Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 3 : فصل شانزدهم مورگان LE جن
اگر شوالیه اواره به باور ، نه همه قلعه ها ، مکان های مطلوب به دنبال
مهمان نوازی شوید.
به عنوان یک ماده در واقع ، شوالیههای اواره افراد را باور نمی -- است که ،
استانداردهای مدرن از صحت اندازه گیری شده توسط این حال ، اندازه گیری شده توسط استانداردهای خود را
زمان ، و بر این اساس مقیاس ، شما حقیقت.
این بسیار ساده است : شما یک بیانیه نود و هفت درصد با تخفیف ؛ بقیه
شد واقع است.
در حال حاضر پس از ساخت این کمک هزینه ، حقیقت باقی مانده است که اگر من می توانم پیدا کردن چیزی
در مورد قلعه قبل از زنگ زنگ درب -- منظورم نقطه warders -- آن
چیزی که معقول را انجام دهد.
بنابراین من در زمانی که من در فاصله دید اسب سوار به نوبه خود پایین خوشحال بود
جاده ای که از این قلعه زخم.
با نزدیک شدن ما به یکدیگر ، من دیدم که او به تن کلاه plumed ، و به نظر می رسید به باشد
در غیر این صورت در فولاد لباس ، اما علاوه بر کنجکاو نیز با مته سوراخ -- یک مربع سفت
پوشاک مانند شنل روی زره سلحشوران هرالد.
با این حال ، من تا به حال به فراموشی خود من لبخند هنگامی که من نزدیکتر کردم و خواندن
این نشانه بر روی شنل روی زره سلحشوران او : "صابون خرمالو -- نخست دانا
استفاده از آن. "
این ایده کمی از خود من بود ، و مقاصد مختلف سالم و بی خطر در نظر به سمت
تمدن و نشاط بخشی این ملت است.
در وهله اول ، آن را نهانی ، زیر جلی ضربه در این مزخرف از نایت
بدری ، هر چند هیچ کس شک کرد که اما من.
هر -- من تعدادی از این افراد از - - دلیرترین شوالیه من می تواند آغاز شده بود
ساندویچ بین بولتن و تخته را تحمل یک دستگاه و یا دیگر ، و من مورد قضاوت قرار است که توسط
و زمانی که آنها متعدد به اندازه کافی
آنها شروع به نگاه مسخره و پس از آن ، حتی الاغ فولاد چادری که تا به حال
هر هیئت مدیره که خود شروع به نگاه مسخره چون او از
مد.
ثانیا ، این مبلغان را به تدریج و بدون ایجاد سوء ظن
و یا هیجان انگیز با زنگ هشدار ، معرفی پاکیزگی ابتدایی در میان اشراف ، و از
را به کار به مردم ، اگر کشیش آرام نگه داشته شود.
این کلیسا را تضعیف کند. منظورم یک گام به سوی آن خواهد بود.
در مرحله بعد ، آموزش و پرورش -- آینده ، آزادی -- و پس از آن او شروع به فرو ریختن.
این اعتقاد من است که هر کلیسا جرم تاسیس ،
تاسیس برده ، قلم ، من تا به حال هیچ scruples ، اما به هیچ وجه مایل به آن حمله شد و یا
با هر سلاح که وعده داده شده به آن صدمه دیده است.
چرا در روز سابق خود من -- در قرون از راه دور هنوز رتبهدهی نشده است در رحم تکان دهنده
زمان -- انگلیسی قدیمی که تصور که آنها در آزاد متولد شده بودند مورد مطالعه وجود دارد
کشور : کشور "آزاد" با
شرکت قانون و تست هنوز هم به قوت خود در آن -- چوب propped علیه مردان
آزادی و وجدان بیحرمتی به تقویت نگاری دروغین تاسیس با.
مبلغان من به طلسم از نشانه های طلایی در tabards خود آموخته بودند -- زرق و برق دار
تذهیب ایده شسته و رفته بود ، من می توانست پادشاه را به پوشیدن بولتن هیئت مدیره برای
خاطر است که شکوه و جلال وحشیانه -- آنها
به طلسم این علائم و سپس توضیح را به اربابان و بانوان چه صابون بود ؛
در صورتی که اربابان و بانوان از آن هراس داشتند ، آنها را به آن را بر روی یک سگ را امتحان کنید.
حرکت بعدی مبلغ به خانواده با یکدیگر و سعی کنید آن را در خود ، او
بود که در هیچ آزمایش ، با این حال ناامید ، که می تواند اشراف را متقاعد متوقف
که صابون بی ضرر بود. در صورت هر گونه شک نهایی
باقی مانده ، او باید پاهای عقب ان ناقص گرفتن -- جنگل پر از آنها بودند ؛ مقدسان آنها به نام
خود ، و قدیسین که به باور شدند.
آنها unspeakably مقدس بودند ، و مشغول به کار معجزات ، و همه در ترس از ایستادند
آنها.
اگر زاهد گوشه نشین می تواند شستشو ، بقا و که موفق به متقاعد کردن دوک ، به او ، اجازه دهید
او به تنهایی.
هر گاه مبلغان من اواره Knight در جاده غلبه آنها او را شسته ، و
وقتی که او کردم و آنها سوگند یاد او برای رفتن و بولتن ، هیئت مدیره و انتشار صابون
تمدن و بقیه روز او.
در نتیجه کارگران در این زمینه افزایش درجه شدند ، و اصلاحات
شد به طور پیوسته گسترش است. کارخانه صابون من احساس کرنش اولیه است.
در ابتدا من تا به حال تنها دو دست ، اما قبل از من خانه را ترک کرده بودند من در حال حاضر استخدام شد
پانزده ، و شب و روز را در حال اجرا و در نتیجه جو گرفتن تا
تلفظ که شاه رفت و نوعی
غش ، و نفس نفس زدن در اطراف و گفت : او اعتقاد نداشت او می تواند آن را بسیار طولانی تری ایستاده ،
و سر Launcelot به طوری که او به سختی هر چیزی ولی راه رفتن و پایین سقف و
سوگند ، اگر چه من به او گفتم آن بدتر کردن
از هر جای دیگری وجود دارد ، اما او گفت : او می خواست مقدار زیادی هوا ، و او بود که همیشه
شکایت که قصر هیچ جایی برای یک کارخانه صابون بود به هر حال ، و گفت : اگر یک مرد
برای شروع یکی در خانه اش از او خواهد بود سر در گم اگر او را او را خفه.
خانم ها وجود دارد حال حاضر ، بیش از حد ، اما بخش اعظم این افراد تا کنون برای آن مراقبت ، آنها
قسم می خورم قبل از کودکان ، در صورتی که باد راه خود را در زمانی که کارخانه بود رفتن بود.
نام این شوالیه مبلغ لا ساحل Taile مرد بود ، و او گفت که این قلعه
بود که اقامت مورگان لو پری ، خواهر شاه آرتور ، و همسر Uriens پادشاه ،
پادشاه از قلمرو به عنوان به عنوان بزرگ
ناحیه کلمبیا -- شما می تواند در وسط آن ایستاده و پرتاب آجر به
پادشاهی بعدی.
"پادشاهان" و "پادشاهی" را به عنوان ضخامت در بریتانیا به عنوان آنها در کمی شده بود
فلسطین در زمان جاشوا است ، زمانی که مردم تا به حال به خواب با زانو خود را کشیده به علت
آنها نمی توانند کشش را بدون گذرنامه.
لا ساحل بسیار افسرده شده بود ، برای او تا به حال به ثمر رساند در اینجا بدترین شکست او
مبارزه است.
او خاموش یک کیک کار کرده بودند ، اما او همه حقه تجاری محاکمه کرده بود ، حتی به
شستن پاهای عقب ان ناقص است ، اما زاهد گوشه نشین درگذشت.
این بود ، در واقع ، یک شکست بد ، برای این حیوان در حال حاضر که لقب شهید ، و
جای او در میان قدیسین تقویم روم.
بنابراین او زاری خود ، این فقیر سر لا ساحل Taile مرد و sorrowed عبور درد.
و بنابراین قلب من خون داده برای او ، و من به راحتی و اقامت او منتقل شد.
برای چه من گفتم :
"احتراز کردن به اندوهگین ، منصفانه نایت ، این یک شکست است.
ما مغز ، من و شما ؛ و مانند مغز وجود دارد بدون شکست است ، اما تنها
پیروزی.
رعایت چگونه ما این فاجعه ظاهرا به تبلیغات به نوبه خود ؛
تبلیغات برای صابون و و بزرگترین آنها ، به منظور جلب شد که تا کنون از تصور ؛
تبلیغاتی که که تبدیل
کوه واشنگتن شکست به یک پیروزی Matterhorn.
ما خود را در بولتن بورد قرار داده ، 'Patronized منتخب است."
چگونه است که شما اعتصاب؟ "
«همانا ، آن را wonderly bethought است!" "خب ، بدن موظف است به اعتراف که برای
فقط یک متوسطی کمی خط یک آگهی ، corker اتمام حجت است. "
بنابراین griefs کتاب فروش دوره گرد فقیر به دور از بین رفت.
او یک شخص شجاع بود ، و شاهکارهای توانا و سلاح در زمان خود انجام داده بود.
رئیس مشهور او بر حوادث گشت مثل این یکی از معدن استراحت ،
که او یک بار با یک دوشیزه به نام Maledisant ، که به دستی با او بود به حال ساخته شده
زبان به عنوان شنی بود ، هر چند در مختلف
راه ، برای زبان خود را churned نرده ها و توهین های جلو تنها ، در حالی که موسیقی شنی
مرتب کردن بر اساس kindlier بود.
من می دانستم که داستان زندگی او را به خوبی و من می دانستم که چگونه به تفسیر شفقت بود که خود را در
چهره او bade من خداحافظی. او قرار است به من داشتن یک زمان سخت تلخ
از آن است.
شنی و من در مورد داستان زندگی او را ، به عنوان همراه ما سوار ، و او گفت که بد شانس لا ساحل
با آغاز آن سفر آغاز شده و برای احمق شاه سرنگون شده بود
او را در روز اول ، و در چنین مواردی آن را
برای دختر به بیابان به فاتح مرسوم شد ، اما Maledisant آن را ندارند و
همچنین پس از آن در چسبیده به او همچنان ادامه داشت ، بعد از همه خود را شکست.
اما ، گفت : من ، فرض کنید ویکتور باید کاهش به قبول خود را از بین بردن؟
او گفت که نمی خواهد پاسخ -- او باید.
او نه می تواند به کاهش و به طور منظم نخواهد بود.
توجه داشته باشید که.
اگر موسیقی شنی به بیش از حد سنگین ، برخی از زمان ، من شوالیه اجازه می دهد تا مرا شکست ،
در فرصتی که او را به او صحرا.
در زمان مقتضی توسط warders بودند ، به چالش کشیده از دیوار قلعه ، و پس از
مذاکره درباره صلح موقت پذیرفته. من چیزی دلپذیر برای گفتن در مورد آن
مراجعه کنید.
اما این ناامیدی نیست ، برای من خانم لو جن شهرت می دانست ، و نمی شد
انتظار هر چیزی لذت بخش است.
او در هیبت تمام عرصه برگزار شد ، برای او همه اعتقاد دارند او ساخته شده بود
عفریته بزرگ. همه راه او را ستمکار بودند ، همه غرایز خود
اهریمنی.
او به پلک با کینه توزی سرد لود می شد.
تمام تاریخ خود را با جرم سیاه و سفید بود و در میان جنایات خود قتل معمول بود.
من بیشتر کنجکاو بود تا او را ببینید ؛ به عنوان کنجکاو من می توانستم برای دیدن شیطان شده است.
در کمال تعجب من او زیبا بود ، افکار سیاه و سفید را به بیان او شکست خورده بود
دافعه ، سن به چین و چروک پوست ساتن خود را شکست خورده بود و یا به تازگی پرگل خود را مارس.
او می تواند گذشت برای نوه Uriens قدیمی ، او می تواند اشتباه گرفتهاند
برای خواهر را به پسر خود خود. به محض این که ما نسبتا در داخل قلعه بودند
دروازه ما را به حضور او دستور داده شد.
پادشاه Uriens بود ، یک مرد مهربان رو با نگاه تسخیر کرده و همچنین پسر ، سر
Uwaine Blanchemains LE ، که در آن ها در من بود ، البته ، در حساب از علاقه مند
سنت است که او تا به حال یک بار نبرد با هم انجام شود
سی شوالیه ، و نیز در سفر خود با Gawaine سر و سر Marhaus ،
که شنی شده است پیری من بود با.
اما مورگان جاذبه اصلی ، شخصیت آشکار در اینجا بود ، او سر بود
رئیس این خانواده ، که ساده بود.
او باعث به ما نشسته ، و پس از آن او ، با تمامی شیوه های زینت زیبا آغاز شد و
graciousnesses ، برای من سئوال. عزیز من ، آن را مانند یک پرنده و یا فلوت ، یا
چیزی ، صحبت کردن.
من احساس را قانع کرد که این زن باید تحریف ، دروغ در مورد.
او به همراه trilled ، و trilled همراه ، و در حال حاضر صفحه جوان خوش تیپ ، لباس
مانند رنگین کمان ، و به آسانی و undulatory جنبش به عنوان یک موج ، آمد با
چیزی در سینی طلایی ، و ، دو زانو
در حال حاضر آن را به او ، overdid زینت خود و تعادل خود را از دست داده ، و به همین ترتیب کاهش یافت و به آرامی
در مقابل زانو او.
او خنجر زدن به او را به عنوان ماده از دوره راه تضعیف به عنوان شخص دیگری
harpooned یک موش!
کودک فقیر! او به کف کاهش یافت ، او اندام ابریشمی در یکی از بزرگ پیچ خورده
زور زدن شکنج درد ، و مرده بود. از پادشاه قدیمی بود واپیچیدن
غیر ارادی "آه" از شفقت.
نگاه او ، او را قطع آن را به طور ناگهانی کوتاه و قرار نیست خط فاصله هر در آن ساخته شده است.
Uwaine سر ، نشانه ای از مادرش به اتاق انتظار رفت و به نام برخی از بندگان ،
و در عین حال مادام رفت و ناهمواری خوش همراه با صحبت های او.
من تو را دیدم که او خانه دار خوبی بود ، در حالی که او صحبت کرد او به گوشه ای از او را نگه داشته
چشم بر بندگان که آنها هیچ balks در دست زدن به بدن و ساخته شده
آن را زمانی که آنها با تازه پاک شد
حوله ، او برای نوع دیگر فرستاده می شود و زمانی که آنها تا به حال به پایان رسید پاک کردن کف
و قرار بود ، او نشان داد رگه رگه کردن قرمز اندازه پارگی که duller خود
چشم به حال نادیده گرفته شوند.
این برای من ساده بود که لا ساحل مرد Taile برای دیدن معشوقه از شکست خورده بود
خانه.
اغلب ، چگونه بلندتر و واضح تر از هر زبان ، آیا شواهد گنگ ضمنی
صحبت می کنند. مورگان لو جن موج همراه موسیقی به عنوان
تا کنون.
زن شگفت انگیزی. و چه نگاه او بود : وقتی که آن سقوط در
ملامت بر آن بندگان ، آنها منقبض شده و quailed به عنوان افراد ترسو به هنگام
رعد و برق چشمک می زند از ابر است.
من می توانستم عادت خودم. این همین کار را با که Brer فقیر بود
Uriens ، او همیشه در لبه های پاره پاره از دلهره بود ، او حتی نمی توانست به نوبه خود
به سوی او ولی او winced.
در میان بحث من اجازه رها کردن یک کلمه با تعریف در مورد شاه آرتور ،
فراموش کردن برای لحظه ای که چگونه این زن برادرش متنفر است.
که یک تعریف کمی به اندازه کافی بود.
او مانند طوفان تیره و ابر آلود ، او برای نگهبانان او نامیده می شود ، و گفت :
"هیل من این varlets به سیاه چال است." که سرد در گوش من رخ داد ، برای او
گاههای شهرت بود.
هیچ چیز رخ داده است به من می گویند -- و یا انجام است. اما نه چندان با شنی.
به عنوان نگهبان یک دست بر من گذاشته شد ، او با اعتماد به نفس tranquilest لوله کشی و
گفت :
«زخم خدا ، دوست تو طمع به چیزی داشتن تخریب ، دیوانه وار تو؟
این رئیس است! "
حالا چه ایده خوشحال بود که -- و بسیار ساده! هنوز آن را به هرگز رخ داد
من است. من متوسطی به دنیا آمد ، نه همه ، اما در
نقاط ، و این یکی از نقاط شد.
اثر بر مادام الکتریکی بود.
پاک لقاء او و لبخند او و تمام زینت های قانع کننده او را بازگرداند
و blandishments ؛ اما با این حال او قادر به پوشش به طور کامل با آنها نیست
واقعیت است که او در ترس رنگ پریده بود.
او گفت :
"لا ، اما لیست به خدمتکار مال تو! اگر یکی با استعداد با قدرت دوست به معدن ممکن است
می گویند که این چیزی که من را نزد یکی است که مغلوب مرلین گفت ، و نمی شود
jesting.
تبادل معدن گیراندم آینده خود را ، و توسط آنها را من به شما می دانستید که زمانی که شما وارد
اینجا کلیک کنید.
من اما بازی این بذله گویی کمی با امید به شما را به برخی از صفحه نمایش خود را از تعجب
هنر ، به عنوان شک نیست شما می توانید سپاه پاسداران را با آتش سوزی غیبی ، انفجار مصرف آنها را به
خاکستر در نقطه ای ، تعجب بسیار فراتر از
معدن توانایی خود ، در عین حال که من مدت طولانی است که کودکانه کنجکاو برای دیدن. "
نگهبانان در کمتر کنجکاو ، بودند و رو به زودی به عنوان آنها اجازه.