Tip:
Highlight text to annotate it
X
- فصل 25
"این جایی است که من زندانی به مدت سه روز بود ،" او به من زمزمه (آن را در
به مناسبت سفر ما به راجه) ، در حالی که ما راه ما را به آرامی از طریق
نوع ضد شورش وحشت زده از وابستگان در سراسر حیاط Tunku Allang.
"مکان کثیف است ، نه؟
و من می توانم هر چیزی برای خوردن یا نه ، مگر آن که من سطر در مورد آن ساخته شده ، و سپس آن را
تنها یک بشقاب کوچک برنج و یک ماهی سرخ شده بسیار بزرگتر از یک stickleback --
مات کردن آنها!
ستاره مشتری! من تکاپو گرسنه در داخل این
متعفن محوطه با برخی از این vagabonds تنه زدن لیوان خود را درست در زیر من
بینی.
من داده بود که هفت تیر مشهور از شما در اولین تقاضا است.
خوشحالم برای خلاص شدن از چیزی که bally. شبیه احمق در پیاده روی اطلاعات مربوط به با
خالی تیراندازی آهن در دست من است. "
در آن لحظه ما را به حضور آمد ، و او به unflinchingly قبر شد و
با اسیر اواخر خود را با تعریف. آه! با شکوه!
من می خواهم به خنده زمانی که من از آن فکر می کنم.
اما من ، بیش از حد تحت تاثیر قرار گرفته بود.
بی اعتبار مایه رسوایی Allang Tunku نمی تواند کمک کند به نشان دادن ترس خود را (او هیچ قهرمان شد ، برای
همه داستان از جوانان گرم خود او علاقه گفتن بود) ، و در همان زمان وجود داشت
اعتماد به نفس خیال اندیش در شیوه ای خود را نسبت به زندانی در اواخر خود.
توجه داشته باشید! حتی در جایی که او خواهد بود متنفر بود
هنوز قابل اعتماد است.
جیم -- تا آنجا که من می تواند گفتگو را دنبال -- بهبود به این مناسبت
تحویل از یک سخنرانی است.
برخی از روستا نشینان فقیر waylaid شده است و در حالی که در راه خود را به Doramin دزدیدند
خانه با چند قطعه از آدامس یا موم که آنها آرزو برای برنج مبادله.
Doramin که دزد بود ، پشت سر هم : "راجه.
خشم تکان دادن به نظر می رسید که بدن ضعیف قدیمی را وارد کنید.
او بطور غیر عادی و مرموز را بر روی حصیر خود writhed ، gesticulating با دست و پاهای خود را ،
جای خود غلت بزنید رشته های درهم از چوب گردگیری پاک کردن خود -- تجسم ناتوان از خشم است.
شد خیره چشم ها و رها کردن فک در اطراف ما است.
جیم شروع به صحبت می کنند.
مصمم ، به خونسردی ، و برای برخی از زمان او بر متن است که هیچ مردی باید بزرگ
توان جلوگیری از رسیدن مواد غذایی و مواد غذایی خود را فرزندان او صادقانه.
دیگر مانند یک خیاط در هیئت مدیره خود ، یک کف دست بر روی هر زانو ، سر کم او نشسته ، و
تعمیر جیم از طریق مو خاکستری است که بیش از چشم او افتاد.
وقتی جیم به حال انجام شده بود سکون بزرگ وجود دارد.
هیچ کس به نظر می رسید حتی نفس کشیدن ، هیچ کس صدای تا راجه قدیمی آهی کشید کمرنگ ،
و به دنبال ، با پرت کردن سر خود ، به سرعت گفت : "می شنوید ، مردم من!
بیشتر از این بازی ها کمی است. "
این فرمان در سکوت عمیق دریافت شد.
یک مرد ، و نه سنگین و آشکارا در موقعیت اعتماد به نفس ، با چشم های هوشمند ،
استخوانی ، گسترده ، بسیار تاریک صورت ، و cheerily از شیوه ای فضول (یاد گرفتم بعد بر روی او
جلاد) ، ارائه شده به ما دو بود
فنجان قهوه روی سینی برنجی ، که او را از دست تحتانی زمان
همراه. "شما نیاز به نوشیدن نیست ،" muttered جیم بسیار
به سرعت در حال.
من در ابتدا به معنای درک نیست ، و تنها به او نگاه.
او در زمان جرعه خوب و composedly شنبه ، برگزاری نعلبکی را در دست چپ او.
در یک لحظه احساس کردم بیش از حد اذیت.
چرا شیطان ، "من زمزمه خندان در او amiably ،" آیا شما در معرض چنین
خطر احمق؟ "
نوشیدم ، البته ، هیچ چیز برای آن وجود دارد ، در حالی که او هیچ نشانه ای داد ، و تقریبا
بلافاصله پس از آن در زمان مرخصی ما.
در حالی که ما قرار بود حیاط را به قایق ما ، همراه هوشمند و
جلاد شاد ، جیم گفت که او بسیار متاسفم.
شانس ، barest البته بود.
شخصا او هیچ چیز از سم فکر. دور افتاده شانس.
او بود -- او به من اطمینان -- در نظر گرفته می شود بی نهایت مفید تر از خطرناک ، و
تا... "اما راجه ترس از شما abominably.
کسی می تواند آن را ببینید ، "من با استدلال ، من خود را ، خاص peevishness ، و تمام
زمان تماشای نگرانی برای اولین پیچ و تاب و از نوعی از قولنج مخوف.
من awfully منزجر بود.
او گفت : "اگر من برای انجام هر گونه خوب و حفظ سمت من ،" ، به دست گرفتن کرسی خود را با
سمت من در قایق ، "من باید خطر ایستادن آن را من یک بار در هر ماه ، حداقل.
بسیاری از مردم به من اعتماد به انجام این کار -- برای آنها.
ترس از من! که فقط آن را.
به احتمال زیاد او ترس از من است چون من می ترسم قهوه خود نیست. "
سپس نشان من در جبهه شمال از حصار بندی که در آن اشاره کرد تاپس
سهام چند شکسته شد : "این جایی که من در روز سوم من در Patusan همگانی روندی است.
آنها دارای سهام جدید قرار نیست وجود ندارد.
جهش خوب ، EH؟ "لحظه ای بعد دهان از ما گذشت
آب گل آلود نهر. "این جهش دوم من است.
من تا به حال کمی از اجرا و در زمان این پرواز یکی است ، اما سقوط کوتاه.
فکر کردم من پوست من را ترک وجود دارد. کفش من از دست دادند مبارزه.
و تمام وقت من فکر کردم به خودم که چگونه جانوروار این امر می تواند با ضربت با مشت
نیزه bally طولانی در حالی که چسبیده در گل شبیه به این.
من به یاد داشته باشید چه مریض من در آن لجن و گل احساس wriggling.
منظورم واقعا بیمار است -- اگر من تا به حال فاسد چیزی گاز گرفته است.
که چگونه از آن بود -- و این فرصت در کنار او زد ، همگانی روندی در طول شکاف ،
چالش روبرو شده در گل... هنوز هم محجبه.
unexpectedness آمدن او تنها چیزی که بود ، شما را در درک ، که او را نجات داد
از بودن در یک بار با krisses اعزام شده و به رودخانه پرت.
آنها او را کرده بود ، اما آن را مانند نگه گرفتن از ظهور ، خیال ، نشانه بود.
چه معنایی داشت؟ چه چیزی را باید با آن؟
آن را خیلی دیر به او تلفیق؟
بهتر است او را بدون تاخیر بیشتر کشته شده بود نه؟
اما بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
Allang قدیمی اخیر نزدیک به دیوانه با دلهره و از طریق سختی رفت
ساخت تا ذهن خود را.
چند بار شورای شکسته شد ، و مشاوران بطور درهم شکستن
مرج برای درب و خارج بر روی ایوان.
-- گفته شده است -- حتی به زمین پرید پایین -- پا حداقل پانزده نفر ، من باید قضاوت -- و
شکست پای او.
فرماندار سلطنتی از Patusan رفتار عجیب و غریب داشت و یکی از آنها بود به
معرفی rhapsodies متظاهر به هر بحث دشوار ، در زمانی که بتدریج
هیجان زده ، او را با پرواز کردن در جای بلند قرار دادن خود را با kriss در دست خود را به پایان.
اما ، محرومیت از چنین وقفه ، مذاکرات بر سرنوشت جیم رفت و در شب
و روز.
'در همین حال او در مورد حیاط سرگردان ، shunned توسط برخی از glared های دیگر ، اما
تماشا توسط همه ، و عملا در رحمت ادم کثیف و بی سر و پا گاه به گاه برای اولین بار با
هلی کوپتر ، در آن وجود دارد.
او در زمان داشتن کوچک لغزان ریختن به خواب در effluvia کثافت و
ماده فاسد او را تا حد زیادی incommoded : به نظر می رسد او اشتها خود را از دست داده هر چند ،
چرا که -- او به من گفت : -- او گرسنه شده بود و تمام زمان مبارک.
و اکنون دوباره "برخی از الاغ داد و بیداد کن" deputed از شورای اتاق بیرون می آیند در حال اجرا به
او ، و در زنگ های عسلی interrogatories شگفت انگیز را اداره : "هلند
آمدن به این کشور؟
آیا مرد سفید می خواهم به عقب برگردید پایین رودخانه؟
هدف از آمدن به این کشور بدبخت چه بود؟
راجه می خواستند بدانند که آیا مرد سفید می تواند یک ساعت مچی را تعمیر؟ "
آنها در واقع او را یک ساعت نیکل جدید انگلستان را ، و از محض
خستگی غیر قابل تحمل او خود را در تلاش برای بدست آوردن اگاهی از خطر به کار مشغول ساختم.
این ظاهرا زمانی که به این ترتیب در ریخته خود را اشغال که درک واقعی از خود
خطر شدید بر او dawned.
او چیز کاهش یافته است -- او می گوید : -- "مثل یک سیب زمینی داغ ،" و راه می رفت از عجله ، بدون
کوچکترین ایده ای از آنچه که او ، یا در واقع می تواند ، انجام.
او فقط می دانست که جایگاه غیر قابل تحمل است.
او aimlessly فراتر از یک نوع انبار غذا لکنتی کمی در پست ، قدم ، و او
چشم بر روی سهام شکسته صخرهء مشرف بر رودخانه سقوط کرد ، و پس از آن -- او می گوید -- در یک بار ،
بدون هر گونه فرایند روانی شد که ،
بدون هیچ گونه هم بزنید از احساسات ، او در مورد فرار او مجموعه ای که اگر اجرای یک طرح بالغ
به مدت یک ماه.
او راه می رفت خاموش سردستی برای خود یک اجرای خوب ، و زمانی که او در مورد با آن روبرو بود
برخی از این شخص بزرگ ، با دو و اسپیرمن در حضور ، در آرنج خود را نزدیک با آماده
سوال.
او شروع کردن از زیر بینی بسیار خود را ، "رفت و بیش از" مثل یک پرنده "، و فرود آمد بر
سمت دیگر با یک سقوط است که jarred تمام استخوانهای او و به نظر می رسید که به تقسیم سر خود را.
او خود را برداشت تا فورا.
او در آن زمان از هر چیز هرگز فکر ، همه او می تواند به یاد داشته باشید -- او گفت : -- بزرگ بود
فریاد زدن ، خانه برای اولین بار از Patusan ، چهار صد متری دور قبل از او بودند و او را دیدم
نهر ، و به عنوان آن را به مکانیکی در سرعت بیشتر قرار داده است.
زمین به نظر می رسید نسبتا به پرواز به عقب در زیر پای او.
او را از آخرین نقطه خشک گرفت ، احساس خود را از طریق هوا پرواز ، احساس
خود ، بدون هیچ گونه شوک ، راست در mudbank بسیار نرم و چسبنده کاشته.
تنها زمانی که او سعی به حرکت پاهای خود و کشف کرد که او نمی توانست که در خود
واژه ها ، "او به خودش آمد." او شروع به از "bally طولانی فکر می کنم
نیزه. "
به عنوان یک ماده در واقع ، با توجه به اینکه مردم در داخل حصار بندی برای اجرا به
دروازه ، سپس به محل فرود ، به قایق ، و رفع نقاهت کردن
نقطه از زمین ، او تا به حال پیش بیشتر از آنچه او تصور کرد.
علاوه بر این ، این که آب کم ، نهر بود بدون آب -- شما نمی تواند آن را خشک --
و عملا او امن برای یک زمان از همه چیز اما شات بسیار طولانی شاید بود.
شرکت زمین بالاتر در حدود شش پا در مقابل او شد.
"من فکر می کردم من می خواهم که به مرگ وجود دارد همان ،" او گفت.
او رسید و به شدت با دست خود برداشت ، و تنها در جمع آوری موفق
وحشتناک سرد پشته براق از لجن و گل در مقابل سینه خود را -- تا چانه بسیار او.
آن را به او به نظر می رسید او بود دفن خود را زنده و پس از آن او زده دیوانه وار ،
پراکندگی گل با مشت او. آن را روی سر خود سقوط کرد ، در چهره اش ، بیش از خود
چشم ، به داخل دهان او.
او به من گفت که او به طور ناگهانی به یاد حیاط ، به عنوان جایی که در آن شما را به یاد داشته باشید
شما خیلی خوشحال سال پیش بوده است. وی مدت زمان طولانی تر -- بنابراین او گفت : -- به پشت وجود دارد
دوباره مرمت به ساعت.
مرمت ساعت -- است که این ایده بود.
او تلاش ، گریه ، نفس نفس زدن تلاش ، تلاش فوق العاده ای که به نظر می رسید
پشت سر هم کره چشم خود را در سوکت های خود را و او را کور ، و اوج را به یکی از
تلاش توانا و عالی در تاریکی به
کرک زمین سوا ، تا آن را پرتاب کردن اندام خود را -- و او احساس کرد که خود خزنده
feebly تا بانک. او طول کامل را بر روی زمین شرکت بگذارد و در
دیدیم که نور آسمان.
پس از آن به عنوان نوعی از خوشحال فکر مفهوم آمد به او گفت که به خواب بروید.
او آن را که او در واقع رفتن به خواب ، که او خواب -- شاید برای یک دقیقه ،
شاید برای بیست ثانیه ، یا فقط برای یک ثانیه ، اما او recollects و مجزا
خشونت شروع تشنج بیداری.
وی همچنان با دروغ هنوز هم برای مدتی ، و پس از آن او به وجود آمد گل آلود از سر تا پا و
ایستاده بود ، تفکر او به تنهایی از نوع خود را برای صدها مایل ، به تنهایی وجود دارد ، بدون
کمک ، نه همدردی ، نه ترحم را به انتظار از هر یک ، مانند یک حیوان شکار.
خانه اول بودند بیش از بیست متری از او نیست ، و آن را از جان گذشته بود
فریاد از یک زن وحشت زده در تلاش برای اجرای یک کودک که او را دوباره شروع.
او راست بر روی در جوراب خود را pelted ، beplastered با کثافت از همه تظاهر
به یک انسان است. او طی بیش از نیمی از طول
حل و فصل.
زنان nimbler فرار راست و چپ ، مردان کندتر کاهش یافته است هر چه که بود
در دست دارند ، و همچنان با فک حذف تبدیل به سنگ شده است.
او ترور پرواز شد.
او می گوید او متوجه کودکان کمی تلاش برای زندگی ، در حال سقوط خود را در
شکم کوچک و لگد زدن.
او بین دو مجلس تا شیب swerved در یاس و نومیدی بیش از یک مانع شدن clambered
درختان felled (نبود هفته بدون برخی از مبارزه در Patusan در آن وجود دارد
زمان) ، از طریق یک حصار به پشت سر هم ذرت
پچ ، که در آن یک پسر ترس چوب در او پرتاب شود ، blundered بر یک مسیر ، و همه در فرار
یک بار به آغوش مردان مبهوت. او فقط نفس به اندازه کافی به نفس نفس زدن ،
"Doramin!
Doramin! "
به یاد او آنها نیمه انجام شده ، نیمه عجله به بالای شیب ، و در
محوطه وسیع با کف دست و درختان میوه که به یک مرد بزرگ نشسته اجرا
انبوه در یک صندلی در میان بزرگترین هیاهو و هیجان.
او در گل و لباس برای تولید حلقه خرابکاری ، و ، پیدا کردن خود را به طور ناگهانی در
پشت او تعجب کرد که او را زدم بود.
don't شما -- -- آنها به حال به سادگی اجازه دهید او بروم اما او نمی تواند بایستد.
در پای شیب تهیه عکس های تصادفی ، از کار اخراج شدند و بالاتر از بام
حل و فصل گل رز غرش کسل کننده از شگفتی وجود دارد.
اما او امن است.
مردم Doramin barricading دروازه و ریختن آب پایین گلو خود ؛
همسر قدیمی Doramin ، پر از کسب و کار و ترحم ، صدور دستور جیغ کشیدن
دختران خود را.
"پیر زن ، او گفت :" آرام "ساخته شده به روی سر من اگر من به عنوان پسر خود او بوده است.
دولت او تخت -- -- آنها به من به بستر عظیم قرار داده و او فرار در داخل و خارج پاک کردن چشم او
به من pats در پشت به من بدهید.
من باید یک جسم رقت انگیز است. من فقط مثل یک سیاهه دراز برای من نمی
بدانید که چه مدت. "او به نظر می رسید به شهوت و میل زیادی برای
همسر قدیمی Doramin.
او در کنار او فانتزی مادرانه به او گرفته شده بود.
او دور ، مهره ، قهوه ای ، صورت نرم ، تمام چین و چروک های ریز ، بزرگ ، لب های قرمز روشن (به حال او
جویده فوفل پشتکاری قابل ملاحظه) و پیچ ، winking ، چشم خیرخواه.
او به طور مداوم در حرکت بود ، سرزنش میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول و دستور وقفه نیروهای نظامی
زنان جوان با چهره قهوه ای روشن و بزرگ چشم قبر ، دختران او ، بندگان خود را ،
او برده دختران.
شما می دانید چگونه آن را در این خانواده ها است : آن را به طور کلی غیر ممکن است که به
تفاوت.
او بسیار یدکی ، و حتی کافی او را جامه ، در جلو با محکم
نگین دار clasps ، به نحوی اثر نحیف است.
پا های لخت و تیره او را به دمپایی کاه زرد را چینی محوری شد.
من او را دیده خودم flitting با بسیار ضخیم ، بلند ، مو خاکستری
سقوط در مورد شانه اش.
او گفته بد گل زیرک زبان آمده ، از تولد نجیب ، و خارج از مرکز بود و
خودسرانه.
در بعد از ظهر او را در بازوی بسیار جادار صندلی نشستن ، در مقابل شوهرش ،
زل زده به طور پیوسته از طریق باز کردن گسترده ای در دیوار که به نظر گسترده از
حل و فصل و رودخانه است.
"او همواره جمع فوت او را در زیر او ، اما Doramin قدیمی نشسته صریحا ، شنبه
imposingly به عنوان یک کوه در دشت نشسته است.
او فقط از ناخدا و یا کلاس تاجر بود ، اما احترام به او و نشان داده شده است
کرامت از تحمل او بسیار قابل توجه است. او رئیس قدرت دوم در بود
Patusan.
مهاجران از Celebes (حدود شصت خانواده که با اشخاص وابسته و به همین ترتیب ،
می تواند جمع اوری حدود دو صد مردان پوشیدن kriss ") او را انتخاب کرده بود سال قبل
سر خود را.
مردان که نژاد هوشمند ، مشاغل ، کینه توز ، اما با بیشتر
شجاعت فرانک از مالزیایی های دیگر ، و تحت ظلم و ستم بی قرار.
آنها تشکیل حزب مخالف راجه است.
البته نزاع برای تجارت بودند.
این علت اصلی دعوا جناح ، شیوع بیماری ناگهانی که بود
پر کردن این یا آن بخش از حل و فصل را با دود ، شعله ، سر و صدا از عکس و
shrieks.
روستا سوخته ، مردان را به حصار بندی راجه کشیده شد و کشته شوند ، یا
شکنجه برای جرم معامله با هر کس دیگری ، اما خود.
فقط یک یا دو روز قبل از ورود جیم سر چند تن از خانواده ها در بسیار
دهکده ماهیگیری که پس از آن تحت حفاظت خاص او گرفته شده بود شده بود
بیش از صخره های حزب از رانده
اسپیرمن راجه به ظن داشتن جمع آوری شده است لانه پرندگان خوراکی
تاجر Celebes.
Allang راجه وانمود به معامله گر تنها در کشور خود ، و مجازات
نقض انحصار مرگ بود ، اما نظر خود را از تجارت غیر قابل تشخیص بود
از شایع ترین اشکال سرقت.
بی رحمی و شقاوت و درنده خویی او تا به حال هیچ مرزهای غیر از بزدلی او ، و او
ترس از قدرت سازمان یافته از مردان Celebes ، تنها -- تا جیم آمد -- او
ترس به اندازه کافی برای نگه داشتن آرام نیست.
او آنها را از طریق افراد خود را زده و فکر خود را pathetically در سمت راست است.
وضعیت توسط غریبه سرگردان ، عرب از نژاد مختلف پیچیده شده بود ،
که به باور من ، بر اساس صرفا دینی بود ، قبایل در تحریک
داخلی (بوش ، قوم ، به عنوان جیم خود
نام آنها را) به افزایش ، و خود را در یک اردوگاه غنی شده در این اجلاس تاسیس کرده بود
از یکی از تپه های دوقلو است.
او را بر سر شهر Patusan مانند یک شاهین بر سر مرغ و حیاط آویزان است ، اما او را ویران کرد
کشور باز است.
کل روستاها ، ترک ، در پست سیاه خود را بیش از بانک ها از روشن دچار پوسیدگی می گردند
جریان به آب انداختن تکه تکه چمن از دیوارهای خود ، برگ
سقف خانه های خود ، با یک اثر عجیب
فروپاشی طبیعی اگر آنها به عنوان یک شکل از پوشش گیاهی شده توسط بلایت در بسیار آن زده شده بود
ریشه.
این دو حزب در Patusan حاصل کنید که این یکی از حزبی به مطلوب نیست
غارت. راجه شیفته با او feebly.
برخی از مهاجران Bugis ، با نا امنی های بی پایان خسته ، نیمی از تمایل شدند
او را وارد
روح جوان از میان آنها ، chaffing ، توصیه به "علی کلانتر با وحشی او
مردان و رانندگی راجه Allang خارج از کشور. "
Doramin آنها را به سختی مهار میشوند.
او در حال رشد بود قدیمی ، و ، هر چند تاثیر و نفوذ او کاسته نشده بود ، وضعیت
فراتر از او بود.
این دولت از امور بود که جیم bolting از حصار بندی راجه ، ظاهر
قبل از رئیس Bugis ، حلقه تولید و دریافت شده است ، در نحوه
صحبت کردن ، به قلب جامعه است. "
فصل 26
'Doramin یکی از قابل توجه ترین مردان از نژاد خود من تا کنون دیده بود بود.
فله او برای مالایی ها بسیار زیاد بود ، اما او به نظر نمی آید صرفا چربی ، او نگاه
تحمیل ، به یاد ماندنی است.
این حرکت ، بدن پوشیده در غنی از مواد ، رنگ ابریشم ، embroideries طلا ، این
سر بزرگ ، enfolded در یک دستمال سر قرمز و طلا ، مسطح ، بزرگ ، صورت گرد ،
چین و چروک ، furrowed با دو نیم دایره
چین های سنگین شروع در هر طرف سوراخهای بینی شدید و گسترده ، و میان گذاشتن با ضخامت
حرف دهان ، گلو مانند یک گاو نر ؛ قریب به اتفاق راه راه ابرو آویزانی
خیره چشم افتخار -- یک کل که یک بار دیده می شود ، می تواند هرگز فراموش می شود.
دراز کشیدن پوست کلفت او (او به ندرت هم زده اندام زمانی که یک بار او نشستم) مانند
نمایش کرامت.
او شناخته می شد هرگز به منظور بالا بردن صدای او است. سوفل خشن و قدرتمند بود ،
اندکی محجبه تا اگر از راه دور شنیده شده است.
وقتی که او راه می رفت ، دو کوتاه ، محکم جوان همنوعان ، برهنه به کمر سفید
sarongs و با - کلاه سیاه در جمجمه در پشت سر خود ، پایدار آرنج خود ؛
آنها او را سهولت و ایستادن در پشت
صندلی خود را تا افزایش یابد ، هنگامی که او سر خود را به آرامی به نوبه خود ، اگر با او می خواست
مشکل ، به سمت راست و سمت چپ ، و سپس آنها را او را به زیر خود را بگیرید
بغل و کمک به او تا.
که هیچ چیز از فلج در مورد او وجود دارد : بر خلاف انتظار ، همه خود را
جنبش های سنگین مانند تظاهرات عمدی توانا
نیروی.
به طور کلی اعتقاد بر این بود او مشورت همسر خود را به عنوان به امور عمومی ، اما هیچ کس ، به عنوان
تا آنجا که من می دانم ، هرگز کلمه مبادله آنها را شنیده بود.
هنگامی که آنها در حالت باز کردن گسترده ای نشسته در سکوت بود.
آنها می توانستند در زیر آنها را در نور کاهش گستره جنگل
کشور ، خواب دریا تاریک موجدار سبز حزن انگیز و تا آنجا که به بنفش
طیف بنفش از کوه ها ، درخشان
حرکت موجی از رودخانه مانند S نامه ای عظیم از نقره مورد ضرب و شتم ، روبان قهوه ای
خانه پس از رفت و برگشت از هر دو بانک ، overtopped توسط تپه دوقلو
شورش در بالای درخت نزدیکتر - نوت.
آنها زیبا و در تضاد بودند از : او ، نور ، ظریف ، یدکی ، سریع ، کمی
نارون مانند ، با لمس از ایراد گیری کردن مادرانه در سکون او ، او ، او را روبرو ،
عظیم و سنگین ، مانند یک چهره یک مرد
تقریبا از سنگ ، با چیزی بزرگوار و به مردمانی بی رحم در عدم تحرک خود را از مد افتاده است.
پسر از این افراد به جوانان برجسته ترین بود.
آنها او را در انتهای زندگی است.
شاید او در واقع نه چندان جوان به او نگاه.
چهار یا پنج و بیست تا جوان وقتی یک مرد در حال حاضر پدر یک خانواده در
هجده.
هنگامی که او وارد اتاق بزرگ ، به انتظارنشسته بودند و سنگ فرش شده با تشک های خوب ، و با بالا
سقف از ورق های سفید ، که در آن زن و شوهر نشسته در حالت اغلب احاطه شده
خدم وحشم از روی احترام ، او راه خود را
مستقیما به Doramin ، دست خود را به بوسه -- که دیگر به او رها شده ،
با شکوه -- و پس از آن که قدم در سراسر به صندلی مادر ایستاده.
گمان می کنم ممکن است بگویند آنها به او را به حد پرستش رساندند ، اما من آنها را گرفتار هرگز به او آشکار
نگاه. کسانی که ، درست است ، توابع عمومی.
اتاق به طور کلی thronged شد.
تشریفات موقر از سلام و ترک - takings ، احترام عمیق
بیان شده در حرکات و اشارات ، در چهره ، در زمزمه های کم ، به سادگی توصیف ناپذیر است.
"دیدن آن را به خوبی به ارزش ،" جیم من اطمینان داده بود در حالی که ما در حال عبور از رودخانه ، در ما
راه برگشت. "آنها مانند مردم در یک کتاب ،
؟ او گفت : "پیروزمندانه است.
و Dain Waris -- پسر خود -- بهترین دوست (محرومیت شما) من تا به حال است.
آنچه آقای استین خوب جنگ رفیق "تماس بگیرید.
من در شانس بود.
ستاره مشتری! من در شانس بود که من از میان آنها سقوط
در آخرین نفس نفس زدن من. "
"البته من رفتن نیست -- او با سر تعظیمی ، سپس محرک خود او افزود مدیتیت
به خواب بیش از آن است ، اما... "او دوباره متوقف شد.
"به نظر می رسید به من ،" او زمزمه.
"همه در یک بار من تو را دیدم من تا به حال به انجام..." بدون شک وجود دارد که آن را به آمده بود
او را ، و آن را از طریق جنگ آمده بودند ، بیش از حد ، به عنوان طبیعی است ، چرا که این قدرت که به
او قدرت را به صلح شد.
در این حس تنهایی که اغلب ممکن است حق است.
شما نباید فکر می کنم او راه خود را در یک بار دیده بود.
هنگامی که او وارد جامعه Bugis در یک موقعیت بحرانی ترین بود.
"آنها تمام ترس ،" او به من گفت : -- "هر مرد ترس برای خودش ؛ در حالی که من می توانم
را به عنوان ساده که ممکن است که آنها باید چیزی را یک بار انجام دهید ، در صورتی که نمی خواست
در زیر یکی پس از دیگری ، چه در بین راجه و آن کلانتر خانه بدوش. "
اما برای که هیچ چیز.
وقتی که او ایده اش از او تا به حال به آن را به ذهن تمایلی رانندگی از طریق bulwarks
از ترس ، از خودخواهی است. او آن را در آخرین راند در.
و این چیزی بود.
او تا به حال به طراحی ابزار. او آنها را ابداع -- یک برنامه بی پروا ؛ و
وظیفه بود فقط نیمی از انجام است.
او با اعتماد به نفس خود را الهام بخش بسیاری از مردم که پنهان بود و پوچ
دلیل برای چسبیدن به پشت او به تلفیق jealousies ابله ، و استدلال دور تمام
انواع mistrusts بی معنی.
بدون وزن اقتدار Doramin ، و شور و شوق آتشین پسرش ، او را
شکست خورده اند.
Dain Waris ، جوانان است ، اولین بار بود به این باور در او تیرز یکی بود
از کسانی که عجیب ، عمیق ، دوستی های نادر بین قهوه ای و سفید ، در
که تفاوت از نظر نژاد به نظر می رسد به
قرعه کشی دو انسان نزدیک توسط برخی از عناصر عارف همدردی.
Waris Dain ، مردم خود را با افتخار گفت که او می دانست که چگونه به مبارزه با
سفید مرد.
این درست بود ، او بود که مرتب سازی بر اساس شجاعت ، شجاعت در فضای باز ، من ممکن است بگویند -- اما او
تا به حال نیز یک ذهن اروپایی است.
از ملاقات شما آنها را گاهی که دوست دارم و تعجب به کشف غیر منتظره
آشنا به نوبه خود از تفکر ، بینایی unobscured ، سرسختی هدف ، لمس
نوع دوستی است.
قامت کوچک ، اما ستودنی و معتدل ، Dain Waris افتخار
کالسکه ، جلا ، بلبرینگ آسان ، خلق و خو مانند یک شعله روشن است.
صورت او ، تاریک با چشم های بزرگ سیاه و سفید در عمل رسا ، و در سکون
متفکر.
او از وضع ساکت بود ؛ شرکت نگاه ، لبخند کنایه دار ، مودب
شور و مشورت از شیوه ای به نظر می رسید در ذخایر زیادی از هوش و قدرت اشاره.
چنین موجوداتی به چشم های غربی باز ، بنابراین اغلب با سطوح صرف نگران ،
امکانات پنهان نژادها و سرزمین های بیش از که آویزان است رمز و راز از unrecorded
سنین.
او نه تنها اعتماد جیم ، او او را درک نکند ، من باور راسخ دارم.
من از او صحبت می کنند چرا که او من را شیفته کرده بود.
او -- اگر من ممکن است بگویند -- مواد سوزاننده متانت او ، و در همان زمان ، او
همدردی هوشمند با آرمان های جیم ، متوسل به من.
من به نظر می رسید ناگهان منشا خیلی از دوستی.
اگر در زمان جیم سرب ، از سوی دیگر رهبر خود را شیفته کرده بود.
در واقع ، جیم رهبر اسیر در هر حس بود.
سرزمین ، مردم ، دوستی ، عشق ، مانند نگهبان حسادت شد
جسد او را.
هر روز یک لینک به fetters که آزادی عجیب و غریب است.
من احساس قانع از آن ، از روز به روز بیشتر از داستان یاد گرفتم.
'داستان!
آیا من داستان را شنیده؟
من آن را در مارس شنیده می شود ، در اردوگاه (او ساخته شده کشور صیقلی کردن من بعد از نامرئی
بازی) من به یک بخش خوب از آن در یکی از قله های دوقلو گوش ، پس از صعود به
صد پا یا بیشتر در دست ها و زانو های من.
اسکورت ما (ما تا به حال داوطلب پیروان از روستا به روستا) در عین حال معترضان به حال
کمی از سطح زمین نیمه راه تا شیب ، و در شب هنوز هم نفس
بوی دود چوب رسیده ما
سوراخهای بینی را در زیر با ظرافت نافذ برخی از عطر انتخاب.
صداهای نیز صعود ، فوق العاده در سلاست خود را متمایز و غیر مادی است.
جیم SAT را در تنه یک درخت felled ، و کشیدن از لوله خود را آغاز کرد به سیگار کشیدن.
رشد جدید از علف و بوته بود springing تا آثار یک وجود دارد
سنگر و استحکامات در زیر توده ای از شاخه های کوچک خاردار است.
"این همه را از اینجا آغاز ،" او ، بعد از یک سکوت طولانی و متفکرانه گفت.
تپه های دیگر ، دو صد متری در سراسر پرتگاه غم انگیز یک خط بالا ، من تو را دیدم
سیاه شدن سهام ، نشان دادن اینجا و آنجا ruinously -- بقایای کلانتر علی
اردوگاه غیر قابل تسخیر.
اما آن گرفته شده بود ، هر چند. که ایده اش شده بود.
دو زنگ زده آهن 7 -- او مهمات قدیمی Doramin در بالای آن تپه نصب شده بود
pounders ، بسیاری از توپ های برنجی کوچک -- توپ ارز.
اما در صورتی که اسلحه برنج نمایندگی ثروت ، آنها همچنین می توانید ، هنگامی که کهنه بی پروا به
پوزه ، ارسال یک شات جامد به برخی از فاصله کمی است.
چیزی که آنها وجود دارد.
او به من نشان داد که در آن او به کابل محکم کرده بود ، توضیح داد که چگونه او بداهه بود
چرخ تسمه بی ادب از ورود به سیستم توخالی و پوکی عطف بر سهام اشاره کرد ، نشان داد با
کاسه لوله او رئوس مطالب سنگر و استحکامات.
صد فوت صعود سخت ترین بوده است.
او خود را برای موفقیت بر روی سر خود مسئول ساخته شده بود.
او حزب جنگ را القا کرده بود به کار سخت تمام شب.
آتش سوزی بزرگ روشن در فواصل تبحر در پایین شیب ، "اما در اینجا ،" او
توضیح داد ، "باند عمل بالا بردن تا به حال به پرواز در اطراف در تاریکی است."
از بالا او را دیدم به مردان در حال حرکت بر روی تپه مانند مورچه ها در محل کار است.
او خود را در آن شب به عجله پایین و بالا رفتن مانند نگه داشته بود
سنجاب ، کارگردانی ، تشویق ، تماشای همه در امتداد خط.
قدیمی Doramin کرده بود خود را به اجرا درآمد تا تپه ای در صندلی خود را بازو.
آنها او را در محل سطح بر اساس شیب ، و او وجود دارد را در نور نشسته
یکی از آتش سوزی بزرگ -- "شگفت انگیز قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ -- سالار واقعی قدیمی ، گفت :" جیم "با او
کمی شدید چشم ها -- یک جفت تپانچه تفنگ سرپر چخماقی قدیمی بسیار زیاد در زانو خود را.
چیزهای باشکوه ، آبنوس ، ، نقره نصب شده با قفل زیبا و کالیبر مانند
نوعی تفنگ قدیمی.
حال حاضر از استین ، به نظر می رسد -- در عوض برای آن حلقه ، شما می دانید.
مورد استفاده متعلق به خوب مک نیل قدیمی است. فقط خدا می داند که چگونه او توسط آنها شد.
او آنجا نشسته ، در حال حرکت نه دست و نه پا ، شعله خار و خاشاک خشک پشت سر او ، و
بسیاری از مردم عجله در مورد فریاد زدن و کشیدن دور او را -- ترین موقر ،
تحمیل قدیمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ شما می توانید تصور کنید.
او نمی توانست به حال احتمال بسیار اگر علی شریف اجازه خدمه دوزخی خود را شل ما
و stampeded زیادی ام. EH؟
به هر حال ، او آمده بود برای مردن به آنجا اگر چیزی اشتباه است.
اشتباه نکنید! ستاره مشتری!
من هیجان زده به او وجود دارد -- مانند یک سنگ است.
اما کلانتر باید تصور ما از جا در رفته و مشکل هرگز در بیایید و ببینید که ما چگونه
رو در.
کسی باور نمی کرد می تواند انجام شود. چرا!
من فکر می کنم شلوار بی خشتک گاوداران که کشیده و راندند و عرق بیش از آن اعتقاد نداشت
می تواند انجام شود!
پس از کلمه من فکر نمی کنم آنها...." او ایستاده راست میشود ، نوعی درخت خلنگ یا خاربن سوختن چوب
در کلاچ خود را ، با لبخندی بر لب هایش را و جرقه در چشم جوان خود است.
من در بیخ و بن از یک درخت در پای او نشسته ، و در زیر ما کشیده زمین ، بزرگ
وسعت جنگل ها ، غم انگیز در زیر آفتاب ، آلیاژها مانند یک دریا ، با glints
از رودخانه های پیچ در پیچ ، لکه های خاکستری
روستاها ، و اینجا و آنجا یک پاکسازی ، مانند جزائر نور در میان تاریکی
امواج درخت مستمر - نوت.
دل تنگی brooding وضع بیش از این چشم انداز وسیع و یکنواخت نور بر روی آن سقوط کرد
اگر به پرتگاه است.
زمین بلعیدم آفتاب ، تنها دور ، در امتداد ساحل اقیانوس خالی ،
صاف و صیقلی در کدورت غش ، به نظر می رسید افزایش یابد تا به آسمان در یک دیوار
فولاد است.
و من با او وجود دارد ، بالا در آفتاب در بالای آن تپه تاریخی
او. او بر جنگل ها ، دل تنگی سکولار ،
بشر.
او مانند یک شکل در روی پایه قرار دادن بود ، به جوانان مداوم خود را نشان می
قدرت ، و شاید فضیلت ، از نژادها که هرگز رشد قدمت ، که از ظهور
دل تنگی.
من نمی دانم چرا او همیشه باید به نظر من نمادین است.
شاید این علت واقعی علاقه من در سرنوشت خود است.
من نمی دانم که آیا آن را دقیقا عادلانه به او بود را به یاد داشته باشید این حادثه که تا به حال
با توجه به مسیر جدید به زندگی او ، اما در آن لحظه من به یاد بسیار
و مجزا.
مانند سایه در نور بود.