Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 13
لیلی از رویاهای شاد برای پیدا کردن دو یادداشت در بالین او بیدار است.
یکی از خانم Trenor ، که اعلام کرد که او از آمدن به شهر ، این بود که بعد از ظهر
برای بازدید پرواز ، و امیدوار خانم بارت قادر خواهند بود با او ناهار خوردن.
دیگر از Selden بود.
به طور خلاصه او نوشت که مورد مهم به نام او را به آلبانی ، از چه رو او خواهد بود
قادر به تا شب بازگشت ، و از لیلی پرسید : به او اجازه دهید در چه ساعت می دانیم
روز بعد او را او را ببیند.
لیلی ، تکیه به عقب در میان بالش او ، musingly در نامه خود gazed.
صحنه در هنرستان Brys مانند بخشی از رویاهای او شده بود و او به حال
انتظار می رود برای بیدار به شواهد چنین واقعیت آن است.
اولین جنبش او در یک دلخوری بود : این اقدام پیش بینی نشده است Selden ارسال
یکی دیگر از عارضه به زندگی. این طوری بر خلاف او را به چنین عملکرد
ضربه غیر منطقی!
آیا او واقعا منظور او را خواست با او ازدواج؟
او یکبار نشان داده بود او را به عدم امکان چنین امیدی ، و رفتار بعدی او
به نظر می رسید به ثابت کند که او را به وضعیت تا حدودی با معقول بودن را پذیرفته است
mortifying به غرور او.
دلپذیر تر بود که برای پیدا کردن این معقول تنها در حفظ شد
هزینه دیدن ایجاد نکردن برای او ، اما ، هر چند هیچ چیز در زندگی شیرین به عنوان معنا
از قدرت خود را بیش از او ، او را دیدم خطر
اجازه می دهد قسمت از شب قبل به عاقبت.
از آنجا که او می تواند با او ازدواج خواهد بود ، آن مهربانتر به او ، و همچنین ساده تر برای
خود ، برای نوشتن یک خط دوستانه طفره درخواست خود را به او مراجعه کنید : او مرد نیست
به اشتباه چنین یک اشاره ، و هنگامی که بعد آنها
ملاقات آن که خود را در جای پای معمول دوستانه.
لیلی از بستر بر خاست ، و رفت و مستقیما به میز او.
او می خواست در یک بار نوشتن ، در حالی که او می تواند اعتماد به قدرت حل و فصل او.
او هنوز سست بود از خواب کوتاه او و نشاط از شب ، و
دید از نوشتن Selden به ارمغان آورد به لحظه اوج پیروزی او :
لحظه ای که او در چشم او را خوانده بود که هیچ فلسفه اثبات در برابر قدرت او بود.
این امر می تواند خوشایند این احساس به دوباره... هیچ کس دیگری می تواند آن را به او بدهد
آگاهانه آن ، و او نمی توانست تحمل به خلق و خوی خود را از نگاه به قهقرا لوکس مارس
عمل امتناع قطعی.
او قلم خود را در زمان نوشت عجله : "فردا در چهار" زمزمه را به خودش ،
او برگه را به پاکت خود را تضعیف : "من به راحتی می توانید او را خاموش قرار دهید هنگامی که فردا
می آید. "
احضار جودی Trenor بود به لیلی خوش آمدید.
این اولین بار است که او یک ارتباط مستقیم از Bellomont از دریافت شد
نزدیک از آخرین بازدید شما او وجود دارد ، و او هنوز هم ترس از داشتن بازدید
وارده نارضایتی جودی است.
اما این دستور به این مشخصه به نظر می رسید به روابط سابق خود را دوباره بر قرار یا تاسیس کردن.
لیلی لبخندی زد از فکر اینکه که دوست او احتمالا احضار او را بشنوند
در مورد سرگرمی Brys.
Trenor خانم به حال خودش از جشن absented ، شاید به این دلیل رک و پوست کنده
اعلام از شوهرش خورده بود ، شاید ، زیرا همانطور که خانم فیشر تا حدودی متفاوت آن را قرار داده ،
او "می توانند افراد جدید را تحمل نمی کند هنگامی که او تا به حال کشف شده نیست آنها را به خودش است."
در هر حال ، هر چند او haughtily در Bellomont باقی مانده و لیلی مظنون در او
بلعیدن اشتیاق به شنیدن از آنچه او از دست رفته بود ، و دقیقا در آنچه که برای یادگیری
اندازه گیری خانم ولینگتون Bry پیشی گرفته بود
تمام رقبای قبلی برای به رسمیت شناختن اجتماعی است.
لیلی به خشنود و راضی کردن این کنجکاوی کاملا آماده بود ، اما آن اتفاق افتاد که او بود
وجود ندارد.
با این حال ، او تعیین می کند ، برای دیدن خانم Trenor برای چند لحظه ، و زنگ برای خدمتکار او
او despatched تلگراف گفت که او با دوستان او که شب در توان
ده نفر باشد.
او با خانم فیشر ، که در جشن رسمی تجمع کرده بودند ، تعداد کمی از ناهار خوری بود
نوازندگان از شب قبل.
موسیقی مزرعه در استودیو بعد از شام وجود دارد -- برای خانم فیشر ،
از مأیوس شدن از جمهوری ، صورت گرفته بود ، مدل سازی ، و به شلوغ کوچک خود ضمیمه
خانه آپارتمان بزرگ ، که ، هر آنچه
استفاده از آن در ساعت او را از الهام پلاستیکی ، در زمان های دیگر برای خدمت
ورزش از مهمان نوازی خستگی نا پذیر.
لیلی تمایلی به ترک بود ، برای شام سرگرم کننده بود ، و او را مجبور به دوست
سالن بیش از یک سیگار و شنیدن چند ترانه ، اما او می تواند او را شکستن.
تعامل با جودی ، و مدت کوتاهی پس از ده
او پرسید : میزبان خود را به حلقه برای یک درشکه دو چرخه ، و سوار خیابان پنجم به Trenors.
او به اندازه کافی طولانی در آستان منتظر به تعجب است که حضور جودی در شهر نبود
چراغدار با سرعت عمل بیشتری در اعتراف او ، و تعجب او شد
افزایش می یابد ، به جای انتظار
شاطر ، هل دادن شانه خود را به کت کندرو ، نخ نما مراقبت گرفتن فرد در به روی پارچه
اجازه دهید او را به سالن کفن.
Trenor ، با این حال ، در یک بار در آستانه نقاشی اتاق ظاهر شد ، استقبال
او را با چرب زبانی غیر معمول در حالی که او را از پنهان سازی خود را برکنار و خود جلب کرد او را به
اتاق.
"آمده است همراه دن ، آن را تنها و راحت در خانه.
آیا این اتاق نمی آید که اگر آن را برای بدن به پایین آورده شود منتظر بود؟
می توانید ببینید که چرا جودی خانه در این مسائل افتضاح لغزنده سفید پیچیده شده را نگه می دارد -- آن
به اندازه کافی برای دادن ذات الریه همکار برای راه رفتن را از طریق این اتاق در یک روز سرد.
شما نگاه pinched کمی به خودتان ، توسط روش : این موضوع تا حدودی از شب های تیز.
متوجه شدم تا از آن راه رفتن باشگاه است.
آمده است همراه ، و من شما را سرمازدگی براندی را ، و شما می توانید خود را بیش از نان تست
آتش سوزی و سعی کنید برخی از مصریان جدید من -- که ترکیه کمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ در سفارت قرار داده
بر روی یک نام تجاری است که من می خواهم شما را امتحان کنید ، و
اگر دوست دارید 'EM من خارج زیادی برای شما : که آنها مجبور نیستند' EM اینجا هنوز ، اما من
کابل. "
او خود را از طریق خانه را به اتاق بزرگ در پشت ، که در آن خانم Trenor معمولا منجر
شنبه ، و ، حتی در غیاب او ، که در آن هوا از اشغال بود.
در اینجا ، به طور معمول ، گل ها ، روزنامه ها ، نوشتن آشغال جدول ، و به طور کلی
جنبه آشنایی روشن چراغ ، به طوری که آن تعجب بود نه پر انرژی جودی
شکل شروع از بازوی صندلی در نزدیکی آتش.
ظاهرا خود را که اشغال شده بود ، برای آن صندلی در مورد Trenor
معلق با ابری از دود سیگار برگ بود ، و در نزدیکی آن ایستادند یکی از کسانی که پیچیده
جداول تاشو که نبوغ بریتانیا
ابداع شده به منظور تسهیل گردش توتون و ارواح است.
نزد چنین لوازم اتاق در یک نقاشی در مجموعه ای لیلی بود غیر معمول نیست ، که در آن
سیگار کشیدن و آشامیدنی با توجه به زمان و مکان نامحدود بود ، و او
اولین جنبش به کمک خود را به یکی
سیگار توصیه می شود توسط Trenor ، در حالی که او پر حرفی خود را با درخواست چک ،
با یک نگاه شگفت زده : "از کجا جودی؟"
Trenor ، کمی گرم می شود توسط جریان های غیر معمول خود را از کلمات ، و شاید طولانی مدت
خویشی با جوش ، خم شدن بیش از دومی بود که کشف نقره خود را
برچسب.
"اینجا ، در حال حاضر ، لیلی ، فقط یک قطره کنیاک در آب گازدار کمی -- شما نگاه pinched ،
شما می دانید که : سوگند می خورم پایان بینی شما قرمز است.
جودی -- -- من یکی دیگر از شیشه به نگه داشتن شما شرکت کنند چرا که می بینید ، جودی کردم
شیطان از درد سر -- کاملا با آن زدم ، چیزی که فقیر -- او از من خواست
توضیح -- آن همه راست ، شما می دانید --
آمد تا به آتش ، هر چند ، شما نگاه مرده ، ضرب و شتم ، واقعا.
در حال حاضر اجازه ندهید که شما راحت ، دختر there'sa خوب است. "
او دست خود را گرفته بود ، نیمه banteringly ، و رسم او را به سمت یک صندلی کم شده توسط
کوره فولاد سازی دهان ، اما او ایستاد و آزاد خودش را بی سر و صدا.
"آیا منظور شما می گویند که جودی به خوبی به اندازه کافی برای دیدن من نیست؟
آیا او می خواهم مرا به برو طبقه بالا نیست؟ "
Trenor خشک شیشه ای که او برای خودش پر کرده بود ، متوقف شد و به آن مجموعه قبل از
او پاسخ داد. "چرا ، -- واقعیت این است ، او تا به
دیدن کسی.
ناگهان آمده ، شما می دانید ، و او از من خواست به شما بگویم چگونه awfully متاسفم او
-- اگر او جایی که شما بودند ناهار خوری شناخته شده می خواهم او می خواهم که برای شما فرستاده کلمه ".
او جایی که من ناهار خوری بود و من آن را در تلگراف من ذکر شده است.
اما این مهم نیست ، البته.
گمان می کنم اگر او چنان ضعیف او نمی خواهد رفت به Bellomont در صبح ، و من می توانم
بیایید و ببینید او پس از آن "،" بله : دقیقا -- که سرمایه.
من به او بگویید شما در فردا صبح پاپ.
و در حال حاضر به نشستن دقیقه ، عزیز there'sa انجام دهید ، و بیایید با هم فک آرام خوب
با هم.
شما یک قطره ، فقط برای قابل معاشرت بودن؟
به من بگو شما را از آن سیگار فکر می کنم. چرا ، آیا شما آن را دوست؟
چه هستند شما آن را chucking دور؟ "
"من chucking دور چون من باید برود ، اگر شما خوبی برای مراجعه به کابین را
برای من ، "لیلی با یک لبخند.
او تحریک پذیری غیر معمول Trenor را دوست ندارد ، با آن بیش از حد آشکار
توضیح و فکر تنها بودن با او ، با دوست او دور از دسترس
در طبقه بالا ، در انتهای دیگر از بزرگ
خانه خالی ، منجر به تمایل به طولانی خود را دو بدو.
اما Trenor ، با سرعت عمل که او را فرار نیست ، بین خود نقل مکان کرده بود و
درب.
"چرا باید شما بروید ، من باید می خواهم بدانم؟ اگر Judy'd شده است در اینجا شما می خواهم شنبه
غیبت تا تمام ساعت -- و شما حتی نمی تواند پنج دقیقه به من می دهد!
همیشه داستان همین است.
دیشب من نمی تونه در نزدیکی شما -- من به آن طرف سر در گم مبتذل رفت و فقط برای دیدن
شما ، و همه وجود دارد صحبت کردن در مورد شما ، و به پرسش از من اگر من می خواهم تا کنون دیده می شود
هر چیزی خیره کننده ، و زمانی که من به تلاش
و می گویند یک کلمه ، شما هیچ گونه اطلاع قبلی انجام گرفت هرگز ، اما فقط رفت و در خنده و
شوخی با بسیاری از سنجش که فقط می خواستم در مورد بعد از آن قادر به تکبر راه رفتن ، و
نگاه دانستن زمانی که شما ذکر شد. "
او متوقف شد ، برافروخته شده توسط زخم زبان او و اصلاح در او نگاه که خشم
مواد تشکیل دهنده او حداقل دوست نداشتند.
اما او حضور خود را از ذهن به دست آورد بود ، و به composedly در وسط ایستاد
اتاق ، در حالی که لبخند اندک خود به نظر می رسید برای قرار دادن فاصله روز افزون میان خودش
و Trenor.
در سراسر آن ، او گفت : «آیا بیهوده نیست ، گاس. یازده گذشته است ، و من واقعا باید از شما درخواست
به زنگ زدن برای یک تاکسی است. "وی همچنان غیر منقول ، با کاهش
پیشانی او به تنفر داشتن از رشد کرده بود.
و فرض من نمی خواهد زنگ برای یکی --؟ شما پس از آن "
"من طبقه بالا باید برو به جودی اگر شما را مجبور به من به او مزاحم است."
Trenor خود جلب کرد قدم نزدیکتر و دست خود را روی بازوی خود گذاشته است.
"در اینجا نگاه کنید و لیلی : شما پنج دقیقه از توافق خود را به من می دهد؟"
"امشب نیست ، گاس : شما ----"
"بسیار خوب ، پس : من' EM کنند. و به عنوان بسیاری از من می خواهم. "
او خود را در آستانه مربع بود ، دست خود را عمیق در جیب خود محوری.
او به سمت صندلی در کوره فولاد سازی دهان راننده سرشونو تکون دادن.
"برو و نشستن وجود دارد ، لطفا : من یک کلمه برای گفتن به شما."
خلق و خوی سریع لیلی گرفتن بهتر از ترس خود است.
او به خودش جلب کرد نقل مکان کرد و به سمت درب است.
"اگر کسی از هر چیزی برای گفتن به من ، شما باید آن را یکی دیگر از هم می گویند.
من باید تا جودی مگر اینکه با شما تماس کابین برای من در یک بار. "
او را به یک خنده پشت سر هم. "برو طبقه بالا و خوش آمدید ، عزیز من ، اما شما
یافتن جودی.
او وجود ندارد. "لیلی نگاه مبهوت بر او ریخته گری شده است.
"آیا شما معنی است که جودی در شهر در خانه - -؟" او بانگ زد.
بازگشت Trenor : "که فقط من این معنا ،" ، غرق باد مهیب و سهمگین خود را به sullenness
زیر نگاه او. "مزخرف -- من می توانم شما را باور نمی.
من می خواهم در طبقه بالا ، "او گفت : بی صبرانه.
او به طور غیر منتظره خود جلب کرد به کنار ، اجازه دادن به آستانه آزادانه رسیدن به او.
"برو و خوش آمد ، اما همسر من است Bellomont."
اما لیلی یک فلش از اطمینان.
"اگر او آمده بود او را برای من فرستاد کلمه ----
"او او تماس تلفنی با این بعد از ظهر به شما اجازه می دانم."
"من هیچ پیام را دریافت کرده است."
"من هیچ ارسال کنید." این دو یکدیگر را برای یک لحظه اندازه گیری ،
اما لیلی هنوز هم حریف خود را از طریق تاری از تمسخر و تحقیر که ساخته شده همه را دیدم
ملاحظات گم.
"من می توانید شی خود را در بازی ترفند احمق بر من تصور نیست ، اما اگر
به طور کامل حس عجیب و غریب احساس خشنودی خود را از شوخ طبعی من مجددا باید به شما برای ارسال
کابین. "
توجه داشته باشید اشتباه بود ، و او آن را می دانست او صحبت کرد.
که باید توسط طنز stung لازم است به آن را درک نمی کند ، و رگه های خشم در
چهره Trenor ممکن است توسط شلاق واقعی مطرح شده است.
"در اینجا نگاه کنید و لیلی ، که تن بالا و توانا با من را ندارد."
او دوباره به سمت درب نقل مکان کرد ، و در کوچک شدن غریزی خود را از او به او اجازه
او را فرمان از آستانه را بازیابند.
"من بازی ترفند بر شما ، من خود را به آن ، اما اگر شما فکر می کنید من هستم شرمنده شما
اشتباه گرفته شود. خداوند می داند من به اندازه کافی بیمار -- I've
آویزان دور و شبیه الاغ.
و همه در حالی که شما اجازه بسیاری از همراهان دیگر را تشکیل می دهند به شما اجازه 'EM
تمسخر از من ، من با جرات گفتن... من تیز نیست ، و می توانید دوستان من لباس را به نگاه
خنده دار ، شما... اما من می توانم بگویم هنگامی که آن را
به من انجام می شود... من می توانم بگویم به اندازه کافی سریع زمانی که من یک احمق از آنها ساخته شده... "
"آه ، من باید فکر نکرده که!" فلش از لیلی ، اما خنده او کاهش یافته است به
سکوت زیر نگاه او.
"نه ، شما که نه فکر آن ، اما شما بدانید بهتر در حال حاضر است.
که آنچه را که شما در اینجا برای امشب.
انتظار برای یک زمان آرام به بحث چیزهایی بیش از من و در حال حاضر من آن من به معنای
شما را میشنوند. "
عجله او از خشم غیر ملفوظ به دنبال ثبات و یکنواختی شده بود و
غلظت لحن بیشتر نگرانکننده از شور و هیجان قبل از آن به لیلی.
برای یک لحظه حضور او را از ذهن او را forsook.
او بیش از یک بار در موقعیت هایی که سریع شمشیر بازی از بذله گویی شده بود شده بود
مایحتاج برای پوشش عقب نشینی او ، اما وحشت زده قلب خود throbs به او گفت که در اینجا
مهارت چنین نیست که فایده بود.
برای به دست آوردن در وقت او را تکرار کرد : "من درک نمی کنم آنچه شما می خواهید."
Trenor یک صندلی بین خودش و درب تحت فشار قرار دادند بود.
او خود را در آن انداخت ، و تکیه به عقب ، به دنبال در او.
"من به شما چه من می خواهم بگویم : می خواهم بدانم تنها جایی که شما و من ایستاده.
قطع آن ، مردی برای شام چه کسی پرداخت می کند به طور کلی اجازه به یک کرسی در جدول است. "
او با خشم و خواری flamed ، و نیاز بیمار کننده نیاز به تلفیق
جایی که او به فروتن مدت زمان طولانی تر است.
"من نمی دانم منظور شما چیست -- اما شما باید ببینید ، گاس ، که من نمی توانم اینجا بمانم صحبت با
شما در این ---- ساعت
گد ، شما را به خانه مردان به اندازه کافی سریع در نور روز گسترده -- من اعتصاب شما نیست
همیشه پریشان تا مراقب ظاهر است. "
وحشیگری محوری او احساس سرگیجه است که به شرح زیر است بر روی یک
ضربه های فیزیکی.
Rosedale پس از آن سخن گفته بود -- این راه مردان صحبت از او بود -- او ناگهان احساس ضعیف
دفاع و : لرزیدن از ظاهر خود و ترحم در گلو او وجود دارد.
اما همه در حالی که یکی دیگر از خود بود او را شفاف به هوشیاری ، زمزمه
وحشت زده هشدار دهنده است که هر کلمه و ژست باید اندازه گیری می شود.
"اگر شما مرا به اینجا آورده می گویند چیز توهین ----" او شروع.
Trenor خندید. "آیا بحث مرحله پوسیدگی نیست.
من نمی خواهم به شما توهین کنند.
اما یک مرد احساس خود -- و شما با معدن بازی بیش از حد طولانی است.
من این کسب و کار آغاز خواهد شد -- از راه نگه داشته ، و سمت چپ مسیر مشخص برای
شلوار بی خشتک گاوداران دیگر ، تا شما به من rummaged و مجموعه ای به کار الاغ از من به ساختن -- و
کار آسان شما را از آن داشته اند ، بیش از حد.
این مشکل را -- آن بیش از حد برای شما آسان بود -- شما کردم بی پروا -- فکر شما می توانید از
من به نوبه خود در داخل ، و مرا در اب رودار کردن مانند یک کیف پول خالی چاک.
اما ، GAD ، که در حال پخش است نه منصفانه : که dodging قواعد بازی است.
البته من می دانم که در حال حاضر آنچه شما می خواهید -- بود نه چشم های زیبا من شما پس از شد --
اما من به شما چه ، خانم لیلی بگویم ، شما دارید به پرداخت برای من فکر می کنم به طوری ----
او افزایش یافت ، تطبیق شانه خود را به شدت ، و به سوی او با پا
ابرو قرمزی ، اما او برگزار شد جای پای خود را ، هر چند هر عصب پاره در او را به عقب نشینی.
او پیشرفته.
"پرداخت؟" او با شک و تردید. "آیا این معنی است که من مدیون شما پول؟"
خندید دوباره. "آه ، من برای پرداخت در نوع تقاضا را ندارم.
اما چنین چیزی به عنوان عادلانه بازی وجود دارد -- و بهره پول در یک -- و چسبیدن به من اگر
من به حال به همان اندازه به عنوان یک نگاه از شما ---- "" پول خود را؟
من چه کرده ام با پول خود را؟
شما به من توصیه کرد که چگونه به معدن سرمایه گذاری شما را دیده اند ، من می دانستم که هیچ چیز از کسب و کار
... شما به من گفت تمام ---- راست "" همه حق بود -- از آن است ، لیلی : شما
به همه آن را ، و ده برابر بیشتر خوش آمدید.
من فقط یک کلمه با تشکر از شما درخواست می کند. "
او نزدیک تر هنوز هم ، با دست که رشد نیرومند و خود ترس در او
کشیدن پایین.
"من شما تشکر شده و نشان داده ایم من بود سپاسگزار.
چه بیشتر شما انجام شود از هر دوست ممکن است انجام دهید ، و یا قبول هر یک از یک دوست؟ "
Trenor او را گرفتار با استهزاء.
"من شکی وجود ندارد شما به همان اندازه قبل از پذیرفته -- و chucked شلوار بی خشتک گاوداران دیگر به عنوان
شما می خواهم به من چاک.
من اهمیتی نمی دهند که چگونه به شما نمره خود را با آنها حل و فصل -- اگر شما فریب خورده 'EM من که بسیار
خوب.
خیره به من می خواهم که نیست -- من می دانم که من راه یک مرد قرار است به صحبت صحبت نمی کنم
به یک دختر -- اما ، چسبیدن به آن ، اگر شما آن را دوست ندارم من به اندازه کافی سریع شما می تواند به توقف -- شما می دانید
من در مورد شما دیوانه -- لعنت به پول ، وجود دارد
مقدار زیادی از آن -- در صورتی که شما اذیت... لیلی -- -- من یک حیوان ، لیلی بود! فقط نگاه
من ----
در طول و بیش از او دریایی از تحقیر شکست -- موج توفنده موج آنقدر نزدیک که
شرم اخلاقی یکی با ترس فیزیکی شد.
به او به نظر می رسید که اعتماد به نفس را رویین تن او را ساخته اند -- بود که او را
بی احترامی کردن به خود که تنهایی ترس در مورد او قرار داده است.
لمس او یک شوک به آگاهی غرق شدن او شد.
او را از او با فرض ناامید از تمسخر و تحقیر خود جلب کرد.
"من به شما گفته من درک نمی کنم -- اما اگر من مدیون شما پول را به شما باید پرداخت شود ----"
چهره Trenor تاریک به خشم : بحال خود برگشتن او از تنفر به نام به حال بدوی
مرد است.
"آه -- you'll از Selden یا قرض Rosedale - - و شانس خود را از فریب دهد آنها را به عنوان
شما به من فریب خورده!
مگر در مواردی که -- مگر اینکه شما نمره دیگر خود را حل و فصل در حال حاضر -- و من تنها سمت چپ
در سرما! "او ایستاده بود ساکت و آروم ، یخ زده به جای خود.
کلمات -- کلمات بدتر از لمس شد!
قلب او بود به ضرب و شتم در سراسر بدن او -- در گلو او ، اندام او ، بی فایده درمانده او
دست.
چشم او در مورد اتاق despairingly سفر -- آنها را بر روی زنگ روشن ، و او
به یاد است که برای کمک در تماس بود. بله ، اما رسوایی با آن -- شنیع
mustering از زبان است.
نه ، او باید راه خود را از مبارزه با تنهایی. کافی بود که بندگان او را می دانستند به
در خانه با Trenor -- باید وجود داشته باشد چیزی به Excite حدس در راه او
خروج از آن.
او سرش را بلند کرد ، و آخرین نگاه روشن او را به دست آورد.
او گفت : "من اینجا هستم به تنهایی با شما". "چه بیشتر شما می گویند؟"
با تعجب او ، Trenor نگاه خیره لال پاسخ داده شد.
با تند باد خود را از کلمات شعله جان خود را از دست داده اند ، می روم او را لرز و فروتنی است.
بود به عنوان اینکه یک هوای سرد ، دود از libations او پراکنده بود ، و
وضعیت loomed قبل از او به عنوان خرابه های آتش سیاه و برهنه.
عادت های قدیمی ، محدودیت های قدیمی ، از سوی نظم به ارث برده ، plucked به عقب
سر در گم ذهن که شور از ruts آن jolted بود.
چشم Trenor نگاه نحیف واکر خواب waked در لبه مرگ.
برو از اینجا دور "----به او stammered ، و تبدیل پشت خود را بر روی او راه می رفت به سمت
کوره فولاد سازی دهان. انتشار تیز از ترس او ترمیم
دوره سلامتی و هوشیاری لیلی به فوری.
سقوط از Trenor او را در کنترل ترک کرد ، و او خودش را شنیده ، در صدا
که خود را هنوز در خارج از خودش ، مناقصه او حلقه برای بنده ، مناقصه
او را برای درشکه دو چرخه ، کارگردانی او او را در آن قرار داده هنگامی که آن آمد.
که از انجا قدرت به او آمد او می دانست ، اما صدا مصر به او هشدار داد که
او باید خانه را آشکارا ترک و nerved او ، در سالن قبل از مراقبت معلق در هوا
یادداشت برداری ، به تبادل واژههای نور با Trenor ،
و اتهام او را با پیام های معمول برای جودی ، در حالی که همه در حالی که او با به لرزه در آورد
بیزاری به سمت داخل.
در آستان ، با خیابانی پیش از او ، او احساس یک ضربان دیوانه آزادیبخش ،
مکیف به عنوان اولین پیش نویس زندانی در هوای آزاد ، اما سلاست
مغز ادامه داد ، و او اشاره کرد و لال
جنبه ای از خیابان پنجم ، در تاخیر به دلیل اجرای یک ساعت یک حدس زده ، و حتی مشاهده
شکل انسان -- چیزی وجود دارد که نیم با آنها آشنا شده در رئوس مطالب خود را -- که ، به عنوان او
وارد درشکه دو چرخه ، تبدیل از
گوشه مخالف و در گمنامی از خیابان سمت از بین رفته.
اما با به نوبه خود از واکنش چرخ آمد ، و مرتعش تاریکی بسته در
او.
"من نمی توانم فکر می کنم -- من نمی توانم فکر می کنم ،" moaned ، و سرش را در برابر تند خم
طرف کابین.
او یک غریبه به نظر می رسید به خودش ، یا به جای دو selves در او ، یکی از او وجود دارد
همیشه شناخته شده است ، و در حال نفرت انگیز جدید که خود زنجیر.
او یک بار برداشت بود ، در یک خانه ، جایی که او به ماندن بود ، ترجمه ای از
EUMENIDES و تخیل خود را با ترور از صحنه ضبط شده بود
که در آن Orestes ، در غار از اوراکل ،
huntresses سنگدل او خواب میبیند ، و snatches سکون یک ساعت است.
بله ، Furies گاهی اوقات ممکن است ، خواب اما آنها آنجا بودند ، همیشه وجود دارد در تاریکی
گوشه و کنار ، و در حال حاضر آنها را بیدار و صدای جرنگ جرنگ آهن از بال خود را در او
مغز... او باز چشم او و شاهد
خیابان عبور -- خیابان بیگانه آشنا.
او در نگاه همان بود و در عین حال تغییر است.
خلیج (فارس) بزرگ ثابت بین امروز و دیروز وجود دارد.
همه چیز در گذشته ساده ، طبیعی ، پر از نور روز -- به نظر می رسید و او بود
تنها در تاریکی و آلودگی.-- تنها!
این تنهایی که او را وحشت زده شد.
چشم او در ساعت نورانی در گوشه خیابان افتاد ، و او را دیدم که دست
نیم ساعت بعد از یازده مشخص شده اند. فقط نیم گذشته یازده -- ساعت بودند وجود دارد و
ساعت را ترک شب!
و او باید آنها را به تنهایی صرف ، مرتعش به کلی بی خواب در بستر خود.
طبیعت نرم او عقب کشیدم از این مصیبت ، که تا به حال هیچ یک از محرک جنگ
به مهمیز خود را از طریق آن.
آه ، سرد کند قطره ای از دقیقه روی سر او!
او تا به حال یک چشم انداز از خودش در بستر سیاه گردو دروغ -- و تاریکی که
او را بترساند ، و اگر او را ترک نور سوختن جزئیات دلتنگ کننده از اتاق
نام تجاری خود را برای همیشه لطفا برای در مغز او.
او همیشه متنفر بود اتاق خود را در خانم Peniston's -- زشتی آن ، آن
impersonality ، این واقعیت است که هیچ چیز در آن واقعا... او بود.
برای قلب پاره uncomforted توسط نزدیکی انسان یک اتاق ممکن است سلاح تقریبا انسان باز کردن ،
و به آنها هیچ چهار دیوار به معنای بیش از هر دیگران است ، چنین در ساعت ،
مهاجر در همه جا.
لیلی تا به حال هیچ قلبی به تکیه بر. ارتباط او با عمه اش به عنوان
سطحی به عنوان ساکن شود شانس که بر روی پله ها عبور.
اما حتی این دو در تماس نزدیک بوده است ، آن را غیر ممکن بود از خانم فکر می کنم
ذهن Peniston به عنوان ارائه سرپناه یا درک به بدبختی از جمله به عنوان لیلی.
به عنوان درد است که می تواند گفته است ، اما نیمی از درد ، به طوری که جای تأسف دارد که سوالات تا کمی
شفا در لمس آن.
لیلی craved تاریکی ساخته شده توسط اسلحه enfolding ، سکوت است که نه
تنهایی ، اما شفقت برگزاری نفس خود را.
او شروع به بالا و جلو در خیابان عبور نگاه.
Gerty -- آنها گوشه Gerty نزدیک است.
اگر فقط او وجود دارد می تواند رسیدن به قبل از این غم و اندوه پشت سر هم کار از سینه اش به
لب های او -- اگر تنها او می تواند نگه سلاح Gerty در حالی که او را تکان داد ، احساس
تب و لرز و مناسب از ترس است که بر او بود!
او تحت فشار قرار دادند تا درب در پشت بام به نام و آدرس را به راننده.
پس از آن بود دیر نیست -- Gerty هنوز هم ممکن است از خواب بیدار شدن.
و حتی اگر او نبود ، صدای زنگ که هر زنگ تفریح او نفوذ
کوچک آپارتمان ، و از خواب بیدار شدن او را به پاسخ به این درخواست دوست خود است.