Tip:
Highlight text to annotate it
X
شاهزاده کوچولو توسط فرانسیس هاجسون برنت فصل 14.
چه Melchisedec دید و شنید
در این بعد از ظهر بسیار، در حالی که سارا بود، یک چیز عجیب و غریب که در اتاق زیر شیروانی اتفاق افتاد.
فقط Melchisedec دید و آن را شنیده و او بسیار نگران و بهت زده بود که او
برگشت به سوراخ خود را scuttled و مخفی وجود دارد، و واقعا بلرزد و لرزید که او peeped
به خارج furtively و با احتیاط زیادی به تماشای چه می گذرد.
اتاق زیر شیروانی بسیار هنوز هم بوده است و تمام روز پس از سارا آن را در اوایل ترک کرده بودند
صبح است.
سکون تنها شکلدهی باران بر قواره شکسته و
پنجره سقفی.
Melchisedec، در واقع، پیدا کرده آن را کسل کننده و زمانی که باران متوقف تند تند
و سکوت کامل حاکم بود، او تصمیم گرفت به بیرون می آید و بازدید کردن، هر چند تجربه
به او آموخت که سارا نمی توانست بازگشت برای برخی از زمان.
او نامربوط بود و با خرناس مورد، و حال کردم فقط کاملا غیر منتظره و
خرده با علت ناشناخته باقی مانده از آخرین وعده غذایی خود را، هنگامی که توجه خود را توسط یک صدا را به خود جلب شد
بر روی پشت بام.
او ایستاد تا با قلب تپنده گوش.
صدا که چیزی در حال حرکت بر روی پشت بام بود.
با نزدیک شدن به پنجره سقفی، آن را به پنجره سقفی رسید.
پنجره سقفی بود که به طرز مرموزی باز است.
چهره تاریک peered به اتاق زیر شیروانی و سپس صورت دیگری به نظر می رسد در پشت آن، و هر دو
با نشانه هایی از احتیاط و علاقه نگاه کرد.
دو نفر مرد بودند. در خارج بر روی پشت بام بودند، و در آماده سازی خاموش را از طریق وارد
خود پنجره سقفی.
یکی رام DASS بود و از سوی دیگر یک مرد جوان بود که نجیب زاده هندی
وزیر امور خارجه، اما البته Melchisedec این را نمی دانند.
او فقط می دانست که مرد مهاجم سکوت و حفظ حریم خصوصی از اتاق زیر شیروانی و به عنوان
یکی با چهره تیره خود اجازه دهید از طریق دیافراگم با سبکی مانند
و زبردستی که او را ندارد
کوچکترین صدا، Melchisedec تبدیل دم و فرار precipitately به سوراخ خود.
او را به مرگ وحشت زده شد.
او به ترسو با سارا متوقف شده بود و می دانست که او هر چیزی را پرتاب هرگز، اما
خرده، و هرگز هر صدای دیگر از نرم، کم، coaxing
سوت زدن، اما مرد عجیب چیزهای خطرناک باقی می ماند نزدیک بود.
او غیر روحانی نزدیک و مسطح در نزدیکی در ورودی خانه اش، فقط از طریق مدیریت به جوانه زدن
کرک را با چشم روشن، هشداری است.
چقدر او از بحث درک را شنید، من قادر حداقل برای گفتن نیستم، اما،
حتی اگر او آن را درک کرده بود، او احتمالا باقی مانده اند به شدت بهت زده.
وزیر امور خارجه، که سبک و جوان بود، از طریق پنجره سقفی را noiselessly خورد
به عنوان رم DASS انجام داده بود و او گرفتار یک نگاه اجمالی تاریخ و زمان آخرین دم محو Melchisedec.
"این بود که یک موش؟" او رام DASS آهسته پرسید.
"بله، موش صحرایی، صاحب" جواب داد: رام DASS، نیز زمزمه.
"بسیاری در دیوار وجود دارد."
"Ugh! بانگ زد:" مرد جوان. "این جای تعجب است که کودک وحشت زده نمی شود
از آنها است. "رام DASS حرکت را با دست خود ساخته شده است.
او همچنین با احترام لبخند زد.
او در این محل به عنوان توان صمیمی سارا بود، هر چند که او تا به حال تنها
صحبت به او یک بار. "کودک دوست کمی از همه
چیز، صاحب، "او جواب داد.
"او به عنوان بچه های دیگر نمی باشد. او را هنگامی که او را نمی بیند.
من در سراسر قواره لغزش و نگاه بسیاری از شبها را که او امن است.
من او را تماشا از پنجره من هنگامی که او نمی داند که من نزدیک است.
او روی میز می ایستد و به نظر می رسد در آسمان که اگر آن را به او صحبت کرد.
گنجشک ها در فراخوان خود آمده است.
رت او و در تنهایی اش تغذیه و رام.
بنده ضعیف از خانه می آید به او برای راحتی.
یک کودک کمی وجود دارد که می آید به او را در نهان 1 بزرگتر است که پرستش او
و برای همیشه لطفا برای گوش دادن به او اگر او ممکن است.
این من را دیده اند، وقتی که من در سراسر پشت بام چشم گیری راه یافته است.
معشوقه خانه - یک زن بد است که - او مانند منفور درمان
اما او تحمل یک کودک است که از خون پادشاهان "!
وزیر امور خارجه گفت: "شما به نظر می رسد برای شناخت زیادی در مورد او،".
همه زندگی او هر روز من می دانم، پاسخ داد: "رام DASS.
"او بیرون رفتن من می دانم، و او را در آینده، غم ها و شادی ها او را ضعیف خود را سردی او
و گرسنگی او.
من می دانم که زمانی که وی تنها تا نیمه شب، یادگیری از کتاب های او، من می دانم که هنگامی که او را
دوستان راز سرقت به او و او خوشحال است - به عنوان کودکان می تواند، حتی در
میان فقر - چرا که آنها می آیند و ممکن است بخندی و صحبت با آنها را در زمزمه است.
اگر او بد بودند من باید بدانید، و من می آمد و در خدمت او اگر آن را ممکن است انجام می شود. "
"شما حاصل کنید که هیچ کس در نزدیکی این محل می آید، اما خودش، و او باز خواهد گشت
و ما را متعجب.
او وحشت زده می شود اگر او ما را در اینجا پیدا کنید، و طرح صاحب Carrisford در
خراب است. "رام DASS به عبور noiselessly به درب
ایستاده بود و نزدیک به آن است.
او گفت: "هیچ کدام سوار اما خودش، صاحب".
"او را با سبد خرید خود را از دست رفته است و ممکن است ساعت ها رفته است.
اگر من اینجا ایستاده می توانید هر مرحله قبل از رسیدن به آخرین پرواز از پله ها را بشنود. "
وزیر امور خارجه در زمان یک مداد و یک قرص از جیب سینه خود.
"گوش خود را باز نگه دارید، او گفت، و او شروع به راه رفتن آهسته و آرام دور
اتاق کوچک پر از بدبختی، یادداشت سریع در قرص خود را به عنوان او همه چیز نگاه کرد.
اول او را به تخت باریک رفت.
او دست خود را بر تشک فشار و گفتند تعجب.
"به سختی سنگ،" او گفت. "است که به روز تغییر داده می شوند که
او است.
یک سفر خاص می توان آن را در سراسر.
می توان آن را انجام داده است امشب. "او برداشته پوشش و مورد بررسی قرار یکی از
بالش نازک.
لحاف تیره رنگ و کهنه، پتو نازک، ورق وصله و ژنده، "او گفت.
چه تخت خواب برای یک کودک در خواب - و در یک خانه که خود را محترم می نامد!
بوده است نه آتش که رنده برای بسیاری از روز، "زود گذر در زنگ زده
شومینه. از هرگز من آن را دیده می شود، گفت: "رم
DASS.
"معشوقه از خانه یکی که دیگر از خودش ممکن است که به یاد نمی باشد.
سرد است. "وزیر امور خارجه نوشتن به سرعت خود را در
قرص.
او از آن نگاه او به عنوان پاره کردن برگ و آن را در جیب سینه اش خورد.
"این راه عجیب و غریب انجام چیزی،" او گفت.
"چه کسی آن را برنامه ریزی شده؟
رام DASS سجده به میزان متوسطی شرمندگی است.
او گفت: "درست است که اندیشه من، صاحب بود،" هر چند که
جز فانتزی.
این کودک علاقه من، ما هر دو تنها.
این راه خود را مربوط به سند چشم انداز خود را به دوستان مخفی خود را است.
غمگین بودن یک شب، نزدیک به پنجره سقفی باز بگذارم و گوش.
چشم انداز او در رابطه گفت: این اتاق پر از بدبختی ممکن است اگر آن را به حال تسلی
در آن است.
او به نظر می رسید آن را به عنوان او صحبت کردیم، و او را تشویق می کردند و بزرگ گرم او صحبت کرد.
سپس او به این فانتزی آمد و روز بعد، صاحب بودن بیمار و رنجور است،
او را از چیزی که برای او مات و متحیر کردن گفت.
به نظر می رسید اما یک رویا است، اما صاحب آن خوشحال است.
برای شنیدن از doings کودک به او سرگرم کننده است.
او در او علاقه مند شد و پرسش و پاسخ.
در گذشته، او شروع به خود را با فکر ساختن چیز واقعی چشم انداز خود را لطفا. "
"شما فکر می کنم که آن را می تواند انجام شود در حالی که او می خوابد؟
فرض کنید او بیدار شده است، "پیشنهاد وزیر امور خارجه و آشکار بود که
آنچه این طرح اشاره شد، آن و افتاده بود خوشحال علاقه داشتن به او و همچنین به عنوان
صاحب Carrisford
"من می تواند حرکت کند که اگر پای من از مخملی بودند،« رام DASS پاسخ داد: "و بچه ها خواب
کاملا - حتی آنهایی که ناراضی است.
من می توانستم این اتاق در شب وارد چند بار، و بدون ایجاد او به نوبه خود
بر بالش خود.
اگر دارنده دیگر عبور می کند به من چیزهایی را از طریق پنجره، من می تواند تمام و انجام او
هم بزنید. وقتی او بیدار او یک شعبده باز فکر می کنم
اینجا بوده است. "
او لبخندی زد و اگر قلب خود را زیر لباس بلند و گشاد سفید خود را گرم، و وزیر امور خارجه دوباره لبخند زد
به او. "می خواهم یک داستان از عربستان
شب، "او گفت.
"فقط شرقی می تواند آن را برنامه ریزی شده است. این کار به مه در لندن تعلق ندارد. "
آنها باقی نمی ماند بسیار طولانی، به تسکین بزرگ از Melchisedec، که او احتمالا
مکالمه خود را درک، احساس و حرکات خود را زمزمه شوم.
منشی جوان به نظر می رسید همه چیز علاقه مند است.
او نوشت: چیز در مورد طبقه، شومینه، صندلی شکسته، قدیمی
میز، دیوار ها - که در گذشته او با دست خود لمس دوباره و دوباره، ظاهری بسیار
خوشحال وقتی که او متوجه شد که تعدادی از ناخن های قدیمی در مکان های مختلف انجام شده بود.
او گفت: "شما می توانید بر روی آنها آویزان". رام DASS با لبخند مرموزی.
دیروز، زمانی که او خارج شد، "او گفت،" من وارد شد، من با آوردن کوچک، تیز
ناخن که می تواند به دیوار بدون ضربات یک چکش فشرده.
من بسیاری را در گچ قرار داده که در آن ممکن است آنها نیاز دارید.
آنها آماده هستند. "
منشی نجیب زاده هندی است هنوز ایستاده بود و نگاه دور او را به عنوان محوری خود را
قرص دوباره به جیب خود. "من فکر می کنم یادداشت های من را ساخته اند به اندازه کافی ما می توانیم
برو، "او گفت.
"Carrisford صاحب یک قلب گرم است. هزار pities که او
کودک از دست رفته است. "" اگر او باید به او قدرت خود را خواهد
می شود به او بازگردد، گفت: "رام DASS.
"خدا او ممکن است او را به او منجر نشده است." سپس آنها را از طریق پنجره سقفی را به عنوان تضعیف
noiselessly آنها وارد شده بود.
و پس از او کاملا مطمئن شوید که آنها رفته بود، Melchisedec تا حد زیادی برطرف شد، و در
البته از چند دقیقه احساس امن برای دوباره از سوراخ خود را ظهور و دست بیقه شدن با
در این امید که حتی نگران کننده از جمله
انسان به عنوان این ممکن است مجالی برای حمل خرده در جیب خود و رها کردن 1
و یا دو نفر از آنها.