Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراجویی از شش NAPOLEONS
این چیزی بسیار غیر معمول برای آقای Lestrade ، از اسکاتلندیارد ، به نگاه در بر بود
ما از شب ، و او را به بازدیدهای با خوشامد گویی به شرلوک هولمز ، برای آنها
او را قادر به در تماس بودن با همه که قرار بود در تاریخ در مرکز فرماندهی پلیس.
در عوض برای خبری که Lestrade می آورد ، هولمز بود که همیشه آماده گوش دادن
با توجه به جزئیات مربوط به هر صورت که بر اساس آن پلیسی ، مشغول بود و
توانست گاهی اوقات ، بدون هیچ گونه فعال
دخالت ، برای دادن برخی از تذکر یا پیشنهاد خود را گسترده گرفته شده از او
دانش و تجربه. در این شب خاص ، Lestrade بود
صحبت از آب و هوا و روزنامه ها.
بعد از آن او ساکت افتاده بود ، thoughtfully puffing در سیگار برگ خود را.
هولمز keenly در او نگاه کرد. "هر چیزی قابل توجه در دست؟" از او پرسید.
"اوه ، نه ، آقای هولمز -- هیچ چیز بسیار ویژه"
"پس به من بگو در مورد آن." Lestrade خندید.
"خب ، آقای هولمز ، بدون استفاده از توان انکار کرد که چیزی وجود دارد در ذهن من وجود دارد.
و در عین حال آن را چنین کسب و کار پوچ است ، که من تردید به شما در مورد آن زحمت.
از سوی دیگر ، با وجود آن که بی اهمیت ، آن است که بدون شک عجیب و غریب ، و من می دانم که
شما یک طعم برای همه است که خارج از معمول است.
اما ، به نظر من ، که می آید بیشتر در خط دکتر واتسون نسبت به ما است. "
"بیماری؟ گفت :" I. "جنون ، به هر حال.
عجیب و غریب و جنون ، بیش از حد.
شما نمی شد فکر می کنم هر کسی که زندگی در این زمان از روز که تا به حال چنین نفرت وجود دارد
از ناپلئون اول که او را هر تصویری از او را که او می تواند دید. شکستن "
هلمز در پشت صندلی خود را غرق شد.
"این هیچ کسب و کار من ،" او گفت. "دقیقا.
این چیزی است که من گفتم.
اما بعد ، زمانی که مرد مرتکب دزدی به منظور شکستن تصاویر خود را که نمی
خود ، که آن را به ارمغان می آورد دور از دکتر و در را به پلیس. "
هولمز شنبه دوباره.
"دزدی! جالب تر این است.
اجازه جزئیات صدام رو بشنوی. "Lestrade در زمان از نوت بوک خود را رسمی و
حافظه خود را از صفحات آن تجدید.
"اولین مورد گزارش شده بود چهار روز پیش ،" او گفت.
"این در مغازه از مورس هادسون ، که دارای یک محل برای فروش از عکسها و بود
مجسمه ها در جاده Kennington.
دستیار مغازه جلو برای یک لحظه ، زمانی که او شنیده تصادف را ترک کرده بودند ، و
در عجله کرد متوجه شد که مجسمه نیم تنه گچی از ناپلئون ، ایستاده است که با دیگر چند
آثار هنری بر پیشخوان ، دروغ گفتن را به تکه shivered.
او را به سمت جاده با عجله ، اما ، اگر چه نامحرم توسط چندین - اعلام کرد که آنها تا به حال
متوجه مرد از مغازه اجرا شود ، او نه می تواند هر کسی را مشاهده و نه می تواند هر یک را پیدا کرد
با استفاده از شناسایی ادم حقه باز.
به نظر می رسید به یکی از این اقدامات بی معنی از چاقوکشی که از زمان رخ می دهند به
زمان ، و آن را به پاسبان در ضرب و شتم به این ترتیب گزارش شده است.
بازیگران گچ بود از چند شیلینگ ارزش تر نیست ، و امر کل
به نظر می رسد بیش از حد بچه گانه برای هرگونه تحقیق خاص است.
"مورد دوم ، با این حال ، جدی تر ، و نیز بیشتر منحصر به فرد.
این تنها شب گذشته رخ داده است.
"در Kennington جاده ، و در چند صد متری از مغازه مورس هادسون ، وجود دارد
زندگی یک پزشک به خوبی شناخته شده پزشکی ، به نام دکتر Barnicot ، که یکی از
بزرگترین شیوه بر ضلع جنوبی رودخانه تیمز.
اقامت و مدیر اتاق مشاوره او در Kennington جاده است ، اما او شاخه
جراحی داروخانه و در پایین جاده Brixton ، دو مایل دورتر.
این Barnicot دکتر ستاینده پرشور از ناپلئون است و خانه اش پر است
از کتاب ها ، عکس ها ، و آثار از امپراتور فرانسه است.
کمی از مدتی پیش او را از مورس هادسون دو خریداری شده از گچ گچ تکراری
سر معروف ناپلئون توسط مجسمه ساز فرانسوی ، Devine.
یکی از این او در سالن خود را در خانه در Kennington جاده قرار داده شده ، و از سوی دیگر در
گچ بری دور بخاری از عمل جراحی در پایین Brixton.
خوب ، هنگامی که دکتر Barnicot آمد صبح امروز او برای پیدا کردن که شگفت زده شده بود خود را
خانه در طول شب شده بود burgled ، اما آن چیزی ذخیره شده بود گرفته شده
گچ سر از سالن.
این انجام شده بود و از نقش برآب شده است وحشیانه علیه دیوار باغ شده بود ، تحت
که قطعات متلاشی است. کشف شدند "
هلمز دست خود را دوخت.
"این است که قطعا بسیار رمان ،" او گفت. "من فکر کردم آن را به شما لطفا.
اما من به پایان نمی کردم نشده است.
دکتر Barnicot به علت عمل جراحی خود را در در 12:00 ، و شما می توانید تصور کنید او
تعجب هنگامی که ، در ورود وجود دارد ، او متوجه شد که در پنجره باز شده بود
و شب که تکه تکه شده از مجسمه نیم تنه دوم خود را در سراسر اتاق پهن بود.
آن را به اتم که در آن ایستاده شده بود شکست.
نه در مورد بودند هر نشانه ها که می تواند ما را به عنوان نشانه به جرم یا دادن وجود دارد
مجنون که فساد انجام داده بود. در حال حاضر ، آقای هلمز ، شما باید حقایق رو. "
"آنها مفرد ، نه برای گفتن چیز عجیب و غریب ، گفت :" هولمز.
"می توانم بپرسم که آیا دو شکست busts در اتاق دکتر Barnicot بودند دقیق
تکراری از یکی که در مغازه مورس هادسون نابود شد؟ "
"آنها از همان قالب گرفته شد."
"مثل یک حقیقت باید در مقابل این نظریه که مردی که آنها را تحت تاثیر قرار می شکند بگویید
هر نفرت عمومی از ناپلئون.
با توجه به تعداد صدها مجسمه از امپراتور بزرگ باید وجود داشته باشد در لندن ، آن را
است بیش از حد به فرض چنین اتفاقی که به عنوان بت شکن باید بیقید در امور جنسی
فرصتی برای آغاز بر سه نمونه از همان مجسمه نیم تنه ".
"خب ، من فکر کردم که شما انجام دهد ، گفت :" Lestrade.
"از طرف دیگر ، این هادسون مورس اذوقه رسان از busts را در آن بخش از است
لندن ، و این سه تنها کسانی که تا به حال در فروشگاه خود را برای سال شده بودند.
بنابراین ، اگر چه ، همانطور که شما می گویند ، صدها بسیاری از مجسمه ها در لندن وجود دارد ، آن را بسیار
احتمال دارد که این سه تنها کسانی در آن منطقه شدند.
بنابراین ، متعصب محلی با آنها آغاز خواهد شد.
شما چه فکر میکنید ، دکتر واتسون؟ "" هیچ محدودیتی وجود ندارد به امکانات وجود دارد
از monomania ، "من پاسخ داد.
"وضعیتی است که روانشناسان مدرن فرانسه را به نام IDEE است وجود دارد
FIXE ، 'که ممکن است بی اهمیت در شخصیت ، و با سلامت عقل کامل در هر همراه
راه دیگر.
مردی که عمیقا در مورد ناپلئون را خوانده بود ، یا که احتمالا دریافت کرده بود برخی از
آسیب خانواده ارثی از طریق جنگ بزرگ ، امکان پذیر ممکن است مانند IDEE فرم
FIXE و تحت نفوذ خود قادر باشد از هر گونه خشم فوق العاده است. "
"که نمی خواهد انجام دهد ، عزیز من اما واتسون ، گفت :" هولمز ، تکان دادن سر خود ، "بدون هیچ مقدار
IDEE FIXE می monomaniac جالب خود را برای پیدا کردن جایی که این busts فعال
شد واقع شده است. "
"خب ، چگونه می توانم آن را توضیح دهید؟" "من تلاش برای انجام چنین کاری نیست.
من فقط می گفت که یک روش خاصی در این آقا وجود دارد غیر عادی مشاهده
محروم بودند.
به عنوان مثال ، در تالار دکتر Barnicot ، جایی که صدا ممکن است خانواده ، بیدار کردن سینه
خارج شده است ، قبل از اینکه ، شکسته در حالی که در عمل جراحی ، که در آن وجود دارد گرفته شده بود
خطر کمتر از یک زنگ هشدار ، آن را که در آن ایستاده بود شکست شد.
امر به نظر می رسد absurdly پوچ ، و در عین حال من به جرات هیچ چیز بی اهمیت زمانی که من منعکس کننده تماس بگیرید
که بعضی از موارد کلاسیک داشته اند شروع حداقل امیدوار کننده.
شما به یاد داشته باشید ، اما واتسون ، چگونه کسب و کار بسیار ناراحت کننده از خانواده Abernetty برای اولین بار
توسط عمق که جعفری به حال به کره بر داغ غرق شده را به اطلاع من به ارمغان آورد
روز.
من نمی توانیم ، در نتیجه ، به لبخند خود را در سه busts شکسته ، Lestrade ، و من باید
بسیار بسیار از شما سپاسگزارم اگر شما اجازه بدهید من از هر گونه توسعه از تازه تا گوش
مفرد زنجیره ای از حوادث. "
توسعه که دوست من بود پرسید : در آمد ها سریعتر و بی نهایت
فرم غم انگیز تر از او می توانست تصور.
من هنوز پانسمان بود من در اتاق خواب صبح بعد ، وقتی که یک شیر در درب وجود دارد
و هلمز وارد شد ، تلگرافی را در دست خود. او با صدای بلند آن را بخوانید :
"بیا فورا ، 131 پیت خیابان کنزینگتون.
"LESTRADE." "چه در آن است ، پس؟"
از او خواستم.
"نمی دانم -- ممکن است هر چیزی باشد. اما من گمان آن است که عاقبت از داستان
از مجسمه.
در آن صورت ما به دوستان تصویر شکن تا به عملیات در یکی دیگر از سه ماهه از آغاز
لندن. قهوه را روی میز وجود دارد ، اما واتسون ، و من
یک کابین در درب. "
در نیم ساعت ما پیت خیابان ، باریکه کمی آرام فقط در کنار یکی از رسیده بود
briskest جریان زندگی در لندن. شماره
131 یکی از سطر ، تمام خانه تخت chested ، محترم است و بسیاری از unromantic شد.
همانطور که ما سوار کردن ، ما نرده در مقابل خانه اندود شده توسط کنجکاو در بر داشت
جمعیت.
هولمز سوت کشید. "جورج!
این قتل در دست کم تلاش. هیچ چیز کمتر خواهد پیام لندن برگزار -
پسر.
There'sa عمل خشونت نشان داد که در شانه های دور ، آدم و
گردن دراز. این چیست ، اما واتسون؟
بالا مراحل swilled پایین و آنهایی که دیگر خشک می شود.
صدای پای به اندازه کافی ، به هر حال!
خوب ، خوب ، را در پنجره مقابل Lestrade وجود دارد ، و ما به زودی باید می دانم همه چیز در مورد
ببینید ، ما را با چهره بسیار جدی را دریافت و ما را به اتاق نشسته نشان داد ،
که در آن مرد بسیار ژولیده و آشفته سالمندان ، پوشیده در جامه فلانل یا پشمی پانسمان -
لباس شب ، pacing بود بالا و پایین.
او به عنوان صاحب خانه به ما معرفی -- آقای هوراس Harker ، از مرکزی
تشکیل اتحادیه از مطبوعات. "این مجسمه ناپلئون کسب و کار ، مجددا"
گفت Lestrade.
"شما شب گذشته علاقه مند به نظر می رسید ، آقای هولمز ، بنابراین من فکر کردم شاید شما خواهد بود
خوشحالم که در حال حاضر وجود داشته باشد که امر گرفته است بسیار روشن قلمزن ".
"آنچه که به آن تبدیل شده است ، پس از آن؟"
"به قتل. آقای Harker ، با استفاده از این آقایان به شما بگویم
دقیقا همان چیزی رخ داده است؟ "مرد در سس گوجه فرنگی ، لباس شب روشن بر ما
با چهره ترین سودا.
"این چیز فوق العاده ،" او گفت ، "است که تمام زندگی ام شده اند جمع آوری
اخبار مردم دیگر ، و در حال حاضر که یک قطعه واقعی از اخبار آمده است راه خود من من خیلی
گیج و ناراحت کننده که من می توانم دو واژه با هم قرار داده است.
اگر من تا به حال در اینجا به عنوان یک روزنامه نگار آمده است ، من باید خودم مصاحبه و تا به حال دو
ستون در مقاله هر شب.
همانطور که ، من دادن دور کپی ارزشمند با گفتن این جمله داستان من و بیش از بیش به یک رشته
از افراد مختلف ، و من می توانم بدون استفاده از آن خودم را.
با این حال ، من شنیده ام نام شما ، آقای شرلوک هلمز ، و اگر شما فقط توضیح خواهد داد
این کسب و کار عجیب و غریب ، من باید برای مشکل من در گفتن داستان شما پرداخت می شود. "
هولمز نشستم و گوش.
"این همه به نظر می رسد که مرکز دور سینه از ناپلئون که من برای این اتاق بسیار خریداری شده
حدود چهار ماه پیش. من را برداشت آن را ارزان از برادران هاردینگ ،
دو درب از بالا خیابان ایستگاه.
مقدار زیادی از کار روزنامه نگاری من این است که در شب انجام می شود ، و من اغلب تا زمانی که نوشتن
صبح زود. پس از آن به روز شد.
دن من در من ، که در پشت از بالای خانه نشسته بود ، در حدود سه
ساعت ، زمانی که من که من شنیده ام متقاعد شده بود برخی از طبقه پایین برای تلفن های موبایل.
من گوش ، اما آنها تکرار نیست ، و من این نتیجه رسیدند که آنها از خارج آمد.
سپس به طور ناگهانی ، در حدود پنج دقیقه بعد ، در آمد بیشتر داد ناگوار وجود دارد -- ترین
صدای بسیار ناراحت کننده ، آقای هولمز ، است که تا کنون شنیده بودم.
آن را در گوش من حلقه تا زمانی که من زندگی می کنند.
من با وحشت برای یک دقیقه یا دو منجمد شنبه
سپس من ضبط پوکر و رفت پایین.
زمانی که من وارد این اتاق که من پیدا کردم پنجره را کاملا باز ، و من در یک بار تصریح کرده است که
مجسمه نیم تنه از گچ بری دور بخاری رفته است.
چرا هر سارق باید چنین چیزی را درک من می گذرد ، برای آن بود که تنها
بازیگران گچ و از هیچ ارزش واقعی هر.
"شما می توانید برای خودتان مراجعه کنید که کسی بیرون رفتن از آن پنجره را باز می تواند رسیدن به
پلکان جلو در مقابل با در نظر گرفتن گام های بلند برداشتن طولانی است. این به وضوح آنچه را که سارق به حال انجام شده ،
پس من رفتم دور و باز کرد.
پله را به سمت تاریک ، من تقریبا بیش از یک مرد مرده ، که دروغ گفتن وجود دارد بود سقوط کرد.
من فرار به عقب برای نور بود و شخص فقیر ، جای زخم در صورت بزرگ در گلو او را و در آنجا
محل شنا کل در خون است.
او در بازگشت خود را غیر روحانی ، زانو کشیده شده تا خود را ، و دهان خود را به طرز وحشیانه ای باز شود.
من باید او را در خواب من را ببینید.
من تا به حال فقط زمان به من پلیس سوت ضربه ، و پس از آن من باید بخواند ، چک کند ، برای
من می دانستم که چیزی بیشتر تا زمانی که من پیدا کردم ایستاده پلیس بیش از من در سالن ".
"خب ، که مرد به قتل رسید؟" خواسته هلمز.
"هیچ چیزی را به نشان می دهد که او بود ، وجود دارد گفت :" Lestrade.
"شما باید بدن در سردخانه را مشاهده کنید ، اما ما را ساخته اند چیزی از آن تا به امروز.
او یک مرد قد بلند ، sunburned ، بسیار قوی است ، بیش از سی نمی کند.
او ضعیف لباس ، و در عین حال به نظر نمی رسد به عنوان یک کارگر می شود.
شاخ - به کار گرفته چاقوی ضامن دار دروغ گفتن در استخر خون در کنار او بود.
این که آیا این سلاح که آیا عمل ، یا اینکه آیا آن را به مرده تعلق داشت
مرد ، من نمی دانم.
هیچ نام در لباس خود ، و هیچ چیزی در جیب خود به ذخیره سیب ، برخی از
رشته ، شیلینگ نقشه لندن ، و عکس.
در اینجا به آن است. "
این آشکارا با عکس فوری گرفته شده بود از یک دوربین کوچک است.
این نمایندگی آماده باش ، تیز برجسته انسان شبیه میمون ، با ابروهای ضخیم و بسیار
طرح عجیب و غریب از قسمت پایین صورت ، مثل پوزه از یکنوع میمون یا عنتر دم کوتاه.
"و چه شد از مجسمه نیم تنه؟" خواسته هلمز ، پس از مطالعه دقیق از این
عکس. "ما تا به حال خبری از آن درست قبل از شما آمد.
شده است در باغ جلوی خانه خالی در Campden مجلس راه یافت.
آن را به تکه های شکسته شد. من می خواهم دور در حال حاضر به آن را ببینید.
آیا شما می آیند؟ "
"بدیهی است. من فقط باید یک نگاه دور کنند ".
او مورد بررسی قرار فرش و پنجره. "آدم به حال پاها یا خیلی طولانی و یا
فعال ترین مرد بود ، "او گفت.
"با مساحت زیر ، آن را بدون موسیقی معنا بود که برای رسیدن به لبه پنجره و باز که
پنجره. از برگشت بود نسبتا ساده است.
آیا شما با آمدن ما را به دیدن باقی مانده از مجسمه نیم تنه خود ، آقای Harker؟ "
روزنامه نگار پریشان خود را در نوشتن جدول نشسته بود.
"من باید سعی کنید و چیزی از آن را ،" او گفت ، "هر چند که من هیچ تردیدی نداشته باشید که برای اولین بار
نسخه از مقاله شب خارج از خانه هستند در حال حاضر با جزئیات کامل.
مثل شانس من!
شما به یاد داشته باشید وقتی که ایستاده در دانکستر افتاد؟
خوب ، من روزنامه نگار فقط در ایستاده بود ، و مجله من که تا به حال تنها یک
هیچ حساب از آن ، برای من هم متزلزل بود به آن را بنویسید.
و اکنون من می خواهم خیلی دیر با قتل انجام شده در آستان خود من. "
همانطور که ما سمت چپ اتاق ، ما شنیده قلمش سفر shrilly بیش از وزیری.
حلزون خوراکی خیلی کوچک که در آن قطعاتی از مجسمه نیم تنه در بر داشت شده بود تنها چند صد متری
دور.
برای اولین بار چشم ما استراحت بر این ارائه از امپراتور بزرگ ،
به نظر می رسید که به منظور بالا بردن نفرت چنین از کوره در رفته و مخرب در ذهن
ناشناخته است.
این ، در خرده ریز پراکنده متلاشی غیر روحانی ، بر چمن.
هولمز برداشت چند تا از آنها را بررسی و آنها را با دقت بخوانید.
من متقاعد شده بود ، از چهره قصد خود و شیوه ای هدفمند خود را ، که در گذشته او
پس از گلوله. "خب؟" خواسته Lestrade.
هولمز شانه ای بالا انداخت شانه های او را.
"ما باید راه درازی در عین حال ،" او گفت. "و در عین حال -- و در عین حال -- خوب ، ما برخی از
حقایق مطرح به عمل بر.
در اختیار داشتن این مجسمه نیم تنه با ارزش بیش بی اهمیت بود ، در چشم این عجیب و غریب
جنایی ، از زندگی بشر است. این یک نقطه است.
سپس این واقعیت است منحصر به فرد است که او آن را در خانه را درهم بشکنند ، و یا بلافاصله وجود دارد
در خارج از خانه ، اگر به شکستن آن تنها هدف او بود. "
"او و rattled بود bustled جلسه توسط این شخص دیگر.
او به سختی می دانست آنچه که او انجام شد. "" خب ، که به احتمال زیاد به اندازه کافی.
ولی ای کاش برای جلب توجه شما را بسیار به ویژه به موقعیت یکی از این خانه ،
در باغ که مجسمه نیم تنه. نابود شد "
Lestrade نگاه در مورد او.
"این خانه خالی است ، و بنابراین او می دانست که او را در باغ نمی شود آشفته."
"بله ، اما یکی دیگر از خانه خالی دورتر تا خیابان که او باید وجود داشته
گذشت قبل از او به این یکی آمد.
او آن را چرا شکستن نداشت وجود دارد ، از آن آشکار است که هر حیاط که او آن را به اجرا درآمد
افزایش خطر ابتلا به کسی که ملاقات با او؟ "" آن را بدهد تا من ، گفت : "Lestrade.
هولمز با اشاره به چراغ خیابان در بالا سر ما.
"او می تواند آنچه که او انجام می دهند در اینجا وجود دارد و او نمی توانست.
به همین دلیل او بود. "
"با ستاره مشتری! که درست است ، گفت : "پلیسی. "حالا که آمده ام تا از آن ، دکتر فکر می کنم
مجسمه نیم تنه Barnicot نیست دور از چراغ قرمز او شکسته شد.
خب ، آقای هولمز ، چه هستند که ما با این واقعیت کاری انجام دهید؟ "
"به یاد داشته باشید آن را -- به دفتر ثبت دعاوی حقوقی آن. ما ممکن است بر روی چیزی که می آیند بعد
خرس بر آن.
چه اقداماتی شما را به پیشنهاد در حال حاضر ، Lestrade؟ "
"ترین روش عملی برای بدست آوردن آن ، در نظر من ، برای شناسایی مرد مرده است.
باید وجود داشته باشد هیچ مشکل در مورد آن.
هنگامی که ما پیدا کرده اند که او کیست و چه کسی همکاران خود هستند ، ما باید یک شروع خوب
در یادگیری آنچه که او در پیت خیابان انجام شد شب گذشته ، و چه کسی از آن بود که ملاقات کرد
او و او را در آستان آقای هوراس Harker کشته شده اند.
آیا فکر نمی کنید تا "" بدون شک ؛؟ و در عین حال آن را کاملا نه راه
که در آن من باید مورد. رویکرد "
"چه کار می کنید پس؟" "آه ، شما نباید به شما اجازه نفوذ به من در
به هیچ وجه. من پیشنهاد می کنم که شما در خط شما و من به حال خود رها
معدن.
ما می توانیم یادداشت ها پس از آن مقایسه کنید ، و هر کدام مکمل دیگری. "
"خیلی خوب ، گفت :" Lestrade. "اگر می خواهید به خیابان پیت ، شما
ممکن است دیدن آقای هوراس Harker.
بهش بگو که برای من که من آن را کاملا ساخته ذهن من است ، و مسلم است که
خطرناک مجنون ، وابسته به ادمکشی با هذیان ناپلئون بود و در خانه خود آخرین
شب.
این مفید باشد برای مقاله خود ". Lestrade خیره شد.
"شما به طور جدی بر این باورند که؟" هلمز لبخند زد.
"آیا من نیست؟
خب ، شاید من نمی کنند. اما من مطمئن هستم که از این پس علاقه آقای
هوراس Harker و مشترکین مرکزی سندیکای مطبوعات.
در حال حاضر ، اما واتسون ، من فکر می کنم که ما باید پیدا کنید که در حال حاضر طولانی و پیچیده و نه
کار روز قبل از ما.
من باید خوشحال ، Lestrade ، اگر شما می توانید آن را به راحتی برای ما در ملاقات بیکر
خیابان در ساعت شش امروز عصر. تا آن زمان من باید می خواهم برای حفظ این
عکس ، یافت شده در جیب مرد مرده.
این امکان وجود دارد که ممکن است من شرکت و کمک های خود را بر کوچک بپرسید
سفر که باید انجام شود به شب ، اگر من از استدلال های زنجیره ای باید
به اثبات می شود درست باشد.
تا آن زمان خداحافظی و موفق باشید! "شرلوک هلمز و من رفتم با هم به
خیابان اصلی ، که در آن ما در فروشگاه برادران هاردینگ را متوقف کرده ، از چه رو سینه
شده بود ، خریداری کرد.
دستیار جوان ما اطلاع داد که آقای هاردینگ غایب خواهد بود تا بعد از ظهر ،
و بود که او خود را یک تازه وارد ، که می تواند ما اطلاعات می دهد.
چهره هلمز نشان داد ناامیدی و دلخوری خود را.
"خوب ، خوب ، ما نمی توانیم انتظار را به همه راه خود ما ، اما واتسون آن را داشته باشد ،" او ، در آخرین گفت.
"ما باید دوباره در بعد از ظهر ، اگر آقای هاردینگ نخواهد بود اینجا تا آن زمان.
من هستم ، تا شما را بدون شک surmised ، تلاش برای ردیابی این busts به خود
منبع ، به منظور پیدا کردن اگر چیزی عجیب و غریب که ممکن است حساب کاربری برای وجود ندارد
سرنوشت قابل توجه است.
بیایید تا برای آقای مورس هادسون ، از جاده Kennington را ، و ببینید که آیا او می تواند پرتاب
هر نور بر مشکل است. "درایو از یک ساعت ما را به
ایجاد تصویر - فروشنده است.
او کوچک ، مرد چاق و چله با چهره ای قرمز و به شیوه ای تند و تیز بود.
"بله ، آقا. در خیلی ضد ، آقا من ، "او گفت.
"آنچه ما پرداخت و نرخ مالیات برای من نمی دانم که ، زمانی که هر گردن کلفت می تواند در می آیند و
شکستن یک کالا است. بله ، آقا ، من آن را فروخته بود که دکتر Barnicot
او دو مجسمه.
ننگین ، آقا! پوچ گرا طرح -- این چیزی است که من آن را ساخت.
هیچ کس جز هرج و مرج طلب را در مورد شکستن مجسمه بروید.
جمهوری خواهان قرمز -- این چیزی است که من اسمش بهشون.
چه کسی از مجسمه های من؟ من نمیبینم چیزی است که با آن انجام دهد.
خوب ، اگر شما واقعا می خواهند بدانند ، من آنها را از گلدر و شرکت در کلیسای خیابان کردم ،
Stepney.
آنها خانه به خوبی شناخته شده در تجارت ، شده اند و این بیست سال.
چند من تا به حال؟
سه -- دو یکی هستند و 3-2 از دکتر Barnicot ، و یک شکست در گسترده
نور روز در اعتصاب خود من. آیا من می دانم که عکس؟
نه ، من نمی کنند.
بله ، من ، هر چند. چرا ، آن را Beppo.
او نوع مرد ایتالیایی قطعه کار است ، کسی که خود را در فروشگاه مفید بود.
او می تواند کمی حک کردن ، و مالیات و قاب ، و انجام کارهای عجیب و غریب.
همکار من چپ در هفته گذشته ، و من شنیده ام چیزی از او از.
نه ، من نمی دانم از کجا آمده و نه به جایی که او رفت.
من تا به حال چیزی در مقابل او را در حالی که او اینجا بود.
او دو روز رفته بود قبل از مجسمه نیم تنه بود شکست. "
"خوب ، که همه ما می تواند منطقی از مورس هادسون انتظار می رود ، گفت :" هولمز ، به عنوان
ما از مغازه پدید آمده است.
"ما باید این Beppo به عنوان یک عامل مشترک ، هر دو در Kennington و در کنزینگتون ، بنابراین
است که ارزش یک درایو ده مایلی.
در حال حاضر ، اما واتسون ، بیایید تا برای گلدر و شرکت ، از Stepney ، منبع و منشأ را
busts. من شگفت زده خواهد شد اگر ما نمی تواند برخی از
کمک به پایین وجود دارد. "
در موفقیت سریع ما را از طریق حاشیه مد لندن ، هتل لندن گذشت ،
تئاتر لندن ، ادبی لندن ، لندن تجاری ، و ، در نهایت ، دریایی
لندن ، تا وقتی که ما به شهرستان از رودخانه آمد
صد هزار نفس ، که در آن هوای گرم مستغلات خانه ها و با بوی بد دادن
رانده شدگان از اروپا است.
در اینجا ، در شاهراه در سطح گسترده ، پس از آن که مکان از بازرگانان ثروتمند شهر ، ما در بر داشت
مجسمه سازی کار می کند که ما آن را برای جستجو. خارج شده است قابل توجه حیاط پر از
بنایی به یاد ماندنی.
در داخل اتاق بزرگ که در آن کارگران پنجاه نفر آنها ، کنده کاری و یا قالب بود.
مدیر ، آلمان بزرگ بور ، ما را دریافت مودبانه و به پاسخ روشن به تمام
سوالات هولمز است.
اشاره به آثار او نشان داد که صدها نفر از از کست شده بود گرفته شده
کپی از سنگ مرمر سر Devine از ناپلئون ، اما این سه تا که فرستاده شده بود
مورس هادسون یک سال یا تا به حال شده قبل از
نیمی از دسته ای از شش ، سه دیگر که به برادران هاردینگ فرستاده می شود ، از
کنزینگتون. هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا کسانی که شش باید بود
مختلف از هر یک از دیگر کست.
او می تواند بدون علت احتمالی چرا باید هر کسی مایل به نابودی آنها را نشان می دهد -- در
واقع ، او در ایده خندید. قیمت عمده فروشی آنها به شش شیلینگ ،
اما خرده فروش که دوازده یا بیشتر دریافت کنید.
بازیگر بود در دو قالب از هر طرف صورت گرفته ، و سپس این دو
پروفیل از گچ پاریس با هم ملحق شدند به مجسمه نیم تنه کامل است.
کار معمولا توسط ایتالیایی ها انجام شد ، در اتاق ما بودند شوید.
هنگامی که به پایان رسید ، busts شد که روی میز در تصویب قرار داده تا خشک ، و پس از آن
ذخیره می شود.
که تمام شد او می تواند به ما بگویید. اما تولید این عکس بود
اثر قابل توجه بر مدیر. چهره خود را با خشم flushed ، و brows خود
منگوله دار بیش از او به زبان قدیم توتنی چشم آبی رنگ است.
"آه ، ادم رذل!" خواند. "بله ، در واقع ، من او را خیلی خوب می دانم.
این همواره ایجاد محترم ، و تنها زمانی که ما
که تا کنون به حال پلیس در آن بیش از این بسیار ، آدم بود.
این بیش از یک سال پیش اکنون شد.
او یکی دیگر از ایتالیا در خیابان knifed ، و سپس او را به آثار با آمد
پلیس در پاشنه او ، و او در اینجا گرفته شده است. Beppo نام او چه بود -- نام دوم خود را من هرگز
می دانستند.
خدمت من حق را برای درگیر شدن با چنین مرد صورت می شود.
اما او خوب کارگر بود -- یکی از بهترین "
"آنچه را که دریافت کرده اید؟"
"مرد زندگی می کردند و او با یک سال کردم. من بدون شک او خارج در حال حاضر ، اما او تا به
نه جرأت برای نشان دادن بینی خود را در اینجا. در حال حاضر از پسر عموی خود را در اینجا ، و من با جرات گفتن
او می تواند شما را که در آن او بگویید. "
"نه ، نه ،" گریه هولمز ، "یک کلمه به پسر عموی نیست -- نه کلمه ، من از شما خواهش.
موضوع بسیار مهم است ، و دورتر من با آن کار کنند ، مهم تر از آن
به نظر می رسد رشد می کند.
هنگامی که شما در دفتر کل خود را به فروش از کسانی که مراجعه کست من تصریح کرده است که
تاریخ بود ژوئن 3 از سال گذشته است. آیا می توانید به من بدهد که تاریخ Beppo شد
بازداشت؟ "
"من می توانم شما تقریبا توسط پرداخت لیست بگویید ،" مدیر جواب داد.
"بله ،" او ، بعد از چند چرخش بر صفحات ادامه داد : "او آخرین بار در ماه مه پرداخت شده است
20th. "
"با تشکر از شما ، گفت :" هولمز. "من فکر نمی کنم که نیاز دارم مزاحم شدن بر
وقت خود را و صبر هر بیشتر. "
با حرف آخر از هشدار می دهند که او باید به عنوان چیزی به ما می گویند تحقیقات ، ما تبدیل شده
ما چهره به سمت غرب یک بار دیگر.
بعد از ظهر دور پیشرفته بود قبل از ما قادر به ربودن ناهار شتابزده در شدند
رستوران. اخبار - لایحه در ورودی اعلام کرد
"خشم کنزینگتون.
قتل توسط دیوانه "، و محتویات این مقاله نشان داد که آقای هوراس Harker
حساب خود را به چاپ بعد از همه حال کردم.
دو ستون با ارائه بسیار پر شور و گل و بلبل از اشغال شدند
حادثه تمام. هولمز آن را در برابر تنگ کوچک ، ایستاده لبه پنجره رساند
و آن را بخوانید در حالی که او خوردند.
یک یا دو بار او دست هایش را. "این است که همه حق ، اما واتسون ،" او گفت.
"گوش کنید :
"این رضایت بخش می باشد که می دانیم که می تواند وجود داشته باشد هیچ اختلاف نظر بر این مورد ،
از آقای Lestrade ، یکی از اعضای با تجربه ترین نیروی رسمی ،
و آقای شرلوک هلمز ، به خوبی شناخته شده
مشاوره متخصص ، از هر آمدن به این نتیجه رسیدند که سری چیز عجیب و غریب از
حوادث ، که در خیلی غم انگیز مد به پایان رسید ، از جنون و نه از بوجود می آیند
جرم و جنایت عمدی.
بدون هیچ توضیحی جز انحراف روان می تواند حقایق را پوشش میدهد.
"پرس ، اما واتسون ، یک نهاد با ارزش ترین است ، اگر فقط می دانم که چگونه به استفاده از
آن.
و حالا ، اگر شما کاملا به پایان رسید ، ما باز خواهد گوش دادن به کنزینگتون و ببینید چه چیزی
مدیر برادران هاردینگ است در ماده می گویند. "
موسس که بازار بزرگ بزرگ ثابت می شود سریع ، ترد فرد کوچک ، بسیار
تمیز و سریع ، با سر شفاف و زبان آماده شده است.
"بله ، آقا ، من در حال حاضر حساب شده در روزنامه های عصر بخواند.
آقای هوراس Harker مشتری از آن ماست. ما او را به سینه عرضه چند ماه
پیش.
ما دستور داد که از سه busts مرتب کردن بر اساس از گلدر و شرکت ، از Stepney.
همه آنها به فروش در حال حاضر. به چه کسی؟
آه ، من جرات گفتن توسط مشاوره فروش کتاب ما ما به راحتی می تواند شما را بگویید.
بله ، ما در اینجا نوشته.
یکی به آقای Harker را می بینید ، و یکی به آقای جوزایا براون ، از Laburnum الج ، Laburnum
ویل ، Chiswick ، و یکی به آقای Sandeford ، از پایین جاده گراو ، خواندن.
نه ، من به این صورت که شما به من نشان دهید در عکس دیده می شود هرگز.
شما به ندرت آن را فراموش کرده ام آقا به نظر شما ، برای من به ندرت دیده می شود برنامه هم زشت.
آیا ما هر ایتالیایی ها در هیات؟
بله ، آقا ، ما چندین طبقه کارگر در میان ما و پاک کننده ها.
من با جرات گفتن آنها ممکن است به جوانه زدن در آن کتاب فروش اگر آنها می خواستند برای دریافت کنید.
است بدون هیچ دلیل خاصی برای نگه داشتن یک ساعت مچی را بر اساس آن کتاب وجود دارد.
خوب ، خوب ، it'sa بسیار عجیب و غریب کسب و کار ، و من امیدوارم که شما اجازه بدهید من می دانم که اگر
هر چیزی می آید از سوالات خود را. "
هلمز در طی چند یادداشت شواهد آقای هاردینگ گرفته شده بود ، و من می توانم ببینم که او
کاملا روشن است که توسط امور به گرفتن راضی بود.
او باعث شد که هیچ سخن گفتن ، با این حال ، جز اینکه ، مگر این که ما شتاب زده ، ما باید دیر
قرار ملاقات ما با Lestrade.
مطمئنا به اندازه کافی ، وقتی رسیدیم خیابان بیکر پلیسی در حال حاضر وجود دارد ، و ما
او را pacing بالا و پایین در تب بی صبری.
نگاه او از اهمیت نشان داد که کار روز خود را بیهوده نبود.
"خب؟" از او پرسید. "چه خوش شانسی ، آقای هولمز؟"
"ما باید به حال روز بسیار پر مشغله است ، و نه به طور کامل یک اتلاف ،" دوست من
توضیح داد. "ما را دیده اند ، هر دو فروشندگان و همچنین
عمده تولید کنندگان.
من می توانم هر یک از busts اکنون از ابتدا پیگیری کنید. "
"busts ،" گریه Lestrade.
"خوب ، خوب ، شما باید روش خود را ، آقای شرلوک هلمز ، و آن را برای من نمی باشد.
برای گفتن یک کلمه بر علیه آنها است ، اما من فکر می کنم من کار انجام داده اند در روز بهتر است از شما.
من را شناسایی کرده اند مرد مرده است. "
"شما نمی گویم تا؟" "یافت و دلیلی برای جرم و جنایت."
"پر زرق و برق!" "در حال حاضر بازرس که چه کسی باعث تخصص
از هیل و زعفران یک چهارم ایتالیایی.
خوب ، این مرد مرده به حال برخی از دور علامت کاتولیک گردن او ، و آن ، همراه با
رنگ خود را ، ساخته شده من فکر می کنم او از جنوب شد.
بازرس هیل می دانستند او را لحظه او گرفتار دید از او.
نام او پیترو Venucci ، از ناپل است ، و او یکی از بزرگترین برش گلو
در لندن است.
او با مافیا ، که ، همانطور که می دانید ، متصل جامعه مخفی سیاسی است ،
اجرای احکام خود را با قتل. در حال حاضر ، شما ببینید که چگونه امر شروع به روشن
تا.
همکار دیگر این است احتمالا ایتالیا ، و عضو مافیا.
او شکسته است قوانین در برخی از مد. پیترو بر آهنگ خود را تنظیم.
احتمالا این عکس ما را در جیب خود داشت مردی که خودش است ، به طوری که او ممکن است
نه چاقو اشتباه فرد.
او سگ ، آدم ، او را می بیند او را وارد خانه او خارج از انتظار برای او ، و در
دست بیقه شدن با او را دریافت خود مرگ و زخم. چگونه است که آقای شرلوک هلمز؟ "
هولمز clapped دست خود را approvingly.
"عالی ، Lestrade ، عالی!" خواند. "اما من نه کاملا توضیح خود را دنبال
از تخریب busts. "" busts!
شما هرگز نمی تواند آن busts خارج کنید از سر خود را.
دله دزدی ، شش ماه و در بسیاری از ؛ پس از همه ، که هیچ چیز نیست.
این قتل که ما واقعا تحقیق است ، و من به شما بگویم که من هستم
جمع آوری تمام موضوعات را در دست من است. "" و در مرحله بعد؟ "
"آیا یک بسیار ساده است.
من باید به پایین با تپه به یک چهارم ایتالیایی ، پیدا کردن مردی که عکس ما
کردم ، و بازداشت او به اتهام قتل است.
آیا شما آمده است با ما؟ "
"من فکر نمی کنم. من تصور ما می تواند ما را در رسیدن به پایان ساده
راه.
من نمی توانم بگویم برای برخی ، به دلیل این همه بستگی دارد -- خوب ، آن همه بر یک عامل بستگی دارد
است که به طور کامل خارج از کنترل ما است.
اما من امید بزرگی است -- در واقع ، شرط بندی است که دقیقا 2-1 -- که اگر شما
خواهد آمد با ما به شب من باید قادر به کمک به شما برای او ذخیره کردن کفش پاشنه بلند. "
"در سه ماهه ایتالیایی؟"
"نه ، من Chiswick علاقه داشتن به یک آدرس است که احتمال بیشتری برای او پیدا شده است.
اگر تو با من به Chiswick آمده به شب ، Lestrade ، من قول برو به
یک چهارم ایتالیایی با تو به فردا ، و هیچ آسیبی خواهد شد تاخیر انجام می شود.
و حالا من فکر می کنم که خواب چند ساعت 'را همه ما خوب انجام دهید ، برای من پیشنهاد نمی
به ترک قبل از 11:00 ، و بعید است که ما باید قبل از بازگشت
صبح است.
شما با ما ناهار خوردن ، Lestrade ، و سپس قابلی ندارد به مبل تا وقت آن است که
برای ما شروع می شود.
در این میان ، اما واتسون ، من باید خوشحال اگر می خواهید برای پیامبر بیان انگشتر ،
برای من یک نامه ای برای ارسال و مهم است که آن را باید در یک بار برو. "
هولمز در شب rummaging در میان فایل های از مقالات قدیمی با صرف روزانه
کدام یک از ما چوب - اتاق بسته بندی شده بود.
هنگامی که در گذشته او فرود آمد ، آن را با پیروزی در چشمان او بود ، اما او گفت : هیچ چیز به
هر کدام از ما به عنوان نتیجه تحقیقات خود پرداخت.
به نوبه خود من ، من گام به گام دنبال کرده بود ، روش های پیش بینی کرد که او تا به حال
سیم پیچ های مختلف از این مورد پیچیده ، و ، اما من نمی توانستم درک هدف رتبهدهی نشده است
که ما می رسیدن ، من به وضوح درک
هولمز که انتظار می رود این چیز عجیب و غریب جنایی را به تلاش بر دو
باقی مانده busts ، که یکی از آنها ، من به یاد بود ، در Chiswick.
بدون شک هدف از سفر ما بود ، برای او را در عمل بسیار بگیر و من نمی توانستم
اما تحسین حیله گری است که با دوست من سرنخ اشتباه در شب قرار بود
مقاله ، بنابراین به عنوان دادن به شخص ایده
که او می تواند طرح خود را با مصونیت از مجازات ادامه خواهد داد.
من تعجب نیست که هلمز نشان داد که من باید هفت تیر من با منو بگیر.
او خود را برداشت تا لود شکار - محصول ، که مورد علاقه او بود
سلاح.
چهار چرخه بود در درب در یازده ، و در آن ما به نقطه دیگر در راند
طرف پل Hammersmith. در اینجا به راننده تاکسی منتظر کارگردانی شد.
پیاده روی کوتاه ما را به راه منزوی fringed با خانه های دلپذیر ، هر ایستاده
در دلایل خود را دارد.
در نور چراغ خیابان ما "Laburnum ویلا" بر دروازه - پست از یکی خواندن
از آنها.
اشغال بود آشکارا به بقیه بازنشسته ، برای همه نجات برای تیره پنجره بالای در بود
بیش از درب سالن ، که ریختن یک دایره به مسیر باغ تاری.
نرده های چوبی که به دلایل از جاده جدا انداخت سیاه و سفید متراکم
سایه بر طرف داخلی ، و در اینجا بود که ما crouched.
"من از ترس است که شما صبر طولانی داشته باشد ،" هلمز زمزمه کرد.
"ما ممکن است ستاره های ما آن است که باران نیست تشکر می کنم.
من فکر نمی کنم ما حتی می تواند مبادرت به دود به هم منتقل می کند.
با این حال ، it'sa 12:58 شانس که ما چیزی را به ما پرداخت هزینه برای مشکل ما است. "
این ثابت شده ، با این حال ، که شب زنده داری ما بود که نمی شود تا زمانی که هلمز ما را به ترس منجر شده است ،
و آن را در مد بسیار ناگهانی و مفرد به پایان رسید.
در یک لحظه ، بدون کمترین صدا را به ما هشدار می دهند از آمدن او ، دروازه باغ
چرخش باز ، و لاغر اندام ، چهره ای تاریک ، به عنوان سریع فعال و به عنوان یک میمون ، عجله کردن
باغ راه.
ما شاهد بودیم از آن گذشته نور انداخته و از بیش از درب ماهوت پاک کن و ناپدید می شوند در برابر
سایه سیاه و سفید از خانه.
مکث طولانی بود ، که در طی آن ما برگزار نفس ما وجود دارد ، و پس از آن بسیار ملایم
creaking صدا آمد به گوش ما است. پنجره که باز شد.
سر و صدا متوقف شد ، و دوباره سکوت طولانی وجود داشته است.
همکار ساخت راه خود را به داخل خانه.
ما شاهد بودیم فلش ناگهانی فانوس تاریک داخل اتاق.
او به دنبال چه بود ظاهرا وجود ندارد ، ما دوباره برای فلش از طریق یکی دیگر را دیدم
کور ، و سپس از طریق یکی دیگر.
"اجازه بدهید ما را به پنجره باز کنید. ما او را به عنوان او صعود از قاپیدن ، "Lestrade
زمزمه کرد. اما قبل از آنکه ما می تواند حرکت کند ، مرد بود
ظهور دوباره.
همانطور که وی در خارج به پچ glimmering از نور آمد ، ما او را دیدم که انجام چیزی
سفید زیر بازوی او. سرش را stealthily همه او را دور.
سکوت از کوچه و خیابان را ترک او اطمینان.
راه بازگشتی خود را بر ما او را پیریزی کرده پایین بار خود را ، و فوری بعدی وجود داشت
صدای شیر نوک تیز و به دنبال آن جغ جغ یا تلق تلق کردن و سر و صدا.
مرد چنان بود قصد بر انجام آنچه که او بود که او به عنوان گام های ما ما هرگز شنیده
به سرقت برده در سراسر قطعه زمین علفزار.
با محدود از ببر هلمز بود در پشت او ، و یک لحظه بعد Lestrade و من
او توسط دو مچ دست بود ، و دستبند بسته شده بود.
همانطور که ما او را تحویل من تو را دیدم زشت ، چهره زرد رنگ ، با writhing ، خشمگین
ویژگی ها ، خودنمایی میکند تا در ما ، و من می دانستم که در واقع انسان را از عکس
که ما آنها را به حال اختصاص داد.
اما این زندانی ما به چه کسی هلمز بود دادن توجه خود را ندارد.
Squatted در آستان او در اکثر مشغول بود به دقت بررسی که مرد
حال از خانه به ارمغان آورد.
این مجسمه نیم تنه از ناپلئون بود ، مانند آن را که ما تا به حال دیده می شود که آن روز صبح ، و آن را به حال
شده به تکه های مشابه شکسته.
دقت هلمز برگزار شد هر سفال جداگانه به نور است ، اما به هیچ وجه آن را متفاوت
از هر قطعه را درهم شکست دیگر از گچ.
او به تازگی به حال امتحان خود را زمانی که چراغ سالن پرواز نموده تا ، در باز شد ،
و صاحب خانه ، سبک روح ، شکل پر اب و تاب در پیراهن و شلوار ،
ارائه شده خود را دارد.
"آقای جوزایا براون ، گمان می کنم؟ گفت :" هولمز.
"بله ، آقا ؛ و شما ، بدون شک ، آقای شرلوک هلمز هستند؟
من تا به حال توجه داشته باشید که شما توسط چاپار فرستاده می شود ، و من دقیقا همان چیزی است
تو به من گفته. ما هر دری در داخل قفل شده است و
تحولات انتظار.
خب ، من خیلی خوشحالم که تو ادم حقه باز.
امیدوارم ، آقایان ، که شما در می آیند و برخی از رفع خستگی. "
با این حال ، Lestrade بود مضطرب می توانید از مرد او را به محله های امن ، بنابراین در چند
دقیقه کابین ما احضار شده بود و همه ما چهار بر راه ما را به لندن شد.
نه یک کلمه می گویند اسیر ما است ، اما او در ما را از سایه خود matted glared
مو ، و یک بار ، هنگامی که دست من در دسترس به نظر می رسید ، او در آن جامعی مانند گرسنه
گرگ.
ما به اندازه کافی طولانی در ایستگاه پلیس باقی ماند تا یاد بگیرند که جستجو از لباس خود را
نشان داد چیزی جز چند شیلینگ و چاقو غلاف بلند ، دسته که با مته سوراخ
آثار فراوان از خون اخیر می باشد.
"این همه حق ، گفت :" Lestrade ، به عنوان از هم جدا شدیم.
"هیل می داند همه این اصالت ، و او را به نام او بدهد.
شما خواهید فهمید که تئوری من از مافیا کار خواهد کرد از همه حق.
اما من مطمئن هستم که من بسیار از شما سپاسگزارم ، آقای هولمز ، برای راه شایسته کارگر خوب
که در آن شما دست بر او گذاشته شد.
من کاملا آن را درک تمام نشده است. "" من از ترس دیگر خیلی دیر شد برای ساعت نه
توضیحات ، گفت : "هولمز.
"در عین حال ، یک یا دو اطلاعات است که به پایان رسید نمی کردن وجود دارد ، و آن را یکی
از آن موارد است که ارزش کار را به خارج از پایان بسیار.
در صورتیکه می خواهید دور یک بار دیگر می آیند به اتاق من در 06:00 به فردا ، من فکر می کنم
باید بتواند به شما نشان می دهد که حتی در حال حاضر شما به معنای کل این درک نیست
کسب و کار ، که ارائه برخی از ویژگی های
که آن را کاملا در سابقه جرم اصلی است.
اگر یک نفر از تو اجازه من به شرح وقایع بترتیب تاریخ هر بیشتر از مشکلات کوچک من ، اما واتسون ، من پیش بینی
که شما صفحات خود را با حساب از ماجراجویی منحصر به فرد از روح بخشیدن
busts ناپلئون ".
هنگامی که ما ملاقات دوباره شب بعد ، Lestrade با اطلاعات زیادی مبله بود
در مورد ما زندانی. نام او ، به نظر می رسید ، Beppo بود ، دوم
نام ناشناخته است.
او شناخته شده ادمی که امید بهبودی برایش نیست در میان مستعمره ایتالیا شد.
او یک بار شده بود مجسمه ساز ماهر و زندگی صادقانه به دست آورده بود ، اما او گرفته شده بود
به دوره های شر و دو بار در حال حاضر در زندان شده بود -- یک بار برای بدلیل یک سرقت جزئی ، و یک بار ،
همانطور که ما در حال حاضر ، سلاح سرد برای هموطنان - میهن به حال شنیده می شود.
او می تواند کاملا به خوبی انگلیسی صحبت کنید.
دلایل او برای از بین بردن busts هنوز ناشناخته است ، و او حاضر به پاسخ به هر
سوالات بر موضوع است ، اما پلیس به حال کشف شده است که این ممکن است همان busts
خیلی خوب شده دست خود او ساخته شده ،
از او در این کلاس از کار در استقرار گلدر و شرکت مشغول
به همه این اطلاعات ، که بسیاری از ما از قبل می دانستند ، هولمز گوش با ادب
توجه است ، اما من ، که او را به خوبی می دانست ، به وضوح می شد که افکار خود را ببینید
در جاهای دیگر ، و من کشف ترکیبی از
مخلوط uneasiness و انتظار است که در زیر ماسک که او معتاد به فرض.
در گذشته او را در صندلی خود را آغاز ، و چشمان او درخشان.
یک حلقه وجود دارد به حال در زنگ.
یک دقیقه بعد ما قدم بر پله ها شنیده می شود ، و افراد مسن قرمز رو مرد با
grizzled جانبی سبیل وارد ushered شد
در دست راست او انجام قدیمی فرش ، کیسه ، که او قرار داده شده بر
جدول. "آیا آقای شرلوک هلمز اینجا؟"
دوست من متمایل و لبخند زد.
"آقای Sandeford ، از خواندن ، گمان می کنم؟" او گفت.
"بله ، آقا ، من از ترس که من کمی دیر ، اما قطار بی دست و پا شد.
شما به من در مورد سینه است که در اختیار من نوشت. "
"دقیقا." "من نامه خود را در اینجا.
شما می گفت : من تمایل به داشتن یک کپی از ناپلئون Devine ، و قبل از ظهر آماده پرداخت
شما ده پوند برای یک است که در اختیار کنید. '
آیا این درست است؟ "
"بدیهی است." "من بسیار در نامه شما بود شگفت زده کرد ،
برای من نمی توانستم تصور کنید که چگونه شما می دانستید که من متعلق به چنین چیزی. "
"البته شما باید شگفت زده شده اند ، اما توضیحی بسیار ساده است.
آقای هاردینگ ، از برادران هاردینگ ، گفت که آنها به شما فروخته بود کپی آخرین آنها ، و
او به من آدرس شما را. "
"آه ، آن چیز بود ، آن بود؟ آیا او به شما بگویم که من برای آن پرداخت؟ "
"نه ، او نیست" "خب ، من یک مرد صادق ، اما نه
بسیار غنی یکی.
من فقط پانزده شیلینگ برای سینه داد ، و من فکر می کنم شما باید بدانند که قبل از من
را ده پوند از شما است. "من مطمئن هستم که دو دل بودن شما را افتخار ،
آقای Sandeford.
اما من نام آن قیمت است ، بنابراین من قصد دارم به چوب به آن. "
"خب ، آن را بسیار خوش تیپ از شما ، آقای هولمز.
من به ارمغان آورد سینه تا با من ، تا شما را از من خواست انجام دهد.
در اینجا به آن است! "
او باز کیسه خود را ، و در گذشته ما بر میز ما قرار داده شده را دیدم نمونه کامل
که از سینه که ما تا به حال در حال حاضر بیش از یک بار در قطعات دیده می شود.
هولمز کاغذ را از جیب خود گرفت و ده پوندی توجه داشته باشید را روی میز گذاشته.
"شما مهربانی خواهد شد که مقاله آقای Sandeford ، در حضور این نشانه
شهود.
این به سادگی به حق می گویند که هر امکان وجود دارد که شما همیشه در حال به شما انتقال
مجسمه نیم تنه به من.
من یک مرد هستم روشمند ، شما ببینید ، و شما هیچ وقت نمی دانید چه چیزی را ممکن است به نوبه خود حوادث
پس از آن. با تشکر از شما ، آقای Sandeford ؛ در اینجا این است خود را
پول ، و من آرزو می کنی که شب بسیار خوب است. "
وقتی که بازدید کننده های ما ناپدید شده بود ، جنبش های شرلوک هلمز بودند از جمله به میخ پرچ محکم کردن
توجه ما است. او با در نظر گرفتن یک پارچه تمیز از سفید آغاز شد
کشو و تخمگذار آن را بر سر سفره.
بعد از آن او به تازگی به دست آورد خود را در مرکز سینه از آن پارچه ی قرار داده است.
بالاخره ، او را برداشت تا او را شکار - محصول زده و ناپلئون ضربه شدید در بالای
سر.
شکل سر به قطعات ، و خم هلمز مشتاقانه بیش از باقی مانده است را درهم شکست.
لحظه بعد ، با فریاد زدن با صدای بلند از پیروزی او برگزار شد تا یکی از متلاشی شدن ، که در آن دور ،
شیء تیره مانند آلو در پودینگ ثابت شد.
"آقایان ،" خواند که "به شما اجازه معرفی من به مروارید سیاه معروف
Borgias. "
Lestrade و من سکوت را برای لحظه ای نشسته ، و پس از آن ، با انگیزه دادن به خود به خود ، ما هر دو
شکست در کف زدن ، همان طور که در بحران به خوبی ساخته از بازی.
خیط و پیت کردن از رنگ به گونه رنگ پریده شکلی ناگهانی ظهور هلمز ، و او ما را مثل استاد متمایل شدن
نمایشنامه نویس که دریافت بیعت از مخاطبان خود.
در این لحظه چنین بود که او برای یک لحظه متوقف می شود ماشین استدلال ، و
خیانت عشق انسانی خود را برای تحسین و کف زدن.
همان غرور و فوق العاده این سایت متعلق به طبیعت است که دور با تحقیر تبدیل از
بد نامی محبوب قادر بود از بودن با تعجب خود به خود به عمق آن رفت
و ستایش از یک دوست.
"بله ، آقایان ،" او گفت ، "آن است که مروارید معروف ترین اکنون موجود در جهان است ، و
از آن شده است ، فرصت خوبی است من ، توسط زنجیره ای متصل از استدلال قیاسی ، آن را ردیابی
از شاهزاده Colonna را در اتاق خواب
Dacre هتل ، که در آن ، به داخل کشور از این ، گذشته از شش busts از دست داده بود
ناپلئون که توسط گلدر و شرکت ، از Stepney تولید شد.
شما به یاد داشته باشید ، Lestrade ، احساس ناشی از ناپدید شدن این
گوهر ارزشمند و تلاش های بیهوده از پلیس لندن به آن را بهبود می یابند.
من خودم پس از مورد مشورت ، اما من قادر به پرتاب هر نور بر آن.
سوء ظن افتاد بر دوشیزه یا زن جوان از شاهزاده خانم ، بود که در ایتالیا ، و آن را
ثابت کرد که او برادر در لندن بود ، اما ما موفق به ردیابی هر نوع اتصال
بین آنها.
نام دوشیزه یا زن جوان را Lucretia Venucci بود ، و بدون شک وجود دارد در ذهن من است که این
پیترو که دو شب قبل به قتل رسید برادر بود.
من به دنبال داشته شده تا تاریخ در فایل های قدیمی از کاغذ و پیدا کنم که
ناپدید شدن مروارید دقیقا دو روز قبل از دستگیری از Beppo بود ، برای برخی از
جرم و جنایت از خشونت -- که در زمان رویداد
در محل کارخانه و شرکت گلدر ، در لحظه وقتی بود که این busts
ساخته شده است.
در حال حاضر شما به وضوح ملاحظه دنباله ای از وقایع ، اگر چه شما آنها را ببینید ، البته ، در
جهت معکوس به راهی که در آن خود آنها ارائه شده به من.
Beppo حال مروارید در اختیار خود را.
او ممکن است که آن را از پیترو سرقت رفته است ، او ممکن شده اند هم پیمان پیترو ، او ممکن است
شده است از بین رفتن پیترو و خواهر او.
این از بی نتیجه برای ما است که راه حل درست باشد.
"حقیقت اصلی این است که او تا به حال مروارید ، و در آن لحظه ، که آن را در خود بود
شخص ، او توسط پلیس پیگیری شده است.
او برای کارخانه که او در آن کار می کرد ساخته شده ، و او می دانست که او تا به حال فقط چند دقیقه
که در آن برای پنهان کردن این جایزه بسیار ارزشمند است ، که در غیر این صورت خواهد بود
بر روی او وقتی که او مورد جستجو قرار گرفت.
شش گچ گچ از خشک کردن ناپلئون در تصویب شد.
یکی از آنها هنوز نرم است.
در Beppo فوری ، کارگر ماهر ، ساخته شده و سوراخ کوچک در گچ مرطوب ،
کاهش یافته است در مروارید ، و با لمس چند تحت پوشش بیش از یک بار دیافراگم
بیشتر.
این قابل تحسین پنهان کردن محل بود. احتمالا هیچ کس می تواند آن را پیدا کنید.
اما Beppo به حبس یک سال محکوم شده بود ، و در عین حال او شش
busts بیش از لندن پخش شده بودند.
او نه می تواند بگوید که حاوی گنج است.
تنها با شکستن آنها می تواند او را ببینید.
حتی تکان دادن چیزی از او بگویم ، به عنوان گچ بود خیس بود احتمال دارد که
مروارید را به آن پایبند باشند -- به عنوان ، در واقع ، آن را انجام داده است.
Beppo آیا ناامیدی نیست ، و او خود را با جستجو در نبوغ قابل توجهی انجام شد و
استقامت.
از طریق یکی از بستگانم که به کار با گلدر ، متوجه شد که از شرکت های خرده فروشی که تا به حال خرید
busts.
او موفق به پیدا کردن و استخدام با مورس هادسون ، و در آن راه دنبال کردن سه
از آنها. مروارید بود وجود ندارد.
سپس ، با کمک برخی از کارمند ایتالیایی ، او در پیدا کردن موفق شد که در آن
سه تن دیگر از busts رفته بود. اولین بار بود در Harker است.
او وجود دارد با هم پیمان خود را ، که برگزار Beppo مسئول از دست دادن سر سخت
مروارید ، و او را در کشمکش که به دنبال میکشد. "
"اگر او هم پیمان او شد ، چرا باید عکس او ادامه داشته باشد؟"
از او خواستم. "به عنوان ابزاری برای ردیابی او ، اگر او خواست به
سوالات خود در مورد او را از هر شخص سوم.
این دلیل واضح بود. خوب ، پس از قتل من که محاسبه
Beppo احتمالا به جای عجله تاخیر حرکت کرد.
او می ترسند که پلیس هم راز او را بخواند ، و تا او در قبل از شتاب
آنها باید پیش از دریافت او را. البته ، من نمی توان گفت که او تا به حال نمی
یافت مروارید در سینه Harker است.
من تا به حال برای برخی حتی نتیجه گرفت که آن مروارید بود ، اما آن مشهود بود به من
که او برای چیزی دنبال شد ، از او به اجرا درآمد مجسمه نیم تنه گذشته در خانه های دیگر
به منظور شکستن آن در باغ که تا به حال یک لامپ مشرف به آن است.
از آنجا که سینه Harker یکی در سه بود ، شانس بودند دقیقا مانند من به شما گفته -- دو تا
یک در برابر مروارید بودن داخل آن.
باقی مانده دو busts وجود دارد ، و آن را آشکار بود که او را برای لندن یکی برو
اول.
من هشدار داده است که زندانیان از خانه است ، بنابراین برای جلوگیری از فاجعه دوم ، و ما رفت ،
با شاد ترین نتایج :.
در آن زمان ، البته ، من برای برخی می دانستند که آن مروارید Borgia که ما شد
پس از. نام مرد به قتل مرتبط با یک
با رویداد دیگر.
تنها باقی بود سینه تنها -- خواندن یک -- و مروارید وجود دارد باید.
من آن را در وجود خود را از مالک خریداری -- و آن دروغ وجود دارد ".
ما در سکوت برای یک لحظه شنبه
"خوب ، گفت :" Lestrade ، "من دیده ام بسیاری از موارد خوب رسیدگی شما ، آقای هولمز ، اما
من نمی دانم که من همیشه می دانستم که یکی بیشتر استادانه از آن.
ما در اسکاتلندیارد حسادت از شما نیست.
نه ، آقا ، ما بسیار افتخار می کنه ، و اگر شما به پایین به روز بعد ، مرد وجود ندارد ،
از قدیمی ترین بازرس به جوانترین پاسبان ، که نخواهد بود خوشحالم که لرزش
شما توسط دست ".
"با تشکر از شما! گفت :" هولمز. "از شما متشکرم!" و او به عنوان پشت ، آن را
به نظر می رسید به من که نزدیک به او بیشتر شده توسط نرم تر احساسات انسان نسبت به من بود نقل مکان کرد
همیشه او دیده می شود.
لحظه ای بعد ، او متفکر سرد و عملی یک بار دیگر.
"قرار دهید مروارید در امن ، اما واتسون ،" او گفت ، "و خارج شدن از مقالات از کار افتادن -
سینگلتون مورد جعل اسناد.
خداحافظی ، Lestrade. اگر هر مشکل کوچک می آید و راه خود را ، من
باید شاد باشی ، اگر من می توانم ، به شما تذکر یا دو به عنوان راه حل آن می گردد. "
سی سی نثر ccprose ادبیات کلاسیک رایگان videobook audiobook صوتی و تصویری کتاب خواندن librivox بسته نوشتن شرح تصاویر و لینک دائم زیرنویسها انگلیسی ترجمه زبان های خارجی