد و وپیش تو پشت سر هم
باز کردن. هنوز هم بنشینید و فکر می کنم!
یک طرح را تهیه کنید.
این هیچ زمانی برای تعقیب است. آنها ممکن است او را اگر ما به دنبال بیش از حد نزدیک رها کنید. "
"Arrula! شبیه صدای جغد!
آنها ممکن است به او کاهش یافته است در حال حاضر ، از حمل او را خسته.
چه کسی می تواند اعتماد بندر وارد شوید؟ خفاش مرده را روی سر من!
من استخوان های سیاه و سفید برای غذا خوردن به من بدهید!
مرا به کهیر از زنبور های وحشی است که من ممکن است به مرگ stung ، رول و دفن من
با کفتار ، برای من بدبخت ترین خرس ها!
Arulala!
Wahooa! O Mowgli ، Mowgli!
من تو چرا هشدار در برابر میمون - عامیانه نبود به جای آن از شکستن سر تو؟
حالا شاید من ممکن است زدم درس روز را از ذهن او ، و او خواهد شد
تنها در جنگل بدون کلام استاد است. "
Baloo پنجه های خود را بر گوش او clasped و نورد و وپیش ناله.
حداقل او به من داد تمام کلمات را به درستی کمی وقت پیش گفت : "Bagheera
بی صبرانه.
Baloo ، تو hast نه حافظه و نه احترام.
چه جنگل فکر می کنم اگر من ، پلنگ سیاه و سفید ، خودم فر مانند Ikki
جوجه تیغی ، و زوزه میکشیدند محکوم کنند؟ "
"چه می توانم مراقبت از جنگل فکر می کند؟ وی ممکن است در حال حاضر مرده است. "
"مگر در مواردی و تا او را رها از شاخه های در ورزش ، و یا کشتن او را از
بیهودگی ، من هیچ ترسی شده برای انسان ، توله است.
او عاقلانه است و به خوبی آموخته است ، و مهمتر از همه به او چشم که باعث خلق جنگل
هراسان می کند.
اما (و آن را شر بزرگی است) او در قدرت بندر ورود به سیستم است ، و آنها ، به دلیل
آنها در درخت زندگی می کنند ، بدون ترس از هیچ یک از مردم ما دارند. "
Bagheera licked یک پنجه دست حیوانات متفکرانه.
احمق که من!
اوه ، چربی ، قهوه ای ، ریشه حفر احمق است که من ، گفت : "Baloo ، uncoiling خود را با
حرکت تند و سریع ، "این درست است چه Hathi فیل وحشی می گوید :` برای هر یک از ترس خود و
آنها ، بندر ورود به سیستم ، ترس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء مار سنگ.
او می تواند صعود و همچنین آنها می توانند. او دزد میمون های جوان در شب.
زمزمه نام او باعث می شود دم ستمکار خود را سرد.
بیایید به قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء برو. "" چه خواهد شد او برای ما انجام دهد؟
او از قبیله ما نیست ، که بی پا -- و با بسیاری از چشم بد ، گفت : "Bagheera.
"او بسیار قدیمی و بسیار حیله گری است. بالاتر از همه ، او همیشه گرسنه است ، گفت : "Baloo
امیدوارم.
"وعده او را بز زیاد است." "او به مدت یک ماه کامل خواب بعد از او
یک بار خورده است.
او در خواب ممکن است در حال حاضر ، و حتی بودند او بیدار چه می شود اگر او ترجیح می دهند که خود را کشتن
بز؟ "Bagheera ، که نمی دانست در مورد قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ،
به طور طبیعی مشکوک بود.
"پس در آن صورت ، تو و من با هم ، شکارچی های قدیمی ، ممکن است دلیلی برای دیدن او."
در اینجا Baloo پژمرده شانه قهوه ای اش را در برابر پلنگ مالیده و آنها را به ادامه
به دنبال قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء پایتون راک.
آنها دریافتند او را در طاقچه گرم در آفتاب بعد از ظهر کشش ، توصیف خود
کت جدید زیبا ، برای او در دوران بازنشستگی برای ده روز گذشته در حال تغییر بوده است
پوست خود را ، و در حال حاضر او بسیار پر زرق و برق بود --
darting سر خود بزرگ بینی بی پرده در امتداد زمین و چرخاندن سی از فوت او
بدن را به گره ها و منحنی های فوق العاده ، و لیس لب خود را به عنوان او او فکر
شام آمده است.
"او خورده است ، گفت :" Baloo ، با خر خر کردن امداد رسانی ، به محض او به عنوان شاهد
زیبایی لکه لکه قهوه ای و ژاکت های زرد.
"مراقب باشید ، Bagheera!
او همیشه یک کور کمی بعد از او تغییر کرده است پوست خود را ، و بسیار سریع به
اعتصاب. "
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء بود یک مار سمی نیست -- در واقع او به جای سم مارها به عنوان منفور
بزدل -- اما قدرت خود را دراز در آغوش او ، و هنگامی که او یک بار lapped حلقه های بزرگ خود را داشتند
هر کسی دور بود نه بیشتر توان گفت وجود دارد.
خوب شکار! "گریه Baloo ، نشسته در haunches او.
مثل همه مارها از نژاد خود را قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء بود و نه کر ، و تماس در ابتدا نمی شنوند.
سپس او فر تا آماده برای هر حادثه ، سر خود را کاهش داد.
"شکار خوبی برای همه ما ،" او جواب داد. "Oho ، Baloo ، چه دوست تو اینجا؟
شکار خوب ، Bagheera.
یکی از ما حداقل نیازهای غذایی است. آیا هر گونه اخبار مربوط به بازی در این جریان وجود دارد؟
سازمان حفاظت محیط زیست در حال حاضر ، و یا حتی جنس نر اهو و حیوانات جوان؟ من به عنوان خالی به عنوان یک چاه خشک شده است. "
"ما در حال شکار ، گفت :" Baloo سردستی است.
او می دانست که شما باید به قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء عجله نیست. او بیش از حد بزرگ است.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء گفت : "اجازه آمدن با شما را به من بدهد ،".
"ضربه ای چیزی به تو بیشتر یا کمتر است ، Bagheera یا Baloo ، اما من -- من باید صبر کنید
و منتظر روز در چوب مسیر صعود و نیم شب در شانس صرف جوان
میمون.
Psshaw! شاخه های آنها هنگامی که من نمی
جوان بود. شاخه های کوچک فاسد و boughs خشک هستند. "
"شاید تو وزن بزرگ تا به چیزی برای انجام با این موضوع ، گفت :" Baloo.
"من منصفانه طول -- طول عادلانه ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء را با غرور و افتخار کمی گفت.
"اما برای همه ، تقصیر از این چوب های جدید رشد کرده است.
بسیار نزدیک من آمد به سقوط در آخرین شکار من -- بسیار نزدیک در واقع -- و سر و صدا از من
لغزش ، برای دم من شد و محکم در اطراف درخت پیچیده نیست ، waked بندر وارد بخش مدیریت شوید ، و
آنها به نام من نام بد ترین "
"بی پا ، زمین ، کرم زرد" Bagheera تحت سبیل خود را گفت ، به عنوان اینکه او
در تلاش بودند به یاد داشته باشید چیزی. "Sssss!
آنها تا به حال به من نامیده می شود که؟ "گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است.
"چیزی است که نوع آن بود که آنها به ما فریاد زد : ماه گذشته ، اما ما هرگز
متوجه آنها است.
آنها هر چیزی را می گویند -- حتی که تو hast همه دندان های تو از دست داده ، و پژمردگی مواجه نمی کند
هر چیزی بزرگتر از یک بچه ، چرا که (آنها در واقع بی شرمانه ، این بندر و ورود به سیستم) --
چرا که هنر تو را به ترس از شاخ او بز ، "Bagheera در ادامه خوش.
در حال حاضر یک مار ، به خصوص با احتیاط پایتون قدیمی مانند قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، بسیار به ندرت نشان می دهد که او
خشم ، اما Baloo و Bagheera می تواند عضلات بلع بزرگ را در هر دو طرف را ببینید
موج دار شدن و برآمدگی گلو قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء.
"بندر ، ورود به سیستم منتقل دلایل خود را ،" او گفت : بی سر و صدا.
"زمانی که من به خورشید آمد امروز شنیده ام آنها را در میان نوت درخت سیاه است."
"-- آن است که بندر ورود به سیستم است که ما به دنبال ، گفت :" Baloo ، اما واژه ها در گیر کرده
گلو او ، که برای اولین بار در حافظه اش است که یکی از جنگل بوده است
حال به در کردم و بعد زدم زیر گریه از میمون ها علاقه مند متعلق به.
رهبران در -- و بدون شک سپس آن را با هیچ چیز کوچکی است که طول می کشد دو از جمله شکارچیان
جنگل خود را به من خاص هستم -- در دنباله از بندر ورود به سیستم ، "قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء در پاسخ
مودبانه ، به عنوان او با کنجکاوی دارای عقاید.
"در واقع" Baloo آغاز شد : "من بیش از قدیمی و گاهی اوقات بسیار احمقانه معلم
قانون Seeonee گرگ توله ، و Bagheera -- "
آیا Bagheera ، گفت : "پلنگ سیاه ، و فک خود را با یک ضربه محکم و ناگهانی بسته شده است ، برای او
اعتقاد به که فروتن. "مشکل این است ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است.
کسانی که مهره stealers ها و pickers از برگ نخل به سرقت رفته دور انسان توله ما از آنها
تو hast شاید شنیده است. "
"من برخی از اخبار از Ikki (quills او را او را مغرور) از یک انسان از چیزهایی است که شنیده ام
به یک بسته گرگ وارد شد ، اما باور نداشتم.
Ikki است پر از داستان های نیمی از شنیده و بسیار بد گفته است. "
اما این درست است. او توله به عنوان یک مرد هرگز ، گفت : "
Baloo.
"بهترین و خردمندترین و boldest از انسان توله -- شاگرد خود من ، که باید نام را
Baloo معروف از طریق تمام جنگل.. و علاوه بر این ، من -- ما -- او را دوست ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء "
TS! "گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، بافتن ، و سر خود را پس وپیش. "من نیز شناخته شده است چه عشق است.
قصه های من می تواند که بگوید وجود دارد -- "
گفت Bagheera : که نیاز به یک شب هنگامی که ما همه به خوبی تغذیه و حمد را به درستی "
به سرعت.
"ما انسان توله در دست بندر وارد بخش مدیریت شوید ، در حال حاضر ، و ما می دانیم که از تمام
جنگل مردم می ترسند قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء به تنهایی. "" آنها به من از ترس به تنهایی.
آنها دلیل خوبی است ، گفت : "قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است.
"قروچه ، احمقانه ، عبث -- عبث ، احمقانه ، و قروچه ، میمون است.
اما چیزی که یک مرد را در دست خود است ، در هیچ موفق باشید.
آنها رشد می کنند خسته از آجیل آنها را انتخاب ، و پرتاب آنها را.
آنها حامل یک شاخه از نیم روز ، این معنی را به انجام کارهای بزرگ با آن ، و سپس آنها ضربه محکم و ناگهانی
آن را به دو.
آن مرد چیزی است غبطه می خوردند نه. آنها به من نیز نامیده می شود -- `ماهی زرد بود
"کرم -- کرم -- زمین کرم ، گفت :" Bagheera ، "و همچنین چیزهای دیگر که من می توانم در حال حاضر نمی
می گویند برای شرم است. "" ما باید آنها را به صحبت می کنند به خوبی از خود به یاد
استاد.
AAA - SSP! ما باید سرگردان خود خاطرات کمک کند.
در حال حاضر ، بکدام نقطه آنها با توله رفت؟ "" جنگل به تنهایی می داند.
به سوی غروب آفتاب ، به اعتقاد من ، گفت : "Baloo.
"ما که wouldst تو می دانم تصور بود ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است."
"من؟ چگونه؟
آنها را زمانی که آنها در راه من می آیند ، اما من بندر ورود به سیستم ، یا قورباغه شکار -- یا
تفاله سبز در آب سوراخ ، که برای ماده است. "
"بالا ، بالا!
بالا ، بالا! Hillo!
Illo! Illo ، نگاه کردن ، Baloo از گرگ Seeonee
Baloo نگاه تا که در آن صدا آمد ، و Rann بادبادک وجود دارد ، جارو
پایین با خورشید درخشان در روبترقی فلنج بال خود را.
بود در نزدیکی قبل از خواب Rann ، اما او در سراسر جنگل تا به حال به دنبال
خرس و او را در شاخ و برگ ضخیم از دست رفته بود.
"آن چیست؟ گفت :" Baloo.
"من Mowgli در میان بندر ورود به سیستم دیده می شود. او bade شما به من بگویید.
من تماشا می کنند.
بندر ، ورود به سیستم او را به فراتر از رودخانه به شهر میمون گرفته شده -- به سرد
محل استراحت. آنها وجود دارد ممکن است اقامت برای یک شب ، یا ده
شب ، یا یک ساعت است.
به من گفته خفاش ها از طریق آن زمان تاریک تماشا.
این پیام من است. شکار خوب ، همه شما را زیر! "
"تنگه کامل و یک خواب عمیق به شما ، Rann ،" گریه Bagheera.
"من تو را در کشتن بعدی من به یاد داشته باشید ، کنار گذاشته و سر را برای تو به تنهایی ، ای بهترین
از بادبادک! "
"این چیزی است. هیچ چیز است.
پسر برگزار شد کلام استاد. من می توانم انجام داده اند کمتر نیست ، "و Rann
دور تا دوباره به جای شب بسر بردن او.
او فراموش کرده است به استفاده از زبان خود ، Baloo با خندیدن از غرور گفت.
"فکر می کنم خیلی جوان به خاطر سپردن کلمه کارشناسی ارشد برای پرندگان بیش از حد ، در حالی که او بود
که در سراسر درختان کشیده! "
این را به او بصورتی پایدار و محکم رانده شد ، گفت : "Bagheera.
"اما من افتخار او ، و در حال حاضر ما باید به محل استراحت سرد بروند."
آنها همه می دانستند که آن محل بود ، اما تعداد کمی از مردم جنگل همیشه آنجا رفتم ،
زیرا آنچه آنها به نام محل استراحت سرد یک شهر قدیمی خالی از سکنه ، از دست داده بود و دفن شده در
جنگل ، و جانوران به ندرت جایی که مردان بار استفاده می شود استفاده کنید.
گراز وحشی ، اما قبایل شکار نمی.
علاوه بر این ، میمون زندگی می کردند به همان اندازه آنها می تواند توان گفت زندگی می کنند در هر نقطه ، و هیچ
خود را با احترام به حیوانات را در چشم رس از آن به جز در زمان خشکسالی آمده ،
زمانی که تانک های نیمه مخروبه و مخازن آب کمی برگزار شد.
"از آن است که نیمی از سفر شب -- در سرعت کامل ، گفت :" Bagheera ، و Baloo نگاه
بسیار جدی است.
"من به همان سرعتی که من می توانم به او گفت :" نگرانی.
"ما نمی جرات منتظر برای تو. دنبال کند ، Baloo.
ما باید در سریع فوت -- قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء و I. "
"فوت یا بدون پا ، می تواند پهلو به پهلو از همه تو چهار را نگه دارید ، گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء در مدت کوتاهی.
Baloo یکی از این تلاش به عجله ساخته شده ، اما تا به حال برای نشستن فرآیند له له زدن ، و به طوری که آنها او را از چپ به
آمده در بعد ، در حالی که Bagheera عجولانه به جلو ، پلنگ ، سلانه سلانه راه رفتن سریع.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء گفت : هیچ چیز ، اما ، به عنوان Bagheera ممکن است تلاش ، بزرگ راک پایتون سطح برگزار شد با
هنگامی که آنها را به یک جریان تپه آمد ، Bagheera به دست آورد ، چرا که او در سراسر در حالی که محدود قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء
شنا ، سر و دو پا گردن خود را پاکسازی آب ، اما در سطح زمین قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء
ساخته شده از راه دور است.
"با قفل شکسته است که من آزاد ، گفت :" Bagheera ، هنگامی که گرگ و میش افتاده بود ، "تو
هنر هیچ قدم آهسته »و« من گرسنه هستم ، گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است.
علاوه بر این ، آنها به نام من قورباغه خالدار است. "
"کرم -- کرم زمین ، و زرد به بوت." "همه کس.
اجازه بدهید به ما ، و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء به نظر می رسید که خود را در امتداد زمین بریزید ، پیدا کردن
کوتاه ترین جاده با چشمان ثابت او ، و نگه داشتن به آن.
در محل استراحت سرد مردم میمون از دوستان Mowgli فکر نه در همه.
آنها پسر را به شهر گمشده آورده بود ، و بسیار با خود خوشحال بودند
آن زمان بود.
Mowgli به حال یک شهر هند دیده می شود پیش از این هرگز ، و هر چند که این تقریبا یک پشته بود
از خرابه های آن را بسیار فوق العاده و پر زرق و برق به نظر می رسید.
برخی از پادشاه آن را مدت ها قبل بر روی یک تپه کوچک ساخته شده بود.
شما هنوز هم می تواند causeways سنگ که منجر به دروازه های خراب که در آن ردیابی
تاریخ و زمان آخرین تراشه چوب آویزان به فرسوده ، لولا های زنگ زده است.
درختان به رشد کرده بود و از دیوار ؛ battlements سقوط بودند و
فاسد و وحشی creepers از پنجره ها از برج ها بر در و دیوار آویزان در انبوه
حلق آویز توده.
کاخ بزرگ بی سقف تاج تپه ، و سنگ مرمر از حیاط و
چشمه ، منشعب شد و رنگ آمیزی با رنگ قرمز و سبز و cobblestones در
حیاط که در آن فیل شاه استفاده می شود
برای زندگی رانش شده و از هم جدا چمن و درختان جوان.
از کاخ شما می توانید از سطر و ردیف خانه های بی سقف ساخته شده است که تا
شهرستان شبیه honeycombs های خالی پر از سیاهی ، بی ریخت بلوک
سنگی است که بت در مربع بوده است
که در آن جاده چهار ملاقات کرد ، چاله ها و فرورفتگی ها در گوشه و کنار خیابان که در آن چاه عمومی
یک بار ایستاده بود ، و گنبد ویران شده از معابد با وحشی انجیر جوانه خود را در
طرف.
میمون به نام شهر محل خود را ، و وانمود به خوار شمردن مردم جنگل
چرا که آنها در جنگل زندگی می کردند. و در عین حال آنها هرگز نمی دانستند چه ساختمان
برای نه نحوه استفاده از آنها ساخته شده است.
آنها را در محافل در سالن اتاق شورای پادشاه نشسته ، و ابتدا برای
کک و وانمود به مردان و یا آنها را به اجرا در داخل و خارج از خانه بی سقف و
جمع آوری تکه از گچ و آجر های قدیمی در
این گوشه میمیره ، و فراموش جایی که آنها به آنها پنهان بود ، و مبارزه و گریه در scuffling
جمعیت ، و پس از آن شکسته شدن بازی به بالا و پایین تراسهای باغ شاه ،
جایی که آنها درختان بلند شد و لرزش
پرتقال در ورزش به دیدن میوه و گل سقوط است.
آنها به کاوش در تمام معابر و تونل تاریک در قصر و صدها
اتاق کمی تاریک ، اما آنها به یاد هرگز آنچه را به حال دیده می شود و آنچه آنها
نداشته و به همین ترتیب در مورد آنهایی که زیرفشار و
twos یا جمعیت گفتن هر که آنها انجام شد به عنوان مردان بود.
آنها در مخازن نوشیدند و آب گل آلود ساخته شده ، و سپس آنها بیش از آن می جنگیدند ،
و پس از آن همه را با هم در اوباش عجله و فریاد : "هیچ کس در
جنگل تا عاقل و خوب و باهوش و قوی و مهربان به عنوان بندر وارد شوید. "
سپس همه دوباره آغاز خواهد شد تا آنها بزرگ شد از این شهر خسته و رفت و برگشت به
درخت تاپس ، امید مردم جنگل آنها را متوجه.
Mowgli ، که تحت قانون جنگل آموزش داده شده بود ، دوست نداشت یا درک
این نوع زندگی.
میمون ها او را به محل استراحت سرد در اواخر بعد از ظهر کشیده میشوند ، و به جای رفتن
به خواب ، به عنوان Mowgli که پس از یک سفر طولانی انجام می شود ، آنها ملحق دست و رقصید
و ترانه های احمقانه خود است.
یکی از میمون ها ساخته شده یک سخنرانی و به همراهانش گفت که جذب Mowgli مشخص
یک چیز جدید در تاریخ بندر ورود به سیستم ، برای Mowgli که قرار بود به آنها نشان دهد که چگونه
به بافت چوب و ساقه را در کنار یکدیگر به عنوان محافظت در مقابل باران و سرما است.
Mowgli برداشت برخی از creepers و شروع به کار آنها را در داخل و خارج ، و میمون ها سعی
به تقلید ، اما در دقیقه تعداد کمی از آنها از دست داده علاقه و شروع به کشیدن خود را
دوستان دم و یا پرش به بالا و پایین بر روی چهار دست و پا ، سرفه.
Mowgli "، گفت :" من آرزو می کنم به غذا خوردن. "من یک غریبه در این بخش از
جنگل.
من غذا آورد ، و یا به من ترک شکار اینجا. "
بیست یا سی میمون محدود دور به او pawpaws آجیل و وحشی به ارمغان بیاورد.
اما آنها به جنگ در جاده سقوط کرد ، و آن را بیش از حد مشکل برگردید با بود
چه میوه باقی مانده بود.
Mowgli درد و خشم و همچنین گرسنه بود ، و او را از طریق خالی فرمانروایی کردند
شهرستان دادن تماس شکار غریبه از زمان به زمان ، اما هیچ کس او را پاسخ داده ،
و Mowgli احساس که او یک مکان بسیار بدی رسیده بود در واقع.
که Baloo تا در مورد بندر وارد شوید درست است گفت : "او به خود فکر است.
"آنها هیچ قانونی ، هیچ فراخوانی شکار ، و هیچ رهبران -- چیزی جز کلمات احمقانه و
چیدن کمی دست دست کج. بنابراین اگر من گرسنگی و یا کشته در اینجا ، آن را به
با همه تقصیر خود من است.
اما من باید سعی کنید برای بازگشت به جنگل خود من. Baloo قطعا من ، ضرب و شتم است که
بهتر از تعقیب احمقانه برگ های گل رز با بندر وارد شوید. "
زودتر به حال او را به دیوار شهر می رفتند از میمون ها او را به عقب ، گفتن
او را که او نمی دانم چقدر خوشحال و راضی بود ، و pinching او را به او را سپاسگزار.
او مجموعه ای دندان های خود را را دریافت و گفت : هیچ چیز ، اما رفت و با میمون فریاد را به تراس
بالاتر از مخازن ماسه سنگ قرمز که نیمه پر از آب باران بودند.
تابستان را خراب خانه از سنگ مرمر سفید در مرکز تراس وجود دارد ، ساخته شده
برای کوئینز مرده صد سال پیش است.
سقف گنبدی شکل به حال نیمی از در افتاده و مسدود کردن عبور زیرزمینی از
قصر که ملکه استفاده می شود را وارد کنید.
اما دیواره های صفحه نمایش از tracery سنگ مرمر ساخته شد -- زیبا شیر سفید
منبت کاری ، مجموعه ای با agates و cornelians و یشم و لاجورد لاجورد ، و به عنوان
ماه تا پشت تپه آن تاباند آمد
از طریق کار باز ، ریخته گری سایه بر روی زمین مانند گلدوزی مخملی سیاه.
درد ، خواب آلودگی ، و گرسنه بود ، Mowgli نمی تواند کمک کند به خنده زمانی که بندر ورود به سیستم
، بیست نفر در یک زمان آغاز شد ، به او بگویید چقدر بزرگ و عاقل و قوی و آرام
شد ، و چگونه احمقانه او بود که مایل به ترک آنها را.
"ما بزرگ است. ما آزاد هستند.
ما فوق العاده هستند.
ما مردم فوق العاده در تمام جنگل!
همه ما این چنین گفت ، و پس از آن باید واقعیت داشته باشد ، آنها فریاد می زدند.
"در حال حاضر شما به عنوان یک شنونده جدید است و می تواند کلمات ما به جنگل حمل
به طوری که آنها ممکن است ما را در آینده متوجه خواهیم کرد ، از همه شما بگویم در مورد ما عالی ترین
selves. "
Mowgli ساخته شده بدون اعتراض ، و میمون های جمع آوری شده توسط صدها و صدها نفر در
تراس به سخنرانان خود را آواز ستایش از بندر ورود به سیستم گوش دادن ، و
هر زمان که یک سخنران را متوقف می خواهم از
نفس آنها را همه با هم فریاد : "این درست است ، ما همه می گویند."
Mowgli راننده سرشونو تکون دادن و چشم ، و گفت "بله" هنگامی که یک سوال را به او خواستند ، و او
با سر و صدا سر چرخید.
Tabaqui شغال باید گاز گرفته تمام این افراد ، او به خود گفت : "و در حال حاضر
آنها جنون. بدیهی است این dewanee ، جنون است.
آیا آنها هرگز به خواب؟
در حال حاضر عبارت است از ابری از آمدن به پوشش که ماه وجود دارد.
اگر تنها یک ابر به اندازه کافی بزرگ شدند من ممکن است سعی کنید به فرار در تاریکی.
اما من دیگر خسته شده ام. "
همین که ابر که توسط دو دوست خوب تماشا بود در خندق خراب زیر
شهرستان دیوار ، برای Bagheera و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، دانستن و خطرناک است که چگونه مردم میمون
در اعداد بزرگ ، نمیخواستند برای اجرای هر گونه خطرات.
میمون مبارزه هرگز مگر اینکه آنها از صد به یکی از ، و تعداد کمی در مراقبت از جنگل
برای کسانی که شانس.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء زمزمه : "من به دیوار غربی برود ،" ، "و پایین آمدن سرعت با
شیب زمین به نفع من. آنها هم خودشان را بر پشت من پرتاب
در صدها ، اما --
Bagheera "، گفت :" من این را میدانند. "که Baloo بودند ، اما ما باید انجام دهید
آنچه ما می توانیم. هنگامی که ابر ماه را پوشش می دهد باید برود
تراس.
آنها نگهداری برخی از مرتب کردن بر اساس شورا وجود دارد بیش از پسر است. "
"شکار خوب ، گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ظالمانه و glided دور به دیوار غربی.
که رخ داده به حداقل خراب از هر گونه ، و مار بزرگ مدتی به تعویق افتاد
قبل از اینکه او می تواند یک راه را تا سنگ را پیدا کنید.
ابر مخفی می کردند ، ماه ، و به عنوان Mowgli تعجب بعد چه خواهد آمد او شنید
پا نور Bagheera بر روی تراس.
پلنگ سیاه بود شتافت تا شیب تقریبا بدون صدا و قابل توجه بود -- او
می دانستند بهتر از اتلاف وقت در گاز گرفتن -- راست و چپ در میان میمون ها بودند که
Mowgli دور در محافل پنجاه و شصت عمیق نشسته است.
فریاد زدن از وحشت و خشم وجود دارد ، و پس از آن به عنوان Bagheera tripped در نورد
لگد زدن به بدن در زیر او ، یک میمون فریاد زد : "فقط یک در اینجا وجود دارد!
او را بكشيد
بکشند. "
توده scuffling از میمون ها ، گاز گرفتن ، خارش ، ترشح اشک ، و کشیدن ، بسته
بیش از Bagheera ، در حالی که پنج یا شش نگه گذاشته از Mowgli ، او را کشیده تا دیوار
کلاه فرنگی و او را از طریق سوراخ از گنبد شکسته تحت فشار قرار دادند.
پسر مرد آموزش دیده شده اند به شدت کبود شده ، برای سقوط پانزده خوبی بود
پاها ، اما Mowgli سقوط به عنوان Baloo او به سقوط آموخته بود ، و بر پاهای خود فرود آمد.
"ماندن وجود دارد ، فریاد زد : میمون ،" تا ما دوستان تو را کشته اند ، و بعد از آن ما خواهد شد
بازی با تو -- اگر مردم سم ترک تو زنده ".
"ما شما را از یک خون می شود ، نویسنده و من ، گفت :" Mowgli ، به سرعت دادن تماس مار.
او می توانست rustling و صدای خش خش در زباله در تمام طول او و شنیدن داد تماس
بار دوم ، تا مطمئن شوید.
"حتی ssso! پوشش کردن تمام! گفت : "نیمی از ده کم
صدای (هر خرابه ای در هند می شود دیر یا زود یک محل مسکونی از مارها ، و
کلاه فرنگی قدیمی بود با کبرای زنده) است.
"آماده باش هنوز هم ، برادر کوچک ، پا تو ممکن است به ما آسیب برساند."
Mowgli ایستاده بود و بی سر و صدا که او می تواند ، مشابه را از طریق کار باز و گوش دادن
DIN خشمگین از مبارزه دور پلنگ سیاه -- yells و chatterings
و scufflings ، و عمیق Bagheera ، خشن
سرفه او حمایت می شوند و bucked و پیچ خورده و تحت heaps از دشمنان خود را فرو برد.
برای اولین بار از او متولد شد ، Bagheera مبارزه برای زندگی خود بود.
Mowgli فکر : "Baloo باید در دست باشد ، Bagheera به تنهایی نمی توانست آمده ،".
و سپس او به نام با صدای بلند : "به مخزن ، Bagheera.
رول به مخازن آب.
رول و فرو می روند! رسیدن به آب! "
Bagheera شنیده می شود ، و فریاد است که به او گفت Mowgli بود امن به او شجاعت جدید.
او مشغول به کار راه خود را به شدت ، توسط اینچ اینچ مستقیم برای مخازن ، توقف
در سکوت.
سپس از دیوار را خراب نزدیکترین جنگل افزایش یافت تا rumbling فریاد از جنگ
Baloo. خرس های قدیمی خود انجام داده بود ، اما او
نمی توانست آمده قبل از.
"Bagheera ، او فریاد زد ،" من اینجا هستم. من صعود!
من عجله! Ahuwora!
سنگ زیر پای من لغزش!
صبر کنید آمدن من ، O بدنام ترین بندر وارد بخش مدیریت شوید! "
او panted تراس تنها به سر در موجی از میمون ها ناپدید می شوند ، اما او
انداخت خود را مستقیما بر روی haunches خود ، و گسترش از forepaws او ، در آغوش گرفته ، به عنوان
زیادی را که او می تواند نگه دارید ، و سپس شروع به
ضربه با منظم خفاش خفاش خفاش ، مانند سکته مغزی کوه در می رم از چرخ پره دار متحرک کشتی بخار.
تصادف و چلپ چلوپ گفت Mowgli که Bagheera راه خود را به تانک جنگیده بودند
جایی که میمون ها نمی تواند دنبال.
پلنگ دراز به نفس نفس زدن برای نفس ، سر خود را فقط از آب ، در حالی که
میمون ها ایستاده بود سه عمیق بر روی پله های قرمز ، رقص بالا و پایین با خشم و آماده به
بهار بر او از همه طرف ، اگر او بیرون آمد برای کمک به Baloo.
این بود که Bagheera برداشته تا چکیدن خود را چانه ، و در ناامیدی داد
تماس مار برای حفاظت -- "ما از یک خون ، نویسنده و من" -- او معتقد است که قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء
دم در دقیقه گذشته تبدیل شده بود.
حتی Baloo ، نیمی از زیر میمون ها در لبه تراس خفه شده ، می تواند
کمک نمی chuckling او شنیده پلنگ سیاه درخواست کمک است.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء به حال تنها راه خود را بر روی دیواره غربی ، فرود با آچار که مشغول به کار
سنگ مقابله به خندق جدا شدن.
او تا به حال به هیچ وجه قصد از دست دادن هر گونه استفاده از زمین و مارپیچ و uncoiled
خود را یک یا دو بار ، تا مطمئن شوید که هر پا از بدن طولانی خود را در کار
سفارش.
در حالی که مبارزه با Baloo رفت ، و میمون در مخزن فریاد می کشید
دور Bagheera و مانگ خفاش ، از پرواز پس وپیش ، حامل خبر بزرگ
نبرد بر سر جنگل ، تا حتی Hathi
فیل وحشی trumpeted ، و دور ، گروههای پراکنده عامیانه میمون خواب و
جهش در طول درخت ، جاده آمد برای کمک به رفقای خود را در محل استراحت سرد ، و
سر و صدا ، از مبارزه در roused تمام پرندگان در روز به مدت دور مایل.
سپس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء آمد راست ، به سرعت ، و اضطراب را به قتل برسانند.
قدرت مبارزه با یک پایتون در ضربه رانندگی سر خود را مورد حمایت همه
قدرت و وزن بدن خود را است.
اگر شما می توانید تصور نیزه ، و یا قوچ ضرب و جرح ، یا چکش با وزن نزدیک به نیمی از تن
رانده شده توسط خنک ، ذهن آرام که در دسته آن زندگی می کنند ، شما تقریبا می تواند آنچه تصور
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء بود مثل وقتی که او جنگیدند.
چهار یا پنج پایتون فوت طول می توانید یک مرد را بد گویی کردن از او بازدید نسبتا در
قفسه سینه ، و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء بود سی فوت طول ، همانطور که می دانید.
سکته مغزی اولین بار او را به قلب از جمعیت دور Baloo تحویل داده شد.
با دهان بسته در سکوت به خانه فرستاده شد ، و بدون نیاز از ثانیه وجود دارد.
میمون پراکنده با فریادهای -- قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است! اجرای!
اجرای! "
نسل میمون ها به رفتار خوب شده است و ترس داستان بزرگان خود را به حال
آنها را از قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، دزد شب ، که می تواند در امتداد شاخه لغزش و بی سر و صدا به عنوان گفت :
خزه رشد می کند ، سرقت و دور قوی
میمون است که همیشه زندگی می کردند ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء قدیمی ، که می توانند خود را نگاه کنید تا مانند یک مرده
شعبه یا بیخ و بن فاسد که خردمندترین را فریب داده بودند تا شاخه آنها را گرفتار.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است که میمون ها در جنگل می ترسید بود ، برای هیچ یک از آنها می دانست
محدودیت های قدرت او ، هیچ یک از آنها می تواند او را در صورت نگاه کنید ، و هیچ یک تا کنون
از آغوش خود را به صورت زنده.
و به طوری که آنها زد ، stammering با ترور ، به دیوار و بام خانه ها ، و
Baloo کشید نفس عمیق بکشید امداد. خز او بسیار ضخیم تر از Bagheera بود ،
اما او بشدت در مبارزه متحمل شده بود.
سپس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء دهان خود را برای اولین بار افتتاح شد و صدای خش خش بلند یک کلمه سخن گفت ، و
میمون های دور دست ، hurrying به دفاع از محل استراحت سرد ، باقی ماند که در آن
آنها ، cowering ، تا لود شاخه های خم شده و crackled زیر آنها.
میمون ها بر روی دیوارها و خانه های خالی را متوقف گریه می کند خود را ، و در
سکون که بر شهر Mowgli شنیده Bagheera سقوط کرد ، تکان دادن طرف های خیس خود را به عنوان او
از مخزن شد.
سپس سر و صدا را شکست دوباره. میمون بالاتر دیواره های همگانی روندی.
آنها در اطراف گردن بت بزرگ سنگ چسبیده و shrieked آنها صرفنظر
در امتداد battlements ، در حالی که Mowgli ، رقص در کلاه فرنگی ، با قرار دادن چشم خود را به
screenwork و hooted جغد مد
بین دندان های جلو او ، به تمسخر و تحقیر او را نشان می دهد.
Bagheera gasped : "از توله انسان از آن دام و من می تواند انجام دهد نه بیشتر ،".
"مرد توله را به ما و برو.
آنها دوباره ممکن است حمله کند. "" آنها حرکت خواهد کرد تا آنها را سفارش دهم.
sssso بمانید! "قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء hissed ، و این شهر سکوت کرده بود یک بار
بیشتر.
"من نمی دست می آید قبل از آن ، برادر ، اما من فکر می کنم که من شنیده ام تو تلفن" -- این بود که
Bagheera. "من -- من ممکن است در نبرد ، فریاد"
Bagheera پاسخ داد.
"Baloo ، هنر به تو صدمه دیده است؟ "من مطمئن هستم که آنها مرا بکشد
به صد bearlings کمی ، گفت : "Baloo ، به شدت تکان دادن یک پا را پس از
دیگر.
"وای! من درد.
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، ما به تو مدیون ، من فکر می کنم ، زندگی ما -- Bagheera و I. "
"مهم نیست.
از کجا manling است؟ "" در اینجا ، در دام.
من نمی توانم صعود خارج ، به گریه Mowgli. منحنی گنبد شکسته بود بالاتر از خود را
سر.
"او را دور. او مانند مائو طاووس رقص.
او جوان ما مچاله شده ، گفت : "در داخل کبرای.
"Hah!" گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء با پیش خود خندیدن ، دوستان در همه جا ، این manling.
آماده باش ، manling. را پنهان می کنید ، مردم سم O.
من شکستن دیوار را به خود اختصاص داده است. "
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء با دقت نگاه کرد تا متوجه شد که ترک تغییر رنگ در tracery سنگ مرمر
نشان دادن یک نقطه ضعیف ، دو یا سه شیپور خاموشی نور با سر خود را برای بدست آوردن
از راه دور ، و سپس بلند کردن اجسام تا شش فوت
بدن روشنی از زمین خود ، به خانه فرستاد نیم دوجین ضربات تمام قدرت فوق العاده ،
بینی.
کار روی صفحه نمایش را شکست و به دور در ابری از گرد و غبار و زباله سقوط کرد ، و Mowgli
همگانی روندی را از طریق باز و بسته شدن و خود را بین Baloo و Bagheera پرت -- بازو
در اطراف هر گردن بزرگ.
"هنر تو صدمه دیده است؟ گفت :" Baloo ، در آغوش گرفتن او آرام است.
"من درد ، گرسنگی ، و نه یک کمی کبود است.
اما ، آه ، آنها آنچه رفتار grievously ، برادران من!
یه خونریزی است. "
«برخی دیگر نیز ، گفت : Bagheera ، لیسیدن لب هایش را و به دنبال میمون مرده در
تراس و دور مخزن.
"هیچ چیز ، هیچ چیز ، اگر هنر تو امن ، آه ، غرور من از تمام قورباغه های کوچک!"
Baloo whimpered.
"که ما باید بعد قضاوت ، گفت :" Bagheera ، در یک صدای خشک که Mowgli بود
در همه نمی مانند. "اما اینجا قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است که ما آنها را مدیون نبرد
و تو owest زندگی تو.
با تشکر از او را با توجه به آداب و رسوم ما ، Mowgli. "
Mowgli بدل شده بود و سر بزرگ پیتون swaying پا بالاتر از خود را دیدم.
"بنابراین ، این manling است ،" گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء.
"خیلی نرم و پوست او است ، و او بر خلاف بندر ، ورود به سیستم نمی باشد.
آیا مراقبت ، manling ، که من تو را برای یک میمون اشتباه برخی از گرگ و میش وقتی که من
تازه تغییر کت من است. "
"ما را یکی خون ، تو و من" Mowgli پاسخ داد.
"زندگی ام را از تو امشب. کشتن من باید تو را بکشند اگر تا کنون تو هنر
گرسنه ، O قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است. "
"همه به لطف ، برادر کوچک ، گفت : قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، گرچه چشمان او twinkled.
و آنچه که ممکن است جسورانه شکارچی کشتن؟ من می پرسند که من ممکن است وقتی که او می رود
در خارج از ایران بسر می برد.
"من کشتن هیچ چیز -- من خیلی کم است -- اما من درایو بز به سمت چنین می تواند به عنوان استفاده از آنها.
هنگامی که هنری تو خالی به من بیایید و ببینید اگر من حقیقت صحبت می کنند.
من به برخی از مهارت در این [او برگزار شد از او دست] ، و اگر هنر تا کنون در دام تو ، من
ممکن است پرداخت بدهی که من به تو مدیون ، به Bagheera ، و به Baloo ، در اینجا.
شکار خوب به آنچه همه استادان من است. "
"گفت :" growled Baloo ، برای Mowgli لطف بسیار prettily برگشته بود.
پایتون کاهش یافته است سر خود را به آرامی برای یک دقیقه بر روی شانه Mowgli.
"قلب شجاع و زبان مؤدبانه برخوردار هستید ، گفت :" او.
"آنها باید تو دور از طریق جنگل حمل manling.
اما در حال حاضر از این رو به سرعت با دوستان تو.
بروید و از خواب ، برای مجموعه های ماه ، و آنچه در پی آن را به خوبی نیست که shouldst تو
را ببینید. "
ماه غرق شدن در پشت تپه ها و خطوط از میمون ها در لرزش هم نشسته اند
با هم بر روی دیوارها و battlements حاشیه لرزان پاره پاره از چیزهایی شبیه است.
Baloo به تانک رفت برای یک نوشیدنی و Bagheera شروع به قرار دادن خز خود را در نظم ، به عنوان
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء را به مرکز تراس glided آورده و فک خود را همراه با
ضربه محکم و ناگهانی زنگ که همه چشم میمون را بر او کشید.
"ماه مجموعه ،" او گفت. »وجود دارد در عین حال نور کافی برای دیدن؟"
از دیوار آمد زاری مانند باد در درخت ، تاپس -- "ما می بینیم ، O قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء است."
"خوب. آغاز کن رقص -- رقص
گرسنگی از قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء.
هنوز هم بنشینید و تماشا کنید. "او دو بار یا سه بار در یک دایره بزرگ تبدیل شده ،
بافی سر خود را از راست به چپ.
سپس او شروع به ساخت حلقه ها و آمار و ارقام هشت با بدن او ، و نرم و تراوش کننده
مثلث که ذوب شده را به میادین و چهره های پنج طرفه ، و تپه های مارپیچ ،
استراحت هرگز ، hurrying هرگز ، و هرگز متوقف کردن آهنگ زمزمه خود را کم.
رشد تیره تر و تیره تر ، تا در آخرین کشیدن ، تغییر سیم پیچ ناپدید شد ، اما
آنها می توانند خش خش از مقیاس را بشنود.
Baloo و Bagheera هنوز به عنوان سنگ ایستاده بود ، growling در گلوی خود را ، مو گردن خود را
bristling و Mowgli تماشا و تعجب است.
"بندر ورود به سیستم ،" صدای قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء در آخرین گفت : "می تواند نویسنده هم بزنید پا یا دست ، بدون من
سفارش دهم؟ صحبت کنید! "
"بدون دستور تو ما می توانیم پا یا دست به هم بزنید نه ، قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء O!"
"خوب! بیا تمام سرعت یکی را نزدیکتر به من. "
خطوط میمون تحت تأثیر بی اراده به جلو ، و Baloo و Bagheera زمان یکی
گامی به جلو سفت با آنها. "نزدیکتر"! hissed قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ، و همه آنها نقل مکان کرد
دوباره.
Mowgli دست خود را در Baloo و Bagheera گذاشته شد آنها را دور ، و دو جانوران بزرگ
آغاز شده به عنوان اینکه آنها از یک رویا شده بود waked.
Bagheera زمزمه : : "نگه داشتن دست تو روی شانه من ،" است.
"آن را نگه دارید وجود دارد ، یا باید برود -- باید برود به قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء.
Mowgli گفت : "این تنها قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء ساخت محافل در گرد و غبار ،.
"به ما اجازه رفتن." و سه را از طریق یک شکاف در تضعیف
دیوارها را با جنگل.
"Whoof! گفت :" Baloo ، زمانی که او در زیر درخت هنوز ایستاده بود دوباره.
"بیشتر هرگز من به عنوان یک متحد از قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء خواهد ساخت ،" و او خودش را تکان داد بیش از همه.
"او می داند بیشتر از ما ، گفت :" Bagheera ، لرزش.
"در زمان کمی بود ، من در آنجا ماند ، من باید راه می رفت پایین گلو او."
"بسیاری خواهد شد که جاده راه رفتن قبل از ماه دوباره افزایش می یابد ، گفت :" Baloo.
"او به شکار خوب داشته باشند -- پس از مد روز خود را."
"اما معنای تمام آن چه بود؟" گفت : Mowgli ، که هیچ یک نمی دانم
قدرت پایتون از شیفتگی. من تو را دیدم بیش از یک مار بزرگ در ساخت
محافل احمقانه تا تاریکی در آمد.
و بینی او همه درد بود. هو!
هو!
"Mowgli ، گفت :" Bagheera عصبانیت ، "بینی خود را در حساب تو درد بود ، به عنوان گوش من و
طرف و پنجه ها ، و گردن و شانه ها Baloo را در حساب تو گاز گرفته شده است.
نه Baloo و نه Bagheera قادر خواهد بود با لذت به مدت چند روز بسیاری از شکار. "
گفت Baloo : "هیچ چیز" ، "ما باید دوباره انسان ، توله."
"درست است ، اما او تا به هزینه ما به شدت در هم که ممکن است در خوب صرف شده
در زخم ، شکار ، در مو -- من نیمی از امتداد پشت من plucked -- و آخر از همه ، در
افتخار.
به یاد داشته باشید ، Mowgli ، I ، پلنگ سیاه چه کسی هستم ، مجبور شد بر قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء تماس بگیرید
حفاظت ، و Baloo و من هر دو ساخته شد و احمقانه به عنوان پرندگان کوچک با رقص غذا.
این همه ، مرد ، بچه ، بازی تو با بندر وارد شوید. "
"درست است ، درست است ، گفت :" Mowgli sorrowfully.
"من شر انسان توله و معده من در من غم انگیز است است."
"MF! چه می گوید که قانون جنگل ، Baloo؟ "
Baloo آیا مایل نیستید را به Mowgli به هر گونه مشکل بیشتر ، اما او نمی تواند دستکاری
قانون ، بنابراین او mumbled : "اندوه مجازات باقی می ماند هرگز.
اما به یاد داشته باشید ، Bagheera ، او بسیار کم است. "
"من به یاد داشته باشید. اما او انجام داده است شرارت ، و ضربات باید
برخورد در حال حاضر است. Mowgli hast ، هر چیزی که تو می گویند؟ "
"هیچ چیز.
من اشتباه است. Baloo و تو زخمی است.
این عادلانه است. "
Bagheera نیم دوجین عشق شیرهای آب از نقطه نظر از پلنگ (آنها را به او داد
به سختی waked یکی از توله های خود را) ، اما برای یک پسر بچه هفت ساله آنها را به مبلغ
به عنوان شدید و ضرب و شتم شما می توانید از آرزو برای جلوگیری از.
هنگامی که آن را در سراسر Mowgli بود عطسه کرد ، و برداشت خود را بدون یک کلمه.
"در حال حاضر ، گفت :" Bagheera ، "پرش در پشت ، برادر کوچک من ، و ما به خانه خواهد رفت."
یکی از زیبایی های قانون جنگل است که مجازات حل و فصل تمام نمرات.
پس از آن آزار دهنده وجود دارد.
Mowgli گذاشته سر خود را بر روی پشت Bagheera و خواب آنچنان عمیق است که او هرگز
waked زمانی که او در خانه ، غار قرار داده شد.
راه آواز بندر ورود اینجا ما با هلال یا زینت گل اراستن پرت ،
نیمه راه تا ماه حسادت! آیا شما نمی حسادت باند pranceful ما؟
آیا می خواهید شما تا به حال دست اضافی نیست؟
آیا شما نمی خواهم اگر دم خود را -- تا منحنی در شکل کمان کوپید؟
حالا شما عصبانی هستید ، اما -- ذهن هرگز ، برادر ، دم تو آویزان پشت
در اینجا ما را در یک ردیف branchy نشستن ، فکر کردن از چیزهای زیبا ما می دانیم ؛
خواب از اعمال است که منظور ما را انجام دهید ، تمام کامل ، در یک یا دو دقیقه --
چیزی شریف و عاقلانه و خوب است ، انجام شده توسط صرفا مایل ما می توانیم.
فراموش کرده ایم ، اما -- ذهن هرگز ، برادر ، تو دم آویزان پشت
تمام بحث ما تا کنون شنیده ام زبان آمده توسط خفاش یا جانور یا پرنده --
مخفی کردن و یا باله یا مقیاس یا پر -- پرحرفی آن را به سرعت و همه با هم!
عالی!
شگفت انگیز! یک بار دیگر!
در حال حاضر ما در حال صحبت کردن درست مثل مردان! بیایید وانمود ما... ذهن هرگز ،
برادر ، تو دم آویزان پشت این راه نوعی میمون است.
سپس جهش خطوط ما را که scumfish را از طریق سنبه پیوستن ،
که راکت که در آن ، نور و بالا ، نوسانات انگور وحشی.
توسط زباله در پی ما ، و سر و صدا نجیب را ،
مطمئن شوید ، مطمئن باشید که ما قصد داریم برای انجام برخی از چیزهایی پر زرق و برق!