Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم ایجاد یک خانه و مجله
سپتامبر 30 ، 1659. - I ، فقیر بدبختی رابینسون Crusoe ، غرق شدن در طول
طوفان وحشتناک در اینده نزدیک در ساحل در جزیره این ملال انگیز ، تاسف ، که من آمد
به نام "جزیره ناامیدی" ؛ همه
بقیه شرکت کشتی در حال غرق ، و من تقریبا مرده است.
بقیه روز من در afflicting خودم دلتنگ کننده به سر برد
شرایط من به - viz آورده بود.
من تا به حال نه غذا ، خانه ، لباس ، سلاح ، و نه جایی برای پرواز به ؛ و در ناامیدی از هر
امدادی ، چیزی جز مرگ را قبل از من یا دیدم که من باید وحشی بلعیدم
جانوران توسط وحشی به قتل رساندند ، یا می خواهید غذا را به مرگ گرسنگی است.
در رویکرد شب من در یک درخت خواب ، برای ترس از موجودات وحشی ، اما خواب
کاملا ، هر چند آن را بارید تمام شب.
اکتبر 1. در صبح روز من تو را دیدم ، به شگفتی بزرگ من ، کشتی را با شناور بود
جزر و مد بالا ، و دوباره در ساحل بسیار نزدیکتر جزیره رانده ، که ، به عنوان
برخی از راحتی ، از یک سو برای ، دیدن
او مجموعه ای راست ، و تکه های شکسته نه ، من امیدوار بود ، اگر باد کاهش خواهد یافت ، من ممکن است بر اساس دریافت
هیئت مدیره ، و گرفتن برخی از مواد غذایی و necessaries از او برای من تسکین بنابراین ، از سوی دیگر
دست ، آن را غم و اندوه در از دست دادن من را تمدید کرد
رفقا ، که ، به تصور من ، اگر ما همه در هیئت مدیره به حال باقی ماند ، ممکن است کشتی را نجات داد ،
و یا ، حداقل ، که آنها همه غرق شده بودند و حال
مردان ذخیره می شود ، ما شاید ممکن است ساخته شده اند
ما یک قایق از خرابه های کشتی ما را به برخی از بخش دیگری از انجام
جهان است.
من بخش بزرگی از این روز در خودم گیج کننده بر روی این چیزها به سر برد ، اما در
طول ، دیدن کشتی تقریبا خشک ، من بر شن و ماسه به عنوان نزدیک که من می تواند رفت ، و پس از آن
شنا در هیئت مدیره.
در این روز همچنین ادامه داد : باران ، هر چند بدون باد در همه.
از 1ST اکتبر به 24th. همه این روز به طور کامل در چندین بسیاری صرف
سفرهای برای دریافت تمام من می تواند از کشتی ، که من در ساحل آورد هر جزر و مد از
سیل بر rafts.
باران اعظم نیز در روز ، هر چند با برخی از فواصل از آب و هوای عادلانه ، اما از آن
به نظر می رسد این فصل بارانی بود.
اکتبر 20. من واژگون ساختن قایق من ، و تمام مغازه من بر آن بود ، اما ، بودن در
آب کم ژرفا ، و از چیزهایی که عمدتا سنگین است ، من بهبود بسیاری از آنها هنگامی که
جزر و مد بود.
اکتبر 25. این بارید تمام شب و تمام روز ، با برخی از gusts باد ؛ که در طی آن زمان
کشتی شکست در قطعه در اثر وزش باد کمی سخت تر از قبل بود و هیچ
بیشتر می شود ، دیده به جز خراب کردن از او ، و فقط در آب کم است.
من این روز را در پوشش و تامین امنیت کالا که من بود را نجات داد به سر برد ، که باران
ممکن است آنها را خراب نکند.
اکتبر 26. من راه می رفت در مورد ساحل تقریبا در تمام طول روز ، برای پیدا کردن یک محل به رفع من
زندگی ، تا حد زیادی نگران به خودم از هر گونه حمله در شب امن ، چه
از حیوانات وحشی یا مردان.
نسبت به شب ، من بر یک مکان مناسب ثابت ، که زیر تخته سنگ ها ، و مشخص شده اند از یک نیم دایره
محل اردو زدن من ، که من تصمیم با کار ، دیوار ، یا تقویت
غنی سازی ، شمع دوگانه ساخته شده ، صف در داخل با کابل و بدون با چمن.
از 26 تا 30 در حمل کلیه کالاهای جدید من من بسیار سخت کار می کرد
زندگی ، هر چند برخی از بخشی از آن زمان آن را بارید بسیار سخت است.
31 ، در صبح ، من با تفنگ من به این جزیره رفت ، برای برخی به دنبال
غذا ، و کشف این کشور ، زمانی که من به کشته شدن او ، بز ، و بچه خود را به من به دنبال
خانه ، که من پس از آن نیز به کشته شدن ، به دلیل آن را نمی خواهد غذا.
نوامبر 1. - I راه اندازی چادر من که زیر تخته سنگ ها ، و در آنجا برای اولین شب دراز ، ساخت
آن را به عنوان بزرگ که من می توانم ، با مخاطرات رانده در نوسان امام جواد من بر.
نوامبر 2. راه اندازی تمام سینه من و تخته و قطعه چوب ساخته شده است که من
rafts ، و با آنها با تشکیل یک دور حصار من ، کمی در درون من تا به حال مشخص شده
برای غنی سازی من.
نوامبر 3. من با تفنگ من رفت ، و کشته شدن دو fowls مانند اردک ، که بسیار خوب بودند
مواد غذایی. در بعد از ظهر رفت تا کار را به من
جدول.
Nov4. امروز صبح شروع کردم به سفارش بار من از کار ، از بیرون رفتن با اسلحه من ،
زمان خواب ، و زمان از انحراف ، viz. هر روز صبح من با تفنگ من راه می رفت
دو یا سه ساعت ، اگر آن باران نمی بارد ؛
سپس آن را به کار خودم ، تا در مورد یازده ساعت کار می کنند و پس از آن چه من تا به حال برای زندگی خوردن
؛ و از دوازده تا دو زمین بگذارند به خواب ، آب و هوا بیش از حد گرم ؛
و پس از آن ، در شب ، به کار دوباره.
کار بخشی از این روز و بعد به طور کامل در ساختن من به کار اشتغال داشتند
جدول ، برای من نرسیده است اما یک کارگر بسیار متاسفم ، هر چند زمان و ضرورت به من ساخته شده
مکانیک کامل طبیعی به زودی پس از آن ، من معتقدم که آنها هر یک چیز دیگری است.
نوامبر 5. - در این روز در خارج از کشور با تفنگ و سگ من رفت و کشته شدن یک گربه وحشی ، پوست خود را
گوشت خوب بسیار نرم است ، اما او برای هیچ چیز ، هر موجودی که من من کشته
زمان از پوست و حفظ آنها.
بازمیگردم شده توسط دریا ، ساحل ، انواع بسیار زیادی از دریا fowls ، که من نمی دیدم
درک ، اما شگفت زده شد ، و تقریبا با دو یا سه مهر و موم ، که ، وحشت زده ،
در حالی که من زل زده بود در نه ، به خوبی شناخت
آنچه خود هستند ، رو به دریا ، من و برای آن زمان موفق به فرار.
نوامبر 6. پس از پیاده روی صبح من رفتم به کار دوباره با میز من است ، و آن را به پایان رساند ،
هر چند نه به شهوت و میل من و نه آن را مدتها قبل از من یاد گرفتم که آن را ترمیم.
نوامبر 7. در حال حاضر از آن شروع به آب و هوا عادلانه حل و فصل شود.
7 ، 8 ، 9 ، 10 ، و بخشی از 12th (11th شد یکشنبه) من در زمان
تماما تا به یک صندلی را به من ، و با بسیاری ADO را به یک شکل قابل تحمل است ، اما
هرگز به من لطفا و حتی در ساخت آن را در قطعات چندین بار کشیده.
Note. ، من به زودی مورد غفلت قرار گرفته نگه داشتن من یکشنبه ها ، برای ، حذف نشان من برای آنها را بر روی پست من ،
من فراموش کرده که بود که.
نوامبر 13. در این روز بارید ، که من بسیار تازه و سرد
زمین ، اما آن را همراه با رعد و برق وحشتناک و رعد و برق ، که من وحشت زده شد
dreadfully ، به خاطر ترس از پودر من.
به محض این که به پایان رسید ، من برای جدا کردن سهام من از پودر را به عنوان بسیاری از حل و فصل
بسته کمی که ممکن است ، که آن را نمی ممکن است در معرض خطر.
نوامبر 14 ، 15 ، 16. این سه روز من در سینه های کوچک مربع ، و یا جعبه صرف ،
که ممکن است در مورد یک پوند نگه دارید ، و یا دو پوند بیشتر ، پودر ، و به همین ترتیب ، قرار دادن
پودر ، من آن را در مکان هایی به عنوان حالت کاربردی
امن و دور از یکدیگر به عنوان امکان پذیر است.
در یکی از این سه روز من به کشته شدن یک پرنده های بزرگ که خوب برای غذا خوردن بود ، اما من می دانستم که
آنچه به آن تماس بگیرید.
نوامبر 17. در این روز من در پشت چادر من شروع به حفاری را به سنگ ، اتاق را برای من به
conveniency بیشتر.
Note. سه چیز من بسیار برای این کار ، viz می خواستم. کلنگ دو سر ، بیل و
چرخ دستی و یا سبد ، پس من از کار من desisted ، و شروع به در نظر گرفتن چگونه به
عرضه که می خواهند ، من و برخی از ابزار را.
همانطور که برای کلنگ زدن ، من ساخته شده با استفاده از کلاغ های آهن ، که به اندازه کافی مناسب بود ، هر چند
سنگین ، اما چیزی که بعد از یک بیل یا بیل زدن بود ، این مطلقا ضروری بود ،
که ، در واقع ، من چیزی می تواند انجام
effectually بدون آن ، اما چه نوع یک را به من می دانستم.
نوامبر 18. روز بعد ، در جستجو در جنگل ، که من پیدا کردم یک درخت که چوب ، و یا مانند
آن ، که در Brazils آنها به درخت آهن ، برای سختی بیش از آن است.
این ، کار بزرگ و تقریبا خراب تبر من ، من قطع یک قطعه ، و به ارمغان آورد
خانه ، بیش از حد ، با مشکل به اندازه کافی ، برای آن بود بیش از سنگین.
سختی بیش از حد از چوب ، و من هیچ راه دیگری ، من در حالی که بلند
بر این دستگاه ، برای من آن کار می کرد effectually کم و کمی به
شکل پارو یا بیل زدن ، دسته
دقیقا مثل مال ما در انگلستان شکل گرفته ، فقط به این که بخشی هیئت مدیره بدون داشتن کفش پوشیده از آهن
بر آن در پایین ، آن را به من تاریخ و زمان آخرین نه چندان طولانی با این حال ، آن خدمت کرده و به اندازه کافی برای
استفاده می کند که من تا به حال به مناسبت به آن را ؛
اما بیل هرگز ، به اعتقاد من ، پس از آن مد ساخته شده ، و یا تا زمانی که در ساخت.
من هنوز هم دچار کمبود بود ، برای من می خواستم یک سبد یا چرخ دستی.
سبد خرید من نمی تواند به هر وسیله ، داشتن هیچ چیز مانند شاخه های کوچک که
خم شدن به ترکه یا چوب کوتاه انبار حداقل ، هیچ یک هنوز متوجه و به عنوان یک چرخ دستی من
خیالی من می توانم تمام اما چرخ را ، اما
که من تا به حال هیچ مفهوم ، نه من می دانم که چگونه به آن ، علاوه بر این ، من تا به حال هیچ
راه امکان را به gudgeons آهن برای اسپیندل و محور چرخ به اجرا در ؛
بنابراین من آن را داد بر این ، و به همین ترتیب ، برای حمل
دور زمین که من از غار حفر ، من من چیزی شبیه هود ساخته شده که
کارگران حمل ملات در زمانی که آنها در خدمت bricklayers.
این برای من چندان دشوار نیست به عنوان بیل : و در عین حال این
بیل و تلاش که من بیهوده ساخته شده را به چرخ دستی ، مرا ندارد
کمتر از چهار روز ، منظور من همیشه استثناء
پیاده روی صبح من با تفنگ من ، که من به ندرت شکست خورد ، و بسیار به ندرت شکست خورده نیز
خانه آوردن چیزی متناسب برای غذا خوردن.
نوامبر 23. من کار های دیگر در حال حاضر هنوز هم ایستاده بود ، به دلیل ساخت این ابزار ،
زمانی که رفتم در به پایان رسید بود ، و کار هر روز ، به عنوان قدرت و زمان من
اجازه ، من هجده روز را صرف به طور کامل در
گسترش و تعمیق غار من ، که ممکن است کالاهای من commodiously نگه دارید.
Note. در طی تمام این مدت من کار می کرد را به این اتاق و یا غار بزرگ به اندازه کافی برای
جای من به عنوان یک انبار یا مجله ، آشپزخانه ، اتاق ناهار خوری ، و انبار است.
همانطور که برای محل سکونت من ، من به چادر نگه داری شود ؛ جز که گاهی اوقات ، در فصل مرطوب
سال ، آن را بارید تا به سختی که من نمی توانستم خودم را خشک نگه دارید ، که من باعث
پس از آن پوشش دادن همه جای من در درون من
رنگ پریده با قطب های طولانی ، در شکل rafters ، تمایل در برابر سنگ ، و بار
آنها را با پرچم ها و برگ های زیادی از درختان ، مانند کاه اندود کردن.
دسامبر 10. - I شروع به در حال حاضر به فکر می کنم غار یا طاق من به پایان رسید ، زمانی که در یک ناگهان (
به نظر می رسد من آن را بیش از حد بزرگ ساخته شده بود) یک مقدار زیادی از زمین از بالا به پایین سقوط کرد
یک طرف ، آنقدر که ، به طور خلاصه ، آن را
frighted من ، و نه بدون دلیل ، بیش از حد ، اگر من تحت آن شده بود ، من تا به حال هرگز
می خواستم قبرکن.
من تا به حال در حال حاضر مقدار زیادی از کار را به انجام بیش از دوباره ، برای من تا به حال زمین سست حمل
از و بود که از اهمیت بیشتری ، من تا به حال سقف به سرپا نگه داشتن ، به طوری که ممکن است
مطمئن باشید نه بیشتر خواهد آمد.
دسامبر
11. - در این روز من رفتم با آن کار می کنند بر این اساس ، و دو ساحل یا پست
تن به تن راست را به بالا ، با دو قطعه تخته در سراسر بیش از هر پست ، این من
روز بعد به پایان رسید و تنظیم بیشتر
پست کردن با تخته ، در حدود یک هفته به من پشت بام را جلب کرده ، و پست ،
در ردیف ایستاده ، من را برای پارتیشن به بخش خارج از خانه خدمت کرده است.
دسامبر 17. از این روز به 20 قفسه قرار داده شده ، و زدم تا ناخن ها در پست ها
به قطع همه چیز است که می تواند آویزان کردن ، و در حال حاضر شروع به در برخی از سفارش
در درون درب ها است.
دسامبر 20. حالا من همه چیز را به داخل غار به اجرا درآمد ، و شروع به مبله کردن خانه من ، و
راه اندازی چند قطعه تخته مانند میز کشودار واینه دار ، به منظور victuals من بر ، اما
تخته شروع می شود بسیار کمیاب با من ، من من یکی دیگر از جدول.
دسامبر 24. میزان باران تمام شب و تمام روز. بدون تکان دهنده از.
دسامبر 25. باران در تمام طول روز.
دسامبر 26. هیچ باران ، و زمین بسیار سرد تر از قبل ، و pleasanter
دسامبر 27. به کشته شدن یک بز جوان و lamed دیگر ، به طوری که من به آن گرفتار و رهبری آن
خانه در یک رشته ، زمانی که من آن را در خانه بود ، من موظف و متلاشی تا پای خود را ، که بود
شکست.
NB - I در زمان مراقبت از آن است که آن را زندگی می کردند ، و ساق پا رشد به خوبی و به عنوان قوی به عنوان
همیشه ، اما ، با پرستاری من آن را تا زمانی ، آن را رشد اهلی ، و بر سبز کمی در تغذیه
درب من ، و نمی خواهد برود.
این اولین بار بود که من سرگرم فکر پرورش برخی از اهلی
موجودات ، که من ممکن است مواد غذایی پودر و عکس من به همه صرف شد.
دسامبر 28،29،30،31.- بزرگ گرم ، و هیچ نسیم ، به طوری که وجود ندارد تکان دهنده
در خارج از کشور ، به جز در شب ، برای مواد غذایی ، این بار من در قرار دادن همه چیز به سر برد
به منظور در داخل درب است.
ژانویه 1. بسیار داغ هنوز : اما من به خارج رفته اند زود هنگام و در اواخر با تفنگ من و ذخیره کردن
هنوز هم در وسط روز است.
در این شب ، رفتن دورتر را به دره دراز که به سمت مرکز
جزیره ، متوجه شدم تعداد زیادی از بز وجود دارد ، هر چند بسیار خجالتی ، و سخت به
در با این حال ، من تصمیم سعی کنید اگر من می تواند سگ من را نیست که آنها را شکار کردن.
فروردین 2. بر این اساس ، روز بعد من با سگ من رفت ، و او را بر بز ،
اما من اشتباه بود برای آنها همه چیز در مورد بر سگ مواجه شدند ، و او می دانست خطر خود را
خیلی خوب ، برای او نمی خواهد آمد در نزدیکی آنها.
فروردین 3. من حصار یا دیوار من را آغاز کرد ، که ، هنوز هم حسادت که توسط حمله
کسی ، من تصمیم را بسیار ضخیم و قوی است.
NB - این دیوار که شرح داده شده در قبل ، من به عمد حذف آنچه گفت : در
مجله آن کافی است به رعایت ، که من هیچ زمانی کمتر از 2 بود
بهمن 14 آوریل کار ،
اتمام و تکمیل این دیوار ، اگر چه بیش از حدود بیست و چهار متری
در طول ، که نیم دایره را از یک محل در سنگ به محل دیگری ، در مورد
هشت متری از آن ، درب غار که در مرکز در پشت آن.
تمام این مدت من خیلی سخت کار می کرد ، باران به من مانع روزهای بسیاری ، نه ، گاهی اوقات
هفته با هم ، اما من فکر می کردم هرگز نباید تا این دیوار را کاملا امن
تمام شده بود و آن را کمیاب معتبر
آنچه غیر قابل بیان کار همه چیز را با هم انجام شود ، به خصوص شمع آوردن
از جنگل و رانندگی آنها را به داخل زمین ، برای من ساخته شده آنها را بسیار از من بزرگتر
مورد نیاز برای انجام داده اند.
وقتی این دیوار ، تمام شده بود و دو برابر در خارج از حصار با دیوار چمن
مطرح شده از نزدیک به آن ، من خودم را درک است که اگر هر نفر در ساحل آمده
وجود دارد ، آنها هر چیزی را درک نمی
زندگی و خیلی خوب بود پس از من ، به عنوان مشاهده ممکن است به آخرت ، پس از
مناسبت بسیار قابل توجه است.
در طول این زمان من دور من در جنگل ها را برای بازی ساخته شده هر روز که باران
اجازه من ، اکتشافها ، نوآوریها های مکرر در این جنبه از چیزی یا دیگر به من
مزیت ، به خصوص که من پیدا کردم یک نوع
کبوتر وحشی ، که ساخت ، نه به عنوان چوب کبوتر در یک درخت ، بلکه به عنوان خانه
کبوتر ، در چاله ها از سنگ و گرفتن تعدادی از جوان ، من را به تلاش
پرورش و اصلاح نژاد آنها را تا اهلی ، و بنابراین ، اما زمانی که
مسن تر آنها رشد آنها پرواز دور ، که شاید در ابتدا می خواهم از تغذیه بود
آنها ، برای من تا به حال چیزی به آنها بدهد ، با این حال ، من اغلب لانه خود را یافت ،
و آنهایی که جوان خود را که گوشت بسیار خوب بودند.
و اکنون ، در اداره امور خانواده من ، که من پیدا کردم خودم را در بسیاری از مایل
چیزها ، که من فکر کردم در ابتدا آن را غیر ممکن بود برای من ، به عنوان ، در واقع ، با
برخی از آنها شد : به عنوان مثال ، من هرگز می تواند یک چلیک به hooped شود.
واحد گنجایش مایعات قدیمی کوچک و یا دو ، من تا به حال به عنوان من قبل از مشاهده ، اما من هیچ گاه نمی تواند وارد در
ظرفیت ساخت یکی شده توسط آنها را ، هر چند که من هفته های بسیاری در مورد آن به سر برد و من می توانم نه
را در سر ، و یا پیوستن به staves تا
واقعی به یکدیگر را به آب نگه دارد ، بنابراین من نیز بیش از داد.
در وهله بعد ، من در از دست دادن بزرگ برای شمع بود ، به طوری که در اسرع وقت تا کنون از آن بود
تاریک ، که به طور کلی توسط ساعت هفت بود ، من برای رفتن به رختخواب موظف شد.
من به یاد غده موم که با آن من شمع را در ماجراجویی های آفریقایی من ساخته شده ، اما
من تا به حال هیچ یک از آن در حال حاضر ، تنها راه چاره من تا به حال بود ، که وقتی من بز را کشته است
ذخیره پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکار میرود و با یک بشقاب کوچک
من ساخته شده ساخته شده از خاک رس ، که من در زیر آفتاب پخته شده ، که من اضافه فتیله برخی از الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری ،
من یک لامپ و این به من داد نور است ، اگر چه روشن نیست ، نور ، ثابت مانند یک شمع.
در وسط از همه کارگر من از آن اتفاق افتاده است که ، rummaging وسایل من ، که من پیدا کردم کمی
کیسه ای که به عنوان قبل از من اشاره کرد ، با ذرت بوده است برای تغذیه پر بود
مرغ نه برای این سفر ، اما قبل از ، گمان می کنم ، زمانی که کشتی از لیسبون آمدند.
کمی باقی مانده از ذرت است که در کیسه شده بود ، توسط موشها بود بلعیدم ،
من تو را دیدم و هیچ چیزی در کیسه اما پوسته و گرد و غبار و مایل به کیسه
برخی از استفاده های دیگر (من فکر می کنم آن را برای قرار دادن
پودر در ، زمانی که من آن را برای ترس از رعد و برق ، و یا برخی از استفاده از چنین تقسیم) ، من را تکان داد
پوسته ذرت خارج از آن در یک طرف غنیسازی من ، در زیر سنگ.
آن را کمی قبل از باران های بزرگ فقط در حال حاضر به ذکر است که من انداخت این مسائل دور ،
که بدون اطلاع قبلی ، و نه آنقدر به یاد آوردن است که من هر چیزی پرتاب کردند
وجود دارد ، هنگامی که ، حدود یک ماه پس از آن ، و یا
thereabouts ، من تو را دیدم برخی از ساقه چند از تیراندازی سبز چیزی از زمین ،
که من خیالی ممکن است برخی از گیاه من تا به حال ندیده ، اما من شگفت زده شد و
کاملا ، زمانی که ، شگفت زده شده بودم بعد از کمی
طولانی هم ، من تو را دیدم حدود ده یا دوازده گوش بیرون می آیند ، که کامل جو سبز شده بودند ،
از همان نوع در اروپا نه به عنوان جو انگلیسی ما است.
این غیر ممکن است برای ابراز حیرت و سردرگمی از افکار من
به این مناسبت است.
من تاکنون عمل بر هیچ پایه و اساس مذهبی در همه ، در واقع ، من تا به حال تعداد کمی از
مفهوم دین در سر من ، و نه هیچ حس از هر چیزی که تا به حال سرگرم کرده بود
و پا افتادهی من در غیر این صورت به عنوان شانس ، یا ،
همانطور که ما به آرامی می گویند ، خدا را خوشنود ، چیست؟ بدون تا آنجا که برای تحقیق راجع به پایان
مشیت الهی در این چیزها ، یا سفارش خود را در حاکم بر حوادث جهان.
اما پس از من تو را دیدم جو رشد وجود دارد ، در آب و هوا که من می دانستم که برای مناسب نیست
ذرت ، و به خصوص که من می دانستم که چگونه آن را از آن پرتو ها آمدند وجود ندارد ، آن را به من مبهوت عجیب ، و من
شروع به نشان می دهد که خدا به حال به طور معجزه آسایی
ناشی از دانه خود را بدون هر گونه کمک از بذر کاشته شده رشد ، و این که آن کارگردانی شد
صرفا برای معاش من در آن محل پر از بدبختی و وحشی ، است.
این لمس قلب من کمی ، آورده و اشک از چشمان من ، و من شروع به برکت دهد
خودم که چنین نابغه ای از طبیعت باید بر اساس حساب من اتفاق می افتد. و این بود
عجیب و غریب به من ، چون من در نزدیکی آن شاهد
هنوز هم ، در تمام طول توسط طرف سنگ ، عقب مانده ساقه برخی دیگر ، ثابت کرد که
به ساقه های برنج ، و که من می دانستم که ، چون من تا به حال دیده می شود آن را در آفریقا رشد می کنند زمانی که من
بود در ساحل وجود دارد.
من نه تنها این تولیدات خالص از مشیت الهی برای حمایت من فکر
اما شک نیست که در محل وجود دارد ، من در سراسر آن بخش از رفت
جزیره ، جایی که من قبلا شده بود ، مشابه در
هر گوشه ، و زیر هر سنگ ، نگاه کنید به بیشتر از آن است ، اما من نتوانستم هیچ یک را پیدا کند.
در گذشته آن را به افکار من رخ داده که من را تکان داد یک کیسه از گوشت جوجه را در آن
محل و سپس شروع به تعجب بس و من باید دینی من اعتراف
شکر کردن را آموخته به مشیت الهی خدا شروع به
بزور تصرف کردن ، بیش از حد ، پس از کشف که این همه چیزی بود اما آنچه معمول بود ؛
هر چند که من باید به عنوان سپاسگزار برای به قدری عجیب و پیش بینی نشده مشیت الهی به عنوان
اگر آن معجزه آسا بوده است ، برای آن بود
واقعا کار از مشیت الهی به من ، که باید سفارش یا منصوب که ده یا دوازده
دانه ذرت باید unspoiled باقی می ماند ، زمانی که موشها بقیه را از بین برده بودند ،
که اگر آن را از آسمان شده بود کاهش یافته است ، به عنوان
همچنین ، که من باید آن را از پرتاب در آن مکان خاص ، که در آن ، آن را در حال
سایه ای از یک سنگ بالا ، آن را پیمود ، بلافاصله ، در حالی که ، اگر من آن را پرتاب کردند
هر جای دیگری که در آن زمان ، آن را سوزانده شده بود به بالا و نابود شده است.
من به دقت گوش این ذرت را نجات داد ، شما ممکن است مطمئن باشید در فصل خود را ، که بود
در مورد پایان ماه ژوئن ، و تخمگذار تا هر ذرت ، حل و فصل آنها را افشانده شدن همه دوباره ،
امید در زمان به برخی از کمیت کافی برای من با نان عرضه است.
اما آن را تا سال چهارم بود که من می توانم خودم را حداقل دانه از این اجازه می دهد
ذرت به خوردن ، و حتی پس از آن اما صرفهجویی مصرف شوند ، که من پس از آن باید گفت ، به منظور آن ؛
برای من گم شده همه که من اول پاشیدند
فصل با رعایت زمان مناسب نیست و من آن را پاشیدند درست قبل از فصل های خشک ،
به طوری که آن آمد هرگز در همه ، حداقل نه به عنوان آن را انجام داده اند ، که در آن
محل.
علاوه بر این جو ، شد ، همانطور که در بالا وجود دارد ، بیست یا سی ساقه برنج ، که من
که با مراقبت و برای همین استفاده حفظ شده ، و یا به همان هدف به من
نان ، یا به جای غذا ، برای من راههایی را برای
طبخ آن را بدون پخت ، هر چند من که آن هم بعد از مدتی انجام داد.
اما برای بازگشت به مجله من.
من مشغول به کار بیش از حد سخت این سه یا چهار ماه به دیوار من انجام می شود و 14
آوریل من آن بسته ، contriving به آن ، نه به درب و اما بیش از دیوار ،
نردبان ، که ممکن است هیچ نشانه ای وجود دارد در خارج از زندگی من.
آوریل 16. - I به پایان رسید از نردبان ، پس من رفتم از نردبان به بالا ، و سپس کشیده
آن را پس از من ، و آن را اجازه در داخل.
این محوطه کامل برای من بود و در داخل اتاق به اندازه کافی من تا به حال ، و نه چیزی می تواند
آمده من از ، بدون ، مگر اینکه آن را برای اولین بار می تواند سوار دیوار من.
روز بعد پس از این دیوار ، من تقریبا به حال به حال تمام کار من تمام شده بود
سرنگون در یک بار ، و خودم را کشته است.
مورد به این ترتیب بود : همانطور که من شلوغ در داخل بود ، در پشت چادر من ، فقط در
ورود به غار من ، من وحشتناکی با اکثر وحشتناک ، تعجب آور بود frighted
چیزی که در واقع برای همه در ناگهانی که من پیدا کردم
زمین می آیند فاسد شده را از سقف غار من است ، و از لبه تپه
بر سر من و دو تا از پست های من در غار بود در ژیان ترک خورده
شیوه ای.
من صمیمانه از ترس ؛ اما هیچ چیز از آنچه در واقع علت فکر ، تنها فکر
که بالای غار من در افتاده بود ، به عنوان بخشی از آن قبل از انجام داده بود و از ترس من
باید در آن به خاک سپرده فرار به جلو به من
نردبان ، و فکر نمی خودم امن وجود دارد ، نه ، من بیش از دیوار من به خاطر ترس از
قطعه از تپه ، که من انتظار می رود ممکن است رول را بر من.
من تا به حال هیچ زودتر پله انجام زمین از من به سادگی شاهد آن زلزله وحشتناک بود ،
برای زمین ، من ایستاده بود در سه بار در فاصله حدود هشت دقیقه را تکان داد ، با
سه شوک مانند دارند لغو
قوی ترین ساختمان است که می تواند قرار است بر روی زمین ایستادند و
قطعه بزرگ از بالای سنگ که حدود نیم مایل از من ایستاد بعدی
دریا را با چنین یک صدای وحشتناک که من در تمام عمرم شنیده هرگز سقوط کرد.
من درک دریا بسیار را به حرکت های خشونت آمیز آن قرار داده و به اعتقاد من
شوک های قوی تر در زیر آب نسبت به در این جزیره بودند.
من خیلی با چیزی که به خودی خود شگفت زده ، داشتن مانند هرگز احساس ، و نه discoursed
با هر که بود ، که من مانند یک مرده یا stupefied بود ، و حرکت
زمین ساخته شده معده من بیمار ، مثل یکی که
در دریا پرتاب شد ، اما سر و صدا از سقوط سنگ از من بیدار شده ، به عنوان آن
بودند ، و محرک من از وضعیت stupefied من در ، مرا با وحشت پر شده ؛
و من به هیچ فکر پس از آن اما تپه
سقوط بر چادر من و تمام کالاهای خانگی من و دفن همه در یک بار ؛ و این
روح من در درون من بار دوم غرق شده است.
پس از شوک سوم به پایان رسید ، و من بیشتر برای برخی از زمان احساس ، من شروع به گرفتن
شجاعت و در عین حال من تا به حال قلب به اندازه کافی برای رفتن بر دیوار من دوباره نیست ، برای ترس از
زنده به گور ، اما هنوز هم بر زمین نشسته
تا حد زیادی پایین بازیگران و دل شکسته ، نمی دانستند چه باید بکنید.
این همه در حالی که من تا به حال نه فکر دست کم جدی مذهبی چیزی جز مشترک
"پروردگار رحمت بر من!" و هنگامی که آن شد که رفت.
در حالی که نشستم به این ترتیب ، که من پیدا کردم بیشتر ابری هوا و رشد ابری ، که اگر آن را که باران است.
بلافاصله پس از آن که باد به وجود آمد کم و کوچک ، به طوری که در کمتر از نصف یک
ساعت آن را منفجر وحشتناک ترین طوفان دریا همه در یک ناگهانی با تحت پوشش بود
کف و کف کردن ، ساحل پوشیده شده بود
نقض آب ، درختان ریشه ، و یک طوفان وحشتناک پاره شد
آن بود.
این حدود سه ساعت برگزار و سپس شروع به فروکش کردن ؛ و در دو ساعت بیشتر بود
کاملا آرام و شروع به باران بسیار سخت.
این در حالی که من بر زمین بسیار وحشت زده و محزون ومغموم نشسته ؛ هنگامی که بر روی یک
ناگهانی آن را به افکار من آمد ، که این باد و باران که عواقب
زلزله ، زلزله خود بود
صرف شده و بیش از حد ، و من ممکن است دوباره به غار من سرمایه گذاری است.
با استفاده از این ارواح من شروع به احیای ؛ و باران نیز کمک به
متقاعد کردن من ، من در رفت و در چادر من نشسته است.
اما باران بود خشن که چادر من آماده می شود با آن مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و من
به غار من مجبور شد ، هر چند بسیار مضطرب و ترس ، از ترس آن را باید
سقوط بر روی سر من.
این باران های خشونت آمیز به من مجبور به کار جدید - viz. به سوراخ کردن از طریق جدید من
غنی سازی ، مانند نزول ، اجازه دهید که آب بیرون بروید ، که دیگری را آب گرفتگی
غار من.
پس از من تا به حال در غار من برای برخی از زمان بوده است ، و متوجه شد شوک هنوز هم هیچ بیشتر از
را دنبال زلزله ، من شروع می شود بیشتر تشکیل شده است.
و در حال حاضر ، به حمایت از روح من ، که در واقع بسیار آن را می خواستم ، من به رفت و من
فروشگاه کوچک ، و در زمان کوچک شام خوردن از رم ، که ، با این حال ، من در آن زمان و همیشه بسیار
صرفهجویی مصرف دانستن من می توانم بدون که از دست داده بودند.
باران تمام آن شب و بخش بزرگی از روز بعد ادامه داد ، به طوری که من می توانم
نه در خارج از کشور هم بزنید ، اما به نظر من بیشتر تشکیل شده ، من شروع به از آنچه من تا به حال فکر می کنم
بهترین ، انجام بده ؛ این نتیجه رسید که اگر این جزیره
موضوع به این زمین لرزه ، خواهد بود برای من زندگی می کنند در یک غار وجود ندارد ، اما من باید
در نظر از ساخت کلبه کوچک در یک مکان باز که من ممکن است با احاطه کرده
دیوار ، که من در اینجا انجام داده بود ، و غیره را
امن خودم از حیوانات وحشی یا مردان ، برای من این نتیجه رسیدند ، اگر من در آنجا ماند که در آن من ، من
باید قطعا یک زمان یا دیگر زنده به خاک سپرده شود.
با این افکار ، من مصمم به برداشتن چادر من از جایی که آن ایستاده بود ،
بود که کمتر از پرتگاه آویزان از تپه ، و که ، اگر آن را باید
متزلزل دوباره ، قطعا بر من پاییز
چادر و من صرف دو روز بعد ، 19 و 20 ماه آوریل ، در contriving
کجا و چگونه به حذف زندگی من است.
ترس از بلعیده تا زنده من ساخته شده که من در آرام خوابیده هرگز ، و در عین حال
هراس از دروغ گفتن در خارج از کشور بدون هیچ گونه حصار تقریبا برابر با آن بود ، اما هنوز هم ،
زمانی که من در مورد نگاه کردم ، و دیدم که چگونه همه چیز
به منظور قرار داده شد ، به چگونه خوش پنهان من بود ، و چگونه از خطر در امان ، آن را به من ساخته شده است
بسیار بیزار به حذف است.
در این میان ، آن را به من رخ داده است که آن را نیاز به مقدار گسترده ای از زمان برای من
انجام این کار و که من باید رضایت به سرمایه گذاری که در آن من ، تا من شکل گرفته بود
اردوگاه برای خودم ، و آن را جلب کرده تا به عنوان به آن را حذف.
بنابراین با این قطعنامه ، من خودم را برای یک مدت تشکیل شده است ، و حل و فصل است که من برای رفتن
کار با تمام سرعت به دیوار با شمع و کابل را به من ساخت ، و ج ، در یک دایره ، به عنوان
قبل ، و مجموعه چادر من در آن زمانی که آن را
تمام شده بود ، اما که من سرمایه گذاری به ماندن بگیرید جایی که من تا آن به پایان رسید بود ، و
مناسب برای حذف. این 21 بود.
آوریل 22. - صبح روز بعد من شروع به از وسایل در نظر بگیرند این حل و فصل قرار داده و به
اعدام ، اما من در از دست دادن بزرگ در مورد ابزار های من بود.
من تا به حال سه محور بزرگ ، و فراوانی hatchets (برای ما انجام hatchets
ترافیک با سرخپوستان) ، اما با بسیار سفت و برش چوب گره دار سخت ، آنها
همه پر از notches ، و کسل کننده بودند ، و
هر چند که من تا به حال سنگ چاقو تیز کنی ، من می توانم آن را روشن نیست و عمل خرد کردن یا اسیاب کردن ابزار من بیش از حد.
این هزینه من به عنوان مقدار به عنوان یک دولتمرد فکر بر یک نقطه بزرگ اعطا
سیاست ، و یا یک قاضی پس از مرگ و زندگی یک مرد است.
در طول ساختگی چرخ با یک رشته ، به نوبه خود آن را با پا من ، که من
ممکن است هر دو دست من در آزادی.
Note. من تا به حال هر چیز از جمله در انگلستان دیده می شود هرگز ، و یا حداقل ، به اطلاع
چگونه آن را انجام شد ، هر چند که از آنجایی که من آن را مشاهده ، آن است که بسیار رایج وجود دارد ؛ علاوه بر
که سنگ چاقو تیز کنی من بسیار بزرگ و سنگین بود.
این دستگاه هزینه کار یک هفته کامل به آن را به کمال.
آوریل 28 ، 29. - این دو روز تمام در مخرب ابزار های من در زمان ، ماشین من
چرخاندن سنگ چاقو تیز کنی من خیلی خوب انجام است.
آوریل 30. داشتن درک نان من پایین در حالی که بزرگ شده بود ، در حال حاضر من در زمان یک نظرسنجی
از آن ، و کاهش خودم به یک بیسکویت کیک روز ، ساخته شده است که قلب من بسیار سنگین است.
مه 1. در صبح ، به دنبال نسبت به سمت دریا ، جزر و مد کم بودن ، من تو را دیدم
دروغ چیزی در ساحل بزرگتر از عادی است ، و آن را مانند یک چلیک نگاه ؛ وقتی که من
آمد به آن ، که من پیدا کردم یک بشکه کوچک و دو
یا سه قطعه از خراب کردن کشتی که در ساحل بودند توسط مرحوم هدایت
طوفان و به دنبال خود به سمت در کشتی شکسته ، من فکر کردم به نظر می رسید آن را به دروغ بالاتر
از آب از آن استفاده می شود به انجام.
من به بررسی هر بشکه که در ساحل رانده شد ، و به زودی فهمید که این بشکه
باروت ، اما آن را آب گرفته بود ، و پودر به عنوان سخت به عنوان یک سنگ سفت بود ؛
با این حال ، من آن را نورد دورتر در ساحل
در حال حاضر ، و در بر ماسه رفت ، به عنوان نزدیک که من می توانم به خراب کردن کشتی ،
برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید.
>
فصل ششم امانت و وجدان زده
وقتی که من به کشتی آمد که من پیدا کردم آن را به طرز عجیبی حذف شده است.
قسمت جلو عرشه کشتی ، که قبل از در شن و ماسه به خاک سپرده دراز ، heaved حداقل شش فوت و
استرن ، که شکست در قطعه شد و توسط نیروی از بقیه جدا
دریا ، به زودی پس از من rummaging او را ترک کرده بود ،
به عنوان آن بود ، و در یک طرف کاربر به سایر نظرسنجی پرتاب شد و ماسه ها بسیار بالا بر روی پرتاب شد
که سمت آینده استرن او ، که در حالی که یک مکان بزرگ آب قبل از ، بنابراین وجود دارد
که من نمی توانستم آمده در داخل یک چهارم از یک
مایل از خراب کردن بدون شنا من در حال حاضر قادر به راه رفتن کاملا به او هنگام جزر و مد بود
خارج.
من با این در ابتدا شگفت زده ، اما به زودی به این نتیجه رسیدند باید آن را انجام
زلزله ، و به عنوان توسط این خشونت کشتی بود باز نسبت به قبلا آغاز شد ، بنابراین
بسیاری از چیزها در روز در ساحل آمد ، که
دریا ، سست بود و باد و آب را درجه به زمین نورد.
این تماما از افکار من از طراحی از بین بردن زندگی من منحرف شده است ، و من
مشغول ساختم خودم mightily ، آن روز به خصوص ، در جستجوی آیا من می توانم
هر گونه راه را کشتی ، اما من پیدا کردم
چیزی شد و از این قبیل می توان انتظار داشت ، برای همه داخل کشتی بود خفه
تا با شن و ماسه.
با این حال ، به عنوان من نه به ناامیدی از هر چیز آموخته بود ، من را حل کرده ، به جلو و همه چیز را به
قطعه که من می تواند از کشتی ، این نتیجه رسید که همه چیز من می توانم از او بود
از برخی از استفاده و یا دیگر به من.
مه 3. من با اره من آغاز شد ، و برش تکه ای از پرتو را از طریق ، که من فکر کردم برگزار شد
برخی از قسمت فوقانی و یا ربع عرشه با هم ، و هنگامی که من آن را از طریق برش بود ، من
پاک دور شن و ماسه و همچنین من می توانم
از طرف که وضع بالاترین ، اما جزر و مد در آینده ، من به بیشتر از موظف شد
آن زمان است.
مه 4. رفتم ماهیگیری ، اما گرفتار یکی نه ماهی که من durst از غذا خوردن ، تا من خسته شد
ورزش ، در زمانی که فقط رفتن به ترک کردن ، من گرفتار دلفین جوان.
من من یک خط طولانی از برخی از طناب ، نخ ساخته شده بود ، اما من تا به حال هیچ قلاب ، در عین حال من بارها
گرفتار ماهی به اندازه کافی ، تا آنجا که من مراقبت به غذا خوردن ، همه که من را در آفتاب خشک و خوردند
آنها را خشک.
مه 5. مشغول به کار در خراب کردن ، برش دیگری پرتو سوا ، آورده و سه شاه درخت بزرگ
قطعه هست که از عرشه ، که من با هم گره خورده ، و به شناور در ساحل ساخته شده که
جزر و مد از سیل آمد.
مه 6. مشغول به کار در خراب کردن و پیچ و مهره آهن به چندین عامل خارج از او و تکه های دیگر
اهن الات. کار بسیار سخت ، و به خانه آمد بسیار
خسته و افکار دادن آن را بیش از بود.
مه 7. رفت و دوباره به خراب کردن ، و نه با قصد به کار است ، اما در بر داشت وزن
خراب حال خود را خراب شد ، پرتوهای بودن قطع ، که چند قطعه از کشتی
به نظر می رسید دراز سست ، و در داخل از
نگه وضع آنقدر باز است که من می توانم به آن را ببینید ، اما آن را تقریبا پر از آب و شن و ماسه بود.
مه 8. رفت و در کشتی شکسته ، و کلاغ آهن به آچار عرشه ، که وضع را به اجرا درآمد
در حال حاضر کاملا روشنی از آب یا ماسه است.
من wrenched باز دو قطعه هست ، و آنها را در ساحل آورده نیز با جزر و مد.
من کلاغ آهن در خراب کردن را برای روز بعد باقی مانده است.
مه 9. رفت و در کشتی شکسته ، و با کلاغ راه را به درون بدن از خراب کردن ساخته شده ، و
چندین احساس casks ، و آنها را با کلاغ شل ، اما می تواند آنها را به شکستن نیست.
من احساس رول سرب انگلیسی ، و می تواند آن را هم بزنید ، اما بیش از حد سنگین بود
حذف خواهد شد.
ماه مه 10 -- 14. - رفت و هر روز به خراب کردن و بسیاری از قطعات بزرگ چوب ، و
تخته ، و یا تخته و دو یا سه وزنی آهن.
مه 15. من انجام دو hatchets ، سعی کنید اگر من می تواند یک قطعه کردن رول سرب را کاهش دهد
با قرار دادن لبه یک تبر و رانندگی آن را با دیگر بلکه به عنوان آن دراز
در مورد پا و نیمی در آب ، من
می تواند هر گونه ضربه به درایو تبر را ندارد.
مه 16. دشوار در شب دمیده بود ، و در کشتی شکسته ظاهر خراب شده توسط نیروی
از آب ، اما من تا زمانی در جنگل می ماند ، برای گرفتن کبوتر برای غذا که
جزر و مد مانع من از رفتن به خراب کردن که روز.
مه 17. - I دیدم چند قطعه از خراب دمیده در ساحل ، در فاصله بسیار دور ، نزدیک
دو مایل خاموش من ، اما حل و فصل به آنها ، و متوجه شد این قطعه از
سر ، اما خیلی برای من سنگین را به دور است.
مه 24. هر روز ، در این روز ، من در خراب کردن کار می کرد و با اعمال شاقه من سست
برخی از چیزهایی که خیلی با کلاغ ، که اولین جریان جزر و مد casks چند شناور
خارج و دو نفر از سینه ملوانان ، اما
در اثر وزش باد از ساحل ، هیچ چیز به زمین آن روز آمد ، اما قطعات چوب ،
و hogshead ، که برخی از گوشت خوک برزیل در آن بود ، اما آب نمک و شن و ماسه
فاسد آن است.
من این کار را ادامه دادند هر روز به 15 ژوئن ، به جز زمان لازم برای دریافت
غذا ، که من همیشه در طول این بخش از اشتغال من منصوب ، به هنگام جزر و مد
شد ، که من ممکن است آماده شود که آن
زوال یافت از و در این زمان من تا به حال کردم الوار و تخته و اهن الات به اندازه کافی به
یک قایق خوب ساخته شده اند ، اگر من چگونه شناخته شده بود ؛ و همچنین من در چند بار و در
قطعه ، چند در نزدیکی یکی وزنی سرب ورق.
ژوئن 16. رفتن به کنار دریا ، لاک پشت های بزرگ و یا لاک پشت.
این اولین بار است من به حال دیده بود ، که به نظر می رسد ، فقط بدبختی من ، هر نه
نقص از محل ، و یا کمبود ، برای من اتفاق افتاده بود به طرف دیگر باشد
جزیره ، من ممکن است تا به حال صدها نفر از آنها
هر روز که من پیدا کردم پس از آن ، اما شاید عزیز به اندازه کافی برای آنها پرداخت کرده بود.
ژوئن 17. - I صرف در پخت و پز لاک پشت.
من در تخم مرغ نمره او را سه ، و گوشت او به من ، که در آن زمان ، بیشتر
خوش طعم و دلپذیر است که تا کنون من در زندگی ام طعم ، داشتن تا به حال بدون گوشت است ، اما از بز
و fowls ، از آنجایی که من را در این محل نامطبوع فرود آمد.
ژوئن 18. بارید در تمام طول روز ، و من در داخل ماند.
من در این زمان باران سرد احساس فکر و من چیزی سرد بود که من می دانستم که
در آن عرض جغرافیایی معمول نیست. ژوئن 19. - بسیار بیمار و لرز ، تا اگر
آب و هوای سرد شده بود.
خرداد استراحت 20. - بدون تمام شب ، درد های خشونت آمیز در سر من ، و توام با تب.
frighted تقریبا به مرگ با دغدغه های غم انگیز من شرایط 21. بسیار بیمار ژوئن
به بیمار ، و هیچ کمک.
دعا به خدا ، برای نخستین بار پس از طوفان خاموش هال ، اما کمیاب می دانست آنچه که من
گفت ، و یا به همین دلیل ، افکار من که همه اشتباه است.
ژوئن 22. - A کمی بهتر است ، اما دغدغه های وحشتناک از بیماری است.
ژوئن 23. خیلی بد دوباره سرد و لرز ، و پس از آن سردرد خشونت آمیز است.
ژوئن 24. که بهتر است.
ژوئن 25. - تب و لرز بسیار خشونت آمیز ؛ مناسب برگزار شد هفت ساعت به من ، مناسب سرد و گرم ، با
عرق ضعف پس از آن.
ژوئن 26. - بهتر و داشتن victuals به غذا خوردن وجود ندارد ، تفنگ من گرفت ، اما پیدا کردم خودم را بسیار
ضعیف است.
با این حال ، من به کشته شدن او ، بز ، و با سختی بسیار به خانه ، و broiled برخی از
و می خوردند ، من نا چار می خورشتی که آن را ، و ساخته شده برخی از براث ، اما تا به حال هیچ گلدان.
ژوئن 27. - تب و لرز دوباره تا خشونت که من A تخت دراز در تمام طول روز ، و نه خوردن و نه
نوشیدند.
من آماده بود تا برای تشنگی هلاک ، اما آنقدر ضعیف است ، من تا به حال قدرت ایستادن نیست ، و یا به
خودم هر آب برای نوشیدن.
دعا به خدا باز است ، اما سر به نور بود و زمانی که من نبود ، من تا نادان بود که
من می دانستم که چه چیزی نیست برای گفتن فقط من وضع و گریه : "پروردگار ، به دنبال بر من!
خداوند ، مرا ترحم!
پروردگار ، رحمت بر من گمان می کنم من هیچ چیز دیگری به مدت دو یا سه ساعت! تا
مناسب پوشیدن خاموش ، سقوط کرد من خواب و بیدار تا کنون در شب.
وقتی که من بیدار شد ، که من پیدا کردم خودم بسیار تازه ، اما ضعیف و بیش از تشنه.
با این حال ، به عنوان من بدون آب در زندگی من بود ، من به دروغ تا مجبور شد
صبح ، رفت و دوباره به خواب.
در این خواب دوم من تا به حال این رویا وحشتناک : من فکر کردم که من در نشسته بود
زمین ، در خارج از دیوار من ، جایی که نشستم وقتی که طوفان پس از منفجر
زلزله ، و من تو را دیدم یک مرد فرود
از یک ابر سیاه و سفید ، در شعله ای روشن از آتش ، و نور بر زمین.
او بیش از همه به عنوان درخشان به عنوان یک شعله ، به طوری که من می توانم اما فقط تحمل به نگاه به سمت
او و لقاء او بیشترین inexpressibly وحشتناک ، غیر ممکن است برای کلمات برای توصیف بود.
هنگامی که او بر زمین با پاهای خود قدم گذاشته ، من فکر کردم زمین لرزید ، فقط به عنوان
آن را قبل از زلزله انجام داده بود ، و همه در هوا نگاه ، هراس من ، به عنوان
اگر آن را با چشمک می زند آتش پر شده بود.
او زودتر بر زمین فرود آمد ، اما او به جلو به سمت من نقل مکان کرد ، با طولانی
نیزه و یا سلاح در دست دارد ، به من کشتن و زمانی که او به زمین در حال افزایش آمد ، در
برخی از راه دور ، او را به صحبت کرد به من و یا من شنیده ام
صدا تا وحشتناکی است که غیر ممکن است برای ابراز وحشت از آن.
همه که می توانم بگویم من درک این بود : "دیدن تمام این کارها به ارمغان آورده اند
تو را به توبه ، در حال حاضر نباید می میرند "که واژه ها ، من فکر کردم او را بلند کردن
نیزه که در دست او بود مرا بکشند.
هیچ کس است که تا کنون خواندن این حساب باید انتظار داشت که من باید قادر به
توصیف وحشت از روح من در این چشم انداز وحشتناک است.
منظورم این است ، که حتی در حالی که آن را یک رویا بود ، من حتی از آن وحشت رویای.
و نه آن را هر بیشتر برای توصیف این تصور است که بر ذهن من باقی ماند ، هنگامی که
من awaked ، و متوجه آن بود ، اما یک رویا است.
من تا به حال ، افسوس! علم الهی نیست.
آنچه من دستور خوبی از پدر من دریافت کرده بود پس از پوشیده
مجموعه ای بی وقفه ، به مدت هشت سال ، از شرارت دریا نوردی ، و ثابت
گفتگو با جز مانند ،
مثل خودم ، نامهربان و بی حرمتی به آخرین درجه است.
به خاطر نمی آورم که من ، در تمام آن زمان بود ، یکی تصور می کردند که تا این حد به عنوان تمایل
یا به دنبال به سمت بالا به سوی خدا ، و یا داخل نسبت به انعکاس بر خود من
راه ، اما حماقت خاصی از روح ،
بدون خواست وجدان خوب یا بد ، به طور کامل غرق به حال من و من
بود که سخت ترین ، unthinking ، موجودی شریر میان ملوانان مشترک ما
می توان تصور می شود ، نداشتن حداقل
حس ، یا از ترس از خدا در خطر است ، یا از شکر کردن را آموخته به خدا به سوی رستگاری.
در مربوط چه در حال حاضر گذشته از داستان من ، این آسان تر
اعتقاد بر این زمانی که من باید اضافه کنید ، که از طریق همه انواع شوربختیها که تا به حال به این
روز من و پا افتادهی ، من بسیار به عنوان یکی هرگز
فکر آن که از سوی خدا ، یا که این مجازات فقط برای من گناه من بود
باغی بر رفتار پدر یا گناهان من در حال حاضر دارم ، که بزرگ یا بیشتر
بیشتر به عنوان مجازات برای دوره به طور کلی از زندگی ستمکاران من است.
وقتی که من در سفر ناامید در سواحل صحرای آفریقا بود ، من تا به حال هرگز به طوری
به عنوان یکی فکر از چه از من تبدیل شده ، و یا یک به خدا مایل به مستقیم به من بکجا
من باید بروید ، و یا من را از خطر
که ظاهرا مرا احاطه شده ، و همچنین از موجودات حریص به عنوان وحشی های بی رحمانه است.
اما من صرفا ناشی از بی فکری از خدا و یا مشیت الهی بود ، عمل مانند یک حیوان صرف ، از
اصول طبیعت و دیکته فقط حس مشترک ، و ، در واقع ،
سختی که.
وقتی که من و در دریا گرفته شده توسط کاپیتان پرتغال ، به خوبی استفاده می شود تحویل داده شد و برخورد
عادلانه و شرافتمندانه ، و همچنین charitably ، من تا به حال حداقل
شکر کردن را آموخته در افکار من.
هنگامی که ، دوباره ، من غرق شد ، ویران ، و در معرض خطر را از غرق شدن در این جزیره ، من بود
تا آنجا از ندامت ، و یا به دنبال بر روی آن به عنوان یک حکم صادر شده است.
من فقط به خودم گفتم ، اغلب اوقات که من سگ مایه تاسف بود ، و به دنیا آمد همیشه
بدبختی می کنم.
درست است ، هنگامی که من در ساحل برای اولین بار در اینجا ، و تمام خدمه کشتی من را غرق و
به خودم بخشوده ، من با استفاده از نوعی از وجد شگفت زده شد ، و برخی از حمل و نقل از روح ،
که تا به حال به لطف خدا کمک ، ممکن است
آمده اند تا به شکر کردن را آموخته درست ، اما از آن به پایان رسید که در آن آغاز شد ، در صرف مشترک
پرواز شادی ، یا ، که من ممکن است بگویند ، که خوشحالم من زنده بود ، بدون کمترین بازتاب
بر خوبی برجسته دست
که من حفظ کرده بود ، و من خاص بود حفظ شود زمانی که تمام بقیه
نابود ، یا پرسش که چرا پراویدنس بنابراین نزد من مهربان شده بود.
حتی فقط مرتب کردن بر اساس مشترک همان شادی که ملوانان به طور کلی داشته ، پس از آنها رو
امن ساحل از یک کشتی شکسته ، که همه آنها غرق در کاسه بعدی پانچ ، و
فراموش تقریبا به زودی آن را به عنوان به پایان رسیده است و تمام بقیه زندگی من بود آن را دوست دارم.
حتی وقتی که من پس از آن ، در توجه ، معقول ساخته شده از من
شرایط ، چگونه من در این مکان مخوف ، بازیگران را از دسترس از نوع انسان ،
از همه امید امداد ، و یا چشم انداز
رستگاری ، به محض من تو را دیدم ، اما چشم انداز زندگی است و من نباید از گرسنگی مردن و
برای گرسنگی هلاک ، همه احساس ابتلاء من عینک خاموش و من شروع می شود بسیار
آسان می کند ، خودم را اعمال آثار مناسب
برای حفظ و عرضه شد ، و به اندازه کافی دور از در من مبتلا
شرط ، به عنوان یک حکم از آسمان است ، و یا به عنوان از طرف خدا در برابر من : این شد
افکار که بسیار به ندرت وارد سر من.
در حال رشد از ذرت ، در مجله من اشاره کرده بود ، در اولین برخی از کمی
نفوذ بر من ، و شروع کرد به من با جدیت تاثیر می گذارد ، تا زمانی که من فکر کردم آن
چیزی معجزه آسا در آن داشتند ، اما به محض
مثل همیشه این است که بخشی از تفکر ، همه تصور که بزرگ شده بود برداشته شد
از آن عینک خاموش نیز ، همانطور که ذکر کردم در حال حاضر است.
حتی زلزله ، هر چند هیچ چیز وحشتناک تر می تواند در طبیعت خود ، و یا بیشتر
بلافاصله کارگردانی به قدرت نامرئی که به تنهایی هدایت چنین چیزهایی ، با این حال
به محض این که وحشت اولین بر بود ، اما تصور آن را به حال ساخته شده می رفت نیز.
من تا به حال حس بیشتری از خدا یا او قضاوت بسیار کمتر از حال حاضر
ابتلاء از شرایط من از او دست از اگر من در بیشتر شده بود
شرایط مرفه زندگی.
اما اکنون ، وقتی که من شروع به بیمار می شود ، و نظر تفریحانه شوربختیها از مرگ
آمدند تا خود را قبل از من قرار و زمانی که روح من شروع به زیر بار غرق
مرض هاری قوی ، و طبیعت خسته بود
با خشونت از تب ، وجدان ، که تا زمانی خوابیده بود ، شروع به بیدار ، و
شروع کردم تا خودم را با زندگی گذشته من سرزنش ، که در آن من تا به حال تا آشکارا ،
شرارت غیر معمول ، موجب عدالت
خدا به وضع من تحت سکته مغزی غیر معمول و به مقابله با من در تا کینه جو
شیوه ای.
این بازتاب های تحت ستم برای روز دوم و یا سوم از مرض هاری من ، و در
خشونت ، و همچنین تب را به عنوان سرکوفت میزند وحشتناک وجدان من ،
برخی از واژه ها از من extorted مانند دعا به
خدا ، هر چند که من نمی تواند آنها یا یک نماز با حضور با تمایلات و یا با امید :
بود و نه صدای وحشت و زجر صرف است.
افکار من ، اشتباه گرفته بودند ، اعتقادات بزرگ بر ذهن من ، و وحشت از مرگ
در چنین شرایط پر از بدبختی ، بخارات را به سر من با صرف مطرح
دغدغه و در این hurries از من
روح من می دانستم که چه زبان من ممکن است بیان.
اما به جای تعجب ، مانند : "پروردگار ، چه مخلوق بدبخت هستم من!
اگر من باید بیمار می شود ، من قطعا باید برای می خواهید کمک می میرند و چه تبدیل خواهد شد
! "و سپس اشک از چشمان من پاره شود ، و من می توانستم بیشتر برای در حالی که خوب می گویند.
در این فاصله ، توصیه های خوبی از پدر من به ذهن من آمد ، و در حال حاضر او
پیش بینی ، که من در آغاز این داستان ، viz ذکر شده است. که اگر من
این گام احمقانه ، خدا برکت دهد
من ، و من اوقات فراغت آخرت را بر غفلت داشتن وکیل خود را منعکس
زمانی که ممکن است هیچ یک برای کمک به بهبودی من وجود دارد.
"در حال حاضر ، گفت :" من ، با صدای بلند ، کلمات پدر عزیزم به تصویب ، عدالت خداوند است
پیشی گیرد و من ، و من هیچ کدام را کمک و یا میشنوند.
من صدای پراویدنس ، که شکر خدا قرار داده بود من در استقرار رد و یا
ایستگاه زندگی در جایی که من ممکن است شاد و آسان بوده است ، اما من نه آن را ببینید
خودم و نه یاد بگیرند که به برکت آن را از پدر و مادر من به دانستن.
من آنها را به سوگواری بیش از حماقت من است ، و در حال حاضر من از چپ به تحت عواقب سوگواری
از آن است.
من کمک و مساعدت خود ، که مرا در جهان برداشته شده ، مورد آزار قرار گرفته و
می توانست همه چیز را آسان به من و در در حال حاضر من مشکلاتی را در مبارزه با
بیش از حد بزرگ برای حتی ماهیت خود را به
پشتیبانی ، و هیچ کمک ، کمک ، بدون آرامش ، بدون مشاوره. "سپس من گریه ،
"پروردگار ، کمک به من ، برای من در پریشانی بزرگ هستم" این اولین نماز بود ، اگر من
ممکن است آن تماس بگیرید ، که من برای سال های بسیاری ساخته شده بود.
اما برای بازگشت به مجله من.
ژوئن 28. داشتن است تا حدودی با خواب من تا به حال به حال تجدید است ، و مناسب بودن
به طور کامل خاموش ، من بلند شده و هر چند بسیار وحشت و ترور رویای من بود
بزرگ و در عین حال من در نظر گرفته که مناسب از
تب و لرز دوباره بازگشت در روز بعد ، و در حال حاضر هم من به چیزی به روز کردن
و حمایت از خودم وقتی که من باید به بیمار و اولین چیزی که من ، من پر بزرگ
مربع مورد بطری با آب ، و مجموعه آن
بر میز من ، در رسیدن به تخت من و خود را به پرواز لرز یا منش aguish
آب ، من حدود یک چهارم از یک پاینت از رم را در آن قرار داده و مخلوط آنها را با هم.
سپس من به من یک تکه از گوشت بز و آن را بر روی زغال broiled ، اما می تواند غذا خوردن
بسیار کم است.
من راه می رفت ، اما بسیار ضعیف بود و با آن بسیار غمگین و دل سنگین تحت
حس وضعیت بدبختی من ، dreading ، بازگشت از مرض هاری من روز بعد.
در شب من شام من از سه تخم مرغ لاک پشت ، که من در بو داده
خاکستر و خوردند ، ما آن را می نامند ، در پوسته ، و این کمی برای اولین بار از گوشت بود
تا کنون خواسته بود برکت و رحمت خدا ، که من می توانم به یاد داشته باشید ، در تمام زندگی من است.
پس از من تا به حال خورده من سعی کردم به راه رفتن ، اما خودم را به حدی ضعیف شده است که من به سختی می تواند در بر داشت
حمل اسلحه ، برای من بدون آن هرگز رفت ، پس من رفتم اما یک راه کوچک ، و نشست
بر زمین ، به دنبال بر
دریا ، بود که درست قبل از من ، و خیلی آرام و صاف است.
همانطور که نشستم اینجا برخی از افکار مانند این رخ داد به من : چه شده است این زمین و دریا ،
که من را دیده اند ، بسیار؟
از چه رو است آن را تولید؟ و من چه هستم ، و تمام دیگر موجودات
وحشی و چه اهلی ، انسانی و بی رحمانه است؟ از چه رو ما؟
مطمئنا ما همه توسط برخی از قدرت های مخفی که تشکیل زمین و دریا ، هوا و ساخته شده
آسمان است. و چه کسی است که؟
سپس به دنبال آن اغلب به طور طبیعی ، آن است که خدا ساخته شده است که همه.
خوب ، اما پس از آن آن را در عجیبی آمد ، اگر خدا ساخته شده است که تمام این کارها ، او راهنما و
اداره همه آنها را ، و تمام چیزهایی که از آنها نگرانی ، برای قدرت است که می تواند
همه چیز مطمئنا باید قدرت را به هدایت و جهت آنها را داشته باشد.
اگر چنین است ، هیچ چیز نمی تواند در مدار بزرگ از آثار او اتفاق می افتد ، یا بدون او
دانش یا انتصاب.
و اگر چیزی اتفاق می افتد بدون اطلاع او ، او می داند که من اینجا هستم ، و
در این وضعیت بسیار ناراحت کننده ، و اگر چیزی اتفاق می افتد بدون انتصاب او ، او
منصوب همه این را به من رخ دادن.
هیچ چیز رخ داده است به فکر من را به تناقض به هر یک از این نتیجه گیری ، و
بنابراین آن را بر من با نیروی بیشتری استراحت ، که آن را باید نیازهای این باشد که
خدا این همه منصوب به من رخ دادن ؛
بود که من به این شرایط پر از بدبختی جهت او به ارمغان آورد ، او داشتن
قدرت ، تنها نه از من تنها ، اما از همه چیز که در جهان اتفاق افتاده است.
بلافاصله آن را به دنبال : چرا خدا این را به من انجام می شود؟
من چه کرده ام به نتیجه استفاده می شود؟
وجدانم در حال حاضر من در این پرسش بررسی ، اگر من تا به حال blasphemed و
"بیوجدان : methought آن را به من مانند یک صدا صحبت کرد! دوست تو بخواهید آنچه تو انجام hast؟
نگاه بر زندگی وحشتناک misspent شده ، و از آنها بخواهید خودتو تو hast انجام نداده؟
بپرسید ، چرا از آن است که تو wert مدتها پیش نابود نشده است؟
چرا wert تو در جاده Yarmouth غرق در مبارزه کشته شده اند در زمانی که کشتی
توسط مرد Sallee از جنگ گرفته شده و توسط حیوانات وحشی را در سواحل بلعیدم
آفریقا ، یا غرق در اینجا ، هنگامی که همه خدمه جان سپردند ، اما خودت؟
دوست تو پرسند ، من چه کرده ام؟ "من گنگ با این بازتاب ها زده شد ، به عنوان یکی
شگفت زده شده بودم ، و تا به حال یک کلمه برای گفتن نه ، به خودم به پاسخ ندارد ، اما افزایش یافت تا
افسرده و غمگین ، راه می رفت به عقب نشینی من ،
و بیش از دیوار من بالا رفت ، به عنوان اگر من شده بود به رختخواب ، اما افکار من بودند متاسفانه
مختل شود ، و من تا به حال هیچ تمایل به خواب ، پس از من در صندلی من نشسته ، و
روشن چراغ من ، برای آن شروع به تیره می شود.
در حال حاضر ، به عنوان هراس از بازگشت از مرض هاری من وحشت بسیار ، آن را
رخ داده است به فکر من است که برزیل را هیچ مسهل اما توتون و تنباکو خود را برای تقریبا
تمام distempers ، و من یک تکه از رول
توتون و تنباکو در یکی از سینه ، که کاملا درمان شد ، و برخی نیز که سبز بود ،
و کاملا درمان نیست.
من رفتم ، به کارگردانی بهشت بدون شک در این قفسه سینه که من پیدا کردم درمان هر دو برای روح و
بدن است.
قفسه سینه را باز کردم ، و متوجه شد آنچه که من برای تنباکو نگاه ، و به عنوان چند کتاب های من
به حال نجات وضع نیز وجود دارد ، من در زمان یکی از Bibles که من قبلا ذکر شد ، و
که در این زمان اوقات فراغت و یا تمایل به نگاه به من تا به حال یافت نشد.
من می گویم ، من آن را در زمان ، آورده و هر دو که تنباکو را با من به میز.
چه استفاده از توتون و تنباکو را من می دانستم که در ناراحت کردن من نیست ، یا اینکه آیا آن را برای
آن یا هیچ : اما من چند آزمایش با آن تلاش کرده اند ، که اگر من آن را باید ضربه حل و فصل شد
یک راه و یا دیگر.
من برای اولین بار در زمان یک تکه از برگ ، و آن را در دهان من خسته ، که ، در واقع ، در ابتدا تقریبا
stupefied مغز من ، توتون که سبز و قوی ، و من تا به حال نشده است
استفاده می شود به.
سپس من برخی ارگنکن آن یک ساعت یا دو در برخی از رم گرفت ، و حل و فصل را به
دوز از آن وقتی که من زمین بگذارند و در نهایت ، من برخی بر تابه از زغال سوخته ، و برگزار شد من
نزدیک بینی بیش از دود از آن را تا زمانی که
من می توانم آن را ، خرس به عنوان خوبی برای گرما به عنوان تقریبا برای خفگی.
در فاصله این عملیات در زمان کتاب مقدس و شروع به خواندن ، اما سر من
بیش از حد با دخانیات به تحمل خواندن ، حداقل در آن زمان آشفته بود و تنها ،
پس از افتتاح این کتاب معمولی ، برای اولین بار
کلماتی که به من رخ داده است این ، "بر من در روز از مشکلات ، خواهد شد و من
تحویل تو ، و نباید به من جلال است. "این کلمات بسیار APT به پرونده من بودند ، و
برخی تصور بر افکار من در ساخته شده
زمان خواندن آنها ، هر چند تا آنجا که آنها پس از آن ، برای ، همانطور که برای
که تحویل داده ، کلمه بود نه صدایی ، که من ممکن است بگویند ، برای من ، چیزی که تا از راه دور بود ،
بنابراین غیر ممکن است در هراس من از چیزهایی ،
که من شروع به گفتن نیست ، به عنوان فرزندان اسرائیل هنگامی که گوشت را وعده داده بودند به
خوردن ، "آیا می توانم خدا گسترش یک جدول در بیابان؟" بنابراین ، من شروع به گفتن نیست ، "می تواند خدا
من ارائه خود را از این محل؟ "
به عنوان آن را برای سالهای زیادی بود که هر گونه امید به نظر می رسد ، این خیلی اغلب بر من غالب
با این حال ، افکار ، اما کلمات تاثیر زیادی بر من ساخته شده ، و من بر mused در
آنها اغلب.
در حال حاضر در اواخر رشد ، و همانطور که گفتم ، تنباکو ، dozed سر من تا آنجا که من تمایل
به خواب ؛ بنابراین من چراغ من سوزش در غار ، تا مبادا من باید هر چیزی را می خواهید
شب ، و به رختخواب رفت.
اما قبل از من زمین بگذارند ، من آنچه که من در تمام من هرگز انجام زندگی - I kneeled و
دعا به خداوند برای تحقق وعده من ، که اگر من بر او در روز به نام
مشکل ، او به من تحویل.
پس از نماز خراب و ناقص من بود ، نوشیدم رم که در آن من تا به حال
ارگنکن تنباکو ، که تا قوی بود و رتبه از توتون و تنباکو که من می توانم
به ندرت آن را دریافت کنید ، بلافاصله پس از این من به رختخواب رفت.
که من پیدا کردم در حال حاضر آن را به سر من پرواز خشونت ، اما من به خواب عمیق سقوط کرد ،
و waked تا ، خورشید ، آن لزوما باید نزدیک سه ساعت در
بعد از ظهر روز بعد نه ، این ساعت من
تا حدی از نظر من که تمام روز بعد خواب و شب ، و تا حدود سه صبح
روز پس از آن ، برای در غیر این صورت من می دانم که چگونه من باید از دست دادن یک روز از حساب من در
روز هفته ، به عنوان برخی از آن ظاهر شد
سال ها پس از من انجام داده بودند ، برای من آن را با عبور و recrossing خط از دست داده بود ، من
باید بیش از یک روز از دست داده اند ، اما قطعا من یک روز در حساب من از دست داده ، و
هرگز نمی دانستند که راه.
باشید که ، با این حال ، یکی از راه و یا از سوی دیگر ، زمانی که من awaked من خودم بسیار
تجدید ، و روح من پر جنب و جوش و شاد و وقتی که بلند شدم من قوی تر بود
من روز قبل بود ، و معده من
بهتر ، برای من گرسنه بود ، و به طور خلاصه ، من هیچ جا به حال روز بعد ، اما ادامه داد : بسیار
تغییر برای بهتر. این 29 بود.
30 روز خوب من بود ، البته ، و من در خارج از کشور با تفنگ من رفت ، اما اهمیتی نمی دهند
برای مسافرت خیلی دور.
من کشته مرغان دریایی یا دو ، چیزی شبیه به brandgoose ، و به ارمغان آورد به خانه آنها را ، اما
بسیار به جلو نیست که آنها را بخورند ، پس من خوردم بیشتر از تخم مرغ لاک پشت ، که بودند
بسیار خوب است.
این شب به من تجدید پزشکی ، که من به حال تصور من خوب روز قبل
توتون و تنباکو ارگنکن در رم ، من بسیار مانند قبل را ندارد ، و نه آیا جویدن هر
برگ و یا سر من در آغوش گرفتن بیش از
دود ، با این حال ، من تا به خوبی روز بعد ، که اول ژوئیه بود ، به عنوان من
امیدوار است من باید برای من تا به حال کمی ادویه جا سرد است ، اما از آن بود
نه خیلی زیاد.
ژوئیه 2. - I تجدید دارو هر سه راه را ، و به نظر خودم با آن به عنوان در دوز بندی شوند
اول ، و دو برابر مقدار که نوشیدم.
ژوئیه 3. - I از دست رفته مناسب برای خوب و همه ، هر چند که من به قدرت کامل من بهبود می یابند
برای چند هفته پس از آن.
در حالی که من در نتیجه جمع آوری قدرت ، افکار من بسیار بر این فرار
کتاب مقدس ، "من تو را تحویل" و عدم امکان رستگاری من بسیار دراز
بر ذهن من ، در نوار از من همیشه در انتظار
آن ، اما بود که من از خودم دلسرد با چنین افکار ، آن را به ذهن من رخ داده است که
من بسیار به رستگاری من از ابتلاء اصلی pored ، که من نادیده
رستگاری I ، دریافت کرده بود و من به عنوان آن بود
به خودم به سوالات از جمله این viz - بپرسید ساخته شد.
من تحویل داده ، و زیبا هم از بیماری از بیشتر پریشان
شرایط است که می تواند ، که آنقدر به من هراسان شده بود؟ و چه متوجه من تا به حال
گرفته شده از آن؟
اگر من به سهم خود انجام داده؟
خدا به من تحویل داده شده بود ، اما من تا به حال جلال او که است که می گویند ، من تا به حال
متعلق و سپاسگزار برای که به عنوان یک رستگاری بوده است و چگونه می تواند از من انتظار بیشتر
رستگاری؟
این قلب من بسیار لمس و بلافاصله من پایین زانو زد و به خدا داد
با صدای بلند برای بهبودی از بیماری من.
ژوئیه 4. در صبح من در زمان انجیل و در عهد جدید آغاز ، من شروع به
به طور جدی به آن را بخوانید ، و تحمیل شده بر خودم به خواندن در حالی که هر صبح و
هر شب ، خودم را به تعداد گره زدن
فصول ، اما زمانی که افکار من باید من درگیر است.
طولانی نیست ، پس من مجموعه ای به طور جدی به این کار تا که من پیدا کردم قلب من عمیق تر
و صادقانه با شرارت از زندگی گذشته من تحت تاثیر قرار می گیرند.
تصور رویای من احیا و واژه ها ، "همه این کارها را به ارمغان آورده اند
تو را به توبه ، "به طور جدی از طریق افکار من زد.
من صادقانه التماس از خدا به من توبه را ، زمانی که آن اتفاق افتاد
providentially ، روز ، که خواندن کتاب مقدس ، من به این کلمات آمده : "او
شکوه شاهزاده و نجات دهنده ، برای دادن
توبه و دادن بهبودی "من به زمین انداخت و کتاب ، و با قلب من نیز به عنوان
دستان من به آسمان برداشته تا در یک نوع از اکستازی از شادی ، من گریه با صدای بلند ، "عیسی ،
تو پسر داوود!
عیسی مسیح ، تو شکوه شاهزاده و نجات دهنده! من توبه بدهد! "این اولین بود
من می توانم بگویم ، به معنای واقعی از کلمات ، که من در تمام عمرم دعا ، برای
در حال حاضر من با حس وضعیت من دعا ،
و کتاب مقدس نمایش واقعی از امید تاسیس تشویق کلام خدا ؛
و از این زمان ، ممکن است بگویند ، من شروع به امید که خدا به من بشنوند.
حالا من شروع به تفسیر کلمات در بالا ذکر شد : "بر من ، و من به ارائه
به تو ، برای پس از آن در حس متفاوت از آنچه که من تا کنون انجام داده بود قبل از من تا به حال هیچ مفهوم
از هر چیزی که به نام رستگاری ، اما
من از اسارت من در تحویل داده و برای هر چند که من در واقع بزرگ در بود
مکان ، در عین حال این جزیره بود قطعا زندان به من ، و در حس بدتر
در جهان است.
اما حالا یاد گرفتم که آن را در معنای دیگر را انجام دهید : در حال حاضر من بر زندگی گذشته من نگاه
با وحشت ، و گناهان من ظاهر چنان وحشتناک است که روح من به دنبال هیچ چیزی از
خدا اما رستگاری از بار گناه است که با مته سوراخ کردن تمام آسایش من است.
همانطور که برای زندگی انفرادی من ، آن چیزی بود.
من بسیار دعا از آن تحویل داده می شود و یا فکر می کنم از آن ، آن همه از هیچ بود
در نظر گرفتن نسبت به این.
و این بخش اضافه کنم در اینجا ، برای اشاره به هر کس باید آن را بخوانید ، که هر زمان که آنها
آمدن به معنای واقعی از چیزها ، آنها را به رستگاری از گناه بسیار بیشتر
برکت از رستگاری از ابتلاء.
اما ترک این بخش ، من به مجله من بازگشت.
وضعیت من آغاز شد در حال حاضر ، هر چند ، نه کمتر ، به راه زندگی من از بدبخت ، در عین حال
بسیار آسان تر به ذهن من و افکار من ، به کارگردانی خواندن ثابت
کتاب مقدس و دعا به خدا ، به چیزهایی از
طبیعت بالاتر است ، من تا به حال یک معامله بزرگ راحتی در داخل ، که تا کنون من می دانستم که
هیچ چیز از. همچنین ، سلامت و قدرت من بازگشت ، من خودم bestirred فوت
خودم با همه چیز که می خواستم ، و
راه من از زندگی به عنوان منظم که من می توانم.
از 4 جولای تا 14 عمدتا در راه رفتن مورد با من بود به کار
اسلحه در دست من ، کمی و کمی در یک زمان ، به عنوان یک مرد بود که جمع آوری تا خود را
قدرت پس از مناسب از بیماری ، برای آن است
به سختی به توان تصور پایین من بود ، و تا چه ضعف من بود آن زمان با آن کاهش می یابد.
برنامه ای که من ساخته شده با استفاده از کاملا جدید بود ، و شاید که هرگز
تب و لرز قبل از درمان شود ، نه می توانید آن را توصیه میکنم به هر عمل ، توسط این
تجربه : و هر چند آن را حمل کردن
مناسب ، در عین حال آن را به تضعیف من کمک ، برای من تشنج های مکرر در من داشت
اعصاب و اندام برای برخی از زمان است.
من از آن نیز این آموخته ، به طور خاص ، که در خارج از کشور در فصل بارانی بود
بیشترین چیزی که در مهلک به سلامت من است که می تواند ، به ویژه در آن باران که
آمد حضور با طوفان و طوفان از
باد ، برای باران که در فصل خشک ، تقریبا همیشه با همراه
طوفان از جمله ، به طوری که من پیدا کردم که باران بسیار خطرناک تر از باران سقوط کرد که در
ماه های سپتامبر و اکتبر.
>
فصل هفتم تجربه کشاورزی
من در حال حاضر در این جزیره ناراضی بالای ده ماه بوده است.
همه امکان رستگاری از این وضعیت به نظر می رسید که به طور کامل از گرفته
من و من باور راسخ دارم که هیچ شکل انسان قرار داده بودند و پا پس از آن محل.
پس از در حال حاضر امن زندگی من ، که من فکر کردم ، به طور کامل به ذهن من ، من تا به حال بزرگ
میل به کشف کامل تر از این جزیره را ، و برای دیدن آنچه دیگر
تولیدات ممکن است پیدا کنید ، که من هنوز هیچ چیز می دانست از.
در ژوئیه 15 ، این بود که من شروع به گرفتن یک بررسی خاص جزیره
به خودی خود.
رفتم تا برای اولین بار نهر ، که در آن ، به عنوان من اشاره کرد ، من rafts من در ساحل آورده است.
که من پیدا کردم بعد از حدود دو مایل تا من آمد ، که جزر و مد جریان هیچ بالاتر ، و
که آن را بیش از بروک کمی از آب روان ، بسیار تازه و خوب بود ، اما
این فصل خشک بود ، به سختی وجود دارد
هر گونه آب در برخی از بخش هایی از آن حداقل به اندازه کافی نمی اجرا در هر جریان ، بنابراین به عنوان آن می تواند
است تصور است.
در سواحل این بروک که من پیدا کردم دشت بسیاری از خوشایند یا علفزار ها ، دشت ها ،
صاف ، و با چمن پوشیده شده و بر روی قطعات در حال افزایش از آنها ، در کنار به بالاتر
به دلایل ، که در آن آب ، ممکن است
قرار سرریز هرگز ، که من پیدا کردم یک معامله بزرگ از توتون ، سبز ، و در حال رشد به
ساقه بزرگ و بسیار قوی.
غواصان گیاهان دیگر ، که من تا به حال هیچ تصور یا درک ، که وجود دارد
ممکن است ، شاید ، فضائل خود را ، که من نمی توانستم پیدا کردن.
من برای ریشه کاساوا جستجو ، که سرخپوستان ، که در تمام آب و هوا ، خود را
نان ، اما من می تواند به پیدا کردن هیچ. من تو را دیدم کارخانجات بزرگ aloes ، اما این کار را نکرد
درک کنند.
دیدم چند قند ساقه ، اما وحشی ، و می خواهم کشت ، ناقص است.
من خودم را با این اکتشاف ها ، نوآوری برای این زمان رضایت ، و آمد ، غرق در افکار با
خودم البته من ممکن است فضیلت و نیکی از هر یک از میوه های را به دانستن ، و یا
گیاهان که من باید کشف ، اما می تواند
در آوردن آن به هیچ نتیجه ، برای ، در کوتاه مدت ، من نظارت بسیار کمی ساخته شده بود و در حالی که من بود
در Brazils ، که من می دانستم که کمی از گیاهان در این زمینه ، حداقل ، مقدار بسیار کمی
که ممکن است به هر منظور و مقصودی خدمت می کنند در حال حاضر در پریشانی من.
روز بعد ، شانزدهم ، من بالا رفت و دوباره به همان شیوه و بعد از رفتن کاری
بیشتر از من روز رفته بود ، متوجه شدم بروک و بس دشت ،
و کشور را تبدیل به چوبی بیش از پیش است.
در این قسمت من از میوه های مختلف ، و به ویژه من خربزه بر در بر داشت
زمین ، به وفور در بزرگ ، و انگور بر درخت.
تاکها پخش شده بودند ، در واقع ، بیش از درختان ، و خوشه انگور
در حال حاضر در های اصلی شان ، بسیار رسیده است و غنی است.
این کشف شگفت آور بود ، و من از آنها بیش از خوشحال ، اما من هشدار داده شده بود
تجربه من از آنها به خوردن صرفهجویی مصرف ؛ به یاد آوردن است که زمانی که من در ساحل در
Barbary ، خوردن انگور کشته شدند
چند تن از انگلیسی ما ، که برده ها بودند وجود دارد ، با پرتاب آنها به جریانهای و
تب.
اما من پیدا کردم بسیار عالی برای استفاده از این انگور و این بود ، برای درمان و یا خشک کردن آنها
در خورشید ، و حفظ آنها را به عنوان کشمش یا انگور خشک نگه داشته شده اند ، که من فکر می
باشد ، به عنوان در واقع آنها بودند ، سالم و بی خطر و
حاضر به خوردن در زمانی هیچ انگور می تواند به حال.
من صرف آن شب وجود دارد ، رفت و به زندگی من ، که توسط
راه ، شب اول بود ، که من ممکن است بگویید ، من از خانه lain بود.
در شب ، من در زمان تدبیر من و در یک درخت ، جایی که من خواب خوبی کردم ؛
و صبح روز بعد پس از کشف من اقدام ، سفر نزدیک به چهار مایل ، به عنوان
من ممکن است طول این دره قاضی ،
حفظ هنوز شمال به دلیل ، با یک خط الراس تپه در سمت جنوب و شمال از من است.
در پایان این راهپیمایی به باز کردن که در آن کشور به نظر می رسید به فرود آمد
به غرب و بهار کمی از آب شیرین ، که از طرف صادر
تپه توسط من زد ، راه دیگری است که ، به علت
شرق ؛ و کشور ظاهر تازه ، چنان سبز ، بنابراین شکوفایی ، همه چیز در
سبزه ثابت و یا شکوفا بهار است که آن را مانند یک باغ کاشته نگاه.
من یک کمی در سمت آن دره خوشمزه فرود ، نقشه برداری آن را با یک راز
نوع از لذت ، هر چند با افکار دیگر من afflicting مخلوط می شود ، فکر می کنم که
این خود من بود که من پادشاه شد و
پروردگار این کشور indefensibly ، و تا به حال حق داشتن ، و اگر من می تواند
انتقال آن ، ممکن است آن را در ارث بری داشته باشند به طور کامل هر گونه پروردگار مانور در
انگلستان است.
دیدم اینجا فراوانی از درختان کاکائو ، پرتقال و لیمو ، و درختان لیمو ، اما
تمام وحشی ، و تعداد خیلی کمی را تحمل هر گونه میوه ، حداقل نه پس از آن.
با این حال ، لیمو سبز که من جمع آوری نه تنها لذت بخش برای غذا خوردن ، اما بسیار
سالم و بی خطر و من مخلوط آب خود را پس از آن با آب ، که از آن ساخته شده
سالم و بی خطر است ، و بسیار خنک و فرح بخش است.
که من پیدا کردم من تا به حال کسب و کار به اندازه کافی برای جمع آوری و حمل به خانه و من مصمم به انبار یا جمع کردن
ذخیره و انگور به عنوان لیمو و لیمو ، تا خودم را برای مرطوب دارای اثاثه کردن
فصل ، که من می دانستم که نزدیک می شد.
به منظور انجام این کار ، من پشته بزرگ انگور را در یک مکان ، یک پشته کمتر جمع آوری
در محل دیگری است ، و یک پاکت بزرگ از لیمو و لیمو در جای دیگر به ؛
مصرف چند هر یک با من ، من سفر
homewards ، حل و فصل برای آمدن دوباره ، و آوردن یک کیسه و یا گونی ، و یا آنچه من می توانم ،
برای حمل به خانه استراحت.
بر این اساس ، داشتن سه روز در این سفر به سر برد ، من به خانه آمد (بنابراین من باید در حال حاضر
چادر و غار من) تماس بگیرید ، اما قبل از من به آنجا انگور فاسد شد ؛
غنای میوه و وزن
آب پس از شکسته آنها و کبود آنها ، آنها برای هیچ کم و یا خوب بودند ، به عنوان
لیمو ، آنها خوب است ، اما من می تواند داشته باشد اما به چند.
روز بعد ، نوزدهم ، رفتم پشت ، که من دو کیسه کوچک به
آورد خانه برداشت من ، اما من ، شگفت زده بود که به پشته من از انگور ، که
آنقدر غنی و خوب وقتی که من آنها را جمع آوری ،
به همه آنها را گسترش پیدا کرد ، گام زد به قطعه ، و در مورد کشیده میشوند ، برخی در اینجا ، برخی از
وجود دارد ، و فراوانی خورده و بلعیدم.
من از این نتیجه رسید برخی از موجودات وحشی thereabouts که انجام داده بود ؛
اما کاری که من می دانستم که نه.
با این حال ، همانطور که من پیدا کردم هیچ تخمگذار آنها را در انبوه ، و هیچ آنها را حمل دور
در یک کیسه ، اما این که یک راه به آنها نابود شود ، و راه دیگری برای آنها خواهد بود
له با وزن خود را ، من در زمان
دیگر البته برای من جمع آوری مقدار زیادی از انگور ، و آویزان بر
از شاخه های درختان است که آنها ممکن است به درمان و در آفتاب خشک و برای
لیمو و لیمو ، من به اجرا درآمد به عنوان پشت بسیاری از من به خوبی می تواند در زیر ایستاده.
وقتی که من از این سفر به خانه آمد ، من با خوشوقتی بسیار است مداقه
fruitfulness آن دره ، و pleasantness از وضعیت امنیتی
از توفان در آن طرف آب ، و
چوب : و به این نتیجه رسید که من از محل تن به تن مجبور به رفع اقامت من بود که توسط
تا کنون بدترین بخش از کشور.
پس از به طور کلی ، من شروع به از بین بردن زندگی من در نظر بگیرند و منتظر
محل یکبار دیگر ، نظریاتم را با امن به عنوان جایی که در حال حاضر من قراردهند ، در صورت امکان ، در آن لذت بخش ،
بخش پربار جزیره.
این فکر مدت ها در سر من زد و من بیش از علاقه از آن را برای برخی از زمان ،
pleasantness از محل وسوسه انگیز من ، اما زمانی که من به نمای نزدیکتر از آن آمد ، من
در نظر گرفته بود که من در حال حاضر از سوی کنار دریا ،
که در آن حداقل امکان وجود دارد که چیزی ممکن است به نفع من اتفاق می افتد ،
و توسط همان سرنوشت بیمار که مرا اینجا ممکن است برخی ناراضی دیگر آورد
wretches به همان محل و اگر چه آن
کمیاب احتمالی آن است که هر چنین چیزی باید اتفاق بیافتد و در عین حال خودم را محصور
در میان تپه ها و جنگل در مرکز جزیره بود به پیش بینی اسارت من ،
و ارائه چنین امر نه تنها
غیر محتمل است ، اما غیر ممکن است و بنابراین من نباید به هر وسیله به
حذف خواهد شد.
با این حال ، من از این محل بود شیفته ، که من صرف بیشتر وقت من در آنجا
کل از بخش باقی مانده از ماه جولای و هر چند پس از دوم افکار ،
حل و فصل نه حذف و در عین حال من ساخته شده من
نوع کمی از یک باغ ، و آن را در فاصله را با یک حصار قوی احاطه شده ، در حال
تامینی دو ، به عنوان بالا که من می تواند برسد ، و بنا پر شده و بین با
خار و خاشاک ، و در اینجا من وضع بسیار امن ،
گاهی اوقات دو یا سه شب با هم ، همیشه بیش از آن با نردبان به طوری که
من خیالی در حال حاضر من تا به حال خانه کشور من و خانه من ساحل دریا و این کار مرا
تا ابتدای ماه اوت است.
من بود ، اما به تازگی به پایان رسید حصار من ، و شروع به لذت بردن از کار من ، وقتی که باران
آمد ، ساخته شده و چوب من به سکونت من نزدیک ، برای هر چند که من از من ساخته شده بود
چادر مانند از سوی دیگر ، با یک تکه
بادبان و گسترش آن را به خوبی و در عین حال من تا به حال نه پناهگاه تپه به من را از
طوفان ، و نه یک غار در پشت من را به عقب به هنگام باران های فوق العاده ای بودند.
درباره آغاز ماه اوت ، همان طور که گفتم ، من باغ من به پایان رسید بود ، و شروع به لذت بردن از
خودم.
3 از ماه اوت ، که من پیدا کردم انگور من آویزان بود و کاملا خشک ، و ، در واقع بودند ،
کشمش عالی خوب خورشید ، پس شروع کردم به آنها را از درختان ، و
بسیار خوشحال بود که من ، برای
باران که به دنبال آنها را فاسد ، و من بهترین بخش از من دست داده بود
مواد غذایی زمستان ، برای من بالاتر از دو صد خوشه بزرگ از آنها داشت.
هیچ زودتر گرفته بود همه آنها را پایین ، و انجام بسیاری از آنها را در منزل خود به غار من.
از آن شروع به باران ، و از این رو ، که 14 آگوست بود ، آن بارید ،
بیشتر یا کمتر ، هر روز تا وسط
مهر و گاهی اوقات تا با خشونت ، که من نمی تواند به هم بزنید از غار من برای چندین
روز است.
در این فصل من با افزایش از خانواده ام بسیار شگفت زده شد ، من تا به حال شده است
برای از دست دادن یکی از گربه من ، که دور از من زد ، و یا ، همانطور که من فکر کردم ، تا به حال نگران
مرده است ، و من شنیده ام هیچ بشارت بیشتر از
تا او را به حیرت من ، او صفحه اصلی درباره پایان ماه اوت با سه بچه گربه آمد.
این بیشتر عجیب و غریب به من بود ، زیرا هر چند که من یک گربه وحشی کشته شده بود ، که من به نام
آن ، با تفنگ ام ، اما من فکر کردم این یک نوع کاملا متفاوت از گربه های اروپایی ما بود ؛
اما این گربه جوان به همان نوع بودند
خانه نژاد به عنوان یکی از قدیمی ؛ و هر دو گربه های من که زن ، با خودم فکر کردم آن را بسیار
عجیب و غریب.
اما از این سه گربه من پس از آن به دست می آمد تا با گربه pestered بود که من
مجبور آنها را مانند جانوران وحشی یا حشرات موذی را از بین ببرد ، و آنها را از خانه من به عنوان رانندگی
تا آنجا که امکان پذیر است.
از 14 ماه اوت تا 26 ، باران پی در پی ، به طوری که من نمی توانستم به هم بزنید ،
و در حال حاضر بسیار دقیق و بسیار مرطوب بود.
در این سلول ، من شروع به straitened برای غذا : اما جسارت از
دو بار ، من یک روز کشته شدن یک بز و روز گذشته ، که 26 بود ، بسیار
لاک پشت های بزرگ ، است که درمان به من بود ،
و در نتیجه مواد غذایی من تنظیم شده بود : من یک دسته از کشمش برای صبحانه ام را می خوردند ، قطعه
از گوشت بز ، و یا لاک پشت ، برای صرف شام به من ، broiled - ، به بزرگ من
بدبختی ، من تا به حال هیچ کشتی به جوش و یا خورش
هر چیزی ، و دو یا سه تخم مرغ برای شام من لاک پشت.
در طول این حبس در پوشش من شده توسط باران ، من کار می کرد در روز دو یا سه ساعت در
بزرگ غار من ، و توسط درجه آن مشغول به کار در سمت یک طرف ، تا من به آمد
خارج از تپه ، ساخته شده و یک درب یا راه و روش
خارج ، که فراتر از حصار یا دیوار من ، و بنابراین من در داخل و خارج این راه آمد.
اما من در دروغ گفتن تا باز کاملا آسان نیست ، برای ، به عنوان من خودم موفق بود و قبل از
من در یک محوطه کامل بود ، در حالی که در حال حاضر من فکر می کردم دراز در معرض ، و باز برای
هر چیزی برای آمدن در بر من ، و در عین حال من
می تواند درک که هر چیز در زندگی به ترس ، بزرگترین مخلوق وجود دارد
که من هنوز بر جزیره بودن بز به حال دیده می شود.
سپتامبر 30. من در حال حاضر به سالگرد ناراضی فرود آمده است.
من کاربر به سایر نظرسنجی notches بر من ، و من در ساحل سیصد شده بود و
شصت و پنج روز.
من این روز را به عنوان سریع موقر نگه داشته ، و تنظیم آن از هم جدا برای ورزش مذهبی ،
سجده خود را بر روی زمین با تحقیر جدی ترین ، اعتراف من
گناهان به خدا ، تصدیق عادل او
قضاوت بر من ، و دعا او را به رحمت بر من از طریق عیسی مسیح ، و
نداشتن طعم حداقل رفع خستگی به مدت دوازده ساعت ، حتی تا پایین رفتن
خورشید ، من پس از آن خوردند بیسکویت ، کیک و
دسته ای از انگور ، و به رختخواب رفت ، اتمام روز که من از آن آغاز گردید.
من تا به حال تمام این مدت هیچ روز سبت را مشاهده ، در ابتدا من تا به حال هیچ حس
دین بر ذهن من ، من تا به حال ، بعد از مدتی حذف شده برای تشخیص هفته ، توسط
درجه یک طولانی تر از عادی برای
روز سبت ، و بنابراین واقعا نمی دانم چه هر یک از روزها ، اما در حال حاضر ، داشتن
بازیگران روز همانطور که در بالا ، که من پیدا کردم من در آنجا شده بود یک سال ، پس من آن را تقسیم
هفته ها ، و مجموعه ای از هم جدا هر روز هفتم
سبت ؛ هر چند که من در پایان از حساب من من یک یا دو روز را در من از دست داده بود
حساب.
کمی پس از این ، جوهر من آغاز شد به من شکست ، و به همین ترتیب من رضایت خودم از آن استفاده کنید
صرفهجویی مصرف و نوشتن تنها ترین وقایع قابل توجه ای از زندگی من ، بدون
ادامه یادداشت روزانه از چیزهای دیگر.
فصل بارانی و فصل خشک شروع شد در حال حاضر به نظر می رسد به طور منظم به من ، و من یاد گرفتم
تقسیم آنها را تا به عنوان برای آنها فراهم می کند بر این اساس ، اما من همه تجربه من خریداری
قبل از من آن را به حال ، و این من رفتن به
مربوط به یکی از آزمایش های بیشتر دلسرد که من ساخته شده بود.
من ذکر کرده اند که من چند گوش جو و برنج ، ذخیره شده بود که من تا به حال تا
بهار تا شگفت انگیزی در بر داشت ، به عنوان من ، از خود فکر و به اعتقاد من وجود داشت
حدود سی و ساقه برنج ، و در مورد
بیست جو ؛ و در حال حاضر من فکر کردم آن زمان مناسب به آن افشانده شدن ، پس از باران ،
یکشنبه که در موقعیت جنوبی آن ، رفتن از من است.
بر این اساس ، من حفر یک قطعه از زمین و همچنین من می توانم با بیل زدن چوبی من و
تقسیم آن به دو بخش ، من پاشیدند دانه من ، اما من به عنوان کاشت بود ، آن را معمولی
رخ داده است ، افکار من که من نمی
کشت و کار آن را به همه در ابتدا ، چرا که من نمی دانم زمانی که زمان مناسب برای آن ، بنابراین من پاشیدند
حدود دو سوم از دانه ، می روم در مورد تعداد انگشت شماری از هر.
این راحتی بسیار خوبی برای من بود پس از آن یکی دانه که من ، برای آنچه که من
پاشیدند این زمان به هر چیزی آمد : برای ماه های خشک زیر زمین داشته
بدون بارش باران بعد از از بذر کاشته شده بود ، آن را به حال هیچ
رطوبت برای کمک به رشد آن ، و در همه هرگز آمد تا فصل مرطوب آمده بود
دوباره ، و سپس آن بزرگ شده که اگر آن را تازه کاشته شده بود ، اما.
پیدا کردن اولین دانه من بزرگ نشدم ، که من به راحتی تصور بود خشکسالی ، من
در پی را برای یک قطعه moister از زمین را به دادگاه دیگری در ، و من حفر قطعه
از زمین در نزدیکی باغ من ، و پاشیدند
بقیه دانه من در ماه فوریه ، کمی قبل از نقطه اعتدالی بهار ، و این داشتن
ماه های بارانی از ماه های مارس و آوریل به آن آب ، فنر تا بسیار خوش ، و
محصول بسیار خوبی را به همراه داشت ، اما به علت شرکت
دانه سمت چپ تنها و شجاعانه برای ایجاد تمام است که من تا به حال ، من تا به حال اما کوچک
کمیت محصول تمام من در گذشته ، به بالاتر از نیم با نوک سوراخ کردن هر یک از بالغ
نوع.
اما این آزمایش من کارشناسی ارشد کسب و کار من ساخته شده بود ، و دقیقا می دانستند
فصل مناسب برای ایجاد ، و که من ممکن است انتظار داشت دو دانه بار و دو برداشت
هر سال است.
در حالی که این ذرت در حال رشد بود من ساخته شده کشف کمی ، که از استفاده بود به من
پس از آن.
به محض این که باران شدند ، و آب و هوا شروع به حل و فصل ، در مورد
ماه نوامبر ، ساخته شده تا کشور به باغ من ، که در آن ، هر چند که من
شده بود ، چند ماه ، با این حال که من پیدا کردم همه چیز درست مثل من آنها را.
پرچین یا دو دایره است که من تا به حال نه تنها سفت بود و تمام است ، اما
شرط بندی که من از برخی از درختان که رشد thereabouts قطع شده بود همه تیرباران شدند و
رشد با شاخه های بلند ، به همان اندازه به عنوان یک
درخت بید معمولا شاخه های سال اول بعد از سرشاخه زنی سر خود را.
من نمی تواند بگوید چه درخت به آن را که این سهام را از قطع شد.
من شگفت زده شد ، و در عین حال به خوبی خوشحال ، برای دیدن درختان جوان رشد می کنند و من هرس
آنها ، و رهبری آنها را به عنوان مقدار به طور یکسان که من می تواند به رشد و کمیاب معتبر چگونه است
زیبا رقم آنها را در سه بزرگ
سال ، به طوری که هر چند تامینی یک دایره در حدود بیست و پنج متری در
قطر ، با این وجود درخت ، برای چنین من در حال حاضر ممکن است آنها را ، به زودی آن را پوشش داده ، تماس بگیرید و از آن بود
سایه کامل ، کافی به زیر تمام فصل خشک و تسلیم.
این مرا حل برای کاهش سهام بیشتر ، و من پرچین شبیه به این ، در
نیمه دایره دور دیوار (منظورم این است که خانه اول من) که من و
قرار دادن درخت و یا مخاطره در دو
سطر ، در حدود هشت متری از راه دور از حصار اول من ، آنها رشد در حال حاضر ، بودند و
در ابتدا یک پوشش خوب به زندگی من ، و پس از آن برای دفاع خدمت کرده نیز ، به عنوان من
باید در سفارش خود را رعایت.
که من پیدا کردم که فصول سال به طور کلی ممکن است تقسیم ، و نه به تابستان
و زمستان ، در اروپا ، بلکه به فصول بارانی و فصل خشک ، که
به طور کلی به این ترتیب بودند : نیمی از ماه فوریه ،
کل ماه مارس ، و نیمی از آوریل - بارانی ، خورشید که پس از آن که در یا نزدیک
اعتدال.
نیمی از ماه آوریل ، کل مه ، ژوئن ، و ژوئیه و نیمه خشک اوت ،
یکشنبه سپس به شمال خط است.
نیمی از ماه اوت ، تمام ماه سپتامبر ، و نیمی از مهر و بارانی ، خورشید
که سپس دوباره.
نیمی از ماه اکتبر ، کل نوامبر ، دسامبر و ژانویه ، و نیمی از
فوریه خشک ، خورشید که سپس به جنوب از خط.
فصول بارانی گاهی اوقات طولانی تر یا کوتاه تر به عنوان باد اتفاق افتاد به ضربه ، برگزار شد اما
مشاهده کلی من ساخته شده بود.
پس از من تجربه پیدا کرده بود و از عواقب بد بودن در خارج از کشور در باران ، من
در زمان مراقبت تا خودم را با مفاد کلسیم را تامین نماید را از قبل ، که من ممکن است نمی شود موظف
بیرون بروید ، و من در داخل درب نشسته تا آنجا که ممکن است در طول ماه های مرطوب.
این بار که من پیدا کردم اشتغال بسیار ، و بسیار مناسب نیز به آن زمان ، برای من پیدا کردم
به مناسبت بزرگ برای بسیاری از چیزهایی که من تا به حال هیچ راهی به خودم ارائه شده توسط سخت
نرم افزار کار و ثابت ؛
به خصوص راه های زیادی برای خودم یک سبد من سعی کردم ، اما همه شاخه های کوچک من می تواند
را برای نصب بر هدف ثابت آنقدر شکننده است که آنها هیچ چیزی انجام است.
این مزیت بسیار خوبی به من ثابت کرد در حال حاضر ، که زمانی که من یک پسر بچه بود ، من استفاده را به بزرگ
لذت در ایستاده در سبد و ساز ، در شهری که پدرم زندگی می کردند ، به آنها را ببینید
ترکه یا چوب کوتاه خود را افزار ، و ، به عنوان پسران
معمولا ، بسیار فضول برای کمک به ، و ناظر بزرگ از شیوه ای که در آن آنها
کسانی که همه چیز کار می کردند ، و گاهی اوقات وام دادن دست ، من با این به معنی دانش کامل
از روش های آن ، و من می خواستم چیزی
اما مواد ، زمانی که آن را به ذهن من که از شاخه های کوچک آن درخت را از آمد
از چه رو من قطع مخاطرات در من که رشد ممکن است به سختی به عنوان sallows ،
درختان بید ، و osiers در انگلستان ، و من حل و فصل را امتحان کنید.
بر این اساس ، روز بعد من به خانه کشور من رفت ، که من آن را به نام ، و برش
برخی از شاخه های کوچک کوچکتر ، من آنها را به هدف من تا آنجا که می تواند میل ؛
که در نتیجه ان من آمد زمان آینده آماده
با تبر به کاهش کمیت ، که من به زودی در بر داشت ، برای بزرگ وجود دارد
مقدار زیادی از آنها.
این من مجموعه ای تا در درون دایره یا پرچین من خشک ، و زمانی که آنها برای من مناسب استفاده شد
انجام آنها را به غار من و اینجا ، در طول فصل آینده ، من خودم شاغل در
گیری ، و همچنین من می توانم ، عالی
سبدهای ، و هر دو به حمل زمین و یا برای حمل یا انبار یا جمع کردن هر چیزی ، که من به مناسبت حال و
هر چند که من آنها را بسیار سخاوتمندانه به اتمام برساند ، اما من به آنها ساخته شده است به اندازه کافی
روبراه شدنی برای هدف من ، بنابراین ،
پس از آن ، من در زمان مراقبت بدون آنها هرگز ، و به عنوان انبار من ترکه یا چوب کوتاه فرسایش ، ساخته شده
، به خصوص قوی ، عمیق سبدهای به جای ذرت من در ، به جای کیسه ، وقتی که من
باید به هر مقدار از آن را به.
پس از تسلط این مشکل ، و جهان هم در مورد آن به کار من
bestirred کردم تا ببینم ، در صورت امکان ، چگونه به عرضه دو می خواهد.
من تا به حال عروق به برگزاری هر چیزی را که مایع وجود ندارد ، به جز دو runlets ، که بودند
تقریبا پر از رم ، و برخی از شیشه بطری ، برخی از اندازه معمول ، و دیگران که
بطری مورد ، مربع برای برگزاری آب ، ارواح ، و ج
من تا به حال نه چندان زیاد است ، به عنوان یک قابلمه به جوش هر چیزی به جز یک کتری بزرگ ، که من
از کشتی را نجات داد ، و بود که بیش از حد بزرگ برای من مانند مورد نظر آن را viz. را به
براث و خورش کمی گوشت به خودی خود.
دومین چیزی که من نا چار داشته تنباکو لوله بود ، اما آن را برای من غیر ممکن بود
برای ساختن یک ، با این حال ، یک تدبیر برای آن ، بیش از حد ، در گذشته.
من خودم را در کاشت ردیف دوم من از شرط بندی و یا شمع استخدام و در این
ترکه یا چوب کوتاه کار تمام تابستان یا فصل خشک ، هنگامی که یکی دیگر از کسب و کار مرا
زمان بیشتری از آن می تواند تصور من می تواند یدکی.
>
فصل هشتم نظرسنجی ها موضع خود را
اشاره کردم قبل از آن من تا به حال یک ذهن بزرگ به کل جزیره ، و این که من تا به حال
سفر تا بروک ، و به همین ترتیب به جایی که من ساخته شده سایبان من ، و جایی که من تا به حال
باز کردن کاملا به دریا ، در طرف دیگر از جزیره است.
من در حال حاضر حل و فصل کاملا سراسر به ساحل دریا در آن طرف سفر ، پس ، به دست گرفتن من
تفنگ ، تبر ، و سگ من ، و مقدار بیشتری از پودر و عکس بیش از حد معمول ،
با دو بیسکویت ، کیک و یک دسته بزرگ
کشمش در کیسه من برای فروشگاه من ، من در سفر من آغاز شد.
وقتی که من جهان خاکی که در آن سایبان من ایستاده بود ، همانطور که در بالا را پشت سر گذاشته بودند ، من در نظر آمد
دریا به سوی غرب ، و آن که روز بسیار روشن ، من نسبتا descried زمین که آیا
جزیره یا یک قاره نمی تواند بگوید ، اما
آن وضع بسیار بالا ، گسترش از W. WSW در فواصل بسیار دور ، با من
حدس می زنم آن نمی تواند کمتر از پانزده یا بیست لیگ خاموش.
من نمی تواند بگوید چه بخشی از جهان ممکن است ، در غیر این صورت از که من می دانستم که
باید آن را بخشی از آمریکا ، و من تمام مشاهدات من به این نتیجه رسیدند ، باید
در نزدیکی dominions اسپانیایی ، و شاید
همه ساکنان وحشی ، که در آن ، اگر من تا به حال فرود آمد ، من در یک شرایط بدتر شده است
از من در حال حاضر و در نتیجه من در امیال از پراویدنس acquiesced ، که من
آغاز شد در حال حاضر به خود و به باور دستور داده
همه چیز برای بهترین ، من می گویم من ذهن من را با این آرام ، و سمت چپ خاموش afflicting
خودم را با خواسته های بی ثمر می شود وجود دارد.
علاوه بر این ، پس از چند فکر بر این امر ، من در نظر گرفته که اگر این سرزمین بود
اسپانیایی ساحل ، من حتما باید یک زمان و یا دیگر ، نگاه کنید به برخی از پاس عروق و یا
repass یک راه و یا سایر ، اما اگر نه ، پس
ساحل وحشی را بین این کشور اسپانیایی و Brazils بود ، که در آن هستند در بر داشت
بدترین وحشی ، برای آنها آدم خواری یا مردان خواران ، و شکست نه به قتل و
بلعیدن تمام بدن انسان را در دست خود قرار می گیرند.
با این ملاحظات ، من راه می رفت خیلی باهستگی رو به جلو است.
متوجه شدم که طرف جزیره جایی که من در حال حاضر pleasanter زیادی از مین باز یا
زمینه های دشت های شیرین ، آراسته با گل و چمن ، و پر از جنگل بسیار زیبا.
من تو را دیدم فراوانی از طوطی ها ، و نا چار من لحظه یکی ، در صورت امکان ، داشته باشند
نگه داشته آن را به صورت اهلی ، و تدریس آن را به سخن گفتن به من.
من ، پس از چند زحمت کش ، گرفتن طوطی جوان ، برای من آن را زدم با
چوب ، و داشتن آن بهبود ، من آن را به خانه آورد ، اما آن را چند سال قبل از من بود
می تواند او را صحبت می کنند ، با این حال ، در گذشته من
تدریس او را به من بر اساس نام تماس بسیار خودمانی.
اما حادثه ای است که پس از ، هر چند آن را بازیچه قرار دادن ، خواهد شد بسیار منحرف در آن
محل.
من بسیار با این سفر منحرف شد.
من در خرگوش های صحرایی زمینه پایین (که من فکر آنها را به) و روباه در بر داشت ، اما آنها
از همه انواع دیگر من با ملاقات کرده بود به شدت متفاوت است ، و نه می تواند من از خودم راضی به
خوردن آنها را ، هر چند من به کشته شدن چندین.
اما من تا به حال هیچ به خطر ناک نیاز دارید ، برای من تا به حال هیچ غذا می خواهم ، و از آن بود که
بسیار خوب بیش از حد ، به ویژه این نوع سه ، viz. بز ، کبوتر ، و لاک پشت ، و یا
لاک پشت ، که اضافه شده به انگور من ،
بازار Leadenhall می توانست مبله جدول بهتر از من ، به نسبت
شرکت و هر چند مورد من اسفناک به اندازه کافی بود ، با این حال من تا به حال هدف عالی برای
شکر کردن را آموخته بود که من به هر رانده
اندام برای غذا است ، اما نه زیادی ، حتی به dainties.
من در این سفر بالاتر از دو مایل تمام عیار در یک روز ، یا thereabouts سفر هرگز ؛
اما من در زمان چرخش و چرخش دوباره بسیاری از صورت گرفت به چه اکتشاف ها ، نوآوری من می تواند ، که من
به اندازه کافی خسته آمد به محل جایی که من
حل و فصل به نشستن تمام شب و پس از آن من یا خودم در یک درخت reposed ، و یا
خودم را با یک ردیف از سهام راست در زمین مجموعه ای احاطه شده ، یا از یک درخت
خود را به دیگری ، و یا هیچ موجودی وحشی می تواند در من بدون بیداری من است.
به محض این که من به ساحل دریا آمد ، من به دیدن که من زیادی من را گرفته بود ، متعجب بود
در بدترین طرف جزیره ، در اینجا ، در واقع ، ساحل را با پوشیده شده بود
لاک پشت های بی حد و حصر ، در حالی از سوی دیگر
سمت من اما سه در یک سال و نیم بود.
در اینجا نیز به تعداد نامحدود از fowls از انواع بسیاری ، برخی بر این که من به حال دیده می شود ، و
برخی که من تا به حال ندیده ، و بسیاری از آنها گوشت ، بسیار خوب است اما مانند من می دانستم که
نه از نام ، به جز کسانی که پنگوئن به نام.
من می توانستم به ضرب گلوله به عنوان بسیاری از من خشنود است ، اما بسیار و مقدار کمی از پودر و عکس من ، و
بنابراین به حال ذهن بیشتر به کشتن او بز اگر من می تواند ، که من بهتر می تواند در تغذیه ؛
و هر چند بز بسیاری در اینجا وجود دارد ،
از در کنار من این جزیره و در عین حال آن را با مشکل خیلی بیشتر بود که من می توانم آمد نزدیک
آنها ، کشور در حال صاف و حتی ، و آنها به من دیدم بسیار زودتر از زمانی که من در بود
تپه.
اقرار میکنم این طرف کشور pleasanter ، بسیار کهن تر از من بود ، اما من تا به حال نه
حداقل تمایل به حذف ، برای من در زندگی من ثابت شده بود که طبیعی به شد
من ، و من به نظر می رسد در حالی که من اینجا بود
به عنوان آن را بر سفر بودند ، و از خانه.
با این حال ، من در امتداد ساحل دریا به سمت شرق سفر ، من در مورد فرض
دوازده مایل ، و سپس راه اندازی یک قطب بزرگ بر ساحل برای علامت گذاری به عنوان ، این نتیجه رسیدم
من به خانه دیگر ، و بعد
سفر من در زمان باید در طرف دیگر در شرق جزیره از خانه من می شود ، و به همین ترتیب
دور تا زمانی که به پست من دوباره آمد.
من در زمان یکی دیگر از راه دوباره از آن رفتم ، فکر کردن من به راحتی می تواند نگه داشتن همه
جزیره بنابراین در نظر من بسیار که من نمی توانستم از دست پیدا کردن خانه اول من ، با دیدن
کشور ؛ اما من پیدا کردم خودم اشتباه ،
که در حدود دو یا سه مایل می آیند ، من پیدا کردم خودم را به یک بسیار بزرگ فرود
دره ، اما با تپه ها احاطه شده ، و آن تپه ها را با چوب پوشانده شده ، که من می توانم
نمی بینم که راه من توسط هر جهت بود
اما از نور خورشید ، و نه حتی پس از آن ، مگر اینکه من می دانستم که خیلی خوب موقعیت خورشید در
آن زمان از روز است.
این اتفاق افتاد ، به بدبختی بیشتر من ، که آب و هوای مه آلود به مدت سه یا چهار ثابت
روز در حالی که من در این دره بود ، و قادر به دیدن خورشید نیست ، من در مورد سرگردان
بسیار uncomfortably ، و در آخرین موظف شد
برای پیدا کردن ساحلی ، برای پست من را نگاه کنید ، و دوباره همان راه رفتم و پس از آن ،
سفر آسان ، تبدیل homeward ، آب و هوا بیش از داغ ، و تفنگ من ،
بسیار سنگین و مهمات ، تبر ، و چیزهای دیگر.
سگ من در این سفر شگفت زده یک بچه جوان ، و بر آن را تصرف کردند ، و من ، در حال اجرا در
را نگه دارید از آن ، آن را گرفتار و نجات آن از سگ زنده.
من تا به حال یک ذهن بزرگ آن را خانه اگر من می تواند برای من تا به حال اغلب غرق در افکار که آیا
ممکن است آن را نمی توان یک یا دو بچه برای به دست آوردن ، و از آن بالا بردن نژاد بز اهلی ،
که ممکن است زمانی که پودر و عکس من از همه باید صرف تامین.
من یقه برای این مخلوق کوچک و با یک رشته ، که من از برخی از ساخته شده
طناب سیب زمینی ، که من همیشه در مورد من به اجرا درآمد ، من او را به رهبری همراه ، هر چند با برخی از
مشکل ، تا من به باغ من آمد ، و
من سربسته وجود دارد او را و سمت چپ او ، برای من بسیار بی تاب بود به در خانه می شود ، از
از چه رو من بالاتر از یک ماه غایب شده بود.
من نمی توانم ابراز رضایت آن را به من به قفس های قدیمی من آمده بود و دروغ
مرگ در بستر من امام جواد.
این کمی سرگردان سفر ، بدون حل و فصل محل اقامت ، به طوری شده بود
ناخوشایند به من ، که خانه خود من ، که من آن را به نام خودم ، بی نقص بود
حل و فصل به من که در مقایسه با و
رندر همه چیز در مورد من بسیار راحت است که من حل و فصل من هرگز
برو یک راه بسیار خوبی از آن دوباره در حالی که آن را باید تعداد زیادی من به این جزیره باقی بماند.
من خودم reposed اینجا یک هفته پس از سفر طولانی من را به استراحت و خوراک لذیذ از خودم ؛ در طول
که اکثر آن زمان در امر پربار ساختن یک قفس برای من گرفته شد
نظرسنجی ، که آغاز شد در حال حاضر به داخلی صرف ، و به خوبی با من آشنا است.
سپس من شروع به از بچه فقیر که من تا به حال در داخل دایره کوچک من می گذراند ، فکر می کنم ،
و حل و فصل و واکشی آن خانه ، یا آن را برخی از مواد غذایی به من بدهید و بر این اساس می رفتم ، و
در بر داشت آن جایی که من به آن سمت چپ ، در واقع آن
نمی تواند بیرون رود ، اما تقریبا می خواهید غذا گرسنگی بود.
من رفتم و قطع boughs درختان و شاخه های درختچه مانند را به عنوان من می توانم ،
و آن را انداخت و داشتن تغذیه آن ، من آن را گره خورده به عنوان قبل از من ، به آن منجر به دور ؛
اما آن را تا اهلی با گرسنه بودن ، که بود
من تا به حال هیچ به آن گره خورده است ، برای من مثل یک سگ دنبال نیاز دارید : و به عنوان من
به طور مستمر آن تغذیه می شود ، موجودی بنابراین محبت ، ملایم ، و بنابراین علاقه مند شد ، که آن را
از آن زمان یکی از دام های اهلی من هم شد ، و من هرگز پس از آن.
فصل بارانی از اعتدال پاییزی در حال حاضر آمده بود ، و برای خودم نگه داشتم 30
ماه سپتامبر در شیوه ای موقر مشابه مانند قبل ، سالگرد فرود من
در این جزیره ، در حال حاضر وجود دارد دو
سال ، و هیچ چشم انداز بیشتر بودن نسبت به روز اول من آمد وجود دارد تحویل داده ،
من تمام روز را در قدردانی فروتن و سپاسگزار از بسیاری از از صرف
رحمت شگفت انگیز که انفرادی من
وضعیت حضور داشتند ، که بدون آن ممکن است بی نهایت بیشتر
بدبختی می کنم.
من لطف فروتن و دلچسب که خداوند خوشحال شده بود برای کشف به من داد که آن را
ممکن بود من ممکن است خوشحال تر در این شرایط انفرادی از من شده اند
در آزادی جامعه ، و در تمام
لذت از جهان ، که او به طور کامل را تشکیل می دهند کمبود از من به من
حالت انفرادی ، و می خواهید از جامعه بشری ، با حضور او و
ارتباطات از فضل خود به روح من ؛
حمایت ، آرام ، و تشویق من به مشیت الهی او بستگی دارد ، و
امید برای حضور ابدی او آخرت خوشبخت سازید.
این بود که من شروع به حساسی به احساس چقدر خوشحال تر این زندگی من در حال حاضر رهبری
با تمام شرایط بدبختی آن بود ، من از ستمکاران ، لعنت شده ، زندگی ناپسند
رهبری همه قسمت گذشته روز من ؛ و در حال حاضر من
عواطف من تغییر تغییر هر دو غم من و دنبال لذت پیروزی من ، خواسته بسیار من تغییر می یابد ،
gusts خود را ، و دلخوشیها من کاملا جدید از آنچه که در آینده من بودند ،
یا ، در واقع ، برای دو سال گذشته است.
قبل از اینکه ، من راه می رفت ، چه در شکار من و یا برای مشاهده کشور ،
غم و اندوه از روح من در شرایط من شکستن بر من در یک ناگهانی و بسیار من
قلب در درون من می میرند ، به فکر می کنم
جنگل ، کوه ها ، بیابان بود ، و چگونه من یک زندانی ، با قفل شده بود
میله و مهره ابدی اقیانوس ، در بیابان غیر مسکونی ، بدون
رستگاری.
در میان بزرگترین خونسردی از ذهن من ، این شکستن را بر من دوست
طوفان ، و دست من به زور گرفتن و مانند یک کودک گریه.
گاهی اوقات آن را در وسط کار من ، و من بلافاصله نشستن
و آه ، و نگاه بر زمین به مدت یک ساعت یا دو با هم ، و این هنوز
بدتر برای من است ، چرا که اگر من می توانم پشت سر هم به
، اشک و یا بیرون ریختن خودم توسط کلمات ، آن را به ، و غم و اندوه ، داشتن خسته
خود ، که بزور تصرف کردن.
اما در حال حاضر شروع کردم تا خودم را با افکار جدید ورزش : من روزانه با خواندن کلام خدا ، و
اعمال همه همینطور نوه ها از آن به وضعیت کنونی من.
یک روز صبح ، که بسیار غم انگیز ، من کتاب مقدس بر این کلمات باز کرد ، "من هرگز ،
هرگز تو را ، و نه رها کردن تو. "بلافاصله آن رخ داده است که این کلمات
به من ، چرا چیز دیگری باید آنها را
به کارگردانی در چنین شیوه ای ، درست در لحظه ای که من عزاداری بیش از من
وضعیت ، به عنوان یکی رها از انسان و خدا؟
"خب ، پس ، گفت :" من ، "اگر خدا مرا رها نمی ، چه در نتیجه بیمار می تواند آن را
باشد ، و یا آنچه در آن مهم است ، هر چند همه جهان باید از من رها ، دیدن از سوی دیگر
دست ، اگر من تا به حال همه جهان ، و باید
از دست دادن نعمت و برکت خدا ، خواهد بود نسبت به از دست دادن وجود ندارد؟ "
از این لحظه شروع در ذهن من نتیجه گیری که ممکن بود برای من به
خوشحال در این شرایط انفرادی و رها ، از آن محتمل من همیشه باید
در هر کشوری خاص دیگر در
جهان ، و با این فکر من که قرار بود برای ارائه به لطف خدا برای آوردن من به این
محل.
من می دانم نه آنچه که بود ، اما ذهن من چیزی در وجود دارد که فکر شوکه شده ، و من
durst کلمات صحبت نمی کنم.
چگونه canst تو تبدیل به چنین منافق ، گفت : "من ، حتی با صدای رسا ،" وانمود می شود
سپاسگزار برای یک بیماری که با این حال تو mayest در تلاش است با رضایت ،
تو wouldst بلکه صمیمانه به دعا
تحویل از "بنابراین ، من را متوقف وجود دارد؟ اما هر چند من نمی توانستم بگویم من از خدا شاکر برای
حال وجود دارد ، اما من صادقانه داد به لطف خدا برای باز کردن چشمان من ، با هر
afflicting providences ، برای دیدن سابق
شرایط زندگی من و سوگواری برای شرارت من و توبه کردهاند.
من کتاب مقدس افتتاح شد هرگز ، و یا بسته شده است ، اما روح من در درون من ، خدا برای برکت
کارگردانی دوست من در انگلستان ، بدون هیچ گونه ترتیب معدن ، آن را بسته در میان من
کالا ، و برای کمک به من پس از آن از خراب کردن کشتی آن را ذخیره کنید.
بنابراین ، و در این وضع ذهن ، من در سال سوم من آغاز شد و هر چند که من نه
با توجه به خواننده مشکل خاص حساب از آثار من در سال جاری
به عنوان اولین و در عین حال به طور کلی ممکن است
مشاهده شده بود که من بسیار به ندرت بیکار ، اما به طور منظم داشتن وقت من بر اساس تقسیم
اشتغال روزانه چند که قبل از من بودند ، از جمله : اول ، وظیفه من به خدا ،
و خواندن کتاب مقدس ، که من
دائما از هم جدا تنظیم برخی از زمان برای سه بار هر روز ، در مرحله دوم ، رفتن به خارج از کشور با
تفنگ من برای غذا ، که به طور کلی من در زمان سه ساعت در هر روز صبح ، هنگامی که آن را انجام داد
باران نمی بارد ، ثالثا ، سفارش ، برش ،
حفظ و پخت و پز آنچه که من و یا برای تامین کشته گرفتار بود ، این زمان تا
بخش بزرگی از روز است.
همچنین ، آن را در نظر گرفته شود ، که در وسط روز ، هنگامی که خورشید در
اوج ، خشونت حرارت بیش از حد بزرگ را به هم بزنید ، به طوری که حدود چهار ساعت
در شب تمام وقت من می تواند
قرار است به کار ، با این استثنا ، که گاهی اوقات تغییر ساعات کاری من
شکار و کار می کند ، رفت و به کار در صبح ، و خارج از کشور با اسلحه من در
بعد از ظهر.
به این زمان کوتاه مجاز برای کار من میل ممکن است آن اضافه شود ، بیش از
laboriousness کار من ، چند ساعت که می خواهید از ابزار ، کمک می خواهم ، و
می خواهید مهارت ، همه چیز من را خارج از وقت من انجام گرفت.
به عنوان مثال ، من پر دو و چهل روز در ساخت یک هیئت مدیره برای یک قفسه طولانی ، که من
می خواستم در غار من ، در حالی که دو sawyers ، با ابزار خود را و اره - گودال را
کاهش شش تن از آنها از همان درخت در نیم روز.
مورد من این بود : آن بود که یک درخت بزرگ بود که بریده می شود ، به دلیل هیئت مدیره
می شود یکی از گسترده.
این درخت سه روز قطع بود ، و دو قطع boughs و
کاهش آن را به وارد شوید و یا قطعه ای از چوب است.
با استفاده از هک غیر قابل بیان و hewing من هر دو طرف آن را به تراشه کاهش می یابد
تا آن شروع می شود به نور کافی به حرکت می کند و پس از آن من آن را تبدیل شده ، ساخته شده و یک طرف آن
صاف و مسطح به عنوان یک هیئت مدیره از پایان برای پایان دادن ؛
پس از آن ، تبدیل که طرف را به سمت پایین ، از طرف دیگر انجمنها قطع من به ارمغان آورد تخته شود
حدود سه اینچ ضخامت دارد ، و صاف در هر دو طرف است.
اما کار و هر یک ممکن است کار از دست من در چنین قطعه ای از کار قضاوت
صبر من را از طریق آن اجرا شود ، و خیلی چیزهای دیگر.
من فقط این را به طور خاص مشاهده ، به دلیل به همین دلیل چیزهای زیادی از وقت من رفت ، برای نشان دادن
با بسیار کمی کار viz. که آنچه ممکن است کمی با کمک و ابزار انجام می شود ،
کار وسیع بود و نیاز به زمان شگرف به انجام به تنهایی ، و با دست.
اما با وجود این ، با صبر و کار من را از طریق همه چیز رو که من
شرایط لازم را برای من به انجام ، به عنوان ساخته شده و با آنچه ظاهر می شود.
من در حال حاضر ، در ماه های نوامبر و دسامبر ، انتظار گندم من از جو و
برنج می باشد.
زمین من و manured برای آنها کنده شده بود بزرگ شده بود ، برای ، به عنوان مشاهده کردم ،
دانه از هر کدام بالاتر از مقدار نیم یک چهارم بوشل نشده بود ، برای من یک محصول تمام را از دست داده بود
کاشت در فصل خشک است.
اما در حال حاضر گندم من قول داد خیلی خوب ، زمانی که در یک ناگهان که من پیدا کردم من در خطر از دست دادن بود
آن همه دشمنان از انواع مختلف آن به ندرت ممکن بود برای جلوگیری از دوباره
آن ، به عنوان ، ابتدا ، بز ، و وحشی
موجودات که من به نام خرگوش های صحرایی ، که چشیدن شیرینی تیغه ، غیر روحانی در
شب و روز ، در اسرع وقت آن آمد ، و خوردن آن را تا این حد نزدیک ، که می تواند بدون دریافت کنید
زمان به ساقه به ساقه.
من تو را دیدم چاره ای ندارند اما با ساخت یک محفظه در مورد آن با تامینی که من
با مقدار زیادی از کار پر زحمت ، و بیشتر ، به دلیل نیاز به سرعت است.
با این حال ، به عنوان زمین های زراعی من بود ، اما کوچک ، مناسب برای گندم من ، من آن را کاملا به خوبی
fenced در زمان حدود سه هفته و تیراندازی برخی از موجودات را در
در طول روز ، من مجموعه ای از سگ من آن را در گارد
شب ، گره زدن او تا سهام در دروازه ، جایی که او ایستاده و پوست تمام شب
بلند ، در زمان کمی دشمنان forsook محل ، و ذرت رشد بسیار
قوی و خوب ، و شروع به کامل شدن بی درنگ.
اما به عنوان جانوران به من خراب قبل ، در حالی که ذرت من در تیغه ، بنابراین پرندگان
به عنوان احتمال دارد به خراب کردن من در حال حاضر ، هنگامی که آن را در گوش بود ، برای ، رفتن همراه توسط مکان
چگونه آن را throve محصول کوچک من ، من تو را دیدم
احاطه شده با fowls ، من می دانم که چگونه بسیاری از انواع ، که ایستاده بود ، آن را به عنوان ، تماشای
تا من باید رفته است. من بلافاصله اجازه پرواز در میان آنها ، برای من
همیشه اسلحه من با من بود.
من زودتر به ضرب گلوله کشته شده بود ، اما افزایش یافت تا یک ابر کوچک از fowls وجود دارد ، که من را ندیده بود
در همه ، از خود در میان ذرت.
این لمس حساسی برای من گیراندم که در عرض چند روز آنها به همه من بلعیدن
امید ، که من باید گرسنگی ، و هرگز قادر به بالا بردن محصول در تمام ؛ و آنچه به
آیا من نمی تواند بگوید با این حال ، من حل و فصل
به از دست دادن ذرت من ، اگر ممکن است ، هر چند که من باید آن را شب و روز تماشا کنید.
در وهله اول ، من در میان آن رفت و به چه آسیب در حال حاضر انجام شد ، و در بر داشت
آنها یک معامله خوب از آن را خراب کرده بود ، اما که به عنوان آن هنوز بیش از حد سبز برای آنها ،
از دست دادن بزرگ نیست اما
باقی مانده بود به احتمال زیاد به یک محصول خوب اگر آن را می تواند نجات داد.
من توسط آن می ماند ، برای بار تفنگ من ، و پس از آن آینده دور ، من به راحتی می تواند سارقان را ببینید
بر همه درختان مورد من نشسته ، که اگر آنها تنها منتظر تا من دور رفته شد ، و
این رویداد نشان داد آن را به آنجا که من
راه می رفت ، تا اگر من رفته بود ، من زودتر از دید خود را نسبت به آنها کاهش یافته است
پایین یکی دوباره توسط یکی را به ذرت است.
من تا برانگیخته بود ، که من می توانم صبر داشته به ماندن بگیرید تا بیشتر آمدند ، دانستن
که هر دانه که آنها می خوردند در حال حاضر ، به عنوان آن ممکن است گفت ، با نوک سوراخ کردن قرص نان به من در
در نتیجه ، اما آمدن به پرچین ، من اخراج دوباره و به کشته شدن سه تن از آنها.
این چیزی بود که من برای آرزو ، بنابراین من آنها را در زمان ، و در خدمت آنها را به عنوان ما در خدمت بدنام
سارقان در انگلستان به دار آویخته شد آنها را در زنجیره ای ، ترور را به دیگران است.
این غیر ممکن است تصور کنید که این چنین اثر را به عنوان آن را به حال ،
fowls نه تنها در ذرت می آیند ، اما ، به طور خلاصه ، آنها forsook که
بخشی از این جزیره ، و من می تواند ببیند هرگز
پرنده در نزدیکی محل به عنوان طولانی به عنوان scarecrows من آویزان وجود دارد.
من بسیار خوشحالم ، ممکن است شما مطمئن باشید ، و در مورد پایان دوم دسامبر ، که
برداشت دوم ما از سال بود ، من رسید ذرت.
من متاسفانه به آن را برای درو کردن یا داسی شکل به آن را کاهش قرار داده ، و همه من می تواند انجام دهد
بود را به یکی از آنها ، و همچنین من می توانم از یکی از broadswords ، و یا cutlasses ، که
من در میان بازوها از کشتی را نجات داد.
با این حال ، به عنوان اولین محصول من بود ، اما کوچک ، من تا به حال هیچ مشکل زیادی به آن را کاهش و در
کوتاه ، من آن را در راه من رسید ، برای من هیچ چیز اما گوش را قطع ، و آن را به اجرا درآمد
دور در یک سبد بزرگ که من تا به حال ساخته شده ،
و غیره آن را در اثر مالش با دست های من ، و در پایان از همه برداشت من ، متوجه شدم که
از من نیمه یک چهارم بوشل دانه من نزدیک دو بوشل برنج بود ، و حدود دو بوشل و
نیمی از جو است که به گفتن نیست ، حدس من این ، برای من هیچ اندازه گیری که در آن زمان بود.
با این حال ، این یک تشویق بزرگ به من بود ، و من گیراندم که ، در زمان ، این امر می
لطفا خدا به من نان عرضه.
و در عین حال من درمانده دوباره ، برای من نه می دانست که چگونه به عمل خرد کردن یا اسیاب کردن و یا به آن وعده غذایی از
ذرت من ، یا در واقع چگونه برای تمیز کردن آن و بخشی از آن ، و نه ، اگر به وعده غذایی ساخته شده ، که چگونه
نان از آن ، و اگر به آن را ، با این حال من می دانستم که چگونه به آن را پخت.
این چیزها به میل من به داشتن مقدار خوبی برای فروشگاه ، و به اضافه
تامین امنیت عرضه مداوم ، حل و فصل به طعم و مزه هر یک از این محصول ، اما برای حفاظت از آن
تمام دانه در مقابل فصل آینده ؛
در حال حاضر به استخدام تمام مطالعه من و ساعت از کار به تحقق این امر بزرگ
کار خودم را با ذرت و نان
این ممکن است واقعا گفت ، که در حال حاضر من برای نان من کار می کرد.
به اعتقاد من تعداد کمی از مردم بسیار عجیب و غریب بر بسیاری از چیزهای کوچک فکر
لازم در تهیه ، تولید ، درمان ، پانسمان ، ساخت ، و در پایان
این مقاله یکی از نان.
I ، که به یک کشور صرفا طبیعت کاهش یافته بود ، این به روزانه من
دلسردی و معقول از آن را در هر ساعت ساخته شده بود ، حتی پس از من تا به حال کردم
تعداد انگشت شماری برای اولین بار دانه ذرت ، که ، به عنوان من
گفته اند ، بطور غیر منتظره ، و در واقع به شگفتی آمد.
اول ، من تا به حال هیچ به نوبه خود تا زمین بدون بیل زدن یا بیل حفاری آن را شخم.
خوب ، این من و من با بیل برگرداندن چوبی فتح ، به عنوان من قبل از مشاهده ، اما
این کار من اما به شیوه ای چوبی و اگر چه قیمت آن روز بزرگ و مهمی به
آن را ، با این حال ، می خواهم از آهن ، آن را نه تنها
عینک به زودی ، اما ساخته شده کار من سخت تر ، و از آن ساخته شده است انجام شود بسیار بدتر است.
با این حال ، این من با مته سوراخ و محتوا را به کار می کند با صبر و تحمل با
بدی از عملکرد.
هنگامی که ذرت کاشته شد ، من تا به حال هیچ جریحه دار کردن ، اما مجبور شد به بیش از آن خودم ، و
کشیدن شاخه های سنگین و بزرگ یک درخت بیش از آن ، آن را خراش ، چون ممکن است نامیده می شود ، و نه
از چنگک جمع کردن و یا جریحه دار کردن آن.
هنگامی که آن را در حال رشد ، و رشد کرده است ، مشاهده کرده اند در حال حاضر بسیاری از چیزهایی که من می خواستم
به حصار آن ، امن ، توده یونجه یا کاه یا درو آن ، درمان و حمل آن خانه ، خرمن کوبی کردن ، بخشی از آن
از کاه ، و آن را ذخیره کنید.
سپس من می خواستم یک آسیاب به عمل خرد کردن یا اسیاب کردن آن غربال به آن لباس ها ، مخمر و نمک آن را به
نان ، و یک کوره برای پخت آن ، اما تمام این چیزهایی که من از ، بدون ، باید
مشاهده و در عین حال ذرت بود
راحتی فوق العاده و مزیت برای من بیش از حد.
این همه ، همانطور که گفتم ، همه چیز پر زحمت و خسته کننده به من ، اما وجود دارد
بدون کمک برای.
نه وقت من بسیار از دست دادن به من بود ، زیرا که من آن را دو نیم کرده بود ، برخی از
بخشی از آن را هر روز منصوب به این آثار بود و من به استفاده از هیچ یک از حل و فصل شده بود
ذرت برای نان تا من تا به حال بیشتر
کمیت شده توسط من ، من تا به حال در شش ماه آینده به درخواست خودم به طور کامل توسط کارگران و
اختراع ، ارائه با ظروف مناسب برای انجام همه به خودم
عملیات لازم برای ساخت ذرت ، زمانی که من آن را به حال برای استفاده مناسب.
>