Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب V دوازدهم
با این حال ، او بود ، در عرض دو روز ، یکی دیگر از جدایی به چهره است.
او ماریا Gostrey فرستاده بود یک کلمه در مراحل اولیه ، با دست ، به خواست اگر او ممکن است به صبحانه می آیند ؛
در نتیجه از آن ، در ظهر ، او را در سایه های سرد کم کم به او در انتظار
هلندی به دنبال اتاق ناهار خوری.
این عقب نشینی شد و در برگشت به خانه ، با نمایی از قراضه از باغ قدیمی که
از تاخت و تاز مدرن شده بود نجات داد ، و هر چند او در بیش از یکی دیگر بود
مناسبت پاهای خود را در زیر کوچک آن بود و
جدول peculiarly صیقل خورده ای از مهمان نوازی ، جای او را به عنوان تا پیش از این هرگز رخ داد
مقدس به دانش لذت بخش ، به افسون صمیمی ، به سفارش عتیقه ، به neatness که
تقریبا اوت.
برای نشستن بود ، او به عنوان میزبان خود را پیش از گفته بود ، برای دیدن زندگی را منعکس
زمان در ترکیب قلع و سرب به ایده آل نگه داشته شده که به نحوی در حال تبدیل شدن بود ، بهبود زندگی ، به طوری
چشم که یکی برگزار شد و آرامش است.
Strether در تمام وقایع در حال حاضر آرامش شدند -- و بیشتر است که آن را آخرین نفر بود
زمان -- با اثر ، جذاب لخت یک پارچه و افتخار از آن در هیئت مدیره
سطح کاملی از ظروف گلی کوچک قدیمی
و نقره قدیمی ، تطبیق داده شده توسط قطعات بیشتر قابل توجهی با خوشحالی در مورد دفع
اتاق.
نمونه Delf واضح در خصوص شأن و منزلت را از پرتره های خانوادگی و
در میان آنها بود که دوست ما resignedly خود را ابراز.
او حتی با شوخ طبعی فلسفی خاصی صحبت کرد.
"چیزی بیشتر برای انتظار وجود دارد ، من به نظر می رسد به کار یک روز خوب را انجام داده اند.
من اجازه دهید را در تمام طول داشته باشند.
من دیده ام چاد ، که به لندن شده است و دوباره.
او به من می گوید من 'هیجان انگیز است ، و من در واقع به نظر می رسد به خوبی به هر یک را ناراحت.
من در هر حال او را هیجان زده است.
او و مجزا بی قرار است. "" شما من هیجان زده ، "دوشیزه Gostrey لبخند زد.
"من و مجزا بیقرار." "آه ، که زمانی که من شما یافت شد.
به نظر من من و نه شما از آن است.
این چه "او را خواست با او درباره او نگاه کرد ،" اما امد و شد زیاد از صلح باستان چیست؟ "
"من با تمام قلب من مایل ،" او در حال حاضر پاسخ داد : "من می تواند درمان آن را به عنوان یک
پناهگاه استراحت است. "
که بر روی آنها یکدیگر خوی ، در سراسر جدول ، تا اگر چیز unuttered در
هوا می باشد. Strether ، در راه او به نظر می رسید ، زمانی که او بعدی
صحبت می کرد ، را به برخی از آنها.
"این به من نمی دهد -- که می شود مشکل -- آن چه خواهد شد ، بدون شک ، هنوز هم به من بدهید
شما خواهد شد.
من نیست ، "او توضیح داد که با تکیه به عقب در صندلی خود را ، اما با چشمان خود را بر روی رسیده کوچک
گرد خربزه -- "در هماهنگی واقعی با آنچه که من را احاطه کرده است.
شما می شوند.
آن را من بیش از حد سخت. شما نمی کنند.
آن را می سازد -- این چیزی است که آن را به در پایان می آید -- یک احمق از من "
سپس در مماس ، "آنچه که او انجام شده در لندن؟" او خواستار است.
آه یکی ممکن است به لندن برود ، "ماریا خندید. "شما می دانید من انجام داد."
بله -- او در زمان یادآوری.
"و شما مرا به عقب." او وجود دارد مخالف brooded به او ، اما
بدون دل تنگی. "چه کسی تا به چاد آورده؟
او پر از ایده های است.
و من به سارا نوشت ، "او اضافه کرد ،" اولین چیزی که امروز صبح.
بنابراین من مربع است. من برای آنها آماده است. "
او بخش های خاصی از این سخنرانی را در منافع دیگران نادیده گرفته شده است.
"ماری روز دیگر به من گفت که او احساس او را به تدوین بسیار زیاد
انسان را از کسب و کار. "
"آن وجود دارد. او پسر پدرش است! "
اما چنین پدر! "" آه فقط یک حق را از آن نقطه
مشاهده!
Strether افزود : اما در او نه پدرش ، "،" می شوند که مشکلات من است. "
"آنچه در آن است و سپس؟"
او آمد برگشت به صبحانه خود ، او در حال حاضر از خربزه جذاب فعال داشتید ، که او
آزادانه برای او بریده و آن را تنها پس از این بود که او ملاقات سوال او.
سپس علاوه بر آن بود ، اما به سخن گفتن است که او می خواهم او را در حال حاضر پاسخ.
او منتظر ، او را تماشا او را خدمت کرد و او را سرگرم ، و شاید با این
تاریخ و زمان آخرین ایده که او به زودی او را از داشتن خود را به او حتی هرگز نام یادآوری
مقاله تولید Woollett.
"آیا شما به یاد داشته باشید صحبت ما از آن در لندن -- که شب را در بازی"
قبل از اینکه او می تواند می گویند بله ، با این حال ، او آن را برای موارد دیگر به او قرار داده بود.
آیا او را به یاد داشته باشید ، او به یاد داشته باشید -- این و آن از روز اول خود را؟
او همه چیز را به یاد آوردن تا با طنز حتی چیزهایی که او استادانی
هیچ خاطره ، همه چیز او قاطعانه تکذیب کرد ؛ و بالاتر از همه در سقوط
علاقه زیادی از زمان اولیه آنها ،
کنجکاوی توسط هر دو از آنها به عنوان به جایی که او احساس "بیرون می آیند."
آنها طوری فرض شده بود آن بود که در برخی از مکان خارق العاده ای می شود -- آنها تا به حال از آن را به عنوان فکر
بنابراین بسیار.
خوب ، بود که بدون شک آنچه در آن شده بود -- از او فقط آنجا آمده بودند.
او ، در حقیقت ، تا آنجا که امکان پذیر می شود و اکنون باید به جای اندیشه کردن
خود گرفتن دوباره.
او در نقطه ای تصویری از تاریخ اخیر خود در بر داشت ، او مانند یکی از
چهره های ساعت های قدیمی در برن.
آنها بیرون آمد ، در یک طرف ، در ساعت خود را ، در امتداد البته کمی خود را در jigged
چشم های عمومی ، و در طرف دیگر می رفتند. او هم البته کمی خود را jigged بود -- او را
عقب نشینی بیش از حد متواضع در انتظار.
او ارائه شده در حال حاضر ، باید او واقعا می خواهم بدانم ، به نام محصول بزرگ
Woollett. این امر می تواند تفسیر بزرگ در
همه چیز.
در این او را متوقف کردن او نه تنها مایل به دانستن را نداشت ، اما او نمی دانم
برای جهان است. او با محصولات انجام داده بود Woollett
برای همه خوب او از آنها کردم.
او هیچ خبری مورد نظر بیشتر از آنها ، و او به ذکر است که مادام د Vionnet
خود ، به دانش خود ، زندگی می کردند به حال معاف از اطلاعات او آماده بود تا
عرضه است.
او موافقت هرگز به آن را دریافت ، هر چند او می توانست آن گرفته شده ، تحت
استرس ، از خانم Pocock.
-- اما این یک موضوع بود که خانم Pocock به نظر میرسد که کمی به حال می گویند
صدایی کلمه -- و آن را دلالت نیست.
هیچ چیز به وضوح برای ماریا Gostrey که نشانگر در حال حاضر وجود دارد -- صرفه جویی در یک نقطه نوک تیز ،
که شده است ، که او در زمان آمد.
"من نمی دانم که آیا آن را قبل از شما به عنوان یک احتمال است که ، از چپ به خود ، آقای چاد
ممکن است بعد از همه به عقب برگردید. من قاضی آن است که بیشتر یا کمتر قبل از
شما از آنچه که شما فقط در حال حاضر از او گفت. "
مهمان او چشم خود را در او بود ، با مهربانی اما با دقت ، که اگر پیش بینی چه بود
در پیروی از این. "من فکر نمی کنم آن را برای پول می شود."
و سپس به عنوان او نامشخص به نظر می رسید : "من منظور من اعتقاد ندارم از آن خواهد شد که او خواهید
به او "سپس او را او را تا به من بدهید؟"
Strether منتظر لحظه ای ، به جای آرام و سنجیده در حال حاضر ، طراحی یک کمی این
تاریخ و زمان آخرین مرحله نرم و شفاعت او را در راه های مختلف مطرح و ناگفتهای برای
صبر و درک.
"چه بود فقط در مورد من بپرسید؟" "آیا چیزی هست که او می تواند انجام دهد که
شما آن را وصله؟ "" با خانم Newsome؟ "
موافقت او ، اگر او را به ظرافت در مورد صدایی نام داشته است ، تنها در او بود
صورت ، اما او با آن افزود : "وجود دارد هر چیزی که او می تواند انجام دهید که او را امتحان کنید
آن؟ "
"برای پچ آن را با من؟" پاسخ او در تاریخ و زمان آخرین قطعی شد
headshake. "هر کس نمی تواند انجام دهد وجود دارد.
بر.
را برای هر دو ما است. "ماریا تعجب ، به نظر می رسید کمی به شک.
"آیا شما تا مطمئن شوید که برای او؟" ، "آه بله -- مطمئن شوید که در حال حاضر است.
زیاد اتفاق افتاده است.
من برای او متفاوت است. "او آن را در زمان در آن زمان ، رسم یک عمیق تر
نفس می شود. "من می بینم.
به طوری که او به عنوان های مختلف برای شما -- "
"آه ، اما ،" او قطع شود ، گفت : "او نیست." و به عنوان دوشیزه Gostrey تعجب دوباره : "او
همان. او بیشتر از همیشه همان است.
اما من قبل از من نیست -- من او "است.
او به شدت صحبت کرد و همانطور که اگر مسئولانه -- از او تا به حال به تلفظ کنند ؛ و اثر
از آن کمی موقر بود ، به طوری که او به سادگی گفت : "آه!"
راضی و سپاسگزار است ، با این حال ، او در عبارت بعد خود او پذیرش او را نشان داد
بیانیه. "آنچه سپس شما به خانه؟"
او بشقاب خود را تحت فشار قرار دادند به حال کمی دورتر ، با یکی دیگر از طرف موضوع اشغال ؛
پناه بردن قطعا در آن سمت و احساس به طوری نقل مکان کرد که او به زودی خود را در بر داشت
بر پاهای خود نیست.
او در پیشبرد آنچه که او بر این باور ممکن است از او آمده تحت تاثیر قرار ، و او را
دوست داشت از آن ممانعت و برخورد با آن tenderly ؛ رتبهدهی نشده است در حضور از آن او
آرزو هنوز هم بیشتر می شود -- هر چند به عنوان هموار که ممکن است -- بازدارنده و قطعی است.
او با قرار دادن سوال خود را برای لحظه ای ، او گفت : او را در مورد چاد.
"آن شده اند که غیر ممکن است به ملاقات من بیش از او شب گذشته در سؤال
از رسوایی به او چسبیده نیست "" این است که آنچه شما آن را برای او به نام --
'افتضاح'؟ "
"اوه نه! من به او را در جزئیات توصیف پایه
مخلوق او باشد و او کاملا با من موافق در مورد آن. "
به طوری که آن را واقعا به عنوان اگر شما او را میخ شده بود؟ "
"کاملا واقعا که اگر --! من به او گفتم من باید او را لعن و نفرین است. "
"آه" او لبخند زد ، "شما آن را انجام می شود."
و پس از آن فکر دوباره : "شما می توانید پس از آن پیشنهاد --"
با این حال او اسکن چهره اش. "پیشنهاد دوباره به خانم Newsome؟"
او تردید از نو ، اما او آن را آورده است.
"من هرگز اعتقاد بر این ، شما می دانید ، که شما پیشنهاد.
من همیشه بر این باور بود واقعا او -- و ، تا آنجا که می رود که ، من می توانم آن را درک کنند.
آنچه منظور من است ، او توضیح داد ، "که با چنین روح -- روح لعنت -- شما
نقض مرمت گذشته است.
او تنها به دانستن آنچه که تو را به او انجام می شود هرگز دوباره به بالا بردن انگشت. "
گفت Strether : "من انجام داده ام" ، "آنچه که من می توانم -- یکی می تواند بیشتر کار را انجام ندهید.
او تظاهرات خود گذشتگی خود و وحشت او.
اما من مطمئن هستم که من او را نجات داد. او تظاهرات بیش از حد.
او می پرسد چگونه می توان بودن خسته او خواب است.
اما او قبل از او در تمام عمر است. "
ماریا را دیدم آنچه منظور او. "او تشکیل شده برای لطفا."
و این دوست ما که به او شکل گرفته است. "Strether احساس در آن طنز عجیب و غریب است.
"پس از آن به ندرت گسل خود را!"
"این در هر میزان خطر خود را. منظور من ، گفت : "Strether :" این مال انزن.
اما او آن را می داند. "" بله ، او آن را می داند.
و نظر شما ، "دوشیزه Gostrey پرسید :" که بعضی از زن های دیگر در
لندن؟ "" بله. شماره است که من هیچ ایده ای ندارند.
من می ترسم از آنها.
من با آنها انجام می شود. "و او را دست خود را به او است.
"خداحافظی." آن را آورده پشت او را بدون جواب او
سوال.
"برای چه به منزل می روید؟" "من نمی دانم.
همیشه وجود داشته باشد چیزی. "" تفاوت بزرگ "او گفت : او به عنوان
نگه داشته دست خود را.
"تفاوت بزرگ -- بدون شک. با این وجود من باید ببینیم که چه چیزی می تواند از آن بسازید. "
"باید چیز خیلی خوب شما را --" اما ، تا اگر به خاطر سپردن آنچه خانم Newsome
به حال انجام شده ، مثل آن بود که تا آنجا که او رفت.
او به اندازه کافی درک کرده بود. "پس به عنوان این محل در این لحظه خوب است؟
خیلی خوب به عنوان آنچه که شما از همه چیز شما را لمس را؟ "
او در زمان یک لحظه برای گفتن ، برای ، واقعا و حقیقتا ، چه ایستاده بود در مورد او وجود دارد او در سال ها
پیشنهاد -- که به عنوان پیشنهاد از خدمات نفیس ، مراقبت از روشن شده بود ، برای بقیه
روزهای خود را -- و ممکن است وسوسه کرده اند.
آن ساخته شده است او را آرام دور ، آن را مسقف او را به گرمی بیش از آن استراحت ، همه شرکت بنابراین ، در
انتخاب. و آنچه حکومت انتخاب زیبایی بود و
دانش است.
این بی دست و پا بود ، تقریبا احمقانه بود ، به چنین چیزهایی جایزه به نظر می رسد ، با این حال ، هیچ یک
کمتر ، تا آنجا که آنها فرصت خود آنها آن را فقط برای یک لحظه ساخته شده است.
او علاوه بر این می خواهم درک -- او همیشه درک.
که در واقع ممکن است ، اما در عین حال او بود.
"هیچ چیزی ، شما می دانید ، من نمی خواهد برای شما وجود دارد."
"آه بله -- من می دانم" ، "هیچ چیز وجود دارد ،" او تکرار ، "در تمام
جهان است. "
"من می دانم. من می دانم.
اما همین من باید بروید. "او آن را در تاریخ و زمان آخرین.
"درست است."
"درست است؟" او آن را در بی میلی مبهم تکرار کرده بود ، اما
او احساس آن را در حال حاضر برای او روشن است. "که می بینید ، منطق تنها من است.
، از کل امر ، به هر چیزی برای خودم شدم. "
با خود فکر است. "اما با برداشت های فوق العاده خود شما
یک معامله بزرگ است. "
"معامله بزرگ" -- او موافقت کرد. وی افزود : "اما هیچ چیز مثل شما.
آن را به شما که مرا اینجا به اشتباه نفهمید! "صادقانه و خوب است ، او تا حد زیادی نمی توانست
تظاهر او آن را نمی بینم.
هنوز او می تواند فقط یک کمی تظاهر. اما چرا باید به شما می شود به طوری dreadfully
راست "" این راه است که -- اگر من باید برود -- شما
خودتان خواهد بود که برای اولین بار من می خواهم.
و من می توانم هر چیز دیگری نیست. "بنابراین پس از او تا به حال به آن را ، هر چند هنوز هم
با اعتراض او را شکست داد.
"این بسیار right' بودن خود را -- آن را وحشتناک چشم های تیز خود را برای آنچه شما می سازد
است. "" اوه ، اما شما به همان اندازه بد خودتان.
شما می توانید به من مقاومت در برابر زمانی که من نکته ای که خارج است. "
او آن را در آخرین آهی کشید همه comically ، همه غم انگیز ، به دور است.
"من در واقع نمی تواند شما مقاومت کنند." "سپس ما!" گفت : Strether.