Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 6 : در فصل XXVII یانکی و سفر KING نا شناس
درباره زمان خواب من در زمان پادشاه چهارم خصوصی من را به موهای خود و کمک به او را بگیرد.
آویزان از جامه تسلیم شده او بود بپوشند.
طبقات بالا به تن موهای خود را در سراسر پیشانی ضرب دیده اما با حلق آویز به
شانه بقیه راه در اطراف ، در حالی که پایین ترین صفوف عادی
ضرب دیده جلو و عقبی هر دو ، برده ها بودند
bangless ، و اجازه رشد مو خود را آزاد.
بنابراین من یک کاسه سر خود را معکوس و برش دور تمام قفل ها که زیر آن آویزان است.
من هم کمرنگ سبیل و سبیل خود را ، تا آنها تنها در حدود نیم اینچ
بلند ، و سعی کرد آن را انجام inartistically ، و موفق.
این انحراف خیلی بد بود.
هنگامی که او صندل lubberly خود را بر روی ، لباس بلند و گشاد و بلند خود را از پارچه کتانی درشت قهوه ای ،
که مستقیم از گردن او آویخته به استخوان او مچ پا ، او دیگر comeliest
مردی که در پادشاهی خود را ، اما یکی از
unhandsomest و پا افتاده ترین و غیرجذاب است.
ما و لباس barbered به طور یکسان شدند ، و می تواند عبور برای کشاورزان کوچک ، و یا مزرعه
bailiffs ، یا چوپانان ، و یا carters ، بله ، و یا برای صنعتگران روستا ، اگر ما انتخاب ما
صحنه و لباس که در اثر جهانی در میان
فقیر ، به دلیل قدرت و ارزانی آن است.
من این معنا نیست که آن را به یک فرد بسیار ضعیف واقعا ارزان بود ، اما من این معنا بود که
ارزان ترین مواد وجود دارد برای لباس مرد -- مواد ساخته شده ، شما
را درک کنید.
ما تضعیف دور یک ساعت قبل از طلوع آفتاب ، و توسط آفتاب وسیع هشت یا ده مایل ساخته شده بود ،
و در میان یک کشور کم حل و فصل شد.
من تا به حال یک کوله پشتی بسیار سنگین بود لادن با مفاد -- مفاد برای پادشاه به
مخروطی در پایین ، تا او می تواند به کرایه درشت کشور را بدون صدمه به.
صندلی راحت برای پادشاه جاده که من پیدا کردم ، و سپس به او یک لقمه و یا
دو تا اقامت معده خود را با. سپس به من گفت : من مقداری آب برای پیدا کردن
او ، و قدم دور.
بخشی از پروژه من بود ، به خارج از دید و نشستن و استراحت کمی خودم.
همیشه سفارشی من برای ایستادن هنگامی که در حضور او شده بود ، حتی در هیئت مدیره شورای
جز بر آن موارد نادر زمانی که نشسته بسیار طولانی بود ، گسترش بیش از
ساعت و پس از آن من تا به حال بی ارزش کوچک
backless چیزی بود که مثل اب گذر معکوس و به راحتی به عنوان
دندان درد است. من نمی خواستم او را در به طور ناگهانی شکستن است ، اما
آن را درجه.
ما باید در کنار هم بنشینند در حال حاضر زمانی که در شرکت ، و یا مردم را متوجه ، اما از آن
نخواهد بود سیاست خوبی برای من بازی برابری با او وجود ندارد
ضرورت برای آن.
که من پیدا کردم آب حدود سه صد متری دورتر ، و به حال استراحت حدود بیست
دقیقه ، وقتی که من شنیده ام صدای.
است که همه حق است ، من فکر کردم -- دهقانان رفتن به محل کار ، هیچ کس دیگری به احتمال زیاد می شود
تکان دهنده این اولیه.
اما لحظه ای بعد این comers ، به بینایی در اطراف نوبه خود از جاده jingled --
مردم smartly ملبس کیفیت ، با توشه قاطرها و بندگان در قطار خود را!
من مثل یک شات بود ، از طریق بوته ، کوتاه ترین برش است.
برای در حالی که این کار را کرد ، به نظر می رسد که این مردم را از پادشاه قبل از اینکه بتوانم برای دریافت تصویب
او ، اما یاس و نومیدی به شما می دهد بال ، می دانید ، و من یک ورشده بدن من رو به جلو ،
متورم سینه ام ، و برگزار شد نفس من و پرواز کرد.
من وارد شدند. و در مدت زمان زیادی خوب به اندازه کافی ، بیش از حد.
"عفو ، شاه من ، اما هیچ زمانی برای مراسم -- پرش!
پرش به پاهای خود را -- برخی از کیفیت می آیند!
"این است که تعجب؟
سعی کنید به آنها آمده است. "" اما ارباب من!
شما باید دیده نمی شود نشسته است. طلوع -- و ایستادن در استقرار فروتن در حالی که
آنها عبور.
شما دهقانان ، شما می دانید. "
درست -- من تا به حال آن را فراموش کرده ، بنابراین از دست رفته من در برنامه ریزی جنگ بزرگی با روزگار گل بود -- او بود
در این زمان ، اما مزرعه می توانست کردم تا سریعتر ، اگر هر نوع از رونق وجود دارد
در املاک و مستغلات -- "و راست به طوری فکر
آمد randoming overthwart این رویای با شکوه که -- "
نگرش humbler ، پروردگار من و پادشاه -- سریع!
اردک سر شما!
-- -- هنوز هم -- افسرده و مایوس شدن آن "او بهترین صادقانه خود را ، اما پروردگار ، آن بود
بزرگ چیز. او نگاه به فروتن به عنوان تکیه برج در
پیزا.
اغلب شما می توانید از آن می گویند.
در واقع ، چنین موفقیت غرش فقیر است که آن را مطرح تعجب scowls تمام شد
در امتداد خط ، و نوکر زرق و برق دار در پایان دم از آن مطرح شلاق خود را ، اما من
شروع به پریدن کرد در زمان و تحت آن زمانی که آن را
سقوط کرد و تحت پوشش رگبار خنده درشت که به دنبال ، من صحبت کرد
به شدت هشدار داد و پادشاه را بدون اطلاع قبلی.
او خود را برای لحظه ای تسلط ، اما مالیات بر زخم بود و او می خواست به خوردن تا
در جریان هستند. گفتم :
"ماجراهای ما در آغاز پایان ؛ و ما ، بدون سلاح ، می تواند
انجام هیچ چیز با آن باند مسلحانه.
اگر ما می رویم برای موفقیت در عمل متهورانه و ابتکاری ما ، ما فقط باید نگاه کنیم نه دهقان ، اما عمل
دهقان "" این حکمت است ، و هیچ کدام می توانید آن را انکار کردن.
اجازه بدهید به ما ، رئیس سر.
من توجه داشته باشید و را یاد بگیرند و انجام بهترین من ممکن است. "
او کلام او را نگه داشته است. او می تواند او را ، اما من دیده ام
بهتر است.
اگر شما تا کنون دیده اند ، بی پروا و فعال ، فرزند مشاغل رفتن پشتکار از
یک شرارت و به یک روز دیگر همه بلند است ، و مادر مضطرب در پاشنه آن همه
در حالی که ، و فقط آن را صرفه جویی توسط مو از
غرق شدن خود و یا شکستن گردن خود را با هر یک از آزمایش های جدید ، شما را دیده ام پادشاه
و من.
اگر من می توانستم پیش بینی چه چیزی خواهد بود مثل من ، باید گفت : خیر ،
اگر کسی می خواهد زندگی خود را با برگزاری نمایشگاه پادشاه به عنوان یک روستایی را ، به او اجازه دهید
طرح ؛ من می تواند انجام دهد بهتر است با جایگاه دام ودد ، و تاریخ و زمان آخرین طولانی تر است.
و در عین حال ، در طول سه روز اول من اجازه داد هرگز او را وارد یک کلبه و یا سایر
مسکن.
اگر او می تواند جمع اوری هر نقطه در طول کاراموزی اولیه اش عبور از آن را در کاروانهایی کوچک می شود
و در جاده ها ، پس به این مکان ما خودمان محدود است.
بله ، او قطعا او می تواند ، اما آنچه که؟
او یک بیت که من می توانم ببینم به بهبود نگذارند.
او همیشه ترسناک بود من همیشه شکستن با astonishers تازه ، در جدید
و مکان های غیر منتظره.
به سمت شب در روز دوم ، چه انجام دهد اما blandly واکشی خنجر زدن از
در داخل لباس بلند و گشاد او! "اسلحه بزرگ ، ارباب من ، که در آن شما
که؟ "
"از یک قاچاقچی در مسافرخانه ، yester حوا." "چه در جهان برخوردار شما برای خرید
آن؟ "
-- شوخ طبعی تو -- "ما غواصان خطرات توسط شوخ طبعی فرار اما من bethought من است که آن را
اما احتیاط اگر من با مته سوراخ کردن سلاح ، بیش از حد. تو ممکن است تو را در برخی از خرج کردن شکست بخورد. "
اما مردم از وضعیت ما مجاز به حمل سلاح است.
که خداوند می گویند -- بله ، و یا هر فرد دیگری از هر وضعیت -- اگر او گرفتار
دهقانان تازه بدوران رسیده با یک خنجر در شخص او؟ "
این یک چیز خوش شانس برای ما که هیچ کس تنها پس از آن آمد همراه شد.
من او را متقاعد به پرتاب خنجر زدن دور و آن را به آسانی به عنوان ترغیب کودک به
برخی از راه روشن و تازه های جدید کشتن خود را تسلیم.
همراه ما راه می رفت ، ساکت و تفکر است.
در نهایت پادشاه گفت : "هنگامی که آنچه می دانیم که چیزی که من مدیتیشن
ناخوشایند ، یا این که خطر در آن خداوند ، چرا شما به من انجام هشدار می دهند که باید از آن بس
پروژه؟ "
این سوال تکان دهنده بود ، و گیج کننده است. من کاملا نمی دانند چگونگی گرفتن از آن را نگه دارید ،
یا چه می گویند ، و غیره ، البته ، من با گفتن چیزی طبیعی به پایان رسید :
"اما ، سیره ، چگونه می تواند من می دانم که چه افکار شما؟"
شاه مرده را در آهنگ های خود را متوقف ، و به من خیره شد.
"من اعتقاد تو wert بزرگتر از مرلین و واقعا در هنر جادویی تو.
اما نبوت بزرگتر از سحر و جادو است. مرلین یک پیامبر است. "
من تو را دیدم من اشتباه ساخته شده بود.
من باید از دست رفته من زمین را به عقب بر گردیم. پس از انعکاس عمیق و دقیق
برنامه ریزی ، گفت : "پدر ، من غلط درک شده است.
من توضیح خواهم داد.
دو نوع از نبوت وجود دارد است. یکی از این هدیه به چیزهایی از پیش اگاهی دادن که است
اما یک راه کمی خاموش ، دیگر هدیه ای است از پیش اگاهی دادن چیزهایی است که سن تمام و
قرن ها دور.
که هدیه ای پیروز است ، آیا شما فکر می کنید؟ "" اوه ، گذشته ، قطعا! "
"درست است. آیا مرلین داشتن؟
نسبتا ، بله.
او رمز و راز در مورد تولد و سلطنت آینده را پیشگویی کرد که بیست سال بودند
فاصله دارد. "" او هرگز از آن فراتر رفته؟ "
"او بیشتر ادعا می کنند نیست ، من فکر می کنم."
"این است که احتمالا حد خود است. همه پیامبران حد خود است.
حد برخی از پیامبران بزرگ شده است صد سال است. "
"این چند ، من فکر کردن است."
شده اند وجود دارد دو هنوز هم بیشتر آنهایی که حد چهار صد و شش بود
صد سال ، و یک که محدود compassed حتی هفت صد و بیست. "
"Gramercy ، شگفت انگیزی است!"
"اما آنچه آنها در مقایسه با من؟ آنها هیچ چیز نیست. "
"چیست؟ Canst تو واقعا فراتر از حتی آنقدر وسیع نگاه کنید
کشش از زمان به عنوان -- "
"هفت صد سال؟ ارباب من ، به عنوان روشن به عنوان چشم انداز
عقاب چشم پیامبرگونه و نفوذ غیر روحانی لخت آینده از این دنیا برای
نزدیک سیزده قرن و نیم! "
سرزمین من ، شما باید را دیده اند ، چشم پادشاه گسترش به آرامی باز و بلند
جو کل زمین به عنوان اندازه یک اینچ!
که حل و فصل Brer مرلین.
یکی هر مناسبت به اثبات حقایق خود را به حال هرگز با این افراد و همه او را به انجام
بود که آنها را دولت. این موضوع ممکن است به هر کسی رخ داده است هرگز به شک
بیانیه.
"در حال حاضر ، پس از آن ،" من ادامه داد : "من می تواند هر دو نوع نبوت -- طولانی و
کوتاه -- اگر من انتخاب را به زحمت نگه داشتن در عمل ، اما من به ندرت ورزش
اما نوع بلند ، چرا که دیگر زیر کرامت من.
مرتب سازی بر اساس مرلین properer است -- بیخ و بن دم پیامبران ، به عنوان ما آنها را در
حرفه ای.
البته ، من تیز کردن تا حال حاضر و پس از آن و حرکت تند و سبک از یک پیشگویی جزئی ، اما نه اغلب -- به سختی
تا کنون ، در واقع.
شما به یاد داشته باشید که بحث زیادی وجود دارد ، هنگامی که شما به دره رسید
معظم له ، من پس از پیشگویی های آینده خود و ساعت ورود شما ،
دو یا سه روز از قبل است. "
"در واقع ، بله ، من به آن ذهن در حال حاضر."
"خب ، من می توانست آن را انجام داده تا آنجا که چهل بار آسان تر است ، و در یک هزار انباشت اشیاء بدست آمده
جزئیات برابر بیشتر به مقرون به صرفه است ، اگر آن را پنج صد سال دور شده بود به جای
دو یا سه روز است. "
"شگفت انگیز چگونه است که آن را باید" بله ، یک کارشناس واقعی همیشه می توانید از پیش اگاهی دادن
چیزی است که در فاصله پنج صد سال راحت تر از او می تواند یک چیز که فقط پنج
صد ثانیه خاموش است. "
"و در عین حال در دلیل آن را به وضوح باید راه دیگری باشد ، باید آن را پانصد بار
را به آسانی از پیش اگاهی دادن گذشته به عنوان اولین ، برای ، در واقع ، آن را تا این حد نزدیک است که یکی
uninspired تقریبا ممکن است آن را ببینید.
در حقیقت ، قانون از نبوت doth احتمال تناقض ترین عجیبی
ساخت آسان دشوار و سخت آسان است. "
این عاقلانه سر بود.
درپوش دهقان هیچ تغییر قیافه امن برای آن بود ، شما می توانید آن را برای پادشاه زیر بدانید
غواصی زنگ ، اگر شما می توانید از شنیدن آن کار عقل است.
من تا به حال یک تجارت جدید در حال حاضر ، و به اندازه کافی از کسب و کار در آن است.
پادشاه به عنوان گرسنه بود برای پیدا کردن تمامی که قرار بود اتفاق می افتد در طول
بعد از قرن سیزده که اگر او انتظار داشتند که در آنها زندگی می کنند.
از آن زمان از پیشگویی خودم طاس تلاش برای تامین تقاضا است.
من برخی از چیزهای بی احتیاط در روز من انجام داده اند ، اما این چیزی از بازی خودم را برای یک
پیامبر (ص) بدترین بود.
با این حال ، آن را به حال ameliorations آن است. یک پیامبر لازم نیست به مغز.
آنها خوب داشته باشند ، البته ، برای ضرورت های عادی از زندگی است ، اما آنها
بدون استفاده در کار حرفه ای است.
این restfulest حرفه وجود دارد.
هنگامی که روح نبوت بر شما می آید ، شما صرفا کیک عقل شما و ذخیره کردن آن
خاموش در جای خنک برای استراحت ، و از کشتی بیرون اوردن فک خود را ترک کنید و آن را به تنهایی آن کار خواهد کرد
خود : نتیجه نبوت است.
هر روز یک شوالیه سیار یا بیشتر آمد همراه ، و چشم از آنها از کار اخراج پادشاه
روح رزمی هر زمان.
او می توانست خود را فراموش کرده ، مطمئن ، و چیزی به آنها در سبک گفت :
سایه و یا مشکوک بالاتر از درجه ظاهری خود ، و به همین ترتیب من همیشه از او به خوبی از
جاده در زمان است.
سپس او ایستاده و به دنبال با تمام چشمان او ؛ و نور افتخار را از حافظه فلش
آنها ، و سوراخهای بینی خود را مانند یک جنگ اسب باد ، و من می دانستم که او خواهان
یک برس با آنها.
اما حدود ظهر روز سوم من در جاده متوقف شده بود ، برای احتیاط
که شلاق زمانه که برای به اشتراک گذاشتن من دو روز کاهش یافته بود پیشنهاد شده بود ،
قبل از ؛ احتیاط که من تا به حال پس از آن
تصمیم به ترک untaken ، من آنقدر بیزار به آن موسسه بود ، اما در حال حاضر من فقط به حال به حال
تازه یادآور : در حالی که striding heedlessly همراه با گسترش فک و عقل در
استراحت ، برای من بود prophesying ، من stubbed پا و سقوط گسترده است.
من رنگ پریده بود من نمی توانستم برای یک لحظه فکر می کنم ، سپس به من به نرمی و با دقت بالا
و کوله بار من unstrapped.
من که بمب دینامیت در آن بود ، در پشم در جعبه انجام می شود.
این یک چیز خوب به همراه بود ؛ زمان خواهد آمد زمانی که من می توانم کارهای با ارزش را انجام دهید
معجزه با آن ، شاید ، اما آن یک چیز عصبی است که در مورد من بود ، و من
دوست نداشت شاه به درخواست آن را حمل.
با این وجود من یا باید آن را دور انداختن و یا فکر می کنم تا برخی از راه امن همراه با آن
جامعه است.
من آن را کردم و آن را به انبان من تضعیف ، و سپس در اینجا یک زن و شوهر را از آن آمد
شوالیه.
شاه ایستاد ، با شکوه به عنوان یک مجسمه ، زل زده به سمت آنها -- خود را فراموش کرده بود دوباره ،
البته -- و قبل از اینکه بتوانم یک کلمه از هشدار دریافت کنید ، آن زمان را برای او به جست و خیز ،
و خوب است که او آن را انجام داد ، بیش از حد.
او قرار است آنها به کنار که به نوبه خود. غیرفعال کنار خاک دهقان پایمال برای جلوگیری از
زیر پا؟
هنگامی که به حال او هرگز تبدیل به کنار خود -- و یا تا به حال فرصت برای انجام این کار ، اگر دهقان
دیدم او را و یا هر شوالیه نجیب دیگر در زمان عاقلانه او مشکل را ذخیره کنید؟
شوالیه پرداخت بدون توجه به پادشاه در آن جای خود را به نگاه کردن بود
خود ، و اگر او تا به حال قلم او شده اند placidly سواری پایین و خندید
در علاوه بر این.
پادشاه در خشم شعله ور بود ، و راه اندازی چالش و epithets او
با قدرت بیشتر سلطنتی است. شوالیه برخی از فاصله کمی توسط
در حال حاضر.
آنها را متوقف ، تا حد زیادی شگفت زده ، و زین اسب های خود تبدیل شده و نگاه به عقب ، که اگر
اگر ممکن است آن را ارزش در حالی که با تفاله مانند ما زحمت.
سپس آنها چرخ دار و برای ما آغاز شده است.
نه لحظه ای باید از دست داده است. من برای آنها آغاز شده است.
من آنها را در راه رفتن تند گذشت ، و من رفت و من پرت کردن مو بلند کردن اجسام روح
سوزان توهین سیزده مفصل کاذب ساخته شده است که تلاش پادشاه فقیر و ارزان
مقایسه.
من آن را از قرن نوزدهم که در آن می دانند که چگونه.
آنها دارای پیشرفت چنین است که آنها نزدیک به پادشاه قبل از آنها می تواند چک کردن ؛
در آن زمان ، از کوره در رفته با خشم ، آنها ایستاد اسب های خود بر hoofs عقبی شان و
چرخید آنها را در اطراف ، و بعد از لحظه ای در اینجا آنها آمد ، سینه به سینه است.
من هفتاد و حیاط خاموش بود ، و سپس ، و تکاپوی یک تخته سنگ بزرگ در
کنار جاده ای.
هنگامی که آنها در داخل سی متری از من بودند آنها اجازه دهید خود را افسرده و مایوس شدن لنس های دمش به
سطح ، از طریق پست خود را افسرده سر ، و به همین ترتیب ، با اسب خود را مو plumes جریان
از پشت در مسیر مستقیم ترین ، متعارف وخوش زبان درپیش زنان برای دیدن ، این بیان رعد و برق آمد پاره شدن برای من!
هنگامی که آنها را ظرف پانزده متری بودند ، من آن بمب با هدف مطمئن فرستاده می شود ، و آن را لرزاند
زمین درست زیر بینی اسب است.
بله ، این یک چیز شسته و رفته بود ، خیلی شسته و رفته و زیبا برای دیدن.
این انفجار کشتی بخار بر روی می سی سی پی به شباهت و در طول پانزده بعدی
دقیقه ما در زیر نم نم باران مداوم از قطعات میکروسکوپی شوالیه ایستاد و
سخت افزار و اسب گوشت.
من می گویم ما ، برای پادشاه به مخاطبان پیوست ، البته ، به محض او نفس خود را کردم
دوباره.
یک سوراخ وجود دارد که کار مداوم برای همه مردم در آن استطاعت وجود دارد
منطقه برای چند سال می آیند -- در تلاش برای توضیح آن ، منظور من ، به عنوان برای پر کردن آن
در بالا ، که در مقایسه با خدمات خواهد بود
سریع ، و به تعداد زیادی از چند انتخاب کنید سقوط -- دهقانان که seignory و
آنها هر چیزی را برای آن نیست ، یا. اما من آن را توضیح داد : به پادشاه خودم.
من گفت که آن را با بمب دینامیت انجام شد.
این اطلاعات او را بدون آسیب ، به دلیل آن را ترک او را به عنوان هوشمند به عنوان او
قبل از. با این حال ، آن را یک معجزه نجیب بود ، در خود
چشم ها ، و دیگر مهاجر برای مرلین بود.
من فکر کردم آن را به خوبی به توضیح است که این یک معجزه از آنچنان نادر نوعی که بود
آن می تواند به جز زمانی که شرایط جوی بود فقط حق نمی شود انجام می شود.
در غیر این صورت او encoring آن هر بار که ما تا به حال یک موضوع خوب ، و لازم است که
ناخوشایند ، چون من تا به حال بمب نه هر بیشتر همراه.