Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XLVII. غار از Locmaria.
غار از Locmaria به اندازه کافی دور از مول آن را رندر
لازم را برای دوستان خود به شوهر قدرت خود به منظور رسیدن به آن است.
علاوه بر این ، شب پیش می آمد ، نیمه شب در قلعه زده بود.
Porthos و Aramis با پول و اسلحه لود شد.
آنها راه می رفت ، و سپس در سراسر هیث ، که بین مول و غار کشیده ،
گوش دادن به هر سر و صدا به منظور بهتر است برای جلوگیری از کمین است.
از زمان به زمان ، در جاده ای که آنها را به دقت در سمت چپ خود را به حال چپ ، به تصویب رساند
فراریان که از داخل کشور ، در اخبار از فرود از نیروهای سلطنتی.
Aramis و Porthos ، پنهان شده در پشت برخی از جرم طرح ریزی از سنگ ، جمع آوری شده
کلماتی که مردم فقیر ، که فرار کرد ، فرار از لرزش ، حمل با آنها
با ارزش ترین اثرات خود را ، و سعی کردند ،
در حین گوش دادن به شکایات آنها ، چیزی از آنها را برای خود جمع آوری
علاقه.
در طول ، پس از یک مسابقه سریع ، که اغلب با توقف محتاطانه قطع شود ، آنها
رسید grottoes عمیق ، که در آن مراقبت اسقف نبوی از Vannes گرفته بود
ترشح پوست قادر به نگه داشتن دریا در این فصل خوب.
"دوست خوب من ، گفت :" Porthos ، با شور و نشاط فرآیند له له زدن : "ما وارد کرده اند ، به نظر می رسد.
اما من فکر کردم شما را از سه مرد ، سه خدمتکار ، که بودند با ما همراه صحبت کرد.
من آنها را نمی بینم -- کجا هستند "؟ چرا باید آنها را می بینید ، Porthos" در پاسخ
Aramis.
"آنها قطعا انتظار برای ما در غار ، و بدون شک ، در حال استراحت ، داشتن
انجام وظیفه خشن و دشوار خود را. "
Aramis متوقف Porthos ، که آماده شدن برای ورود به غار است.
"آیا شما به من اجازه دهید ، دوست من" ، گفت که او به غول ، "در اولین عبور؟
من می دانم که سیگنال باید به این افراد داده می شود ، که در آن شنیدن نیست ، بسیار خواهد بود
به احتمال زیاد بر شما آتش و یا با چاقو خود را در تاریکی دور بریده بریده. "
"برو در آن زمان ، Aramis ، به حال خود رها -- اول بروید ؛ شما رابجای دیگری جا زدن خرد و دوراندیشی ؛ بروید.
آه! این است که دوباره خستگی وجود دارد ، که من به شما صحبت کرد.
به تازگی ضبط شده من دوباره می اندازند. "
Porthos Aramis سمت چپ در ورودی غار نشسته و رکوع سر خود را ، او
نفوذ به درون غار ، تقلید فریاد جغد.
سن شروع صداسازی بازتابی کمی محزون ، اکو به ندرت مجزا ، پاسخ از اعماق
غار.
Aramis دنبال راه خود را با احتیاط ، و به زودی توسط همین نوع از گریه او به عنوان متوقف شد
برای اولین بار بود ، در مدت ده قدم از او زبان آمده است. "آیا شما وجود دارد ، ایو؟" گفت اسقف.
"بله ، monseigneur. Goenne است که در اینجا به همین ترتیب.
پسر او با ما همراه است. "" است که به خوبی.
آیا همه چیز آماده است؟ "" بله ، monseigneur. "
برو به ورودی grottoes ، خوب ایو من و شما وجود دارد را پیدا خواهد کرد
امیر د Pierrefonds ، که در حال استراحت پس از خستگی سفر ما.
و اگر او باید رخ دهد قادر به راه رفتن ، بلند او ، و آوردن او را به اینجا
من سه مرد اطاعت.
اما توصیه به بندگانش اضافی بود.
Porthos ، تجدید ، در حال حاضر شروع به حال تبار ، و گام های سنگین خود را resounded
در میان حفره تشکیل و پشتیبانی توسط ستون ها از سنگ سماق و گرانیت.
همانطور که به زودی به عنوان امیر د Bracieux دوباره اسقف ، Bretons روشن
فانوس که با آنها ، مبله شدند و Porthos اطمینان دوست خود را که او احساس به عنوان
باز قوی مثل همیشه.
: "اجازه دهید ما را در قایق بازرسی ، گفت : Aramis" و راضی خودمان را در یک بار آن چه خواهد شد
نگه دارد. "
، گفت : "رفتن بیش از حد با نور نزدیک" ایو حامی ؛ "برای من مورد نظر شما ،
monseigneur ، من زیر نیمکت از مدفوع قرار می گیرد ، در صندوق شما ، می دانم
بشکه ، پودر ، و از اتهامات عنوان شده علیه تفنگ فتیلهای که شما مرا از قلعه فرستاد. "
"بسیار خوب ، گفت : Aramis ، و ، به دست گرفتن فانوس خود ، که او معاینه کرده دقیقهای تمام
بخش هایی از قایق رانی ، با احتیاط از یک مرد که نه ترسو و نه نادان در
مواجهه با خطر است.
قایق رانی ، بلند ، نور بود ، رسم آب کمی نازک از دلسرد شدن ، در کوتاه مدت ، یکی از آن
که همیشه تا به درستی در دختر خوشگل ، جزیره ساخته شده است ؛ کمی بالا در اضلاع آن ،
جامد پس از آب ، بسیار کنترل ،
مبله با قطعه هست که در آب و هوای نامطمئن ، تشکیل نوعی از عرشه بیش از که
این امواج ممکن است سرش ، بنابراین به عنوان حفاظت از rowers.
در دو بسته خزانه ، قرار داده شده در زیر نیمکت از دماغه کشتی و مدفوع ،
Aramis یافت نان ، بیسکویت ، میوه خشک شده ، یک چهارم از بیکن ، یک ارائه خوب
آب در بطری های ساخته شده از چرم کل
تشکیل جیره کافی برای مردم که معنا نیست ترک ساحل ، و
شود قادر به revictual ، در صورت لزوم فرمان.
بازوها ، هشت muskets ، و به عنوان بسیاری از اسب تپانچه ، در وضعیت خوب قرار داشتند ، و همه
لود می شود.
oars اضافی وجود دارد ، در صورت حادثه ، که بادبان کوچک به نام
trinquet ، که به کمک سرعت قایق رانی در همان زمان ردیف boatmen ، و
بسیار مفید هنگامی که نسیم است کساد است.
وقتی Aramis به همه این چیزها را دیده بود ، ظاهر شد و با نتیجه راضی
بازرسی خود ، "اجازه دهید Porthos مشورت با ما ، گفت :" او ، "می دانم که اگر ما باید به تلاش
قایق توسط اندام ناشناخته
غار ، پس از فرود و سایه ای از غار ، یا اینکه از آن می شود
بهتر است ، در هوای باز ، تا آن را بر غلطک های آن از طریق بوته اسلاید ،
تراز جاده از ساحل کوچک ،
که است ، اما بیست فوت بالا ، می دهد و ، در جزر و مد بالا ، سه یا چهار fathoms خوب
آب بر پایین صدا. "
"باید به عنوان شما لطفا monseigneur ،" پاسخ داد : ایو کاپیتان ، با احترام ؛
"اما من که شیب غار اعتقاد ندارند ، و در تاریکی که در آن ما
خواهد بود موظف به مانور قایق ما ، جاده ها خواهد شد به عنوان هوای آزاد بسیار مناسب است.
من به خوبی می دانیم ساحل ، و می تواند گواهی که آن را به عنوان صاف به عنوان یک علف پلات در
باغ ، داخل غار ، بر خلاف ، خشن است ، بدون حساب ،
monseigneur ، که در اندام خود خواهیم
آمدن به سنگر که منجر به دریا ، و شاید قایق رانی نخواهد گذشت
پایین آن است. "" من ساخته شده محاسبات ام ، گفت :
اسقف ، "و من مطمئن هستم آن گذر خواهند کرد."
"پس می شود آن را آرزو می کنم که ممکن است ، monseigneur ،" ادامه داد : ایو "اما حضرت خود را می داند
خیلی خوب که به اندام از سنگر رسیدن به آن است ، وجود دارد
سنگ عظیم به بلند -- که تحت
که روباه همیشه می گذرد ، و که بسته گودال مانند درب است. "
"این می تواند مطرح شود ، گفت :" Porthos. "است که هیچ چیز است."
"آه! من می دانم که monseigneur قدرت ده مرد پاسخ داد : "ایو" اما
است که به او مقدار زیادی از مشکلات است. "
گفت : Aramis : "من فکر می کنم کاپیتان ممکن است به سمت راست ،" ، "اجازه عبور هوا باز را امتحان کنید."
"بیشتر از آن ، monseigneur ،" ماهیگیران ادامه داد ، "که ما باید قادر به
سوار شو قبل از به کار زیادی نیاز داشته باشد ، و به زودی به عنوان روز روشن
به نظر می رسد ، یک قراول سوار خوب قرار داده شده در خارج از
غار که لازم باشد ، ضروری حتی برای تماشای این مانور از
فندک یا موبایل که در نگاه کردن برای ما هستند. "
"بله ، بله ، ایو ، به دلایل شما خوب هستند ، ما در کنار دریا بروید."
و سه Bretons قوی به قایق رفت و شروع به محل خود را به
غلطک زیر آن به آن را در حال حرکت ، هنگامی که از راه دور پارس سگ شنیده می شد ،
مجموعه مقالات از داخل جزیره.
Aramis از غار darted ، به دنبال Porthos.
سحر فقط با بنفش و سفید امواج و ساده رنگی ، از طریق نور کم ،
سودا شاه درخت ، درختان ، شاخه های حساس به لمس خود را بیش از سنگریزه ها دست تکان دادند ، و پروازهای طولانی
از کلاغ شد دستکاری با بال سیاه و سفید خود را سوسو زننده زمینه از گندم سیاه.
در یک چهارم از یک ساعت آن خواهد بود نور روز روشن پرندگان wakened از آن اعلام کردند به منظور
تمام طبیعت.
barkings که شنیده شده بود که سه ماهیگیران درگیر در متوقف شده بود ،
حرکت قایق و Aramis و Porthos از غار آورده بود ، در حال حاضر به نظر می رسید
آمده از تنگه عمیق در مورد لیگ غار.
گفت : Porthos : : "این یک بسته hounds" ، "سگ در عطر هستند."
"چه کسی می تواند در چنین لحظه ای را به عنوان شکار؟ گفت :" Aramis.
"و به این ترتیب ، به ویژه" ، ادامه داد Porthos ، "جایی که آنها ممکن است ارتش انتظار
از سلطنت طلبان است. "
"سر و صدا نزدیکتر می آید. بله ، شما درست می گویید ، Porthos ، سگ ها
عطر. اما ، ایو! "گریه Aramis ،" به اینجا می آیند! آمده است
اینجا! "
ایو فرار به سوی او ، اجازه سقوط سیلندر است که او به جای تحت
قایق از زمانی که تماس اسقف او را قطع کرد.
"چه معنای این شکار ، کاپیتان؟ گفت :" Porthos.
"EH! monseigneur ، من می توانم آن را درک نمی کند ، پاسخ داد : "برتون.
"در چنین لحظه ای که آقا د Locmaria شکار نمی باشد.
نه ، و در عین حال سگ -- "" مگر اینکه آنها را از لانه سگ زیستن فرار. "
"نه ، گفت :" Goenne ، "آنها نه hounds سنیور د Locmaria."
"در احتیاط مشترک ، گفت : Aramis ،" اجازه دهید ما را به عقب برویم به غار ، صدای
آشکارا جلب نزدیکتر ، ما به زودی باید آنچه را که ما باید اعتماد به می دانم. "
آنها دوباره وارد شده است ، اما به ندرت اقدام به حال صد مراحل در تاریکی ، هنگامی که یک
سر و صدا مانند آه خشن از مخلوقی را که در پریشانی resounded از طریق غار و
از نفس افتاده ، سریع ، وحشت زده و هراسان روباه گذشت
مانند یک فلش از رعد و برق قبل از فراریان ، همگانی روندی بیش از قایق و
ناپدید شد ، پشت سر گذاشتن بوی ترش آن ، که محسوس بود برای چند ثانیه
تحت vaults کم از غار.
"روباه!" گریه Bretons ، با تعجب خوشحالم از شکارچیان به دنیا آمد.
"ملعون بد شانسی!" گریه اسقف ، "عقب نشینی ما و کشف می شود."
چگونه به طوری گفت : "Porthos" شما ترس از روباه است؟ "
"EH! دوست من ، چه چیزی شما را در آن چیست؟ چرا روباه را مشخص می کنید؟
روباه به تنهایی نمی باشد.
Pardieu! اما آیا شما نمی دانید ، Porthos ، که پس از
روباه می آیند hounds ، و پس از hounds مردان؟ "Porthos آویزان سر خود را.
به عنوان اینکه به تایید سخنان Aramis ، آنها شنیده ام yelping روش بسته با
تردستی هراسان شده بر دنباله. شش foxhounds در یک بار بر کمی پشت سر هم
هیث ، با mingling yelps از پیروزی.
"سگ وجود دارد ، ساده به اندازه کافی!" گفت : Aramis ، در نگاه از پشت یک
صدای بهم خوردن فلز در سنگ ؛ "در حال حاضر ، که huntsmen هستند؟"
ملوان پاسخ : : : : "اگر از آن است که امیر د Locmaria ،" ، "او سگ را ترک
برای شکار غار ، او از آنها می داند ، و نمی خواهد وارد در خود ، کاملا مطمئن
که روباه خواهد آمد از سمت دیگر آن است که در آنجا برای او صبر کنید ".
پاسخ Aramis : "است سنیور د Locmaria که شکار ،" ، عطف رنگ پریده در
علی رغم تلاش های وی برای حفظ لقاء ارام.
"چه کسی است ، و سپس گفت :" Porthos.
"نگاه کن!"
Porthos اعمال چشم خود را به شکاف و دیدم در اجلاس برامدگی در سطح صاف یک دوجین
سواران اصرار بر اسب خود را در مسیر از سگ ها ، فریاد می کشیدند "Taiaut!
taiaut! "
"نگهبانان" گفت که او. "بله ، دوست من ، نگهبانان پادشاه است."
"نگهبانان پادشاه! آیا شما می گویند ، monseigneur؟ "گریه Bretons ، در حال رشد
رنگ پریده به نوبه خود.
"با Biscarrat در سر خود را ، سوار بر اسب خاکستری من ،" ادامه داد Aramis.
hounds در همان لحظه به غار مثل بهمن عجله و
عمق غار را با گریه پر سر و صدا خود پر شد.
"آه! شیطان گفت : "Aramis ، از سرگیری تمام خنکی خود را در نزد این برخی ،
خطر اجتناب ناپذیر. "من کاملا راضی هستم ما از دست داده ، اما
ما داشته باشد ، حداقل یکی از شانس چپ.
اگر سپاه پاسداران که به دنبال hounds خود را رخ می دهد ، به کشف مسئله به وجود دارد
غار ، هیچ کمک برای ما وجود دارد ، در مورد ورود به آنها باید هر دو خودمان و
قایق ما است.
سگ نباید از غار. کارشناسی ارشد خود را نه باید را وارد کنید. "
این روشن است ، گفت : "Porthos.
ارسال Aramis : "درک ، با دقت سریع از دستور" شش وجود دارد
سگ ها که مجبور خواهد شد برای متوقف کردن در سنگی بزرگ که بر اساس آن روباه glided
اما در باز کردن بیش از حد باریک که
آنها باید خود را متوقف کرده و کشتند. "
Bretons شکلی ناگهانی ظهور رو به جلو ، چاقو در دست است.
در عرض چند دقیقه یک کنسرت آنجا از پارس عصبانی و howls مرگبار وجود دارد --
و پس از آن ، سکوت. "به خوبی!" گفت : Aramis ، خونسردی "، در حال حاضر
برای استادان! "
گفت : "چه با آنها باید انجام شود؟" Porthos.
"منتظر آمدن آنها ، خودمان را پنهان و کشتن آنها."
"کشتن آنها!" پاسخ Porthos.
گفت : Aramis : "شانزده وجود دارد ،" ، "حداقل ، در حال حاضر است."
و به خوبی مسلح "، افزود : Porthos ، با لبخند دلداری.
حدود ده دقیقه گذشته ، گفت : "Aramis.
"به کار!"
و با هوا مصمم او در زمان تفنگ فتیلهای ، قرار داده شده و شکار ، چاقو بین
دندان خود را. "ایو ، Goenne ، و پسر او ، ادامه داد :"
Aramis ، "muskets را به ما منتقل.
شما Porthos آتش زمانی که آنها نزدیک.
ما باید پایین آورده ، در پایین ترین محاسبات ، هشت ، قبل از دیگران هستند
از هر چیز آگاه -- که مسلم است این است و پس از آن همه ، ما پنج نفر وجود دارد ، خواهد شد اعزام
هشت دیگر ، چاقو در دست است. "
و Biscarrat فقیر گفت : "Porthos. Aramis منعکس یک لحظه -- "Biscarrat
برای اولین بار ، "او جواب داد : خونسردی. "او ما را می داند."