Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم. خیانت یا توطئه علیه مقام سلطنت یا حکومت.
خشم لجام گسیخته ای که در اختیار داشتن پادشاه در بینایی و در مطالعه انجام گرفته
نامه Fouquet به لا Valliere توسط درجه فروکش را به احساس درد و
خستگی شدید.
جوانان ، قوت بخشیده توسط سلامت و سبکی روح ، نیاز به زودی که آنچه در آن
از دست می دهد باید فورا ترمیم -- جوانان می داند آن بی پایان ، بی خوابی شبانه
که ما را قادر به تحقق بخشیدن به افسانه.
وقفه کرکس در پرومته تغذیه.
در مواردی که انسان را از زندگی متوسط در قدرت به دست آورد خود را از اراده و هدف
و قدیمی ، در حالت خود را از حالت خستگی طبیعی ، تقویت پی در پی از
غم تلخ خود ، یک مرد جوان ، شگفت زده
از ظهور ناگهانی از بدبختی ، خود را ضعیف در آه و ناله و
اشک ، به طور مستقیم با غم و اندوه خود را مبارزه ، و در نتیجه به مراتب زودتر سرنگون
دشمن انعطاف ناپذیر که با آنها که او درگیر است ،.
پس از سرنگون ، مبارزات خود را بس است.
لوئیس نمی برگزار می تواند بیش از چند دقیقه ، در پایان که او تا به حال متوقف شده
به گره کردن دست او ، و تاول در فانتزی با او به نظر می رسد اشیاء نامرئی او
نفرت ، او به زودی متوقف با او حمله
imprecations خشونت M. Fouquet به تنهایی ، اما حتی لا Valliere خودش ، از خشم او
فروکش را به یاس و ناامیدی ، و از ناامیدی به سجود.
پس از او خود را برای چند دقیقه تا پرتاب کردند و وپیش convulsively در بستر خود ،
اسلحه بی غیرت او سقوط کرد بی سر و صدا پایین ، سر خود را languidly بر روی بالش خود دراز ، خود را
اندام ، خسته با احساسات بیش از حد ،
هنوز هم گاهی می لرزید ، آشفته شده توسط انقباضات عضلانی ، در حالی که از او
پستان ضعف و نادر آه هنوز هم صادر شده است.
الهه خواب ، خدای دارای قیم یا سرپرست از آپارتمان ، به سمت آنها لوئیس بزرگ خود را
چشم ها ، خسته از خشم او و آشتی توسط اشک خود را بر او باران
خشخاش های خواب آور با آن دست های خود را
همیشه پر ، تا در حال حاضر پادشاه بسته چشمان او و خوابش برد.
سپس آن را به او به نظر می رسید ، به عنوان آن اغلب در داده است که خواب اول اتفاق می افتد ، بنابراین سبک و ملایم
که بدن بالای نیمکت ، و روح از سطح زمین را افزایش می دهد -- آن را به او به نظر می رسید ،
ما می گویند ، که اگر خدا ، الهه خواب نقاشی شده روی
سقف ، او را با چشم شبیه چشم انسان نگاه کرد ، که چیزی تاباند
روشن ، و پس وپیش در گنبد در بالا دارای جای خواب نقل مکان کرد ؛ که جمعیت
رویاهای وحشتناک که thronged با هم در
مغز او ، و برای یک لحظه قطع شد ، نیمی از صورت انسان نشان داد ، با
استراحت دست در برابر دهان ، و در نگرش مدیتیشن عمیق و جذب می شود.
عجیب و غریب به اندازه کافی ، بیش از حد ، این مرد با مته سوراخ فوق العاده شباهت به شاه
خود ، که لویی خیالی او در چهره خود را که در آینه منعکس شده بود ، با
استثنا ، با این حال ، که به صورت
متاثر شده احساس profoundest ترحم.
سپس آن را به او به نظر می رسید که اگر گنبد به تدریج بازنشسته ، فرار از زل زل نگاه کردن او ،
و چهره و ویژگی های رنگ آمیزی شده توسط Lebrun ، تیره تر و تیره تر عنوان شد
فاصله شد بیشتر و بیشتر از راه دور.
، حرکت ملایم و آسان می کند ، به طور منظم به عنوان که یک رگ در زیر فرو می
امواج ، به immovableness تخت موفق شده بود.
بدون شک پادشاه خواب بود ، و در این رویا تاج از طلا ، که
محکم پرده با هم ، به نظر می رسید به کنار کشیدن از دیدگاه خود ، فقط به عنوان گنبد ،
که آن را به حالت تعلیق باقی ماند ، به حال انجام شده ،
به طوری که نبوغ بالدار که با هر دو دست خود را ، تاج ، به نظر می رسید ،
هر چند بیهوده بنابراین ، برای تماس بر پادشاه ، که از آن به سرعت ناپدید شد.
بستر هنوز غرق شد.
لوئیس ، با چشمان باز خود ، می تواند در مقابل فریب از این توهم ظالمانه مقاومت نیست.
در گذشته ، به عنوان نور اتاق سلطنتی را به تاریکی و اندوه به دور پژمرده ،
چیزی سرد و غم انگیز و غیر قابل توضیح در طبیعت آن به نظر می رسید برای آلوده کردن هوا است.
هیچ نقاشی ، و نه طلا ، نه اعدام مخملی ، قابل رویت بود دیگر هیچ ، هیچ چیز
اما دیوارهای رنگ خاکستری کسل کننده ، که دل تنگی افزایش تیره تر هر لحظه.
و در عین حال بستر هنوز ادامه داد : به فرود ، و پس از یک دقیقه ، که به نظر می رسید در آن
مدت زمان تقریبا یک سن به شاه ، آن را به قشر هوا ، سیاه و لرز
به عنوان مرگ ، و سپس آن را متوقف کرد.
پادشاه دیگر می تواند نور در اتاق خود را ، مگر در مواردی که از پایین
و ما می توانیم نور از روز را ببینید. "من تحت تاثیر برخی از بی رحم هستم
رویای او فکر است.
"این زمان را از خواب بیدار از آن است. بیا! اجازه دهید من بیدار است. "
هر کس احساس را تجربه کرده است اظهار فوق منتقل و به سختی وجود دارد
فردی که در میانه یک کابوس است که نفوذ خفقان آور است ، نه
به خود گفت ، با کمک آن نور
که هنوز هم در مغز که هر نور انسان خاموش شده است ، می سوزد ، "این چیزی است
اما یک رویا ، بعد از همه است. "
این دقیقا همان چیزی لویی چهاردهم بود. با خود گفت ؛ اما زمانی که او گفت : "بیا ، بیا!
خواب برمی خیزیم ، متوجه شد که نه تنها او در حال حاضر بیدار بود ، اما هنوز هم بیشتر ، که او
چشم خود را باز نیز می باشد.
و سپس او نگاه همه دور او را.
در دست راست خود و چپ او دو مرد مسلح بودند ، در سکوت بی عاطفه ، هر یک از پیچیده
در پنهان سازی بزرگ ، و صورت پوشیده با ماسک یکی از آنها برگزار شد یک لامپ کوچک در
دست خود را ، نور glimmering که نشان داد
غم انگیزترین تصویر یک پادشاه می تواند بر نگاه.
لوئیس می تواند کمک نمی گفت با خود که رویای او هنوز هم به طول انجامید ، و او تا به حال
برای انجام آن به علت به ناپدید می شوند را به حرکت اسلحه خود را یا با صدای بلند چیزی می گویند ، او
darted از بستر خود ، و خود را بر زمین مرطوب و مرطوب ، در بر داشت.
سپس ، پرداختن به خود را به مردی که چراغ در دست او برگزار شد ، او گفت :
"این ، آقا ، و چه معنای این بذله گویی؟"
پاسخ داد : "بدون بذله گویی ،" در صدای عمیق چهره نقابدار که فانوس برگزار شد.
"آیا شما متعلق به M. Fouquet؟" نپرسید پادشاه ، تا حد زیادی در وضعیت او شگفت زده شده بودم.
"این مسائل بسیار کمی که ما آنها را متعلق است ، گفت :" فانتوم "ما استاد شما در حال حاضر ،
که کافی است. "
شاه ، بی تاب تر از تهدید ، تبدیل به شکل دیگر نقاب است.
"اگر این یک کمدی" او گفت ، "شما M. Fouquet که من آن را بد منظر و بگویید
نامناسب ، و من دستور آن را باید متوقف شود. "
دوم پوشانده شخص به چه کسی پادشاه خود خطاب به حال یک مرد بزرگ
قد و دور گسترده است. او خود را سیخ برگزار شد و حرکت را به عنوان هر
بلوک سنگ مرمر.
: "خوب!" اضافه شده است پادشاه ، مهر زنی پای خود را ، شما پاسخ دهد! "
غول ، در صدای خیلی بلند "، گفت :" ما پاسخ شما ، مسیو خوب من ،
"چون چیزی برای گفتن وجود دارد."
حداقل به من بگو آنچه شما می خواهید ، گفت لوئیس ، تاشو سلاح های خود را با
ژست پرشور. شما خواهد شد و می دانیم ، "مرد پاسخ
چه کسی برگزار شد لامپ.
"در ضمن به من بگویید که در آن من است." "نگاه."
لوئیس نگاه همه دور او را ، اما نور لامپ که نقاب چهره
برای هدف بزرگ ، او می تواند چیزی جز دیوار مرطوب که glistened را درک
اینجا و آنجا با آثار لزج حلزون.
"آه -- آه -- سیاه چال ، گریه :" پادشاه. "نه ، قنات عبور آنها شد."
"که منجر --"
"آیا شما به اندازه کافی خوب به ما؟" "من نباید از این رو هم بزنید!" گریه
پادشاه.
پاسخ داد : "اگر شما جوان معاند ، عزیز دوست من ،" بلندتر از این دو ، "من
شما را تا بلند در آغوش من و رول شما در پنهان سازی خود را ، و اگر شما باید
اتفاق می افتد خفه می شود ، چرا -- آنقدر برای شما بدتر ".
همانطور که او گفت ، او از زیر عبا خود را از دست که میلو از Crotona رها
که غبطه می خوردند او را داشتن ، در روز هنگامی که او تا به حال که ایده ناراضی از
خارق بلوط گذشته او.
خشونت مخوف شاه ، برای او به خوبی می تواند باور است که دو مرد را که
قدرت او افتاده بود به حال نرفته و تا کنون با هر گونه ایده عقب کشی ، و
آنها در نتیجه آماده برای ادامه به اندام باشد ، در صورت لزوم.
او سرش را تکان داد و گفت : "به نظر می رسد من را به دست یک زن و شوهر از کاهش یافته است
تروریستها.
در حرکت ، و سپس "به هیچ کدام از مردان به یک کلمه پاسخ به این
اظهار.
کسی است که انجام فانوس راه می رفت اول ، پادشاه او را دنبال کردند ، در حالی که
دوم پوشانده شکل بسته در صفوف منظم پیش.
در این صورت آنها را پیچ در پیچ در امتداد گالری برخی از طول به تصویب رساند ، با عنوان بسیاری از
راه پله پیشرو از آن به عنوان در کاخ مرموز و تیره یافت می شود
ایجاد ان رادکلیف.
همه این سیم پیچ ها و چرخش دوران ، که در طی آن پادشاه شنیده ام صدا از در حال اجرا
آب بر سر او ، به پایان رسید در گذشته در یک راهرو طولانی بسته شده توسط درب آهن.
رقم با لامپ درب با یکی از کلید های او در به حالت تعلیق به تن باز
کمربند خود را ، که در آن ، در کل از این سفر کوتاه ، پادشاه آنها را شنیده بود
تق تق کردن.
همانطور که به زودی به عنوان درب باز شد و بستری هوا ، لوئیس بوی خوش رایحه را به رسمیت شناخت
که درختان در شب های گرم تابستان بازدم.
hesitatingly ، او متوقف شد ، برای یک لحظه یا دو ، اما نگهبان عظیمی که او را به دنبال
محوری او را از تصویب قنات.
"یکی دیگر از ضربه ، گفت :« شاه ، از چرخش به سمت یک که فقط داشته
جسارت به لمس مستقل خود را ، "آیا شما قصد دارید تا با پادشاه فرانسه انجام؟"
"سعی کنید که کلمه را فراموش ، پاسخ داد : انسان با لامپ ، در یک تن که به عنوان کوچک
پاسخ به عنوان یکی از معروف حکم از Minos بستری شده است.
شما شایستگی این را بر روی چرخ برای کلمات شکسته است که شما فقط استفاده از آن ساخته شده ،
گفت غول ، به عنوان او خاموش لامپ همراه خود را به دست او است ؛ اما پادشاه
بیش از حد مهربان است. "
لوئیس ، که در آن تهدید ، ساخته شده به طوری ناگهانی یک جنبش است که به نظر می رسید آن را به عنوان اگر او مدیتیت
پرواز ، اما دست غول در یک لحظه روی شانه خود قرار داده ، و ثابت
او بی حرکت جایی که او ایستاده است.
"اما به من بگویید ، حداقل ، جایی که ما می رویم ، گفت :« پادشاه.
"،" پاسخ داد : سابق از دو مرد ، با استفاده از نوعی احترام به روش خود ، و
منجر زندانی خود را به سمت کالسکه که به نظر می رسید در انتظار است.
کالسکه به طور کامل در میان درختان پنهان شده بود.
دو اسب ، با پاهای خود را fettered ، توسط یک طناب چوبه دار به شاخه های پایین تر بستند
چوب بلوط بزرگ است.
"با ما در ، گفت : انسان همان باز کردن درب حمل و اجازه دادن به قدم.
پادشاه اطاعت ، خود را در پشت کالسکه نشسته ، درب خالی می باشند که
و بلافاصله قفل شده بر او و راهنمای اش بسته شد.
همانطور که برای غول ، او را قطع بست که اسب محدود شده بودند ، مهار آنها
خود ، و در جعبه حمل ، که اشغال نشده بود نصب شده است.
کالسکه مجموعه بلافاصله در یک صدای یورتمه رفتن اسب سریع ، تبدیل به جاده ها به پاریس ، و در
جنگل Senart رله اسب در همان محکم به درختان
شیوه ای اسب اول شده بود ، و بدون راهنما یا یساول پست
مرد بر روی جعبه تغییر اسب ها ، و ادامه داد : به دنبال جاده ای به سمت پاریس حرکت
با همان سرعت ، به طوری که آنها این شهر را حدود سه ساعت در وارد
صبح به خیر.
آنها کالسکه اقدام در امتداد بیرون شهر سنت آنتوان ، و پس از به نام از
می کند و بلعکس ، به دستور پادشاه ، "راننده اسب را به انجام
حصار مدور از Bastile ، به دنبال
بر حیاط ، به نام لا Cour DU Gouvernement.
اسب خود جلب کرد وجود دارد ، reeking با عرق ، در پرواز از مراحل و
گروهبان از نگهبان فرار به جلو برداشته است.
گفت : برو و از خواب بیدار فرماندار ، "درشکه چی در صدای رعد.
به جز این صدا ، که ممکن است در ورودی شنیده شده
بیرون شهر ، سنت آنتوان ، همه چیز به آرامش در کالسکه را در باقی مانده
زندان است.
ده دقیقه پس از آن ، م د Baisemeaux در پانسمان ، لباس شب خود را در ظاهر
آستانه درب. ؟ توجه به آنچه در حال حاضر "او پرسید :" و
آنها به ارمغان آورد من وجود دارد؟ "
مردی با فانوس حمل درب را باز کرد و گفت دو یا سه کلمه
به یکی که به عنوان راننده ، که بلافاصله از کرسی خود عمل ، در زمان بالا
شاهین کوچک نر کوتاه است که او را زیر خود را نگه داشتند
پاها و پوزه خود را بر روی قفسه سینه زندانی خود قرار داده است.
"و آتش در یک بار اگر او صحبت می کند!" افزود : با صدای بلند مردی که از alighted
کالسکه.
"بسیار خوب است ، پاسخ همراه او ، بدون دیگر اظهار.
با این توصیه ، فردی که شاه در کالسکه همراه بود
پرواز از مراحل صعود ، در بالا که فرماندار بود او را در انتظار است.
"موسیو D' Herblay!" گفت دومی.
"صدا در نیاوردن!" گفت : Aramis. "اجازه بدهید ما را به اتاق خود."
"خوب آسمان! آنچه شما به ارمغان می آورد در اینجا در این ساعت؟ "
"یک اشتباه ، عزیز من موسیو د Baisemeaux" Aramis پاسخ ، بی سر و صدا.
"به نظر می رسد که شما کاملا درست روز دیگر است."
"چه؟" فرماندار نپرسید.
"درباره منظور از آزادی ، دوست عزیزم."
"به من بگویید چه منظور شما ، مسیو -- نه ، monseigneur ، گفت :« فرماندار ، تقریبا
خفه شده توسط تعجب و وحشت.
"این یک امر بسیار ساده است : شما را به یاد داشته باشید ، عزیز م د Baisemeaux ، که منظور از
انتشار به شما فرستاده شده بود. "" بله ، برای Marchiali. "
«بسیار خوب! ما هر دو فکر می کردند که آن را برای Marchiali بود؟ "
"بدیهی است ، شما در بحر تفکر غوطهور شدن ، با این حال ، که من آن را نسیه خود استفاده نکنید ، اما شما
مجبور به من به آن اعتقاد دارند. "
"آه! Baisemeaux ، همکار خوب من ، چه یک کلمه را به استفاده از -- به شدت توصیه می شود ،
که تمام شد. "
"به شدت توصیه می شود ، بله ، به شدت توصیه می شود به او بدهد تا شما و که
شما به او انجام شده با شما را در کالسکه خود را. "
"خب ، عزیز من موسیو د Baisemeaux ، آن را یک اشتباه بود ، آن را در کشف شد.
این وزارتخانه ، به طوری که من در حال حاضر شما به ارمغان بیاورد منظور از پادشاه در آزادی Seldon ، مجموعه --
که هموطنان فقیر Seldon ، شما می دانید. "
"Seldon! آیا مطمئن هستید که این زمان؟ "" خب ، آن را بخوانید "، افزود : Aramis
توزیع به او سفارش.
"چرا ، گفت :" Baisemeaux ، "این سفارش بسیار همان است که در حال حاضر از طریق تصویب
دستان من. "" واقعا؟ "
"این یکی از من به شما اطمینان من تو را دیدم شب دیگر است.
Parbleu! من آن را تشخیص لکه جوهر است. "
"من نمی دانم که آیا آن این است که ، اما من می دانم ، که من آن را برای شما است."
"اما پس از آن ، در مورد دیگر چطور؟" "دیگر چیست؟"
"Marchiali."
"من او را رو در اینجا با من." "اما آن است که برای من کافی نیست.
من نیاز به یک نظم جدید به او را دوباره. "
"آیا بحث از جمله مزخرف ، عزیز Baisemeaux من ، شما را مانند یک کودک صحبت!
سفارش شما دریافت احترام به Marchiali؟ "
Baisemeaux زد به قفسه سینه آهن خود و در زمان آن را.
Aramis نگه دارید از آن را تصرف کردند ، خونسردی آن را در چهار قطعه پاره برگزار شد ، آنها را به لامپ و
سوخته آنها را.
"خوب آسمان! چه کار می کنید؟ "گفت Baisemeaux ، در اندام
ترور.
نگاهی به موقعیت خود را بی سر و صدا ، فرماندار خوب من ، گفت : Aramis ، با تزلزل ناپذیر
خود داشتن ، و شما خواهید دید کل امر بسیار ساده است.
شما دیگر دارای هر ترتیب توجیه آزادی Marchiali است. "
"من یک مرد از دست رفته!"
"دور از آن ، رفیق شفیق من ، از من به ارمغان آورده اند Marchiali به شما ، و همه
بر این اساس است که فقط همان که اگر او تا به حال هرگز. "
"آه! گفت :« فرماندار ، به طور کامل توسط ترور غلبه بر.
"دشت به اندازه کافی ، می بینید و شما خواهد رفت و خاموش او را فورا."
بنابراین باید فکر می کنم ، در واقع. "
و شما بیش از این Seldon به من دست ، که آزادی این مجاز
سفارش دهید. آیا شما را در درک؟ "
"من -- من --"
"شما نمی فهمید ، می بینم ، گفت :" Aramis. "بسیار خوب است."
Baisemeaux کف دستهای خود را با هم.
اما چرا ، در تمام حوادث پس از داشتن گرفته Marchiali دور از من ، آیا او شما را
دوباره؟ "گریه فرماندار ناراضی ، در تشنجات از ترور ، و به طور کامل
dumbfounded.
"برای یکی از دوستان از جمله شما ، گفت : Aramis --" بنابراین بنده اختصاص داده ، من
هیچ اسرار ؛ و او دهان خود را نزدیک به گوش Baisemeaux ، به گفته وی ، در یک تن کم
صدا ، "شما می دانید شباهت بین این عضو تاسف و --"
و پادشاه -- بله "
"بسیار خوب ، اولین استفاده که Marchiali از آزادی خود ساخته شده بود ، ادامه یابد -- آیا می توانید
حدس بزنید چه؟ ":" چگونه است به احتمال زیاد من باید حدس زد؟ "
"باقی بماند گفت که او پادشاه فرانسه بود ، خود را در لباس مانند لباس
کسانی که از شاه و سپس تظاهر به فرض که او خود پادشاه بود ".
"آسمان بخشنده!"
"این دلیل است که چرا من او را آورده دوباره ، دوست عزیز من است.
او دیوانه است و اجازه می دهد تا هر یک را ببینید چقدر دیوانه او. "
"آنچه که باید انجام شود ، آنگاه است؟"
"این بسیار ساده است ، اجازه دهید هیچ کس نگه دارید هر گونه ارتباط با او.
شما که زمانی که به سبک عجیب و غریب خود را از جنون به گوش پادشاه رسید ، درک
پادشاه ، که ابتلاء وحشتناک خود را pitied بود ، و دیدم که تمام محبت خود را
توسط ناسپاسی سیاه بازپرداخت شده بود ،
کاملا عصبانی شد ، به طوری که ، در حال حاضر -- و به یاد داشته باشید این خیلی مشخصی ، عزیز
موسیو د Baisemeaux ، آن را به شما نگرانی های نزدیک ترین ارتباط را -- به طوری که در حال حاضر وجود دارد ، من
تکرار ، حکم مرگ تلفظ
در برابر تمام کسانی که ممکن است اجازه می دهد او را به برقراری ارتباط با هر کس دیگر ، اما من و یا
پادشاه خود را. شما را در درک ، Baisemeaux ، حکم
مرگ! "
"شما باید از من بپرسید که آیا من درک می کنم." "و اکنون ، اجازه دهید ما پایین ، و انجام این
پشت شیطان ضعیف به سیاه چال انداختن او دوباره ، مگر اینکه شما ترجیح می دهند او باید آمد تا. "
"چه خوب که؟"
"این خواهد بود بهتر است ، شاید در یک بار نام خود را به در زندان کتاب را وارد کنید!"
"البته ، قطعا ، نه از آن شک" "در آن صورت ، او را داشته باشند تا".
Baisemeaux دستور داد طبل به ضرب و شتم و بل می شود ، پله به عنوان یک هشدار به
هر یک بازنشسته ، به منظور اجتناب از ملاقات یک زندانی ، در مورد آنها بود
مورد نظر به رعایت رمز و راز خاص.
سپس ، هنگامی که مسیر آزاد بودند ، او رفت و به زندانی از کالسکه ، در
که Porthos پستان ، به جهات که داده شده بود ، به او وفادار است ، هنوز هم
نگه داشته تفنگ فتیلهای خود را وارد.
"آه! این است که شما ، بدبخت بدبخت؟ "گریه فرماندار ، به محض او درک
پادشاه. "بسیار خوب ، بسیار خوب است."
و بلافاصله ، و شاه از کالسکه ، او منجر شد ، هنوز هم به همراه
توسط Porthos ، که به حال گرفته نشده ماسک خود ، و Aramis ، که دوباره از سر گرفته او ،
از پله ها ، به Bertaudiere دوم ، و
در را باز کرد از اتاق که در آن فیلیپ برای شش سال طولانی بود bemoaned
وجود او.
پادشاه سلول را بدون تلفظ کلمه وارد شده : او در با شک و تردید
به عنوان لنگی و نحیف به عنوان یک نیلوفر باران زده است.
Baisemeaux درب را بر او بسته ، تبدیل کلید دو بار در قفل ، و پس از آن
بازگشت به Aramis.
: "این کاملا درست است ، است" و او در یک تن کم گفت : "که او خرس شباهت قابل توجه به
پادشاه ، اما کمتر از شما گفت : ".
"به طوری که ، گفت : Aramis ،" شما را نداشته اند با جایگزینی از فریب
یکی برای آن دیگری است؟ "" چه سوال! "
گفت : Aramis : "شما یک شخص با ارزش ترین ، Baisemeaux ،" ، "و در حال حاضر ، مجموعه ای
Seldon رایگان "" اوه ، بله.
من که قرار بود به فراموش می کنند که.
من خواهد رفت و به سفارشات در یک بار "،" والا مقام! به فردا خواهد شد زمان کافی است. "
"برای فردا -- اوه ، نه. این دقیقه است. "
"خوب ، به به امور شما ، من دور خواهد شد به معدن بروند.
اما آن را کاملا درک است ، نه؟ "" چه "کاملا درک'؟ "
"که هیچ یکی این است که وارد سلول زندانی ، با دستور از پادشاه انتظار می رود ؛
که من به خودم آورد. "" کاملا تا.
خدا نگهدار ، monseigneur. "
Aramis به همراه خود بازگشت. "در حال حاضر ، Porthos ، همکار خوب من ، دوباره
به Vaux ، و به همان سرعتی که ممکن است. "
"یک مرد نور و به اندازه کافی آسان است ، زمانی که او صادقانه در خدمت پادشاه خود ، و ، در
خدمت او را ، کشور خود را نجات داد ، گفت : "Porthos.
"اسب خواهد بود به عنوان نور که اگر بافت های خود را از باد ساخته شد
بهشت است. بنابراین ما خاموش کنیم. "
حمل نقل ، روشن از یک زندانی ، که ممکن است -- در واقع او -- بسیار
سنگین در نزد Aramis به تصویب رسید در سراسر پل متحرک Bastile ، که بود
بلافاصله پشت سر آن دوباره مطرح شده است.