Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب سوم : آهنگ از طوفان
فصل نهم.
بازی نویسنده
در حالی که کارتن سیدنی و گوسفند از
زندان بودند در اتاق مجاور تیره ،
صحبت کردن به طوری که کم صدا شنیده نمی شد ،
آقای کامیون نگاه جری در قابل توجه
شک و بی اعتمادی.
شیوه ای که دکان دار را صادقانه از دریافت
نگاه کنید ، آیا اعتماد به نفس الهام بخش نیست ؛ او
تغییر پا که بر روی او استراحت ، به عنوان
اغلب به عنوان اگر او تا به حال پنجاه و از آن دست و پا ،
و آنان را در تلاش همه ، او خود را مورد بررسی قرار
انگشت با ناخن های بسیار مشکوک
نزدیکی از توجه و هر زمان که آقای
چشم کامیون را گرفتار خود ، با او گرفته شده است
این نوع خاص از سرفه کوتاه که نیاز به
توخالی از دست قبل از آن است که
به ندرت ، اگر نگوییم هرگز ، شناخته می شود ضعف
سرپرست در باز بودن کامل از شخصیت.
"جری ، گفت :" آقای کامیون.
"بیا اینجا".
آقای Cruncher جلو آمد وری ، با
یکی از شانه های او را پیش از او.
"چه شما ، شده است علاوه بر رسالت فرستاده است؟"
بعد از اندیشه و تفکر ، به همراه با
در نگاه قصد حامی او ، آقای Cruncher
درک ایده نورانی از پاسخ دادن
"شخصیت Agicultooral."
"ذهن من من misgives زیاد است ، گفت :" آقای کامیون ،
با عصبانیت تکان دادن انگشت شهادت به او ، "که
شما استفاده کرده اند قابل احترام و بزرگ
خانه Tellson را به عنوان یک کور ، و به شما که
داشته اند اشغال غیر قانونی
توضیحات بدنام.
اگر شما ، مرا دوست به انتظار نیست
شما هنگامی که شما برای بازگشت به انگلستان است.
در صورتی که ، انتظار نداریم که من برای نگه داشتن خود
راز.
Tellson را نباید تحمیل شده بر ".
"من امیدوارم که ، آقا ،" گفته است آقای abashed
Cruncher ، "که یک آقای محترم مثل شما
wot من تا به حال افتخار jobbing عجیب و غریب تا
من خاکستری در آن ، فکر می کنم دو بار در مورد
صدمه از من ، حتی اگر تا آن آو ساینس -- من نمی
می گویند از آن است ، اما حتی اگر به آن آو ساینس.
و آن این است که در زمان به حساب
که اگر آن آو ساینس ، آن را ، حتی پس از آن ، نمی شود
همه ای یک طرف.
می شود ، وجود دارد دو طرف به آن.
ممکن است وجود داشته باشد پزشکان در
ساعت حاضر ، برداشته guineas خود
که در آن کاسب صادقانه انجام نداد تا انتخاب خود را
fardens -- fardens! نه ، نه هنوز نیمی از خود را
fardens -- fardens نیم! نه ، نه هنوز خود را
چهارم -- بانکداری دور مانند دود در
Tellson ، و cocking چشم پزشکی خود را
در آن دکان دار در حیله گر ، رفتن در
و بیرون رفتن به واگن خود را -- آه!
به طور مساوی مانند دود ، اگر نه بیشتر از آن.
خب ، که تحمیل شود ud ، بیش از حد ، در
Tellson است.
شما می توانید برای غاز و نه sarse نیست
مرد متاهل.
و در اینجا خانم Cruncher ، یا اقلا آو ساینس
در قدیمی زمان محلی انگلستان ، خواهد بود و به
فردا ، اگر علت داده می شود ، floppin دوباره
کسب و کار را که به عنوان درجه است
ruinating -- شجاع ruinating!
در حالی که همسران آنها پزشکان 'نمی
فلاپ -- دریافت گرفتن 'در آن!
یا اگر آنها با صدای تلپ افتادن ، floppings خود می رود در
به نفع بیماران بیشتر ، و چگونه می توانید
به درستی یکی بدون دومی؟
سپس ، wot با undertakers ، و با wot
کارمندان بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ، و با wot sextons ، و
wot با نگهبانان خصوصی (تمام awaricious
و همه در آن) ، یک مرد نمی گرفتن بسیار شده توسط
آن را ، حتی اگر تا آن آو ساینس.
wot کمی و مرد بدست آوردن ، هرگز
رستگار با او ، آقای کامیون.
او می خواهم هیچ خوبی از آن را داشته باشد هرگز ، او می خواهم می خواهم
در طول این مسیر به خارج شدن از خط ، اگر او ،
می تواند از راه او ، نگاه کنید که یک بار در -- حتی
اگر آن را تا آو ساینس ".
"Ugh!" گریه آقای کامیون ، و نه توبه پذیر ،
با این حال ، گفت : "من در نزد شوکه
شما خواهد شد. "
"حالا ، چیزی که من ساده را به شما ارائه می دهیم ،
آقا ، "دنبال آقای Cruncher ،" حتی اگر آن آو ساینس
پس ، که من نمی گویم آن است -- "
"آیا دروغ گفتن نیست ، گفت :" آقای کامیون.
"نه ، من نکنید ، آقا ،" بازگشت آقای
Crunches تا اگر چیزی بود بیشتر از
افکار خود را و یا عمل -- "که من نمی
می گویند آن است -- wot من ساده را به شما ارائه می دهیم ،
آقا ، این می شود.
که پس از مدفوع ، وجود دارد که در آن وجود دارد نوار ،
پسر مجموعه وجود دارد که از معدن ، مطرح و
growed تا یک مرد ، wot ماموریت های شما خواهد شد ،
پیام شما ، به طور کلی نور - شغل شما ، تا
کفش پاشنه بلند خود است که در آن سر خود است ، اگر چنین
باید خواسته های خود را.
آو ساینس اگر چنین است ، که من هنوز نمی گویم آن است
(برای من نمی خواهد prewaricate به شما ، آقا ،
اجازه دهید که پسر نگه داشتن محل وجود دارد پدر خود ،
و مراقبت از مادر او ؛ انجام ضربه نمی
بر پدر آن پسر است -- آن را ، آقا نمی کنند --
و اجازه دهید که پدر رفتن به خط
reg'lar diggin '، و به صلاح آمده برای چه
او undug اند -- اگر آن را تا آو ساینس -- توسط
diggin 'از' دریافت در با خواهد شد ، و با
احترامی برای هم قائل conwictions keepin 'futur'
اونا از 'بی خطر هستند.
این ، آقای کامیون ، گفت : "آقای Cruncher ، پاک کردن
پیشانی خود را با بازوی خود را ، به عنوان
اعلام کرد که در حال وارد
نطق از گفتمان او ، "این است که من wot
خواهد بود با احترام به شما ، آقا ارائه دهد.
انسان انجام همه این را ببینید در اینجا ذکر نشده داره شروع میشه 'در
دور بسیار ناراحت کننده او ، در راه افراد
بدون سر ، عزیز من ، فراوان به اندازه کافی
خز را به قیمت پایین به باربری
و این که به سختی ، بدون havin 'خود را جدی
افکار از چیزها می شود.
و این در اینجا خواهد بود مال من ، اگر آن را تا آو ساینس ،
entreatin 'از شما خز به یاد داشته باشید که
wot من گفتم فقط در حال حاضر ، من بالا و گفت : در
علت خوب زمانی که من ممکن است kep 'آن را به عقب."
"آن است که حداقل درست است ، گفت :" آقای کامیون.
"بگو نه بیشتر در حال حاضر.
ممکن است که من هنوز باید موضع شما
دوستان ، اگر شما استحقاق آن را ، و در توبه
عمل -- در کلمات نیست.
من می خواهم بدون کلمات بیشتر. "
آقای Cruncher knuckled پیشانی خود ، به عنوان
سیدنی کارتن و جاسوسی در بازگشت از
اتاق تاریک.
"وداع ، آقای Barsad ، گفت :" سابق ؛ "ما
بنابراین ترتیب ساخته شده ، هیچ چیزی برای
من از ترس است. "
او را در صندلی در کوره فولاد سازی دهان نشسته ، بیش از
علیه آقای کامیون.
زمانی که آنها به تنهایی ، آقای کامیون از او پرسید
آنچه او انجام می شود؟
"نه چندان.
اگر آن را باید به بیمار با زندانی من
دسترسی اطمینان به او ، یک بار. "
چهره آقای کامیون ها سقوط کرد.
گفت : "این همه کار می تونم بکنم ، گفت :" کارتن.
"به پیشنهاد خیلی زیاد است ، خواهد بود برای قرار دادن این
سر انسان تحت تبر ، و ، به عنوان او
خود گفت : هیچ چیز بدتر می تواند رخ دهد به
او اگر او بودند محکوم کرد.
این بود بدیهی است که ضعف
موقعیت.
هیچ کمک برای آن وجود دارد. "
"اما دسترسی به او ، گفت :" آقای کامیون ، "اگر آن
باید به بیمار قبل از دادگاه ، نمی خواهد
نجات او را. "
گفت : "من هرگز آن را".
چشم آقای کامیون به تدریج به دنبال آتش ؛
همدردی خود را با محبوب خود را ، و
ناامیدی سنگین از دستگیری دوم خود ،
به تدریج آنها را ضعیف ، او پیر مرد بود
در حال حاضر ، overborne با اضطراب از اواخر سال ، و
اشک خود سقوط کرد.
"تو یک مرد خوب و یک دوست واقعی ،"
کارتن ، در صدای تغییر داده است.
"لطفا مرا ببخشید اگر من متوجه شوند که شما
متاثر می شود.
من نمی تونستم ببینم پدرم گریه ، و نشستن شده توسط ،
بی دقت.
و من می تونستم غم و اندوه خود را احترام کنید نه بیشتر ،
اگر شما پدر من بودند.
شما آزاد هستید که از بد شانسی ،
با این حال ".
اگرچه او گفت : واژه ها ، با تاریخ و زمان آخرین لغزش
به صورت معمول خود ، درست بود
احساس و احترام هر دو در تن و او در
لمس او ، که آقای کامیون ، که تا به حال هرگز
دیده می شود بهتر است از طرف او بود ، کاملا
برای آماده نشده.
او به او دست خود را ، به آرامی و کارتن
فشرده آن است.
"برای بازگشت به فقیر Darnay ، گفت :" کارتن.
"آیا به او بگو از این مصاحبه ، و یا این نیست
آرایش.
آن را نمی خواهد او امکان رفتن به او را ببیند.
او ممکن است فکر می کنم ساختگی بود ، در مورد
از بدتر ، به او انتقال با استفاده از
پیش بینی مجازات "
آقای کامیون ای از آن نمی بود فکر کردم ، و او
به سرعت در کارتن نگاه کرد تا ببیند آیا آن شد
در ذهن او.
این به نظر می رسید ، او باز نگاه کنید ، و
آشکارا آن را درک کرد.
"او ممکن است به هزار چیز فکر می کنم" کارتن
گفت : "و هر کدام از آنها تنها به اضافه
مشکل او.
آیا صحبت می کنند از من به او نیست.
همانطور که من به شما می گفت وقتی من برای اولین بار آمد ، من تا به حال
بهتر نیست او را ببینید.
من می توانم از دست من ، قرار داده است برای انجام هر گونه کمی
کار مفید برای او که دست من می توانید پیدا کنید
انجام دهید ، بدون آن.
شما در حال رفتن به او ، من امیدوارم که؟
او باید بسیار حزن آور و غمزده به شب. "
"من می خواهم در حال حاضر ، به طور مستقیم."
"من خوشحالم از آن.
او چنین دلبستگی قوی را به شما و
تکیه بر شما.
چگونه او می رسد؟ "
"نگران و ناراضی است ، اما بسیار زیبا است."
"آه!" این طولانی ، غمگین صدا بود ، مانند
آه -- تقریبا شبیه هق هق.
این جذب چشم آقای کامیون به کارتن ها
صورت ، که به آتش تبدیل شده بود.
نور ، یا سایه (قدیمی نجیب زاده
نمی توانست گفت که) به تصویب رسید از آن
عنوان به سرعت به عنوان یک رفت و برگشت تغییر خواهد شد بیش از
سمت تپه در روز روشن و وحشی ، و او
برداشته پای خود را برای قرار دادن پشت یکی از
شعله ور کمی سیاهههای مربوط بود که غلت
رو به جلو.
او عینک سفید سواری - کت و بالا
چکمه ، سپس در رواج ، و نور
آتش لمس کردن سطوح نور خود او ساخته شده است
نگاه بسیار کم رنگ ، خود را با موهای بلند قهوه ای ،
تمام صورت اصلاح نشده ، حلق آویز شل در مورد او.
بی اعتنایی او را به آتش بود به اندازه کافی
قابل توجه به استنباط یک کلمه از نکوهش
از آقای کامیون ؛ بوت خود را هنوز هم بر شد
اون سوی خاکستر سوخته داغ از ورود به شعله ور ، زمانی که آن را به حال
خراب تحت وزن پای خود را.
"من آن را فراموش کرده ،" او گفت.
چشم آقای کامیون دوباره جذب شدند
چهره اش.
توجه توجه داشته باشید از تلف هوا که تیره و ابر آلود
به طور طبیعی ویژگی های خوش تیپ ، و داشتن
بیان از زندانیان چهره های تازه در
ذهن او ، او به شدت مخالف بود که یاد آوری
بیان.
"و وظایف خود را در اینجا به پایان کشیده شده ،
آقا؟ گفت : "کارتن ، عطف به او.
"بله. همانطور که من در گفتن شما از شب گذشته هنگامی که
لوسی در آمد به طوری غیر منتظره ، من در
طول انجام همه آنچه که من در اینجا می توانید انجام دهید.
من امیدوار به آنها را در سمت چپ کامل
ایمنی ، و سپس به پاریس quitted.
من من اجازه منتقل می کند.
من آماده رفتن است. "
آنها هر دو ساکت.
"مال شما عمر طولانی به گذشته نگاه بر است ،
آقا؟ گفت : "کارتن ، wistfully.
"من من در سال 78 هستم."
"شما مفید بوده است در تمام طول زندگی خود ؛
به طور پیوسته و دائما اشغال شده ،
احترام ، و سرم را بالا؟ "
"من شده اند ، انسان را از کسب و کار ، از زمانی که
من شده اند مرد.
در واقع ، من ممکن است بگویم که من مرد بود
هنگامی که کسب و کار یک پسر. "
"آنچه را مشاهده کنید جایی است که شما در هفتاد و پر کردن
هشت.
چگونه بسیاری از مردم شما را از دست زمانی که شما
ترک آن را خالی! "
"لیسانس انفرادی قدیمی ،" پاسخ داد : آقای
کامیون ، تکان دادن سر خود را.
"هیچ کس را به گریستن برای من وجود دارد."
"چگونه می تواند به شما می گویند که؟
آیا او گریه نیست برای شما؟
آیا فرزند او نیست؟ "
"بله ، بله ، خدا را شکر.
من کاملا این معنی نیست که من گفتم. "
"این _is_ چیزی از خدا تشکر کنم ؛ است
نه؟ "
"مطمئنا ، قطعا".
"اگر می توان گفت ، به حق ، به خود شما
قلب انفرادی ، به شب ، 'من امن
به خودم عشق و دلبستگی ،
یا حق شناسی احترام ، از هیچ موجودی در انسان ؛
من خودم را جای هیچ برنده مناقصه در
توجه ؛ من انجام داده اند هیچ چیز خوب یا
قابل استفاده به وسیله یاد! 'شما
78 سال خواهد بود 78
curses سنگین ؛؟ می کنند نیست "
"شما واقعا می گویند ، آقای کارتن ، من فکر می کنم آنها
خواهد بود. "
سیدنی روشن چشمان او دوباره بر آتش ،
و ، پس از سکوت چند لحظه ای ،
گفت :
"من باید می خواهم از کسی می پرسید : -- آیا شما
دوران کودکی به نظر می رسد دور؟
آیا زمانی که شما در روز شنبه مادر شما
زانو ، روز بسیار طولانی قبل به نظر می رسد؟ "
در پاسخ به شیوه ای ملایم تر ، آقای
کامیون پاسخ داد :
"بیست سال پیش ، بله ، در این زمان از من
زندگی ، نه.
برای ، من به عنوان قرعه کشی نزدیک تر و نزدیک تر به
پایان ، من در دایره سفر ، و نزدیکتر
نزدیکتر به آغاز است.
این به نظر می رسد یکی از smoothings نوع
و preparings از راه.
قلب من لمس در حال حاضر ، توسط بسیاری از
remembrances مدت هاست که به خواب افتاده بود ،
از مادرم خیلی جوان و خیلی قدیمی!) ،
و توسط مجامع بسیاری از روزهایی که
چیزی که ما آنرا جهان بود خیلی واقعی نه با
من ، و اشتباهات من بود تایید نشده در
من. "
"من درک می کنم احساس!" با خوشحالی گفت :
کارتن ، با خیط و پیت کردن روشن.
"و تو بهتر از آن؟"
"امیدوارم."
کارتن خاتمه مکالمه در اینجا ، توسط
افزایش تا او را در با کت بیرونی خود کمک کند ؛
"اما تو ، گفت :" آقای کامیون ، رجوع به
تم ، "شما جوان هستند."
"بله ، گفت :" کارتن.
"من قدیمی نیست ، بلکه راه جوان من بود هرگز
راه به سن.
به اندازه کافی از من. "
"و از من ، من مطمئن هستم ، گفت :" آقای کامیون.
"آیا بیرون رفتن؟"
"من با شما را به دروازه خود را پیاده میرویم.
شما می دانید خانه بدوش و بی قرار من عادت.
اگر من باید در مورد پرسه زدن در خیابان طولانی
هم ، نمی شود مضطرب ؛ من باید ظهور در
صبح است.
شما نمی توانید به دادگاه به فردا بروم؟ "
"بله ، unhappily."
"من وجود دارد خواهد بود ، اما تنها به عنوان یکی از
جمعیت.
من جاسوس خواهد شد جایی برای من پیدا کنید.
نگاهی بازو ، سر من. "
آقای کامیون آیا چنین است ، و آنها رفت و پایین پله ها
و در خیابان ها.
چند دقیقه آنها را به آقای کامیون ها
مقصد.
کارتن او را سمت چپ وجود دارد ، اما درنگ در
فاصله اندکی دارد ، و پشت به
دروازه دوباره زمانی که آن را بسته بود ، و لمس کرد.
آن.
او خود را از رفتن به زندان شنیده بود
هر روز.
"او بیرون آمد در اینجا ،" او گفت ، به دنبال اطلاعات مربوط به
او ، "تبدیل شده این راه ، باید گام زد در
این سنگ ها اغلب.
اجازه بدهید او را در مراحل را دنبال کنید. "
ده ساعت در شب بود زمانی که او ایستاده بود
قبل از زندان از نیروی لا ، جایی که او
حال ایستاده بود صدها بار.
کمی چوب درخت ریشه کن شده و شناور ، داشتن بسته خود را
مغازه بود ، سیگار کشیدن لوله خود را در مغازه اش ،
درب.
"شب به خیر ، شهروند ، گفت :" سیدنی کارتن ،
pausing در رفتن های ، برای ، مرد چشم او
inquisitively.
"شب به خیر ، شهروند."
"چگونه می رود جمهوری؟"
"منظور شما گیوتین.
نه بیمار است.
شصت و سه به روز.
ما باید به صد سوار به زودی.
سامسون و مردان خود شکایت گاهی اوقات ، از
بودن خسته شده.
هکتار ، هکتار ، هکتار!
او چنین است ، مسخره است که سامسون.
چنین آرایشگر! "
"آیا شما اغلب به او را ببیند --"
"رنده؟
همیشه.
هر روز.
چه آرایشگر!
شما او را در محل کار دیده می شود؟ "
"هرگز".
"بروید و ببینید که او وقتی که او تا به دسته ای خوب است.
شکل این را به خودتان ، شهروند ، او تراشیده
شصت و سه به روز ، در کمتر از دو
لوله!
کمتر از دو لوله.
کلمه افتخار! "
وقتی مرد grinning کمی برگزار شد از
لوله او سیگار کشیدن ، به او توضیح دهید که چگونه
بهنگام جلاد ، کارتن چنان بود
معقول از افزایش تمایل به اعتصاب
از زندگی او را ، که او تبدیل به دور.
"اما شما به زبان انگلیسی نیست ، گفت :" چوب
سایر ، "اگر چه تو لباس پوشیدن انگلیسی؟"
"بله ، گفت :" کارتن ، pausing دوباره ، و
پاسخ دادن به بیش از شانه اش.
"تو مثل فرانسوی صحبت می کنند."
"من یک دانشجوی قدیمی اینجا."
"قلب ، کامل فرانسوی!
شب به خیر ، انگلیسی ".
"شب به خیر ، شهروند."
"اما بروید و ببینید که سگ لودگی کردن ،" کمی
مرد همچنان ادامه داشت ، خواستار بعد از او.
"و نگاهی به لوله های با تو!"
سیدنی دور از نظر نمی رفته بود ، هنگامی که
او در وسط خیابان متوقف
تحت لامپ glimmering ، و نوشت : با او
مداد بر روی کاغذ از ضایعات.
سپس با تراورس گام تصمیم گرفت از
کسی که به خاطر راه خوب ، چند
تاریک و کثیف خیابان -- بسیار آلوده تر از
طبق معمول ، برای بهترین معابر عمومی
uncleansed باقی مانده در آن زمان از
ترور -- او در مغازه داروخانه ها متوقف شود ،
که مالک بستن با خود او بود
دست.
کوچک ، کم نور ، مغازه ، کج ، نگهداری در
پیچ وخم دار ، تا - شاهراه تپه ، توسط کوچک ،
تار ، انسان کج.
دادن این شهروند ، بیش از حد ، شب خوب ، به عنوان او
او را در مقابله با او روبرو بود ، او گذاشته
ضایعات کاغذ پیش از او.
"Whew!" شیمیدان سوت کشید آرام ، به عنوان او
آن را بخوانید.
"سلام! سلام! سلام! "
سیدنی کارتن در زمان نه ، توجه و شیمیدان
گفت :
"برای تو ، شهروند؟"
"برای من."
"شما مراقب باشید که حفظ آنها را جداگانه ،
شهروند؟
شما می دانید عواقب ناشی از اختلاط آن آنها است؟ "
"کاملا".
برخی از بسته های کوچک ساخته شد و داده
به او.
او آنها را قرار دهید ، یک به یک ، در سینه از
کت درونی خود را ، از شمارش پول برای
آنها را ، و به عمد ، سمت چپ مغازه.
"هیچ چیزی برای انجام دادن ،" او گفت ،
زود گذر رو به بالا در ماه ، "تا زمانی که به
فردا.
من نمی توانم بخوابم. "
این بود شیوه ای بی پروا ، شیوه ای که در نمی
که به گفته وی این کلمات با صدای بلند تحت
سریع قایقرانی ابرها ، و نه از آن بیشتر
بیانی از سهل انگاری نسبت به بی اعتنایی.
این شیوه حل و فصل یک مرد خسته بود ،
چه کسانی و سرگردان به حال تلاش کردم و
از دست داده ، اما کسانی که در طول به خود رخ داد
جاده و پایان آن را دیدم.
مدتها پیش ، زمانی که او معروف شده بود در میان او
اولین رقبا به عنوان جوانان بزرگ
وعده ، او پدر خود را دنبال کرده بود ،
قبر.
مادرش مرده بود سال قبل.
این کلمات گرفته ، که در حال خوانده شده است
گور پدر خود ، در ذهن خود را به عنوان او به وجود آمد
رفت خیابان ها تاریک ، در میان سنگین
سایه ها ، با ماه و ابرها
قایقرانی در بالاتر از او.
گفت : "من قیامت و زندگی ، گوید>
پروردگار : او که ایمان به من ، هر چند
او مرده بودند ، در عین حال باید او زندگی می کنند : و
هر کس liveth و ایمان در من ، باید
مرگ هرگز. "
در شهرستان حاکم بر تبر ، به تنهایی در
شب ، با غم و اندوه طبیعی رو به افزایش در او
برای شصت و سه که آن روز شده بود
را به مرگ ، و برای قربانیان به فردا را
سپس منتظر عذاب خود را در زندان ها ،
و هنوز هم از به روز بعد و به فردا است ،
زنجیره ای از انجمنی که به ارمغان آورد و
صفحه اصلی واژه ها ، مانند یک کشتی زنگ زده پیر لنگر
از عمیق ، می توانسته اند به راحتی
در بر داشت.
او به دنبال آن نیست ، اما تکرار آنها و
رفت.
با توجه جدی در روشن
ویندوز که مردم قرار بود به
استراحت ، فراموشکار از طریق چند ساعت آرامش
وحشت اطراف آنها ؛ در برج
از کلیساها ، که در آن هیچ نماز شد
گفت : برای جابجا شدن درد محبوب تا به حال حتی
سفر که از طول خود کشی
از سال impostors priestly ،
غارتگران ، و profligates ، در دور
دفن - اماکن ، کشاورزی ، همانطور که نوشتم بر
گیتس ، برای ابدی خواب ، در
gaols فراوان ، و در خیابان های همراه
که دهه شصت نورد به مرگ است که
بسیار رایج و مادی تبدیل شده بود ، که هیچ
داستان اندوه از فراموش نشدنی روح همیشه
در میان مردم از همه به وجود آمد
کار از گیوتین ؛ با موقر
علاقه در تمام زندگی و مرگ
شهرستان حل و فصل کردن به آن کوتاه شبانه
مکث در خشم ؛ سیدنی کارتن عبور
سن دوباره برای خیابان های سبک تر.
تعداد کمی از مربیان در خارج از کشور بودند ، برای سواران در
مربیان بودند مشمول مشکوک ، و
اصالت مخفی سر خود را در nightcaps قرمز ،
و در کفش های سنگین قرار دهید ، و trudged.
اما ، تئاتر همه به خوبی پر شد ، و
مردم ریخته خوش کردن او به عنوان
گذشت ، و رفت و چت خونه.
در یکی از درهای تئاتر بود ، وجود دارد
دختر بچه با مادر ، به دنبال
در سراسر راه از طریق خیابان گل و لای.
او به اجرا درآمد کودک بر این ، و قبل از
بازوی ترسو از گردن خود رها شده بود پرسید :
او را برای یک بوسه بده.
گفت : "من قیامت و زندگی ، گوید>
پروردگار : او که ایمان به من ، هر چند
او مرده بودند ، در عین حال باید او زندگی می کنند : و
هر کس liveth و ایمان در من ، باید
مرگ هرگز. "
در حال حاضر ، که خیابان ها آرام ، و
در شب عینک ، کلمات در پژواک
از فوت او ، و شد در هوا می باشد.
کاملا آرام و پیوسته ، او گاهی
آنها را به تکرار خود را به عنوان او راه می رفت ، اما ،
او آنها را شنیده همیشه.
شب از عینک ، و ، همانطور که او ایستاده بر
پل گوش دادن به آب آن را به عنوان
splashed رودخانه از دیواره های جزیره
پاریس ، که در آن از سردرگمی زیبا
خانه ها و روشن در کلیسای جامع میدرخشید
نور ماه ، روز آمد بطور سرد ،
شبیه از چهره مرده از آسمان است.
سپس ، شب ، با ماه و
ستاره ، روشن رنگ پریده و مرده ، و برای
کمی در حالی که به نظر می رسید که اگر ایجاد شدند
را به قلمرو مرگ را تحویل داد.
اما ، خورشید شکوه ، افزایش ، به نظر می رسید
اعتصاب این واژه ها ، که بار از
شب ، مستقیم و گرم را به قلب خود را در
طولانی خود را روشن اشعه.
و به دنبال همراه آنها ، با reverently
چشم پوشیده است ، یک پل از نور به نظر می رسد
دهانه در هوا بین او و آفتاب ، در حالی که
رودخانه برق زد زیر آن.
جزر و مد قوی است ، بنابراین سریع نیاز دارد ، به طوری عمیق و
خاص بود ، مثل یک دوست هم مشرب ، در
سکون صبح است.
او با جریان راه می رفت ، به دور از
خانه ها ، و در نور و گرمای
یکشنبه خواب در بانک سقوط کرد.
وقتی او بیدار شد و دوباره پیاده ، او
درنگ وجود دارد و هنوز یه کمی طولانی تر ،
تماشای گردابی که معلوم و روشن
purposeless ، تا زمانی که جریان آن را جذب می شود ،
و آن را به اجرا درآمد به دریا.-- "مثل من".
تجارت - قایق با بادبان از نرم
رنگ برگ مرده است ، سپس به او glided
مشاهده ، شناور شده توسط او ، و مرگ او در دور.
به عنوان آهنگ سکوت خود را در آب
ناپدید شد ، نماز شکسته است که تا به حال
از قلب خود را برای مهربان
در نظر گرفتن همه blindnesses فقیر خود را
و خطا به پایان رسید در عبارت "من هستم
معاد و زندگی است. "
آقای کامیون در حال حاضر از وقتی او از آنجا برگشت ،
و آن را آسان به این گمان که در آن خوب
پیر مرد رفته بود.
سیدنی کارتن نوشید چیزی جز کمی
قهوه ، برخی نان می خوردند ، و پس از شستشو
و تغییر خود را تازه کردن ، رفتیم بیرون تا
محل محاکمه.
دادگاه همه در جنبش و وزوز - بود ، هنگامی که
گوسفند سیاه و سفید -- که بسیاری از سقوط به دور از
در بیم -- او را مبهم فشرده
گوشه ای در میان جمعیت.
آقای کامیون وجود داشت ، و دکتر Manette شد
وجود دارد.
او وجود دارد ، نشسته در کنار پدرش.
هنگامی که شوهر او را در آورده بود ، او تبدیل
نگاه بر او ، بنابراین حفظ ، بنابراین
تشویق ، پس از توصیف عشق کامل و
pitying حساسیت به لمس ، در عین حال بسیار شجاع برای
خاطر خود را ، که آن را به نام خون سالم
به چهره اش ، نگاه درخشان او ، و
انیمیشن قلب او.
اگر شده بود ، وجود دارد هر چشم به مقررات
تاثیر نگاه خود را ، در سیدنی کارتن ، آن
می شده اند دیده می شود همان
نفوذ دقیقا.
پیش از آن دادگاه غیر عادلانه ، وجود داشت
منظور از کم و یا هیچ روش ، حصول اطمینان از
به هر شخص متهم به هر منطقی
شنوایی.
می تواند وجود نداشت از جمله انقلاب ،
اگر همه قوانین ، فرم ها ، و مراسم ، نداشته است
اول خیلی monstrously مورد آزار قرار گرفته ، که
انتقام خودکشی از انقلاب بود
پراکندگی همه آنها را به باد.
هر چشم به هیئت منصفه تبدیل شده بود.
همان وطن پرستان در تعیین و خوب
جمهوری خواهان به عنوان دیروز و روز
قبل از آن و به روز بعد و روز بعد.
اشتیاق و برجسته در میان آنها ، یک مرد
با چهره ولع مصرف ، و انگشتان خود را
perpetually معلق در هوا در مورد لب هایش را ، که
ظاهر داد رضایت بزرگ به
تماشاگران.
زندگی تشنه ، جانوری که همجنس خود را میخورد ، به دنبال ، خونین ،
juryman فکر ، سه سنت ژاک
آنتوان.
هیئت منصفه ، کل به عنوان یک هیئت منصفه از سگ
empannelled را امتحان کنید گوزن.
هر چشم و سپس به پنج قاضی تبدیل
و دادستان های عمومی.
بدون تکیه مطلوب در سه ماهه که به
روز.
افتاد ، غیر قابل انعطاف ، قاتل کسب و کار
معنی وجود دارد.
هر چشم چشم پس از آن برخی دیگر در پی
جمعیت ، و در آن gleamed approvingly و
راننده سرشونو تکون دادن سر را در یک دیگر ، قبل از خم شدن
رو به جلو با توجه تیره و تار.
چارلز Evremonde ، به نام Darnay.
دیروز منتشر شد.
Reaccused و retaken دیروز.
طرح شده در کیفرخواست ارائه شده به او شب گذشته.
مشکوک و دشمن را محکوم از
جمهوری ، اشراف زاده ، یکی از خانواده
ظالم ، یکی از نژاد ممنوعه ، برای آن
آنها لغو امتیازات خود را به استفاده کرده است
بدنام ظلم و ستم از مردم است.
چارلز Evremonde ، به نام Darnay ، در حق
از تبعید از جمله ، کاملا مرده در
قانون.
در این اثر ، در چند کلمه به عنوان یا کمتر ،
دادستان عمومی و انقلاب.
رئیس جمهور خواسته بود ، متهم آشکارا
تقبیح یا مخفیانه؟
"علنا ، رئیس جمهور."
"با چه کسی؟"
"سه میگیره.
ارنست Defarge ، شراب فروشنده سنت
آنتوان. "
"خوب است".
"Therese Defarge ، همسر خود را."
"خوب است".
"الکساندر Manette ، پزشک."
هنگامه بزرگ محاکمه در دادگاه در زمان ، و
در میان آن ، دکتر Manette شد
دیده می شود ، رنگ پریده و لرزان ، جایی که او ایستاده
شده بود ، نشسته است.
"رئیس جمهور ، من به شما اعتراض indignantly
که این یک جعل و تقلب.
شما می دانید متهم به شوهر
دخترم.
دخترم ، و کسانی که عزیز به او ، به مراتب
مهم تر به من از زندگی من است.
چه کسانی و که در آن است که دسیسه نادرست
می گوید که من محکوم شوهر من
کودک! "
"شهروند Manette ، آرام می شود.
به شکست در تسلیم به قدرت
دادگاه خواهد بود به خود خاموش کردن
از قانون.
همانطور که به آنچه که برای شما مهم تر از زندگی ،
هیچ چیز می تواند بسیار عزیز به عنوان یک شهروند خوب
جمهوری. "
acclamations بلند مورد ستایش قرار داد این ملامت.
رئیس جمهور زنگ زد زنگ او ، و با
گرما از سر گرفت.
"اگر جمهوری باید از شما تقاضا
قربانی کردن فرزند خود خودش ، شما را
هیچ وظیفه ای جز او قربانی.
گوش دادن به آنچه به دنبال دارد.
در عین حال ، سکوت! "
acclamations کوره در رفته دوباره مطرح شد.
دکتر Manette نشستم ، با چشمان خود
نگاه می کنم و لب هایش را لرزان ؛ او
دختر را کشید و نزدیک به او.
مرد ولع مصرف را در هیئت منصفه او را دوخت
دست با هم ، و بازسازی از سوی معمول
به دهان او.
Defarge ، تولید شده بود که دادگاه شد
آرام به اندازه کافی از او شنیده می شود اعتراف ،
و به سرعت در حال expounded داستان
زندان ، و از او صرف داشتن شده است
پسر در خدمت پزشک ، و از
آزادی ، و از وضعیت زندانی
هنگامی که آزاد شده و تحویل داده به او.
این بررسی کوتاه ، برای دنبال
دادگاه سریع با کار خود را.
"شما خدمات خوبی در گرفتن بود
قلعه باستیل ، شهروند؟ "
"من باور دارم این کار."
در اینجا ، زن هیجان زده screeched از
جمعیت : "شما بودند یکی از بهترین میهن پرستان
وجود دارد.
چرا که نه ، چنین گفت؟
شما cannonier شد آن روز وجود دارد ، و
شما در میان اولین وارد شد
ملعون قلعه زمانی که آن سقوط کرد.
میهن پرستان ، من از حقیقت سخن بگوید! "
آن انتقام بود که ، در میان گرم
commendations از مخاطبان ، در نتیجه
کمک محروم بودند.
رئیس جمهور زنگ زنگ زد خود را ، اما ،
انتقام ، گرم شدن کره زمین با تشویق ،
shrieked ، "من مخالف که زنگ!" در جایی که او
به همین ترتیب به مراتب commended.
"دادگاه اطلاع از آنچه شما را انجام داد
روز باستیل در شهروند ،. "
"من می دانستم ، گفت :" Defarge ، نگاه کردن در او
زن ، که ایستاده بود ، در انتهای مرحله
که بر روی او ، بزرگ شد تا به طور پیوسته به دنبال
در او "من می دانستم که این زندانی ، از آنها
من صحبت می کنند ، در یک سلول شناخته شده است محدود
به عنوان یکی از صد و پنج ، برج شمالی.
من آن را از خود می دانستند.
او خود به هیچ نام دیگری از یکی می دانستند
صد و پنج ، برج شمالی ، زمانی که او ساخته شده
کفش تحت مراقبت من است.
همانطور که من در خدمت تفنگ من آن روز ، من حل و فصل ، زمانی که
محل سقوط خواهد کرد ، که به سلول را بررسی نمود.
این می افتد.
من را به سلول کوه ، با همکار شهروند
که یکی از داوران ، کارگردانی
gaoler.
آن را بررسی کنم ، خیلی نزدیک.
در سوراخ دودکش ، که در آن سنگ است
شده کار می کرد و به جای ، پیدا کنم؟
نوشته شده مقاله.
این که مقاله نوشته شده است.
من را ساخته اند آن کسب و کار من به بررسی برخی از
نمونه نوشتن از دکتر Manette.
این نگارش از دکتر Manette است.
من اعتماد این مقاله ، در نوشتن
دکتر Manette ، به دست
رئيس جمهور. "
"اجازه بدهید آن را بخوانید."
در سکوت و سکون مرده --
زندانی تحت محاکمه به دنبال محبت در
همسرش ، همسر خود را تنها از او به دنبال
نگاه با دقت زیاد در پدر او ، دکتر
Manette نگه داشتن چشم خود را بر روی ثابت
خواننده ، مادام Defarge هرگز مصرف مخصوص اوست
از زندانی ، Defarge هرگز مصرف خود را
از همسر جشن گرفتن با او ، و تمام دیگر
چشم وجود دارد قصد بر دکتر ، که دیدم
هیچ یک از آنها -- مقاله خوانده شد ، به عنوان
شرح زیر است.
سی سی نثر ccprose audiobook کتاب های صوتی رایگان کل کامل خواندن کامل خواندن librivox ادبیات کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و captioning زیرنویسها لینک دائم زیرنویسها انگلیسی زبان خارجی ترجمه ترجمه