Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل ششم. وزغ آقای
این صبح روشن در اوایل تابستان بود ؛ رودخانه عادی خود را از سر گرفته شد
بانک ها و سرعت عادت کرده اند خود را ، و آفتاب داغ به نظر می رسید به کشیدن سبز همه چیز
و پر پشت و ناهمگون بود از زمین به سوی او ، و اگر آن رشته است.
مول و موش آب از سپیده دم شده بود ، بسیار شلوغ در مورد مسائل متصل
با قایق ها و باز کردن فصل قایقرانی ، نقاشی و varnishing ، مرمت
تعطیل ، بالشتک برای تعمیر ، شکار برای
و گم شده قایق ، قلاب ، و به همین ترتیب و اتمام صبحانه در سالن کوچک خود را
و مشتاقانه بحث در مورد برنامه های خود را برای روز ، هنگامی که یک دست کشیدن سنگین در صدا
'زحمت!' گفت : موش صحرایی ، تمام تخم مرغ بیش از حد. "ببینید که چه کسی آن است ، مول ، مانند خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ،
از آنجایی که شما به پایان رسید. 'The Mole در رفت و به حضور در احضار ، و
رت (Rat) فریاد از تعجب مطلق او را شنیده.
سپس او باز کردن درب اطاق پذیرایی را پرت و با اهمیت زیاد است ، آقای اعلام کرد
دوره گرد! '
این یک چیز فوق العاده بود ، در واقع ، که دوره گرد باید تماس های رسمی در پرداخت
آنها یا در واقع هر کسی.
او به طور کلی تا به حال گرفتار می شود ، اگر شما او را می خواستم بد ، به عنوان او تضعیف بی سر و صدا
در امتداد ردیف بوته های پرچین از صبح زود یا اواخر شب است ، و یا دیگری در خود را تعقیب و دنبال
خانه ای در وسط چوب ، که تعهد جدی بود.
دوره گرد به شدت به داخل اتاق strode ، و ایستاده بود نگاه دو حیوانات
بیان جدیت کامل.
رت (Rat) ، سقوط قاشق تخم مرغ خود را در جدول و پارچه به شما اجازه می دهد تا ، و نشست با دهن باز.
'ساعت آمده است!' دوره گرد در گذشته با هیبت بزرگ گفت.
چه ساعت؟ از موش خواست uneasily ، نظر اجمالی در ساعت بر روی گچ بری دور بخاری.
پاسخ داد : دوره گرد که ساعت ، شما ترجیح می گویند ، '.
"چرا ، یک ساعت یک وزغ!
یک ساعت یک وزغ! من گفتم : من او را در دست در اسرع وقت
زمستان به خوبی بر این ، من قصد دارم او را در دست به روز! "
یک ساعت یک وزغ ، البته! 'گریه مول delightedly.
«هورا! من به یاد داشته باشید در حال حاضر!
خواهیم به او تدریس یک وزغ معقول به! '
'این صبح بسیار ، ادامه داد : دوره گرد ، با گرفتن بازو - صندلی ، به عنوان من یاد گرفتم که آخرین
شب از یک منبع قابل اعتماد ، موتور اتومبیل جدید و فوق العاده قدرتمند دیگری
در سالن وزغ در مورد تایید یا بازگشت خواهد رسید.
در این لحظه ، شاید ، وزغ مشغول است arraying خود را در آن singularly
لباس زیبا شنیع گرامی : به منظور او ، که او را تبدیل از یک (نسبتا) خوب است
به دنبال وزغ را به یک شی که می اندازد
هر حیوانی مناسب و معقول فکر است که می آید در سراسر آن را به تناسب خشونت آمیز است.
ما باید به بالا و انجام می دهند ، قبل از اینکه خیلی دیر است.
شما دو حیوانات به من فورا به سالن وزغ را همراهی کنند ، و کار نجات باید
انجام می شود. "راست شما!' گریه موش صحرایی ، با شروع
تا.
"ما می خواهیم حیوان ضعیف ناراضی نجات! ما او را تبدیل!
او خواهید بود وزغ ترین تبدیل شده است که تا کنون قبل از ما با او انجام داده ام! '
آنها کار را تا جاده ها را در ماموریت خود را از رحمت تعیین می کنند ، دوره گرد پیشرو در راه است.
حیوانات هنگامی که در پیاده روی شرکت به شیوه ای مناسب و معقول ، در پرونده واحد ،
به جای وسیع در سراسر جاده ها و بدون استفاده یا پشتیبانی به هر
دیگر در مورد مشکل ناگهانی و یا خطر.
آنها به حمل درایو از سالن وزغ برای پیدا کردن رسید ، به عنوان دوره گرد بود
پیش بینی شده ، براق جدید موتور خودرو از نظر اندازه بزرگ ، نقاشی رنگ قرمز روشن (وزغ.
مورد علاقه رنگ) ، ایستادن در جلوی خانه.
از آنجا که نزدیک شدن درب آن را باز پرت شد ، و وزغ آقای arrayed در عینک ایمنی ، کلاه ،
gaiters و پالتو عظیم آمد متکبر مراحل ، طراحی خود را در
gauntleted دستکش.
'سلام! در تاریخ آمده ، شما همراهان او با شادمانی در ابتلا به نزد آنها گریه.
برای نشاط آمده -- -- برای -- ER 'شما فقط در زمان برای آمدن با من برای با نشاط هستید --
نشاط ---- '
لهجه دلچسب او به خطر افتاد و سقوط کرد دور او متوجه نگاه unbending استرن در
countenances از دوستان سکوت خود ، و دعوت او ناتمام ماند.
دوره گرد strode مراحل.
نگاهی به او در داخل ، او گفت : sternly به همراهانش.
سپس ، به عنوان وزغ را از طریق درب hustled شد ، مبارزه و اعتراض ، او را به تبدیل
راننده مسئول موتور اتومبیل جدید.
او گفت : '،' من می ترسم شما نمایش داده نمی شود می خواستم به روز است.
آقای وزغ تغییر کرده است ذهن او است. او نیاز به ماشین نیست.
لطفا درک کنید که این نهایی است.
شما باید منتظر نیست. بعد از آن او به دنبال دیگر در داخل و بسته
درب.
در حال حاضر پس از آن! 'او را به وزغ گفت ، زمانی که چهار نفر از آنها با هم در سالن ایستاده بود ،
اول از همه ، آنها را چیز مسخره کردن! '
"باید که نه!" پاسخ وزغ ، با روح بزرگ.
چه معنای این خشم ناخالص چیست؟ من خواستار توضیح فوری.
آنها را خاموش او ، سپس ، شما دو ، دستور داد به طور خلاصه دوره گرد.
آنها مجبور به وضع وزغ را بر روی زمین ، لگد زدن و خواستار همه انواع نام
قبل از اینکه آنها می توانند به درستی کار نکند.
سپس موش نشسته بر او ، و مول لباس شخصی خود موتور را خاموش او را ذره ذره ، و
آنها او را بر روی پاهای خود ایستاد دوباره.
یک معامله خوب از روح blustering خود به نظر می رسید با حذف او تبخیر
تجهیزات و ارایش کامل خوب.
حالا که او صرفا به وزغ ، و دیگر حکومت رعب و وحشت از بزرگراه ها بود ، او منتظر
feebly و نگاه از یکی به دیگری appealingly ، ظاهری بسیار به درک
وضعیت.
'شما می دانست که آن را باید به این می آیند ، دیر یا زود ، وزغ ،' دوره گرد توضیح داد :
به شدت.
شما نادیده گرفته تمام هشدارها ایم شما داده می شود ، شما بر روی هدر رفته
پول پدر خود را ترک کرد ، و شما ما حیوانات نام بد در
منطقه توسط رانندگی خشمگین و smashes خود را و ردیف خود را با پلیس.
استقلال است که همه خیلی خوب است ، اما ما حیوانات هرگز اجازه دوستان ما را به
جاهلان خود را فراتر از یک حد خاص و محدود شما رسیده ام.
در حال حاضر ، شما یک عضو خوب در بسیاری جهات ، و من نمی خواهم بیش از حد سخت بر شما.
من یک تلاش بیشتری به شما را به دلیل کند.
شما با من به اتاق سیگار می آیند ، وجود دارد و شما برخی از حقایق را بشنود
در مورد خودتان و خواهیم دید که آیا شما از آن اتاق بیرون آمدن همان است که وزغ
شما رفت اید. '
او در زمان وزغ بصورتی پایدار و محکم شده توسط بازو ، او را به اتاق سیگار منجر ، و درب بسته
پشت سر آنها. که خوب! 'گفت رت (Rat)
تحقیر.
صحبت به Toad'll او را درمان هرگز. او هر چیزی را بگو '
آنها خود را در صندلی راحت و صبورانه منتظر.
آنها فقط می تواند از طریق درب بسته هواپیماهای بدون سرنشین مداوم طولانی را بشنود
صدای دوره گرد ، بالا رفتن و افتادن در امواج از فصاحت و بلاغت ، و در حال حاضر به آنها متوجه شده که
خطبه شروع می شود در punctuated
فواصل توسط sobs دراز کشیده ، آشکارا از اغوش حمل کردن از وزغ ، که قرار بود ادامه
یک شخص نرم دل و مهربان ، به راحتی تبدیل -- در حال حاضر --
به هر نقطه ای از نظر.
پس از برخی از سه چهارم از یک ساعت درب باز شود ، و دوره گرد دوباره ظاهر ،
رسما منجر توسط پنجه وزغ بسیار لنگی و نژند.
پوست او بطور شل و ول در مورد او آویزان ، پاهای خود را wobbled ، و گونه خود را توسط furrowed
اشک plentifully مطرح شده توسط گفتمان حرکت دوره گرد به نام.
بنشینید وجود دارد ، وزغ ، 'گفت : با مهربانی دوره گرد ، با اشاره به یک صندلی.
دوستان من ، او رفت ، من خوشحالم به اطلاع شما که وزغ آخرین بازدید
اشکال در راه او.
او واقعا متاسفم برای رفتار غلط او در گذشته ، و او متعهد شده است به این
تا موتور خودرو به طور کامل و برای همیشه. من وعده موقر خود را به آن اثر است.
این خبر بسیار خوبی است ، گفت : 'مول عمیقا.
اخبار در واقع خیلی خوب ، 'مشاهده موش طرز شک برانگیزی ،' اگر تنها -- اگر فقط ---- '
او را به دنبال بسیار سخت در وزغ به او گفت : این ، و نه می تواند کمک به تفکر او
درک که از چیزی مبهم شبیه به چشمک زدن در آن حیوان هنوز پر غصه
چشم.
تنها یک چیز که باید انجام شود وجود دارد ، ادامه داد : "دوره گرد احساس خشنودی.
'وزغ ، من می خواهم شما را رسما به تکرار ، قبل از دوستان خود را در اینجا ، آنچه شما به طور کامل
در اتاق سیگار کشیدن فقط در حال حاضر برای من پذیرفته است.
اول ، شما برای آنچه شما انجام داده ایم پوزش می طلبیم و می بینید که حماقت از آن همه؟ "
بود ، مکث طولانی و دراز وجود دارد.
وزغ به شدت این راه نگاه و آن ، در حالی که حیوانات دیگر منتظر در قبر
سکوت. در گذشته او صحبت کرد.
! نه "او گفت ، یک کمی sullenly ، اما محکم ؛ من متاسفم.
و این حماقت است نه در همه! این به سادگی با شکوه بود! '
"چه؟" گریه دوره گرد ، تا حد زیادی scandalized.
'شما پسرفت حیوانی ، آیا شما نمی به من بگویید که فقط در حال حاضر ، در وجود دارد ----'
اوه ، بله ، بله ، در آن وجود دارد ، گفت : وزغ بی صبرانه.
"من می خواهم هر چیزی را در آنجا گفت.
شما آنقدر فصیح ، عزیز دوره گرد ، و بنابراین در حال حرکت ، و قانع کننده ای قرار داده و همه شما
نقاط تا frightfully خوب -- شما می توانید آنچه که شما با من در آن وجود دارد و شما آن را بدانید.
اما من جستجو ذهن من از آن زمان ، و رفتن بیش از چیزهایی در آن ، و پیدا کنم که
من یک کمی با عرض پوزش یا توبه نیست واقعا ، و بنابراین آن را خوب زمینی گفت : من هستم ، در حال حاضر ،
آن؟
سپس شما را وعده نداده است ، گفت : دوره گرد ، 'هرگز لمس دوباره یک موتور اتومبیل؟'
"مطمئنا نه!' پاسخ وزغ مؤکدا.
برعکس ، من صادقانه وعده داده است که اولین موتور خودرو می بینم ، مدفوع ، مدفوع!
خاموش من در آن! '' به شما گفته چنین است ، آیا من نمی؟ "مشاهده رت (Rat)
به مول است.
بسیار خوب ، پس از آن ، گفت : دوره گرد بصورتی پایدار و محکم ، افزایش به پا خود را.
از آنجا که شما نمی خواهد تسلیم ترغیب ، ما تلاش خواهیم کرد که چه نیرویی می تواند انجام دهد.
من می ترسید آن را به این می آیند در تمام طول.
شما اغلب سه خواسته ما برای اقامت می آیند و با شما ، وزغ ، در این خانه خوش تیپ
از مال شما ، خوب ، در حال حاضر ما قصد داریم به. هنگامی که ما کرده ایم شما را به یک نقطه مناسب تبدیل
از این دیدگاه ممکن است ما ترک ، اما نه در مقابل.
نگاهی او را در طبقه بالا ، شما دو ، قفل و او را در اتاق خواب خود را ، در حالی که مسائل به ما ترتیب
بین خودمان "
آن را برای خود خوب است ، چاپلوس ، شما می دانید ، گفت : موش مهربانی ، به عنوان وزغ ، لگد زدن و
مبارزه ، از پله ها بالا توسط دو دوستان وفادار او برده شد.
"فکر می کنم چه سرگرم کننده ما همه با هم باید ، درست همانگونه که ما استفاده می شود ، زمانی که شما کاملا کردم
بیش از این -- این حمله دردناک از مال شما!
مول گفت : ما مراقبت های بزرگ از همه چیز برای شما تا شما نیز ، وزغ ، '؛
و خواهیم دید که پول خود را هدر نمی رود ، عنوان شده است. '
'بیشتر از آن دسته از حوادث تاسف بار با پلیس ، وزغ ،' گفت رت (Rat) ، به عنوان
آنها او را به اتاق خواب خود رانش.
و هیچ هفته در بیمارستان ، در مورد پرستاران زن ، وزغ ، دستور داده است '
اضافه مول ، تبدیل کلیدی را روی او.
آنها فرود پله ، وزغ سوء استفاده فریاد آنها را از طریق میکروسکوپی (keyhole surgery) و
سه دوست پس از آن در کنفرانس در مورد وضعیت ملاقات کرد.
رفتن به یک کسب و کار خسته کننده ، 'گفت : دوره گرد ، sighing.
من دیده ام هرگز وزغ تا مصمم است. با این حال ، ما آن را ببینید.
او هرگز باید به سمت چپ یک لحظه unguarded.
ما باید آن را در نوبت با او باشد ، تا سم به خود کار کرده است
از سیستم خود. 'آنها ترتیب ساعتهای درآمده است.
هر حیوانی آن را در نوبت صورت گرفت تا در اتاق وزغ در شب خواب ، و آنها تقسیم
روز تا بین آنها. در وزغ اول بود بدون شک بسیار تلاش
به نگهبان مراقب او.
هنگامی که paroxysms خشونت او را صاحب او صندلی اتاق خواب ترتیبی در بی ادب
شباهت اتومبیل از یک موتور و در درجه نخست از آنها دولا شدن ، خم به جلو و
خیره fixedly پیش رو ، ژولیده و
صداهای مخوف ، تا اوج رسید زمانی که تبدیل کامل
پشتک زدن ، او را دروغ سجده در میان خرابه های صندلی ، ظاهرا
به طور کامل برای لحظه ای راضی می شود.
با گذشت زمان ، با این حال ، این تشنج های دردناک به تدریج کمتر رشد و
دوستان خود سعی در منحرف کردن ذهن خود را به کانال های تازه.
اما علاقه خود را در موضوعات دیگر ظاهرا برای احیای ، و او ظاهرا رشد
سست و افسرده است.
یک روز صبح ، موش صحرایی ، که به نوبه خود آن را در وظیفه ، رفت طبقه بالا برای از بین بردن
دوره گرد ، آنها به او در بر داشت بی قراری می شود خاموش و دراز کردن پا در خود را در دور پرسه زدن طولانی
چوب خود و پایین خاکی خود و نقب زدن.
او گفت : "وزغ هنوز در رختخواب ،' و موش صحرایی ، در خارج از درب.
"می توانید از او ، به جز" ای او را رها ، او میخواهد چیزی ، شاید
او خواهید بود بهتر در حال حاضر ، آن را ممکن است خرد شدن در زمان ، بی جهت مضطرب انجام نمی شود ، "و غیره
در.
در حال حاضر ، شما به بیرون نگاه کنید ، موش صحرایی هنگامی که وزغ آرام و مطیع و
بازی در حال قهرمان ساندی جایزه مدرسه ، و سپس او در artfullest او.
حاصل کنید که به چیزی وجود دارد.
من او را می دانیم. خب ، در حال حاضر ، من باید. '
حال شما چطور است به روز ، قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ؟ 'و پرسش موش خوش ، به عنوان او نزدیک وزغ.
بالین.
او برای چند دقیقه صبر کنید برای پاسخ. در گذشته صدای ضعیف پاسخ ، 'با تشکر از شما
بسیار ، موش وار عزیز! پس از شما خوب برای پرس و جو!
اما در ابتدا چگونه شما به خودتان ، و مول عالی بگویید؟ '
'O ، ما همه حق است ، پاسخ داد : موش صحرایی است. "مول" ، وی افزود : incautiously ، 'می رود
برای یک دور اجرا با دوره گرد.
آنها خواهید بود تا زمان ناهار ، بنابراین من و شما صرف یک صبح دلپذیر
با هم ، و من من به شما مات و متحیر کردن.
در حال حاضر تا پرش ، همکار there'sa خوب ، و دروغ نمی گویند moping وجود دارد بر روی یک روز صبح
مانند این! "
گرامی ، نوع موش صحرایی ، "زمزمه وزغ ،' کمی وضعیت من شما متوجه است ، و چگونه
اگر تا کنون -- بسیار دور من از "پریدن" در حال حاضر!
اما در مورد من دردسر.
من نفرت بار به دوستان من ، و من انتظار نداریم که به یکی از بسیار طولانی تری است.
گفت : در واقع ، من تقریبا امید است. "خب ، من امیدوارم ، نه بیش از حد ،' موش
صمیمانه.
'شما بوده ام خوب زحمت به ما این همه وقت ، و من خوشحالم برای شنیدن آن رفتن به
متوقف شود. و در آب و هوایی شبیه به این ، و قایقرانی
فصل تازه شروع شده!
خیلی بد از شما ، وزغ! این مشکل ما ذهن نیست ، اما شما
ساخت چنین تعداد زیادی افتضاح را از دست ما. '' من می ترسم مشکل شما ذهن ،
هر چند ، وزغ پاسخ : languidly.
"من کاملا می تواند آن را درک کنند. این طبیعی است که به اندازه کافی.
شما خسته از آزار در مورد من. من باید از شما درخواست برای انجام هر کاری بیشتر.
مزاحمت هستم ، من می دانم. "
موش گفت : 'شما هستند ، در واقع ،'. اما من به شما بگویم ، من می خواهم هر گونه مشکل در گرفتن
زمین برای شما ، اگر فقط شما می خواهم به یک حیوان معقول است. '
اگر من فکر که موشی ، 'زمزمه وزغ ، feebly تر از همیشه ، و سپس من گدایی
-- برای آخرین بار ، احتمالا -- به مرحله به روستای دور به سرعت به عنوان
ممکن است -- حتی در حال حاضر ممکن است خیلی دیر شده -- و واکشی پزشک.
اما آیا شما نمی زحمت. این تنها مشکل است ، و شاید ما ممکن است به عنوان
و چیزهایی را البته خود را بگذارید. '
چرا ، چه چیزی می خواهید دکتر؟ پرسش رت (Rat) ، در آینده نزدیک و
بررسی او.
او قطعا وضع بسیار ثابت و مسطح ، و صدای او را ضعیف تر و شیوه ای خود را بسیار بود
تغییر کرده است. مطمئنا شما از اواخر ---- متوجه '
زمزمه وزغ.
اما ، نه -- چرا باید به شما؟ متوجه چیز تنها یک مشکل است.
به ، فردا ، در واقع ، شما ممکن است گفت : به خودتان ، "O ، تنها اگر من زودتر متوجه شده بود!
اگر فقط من چیزی انجام داده بود! "
اما نه ، مشکل اتمام حجت است. ذهن -- فراموش کرد که از او پرسیدم.
گفت : 'در اینجا نگاه کنید ، پیر مرد ، موش صحرایی ، شروع به گرفتن و نه احساس خطر ، البته
من یک دکتر به شما واکشی ، اگر شما واقعا فکر می کنم او را از شما می خواهیم.
اما شما به سختی می تواند به اندازه کافی بد برای آن هنوز.
اجازه دهید بحث در مورد چیز دیگری است. '
، گفت : 'من ترس ، دوست عزیز' وزغ با یک لبخند تلخ ، که "بحث" می تواند کمی در انجام
صورت مانند این -- یا پزشکان یا ، برای آن موضوع ، هنوز هم ، یکی باید در درک
کوچکترین نی.
، توسط روش -- در حالی که شما در مورد آن هستند -- من نفرت را به شما دردسر اضافی ، اما من
اتفاق می افتد به یاد داشته باشید که شما درب عبور -- شما را در همان زمان ذهن
درخواست وکیل به گام تا؟
این امر می تواند به راحتی به من و لحظه وجود دارد -- شاید باید بگویم وجود دارد
لحظه -- زمانی که یکی باید کارهای ناخوشایندی ، در چهره هر هزینه خسته
طبیعت! '
'یک وکیل! O ، او باید واقعا بد است! affrighted
موش با خود گفت ، به عنوان او را از اتاق عجولانه ، فراموش کردن نیست ، با این حال ، به قفل
درب دقت پشت سر او.
در خارج ، او را متوقف در نظر بگیرند. دو نفر دیگر دور بودند ، و او تا به حال هیچ
به مشورت. بهتر است به سمت امن باشد ، او
در انعکاس گفت.
من شناخته شده وزغ فانتزی خود frightfully قبل از بد می شود ، بدون کوچکترین دلیل ؛
اما شنیده ام هرگز او را برای یک وکیل بپرسید!
اگر واقعا هیچ موضوع وجود دارد ، پزشک او را او را الاغ های قدیمی ، و
تشویق او ، و خواهد شد که چیزی به دست آورد.
من بهتر از او طنز و را ، آن را نمی خواهد را بسیار طولانی است.
به همین دلیل او را به دهکده ای در ماموریت خود را از رحمت زد.
وزغ ، که به آرامی از رختخواب بیرون می hopped به محض این که شنیده کلید تبدیل در
قفل ، او را تماشا مشتاقانه از پنجره تا او ناپدید شد کالسکه
رانندگی کنید.
سپس ، خنده صمیمانه او را در اسرع وقت در هوشمندانه ترین کت و شلوار لباس پوشیدن او
می تواند دست را در حال حاضر غیر روحانی ، جیب خود را با پول نقد است که او از زمان پر
کشو کوچک در جدول پانسمان و
بعد ، پیچیدگی ورق از بستر خود را با هم و گره زدن یک پایان
دور طناب بداهه مرکزی جرز دار کردن پنجره خوش تیپ خانواده سلطنتی تودور که تشکیل
چنین یکی از ویژگی های از اتاق خواب خود ، او درهم
خارج ، داخل است و فقدان به آرامی به زمین ، و در نظر گرفتن جهت مخالف به موش صحرایی ،
راهپیمایی کردن lightheartedly ، سوت زدن لحن فراخ.
ناهار غم انگیز برای موش صحرایی بود که دوره گرد و مول در طول بازگشت ، و
او تا به حال به آنها را در جدول روبرو را با داستان رقت انگیز و unconvincing.
دوره گرد سوز آور ، نه می گویند بی رحمانه ، اظهارات ممکن است تصور ، و در نتیجه
گذشت ، اما آن را به موش دردناک بود که حتی مول ، هر چند او در زمان خود
طرف دوست عزیز تا آنجا که ممکن است ، نمی توانست
گفت ، 'شما بوده ام کمی ادم احمق و کودن این زمان ، موشی!
وزغ ، بیش از حد ، از تمام حیوانات! 'او awfully خوب ،' گفت :
crestfallen موش صحرایی است.
او شما را awfully خوب! 'دوباره به شدت مورد دوره گرد.
با این حال ، صحبت خواهد شد مسائل ترمیم نیست.
او روشن دور برای هم ، که برخی ، و بدتر از آن است ، او خواهید بود
با آنچه او به شما فکر می کنم پسند هوش و ذکاوت خود را که او ممکن است هر یک حماقت را مرتکب.
یکی از راحت است ، ما در حال حاضر ، و هدر هر زمان با ارزش ما انجام
نگهبانی بروید. اما ما بهتر است به خواب در وزغ ادامه خواهد داد
سالن برای مدتی طولانی تر.
وزغ ممکن است در هر لحظه به ارمغان آورد -- بر روی برانکارد و یا بین دو پولیس '.
بنابراین صحبت کرد دوره گرد ، نمی دانستند آنچه که در آینده در فروشگاه برگزار می شود ، و یا چه مقدار آب ،
و چه کدر یک شخصیت بود ، زیر پل ها قبل از اجرا وزغ باید نشستن در
سهولت دوباره در سالن اجدادی خود.
در همین حال ، وزغ ، همجنسگرا و غیر مسئولانه ، پیاده روی سریع در امتداد جاده بالا ، برخی از
مایل از خانه.
او در ابتدا توسط - مسیرهای گرفته شده بود ، و عبور بسیاری از زمینه ها ، و دوره اش را چند تغییر
بار ، در صورت پیگیری ، اما در حال حاضر توسط این بار امن از دوباره تسخیر کردن ، احساس و
یکشنبه خندان روشن بر او ، و تمام طبیعت
پیوستن در یک گروه کر از تایید سرود ستایش خود که قلب خود را
خواندن را به او ، او تقریبا در امتداد جاده در رضایت و غرور او رقصید.
قطعه های هوشمند کار که! 'او به خود اظهار chuckling.
مغز در برابر نیروی حیوان -- و مغز در بالا آمد -- آن را ملزم به انجام است.
ضعیف موشی قدیمی!
! من او نه آن را گرفتن وقتی که دوره گرد می شود!
یک شخص شایسته ، موشی ، بسیاری با کیفیت خوب ، اما بسیار کمی هوش و
مطلقا هیچ آموزش و پرورش.
من باید او را در دست برخی از روز ، و ببینید اگر من می توانم چیزی از او را. '
پر پر از افکار پسند مانند این او strode همراه ، سر خود را در هوا ،
تا او به یک شهر کوچک ، که در آن نشانه ای از شیر قرمز ، نوسانی در سراسر رسید
جاده در نیمه راه پایین خیابان اصلی ، به یاد
او را که او تا به حال breakfasted نه آن روز ، و که او بسیار گرسنه بود پس از
پیاده روی طولانی اش.
او را به مسافرخانه راهپیمایی ، دستور داد بهترین ناهار که می تواند در به قدری کوتاه
اعلان ، و نشستم به آن را در اتاق قهوه خوردن است.
او در مورد نیمه راه را از طریق وعده های غذایی خود را هنگامی که صدا تنها بیش از حد آشنا شد ، از نزدیک
پایین خیابان ، او را شروع و سقوط یک لرزش بیش از همه.
مدفوع ، مدفوع! کشید نزدیکتر و نزدیکتر ، خودرو شنیده می تواند به نوبه خود کاروانسرا
حیاط و آمدن به توقف و وزغ بود برای نگه داشتن بر روی ساق پا از جدول برای پنهان کردن
احساسات خود را بیش از حد تسلط.
در حال حاضر این حزب وارد قهوه اتاق ، گرسنه ، پرحرف و همجنسگرا چرب و نرم
در مورد تجارب خود را از صبح و محاسن ارابه که آنها را آورده بود
همراه تا خوب.
وزغ مشتاقانه گوش ، همه گوش ، برای یک زمان ، در تاریخ و زمان آخرین او می تواند از آن دیگر ایستاده است.
او بی سر و صدا از اتاق خارج تضعیف ، صورتحساب خود را در نوار پرداخت ، و به زودی به عنوان او
خارج sauntered گرد بی سر و صدا به مسافرخانه - حیاط.
: 'تواند وجود داشته باشد هیچ آسیبی ،' او به خود گفت : "در من فقط و فقط در آن را به دنبال'
این خودرو در وسط حیاط ایستاده بود ، کاملا بی مراقب است ، پایدار کمک می کند و
چوب لباسی دیگر که در شام خود را.
وزغ راه می رفت به آرامی آن را دور ، بازرسی ، انتقاد ، عمیقا غرق در افکار است.
من تعجب می کنم ، او با خود گفت : در حال حاضر ، من تعجب می کنم که اگر این نوع خودرو شروع می شود
به راحتی؟
لحظه ای بعد ، به سختی دانستن اینکه چگونه آن آمد ، متوجه شد که او از دسته برگزار بود
و عطف است.
به عنوان صدای آشنا شکست چهارم ، شور قدیمی کشف و ضبط بر روی وزغ و به طور کامل
تسلط او ، بدن و روح است.
همانطور که اگر در خواب او خودش را در بر داشت ، به نحوی ، نشسته در صندلی راننده است ، همچنانکه اگر در یک
رویای او کشیده اهرم و وضع روانیش دور خودرو ، حیاط و از طریق
گذرگاه طاقدار ، و اگر در یک رویا ، همه احساس
از درست و نادرست ، همه ترس از پیامدهای آشکار ، به نظر می رسید به طور موقت معلق.
او افزایش سرعت و به عنوان خودرو خیابان را بلعیدم و جلو در افتاده
جاده بالا از طریق این کشور باز ، او تنها آگاه بود که او وزغ را یک بار دیگر ،
وزغ در بهترین و بالاترین ، وزغ او
ترور ، ترافیک queller ، خداوند از دنباله تنهاست ، قبل از آنها همه باید داد
راه یا به نیستی و شب جاودانی smitten.
او شعار می دادند که او پرواز کرد ، و خودرو را با هواپیماهای بدون سرنشین صدا دار. مایل
زیر او را خورده بودند و به عنوان او با سرعت ، او می دانست بکجا نیست ، برآوردن غرایز خود را ،
زندگی ساعت خود را ، بی پروا از چه اتفاقی ممکن است به او می آیند.
* * * * * * * * * * * *
به ذهن من '،' مشاهده رئیس مسند قضاوت بدوی خوش ، 'تنها
مشکل است که خود را در این مورد در غیر این صورت بسیار روشن است ، چگونه ما می توانیم
احتمالا به اندازه کافی برای گرم
اصلاح ناپذیر وحشی سرکش و سخت شده که ما می بینیم cowering در بارانداز قبل از ما.
به من اجازه مراجعه کنید : او شده است گناهکار شناخته ، در روشن ترین شواهد ، برای اولین بار از سرقت.
موتور و ماشین با ارزش در مرحله دوم ، از رانندگی به خطر عمومی ، و ، سوم ، از ناخالص
بی ربطی به پلیس روستایی.
منشی آقای ، شما به ما بگویید ، لطفا ، خیلی سفت مجازات ما می تواند تحمیل آنچه که
برای هر یک از این جرایم؟
البته بدون دادن زندانی به نفع هیچ شک ، چرا که وجود ندارد
هر فروشنده ، بینی خود را با قلم خود خاراند.
'برخی از مردم را در نظر بگیرید ، او مشاهده شد ، که سرقت اتومبیل موتور بدترین بود
جرم و پس از آن است. اما cheeking پلیس بدون شک حمل
شدیدترین مجازات و پس از آن باید.
فرض شما می گویند دوازده ماه برای سرقت ، که خفیف است و سه سال
برای رانندگی خشمگین ، که ملایم است ، و پانزده سال برای گونه بود که
مرتب کردن بر اساس خیلی بد از گونه ، قضاوت با آنچه
از جعبه شاهد شنیده ایم ، حتی اگر شما تنها بر این باورند یک دهم بخشی از آنچه که شما
شنیده می شود ، و من خودم بیشتر اعتقاد دارند -- این اعداد و ارقام ، اگر با هم جمع به درستی ،
جمع کردن تا نوزده سال ----
'درجه اول!' گفت رئیس. -- بنابراین شما بهتر است آن را دور بیست
سال و در سمت امن ، به این نتیجه رسیدند که کارمند است.
پیشنهاد عالی! 'گفت : رئیس هیئت مدیره تایید.
"زندانی! نگه دار ، خود را با هم و سعی کنید و ایستادن
راست.
رفتن به بیست سال برای شما این زمان.
و ذهن ، اگر شما قبل از ما به نظر می رسد دوباره ، بر هیچ هزینه ای هر ، ما باید به
مقابله با شما را خیلی جدی! '
سپس عوامل وحشیانه قانون بر وزغ بی چاره افتاد ؛ لود شده او را با
زنجیر ، و او را از خانه دادگاه ، shrieking کشیده ، دعا ، معترض ؛
در سراسر بازار ، که در آن بازیگوش
مردم ، همواره به عنوان پس از جرم و جنایت شناسایی شدید آنها سمپاتیک و مفید
زمانی که یکی صرفا می خواستند ، او را با jeers ، هویج ، و محبوب گرفتن هزینههای
کلمات ، کودکان مدرسه hooting گذشته ، خود را
چهره های بی گناه را با لذت آنها تا کنون استخراج را از دید از روشن
نجیب زاده در مشکلات ، در سراسر پل متحرک توخالی و زرق وبرق وتوخالی ، پایین تر تند و تیز
در ورودی قلعه های قدیم ، زیر گذر سرپوشیده frowning
قلعه ترسناک قدیمی ، که برج های باستانی افزایش یافت سربار بالا ؛ گذشته guardrooms کامل
grinning دشمن خاموش sentries گذشته و انجام وظیفه ، که در زشت ، تبادل نظر سرفه
راه ، چرا که به همان اندازه به عنوان نگهبانی در
پست خود جرأت انجام تحقیر و نفرت خود را از جرم و جنایت را به نشان می دهد ، تا زمان فرسوده را پیچ در پیچ
از پله ها ، مردان در اسلحه گذشته در casquet و زره فولاد ، darting تهدید
به نظر می رسد از طریق vizards خود را در سراسر
حیاط ، که در آن mastiffs تیره و تار در دسته سه تایی خود را و در pawed هوا برای دریافت در
او ، گذشته warders باستانی ، halberds خم شدن خود را در مقابل دیوار ، dozing بیش از خمیر مانند
و قرابه آل قهوه ای ، و در گذشته
قفسه اتاق ها و اتاق اشکلک شست ، به گذشته عطف که منجر به خصوصی
داربست ، تا آنها به درب grimmest سیاه چال است که در قلب دراز رسید
درونی نگه دارید.
در گذشته آنها وجود دارد متوقف شد ، که در آن gaoler باستان نشسته انگشت دسته از توانا
کلید.
'Oddsbodikins!' گفت : گروهبان پلیس ، به دست گرفتن کلاه خود و پاک کردن
پیشانی خود را.
تو رز ، پسر بچه های قدیمی ، و از ما سر می برد این وزغ ناپسندیده ، جنایی از عمیق ترین
احساس گناه و بی همتا عیاری و منابع.
تماشا و بند او را با تمام مهارت های تو ؛ و مارک خوبی تو ، greybeard ، باید هر چیزی
تبه کار رخ دادن ، سر قدیمی تو باید به او پاسخ -- و مرگ ومیر در هر دو آنها "
gaoler راننده سرشونو تکون دادن ظالمانه ، تخمگذار دست پژمرده خود را بر روی شانه
وزغ بدبخت.
کلید زنگ زده creaked در قفل ، درب بزرگ clanged پشت سر آنها ، و وزغ
یک زندانی درمانده را در دور افتاده سیاه چال از بهترین و نگهبانی نگه داشتن از
stoutest قلعه در تمام طول و عرض و پیشواز سال انگلستان.
>
فصل هفتم. پیپر در دروازه های سپیده دم
بید ، رن سرود آهنگ کمی نازک خود را ، خود را در تاریکی پنهان
گرد بافت از بانک رودخانه.
گرچه گذشته ده ساعت در شب بود ، آسمان هنوز هم چسبیده و حفظ برخی از
دامن و طولانی نور از روز ترک و غیر معاشر گرم حاره
بعد از ظهر را شکست و به دور نورد
پخش لمس انگشتان سرد شب نیمه تابستان کوتاه.
مول دراز کشیده در بانک ، هنوز نفس نفس از استرس روز شدید
که ابر از سپیده دم تا غروب آفتاب در اواخر شده بود ، و انتظار برای دوست خود را به
بازگشت.
او بر روی رودخانه با بعضی از اصحاب بوده است ، ترک موش آب
نگه داشتن یک تعهد طولانی مدت با سمور و او آمده بود برای پیدا کردن
خانه تاریک و خالی از سکنه ، و هیچ نشانه ای از
موش صحرایی ، که بدون شک نگه داشتن آن تا اواخر با رفیق قدیمی خود است.
این هنوز هم بیش از حد گرم داخل خانه ماندن فکر می کنم ، بنابراین او در برخی از سرد دراز حوض
برگ ، و فکر در طول روز گذشته و کردم و بعد زدم زیر گریه آن ، و خیلی خوب همه آنها بود
بوده است.
footfall نور موش صحرایی در حال حاضر ، نزدیک شدن بیش از علف خشک شنیده شد.
'O ، خنکی برکت!' او گفت ، و نشستم ، نگاه متفکرانه به رودخانه ،
ساکت و از قبل تحت اشغال است.
'شما به شام در آنجا ماند ، البته؟ گفت مول در حال حاضر است.
'نگران نباشید تا به حال ، گفت : موش صحرایی است. آنها را نمی خواهد بشنود از رفتن من قبل.
شما می دانید چگونه نوع آنها همیشه هستند.
و آنها چیزهایی به عنوان نشاط را برای من به عنوان افراد می توانند ساخته شده ، تا لحظه ای من
باقی مانده است.
اما من احساس حیوان تمام وقت ، به عنوان آن را برای من روشن بود که آنها بسیار ناراضی بودند ، هر چند
آنها سعی در پنهان کردن آن است. مول ، با من می ترسم آنها را دچار مشکل هستیم.
کوچولو چاق و چله از دست رفته است و شما می دانیم چه بسیاری پدرش فکر می کند از او ،
هر چند او می گوید هرگز از حد در مورد آن است. '' ، که فرزند؟ گفت : 'مول به آرامی.
خوب ، فرض کنید او است ، چرا نگران آن؟
او همیشه سر گردانی خاموش و گم کردن راه ، و تبدیل دوباره ، او تا پرماجرا.
اما هیچ آسیبی که تا کنون او اتفاق می افتد.
همه hereabouts او می داند و دوست دارد او را ، درست همانطور که قدیمی سمور ، و شما ممکن است
مطمئن باشید برخی از حیوانات و یا دیگر خواهد شد در سراسر او می آیند و او را به عقب دوباره همه
درست است.
چرا ، ما یافتیم او را خودمان مایل از خانه ، و کاملا خود را صاحب و
! شاد '' بله ، اما این زمان آن را جدی تر ،
گفت : موش صحرایی به شدت.
او مفقود شده است برای برخی از روزها در حال حاضر ، و Otters شکار در همه جا ، بالا و
کم ، بدون پیدا کردن کوچکترین ردیابی.
و آنها خواسته ام هر حیوانی ، بیش از حد ، برای مایل در اطراف ، و هیچ کس نمی داند که هر چیزی
در مورد او. سمور را آشکارا مضطرب تر از او خواهید
اعتراف.
من از او کردم که چاق و چله جوان آموخته است به شنا بسیار خوب هنوز ، و من می توانید ببینید
او فکر خاکریز.
There'sa زیادی از آب فرو می ریزند هنوز هم ، با توجه به زمان از سال ، و
محل همیشه شیفتگی برای کودک است.
و سپس وجود دارد -- خوب ، تله و چیزهای می دانید.
سمور هموطنان به اعصاب در مورد هر فرزند خود را قبل از زمان آن نیست.
و اکنون او عصبی.
وقتی که من سمت چپ ، او با من آمد -- گفت : او می خواست برخی از هوا ، و صحبت در مورد
کشش ساق پا او.
اما من می توانم ببینم آن بود که ، پس من او را جلب کرد و پمپ او نیست ، و آن را تمام کردم از
او گذشته در. او که قرار بود به صرف شب تماشای
فورد.
شما می دانید جایی که فورد قدیمی استفاده می شود ، در های رفته روز قبل از آنها ساخته شده
گفت : پل؟ '' من آن را خوب می شناسند ، 'مول.
اما چرا باید سمور را انتخاب کنید برای تماشا وجود دارد؟ '
خب ، به نظر می رسد که در آنجا بود او به شنا کردن ، درس اول خود ، چاق و چله
ادامه موش صحرایی است.
از آن کم عمق ، gravelly در نزدیکی بانک تف.
و در آنجا به او ماهیگیری آموزش و جوان گرفتار چاق و چله او
ماهی اول ، که او بسیار مفتخر شد.
کودک عاشق نقطه ، و سمور فکر می کند که اگر او آمد سرگردان بازگشت از
هر جا او است -- اگر او در هر نقطه در این زمان ، کمی ضعیف اختتامیه جشنواره صنعت چاپ -- او ممکن است برای ایجاد
فورد بود تا علاقه ، یا اگر او آمد
در سراسر آن او می خواهم آن را به خوبی به یاد داشته باشید ، و در آنجا متوقف شد و بازی ، شاید.
بنابراین سمور می رود وجود دارد هر شب و ساعت -- بر روی شانس ، شما می دانید ، فقط در
شانس! '
تنهایی ، قلب درد -- آنها برای یک زمان ، هر دو تفکر از همین سکوت شدند
حیوانات ، دولا شده توسط فورد ، تماشا و انتظار ، شب بلند را از طریق -- در
شانس.
خوب ، خوب ، گفت : موش در حال حاضر ، "من فرض کنید ما باید به فکر کردن در مورد
تبدیل شوید. 'اما او ارائه هرگز به حرکت می کند.
موش صحرایی ، گفت : مول ، 'من به سادگی نمی تواند برود و به نوبه خود ، و رفتن به خواب ، و
هیچ چیز ، حتی اگر به نظر نمی رسد به هر چیزی که باید انجام شود.
ما قایق کنید ، و دست و پا زدن جریان.
ماه خواهد بود در یک ساعت یا بیشتر ، و سپس ما را جستجو و همچنین ما می توانیم --
به هر حال ، از آن خواهد شد بهتر از رفتن به رختخواب و انجام چیزی. '
موش گفت : "آنچه که من خودم فکر ،'.
مرتب کردن بر اساس شب برای به رختخواب رفتن نیست به هر حال ، و سپیده دم است نه بسیار دور و
پس ما ممکن است انتخاب کنید تا برخی از اخبار مربوط به او از risers اوایل که ما به همراه. '
آنها قایق ، و موش صحرایی در زمان sculls Paddling به ، با احتیاط صورت گرفت.
از در midstream ، روشن ، مسیر و باریک است که کمرنگ منعکس آسمان وجود دارد ، اما
هر جا که سایه بر روی آب از بانک ، بوش ، یا درخت سقوط کرد ، آنها به عنوان جامد
تمام ظاهر خود به عنوان بانک های ، و
مول بر این اساس با قضاوت هدایت.
تاریک و خلوت آن بود ، شب پر از صداهای کوچک ، ترانه و پچ پچ بود و
rustling ، گفتن از جمعیت شلوغ کمی که بود و در مورد plying
معاملات و مشاغل خود را از طریق
شب تا آفتاب را باید بر روی آنها در تاریخ و زمان آخرین سقوط و ارسال آنها را به خوبی به دست آمده
سکون.
صداهای خود آب ، بیش از حد ، نسبت به روز آشکار تر بودند ، gurglings آن و
'cloops غیر منتظره و نزدیک در دست ، و دائما آنها را به آنچه در آغاز به نظر می رسید
تماس روشنی ناگهانی از صدای واقعی بیان.
خط افق و سخت را در برابر آسمان روشن شد ، و در یک خاص
چهارم آن را سیاه و سفید در برابر تابندگی فسفری نوردی نقره ای که بزرگ شده و نشان داد
رشد داشته است.
در گذشته ، بیش از لبه از زمین انتظار ماه با عظمت آهسته تا آن بلند
چرخش از افق روشن و سوار کردن ، آزاد moorings و یک بار دیگر آنها شروع
برای دیدن سطوح -- علفزارهای گسترده و
باغ آرام و رودخانه خود را از بانک به بانک ، همه آرام فاش می شود ، تمام
شسته پاک از رمز و راز و ترور ، تمام تابشی دوباره به عنوان به روز ، اما با
تفاوت که فوق العاده ای.
haunts قدیمی آنها استقبال دوباره در جامه دیگر ، که اگر آنها به دور تضعیف بود
قرار داده و در این پوشاک خالص جدید و آمد بی سر و صدا ، لبخند بر لب آنها shyly منتظر
اگر آنها خواهد بود و دوباره تحت آن را به رسمیت شناخته شده است.
چفت و بست قایق خود را به بید ، از دوستان در این سکوت ، نقره فرود آمد
پادشاهی ، و صبورانه به کاوش هجز ، درختان توخالی ، runnels و خود را
پلچک کمی ، خندق و خشک آب راه.
آغاز دوباره و عبور بیش از ، آنها راه خود را تا جریان در این کار می کرد
روش ، در حالی که ماه ، آرام و جدا شده در آسمان بی ابر ، آیا او می تواند ،
هر چند تا کنون خاموش ، برای کمک به آنها در خود را
تلاش ، تا ساعت او آمد و او غرق earthwards اکراه ، و چپ آنها ، و
رمز و راز یک بار دیگر برگزار زمینه و رودخانه. سپس یک تغییر شروع به آرامی به اعلام
به خودی خود.
افق شد واضح تر ، میدان و درخت بیشتر به چشم آمد ، و به نوعی با
نگاه متفاوت به رمز و راز ، شروع به افت دور شدن از آنها.
پرنده ناگهان لوله کشی ، و هنوز هم بود و نسیم ملایم بر خاست و مجموعه ای از نی
و rustling bulrushes.
موش صحرایی ، بود که در استرن قایق ، در حالی که مول sculled ، شنبه به طور ناگهانی و
با intentness پرشور گوش.
مول ، که با سکته مغزی ملایم نگهداری قایق در حال حرکت در حالی که او اسکن
بانک همراه با مراقبت ، او را با کنجکاوی نگاه کرد.
رفته! 'موش صحرایی ، غرق شدن در صندلی خود را دوباره آهی کشید.
بسیار زیبا و عجیب و جدید است. از آنجا که برای پایان دادن به تا به زودی ، من تقریبا آرزو
من تا به حال آن را شنیده است.
برای آن است roused اشتیاق در من است که درد ، و هیچ چیز ارزش در حالی که به نظر می رسد اما
فقط به شنیدن این که صدا یک بار دیگر و به گوش دادن به آن برای همیشه.
نه!
از آن است که وجود دارد دوباره! 'او ، فریاد هشدار یک بار دیگر.
Entranced ، او برای یک فضای طولانی سکوت بود ، مفتون.
'در حال حاضر از آن عبور می کند و من شروع به آن را از دست بدهد ، او گفت : در حال حاضر است.
'مول O! زیبایی از آن! حباب فراخ و شادی ، نازک ، روشن ،
تماس خوشحال از لوله کشی دور!
موسیقی چنین من از رویای هرگز ، و تماس را در آن قوی تر است حتی نسبت به موسیقی
شیرین! به صورت سطری در ، مول ، ردیف!
برای موسیقی و به تماس باید برای ما باشد. '
مول ، به شدت تعجب ، تبعیت نمی کند. او گفت : "من هیچ چیز خودم را بشنود ،' ، 'اما
باد بازی در نی و سراسیمه و osiers. "
موش جواب داد : هرگز ، اگر به واقع او شنیده است.
ربودهشده ، حمل و نقل ، لرزش ، او در تمام حواس خود توسط این جدید برخوردار
الهی که گرفتار روح درمانده خود را کرد و وضع روانیش و dandled آن ، ناتوان
اما خوشحال نوزاد در یک درک حفظ قوی است.
در سکوت مول rowed به طور پیوسته و به زودی آنها را به یک نقطه که در آن رودخانه آمد
تقسیم می شود ، طولانی مرداب شاخه به یک طرف.
با یک حرکت جزئی از موش سر خود را ، که مدت ها کاهش یافته بود سکان خط به کارگردانی
پارو زن را به مرداب است.
جزر و مد خزنده از نور به دست اورد و به دست آورد ، و در حال حاضر آنها می تواند رنگ را ببینید
از گل که gemmed لبه آب.
"هنوز هم واضح تر و نزدیکتر ،' گریه موش joyously.
حالا شما حتما باید آن را بشنود! آه -- در گذشته -- من می بینم شما انجام دهد!
از نفس افتاده و transfixed مول پارو زدن به عنوان اجرا مایع که خوشحالم متوقف
شکست لوله کشی در او مثل یک موج ، گرفتار او را ، و از او صاحب کاملا.
اشک بر گونه های رفیق خود ، او را دیدم و سر خود را متمایل و درک است.
برای فضای آنها آویزان وجود دارد ، خار های بنفش شل نزاع که حاشیه بانک ؛
سپس احضار آمرانه روشن است که دست در دست با مکیف راهپیمایی
ملودی ، اراده خود را بر مول تحمیل کردند ، و مکانیکی او به oars خود را خم دوباره.
و نور به طور پیوسته رشد قوی تر ، اما هیچ پرندگان خواند به آنها خو گرفته به انجام در
رویکرد از سپیده دم ، و اما برای موسیقی آسمانی همه marvelously هنوز.
در هر دو طرف از آنها ، به عنوان آنها glided به بعد ، چمن زار ، چمن ثروتمند به نظر می رسید که
صبح روز طراوت و greenness unsurpassable.
هرگز آنها متوجه گل سرخ آنقدر واضح ، بید گیاه تا اشوبگرانه ، علفزار
شیرین پس بودار و ثاقب.
سپس سوفل از خاکریز نزدیک شدن شروع به هوا ، در آغوش گرفتن و احساس
آگاهی است که آنها نزدیک شدن به پایان ، هر آنچه که ممکن است ، که قطعا
در انتظار اکسپدیشن خود.
نیم دایره گسترده ای فوم و glinting چراغ و درخشان شانه سبز
آب ، خاکریز بزرگ بسته شد مرداب از بانک به بانک ، مشکل همه آرام
سطح با twirling eddies و شناور
فوم رگه ها ، و deadened تمام صداهای دیگر با آن سر و صدا موقر و تسکین دهنده است.
در وسط جریان ، در آغوش در گسترش سوسو زننده خاکریز ARM - کوچک
جزیره دراز لنگر انداخته است ، نزدیک حاشیه با بید و نقره درخت غان و توسکا.
محفوظ است ، خجالتی ، اما اهمیت کامل ، آن را پنهان می کردند هر آن ممکن است در پشت حجاب نگه دارید ،
نگه داشتن آن تا ساعت باید می آیند ، و با ساعت ، کسانی که که و نامیده می شدند
انتخاب شده است.
به آرامی ، اما با شکی نیست یا هر چیز دیگری تردید ، و چیزی از موقر
امید ، دو حیوانات از طریق آب شکسته پر سر و صدا گذشت و لنگر
قایق خود را در حاشیه گل و بلبل از این جزیره.
در سکوت آنها فرود آمد ، و تحت فشار قرار دادند از طریق شکوفه و شاخ و برگ معطر و
زیر رست که منجر به سطح زمین ، تا آنها در چمن کمی ایستاد
سبز موجود شگفت انگیزی است ، دور مجموعه ای با طبیعت
باغ خود ، درخت -- خرچنگ سیب ، گیلاس وحشی ، و الوچه.
این محل رویای من آهنگ ، جایی است که موسیقی بازی به من ، زمزمه
رت (Rat) ، و اگر در یک ترنس.
'در اینجا ، در این مکان مقدس ، در اینجا اگر در هر نقطه ، قطعا ما باید او را!'
سپس مول به طور ناگهانی سقوط هیبت بزرگ بر او احساس ، هیبت تبدیل شده است که خود را
عضلات به آب ، متمایل شدن سر او ، و پای خود را به زمین ریشه دارد.
هیچ ترور وحشت بود -- در واقع او زیبا و در صلح و خوشحال احساس -- اما از آن بود
هیبت که smote و او برگزار شد و بدون دیدن ، او می دانست که آن را تنها می تواند این معنی است که
برخی از حضور ماه اوت بود بسیار بسیار نزدیک است.
او به سختی تبدیل به دوستش نگاه و دید او را در کنار خود cowed ،
زده ، و لرزش با خشونت است.
و هنوز سکوت مطلق در پرجمعیت شاخه های خالی از سکنه پرنده در اطراف آنها وجود داشت ؛
و هنوز هم نور بزرگ شد و بزرگ شد.
شاید او هرگز جرأت به منظور بالا بردن چشمان او ، اما ، اگر چه لوله کشی شد
در حال حاضر hushed ، فراخوانی و احضار به نظر می رسید هنوز هم غالب و آمرانه است.
او ممکن است امتناع ، مرگ خود را انتظار اعتصاب فورا او را ، پس از او
با چشم فانی چیز به درستی نگه داشته پنهان نگاه کرد.
لرزش او اطاعت و سر فروتن خود را مطرح و پس از آن ، در آن سلاست مطلق
طلوع قریب الوقوع ، در حالی که طبیعت ، برافروخته با پری از رنگ باور نکردنی به نظر می رسید
برای نگه داشتن نفس خود را برای این رویداد ، او نگاه
در چشم دوست و یاور ، شاهد رفت و برگشت به عقب از شاخ منحنی ،
gleaming در نور روز در حال رشد ، استرن ، بینی قلاب بین چشم های مهربانی را دیدم
که به دنبال کردن در آنها را humourously ،
در حالی که دهان ریشو سر به نیمه لبخند در گوشه و کنار ، شاهد ناهمواری
عضلات بازو که در سراسر قفسه سینه پهن دراز ، از طرف انعطاف پذیر طولانی هنوز
برگزاری پان لوله های تنها فقط به دور افتاده
از لب جدا شده ، شاهد منحنی های پر زرق و برق از اندام های کرک شده دفع
سهولت با شکوه در سطح چمنزار را دیدم ، از همه ، جوجه اشیانه بین سم بسیار خود را ،
خواب کاملا در صلح کل و
قناعت ، کوچک ، گرد ، گوشتالو ، فرم کودکانه از سمور کودک.
این همه او برای یک لحظه شدید و تنگی نفس ، رنگی در آسمان صبح دیدم و
هنوز هم ، به عنوان او نگاه او زندگی می کردند و در این حال ، به عنوان او زندگی می کردند ، او تعجب.
'موش صحرایی!' متوجه شد که نفس به زمزمه ، تکان دادن.
'آیا می ترسید؟' 'ترس؟ زمزمه موش صحرایی ، چشم او
درخشان با عشق غیر قابل توصیف است. "ترس!
از او؟
O ، ، هرگز هرگز! و با این حال -- و هنوز -- O ، مول ، من می ترسم "!
سپس از هر دو جانوران ، خیزان به زمین ، متمایل شدن سر خود را و پرستش است.
ناگهانی و با شکوه ، گسترده دیسک طلایی خورشید ، خود را بیش از افق نشان داد
با آنها مواجه بودند و اولین اشعه ، تیراندازی در سراسر سطح آب ، علفزار ، در زمان
حیوانات کامل در چشم و خیره شدن به آنها.
هنگامی که آنها قادر بودند که به دنبال یک بار دیگر ، چشم انداز ، از بین رفته بود و هوا پر بود
کارول از پرندگان که سپیده دم را مورد ستایش قرار داد.
از آنجا که مستقیما در بدبختی گنگ خیره عمیق تر شدن آنها به آرامی تمام آنها متوجه
دیده بود و همه آنها از دست داده بود نسیم کمی دمدمی مزاج ، رقص از
سطح آب و دور
aspens ، به گل های سرخ تر کرده را تکان داد و به آرامی و caressingly در چهره خود را منفجر و
را با لمس نرم آن آمد فراموشی فوری.
برای این است که آخرین و بهترین هدیه که دمی با مهربانی خدا دقت در اعطای
کسانی که برای آنها او خود را در کمک به آنها نشان داد : هدیه ای از فراموشی است.
مبادا یاد افتضاح باید باقی می ماند و رشد و نشاط تحت الشعاع قرار دادن و
لذت ، و حافظه بزرگ فراموش نشدنی باید تمام زندگی پس از کمی را از بین بردن
حیوانات از مشکلات کمک کرده ، در
منظور است که آنها باید شاد و نشاط مانند قبل است.
مول در اثر مالش چشم خود و در رت (Rat) ، که به دنبال در مورد او در مرتب کردن بر اساس متعجب و متحیر از خیره
راه.
"من فرمودید؟ چی گفتید ، موش صحرایی ، او پرسید :.
گفت : موش : "من فکر می کنم من فقط remarking بود ، به آرامی ، که این مرتب کردن بر اساس حق بود
مکان ، و در اینجا ، اگر در هر نقطه ، ما باید او را.
و نگاه!
چرا ، او وجود دارد ، عضو کوچک! 'و با گریه از شوق او به سمت فرار
چاق و چله slumbering. اما مول ایستادند هنوز لحظه ای برگزار شد ، در
فکر می کردم.
همانطور که یکی از به طور ناگهانی از یک رویای زیبا wakened ، که در تلاش است تا آن را به یاد می آورند ، و می تواند
دوباره جذب چیزی جز احساس کم نور از زیبایی آن ، زیبایی!
تا که ، بیش از حد ، محو دور در نوبه خود ، و خیال باف به تلخی می پذیرد سخت ، سرد
از خواب بیدار شدن و مجازات آن ، پس از مول ، پس از مبارزه با حافظه خود را برای
فضای کوتاه ، سر خود را تکان داد متاسفانه و به دنبال موش صحرایی است.
چاق و چله را با جیغ و فریاد افشاء شادی را بیدار کرد ، و با لذت در نزد او wriggled
دوستان پدر ، که با او اغلب در چند روز گذشته انجام میشود.
با این حال ، در یک لحظه چهره اش بزرگ خالی ، و او را به دور شکار در یک دایره سقوط کرد
شفاعت ناله و شکایت کردن.
به عنوان یک کودک است که با خوشحالی در خواب در آغوش پرستار آن کاهش یافته است ، و برای پیدا کردن بیدار
خود به تنهایی و در یک مکان عجیب و غریب گذاشته و گوشه های جستجو و گنجه و
اجرا می شود از یک اتاق به اتاق ، نا امیدی در حال رشد
سکوت ، در قلب آن ، حتی تا چاق و چله جستجو جزیره و جستجو ، یک دنده
و خستگی نکرده ، تا در آخرین لحظه سیاه آمد برای ترک آن را ، و نشسته
و گریه تلخی.
مول به سرعت فرار به راحتی حیوان کوچک ، اما موش صحرایی ، طولانی ، طولانی نگاه و
doubtfully در برخی از سم نشانه عمیق در سطح چمنزار.
برخی از -- بزرگ -- حیوانی -- شده است ، او به آرامی زمزمه و متفکرانه و ایستاد
غرق در افکار ، غرق در افکار و ذهن خود را به طرز عجیبی هم زده است. 'آمده است همراه ، موش صحرایی!' مول نامیده می شود.
فقیر سمور فکر می کنم ، انتظار وجود دارد توسط فورد! "
گردش بر روی رودخانه در -- چاق و چله بود به زودی وعده درمان آرامش
قایق واقعی آقای موش ، و دو حیوانات او را به طرف آب ، قرار داده شده انجام
او را به امن بین آنها را در پایین
قایق و پایین مرداب paddled.
خورشید را به طور کامل تا به حال بود ، و گرم بر روی آنها ، پرندگان خواند lustily و بدون
خویشتن داری ، و گل لبخند زد و از هر دو بانک راننده سرشونو تکون دادن ، اما به نوعی -- بنابراین فکر
حیوانات -- با کمتر از غنا و
با تصویر نشان دادن رنگ از آنها به نظر می رسید به خاطر داشته باشید از دیدن کاملا به تازگی در جایی --
آنها تعجب که در آن است.
رودخانه اصلی رسید دوباره آنها تبدیل سر قایق بالادست ، به سمت نقطه
جایی که آنها می دانستند دوست خود را نگه داشتن مراسم احیاء با تنهایی خود.
از آنجا که در نزدیکی فورد آشنا جلب کرد ، مول قایق به بانک صورت گرفت ، و آنها
برداشته چاق و چله و تنظیم او را در پاهای خود را بر روی دو مسیر ، راهپیمایی خود را به او داد
سفارشات و خداحافظی دوستانه پت در پشت ، و به اواسط جریان راندند.
آنها به تماشای حیوان کمی او waddled در طول مسیر contentedly و با
اهمیت ، او را تماشا می کردند تا آنها را دیدم ناگهان پوزه خود را بلند و راه رفتن اردک وار خود شکستن
راهوار بودن را به یک دست و پا چلفتی او سریع او
با سرعت whines جیغ کشیدن و wriggles از به رسمیت شناختن.
تا به دنبال رودخانه ، آنها می توانند سمور راه اندازی ، تنش ، و سفت و سخت ، از خارج از
shallows جایی که او در صبر گنگ دولا ، و می تواند شگفت زده او و شنیدن
پوست درخت شادی را به عنوان او را از طریق osiers به راه محدود است.
سپس مول ، با کشش قوی بر روی یک پارو زدن ، چرخش دور قایق و اجازه دهید کامل
جریان دوباره آنها را تحمل پایین بکدام نقطه آن خواهد بود ، تلاش خود را در حال حاضر با خوشحالی به پایان رسید.
گفت : "من احساس عجیبی خسته ، موش صحرایی ،' مول ، تکیه wearily بیش از oars خود را به عنوان
قایق زیرفشار. این که تمام شب ، شما می گویم ،
شاید ، اما این هیچ چیزی را.
ما به اندازه نیمی از شب در هفته ، در این زمان از سال است.
نه ، من احساس می کنم که اگر من از طریق چیزی بسیار هیجان انگیز است و نه بوده است
وحشتناک ، و آن را تنها بیش و در عین حال به طور خاص چیزی اتفاق افتاده است.
و یا چیزی بسیار تعجب آور و پر زرق و برق و زیبا ، 'زمزمه رت (Rat) ، تکیه
و بسته شدن چشمان او. "من احساس می کنم همانطور که شما انجام دهید ، مول ، به سادگی مرده
خسته است ، هر چند بدن خسته است.
خوش شانس ایم جریان با ما به ما را صفحه اصلی.
آیا با نشاط به احساس دوباره خورشید ، خیساندن به استخوان یکی!
و گوش دادن به باد بازی در نی! "
، 'گفت :' مثل موسیقی -- دور موسیقی مول nodding روی خواب الودی.
زمزمه : "بنابراین من فکر کردم ، موش صحرایی ، dreamful و سست است.
'رقص ، موسیقی -- مرتب سازی بر اساس خوش نوا اجرا می شود که بدون توقف -- اما با کلمات موجود در آن ، بیش از حد --
سپس آن را -- آن را به کلمات و خارج از آنها را دوباره ، من آنها را در فواصل عبور
رقص ، موسیقی بار دیگر و پس از آن چیزی جز نی زمزمه نرم و نازک. '
"می شنوید بهتر از من ، گفت :' مول متاسفانه.
'من می توانم کلمات را متوجه نشدم.'
"اجازه بدهید من را امتحان کنید و شما آنها را بدهد ، گفت :" موش صحرایی ملایم ، چشم های او هنوز هم بسته است.
'در حال حاضر آن را تبدیل به کلمات دوباره -- ضعف اما روشن -- مبادا هیبت باید ساکن --
به نوبه خود شما جست و خیز به اخم -- شما باید در قدرت من در یک ساعت یک کمک نگاه -- اما پس از آن شما
باید فراموش کرده ام!
در حال حاضر شانه آن را -- فراموش ، فراموش ، آنها آه ، می میرد و آن را در خش خش و
آهسته. سپس صدا را برمی گرداند --
'مبادا اندام قرمز و اجاره -- من در دام که قرار است بهار -- به عنوان کمند من سست
شما ممکن است نگاهی اجمالی من وجود دارد -- قطعا شما باید فراموش کرده ام!
ردیف نزدیکتر ، مول ، به نی نزدیکتر است!
این سخت است برای گرفتن و کم نور رشد می کند هر دقیقه است.
'کمک کننده و شفا دهنده ، من فریاد و لله افرین -- کوچک waifs در زمین های جنگلی مرطوب -- Strays من در آن پیدا ،
زخم های من در آن اتصال -- مناقصه همه آنها را فراموش!
نزدیکتر ، مول ، نزدیکتر!
نه ، خوب است ؛ این آهنگ تا به دور را به نی و بحث مرده است.
اما کلمات چه معنا؟ "مول تعجب پرسید.
که من نمی دانم ، گفت : "موش به سادگی.
من آنها را به تصویب رساند به شما به عنوان آنها به من رسید.
آه! در حال حاضر آنها بازگشت دوباره ، و این زمان آنها را کامل و روشن!
پرشور -- این بار ، در گذشته ، آن را واقعی ، چیزی که بی تردید ، ساده است --
کامل '----
خوب ، اجازه دهید آن را دارند ، پس از آن ، گفت : مول ، پس از او تا به حال صبر برای چند منتظر
دقیقه ، نیمه dozing در خورشید داغ است. اما هیچ جواب من بود.
او نگاه و سکوت را درک است.
با یک لبخند شادی در چهره اش ، و چیزی از نگاه گوش هنوز
طولانی وجود دارد ، موش صحرایی خسته بود سریع به خواب.
>
فصل هشتم. ماجراهای وزغ
هنگامی که وزغ خود را در سیاه چال های مرطوب و سرد و کریه immured ، و می دانست که تمام
تاریکی ترسناک از یک قلعه قرون وسطایی باقی بین او و جهان بیرونی تابش آفتاب در
و metalled بالا جاده که در آن او
به تازگی خیلی خوشحال بوده است ، disporting خود را به عنوان اگر او هر جاده ای در انگلستان را خریداری کرده بود ،
او خود را در طول کامل روی زمین پرتاب شود ، و ریختن اشک های تلخ و رها
خود را به ناامیدی تاریک.
(او گفت) این پایان همه چیز است '،' حداقل آن است که پایان شغلی
وزغ ، که یک چیز هستند ؛ وزغ محبوب و خوش تیپ ، غنی و مهمان نواز
وزغ ، وزغ را آزاد و بی دقتی و مودب!
چگونه می توانم امید به تا به حال بزرگ دوباره (او گفت) ، 'که به زندان افتادهاند
بنابراین عادلانه برای سرقت تا خوش تیپ موتور خودرو در چنین شیوه ای بی پروا ، و برای
چنین گونه کم رنگ و پریده و تخیلی ، اعطا
بر چنین تعدادی از پلیس های چربی ، قرمز رو! '
(sobs خود او را خفه.)
حیوان احمق بود که من (او گفت) ، 'در حال حاضر من باید در این سیاه چال با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن ، تا
افرادی که با افتخار گفت که آنها به من می دانست ، فراموش کرده اند به نام از وزغ!
O عاقلانه قدیمی دوره گرد! '
(او گفت) ، 'O موش باهوش ، هوشمند و مول معقول!
چه قضاوت صدا ، چه دانش از مردان و مسائل شما دارای!
O ناراضی و وزغ گذاشته ای! '
او با مراثی مانند این روز و شب او را برای چند هفته گذشت ،
امتناع از وعده های غذایی خود را یا تنقلات نور متوسط ، هر چند نگونبخت و باستانی
gaoler ، دانستن جیب که وزغ
به خوبی به انتظارنشسته بودند ، اغلب اشاره کرد که بسیاری از وسایل رفاهی ، و در واقع تجملات ، می تواند
در یک قیمت -- -- آرایش در فرستاده شده از خارج است.
در حال حاضر gaoler به حال دختر ، دختر بازی کردن لذت بخش و مهربان ، که به کمک او
پدر در وظایف سبکتر از پست خود.
او به خصوص علاقه حیوانات ، و ، علاوه بر قناری او ، که قفس آویزان بر روی یک
میخ را در دیوار عظیم از نگه داشتن به روز ، به دلخوری زیادی از زندانیان
که چرت زدن پس از صرف شام ، لذت و
را در کفن سلطنت روکش مبل و صندلی بر روی میز سالن در شب ، او نگه داشته ابلق چند
موش و سنجاب گردان بیقرار.
این دختر مهربان ، دلسوزی نسبت به بدبختی از وزغ ، به پدرش یک روز ، گفت :
«پدر! من نمی توانم تحمل که جانور فقیر تا به
ناراضی ، و به دست آوردن بسیار نازک!
شما اجازه من عامل او. شما می دانید چگونه از حیوانات علاقه من.
من او را از دست من غذا خوردن ، و نشستن ، و انجام تمام چیزها. '
پدرش پاسخ داد که او می تواند انجام آنچه او با او را دوست داشت.
او خسته از وزغ ، و قهر او و AIRS خود و سفلگی او.
به طوری که روز به او در ماموریت خود را از رحمت رفت ، و در درب وزغ را زدم
سلول.
در حال حاضر ، تشجیع کردن ، وزغ ، "او گفت ، coaxingly ، در ورود ، و نشستن و چشمان خود را خشک
می شود و یک حیوان معقول است. و سعی نکنید و خوردن کمی از شام.
ببینید ، من به شما آورده ام برخی از معدن ، از اجاق داغ! '
این حباب و - جیر جیر بود ، بین دو صفحه ، و عطر آن را پر باریک
سلول.
بوی نافذ از کلم رسید بینی وزغ به عنوان او خود را در دراز سجده
بدبختی روی زمین ، و به او این ایده برای یک لحظه که شاید زندگی چنان بود
یک چیز خالی و بی پناه که او تصور کرده بودم شباهت.
اما هنوز او wailed ، و با پاهایش لگد ، و خودداری می شود آرامش است.
بنابراین عاقلانه این دختر برای زمان بازنشسته ، اما ، البته ، خوب معامله از بوی گرم
کلم پشت سر باقی ماند ، آن را به عنوان انجام خواهد داد ، و وزغ ، بین sobs خود ، استنشاقی و
منعکس شده است ، و به تدریج شروع به فکر می کنم جدید
و الهام بخشی اندیشه ها : از جوانمردی ، و شعر ، و عمل هنوز هم باید انجام شود ؛ از
علفزارهای وسیع ، و گاو در حال مرور در آنها ، raked توسط خورشید و باد از باغ آشپزخانه ،
و مستقیم گیاه ، مرزها ، و گرم چفت
اژدها توسط زنبورها درآورد و از جلنگ جلنگ صدا کردن آرامش از غذاهای روی میز در مجموعه
سالن وزغ ، و خراش از صندلی ، پاها در کف هر یک کشیده خود بسته
تا کار خود را.
هوا از سلول های باریک در زمان اثر خفیفی از رنگ گلگون ، او شروع به فکر می کنم از دوستان خود ،
و چگونه آنها قطعا قادر به انجام کاری ، از وکلا ، ضمیمه ، و چگونه آنها را
برخوردار بوده اند پرونده او را و الاغ او
در چند نه شده بود و در نهایت ، او را از هوش و ذکاوت خود را بزرگ خود فکر و
منابع ، و تمام است که او قادر بود اگر او فقط ذهن بزرگ خود را به آن داد ؛ و
درمان بود تقریبا کامل است.
وقتی دختر برگشت ، چند ساعت بعد ، او حامل یک سینی با یک فنجان معطر
چای بخار بر روی آن و یک بشقاب را با نان تست بسیار داغ buttered انباشت اشیاء بدست آمده ، کاهش ضخامت ،
قهوه ای در هر دو طرف ، با کره
در حال اجرا را از طریق سوراخ هایی در آن در بزرگ قطره طلایی ، مانند عسل از
لانه زنبوری.
بوی که نان تست buttered به سادگی به وزغ صحبت کردیم ، و با هیچ نامشخص
صدا ، از آشپزخانه گرم ، صحبت از صبحانه در صبح روشن و سرد ،
دنج اطاق پذیرایی firesides در شب زمستان ،
زمانی که سخن بی ربط یکی از پا بیش از حد و slippered بر روی گلگیر propped شدند ، از
purring گربه رضایت ، و توییتر از قناری های خواب آلود.
وزغ تا در پایان نشست یک بار دیگر ، چشمان او را خشک ، sipped چای خود و munched نان تست او ،
و به زودی شروع به صحبت کردن آزادانه درباره خودش ، و خانه او زندگی می کردند ، و
کردم و بعد زدم زیر گریه وجود دارد ، و چقدر مهم او بود ، و چه بسیاری دوستان خود از او فکر است.
دختر gaoler را دیدم که این موضوع بود او را به عنوان بسیار خوب به عنوان چای انجام ، به عنوان
در واقع آن بود ، و او را تشویق به در.
گفت : "به من بگو در مورد سالن وزغ ،' او. آن را برای تلفن های موبایل زیبا است.
سالن وزغ ، وزغ با افتخار گفت ، 'واجد شرایط خود شامل نجیب زاده
اقامت بسیار منحصر به فرد و دوستیابی در بخشی از آن از قرن چهاردهم ، اما سرشار از
هر راحتی مدرن.
بهداشت به روز. پنج دقیقه از کلیسا ، دفتر پست ، و
گلف پیوند ها ، مناسب برای ---- 'برکت حیوان ،' گفت : دختر ،
خنده ، "من نمی خواهم به آن را.
چیزی واقعی درباره آن را به من بگویید. اما در ابتدا تا من به شما از واکشی صبر
چای و نان تست.
او به دور tripped ، و در حال حاضر با یک تازه trayful بر می گردد و وزغ ، تبادل
به نان تست با طمع ، روح خود را کاملا به سطح معمول خود را دوباره بازسازی شد ، گفت :
او را در مورد boathouse ، و حوضچه ماهی ،
و دیواره قدیمی آشپزخانه ، باغ ، و در مورد styes خوک ، و اصطبل ها ، و
کبوتر خانه ، و مرغ خانه ، و در مورد لبنی ، و شستشو خانه و
چین گنجه و کتانی - پرس
(که او دوست داشت که کمی به خصوص) ، و در مورد banqueting سالن و سرگرم کننده بودند
وجود دارد که حیوانات دیگر دور جدول و وزغ جمع شد بهترین خود را ،
خواندن ترانه ، داستان ، حمل بر روی به طور کلی.
سپس او می خواست در مورد دوستان خود را حیوان بدانند ، و در همه او بسیار علاقه مند بود
تا به حال به او بگویید در مورد آنها و نحوه آنها زندگی می کردند ، و آنچه آنها عبور خود را
زمان.
البته ، او را نداشتم که بگویم او از حیوانات به عنوان حیوانات خانگی علاقه مند بود ، چرا که او تا به حال حس
برای دیدن خواهد بود که وزغ بسیار جرم.
وقتی که او گفت : شب خوب ، داشتن پر آب خود کوزه و متزلزل کردن کاه خود را برای او ،
وزغ بسیار بود همان حیوان برنگ خون ، از خود راضی است که او از قدیمی شده بود.
او یک آهنگ کوچک یا دو ، از نوع او استفاده می شود به طرف او شام آواز خواند ،
فر خود را در نی بود ، و بقیه شب عالی و pleasantest
رویاها.
آنها تا به حال مذاکرات بسیاری از جالب با هم ، پس از آن ، به عنوان روز دلتنگ کننده رفت و در و
دختر gaoler بسیار متاسفم برای وزغ بزرگ شد ، و فکر آن را به بزرگ شرم که
حیوانات کمی ضعیف باید در قفل شده است
زندان برای آنچه به نظر می رسید او را یک جرم بسیار پیش پا افتاده.
وزغ ، البته ، در غرور خود ، تصور می کردند که منافع خود را در او اقدام از
حساسیت به لمس در حال رشد ، و او نمی تواند کمک کند نیمه پشیمان که خلیج اجتماعی
بین آنها بسیار گسترده ای بود ، برای او
یک زن جوان خوبرو ، و آشکارا او را تحسین بسیار است.
یک روز صبح دختر بسیار اندیشمندانه بود و پاسخ در تصادفی ، و به نظر نمی رسد به
وزغ به توجه مناسب به گفته شوخ و نظرات درخشان خود.
وزغ ، "او گفت : در حال حاضر ، تنها ، گوش دادن لطفا.
من عمه زن رختشوی خانوادگی است.
، در آنجا وجود دارد ، گفت : وزغ ، بزرگواری و affably ، 'ذهن هرگز ؛ فکر می کنم بیشتر در مورد
آن. من خاله چند که باید به
washerwomen. '
گفت : "آیا می شود ساکت یک دقیقه ، وزغ ،' دختر.
شما صحبت بیش از حد ، که تقصیر ارشد شما است ، و تلاش من به فکر می کنم ، و شما
صدمه زدن به سر من.
همانطور که گفتم ، من باید خاله زن رختشوی خانوادگی است که او می کند ، شستشو برای همه
زندانیان در این قلعه -- ما سعی می کنیم برای حفظ هر گونه کسب و کار پرداخت که مرتب سازی بر اساس در
خانواده ، شما را در درک.
او طول می کشد از شستن در صبح روز دوشنبه ، و به ارمغان می آورد آن را در روز جمعه
شب. پنج شنبه است.
در حال حاضر ، این همان چیزی است که رخ می دهد به من : شما بسیار غنی -- حداقل شما همیشه به من گفتن تا
و او را بسیار ضعیف است. چند پوند هیچ تغییری ایجاد نشد
به شما ، و آن را تا حد زیادی به او به معنای.
در حال حاضر ، من فکر می کنم اگر او به درستی گرفته شدند -- مجذور ، من معتقدم که کلمه
شما حیوانات استفاده کنید -- شما می تواند به برخی از ترتیب آمده است که او را داشته باشید
لباس و کلاه سر گذاشتن او و به همین ترتیب ، و شما
فرار از قلعه به عنوان زن رختشوی خانوادگی رسمی.
شما بسیار به طور یکسان در بسیاری جهات -- به خصوص در مورد رقم "
وزغ در قهر کردن گفت : 'ما ،'.
"من یک شکل بسیار ظریف -- برای آنچه که من هستم."
پس عمه من ، دختر پاسخ ، برای آنچه او است.
اما آن را راه خود را.
شما زشت ، مغرور ، حیوان ناسپاس ، زمانی که من متاسفم برای شما ، و تلاش برای کمک به شما! '
گفت : بله ، بله ، که همه حق ، از شما بسیار بسیار واقع سپاسگزارم ، 'وزغ عجله.
اما در اینجا نگاه کنید! شما قطعا نمی وزغ آقای هال وزغ ، در مورد
کشور به عنوان یک زن رختشوی خانوادگی! 'مبدل' سپس شما در اینجا می تواند به توقف به عنوان یک وزغ ، 'پاسخ
دختر با روح بسیار است.
"من فرض کنید می خواهید در یک مربی و چهار!'
وزغ درستکار همیشه آماده بود تا خود را در اشتباه اعتراف.
'شما در حال دختر خوب ، مهربان ، باهوش ،" او گفت ، و من در واقع یک افتخار و احمق
وزغ.
معرفی کنم به عمه شایسته شما ، اگر شما خیلی مهربان خواهد شد ، و من هیچ شکی ندارم که
بانوی عالی و من قادر خواهد بود به ترتیب شرایط رضایت بخش را به هر دو
احزاب است. '
شب بعد دختر عمه او را به داخل سلول وزغ طلیعه ، بلبرینگ شستن هفته او
در یک حوله دوخته.
بانوی پیر آماده شده را از قبل برای مصاحبه بود ، و نزد خاص
فرمانروایان طلا که وزغ متفکرانه روی میز قرار داده شده در مشخصات کامل
عملا ماده و سمت چپ کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنم.
در ازای پول نقد خود را ، وزغ لباس شب چاپ پنبه ، صحن ، شال ، و
نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه سیاه فرسوده ، تصریح تنها بانوی پیر ساخته شده است که او باید
gagged و محدود و پایین را در گوشه ای ریخته.
با این استادی نه چندان قانع کننده ، او توضیح داد ، با داستانی زیبا کمک
که او می تواند خودش را عرضه ، او امیدوار است به حفظ وضعیت خود را در وجود
ظاهر مشکوک از چیزهایی.
وزغ با این پیشنهاد خوشحال شد.
این را قادر می سازد که او زندان را ترک کند ، در برخی از سبک و با شهرت خود را برای
اینکه یک شخص ناامید و خطرناک untarnished شده و او به آسانی کمک کرد
دختر gaoler را به عمه او ظاهر می شود
تا آنجا که ممکن قربانی شرایط که او تا به حال هیچ
را کنترل کند. گفت : "در حال حاضر آن را روشن میکنید ، وزغ ،' دختر.
را که کت و نیم تنه یا ژیلت از مال شما ؛ شما چربی به اندازه کافی آن را به عنوان. '
تکان دادن با خنده ، او را به قلاب و چشم ، اقدام او را به چاپ پنبه
لباس شب ، شال با یک برابر حرفه ای مرتب شده اند ، و رشته گره خورده است
کلاه سر گذاشتن زنگ زده زیر چانه اش.
'شما در حال تصویر بسیار از او ، او منتظر ،' فقط من مطمئن هستم که نگاه هرگز
نیمی از تا در تمام عمر خود را قبل از قابل احترام.
در حال حاضر ، خداحافظی ، وزغ ، و شانس خوب.
برو راست پایین راه شما آمد و اگر هر کس می گوید هر چیزی را به شما ، به عنوان
احتمالا ، اما مردان ، شما می توانید کاه عقب کمی ، البته ، اما به یاد داشته باشید که شما
یک زن بیوه ، ، کاملا در جهان تنها با یک شخصیت به از دست دادن. '
با قلب quaking ، بلکه به عنوان شرکت گام او می تواند فرمان ، مجموعه ای وزغ
چهارم در مورد آنچه به نظر می رسید با احتیاط ترین دیوانه و خطرناک
تعهد ، اما او به زودی agreeably
تعجب برای پیدا کردن چه آسان همه چیز را برای او ساخته شده بود ، و کمی در فروتنی
تصور می کردند که هر دو محبوبیت مردمی بود ، و جنس است که به نظر می رسید آن را الهام بخش ، واقعا
دیگر.
رقم چمباتمه زدن زن رختشوی خانوادگی در چاپ پنبه آن آشنا به نظر می رسد یک گذرنامه برای
هر منع درب و دروازه شوم ، حتی زمانی که او تردید ، نامشخص به عنوان
حق تبدیل را ، او خود را در بر داشت
از مشکل خود را توسط زندانبان در دروازه بعدی ، اضطراب می شود را به خود کمک کرده
چای ، احضار او را به همراه تیز می آیند و حفظ کند او تمام شب انتظار وجود دارد.
چیز کم بها یا بی اهمیت و sallies طنز آمیز که او قرار بود ، و به که ،
البته ، او تا به حال برای ارائه پاسخ سریع و موثر ، شکل گرفته اند ، در واقع ، رئیس او
خطر ؛ برای وزغ حیوانی با
حس قوی از عزت خود ، و کاه بود بیشتر او فکر فقرا و
دست و پا چلفتی ، و به طور کامل فاقد طنز sallies.
با این حال ، او نگه داشته خلق و خوی خود را ، هر چند با سختی بسیار مناسب retorts خود به خود
شرکت و قرار است او شخصیت ، و بهترین خود را به حد خود تجاوز کردن محدودیت های خوب
طعم.
این ساعت به نظر می رسید او قبل از عبور از حیاط و زمان آخرین ، را رد کرده و با فشار دادن
دعوت نامه از اطاق کشیک گذشته ، و بازوها گسترش یافتن از آخرین dodged
عصا یا گرز ، شفاعت با شور شبیه سازی شده را فقط برای یک وداع در آغوش.
اما او در گذشته دروازه چوگان در بزرگ کلیک کنید درب بیرونی در پشت او شنیده می شود ، احساس
هوای تازه از جهان بیرونی را بر پیشانی اضطراب خود را ، و می دانست که او آزاد بود!
سرگیجه با موفقیت آسان بهره برداری شجاعانه خود ، او به سرعت به سمت راه می رفت
چراغ های شهر ، در حداقل دانستن آنچه که او باید انجام دهید ، تنها کاملا
خاصی از یک چیز ، که او باید حذف
خود را در اسرع وقت از محله ای که بانوی او مجبور بود
به نمایندگی بود تا به خوبی شناخته شده است و یک شخصیت چنان محبوب شده است.
همانطور که او راه می رفت همراه ، با توجه ، توجه خود را از سوی برخی از قرمز و سبز گرفتار شد
چراغ کوچک راه خاموش ، به یک طرف از شهر ، و صدای puffing و
خرناس موتور و banging کامیون shunted در گوش او سقوط کرد.
'AHA!' او فکر کردم ، این است که یک قطعه از شانس!
ایستگاه راه آهن چیزی که من می خواهم بیشتر در این لحظه در کل جهان است و
بیشتر چه ، من باید از طریق این شهر به آن را دریافت نمی کند ، و نه باید به حمایت از این
شخصیت تحقیر آمیز توسط repartees که
هر چند کاملا موثر است ، احساس فرد از عزت نفس کمک کند. '
او راه خود را به ایستگاه مطابق با مشورت یک جدول زمانی ، و متوجه شد که
قطار ، بیشتر یا کمتر ، در جهت از خانه اش متصل بود ، با توجه به در نیمه یک شروع
ساعت می باشد.
'آرزوی موفقیت های بیشتر!' گفت : وزغ ، روحیه خود را افزایش سرعت در حال رفت و به دفتر رزرو
برای خرید بلیط خود را.
او نام ایستگاه که او می دانست که به نزدیکترین به روستا از آن
سالن وزغ ویژگی اصلی بود و مکانیکی قرار دادن انگشتان دست خود ، در جستجوی
پول لازم ، که در آن جیب نیم تنه یا ژیلت خود شده اند.
اما در اینجا لباس شب بلند پنبه ، که خوب ایستاد تا کنون او بود و او مجبور شد که
basely فراموش شده ، مداخله ، و تلاش های او را نا امید.
در نوعی کابوس او را با چیز عجیب و غریب غیر طبیعی که به نظر می رسید به تلاش
نگه داشتن دست خود را ، به نوبه خود تمام strivings عضلانی به آب ، و خنده او را در همه زمان ها ؛
در حالی که مسافران دیگر ، تشکیل در
خط پشت سر ، با بی صبری ، منتظر پیشنهادات از مقدار بیشتر یا کمتر و
نظرات تند و تیزی بیشتر یا کمتر و نقطه.
در تاریخ و زمان آخرین -- به نوعی -- او هرگز به درستی درک چگونگی -- او پشت سر هم موانع ،
به دست آمده به هدف رسید که در آن تمام جیب نیم تنه یا ژیلت ابد واقع شده ،
و در بر داشت -- نه تنها پول ، اما هیچ جیب
برای برگزاری آن ، و بدون نیم تنه یا ژیلت برای برگزاری جیب!
او به وحشت او recollected که او هم کت و هم نیم تنه یا ژیلت پشت سر او در سمت چپ بود
همراه خود ، و با آنها خود را در جیب کتاب ، پول ، کلید ، تماشای ، مسابقات ، مداد مورد --
که باعث می شود زندگی ارزش زندگی ، که
حیوانات متمایز بسیاری از حفره بیافتد ، پروردگار خلقت ، از کشور پایین تر از
تولیدات حفره بیافتد و یا بدون حفره بیافتد که هاپ یا سفر در مورد permissively ، آماده و مجهز
مسابقه واقعی است.
در بدبختی او یکی از این تلاش از جان گذشته به حمل چیزی که ساخته شده و با یک بازگشت
به او شیوه ای خوب -- ترکیبی از همراهی و دون کالج -- او گفت : ، 'نگاه
اینجا!
من من کیف پول من را ترک پشت. فقط به من بدهید که بلیط ، شما را ، و
من پول را در به ، روز بعد ارسال کنم؟ من به این نقاط را به خوبی شناخته شده است. '
فروشنده به او خیره شد و کلاه سر گذاشتن زنگ زده سیاه یک لحظه ، و سپس خندید.
او گفت : "من فکر می کنم شما به خوبی در این بخش ها شناخته می شوند ، ،' ، 'اگر شما تلاش کرده ایم
این بازی بر روی اغلب.
اینجا ، ایستاده به دور از پنجره ، لطفا ، خانم ، شما مانع دیگر
مسافر! '
یک آقایی که prodding او را در پشت برای برخی از لحظات را در اینجا محوری
او دور ، و آنچه بود بدتر ، او را به عنوان زن خوب خود را ، که خشم وزغ خطاب
بیش از هر چیزی که آن شب رخ داده بود.
بافل و پر از ناامیدی ، او کورکورانه پایین پلت فرم سرگردان که در آن قطار
ایستاده بود و اشک trickled هر طرف بینی خود را.
بسیار دشوار بود ، او فکر کردم ، به درون چشم ایمنی و تقریبا از خانه باشد ، و به
baulked می خواهید از چند شیلینگ رنجور و pettifogging
mistrustfulness از مقامات پرداخت.
خیلی زود فرار او کشف شود ، شکار خواهد بود ، او را گرفتار ،
انزجار ، لود شده با زنجیر کشیده شده ، دوباره به زندان و نان و آب و
نی ، نگهبانان و مجازات او خواهد بود
دو برابر شده و O ، چه سخنان نیش دار دختر را!
چه بود که باید انجام شود؟ او سریع از پا و شکل خود بود
متاسفانه تشخیص است.
او زیر صندلی از یک کالسکه را فشار ندهید؟
او این روش اتخاذ شده توسط کودکان را دیده بود ، هنگامی که پول سفر ارائه شده
توسط پدر و مادر اندیشمندانه به پایان می رسد دیگر و بهتر شده بود منحرف.
همانطور که وی در بمب ، او خود را مقابل موتور ، که روغن زده بود در بر داشت ، پاک ،
و به طور کلی توسط راننده مهربان ، یک مرد تنومند با نفت می تواند در یک آن caressed
دست و یک توده پنبه زباله در دیگر.
'سلام ، مادر! گفت : راننده موتور ،' چه مشکل؟
شما به نظر نمی آید بویژه شاد. '
'O ، آقا!' گفت : وزغ ، نو گریه ، 'من یک زن رختشوی خانوادگی فقیر ناراضی ، و من از دست داده ام
پول من ، و نه قادر به پرداخت برای یک بلیط ، و من باید خانه به شب به نحوی ، و
هر آنچه من به انجام نمی دانم.
کسب و کار That'sa بد ، در واقع ، 'O عزیز ، O عزیز!' گفت :
موتور راننده تاملی است.
'پول خود را فراموش کرده -- و نه می تواند به خانه -- و بعضی از بچه ها ، بیش از حد ، در انتظار شما ، من به جرات می
می گوید؟ '' هر مقدار از 'EM ،' sobbed وزغ.
و آنها خواهید گرسنه باشد -- و بازی با مسابقات -- و ناراحت کننده لامپ ، کمی
بی گناهان -- مجادله با یکدیگر ، و در جریان به طور کلی.
ای عزیزم ، ای عزیز! '
'گفت : خوب ، من به شما آنچه من انجام دهید بگویید ،' موتور راننده خوب است.
شما یک زن رختشوی خانوادگی به تجارت خود ، به شما می گوید.
بسیار خوب ، که که.
و من یک راننده موتور ، همانطور که شما ممکن است به خوبی دید ، و وجود ندارد انکار آن وحشتناکی
کار کثیف. آن را ندارد ، استفاده می کند تا قدرت از پیراهن ، تا من
missus عادلانه از شستشو 'EM خسته است.
اگر شما چند پیراهن برای من شستشو هنگامی که شما به خانه ، و ارسال 'EM همراه ، من به شما
سوار بر موتور من.
آن را در برابر مقررات شرکت است ، اما ما در این بسیار خاص نیست از
از راه بخش است.
بدبختی وزغ تبدیل به خلسه او مشتاقانه را به کابین از درهم
موتور.
البته ، او یک پیراهن در زندگی خود را شسته هرگز ، و می تواند اگر نه سعی کرد و ،
به هر حال ، او که قرار بود برای شروع ، اما او فکر کرد : "زمانی که من با خیال راحت در منزل به وزغ
هال ، و پول دوباره ، و جیب به
آن را در من ارسال راننده موتور به اندازه کافی برای کاملا مقدار پرداخت
شستشو ، و خواهد شد که چیزی مشابه ، یا بهتر است. "
گارد پرچم استقبال او دست تکان دادند ، موتور راننده در شاد whistled
پاسخ ، و قطار از ایستگاه منتقل شده است.
همانطور که سرعت افزایش یافته است ، و وزغ می تواند بر روی هر دو طرف از او زمینه های واقعی را ببینید ، و
درختان ، و هجز ، و گاو و اسب ها ، تمام پرواز گذشته او ، و او فکر میکرد که چگونه
هر دقیقه بود او را آوردن نزدیکتر به
سالن وزغ و دوستان دلسوز ، و پول به درز پیدا کردن در جیب خود ، و نرم
بستر در خواب ، و چیزهای خوب به خوردن ، و ستایش و تحسین در رسیتال
ماجراهای خود و برتری خود را
هوش و ذکاوت ، او شروع به جست و خیز کردن و پایین و فریاد و آواز خواندن snatches از آهنگ ،
شگفتی بزرگ موتور راننده ، که در سراسر washerwomen قبل آمده است ، در
فواصل طولانی است ، اما در تمام مثل این یکی هرگز.
آنها بسیاری و بسیاری مایل را پوشش داده بود ، و وزغ در حال حاضر با توجه به آنچه او را
برای شام به محض او به خانه ، وقتی که او متوجه است که موتور راننده ،
با بیان متعجب و متحیر در چهره اش بود ،
تکیه بیش از طرف موتور و گوش دادن سخت است.
سپس او را دیدم او را در صعود به زغال و زل زل نگاه کردن از بیش از بالای قطار و پس از آن او
بازگشت و به وزغ گفت : "این بسیار عجیب است ؛ ما آخرین قطار در حال اجرا در
این جهت به شب ، با این حال من می تواند سوگند یاد کرد که من شنیده ام یکی دیگر از موارد زیر به ما! "
وزغ antics بیهوده و بیمعنی خود را در یک بار متوقف شد.
او قبر و افسرده شد ، و درد مبهم در قسمت پایین ستون فقرات خود ،
ارتباط خود را به پاهای او ، او را می خواهید را به نشستن و سعی کنید به شدت به
فکر می کنم از تمام امکانات.
در این زمان ماه درخشان روشن و موتور راننده ، steadying خود را در
زغال سنگ ، می تواند از نظر خط پشت سر آنها را برای راه دور فرمان.
در حال حاضر به نام او ، "من ، می توانید آن را به وضوح در حال حاضر را ببینید!
این موتور است ، بر روی ریل های ما ، در آینده همراه در سرعت بزرگ!
به نظر می رسد که اگر ما در حال دنبال شد! '
وزغ بدبخت ، خیزان در زغال سنگ ، گرد و غبار ، سعی کردم به سختی به چیزی برای فکر می کنم
انجام دهید ، با ملال انگیز می خواهید از موفقیت است. آنها در به دست آوردن بر ما سریع! 'گریه
موتور راننده.
و موتور را با queerest تعداد زیادی از افراد شلوغ شده!
مردان دوست warders کهن ، halberds تکان دادن ، پلیس در کلاه خود ، تکان دادن
truncheons و مردان shabbily لباس در گلدان ، کلاه ، آشکار و بی تردید ساده
لباس کارآگاهان حتی در این فاصله ،
از تکان دادن revolvers و پیاده روی ، چوب ، همه را تکان می دادند ، و همه فریاد همین --
"توقف ، توقف ، توقف!" '
سپس وزغ را بر روی زانو خود را در میان زغال سقوط کرد و بالا بردن پنجه clasped خود را در
تضرع ، گریه ، 'ذخیره من ، تنها من را ذخیره کنید ، آقای عزیز نوع موتور راننده ، و من
اعتراف همه چیز!
من زن رختشوی ساده به نظر می رسد نیست!
من بدون فرزند در انتظار برای من ، بی گناه و یا در غیر این صورت!
من وزغ -- به خوبی شناخته شده و محبوب وزغ آقای مالک فرود آمد ، من فقط
، فرار بزرگ من جسارت و هوش و ذکاوت ، از سیاه چال نفرت انگیز را به که من
دشمنان من پرت بود و اگر آن فلو
در آن موتور به من دوباره تسخیر کردن ، آن را خواهد زنجیرها و نان و آب و کاه و
فلاکت بار فقیر ، ناراضی ، وزغ بی گناه! '
موتور و راننده را بر او نگاه بسیار sternly ، و گفت ، "حالا به حقیقت ؛
وزغ فقیر گفت : چه بود در زندان قرار داده؟ '' این چیزی بسیار ، '،
رنگ آمیزی عمیق.
"من تنها قرض خودرو سواری در حالی که صاحبان در ناهار بودند ، آنها تا به حال هیچ نیازی نیست
در آن زمان.
من معنی نیست که آن را سرقت ، واقعا ، اما مردم -- به ویژه قضات دادگاه های بخش -- از جمله
دیدگاه های خشن از اقدامات ناشی از بی فکری و روحیه بالا.
موتور راننده بسیار وخیم است و گفت : "من می ترسند که به شما شده است در واقع یک نگاه
وزغ ستمکار ، و حقوق من باید به شما بدهد تا عدالت جرم.
اما شما آشکارا دچار مشکل درد و زجر ، بنابراین من به شما بیابان نیست.
من با موتور اتومبیل نگه دارید ، برای یک چیز ، و من با حال دستور داده برگزار
در مورد نیروهای پلیس زمانی که من بر روی موتور خود من هستم ، برای یکی دیگر از.
و چشم از حیوانات در اشک همیشه به من احساس عجیب و غریب و نازک دل.
بنابراین تشویق ، وزغ! من بهترین من ، انجام دهد و در عین حال ممکن است ما آنها را به ضرب و شتم! '
آنها در زغال بیشتر انباشت اشیاء بدست آمده ، پارو کردن خشمگینانه ، کوره roared ، جرقه
پرواز ، موتور افتاده و وضع روانیش اما هنوز هم تعقیب خود را به آرامی به دست آورد.
موتور راننده ، با آه ، پیشانی خود را با تعداد انگشت شماری از ضایعات پنبه پاک و
گفت : "من می ترسم این هیچ خوب ، وزغ. ببینید ، آنها در حال اجرا نور ، و آنها
موتور بهتری داشته باشند.
فقط یک چیز ما را به انجام وجود دارد ، و آن را تنها شانس خود را ، بنابراین بسیار شرکت
دقت به آنچه من به شما بگویم.
یک راه کوتاهی جلوتر از ما یک تونل طولانی است ، و در طرف دیگر که خط
از عبور از یک چوب ضخیم.
در حال حاضر ، من در تمام سرعت من می توانم قرار داده در حالی که ما در حال اجرا را از طریق تونل ،
اما دیگر همنوعان کاهش سرعت کمی ، به طور طبیعی ، برای ترس از یک حادثه.
هنگامی که ما از طریق ، من خاموش بخار و ترمز ها به سختی که من می تواند قرار داده ، و
لحظه ای امن برای انجام آن ، بنابراین شما باید پرش و پنهان در چوب ، قبل از دریافت آنها از طریق
تونل و مشاهده کنید.
سپس من به سرعت کامل جلو بروید دوباره ، و آنها می توانند به من اگر آنها مانند تعقیب ، تا زمانی
به عنوان آنها دوست دارند ، و تا آنجا که به آنها مانند. در حال حاضر و ذهن آماده شود به هنگام پرش می گویم
شما!
آنها در زغال بیشتر انباشت اشیاء بدست آمده ، و قطار به درون تونل به ضرب گلوله کشته و موتور عجله
و roared و rattled ، تا در آخرین آنها در انتهای دیگر را به هوای تازه شات
و مهتاب مسالمت آمیز ، و شاهد
چوب دروغ تیره و مفید بر دو طرف خط.
راننده خاموش بخار قرار داده و بر روی ترمز ، وزغ را بر روی مرحله ، و
به عنوان قطار آهسته به تقریبا یک سرعت راه رفتن او شنیده ام راننده تماس بگیرید ،
'در حال حاضر ، پرش!'
وزغ پرید ، نورد خاکریزی کوتاه ، برداشت خود را تا unhurt ،
درهم را به چوب و پنهان می کردند. Peeping از قطار خود را دریافت کنید تا سرعت ، او را دیدم
دوباره و در یک سرعت بزرگ ناپدید می شوند.
سپس از تونل پشت سر هم به دنبال موتور ، خروش و سوت زدن ، لباس رنگارنگ دلقک ها خود را
خدمه با تکان دادن سلاح های مختلف خود را و داد و بیداد ، 'توقف! ایست! ایست! '
وقتی آنها گذشته ، وزغ به حال خنده دلچسب -- برای اولین بار از زمان او بود
پرتاب شدن به زندان است.
اما او به زودی متوقف خنده هنگامی که او آمد در نظر داشته باشید که هم اکنون توسط آن خیلی دیر و
تاریک و سرد است ، و او در چوب ناشناخته بود ، با هیچ پول و هیچ شانسی برای
شام ، و هنوز هم به دور از دوستان و
خانه و سکوت مرده را از همه چیز ، پس از سر و صدا و تق تق کردن قطار ،
چیزی از شوک.
او جرأت را ترک نمی سرپناه درختان ، بنابراین او را به چوب زده ، با
ایده از خروج از راه آهن تا آنجا که ممکن است در پشت او.
او پس از هفته ها بسیاری در داخل دیوار ، چوب عجیب و غیر دوستانه و
تمایل او فکر کردم ، به تمسخر از او.
شب شیشه صدایی تلق تلق کردن مکانیکی خود ، او فکر می کنم که چوب بود
جستجو warders ، بستن در بر روی او.
جغد ، موجد خسارت noiselessly نسبت به او ، شانه خود را با بال خود را براق ، ساخت
او را با یقین نفرت انگیز پرش که آن طرف بود و پس از آن flitted خاموش ، بید مانند ،
خنده هو کم خود! هو! هو که وزغ فکر در طعم بسیار ضعیف است.
هنگامی که او با یک روباه ، که متوقف شد ، نگاه او را بالا و پایین در نوعی طعنه آمیز از راه ، و
گفت : 'سلام ، زن رختشوی خانوادگی.
نیمی از یک جفت جوراب و بالش مورد کوتاه این هفته!
ذهن آن را دوباره رخ نمی دهد! 'و swaggered خاموش ، sniggering.
وزغ برای سنگ به او پرتاب نگاه کرد ، اما موفق نمی تواند در پیدا کردن یک
که او را vexed بیش از هر چیز است.
در گذشته ، سرما ، گرسنه و خسته از او ، به دنبال سرپناه از یک درخت توخالی ، جایی که
او با شاخه ها و برگ های مرده خود را به عنوان راحت تخت او می تواند ساخته شده ،
و کاملا تا صبح خوابید.
>
فصل نهم. Wayfarers همه
رات آب بیقرار بود ، و او دقیقا نمی دانند چرا.
به تمام ظاهر پمپ تابستان هنوز هم در کمال ارتفاع بود ، و اگر چه در
سبز هکتار شخم راه به طلا داده بود ، هر چند rowans قرمزی بودند ، و
جنگل اینجا و آنجا با نقش برآب شد.
fierceness سبزه رو ، با این حال نور و گرمی و رنگ هنوز هم در undiminished حال حاضر
اندازه گیری ، پاک از هر گونه premonitions سرد از گذشت سال.
اما کر ثابت از باغها و هجز به نماز شام گاه به گاه از منقبض شده
نوازندگان چند هنوز از پای درنیامده ، رابین بود تا خود را یک بار دیگر ادعا ؛
و احساس می شد در هوا تغییر و خروج وجود دارد.
فاخته ، البته مدتها بود خاموش شده است ، اما بسیاری دیگر پر دوست ،
برای ماه بخشی از چشم انداز آشنا و جامعه کوچک خود را ، از دست رفته بیش از حد و
به نظر می رسید که صفوف لاغر به طور پیوسته ، روز به روز.
موش صحرایی ، همیشه مراقب همه جنبش بالدار ، دیدم که مصرف روزانه southing
گرایش و حتی در حالی که او در رختخواب دراز او فکر می کرد می تواند از عبور
در تاریکی بالای سر ، ضرب و شتم و
در تیردان قرار گرفتن پینیون بی تاب ، به تماس بی چون و چرا مطیع است.
گراند هتل طبیعت فصل آن ، مانند دیگران است.
همانطور که مهمانان یکی یکی بسته ، پرداخت ، و ترک ، و کرسی در جدول d'hote
کوچک pitifully در هر وعده موفقیت ، به عنوان سوئیت اتاق بسته است ، فرش
گرفته ، و پیشخدمت فرستاده دور ، آن
مرز که اقامت در ، حقوق بازنشستگی EN ، تا سال آینده کامل دوباره باز ،
نمی تواند کمک کند تا حدودی توسط تمامی این flittings و درسی ، این مشتاق تحت تاثیر قرار می گیرند
بحث در مورد طرح ها ، راه های تازه و
چهارم ، این انقباض روزانه در جریان رفاقت.
یکی از بی قراری ، افسردگی ، و تمایل به گله مند می شود.
چرا این ولع مصرف برای تغییر؟
چرا ماندن در بی سر و صدا در اینجا ، مثل ما ، و با نشاط باشد؟
شما این هتل در خارج از فصل را نمی دانند ، و چه لذت ما در میان
خودمان ، ما همراهان که باقی می ماند و از تمام سال جالب را ببینید.
بسیار درست است ، شکی نیست دیگران همیشه پاسخ ما کاملا به شما حسادت -- و برخی دیگر از
سال شاید -- اما فقط در حال حاضر ما باید تعاملات -- و اتوبوس در وجود دارد
درب -- زمان ما است!
از همین رو آنها ترک ، با لبخند و با سر اشاره ، و ما آنها را از دست ، و احساس رنجش.
رت (Rat) مرتب کردن بر اساس خود sufficing حیوانات ، ریشه به زمین بود ، و هر کس
رفت ، او در آنجا ماند ، هنوز هم ، او نمی تواند کمک به توجه به آنچه در هوا بود ، و احساس
برخی از نفوذ خود در استخوانهای او.
این سخت بود برای حل و فصل کردن به هر چیزی به طور جدی ، با تمام این flitting در رفتن.
ترک سمت آب ، جایی که سراسیمه ضخیم و بلند را در جریان بود که ایستاد
تنبل و کم شدن ، او سرگردان کشور بخش ، به عبور یک میدان یا دو تا از
چراگاهها در حال حاضر به دنبال غبارآلود و
سوخته و رانش را به دریای بزرگ گندم ، زرد ، موجی ، و غرغرو ، پر از
حرکت آرام و whisperings کوچک است.
در اینجا او اغلب عاشق سرگردان ، از طریق جنگل از ساقه های سفت قوی است که به اجرا درآمد
خود را دور آسمان طلایی بیش از سر -- آسمان که همیشه رقص بود ، سوسو زننده ،
آرام صحبت کردن ، یا swaying به شدت به
دفع باد و دوره نقاهت خود را با پرت کردن و خنده و پیشواز.
در اینجا ، بیش از حد ، او تا به حال بسیاری از دوستان کوچک ، یک جامعه به خودی خود کامل است ، منجر کامل
و زندگی پر مشغله ، اما همیشه با یک لحظه یدکی به شایعات و اخبار تبادل با
بازدید کننده.
امروز ، با این حال ، هر چند آنها به اندازه کافی مدنی بود ، زمینه موش و برداشت موش
به نظر می رسید مشغول است.
بسیاری از حفاری و تونل میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول و دیگران ، با هم در گروه های کوچک جمع شده بودند ،
بررسی طرح ها و نقاشی های از آپارتمان های کوچک ، اظهار داشت به مطلوب و جمع و جور ، و
به راحتی در نزدیکی فروشگاه ها واقع شده است.
برخی از هولنج از تنه های گرد و خاکی و لباس به تن ، سبد ، دیگران در حال حاضر آرنج
عمق بسته بندی وسایل خود را در حالی که در همه جا شمع و بسته نرم افزاری گندم ،
جودوسر ، جو ، راش ، ماست سل ها و آجیل ها ، ذخیره کردن اطلاعات مربوط به آماده برای حمل و نقل است.
'در اینجا موشی قدیمی!' آنها گریه به محض اینکه او را دیدم.
'بیایید و خرس دست ، موش صحرایی ، و ایستادگی در مورد وقت تلف کردن نیست!'
چه نوع از بازی ها شما؟ 'گفت موش آب به شدت.
شما می دانید آن زمان به فکر قشلاق ، راه طولانی! '
O بله ، ما می دانیم که ، 'توضیح داد که یک میدان موش و نه shamefacedly ؛' اما همیشه
نیز در زمان مناسب است ، نه؟
ما واقعا باید تمام مبلمان و اثاثیه و فروشگاه ها از این قبل از نقل مکان کرد
کسانی که ماشین های نفرت انگیز شروع به کلیک کردن دور زمینه و پس از آن ، شما می دانید ، بهترین
آپارتمان را برداشت تا به سرعت امروزه ،
و اگر شما در اواخر شما را مجبور به قرار داده تا با هر چیزی ، و آنها می خواهند چنین بسیاری از انجام
، بیش از حد ، قبل از آنها متناسب به حرکت به. البته ، ما در اوایل ، ما می دانیم که ، اما
ما تنها آغاز کار است. "
گفت موش صحرایی : : : 'O ، زحمت شروع می شود ،'. 'اتمام حجت روز پر زرق و برق است.
بیا برای یک ردیف ، یا قدم زدن در امتداد هجز ، یا یک پیک نیک در جنگل ، و یا
چیزی. '
"خب ، من فکر می کنم به روز ، از شما متشکرم ،' پاسخ داد : میدان موش عجله.
"شاید برخی دیگر از روز -- زمانی که ایم زمان بیشتری ----'
موش صحرایی ، خرناس کشیدن از تحقیر ، چرخش دور برای رفتن ، بیش از یک کلاه جعبه tripped و
با اظهارات undignified سقوط کرد.
: 'اگر مردم دقت بیشتری به خرج ، گفت : یک میدان موش و نه stiffly ، و به دنبال جایی که
آنها قصد ، مردم خود صدمه دیده است -- و خود را فراموش.
داشته باشید که نگه همه ، موش صحرایی!
شما بهتر است به پایین نشستن در جایی. در یک ساعت یا دو ممکن است ما بیشتر رایگان
توجه به شما.
شما نمی خواهد "آزاد" را به عنوان با شما تماس آن این سمت از کریسمس ، من می توانم آن را ببینید '
retorted grumpily رت (Rat) ، به عنوان او برداشت خود را از میدان.
او بازگشت تا حدودی despondently دوباره به رودخانه او -- وفادار خود ، ماندگار رفتن قدیمی
رودخانه ، که بسته بندی شده هرگز ، flitted ، و یا به قشلاق می رفتند.
در osiers که حاشیه بانک او نشسته بلع جاسوسی.
در حال حاضر آن را دیگر پیوسته بود ، و سپس توسط یک سوم ؛ و پرندگان ، بی قراری
بی آرام بر روی تنه درخت خود را ، با هم صادقانه صحبت کرد و کم.
چه ، در حال حاضر ، گفت : موش صحرایی ، قدم زدن به آنها.
چه عجله؟ من اسمش آن را به سادگی مسخره است. '
'O ، ما خاموش نشده است ، اگر این چیزی است که منظور شما ،' اولین پاسخ بلع.
"ما تنها ساخت برنامه ها و ترتیب دادن چیزهایی است.
صحبت کردن در آن ، شما می دانید که -- چه مسیر ما در حال مصرف این سال ، و جایی که ما شما را متوقف و
به همین ترتیب. این نیمی از سرگرم کننده است! '
؟ پاپ گفت : موش صحرایی ، "در حال حاضر که فقط آنچه من درک نمی کنم.
اگر شما به ترک این مکان دلپذیر ، و دوستان خود را که به شما ، از دست و
بطور دنج قرار گرفتن خانه های خود را که شما فقط به حل و فصل ، به همین دلیل ، زمانی که ساعت اعتصاب من
شک شما شجاعانه می خواهید بروید ، و صورت همه
مشکل و ناراحتی و تغییر و تازگی ، و بر این باورند که شما نیستید
بسیار ناراضی است. اما می خواهم در مورد آن صحبت می کنید ، و یا حتی فکر می کنم
در مورد آن ، تا شما واقعا نیاز به "----
بلع دوم گفت : نه ، شما را درک نمی کند ، به طور طبیعی ، '.
اول ، ما احساس می کنیم آن را تکان دهنده در درون ما ، ناآرامی های شیرین و سپس بازگشت آمد
خاطرات یک به یک ، مانند کبوترهای خانگی برای ارسال.
آنها را از طریق رویاهای ما در شب لرزش ، آنها با ما در wheelings ما پرواز و
circlings توسط روز.
ما گرسنگی هر یک از دیگر پرس و جو ، به مقایسه یادداشت ها و اطمینان خودمان است که آن را
همه واقعا درست است ، به عنوان یکی توسط یکی از بوها ، اشیاء و صداها و نام بلند
فراموش اماکن می آیند به تدریج به عقب و به ما اشاره کردن. "
'می تواند بر روی شما نه فقط برای این سال متوقف؟ پیشنهاد موش آب ، wistfully.
همه ما می خواهیم بهترین ما شما را در خانه احساس.
شما هیچ ایده چه خوب بار ما را در اینجا ، در حالی که شما به دور است. "
من سعی کردم گفت : "توقف" یک سال ، بلع سوم.
"من خیلی علاقه مکان رشد کرده بود که هنگامی که زمان می آمد من آویزان پشت و اجازه دهید
دیگران را بدون من برو.
برای مدت چند هفته آن را به خوبی به اندازه کافی است ، اما پس از آن ، O خسته از طول
شب! لرز ، روز بی آفتاب!
هوا سرد ومرطوب و لرز ، و نه در یک هکتار از آن حشرات!
نه ، خوب بود و شجاعت من خراب شد ، و یکی ، شب سرد و طوفانی به من در زمان بال ،
پرواز و درون مرزی در حساب gales قوی از طرف شرق است.
این برف سخت من را از طریق عبور از کوه های بزرگ ضرب و شتم ، و من تا به حال
مبارزه با سفتی را به نفع خود از طریق ، اما باید هرگز احساس سعادتمند از داغ را فراموش کردهام
خورشیدی دوباره به پشت من به عنوان سرعت پایین به
دریاچه ها که دراز آبی و ارام زیر به من ، و طعم و مزه چربی حشرات اولین من!
گذشته مثل یک خواب بد بود ؛ آینده تمام تعطیلات خوشحال بود که من نقل مکان کرد به جنوب
هفته هفته ، به راحتی ، lazily ، طولانی تا زمانی که من جرأت ، اما همیشه heeding
تماس بگیرید!
نه ، من هشدار من داشتند و هرگز دوباره من از نافرمانی فکر می کنم '.
آه ، بله ، تماس جنوبی ، از جنوب! 'twittered دیگر دو dreamily.
آهنگ های آن رنگ آن ، هوای تابشی آن!
O ، آیا شما به یاد داشته باشید ---- و فراموش کردن موش ، آنها را به پرشور ام افت
خاطره ، در حالی که او مجذوب گوش و قلب او در درون او را سوزاندند.
در خود ، بیش از حد ، او می دانست که آن را در تاریخ و زمان آخرین ارتعاشی بود ، آن وتر تاکنون
خفته و ناپیدا.
پچ پچ فقط از این پرنده ها در جنوب محدود به ، گزارش های رنگ پریده و دست دوم خود را ،
هنوز قدرت بیدار کردن این حس وحشی جدید و هیجان او را از طریق
با آن ، آنچه را یک لحظه از
کار چیز واقعی در او -- یک پرشور لمس واقعی جنوب یکشنبه ، یک نسل اینده از
بوی معتبر؟
او با چشمان بسته جرأت به رویای یک لحظه در ترک کامل ، و هنگامی که او نگاه
دوباره رودخانه پولادین و لرز ، به نظر می رسید خاکستری سبز مزارع و بی نور است.
سپس قلب وفادار خود ، به نظر می رسید به گریه در خود ضعیف تر خود را برای خیانت آن است.
چرا شما همیشه می آیند پشت ، پس از آن ، در تمام؟ 'او از پرستوها خواستار حسد.
نظر شما در پیدا کردن به شما در این کشور فقیر کمی یکنواخت و خسته کننده را جذب؟ '
و آیا شما فکر می کنید ، گفت : اولین بلع ، تماس دیگر برای ما بیش از حد ، در
فصل به علت آن؟
تماس از علفزار های سرسبز ، چمن ، باغ مرطوب ، گرم ، برکه های خالی از سکنه حشرات ،
در حال دیدن این گاو ، haymaking ، و تمام مزرعه دور خوشه ساختمان مجلس
از مجالس قطع کامل؟
آیا شما فرض کنید یکی پرسید دوم ، که شما تنها چیز در زندگی که
craves با اشتیاق گرسنه به گوش توجه داشته باشید فاخته دوباره؟
"در زمان مقتضی ، گفت : سوم ، ما باید در خانه بیمار و یک بار دیگر برای آب آرام و نیلوفرهای
swaying در سطح جریان انگلیسی.
اما به روز تمام است که به نظر می رسد رنگ پریده و لاغر و بسیار دور است.
فقط در حال حاضر خون ما رقص به موسیقی دیگر.
آنها سقوط چهچه میان خود یک بار دیگر ، و این بار مکیف خود
سخن نامفهوم گفتن از دریاهای بنفش ، ماسه گندم گون ، و مارمولک و دیوار خالی از سکنه بود.
بی موش صحرایی سرگردان بار دیگر ، صعود شیب که به آرامی از گل رز
بانک در شمال رودخانه و دراز به دنبال نسبت به حلقه بزرگ از فراز که
از جنوب بینایی خود را بیشتر است ، ممنوع -- او
افق تا کنون ساده ، کوه خود را از ماه ، محدود خود را پشت که دراز
هیچ چیز او را به دیدن و یا به دانستن مراقبت بود.
به روز ، به او زل زده جنوب با یک نیاز جدید متولد تکان دهنده در قلب خود ، آسمان روشن
بیش از رئوس مطالب خود را کم طولانی به نظر می رسید که با وعده جهند ، به روز ، نهان
همه چیز ، از ناشناخته تنها این واقعیت واقعی از زندگی بود.
در این سمت از تپه ها در حال حاضر خالی واقعی بود ، از سوی دیگر وضع شلوغ و
پانورامای رنگی که چشم درونی او دیدن تا به وضوح.
دریاها چه فراتر از آن ، سبز دراز ، جهش و کاکل دار!
چه آفتاب حمام سواحل ، که در طول آن ویلاهای سفید در برابر زیتون ساطع
جنگل!
چه آرام ، بنادر thronged با حمل و نقل متعارف وخوش زبان درپیش زنان برای جزیره ارغوانی شراب محدود
و ادویه ، جزایر در آبهای مست مجموعه ای کم!
او بلند شد و فرود رودخانه بخش یک بار دیگر و پس از آن تغییر ذهن خود و به دنبال
طرف خط گرد و خاکی.
دروغ گفتن وجود دارد نیمه مدفون در ضخیم ، داغ زیر پرچین درهم و برهم کردن است که آن را هم مرز ، او
الهه شعر و موسیقی در جاده metalled و تمام جهان حیرت اور است که آن را به رهبری ؛ همه
wayfarers ، بیش از حد ، که ممکن است گام زده آن ،
و ثروت و ماجراهای آنها تا به حال رفته به دنبال یا یافت unseeking -- خارج وجود دارد ،
فراتر از آن -- فراتر از آن!
جای پای در گوش او سقوط کرد و رقم که تا حدودی wearily راه می رفت آمد
به نظر ، و او را دیدم که آن موش صحرایی ، و یکی از بسیار گرد و خاکی بود.
سالک ، به عنوان او رسید ، با یک ژست حسن نیت ارائه میدهد که تا به حال ادای احترام کردند
چیزی خارجی در مورد آن -- تردید یک لحظه -- و سپس با یک لبخند دلپذیر تبدیل
از مسیر و در کنار او در شاخ و برگ سرد نشسته است.
او خسته به نظر می رسید ، و موش به شما اجازه می دهد تا او استراحت بلامنازع ، درک چیزی از
آنچه در افکار خود بود ، دانستن ، بیش از حد ، ارزش تمام حیوانات را در زمان به صرف پیوست
همدم سکوت ، زمانی که سست کردن عضلات خسته و ذهن نشانه زمان است.
سالک لاغر و مشتاق برجسته بود ، و تا حدودی متمایل در شانه ها ، او
پنجه های نازک و بلند شد ، چشم هایش را در گوشه و کنار چین و چروک ، و او کوچک عینک
حلقه های طلا گوش در منظمی تنظیم شده او را به خوبی به شکل گوش.
کشباف او نیوجرسی شد و از رنگ آبی پژمرده شده ، تنبان خود را تعمیر می شود و رنگ آمیزی ، شد بر اساس
بر روی یک پایه آبی و وسایل کوچک خود را که او انجام در بسته بود
دستمال پنبه آبی رنگ است.
وقتی که او تا به حال استراحت چندی غریبه آهی کشید ، snuffed هوا ، و نگاه در مورد
او.
شبدر ، که صدای پف حرکت دادن در نسیم گرم بود ، او اظهار داشت ؛ 'و کسانی که گاو
ما می شنویم که کشت چمن پشت سر ما و دمیدن نرمی بین mouthfuls.
صدای ماشین درو از راه دور وجود دارد ، و ان افزایش می یابد یک خط آبی دود کلبه
در مقابل زمین های جنگلی است.
رودخانه در جایی اجرا می شود نزدیک ، برای تماس از مرغ جنگلی می شنوم و من را ببینید
ساخت خود را که شما مارینر آب شیرین.
همه چیز به نظر می رسد خواب ، و در عین حال در همه زمان.
این زندگی نیکو است که شما منجر شود ، دوست است ، بدون شک بهترین در جهان است ، اگر فقط شما
به اندازه کافی قوی به آن منجر شود! "
پاسخ : بله ، آن زندگی ، تنها زندگی ، به زندگی ، 'آب dreamily موش صحرایی ،
و بدون اعتقاد معمول تمام دل خود.
"من می گویند که دقیقا ،' غریبه پاسخ : با احتیاط ؛ 'اما بدون شک آن را
بهترین. من تلاش کرده اند ، و من می دانم.
و چون من فقط آن را سعی کردم -- شش ماه از آن -- و می دانم آن را به بهترین ، اینجا هستم ،
دارای پاهای زخمی و گرسنه ، tramping از آن دور ، tramping جنوب ، پس از تماس های قدیمی ،
بازگشت به زندگی ، زندگی است که مین و که نمی خواهد به من اجازه رفتن. '
'آیا این ، و در عین حال یکی دیگر از آنها؟ mused در موش صحرایی.
"و در جایی که شما فقط می آیند؟" او پرسید.
او به سختی جرأت به درخواست جایی که او عازم شد ، او به نظر می رسید به دانستن تنها پاسخ بیش از حد
نیز هست.
'خوب کمی مزرعه ، پاسخ داد : سالک ، به طور خلاصه.
'Upalong در آن direction' -- او راننده سرشونو تکون دادن شمالا.
در مورد آن ذهن هرگز.
من تا به حال همه چیز که من می توانم می خواهم -- همه چیز من تا به حال هر گونه حق انتظار از زندگی ، و بیشتر ؛
و من اینجا هستم! خوشحالم که اینجا همان ، هر چند ، خوشحالم
که اینجا!
بنابراین بسیاری از مایل بیشتر در مورد جاده ها ، ساعت های بسیاری را نزدیکتر به اشتیاق قلب من! '
درخشش او چشم ها برگزار شد به سرعت به افق ، و او به نظر می رسید به گوش دادن به برخی از
صدا است که از آن وسعت زمین به جریب داخلی ، آوازی که مایل به عنوان آن را با شاد بود
موسیقی از چراگاهها و دامی.
شما ایالات متحده نیست ، گفت : آب موش صحرایی ، "و نه در عین حال یک کشاورز ؛ و نه حتی ، من باید
قاضی ، در این کشور است. '' راست '، غریبه پاسخ :.
'موش دریا نوردی هستم ، من هستم ، و پورت من در ابتدا از تگرگ قسطنطنیه ،
هر چند من مرتب سازی بر اساس یک خارجی وجود دارد بیش از حد ، در نحوه صحبت کردن.
شما باید از قسطنطنیه شنیده می شود ، دوست؟
شهر عادلانه ، و یکی از کهن و با شکوه است.
و شما ممکن است شنیده می شود ، بیش از حد ، Sigurd ، پادشاه نروژ ، و چگونه او سمت به انطرف
با شصت کشتی ، و چگونه او و مردان از طریق خیابان همه canopied در سوار
افتخار خود را با رنگ بنفش و طلا و چگونه
امپراتور و ملکه پایین آمد و با او کشتی خود را در هیئت مدیره banqueted.
هنگامی که Sigurd به خانه بازگشت ، بسیاری از Northmen او باقی مانده در پشت و وارد
امپراتور بدن نگهبان ، و جد من ، متولد نروژی ماند ، پشت سر هم ، با
کشتی که Sigurd امپراتور داد.
دریانوردان که ما به حال شده است ، و هیچ تعجبی ندارد و برای من ، شهر تولد من نیست
خانه ام از هر پورت خوشایند بین وجود دارد و رودخانه لندن.
من همه آنها را می دانیم ، و آنها به من می دانند.
من پایین در هر کدام از اسکله ها و یا foreshores خود را تنظیم ، و من به خانه دوباره. '
گفت : موش آب با علاقه رو به رشد : "من فرض می کنم شما در سفرهای بزرگ ،'.
ماه ها و ماه از دید زمین ، و مفاد کوتاه در حال اجرا ، و
allowanced به آب ، و ذهن شما را communing با اقیانوس توانا ، و همه
که نوع از چیزی؟ "
به هیچ وجه ، گفت : موش صحرایی دریای رک و پوست کنده. چنین زندگی که شما توصیف نمی دست کت و شلوار
من در همه. من در تجارت coasting هستم ، و به ندرت از خانه بیرون
از دید زمین.
زمان محلی شما با نشاط در ساحل که درخواست تجدید نظر به من ، تا آنجا که هر دریا نوردی است.
O ، آن بنادر جنوبی! بوی آنها ، سواری ، چراغ در
شب ، زرق و برق! '
خب ، شاید شما راه بهتری را انتخاب کرده اند ، گفت : موش صحرایی آب ، بلکه
doubtfully.
من چیزی از coasting خود را بگویید ، پس از آن ، اگر شما دارای یک ذهن ، و اینکه از چه نوع
برداشت حیوانی از روح ممکن است امید را به خانه از آن برای گرم روز دوم خود را
با خاطرات متعارف وخوش زبان درپیش پای بخاری ؛
زندگی من ، من به شما اعتراف ، این احساس به من به روز تا حدی باریک و محدود است.
"آخرین سفر من ، دریای موش صحرایی ،" فرود آمد که من در نهایت در این کشور ، محدود آغاز شد
با امید زیادی برای مزرعه داخلی من ، به عنوان مثال خوبی از هر یک از آنها خدمت می کنند ،
و در واقع ، به عنوان مظهر زندگی من بسیار رنگ است.
مشکلات خانواده ، به طور معمول ، آن را شروع.
مخروط داخلی طوفان ، به اهتزاز درآمده بود و من خودم را در هیئت مدیره تجاری کوچک حمل می شود
رگ محدود از قسطنطنیه ، توسط دریاها کلاسیک که هر throbs موج با
حافظه مرگ ، به جزایر یونانی و لوانت.
کسانی که روزهای طلایی و شب خوش رایحه!
در داخل و خارج از بندر تمام وقت -- قدیمی دوستان در همه جا -- خواب در برخی از سرد
معبد یا مخزن در طول گرمای روز خراب -- feasting و آهنگ پس از غروب آفتاب ،
که در زیر ستاره بزرگ در آسمان مخملی مشخص شده!
از ان زمان ما تبدیل شده و coasted دریای آدریاتیک ، سواحل آن شنا کردن در
فضای کهربا ، گل رز ، و زمرد کبود ، ما در گسترده زمین قفل شده بنادر دراز ، ما
فرمانروایی کردند از طریق شهرهای باستانی و نجیب ،
تا زمانی که در یک روز صبح ، به عنوان خورشید خسروانه پشت سر ما افزایش یافت ، ما را به ونیز سوار پایین
یک مسیر از طلا است. O ، ونیز یک شهر خوب است ، در آن یک موش می تواند
سرگردان در سهولت او و لذت بردن او!
یا هنگامی که خسته از سرگردان ، می تواند در لبه گراند کانال در شب نشستن ، feasting
با دوستان خود ، زمانی که هوا پر از موسیقی و آسمان پر از ستاره ، و
چراغ های فلش و روشن و خاموش شدن در جلا
prows فولاد gondolas swaying ، بسته بندی شده به طوری که شما می توانید در سراسر آبراه در راه رفتن
آنها را از یک سمت به سمت دیگر! و سپس مواد غذایی -- انجام دهید مثل صدف؟
خوب ، خوب ، ما نمی خواهد معطل که در حال حاضر. '
او برای مدتی سکوت بود و موش آب ، سکوت بیش از حد و شیفته ، شناور در
رویای کانال ها و شنیده ام آهنگ فانتوم pealing بالا بین خاکستری بخاردار موج
دیوار lapped.
جنوب ما دوباره در آخرین سمت ، ادامه داد موش صحرایی دریا ، 'coasting پایین
ساحل ایتالیایی ، تا در نهایت ما پالرمو ، و من برای طولانی وجود دارد quitted ،
طلسم خوشحال در ساحل.
من چوب هرگز بیش از حد طولانی به یک کشتی ، یک تعصب و کوته فکر می شود.
علاوه بر این ، سیسیل ، یکی از خوشحال من شکار زمینه است.
من می دانم که همه وجود دارد ، و راه خود را فقط به من دست کت و شلوار.
من بسیاری از هفته های نشاط در این جزیره به سر برد ، ماندن با دوستان تا کشور.
وقتی که من بزرگ شده بی قراری باز هم استفاده از یک کشتی بود که معامله به ساردینیا در زمان و
جزیره کورس و بسیار خوشحال بودم احساس نسیم تازه و دریا اسپری در مقابل من
یک بار دیگر. '
اما آن را نمی بسیار گرم و گرفتگی است ، در پایین --؟ نگه دارید ، من فکر می کنم این خواست
موش آب. ملوان در او را با نگاه
سوء ظن برو چشمک.
او با سادگی بسیار اظهار داشت : 'من دست قدیمی ،'.
کابین کاپیتان به اندازه کافی خوب است برای من. 'زندگی سخت اتمام حجت توسط همه حساب ها ،
زمزمه موش صحرایی ، غرق در تفکر عمیق است.
برای خدمه آن است ، پاسخ داد : ملوان به شدت ، دوباره با شبح یک چشمک.
از جزیره کورس ، او در ادامه ، 'من ساخته شده با استفاده از یک کشتی بود که شراب به
سرزمین اصلی است.
ما Alassio در شب ساخته شده است ، نسبت دادن به ، برده ، casks ما شراب ، و هاو آنها
دریا ، گره خورده است یکی به دیگری توسط یک خط طولانی.
سپس خدمه به قایق آمدند و rowed shorewards ، آواز خواندن می داد ، و
طراحی پس از آنها در صفوف منظم پیش bobbing طولانی casks ، مانند یک مایل از
porpoises.
بر ماسه آنها تا به حال در انتظار اسب ها ، که casks تا خیابان شیب دار کشیده
شهر کمی با عجله خوب و صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب و تقلا.
هنگامی که چلیک تاریخ و زمان آخرین در ، ما رفت و شاداب و استراحت ، و در اواخر نشسته
شب ، نوشیدن با دوستان ما ، و صبح روز بعد من به زیتون ، جنگل بزرگ در زمان
طلسم و بقیه.
در حال حاضر من با جزایر برای زمان انجام داده بود ، و بنادر و حمل و نقل
فراوان ، من زندگی تنبل را در میان دهقانان منجر شده ، دروغ گفتن و تماشای آنها کار ، یا
کشیده بالا بر روی تپه با آبی دریای مدیترانه بسیار پایین تر از من است.
و به این ترتیب در طول مراحل آسان ، و تا حدودی هم با پای پیاده ، تا حدودی از طریق دریا ، به
مارسی ، و جلسه shipmates قدیمی و بازدید از بزرگ اقیانوس
رگ متصل به ، و feasting یک بار دیگر.
بحث از پوسته ماهی! چرا ، گاهی اوقات من از پوسته ماهی از خواب
مارسی ، و از خواب بیدار گریه! "
که مرا به یاد گفت موش آب مودب ؛ شما اتفاق افتاده به ذکر است که شما
گرسنه ، و من باید به صحبت زودتر. البته ، شما متوقف خواهد شد و استفاده از
وعده غذایی ظهر را با من؟
سوراخ من نزدیک است ، آن است که برخی از ظهر هم گذشته و شما بسیار به هر خوش آمدید
است. وجود دارد حالا من به آن می گویم که مهربان و برادرانه از
شما ، 'گفت : موش صحرایی دریای.
"من در واقع گرسنه بود وقتی که من نشستم ، و از زمانی که من سهوا اتفاق افتاده است
ذکر پوسته ، ماهی ، چنگال های من شده اند افراطی است.
اما می تواند شما را آن واکشی همراه از اینجا؟
من هیچ کدام بیش از حد علاقه رفتن زیر دریچه ، مگر اینکه من به موظف و پس از آن ، در حالی که ما
خوردن ، من می توانم شما را بیشتر در مورد سفرهای من و زندگی دلپذیر من منجر بگویم -- در
کم ، آن برای من بسیار لذت بخش است ، و
توجه شما من قاضی آن را به خود | به شما ، در حالی که اگر ما به داخل خانه از آن است
صد تا که من در حال حاضر خواب باید سقوط. '
است که در واقع یک پیشنهاد بسیار عالی است ، گفت : موش صحرایی آب ، و عجولانه خانه.
او وجود دارد از ناهار ، سبد و بسته بندی شده یک وعده غذای ساده ، که در آن ، به خاطر سپردن
منشاء غریبه و ترجیحات ، او در زمان مراقبت شامل حیاط بلند فرانسه
نان ، از سوسیس که سیر
سنگ ، برخی از پنیر که زمین بگذارند و گریه ، و بلند کلفت کاه پوشیده فلاسک
در جایی که دراز آفتاب بطری ریخته و دست آورد در دامنه های جنوبی دور.
بنابراین لادن ، او با تمام سرعت بازگشت ، و برای لذت بردن قدیمی ملوان سردرپیش
commendations از طعم و قضاوت خود را ، با هم از آنها غیر بستهای سبد و گذاشته
خارج محتویات بر روی چمن های کنار جاده ای.
موش صحرایی دریایی ، به زودی به عنوان غذای او تا حدی assuaged شده بود ، ادامه داد : سابقه
آخرین سفر خود ، انجام شنوا ساده خود را از بندر به بندر اسپانیا ، فرود
او را در لیسبون ، Oporto ، و بوردو ،
معرفی او را به بندرگاه دلپذیر کرن و دوون ، و به همین ترتیب تا کانال
که زمین اطراف بارانداز نهایی ، که در آن ، فرود پس از خلاف باد طولانی ، طوفان رانده و
آب و هوا مورد ضرب و شتم ، او اولین گرفتار بود
نکات جادویی و heraldings از یکی دیگر از بهار ، و از کار اخراج شده توسط این سرعت بود
داخلی ، مدت ها با پا لگد کردن است که تشنه تجربه زندگی در برخی از مزرعه و حوالی ان ساکت ،
بسیار دور از ضرب و شتم خسته از هر دریا.
طلسم ، محدود و لرزش با هیجان ، موش صحرایی آب به دنبال ماجراجو
لیگ توسط لیگ ، بیش از خلیج طوفانی ، از طریق roadsteads شلوغ ، در سراسر میله بندر
جزر و مد مسابقه ، سیم پیچ رودخانه که پنهان می کردند
شهرهای شلوغ خود را کمی دور چرخش ناگهانی و او را با آه پشیمان
کاشته شده در مزرعه کسل کننده داخلی خود را ، که او به شنیدن هیچ چیز مورد نظر است.
در این زمان وعده غذایی خود را به پایان رسید ، و بحر پیما ، تجدید و تقویت او
صدای پر جنب و جوش تر ، چشم خود را روشن با روشنایی است که از برخی از گرفتار به نظر می رسید
دور دریا ، فانوس دریایی ، پر شیشه ای خود را با
پرنعمت قرمز و درخشان از جنوب ، و با تکیه به سمت موش آب ،
مجبور زل زل نگاه کرد و برگزار شد او را ، بدن و روح ، در حالی که او صحبت کرد.
آن چشمان از تغییر فوم آرام خاکستری سبز جهش شمالی
دریاها ، در شیشه تاباند یاقوت داغ که قلب از جنوب به نظر می رسید ، ضرب و شتم
برای او که شجاعت برای پاسخ دادن به ضربان آن.
چراغ های دوقلو ، خاکستری تغییر و قرمز ثابت قدم ، با تسلط موش آب و
برگزار شد او را محدود به ، مجذوب ، ناتوان است.
دنیای آرام در خارج از اشعه های خود را فروکش دور و متوقف می شود.
و بحث ، بحث فوق العاده سرازیر - - و یا آن بیان شد به طور کامل ، و یا عدم آن عبور کند
در زمان را به ترانه -- سرود ملوانان هنگام کار از ملوانان وزن لنگر چکیدن ، وزوز کردن صدا دار
کفن پاره شدن شمال عید پاک ،
تصنیف از ماهیگیران هولنج تور خود را در غروب آفتاب در برابر آسمان زردآلو ، آکورد از
گیتار و ماندولین را از گوندولا یا caique؟
آیا آن را به فریاد باد ، سوزناک در ابتدا ، عصبانیت جیغ کشیدن آن را به عنوان را تغییر دهید
زایش ، افزایش به سوت پاره شدن ، غرق شدن به قطره ای موسیقی از هوا از
زالو از بادبان bellying؟
همه این صداها محدود به شنونده طلسم به نظر می رسید برای شنیدن ، و با آنها گرسنه
شکایت gulls و دریا mews ، تندر نرم موج شکستن ،
فریاد توفال کوبی کردن اعتراض.
برگشت به بیان دوباره آن را به تصویب رساند ، و با ضرب و شتم قلب او به دنبال
ماجراهای بنادر دوازده ، دعوا ، فرار ، تظاهرات ، comradeships ،
ملازمت کردن تعهدات ، یا او را جستید
جزیره گنج ، صید در هنوز لاگون و روز طولانی مدت بر سفید گرم dozed
شن و ماسه.
از دریا fishings عمیق او شنیده بگوید ، و توانا و از تجمع نقره ای مایل
خالص ؛ از خطرات ناگهانی ، سر و صدا از قطع کننده در شب moonless ، یا کمان بلند.
بوش بزرگ مصرف سربار شکل از طریق
مه پیشواز خانه ، پرتگاه گرد ، چراغ بندر باز
از ؛ گروه dimly در اسکله دیده می شود ، تگرگ شاد ، چلپ چلوپ از hawser ؛
با خستگی راه رفتن تا خیابان شیب کمی به سمت
درخشش آرامش در پنجره های قرمز curtained خواهد بود.
در نهایت ، در رویای بیداری خود آن را به او به نظر می رسید که ماجراجو به خود افزایش یافته بود
پاها ، اما هنوز هم صحبت شد ، هنوز هم نگه داشتن او را با چشم خاکستری دریا ، خود را سریع.
و در حال حاضر ، او به نرمی گفت بود ، "من به جاده ها را دوباره ، نگه داشتن در جهت جنوب باختری
برای بسیاری از یک روز طولانی و غبارآلود ، تا در تاریخ و زمان آخرین من رسیدن به شهر دریا کمی خاکستری من می دانم
خوب ، که چسبیده در امتداد یک طرف شیب دار از بندر.
از طریق درگاه تاریک شما وجود دارد نگاه کردن پرواز از گام های سنگ ، معلق شده توسط بزرگ
تافتز صورتی از سنبل الطیب و پایان دادن به در پچ آب گازدار آبی.
قایق کوچک که به دروغ به حلقه و stanchions دریا دیوار قدیمی افسار
ماهی قزل آلا ، پر زرق و برق به عنوان کسانی که من clambered در داخل و خارج از در دوران کودکی خود من رنگ
جهش در جزر و مد سیل ، مدارس از ماهی خال مخالی
فلش و بازی گذشته اسکله طرف و foreshores ، و پنجره بزرگ
رگ های سرش ، شب و روز ، تا moorings خود و یا چهارم به دریا باز است.
، دیر یا زود وجود دارد ، کشتی های دریا نوردی از همه ملت ها می رسند و در آنجا ، در آن
مقصد ساعت ، کشتی انتخاب من به شما اجازه لنگر خود را.
من باید وقت من ، من باید درنگ و در انتظار ماندن ، تا در تاریخ و زمان آخرین یک حق نهفته است
انتظار برای من ، از تاب برداشته warped throats به midstream ، لود پایین ، bowsprit خود را با اشاره کردن
پناه دادن.
من باید در هیئت مدیره لغزش ، با قایق و یا در امتداد hawser ؛ و سپس یک روز صبح من باید بیدار
آهنگ و با پا لگد کردن ملوانان ، جلنگ جلنگ صدا کردن از چرخ تسمه و تلق تلق کردن از
لنگر زنجیره آینده خوش شوید.
ما باید از بادبان سه گوش جلو کشتی و بادبان عمده دگل جلو کشتی ، خانه های سفید رنگی بر روی بندرگاه
طرف سرش گذشته ما به آرامی او به عنوان راه فرمان جمع آوری ، و سفر خواهد کرد
را آغاز کرده اند!
او به سمت پرتگاه تدافعی نیروهای دفاعی ساخته او خواهد خودش را با بوم پوشاک و پس از آن ، یک بار
در خارج ، سیلی صدایی از دریاهای بزرگ سبز را به عنوان او پاشنه به باد ، با اشاره
جنوبی!
و شما ، شما هم خواهد آمد ، برادر جوان برای پاس روز ، و بازگشت هرگز ، و
جنوب هنوز برای شما منتظر. نگاهی به ماجراجویی ، توجه به تماس ، در حال حاضر قبل از اینکه
لحظه ای غیر قابل فسخ می گذرد! '
تیس اما banging درب پشت شما ، گام بشاش به جلو ، و شما
از زندگی های قدیمی به جدید!
سپس چند روز ، بعضی از روز های طولانی از این رو ، تنه زدن به خانه ام اگر شما خواهد شد ، وقتی فنجان
خشک شده و شروع بازی در بازی ، و نشستن توسط رودخانه آرام خود را با
فروشگاه از خاطرات قشنگ برای شرکت.
شما به راحتی می تواند به من در جاده سبقت گرفتن بر ، برای شما جوان هستند ، و من پیری و رفتن
آرام.
من به معطل شدن ، و نگاه به عقب و در تاریخ و زمان آخرین من مطمئنا به شما آینده ، مشتاق و مراجعه کنید
به نور دل ، با تمام جنوب را در صورت خود را!
صدا مرد دور متوقف شد و به عنوان ترومپت ریز حشرات dwindles به سرعت در
سکوت و موش آب ، فلج و خیره ، دیدم در آخرین اما ذره دور در
سطح سفید جاده.
مکانیکی او بلند شد و اقدام به REPACK ناهار سبد ، دقت و
بدون عجله.
مکانیکی او به خانه بازگشت ، جمع necessaries چند کوچک و
گنجینه های ویژه ای به او علاقه مند قرار داده و آنها را در کیف مدرسه ، اقدام با آهسته
شور و مشورت ، در حال حرکت در مورد اتاق مانند
خواب واکر ، گوش تا کنون با لب جدا.
او کیف مدرسه بیش از شانه خود را در چرخش ، دقت چوب تنومند را برای خود انتخاب
wayfaring ، و بدون عجله ، اما بدون تردید در همه ، او در سراسر پا
آستانه فقط به عنوان مول در درب ظاهر شد.
"چرا ، جایی که شما را به موش وار؟" مول در تعجب بزرگ خواست ، بتواند او
بازو.
'رفتن به جنوب ، با بقیه از آنها ، موش صحرایی در یکنواخت رویایی زمزمه ،
او را هرگز. 'Seawards اول و سپس در کنار کشتی ، و
تا به ساحل که مرا فرا می خواند! "
او فشار مصمم به جلو ، هنوز هم بدون عجله ، اما با تثبیت یک دنده از
هدف ؛ اما مول ، در حال حاضر کاملا احساس خطر ، خود را در مقابل او قرار داد ،
و به دنبال به چشم خود دیدم که آنها
و لعاب شدند و آرام و تغییر تبدیل خاکستری -- چشم نه دوست او ،
اما چشم برخی از حیوانات دیگر! دست و پنجه نرم با او به شدت او را کشیده
در داخل ، او را به زمین انداخت و ، و او برگزار شد.
موش برای چند لحظه به شدت تلاش و پس از آن قدرت خود را به نظر می رسید
ناگهان او را ترک کند ، و او هنوز دراز و با چشمان بسته خسته ، لرزش.
در حال حاضر مول کمک او را به ظهور و او را در یک صندلی قرار داده شده ، جایی که او شنبه
سقوط و shrunken به خود ، بدن خود را با لرز خشونت آمیز زده شده ، عبور
در زمان به تناسب هیستریک گریه خشک.
مول سریع درب ساخته شده ، کیف مدرسه را در کشو انداخت و قفل شده آن ، و نشستم
بی سر و صدا بر روی میز با دوست خود ، در انتظار برای تشنج عجیب و غریب به تصویب.
به تدریج موش غرق به چرت زدن مشکل ، خراب شده توسط شروع می شود و اشتباه
murmurings از چیزهای عجیب و وحشی و خارجی به مول نا روشن بین ، و از
که او را به چرت زدن عمیق گذشت.
در ذهن ، بسیار مضطرب مول او را برای مدتی ترک کرد و خود را با خانواده مشغول ساختم
مسائل و آن تیره وقتی که او را به سالن بازگشت و موش را در بر داشت
جایی که او را ترک کرده بودند ، گسترده بیدار در واقع ، اما بی توجه ، سکوت ، و نژند.
او در زمان یک نگاه شتابزده در چشمان او ؛ در بر داشت آنها را به ارضاء بزرگ او ، روشن و
تیره و قهوه ای دوباره مانند قبل و پس از آن نشستم و سعی کردم او را تشویق و کمک به
او را به ارتباط آنچه به او اتفاق افتاده بود.
پور موشی بهترین خود را ، با درجه ، برای توضیح دادن چیزها ، اما چگونه می تواند او را به قرار دادن
سرد کلمات چه بیشتر پیشنهاد شده بود؟
چگونه به یاد می آورند ، به نفع دیگری ، صدای دریا فراموش نشدنی است که به او خوانده بود ،
چگونه تولید مثل در دست دوم سحر و جادو از صد خاطراتی ملوان؟
حتی خود را ، در حال حاضر طلسم شکسته شد و زرق و برق رفته ، متوجه شد که آن را دشوار
به حساب چه بود به نظر می رسید ، چند ساعت قبل ، چیزی اجتناب ناپذیر و تنها.
تعجب آور نیست ، پس ، که او نتوانست برای انتقال به مول هر ایده روشنی از
آنچه که او از طریق آن روز شده بود.
به مول تا این حد ساده : مناسب ، و یا حمله بود ، در گذشته بود ، و سمت چپ بود
او عاقل دوباره ، هر چند متزلزل و پایین واکنش بازیگران.
اما او به نظر می رسید که همه علاقه برای زمان در چیزهایی که رفت را تشکیل می دهند از دست رفته
زندگی روزمره خود ، و همچنین در تمام forecastings دلپذیر از روز تغییر یافته و کردم و بعد زدم زیر گریه
که فصل در حال تغییر مطمئنا آوردن بود.
معمولی ، پس از آن ، و با ظاهری بی تفاوتی ، مول تبدیل بحث خود را به
برداشت که جمع آوری شده بود در واگن های قوی و زور زدن خود را تیم ،
ricks در حال رشد است ، و ماه را بزرگ افزایش می یابد بیش از هکتار لخت خال خال با sheaves.
او از سیب قرمزی صحبت در اطراف ، از آجیل BROWNING ، مربا و حفظ
و تقطیر از cordials تا توسط مراحل آسان مانند این ، او رسید
چله زمستان ، به دنبال لذت پیروزی دلچسب و بطور دنج قرار گرفتن آن
زندگی در خانه ، و پس از آن او به سادگی تغزلی شد.
درجه موش شروع بنشینند و به ملحق شوید.
چشم مبهم او روشنتر ، و او برخی از هوای گوش خود را از دست داد.
در حال حاضر با نزاکت مول تضعیف دور و بازگشت با یک مداد و چند نیمه
ورق کاغذ ، که او بر روی میز در آرنج دوست خود قرار داد.
وی بیان کرد : 'آن را کاملا یک مدت طولانی از شما هر شعر ،'.
'شما ممکن است در آن سعی کنید در این شب ، به جای -- خوب ، brooding بیش از همه چیز را به
بسیار.
من یک ایده است که به شما احساس بسیار بهتر از زمانی که شما دارید چیزی jotted پایین -- اگر
فقط فقط قافیه.
موش تحت فشار قرار دادند کاغذ را از او wearily ، اما مول با احتیاط در زمان
مناسبت اتاق را ترک کند ، و هنگامی که او در دوباره peeped مدتی بعد ، موش صحرایی
جذب شده و ناشنوا به دنیا ؛
scribbling متناوب و مکیدن بالای مداد خود را.
درست است که او مکیده یک معامله خوب بیش از او scribbled ، اما آن را به شادی بود
مول بدانند که درمان حداقل شروع شده بود.
>