Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دوم : موضوع طلایی
XXII فصل.
دریای هنوز هم بالا می رود
نحیف سنت آنتوان تنها یک حال به حال
هفته شاد ، که در آن برای نرم کردن خود را
مقدار یا قسمت کوچک از نان سخت و تلخ ، به مانند
او می تواند به عنوان حد ، با رغبت از
برادرانه استقبال و تبریک می گویم ،
زمانی که خانم Defarge نشسته بود ، ضد او ، به عنوان
طبق معمول ، بیش از ریاست مشتریان.
خانم Defarge عینک هیچ گلی در سر او ،
برای برادری بزرگ از جاسوس بود
تبدیل شده ، حتی در یک هفته کوتاه ، بسیار
با احتیاط و دقیق از اعتماد خود به این سنت
mercies.
چراغ های سراسر خیابان های خود را به حال
portentously نوسان الاستیک با آنها.
خانم Defarge ، با اسلحه او را خورده ، شنبه
در نور صبح و گرما ،
در نظر گرفتن شراب مغازه ها و خیابان.
در هر دو بودند ، چند گره وجود دارد از
loungers ، زننده و پر از بدبختی ، اما در حال حاضر
با حس آشکار از قدرت در مسند نشانده
پریشانی خود را.
مشروب قبل از خواب ، raggedest چپ چپ در
wretchedest سر ، تا به حال این کج
در اهمیت آن : "من می دانم که چقدر سخت است
رشد برای من ، پوشنده لباس از این ، به
پشتیبانی در زندگی خودم ، اما آیا می دانید چگونه
آسان است برای من رشد کرده است ، پوشنده لباس از
این ، برای از بین بردن زندگی در تو؟ "
هر بازو تکیه لخت ، که بدون شده بود
قبل از کار ، به حال این کار همیشه آماده برای
آن را در حال حاضر ، که می تواند ضربه بزند.
انگشتان از زنان بافندگی شد
شریر ، با تجربه ای که به آنها
می تواند پاره شود.
بود تغییر در ظاهر وجود دارد
آنتوان سنت ؛ تصویر چکش به حال شده است
به این کار را برای صدها سال ، و
تاریخ و زمان آخرین ضربات به پایان رساندن mightily در گفته بود
بیان.
خانم Defarge شنبه آن را مشاهده ، با چنین
سرکوب تصویب شده بود تا به عنوان مورد نظر در
رهبر زنان آنتوان سنت.
یکی از خواهری خود را در کنار او knitted.
کوتاه ، همسر و نه چاق و چله از گرسنگی
بقال ، و مادر دو فرزند
بعلاوه ، این ستوان در حال حاضر به دست آورده بود
نام افتخاری از انتقام.
"گوش دادن! گفت :" انتقام.
"گوش کن ، پس از آن!
چه کسی می آید؟ "
همانطور که اگر یک قطار از پودر از گذاشته
از دورترین نقطه خارج از یک چهارم سنت آنتوان به محدود
شراب درب مغازه ، به طور ناگهانی شده بود
با زدن فلاش ، سوفل به سرعت گسترش عجله آمد
همراه.
گفت : "این Defarge ، گفت :" خانم.
"سکوت ، وطن پرست!"
Defarge در آمد نفس ، کشیده کردن
کلاه قرمز میپوشید ، و به اطراف نگاه او!
"گوش کن ، در همه جا! گفت :" خانم دوباره.
"گوش دادن به او!"
Defarge ایستاده بود ، نفس نفس ، در برابر
پس زمینه از چشم مشتاق و دهان باز ،
شکل گرفته در خارج از درب ، تمام کسانی که در داخل
شراب مغازه به پای خود فنر بود.
"بگو آن به بعد ، شوهر من.
آن چیست؟ "
"اخبار از دنیای دیگر!"
"پس چگونه؟" گریه خانم ، تحقیر.
"جهان دیگر؟"
"آیا همه در اینجا قدیمی Foulon ، فراخوان که
گفت : مردم فوق العاده گرسنه بودم که آنها ممکن است
خوردن علف ، و کسی که فوت کرد ، و رفت و به جهنم؟ "
"همه" از همه گلو.
"خبر است از او.
او در میان ما است! "
"در میان ما!" از گلو جهانی
دوباره.
"و مرده؟"
"نه مرده!
او به ما می ترسید بسیار -- و با همین دلیل -- که
او خود را باعث می شود به عنوان نماینده
مرده است ، و تا به حال بزرگ را مسخره میکردند - تشییع جنازه.
اما آنها او را زنده و مخفی بودن در
کشور ، و او را آورده اید.
من او را دیده می شود اما در حال حاضر ، در راه خود را به
هتل د Ville ، زندانی.
من گفته اند که او تا به حال دلیلی برای ما ترس است.
بگو همه!
_Had_ او دلیل؟ "
وه] چه گناهکار قدیمی بیش از سه ضرب در بیست
سال و ده ، اگر او آن را به حال شناخته شده است هرگز
با این حال ، او می توانست آن را در قلب خود را از دست
دل اگر او می تواند بارها شنیده اید که پاسخ دادن
گریه می کنم.
لحظه ای سکوت عمیق قرار دارد.
Defarge و همسر خود را نگاه صبورانه در
یکی دیگر.
انتقام stooped ، و شیشه
طبل شنیده می شد تا او آن را در پاهای خود را حرکت
پشت ضد.
"میهن پرستان!" Defarge ، در تعیین گفت :
صدا ، "آیا ما آماده؟"
چاقو لحظه مادام Defarge بود در او
کمربند ؛ درام در ضرب و شتم شد
خیابان ها را ، تا اگر آن را و یک درامر به حال پرواز
سحر و جادو با هم توسط ؛ و انتقام ،
uttering shrieks فوق العاده ، و او را flinging
در مورد اسلحه سر او را مثل همه چهل
Furies در یک بار ، پاره کردن از خانه بود به
خانه ، rousing زنان است.
مرد وحشتناک خونین در فکر
خشم است که با آنها از پنجره نگاه کرد ،
گرفتار چه اسلحه بودند ، آمد و
پایین ریختن به خیابانها ، اما ،
زنان چشم به سرما boldest شد.
از مشاغل خانگی از جمله آنها
فقر عریان ، از فرزندان خود بدست ،
از سن و crouching خود بیمار خود را در
فوق العاده گرسنه بودم زمین لخت و برهنه ، آنها
با مو جریان فرار ، خواستار یک
دیگری ، و خود را ، به جنون با
wildest گریه می کند و عمل است.
لات Foulon گرفته ، خواهر من!
Foulon قدیمی گرفته شده است ، مادر من!
بی وجدان Foulon گرفته شده است ، دختر من!
سپس ، نمره از دیگران فرار به میان
از این ، ضرب و شتم سینه خود ، پاره کردن
موهای خود را ، و فریاد زد : زنده Foulon!
Foulon گفت که مردم گرسنه آنها
ممکن است غذا خوردن علف!
Foulon گفت که پدر پیر من است که او ممکن است
خوردن علف ، زمانی که من تا به حال هیچ نان به او بدهد!
Foulon که گفت : عزیزم من ممکن است خورد
چمن ، هنگامی که این سینه خشک شد با
می خواهم!
مادر ای خدا ، این Foulon!
ای بهشت درد و رنج ما!
گوش کن به من عزیزم من مرده و پژمرده من
پدر : من در زانو من قسم می خورم ، در این
سنگ ، که به شما تلافی در Foulon!
شوهر ، و برادران ، و مردان جوان ، را
ما خون Foulon ، ما را از سر
Foulon ، ما قلب Foulon بده ، بده
ما جسم و روح از Foulon ، پاره کردن Foulon
قطعه قطعه ، و او را حفر شد و به زمین ،
چمن که ممکن است از او رشد کنی.
با این گریه می کند ، تعداد زنان ،
شلاق را به دیوانگی کور ، در مورد چرخید ،
قابل توجه است و در پاره کردن دوستان خود
تا زمانی که به غش کردن پرشور کاهش یافته است ،
و تنها توسط مردان نجات داده شد متعلق به
آنها از بودن در زیر پا پایمال شده است.
با این وجود ، نه لحظه ای از دست داده بود ، نه
لحظه!
این Foulon بود در هتل Ville د ، و
ممکن است رها.
هرگز ، اگر می دانستم که آنتوان سنت خود
رنج ، توهین ، و خطاهای!
مردان مسلح و زنان را از flocked
یک چهارم اینقدر تند و سریع ، و درو حتی این آخرین
درد بعد از آنها با چنین نیروی
مکش ، که در یک چهارم از یک ساعت
بود موجودی در انسان در سنت وجود ندارد
آغوش آنتوان ، اما crones چند ساله و
کودکان ندبه.
شماره آنها همگی در آن زمان از حرکت ایستاده
سالن از آزمون که در آن این پیرمرد ،
زشت و ستمکار بود ، و مدام به
مجاور فضای باز و خیابان ها.
Defarges ، زن و شوهر ،
انتقام ، و ژاک سه بودند ، در
مطبوعات اول ، و در هیچ فاصله بزرگ
او را در سالن.
"ببینید!" خانم گریه ، با اشاره با او
چاقو.
"را مشاهده کنید تبه کار قدیمی محدود با طناب.
است که به خوبی انجام شده است که کراوات یک دسته علف
بر پشتش داشت.
هکتار هکتار!
است که به خوبی انجام شد.
اجازه بدهید او را به خوردن آن در حال حاضر! "
خانم چاقو او را زیر بازوی او قرار داده ، و
دست خود را به عنوان در بازی clapped.
مردم بلافاصله پشت سر خانم
Defarge ، توضیح علت او
رضایت به کسانی که پشت سر آنها ، و
کسانی که دوباره توضیح به دیگران ، و کسانی که
به دیگران است ، همسایه خیابان
resounded با کف زدن از دست.
به همین ترتیب ، در طول دو یا سه ساعت از
اهسته و کشیده ادا کردن ، و winnowing بوشل از بسیاری از
واژه ها ، خانم ها Defarge مکرر
عبارات از بی صبری تا گرفته شد ،
با سرعت ، در شگفت از راه دور :
به آسانی بیشتر ، چرا که برخی از مردانی که
به حال از سوی برخی از ورزش فوق العاده از چابکی
صعود بالا روند معماری خارجی
نگاه از پنجره ها ، می دانستم که خانم
Defarge خوب ، و عمل به عنوان یک تلگراف
بین او و جمعیت در خارج از
ساختمان.
در طول خورشید گل رز حدی زیاد است که آن را
اشعه مهربانی به عنوان امید زده و یا
حفاظت ، به طور مستقیم با تحقیر قدیمی
سر زندانی است.
به نفع بود بیش از حد تحمل و در
فوری مانع از گرد و غبار و کاه که
حال جای تعجب طولانی ایستاده بود ، به سمت در رفت
باد ، و سنت آنتوان او را حال کردم!
آن به طور مستقیم شناخته شده بود ، به دورتر
سلول های جمعیت.
Defarge بود ، اما بیش از فنر و نرده
میز ، و بدبخت بیچاره در تاشو
در آغوش مرگبار -- خانم Defarge بود اما
به دنبال و دست او را در یکی از تبدیل
طناب است که با او گره خورده است -- انتقام
ژاک و سه نفر هنوز با نه
آنها ، و مردان در ویندوز نداشته است
هنوز به سالن ، swooped مانند پرندگان
طعمه خود را از perches بالا -- هنگامی که گریه
به نظر می رسید به بالا برود ، در سراسر شهرستان ، "بیاورید
او را!
بیاورید او را به لامپ! "
پایین و بالا ، و قبل از هر چیز سر در
مراحل ساخت ، در حال حاضر ، در زانو خود را ؛
در حال حاضر ، در پای او ، در حال حاضر ، در خود را به عقب ؛
کشیده میشوند ، زده و در ، و سرکوب شده توسط
خوشه های علف و نی که محوری شد
به چهره خود را با صدها نفر از دستها ، پاره شده ،
کبود ، نفس نفس ، خونریزی ، با این حال همیشه
entreating beseeching و رحمت ؛ اکنون
پر از عذاب شدید از عمل ، با
کوچک فضای شفاف در خصوص او را به عنوان مردم
یکی دیگر به عقب کشید که آنها ممکن است ببینید ؛
در حال حاضر ، ورود به سیستم از طریق چوب مرده کشیده
جنگل از پاها ، او بود hauled به
نزدیکترین گوشه خیابانی که در آن یکی از
لامپ های مهلک چرخش ، وجود دارد و مادام Defarge
به او اجازه دهید برود -- به عنوان یک گربه ممکن است مجبور به انجام
موس -- و سکوت و نگاه composedly
او در حالی که آنها ساخته شده آماده است ، و در حالی که او
besought او : زنان عاشقانه
screeching او را در تمام آن زمان ، و مردان
sternly فریاد به او را کشته با
چمن را در دهان خود.
یک بار ، او رفت و در هوا ، و طناب را شکست ،
و آنها او را گرفتار shrieking ؛ دو بار ، او
رفت در هوا ، و طناب را شکست ، و آنها
او گرفتار shrieking و سپس ، طناب بود
مهربان است ، و او را برگزار می شود ، و سر او بود
به زودی بر قله کوه نوک تیز ، با چمن به اندازه کافی در
دهان برای همه آنتوان سنت را به رقص در
نزد.
نه این بود پایان کار بد روز ،
برای سنت آنتوان پس فریاد زد و رقصید خود
عصبانی خون بالا ، که آن را آب پز باز هم در
جلسه هنگامی که روز بسته در آن
پسر در قانون despatched ، یکی دیگر از
دشمنان مردم و insulters بود ،
آمدن به پاریس تحت نگهبان پنج
صد قوی ، به تنهایی در سواره نظام.
آنتوان سنت جنایات خود را بر روی شعله ور نوشت
ورق های کاغذ ، او را فرو گرفت -- می توانست
پاره شده او را از پستان از ارتش به
خرس شرکت Foulon -- مجموعه سر و قلب او
در pikes ، و انجام سه غنایم از
روز ، در صفوف منظم از طریق گرگ
خیابان.
نه قبل از شب تاریک بود مردان و زنان
دوباره به کودکان ، ندبه و
breadless.
سپس ، مغازه نانوا بدبختی 'شدند
احاطه کردن فایل های طولانی از آنها ، با صبر و حوصله
در حال انتظار برای خرید نان بد و در حالی که آنها
منتظر با شکم های کم نور و خالی است ، آنها
زمان در آغوش یکدیگر beguiled
در پیروزی های روز ، و دستیابی به
آنها را دوباره در شایعات بی اساس.
به تدریج ، این رشته ها از مردم پاره پاره
چیز ساییده شده و کوتاه دور و سپس ضعیف
چراغ شروع به روشن شدن در پنجره بالا ، و
آتش سوزی در خیابان های باریک ساخته شده بودند ، در
همسایه ها که پخته شده در عمومی ،
پس از آن در supping درهای خانه اشان را.
کم و ناکافی suppers آن ، و
بی گناه از گوشت را ، تا سس ترین های دیگر را به
نان رنجور.
با این حال ، برخی از یاران انسان تزریق
تغذیه viands به سخت ، و
برخی از جرقه زده از خارج از شادی
آنها.
پدران و مادران که تا به حال به حال کامل خود
اشتراک در بدترین روز ، با بازی
به آرامی با کودکان لاغر خود را ، و
عشاق ، با چنین دنیای پیرامون خود و
قبل از آنها ، دوست و امیدوار.
این بود تقریبا صبح ، وقتی شراب را Defarge -
فروشگاه جدا با گره آن از آخرین
مشتریان و موسیو Defarge گفت : به
خانم همسر او ، در تن نیرومند و درشت هیکل ، در حالی که
چفت و بست درب :
"در آخر آمده است ، عزیز من!"
"ام خوب!" بازگشت خانم.
"تقریبا".
آنتوان سنت آرام گرفت ، Defarges خواب :
حتی انتقام آرام گرفت تا با گرسنگی او
بقال ، و درام در حال استراحت بود.
این درام صدا فقط در سنت بود
آنتوان که خون و عجله نداشته است
تغییر کرده است.
انتقام ، به عنوان متولی از درام ،
می توانست او را wakened تا به حال و همان
از متن سخنرانی او را به عنوان قبل از قلعه باستیل
سقوط کرد ، و یا Foulon قدیمی توقیف شد ؛ نه چندان با
خشن تن از مردان و زنان در
آغوش آنتوان سنت است.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه