Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 6 : در فصل XXVI
Alcee Arobin نوشت ادنا توجه داشته باشید استادانه درست شده از معذرت خواهی ، palpitant با اخلاص.
او را خجالت زده و در یک لحظه سرد ، ساکت تر آن را به او ظاهر شد ، پوچ
که او باید اقدام خود را خیلی جدی است ، بنابراین به طور چشمگیری است.
او احساس که اهمیت تمام از وقوع در خود او lain به حال خود
هوشیاری می شود. اگر او نادیده گرفته توجه داشته باشید او آن را در مدت زمان معقول <
اهمیت به امری پیش پا افتاده.
اگر او به آن را در روح جدی در پاسخ آن هنوز هم در ذهن خود را ترک
تصور که او در یک لحظه حساس به حال به تاثیر و نفوذ او به همراه داشت.
پس از همه ، آن را بدون توجه به بزرگ را به دست یکی بوسید.
او در او پس از عذرخواهی نوشته برانگیخته شد.
او به عنوان نور و bantering روح او به عنوان خیالی آن را سزاوار پاسخ ، و گفت
او خواهد بود خوشحالم که او را در نگاه بر او را در محل کار هر زمان که او احساس
تمایل و کسب و کار خود را به او فرصت داد.
او در یک بار با ارائه خود را در خانه اش با تمام بی ریایی خلع سلاح خود را پاسخ دادند.
و سپس یک روز که به دنبال او که او را نمی بینم یا به ندرت وجود دارد
از او به یاد ندارد. او پرکاری در بهانه بود.
نگرش او یکی از خوب مزاج تملق و ستایش ضمنی شد.
او در همه زمان آماده به ارسال به حالات او ، که اغلب آنها به عنوان نوع
شد سرد.
او بزرگ عادت کرده اند به او. آنها صمیمی و دوستانه شده توسط شد
درجات غیر قابل مشاهده ، و سپس با جهش.
او گاهی اوقات در راه است که او را در ابتدا شگفت زده شده بودم ، صحبت کرد و به ارمغان آورد
قرمز سیر را به صورت خود ؛ در راه است که او را در گذشته خشنود است ، و توسل به
عالم حیوانی است که بی صبرانه در درون او را بر انگیخت.
چیزی که تا آشفتگی ناشی از حواس ادنا را به عنوان سفر به آرام بود
مادموازل Reisz.
در آن زمان بود ، در حضور آن شخصیت بود که توهین آمیز به او ،
که زن ، با هنر الهی او ، به نظر می رسید برای رسیدن به روح ادنا و تنظیم آن آزاد است.
مبهم بود ، با فضای سنگین ، کاهش ، یک بعد از ظهر ، وقتی که ادنا
صعود از پله ها به آپارتمان پیانیست زیر یک سقف.
از لباس او چکیدن با رطوبت بود.
او احساس سرد و pinched او وارد اتاق شد.
مادموازل poking در اجاق زنگ زده که دودی کمی و اتاق گرم بود
بی تفاوتی.
او در تلاش برای گرم کردن یک گلدان از شکلات را روی اجاق گاز.
اتاق نگاه سیاه و تیره رنگ به ادنا او وارد شده است.
مجسمه نیم تنه بتهوون ، با هود گرد و غبار پوشیده شده است ، در او را از گچ بری دور بخاری scowled.
"آه! در اینجا می آید از نور خورشید! بانگ زد : "دختر خانم ، رو به افزایش از زانو را در مقابل
اجاق گاز.
"در حال حاضر آن را گرم و روشن و به اندازه کافی ، من می توانم آتش به تنهایی اجازه."
او درب اجاق را با صدای بلند بسته و نزدیک ، به کمک در از بین بردن است ادنا
چکیدن مکینتاش.
"شما سرد هستند ؛ شما نگاه پر از بدبختی است. شکلات به زودی گرم می شود.
اما شما نه یک طعم براندی؟
من به ندرت لمس بطری که شما من را برای سرد من به ارمغان آورد. "
قطعه ای از جامه فلانل یا پشمی قرمز در اطراف گلو مادموازل پیچیده شده بود. سفتی گردن
او را به سر او در آغوش گرفتن در یک طرف مجبور ساخت.
"من به بعضی از براندی را ، گفت :" ادنا ، لرز او به عنوان حذف دستکش او و
overshoes. او مشروب از شیشه به عنوان یک نوشیدند
مردی که انجام داده اند.
سپس flinging خودش را بر مبل ناراحت کننده او گفت : "دختر خانم ،
من می خواهم به حرکت به دور از خانه من در خیابان گردشگاه. "
"آه! انزال موسیقیدان ، نه شگفت زده و نه به خصوص علاقه مند است.
هیچ چیز به او بسیار متعجب ساختن به نظر می رسید.
او در تلاش برای تنظیم دسته از بنفشه که شل از آن تبدیل شده بود
چفت و بست در موهایش.
ادنا او را جلب کرد بر مبل و گرفتن یک پین از موهای خود را ، حفظ
نخ نما گل های مصنوعی خود را در مکان عادت کرده اند.
"آیا شما شگفت زده شده بودم؟"
"Passably. از کجا می خواهید؟ به نیویورک؟ به
Iberville؟ به پدر خود را در می سی سی پی؟ کجا؟ "
فقط دو قدم دور "خندید ادنا ،" در خانه چهار اتاق کوچک در اطراف گوشه.
گرم و دوستانه ، دعوت کننده و آرام به نظر می رسد هر زمان که من عبور و آن را برای اجاره.
من خسته به دنبال پس از آن خانه بزرگ شده است.
آن را مثل من به نظر می رسید هرگز ، به هر حال -- مانند خانه است.
بیش از حد مشکل است. من برای نگه داشتن بندگان بیش از حد بسیاری از.
من خسته آزار با آنها است. "
"این دلیل واقعی خود را ، MA دختر خوشگل نمی باشد. هیچ استفاده در به من گفتن نهفته وجود دارد.
من دلیل خود را نمی دانم ، اما شما باید گفت : نه من حقیقت است. "
ادنا اعتراض نیست و یا تلاش برای توجیه خودش.
"خانه ، پول فراهم می کند که برای آن ، مال من نیستند.
به همین دلیل کافی نیست؟ "
بازگشت مادموازل : "آنها شوهر شما ،" ، با بی اعتنایی تلقی و مخرب
ارتفاع از ابرو. "آه! من وجود ندارد شما فریب.
سپس اجازه دهید به شما بگویم : این هوس است.
من پول کمی از خود من از املاک و مادر من ، که پدر من به من می فرستد
توسط driblets. من برنده مبلغ بزرگ این زمستان در نژادها ،
و من شروع به فروش اسکچ من.
Laidpore بیشتر و بیشتر با کار من راضی ، او می گوید آن را در مدیریت این کار کمک می کند رشد می کند و
فردیت. من نمی توانم که خودم قضاوت ، اما من احساس می کنم
که من آن را در سهولت و اعتماد به نفس به دست آورده است.
با این حال ، همان طور که گفتم ، من بسیاری از خوبی از طریق Laidpore به فروش می رسد.
من می توانم در خانه کوچک برای هیچ چیز کم و یا زندگی می کنند ، با یک بنده.
Celestine قدیمی ، که گاهی اوقات برای من کار می کند ، می گوید : او خواهد آمد ماندن با من و
کار من است. من می دانم که من باید آن را مانند ، مانند احساس
آزادی و استقلال است. "
"چه شوهر خود را می گویند؟" "من به او گفتم هنوز رتبهدهی نشده است.
من فقط از آن فکر امروز صبح. او فکر می کنم من مجنون ، بدون شک.
شاید شما فکر می کنم تا. "
خانم سرش را تکان داد به آرامی. دلیل خود را هنوز روشن نشده است به من ، "او
گفت.
نه آن را کاملا روشن به ادنا خودش ، اما خود را گشوده تا او را برای یک نشست
در حالی که در سکوت.
غریزه او را به کنار گذاشتن فضل شوهرش در ریخته گری کردن وادار به حال او را
وفاداری. او نمی دانست که چگونه این امر می تواند زمانی که او
بازگشته است.
که وجود دارد درک ، تبیین می شود.
شرایط برخی از راه خود را تنظیم کرد ، او احساس ، اما هر آنچه که آمد ،
او هرگز دوباره به متعلق به یکی دیگر از خودش حل کرده بود.
"من باید یک شام بزرگ قبل از ترک خانه های قدیمی به من بدهید!"
ادنا گفت. "شما را مجبور به آمدن به آن ، مادموازل.
من به شما هر آنچه را که دوست دارید برای خوردن و برای نوشیدن می دهد.
ما باید به آواز خواندن و خنده و فراخ برای یک بار. "
و او به زبان آمده آه که از عمق بسیار که او را است.
اگر دختر خانم رخ داده به نامه ای از رابرت در طول فاصله زمانی از دریافت
بازدیدکننده داشته است ادنا ، او را به او نامه های ناخواسته.
و او را صندلی او را به پیانو و بازی به عنوان شوخ طبعی خود او را برانگیخت در حالی که
زن جوان با خواندن نامه ای.
اجاق کمی خروش بود ؛ قرمز گرم بود ، و شکلات در قلع به حساب می آید sizzled
و پراکنده است.
ادنا به جلو رفته و در را باز کرد اجاق گاز ، و دختر خانم رو به افزایش ، زمان
نامه ای از زیر مجسمه بتهوون و تحویل آن به ادنا.
"یکی دیگر! تا به زودی! "او گفت ، چشمان خود را با لذت پر.
"به من بگو ، مادموازل ، نشانی از او می دانم که من نامه خود را ببینید؟"
"در جهان هرگز!
او خواهد بود عصبانی و هرگز نوشتن را دوباره در صورت او فکر است.
آیا او به شما نوشتن؟ هرگز خط.
آیا او به شما یک پیام ارسال؟
یک کلمه. است چرا که او شما را دوست دارد ، احمق فقیر ، و
در تلاش است به را فراموش کرده اید ، از شما رایگان برای گوش دادن به او و یا متعلق به او نیست. "
"چرا شما نامه خود را به من نشان می دهد ، و سپس؟"
"آیا شما برای آنها التماس؟ آیا من می توانم شما هر چیزی امتناع؟
آه! شما می توانید به من را گول بزنند ، »و مادموازل با نزدیک شدن معشوق خود را
ابزار و شروع به بازی کند.
ادنا در یک بار نامه را بخوانید. او شنبه به برگزاری آن را در دست او ، در حالی که
موسیقی تمام بودن خود را مانند یک تابش نفوذ ، گرم و روشن
مکان های تاریک روح او.
او را برای شادی و وجد و سرور آماده است. "اوه!" او گفت ، اجازه نامه
روی زمین بیافتد. "شما چرا بگویم نداشت؟"
او رفت و درک دست مادموازل از کلید.
"آه! نامهربان! مخرب! من چرا بگویم نه؟ "
بود که او به آینده؟
هیچ خبری بزرگ ، میلی آمپر FOI. من تعجب می کنم که او مدتها پیش نمی آمد. "
"اما زمانی که ، چه وقت؟" گریه ادنا ، بی صبرانه. "او نمی گوید چه زمانی."
"او می گوید :" خیلی زود.
شما می دانید در مورد آن به همان اندازه که من آن است که همه در این نامه "است.
"اما چرا؟ چرا او آینده؟
آه ، اگر من فکر می کردم -- و او نامه ای از زمین ربوده و تبدیل صفحات
این راه و آن راه ، به دنبال به این دلیل ، که ناگفته باقی مانده بود.
"اگر من جوان و در عشق با مردی ، گفت :" دختر خانم ، روشن کردن مدفوع و
با فشار دادن دست پرطاقت او در بین زانوهای خود را به عنوان او را در ادنا ، که آزمون SAT را در نگاه
طبقه برگزاری این نامه ، "به نظر من
او که به برخی از ESPRIT بزرگ ، یک مرد با اهداف بلند پروازانه و توانایی برای رسیدن به
آنها را که به اندازه کافی بالا برای جلب توجه مردان خود همکار ایستاد.
به نظر من اگر من جوان بودم و در عشق من باید یک مرد معمولی هرگز خیال
کالیبر شایسته دلبستگی من. "
"در حال حاضر آن را به شما است که در حال دروغ گفتن و به دنبال به فریب من ، دختر خانم ، یا
دیگری شما هرگز در عشق بوده است ، و می دانم که هیچ چیز درباره آن است.
چرا "رفت و در ادنا ، clasping زانو او و به دنبال به هم پیچیده مادموازل
صورت ، "آیا شما فرض کنید یک زن نمی داند که چرا او را دوست دارد؟
آیا او را انتخاب کنید؟
آیا او می گویند به خودش : 'به! در اینجا یک سیاستمدار برجسته با
ریاست جمهوری امکانات ، باید اقدام به سقوط در عشق با او.
یا "من باید قلب من بر این موسیقیدان ، که شهرت در هر زبان مجموعه؟'
یا ، 'این سرمایه گذار ، که کنترل بازارهای پولی جهان است؟
"شما به عمد به من سوء تفاهم ، MA reine.
آیا شما را در عشق با رابرت؟ "" بله ، گفت : "ادنا.
این اولین بار است که او آن را پذیرفته است بود ، و درخشش پهن شدن صورت خود ، blotching
آن را با لکه های قرمز. "چرا؟" همدم او خواست.
"چرا شما به او عشق هنگامی که شما باید نیست؟"
ادنا ، با یک یا دو حرکت ، خودش را بر روی زانو های خود را قبل از دختر خانم Reisz کشیده که
چهره درخشان بین دو دست او را گرفت.
"چرا؟ از آنجا که موهای او قهوه ای است و رشد می کند به دور از معابد او ، چون او باز می شود و
خاموش چشمان او ، و بینی او است و کمی از رسم ، چرا که او دارای دو لب است و
چانه مربع ، و انگشت کوچک که او
نمی تواند از داشتن بیس بال بازی بیش از حد انرژی در جوانان خود را راست.
از آنجا که -- "" از آنجا که شما ، به طور خلاصه ، "خندید
مادموازل.
چه خواهد شد شما وقتی که او می آید؟ "او پرسید.
"آیا؟ هیچ چیز جز احساس خوشحال و شاد زنده است. "
او در حال حاضر خوشحال و شاد در فکر صرف بازگشت او زنده است.
آسمان تیره ، کاهش ، که او را افسرده کرده بود چند ساعت قبل ، به نظر می رسید
نشاط انگیز و نیرو به عنوان او را از طریق خیابان در راه منزل آب و تاب منعکس است.
او در شیرینی پزی متوقف شده و یک جعبه بزرگ از bonbons برای کودکان دستور داد در
Iberville.
او یک کارت در جعبه تضعیف ، که در آن او scribbled یک پیام مناقصه و ارسال
فراوانی بوسه.
قبل از شام را در شب ، ادنا نوشت : نامه ای جذاب به شوهرش ، از گفتن او
از قصد او را به حرکت برای مدتی به خانه کوچک در اطراف بلوک و
شام خداحافظی را قبل از خروج از ،
پشیمان بود که او وجود ندارد تا آن را به اشتراک بگذارند ، برای کمک به با منو و کمک
او را در میهمانان را سرگرم کننده. نامه او درخشان و سرشار از
طرب.
فصل XXVII
"موضوع را با شما چیست؟ Arobin پرسید :" آن شب.
"من در چنین روحیه شاد شما هرگز در بر داشت." ادنا آن زمان خسته شده بود ، و
خمیده در سالن قبل از آتش سوزی است.
"آیا می دانید که پیامبر آب و هوا تا به ما گفت ما باید خیلی زود خورشید نیست؟"
"خوب ، که باید به دلیل به اندازه کافی ،" او acquiesced.
"شما نمی دیگر را به من داد اگر نشستم اینجا تمام شب به درخواست شما است."
او نزدیک به او کم tabouret نشسته ، و او سخن گفت انگشتان دست خود را به آرامی لمس
مو است که کمی بیش از پیشانی او سقوط کرد.
او لمس انگشتان دست خود را از طریق موهایش را دوست داشت ، و بسته چشم او حساسیت.
یکی از این روزها ، "او گفت :" من قصد دارم خودم را جمع و جور کنند در حالی که برای
فکر می کنم -- سعی کنید به تعیین چه شخصیت یک زن من ، برای ، صادقانه ، من نمی دانم.
تمام کدهای که من با آن آشنا هستم ، من یک نمونه devilishly شریر
جنس. اما برخی از راه من می توانم خودم را متقاعد کند که من
AM می باشد.
من باید در مورد آن فکر می کنم. "" ، هرگز.
چه چیزی استفاده است؟
چرا باید به شما زحمت فکر کردن در باره آن زمانی که من می تواند به شما چه شیوه ای زن بگویید
شما می شوند. "
انگشتان او منحرف گاهی به گرم او ، گونه ها صاف و چانه شرکت ،
بود که کمی کامل و دو در حال رشد است. "آه ، بله!
شما مرا که من شایان ستایش ، همه چیز است فریبنده.
خودتان تلاش یدکی. "
"نه ، من نباید به شما از مرتب کردن بر اساس هر چیزی بگویید ، هر چند که من نباید دروغ اگر من
انجام داد. "" آیا می دانید مادموازل Reisz؟ "او پرسید :
irrelevantly.
"پیانیست؟ من او را دید.
بازی او را شنیده ام. "
"او می گوید : چیزهای عجیب و غریب گاهی اوقات در راه bantering که شما متوجه نمی
زمان و شما به خودتان پیدا کنید فکر کردن در مورد بعد از آن. "
به عنوان مثال؟ "
"خب ، به عنوان مثال ، هنگامی که من سمت چپ خود را به روز ، او سلاح خود را در اطراف من قرار داده و احساس من
تیغه های شانه ، برای دیدن اگر بال من قوی بودند ، او گفت.
پرنده ای که بالاتر از سطح دشت از سنت و تعصب افزایش یابد باید
قوی بال.
این منظره غم انگیز است که ببینیم weaklings کبود ، خسته ، از تکان و لرزش بال بازگشت به
زمین است. بکدام درجه شما افزایش یابد؟ "
"من از هر پرواز فوق العاده فکر نمی.
من فقط نیمی از درک او است. "" من شنیده ام که بخشی از مجنون گفت : "
Arobin.
او مرا زیبا و سالم به نظر می رسد ، "ادنا پاسخ.
"به من گفته او بسیار ناخوشایند و نامطبوعی است.
چرا شما او را در لحظه ای که من مورد نظر را به شما صحبت معرفی کرده؟ "
"آه! صحبت از من اگر دوست دارید ، گریه : "ادنا ، clasping دست خود را زیر سر او ،" اما
اجازه بدهید من از چیز دیگری در حالی که شما فکر می کنم. "
"من حسادت افکار خود را امشب.
آنها به ما قول میدهید که شما را کمی مهربانتر از حد معمول است ، اما برخی از راه احساس می کنم که اگر آنها بودند
سرگردان ، تا اگر آنها با من اینجا نیست. "
او تنها در او نگاه کرد و لبخند زد.
چشم های او بسیار نزدیک است. او بر سالن را با بازو خم
گسترش در سراسر او را ، در حالی که هنوز از سوی دیگر بر موهایش استراحت.
آنها در ادامه در سکوت به چشم های هم نگاه کنید.
وقتی او خم به جلو و او را بوسید ، او clasped سر خود را ، نگه داشتن لب خود را به مال انزن.
این اولین بوسه ی زندگی اش را که طبیعت او واقعا پاسخ داده بودند بود.
این مشعل شعله ور است که مشتعل میل بود.
فصل XXVIII
ادنا گریه کمی آن شب پس از Arobin او را ترک.
این تنها یک مرحله از احساسات بی شمار که به او را هزینههای به حال بود.
با او احساس قریب به اتفاق از بی مسئولیتی وجود دارد.
شوک غیر منتظره و unaccustomed وجود دارد.
سرزنش شوهر او وجود دارد نگاه خود را از چیزهای خارجی در اطراف خود
که او وجود خارجی خود را فراهم کرده بودند.
سرزنش رابرت ساخت خود را سریعتر ، fiercer ، بیشتر احساس
مسحور کننده عشق ، که از درون او را به سمت او بیدار شده بود.
بالاتر از همه ، درک وجود دارد.
او احساس می کرد که اگر غبار را از چشم او برداشته شده بود ، را قادر می سازد او را به زمان بر و
درک اهمیت زندگی ، که هیولا از زیبایی و خشونت ساخته شده است.
اما در میان احساسات متناقض که او هزینههای نه شرم وجود دارد و نه
ندامت است.
پنگ کسل کننده از پشیمانی وجود دارد به خاطر آن بوسه عشق که به حال ملتهب
او ، به خاطر آن عشق که این فنجان زندگی را به لب های او برگزار شده بود.
فصل XXIX
حتی بدون انتظار پاسخ از شوهرش در مورد افکار و یا خواسته های خود را در
ماده ، ادنا آمادگی خود را برای ترک خانه اش در خیابان گردشگاه عجله
و حرکت را به خانه کوچک در اطراف بلوک.
اضطراب توام با تب حضور او هر عمل در این جهت است.
هیچ لحظه ای از شور و مشورت ، هیچ فاصله سکون میان فکر و وجود دارد
تحقق آن است.
زود بر صبح روز بعد از آن ساعت که در جامعه Arobin به تصویب رسید ، ادنا مجموعه
در مورد اقامت جدید خود و hurrying ترتیبات خود را برای اشغال آن.
در درون حوزه از خانه اش او را مانند که وارد احساس و lingered
در درون پورتال از برخی از معبد ممنوع است که در آن هزار صدای خفه bade او
دور شو.
هر چه خود او در خانه بود ، همه چیز که او کنار گذاشته به دست آورده بود
از فضل شوهرش ، او باعث به خانه دیگر منتقل شود ، تهیه
کمبود ساده و ناچیز از منابع خود را.
Arobin او را با آستین نورد در بر داشت ، مشغول به کار در شرکت با خدمتکار خانه
او در در طول بعد از ظهر نگاه.
او پر زرق و برق و قوی ، و به حال هرگز handsomer ظاهر از در آبی های قدیمی
گان ، با یک دستمال ابریشمی قرمز منگوله دار در تصادفی در اطراف سر او را به حفاظت از خود
مو از گرد و غبار.
او پس از یک نردبان متحرک بالا نصب شده بود ، unhooking تصویر از دیواره زمانی که او
وارد شده باشد.
او درب جلو باز پیدا کرده بود ، و حلقه خود را با راه رفتن در حال
unceremoniously. بیا پایین! "او گفت.
"آیا شما می خواهید خود را بکشند؟"
او با بی دقتی متاثر از استقبال ، و ظاهر در اشغال خود جذب می شود.
اگر او برای پیدا کردن بیحال شدن او ، طعنه امیز ، و یا غرقه شدن در احساساتی انتظار می رود
اشک ، او باید به شدت شگفت زده شده اند.
او بدون شک برای هر شرایط اضطراری آماده بود و آماده برای هر یک از موارد فوق
نگرش ، درست همانگونه که او خود را به راحتی و به طور طبیعی برای وضعیتی هستند که خم
روبرو او را.
برگزاری نردبان و به دنبال در او : "لطفا به پایین آمدن ، او اصرار داشت.
"نه ،" او جواب داد ، "الن به سوار نردبان ترس است.
جو در حال کار در 'house' کبوتر -- که به نام الن آن را می دهد ، چرا که
آنقدر کوچک به نظر می رسد مانند خانه کبوتر -- و برخی از کس برای انجام این کار "است.
Arobin کشیده کت خود ، و ابراز خود را آماده و حاضر به اغوا کردن سرنوشت در
به جای او.
الن به ارمغان آورد او یکی از ، کلاه خود را گرد و غبار ، و به contortions از طرب می رفتند ، که او
در بر داشت آن را غیر ممکن است برای کنترل ، زمانی که وی شاهد آن او را قبل از آینه به عنوان
grotesquely به عنوان او می تواند.
ادنا خودش نمی تواند خودداری از خندان زمانی که وی آن را در درخواست خود را محکم بست.
پس از آن او بود که به نوبه خود از نردبان ، از unhooking تصاویر و پرده نصب شده ،
و dislodging زیور آلات به عنوان کارگردانی ادنا.
وقتی که او تا به حال به پایان رسید او در زمان گرد و غبار خود را کلاه نقاب دار و رفت و برای شستن دست های خود.
ادنا در tabouret نشسته بود ، idly مسواک زدن راهنمایی DUSTER پر همراه
فرش وقتی که او دوباره آمد.
"چیزی بیشتر شما اجازه من انجام دهید وجود دارد؟" او پرسید.
"این همه ،" او جواب داد. "الن می توانید استراحت مدیریت"
زن جوان که در طراحی اتاق اشغال شده است ، تمایلی به تنها ماندن او نگه داشته
با Arobin. "چه در مورد شام" او پرسید : "
رویداد بزرگ ، کودتا؟ "
"این روز پس از به و فردا خواهد شد. چرا شما آن را "کودتای؟'
آه! آن خواهد شد بسیار خوب ، همه من بهترین از همه چیز -- کریستال ، نقره و طلا ،
Sevres ، گل ، موسیقی ، و شامپاین برای شنا شوید.
من اجازه Leonce پرداخت صورتحساب.
من تعجب می کنم که آنچه که او می گویم می بیند هنگامی که صورتحساب.
"و از من می پرسید چرا من آن را یک کودتا؟"
Arobin بر روی کت خود قرار داده بود ، و او پیش از او ایستاد و پرسید : اگر کراوات خود را
با شاقول ازمودن. او گفت آن بود ، به دنبال بالاتر از
نوک یقه خود را.
چه زمانی شما را به رفتن 'خانه کبوتر؟" -- با همه اذعان به خاطر به الن است. "
"روز بعد از به ، فردا ، بعد از شام. من باید خواب وجود دارد. "
"الن ، به شما بسیار با مهربانی به من یک لیوان آب؟ پرسید :" Arobin.
"گرد و غبار در پرده ، اگر شما به من اشاره چنین چیزی را عفو است ،
گلو من به ترد سوخته است. "
"در حالی که الن می شود آب است ، گفت :" ادنا ، در حال افزایش ، "من خواهند گفت : خوب شده و به شما اجازه بروید.
من باید از این دوده خلاص شدن از شر ، و یک میلیون چیز را انجام دهد و فکر می کنم از من است. "
"هنگامی که باید شما را ببینم؟" پرسید : Arobin ، به دنبال او بازداشت ، خدمتکار داشتن سمت چپ
اتاق. "در شام ، البته.
از شما دعوت شده است. "
"قبل از -- نه به شب و یا فردا صبح یا فردا ظهر یا شب؟ و یا
روز بعد از صبح و یا ظهر؟ آیا می توانید خودتان را بدون گفتن من ،
شما ، ابدیت در آن است؟ "
او را به سالن و به پای پلکان به دنبال بود ، به دنبال در او
او با نصب شده نیمی چهره اش تبدیل به او.
نه یک لحظه زودتر ، "او گفت.
اما او خندید و او را با چشم نگاه که در یک بار به او شجاعت صبر و
آن شکنجه به صبر.
فصل ***
اگرچه ادنا از شام به عنوان یک امر بسیار بزرگ سخن گفته ، آن را در حقیقت بسیار بود
چند امر کوچک و بسیار انتخاب کنید ، بسیار به عنوان مهمان دعوت شده بودند و شدند
انتخاب با تبعیض است.
او پس از ده حتی شمارش به حال صندلی خود را در هیئت مدیره دور چوب ماهون او ،
برای لحظه ای فراموش کردن که مادام Ratignolle آخرین مدرک تحصیلی
souffrante و unpresentable ، و نه
پیش بینی که Lebrun مادام که هزار تاسف در آخرین لحظه ارسال.
بنابراین فقط ده ، بعد از همه ، که ساخته شده ، تعداد راحت و دنج وجود دارد.
شد و آقای و خانم Merriman ، زیبا ، دارای سرور و نشاط زن کمی در سی سالگی وجود دارد ، او را
شوهر ، یک شخص عیاش ، چیزی از مغز کم عمق که خندید یک معامله خوب در
witticisms مردم دیگر ، و در نتیجه خود را بسیار محبوب ساخته شده بود.
خانم Highcamp آنها همراه بود. البته ، Alcee Arobin وجود دارد ؛
مادموازل Reisz راضی به.
ادنا او را یک دسته تازه بنفشه با مواد باغچه خانهها توری سیاه و سفید برای موهایش را فرستاده بود.
موسیو Ratignolle خود و بهانه همسر خود به ارمغان آورد.
ویکتور Lebrun که اتفاق افتاده در این شهر باشد ، خم پس از آرامش ، آنها را پذیرفته بودند
با نشاط است.
Mayblunt دوشیزه ، دیگر در سنین نوجوانی او ، که نگاه جهان را از طریق وجود دارد
lorgnettes و با keenest علاقه.
این بود فکر کرد و گفت که او روشنفکری بود و آن که او را به ظن بود
او تحت guerre د اسم نوشت.
او با یک نجیب زاده به نام Gouvernail می آیند ، در ارتباط با یکی از
مقالات روزانه ، از آنها هیچ چیز ویژه ای می توان گفت ، جز این که او مراقب بود و
به نظر می رسید آرام و بی ضرر.
ادنا خودش ساخته دهم ، و در نیمه گذشته هشت آنها خود را در جدول نشسته ،
Arobin و موسیو Ratignolle در هر دو طرف از میزبان خود است.
خانم Highcamp شنبه میان Arobin و ویکتور Lebrun.
سپس آمد : خانم Merriman ، آقای Gouvernail ، خانم Mayblunt ، آقای Merriman ، و
مادموازل Reisz در کنار موسیو Ratignolle.
چیزی بسیار زرق و برق دار در مورد ظاهر جدول ، وجود دارد
اثر شکوه و جلال پوشش ساتن رنگ زرد کمرنگ و تحت نوار از توری - منتقل
کار می کنند.
شمع موم وجود دارد ، در candelabra عظیم برنج ، سوزش در نرمی تحت رنگ زرد
ابریشم فام ، پر ، گل سرخ معطر ، زرد و قرمز ، زیاد بود.
طلا و نقره وجود دارد ، او تا به حال گفت : وجود نخواهد داشت ، و کریستال که ساطع
مانند جواهرات که زنان به تن.
عادی صندلی ناهار خوری سفت به مناسبت دور انداخته شده بود و جایگزین
جادار ترین و لوکس است که می تواند در سراسر خانه جمع آوری شده است.
مادموازل Reisz ، که بسیار کوچک بود ، پس از بالشتک بالا ، به عنوان
بچه های کوچک گاهی اوقات در جدول بر اساس حجم حجیم اهتزاز درآمده است.
"چیزی جدید ، ادنا؟ بانگ زد :" خانم Mayblunt ، با عینک دسته بلند به سمت کارگردانی
خوشه ای با شکوه از الماس که برق زد ، که تقریبا پراکنده ، در ادنا
مو ، تنها بیش از مرکز پیشانی او است.
"کاملا جدید ، نام تجاری جدید ، در واقع ، یک حال حاضر از شوهر من است.
این صبح را از نیویورک وارد شدند. من به عنوان به خوبی ممکن است اعتراف که این من
تاریخ تولد ، و من بیست و نه.
در زمان مناسب من انتظار دارم شما به نوشیدن سلامت.
در همین حال ، من باید از شما بخواهد تا با این معجون ، تشکیل شده آغاز خواهد شد -- به نظر شما
'تشکیل شده است؟" با تجدید نظر به خانم Mayblunt -- "تشکیل شده توسط پدرم به افتخار
عروسی خواهر جانت. "
قبل از هر یک از مهمان ایستاده بود یک لیوان کوچک که مانند گوهر گارنت نگاه کرد و برق زد.
"سپس همه چیز در نظر گرفته شده" را مطرح کردند. Arobin ، "مهم نیست ممکن است نا درست برای شروع کردن
با نوشیدن سلامت سرهنگ در کوکتل که او تشکیل شده ، در روز تولد
از جذاب ترین زنان -- دختر آنها او را اختراع "
خنده آقای Merriman در این سالی چنین انفجار واقعی بود و مسری است که
آن شام را با نوسان دلپذیر که slackened هرگز آغاز شده است.
دوشیزه Mayblunt التماس مجاز به نگه داشتن کوکتل او را پیش از او دست نخورده ، فقط به
نگاهی به. رنگ شگفت انگیزی بود!
او می تواند آن را به هیچ چیز او تا کنون دیده بود مقایسه ، و چراغ گارنت آن
ساطع unspeakably نادر بودند. او تلفظ سرهنگ هنرمند ، و
گیر به آن است.
موسیو Ratignolle را به کارهای جدی آماده شده بود ، متس ، entre - متس ،
خدمات ، تزئینات ، حتی مردم.
او از ماهی پامپانو او نگاه کرد و نپرسید از Arobin اگر او مربوط شدند
نجیب زاده حادثه آن نام را تشکیل دادند ، یکی از شرکت Laitner و Arobin ، وکلا.
مرد جوان اعتراف کرد که Laitner یک دوست گرم شخصی ، که اجازه
نام Arobin برای تزئین سربرگ شرکت و به نظر می رسد بر توفال چوبی یا سیمانی و غیره
که graced Perdido خیابان.
گفت Arobin : "بسیاری از مردم کنجکاو و نهادهای فراوان وجود دارد ،" ، "که
کسی است که واقعا به عنوان یک ماده از راحتی این روز به فرض فضیلت مجبور
اگر او شغل داده است. "
موسیو Ratignolle خیره کمی است ، و تبدیل به درخواست خانم Reisz اگر او
کنسرت سمفونی در نظر گرفته تا استاندارد که تعیین شده بود قبلی
زمستان است.
مادموازل Reisz موسیو Ratignolle در فرانسه پاسخ داد ، که ادنا فکر
کمی بی ادب ، تحت شرایطی ، اما مشخصه.
مادموازل به حال تنها چیز ناخوشایندی برای گفتن کنسرت سمفونی ، و
اظهارات توهین آمیز را از همه نوازندگان نیواورلئان ، به تنهایی و
جمعی.
همه علاقه او به نظر می رسید بر ظرافتهای پیش از او قرار داده متمرکز شده است.
آقای Merriman گفت که اظهار آقای Arobin در مورد افراد کنجکاوی او را از یادآوری
مرد از Waco روز دیگر در خیابان چارلز هتل -- بلکه به عنوان آقای Merriman
داستان همیشه لنگ است و فاقد نقطه بودند ،
همسر او به ندرت اجازه او را به آنها کامل است.
او دچار وقفه بپرسید که آیا او به یاد نام نویسنده که کتاب او تا به حال
خریداری هفته قبل از ارسال به یک دوست در ژنو.
او صحبت کردن "کتاب" با آقای Gouvernail و تلاش را از او جلب نظر او
بر مباحث ادبی جاری است.
شوهرش به داستان مرد Waco گفت : خصوصی به خانم Mayblunt ، که وانمود میکردند
توان تا حد زیادی سرگرم و فکر می کنم که بسیار هوشمندانه است.
خانم Highcamp با علاقه اهسته اما بی ریا بر گرم آویزان و
چرب زبانی تند و شدید از همسایه دست چپ او ، ویکتور Lebrun.
توجه خود را هرگز برای یک لحظه خارج شده از او پس از نشستن خودش در
جدول و زمانی که او به خانم Merriman بود که زیباتر تر و سرزنده تر از تبدیل
خانم Highcamp ، او با آسان منتظر
بی تفاوتی برای یک فرصت برای اصلاح شدن توجه خود را.
صدای گاه به گاه از موسیقی ، ماندولین ، به اندازه کافی برداشته می شود وجود دارد
همراهی دلپذیر و نه وقفه به گفتگو.
خارج چلپ چلوپ نرم و یکنواخت از یک چشمه می تواند شنیده شود ، صدای
به داخل اتاق با بوی سنگین از jessamine که از طریق نفوذ
باز کردن پنجره ها.
طلایی روشن و خاموش شدن از ساتن لباس شب ادنا در چین ثروتمند در هر دو طرف از او پخش شده است.
سقوط نرم توری محاصره شانه اش وجود دارد.
این رنگ ، رنگ پوست او بود ، بدون تب و تاب بودن ، tints زندگی بی شمار است که یکی ممکن است
گاهی اوقات در گوشت پر جنب و جوش کشف.
چیزی در نگرش او وجود داشت ، در ظاهر تمام خود را هنگامی که او سرش را تکیه داد
در مقابل صندلی مورد حمایت بالا و گسترش سلاح های خود را ، که به پیشنهاد زن ریگال ،
یکی از قوانین ، که به نظر می رسد ، که می ایستد به تنهایی.
اما او در آنجا در میان مهمانان او نشسته ، او احساس دل تنگی سبقت قدیمی خود ؛
ناامیدی که اغلب هزینههای او را ، که بر او مانند وسواس آمد ، مانند
چیزی غیر اصلی ، مستقل از اراده است.
این چیزی بود که خود را اعلام کرد ، نفس لرز که به نظر می رسید از برخی از صدور
اختلافات گسترده در جایی که غار در منتظر.
بیش از او آمدند اشتیاق حاد که همیشه به دید معنوی او را احضار
حضور یکی از محبوب ، مسحور کننده او را در یک بار با احساس
دست نیافتنی است.
لحظات glided ، در حالی که یک احساس رفاقت در اطراف دایره به تصویب رساند
مانند یک طناب عارف ، برگزاری و اتصال این افراد با هم با بذله گویی و
خنده.
موسیو Ratignolle اول به شکستن افسون دلپذیر بود.
در ده ساعت او خود معاف است. مادام Ratignolle در انتظار او بود در
صفحه نخست.
او bien souffrante بود ، و او با ترس مبهم ، که تنها به شوهر آن زن پر شد
حضور می تواند از شدت چیزی کاستن.
مادموازل Reisz با موسیو Ratignolle ، که ارائه شده به او را اسکورت ، به وجود آمد
ماشین.
او به خوبی خورده بود ؛ او شراب خوب است ، غنی طعم کرده بود ، و آنها باید تبدیل
سرش را برای او متمایل خوش برای همه به عنوان او را از جدول انصراف است.
او ادنا را بر شانه بوسید و زمزمه : "Bonne nuit ، MA reine. soyez
مریم گلی. "
او کمی پس از در حال افزایش ، یا بهتر است بگویم ، تعداد مشاهدات با نظم : صعودی با نظم : نزولی از او سر در گم شده بود
بالشتک ، و موسیو Ratignolle gallantly بازوی او را گرفت و منجر به او دور است.
خانم Highcamp بافی حلقه گل از گل سرخ ، زرد و قرمز است.
وقتی که او حلقه گل به پایان رسید بود ، او آن را گذاشته به آرامی بر فر سیاه ویکتور.
او خمیده دور در صندلی لوکس ، برگزاری یک لیوان شامپاین
نور است.
همانطور که اگر ترکه شعبده باز او را لمس کرده بود ، در حلقه گل قرار دادن گل او را دگرگون
چشم انداز زیبایی شرقی.
گونه های او رنگ از انگور له شده بود ، و چشم های تاریک خود را با یک میدرخشد
بیحال شدن آتش. "Sapristi! بانگ زد :" Arobin.
اما خانم Highcamp لمسی برای اضافه کردن به تصویر است.
او را از پشت صندلی او در زمان روسری ابریشمی سفید ، که با آن او بود تحت پوشش
شانه خود را در اوایل شب است.
او آن را در سراسر پسر در چین مطبوع ، و در یک راه برای پنهان کردن سیاه و سفید خود را بخور ،
لباس شب مرسوم است.
او به نظر نمی رسد به ذهن او به او بود ، فقط لبخند زد ، نشان دادن ضعف سوسو زدن
دندان های سفید ، در حالی که زل زل نگاه کردن با چشم باریک نور را از طریق او ادامه داد :
شیشه ای خود را از شامپاین.
"آه! قادر به رنگ در رنگ و نه در حرف! بانگ زد : "خانم Mayblunt ،
از دست دادن خودش را در یک رویای مربوط باشعار حماسی را به عنوان او به او نگاه کرد.
"تصویر graven میل با خون قرمز بر روی زمین نقاشی شده بود
طلا. "زمزمه Gouvernail ، تحت نفس خود را.
اثر شراب بر ویکتور برای تغییر چرخندگی عادت کرده اند خود را به
سکوت.
او به نظر می رسید که خود را به خیال رها شده ، و به دیدن چشم انداز خشنود
در مهره کهربا. "خواندن" entreated خانم Highcamp.
"آیا شما آواز خواندن به ما؟"
به او اجازه دهید به تنهایی ، گفت : "Arobin. "او در نما ،» پیشنهاد آقای Merriman "اجازه
او آن را داشته باشد. "" من معتقدم که او در عرصهی نظری فلج "خندید خانم
Merriman.
و تکیه بر صندلی جوانان ، او شیشه را از دست او گرفت و برگزار شد آن را به
لب هایش را.
او sipped شراب به آرامی ، و زمانی که او را به شیشه خشک بود و او آن را بر گذاشته
جدول و لب هایش را با دستمال فیلم مانند او کمی پاک کرد.
عطفی در صندلی خود را به سمت خانم Highcamp "بله ، من برای شما آواز خواندن ،" او گفت.
او دست خود را پشت سر خود را clasped ، و دنبال کردن در سقف شروع به زمزمه کردن
کمی ، تلاش صدای خود را مانند یک نوازنده کوک ساز است.
سپس ، به دنبال در ادنا ، او شروع به آواز خواندن :
"آه! savais دانشگاه فنی SI! "" ایست! "او گریه" آیا که آواز خواندن نیست.
من نمی خواهم شما را به آن آواز خواندن ، "و او گذاشته شیشه ای خود را تا impetuously و کورکورانه بر
جدول و آن را شکننده در برابر یک تنگ.
شراب ریخته بیش از پاها Arobin و مقداری از آن را بر خانم trickled
لباس شب سیاه و سفید گاز Highcamp است.
ویکتور تمام ایده از حسن نیت ارائه میدهد از دست داده بود ، و یا دیگری او میزبان او بود در
با جدیت تمام ، برای او خندید و رفت : "آه! سی TU savais
CE میزبانی TES yeux من disent "--
"آه! شما باید نیست! شما باید ، نه "گفت ادنا ، و با عقب راندن صندلی خود او
و پشت سر او دست خود را بر دهان او قرار داده شده است.
او کف نرم است که فشار بر لب هایش را بوسید.
"نه ، نه ، من ، نه خانم Pontellier. من نمی دانم شما آن را به معنای "به دنبال در
او را به چشم نوازشگر.
لمس لب او بود مانند خشنود نیش به دست او است.
او حلقه گل از گل سرخ از سر او را برداشته و آن را در سراسر اتاق پرت شده است.
"، ویکتور ، شما مطرح شده به اندازه کافی بلند.
به خانم Highcamp روسری او را "خانم Highcamp روسری از حدود undraped
او را با دست خود او است.
Mayblunt خانم و آقای Gouvernail ناگهان درک مفهوم است که آن زمان بود به
می گویند شب خوب است. و آقای و خانم Merriman تعجب که چگونه آن را
می تواند تا اواخر است.
قبل از فراق از ویکتور ، خانم Highcamp دعوت او را به بر دختر خود تماس بگیرید ، که
او می دانست خواهد بود مفتون به او ترانه های فرانسوی می خوانم و فرانسه دیدار و گفتگو با او.
ویکتور ابراز تمایل و قصد خود را فراخوانی بر دوشیزه Highcamp در اولین
فرصت که خود را ارائه. او پرسید که آیا Arobin قرار بود راه خود را.
Arobin بود نیست.
بازیکنان ماندولین از مدت ها به سرقت برده بود به دور است.
سکون عمیقی بر خیابان زیبا و وسیع ، کاهش یافته بود.
صدای مهمان انحلال ادنا jarred مانند یک ناسازگار بر
هماهنگی آرام شب است.