Tip:
Highlight text to annotate it
X
با چماق زدن III : دوم از سه ارواح
AWAKING در وسط prodigiously سخت خروپف ، و نشستن در بستر برای به دست آوردن
افکار خود را با هم ، ادم خسیس و لئیم تا به حال هیچ مناسبت گفته شود که دوباره زنگ بود
پس از یک سکته مغزی.
او احساس که او بود در نیک راست از زمان به آگاهی بازگردانده ،
برای هدف خاصی از برگزاری یک کنفرانس با رسول دوم
از طریق مداخله یعقوب مارلی به او despatched.
اما پیدا کردن که او تبدیل uncomfortably سرد زمانی که او شروع به تعجب که او
پشت پرده این شبح جدید می ترسیم ، او از قرار دادن آنها هر یک به کنار با خود
دست و دراز کشیدن دوباره ، ایجاد یک تیز به دنبال کردن همه دور تخت.
برای او آرزو برای به چالش کشیدن روح در لحظه ای از ظاهر آن ، و این کار را نکرد
مایل به تعجب شود ، ساخته شده و عصبی.
آقایان مرتب کردن بر اساس رایگان و آسان است ، که آبفشان خود را که با یک آشنا
حرکت یا دو ، و معمولا با تساوی شرایط ، به زمان خاص از روز مورد ، بیان طیف گسترده ای از
ظرفیت آنها برای ماجراجویی با رعایت
که آنها خوب هستند برای هر چیزی از به قتل نفس نوعی بازی شیر یا خط که بین آن
افراط و مخالف ، بدون شک ، دروغ محدوده tolerably گسترده و جامع وجود دارد
نفر بوده است.
بدون جسارت برای ادم خسیس و لئیم کاملا به عنوان hardily به عنوان این ، برایم مهم نیست با دعوت از
شما به این باور که او آماده بود برای یک میدان گسترده ای خوب از حضور عجیب و غریب ، و
: که هیچ چیز بین کودک و کرگدن او را شگفت زده شده بودم بسیار است.
در حال حاضر ، برای تقریبا هر چیزی آماده می شود ، او به هر وسیله برای هیچ چیز آماده نبود ؛
و در نتیجه ، هنگامی که زنگ زده ، و هیچ شکل ظاهر او گرفته شده بود
با مناسب خشن از لرزش.
پنج دقیقه ، ده دقیقه ، یک چهارم از یک ساعت گذشت ، هنوز هیچ چیز آمد.
در تمام این زمان ، او را بر بستر خود ، هسته بسیار و مرکز شعله گلچهره دراز
نور ، که جریان بر آن زمانی که ساعت اعلام ساعت و که ،
نور تنها ، نگران کننده تر از یک دوجین بود
ارواح ، او ناتوان بود را به آنچه این بدان معنی است ، و یا خواهد بود در و
گاهی اوقات نگران است که او ممکن است در آن لحظه بسیار مورد جالب از
احتراق خود به خود ، بدون نیاز تسلی دانستن آن است.
در گذشته ، با این حال ، او شروع به فکر می کنم -- که شما و یا من می خواهم که در ابتدا تصور ، برای آن است
همیشه کسی نیست در مخمصه می داند که آنچه باید در انجام
آن ، و بدون شک انجام می شود که آن را
بیش از حد -- در گذشته ، من می گویم ، او شروع به فکر می کنم که منبع و راز از این نور شبح مانند
ممکن است در اتاق مجاور ، از چه رو ، در افزون بر آن ردیابی ، به نظر می رسید آن را به
بدرخشد.
این ایده گرفتن اختیار کامل از ذهن خود ، او آرام و در خود حوصلگی
دمپایی به درب.
دست لحظه ادم خسیس و لئیم در قفل ، یک صدای عجیب و غریب او را با نام او نامیده می شود ، و
bade او را وارد کنید. او اطاعت.
این اتاق خودش بود.
بدون شک در مورد آن وجود دارد. اما تعجب آور قرار گرفته بودند
تحول است.
دیوار و سقف را با رنگ سبز زندگی به دار آویخته شد ، که آن را نگاه کامل
بیشه ، از هر بخشی از آن ، انواع توت ها روشن gleaming glistened.
برگ های ترد از هالی ، دارواش ، و پیچک منعکس نور ، تا اگر بسیاری
آینه کمی پراکنده شده بود وجود دارد و چنین به شعله قدرتمند رفت و خروش
دودکش ، که تحجر کسل کننده
اجاق در زمان ادم خسیس و لئیم هرگز شناخته می شود ، یا مارلی ، یا برای بسیاری و بسیاری زمستان
فصل رفته است.
روی زمین را نشانه رفته ، به شکل یک نوع از تاج و تخت ، بوقلمون ها ، غازها ، بازی ، مرغ ،
نیروی عضلانی ، مفاصل بزرگ گوشت ، مکیدن ، خوک ، تاج های گل اهدا طولانی از سوسیس ، گوشت چرخ کرده ، پای ، آلو ،
پودینگ ها ، بشکه از صدف ، قرمز و گرم
شاه بلوط ، گیلاس ، سیب cheeked ، پرتقال آبدار ، گلابی های شهوت انگیز ، بسیار زیاد دوازدهم
کیک و کاسه seething پانچ ، ساخته شده است که اتاق کم نور با خوشمزه خود را
بخار می باشد.
در حالت آسان به این نیمکت ، شنبه به یک غول با نشاط ، با شکوه برای دیدن وجود دارد ؛ که با مته سوراخ کردن
مشعل درخشان ، در شکل و نه بر خلاف شاخ فراوان ، و از آن برگزار شد ، در ارتفاع بالا ، به بیرون ریختن آن
نور در ادم خسیس و لئیم ، او آمد peeping دور درب.
"بیایید در!" گفت شبح. "بیا در! و من بهتر است ، مرد! "
ادم خسیس و لئیم وارد timidly ، و سر خود را پیش از این روح آویخته است.
او ادم خسیس و لئیم لجوج او شده بود و هر چند چشمان روح پاک بودند و
مهربان ، او را دوست نداشت آنها را ملاقات.
من روح موجود کریسمس ، گفت : "روح القدس است.
"به دنبال بر من!" ادم خسیس و لئیم reverently آیا تا.
در یکی لباس بلند و گشاد سبز ساده ، و یا گوشته ، هم مرز با خز سفید لباس شد.
این پوشاک تا آزادانه در شکل آویزان ، که سینه فراخ خود را برهنه شد ، تا اگر
disdaining می شود و یا توسط هر استادی warded و پنهان است.
فوت آن ، قابل مشاهده در زیر چین های فراوان از پوشاک ، همچنین لخت بودند و
روی سر خود آن را به تن پوشش هیچ دیگر از حلقه ها و دسته های مقدس ، مجموعه ای از اینجا و آنجا با
درخشان icicles.
آن فر قهوه ای تیره بلند و آزاد هستند ؛ آزاد به عنوان چهره خوش مشرب آن ، چشم درخشان ،
دست باز آن ، صدای شاد آن ، رفتار unconstrained آن ، و با نشاط آن
هوا می باشد.
Girded دور وسط آن نیام عتیقه فروشی بود ، اما هیچ شمشیر بود در آن ، و
غلاف باستان با زنگ خورده بود. "شما مانند من ندیده
قبل از "بانگ زد! روح.
"هرگز" ادم خسیس و لئیم پاسخ به آن است. "با جوان مندرج هرگز راه می رفت
اعضای خانواده ام ، به معنی (برای من بسیار جوان) برادر بزرگتر من در این به دنیا آمد
بعد از سال؟ دنبال فانتوم.
"من فکر نمی کنم من ، گفت :" ادم خسیس و لئیم. "من می ترسم من نیست.
برادران بسیاری ، روح شما تا به حال؟ "" بیش از هجده صد ، گفت :
شبح.
"خانواده فوق العاده ای برای تأمین muttered :" ادم خسیس و لئیم.
روح کریسمس حال حاضر افزایش یافته است. "روح گفت :" ادم خسیس و لئیم submissively ،
"من انجام که در آن شما خواهد شد.
رفتم جلو شب گذشته به اجبار ، و درس آموخته است که کار در حال حاضر من.
به شب ، اگر شما هیچ چیز به من یاد می دهد ، اجازه دهید من آن سود خواهند برد. "
"لمسی لباس بلند و گشاد من!"
ادم خسیس و لئیم بود به او گفته بود ، و از آن برگزار شد سریع.
هالی ، دارواش ، توت قرمز ، پیچک ، بوقلمون ها ، غازها ، بازی ، مرغ ، گوشت ، گوشت ،
خوک ، سوسیس ها ، صدف ها ، پای ها ، پودینگ ها ، میوه ها و پانچ ، همه از بین رفت فورا.
بنابراین اتاق ، آتش ، درخشش گلچهره ، ساعت از شب ، و آنها را در ایستاد
خیابان های شهر در صبح کریسمس ، که در آن بود (برای آب و هوای شدید) مردم
خشن ، اما سرزنده و بشاش و ناخوشایند نیست
نوع موسیقی ، در خراش دادن برف از پیاده رو در مقابل واحد های مسکونی خود ،
و از تاپس از خانه هایشان ، از چه رو آن لذت دیوانه به پسران بود به آن را ببینید
آمده plumping به جاده زیر وارد نمایید ، و
تقسیم شدن به برف طوفان کمی مصنوعی.
نمای خانه نگاه سیاه و سفید به اندازه کافی و blacker پنجره ها ، تقابل با
ورق صاف سفید برف بر پشت بام ها ، و با برف آلوده تر بر زمین ؛
که آخرین سپرده شده است شخم زده بودند تا به حال در
عمق شیارهای چرخ های سنگین از چرخ دستی ها و waggons ؛ شیارهای که عبور و دوباره
عبور هر یک از صدها دیگر بار که در آن خیابان بزرگ منشعب و ساخته شده
کانال های پیچیده ، سخت در گل ضخیم زرد و آب یخ زده ردیابی است.
آسمان تیره بود ، و کوتاه ترین خیابان ها با غبار تیره رنگ خفه شدند ،
نیمی از آب ، نیمی از منجمد شده ، که ذرات سنگین تر فرود در حمام از دودهای
اتم ها ، به عنوان اگر تمام دودکش ها در بزرگ
انگلیس ، توسط یک رضایت ، آتش گرفتار شده بود ، و دنباله دار به دور بودند به قلب عزیز خود '
محتوا.
چیزی بسیار شاد در آب و هوای شهر وجود دارد ، و هنوز وجود دارد
هوا را از طرب به خارج از کشور است که روشن ترین هوا در تابستان و درخشان تابستان
یکشنبه ممکن است تلاش بیهوده منتشر.
برای ، مردم که پارو دور در housetops خوشگذران بودند و پر از سرور و نشاط ؛
تماس با یکدیگر از parapets ، و در حال حاضر و پس از آن مبادله
شوخ گلوله برفی -- بهتر مزاج موشک
به دور از بسیاری از بذله گویی دارای اطناب -- خنده صمیمانه اگر رفت و راست و نه کمتر
صمیمانه اگر اشتباه رفت.
poulterers مغازه ها هنوز نیمی از باز بودند ، و fruiterers تابشی در آنها
شکوه.
سبدهای بزرگ ، گرد ، شکم گنده از شاه بلوط ، به شکل وجود دارد
waistcoats از آقایان با نشاط قدیمی ، لولینگ بوده در درها ، و غلت به
خیابانی در ناز و نعمت دچار سکته خود را.
گلچهره ، قهوه ای رو ، پهن ، girthed پیاز اسپانیایی ، درخشان در وجود دارد
چاقی از رشد آنها مانند Friars اسپانیایی ، و winking از قفسه های خود را در
حیله حرف نشنو در دختران به عنوان رفتند
توسط و demurely در دارواش آویزان نگاه.
گلابی و سیب وجود دارد ، بالا در شکوفه اهرام خوشه ، مجموعه ای از وجود دارد
انگور ، ساخته شده در خیرخواهی مغازه داران اویزان از آشکار
قلاب ، دهان است که مردم ممکن است آب
رایگان به عنوان آنها به تصویب رساند و انبوهی از filberts وجود دارد ، باتلاقی و قهوه ای ، یادآوری ، در
عطر خود را ، پیاده روی های باستانی در میان جنگل ، و مچ پا shufflings عمیق لذت بخش
از طریق برگ ها پژمرده بودند نورفولک وجود دارد
Biffins ، چمباتمه زدن و سبزه رو ، تنظیم کردن رنگ زرد از پرتقال و لیمو ، و ، در
درحد افراد آبدار خود ، به فوریت entreating و beseeching
به خانه در کیسه های کاغذی انجام شده و بعد از شام خورده است.
ماهی بسیار طلا و نقره ، مندرج در میان این میوه های انتخاب را در یک کاسه است ، هر چند
اعضای یک مسابقه کسل کننده و راکد زاده ، به نظر می رسد که
چیزی رفتن و به ماهی رفت
نفس نفس زدن دور و دور دنیای کوچک خود را در شور و هیجان کند و passionless.
Grocers '! اوه ، Grocers '! تقریبا بسته و شاید دو کرکره پایین ، و یا
یکی ، بلکه از طریق آن شکاف چنین حد یک نگاه اجمالی!
تنها نیست که مقیاس نزولی در مقابله با صدای فراخ ساخته شده ، یا این که
بهم بافتن و غلتکی جدا شرکت تا سریع ، یا که قوطی rattled
بالا و پایین مانند حقه دستکاری ، و یا حتی
که بوی مخلوط از چای و قهوه بسیار سپاسگزار بینی ، و یا حتی
کشمش ها به قدری زیاد بودند و نادر است ، بادام بسیار سفید ، چوب
دارچین بسیار طولانی و مستقیم ، دیگر
ادویه جات ترشی جات تا خوشمزه ، میوه های قندی تا سفت و با شکر ذوب شده را به عنوان خال خال
ایجاد سردترین lookers احساس ضعف و متعاقبا صفراوی.
و نه از آن بود که انجیر مرطوب و خمیری شد ، یا این که آلو فرانسه سردرپیش در
tartness متواضعانه خود را از جعبه های بسیار تزئین شده ، یا این که همه چیز خوب بود به غذا خوردن
و در لباس کریسمس خود را ، اما
مشتریان عجولانه و آنقدر مشتاق در وعده های امیدوار کننده از روز بودند ، که
آنها در مقابل یکدیگر در درب سقوط ، توفنده سبد ترکه یا چوب کوتاه خود را به طور افراطی ،
و خرید خود را بر مقابله با چپ ،
و آمد در حال اجرا برگشت به آنها را واکشی و صدها متعهد از اشتباهات مانند ، در
بهترین طنز ممکن است ، در حالی که بقال و مردم خود را صادقانه و شیرین که به
جلا دل با که آنها
پیش بند خود را محکم پشت سر ممکن است به طور کلی خود را ، فرسوده خارج شده
بازرسی ، و برای daws کریسمس به یک چهارم بوشل اگر آنها را انتخاب است.
اما به زودی steeples به نام انسانهای خوب ، همه ، به کلیسا و کلیسای کوچک ، و به دور آنها
آمد ، هجوم آوردند از طریق خیابان در بهترین لباس خود را ، و خود را با gayest چهره.
و در همان زمان ظهور وجود دارد از نمرات خداحافظ ، خیابان ها ، خطوط ، و بی نام
چرخش دوران ، بی حد و حصر از مردم ، حمل شام خود را به مغازه ها نانوا.
نزد این revelers فقیر به نظر می رسد روح بسیار جالب ، برای او
با ادم خسیس و لئیم در کنار او را در راهرو بیکر ایستاده بود ، و مصرف کردن را پوشش می دهد خود را به عنوان
حامل گذشت ، بخور خوشبو در شام خود را از مشعل او پاشیده است.
و این یک نوع بسیار نادر از مشعل بود ، برای یک یا دو بار وقتی که خشمگین بودند وجود دارد
کلمات بین برخی از حامل های شام که هر یک از دیگر تکان بود ، او ریخته چند قطره از
آب بر روی آنها را از آن ، و شوخ طبعی خود را به طور مستقیم ترمیم شد.
به آنها گفت ، از آن شرم به نزاع بر روز کریسمس بود.
و پس از آن بود!
خدا آن را دوست دارم ، پس از آن بود!
در زمان زنگ متوقف ، و نانوا بسته شدند ؛ و در عین حال خوش مشرب بود
از همه این شام و پیشرفت پخت و پز خود را ، در ، سایه چهارم
دمل آب مرطوب بالاتر از هر در بیکر
فر جایی که پیاده رو دودی که اگر سنگ های آن پخت و پز نیز شد.
"طعم عجیب و غریب در آنچه شما را از مشعل خود را ترشح وجود دارد؟ پرسید :" ادم خسیس و لئیم.
"وجود دارد.
خود من. "" آیا آن را به هر نوع از شام در اعمال
در این روز؟ پرسید : "ادم خسیس و لئیم. "به هر مهربانی داده است.
به یک فقیر. "
"چرا به یکی فقیر بیشتر؟ پرسید :" ادم خسیس و لئیم. از آنجا که آن به آن نیاز دارد. "
"روح گفت :" ادم خسیس و لئیم ، پس از فکر یک لحظه ، "من از شما تعجب می کنید ، از همه موجودات
در دنیا بسیاری در مورد ما ، باید تمایل به گرفتگی عضلانی فرصت های این افراد از
لذت بی گناه. "
"من!" گریه روح. "شما آنها را به معنی خود را از محروم
ناهار خوری هر روز هفتم ، اغلب تنها روز که بر روی آنها می توان گفت برای شام خوردن در
همه ، گفت : "ادم خسیس و لئیم.
"آیا شما نیست؟" "من!" گریه روح.
"شما به دنبال نزدیک این مکان ها در روز هفتم؟ گفت :" ادم خسیس و لئیم.
"و آن را به همان چیزی می آید."
"من به دنبال" بانگ زد! روح. "مرا ببخش اگر من اشتباه.
شده است به نام شما انجام می شود ، و یا حداقل در آن از خانواده خود ، گفت : "ادم خسیس و لئیم.
برخی بر این زمین از شما وجود دارد ، "بازگشت روح" که وضع ادعا به دانستن
ما ، که در انجام اعمال خود را از شور ، غرور ، بد خواهد ، نفرت ، حسادت ، تعصب ، و
خودخواهی در نام ما ، که به عنوان عجیب و غریب
که اگر به ما و تمام دانش و معرفت و Kin ما ، آنها زندگی می کرده اند.
به یاد داشته باشید که شارژ کردم و بعد زدم زیر گریه خود را بر روی خود ، به ما نیست. "
ادم خسیس و لئیم وعده دادند که آنها در رفت ، آشکار ، آنها تا به حال شده است
قبل از آن ، به حومه شهر.
آن را با کیفیت قابل توجهی از روح (که ادم خسیس و لئیم در مشاهده کرده بود
بیکر) ، که علی رغم اندازه غول پیکر او ، او می تواند خود را به هر جای
با سهولت و او در زیر ایستاده بود
سقف پایین کاملا به آرامی و مانند موجودی مافوق طبیعی ، آن را به عنوان امکان پذیر شد
او می توانست در هر سالن های بلند انجام می شود.
و شاید از آن لذت روح خوب بود در نشان دادن این قدرت
او ، و یا دیگری آن را نوع خود ، سخاوتمندانه ، طبیعت دلچسب ، و همدردی خود را با تمام
مردان فقیر ، که رهبری او را به راست
کارمند ادم خسیس و لئیم در آنجا رفت ، و با او در زمان ادم خسیس و لئیم ، نگه داشتن لباس بلند و گشاد او ؛
و در آستانه درب روح لبخند زد و متوقف شد به برکت باب Cratchit
خانه با آبپاش از مشعل او.
فکر می کنم که!
باب بود ، اما پانزده "باب" یک هفته خود ، او در شنبه حفره بیافتد ، اما پانزده نسخه
نام مسیحی خود ، و در عین حال روح کریسمس حال حاضر پر برکت خود را چهار اتاق خواب
خانه!
سپس Cratchit خانم گل رز ، همسر Cratchit ، لباس اما ضعیف در یک دو بار
تبدیل شده گان ، اما شجاع در روبان ، که ارزان هستند و نشان می دهد زیبا برای
شش پنسی ، و او گذاشته پارچه ، کمک
بلیندا Cratchit ، دومین دختر خود را نیز در روبان شجاع ، در حالی که
استاد پیتر Cratchit چنگال را در ماهی تابه از سیب زمینی سقوط ، و به دست آوردن
گوشه یقه پیراهن خود هیولا
(مالکیت خصوصی باب ، اعطا بر پسر و وارث خود را به افتخار روز) را به خود
دهان ، خشنود به خود تا gallantly attired ، و yearned برای نشان دادن خود
ملافه ها را در پارک مد روز.
و اکنون دو Cratchits کوچکتر ، دختر و پسر ، به ترشح اشک ، فریاد که
در خارج از عزیز نانوا آنها غاز قال بود ، و آن را برای خودشان شناخته شده و
basking در افکار لوکس از سیج و
پیاز ، این Cratchits جوان در مورد جدول رقصید ، و والای استاد پیتر
Cratchit به آسمان ، در حالی که او (افتخار نیست ، هر چند قلاده خود را نزدیک او را خفه)
منفجر آتش ، تا سیب زمینی کند
متلاطم کردن ، با صدای بلند در ماهی تابه درب زدم به اجازه دهید بیرون و پوست کنده.
"آنچه تا به حال پدر ارزشمند خود را پس از آن؟" خانم Cratchit گفت.
"و برادر خود ، تیم ریز!
و warn't مارتا به عنوان روز کریسمس تاریخ و زمان آخرین اواخر نیم ساعت؟ "
"در اینجا مارتا ، مادر! گفت :« یک دختر ، ظاهر شدن به عنوان او صحبت کرد.
"مارتا در اینجا ، مادر!" گریه دو Cratchits جوان.
"Hurrah! چنین غاز ، مارتا وجود دارد! "
"چرا ، قلب شما را برکت دهد زنده ، عزیز من ، چه دیر شما!" خانم Cratchit گفت ، بوسیدن
او دوازده بار ، و مصرف کردن شال و کلاه سر گذاشتن او را برای او با شوق فضول.
"معامله We'da از کار را به پایان برساند تا شب گذشته ،" دختر پاسخ : "و تا به حال به روشن
دور صبح امروز ، مادر! "" خب!
ذهن هرگز تا زمانی که شما می آیند ، گفت : "خانم Cratchit.
"ای بنشینید قبل از آتش سوزی ، عزیز من ، و گرم ، پروردگار خداوند برکت دهد!"
"نه ، نه!
پدر آینده وجود دارد ، گریه : "دو Cratchits جوان ، که در همه جا در یک بار.
"مخفی کردن ، مارتا ، مخفی کردن!"
بنابراین مارتا خودش را مخفی می کردند ، و در کمی باب ، پدر ، با حداقل سه پا آمد
تسلی دهنده منحصر به فرد از حاشیه ، حلق آویز کردن قبل از او ، و نخ او
لباس سر در گم تا و خار ، به دنبال مناسب فصل و تیم کوچک بر شانه اش.
افسوس برای ریز تیم ، او با چوب زیر بغل راه رفتن کمی را با مته سوراخ و اندام خود را با آهن پشتیبانی
قاب!
"چرا ، که در آن مارتا ما؟" گریه باب Cratchit ، به دنبال دور.
آینده نه ، گفت : "خانم Cratchit.
"آینده نه گفت :« باب ، با صرف کلمات ناگهانی و روحیه بالا او ، برای او
تیم اسب خون تمام راه را از کلیسا ، و به خانه آمده بود شایع است.
"پس از روز کریسمس نیست!"
مارتا دوست نیست که مراجعه به او را ناامید ، اگر آن را فقط در شوخی شد ، بنابراین او بیرون آمد
قبل از موعد مقرر از پشت درب گنجه ، و فرار را به آغوش گرفته ، در حالی که دو جوان
Cratchits ریز hustled تیم ، و او را با مته سوراخ
خاموش خود را به آب خانه ، که او ممکن است آواز پودینگ در مس را شنیدن.
و کمی تیم چگونه عمل کرده بودند؟ پرسید : "خانم Cratchit ، هنگامی که او Bob در تاریخ خود را بسیج کرده بود
ساده لوحی و باب به آغوش گرفته ، دختر خود را به محتوای قلب او.
"به خوبی به عنوان طلا ، گفت :" باب "و بهتر است.
به طریقی او متفکرانه می شود ، توسط خود نشسته بسیار ، و فکر می کند که عجیبترین
چیزهایی را که تا کنون شنیده ام.
او به من گفت ، آمدن خانه ، که او امیدوار است مردم او را در کلیسا را دیدم ، چرا که او
فلج بود ، و آن ممکن است خوشایند به آنها به پس از روز کریسمس که به یاد داشته باشید
گدا لنگ راه رفتن ساخته شده است ، و مرد کور را مشاهده کنید. "
صدای باب بود لرزش زمانی که او به آنها گفت این ، و می لرزید وقتی می گفت که
ریز تیم رو به رشد قوی و دلچسب بود.
با چوب زیر بغل راه رفتن کمی فعال او بر زمین شنیده بود ، و به عقب آمد ریز تیم قبل از
کلمه ای دیگر صحبت کرده بود ، همراه برادر و خواهر خود را به مدفوع خود را قبل از
آتش ، و در حالی که باب چرخش تا آستین خود را --
اگر هموطنان فقیر ، آنها قادر به حال ساخته شده بیشتر نخ نما -- مرکب برخی از داغ
مخلوط را در کوزه با جین و لیمو ، و هم زده آن را گرد و گرد و آن را روی
گل میخ زدن به بجوش و خروش آمدن ؛ استاد پیتر ، و
دو Cratchits جوان در همه جا رفت و به واکشی غاز ، که با آنها به زودی
بازگشت در صفوف منظم پیش بالا.
چنین شلوغی گرفت که شما ممکن است فکر غاز نادرترین از همه پرندگان ؛
پدیده ای پرنده ، که یک قوی سیاه ماده البته بود -- و در حقیقت آن بود
چیزی بسیار آن را در آن خانه می خواهم.
خانم Cratchit ساخته شده استفاده نا مشروع (آماده از قبل در یک تابه ریخته کمی) صدای خش خش
داغ ، استاد پیتر سیب زمینی با قدرت باور نکردنی پوره ، دوشیزه بلیندا شیرین
تا سیب ، سس ، مارتا dusted داغ
صفحات و Bob تیم ریز در کنار او در گوشه ای کوچک در جدول در زمان ، این دو جوان
Cratchits صندلی برای همه افراد تعیین می کنند ، فراموش کردن نیست خود را ، و نصب گارد
پس از پست خود ، قاشق را به خود کهنه
دهان ، تا مبادا آنها باید برای غاز جیغ زدن قبل از نوبت خود به دست می آمد کمک کرده.
در ظروف کشیده شد ، و فضل گفته شد.
این مکث نفس بود ، موفق شد به عنوان Cratchit خانم ، به دنبال به آرامی همه در امتداد
کنده کاری ، چاقو ، آماده به آن را در سینه فرو می روند ، اما زمانی که او انجام داد ، و هنگامی که بلند
انتظار می رود از چاشنی چهارم صادر فوران است ، یکی
سوفل از شوق به وجود آمد در تمام طول هیئت مدیره ، و حتی تیم ریز ، هیجان زده شده توسط
دو Cratchits جوان ، با دسته چاقو خود را بر روی میز ضرب و شتم ، و feebly گریه
Hurrah!
هرگز چنین غاز. باب گفت : او اعتقاد نداشت که تا کنون وجود داشت
چنین غاز پخته شده است.
حساسیت به لمس آن و طعم ، اندازه و ارزانی ، تم ها از جهانی بودند
تحسین.
توسط سیب سس و سیب زمینی های رنده Eked ، آن را کافی برای یک شام
تمام خانواده در واقع ، به عنوان خانم Cratchit با لذت بزرگ (نقشه برداری یکی گفت :
اتم کوچکی از استخوان بر بشقاب) ، آنها آن را می خوردند نه همه در تاریخ و زمان آخرین!
اما هر یک به اندازه کافی داشته است ، و جوانترین Cratchits به طور خاص ، بودند
در سیج و پیاز به ابرو ارگنکن!
اما در حال حاضر صفحات توسط خانم بلیندا تغییر ، Cratchit خانم را ترک اتاق به تنهایی
بیش از حد عصبی به تحمل شاهدان -- به پودینگ و آوردن آن شوید.
فرض کنید باید آن را انجام داده است به اندازه کافی!
فرض کنید آن را باید در تبدیل شکستن!
فرض کنید کسی باید بیش از دیوار حیاط پشت کردم ، و به سرقت رفته از آن ، در حالی که
آنها با غاز فراخ -- فرض که در آن دو جوان
Cratchits شد کبود!
تمام انواع از وحشت قرار. اهای!
مقدار زیادی بخار! پودینگ از مس بود.
بوی مانند یک روز شستن!
این پارچه بود. بوی مانند غذا خوردن خانه و
درب بعدی pastrycook را به یکدیگر ، با درب بعدی لباس شوی زن که!
این پودینگ بود!
در نیمی از یک دقیقه خانم Cratchit وارد -- برافروخته ، اما خندان با افتخار -- با
پودینگ ، مانند توپ توپ خالدار ، سخت و محکم که در نیمی از نیمه یک دنباله دار
نان بوزن چهار پوند براندی مشتعل ، و تزئین کردن با کریسمس هالی به بالا گیر کرده است.
اوه ، پودینگ فوق العاده!
باب Cratchit گفت ، و با آرامش بیش از حد ، که او آن را به عنوان بزرگترین موفقیت می دانست
توسط خانم Cratchit از زمان ازدواج خود را به دست آورد.
خانم Cratchit گفت که در حال حاضر وزن کردن ذهن او ، او را از اعتراف او به حال به حال
او شک و تردید در مورد مقدار آرد.
هر کسی چیزی برای گفتن در مورد آن ، اما هیچ کس گفت یا آن را در تمام
پودینگ های کوچک برای یک خانواده بزرگ است. آن شده اند که مسطح الحاد به انجام این کار است.
هر Cratchit که به چنین چیزی اشاره سردرپیش.
در تاریخ و زمان آخرین شام انجام شد ، پارچه پاک بود ، اجاق را فرا گرفت ، و آتش
ساخته شده است.
ترکیب در کوزه که به آن طعم ، و در نظر گرفته کامل ، سیب و پرتقال
بر اساس جدول قرار داده است ، و یک بیل پر از شاه بلوط در آتش است.
سپس تمام خانواده Cratchit دور به کانون جلب کرد در باب Cratchit به نام
دایره ، به این معنی نیم یک و در آرنج باب Cratchit ایستاد نمایش خانواده
شیشه است.
دو تمبلرس ، و کاستارد فنجان بدون دسته.
این چیزهای گرم از کوزه برگزار شد ، با این حال ، و همچنین goblets طلایی
انجام داده اند و باب آن خدمت را با چهره بشاش ، در حالی که شاه بلوط در
آتش پراکنده و سرکوب noisily.
سپس باب پیشنهاد کرد : "کریسمس و پیشواز سال برای همه ما ، عزیزان من.
خدا ما را برکت دهد! "که همه خانواده دوباره تکرار شده.
"خدا ما را هر یکی از برکت!" ریز تیم ، آخر از همه گفت.
او شنبه بسیار نزدیک به طرف پدر خود را بر مدفوع کمی خود را است.
باب خود را در دست کمی پژمرده او برگزار شد ، تا اگر او عاشق فرزند ، و آرزو به
نگه داشتن او را در کنار خود و مخوف است که او ممکن است از او گرفته.
"روح گفت :" ادم خسیس و لئیم ، با علاقه او قبل از احساس هرگز ، "به من بگویید اگر ریز تیم
زندگی خواهند کرد. "
پاسخ : من می بینم یک صندلی خالی "روح" در گوشه دودکش فقرا ، و با چوب زیر بغل راه رفتن
بدون صاحب ، با دقت حفظ شده است. اگر این سایه ها بدون تغییر باقی می ماند توسط
آینده ، کودک خواهد مرد. "
"نه ، نه ، گفت :" ادم خسیس و لئیم. "اوه ، نه ، روح نوع! می گویند او خواهد شد
در امان ماند. "
"اگر این سایه توسط آینده بدون تغییر باقی می ماند ، هیچ یک دیگر از نژاد من ،" بازگشت
شبح ، "او را در اینجا پیدا کنید. سپس چه؟
اگر او به مرگ ، او بهتر است آن را انجام دهد و کاهش جمعیت مازاد. "
ادم خسیس و لئیم آویزان سر خود را به شنیدن کلمات خود را به نقل از روح ، و با غلبه بر
طلب مغفرت و غم و اندوه است.
"مرد گفت :" شبح "، اگر انسان در قلب ، جسم جامد و سخت نیست ، خودداری کردن از ستمکاران
نمی تونم تا زمانی که شما را کشف کرده اند و مازاد بر آن ، و از کجا آن را.
آیا شما تصمیم می گیرید چه مردان باید زندگی می کنند ، چه مرد باید بمیرد؟
ممکن است باشد ، که در نزد بهشت ، شما بی ارزش و کمتر متناسب برای زندگی
از میلیون ها مانند فرزند این مرد فقیر.
آه خدا! برای شنیدن حشرات در برگ تلفظ در زندگی بیش از حد در میان خود
برادران گرسنه در گرد و غبار! "ادم خسیس و لئیم خم قبل از ملامت کردن روح و
لرزش چشم خود را بر زمین ریخته گری شده است.
اما او آنها را به سرعت مطرح شده ، در شنیدن نام خود.
"آقای ! ادم خسیس و لئیم گفت : "باب" من شما را آقای ادم خسیس و لئیم ، بنیانگذار ضیافت بدهد "!
"یکی از این جشن در واقع!" گریه خانم Cratchit ، قرمزی است.
"ای کاش من او را به حال اینجا.
من می خواهم او را قطعه ای از ذهن من را به جشن بر ، و من امیدوارم که او می خواهم اشتهای خوبی داشته باشد
برای آن است. "" عزیزم "، گفت : باب ،" بچه ها!
روز کریسمس. "
"این باید روز کریسمس ، من مطمئن هستم ،" گفت که او "که در آن یک نوشیدنی سلامتی
چنین نفرت انگیز ، ناشی از خست ، سخت ، مرد بی عاطفه به عنوان آقای ادم خسیس و لئیم.
شما می دانید او ، رابرت!
هیچ کس نمی داند آن را بهتر از شما ، عضو ضعیف! "
"عزیزم ،" پاسخ خفیف باب بود ، "روز کریسمس."
"من سلامتی خود را برای به خاطر شما و روز نوشیدن ، گفت :" خانم Cratchit ، نه برای
. او عمر طولانی به او!
پیشواز کریسمس و سال نو مبارک!
او بسیار فراخ و بسیار خوشحال خواهید بود ، من هیچ تردیدی نداشته باشید! "
کودکان نان تست را پس از او نوشیدند. این اولین رسیدگی خود بود که
هیچ heartiness داشتند.
ریز تیم نوشیدند آن را از همه است ، اما او مبلغ دو پنس برای آن اهمیتی نمی دهند.
ادم خسیس و لئیم غول خانواده بود.
اشاره ای به نام او سایه تاریک در حزب بود که برای تیره را کنار بازیگران
کامل پنج دقیقه.
پس از آن فوت کرده ، آنها merrier ده برابر نسبت به قبل از را از صرف
تسکین ادم خسیس و لئیم محنت بار با هم انجام شود.
باب Cratchit به آنها گفت که چگونه او را به وضعیت را در چشم خود را برای استاد پیتر به حال ،
که می نگریستند ، در صورت به دست آمده ، پنج و شش پنسی بارگیری در این هفته.
دو Cratchits جوان فوق العاده در ایده پیتر خندید
انسان را از کسب و کار و خود پیتر متفکرانه در آتش سوزی از بین خود نگاه
قلاده ها ، به عنوان اگر او بودند deliberating چه
سرمایه گذاری های خاص ، او باید به نفع زمانی که او را به دریافت آن شد
سردرگم درآمد.
مارتا ، که شاگرد فقیر در زنی که کلاه زنانه میدوزد بود ، سپس به آنها گفت که چه نوع
کار او تا به حال به انجام ، و چند ساعت او را در کشش کار می کرد ، و چگونه او را به معنای
دروغ عابد به فردا صبح برای طولانی خوب
استراحت ، به ، فردا که تعطیلات او را در خانه به تصویب رساند.
همچنین چگونه او کنتس و پروردگار چند روز قبل ، و چگونه خداوند را دیده بود "
در مورد به عنوان بلند قد به عنوان پیتر "که در آن پیتر کشیده تا قلاده خود را به حدی زیاد است که
شما نمی توانست سر خود را اگر شما در آنجا شده بود.
تمام این مدت ، شاه بلوط و کوزه رفت و گرد و گرد و توسط و خداحافظی آنها
یک ترانه ، در مورد یک کودک از دست رفته سفر در برف ، از ریز تیم بود که
صدای محزون کمی ، و آن را خواندم خیلی خوب در واقع.
علامت بالا چیزی در این وجود دارد.
آنها یک خانواده خوش تیپ نیست ، آنها شد و خوش لباس و کفش خود را به دور از
ضد آب بودن ، لباس های خود را نازل شدند ؛ و پیتر ممکن است شناخته شده ، و
به احتمال بسیار زیاد ، در داخل یک بنگاه رهنی.
اما ، آنها خوشحال بودند ، سپاسگزارم ، خوشحال با یکدیگر ، و با رضایت
زمان و زمانی که آنها کم کم محو و نگاه شادتر هنوز در sprinklings روشن
ادم خسیس و لئیم بود مشعل روح را در فراق ،
چشم خود را بر اساس آنها و به خصوص بر روی ریز تیم ، تا آخرین.
در این زمان بود گرفتن تاریک ، و برف خیلی به شدت و به عنوان ادم خسیس و لئیم و
روح رفت و در امتداد خیابان ها ، روشنایی از آتش خروشان در
آشپزخانه ، سرو ، و همه انواع اتاق ، فوق العاده بود.
در اینجا ، مثل نور سوسو از رنگ یا نور درخشان نشان داد آماده سازی برای یک شام گرم و نرم ، با داغ
صفحات پخت در از طریق و از طریق قبل از آتش سوزی ، و عمیق پرده قرمز ، آماده به
به بسته از سرما و تاریکی کشیده شده است.
همه کودکان از خانه وجود دارد در حال اجرا را به برف برای دیدار با خود
ازدواج خواهران ، برادران ، عموزاده ها ، عموها ، عمه ها ، خاله ها ، و برای اولین بار به آنها خوش آمد می گوید.
در اینجا ، باز هم ، سایه بر روی پنجره کور از مهمان های مونتاژ شد و در آنجا
گروهی از دختران خوش تیپ ، تمام باشلق دار و خز ، بوت ، و همه قروچه در یک بار ،
tripped به آرامی به برخی از نزدیک
خانه همسایه ، که در آن ، و وای بر مرد تنها که آنها را دیدم را وارد کنید -- نیرنگ باز
جادوگران ، به خوبی آنها آن را می دانستند -- در تب و تاب بودن!
اما اگر شما از تعداد مردم در راه خود را به گردهمایی های دوستانه قضاوت کرده بود ،
شما ممکن است تصور می کردند که هیچ کس در خانه را به آنها خوش آمد هنگامی که آنها به
، به جای هر خانه در انتظار
شرکت ، ستون بندی و آن آتش سوزی نیمه دودکش بالا.
برکات بر روی آن ، که چگونه شبح exulted!
چگونه bared وسعت آن از پستان ، و کف دست فراخ خود را گشود ، و شناور در
غلیان احساسات ، با دست سخاوتمند ، روشن و بی ضرر عیش خود را بر روی همه چیز
در دسترس آن!
lamplighter بسیار ، که فرار قبل ، dotting خیابان تاریک با دیدن لکه های
نور ، و که برای گذراندن شب در جایی لباس بود ، خندید با صدای بلند به عنوان
روح گذشت ، هر چند کمی kenned
lamplighter که او تا به حال هر شرکت اما کریسمس!
و در حال حاضر ، بدون یک کلمه هشدار از شبح ، آنها پس از تاریک و دلگیر و صحرا ایستاد
اهل شمال افریقا ، که در آن توده هیولا از سنگ بی ادب در مورد بازیگر بودند ، مثل اینکه آن
کفن و دفن از غول های آب و گسترش
خود را هر جا که آن ذکر شده ، یا انجام داده اند ، اما برای فراست که آن را برگزار کردند
زندانی ، و هیچ چیز بزرگ شد اما خزه و اولکس فرنگی ، و چمن رتبه درشت.
مرگ در غرب تنظیم خورشید رگه هایی از قرمز آتشین ، که glared بر سمت چپ بود
ویرانی برای یک لحظه ، مانند یک چشم غیر معاشر و frowning پایین تر ، پایین ، پایین تر هنوز ،
در دل تنگی ضخیم تیره ترین شب از دست داده است.
"چه مکانی است؟ پرسید :" ادم خسیس و لئیم.
"جایی که معدنچیان زندگی می کنند ، که در روده ها از زمین کار ،" بازگشت
روح قدوس است. "اما آنها به من می دانند.
را مشاهده کنید! "
نور از پنجره کلبه تاباند ، و به سرعت آنها نسبت به آن پیشرفته است.
عبور از دیوار گل و سنگ ، آنها دریافتند شرکت شاد مونتاژ
دور آتش درخشان.
قدیمی ، پیر مرد و زن ، با فرزندان و فرزندان فرزندان خود ، و
یکی دیگر از نسل فراتر از آن ، همه decked پر زرق و برق در لباس تعطیلات خود را.
پیر مرد ، در صدا است که به ندرت بالاتر از زوزه باد بر افزایش یافت
زباله خشک و بی ثمر بود ، آواز خواندن آنها را یک آهنگ کریسمس -- یک آهنگ بسیار قدیمی شده بود زمانی که او
یک پسر بچه بود -- و از زمان به زمان ، همه آنها در گروه کر پیوست.
پس قطعا به عنوان مطرح شده صدای خود را ، پیر مرد کاملا نرم و ملایم و با صدای بلند ، و غیره
قطعا به عنوان آنها را متوقف ، قدرت خود را دوباره غرق.
روح درنگ نیست در اینجا ، اما bade ادم خسیس و لئیم ردا خود را در آغوش گرفتن ، و عبور بر روی بالا
اهل شمال افریقا ، سرعت -- بکجا؟ نه به دریا؟
به دریا.
به وحشت ادم خسیس و لئیم ، نگاه به پشت سر ، او را دیدم از زمین ، محدوده هراسان شده از
سنگ ها ، پشت سر آنها ، و گوش او بودند توسط غرش آب ، deafened آن را به عنوان
نورد و roared ، و raged در میان
غار وحشتناک آن را پوشیده بود و به شدت سعی در تضعیف زمین.
ساخته شده بر صخره دلتنگ کننده سنگ های غرق شده ، برخی از لیگ و یا از ساحل ، که در آن
آب ماساژ و نقش برآب شده است ، سال های وحشی را از طریق ، یک فانوس دریایی و انفرادی ایستاد.
انبوه بزرگ از دریا و علف هرز چسبیده به پایه آن ، و طوفان پرندگان -- متولد شده است از یک باد
ممکن است فرض کنید ، به عنوان علف هرز دریا از آب -- در مورد آن بلند شد و سقوط کرد ، مانند امواج آنها
گذاشتم.
اما حتی در اینجا ، دو مرد که به تماشای نور آتش ساخته شده بود ، که از طریق
راه گریز در دیواره سنگی ضخیم ریخته از پرتو روشنایی در دریای افتضاح است.
با پیوستن به دست سفت خود بر جدول تقریبی که در آن شنبه ، آنها آرزو هر
دیگر کریسمس مبارک در می تواند خود را از عرق خوردن و یکی از آنها بزرگتر ، بیش از حد ، با او
چهره همه آسیب دیده و زخم خورده با سخت
آب و هوا ، به عنوان شکل سر از یک کشتی قدیمی ممکن است زده تا یک آهنگ محکم بود که
مانند گیل به خودی خود.
باز هم روح سرعت ، بالاتر از دریای سیاه و heaving -- ، در -- تا ، در حال دور شدن
دور ، او گفت : ادم خسیس و لئیم ، از هر ساحل ، آنها در یک کشتی روشن است.
آنها در چرخ در کنار راننده ایستاده بود ، نگاه از در تعظیم ،
افسران که تا به حال دیده بان ، تیره ، چهره های شبح مانند در ایستگاههای مختلف خود ، اما
هر انسان در میان آنها hummed کریسمس
لحن ، و یا تا به حال فکر کریسمس و یا زیر نفس خود صحبت کرد به همراه او از برخی از
گذشته روز کریسمس ، با homeward امیدوار است متعلق به آن.
و هر مرد در هیئت مدیره ، بیداری یا خواب است ، خوب یا بد ، تا به حال یک کلمه مهربانتر برای
دیگر در آن روز از هر روز در سال و در آن تا حدی مشترک
جشن و کسانی که او به یاد بود
مراقبت از راه دور ، و که آنها به وجد آمده او را به خاطر می سپردیم شناخته شده بود.
این شگفتی بزرگ به ادم خسیس و لئیم بود ، در حالی که گوش دادن به ناله باد ، و
فکر موقر چیزی که آن را به حرکت در طول تاریکی تنهایی بیش از
مغاک ناشناخته ، که عمق اسرار به عنوان
عمیق به عنوان مرگ : این شگفتی بزرگ به ادم خسیس و لئیم بود ، در حالی که در نتیجه درگیر ، برای شنیدن
خنده دلچسب.
این تعجب بسیار بیشتر بود به ادم خسیس و لئیم به آن به عنوان خود برادرزاده اش شناخت و
خود را در اتاق روشن ، خشک ، gleaming ، با جایگاه روح توسط خندان
کنار او ، و نگاه است که برادرزاده همین کار را با تصویب دلجویی!
"در هکتار در هکتار!" خندید برادرزاده ادم خسیس و لئیم. "در هکتار در هکتار در هکتار!"
اگر شما باید رخ می دهد ، هر گونه احتمال بعید است ، به دانستن مرد در یک خنده خوشبخت
از برادرزاده ادم خسیس و لئیم است ، همه می توانم بگویم ، من باید به او دانید بیش از حد.
او را به من ، و من از آشنایی خود را کشت.
این ، تنظیم عادلانه ، حتی دست نجیب از چیزهایی است ، که در حالی که عفونت وجود دارد
بیماری و غم و اندوه ، بنابراین بسیار به عنوان مسری هیچ چیز در دنیا وجود دارد
خنده و خوب طنز.
هنگامی که برادرزاده ادم خسیس و لئیم خندید در این راه : برگزاری طرف او ، نورد سر خود را ، و
چرخاندن چهره اش را به contortions عجیب ترین : خواهر زاده ادم خسیس و لئیم ، ازدواج ،
خندید و از صمیم قلب خواهان او به عنوان.
و دوستان مونتاژ خود را که نه دغل کمی ، roared از lustily.
"در هکتار در هکتار! در هکتار در هکتار ، هکتار ، هکتار! "
"او گفت که کریسمس به عنوان یک شوخی فریب امیز بود ، که من زندگی می کنند!" گریه برادرزاده ادم خسیس و لئیم.
"او آن را بر این باور بیش از حد!" "شرم بیشتر برای او ، فرد! گفت :" ادم خسیس و لئیم است
خواهرزاده ، indignantly.
برکت آن دسته از زنان ، آنها هر چیزی توسط نیمه هرگز.
آنها همیشه به صورت جدی. او خیلی زیبا بود : بسیار زیبا است.
با dimpled ، شگفت زده ، به دنبال ، صورت سرمایه ، رسیده دهان کوچک ، که به نظر می رسید ساخته شده
بوسید -- به عنوان بدون شک آن ، همه نوع از نقاط خوب کمی در مورد چانه او ، که
ذوب شده را به یکدیگر است تا وقتی او خندید ؛
و پر آفتاب ترین جفت چشم شما همیشه در سر هر موجودی کمی را دیدم.
در مجموع او آنچه شما می خواهد به نام تحریک ، شما می دانید ، اما
رضایت بخش ، بیش از حد.
اوه ، کاملا رضایت بخش است. "خنده دار He'sa همکار قدیمی ، گفت :" ادم خسیس و لئیم.
برادرزاده "، که حقیقت است و نه چندان خوشایند به عنوان او ممکن است.
با این حال ، جرائم خود را حامل عذاب خود را ، و من هیچ حرفی برای گفتن
در برابر او. "" من مطمئن هستم که او بسیار غنی است ، فرد "اشاره کرد
خواهرزاده ادم خسیس و لئیم.
"حداقل شما همیشه به من بگویید تا." "که ، عزیزم! گفت :" ادم خسیس و لئیم.
برادرزاده. "ثروت خود را بدون استفاده به او است.
او هیچ خوب با آن را ندارند.
او قرار نمیدهیم خود را با آن راحت. او تا به رضایت نه از تفکر -- در هکتار ،
در هکتار ، هکتار -- که او تا کنون به نفع ایالات متحده با آن ".
مشاهده خواهرزاده ادم خسیس و لئیم است : "من هیچ صبر با او ،".
خواهر خواهر زاده ادم خسیس و لئیم است ، و همه از بانوان دیگر ، اظهار نظر همان است.
"آه ، من!" گفت : برادرزاده ادم خسیس و لئیم.
"من متاسفم برای او ، من نمی تواند نسبت به او عصبانی است اگر من سعی کردم.
چه کسی توسط هوی و هوس های بد خود رنج می برد! خودش ، همیشه.
در اینجا ، او آن را طول می کشد را به سر خود را به ما دوست نداشتن ، و او نمی خواهد آمد و با ما شام خوردن است.
نتیجه چه خبر؟ یک شام او را بسیار از دست دادن نیست. "
"در واقع ، من فکر می کنم او یک شام بسیار خوبی را از دست می دهد ،" قطع کرد خواهرزاده ادم خسیس و لئیم.
هر کسی دیگری را گفت : همان ، و آنها باید اجازه داشته باشند با قضات صالح ،
چرا که آنها تا به حال فقط شام بود و با دسر بر اساس جدول بودند ، خوشه
دور آتش ، توسط lamplight.
"خب! من خیلی خوشحالم که آن را بشنود ، گفت : "ادم خسیس و لئیم.
برادرزاده ، "چون من ایمان بزرگ در این خانه دار جوان نیست.
چه شما می گویید ، دائم الخمر؟ "
دائم الخمر بود به روشنی چشم خود را بر یکی از خواهران خواهر زاده ادم خسیس و لئیم است ، به او پاسخ داد :
که لیسانس رانده رنجور ، که تا به حال هیچ حق ابراز نظر در
موضوع.
خواهر خواهر زاده ادم خسیس و لئیم است که از ان بابت -- گوشتالو با تاکر توری : یکی از با
گل سرخ -- سردرپیش. آیا به در ، فرد ، گفت : "خواهر زاده ادم خسیس و لئیم ،
صدای کف زدنهای دست در.
او پس از اتمام هرگز آنچه که او شروع به گفتن نیست! او یک شخص مسخره است! "
برادرزاده ادم خسیس و لئیم reveled در یکی دیگر از خنده ، و آن را به عنوان غیر ممکن است برای نگه داشتن
عفونت خاموش و هر چند خواهر گوشتالو تلاش سخت به آن را با سرکه معطر ؛
به عنوان مثال او به اتفاق آراء به دنبال داشت.
می گوید : "من فقط رفتن بود برای گفتن" وی افزود : برادرزاده ادم خسیس و لئیم است ، که در نتیجه او مصرف
دوست نداشتن به ما ، و ساخت و پیشواز با ما ، است ، که من فکر می کنم که او از دست می دهد برخی از
لحظات لذت بخش ، که می تواند او را هیچ آسیبی نمیرسانیم.
من مطمئن هستم او اصحاب pleasanter را از دست می دهد از او می تواند در افکار خود را پیدا ،
چه در دفتر کهنه و فاسد خود را ، و یا اتاق های گرد و خاکی او.
منظور من همان شانس را به او بدهد هر سال ، آیا او آن را دوست دارد یا نه ، برای من
ترحم او.
او ممکن است راه آهن در روز کریسمس تا او می میرد ، اما او می تواند کمک به تفکر بهتر از آن -- من سرپیچی
او -- اگر می بیند که تا من وجود دارد ، در خلق و خوی خوب ، سال به سال از ، و عمو گفت :
ادم خسیس و لئیم ، چگونه شما؟
اگر آن را تنها از او قرار می دهد در ورید را ترک کارمند فقیر خود را پنجاه پوند ، که
چیزی و من فکر می کنم من او را تکان داد دیروز.
نوبت خود را به خنده در حال حاضر در مفهوم خود ادم خسیس و لئیم دادن بود.
اما در حال کاملا خوش نیت ، و خیلی مراقبت آنها در خندید ، به طوری که
آنها در هر نرخ خندید ، او آنها را در ابراز شادی خود را تشویق و به تصویب رساند
بطری joyously.
بعد از چای ، آنها تا به حال برخی از موسیقی.
برای آنها یک خانواده موسیقی بود ، و می دانست چه چیزی بودند ، هنگامی که آنها را خوانده گرفتن
و یا گرفتن ، من می توانم به شما اطمینان دهم : به خصوص دائم الخمر ، که می تواند غرغر کردن دور در باس
مانند یک خوب ، بزرگ و متورم هرگز
وریدها در پیشانی اوست ، و یا قرمز در برابر بیش از آن.
خواهرزاده ادم خسیس و لئیم بر چنگ به خوبی ایفا کرد و بازی در میان آهنگ های دیگر ساده
کمی هوا (صرف چیزی : شما ممکن است یاد بگیرند به آن را در دو دقیقه سوت) ، که تا به حال
به کودکی که ذهن آشنا
ادم خسیس و لئیم را از مدرسه شبانه روزی ، به عنوان او توسط روح کریسمس شده بود به یاد
گذشته ها.
هنگامی که این سویه از موسیقی صدا ، تمام چیزهایی که شبح به او نشان داده بود ، آمد بر
ذهن او ، او ملایم تر بیشتر و بیشتر است ؛ و فکر که اگر او می توانست گوش
اغلب ، سال پیش ، او ممکن است
kindnesses زندگی برای شادی خود را با دست خود کشت می شده است ، بدون
توسل به بیل زدن گورکن است که دفن یعقوب مارلی.
اما آنها تمام شب به موسیقی اختصاص ندارد.
بعد از مدتی آنها در forfeits بازی ، برای آن خوب است به کودکان گاهی اوقات ، و
در روز کریسمس ، زمانی که موسس توانا آن کودک خود را بهتر از هرگز.
ایست!
برای اولین بار یک بازی در چرم گاومیش کور مرد است. البته وجود داشت.
و من بیشتر بر این باورند چیز عالی بود واقعا کور نسبت به من معتقدم که او چشم خود را به حال
چکمه.
نظر من این است ، که آن چیزی که انجام می شود بین او و برادرزاده ادم خسیس و لئیم بود و
روح کریسمس حال حاضر آن را می دانستند.
راه او را پس از آن خواهر گوشتالو در تاکر توری رفت ، خشم در
ساده لوحی از طبیعت انسان.
ضربه زدن آتش چدن ، غلت بیش از صندلی ، تداوم در برابر پیانو ،
smothering خود را در میان پرده ، هر جا که او رفت ، رفت و او وجود دارد!
او همیشه می دانستند که در آن خواهر گوشتالو بود.
او کس دیگری را گرفتن نیست.
اگر شما در مقابل او کاهش یافته بود (به عنوان برخی از آنها) ، بر روی هدف ، او به
وانمود کردن تلاش به تصرف شما ، که بی حرمتی به خود می شده اند
تفاهم ، و فورا اند
در جهت خواهر گوشتالو اریب.
او اغلب به گریه بود که عادلانه نیست و واقعا نبود.
اما هنگامی که در گذشته ، او را گرفتار وقتی که ، در وجود او rustlings ابریشمی ، و او
flutterings سریع گذشته او ، او را به گوشه ای از چه رو هیچ راه فراری وجود دارد و پس از آن
رفتار خود مکروه بود.
او تظاهر به او می دانیم ، تظاهر خود را که لازم بود به لمس
او سر ، لباس ، و بیشتر به خود اطمینان از هویت خود را با فشار دادن یک
حلقه خاص بر انگشت او را ، و زنجیره ای خاصی در مورد پشت گردن او ، بد اخلاق ، هیولا بود!
بدون شک او گفت به او نظر خود را از آن ، زمانی که ، یکی دیگر از مرد کور که در دفتر ،
آنها بسیار محرمانه با هم ، در پشت پرده است.
خواهرزاده ادم خسیس و لئیم بود ، یکی از حزب چرم گاومیش مرد کور نیست ، اما راحت ساخته شد
با یک صندلی بزرگ و صندلی در گوشه ای امن و امان ، که در آن روح و ادم خسیس و لئیم
پشت سر او بودند نزدیک است.
اما او در forfeits پیوست و عاشق او عشق به تحسین با تمام حروف
الفبا.
به همین ترتیب در این بازی چگونه ، چه موقع و کجا ، او بسیار بزرگ بود ، و به
شادی مخفی برادرزاده ادم خسیس و لئیم ، ضرب و شتم خواهر او توخالی : هر چند آنها تیز
دختران بیش از حد ، به عنوان دائم الخمر می توانست به شما گفته است.
ممکن است بیست مردم وجود دارد ، پیر و جوان ، اما همه آنها بازی کرد ، و غیره
ادم خسیس و لئیم را انجام نداد ؛ برای فراموش کردن به طور کامل در جهت منافع او در حال چه می گذرد ، که
صدای او صدا را در گوش خود ساخته شده است ، او
گاهی اوقات با خود حدس می زنم کاملا با صدای بلند آمد ، و اغلب حدس زده کاملا درست ،
بیش از حد ، برای بیشترین سوزن ، بهترین Whitechapel ، موجه به قطع
چشم ، واضح تر از ادم خسیس و لئیم بود نیست ؛ بلانت که او آن را در سر خود را گرفت.
شبح به شدت خوشحال بود تا او را در این خلق و خوی را پیدا ، و بر او با چنین نگاه
نفع ، که او را مثل یک پسر به اجازه بماند تا مهمانان ترک التماس.
اما این روح گفت که نمی تواند انجام شود.
ادم خسیس و لئیم "، گفت :" در اینجا یک بازی جدید است. "یک نیم ساعت ، روح ، فقط یکی!"
این یک بازی به نام بله و نه ، جایی که برادر زاده ادم خسیس و لئیم است تا به حال به چیزی فکر می کنم ،
و بقیه باید دریابید که چه ، او فقط به سوالات خود پاسخ به آری یا نه ، به عنوان
مورد بود.
آتش تند و تیز از بازجویی که او در معرض بدستآمده از او که او بود
فکر یک حیوان ، یک حیوان زندگی می کنند ، و نه یک حیوان نامطبوعی وحشیانه
حیوانات ، حیوانات که growled و grunted
گاهی اوقات ، و صحبت گاهی اوقات ، و در لندن زندگی می کردند ، و در مورد خیابان راه می رفت ،
بود و نشان می دهد ساخته شده نیست ، و توسط هر کسی منجر نمی شد و در نمایشگاه جانوران زندگی می کنند ،
و هیچ گاه در بازار قرار گرفت و کشته شد ، و
نه یک اسب یا الاغ و یا گاو و یا گاو نر ، ببر ، و یا سگ و یا خوک ، یا یک
گربه ، یا خرس.
در هر پرسش تازه که به او قرار داده بود ، این خواهر زاده را به یک غرش تازه پشت سر هم
خنده و inexpressibly tickled ، که او مجبور بود برای دریافت کردن مبل
و مهر.
در آخرین خواهر گوشتالو ، در حال سقوط را به یک وضعیت مشابه ، گریه از :
"من آن را دریافته! من می دانم آنچه در آن است ، فرد!
من می دانم آنچه در آن است! "
"آن چیست؟ گریه :" فرد. "این عموی خود را Scro - OOO - oge!"
آن قطعا بود.
تحسین احساسات جهانی بود ، هر چند برخی از اعتراض کرده است که پاسخ به «آیا
آن خرس "باید به" بله "از انجاییکه پاسخ منفی بود
کافی برای انحراف افکار خود
از آقای ادم خسیس و لئیم ، فرض آنها تا به حال تمایل است که راه را تا به حال هیچکدام از.
، گفت : "او به ما داده است مقدار زیادی از خوشی ، من مطمئن هستم" فرد ، "و این امر می تواند
ناسپاس به سلامت خود بنوشید.
اینجا است که یک لیوان شراب mulled آماده به دست ما در حال حاضر و من می گویم ، 'عمو
ادم خسیس و لئیم! '" "خب!
عمو ادم خسیس و لئیم! "آنها گریه.
"کریسمس و پیشواز سال و سال نو مبارک به پیر مرد ، هر آنچه که او" گفت :
برادرزاده ادم خسیس و لئیم. "او آن را از من نیست ، اما ممکن است او
آن را ، با این حال.
عمو ادم خسیس و لئیم! "
عمو ادم خسیس و لئیم بود imperceptibly گی و نور قلبی می شوند ، که او را
شرکت ناخودآگاه در عوض قول داد ، و آنها را در یک سخنرانی در نامفهوم تشکر شده ، اگر
شبح به او داده بود.
اما تمام صحنه در نفس از آخرین کلمه عبور خود صحبت
برادرزاده ، و او و روح دوباره پس از سفر خود شد.
مقدار از آنها را دیدم ، و دور آنها رفت ، و بسیاری از خانه های آنها ، اما همیشه با خوشحال بازدید
پایان.
روح در کنار تخت بیمار ایستاد ، و آنها شاد بودند ، در سرزمین های خارجی ، و آنها
نزدیک در خانه بودند ، با تلاش مردان ، و آنها بیمار خود را در امید بیشتری بود ، با
فقر ، و آن را غنی بود.
در گدا خانه ، بیمارستان و زندان ، در بدبختی هر پناهگاه ، که در آن انسان بیهوده در
قدرت کمی کوتاه خود را سریع درب را به حال ساخته شده است و محروم شده است روح ،
را ترک کرد نعمت خود را ، و تدریس ادم خسیس و لئیم احکام خود را.
این شب طولانی بود ، اگر آن را تنها یک شب ؛ اما ادم خسیس و لئیم شک و تردید خود را از این بود ،
به دلیل تعطیلات کریسمس به نظر می رسد به فضای زمان منقبض شود آنها
گذشت با هم.
عجیب و غریب بود ، بیش از حد ، که در حالی که ادم خسیس و لئیم بدون تغییر در شکل ظاهری خود باقی ماند ،
شبح مسن تر شدیم ، به وضوح مسن تر است.
ادم خسیس و لئیم این تغییر را مشاهده کرده بودند ، اما از آن سخن گفت هرگز ، تا زمانی که کودکان
حزب شب دوازدهم ، زمانی که ، به دنبال در روح آنها با هم در باز ایستاد
مکان ، او متوجه شد که موهای خود را خاکستری.
"آیا زندگی ارواح به قدری کوتاه است؟ پرسید :" ادم خسیس و لئیم.
شبح پاسخ : : : : : "زندگی من بر این جهان ، است بسیار کوتاه است ،".
"این به پایان می رسد به شب."
"به شب گریه :" ادم خسیس و لئیم. "شب را در نیمه شب.
تعلیم از راه گوش! ساعت هم رسم است در نزدیکی. "
سازیاموسیقی زنگی زنگ سه چهارم گذشته یازده در آن لحظه است.
"مرا ببخش اگر من در آنچه من از توجیه نیست ، گفت :" ادم خسیس و لئیم ، به دنبال بدقت در
ردا روح ، "اما من چیزی عجیب و غریب ، و به خودتان تعلق ،
بیرون زده از دامن شما.
آیا یک پا یا پنجه؟ "" این ممکن است یک چنگال ، برای گوشت وجود دارد
بر آن ، "پاسخ پر غصه روح. "اینجا نگاه کنید."
از foldings لباس بلند و گشاد آن ، آن را آورده دو فرزند ، رنجور ، چقدر ابله و هراسان ،
شنیع ، پر از بدبختی است. آنها را در پای خود زانو زد ، و چسبیده بر
خارج از پوشاک خود.
"آه ، مرد! اینجا نگاه کنید. نگاه کنید ، نگاه کنید ، پایین! "گفت
شبح. آنها یک دختر و پسر بودند.
زرد ، ناچیز ، پاره پاره ، scowling ، گرگ صفت ، اما سجده ، بیش از حد ، در تواضع خود را.
که در آن جوانان برازنده باید پر از ویژگی های خود ، و لمس آنها را با
تازه ترین آن tints ، دست بیات و چروک خورده ، مانند سن ، pinched بود ، و
پیچ خورده آنها ، و آنها را تکه تکه کشیده است.
که در آن فرشتگان ممکن است بر مسند نشانده شنبه ، شیاطین lurked و glared خارج شوم.
هیچ تغییری ، هیچ تخریب ، هیچ انحراف بشریت ، در هر کلاس ، از طریق تمام
اسرار آفرینش شگفت انگیز است ، نیمی هیولا به طوری وحشتناک و وحشت است.
ادم خسیس و لئیم آغاز شده ، وحشت زده است.
پس از آنها را در این راه به او نشان داده شده است ، تلاش می کرد گفت آنها بچه ها خوب بودند ، اما
کلمات خود را خفه ، به جای احزاب را به دروغ از عظیم چنین
قدر.
"روح! آنها مال شما؟ "ادم خسیس و لئیم می تواند بیشتر می گویند.
گفت : "آنها انسان است ،" روح ، به دنبال بر آنها.
"و آنها را به من چسبیده ، جذاب از پدران خود.
این پسر ، جهل است. این دختر می خواهید.
مواظب باشید آنها را هر دو ، و تمام رشته خود را ، اما مهمتر از همه این پسر ، خود را در حذر
پیشانی من می بینید که نوشته شده است که رستاخیز ، مگر این که نوشتن پاک شود.
انکار آن! "گریه روح ، کشش دست خود را به سمت شهر.
«افترا کسانی که آن را می گویند خداوند! اعتراف آن برای مقاصد نفاق افکن خود را ، و
آن را بدتر.
و در جایی باقی ماندن پایان! "" آیا آنها هیچ پناه و یا منابع؟ "گریه
ادم خسیس و لئیم.
آیا بدون زندان؟ "گفت : روح ، روشن او را برای آخرین بار با او
خود کلمات است. "آیا هیچ workhouses وجود دارد؟"
زنگ زده دوازده.
ادم خسیس و لئیم را در مورد او را برای شبح نگاه ، و شاهد آن نیست.
همانطور که سکته مغزی تاریخ و زمان آخرین متوقف ارتعاش ، او را به یاد پیش بینی ساله یعقوب
مارلی و بلند کردن چشمان او ، مشهود شبح موقر ، بخور و باشلق دار ، در آینده ،
مثل یک غبار در امتداد زمین ، به سمت او.