Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XII. شراب Melun.
پادشاه ، در حقیقت ، وارد بود Melun با قصد صرفا عبور
از طریق این شهر است.
پادشاه جوان بود مشتاقانه برای سرگرمی های مضطرب ، تنها دو بار در طول
سفر او شده بود قادر به گرفتن یک نگاه اجمالی از لا Valliere ، و مشکوک
که تنها فرصت خود را از صحبت کردن با
او را پس از شب هنگام باشد ، در باغ ، و پس از مراسم
پذیرش از طریق شده بود رفته ، او بسیار آرزومند شده بود برای رسیدن در Vaux به عنوان
اوایل که ممکن است.
اما او بدون کاپیتان خود را از تفنگدار بازشناخت ، و بدون میشل م.
مانند CALYPSO ، که نمی توان آن را در خروج از اولیس consoled ، گاسکن ما می تواند
کنسول نیست خود را برای نداشتن حدس زد که چرا Aramis Percerin خواسته بود به او نشان دهد
لباس جدید پادشاه.
"شکی وجود ندارد ، او به خود گفت :" که دوست من اسقف Vannes
برخی از انگیزه که در "و سپس او شروع به سخت بازپرسی کردن از مغز خود بیشتر بیفایده است.
D' Artagnan ، بنابراین دقیقا با همه توطئه های دربار ، که می دانست که آشنا
موقعیت Fouquet بهتر از حتی Fouquet خودش ، تصور بود
عجیب ترین fancies و سوءظن در
اعلام جشن ، که یک مرد ثروتمند را خراب کرده اند و تبدیل شد
جنون مطلق و غیر ممکن است ، حتی برای یک مرد فقیر بود.
و پس از آن ، حضور Aramis ، که از دختر خوشگل جزیره بازگشته بود ، و
معرفی شده توسط موسیو Fouquet بازرس کل از تمام ترتیبات ؛ او
پشتکار در مخلوط خود را با تمام
امور surintendant ؛ بازدیدکننده داشته است خود را به Baisemeaux ، این تکینگی مشکوک
رفتار بیش از حد مشکل و عذاب D' Artagnan در طول دو
هفته است.
"با مردان مهر Aramis ،" او گفت ، "یکی به جز شمشیر در دست قوی تر هرگز.
تا زمانی به عنوان Aramis یک سرباز ادامه داد ، امید شدن بهتر از وجود دارد
او ، اما از او زره سینه و پشت خود را با تحت پوشش سرقت برده است ، ما در حال از دست داده است.
اما آنچه می تواند شی Aramis را احتمالا می شود؟ "
و دوباره D' Artagnan را به تفکر عمیقی فرو فرو برد.
چه آن را به من مهم ، بعد از همه ، "او ادامه داد :" اگر تنها جرم او این است که
سرنگونی M. میشل؟
و چه چیز دیگری می تواند او پس از توان "D' Artagnan مالیده پیشانی خود را -- که
زمین های حاصلخیز ، از چه رو گاو اهن از ناخن خود را تبدیل به حال بسیاری و از جمله
ایده های قابل تحسین در زمان خود.
او در ابتدا ، فکر صحبت موضوع را با میشل ، اما دوستی خود را برای
Aramis ، مراسم ادای سوگند را از روزهای نخست ، او را ، ملزم خواهند بیش از حد به شدت.
او در ایده برهنه از چنین چیزی شورش کردند ، و علاوه بر این ، او متنفر سرمایه گذار
بیش از حد صمیمانه.
سپس ، دوباره ، او آرزو به سبکبار کردن ذهن خود را به پادشاه ، اما در عین حال پادشاه نخواهد بود
قادر به درک سوء ظن بود که سایه ای از واقعیت را در پایگاه خود را حتی.
او را حل و فصل آدرس خود را به Aramis ، مستقیم ، اولین بار او او را ملاقات نمود.
"من او را بگیرد. ، گفت :« تفنگ دار "بین زن و شوهر از شمع ، به طور ناگهانی ، و
زمانی که او حداقل انتظار آن را دارد ، من دست من بر قلب او قرار می دهد ، و او را به من بگویید --
چه خواهد شد من او بگویید؟
بله ، او به من چیزی بگویید ، برای mordioux! چیزی است که در آن وجود دارد ، من
می دانم. "
تا حدودی آرامتر ، D' Artagnan هر آمادگی برای سفر ، و در زمان
بزرگترین مراقبت است که خانواده نظامی شاه ، که هنوز بسیار ناچیز در
اعداد ، باید به خوبی officered و
نظم در آن نسبت ناچیز و محدود است.
نتیجه این شد که ، از طریق ترتیبات کاپیتان ، پادشاه ، پس از رسیدن به
Melun ، خود را در سر هر دو تفنگدار و نگهبانان سوئیس را دیدم ، و همچنین به عنوان یک
دستک از سپاه پاسداران فرانسه است.
تقریبا ممکن شده یک ارتش کوچک نامیده می شود.
M. میشل در نیروهای نظامی را با لذت بزرگ نگاه کرد : او حتی آرزو آنها شده بود
سوم بیشتر در تعداد.
اما چرا؟ "گفت پادشاه. "به منظور نشان افتخار بیشتر به م.
Fouquet ، پاسخ داد : "میشل. "به منظور او را خراب کردن هر چه زودتر" فکر
D' Artagnan.
هنگامی که این ارتش کوچک به نظر می رسد قبل از Melun بدوی رئیس بیرون آمد
دیدار با پادشاه ، و او در حال حاضر با کلید از شهر ، و دعوت او را وارد کنید
هتل د Ville ، به منظور از شراب افتخار شریک شدن.
شاه ، که انتظار می رود که از طریق این شهر منتقل و اقدام به Vaux بدون تاخیر ،
در صورت از ازار کاملا قرمز شد.
"چه کسی احمق به اندازه کافی به مناسبت این تاخیر؟" muttered پادشاه ، بین خود
دندان ها ، به عنوان رئیس دادرس در وسط یک آدرس طولانی بود.
"من ، قطعا" پاسخ D' Artagnan ، "اما من معتقدم M. میشل بود."
میشل ، داشتن شنیده ام نام او را تلفظ ، گفت : "چه بود M. D' Artagnan به اندازه کافی خوب
می گویند؟ "
"من به اندازه کافی خوب بود به سخن گفتن است که آن را به شما بود که متوقف پیشرفت پادشاه ، به طوری
که او ممکن است طعم پنیر بری د VIN. من درست است؟ "
"کاملا چنین است ، آقا."
"در آن صورت ، و سپس آن را به شما بود که پادشاه به نام برخی از نام و یا دیگر است."
؟ نام "" من به سختی می دانند ، اما منتظر لحظه ای -- ادم سفیه و احمق ، من
فکر می کنم که بود -- نه ، نه ، احمق یا احمق بود.
بله ، اعلیحضرت گفت که مردی که VIN د Melun فکر کرده بود چیزی بود
مرتب سازی بر اساس ".
D' Artagnan ، پس از این سطح پهن هرچیزی ، بی سر و صدا caressed سبیل خود را ، میشل M. 'بزرگ
سر به نظر می رسید برای تبدیل شدن به بزرگتر و بزرگتر از همیشه.
D' Artagnan ، از دیدن زشت خشم چگونه از او ساخته شده است ، نیمه راه متوقف نمی شود.
سخنران هنوز هم با سخنان خود رفت ، در حالی که رنگ پادشاه شد آشکارا
افزایش می یابد.
"Mordioux! گفت :" تفنگ دار ، خونسردی ، "پادشاه است به حمله
عزم خون به سر. از کجا عفریت که آن را در اختیار شما
ایده ، موسیو میشل؟
شما هیچ شانس است. "" موسیو ، گفت : "سرمایه گذار ، طراحی
خود تا ، "شوق من برای خدمت پادشاه به من با این ایده الهام گرفته است."
BAH! "
"موسیو ، Melun یک شهر ، شهر عالی ، که پول خوبی می ، و که این امر می
بی تدبیر به دلگیر است. "" وجود دارد ، در حال حاضر!
من ، که وانمود نمی یک سرمایه گذار می شود ، تنها یک ایده در ایده خود را دیدم. "
"چه بود که ، آقا؟"
"این باعث دلخوری کمی به M. Fouquet ، که خود را کاملا گیج
در واقع در انجا او donjons ، در انتظار ما است. "این خانه زمانه بود ، سخت به اندازه کافی در تمام
وجدان.
میشل بود به طور کامل خارج از زین آن انداخته ، و بازنشسته شده است ، کاملا
discomfited.
خوشبختانه ، سخنرانی در حال حاضر به پایان رسیده بود ؛ پادشاه نوشیدند شراب بود که ارائه شده
به او ، و سپس هر یک از پیشرفت را از طریق این شهر را از سر گرفت.
شاه لب خود را در خشم بیت ، برای بعد از ظهر بود بسته شدن در ، و همه امید
پیاده روی با لا Valliere بود به پایان رسیده است.
به منظور که کل خانواده پادشاه باید Vaux ، چهار ساعت را وارد کنید
حداقل لازم بودند ، به علت به ترتیبات مختلف.
بنابراین ، شاه ، که به جوش با بی صبری شد ، عجولانه به جلو تا آنجا که
ممکن است ، به منظور رسیدن به قبل از شب هنگام است.
اما ، در حال حاضر او عازم دوباره ، و مشکلات تازه به وجود آمد.
"آیا شاه رفتن در Melun خواب نه؟ گفت :" میشل ، در تن صدای پایین ،
D' Artagnan.
M. میشل باید شده اند به شدت الهام گرفته از آن روز ، خود را در آن به شیوه ای آدرس
به رئیس تفنگدار ، برای دومی حدس زد که قصد پادشاه
بسیار دور از آن باقی مانده بود.
D' Artagnan اجازه نخواهد داد او را به وارد Vaux جز او به خوبی و به شدت
همراه و مورد نظر است که عظمت او نمی خواهد وارد به جز با همه اسکورت.
از سوی دیگر ، او احساس که این تاخیر که بی تاب را تحریک
پادشاه فراتر از اندازه است. در چه راه می تواند او احتمالا آشتی
این مشکلات؟
D' Artagnan صورت گرفت اظهار میشل ، و مشخص آن را مکرر به شاه.
"سیره ،" او گفت ، "م. میشل شده است من خواست اگر عظمت خود را قصد ندارد
به خواب رفتن در Melun. "
"خواب در Melun! برای چی؟ گفت : "لویی چهاردهم.
"خواب در Melun!
که ، به نام بهشت است ، می تواند چنین چیزی فکر ، هنگامی که M. Fouquet انتظار
ما در این شب؟ "
"تنها" ، در پاسخ میشل ، به سرعت ، "ترس از باعث و عظمت خود را دست کم
تاخیر ، با توجه به قوانین و مقررات تاسیس ، شما می توانید وارد هر مکان نیست ، با
به جز خود را اقامتگاه شاهی خود ،
تا چهارم سربازان شده اند که توسط دار مشخص شده اند ، و
پادگان به درستی توزیع شده است. "
D' Artagnan گوش با بیشترین توجه را به خود جلب ، گاز گرفتن سبیل خود را به پنهان کردن
ازار او و کوئینز کمتر علاقه مند بودند.
آنها خسته بودند و ترجیح داده اند برای رفتن به بدون اقدام استراحت
هر دورتر تر به خصوص ، به منظور جلوگیری از شاه راه رفتن در مورد در
شب با محمد دو سنت Aignan و
خانم ها از دادگاه ، برای ، اگر قوانین و مقررات مورد نیاز شاهزاده خانم به درون باقی می ماند
اتاق های خود ، خانم ها از افتخار ، به محض به آنها خدمات انجام داده بودند
مورد نیاز از آنها ، تا به حال هیچ محدودیتی
قرار داده شده بر آنها ، اما در آزادی بودند در مورد آنها خوشحال راه برود.
آن را به آسانی حدس زده می شود که همه این منافع رقیب ، از جمع آوری با هم
در بخارات ، لزوما تولید ابرها ، و ابرها احتمالا به دنبال داشته باشد
جوش وخروش است.
پادشاه تا به حال هیچ سبیل خاییدن ، و در نتیجه نگه داشته جویدن دسته او
به جای شلاق ، با بی صبری بد پنهان.
چگونه می تواند او خارج از آن؟
D' Artagnan نگاه به عنوان مطلوب که ممکن است ، و میشل به عنوان عبوس او می تواند.
که آنجا بود او می تواند در یک شور با؟
"ما با ملکه مشورت ،" لویی چهاردهم گفت ، رکوع به بانوان سلطنتی.
و این محبت از نظر نرم قلبی ماریا ترزا ، که از یک نوع
و منش سخاوتمندانه ، هنگامی که او خود را آزاد خواهد شد سمت چپ پاسخ :
"من باید به انجام هر آنچه شما خواسته عظمت بسیار خوشحال است."
"چه مدت طول خواهد ما را به رسیدن به Vaux؟" نپرسید آن اتریش ، آهسته و
لهجه های اندازه گیری ، قرار دادن دست خود را بر اغوش حمل کردن او ، که در آن صندلی از درد او دراز.
ساعت برای واگن و عظمت خود را ، "D' Artagnan گفت :" جاده tolerably
خوب است. "پادشاه به او نگاه.
و یک چهارم از یک ساعت برای پادشاه "، او عجله برای اضافه کردن.
"ما باید توسط نور روز می رسند؟" لویی چهاردهم گفت.
"اما billeting از اسکورت نظامی پادشاه ،" اعتراض میشل ، نرمی ، "
اعلیحضرت از دست دادن همه استفاده از سرعت خود ، با این حال سریع او ممکن است. "
! الاغ دو است که شما فکر D' Artagnan "اگر من تا به حال هر علاقه و یا
انگیزه در منهدم اعتباری خود با پادشاه ، من می توانم آن را در ده دقیقه انجام دهید.
اگر من در جای پادشاه بودند ، "وی افزود : با صدای بلند ،" من باید در رفتن به M. Fouquet ،
ترک اسکورت من پشت من ، من باید او را به عنوان یک دوست ، من باید وارد همراه
تنها با کاپیتان من از سپاه پاسداران ؛ من باید
در نظر داشته باشید که من اقدام خوب تر از آن ، و باید با هنوز هم مقدس تر سرمایه گذاری
شخصیت با انجام این کار است. "لذت برق زد در چشم پادشاه است.
"این در واقع یک پیشنهاد بسیار معقول است.
ما برای دیدن یکی از دوستان به عنوان دوستان ، آقایان که با واگن ها می تواند به
به آهستگی : اما ما که سوار خواهد شد سوار بر ".
و او سوار کردن ، همراه با همه کسانی که که شد نصب شده است.
میشل سر زشت خود را پشت گردن اسب خود را مخفی می کرد.
"من باید واریز شده ، گفت :" D' Artagnan ، به عنوان او galloped همراه ، "با گرفتن یک بحث کوچک
با Aramis در این شب است. و در آن زمان ، M. Fouquet مرد افتخار است.
Mordioux!
گفت : به طوری ، و این کشور باید این باشد. "
و این راه چگونه بود ، نسبت به هفت ساعت در شب ، بدون اعلام
ورود خود را با استاندارد DIN از ترومپت ، و حتی بدون گارد پیشرفته خود ، بدون
خارج سواران یا تفنگدار ، شاه
خود را قبل از دروازه Vaux ، که در آن Fouquet ، که او آگاه شده بود ، ارائه
رویکرد سلطنتی خوش آمدید ، منتظر بودند برای آخرین نیم ساعته ، با سر خود را
کشف ، احاطه شده توسط خانواده او و دوستان او.
>
فصل سیزدهم. شهد و شهد.
M. Fouquet برگزار رکاب شاه ، که ، داشتن حالت پیاده ، تعظیمی بیشتر
لطف ، و لطف بیشتر هنوز هم برگزار شد دست خود را به او ، که Fouquet ، در
علی رغم مقاومت اندکی بر روی بخشی از پادشاه ، به اجرا درآمد و با احترام به لب هایش را.
پادشاه خواست در حیاط اول منتظر ورود واگن
و نه به حال او طولانی صبر ، برای جاده ها را به منظور بسیار عالی شده است قرار داده شده توسط
سرپرست و یک سنگ که به سختی
شده اند به اندازه یک تخم مرغ را تمام راه از Melun به Vaux یافت ، به طوری که
واگن ، نورد در امتداد هر چند بر روی فرش ، به ارمغان آورد و خانمها به Vaux ، بدون
jolting یا خستگی ، توسط هشت ساعت است.
آنها توسط مادام Fouquet دریافت کرده بودند و در حال حاضر آنها ساخته شده به ظاهر آنها ،
نور به عنوان درخشان به عنوان روز چهارم از هر سه ماهه ، درختان ، گلدان ، و سنگ مرمر پشت سر هم
مجسمه.
این گونه از سحر به طول انجامید تا زمانی که majesties خود را بازنشسته کرده بود
کاخ.
همه این شگفتی و اثرات جادویی که وقایع تا به نشانه رفته ، یا به جای
در رسیتال خود ، embalmed در خطر رقیب را میکشد صحنه های مغزی به دنیا آمد
romancers ؛ این splendors به موجب آن شب
مغلوب و به نظر می رسید و ماهیت اصلاح شده ، همراه با هر لذت و لوکس
در ترکیب برای رضایت از تمام حواس ، و همچنین تخیل ، Fouquet
در حقیقت این پیشنهاد به حاکمیت خود را در
که عقب نشینی دلربا که هیچ پادشاه می تواند در آن زمان داشتن به رخ کشیدن
برابر است.
ما دیگر نمی خواهیم ضیافت بزرگ برای توصیف ، که در آن مهمانان سلطنتی شد
حال ، و نه کنسرت ، نه پری مانند و بیش از تحولات سحر و جادو
و دگردیسی آن به اندازه کافی خواهد بود برای
هدف ما از به تصویر کشیدن لقاء پادشاه به عهده گرفت ، که ، از همجنسگرا بودن ، به زودی
عینک بیان بسیار غم انگیز ، محدود ، و سوزش آور است.
او به یاد اقامت خود ، رویال هر چند از آن بود ، و متوسط و بی تفاوت
سبک لوکس است که غالب وجود دارد ، که شامل اما کمی بیشتر از آنچه بود
صرفا مفید برای سلطنتی می خواهد ، بدون اینکه اموال شخصی خود.
گلدان بزرگ موزه لوور ، مبلمان قدیمی تر و صفحه هنری دوم ، از
فرانسیس اول ، و لوئی یازدهم ، اما بناهای تاریخی از روز قبل ، هیچ چیز
اما نمونه های از هنر ، از آثار او
پیشینیان ، در حالی که با Fouquet ، ارزش مقاله های زیادی را در
طرز کار به عنوان در مقاله به خودی خود.
Fouquet خوردند از یک سرویس طلا ، که هنرمندان را در استخدام خودش مدل بود و
بازیگران برای او به تنهایی.
Fouquet شراب نوشیدند که پادشاه فرانسه حتی نمی دانند که از نام ، و
نوشیدند آنها از goblets هر بیشتر با ارزش تر از انبار کل سلطنتی است.
، بیش از حد بود ، گفت : آپارتمان ، اعدام ها ، عکس ها ،
بندگان و افسران ، از هر شرح ، از خانواده اش؟
چه حالت خدمت است که در آن قوانین و مقررات جایگزین شد ؛ سفت
تشریفات شخصی ، آسایش بی بند و بار ؛ خوشبختی و رضایت از
خوش آمدید ، قانون عالی از همه کسانی که اطاعت میزبان شد؟
ازدحام کاملی از افراد میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول درگیر ، از حرکت در مورد noiselessly ، بسیاری از
مهمان ها ، -- که بودند ، با این حال ، حتی کمتر متعدد نسبت به بندگان است که منتظر در
آنها ، -- هزاران کاملأ پیچیده آماده
ظروف ، گلدان طلا و نقره سیل از نور خیره کننده ، جرم
گل ناشناخته که خانه های داغ despoiled شده بود ، کار برکنار شده با شکوه و جلال
از عطر و زیبایی بی نظیر و کامل
هماهنگ از محیط اطراف ، که ، در واقع ، بیش از پیش در امد از
وعده داده شده جشن ، مفتون همه کسانی که آنجا بودند و آنها شهادت تحسین خود را نسبت
دوباره و دوباره ، نه با صدا و یا ژست ،
اما سکوت عمیق و توجه ربودهشده ، این دو زبان از درباریان که
قدردانی از دست هیچ استاد قدرتمند به اندازه کافی به آنها مهار.
همانطور که برای پادشاه ، چشمان خود را با اشک پر ، او جرأت در ملکه به نظر نمی آید.
در آن اتریش ، که غرور نسبت به تنفس در هر موجودی ،
میزبان خود را با تحقیر او که با آن درمان همه چیز به دست او غلبه کردند.
ملکه جوان ، مهربان طبیعت و کنجکاو شده توسط منش ، ستایش Fouquet ،
خوردن با اشتهای بسیار خوب است ، و پرسید : نام میوه های عجیب و غریب را به عنوان
آنها بر اساس جدول قرار گرفتند.
Fouquet پاسخ که او از نام خود آگاه بود.
میوه آمد از فروشگاه های خود ، او اغلب کشت آنها را به حال خود ، داشتن
آشنایی صمیمی با کشت میوه ها و گیاهان عجیب و غریب.
پادشاه احساس قدردانی و ظرافت از ارسال پاسخ را ندارید ، اما تنها
تحقیر ، او فکر ملکه کمی بیش از حد در رفتار خود آشنا ، و این که آن
اتریش شبیه جونو کمی بیش از حد
زیاد است ، در بودن بیش از حد مغرور و پر افاده ، اضطراب ارشد خود را ، با این حال ، خودش بود ، که
او ممکن است در رفتار خود باقی می ماند سرد و دور ، از مرز به آرامی حدود
عار عالی و تحسین ساده.
اما Fouquet همه این پیش بینی شده بود ، او ، در واقع ، یکی از آن دسته از مردانی که پیش بینی
همه چیز.
شاه به صراحت اعلام کرده بود که تا زمانی که او در زیر سقف Fouquet باقی مانده ،
او نمیخواستند repasts مختلف خود را در مطابق با معمول در خدمت
آداب معاشرت ، و در نتیجه ، که او ،
شام خوردن با بقیه جامعه ، بلکه با توجه اندیشمندانه surintendant ،
شام شاه خدمت کرده بود و به طور جداگانه ، اگر کسی ممکن است آن را بیان می شوند ، در وسط
جدول کلی ، شام ، فوق العاده در
هر احترام ، از ظروف بود که تشکیل شده که شامل همه چیز پادشاه
دوست و به طور کلی به هر چیز دیگری ترجیح داده است.
لویی به حال هیچ بهانه ای -- او ، در واقع ، که keenest اشتها در پادشاهی خود را -- برای
گفت که او گرسنه نیست.
نه ، M. Fouquet حتی بهتر هنوز هم ، او به طور قطع ، در اطاعت از پادشاه
ابراز تمایل ، خود را در میز نشسته اید ، اما به محض به عنوان سوپ شدند
خدمت او به وجود آمد و شخصا منتظر در
شاه ، در حالی که Fouquet خانم ایستاده بود پشت صندلی ملکه مادر.
عار از جونو و متناسب دلخور از خلق و خوی از مشتری می تواند از این مقاومت در برابر
بیش از احساس مهربانی و توجه مودب.
ملکه بیسکویت می خوردند غوطه ور در یک لیوان شراب سان - Lucar ؛ و پادشاه می خوردند از
همه چیز و گفت به M. Fouquet : "این غیر ممکن است ، مسیو لو surintendant ، به
ناهار خوردن بهتر است در هر نقطه است. "
لهذا کل دادگاه آغاز شد ، در تمام جهات را ببلعند ظروف پخش شده قبل از
آنها با شور و شوق است که آن نگاه به عنوان اینکه ابری از ملخ های مصری بود
گفتهاند محصولات سبز و در حال رشد است.
با این حال ، همانطور که به زودی به عنوان غذای او بود appeased ، پادشاه شد عبوس و
overgloomed دوباره و بیشتر از آن به نسبت به رضایت او خیالی
او قبلا آشکار بود ، و
به خصوص در حساب از شیوه ای باحرمت که درباریان خود را به حال نشان داده شده است
به سمت Fouquet.
D' Artagnan ، که خوردن یک معامله خوب و نوشیدند اما کمی ، بدون اجازه می دهد آن را به صورت
متوجه شده ، آیا از دست دادن یک فرصت تک نیست ، اما ساخته شده و تعدادی زیادی از مشاهدات
که او را به سود خوبی تبدیل شده است.
هنگامی که شام به پایان رسید ، پادشاه اظهار مایل به از دست دادن تفرجگاه.
این پارک روشن بود و ماه ، بیش از حد ، تا اگر او خودش را در دستور قرار داده بود
پروردگار Vaux ، silvered درختان و دریاچه با خود را روشن و شبه
نور شب تاب.
هوا به طرز عجیبی نرم بود و خوشبو. ظریفانه پوسته gravelled از طریق پیاده روی
انبوه و تعیین راههای luxuriously به پا به همراه داشت.
جشن گرفتن از هر لحاظ کامل بود ، برای شاه ، داشتن ملاقات کرد لا Valliere در یکی از
مسیرهای پیچ در پیچ از چوب ، قادر بود به دست او را فشار دهید و بگویید ، "دوستت دارم ،
بدون هیچ گونه overhearing او را به جز م.
D' Artagnan که دنبال کردند ، و M. Fouquet ، که او را قبل.
شب رویایی از تبادل جادویی به سرقت برده هموار.
پادشاه با درخواست می شود ، به اتاق او نشان داده شده ، بلافاصله یک جنبش وجود دارد
در هر جهت.
ملکه اختصاص داده شده به آپارتمان خود را ، همراه با آنها موسیقی theorbos و
lutes ، پادشاه تفنگدار او را در انتظار پرواز بزرگ از مراحل ،
M. Fouquet آنها را از Melun آورده بود و آنها را به شام دعوت کرده بود.
سوء ظن Artagnan's D' در یک بار ناپدید شده است.
او خسته بود ، او به خوبی supped بود ، و برای یک بار در زندگی خود آرزو ، کاملا به
لذت بردن از جشن گرفتن داده شده توسط یک مرد بود که در هر مفهوم از کلمه پادشاه.
"م. Fouquet ، "او گفت ،" مردی برای من است. "
پادشاه با بزرگترین مراسم به اتاق خواب پرور انجام
که ما آن را مدیون برخی از توضیحات سرسری به خوانندگان ما.
این handsomest و بزرگترین در قصر بود.
Lebrun در سقف طاقی شکل نقاشی کرده بود خوشحال و همچنین رویاهای ناراضی
که ضربه الهه خواب در پادشاهان و همچنین در مردان دیگر.
همه چیز که خواب می دهد بدو تولد تا که دوست داشتنی ، صحنه های پری آن ، گل آن است
و شهد ، voluptuousness وحشی و یا دراز کشیدن عمیق حواس ،
نقاش در نقاشی های دیواری خود داند.
این ترکیب به عنوان نرم و خشنود در یک قسمت را تیره و غم انگیز و وحشتناک
در دیگری.
جام باده مسموم ، پر زرق و برق خنجر بر سر دارای جای خواب معلق ؛
جادوگران و فانتوم با ماسک های فوق العاده ، کسانی که سایه های نیمه کم نور تر هشدار دهنده نسبت به
رویکرد از آتش و یا چهره غم انگیز
نیمه شب ، این ، و مانند این ، او اصحاب خود خشنود بیشتر ساخته شده بود
تصاویر.
به محض این که پادشاه وارد اتاق خود را از یک لرز سرد به نظر می رسید برای عبور از
او ، و در Fouquet خواست او را علت آن ، پادشاه پاسخ داد : به عنوان رنگ پریده به عنوان مرگ و میر :
"من خواب آلود است که همه است."
"آیا عظمت خود را برای ملازمان خود را بخواهند در یک بار؟"
"نه ، من با چند نفر صحبت برای اولین بار ، گفت :« پادشاه.
"آیا شما که خوبی ارسال M. میشل من آرزو می کنم او را ببیند."
Fouquet متمایل و چپ اتاق.
>
فصل چهاردهم. خود ستا ، و لافزن و نیم است.
D' Artagnan به از دست دادن هیچ زمانی تعیین کرده بود ، و در واقع او در عادت بود هرگز
انجام این کار است.
پس از برای Aramis نپرسید ، او برای او تا زمانی که او در هر جهت نگاه
در یافته های او موفق شد.
علاوه بر این ، به محض این که پادشاه وارد بود Vaux ، از Aramis به خود را بازنشسته کرده بود
اتاق ، مراقبه ، بدون شک ، برخی از قطعه جدید از توجه متعارف وخوش زبان درپیش زنان برای اعلیحضرت
تفریحی.
D' Artagnan مورد نظر را بر بندگان را به او اعلام ، و در بر داشت در داستان دوم (در
اتاق زیبا به نام اتاق آبی ، در حساب رنگ از اعدام آن)
اسقف Vannes در شرکت با Porthos و چند تن از اپیکوریها مدرن.
Aramis جلو آمد را در آغوش دوست او ، و به او پیشنهاد بهترین صندلی.
همانطور که پس از چندی به طور کلی در میان افراد حاضر اظهار داشت که تفنگ دار
محفوظ است ، و برای یک فرصت برای مخفیانه و گو با Aramis ، آرزو
اپیکوریها در زمان مرخصی خود را.
Porthos ، با این حال ، به هم بزنید نه برای درست آن است که ، داشتن dined بسیار خوب ، او
سریع خواب در صندلی راحتی خود را ، و بنابراین ، آزادی گفتگو نبود
قطع شده توسط سوم شخص است.
Porthos حال عمیق ، هماهنگ هستند معمولا خروپف میکنند ، و مردم ممکن است در میان صدای بلند آن صحبت
باس بدون ترس از اخلال در او. D' Artagnan احساس کردند که او بر اساس نامیده می شد
باز کردن گفتگو.
او گفت : "خوب ، و بنابراین ما باید به Vaux آمده ، است.
"چرا ، بله ، D' Artagnan. و چگونه جایی است که شما می خواهم؟ "
"بسیار ، و من دوست دارم محمد Fouquet ، نیز می باشد."
"آیا او یک میزبان جذاب نیست؟" و "هیچ کس نمی تواند بیشتر از آن."
"من که پادشاه آغاز شد با نشان دادن فاصله زیادی از شیوه ای به سوی M. گفته
Fouquet ، اما این که اعلیحضرت بزرگ شد خیلی بیشتر صمیمی پس از آن. "
"شما به آن توجهی نمی کند ، پس از آن ، از شما می گویند شما گفته شده است تا؟"
"نه ، من با آقایان که فقط سمت چپ اتاق در مورد درگیر شد
اجرای تئاتر و مسابقات که به برگزار به - فردا. "
"آه ، در واقع! شما حسابرسی کل fetes اینجا و سپس؟ "
"شما می دانید من یک دوست از همه نوع تفریح که در آن اعمال
تخیل را به فعالیت به نام من همیشه یک شاعر در یک راه یا دیگری بوده است ".
"بله ، من به یاد داشته باشید آیات شما مورد استفاده برای نوشتن ، آنها جذاب بودند."
"من آنها را فراموش کرده اید ، اما من خوشحال به خواندن آیات دیگر ، زمانی که از این
دیگران توسط نام مولیر ، Pelisson ، لا Fontaine ، و غیره شناخته می شود "
"آیا می دانید چه ایده رخ داده است به من در این شب ، Aramis؟"
"نه ، به من بگو آنچه در آن بود ، برای من هرگز باید قادر باشد که آن را حدس بزنید ، شما باید تا
بسیاری دیگر. "
"خب ، این ایده رخ داده است به من ، که واقعی پادشاه فرانسه لویی چهاردهم است."
"چه!" گفت : Aramis ، غیر ارادی ، به دنبال تفنگ دار کامل در چشم.
"نه ، موسیو Fouquet است."
Aramis تنفس دوباره ، و لبخند زد. "آه! شما هم مثل بقیه ، حسادت ،
او گفت. "من شرط بندی کننده است که آن را م میشل بود که
تبدیل شده است که عبارت زیبا هستند. "
D' Artagnan ، به منظور پرتاب Aramis را از نگهبانی خود ، در رابطه با misadventures میشل
با توجه به VIN د Melun. "او از نژاد متوسط می آید ، ندارد میشل ،"
گفت : Aramis.
"کاملا درست است."
، افزود : "هنگامی که من فکر می کنم ، بیش از حد" اسقف "که همکار وزیر خود را
ظرف چهار ماه ، و شما او را به عنوان کورکورانه در خدمت به شما به عنوان Richelieu یا
Mazarin -- "
"و شما در خدمت Fouquet M. ، گفت :" D' Artagnan.
"با استفاده از این تفاوت ، هر چند که Fouquet M. M. میشل نمی باشد."
"درست است ، درست است ، گفت :" D' Artagnan ، به عنوان او وانمود برای تبدیل شدن به غمگین و پر از
انعکاس و پس از آن ، یک لحظه پس از او افزود ، "چرا من به شما بگویم که میشل م.
وزیر در چهار ماه خواهد بود؟ "
Aramis ، پاسخ داد : ":" از آنجا که M. Fouquet باید متوقف شود تا.
"او خواهد بود از بین برد ، منظور شما؟" D' Artagnan گفت.
«کاملا تا."
: : "چرا این fetes او بدهد و سپس از؟" گفت تفنگ دار ، در لحن سرشار از
متفکرانه در نظر گرفتن ، و تا به خوبی به عهده گرفت ، که اسقف بود برای لحظه ای
فریب توسط آن است.
"شما او را چرا منصرف از آن نیست؟" بخش دوم عبارت بود فقط
کمی بیش از حد ، و سوء ظن سابق Aramis دوباره تحریک شد.
"این است که با هدف از humoring پادشاه انجام می شود."
"با اذیت نمودن خود را؟" "بله ، با اذیت نمودن خود را برای پادشاه است."
"خارج از مرکز ، ممکن است بگویند ، محاسبه شیطانی ، است."
"ضرورت ، ضرورت ، دوست من است." "من انجام این کار ، عزیز Aramis نمی بینم."
"آیا شما نیست؟
آیا شما م میشل روزانه افزایش خصومت اظهار نمی کند ، و او در حال انجام
تمام تلاش خود را به درایو شاه برای خلاص شدن از سرپرست؟ "
"یکی باید کور به آن را ببینید."
و که بچه های شب زنده دار پرشین فروم در حال حاضر در مقابل M. Fouquet مسلح؟ "
"است که به خوبی شناخته شده است."
"چه احتمال وجود دارد که شاه یک حزب تشکیل شده در مقابل مردی که پیوستن
صرف همه چیز او تا به حال به او را لطفا؟ "
"درست است ، درست است ، گفت :" D' Artagnan ، به آرامی ، به سختی قانع و در عین حال کنجکاو برای نخستین بار باز کردن
فاز دیگری از گفتگو.
او از سر گرفت : "follies ، و follies وجود دارد ،" ، "و من شما را دوست ندارم
متعهد است. "" نظر شما در اشاره به؟ "
"همانطور که برای ضیافت ، توپ ، کنسرت ، theatricals ، مسابقات ،
آبشار ، آتش بازی ، نورافشانیهایشان ، و ارائه -- این خوبی و خوب است ،
من اجازه ، اما چرا این هزینه ها کافی نیست؟
چرا لازم به liveries و لباس های جدید برای تمام خانواده خود را؟ "
شما کاملا حق دارید.
Fouquet M. که خودم گفتم و او جواب داد که اگر او به اندازه کافی ثروتمند بود او را ارائه دهد
شاه تازه بنا شتو ، از پره ها در خانه ها به زیر بسیار
سردابهها و کاملا جدید در داخل و خارج و
که ، به محض به عنوان پادشاه سمت چپ بود ، او به کل ساختمان و رایت آن
مطالب ، به منظور است که ممکن است استفاده از توسط هر شخص دیگری ساخته نشده است. "
"چگونه به طور کامل اسپانیایی!"
"من به او گفتم چنین است ، و او سپس افزود : این :" هر کس توصیه من به یدکی هزینه ، من
باید نگاه بر به عنوان دشمن من "" جنون مثبت است ؛ و که پرتره ،
بیش از حد! "
چه پرتره؟ گفت : "Aramis. "که از پادشاه ، و تعجب به عنوان
. "" چه جای تعجب؟ "
"تعجب شما به نظر می رسد در نظر داشته باشند ، و در حساب که شما در زمان برخی نمونه ها صورت گرفت
دور ، زمانی که من شما را در Percerin ملاقات کرد. "D' Artagnan متوقف شد.
شفت ، مرخص شد و همه او را به انجام به صبر و تماشای اثر آن است.
"است که صرفا یک عمل توجه برازنده است ، پاسخ داد :" Aramis.
D' Artagnan بالا رفت را برای دوست خود ، نگه دارید از هر دو دست گرفت ، و به دنبال او را کامل در
، گفت : "چشم Aramis ، آیا شما هنوز هم برای من بسیار کمی مراقبت؟"
"یک سوال بپرسید!"
«بسیار خوب. یک موافق ، پس از آن.
چرا برخی از الگوهای لباس پادشاه شما را در Percerin؟ "
"با من بیایید و از آنها بخواهید Lebrun فقیر ، که بر آنها کار کرده است برای دو
روزها و شب ها. "" Aramis ، که ممکن است حقیقت برای همه
دیگری ، اما برای من -- "
"پس از کلمه من ، D' Artagnan ، شما را مبهوت کردن من."
"یک ملاحظه کوچک.
حقیقت دقیق را به من بگویید ، شما می خواهم هر چیز نامطبوعی اتفاق می افتد به من ،
نظر شما؟ "" دوست عزیزم ، شما در حال تبدیل شدن کاملا
غیر قابل درک است.
چه سوء ظن می تواند شما احتمالا داشتن؟
"آیا شما را در احساسات غریزی من اعتقاد؟ پیشتر شما استفاده می شود که ایمان به آنها را.
خب ، پس ، غریزه به من می گوید که شما برخی از پروژه پنهان با پای پیاده است. "
"من -- یک پروژه است؟" "من از آن متقاعد".
"چه مزخرف!"
"من فقط از آن مطمئن نیست ، اما من حتی به آن قسم می خورم."
"در واقع ، D' Artagnan ، شما به من بزرگترین درد می شود.
آیا این به احتمال زیاد ، اگر من هر گونه پروژه در دست است که باید برای نگه داشتن راز از شما ، من
باید به شما بگویم در مورد آن؟
اگر من بود که من می تواند و باید به نشان داد ، باید من مدتها پیش
آشکار آن؟ "" نه ، Aramis ، نه.
پروژه های خاصی وجود دارد که تا زمانی که فرصت مطلوب هرگز نشان داد
رسد. "
"در آن صورت ، هم میهنان عزیزم ،" بازگشت اسقف ، خنده ، "تنها چیزی که در حال حاضر
است ، که "فرصت" تا هنوز رتبهدهی نشده است وارد شده اند. "
D' Artagnan سر خود را با یک بیان پر غصه را تکان داد.
"آه ، دوستی ، دوستی!" او گفت ، "چه کلمه غیر فعال شما!
اینجا است که یک انسان که اگر من شدند ، اما آن را بپرسید ، رنج می برند خود را در قطعه های بریده
به خاطر من. "" شما درست می گویید ، گفت : Aramis ، خوب است.
و این مرد ، که هر قطره از خون را در رگ او برای من میریزند ، و نه باز خواهد شد
قبل از من حداقل گوشه ای در دل خود است.
یک فریب ، مانند -- دوستی ، تکرار می کنم ، چیزی جز سایه ای بی اساس است
هر چیز دیگری در این جهان خیره کننده و روشن ، است. "
"بنابراین شما باید دوستی ما صحبت می کنند ، اسقف پاسخ : در یک شرکت ،
مطمئن صدا "را برای خودمان از همان ماهیت به عنوان کسانی که که به شما شده است نمی باشد.
صحبت کردن است. "
"نگاه ما Aramis ، سه نفر از قدیمی چهار.'
من فریب من به شما شک و Porthos خواب سریع است.
سه نفر قابل تحسین از دوستان ، آیا شما فکر می کنم پس؟
چه عتیقه ای تحت تاثیر قرار سابق زمان محلی عزیز! "
"من فقط می تواند به شما بگویم یک چیز ، D' Artagnan ، و من آن را سوگند در کتاب مقدس : من به شما دوست
فقط به عنوان من استفاده می شود به انجام. اگر من شما شک ، آن را در حساب
دیگران ، و نه در حساب هر یک از ما.
در همه چیز ممکن است انجام دهید ، و باید برای موفقیت در اتفاق می افتد ، شما چهارم خود را پیدا کنید.
آیا شما برای من به نفع همان وعده؟ "
"اگر اشتباه نکنم ، Aramis ، کلمات خود را -- در حال حاضر شما آنها را تلفظ کنند -- کامل
احساس سخاوتمندانه "،" چنین چیزی است بسیار ممکن است. "
"شما در حال توطئه علیه میشل م.
در صورتی که به همه ، mordioux ، به من بگویید تا در یک بار.
من این ساز را در دست خود من و بیرون بکشد دندان به راحتی به اندازه کافی. "
Aramis می تواند یک لبخند از عار است که flitted بیش از ویژگی های پر افاده خود را پنهان ندارد.
"و با فرض اینکه من در برابر میشل توطئه شد ، چه آسیب وجود دارد خواهد بود
در آن؟ "
"نه ، نه ، که یک موضوع را برای شما در دست گرفتن بیش از حد بی اهمیت بود و آن
نه در آن حساب شما Percerin برای آن دسته از الگوهای لباس پادشاه پرسید :
آه! Aramis ، ما دشمن نیستیم ، به یاد داشته باشید -- ما برادران.
به من بگو چه می خواهید به انجام ، و بر اساس کلمه Artagnan D' ، اگر من می توانم
به شما کمک کند ، من سوگند به خنثی باقی می ماند. "
Aramis گفت : "من انجام هیچ چیز ، گفت :". "Aramis ، صدای درون من صحبت می کند و به نظر می رسد
به چکیدن مندرج منبع نور در درون تاریکی من : آن است که یک صدا است که هرگز رتبهدهی نشده است
فریب من.
شما در حال توطئه علیه پادشاه است. "" پادشاه "گفت اسقف ،
تظاهر به توان اذیت. صورت خود را به من متقاعد کردن نیست ، پادشاه ،
تکرار می کنم. "
"آیا شما به من کمک کن؟" گفت : Aramis ، مضحک آنکه خندان.
Aramis ، انجام خواهد داد بیش از به شما کمک کند -- را انجام خواهد داد از باقی می ماند بی غرض -- من خواهد شد
نجات شما. "
"شما دیوانه ، D' Artagnan." "من عاقل تر از این دو ، در این
ماده. "" شما به من مشکوک مایل به
ترور شاه! "
"چه کسی چنین چیزی صحبت کرد؟" لبخند زد تفنگ دار.
"خوب ، اجازه دهید یکی دیگر از درک ما.
من نمی بینیم چه هر کس نمی تواند به پادشاه مشروع را به عنوان مال ما است ، اگر او نمی کند
ترور او. "D' Artagnan یک کلمه می گویند.
علاوه بر این ، شما باید نگهبانان و تفنگدار خود را خود را در اینجا ، "گفت اسقف.
"درست است." "شما در م Fouquet" خانه نیستند ، اما در
مایلید تغییر دهید. "
"درست است ، اما در وجود ، Aramis ، به من عطا فرما ، به خاطر ترحم است ، یک کلمه واحد یک
دوست واقعی "و" کلمه یک دوست واقعی است همیشه حقیقت خود.
اگر من از لمس کردن فکر می کنم ، حتی با انگشت من ، پسر از آن اتریش ،
پادشاه واقعی این قلمرو فرانسه -- اگر من قصد شرکت سجده نمی باشد.
خودم قبل از تاج و تخت خود را -- اگر در هر ایده
من ممکن است به فردا ، سرگرمی در اینجا در Vaux ، نمی خواهد در این روز پادشاه با شکوه ترین من
همیشه لذت می برد -- انفجار ممکن است رعد و برق آسمان جایی که من ایستاده "!
Aramis این کلمات تلفظ شده بود با چهره اش تبدیل به سوی آلاچیق از خود
اتاق خواب ، که در آن D' Artagnan ، نشسته با پشت خود را به سمت آلاچیق ، نمی تواند مشکوک
که هر کس دروغ پنهان.
حرارت از سخنان خود ، کندی مورد مطالعه قرار گرفت که او آنها را تلفظ ،
هیبت از سوگند خود را به تفنگ دار رضایت کامل ترین.
او نگه دارید از دست هر دو Aramis در زمان تکان داد ، و آنها را صمیمانه.
Aramis سرکوفت میزند بدون تبدیل رنگ پریده را تحمل کرده بود ، و به حال او به عنوان سردرپیش
به عبارت از ستایش.
D' Artagnan ، فریب ، او را افتخار را انجام نداد ؛ اما D' Artagnan ، اعتماد و متکی به او ساخته شده است
احساس شرمندگی.
"آیا شما قصد دور؟" او گفت ، به عنوان او را در آغوش گرفت ، به منظور پنهان خیط و پیت کردن
در چهره اش. "بله. وظیفه من احضار.
من باید برای دریافت کلمه دیده بان.
به نظر می رسد من در حول و حوش اتاق پادشاه تسلیم شود.
کجا Porthos خواب؟ "
"او را به دور با شما ، اگر دوست دارید ، برای او از طریق بینی خواب آلود خود را مانند اکنون
پارک توپخانه. "" آه! او با شما باقی بماند ، و سپس گفت :
D' Artagnan.
"دست کم در جهان است. او به اتاق خود ، اما من نمی
می دانیم که در آن است. "
"بسیار خوب" گفت تفنگ دار ؛ از آنها این جدایی این دو همکاران
حذف تاریخ و زمان آخرین ظن خود ، و او را لمس Porthos آرام روی شانه ؛ دومی
توسط حال خمیازه سخن گفتن با صدای بلند پاسخ داد.
"، گفت :" D' Artagnan. "چه ، D' Artagnan ، هم میهنان عزیزم ، این است که
شما؟ چه شانس خوش شانس!
اوه ، بله -- درست است ؛ فراموش کرده اند و من در جشن گرفتن در Vaux هستم ".
"بله ؛ و لباس زیبا ، بیش از حد" "بله ، آن را بسیار توجه در بخشی از
موسیو Coquelin د Voliere ، آن بود که نه؟ "
"صدا در نیاوردن!" گفت : Aramis. "شما در حال قدم زدن به شدت شما را
کفپوش راه بدهند "،" درست است ، گفت : "تفنگ دار" این اتاق است
در بالای گنبد ، من فکر می کنم. "
و من آن را برای یک اتاق شمشیربازی را انتخاب کنید نیست ، من به شما اطمینان دهم ، افزود : "اسقف.
"سقف اتاق پادشاه همه سبکی و آرامش از خواب سالم و بی خطر است.
آیا فراموش کرده ام ، بنابراین ، که کف پوش من است صرفا پوشش سقف او نیست.
شب خوب ، دوستان من ، و در ده دقیقه من خواب باید خودم را. "
و Aramis آنها را به درب ، خنده بی سر و صدا در تمام مدت همراه است.
تا به زودی آنها در خارج ، او پیچ درب ، عجله ، بسته chinks
پنجره ، و سپس به نام ، "Monseigneur -- monseigneur!"
فیلیپ ساخته شده ، که او تحت فشار قرار دادند کنار پانل کشویی ظاهر خود را از آلاچیق
در پشت تخت قرار داده است. "م. D' Artagnan سرگرم عالی
سوءظن ، به نظر می رسد ، "او گفت.
"آه -- شما به رسمیت شناخته شده M. D' Artagnan ، سپس؟" "قبل از اینکه شما او را با نام خود به نام ، حتی".
"او کاپیتان خود را از تفنگدار است."
جواب فیلیپ : "او بسیار به من اختصاص داده شده" ، تخمگذار استرس بر شخصی
ضمیر. "همانطور که به عنوان یک سگ وفادار ، اما او نیش
گاهی اوقات.
اگر D' Artagnan شما را قبل از دیگری از میان رفت ، به رسمیت نمی شناسد ، بر تکیه
Artagnan D' به پایان جهان ، در آن صورت ، اگر او دیده است هیچ چیز ، او را
نگه داشتن راحت و کاربر پسند خود.
اگر او می بیند ، زمانی که خیلی دیر است ، او را به خود ستا است ، و هرگز اعتراف است که او تا
بوده است فریب می دادند. "" من فکر می کردم.
چه هستند که ما برای انجام دهید ، در حال حاضر؟ "
"در این تاشو ، صندلی بنشینید.
من می خواهم به فشار کنار بخشی از کف پوش ، شما را از طریق نگاه
باز کردن ، که پاسخ به یکی از پنجره های کاذب ساخته شده در گنبد پادشاه
آپارتمان.
آیا می توانید ببینید؟ "" بله ، گفت : «فیلیپ ، همان طور که در شروع
نزد دشمن ، "من شاه" "آنچه که او انجام می دهند"؟
"او به نظر می رسد به تمایل برخی از انسان به نشستن نزدیک به او است."
"م. Fouquet "" نه ، نه ، یک لحظه صبر کنید -- "؟
"نگاهی به یادداشت ها و پرتره ، پرنس من."
"مردی که پادشاه آرزوهای خود را به نشستن در حضور خود M. میشل است."
"میشل نشستن در حضور پادشاه گفت :" Aramis.
"این غیر ممکن است." "نگاه"
Aramis نگاه را از طریق باز کردن در کف.
بله ، "او گفت. خود میشل.
اوه ، monseigneur! چه کاری می تواند ما را بشنوند -- و آنچه می تواند ناشی از این
صمیمیت؟ "" هیچ چیز خوبی برای M. Fouquet ، در تمام
وقایع. "
شاهزاده خود را گول بزنند. ما را دیده اند ، که لویی چهاردهم. بود فرستاده
میشل ، میشل و وارد بود.
مکالمه بین آنها توسط پادشاه به گفته وی یکی از بالاترین آغاز کرد
به نفع که او تا کنون انجام داده بود ، مثل آن بود واقعی پادشاه با موضوع خود را تنها می شد.
"میشل" ، گفت که او "بنشینید."
مباشر ، با لذت غلبه بر ، برای او می ترسید او را به اخراج می شود ،
خودداری این افتخار بی سابقه است. "آیا او قبول؟" گفت : Aramis.
"نه ، او همچنان ایستاده است."
"بیایید گوش کنید ، و سپس" و پادشاه آینده و پاپ آینده
مشتاقانه گوش به گروه فنا پذیران ساده که آنها را زیر پای خود را برگزار کردند ، آنها را سرکوب آماده
زمانی که آنها دوست است.
"میشل ، گفت :" پادشاه ، "شما مرا اذیت بسیار به روز است."
"من آن را می دانم ، سیره." "بسیار خوب ، من که جواب را دوست دارم.
بله ، شما آن را می دانستند ، و شجاعت در انجام آن وجود دارد. "
"من خطر displeasing عظمت خود را زد ، اما من به خطر انداخته ، و نیز ،
پنهان از بهترین منافع خود را. "
"چه! شما ترس از چیزی در حساب من است؟ "
"من بود ، سیره ، حتی اگر آن چیزی بیش از سوء هاضمه بود ، گفت :" میشل "را برای
به فرمانروایان خود را ضیافت مانند یکی از به روز ، مگر اینکه از آن می شود
برای خفه کردن آنها را در زیر بار زندگی خوب است. "
میشل در انتظار تأثیر این بذله گویی های درشت را بر پادشاه تولید و لویی
چهاردهم ، که vainest و fastidiously ظریف ترین مرد در پادشاهی او بود ،
نبخشیدند میشل شوخی.
«حقیقت این است ،" او گفت ، "که M. Fouquet به من داده است یک وعده غذایی بیش از حد خوب است.
به من بگو ، میشل ، که در آن همه پول مورد نیاز برای این عظیم او دریافت
هزینه -- می تواند به شما بگویند : "؟
"بله ، من نمی دانم ، سیره است." "آیا شما قادر به آن را ثابت کرد
قابل تحمل یقین "" به راحتی و به فارثینگ نهایت "؟
"من می دانم شما بسیار دقیق است."
"کمال صلاحیت اصلی مورد نیاز در مامورمالی امور مالی است."
اما همه آنقدر نیست. "" من به شما عظمت تشکر شده تا چاپلوس
تعریف از لب های خود را. "
"م. Fouquet ، بنابراین ، غنی است -- بسیار غنی است ، و گمان می کنم هر مرد می داند او تا ".
"هر یک ، سیره ، زندگی و نیز مرده است."
"چه که معنی ، موسیو میشل؟"
"زندگی شاهدان M. Fouquet ثروت ، -- تحسین می کنند و تحسین نتیجه
تولید مرده ، بهتر و عاقلانه تر و آگاهانه نسبت به ما ، اما ، می دانم چگونه است که ثروت
به دست آمد -- و آنها افزایش به اتهام "است.
"به طوری که Fouquet M. مدیون ثروت خود را به برخی از علت و یا دیگر است."
"اشغال مباشر اغلب به نفع کسانی که آن عمل است."
"شما چیزی است که بیشتر محرمانه برای گفتن به من دارند ، من درک نمی شود
ترس ، ما کاملا به تنهایی. "
"من تحت سرپناه از وجدان خود من ترس از هر چیزی هرگز و تحت
حفاظت از عظمت خود را ، گفت : "میشل ، رکوع.
"اگر مرده ، در نتیجه بودند ، به صحبت می کنند --"
"آنها صحبت گاهی اوقات ، سیره ، -- بخوانید."
"آه! زمزمه Aramis ، در گوش پرنس ، که نزدیک در کنار او ، گوش بدون
از دست دادن یک هجا ، از شما قرار داده شده در اینجا ، monseigneur ، به منظور یادگیری خود را
حرفه از پادشاه ، گوش دادن به یک قطعه از رسوایی -- ماهیت واقعا سلطنتی.
مکان فعلی شما می شود شاهد یکی از آن صحنه که ناپاک دیو تنهایی
conceives و اجرا است.
گوش دادن با دقت ، -- شما از مزایای خود را در آن پیدا کردن ".
: شاهزاده مضاعف : : توجه خود را ، و لوئی چهاردهم دید. را از دست میشل
نامه دوم برگزار شد به او.
"دست خط اواخر کاردینال ، گفت :" پادشاه.
پاسخ میشل : "عظمت شما دارای حافظه عالی است ،" ، رکوع ، آن را بسیار زیاد است
مزیت برای پادشاه است که برای کار سخت به مقصد به رسمیت شناختن handwritings در
نگاه اول. "
نامه پادشاه به عنوان خوانده شده Mazarin ، و به عنوان متن و محتوای آن در حال حاضر به خواننده شناخته شده ،
در نتیجه از سوء تفاهم بین مادام د Chevreuse و Aramis ،
هیچ چیز بیشتر خواهد بود آموخته اگر ما آنها را در اینجا بار دیگر اظهار داشت.
"من کاملا نمی دانند" ، گفت پادشاه ، به شدت علاقه مند است.
"عظمت شما عادت فایده از چک کردن مردم به دست آورد
حساب. "" من می بینم که آن را به پول که تا به حال اشاره دارد
به M. Fouquet داده می شود. "
"سیزده میلیون ها نفر. مبلغ tolerably خوب است. "
"بله. خب ، این سیزده میلیون ها مایل به تعادل مجموع
حساب.
این است آنچه که من را به خوبی نمی دانند. چگونه بود این کمبود ممکن است؟ "
"ممکن است من می گویند نیست ، اما بدون شک در مورد حقیقت آن است که واقعا وجود دارد."
"شما می گویند که این سیزده میلیون ها مایل در حساب هستند در بر داشت؟"
"من می گویند چنین است ، اما در رجیستری می کند."
و این نامه M. Mazarin نشان می دهد اشتغال از این مبلغ و نام
فرد با آنها؟ سپرده شد "" همانطور که از عظمت خود را می توانید برای خودتان قضاوت است. "
"بله ، و در نتیجه ، پس از آن ، که Fouquet M. هنوز رتبهدهی نشده است ترمیم سیزده
میلیون ها نفر. "" که نتایج : از حساب ، قطعا ،
سیره است. "
"خوب ، و در نتیجه --"
"خب ، سیره ، در آن صورت ، از انجاییکه M. Fouquet هنوز داده نشده است دوباره سیزده
میلیون ها ، او باید آنها را به هدف خود را اختصاص داده و با کسانی که سیزده
میلیون ها نفر یکی می تواند چهار بار و متحمل
کمی بیشتر به همان اندازه فلو ، و چهار بار به عنوان بزرگ صفحه نمایش ، به عنوان عظمت خود را
قادر به در Fontainebleau ، که در آن ما فقط صرف سه میلیون ها نفر در مجموع ، اگر
شما به یاد داشته باشید. "
برای blunderer ، سوغات او برانگیخته ، یک قطعه و نه به طرز ماهرانه ای ساختگی بود
فرومایگی ، او برای یاد جشن خود را برای اولین بار ، احساس خود را
حقارت در مقایسه با آن از Fouquet.
میشل دریافت دوباره در Vaux چه Fouquet او را در Fontainebleau داده بود ،
و به عنوان یک سرمایه گذار خوب ، آن را با علاقه به بهترین شکل ممکن بازگشت.
پس از یک بار ذهن پادشاه را در این راه نیرنگ باز دفع ، میشل به حال هیچ چیز از
اهمیت زیادی به او را بازداشت.
او احساس کردند که از جمله این مورد ، برای شاه ، بیش از حد ، دوباره به مبهم غرق شده بود و در
حالت غم انگیزی.
میشل کلمات برای اولین بار از لب شاه با بی صبری به اندازه انتظار
فیلیپ و Aramis از محل خود را مشاهده است.
"آیا شما را آگاه نتیجه معمول و طبیعی از این همه چیزی است که ، موسیو
میشل گفت : "شاه ، پس از چند لحظه انعکاس.
"نه ، پدر ، من نمی دانم."
"خب ، پس ، این واقعیت از تخصیص بودجه از میلیون سیزده ، اگر آن را می توان
ثابت -- "" است اما در حال حاضر. "
"منظورم این است اگر آن را به تعریف و تایید شده ، M. میشل."
"من فکر می کنم از آن خواهد شد به - فردا ، اگر عظمت خود را --"
"ما زیر سقف M. Fouquet' ، شما قرار بود به گفتن نیست ، شاید ، پاسخ داد :
پادشاه ، با چیزی از نجابت در رفتار او.
"پادشاه در کاخ خود را هر جا که او ممکن است -- به ویژه در خانه که در آن
پول سلطنتی ساخته شده است. "
"من فکر می کنم ، فیلیپ در یک تن کم به Aramis گفت :" که معمار که برنامه ریزی شده
این گنبد باید ، پیش بینی استفاده از آن می تواند در فرصت های آینده قرار داده ، به طوری
ساختگی که ممکن است آن را به ساخته شده
سقوط بر سر از الواط مانند میشل م. "
پاسخ Aramis : "من فکر می کنم نیز ،" "اما م میشل بسیار نزدیک شاه در این
لحظه. "
"این درست است ، و را که به جانشینی باز است."
"که برادر جوان تر خود را به تمام مزیت ، monseigneur درو.
اما باقی بماند ، اجازه دهید ما را آرام ، و به گوش دادن است. "
ما نباید به مدت طولانی به گوش دادن ، گفت : "شاهزاده جوان است.
"چرا که نه ، monseigneur؟"
"از آنجا که ، اگر من شاه بودند ، من نباید هیچ پاسخ بیشتری را ایجاد کند."
و چه کار می کنید؟ "" من باید تا فردا صبح صبر کنید
خودم هم برای انعکاس می دهد. "
لویی چهاردهم. در تاریخ و زمان آخرین چشمانش را بلند کرد ، و پیدا کردن میشل با دقت در انتظار برای او
بعدی اظهارات ، گفت : در عجله ، در حال تغییر گفتگو ، "م. میشل ، من متوجه آن است.
خیلی دیر ، و من در حال حاضر باید به رختخواب بازنشسته است.
به فردا صبح من باید ساخته ذهن من است. "
"بسیار خوب ، اعلیحضرتا ، بازگشت میشل ، به شدت خشم ، اگر چه او مهار
خود را در حضور پادشاه. پادشاه ساخته شده یک ژست خدا نگهدار ، و
میشل کناره گیری کرد با تعظیم احترام.
"دایه های من!" گریه پادشاه ، و ، به عنوان آنها وارد آپارتمان شدند ، فیلیپ بود
در مورد ترک پست خود را مشاهده است.
"لحظه ای طولانی تر ، گفت : Aramis به او ، با نجابت عادت کرده اند خود را از شیوه ای ؛" چه
هم اکنون به تازگی صورت گرفته فقط جزئیات است ، و به ، فردا ما هیچ مناسبت
فکر می کنم هر چیز بیشتر در مورد آن ؛
مراسم از پادشاه بازنشسته را به استراحت ، آداب معاشرت مشاهده در پرداختن به
شاه ، که در واقع از بیشترین اهمیت است.
بدانید ، سیره ، و مطالعه و چگونه شما باید برای رفتن به بستر یک شب.
نگاه کن! نگاه! "
>
فصل پانزدهم. میشل.
تاریخ ما ، بگویم یا نه تاریخ به ما گفت ، از رویدادهای مختلف
روز بعد ، از fetes پر زرق و برق داده شده توسط surintendant به فرمانروای خود.
هیچ چیز جز سرگرمی و لذت به طول کل غالب اجازه داده شد
روز بعد ، یک تفرجگاه وجود دارد ، یک ضیافت ، یک کمدی عمل می شود ، و
کمدی ، بیش از حد ، که در آن ، تا بزرگ او
شگفتی ، Porthos به رسمیت شناخته شده "م. Coquelin د Voliere "را به عنوان یکی از بازیگران ، در
قطعه ای به نام "لس Facheux."
پر مشغله ، با این حال ، از صحنه از شب گذشته ، و به سختی
بهبود از اثرات سمی که میشل به حال و سپس به او داده ،
پادشاه ، در طول تمام روز ، بنابراین
درخشان در اثرات آن ، آنقدر پر از چیز تازه ای غیر منتظره و تکان دهنده در
که همه شگفتی های «سرگرمی های شب عربی" به نظر می رسید
تکثیر برای تفریح خاص خود را --
پادشاه ، ما می گویند ، خود را سرد نشان داد ، آنها محفوظ است ، و کم حرف.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای frowns بر چهره اش صاف ، هر که او را مشاهده متوجه
که احساس عمیق خشم ، منشا از راه دور ، افزایش درجه آرام ،
به عنوان منبع تبدیل به یک رودخانه ، به لطف
هزار موضوعات از آب که بدن خود را افزایش دهد ، در اعماق کاملا زنده بود
قلب پادشاه.
به سمت وسط روز تنها او آغاز شد برای از سرگیری آرامش کمی از
روش ، و تا آن زمان او ، به احتمال قوی ، ساخته شده تا به حال به ذهن او.
Aramis ، که او را به دنبال گام به گام در افکار خود ، و در راه رفتن او ، به این نتیجه رسیدند
که صورت او انتظار طولانی نخواهد بود قبل از آن اعلام شد.
این بار میشل به نظر می رسید که در کنسرت با اسقف Vannes راه رفتن ، و به حال او
دریافت شده برای هر دلخوری که او بر پادشاه تحمیل یک کلمه جهت
از Aramis ، او می تواند انجام شود بهتر است.
در طول تمام روز از آن پادشاه ، که به احتمال قوی ، آرزوی خود را آزاد
از برخی از افکار که ذهن او را آشفته ، به نظر می رسید به دنبال لا Valliere
جامعه به طور فعال به عنوان او به نظر می رسید برای نشان دادن
اضطراب خود را به فرار از M. میشل و یا M. Fouquet.
شب آمد.
پادشاه آرزو در پارک به راه رفتن تا بعد از کارت در بیان بود
شب است. در فاصله بین شام و
تفرجگاه ، کارت و تاس معرفی شدند.
پادشاه برنده یک هزار pistoles ، و با داشتن آنها را به دست آورد ، آنها را در جیب خود قرار داده ،
و پس از آن افزایش یافت ، گفت : "و اکنون ، آقایان ، به پارک است."
او در بر داشت بانوان از دادگاه در حال حاضر وجود دارد.
پادشاه ، ما باید قبل از مشاهده ، یک هزار pistoles به دست آورده بود ، و آنها را در قرار داده بود
جیب خود ، اما م Fouquet به حال به نحوی ساختگی به از دست دادن ده هزار ، به طوری که
در میان درباریان بود هنوز هم وجود دارد سمت چپ
سود و سیصد و نود هزار فرانک به تقسیم می شوند ، شرایطی که ساخته شده
countenances از درباریان و افسران از خانواده شاه
countenances شادی در جهان است.
همان بود ، با این حال ، با چهره پادشاه ، برای ، صرف نظر خود
موفقیت در بازی است ، که او به هیچ وجه عاری از احساسات بود ، هنوز وجود دارد
سایه اندکی نارضایتی.
میشل انتظار یا بر او در گوشه ای از یکی از راه ، او بود
احتمالا انتظار وجود دارد در نتیجه از قرار ملاقات گذاشتن که داده شده است او را به حال
شاه ، لویی چهاردهم ، که او اجتناب کرده بود ،
یا کسانی که به او اجتناب به نظر می رسید ، ناگهان او را نشانه ، و سپس آنها را به لرزاند
عمق این پارک با هم.
اما لا Valliere ، بیش از حد ، از جنبه های تیره شاه و نگاههای کیندلینگ مشاهده کرده بودند نمودند ؛
او تا به حال اظهار داشت این -- و به عنوان چیزی که یا سوختن در دل خود پنهان دراز بود
پنهان از نگاه از محبت او ، او
قابل درک است که این خشم سرکوب تهدید برخی از او آماده به مقاومت در برابر
در حال حاضر از انتقام او ، و مانند فرشته رحمت شفاعت.
غلبه بر غم و اندوه ، عصبی آشفته ، عمیقا مضطرب شده تا زمانی
جدا از معشوق او ، آشفته در نزد احساسات او بود divined ، او
بر این اساس خودش را به پادشاه ارائه
با جنبه خجالت ، که در منش و سپس خود را از ذهن پادشاه
تفسیر نامطلوب است.
سپس ، آنها به تنهایی -- تقریبا به تنهایی ، از انجاییکه میشل ، و به زودی به عنوان او
احساس نزدیک شدن به دختر جوان ، و متوقف شده بود ، کشیده دوازده قدم --
پادشاه پیشرفته به سمت لا Valliere و خود را با دست انجام گرفت.
"دختر خانم" او به او گفت : "باید گناه از بی خردی است اگر من
پرس و جو اگر شما منزجر بودند؟ برای شما به نظر می رسد به تنفس به عنوان اگر شما تحت ستم بودند
برخی از علت مخفی از تشویش ، و چشم خود را با اشک پر شده است. "
"آه! سیره ، اگر من در واقع چنین است ، و اگر چشم من در واقع پر از اشک من
تنها در غم و اندوه که به نظر می رسد و عظمت خود را به ستم پر غصه است. "
"غم و اندوه من؟
شما اشتباه هستند ، مادموازل ، آن است که غم من تجربه "است.
"آنچه در آن است ، و سپس ، سیره؟" "تحقیر."
"تحقیر؟ آه! سیره ، چه یک کلمه را برای شما به استفاده از! "
"منظور من ، دختر خانم ، که هر جا که من ممکن است اتفاق می افتد به هیچ کس دیگری باید به
استاد.
خب ، پس ، نگاه دور شما را در هر سمت و قاضی که آیا من تحت الشعاع نیست -- من ،
پادشاه فرانسه -- قبل از پادشاه از این دامنه گسترده ای.
! آه "او ادامه داد : clenching دست و دندان ،" وقتی که من فکر می کنم که این پادشاه -- "
"خب ، سیره؟" لوئیس ، وحشت زده گفت :.
"-- که این پادشاه بی وفا ، بنده نالایق ، که رشد می کند افتخار و خود
بر قدرت ملکی که متعلق به من ، که وی با کافی
سرقت رفته است.
و در نتیجه من در مورد به جشن گرفتن این وزیر گستاخ را به غم و اندوه و
عزاداری ، که زن بسیار زیبا از Vaux ، به عنوان شاعران می گویند ، به زودی نباید از دست دادن
یاد. "
"آه! عظمت خود را -- "" خب ، خانم ، شما را به
M. Fouquet بخشی؟ گفت : "لوئیس ، بی صبرانه.
"نه ، سیره ، من تنها که آیا شما به خوبی آگاه هستند بپرسید.
عظمت شما بیش از یک بار آموخته ارزش اتهامات ساخته شده در دادگاه. "
لویی چهاردهم. نشانه برای میشل به رویکرد ساخته شده است.
"صحبت می کنند ، موسیو میشل ، گفت :" شاهزاده جوان ، "برای من تقریبا باور دارم که
مادموازل دو لا Valliere کمک شما نیاز دارد او می تواند قبل از هر قرار داده
ایمان در کلمه شاه.
ارسال مادموازل M. Fouquet انجام داده است و شما ، مادموازل ، شاید باید
مهربانی به گوش دادن. این نه طولانی خواهد بود. "
چرا لویی چهاردهم. اصرار بر آن در چنین شیوه ای؟
دلیل بسیار ساده -- قلب خود را در استراحت ، ذهن خود را کاملا نمی
قانع ، او تصور کرد که برخی از تاریک ، پنهان ، فتنه و غیر مستقیم در پشت این وجود دارد دراز
سیزده میلیون ها نفر از فرانک و او آرزو
که قلب خالص لا Valliere ، شورش کردند که در ایده از سرقت و یا
سرقت ، باید به تصویب -- حتی در صورتی که تنها با یک کلمه -- قطعنامه او تا به حال
صورت گرفته است ، که با این وجود ، او قبل از حمل به اعدام تردید.
"صحبت می کنند ، آقا ،" لا Valliere گفت : به میشل ، که به حال پیشرفته ؛ "صحبت می کنند ، از سال
پادشاه بخواهد که من به شما گوش فرا.
به من بگو ، جرم و جنایت که با آن M. Fouquet شارژ چیست؟ "
"آه! خیلی فجیع ، مادموازل ، "بازگشت ،" سوء استفاده صرف اعتماد به نفس است. "
"صحبت می کنند ، صحبت می کنند ، میشل ، و در زمانی که شما آن مربوط ، ما را ترک ، و رفتن و به اطلاع م.
D' Artagnan که من آن را دستور خاصی به او بدهد. "
"م. D' Artagnan ، سیره بانگ زد لا Valliere ؛ "اما چرا ارسال برای M. D' Artagnan؟
من درخواست کردن التماس کردن شما را به من بگویید. "
"Pardieu! به منظور بازداشت این پر افاده ، متکبر تیتان که واقعی به تهدید او ،
تهدید به مقیاس بهشت من است. "" بازداشت M. Fouquet ، آیا شما می گوید؟ "
"آه! که تعجب شما؟ "
"در خانه خود!" "چرا که نه؟
اگر او را مقصر تشخیص دهد ، او را مقصر در خانه خود و هر جای دیگر است. "
"م. Fouquet ، که در این لحظه اذیت نمودن خود برای حاکمیت خود است. "
"در حقیقت ساده" ، دختر خانم ، به نظر می رسد اگر شما به عنوان دفاع از این خائن است. "
میشل شروع به خندیدن سکوت.
پادشاه دور در صدای این عیش سرکوب تبدیل شده است.
"سیره" لا Valliere گفت : "M. Fouquet من دفاع از آن خودتان است."
"من! شما دفاع از من؟ "
"سیره ، شما خود اگر شما مجبور به دادن چنین دستوری بی احترامی کردن."
"بی احترامی کردن به خودم!" زمزمه پادشاه ، عطف با رنگ روشن و خشم.
"در حقیقت ساده ، مادموازل ، به شما نشان دهد پشتکار عجیب و غریب در آنچه شما می گویید."
"اگر من ، سیره ، تنها انگیزه من این است که از خدمت و عظمت خود را ،" پاسخ داد : نجیب
دل دختر : "برای آن که در معرض خطر ، من زندگی من ، قربانی بدون
حداقل رزرو کنم. "
میشل به نظر می رسید تمایل به گله و شکایت.
لا Valliere ، بره که ترسو ، و آرام ، دور بر او تبدیل شده است ، و با یک نگاه
مانند رعد و برق سکوت را بر او تحمیل کردند.
"موسیو ،" او گفت : "زمانی که شاه به خوبی عمل می کند ، چه ، در انجام این کار ، او می کند یا
خودم و یا کسانی که متعلق به من صدمه ، من هیچ حرفی برای گفتن ، اما پادشاه به
مشورت نفع یا بر من و یا معدن ،
و اگر او عمل بد ، من باید او را تا بگویید. "
"اما آن را به من ، دختر خانم به نظر می رسد ،" میشل جرأت می گویند ، "که من خیلی دوست دارم
پادشاه. "
پاسخ : بله ، monseigneur ، ما هر دو او را دوست ، اما هر یک به شیوه ای متفاوت ، لا
Valliere ، با چنین لهجه که قلب پادشاه جوان بود ، با قدرت
متاثر از آن است.
"من او را دوست دارم تا عمیقا ، که تمام جهان از آن آگاه است ؛ تا صرفا ، که پادشاه
خود را محبت من تردید نیست. او پادشاه من و استاد من است و من حداقل
از همه بندگان خود.
اما هر کس که به افتخار او بخورد assails زندگی من است.
بنابراین ، تکرار می کنم ، شاه که او را توصیه به دستگیری M. Fouquet آنها بی احترامی کردن به
زیر سقف خود را. "
میشل آویزان کردن سر او ، برای او احساس است که پادشاه او را رها کرده بود.
با این حال ، او سر خود را خم ، او زمزمه "دختر خانم ، من فقط یک کلمه
می گویند. "
"آیا معتقدند که این کار نیست ، پس از آن ، آقا ، برای من نمی گوش دادن به آن.
علاوه بر این ، آنچه می تواند شما را به من بگویید؟ که Fouquet M. برخی گناه شده است
جنایت؟
به اعتقاد من او ، چون پادشاه گفته است ؛ و از لحظه ای که پادشاه گفت ، "من
فکر می کنم پس : "من هیچ فرصتی برای لب دیگر می گویند ،" من آن را تصدیق کرده اند. "
اما بودند M. Fouquet vilest از مردان ، من با صدای بلند باید گفت : ، 'م. فرد Fouquet
مقدس به شاه را به خاطر او مهمان M. Fouquet.
شد و خانه اش دن از دزد ، Vaux غار coiners و یا سارق مسلح ، خانه اش
مقدس ، کاخ خود را از تعرض مصون است ، از آنجا که همسر او در آن زندگی می کنند ، و این پناهندگی
که حتی جلادان جرأت مطابقت نداشته باشد. "
لا Valliere متوقف شد ، و سکوت کرده بود.
به رغم از خود پادشاه نیست ، بلکه او را تحسین او غلبه
انرژی پرشور صدای او ، توسط nobleness علت او حمایت است.
میشل به همراه داشت ، غلبه بر نابرابری از مبارزه است.
در گذشته پادشاه تنفس دوباره آزادانه تر از آن ، سرش را تکان داد ، و برگزار شد از او
دست به لا Valliere.
"دختر خانم" او گفت ، به آرامی ، "چرا شما را در مقابل من تصمیم بگیرد؟
آیا می دانید که این همکار رنجور را انجام خواهد داد ، اگر من به او هم دوباره به نفس کشیدن؟ "
"آیا او طعمه که همیشه در چنگ شما نیست؟"
"باید فرار او ، و را به پرواز؟ گفت :" میشل.
"خب ، آقا ، آن را همیشه در تاریخ ثبت شده باقی می ماند ، به افتخار ابدی پادشاه ، که
M. Fouquet او اجازه داد به فرار ، و گناه او ممکن است ، بیشتر خواهد شد
افتخار و شکوه پادشاه ظاهر می شود ، در مقایسه با بدبختی های غیر ضروری و شرم است. "
لوئیس دست لا Valliere را بوسید ، او پیش از او زانو زد.
فکر میشل : "من از دست رفته ، و پس از آن ناگهان چهره اش روشنتر دوباره.
"آه! نه ، نه ، AHA ، روباه قدیمی -- نشده است ، او به خودش گفت :.
و در حالی که از آن پادشاه ، از مشاهده توسط پنهان ضخامت یک محافظت
آهک عظیم ، فشار لا Valliere به سینه خود ، با تمام غیرت از نگفتنی
محبت ، میشل tranquilly خرابکاری در میان
مقالات چاپ شده در کتاب های جیبی خود و خارج از آن خود جلب کرد مقاله در شکل تاشو
نامه ، تا حدودی زرد رنگ ، شاید ، اما یکی که باید باارزش ترین بوده است ، از سال
مباشر با لبخند به او در آن نگاه ، او
سپس نگاه کنید ، پر از نفرت است ، بر اساس گروه جذاب خم که دختر جوان و
پادشاه با هم تشکیل -- گروه نشان داد اما برای یک لحظه ، به عنوان نور
مشعل نزدیک بر آن تاباند.
لویی متوجه نور منعکس شده بر لباس سفید لا Valliere است.
"مرخصی من ، لوئیس ، او گفت ،" برای برخی یکی از در حال آمدن است. "
"دختر خانم ، دختر خانم ، برخی یکی از در حال آمدن است ،" گریه میشل ، به تسریع در
خروج دختر جوان.
لوئیس به سرعت در میان درختان ناپدید شد و پس از آن ، به عنوان پادشاه ، که در او شده بود
زانو قبل از دختر جوان ، رو به افزایش از استقرار فروتن خود ، میشل گفت ،
"آه! دختر خانم د لا Valliere اجازه دهید تا سقوط چیزی است. "
"آن چیست؟" نپرسید پادشاه. "مقاله -- نامه -- چیزی سفید ؛ نگاه
، سیره وجود دارد. "
پادشاه stooped بلافاصله پایین بیاید و این نامه را برداشت تا آن را در خود ، crumpling
دست ، به عنوان او و مشعل در همان لحظه وارد inundating
سیاهی از صحنه با سیل نور را به عنوان پیچ و خم به عنوان روز.
>
فصل شانزدهم. حسادت.
مشعل ما باید فقط به آن اشاره شد ، توجه مشتاق هر یک نمایش داده شده ، و
شادی و سرور عمومی جدید توسط Fouquet به شاه پرداخت می شود ، در زمان تعلیق وارد
اثر قطعنامه ای که لا Valliere
در حال حاضر ، بطور قابل توجهی در لویی چهاردهم. قلب متزلزل است.
او در Fouquet با احساس تقریبا از قدرشناسی برای داشتن داده لا Valliere نگاه
فرصت نشان دادن خود چنان سخاوتمندانه دفع ، به طوری قدرتمند در
نفوذ او بر قلب او اعمال است.
لحظه ای از آخرین و بزرگترین صفحه نمایش به حال وارد شده است.
به سختی Fouquet انجام تا به حال پادشاه به سمت شتو ، زمانی که توده ای از آتش
پشت سر هم از گنبد Vaux ، با داد و بیداد شگرف ، ریختن سیل
آب مروارید خیره کننده از اشعه در هر طرف ،
و illumining دور افتاده گوشه باغ.
آتش بازی در آغاز شد.
میشل ، در بیست قدم از پادشاه ، که احاطه شده بود و توسط صاحب feted
Vaux ، تداوم معاند از افکار تیره خود به نظر می رسید ، به نهایت قدرت خود را به
توجه فراخوان لوئیس ، که در آن
شکوه از عینک در حال حاضر ، در نظر او ، بیش از حد به راحتی منحرف.
ناگهان ، فقط به عنوان لوئیس بر روی نقطه از برگزاری آن را به Fouquet ، او درک شده در
دست خود کاغذ که به اعتقاد او ، Valliere لا به پای خود او به عنوان کاهش یافته
عجولانه به دور است.
آهنربا هنوز قوی تر از عشق توجه شاهزاده جوان را به سوی خود جلب کرد
سوغات از بت خود را ، و با نور درخشان ، که لحظه ای در افزایش
زیبایی و جلب کرد از همسایه
سلامتی با صدای بلند روستا از تحسین ، پادشاه به عنوان خوانده شده این نامه ، که او قرار بود
محبت و مناقصه رساله لا Valliere برای او مقدر شده بود.
اما آن را به عنوان او خوانده ، رنگ پریدگی مرگ مانند سرقت بیش از چهره اش ، و بیان
خشم ، عمیق illumined توسط آتش بسیاری از رنگ است که تا روشن gleamed ،
soaringly در اطراف صحنه ، تولید
منظره وحشتناک ، که هر کس که در shuddered ، می تواند آنها فقط
خود را در قلب خود خوانده ، در حال حاضر توسط احساسات طوفانی ترین و تلخ ترین پاره.
هیچ آتش بس برای او در حال حاضر ، تحت تأثیر او با حسادت و اشتیاق دیوانه بود وجود دارد.
از لحظه ای که بسیار در زمانی که حقیقت تاریک آشکار شد به او ، هر احساس ظریفتر
به نظر می رسید به ناپدید می شوند ، ترحم ، مهربانی از در نظر گرفتن دین از مهمان نوازی ،
تمام شد فراموش.
در اضطراب سخت و ناگهانی تلخ واپیچیدن که قلب او بود ، او هنوز هم بیش از حد ضعیف برای پنهان کردن رنج خود ،
تقریبا در نقطه uttering فریاد زنگ هشدار ، تماس و نگهبانان خود را برای جمع آوری
دور از او.
این نامه که میشل در پای پادشاه انداخته بود ، خواننده
بدون شک حدس زده می شود ، همان بود که با توبی پورتر در ناپدید شد
Fontainebleau ، بعد از تلاش که Fouquet بر قلب لا Valliere ساخته شده بود.
Fouquet رنگ پریدگی پادشاه دید ، و به دور از حدس زدن شر و میشل شاهد
خشم پادشاه ، و از درون در رویکرد طوفان خشنود.
صدای Fouquet شاهزاده جوان از خیال سترگ خود جلب کرد.
"چه ماده ، سیره؟" نپرسید سرپرست ، با بیان
علاقه مطبوع.
لوئیس ساخته شده تلاش های خشونت آمیز بیش از خودش ، او در پاسخ ، "هیچ چیز نیست."
"من می ترسم و عظمت خود را در رنج می برد؟" گفت : "من رنج می برند ، و در حال حاضر به شما گفته
بنابراین ، مسیو ، اما آن چیزی است ".
و پادشاه ، بدون انتظار برای ختم آتش بازی ، تبدیل
به سمت قلعه.
Fouquet او همراه است ، و کل دادگاه را به دنبال ، می روم باقی مانده است از
آتش بازی مصرف برای سرگرمی خود را.
سرپرست تلاش دوباره به سوال لویی چهاردهم ، اما موفق نمی
به دست آوردن یک پاسخ است.
او تصور کرد که برخی از سوء تفاهم بین لوئیس و لا وجود داشته است
Valliere در پارک ، که در نزاع خفیف منجر شده بود و شاه ، که
معمولا دلخور منش ،
اما به طور کامل توسط اشتیاق خود را برای Valliere لا جذب می شود ، دوست نداشتن به هر گرفته بود
یکی به خاطر معشوقه اش خودش را با او به جرم نشان داده شده بود.
این ایده کافی بود تا او را کنسول ، او به حال حتی یک لبخند دوستانه و با مهربانی برای
پادشاه جوان ، دومی او را آرزو خوب شبانه.
این ، با این حال ، شاه مجبور به تسلیم شدن به او تحت موظف شد
مراسم معمول ، که در آن شب با پایبندی نزدیک به دقیقترین مشخص شد
قوانین و مقررات.
روز بعد یکی از ثابت برای خروج بود ؛ بود ، اما مناسب که
مهمان باید میزبان خود را شکر و به او توجه چندانی در ازای نشان می دهد
هزینه از دوازده میلیون ها نفر خود.
تنها اظهار ، با نزدیک شدن به خوش رویی ، که پادشاه می تواند در پیدا کردن برای گفتن به M.
Fouquet ، او در زمان ترک از او بودند ، در این عبارت ، "م. Fouquet ، شما باید بشنود
از من.
این مسئله به اندازه کافی خوب به تمایل M. D' Artagnan به اینجا می آیند. "
اما خون از لویی چهاردهم ، که عمیقا dissimulated به حال احساسات خود ،
جوشانده در رگ او ، و او کاملا مایل به سفارش M. Fouquet قرار داده می شود
پایان دادن به با همین آمادگی ، در واقع ، به عنوان
سلف او ناشی از ترور لو Marechal D' Ancre بود و
بنابراین او قطعنامه وحشتناک او به حال شکل گرفته در زیر یکی از آن سلطنتی مبدل
لبخند که ، مانند رعد و برق ، چشمک می زند ، نشان داد کودتا D' نافرجام.
Fouquet دست پادشاه را گرفت و آن را بوسید. لوئیس shuddered در سراسر قاب تمام خود را ،
اما اجازه M. Fouquet به لمس دست خود را با لب هایش را.
پنج دقیقه پس از آن ، D' Artagnan ، به آنها نظم سلطنتی ابلاغ شده بود ،
وارد لویی چهاردهم. آپارتمانی.
Aramis و فیلیپ اسیر و هنوز هم با اشتیاق متوجه ، و هنوز هم گوش دادن با
همه گوشهایشان را بگیرند.
شاه حتی به کاپیتان زمان تفنگدار به رویکرد خود
مبل دسته دار است ، اما فرار به جلو به او را ملاقات کند. "مراقبت می کنند ،" او گفت ، "است که هیچ کس
وارد کنید. "
"بسیار خوب ، پدر ، پاسخ داد :" کاپیتان ، که نگاه به حال برای یک مدت طولانی گذشته
تجزیه و تحلیل نشانه های طوفانی در لقاء سلطنتی است.
او در درب نظم لازم داد ، اما ، با بازگشت به پادشاه ، او گفت ، "آیا
چیزی تازه ماده وجود دارد ، عظمت خود را؟ "
"که چگونه بسیاری از مردان شما اینجا؟" نپرسید پادشاه ، بدون هر گونه پاسخ دیگر را به
سوال خطاب به او است. "چه ، سیره؟"
"چه بسیاری از مردان شما ، من می گویند؟" تکرار پادشاه بر زمین با او ، مهر زنی
پا است. "من تفنگدار."
"خوب ، و چه دیگران؟
"بیست نگهبانان و سوئیس سیزده است." "چه بسیاری از مردان مورد نیاز خواهد شد --"
برای انجام چه چیزی ، چه سیره؟ "تفنگ دار پاسخ : باز کردن بزرگ خود ، چشم آرام.
"به بازداشت M. Fouquet."
D' Artagnan سقوط یک گام. "به بازداشت M. Fouquet!" او پشت سر هم جلو.
"آیا قصد دارید به من بگویید که این غیر ممکن است؟" گفت پادشاه ، در تن
سرد ، شور کینه جو است.
پاسخ : من می گویم که هر چیزی که غیر ممکن است ، "D' Artagnan ، زخمی سریع.
"بسیار خوب ، این کار را انجام ، و سپس."
D' Artagnan بر روی پاشنه خود تبدیل شده ، و راه خود را به سمت درب ساخته شده بود اما کوتاه
از راه دور ، و او آن را در شش قدم پاک ، زمانی که او به آن رسیده است او ناگهان
متوقف شد ، و گفت : "قربان
مرا ببخش ، اما ، به منظور اثر به این دستگیری ، من باید از جهات نوشته شده است. می خواهم "
با چه هدفی -- و از کلمه پادشاه ناکافی برای شما بوده است؟ "
"از آنجا که این کلمه از یک شاه ، هنگامی که آن را از احساس خشم چشمه ، ممکن است
احتمالا زمانی که تغییرات احساس "و" آتش بس را به مجموعه عبارات ، مسیو تغییر داشته باشید
یکی دیگر از فکر علاوه بر آن؟ "
"آه ، من ، حداقل ، افکار و ایده های خاصی ، که متاسفانه ، دیگران
، و نه "D' Artagnan پاسخ ، impertinently.
شاه ، در تندباد خشم خود ، تردید ، و در صورت جلب کرد
D' Artagnan's شجاعت فرانک ، فقط به عنوان crouches اسب در haunches خود را تحت قوی
دست سوار جسورانه و با تجربه.
فکر خود را؟ "او بانگ زد. "این اعلیحضرتا ،" پاسخ D' Artagnan : "شما
باعث یک مرد دستگیر می شود زمانی که شما هنوز هم در زیر سقف خود را و اشتیاق است به تنهایی
علت آن است.
هنگامی که خشم خود را باید پشت سر گذرانده اند ، شما را پشیمان آنچه شما انجام داده اند و سپس من آرزو می کنم
در موقعیت امضای شما را به شما نشان می دهد.
در صورتی که ، با این حال ، باید پرداخت غرامت به شکست ، آن را حداقل به ما نشان خواهد داد که
پادشاه اشتباه به از دست دادن خلق و خوی او بود. "" اشتباه از دست دادن خلق و خوی خود را! "گریه پادشاه ،
در با صدای بلند ، صدای پرشور.
"آیا پدر من ، پدربزرگ من ، بیش از حد ، قبل از من نیست ، از دست دادن خلق و خوی خود در آن زمان ، در
نام بهشت؟ "
"پدر پادشاه و پادشاه پدر بزرگ خود را خلق و خوی خود را به جز از دست داد هرگز
هنگامی که تحت محافظت از قصر خود را است. "
"پادشاه کارشناسی ارشد است که هر جا که او ممکن است."
"این عبارت چاپلوس ، با تعریف که نه می تواند ادامه از هر یک جز م.
میشل ، اما آن اتفاق می افتد به حقیقت نیست.
پادشاه در خانه در خانه هر انسان زمانی که او رانده صاحب آن خارج از آن. "
شاه بیت لب هایش را ، اما گفت : هیچ چیز.
؟ امکان آن وجود دارد "D' Artagnan گفت :" در اینجا این است یک مرد است که مثبت اذیت نمودن
خود را به منظور به شما لطفا ، و می خواهید که او را دستگیر!
Mordioux!
سیره ، اگر نام من Fouquet بود ، و مردم از من در آن روش درمان ، من را بلع
تنها در قورت دادن تمام انواع آتش بازی و چیزهای دیگر ، و من به آتش آنها را ،
و ارسال به خودم و هر کسی دیگری را در اتم های دمیده شده تا به آسمان.
اما این همه یکسان است ، این آرزوی شما ، و آن را باید انجام می شود ".
"برو ، گفت :" پادشاه ، "اما شما مردان به اندازه کافی؟
"آیا شما فرض کنید من می خواهم به یک میزبان کامل به من کمک کند؟
دستگیری M. Fouquet! به همین دلیل است که آنقدر آسان که کودک ممکن است این کار را انجام!
آن را مانند نوشیدن یک لیوان از افسنطین است ؛ یکی می سازد چهره کریه و منفور ، و آن این است ".
"اگر او خود را دفاع؟
"او! آن را در همه به احتمال زیاد نمی باشد. دفاع از خود را هنگامی که از جمله افراطی خشونت
به عنوان شما در حال رفتن به تمرین باعث می شود انسان یک شهید بسیار!
نه ، من مطمئن هستم که اگر او تا به یک میلیون فرانک چپ ، که من بسیار شک ، او
خواهد بود حاضر به اندازه کافی به آن را به منظور داشتن چنین ختم به عنوان این می دهد.
اما چه چیزی است؟ آن را باید در یک بار انجام شود. "
"باقی بماند ، گفت :" شاه "را بازداشت خود را عمومی امر است."
این بسیار مشکل خواهد بود. "
"چرا؟" "از آنجا که هیچ چیز راحت تر از تا
Fouquet M. در میان هزار مهمان مشتاق که او را احاطه کرده ، و
می گوییم ، "به نام پادشاه ، من به شما بازداشت.
اما برای رفتن به او ، او را برای اولین بار یکی از راه تبدیل و بعد از دیگری ، به او رانندگی به
یکی از گوشه های شطرنج ، تخته ، در چنین راهی که او نمی تواند فرار را به
او را به دور از مهمانان خود ، و او را حفظ
زندانی برای شما ، بدون یکی از آنها ، افسوس! داشتن هر چیزی شنیده در مورد آن که ،
در واقع ، یک مشکل واقعی است ، بزرگترین از همه ، در حقیقت است ، و من به سختی را ببینید
چگونه آن را که باید انجام شود. "
"شما بهتر است می گویند که این غیر ممکن است ، و شما خیلی زودتر به پایان رسید.
بهشت به من کمک کند ، اما من به نظر می رسد به افرادی که به پیشگیری از من انجام احاطه می شود آنچه که من
آرزو است. "
"من از انجام این کار شما هر چیزی جلوگیری نیست. آیا شما در واقع تصمیم گرفت؟ "
"مراقبت از M. Fouquet ، تا زمانی که من باید ساخته ذهن من تا فردا صبح."
این باید انجام شود ، سیره است. "
وی افزود : "و بازگشت ، زمانی که من در صبح ظهور ، برای سفارشات بیشتر ، و در حال حاضر ترک مرا به
خودم را. "
شما حتی نمی خواهم محمد میشل ، سپس گفت : «تفنگ دار ، شلیک شات خود را به عنوان
او ترک اتاق. پادشاه آغاز شده است.
با تمام ذهن خود را ثابت در فکر انتقام ، او را به علت فراموش کرده بودم و
ماده از جرم. "نه ، هیچ کس ،" او گفت : "هیچ کس در اینجا!
مرا ترک کن. "
D' Artagnan quitted اتاق.
پادشاه بسته درها را با دست خود ، و شروع به راه رفتن و پایین خود را
آپارتمان در سرعت عصبانی ، مانند گاو نر زخمی در عرصه ، انتهایی از شاخ او
streamers رنگی و دارت آهن است.
در تاریخ و زمان آخرین او شروع به راحتی در بیان از احساسات خشونت بار خود را.
"بدبخت پر از بدبختی است که او! نه تنها به امور مالی من او هدر دادن است ، اما با خود بیمار
بدست غارت ، منشی ها ، دوستان ، ژنرال ها ، هنرمندان ، و همه او را فاسد ، و
تلاش می کند تا من از یکی از آنها من متصل راب.
این دلیل که دختر سست پیمان تا جسورانه در زمان به نوبه خود است!
قدردانی! و چه کسی می تواند بگوید که آیا آن احساس قوی تر نیست -- عشق به خود "؟
او خود را داد تا برای یک لحظه تلخ بازتاب.
"نیمه انسان ونیمه بز!" او فکر کرد ، با آن نفرت نفرت انگیز است که مردان جوان توجه کسانی که
پیشرفته در زندگی ، که هنوز هم از عشق فکر می کنم.
"مرد است که مخالفت یا مقاومت در هر یک هرگز ، که lavishes او
طلا و جواهرات در هر جهت و حفظ کارکنان خود را از نقاشان به منظور
گرفتن پرتره از معشوقه خود را در صحنه و لباس از الهه. "
پادشاه با اشتیاق می لرزید او ادامه داد : "او آلوده و profanes
همه چیز که به من تعلق دارد!
او که همه چیز مال من است از بین می برد. او خواهد بود مرگ من در تاریخ و زمان آخرین ، من می دانم.
این مرد بیش از حد برای من ، او دشمن فانی من است ، اما او فورا باید سقوط!
من از او متنفرم -- من از او متنفرم -- من از او متنفرم "و او این کلمات را تلفظ ، او را لرزاند!
بازوی صندلی که او نشسته بود با خشونت ، بارها و بارها ، و پس از آن
مثل یک در مناسب صرع افزایش یافت.
"به ، فردا! به ، فردا! آه ، روز شاد! "زمزمه او ،" زمانی که خورشید افزایش می یابد ، هیچ دیگر
رقیب باید که پادشاه درخشان از فضا را دارا هستند اما من است.
آن مرد باید سقوط تا پایین که زمانی که مردم در خراب کردن چقدر ابله نگاه خشم من باید
به شکل دراورده شده ، آنها را مجبور به اعتراف در آخرین و حداقل که من در واقع بیشتر
از او "
پادشاه ، که ناتوان از تسلط بر احساسات خود دیگر بود ، با زدم
یک ضربه مشت خود را کوچک جدول قرار داده شده نزدیک به کنار بستر او ، و در بسیار
تلخی از خشم ، تقریبا گریند ، و
نیمه خفه ، او خود را در بستر خود را پرتاب کنید ، لباس او بود ، و کمی ورق
در اندام خود را از اشتیاق ، در تلاش برای پیدا کردن سکون بدن حداقل وجود دارد.
تخت creaked زیر وزن خود را ، و با غیر از صداهای چند شکسته ،
در حال ظهور ، یا ، ممکن است بگویند ، انفجار ، از قفسه سینه سبب شیوع خود ، مطلق
سکوت به زودی در اتاق از خواب پرور رفتند.
>
فصل هفدهم. خیانت یا توطئه علیه مقام سلطنت یا حکومت.
خشم لجام گسیخته ای که در اختیار داشتن پادشاه در بینایی و در مطالعه انجام گرفته
نامه Fouquet به لا Valliere توسط درجه فروکش را به احساس درد و
خستگی شدید.
جوانان ، قوت بخشیده توسط سلامت و سبکی روح ، نیاز به زودی که آنچه در آن
از دست می دهد باید فورا ترمیم -- جوانان می داند آن بی پایان ، بی خوابی شبانه
که ما را قادر به تحقق بخشیدن به افسانه.
وقفه کرکس در پرومته تغذیه.
در مواردی که انسان را از زندگی متوسط در قدرت به دست آورد خود را از اراده و هدف
و قدیمی ، در حالت خود را از حالت خستگی طبیعی ، تقویت پی در پی از
غم تلخ خود ، یک مرد جوان ، شگفت زده
از ظهور ناگهانی از بدبختی ، خود را ضعیف در آه و ناله و
اشک ، به طور مستقیم با غم و اندوه خود را مبارزه ، و در نتیجه به مراتب زودتر سرنگون
دشمن انعطاف ناپذیر که با آنها که او درگیر است ،.
پس از سرنگون ، مبارزات خود را بس است.
لوئیس نمی برگزار می تواند بیش از چند دقیقه ، در پایان که او تا به حال متوقف شده
به گره کردن دست او ، و تاول در فانتزی با او به نظر می رسد اشیاء نامرئی او
نفرت ، او به زودی متوقف با او حمله
imprecations خشونت M. Fouquet به تنهایی ، اما حتی لا Valliere خودش ، از خشم او
فروکش را به یاس و ناامیدی ، و از ناامیدی به سجود.
پس از او خود را برای چند دقیقه تا پرتاب کردند و وپیش convulsively در بستر خود ،
اسلحه بی غیرت او سقوط کرد بی سر و صدا پایین ، سر خود را languidly بر روی بالش خود دراز ، خود را
اندام ، خسته با احساسات بیش از حد ،
هنوز هم گاهی می لرزید ، آشفته شده توسط انقباضات عضلانی ، در حالی که از او
پستان ضعف و نادر آه هنوز هم صادر شده است.
الهه خواب ، خدای دارای قیم یا سرپرست از آپارتمان ، به سمت آنها لوئیس بزرگ خود را
چشم ها ، خسته از خشم او و آشتی توسط اشک خود را بر او باران
خشخاش های خواب آور با آن دست های خود را
همیشه پر ، تا در حال حاضر پادشاه بسته چشمان او و خوابش برد.
سپس آن را به او به نظر می رسید ، به عنوان آن اغلب در داده است که خواب اول اتفاق می افتد ، بنابراین سبک و ملایم
که بدن بالای نیمکت ، و روح از سطح زمین را افزایش می دهد -- آن را به او به نظر می رسید ،
ما می گویند ، که اگر خدا ، الهه خواب نقاشی شده روی
سقف ، او را با چشم شبیه چشم انسان نگاه کرد ، که چیزی تاباند
روشن ، و پس وپیش در گنبد در بالا دارای جای خواب نقل مکان کرد ؛ که جمعیت
رویاهای وحشتناک که thronged با هم در
مغز او ، و برای یک لحظه قطع شد ، نیمی از صورت انسان نشان داد ، با
استراحت دست در برابر دهان ، و در نگرش مدیتیشن عمیق و جذب می شود.
عجیب و غریب به اندازه کافی ، بیش از حد ، این مرد با مته سوراخ فوق العاده شباهت به شاه
خود ، که لویی خیالی او در چهره خود را که در آینه منعکس شده بود ، با
استثنا ، با این حال ، که به صورت
متاثر شده احساس profoundest ترحم.
سپس آن را به او به نظر می رسید که اگر گنبد به تدریج بازنشسته ، فرار از زل زل نگاه کردن او ،
و چهره و ویژگی های رنگ آمیزی شده توسط Lebrun ، تیره تر و تیره تر عنوان شد
فاصله شد بیشتر و بیشتر از راه دور.
، حرکت ملایم و آسان می کند ، به طور منظم به عنوان که یک رگ در زیر فرو می
امواج ، به immovableness تخت موفق شده بود.
بدون شک پادشاه خواب بود ، و در این رویا تاج از طلا ، که
محکم پرده با هم ، به نظر می رسید به کنار کشیدن از دیدگاه خود ، فقط به عنوان گنبد ،
که آن را به حالت تعلیق باقی ماند ، به حال انجام شده ،
به طوری که نبوغ بالدار که با هر دو دست خود را ، تاج ، به نظر می رسید ،
هر چند بیهوده بنابراین ، برای تماس بر پادشاه ، که از آن به سرعت ناپدید شد.
بستر هنوز غرق شد.
لوئیس ، با چشمان باز خود ، می تواند در مقابل فریب از این توهم ظالمانه مقاومت نیست.
در گذشته ، به عنوان نور اتاق سلطنتی را به تاریکی و اندوه به دور پژمرده ،
چیزی سرد و غم انگیز و غیر قابل توضیح در طبیعت آن به نظر می رسید برای آلوده کردن هوا است.
هیچ نقاشی ، و نه طلا ، نه اعدام مخملی ، قابل رویت بود دیگر هیچ ، هیچ چیز
اما دیوارهای رنگ خاکستری کسل کننده ، که دل تنگی افزایش تیره تر هر لحظه.
و در عین حال بستر هنوز ادامه داد : به فرود ، و پس از یک دقیقه ، که به نظر می رسید در آن
مدت زمان تقریبا یک سن به شاه ، آن را به قشر هوا ، سیاه و لرز
به عنوان مرگ ، و سپس آن را متوقف کرد.
پادشاه دیگر می تواند نور در اتاق خود را ، مگر در مواردی که از پایین
و ما می توانیم نور از روز را ببینید. "من تحت تاثیر برخی از بی رحم هستم
رویای او فکر است.
"این زمان را از خواب بیدار از آن است. بیا! اجازه دهید من بیدار است. "
هر کس احساس را تجربه کرده است اظهار فوق منتقل و به سختی وجود دارد
فردی که در میانه یک کابوس است که نفوذ خفقان آور است ، نه
به خود گفت ، با کمک آن نور
که هنوز هم در مغز که هر نور انسان خاموش شده است ، می سوزد ، "این چیزی است
اما یک رویا ، بعد از همه است. "
این دقیقا همان چیزی لویی چهاردهم بود. با خود گفت ؛ اما زمانی که او گفت : "بیا ، بیا!
خواب برمی خیزیم ، متوجه شد که نه تنها او در حال حاضر بیدار بود ، اما هنوز هم بیشتر ، که او
چشم خود را باز نیز می باشد.
و سپس او نگاه همه دور او را.
در دست راست خود و چپ او دو مرد مسلح بودند ، در سکوت بی عاطفه ، هر یک از پیچیده
در پنهان سازی بزرگ ، و صورت پوشیده با ماسک یکی از آنها برگزار شد یک لامپ کوچک در
دست خود را ، نور glimmering که نشان داد
غم انگیزترین تصویر یک پادشاه می تواند بر نگاه.
لوئیس می تواند کمک نمی گفت با خود که رویای او هنوز هم به طول انجامید ، و او تا به حال
برای انجام آن به علت به ناپدید می شوند را به حرکت اسلحه خود را یا با صدای بلند چیزی می گویند ، او
darted از بستر خود ، و خود را بر زمین مرطوب و مرطوب ، در بر داشت.
سپس ، پرداختن به خود را به مردی که چراغ در دست او برگزار شد ، او گفت :
"این ، آقا ، و چه معنای این بذله گویی؟"
پاسخ داد : "بدون بذله گویی ،" در صدای عمیق چهره نقابدار که فانوس برگزار شد.
"آیا شما متعلق به M. Fouquet؟" نپرسید پادشاه ، تا حد زیادی در وضعیت او شگفت زده شده بودم.
"این مسائل بسیار کمی که ما آنها را متعلق است ، گفت :" فانتوم "ما استاد شما در حال حاضر ،
که کافی است. "
شاه ، بی تاب تر از تهدید ، تبدیل به شکل دیگر نقاب است.
"اگر این یک کمدی" او گفت ، "شما M. Fouquet که من آن را بد منظر و بگویید
نامناسب ، و من دستور آن را باید متوقف شود. "
دوم پوشانده شخص به چه کسی پادشاه خود خطاب به حال یک مرد بزرگ
قد و دور گسترده است. او خود را سیخ برگزار شد و حرکت را به عنوان هر
بلوک سنگ مرمر.
: "خوب!" اضافه شده است پادشاه ، مهر زنی پای خود را ، شما پاسخ دهد! "
غول ، در صدای خیلی بلند "، گفت :" ما پاسخ شما ، مسیو خوب من ،
"چون چیزی برای گفتن وجود دارد."
حداقل به من بگو آنچه شما می خواهید ، گفت لوئیس ، تاشو سلاح های خود را با
ژست پرشور. شما خواهد شد و می دانیم ، "مرد پاسخ
چه کسی برگزار شد لامپ.
"در ضمن به من بگویید که در آن من است." "نگاه."
لوئیس نگاه همه دور او را ، اما نور لامپ که نقاب چهره
برای هدف بزرگ ، او می تواند چیزی جز دیوار مرطوب که glistened را درک
اینجا و آنجا با آثار لزج حلزون.
"آه -- آه -- سیاه چال ، گریه :" پادشاه. "نه ، قنات عبور آنها شد."
"که منجر --"
"آیا شما به اندازه کافی خوب به ما؟" "من نباید از این رو هم بزنید!" گریه
پادشاه.
پاسخ داد : "اگر شما جوان معاند ، عزیز دوست من ،" بلندتر از این دو ، "من
شما را تا بلند در آغوش من و رول شما در پنهان سازی خود را ، و اگر شما باید
اتفاق می افتد خفه می شود ، چرا -- آنقدر برای شما بدتر ".
همانطور که او گفت ، او از زیر عبا خود را از دست که میلو از Crotona رها
که غبطه می خوردند او را داشتن ، در روز هنگامی که او تا به حال که ایده ناراضی از
خارق بلوط گذشته او.
خشونت مخوف شاه ، برای او به خوبی می تواند باور است که دو مرد را که
قدرت او افتاده بود به حال نرفته و تا کنون با هر گونه ایده عقب کشی ، و
آنها در نتیجه آماده برای ادامه به اندام باشد ، در صورت لزوم.
او سرش را تکان داد و گفت : "به نظر می رسد من را به دست یک زن و شوهر از کاهش یافته است
تروریستها.
در حرکت ، و سپس "به هیچ کدام از مردان به یک کلمه پاسخ به این
اظهار.
کسی است که انجام فانوس راه می رفت اول ، پادشاه او را دنبال کردند ، در حالی که
دوم پوشانده شکل بسته در صفوف منظم پیش.
در این صورت آنها را پیچ در پیچ در امتداد گالری برخی از طول به تصویب رساند ، با عنوان بسیاری از
راه پله پیشرو از آن به عنوان در کاخ مرموز و تیره یافت می شود
ایجاد ان رادکلیف.
همه این سیم پیچ ها و چرخش دوران ، که در طی آن پادشاه شنیده ام صدا از در حال اجرا
آب بر سر او ، به پایان رسید در گذشته در یک راهرو طولانی بسته شده توسط درب آهن.
رقم با لامپ درب با یکی از کلید های او در به حالت تعلیق به تن باز
کمربند خود را ، که در آن ، در کل از این سفر کوتاه ، پادشاه آنها را شنیده بود
تق تق کردن.
همانطور که به زودی به عنوان درب باز شد و بستری هوا ، لوئیس بوی خوش رایحه را به رسمیت شناخت
که درختان در شب های گرم تابستان بازدم.
hesitatingly ، او متوقف شد ، برای یک لحظه یا دو ، اما نگهبان عظیمی که او را به دنبال
محوری او را از تصویب قنات.
"یکی دیگر از ضربه ، گفت :« شاه ، از چرخش به سمت یک که فقط داشته
جسارت به لمس مستقل خود را ، "آیا شما قصد دارید تا با پادشاه فرانسه انجام؟"
"سعی کنید که کلمه را فراموش ، پاسخ داد : انسان با لامپ ، در یک تن که به عنوان کوچک
پاسخ به عنوان یکی از معروف حکم از Minos بستری شده است.
شما شایستگی این را بر روی چرخ برای کلمات شکسته است که شما فقط استفاده از آن ساخته شده ،
گفت غول ، به عنوان او خاموش لامپ همراه خود را به دست او است ؛ اما پادشاه
بیش از حد مهربان است. "
لوئیس ، که در آن تهدید ، ساخته شده به طوری ناگهانی یک جنبش است که به نظر می رسید آن را به عنوان اگر او مدیتیت
پرواز ، اما دست غول در یک لحظه روی شانه خود قرار داده ، و ثابت
او بی حرکت جایی که او ایستاده است.
"اما به من بگویید ، حداقل ، جایی که ما می رویم ، گفت :« پادشاه.
"،" پاسخ داد : سابق از دو مرد ، با استفاده از نوعی احترام به روش خود ، و
منجر زندانی خود را به سمت کالسکه که به نظر می رسید در انتظار است.
کالسکه به طور کامل در میان درختان پنهان شده بود.
دو اسب ، با پاهای خود را fettered ، توسط یک طناب چوبه دار به شاخه های پایین تر بستند
چوب بلوط بزرگ است.
"با ما در ، گفت : انسان همان باز کردن درب حمل و اجازه دادن به قدم.
پادشاه اطاعت ، خود را در پشت کالسکه نشسته ، درب خالی می باشند که
و بلافاصله قفل شده بر او و راهنمای اش بسته شد.
همانطور که برای غول ، او را قطع بست که اسب محدود شده بودند ، مهار آنها
خود ، و در جعبه حمل ، که اشغال نشده بود نصب شده است.
کالسکه مجموعه بلافاصله در یک صدای یورتمه رفتن اسب سریع ، تبدیل به جاده ها به پاریس ، و در
جنگل Senart رله اسب در همان محکم به درختان
شیوه ای اسب اول شده بود ، و بدون راهنما یا یساول پست
مرد بر روی جعبه تغییر اسب ها ، و ادامه داد : به دنبال جاده ای به سمت پاریس حرکت
با همان سرعت ، به طوری که آنها این شهر را حدود سه ساعت در وارد
صبح به خیر.
آنها کالسکه اقدام در امتداد بیرون شهر سنت آنتوان ، و پس از به نام از
می کند و بلعکس ، به دستور پادشاه ، "راننده اسب را به انجام
حصار مدور از Bastile ، به دنبال
بر حیاط ، به نام لا Cour DU Gouvernement.
اسب خود جلب کرد وجود دارد ، reeking با عرق ، در پرواز از مراحل و
گروهبان از نگهبان فرار به جلو برداشته است.
گفت : برو و از خواب بیدار فرماندار ، "درشکه چی در صدای رعد.
به جز این صدا ، که ممکن است در ورودی شنیده شده
بیرون شهر ، سنت آنتوان ، همه چیز به آرامش در کالسکه را در باقی مانده
زندان است.
ده دقیقه پس از آن ، م د Baisemeaux در پانسمان ، لباس شب خود را در ظاهر
آستانه درب. ؟ توجه به آنچه در حال حاضر "او پرسید :" و
آنها به ارمغان آورد من وجود دارد؟ "
مردی با فانوس حمل درب را باز کرد و گفت دو یا سه کلمه
به یکی که به عنوان راننده ، که بلافاصله از کرسی خود عمل ، در زمان بالا
شاهین کوچک نر کوتاه است که او را زیر خود را نگه داشتند
پاها و پوزه خود را بر روی قفسه سینه زندانی خود قرار داده است.
"و آتش در یک بار اگر او صحبت می کند!" افزود : با صدای بلند مردی که از alighted
کالسکه.
"بسیار خوب است ، پاسخ همراه او ، بدون دیگر اظهار.
با این توصیه ، فردی که شاه در کالسکه همراه بود
پرواز از مراحل صعود ، در بالا که فرماندار بود او را در انتظار است.
"موسیو D' Herblay!" گفت دومی.
"صدا در نیاوردن!" گفت : Aramis. "اجازه بدهید ما را به اتاق خود."
"خوب آسمان! آنچه شما به ارمغان می آورد در اینجا در این ساعت؟ "
"یک اشتباه ، عزیز من موسیو د Baisemeaux" Aramis پاسخ ، بی سر و صدا.
"به نظر می رسد که شما کاملا درست روز دیگر است."
"چه؟" فرماندار نپرسید.
"درباره منظور از آزادی ، دوست عزیزم."
"به من بگویید چه منظور شما ، مسیو -- نه ، monseigneur ، گفت :« فرماندار ، تقریبا
خفه شده توسط تعجب و وحشت.
"این یک امر بسیار ساده است : شما را به یاد داشته باشید ، عزیز م د Baisemeaux ، که منظور از
انتشار به شما فرستاده شده بود. "" بله ، برای Marchiali. "
«بسیار خوب! ما هر دو فکر می کردند که آن را برای Marchiali بود؟ "
"بدیهی است ، شما در بحر تفکر غوطهور شدن ، با این حال ، که من آن را نسیه خود استفاده نکنید ، اما شما
مجبور به من به آن اعتقاد دارند. "
"آه! Baisemeaux ، همکار خوب من ، چه یک کلمه را به استفاده از -- به شدت توصیه می شود ،
که تمام شد. "
"به شدت توصیه می شود ، بله ، به شدت توصیه می شود به او بدهد تا شما و که
شما به او انجام شده با شما را در کالسکه خود را. "
"خب ، عزیز من موسیو د Baisemeaux ، آن را یک اشتباه بود ، آن را در کشف شد.
این وزارتخانه ، به طوری که من در حال حاضر شما به ارمغان بیاورد منظور از پادشاه در آزادی Seldon ، مجموعه --
که هموطنان فقیر Seldon ، شما می دانید. "
"Seldon! آیا مطمئن هستید که این زمان؟ "" خب ، آن را بخوانید "، افزود : Aramis
توزیع به او سفارش.
"چرا ، گفت :" Baisemeaux ، "این سفارش بسیار همان است که در حال حاضر از طریق تصویب
دستان من. "" واقعا؟ "
"این یکی از من به شما اطمینان من تو را دیدم شب دیگر است.
Parbleu! من آن را تشخیص لکه جوهر است. "
"من نمی دانم که آیا آن این است که ، اما من می دانم ، که من آن را برای شما است."
"اما پس از آن ، در مورد دیگر چطور؟" "دیگر چیست؟"
"Marchiali."
"من او را رو در اینجا با من." "اما آن است که برای من کافی نیست.
من نیاز به یک نظم جدید به او را دوباره. "
"آیا بحث از جمله مزخرف ، عزیز Baisemeaux من ، شما را مانند یک کودک صحبت!
سفارش شما دریافت احترام به Marchiali؟ "
Baisemeaux زد به قفسه سینه آهن خود و در زمان آن را.
Aramis نگه دارید از آن را تصرف کردند ، خونسردی آن را در چهار قطعه پاره برگزار شد ، آنها را به لامپ و
سوخته آنها را.
"خوب آسمان! چه کار می کنید؟ "گفت Baisemeaux ، در اندام
ترور.
نگاهی به موقعیت خود را بی سر و صدا ، فرماندار خوب من ، گفت : Aramis ، با تزلزل ناپذیر
خود داشتن ، و شما خواهید دید کل امر بسیار ساده است.
شما دیگر دارای هر ترتیب توجیه آزادی Marchiali است. "
"من یک مرد از دست رفته!"
"دور از آن ، رفیق شفیق من ، از من به ارمغان آورده اند Marchiali به شما ، و همه
بر این اساس است که فقط همان که اگر او تا به حال هرگز. "
"آه! گفت :« فرماندار ، به طور کامل توسط ترور غلبه بر.
"دشت به اندازه کافی ، می بینید و شما خواهد رفت و خاموش او را فورا."
بنابراین باید فکر می کنم ، در واقع. "
و شما بیش از این Seldon به من دست ، که آزادی این مجاز
سفارش دهید. آیا شما را در درک؟ "
"من -- من --"
"شما نمی فهمید ، می بینم ، گفت :" Aramis. "بسیار خوب است."
Baisemeaux کف دستهای خود را با هم.
اما چرا ، در تمام حوادث پس از داشتن گرفته Marchiali دور از من ، آیا او شما را
دوباره؟ "گریه فرماندار ناراضی ، در تشنجات از ترور ، و به طور کامل
dumbfounded.
"برای یکی از دوستان از جمله شما ، گفت : Aramis --" بنابراین بنده اختصاص داده ، من
هیچ اسرار ؛ و او دهان خود را نزدیک به گوش Baisemeaux ، به گفته وی ، در یک تن کم
صدا ، "شما می دانید شباهت بین این عضو تاسف و --"
و پادشاه -- بله "
"بسیار خوب ، اولین استفاده که Marchiali از آزادی خود ساخته شده بود ، ادامه یابد -- آیا می توانید
حدس بزنید چه؟ ":" چگونه است به احتمال زیاد من باید حدس زد؟ "
"باقی بماند گفت که او پادشاه فرانسه بود ، خود را در لباس مانند لباس
کسانی که از شاه و سپس تظاهر به فرض که او خود پادشاه بود ".
"آسمان بخشنده!"
"این دلیل است که چرا من او را آورده دوباره ، دوست عزیز من است.
او دیوانه است و اجازه می دهد تا هر یک را ببینید چقدر دیوانه او. "
"آنچه که باید انجام شود ، آنگاه است؟"
"این بسیار ساده است ، اجازه دهید هیچ کس نگه دارید هر گونه ارتباط با او.
شما که زمانی که به سبک عجیب و غریب خود را از جنون به گوش پادشاه رسید ، درک
پادشاه ، که ابتلاء وحشتناک خود را pitied بود ، و دیدم که تمام محبت خود را
توسط ناسپاسی سیاه بازپرداخت شده بود ،
کاملا عصبانی شد ، به طوری که ، در حال حاضر -- و به یاد داشته باشید این خیلی مشخصی ، عزیز
موسیو د Baisemeaux ، آن را به شما نگرانی های نزدیک ترین ارتباط را -- به طوری که در حال حاضر وجود دارد ، من
تکرار ، حکم مرگ تلفظ
در برابر تمام کسانی که ممکن است اجازه می دهد او را به برقراری ارتباط با هر کس دیگر ، اما من و یا
پادشاه خود را. شما را در درک ، Baisemeaux ، حکم
مرگ! "
"شما باید از من بپرسید که آیا من درک می کنم." "و اکنون ، اجازه دهید ما پایین ، و انجام این
پشت شیطان ضعیف به سیاه چال انداختن او دوباره ، مگر اینکه شما ترجیح می دهند او باید آمد تا. "
"چه خوب که؟"
"این خواهد بود بهتر است ، شاید در یک بار نام خود را به در زندان کتاب را وارد کنید!"
"البته ، قطعا ، نه از آن شک" "در آن صورت ، او را داشته باشند تا".
Baisemeaux دستور داد طبل به ضرب و شتم و بل می شود ، پله به عنوان یک هشدار به
هر یک بازنشسته ، به منظور اجتناب از ملاقات یک زندانی ، در مورد آنها بود
مورد نظر به رعایت رمز و راز خاص.
سپس ، هنگامی که مسیر آزاد بودند ، او رفت و به زندانی از کالسکه ، در
که Porthos پستان ، به جهات که داده شده بود ، به او وفادار است ، هنوز هم
نگه داشته تفنگ فتیلهای خود را وارد.
"آه! این است که شما ، بدبخت بدبخت؟ "گریه فرماندار ، به محض او درک
پادشاه. "بسیار خوب ، بسیار خوب است."
و بلافاصله ، و شاه از کالسکه ، او منجر شد ، هنوز هم به همراه
توسط Porthos ، که به حال گرفته نشده ماسک خود ، و Aramis ، که دوباره از سر گرفته او ،
از پله ها ، به Bertaudiere دوم ، و
در را باز کرد از اتاق که در آن فیلیپ برای شش سال طولانی بود bemoaned
وجود او.
پادشاه سلول را بدون تلفظ کلمه وارد شده : او در با شک و تردید
به عنوان لنگی و نحیف به عنوان یک نیلوفر باران زده است.
Baisemeaux درب را بر او بسته ، تبدیل کلید دو بار در قفل ، و پس از آن
بازگشت به Aramis.
: "این کاملا درست است ، است" و او در یک تن کم گفت : "که او خرس شباهت قابل توجه به
پادشاه ، اما کمتر از شما گفت : ".
"به طوری که ، گفت : Aramis ،" شما را نداشته اند با جایگزینی از فریب
یکی برای آن دیگری است؟ "" چه سوال! "
گفت : Aramis : "شما یک شخص با ارزش ترین ، Baisemeaux ،" ، "و در حال حاضر ، مجموعه ای
Seldon رایگان "" اوه ، بله.
من که قرار بود به فراموش می کنند که.
من خواهد رفت و به سفارشات در یک بار "،" والا مقام! به فردا خواهد شد زمان کافی است. "
"برای فردا -- اوه ، نه. این دقیقه است. "
"خوب ، به به امور شما ، من دور خواهد شد به معدن بروند.
اما آن را کاملا درک است ، نه؟ "" چه "کاملا درک'؟ "
"که هیچ یکی این است که وارد سلول زندانی ، با دستور از پادشاه انتظار می رود ؛
که من به خودم آورد. "" کاملا تا.
خدا نگهدار ، monseigneur. "
Aramis به همراه خود بازگشت. "در حال حاضر ، Porthos ، همکار خوب من ، دوباره
به Vaux ، و به همان سرعتی که ممکن است. "
"یک مرد نور و به اندازه کافی آسان است ، زمانی که او صادقانه در خدمت پادشاه خود ، و ، در
خدمت او را ، کشور خود را نجات داد ، گفت : "Porthos.
"اسب خواهد بود به عنوان نور که اگر بافت های خود را از باد ساخته شد
بهشت است. بنابراین ما خاموش کنیم. "
حمل نقل ، روشن از یک زندانی ، که ممکن است -- در واقع او -- بسیار
سنگین در نزد Aramis به تصویب رسید در سراسر پل متحرک Bastile ، که بود
بلافاصله پشت سر آن دوباره مطرح شده است.
>
فصل هجدهم. شب را در Bastile.
درد ، غم و اندوه و رنج در زندگی انسان همیشه نسبت به قدرت
که با آن مرد عطا شده است.
ما نمی خواهد وانمود می گویند که آسمان همیشه به توانایی یک مرد از apportions
استقامت غم و اندوه که با آن او مبتلا ، برای که ، در واقع ، نمی
درست باشد ، زیرا بهشت اجازه ها و پروانه وجود
مرگ ، که ، گاهی اوقات ، تنها پناه باز به کسانی که بیش از حد نزدیک
فشرده -- بیش از حد به تلخی مبتلا شده ، تا آنجا که به بدن مربوط است.
درد و رنج در نسبت به قدرت است که بهآنها شده است ، به عبارت دیگر ،
ضعیف رنج می برند ، که در آن محاکمه همان ، نسبت به قوی است.
و اصول ابتدایی چه هستند ، ما ممکن است بپرسید ، که قدرت انسان را تشکیل؟
آیا -- بیش از هر چیز دیگری -- ورزش ، عادت ، تجربه است؟
ما حتی نباید مشکل برای نشان دادن این کار ، برای آن است که بدیهیات در
اخلاق ، در فیزیک.
هنگامی که پادشاه جوان ، stupefied و خرد شده را در هر حس و احساس ، خود را در بر داشت
منجر به یک سلول در Bastile ، او خیالی مرگ خود است ، اما خواب که ، بیش از حد ،
تا به رویاهای خود را نیز که بستر بود
از طریق کفپوش اتاق خود را در Vaux شکسته ، که مرگ منجر شده بود
وقوع و که هنوز هم انجام رویای خود ، پادشاه ، لویی چهاردهم ، در حال حاضر هیچ.
دیگر زندگی می کنند ، خواب یکی از آن
وحشت ، غیر ممکن در زندگی را درک است که خلع نامیده می شوند ، زندان ،
و توهین به سوی حاکمیت که سابقا اختیار داشت قدرت نامحدود است.
است وجود داشته باشد -- شاهد واقعی ، بیش از حد -- از این تلخی مرگ ، شناور ،
indecisively ، در رمز و راز غیر قابل درک ، میان شباهت و واقعیت ؛
بشنوید همه چیز ، به دیدن همه چیز ،
بدون دخالت در جزئیات واحد از درد و رنج عذاب آور بود -- تا پادشاه
فکر در درون خود -- شکنجه به مراتب وحشتناک تر از آن ممکن است برای همیشه لطفا برای تاریخ و زمان آخرین.
"آیا این چیزی است که ابدیت -- نامیده می شوند؟ جهنم" او در حال حاضر درب بسته شد زمزمه
بر او ، که ما به یاد داشته باشید Baisemeaux با دست های خود را بسته بود.
او دور او را حتی نگاه کنید ، و در اتاق ، تکیه با پشت خود را در برابر
دیوار ، او اجازه داد خود را به دور این فرض وحشتناک بود که او انجام
او در حال حاضر مرده است ، به عنوان بسته چشمان او ، در
به منظور اجتناب از به دنبال بر چیزی حتی بدتر هنوز هم.
"چگونه می توانم فوت کرده اند؟" او به خود گفت ، بیمار با ترور است.
"تخت ممکن است شده اند اجازه را توسط برخی از روشهای مصنوعی؟
اما نه! من به خاطر نمی کبود است احساس کرده ،
و نه هیچ شوک یا.
آیا آنها به جای نیست که من در وعده های غذایی من ، یا با دود از موم مسموم ، آنها به عنوان
ancestress من ، جین D' Albret؟ "
ناگهان ، لرز از سیاه چال ها به نظر می رسید مانند پنهان سازی مرطوب بر در لویی سقوط
شانه ها.
"من را دیده اند ،" او گفت ، "پدر من دروغ گفتن مرده بر نیمکت تشییع جنازه او ، در ریگال او
جامه.
که صورت رنگ پریده ، بسیار آرام و فرسوده باشد ؛ آن دست ، یک بار به طوری ماهرانه دروغ گفتن بی غیرت شده توسط
از خود ، آن اندام stiffened درک یخی از مرگ ، هیچ چیز betokened وجود دارد
خواب است که توسط رویاهای آشفته شد.
و در عین حال ، چگونه متعدد رویاهای که بهشت ممکن است فرستاده اند که جسد سلطنتی --
او که بسیاری دیگر قبل بود ، دور او را به مرگ ابدی عجولانه!
نه ، که شاه هنوز شاه : او هنوز هم بر نیمکت مراسم تشییع جنازه که بر مسند نشانده بود ، به عنوان
بر صندلی راحتی مخملی او یک عنوان از اعلیحضرت را رها کرده.
خدا ، که او را مجازات نیست ، می تواند ، نه نمی خواهد مرا مجازات ، که هیچ کار نکرده اند. "
عجیب به نظر برسد جلب توجه مرد جوان.
او نگاه دور او را ، و دیدم در منتل ، قفسه ، درست در زیر صلیب عیسی عظیمی ،
درشت رنگ در نقاشی با آبرنگ روی گچ بر روی دیوار ، یک موش عظیم الجثه درگیر در nibbling
تکه ای از نان خشک است ، اما رفع همه
زمان ، نگاه هوشمندانه و بر سرنشینان جدیدی از سلول کشیدند.
پادشاه می تواند در مقابل یک ضربه ناگهانی از ترس و انزجار مقاومت : او را به سمت
درها ، uttering گریه با صدای بلند ، و اگر او اما نیاز به این فریاد ، که فرار از خود
پستان تقریبا ناخودآگاه ، به رسمیت شناختن
خود ، لوئیس می دانستند که او زنده بود و در اختیار داشتن کامل حواس طبیعی خود است.
"زندانی" او گریه. "من -- من ، یک زندانی!
او نگاه او را برای بل به احضار برخی به او دور کنید.
او گفت : "هیچ زنگ در Bastile وجود دارد ،" ، "و آن را در Bastile من است
به زندان افتاد.
به چه طریق می توانم یک زندانی شده اند ساخته شده؟
باید به خاطر توطئه M. Fouquet بوده است.
من شده اند Vaux ، کشیده شده را به کمند.
M. Fouquet اقدام را نمی توان به تنهایی در این ماجرا است.
نماینده او -- که صدای که من اما فقط در حال حاضر شنیده M. Herblay's D' بود ، من آن را به رسمیت شناخته شده است.
میشل درست بود ، پس از آن.
اما آنچه که شی Fouquet؟ برای سلطنت در محل و جا من؟ --
غیر ممکن است. این حال چه کسی می داند! "فکر پادشاه ، عود
دوباره به دل تنگی.
"شاید برادر من ، D' دوک اورلئان ، در حال انجام است که عموی من آرزو به انجام
در طول تمام عمر خود را در برابر پدر من است.
اما ملکه -- مادر من ، بیش از حد؟
و لا Valliere؟ آه! لا Valliere ، او شده اند
رها به مادام. عزیزم ، عزیز دختر!
بله ، آن است -- بنابراین باید.
آنها او را بسته تا آنها مرا. برای همیشه لطفا برای ما از هم جدا هستند! "
و در این ایده از جدایی عاشق فقیر پشت سر هم به سیل اشک ها و sobs
و پست ها.
فرماندار در این محل وجود ندارد ، از آن پادشاه ، در خشم از اشتیاق ادامه داد. "من
به او صحبت خواهد کرد ، من او را به من احضار است. "
او نامیده می شود -- بدون صدا در پاسخ به او.
او نگه از صندلی خود را تصرف کردند ، و آن را در برابر درب ساخته شده از چوب بلوط گسترده پرتاب است.
چوب در برابر درب resounded ، و بسیاری از اکو سوگوارانه در بیدار
عمق عمیق از راه پله بلکه از موجودی انسانی ، هیچ.
این مدرک تازه برای شاه از توجه اندکی که او در آن برگزار شد.
Bastile.
بنابراین ، در هنگام مناسب خود را از خشم دور پشت سر گذاشته بود ، اظهار داشت محروم
پنجره که از طریق آن به تصویب رساند که جریانی از نور ، به شکل لوزی شکل ، که باید وجود داشته باشد ، او
می دانستند ، گوی درخشان روز نزدیک ،
لوئیس شروع به تماس ، در ابتدا به آرامی به اندازه کافی ، با صدای بلند و بلندتر هنوز هم پس از آن ، اما
هیچ کس پاسخ داد.
بیست و اقدام دیگری که او ساخته شده ، یکی پس از دیگری ، به دست آمده هیچ دیگر یا بهتر
موفقیت است. خون او شروع به جوش در درون او ، و
سوار شدن به سر او.
طبیعت او چنان بود ، که ، عادت کرده اند به دستور او در این ایده لرزید
نافرمانی.
زندانی صندلی ، که بیش از حد سنگین بود را برای او بلند را شکست ، و استفاده از آن ساخته شده
به عنوان یک رم کتک زدن به اعتصاب در برابر درب.
تا با صدای بلند ، او زده و به همین ترتیب بارها و بارها ، که عرق به زودی شروع به پور
پایین صورتش.
صدای فوق العاده ای تبدیل شد و مداوم برخی از فریاد خفه ، خفه پاسخ در
جهات مختلف. این صدای تولید یک اثر عجیب بر
پادشاه.
او متوقف شد به گوش دادن آن صدای زندانی بود ، که قبلا به قربانیان خود را که در حال حاضر
همراهانش.
صدای صعود مانند بخار از طریق سقف های ضخیم و دیواره های عظیم و
در اتهامات علیه نویسنده این سر و صدا افزایش یافت ، بدون شک آه خود را
اشک ، زنگ از قبل نصب زمزمه متهم ، نویسنده از اسارت خود را.
پس از محروم بسیاری از مردم از آزادی های خود ، شاه آمد در میان آنها به
راب آنها استراحت خود.
این ایده تقریبا راند او را از جا در رفته و آن را مضاعف قدرت خود ، و یا به جای چاه خود را ،
خم بر به دست آوردن برخی از اطلاعات ، و یا به نتیجه به امر.
با استفاده از بخشی از صندلی شکسته او recommenced سر و صدا.
در پایان از یک ساعت ، لوئیس چیزی در راهرو شنیده می شود ، در پشت درب
از همراه خود ، و یک ضربه خشونت آمیز ، که خود بر درب بازگردانده شد ، از او ساخته شده است
بس خود را.
"آیا شما دیوانه؟" گفت ، صدای بی رحمانه و بی ادب. "موضوع را با شما چه است این صبح؟"
"امروز صبح" فکر پادشاه ، اما او گفت : با صدای بلند ، مودبانه ، "موسیو ، شما
فرماندار Bastile؟ "
: "همکار خوب من ، سر خود را از انواع" صدا پاسخ : "اما که در آن هیچ
دلیلی که چرا شما باید چنین اختلال وحشتناک.
آرام باشید. mordioux "!
"آیا شما فرماندار؟" پادشاه دوباره نپرسید.
او شنیده درب در نزدیک راهرو ، زندانیان را ترک کرده بودند ، مودب و فروتن نیست
پاسخ یک کلمه.
هنگامی که شاه خود را از عزیمت خود مطمئن شده بود ، خشم خود را می دانست دیگر هیچ
مرزهای.
به عنوان به عنوان ببر چالاک ، او را از جدول را به پنجره همگانی روندی زده و آهن
میله های زندان با همه ممکن است خود را.
او شکست یک پنجره شیشه ای قطعه که سقوط clanking به حیاط
زیر کلیک کنید. او با خشونت صدا افزایش فریاد می زدند "
فرماندار ، فرماندار! "
این مازاد به طور کامل ساعت به طول انجامید ، که در طی آن این زمان او در تب سوختن بود.
با موهای او در اختلال و matted بر پیشانی او ، لباس او پاره شده و پوشش داده شده با
گرد و غبار و گچ ، پارچه کتانی خود را در تکه تکه ، پادشاه استراحت تا زمانی که قدرت خود را
کاملا خسته ، و آن را تا نبود
پس از آن که او به وضوح درک بی رحم از ضخامت دیوارها ،
ماهیت غیر قابل نفوذ از سیمان ، شکست ناپذیر به هر نفوذ اما که
زمان ، و این که او دارای هیچ سلاح دیگری جز ناامیدی.
او پیشانی خود را در مقابل درب تکیه ، و اجازه دهید throbbings توام با تب او
آرامش قلب توسط درجه و اگر یک تک ضربان اضافی به نظر می رسید به حال
ساخته شده آن را پشت سر هم.
"لحظه ای خواهد آمد که مواد غذایی است که به زندانیان داده می شود آورده خواهد شد به
من است. سپس باید دیدن برخی از یکی ، من باید به صحبت می کنند
او ، و گرفتن پاسخ است. "
و شاه سعی در چه ساعت خوراک برای اولین بار از زندانیان بود به یاد داشته باشید
خدمت Bastile ، او حتی از این جزئیات نادان بود.
احساس ندامت در این یاد او را smote مانند رانش خنجر ، که
او باید به مدت پنج و بیست سال پادشاه زندگی می کردند ، و در لذت بردن از هر
شادی ، بدون داشتن ارزانی
لحظه ای بر روی بدبختی از کسانی که به ناحق از خود محروم شده بود در نظر
آزادی است. پادشاه سردرپیش برای شرم بسیار.
او احساس که آسمان ، در اجازه این تحقیر ترس ، نه بیش از
رندر به مرد شکنجه همان که انسان تحمیل شده است بر بسیاری از
دیگران است.
هیچ چیز می تواند اثربخشی بیشتری برای تحریک دوباره ذهن خود را به مذهبی
تأثیرات از سجده از قلب و ذهن و روح خود را در زیر احساس
wretchedness چنین حاد.
اما لوئیس جرأت در نماز حتی به خدا زانو زدن به او لابه کردن به خاتمه تلخ خود
محاکمه. او گفت : "بهشت حق است ،". "اعمال بهشت
عاقلانه است.
این امر می تواند بزدلانه به دعا به آسمان برای آن که من تا خود من اغلب رد
هموطنان ، موجودات. "
او این مرحله از بازتاب خود را ، که از عذاب خود را از ذهن رسیده بود ،
هنگامی که یک سر و صدای مشابه دوباره پشت درب او شنیده می شد ، این بار با صدای به دنبال
کلید در قفل ، و از پیچ و مهره که از کالاهای اساسی خود را خارج.
پادشاه محدود و به جلو می شود به کسی که در صدد وارد شدن نزدیکتر است ، اما ،
ناگهان انعکاس که آن را نالایق جنبش مستقل بود ، متوقف شد ، به عهده گرفت
بیان نجیب و آرام است ، که برای او
آسان بود به اندازه کافی ، و منتظر با پشت سرش به سمت پنجره ، در نظم ، به
حدی ، برای پنهان کردن تحریک خود را از چشم کسی که در مورد به
این فقط یک زندانیان با یک سبد از مقررات.
پادشاه نگاه مرد با اضطراب بی قراری ، و صبر کرد تا او سخن گفت.
"آه! دومی گفت :" شما را شکسته صندلی خود را.
من گفت : شما را انجام داده بود! چرا شما را رفته اند کاملا دیوانه است. "
"موسیو ، گفت :" پادشاه ، "مراقب باشید آنچه شما می گویید آن یک امر بسیار جدی خواهد شد
برای شما است. "زندانیان سبد روی میز قرار داده شده ،
و نگاه زندانی خود را به طور پیوسته است.
شما چه می گوید؟ "او گفت. "تمایل فرماندار آیند و به من"
شاه ، در لهجه های پر از آرامش و کرامت است.
"، پسر من ، گفت :" کلید در دست ، "شما باید همیشه بسیار آرام و معقول بوده است ، اما
شما در حال گرفتن شریر ، به نظر می رسد ، و من آرزو می کنم شما را به آن را در زمان می دانم.
شما صندلی خود را شکسته ، و اختلال بزرگ ساخته شده است که به جرم
مجازات حبس در یکی از سیاه چال های پایین تر است.
وعده من شروع را دوباره و دوباره ، و من یک کلمه در مورد آن می گویند
فرماندار است. "" من مایل به دیدن فرماندار "، پاسخ داد :
پادشاه ، هنوز هم حاکم بر احساسات خود را.
"او شما را به یکی از گاههای ارسال ، من به شما بگویم ، پس مراقبت است."
"من بر آن اصرار دارند ، آیا می شنوید؟" "آه! آه! چشم خود را در حال تبدیل شدن به وحشی دوباره.
بسیار خوب!
من باید از دور چاقو خود را. "زندانیان آنچه او گفت ، quitted
زندانی ، و بست ، می روم پادشاه شگفت زده تر و رنجور تر ،
بیش از هر زمان دیگری جدا شده است.
فایده ای نداشت ، هر چند او تلاش کرده اند ، به همین سر و صدا را دوباره بر روی درب خود را ، و
به همان اندازه بی فایده است که او صفحات و ظرف ها را از پنجره انداخت ، نه تنها
صدا در به رسمیت شناختن شنیده شد.
دو ساعت پس از آن او می تواند به عنوان پادشاه ، نجیب زاده ، یک مرد ، به رسمیت شناخته نمی شود
انسان ، او و نه ممکن است نامیده می شود یک مرد دیوانه ، پاره شدن درب را با ناخن خود ،
تلاش برای پاره کردن کف سلول خود ،
و uttering چنین وحشی و ترس گریه می کند که Bastile قدیمی به نظر می رسید به لرزه
پایه های آن برای داشتن شورش در برابر استاد خود است.
همانطور که برای فرماندار ، زندانیان اخلال او حتی فکر می کنم ، turnkeys
و sentinels وقوع به او گزارش داده بودند ، اما چه بود خوب
آن؟
آیا این madmen مشترک به اندازه کافی در چنین زندان نیست؟ و دیوار هنوز هم نمی
قوی تر؟
Baisemeaux د م ، به طور کامل با آنچه Aramis به او گفته بود تحت تاثیر قرار است ، و در کامل
مطابق با دستور پادشاه ، تنها امیدوار است که یک چیز ممکن است اتفاق می افتد ، یعنی ،
که Marchiali مرد دیوانه ممکن است دیوانه
به اندازه کافی برای آویزان خود را به سایبان تخت او ، یا به یکی از میله های پنجره.
در واقع ، زندانی هیچ چیز به جز سرمایه گذاری سودآور برای M. Baisemeaux بود ،
و آزار دهنده تر از دلپذیر به او شد.
این عوارض از Seldon و Marchiali -- عوارض اول
تنظیم می پردازد که در تعقیب کیفری طیف وسیعی از جرائم ، از جمله جرائم سیاسی و مذهبی ، پس از آن زندانی کردن دوباره ، از عوارض ناشی از
شباهت قوی در سوال -- در آخرین شرایطی به هیچ وجه بسیار مناسب را پیدا کرده بود.
Baisemeaux حتی فکر او اظهار داشت که D' Herblay خود بود در مجموع
وکسلر که با نتیجه.
"و سپس ، واقعا ، گفت :" Baisemeaux بعدی او در دستور ، "زندانی عادی است
در حال حاضر ناراضی است که به اندازه کافی در حال یک زندانی ، او کاملا به اندازه کافی رنج می برد ، در واقع ، القاء
به امید ، charitably به اندازه کافی ، که مرگ او ممکن است به مراتب از راه دور.
بر این اساس ، با دلیل هنوز هم بیشتر ، هنگامی که زندانی رفته است دیوانه ، و ممکن است
گاز و ایجاد اختلال وحشتناک در Bastile ؛ به همین دلیل ، در چنین حالتی ، نمی باشد.
به سادگی یک عمل خیریه صرف به او آرزو
، مرده اند ؛ این امر می تواند تقریبا یک اقدام خوب و حتی ستوده ، بی سر و صدا به او را
از بدبختی خود را. "و فرماندار خوشخو پس از ان نشسته
به صبحانه اواخر او.
>