Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل چهاردهم
برای چند روز پس از آن من تو را دیدم کمی از آقای روچستر است.
در صبح او به نظر می رسید بیشتر با کسب و کار مشغول است ، و در بعد از ظهر ، آقایان
از Millcote یا محله ای به نام ، و گاهی اوقات در آنجا ماند تا با او ناهار خوردن.
وقتی که رگ به رگ شدن او بود و به اندازه کافی به ورزش اسب اعتراف ، او سوار یک معامله خوب ؛
احتمالا برای بازگشت به این بازدیدکننده داشته است ، عنوان او به طور کلی به وجود آمده نمی تا اواخر
شب.
در طی این فاصله زمانی ، حتی آدل به ندرت برای حضور او فرستاده شد ، و تمام من
آشنایی با او بود که با خصومت روبرو شدن گاه به گاه در سالن ، محدود
از پله ها ، یا در گالری ، زمانی که او را
گاهی اوقات من haughtily و بطور سرد عبور می کند ، حضور من فقط با دور تصدیق
با سر اشاره یا نگاه سرد ، و گاهی اوقات تعظیم و لبخند با خوش رویی شایسته مرد نجیب.
تغییرات او از خلق و خوی من توهین نیست ، چون من دیدم که من تا به حال هیچ ربطی به
تناوب آنها ، جزر و مد جریان وابسته در زمینه علل کاملا با قطع
من.
یک روز او به حال شرکت به شام ، و نمونه کارها من فرستاده بود ، به منظور
بدون شک ، به شکل محتویات آن : آقایان رفت اولیه ، برای شرکت در
جلسه عمومی در Millcote ، به عنوان خانم فرفکس
به اطلاع من ، اما شب که مرطوب و نامساعد ، آقای روچستر همراهی نمی کنند
آنها.
بلافاصله پس از آنها رفته بودند او زنگ زد زنگ : یک پیام آمد که من و آدل شدند
طبقه پایین.
من مو آدل براق ساخته شده و شسته و رفته خود را ، و معلوم گردد که من خودم در
معمول من لرزنده تر و تمیز ، که در آن چیزی دستکاری وجود دارد -- تمام شدن بیش از حد نزدیک و
ساده ، قفل بافته گنجانده شده است ، به اعتراف
بی ترتیبی -- ما فرود ، آدل بدانم که آیا coffre خرده در
طول می آیند ، برای ، به خاطر برخی از اشتباه ، ورود آن تاکنون به تاخیر افتاد.
او احساس خشنودی بود : آن ایستاده بود ، یک کارتن کوچک بر روی میز زمانی که ما وارد
ناهار خوری ، اتاق. او به نظر می رسد آن را با غریزه می دانیم.
"ما boite! MA boite! "او گفت ، در حال اجرا نسبت به آن است.
"بله ،' boite 'خود را در تاریخ و زمان آخرین وجود دارد : آن را به یک گوشه ، شما واقعی دختر
پاریس ، و خودتان را مات و متحیر کردن با disembowelling آن ، گفت : "عمیق و
صدای نه طعنه آمیز آقای روچستر ،
مجموعه مقالات از عمق بسیار زیاد آسان صندلی در پای بخاری است.
"و ذهن" او ادامه داد : "من با هر گونه جزئیات روند تشریحی را خسته نکنید ،
و یا هر گونه اخطار وضعیت اندرونه : اجازه دهید عملیات خود را انجام
در سکوت : tiens - toi tranquille ، enfant. comprends - TU
آدل به نظر می رسید و به ندرت نیاز به هشدار -- او در حال حاضر با او به یک مبل بازنشسته
گنج ، و مشغول untying بند ناف که درب را حفظ بود.
پس از حذف این مانع ، و لغو پاکت نقره ای خاص از دستمال کاغذی ،
او صرفا می گفت -- "آه ciel!
میزبانی c'est مردیکه خیلی بزن توجه! "و سپس در تأمل نشئه جذب باقی ماند.
"آیا دوشیزه ایر وجود دارد؟" در حال حاضر خواستار استاد ، نیمی از برخاستن از صندلی خود را به نگاه
دور درب ، نزدیک است که من هنوز ایستاده بود.
"آه! خوب ، بیا جلو ، نشسته اینجا ".
او یک صندلی در نزدیکی خود را بوجود می آوردند. "من از حرف مفت زدن کودکان علاقه نیست ،"
او ادامه داد : "برای کارشناسی قدیمی که به من ، من به هیچ انجمن های دلپذیر متصل
با نوک زبانی صحبت کردن خود را.
این امر می تواند غیر قابل تحمل برای من تمام شب دو بدو با بچه بداخلاق و لوس عبور.
آیا قرعه کشی که صندلی دورتر خاموش ، خانم ایر ؛ نشستن دقیقا همان جایی که من آن را قرار داده --
اگر شما لطفا ، می باشد.
مات کردن این civilities! من به طور مداوم آنها را فراموش کرده ام.
و نه می توانم به خصوص خانمها قدیمی ساده فکر تاثیر می گذارد.
خداحافظی ، من باید معدن در ذهن داشته ، آن را نمی خواهد انجام به او غفلت او فرفکس ،
و یا به یکی پنج شنبه و خون گفته می شود ضخیم تر از آب "است.
به او زنگ زد ، و دعوت به خانم فرفکس ، که به زودی وارد despatched ، بافندگی
سبد در دست. "عصر به خیر ، خانم ، من به شما فرستاده می شود
هدف خیریه.
من ، آدل را ممنوع به من در مورد ارائه خود صحبت می کنید ، و او سرشار از
جایگزینی : خوبی او را به عنوان auditress و interlocutrice از آن خواهد شد
یکی از اعمال خیرخواه شما تا کنون انجام شده است. "
آدل ، در واقع ، هیچ زودتر دیدم خانم فرفکس ، نسبت به او او را احضار او به مبل ، و
به سرعت دامان خود را با پرسلن ، عاج ، ساخته شده از موم از مطالب وجود دارد پر
"boite" او باراند ، ضمن ،
توضیحات و raptures چنین به زبان انگلیسی شکسته به عنوان معشوقه او بود.
به دنبال : در حال حاضر من در انجام بخشی از یک میزبان خوب ، "آقای روچستر" قرار داده ام
مهمان به راه سرگرم کننده یکدیگر ، من باید به آزادی برای شرکت در من
خود لذت است.
دوشیزه ایر ، جلب صندلی خود را هنوز کمی دورتر به جلو : شما این حال ، بیش از حد به عقب ؛
من می توانم شما را بدون اخلال سمت من در این صندلی راحت را نمی بینید ، که من
هیچ ذهن را انجام دهد. "
من که من پیشنهاد شد ، هر چند که من خیلی و نه می توانست تا حدودی در سایه باقی مانده است ؛
اما آقای روچستر به حال چنین راه مستقیم را از دستور دادن ، این مسئله البته به نظر می رسید
او بی درنگ اطاعت.
ما ، که من گفته اند ، در اتاق ناهار خوری : درخشش ، که برای روشن شده بود
شام ، پر از اتاق با وسعت جشنی از نور ، آتش بزرگ بود
قرمز و روشن ، پرده بنفش آویزان
غنی و قبل از پنجره های بلند و loftier قوس فراوان ، همه چیز بود هنوز ، صرفه جویی
چت مقهور آدل (او جرأت صحبت نمی کنم با صدای بلند) ، و ، پر هر مکث ،
ضرب و شتم باران زمستانی در برابر پانل.
آقای روچستر ، به عنوان او را در خود گلدار پوشیده صندلی نشسته ، نگاه متفاوت به آنچه که من
به حال دیده می شود او را نگاه کنید قبل از نه کاملا به طوری استرن -- بسیار کمتر غم انگیز است.
لبخندی بر لب او بود ، و چشمان او برق زد ، چه با شراب یا نه ، من
مطمئن نیستم ، اما من فکر می کنم آن را بسیار محتمل است.
او ، در کوتاه مدت بود ، در پس از شام خلق و خوی خود را ، بسط یافته تر و خوش مشرب ، و همچنین
خود را زیاده از خلق و خوی منجمد و سفت و سخت از صبح هنوز هم به او نگاه
preciously ترسناک ، زیر سازی عظیم خود را
سر در برابر تورم پشت صندلی خود را ، و دریافت نور از آتش
خود ویژگی های قطع کننده سنگ گرانیت و بزرگ خود ، چشم تیره ، برای او بزرگ ، تاریک
چشم ، و چشم های بسیار ریز ، بیش از حد -- و نه بدون
تغییر خاصی در عمق خود را گاهی اوقات ، که اگر آن را به نرمی نیست ، یادآوری
شما ، حداقل ، از آن احساس.
او به دنبال دو دقیقه در آتش ، و من شده بود همین
طول زمان در او ، در زمانی که تبدیل به طور ناگهانی ، او لحظه زل زل نگاه کردن من بر روی او بستند
فراست.
"من ، دوشیزه ایر شما را معاینه ،" گفت که او : "آیا شما فکر می کنم من خوش تیپ؟
من باید ، اگر من تا به حال بررسی این ، به این سوال چیزی پاسخ
مرسوم مبهم و مودب ، اما پاسخ به نحوی از زبان من تضعیف
قبل از من آگاه بود -- "نه ، آقا."
"آه! با کلمات من! چیزی است که منحصر به فرد مربوط به شما وجود دارد ، "گفت که او :" شما
هوا nonnette کمی عجیب و جالب ، آرام ، قبر ، و ساده ، همانطور که شما با خود می نشینند
دست ها قبل از شما ، و چشم خود را به طور کلی
خم شده بر روی فرش (به جز ، توسط خداحافظی ، زمانی که آنها به کارگردانی piercingly به من
چهره ، و فقط در حال حاضر ، به عنوان مثال) و هنگامی که یکی از پرسد یک سوال از شما ، یا اظهار می کند
که شما موظف به پاسخ ، شما رپ
یک جواب گرد ، که ، اگر نه بلانت ، حداقل بی ادب.
چه چیزی شما را توسط آن به معنی "" قربان ، من بیش از حد ساده بود؟ چی فرمودید؟.
من باید پاسخ داد که آن آسان نیست برای دادن پاسخ بداهتا به
سوال در مورد ظاهر ، که اکثرا طعم متفاوت و زیبایی است که از کمی
در نتیجه ، و یا چیزی که مرتب سازی بر اساس است. "
"شما باید به پاسخ ندارد چنین چیزی. زیبایی در نتیجه کمی ، در واقع!
و به این ترتیب ، تحت تظاهر به نرم شدن خشم قبلی ، stroking و تسکین دهنده
من را به متانت ، شما چوب قلمتراش حیله گر زیر گوش من!
: چه تقصیر شما با من پیدا کنید ، دعا؟
گمان می کنم همه اندام من و تمام ویژگی های من من مانند هر انسان دیگر؟ "
"آقای روچستر ، به من اجازه می دهد پاسخ من به طرد : من در نظر گرفته شده هیچ حاضر جوابی اشاره : آن
تنها اشتباه بود "" تنها به طوری که : من فکر می کنم تا : و شما خواهد بود
پاسخگو برای آن است.
Criticise من : پیشانی من شما لطفا "؟
او بلند تا امواج سمور از مو که به صورت افقی بر پیشانی خود را دراز ، و نشان داد
توده جامد به اندازه کافی از ارگان های فکری ، اما کمبود ناگهانی که در آن فهمیده وبا ادب
نشانه ای از خیرخواهی باید افزایش یافته است.
"در حال حاضر ، خانم ، من یک احمق است؟" "دور از آن ، آقا.
شما ، شاید فکر می کنم من بی ادب اگر من در عوض پرسش که آیا شما یک
بشردوست؟ "
"دوباره!
یکی دیگر از چوب از چاقوی کوچک جیبی ، هنگامی که او وانمود به پت سر من و این است
چون من گفت : من جامعه از کودکان و زنان مسن (کم می شود آن را دوست ندارم
صحبت!).
نه ، بانوی جوان ، من نیکوکار عمومی نیست ، اما من تحمل وجدان ؛ "
و او با اشاره به برجستگی که گفته می شود نشان می دهد که دانشکده و ،
خوشبختانه برای او ، به اندازه کافی
آشکار ، دادن ، در واقع ، وسعت مشخص شده به قسمت بالای سر خود :
"و علاوه بر این ، من یک بار تا به حال به نوعی از حساسیت بی ادب از قلب است.
وقتی که من به قدمت خود شما بود ، من یک شخص به اندازه کافی احساس ، جزئی به پر در نیاورده بود ،
unfostered ، و تیره بخت ، اما فورچون من زدم در مورد از آن زمان : او حتی
من با پنجه او kneaded شده ، و در حال حاضر من
تملق گفتن خودم به عنوان یک توپ هند و لاستیک سخت و دشوار ، روشن بین ، هر چند ،
از طریق یک یا دو صدای بهم خوردن فلز هنوز هم ، و با یک نقطه در وسط غده حساس است.
بله : برای من چه که ترک امید "؟
"از چه ، سر از امید است؟" "دوباره ، تحول نهایی من از هند
لاستیک به گوشت؟ "
من فکر کردم : "قطعا او شراب تا به حال بیش از حد ، و من نمی دانستم چه پاسخ به
خود را به سوال عجیب و غریب خود را : من چگونه می تواند بگوید که آیا او قادر بود که دوباره
تبدیل؟
"شما نگاه بسیار متعجب و متحیر شده ، خانم ایر ، و هر چند شما خیلی بیشتر از
من خوش تیپ ، هنوز هوا متعجب و متحیر می شود شما علاوه بر این ، آن مناسب است ، برای آن
نگه می دارد آن چشمان از شما دور
از منظر من ، و busies آنها را با گل های پارچه پشمی از فرش ، پازل بنابراین
در. بانوی جوان ، از من دفع می شود معاشرتی و خوش مشرب
و ارتباطی به شب. "
با استفاده از این اعلام او از صندلی خود را افزایش یافت ، و ایستاده بود ، تکیه بازوی خود را بر روی
گچ بری دور بخاری سنگ مرمر : در این نگرش شکل خود را به سادگی دیده می شود و به عنوان چهره اش بود ؛
وسعت غیر معمول خود را از قفسه سینه ،
نامتناسب تقریبا به طول خود را از اندام.
من مطمئن هستم اکثر مردم تصور می کردند او را مرد زشت ؛ در عین حال بسیار وجود دارد
غرور ناخودآگاه در درگاه او ، بسیار سهولت در رفتار خود ، چنین نگاه کامل
بی تفاوتی به خارجی خود را
ظاهر ، مغرور تکیه بر قدرت از کیفیت های دیگر ، ذاتی یا
اکتسابی ، به کفاره دادن برای عدم جذابیت صرفا شخصی ، که در به دنبال
او ، به ناچار به اشتراک گذاشته شده
بی تفاوتی ، و حتی در یک ، احساس کور و ناقص ، ایمان را در قرار داده
اعتماد به نفس.
تکرار کرد : "من دفع می شود معاشرتی و خوش مشرب و ارتباطی به شب" ، "و
به همین دلیل است که من برای شما ارسال خبر : آتش سوزی و لوستر شرکت کافی نیست
برای من ، نه که خلبان را داشته باشد ، برای هیچ یک از این می توانید صحبت کنید.
آدل درجه بهتر است ، اما هنوز بسیار پایین تر از علامت ، خانم فرفکس ایضا ؛ شما ، من
هستم قانع ، می تواند به من اگر شما خواهد شد با توجه به : شما متعجب و متحیر به من شب اول من از شما دعوت
پایین اینجا.
من تقریبا از سال فراموش شده : ایده های دیگر مال شما از سر من رانده شده ، اما
به شب من حل و فصل باشد ، در سهولت اخراج چه importunes ، و به خاطر آنچه
خشنود.
این من هم اکنون به شما جلب کند -- برای کسب اطلاعات بیشتر از شما -- بنابراین صحبت می کنند "
به جای سخن گفتن ، من لبخند زد ، و نه یک لبخند بسیار راضی و یا تسلیم یا.
"صحبت می کنند ،" او خواست.
"آنچه در مورد ، آقا؟" "هر چیزی که دوست دارید.
من هر دو انتخاب موضوع و نحوه درمان آن را به طور کامل به خارج
خودتان. "
بر این اساس من نشست و هیچ چیز گفت : "اگر او انتظار دارد که من برای به خاطر صرف صحبت
صحبت کردن و نشان کردن ، او را پیدا خواهد کرد او خود را خطاب به شخص اشتباه ، "
من فکر می کردم.
"شما گنگ ، دوشیزه ایر" من هنوز هم گنگ بود.
او سر خود را کمی به سمت من خم شده و با یک نگاه واحد شتابزده به نظر می رسید به شیرجه رفتن
به چشمان من.
"لجوج؟" او گفت ، "و اذیت. آه! آن سازگار است.
درخواست می کنم من در پوچ ، شکل تقریبا خیره قرار داده است.
دوشیزه ایر ، چی فرمودید؟
حقیقت این است که یک بار برای همه ، من مایل نیستید به شما مانند یک تحتانی درمان است که "
(تصحیح خودش) ، "من ادعا می کنند تنها برتری مانند باید از بیست
تفاوت در سن و پیشبرد تجربه یک قرن در سال.
این مشروع است ، همکاران و tiens j'y ، به عنوان آدل می گویند و آن را به موجب
این برتری ، و این به تنهایی ، که من تمایل شما را به خوبی به صحبت با
من یک کمی در حال حاضر ، و منحرف کردن افکار من ،
که با خانه در یک نقطه galled -- cankering به عنوان یک میخ زنگ زده "است.
او توضیح ، تقریبا عذرخواهی deigned بود ، و من احساس نمی نامحسوس به
واگذاری خود ، و نه به نظر می رسد.
"من حاضرم به شما را مات و متحیر کردن ، اگر من می توانم ، سر -- کاملا حاضر ، اما من می توانم معرفی
موضوع است ، زیرا چگونه من می دانم چه برای شما هم جالب؟
من سوال بپرسید ، و من به من پاسخ دادن به آنها انجام دهد. "
"سپس ، در وهله اول ، آیا شما با من موافق است که من حق دارند که کمی
استادانه ، ناگهانی ، شاید سخت ، گاهی اوقات ، بر این اساس اظهار داشت ، یعنی ،
که من به اندازه کافی به پدر خود ، و
که من آن را از طریق یک تجربه متنوع با مردان بسیاری از بسیاری از کشورها مبارزه ،
و بیش از نیمی از جهان فرمانروایی کردند ، در حالی که شما بی سر و صدا با یک مجموعه ای از مردم زندگی می کردند
در یک خانه؟ "
"به عنوان شما لطفا ، آقا." "است که بدون پاسخ و یا به جای آن بسیار
تحریک کننده است ، زیرا یکی از بسیار گریزان. پاسخ به روشنی است. "
"من فکر نمی کنم ، آقا ، شما حق دارید به من فرمان ، صرفا به دلیل این که شما مسن تر هستند
از من ، و یا دلیل این که شما را دیده اند ، بیشتر از جهان نسبت به من ، ادعای خود را به
برتری بستگی به استفاده شما از زمان و تجربه خود را ساخته شده است. "
"پیف! بی درنگ صحبت.
اما من که اجازه نمی دهد ، از دیدن است که آن را مورد من با توجه به هرگز ، که من را ساخته اند
بی تفاوت ، نه می گویند بد ، هر دو مزیت استفاده کنید.
ترک برتری از سوال ، و سپس ، شما هنوز هم باید برای دریافت موافقت من
سفارشات در حال حاضر و پس از آن ، بدون و یا با لحن فرمان piqued صدمه دیده است.
آیا شما؟ "
من لبخند زد : من به خودم فکر آقای روچستر عجیب و غریب است -- او به نظر می رسد برای فراموش کردن است که او
می پردازد من 30 پوند در هر سال را برای دریافت دستورات او.
"لبخند خیلی خوب است ، گفت :" او ، ابتلا به فورا گذشت بیان ؛ "اما
صحبت می کنند بیش از حد است. "
"من فکر کردم ، آقا ، که استادان بسیار کمی خود را به پرس و جو مشکل که آیا
یا زیردستان پرداخت می شود با خود و piqued سفارشات خود را مورد صدمه قرار گرفت. "
"پرداخت زیردستان!
چه! شما پرداخت می شود تحت فرمان من هستند ، شما؟ اوه بله ، من حقوق و دستمزد را فراموش کرده بودم!
خب پس ، در آن زمین مزدور ، شما موافقت به من اجازه هکتور کمی؟ "
"نه ، آقا ، در آن زمین ، اما ، بر روی زمین است که شما را فراموش کرده ام آن ، و شما
مراقبت یا نه وابسته در وابستگی خود راحت است ، من با شما موافقم
صمیمانه.
و شما رضایت خواهد کرد تا با بسیاری از اشکال متعارف و عبارات توزیع ،
بدون فکر که حذف ناشی از بی احترامی؟ "
"من مطمئن هستم ، آقا ، من باید غیر رسمی برای بی احترامی اشتباه هرگز من نه
مانند ، هیچ چیز دیگر متولد آزاد را به ارسال کنید ، حتی برای حقوق و دستمزد است. "
"فریب دادن!
بیشترین متولد آزاد به هر چیزی برای حقوق و دستمزد ، بنابراین ، نگه داشتن
به خودتان ، و در کلیات است که شما به شدت نادان هستند سرمایه گذاری نیست.
با این حال ، من روانی لرزش دست در دست شما برای پاسخ خود را ، با وجود عدم دقت آن ؛
و به همان اندازه برای شیوه ای که در آن بود ، همانطور که برای ماده از سخنرانی گفت ؛
شیوه ای صادقانه و صمیمانه بود ، یکی
غالبا چنین شیوه ای : نه ، در مقابل ، تظاهر ، و یا سردی ، و یا
سوء تفاهم احمقانه ، درشت فکر به معنی یکی از پاداش های معمول
خلوص و صداقت.
نه سه در سه هزار مدرسه دختر خام سرخانه که من به عنوان پاسخ
شما فقط انجام می شود.
اما من معنی نیست که به شما تملق گفتن : اگر شما در قالب های مختلف به اکثریت بازیگران ،
هیچ شایستگی از شما است : طبیعت آن را انجام داد.
و سپس ، بعد از همه ، من می روم با سرعتی بیش از حد در نتیجه گیری من : برای من هنوز می دانیم ، شما ممکن است
بهتر از بقیه است ، شما ممکن است نقص های غیر قابل تحمل را به متعادل خود را داشته باشند
چند نقطه است. "
"و غیره ممکن است به شما ، من فکر کردم. چشم من از ملاقات خود را به عنوان ایده ذهن من عبور :
او به نظر می رسید به خواندن نگاه ، از پاسخ دادن در صورتی که واردات آن صحبت شده بود و همچنین
تصور --
"بله ، بله ، شما درست می گویید ،" گفت که او "من مقدار زیادی از گسل از خود من : من آن را می دانم ، و
من نمی خواهید آنها را موقتا ارام کردن ، من به شما اطمینان دهم.
خدا WOT من لازم نیست بیش از حد شدید در مورد دیگران ، من وجود گذشته ، یک سری
اعمال ، رنگ زندگی به تامل در درون سینه خود من ، که ممکن است به خوبی تماس بگیرید
را گردآوری کرده ام و انتقادات از همسایگان من به خودم.
من شروع شده است ، یا به جای (برای مثل defaulters دیگر ، من می خواهم به وضع نیمی از تقصیر را به گردن
بخت بد و شرایط نامطلوب) به یک رویه اشتباه بود در سن محوری
یک و بیست و بهبود هرگز
البته حق از : اما من ممکن است بسیار متفاوت بوده است و من ممکن است به عنوان شده است
خوبی شما -- عاقلانه تری را پیشنهاد می -- تقریبا به عنوان ضد زنگ. من به شما صلح خود را از ذهن حسادت ، پاک خود را
وجدان حافظه unpolluted شما.
دختر کوچولو ، حافظه بدون لکه یا آلودگی باید نفیس
گنج -- منبع پایان ناپذیر از رفع خستگی خالص : آن نمی باشد "؟
چگونه حافظه خود را هنگامی که شما به هجده ، آقا؟ "
"کلیه حقوق این پس از آن ، زلال ، گوارا : بدون آب اب ته کشتی روان شدن آن به متعفن تبدیل کرده بود
گل الود کردن.
من در برابر خود را در هجده بود -- کاملا برابر خود.
طبیعت من به معنای شود ، در مجموع ، یک مرد خوب ، خانم ایر ، یکی از نوع بهتر ، و
می بینید من نه چندان.
شما می گویند شما آن را نمی بینم ؛ حداقل خودم تملق گفتن خواندم به عنوان های زیادی را در چشم شما
(مراقب باشید ، خداحافظی ، چیزی که شما با آن ارگان بیان ، من سریع در تفسیر آن هستم
زبان).
سپس کلمه من برای آن را ، -- من تبه کار : شما فرض کنید که نه -- نه
به نسبت هر افتخاری که بد از جمله به من ، اما ، علت ، من قطعا باور ، و نه به
شرایطی از خم طبیعی من ، من
گناهکار مبتذل پا افتاده ، در تمام dissipations فقیر خرده hackneyed که با آن
غنی و بی ارزش سعی می کنید در زندگی قرار داده است. آیا شما تعجب است که من نذر کردن به شما؟
می دانید ، که در این دوره از زندگی آینده خود را ، شما اغلب اوقات به خودتان پیدا کنید انتخاب
محرم اسرار آشنایان خود را غیر ارادی : مردم خواهد شد
به طور غریزی از پیدا کردن ، که من انجام داده اند ،
آن است که لبه تیز شمشیر خود را برای گفتن از خود نیست ، اما برای گوش دادن در حالی که دیگران صحبت می
از خود ، آنها را احساس کنید ، بیش از حد ، که شما بدون تمسخر و تحقیر بدخواه از گوش
بی خردی خود را ، اما با استفاده از نوعی
ذاتی همدردی ، نه کمتر آرام و دلگرم کننده به دلیل آن بسیار
محجوب در تظاهرات خود "و" چگونه می دانید --؟ چگونه می توان همه شما حدس بزنید
این ، آقا؟ "
"من آن را خوب می شناسند ، بنابراین من ادامه تقریبا به آزادانه به عنوان اگر من به نوشتن افکار من
در یک دفتر خاطرات.
شما می گویند ، من باید نسبت به شرایط بوده است ، پس من باید -- بنابراین من باید ؛
اما می بینید من نبود.
هنگامی که سرنوشت به من ستم ، من تا به حال خرد سرد باقی می ماند : تبدیل ناامید و پس از آن من
منحط.
در حال حاضر ، هنگامی که هر ساده لوح باطل برانگیخته انزجار من فحاشی محقر او ، من نمی تواند
تملق گفتن خودم که من بهتر از او : من مجبور به اعتراف است که او و من بر روی یک
سطح.
ای کاش من تا به حال پابرجا ایستادهاند -- خدا می داند من! بیم پشیمانی زمانی که شما وسوسه گمراه ،
دوشیزه ایر ؛ ندامت است سم از زندگی "" توبه است گفت : برای علاج آن ، آقا. "
"علاج آن نمی باشد.
اصلاحات علاج آن ممکن است و می تواند اصلاح -- قدرت هنوز برای آن -- اگر --
اما کجا است استفاده از فکر کردن در آن است ، مختل ، بر دوش ، لعنت به من؟
علاوه بر این ، از آنجا که شادی است به گونه ای جبران ناشدنی به من محروم ، من حق لذت بردن
از زندگی : و من آن را ، دریافت هزینه چه چیزی ممکن است ".
"سپس شما خواهد انحطاط هنوز هم بیشتر ، آقا."
"احتمالا : هنوز چرا باید من ، اگر من می توانم لذت شیرین ، تازه دریافت کنید؟
و من ممکن است آن را به عنوان شیرین و تازه به عنوان عسل زنبور های وحشی جمع آوری بر روی اهل شمال افریقا است. "
"نیش -- آن را تلخ و آقا طعم."
"چگونه می دانید -- شما آن را هرگز تلاش نکرده است. چگونه بسیار جدی است -- بسیار موقر به شما نگاه کنید :
و شما به عنوان ماده را به عنوان این سر cameo "(برداشتن یک از نادان
گچ بری دور بخاری).
"شما هیچ حقی برای موعظه به من ، شما نوچه که ایوان از گذشت
زندگی ، و کاملا با رموز آن را unacquainted شده است. "
«من فقط شما را از کلمات خود را به یاد آقا : شما گفت که خطا به ارمغان آورد ندامت و شما
ندامت تلفظ سم از وجود است. "
"و مذاکرات از خطا در حال حاضر؟
من به ندرت فکر می کنم این تصور است که flittered در سراسر مغز من خطا بود.
من معتقدم که آن را الهام بخش جای وسوسه بود : آن بسیار خوش مشرب ، بسیار
تسکین دهنده است -- من می دانم که.
در اینجا دوباره می آید! این است که هیچ شیطان ، من به شما اطمینان دهم ، یا اگر از آن می شود ،
آن را تا به بر جامه فرشته از نور قرار داده است.
من فکر می کنم من باید منصفانه مهمان زمانی که آن را می پرسد ورود به قلب من اعتراف. "
"عدم اعتماد به آن ، آقا ، آن است که یک فرشته درست نیست" "بار دیگر ، چگونه می دانید؟
با چه غریزه شما وانمود بین اسرافیلی افتاده از تشخیص
مغاک و رسول را از تاج و تخت ابدی -- بین یک راهنمای و گمراه کننده "
"من لقاء شما ، آقا ، که مشکل مورد قضاوت قرار هنگامی که شما گفت : پیشنهاد
بر شما برگردانده می شود. من احساس می کنم حاصل کنید که آن را به شما بدبختی بیشتر کار می کنند اگر
شما به آن گوش فرا دهد. "
"نه همه -- آن را خرس پیام بخشنده در جهان : برای استراحت شما
من وجدان ، حافظ ، بنابراین خودتان را ناراحت نمیدهیم.
در اینجا ، در آمد ، قوی و زیبا سرگردان! "
او گفت که اگر او را به یک چشم انداز ، مورد نظر قرار نگرفته به هر چشم ، اما خود صحبت کرد و پس از آن ،
تاشو اسلحه خود را ، که او نیمی از تمدید کرده بود ، روی سینه اش ، او به نظر می رسید
محصور در خود را در آغوش بودن نامرئی.
در حال حاضر ، او ادامه داد ، دوباره به من پرداختن به "من دریافت کرده اند زائر -- مبدل
خدای ، به عنوان من قطعا باور.
حال حاضر آن را انجام داده است من خوب : قلب من مرتب سازی بر اساس قبرستان بود ؛ آن در حال حاضر حرم خواهد شد ".
"صحبت می کنند حقیقت ، آقا ، من شما را در درک نه در همه : من نمی تواند نگه داشتن
گفتگو ، به دلیل آن است از عمق من شدم.
فقط یک چیز ، من می دانم : به شما گفت که شما به خوبی بودند که شما باید به و
که شما پشیمان نقص خود -- یک چیز می تواند به درک : شما intimated
که به حافظه sullied زهر دائمی بود.
به نظر من ، که اگر شما سعی سخت ، شما را در زمان پیدا کردن آن ممکن است برای تبدیل شدن به
آنچه شما خودتان را تایید کند. و اگر از این روز شما را با وضوح آغاز شد
برای اصلاح افکار و اعمال خود را ، شما
که در چند سال گذاشته اند ، که فروشگاه های جدید و ضد زنگ خاطرات
شما ممکن است با لذت گردند. "
"عادلانه تصور درستی گفت ، خانم ایر ، و ، در این لحظه ، من هموار جهنم با
انرژی هستند. "" آقا؟ "
"من تخمگذار کردن نیت های خوب ، که به اعتقاد من با دوام به عنوان سنگ چخماق.
بدیهی است ، همکاران و تحصیل من باید به غیر از آنها شده اند. "
"و بهتر؟"
و بهتر -- بسیار بهتر است به عنوان سنگ خالص از تفاله ناپاک.
شما به نظر می رسد به من شک ؛ من خودم شک نیست : من می دانم آنچه که هدف من است ، آنچه انگیزه من هستند ؛
و در این لحظه من از عبور از یک قانون ، تغییر ناپذیر که از مادها و
ایرانیان ، که هر دو درست می گویید. "
"آنها نمی تواند باشد ، آقا ، اگر آنها نیاز به قانون جدید به آنها قانونی است."
"آنها ، خانم ایر ، هر چند که آنها مطلقا نیاز به اساسنامه جدید : بی سابقه
ترکیبی شرایط تقاضای بی سابقه ای از قوانین است. "
"برای تلفن های موبایل که ماکسیم خطرناک ، سر ، چون می توانید ببینید در یک بار آن است که
موجب سوء استفاده است. "" سیج اغراق امیز! پس از آن است : اما من قسم می خورم
خدایان خانواده من به آن سوء استفاده است. "
"شما انسانی و خطاپذیر است." "من هستم : بنابراین شما -- چه پس از آن"؟
"انسانی و خطاپذیر باید قدرت را غصب نیست که با آن الهی و کامل
به تنهایی می تواند با خیال راحت intrusted. "
"چه اقتداری لازم است؟" "که گفت : از هر عجیب و غریب ،
خط unsanctioned از عمل ، -- 'اجازه آن را راست.' "
"' اجازه right' باشد -- کلمات بسیار است : شما آنها را تلفظ می شود. "
"ممکن است آن را درست پس از آن ،" من گفتم ، که من گل رز ، deeming آن را بی فایده به ادامه
گفتمانی که تمام تاریکی به من بود و علاوه بر این ، معقول است که شخصیت
طرف صحبت من فراتر از من
نفوذ و حداقل ، فراتر از دسترس کنونی خود و احساس عدم اطمینان ،
حس مبهم نا امنی ، که همراه با اعتقاد راسخ از جهل.
"از کجا می خواهید؟"
"برای قرار دادن آدل به بستر : آن گذشته قبل از خواب او است."
"شما از من می ترسند ، زیرا من می خواهم Sphynx صحبت می کنند."
"زبان شما است enigmatical ، سر : اما هر چند من سر در گم ، من قطعا نه
ترس "" شما هراس هستند -- خود را عشق به خود dreads
اشتباه است. "
"در آن معنا من نگران احساس -- من هیچ مایل به بحث مزخرف است."
"اگر شما انجام داد ، آن را در چنین شیوه ای آرام و گور می شود ، من باید آن را برای اشتباه
حس.
آیا شما هرگز خنده ، خانم ایر؟
آیا مشکل از خودتان به آنها پاسخ دهید -- من می بینید که خنده به ندرت ، اما شما می تواند بسیار خنده
خوش : باور من ، شما به طور طبیعی تیره رنگ نیست ، بیشتر از من به طور طبیعی AM
قطع می کند.
محدودیت Lowood هنوز هم به شما چسبیده است تا حدودی کنترل ویژگی های خود را ،
muffling صدای شما را ، و محدود کردن اندام خود را و شما را در حضور از ترس
مرد و یک برادر -- و یا پدر ، و یا کارشناسی ارشد ، و یا
آنچه شما خواهد شد -- را به لبخند بیش از حد پر زرق و برق ، صحبت آزادانه ، یا حرکت بیش از حد سرعت : اما ، در
زمان ، من فکر می کنم به شما خواهد آموخت تا با من طبیعی ، که من آن را غیر ممکن می شود
مرسوم با شما و سپس به نظر می رسد خود را
و جنبش های خوش مشربی و تنوع بیشتری از آنها در حال حاضر به جرات ارائه داشته باشد.
من در فواصل نگاه از نوعی کنجکاو پرنده را از طریق نزدیک مجموعه ای از میله
قفس : اسیر رنگی ، بی قرار ، و مصمم است وجود دارد ؛ آن شدند ، اما آزاد ، آن را افزایش یابد
ابر بالا.
شما هنوز در رفتن خم؟ "" آن زده شده است نه ، آقا. "
"نباید از نظر دور -- یک دقیقه صبر کنید : آدل آماده برای رفتن به بستر هنوز نیست.
موضع من ، خانم ایر ، با پشت من به آتش ، و صورت من به اتاق ، به نفع
مشاهده.
در حالی که صحبت کردن به شما ، من نیز گاهی به تماشا آدل (من خود من
دلایل فکر او را مطالعه کنجکاو ، -- دلایلی است که من ممکن است ، نه ، که من باید ،
بهره مند به شما چند روز).
او از جعبه خود کشیده ، در حدود ده دقیقه پیش ، کمی رهبانیت ابریشم صورتی ؛
شعف و خلسه روحانی روشن صورت خود را به عنوان او به آن گشوده ؛ غمزه اجرا می شود در خون او ، با او می آمیزد
مغز و فصل مغز استخوان او.
ایل faut میزبانی قیم L' essaie! 'او گریه ،' الگوهای رفتاری و همکاران L' فوری! 'و او را از عجله
اتاق.
او در حال حاضر با سوفی ، تحت فرایند robing : در عرض چند دقیقه او دوباره
وارد کند ؛ و من می دانم چه من باید دید -- مینیاتور از سلین Varens ، به عنوان او استفاده می شود به
به نظر می رسد بر روی تخته را در صعود و بالا رفتن -- اما ذهن هرگز چنین.
با این حال ، tenderest من احساسات برای دریافت یک شوک : چنین احساس وقوع امری از من ؛
ماندن در حال حاضر ، برای دیدن اینکه آیا آن را می توان متوجه شده است. "
قبل از اینکه طولانی ، پا کمی آدل tripping در سراسر سالن شنیده شد.
او وارد شد ، تبدیل به عنوان سرپرست او پیشبینی کرده بود.
لباس ساتن گل سرخ رنگ ، بسیار کوتاه است و کامل را در دامن را به عنوان آن می تواند
جمع آوری ، جایگزین او نیم تنه دامن بلند قهوه ای پوشیده بود ، حلقه ها و دسته های از rosebuds
دور پیشانی او پاهای او بودند لباس
جوراب های ابریشمی کوچک و صندل های ساتن سفید.
؟ EST - CE میزبانی میلی آمپر لباس بلند و گشاد bien و "او گریه ، محدوده به جلو ؛" و همکاران souliers مس؟ و همکاران مس
نقش؟
Tenez ، قیم crois میزبانی قیم vais danser! "
و گسترش لباس او ، او در سراسر اتاق تا chasseed ، رسیده است با داشتن آقای
روچستر ، وی چرخ به آرامی دور قبل از او در نوک پا ، سپس بر روی یک زانو کاهش یافته است
فوت او ، exclaiming --
"موسیو ، قیم vous remercie mille fois د votre bonte ؛" و سپس در حال افزایش ، او اضافه کرد ،
"C'est comme cela میزبانی maman faisait ، n'est - CE پاس ، آقا؟"
! پیش cise - ly "پاسخ" و "comme cela ، او مفتون طلا انگلیسی من از
جیب تنبان انگلیسی من.
من سبز شده اند ، بیش از حد ، دوشیزه ایر -- ابد ، علف سبز : رنگ تر بهاری
تازه شما در حال حاضر از یک بار به من زایش.
بهار من رفته است ، با این حال ، اما آن را ترک کرده است من که floweret فرانسه در دستان من ، که ،
در برخی حالات ، من نا چار از شر باشد.
ارج نهادن است و در حال حاضر از چه رو ریشه آن را پیمود ، و متوجه شد که آن را از نوعی که بود
چیزی جز گرد و غبار طلا می تواند کود ، من اما نیمی شهوت و میل به شکوفه ،
به ویژه هنگامی که آن را تا مصنوعی به نظر می رسد فقط در حال حاضر است.
من آن را نگه دارید و عقب آن را در اصل رومی کاتولیک expiating متعدد
گناهان ، بزرگ و یا کوچک توسط یک کار خوب.
من این همه بعضی از روز را توضیح دهد. خوب شب. "