Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 3 : داستان فصل پانزدهم شنی
، گفت : "و به این ترتیب من مالک از برخی از شوالیه" من ، همانطور که ما سوار کردن.
"چه کسی هرگز قرار دارند که من باید به لیست دارایی های آن نوع زندگی است.
من نباید می دانم آنچه را با آنها انجام دهید ، مگر اینکه آنها را به من بخت ازمایی کردن.
بسیاری از آنها وجود دارد ، شنی؟ "" هفت ، لطفا شما ، آقا ، و خود را
squires. "
"این مسافت خوبی است. آنها چه کسانی هستند؟
از کجا آنها آویزان می شود؟ "" کجا آویزان از آنها؟ "
"بله ، از کجا آنها زندگی می کنند؟"
"آه ، من تو را درک نکرده اند. این امر eftsoons من بگویید. "
سپس او گفت : musingly و ملایم ، تبدیل کلمات ظریفانه بر زبان او : "قطع
آنها خارج -- چسبیدن به آنها را -- که در آن آویزان -- که در آنها آویزان ، EH ، درست است به طوری که در آن انجام
آنها آویزان از.
حقیقت عبارت خداوند فضل منصفانه و با مسرت و خوشی ، و prettily دقت کنید
با آن.
من آن را چند لحظه بعد و چند لحظه بعد در معدن بطالت ، به موجب آن ممکن است اتفاقا یادگیری تکرار
آن. از کجا آنها آویزان.
با این حال! در حال حاضر آن falleth trippingly از زبان من ، و از انجایی که -- "
"آیا فراموش کاوبوی ، شنی نیست." "کاوبوی؟"
"بله ، شوالیه ، شما می دانید : شما قرار بود به من در مورد به آنها بگویید.
مدتی قبل ، شما را به یاد داشته باشید. شاید صحبت کردن ، بازی نامیده می شود. "
"بازی --"
"بله ، بله ، بله! برو به خفاش.
منظورم این است ، در آمار خود را به کار می کنند ، و سوختگی نیست بسیار کیندلینگ گرفتن شما
آتش آغاز شده است.
به من بگو در مورد شوالیه "" خواهد شد به خوبی و به آرامی آغاز خواهد شد.
از همین رو آنها دو ترک و سوار را به یک جنگل بزرگ.
و -- "
"اسکات بزرگ!" ببینید ، من اشتباه من در یک بار به رسمیت شناخته شده است.
تقصیر خود من بود ، او را سی روز شدن من او کار می کند که مجموعه ای بود
به پایین این واقعیات است.
و او به طور کلی و بدون مقدمه آغاز شد و بدون نتیجه به پایان رسید.
اگر شما او را قطع کرد او یا راست همراه بدون توجه ، و یا پاسخ به
با یک زن و شوهر از کلمات ، و به عقب برویم و می گویند که این جمله را دوباره و دوباره.
بنابراین ، وقفه تنها آسیب برساند را انجام نداد ؛ و در عین حال من تا به حال به منظور قطع و وقفه زیبا
اغلب ، بیش از حد ، به منظور صرفه جویی در زندگی من ، یک شخص می میرند اگر او اجازه دهید یکنواختی خود را
چکه بر او به حق همراه در تمام طول روز.
"بزرگ اسکات!" من در پریشانی من گفت.
او رفت و شروع را دوباره و دوباره : "از همین رو آنها دو ترک و سوار را به بزرگ
جنگل.
و -- "" که دو؟ "
"آقا Gawaine و سر Uwaine. و به طوری که آنها به صومعه راهب آمد ، و
و تسلیم شدند وجود دارد.
بنابراین در سحرگاه آنها توده ها خود را در صومعه شنیده می شود ، و به طوری که آنها جلو تا آنها سوار
به یک جنگل بزرگ آمد و پس از آن سر Gawaine انبار در دره توسط یک برجک بود ،
دوازده damsels عادلانه ، و دو شوالیه مسلح
بر اسب بزرگ ، و damsels و وپیش توسط یک درخت رفت.
و سپس سر Gawaine انبار بود که چگونه یک سپر سفید در آن درخت وجود دارد آویزان ، و همیشه
به عنوان damsels توسط آن آمدند که بر آن تف می اندازند ، و برخی از منجلاب فرو بردن بر سپر انداخت --
"در حال حاضر ، اگر من مثل خودم نه تا به حال دیده می شود در این کشور ، شنی ، من آن را باور نمی.
ولی من دیده می شود ، و من فقط می توانید ببینید کسانی که موجودات در حال حاضر ، راهپیمایی قبل از آن سپر
و اقدام مانند آن است.
زنان اینجا قطعا مثل همه صاحب عمل.
بله ، و خود را بهتر از من معنی ، بیش از حد ، بسیار choicest جامعه مارک های.
فرودست سلام دختر در طول ده هزار مایل از سیم می تواند نجابت آموزش ،
صبر ، عفت ، آداب ، به بالاترین دوشس در زمین آرتور. "
"سلام ، دختر؟"
"بله ، اما شما نمی از من بپرسید که توضیح می دهند ؛ اتمام حجت نوع جدیدی از یک دختر ؛ انجام می دهند آنها را ندارد
در اینجا ، اغلب صحبت می کند به شدت به آنها زمانی که آنها در گسل نه دست کم ، و او
نمی توانید بیش از احساس و متاسفم برای آن را و
شرمنده از خود را در صد سال سیزده ، چنین رفتار متوسط نخ نما و غیره
ناوارد ، حقیقت این است که تا کنون هیچ نجیب زاده آن را ندارد -- هر چند که من -- خب ، من خودم ، من
به اعتراف -- "
"شاید او --" "او ذهن هرگز ذهن هرگز او را ، من به شما بگویم
من همیشه می تواند به او توضیح دهید تا شما درک کنید که. "
"حتی پس از آن ، sith نامه هستند تا فکر.
سپس سر Gawaine و Uwaine سر رفت و به آنها ادای احترام کردند و از آنها خواستند که چرا آنها
که با وجود به سپر. آقایان ، گفت که این damsels ، ما باید به شما بگویم.
شوالیه در این کشور owneth که این سپر سفید وجود دارد ، و او است
عبور مرد خوب از دست او است ، اما او hateth همه خانمها و gentlewomen ، و
بنابراین ما این همه به رغم به سپر.
من به شما می گویند ، سر Gawaine گفت ، آن beseemeth شر شوالیه خوبی برای خوار شمردن تمام
خانم ها و gentlewomen ، و اتفاقا هر چند او به شما نفرت او خداوند برخی از علت ، و
اتفاقا او در بعضی از نقاط دیگر loveth
خانم ها و gentlewomen و دوباره دوست داشته ، و او مانند یک مرد از دلاوری به عنوان نویسنده
صحبت از -- "" انسان را از دلاوری -- بله ، که مرد این است که
لطفا آنها را ، شنی.
مرد از مغز -- که چیزی که آنها فکر می کنم هرگز.
تام Sayers -- جان Heenan -- L. جان سالیوان -- حیف اما شما در اینجا می تواند.
شما می توانید پاهای خود را در زیر جدول گرد داشته و یک سر در مقابل از نام شما
ظرف بیست و چهار ساعت و شما می توانید در مورد توزیع جدید به ارمغان بیاورد
شاهزاده خانم های متاهل و duchesses دادگاه در یکی دیگر از بیست و چهار.
واقعیت این است ، آن است که فقط یک نوع جلا دادگاه Comanches ، و هیچ
زن سرخ پوست امریکایی در آن که نمی ماند در افتادن کلاه آماده به بیابان به جفتک انداختن
با بزرگترین رشته از scalps در کمربندش را در آورد. "
"-- و او یک مرد دلاوری به عنوان آنچه از صحبت ، سر Gawaine گفت.
در حال حاضر ، چه نام خود را؟
آقا ، گفته اند که نام خود را Marhaus پسر پادشاه از ایرلند. "
"فرزند پادشاه ایرلند ، منظور شما ، به صورت دیگر چیزی را از معنی نیست.
و نگاه کردن و در تنگ نگه دارید ، در حال حاضر ، ما باید این خندقها پرش....
وجود دارد ، ما همه در حال حاضر است. این اسب به آن تعلق دارد در سیرک ، او
قبل از زمان خود متولد شده است.
"من او را خوب می شناسند ، سر Uwaine گفت ، او یک شوالیه عبور خوب به عنوان هر یک در زندگی می کنند."
"در زندگی. اگر شما رو گسل در جهان ، شنی ،
این است که شما سایه بیش از حد کهنه.
اما به هر مسئله ای نیست "" -- من تو را دیدم او را یک بار در justs ثابت
که در آن شوالیه بسیاری ، جمع آوری شد و آن زمان ممکن است هیچ مردی وجود دارد او را به مقاومت در برابر.
آه ، Gawaine سر ، damsels ، methinketh گفت : آنچه به سرزنش ، برای آن است که به فرض او
که آویزان است که سپر وجود خواهد داشت نه از ان طولانی و پس از آن ممکن است کسانی که شوالیه
مسابقه او را سوار بر اسب ، و است که بیشتر
عبادت شما نسبت به این ترتیب ، برای من رعایت دیگر سپر شوالیه سیاه.
و در ان هنگام Uwaine سر و سر Gawaine کمی از آنها ترک ، و سپس
آنها ظروف که در آن Marhaus سر آمد و سوار بر یک اسب بزرگ راست به سمت آنها.
و هنگامی که دوازده damsels دیدم سر Marhaus آنها را به برجک فرار آنها
وحشی ، به طوری که برخی از آنها راه افتاد.
سپس یکی از شوالیه های برج لباس پوشیدن و سپر خود را ، و گفت : در بالا ، سر
Marhaus تو دفاع کند.
و به این ترتیب آنها با هم زد که شوالیه ترمز نیزه خود را در Marhaus ، و سر Marhaus
smote او را چنان سخت است که او ترمز گردن او و پشت اسب -- "
"خوب ، تنها مشکل در مورد این حالت از چیزهایی ، آن خرابه های بسیاری از اسب است."
"که شاهد شوالیه دیگر از برجک ، و او را به سمت Marhaus لباس پوشیدن ، و آنها
رفت تا مشتاقانه با یکدیگر ، که شوالیه برجک به زودی smitten بود پایین ، اسب
و انسان ، مرده صریح -- "
"یک اسب دیگر رفته ، من به شما بگویم آن است که سفارشی است که باید شکسته شود تا.
من را نمی بینیم چگونه مردم با هر احساس می تواند تحسین و حمایت از آن. "
. "پس این دو شوالیه در آمد همراه با
تصادفی بزرگ -- "
من تو را دیدم که من خواب شده بود و فصل را از دست رفته ، اما من چیزی می گویند.
من مورد قضاوت قرار است که شوالیه ایرلندی در مشکل با بازدید کننده در این زمان بود ، و
این معلوم شده است که این مورد.
"-- که سر Uwaine smote سر Marhaus که brast نیزه خود را در تکه بر روی سپر ،
و سر Marhaus smote تا زخم او را که از اسب و مرد او را به زمین لخت و
صدمه زدن به سر Uwaine در سمت چپ -- "
"حقیقت این است که Alisande ، این archaics کمی بیش از حد ساده ، واژگان بیش از حد
محدود است ، و به همین ترتیب ، در نتیجه ، شرح در ماده رنج می برند
های مختلف ، آنها را اجرا بیش از حد به Saharas سطح
در واقع ، و در مورد آنها کافی نیست به جزئیات منظره ، این پرت خاص
هوای یکنواخت ، در واقع دعوا همه مثل هم هستند : یک زن و شوهر از مردم می آیند
همراه با بزرگ تصادفی -- تصادفی
کلمه خوب است ، و بنابراین تفسیر است ، برای آن موضوع ، و به همین ترتیب هولوکاست ، و
اختلاس و حق عمری و رقبی ، و صد نفر دیگر ، اما زمین! بدن باید به
تبعیض آمیز -- که آنها گرد هم می آیند با بزرگ
تصادفی ، و نیزه brast و یک حزب ترمز سپر او و یکی دیگر می رود
پایین ، اسب و انسان ، بیش از اسب خود دم و ترمز گردن خود ، و سپس بعد از
نامزد randoming می آید ، و brast خود را
نیزه و سپر brast مرد دیگر او ، و پایین می رود ، اسب و انسان ، بیش از خود
دم اسب ، و ترمز گردن خود ، و پس از آن وجود دارد یکی دیگر از انتخاب ، و دیگر و
دیگر و هنوز هم یکی دیگر از ، تا
مواد استفاده می شود و زمانی که شما می آیند به شکل نتایج ، می توانید از یکی نگو
مبارزه از دیگری ، و نه که شلاق ، و به عنوان یک عکس ، زندگی ، مواج ، خروشان
نبرد ، sho! به همین دلیل ، آن را رنگ پریده و بی صدا -- ارواح فقط scuffling در مه.
عزیز من ، چه این واژگان بی ثمر از mightiest عینک --
سوختن رم در زمان های نرو ، به عنوان مثال؟
چرا ، آن را صرفا می گویند ، 'شهر سوزانده شدند ، بدون بیمه ، brast پسر یک پنجره ،
مامور اتش نشانی ترمز گردن او! 'چرا که تصویر ain'ta!"
این یک معامله خوب از یک سخنرانی بود ، من فکر کردم ، اما این کار را کرد شنی مزاحم نشوید ، به نوبه خود
پر بخار خود را به طور پیوسته افزایش یافت تا دوباره ، دقیقه من در زمان درب :
"سپس سر Marhaus تبدیل اسب خود سوار و به سمت Gawaine با نیزه خود.
و هنگامی که سر Gawaine را دیدم که او لباس پوشیدن و سپر خود را ، و آنها aventred نیزه های خود ،
و آنها با هم با همه ممکن است از اسب های خود آمد ، که یا شوالیه smote
دیگر چنان سخت در میان سپر خود را ، اما ترمز نیزه سر Gawaine -- "
"من می دانستم که آن را."
-- "اما نیزه سر Marhaus برگزار شد و در ان هنگام سر Gawaine و اسب خود عجله
به زمین -- "" فقط تا -- و ترمز پشت او. "
-- "و به آرامی سر Gawaine رز بر پای خود را بیرون کشیده و با شمشیر خود و لباس پوشیدن
او را به سمت سر Marhaus با پای پیاده و در نتیجه ان یا نزد دیگر آمد مشتاقانه ،
و smote همراه با شمشیر خود را ، که
سپر خود را در cantels پرواز کرد ، و آنها کبود هلمز و hauberks آنها خود را ، و
زخمی چه دیگر.
اما سر Gawaine ، وپیش از آن گذشت نه ساعت ، waxed فضا از سه ساعت
همیشه قوی تر و قوی تر است و سه بار ممکن است خود را افزایش یافته بود.
همه این Marhaus espied سر ، و جای تعجب بزرگ داشتند که چگونه ممکن است خود را افزایش ، و به طوری که آنها
عبور دیگر زخمی درد و پس از آن زمانی که آن را ظهر آمده بود -- "
عصبانی آواز خواندن ترانه از آن به من انجام شده به جلو صحنه و صدای بچگی من
روز :
"نام اصلیش - EW پناهگاه! ده دقیقه برای تنقلات -- knductr'll اعتصاب - گونگ
بل دو دقیقه قبل از برگ قطار -- لطفا مسافران برای خط ساحل را
کرسی در k'yar عقب ، این k'yar کار را انجام نمی
برو هیچ furder -- اه - PLS ، AW - rnjz ، b'nanners ، sand'ches ، P -- اپراتور - ذرت "
-- "و waxed ظهر گذشته و به سوی نماز شام جلب کرد.
قدرت سر Gawaine feebled و waxed عبور کم نور ، این است که unnethes او ممکن است dure
دیگر هیچ ، و Marhaus سر بزرگ و بزرگتر شد و سپس --
"از کدام تیره و تار زره خود را ، البته ، و در عین حال کمی که یکی از این افراد ذهن
چیز کوچکی مانند آن. "
-- "و به همین ترتیب ، سر شوالیه ، سر Marhaus گفت : ، من به خوبی احساس کردند که نویسنده خوب عبور
نایت ، و یک مرد شگفت انگیز و ممکن است تا کنون من احساس وجود داشته باشد ، در حالی که آن را lasteth ، و
نزاع هستند بزرگ نیست ، و در نتیجه آن
حیف شد آیا شما صدمه دیده است ، برای من احساس می کنم شما عبور ضعیف است.
آه ، سر Gawaine ، شوالیه آرام گفت ، آنچه می گویند کلمه ای که باید بگویم.
و بدان وسیله آنها در زمان خاموش هلمز خود را بوسید و یا دیگر ، و آنها سوگند یاد وجود دارد
با هم یا به عشق دیگری را به عنوان برادران -- "
اما من موضوع را از دست داده وجود دارد ، و به چرت زدن dozed کردن ، فکر کردن در مورد آنچه ترحم آن
این بود که مردان چنین با قدرت فوق العاده -- قدرت امکان ایستادگی می کنند سربار در
ظالمانه سنگین آهن و آغشته به
تعریق ، و هک و خمیر و انفجار یکدیگر به مدت شش ساعت در کشش --
باید در یک زمان متولد شده زمانی که آنها می توانند آن را به بعضی از هدف های مفید قرار دادن.
نگاهی ادم کله خر ، به عنوان مثال : یک ادم کله خر است که نوع قدرت ، می گذارد و آن را به یک
هدف مفید و ارزشمند است به این دنیا ، چرا که او خر نر است ، اما
نجیب زاده ارزشمند است چرا که او خر نر است.
این ترکیبی است که همیشه بی فایده است ، و باید هرگز در تلاش
مقام اول.
و در عین حال ، هنگامی که شما شروع به اشتباه ، دچار مشکل شده است انجام می شود و شما هیچ وقت نمی دانید چه چیزی است
رفتن از آن آمده است.
وقتی که من به خودم دوباره آمد و شروع به گوش دادن ، من متوجه شد که من دیگر از دست داده بود
فصل ، و آن Alisande سرگردان راه دور همراه با مردم خود.
به طوری که آنها سوار و آمد به یک دره عمیق پر از سنگ ، و در نتیجه آنها را دیدم
بنابراین یک جریان عادلانه آب ، در بالا سر از جریان ، یک فواره منصفانه بود ،
و سه damsels نشسته و در نتیجه.
در این کشور ، سر Marhaus گفت : هرگز شوالیه آمد از آن تعمید ، اما
ماجراهای عجیب و غریب او در بر داشت -- "" این فرم خوب ، Alisande نیست.
سر Marhaus پسر پادشاه مذاکرات ایرلند مثل همه بقیه ، شما باید به او بدهد
کفش خشن و سنگین ، و یا حداقل ، جایگیر مشخصه و این به این معنی که
تشخیص او را به عنوان محض او سخن گفت ، بدون او همیشه در حال به نام.
این دستگاه های ادبی مشترک با نویسندگان بزرگ است.
شما باید به او می گویند ، در این کشور ، jabers آمد شوالیه از آن بود هرگز
تعمید ، اما او را در بر داشت ماجراهای عجیب و غریب ، jabers. '
ببینید چقدر بهتر است که برای تلفن های موبایل.
-- "آمد شوالیه هرگز ، اما متوجه شد که ماجراهای عجیب و غریب ، jabers.
حقیقت آن را در واقع doth ، عادلانه پروردگار ، البته TIS عبور سخت می گویند ، هر چند
اتفاقا که نمی خواهد درنگ اما سرعت بهتر با استفاده از.
و پس از آن به damsels سوار ، و یا ادای احترام کردند دیگر ، و بزرگتر بود
در حلقه گل قرار دادن طلا در مورد سر او را ، و او سه ضرب در بیست فصل زمستان از سن یا بیشتر بود -- "
"دوشیزه بود؟"
"با این حال ، عزیز پروردگار -- و موهایش سفید زیر حلقه گل قرار دادن --"
"دندان سلول ، نه دلار تعیین می کنند ، مانند نه -- نوع گشاد متناسب ، که به
و پایین مثل یک در ورودی قلعه های قدیم هنگامی که می خورید ، و سقوط از زمانی که شما بخندند. "
"دوشیزه دوم سی زمستان سال سن ، با انگشتری طلا در مورد سرش.
دوشیزه سوم بود ، اما پانزده سال سن --
Billows از فکر آمد نورد بیش از روح من ، و صدا از من پژمرده
شنیدن! پانزده!
فرار -- قلب من! آه ، از دست رفته من عزیزم!
سن او بود که خیلی ملایم و دوست داشتنی ، و تمام جهان را به من ، که من باید
مراجعه کنید هرگز دوباره!
چگونه فکر او من را حمل بیش از دریاها گسترده ای از حافظه را به هم کم نور مبهم ،
ساعت هم خوشحال ، بنابراین بسیاری از ، بسیاری از قرنها از این رو ، زمانی که من استفاده می شود در تابستان نرم بیدار
صبح ، از رویاهای شیرین از او ، و
می گویند : "سلام ، مرکزی!" فقط برای شنیدن صدای عزیز خود آمده ذوب برگشت به من
"سلام ، هنک!" بود که موسیقی از حوزه به گوش مسحور من.
او سه دلار در هفته ، اما او را به ارزش آن بود.
من می توانم توضیح بیشتر در Alisande که شوالیه اسیر ما پیروی نمی کنند
بودند ، در حال حاضر -- منظور من در مورد او همیشه باید به توضیح آنها چه کسانی بودند.
علاقه من رفته بود ، افکار من دور بودند ، و غم است.
توسط حد یک نگاه اجمالی هوس پرست از داستان شناور ، اینجا و آنجا و در حال حاضر و پس از آن ، گرفتار من
صرفا در یک راه مبهم داشت که هر یک از این سه شوالیه یکی از این سه نفر را گرفت
damsels تا پشت او را بر اسب خود ، و یک
سوار شمال ، یکی دیگر از شرق ، جنوب دیگر ، به دنبال ماجراجویی ، و ملاقات دوباره و دروغ ،
بعد از سال و روز. سال و در روز -- و بدون چمدان.
این یک قطعه را با سادگی عمومی کشور شد.
خورشید در حال حاضر تنظیم شد.
حدود سه بعد از ظهر بود زمانی که Alisande آغاز شده بود و به من بگوید که
کاوبوی بودند ، بنابراین او پیشرفت بسیار خوبی با آن ساخته شده بود -- برای او.
او را برخی از زمان و یا دیگر ، بدون شک ، می رسند ، اما او یک فرد است که می تواند
می شود هول هولکی.
ما در حال نزدیک شدن به قلعه که بر روی زمین بالا ایستاده بود ؛ بزرگ ، قوی ، ارجمند
ساختار ، که برج های خاکستری و battlements charmingly با بخور
پیچک ، و که کل توده با شکوه بود
آغشته به splendors پرت از آفتاب غرق شدن است.
بزرگترین قلعه ما تا به حال دیده بود ، و بنابراین من فکر کردم ممکن است ما بودند
پس از آن ، اما شنی گفت نه.
او نمی دانم که آن را متعلق به او گفت : او بدون تماس آن را تصویب کرده بود ، زمانی که وی
به Camelot رفت.