Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XXIX
شب پس از مراسم تدفین ، بانوی جوان من و من در کتابخانه نشسته بودند و اکنون
غرق در افکار mournfully -- یکی از ما despairingly -- در از دست دادن ما ، در حال حاضر جسارت حدس به عنوان
به آینده ای تیره است.
ما فقط موافقت کرده است و بهترین سرنوشت که می تواند کاترین در انتظار مجوز
به ادامه اقامت در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، حداقل در طول عمر لینتون است : وی به دلیل
اجازه به او وجود دارد ، و من به عنوان خانه دار باقی می ماند.
که به نظر میرسید و نه بیش از حد مطلوب تنظیم می شود برای امید ؛ و در عین حال من
امید ، و شروع به تشویق تحت چشم انداز حفظ خانه من و من
اشتغال ، و بالاتر از همه ، معشوق من
جوان معشوقه. وقتی که بنده -- یکی از آنهایی که دور انداخته ، هنوز رتبهدهی نشده است رفتگان -- عجله
عجله ، و گفت "این است که شیطان Heathcliff آینده را از طریق دادگاه بود :
باید به او ببندید درب در چهره اش؟
اگر ما به به اندازه کافی دیوانه به منظور است که دادرسی شده بود ، ما تا به حال نه زمان.
او هیچ مراسم ضربه زدن و یا اعلام نام او : او استاد بود ، و
خود را از امتیاز کارشناسی ارشد به پیاده روی مستقیم در availed ، بدون گفتن یک کلمه.
صدای صدای خبرچین ما او را به کتابخانه ، او وارد شد و
حرکتی او را ، در را بست.
این همان اتاق او را که طلیعه شده است ، به عنوان یک مهمان ، هجده سال قبل بود :
ماه مشابه تاباند از طریق پنجره ها و چشم انداز پاییز همان وضع بیرون.
ما هنوز رتبهدهی نشده است روشن یک شمع است ، اما تمام آپارتمان قابل رویت بود ، حتی به
پرتره بر روی دیوار : سر پر زرق و برق خانم لینتون ، و یکی از برازنده او
شوهر.
Heathcliff پیشرفته به کوره فولاد سازی دهان است. زمان کمی تغییر کرده بود یا شخص او است.
همان مرد وجود دارد : چهره تاریک خود را به جای sallower و بیشتر تشکیل شده است ، او
فریم سنگ یا دو سنگین تر ، شاید ، و هیچ تفاوت دیگر.
کاترین با ضربه افزایش یافته بود به خط تیره ، هنگامی که او را دیدم.
'توقف' او گفت ، از دستگیری او توسط بازو. 'هیچ runnings بیشتر دور!
به کجا می خواهد برود؟
من به شما واکشی خانه و من امیدوارم که شما یک دختر مطیع و نه
تشویق پسرم را به نافرمانی بیشتر.
من چگونه او را مجازات خجالت زده شد زمانی که من به نوبه خود در کسب و کار کشف کرد : او
مانند تار عنکبوت ، کمی او را نابود ، اما شما با نگاه او دید که او تا به
دریافت به علت خود را!
من او را یک شب ، روز قبل از دیروز ، و فقط او را در
صندلی ، و او را لمس هرگز پس از آن. من فرستاده Hareton ، و ما تا به حال اتاق
خودمان.
در دو ساعت ، من به نام جوزف او را حمل دوباره و از آن زمان به بعد حضور من به عنوان
قوی بر اعصاب خود را به عنوان یک شبح ، و من به او علاقه داشتن به من اغلب می بیند ، هر چند که من نیستم
نزدیک است.
Hareton می گوید او را بیدار و shrieks در شب ساعت با هم است ، و تماس های شما
به حفاظت از او را از من ، و ، که آیا دوست دارید همسر با ارزش خود را ، یا نه ، شما باید
آمده است : او نگرانی خود را در حال حاضر ، تمام علاقه من به او تسلیم من به شما '.
چرا اجازه نمی دهد کاترین ادامه ، "من التماس کرد ، و به استاد لینتون به او بفرستید؟
همانطور که شما نفرت آنها را هر دو ، شما می خواهم آنها را از دست ندهید : آنها فقط می تواند یک طاعون روزانه به شما
قلبی غیر طبیعی.
من به دنبال مستاجر برای خانه ابرومند رعیتی ، او پاسخ داد ؛ 'و من می خواهم بچه هایم در مورد من ،
تا مطمئن شود. علاوه بر این ، آن دختر به من مدیون خدمات او را برای
نان خود را.
من قصد ندارم به او را در تجمل و رفاه و بطالت پرورش پس از لینتون رفته است.
عجله و آماده ، در حال حاضر و ملزم دهید تا شما را وادار نکنید.
"من باید گفت :" کاترین.
"لینتون همه من به عشق در جهان است ، و اگر چه شما انجام داده اند آنچه شما می تواند به
او را به من نفرت انگیز است ، و من به او ، شما نمی توانید ما را هم نفرت دارند.
و من سرپیچی شما را به او صدمه دیده است زمانی که من هستم ، و من سرپیچی شما را به من بترساند! "
پاسخ Heathcliff : 'شما یک قهرمان متظاهر ،' ؛ 'اما من می توانم شما را دوست ندارم
به اندازه کافی به او آسیب برساند : شما باید به نفع پر از عذاب ، و زمانی که آن را
طول می کشد.
من که او را به شما نفرت نمی باشد -- از آن است که روح شیرین خود.
او را به عنوان تلخ به عنوان صفرا در ترک خدمت شما و عواقب آن : به لطف انتظار نیست
برای این ارادت نجیب.
من شنیده ام یک تصویر دلپذیر به Zillah از آنچه او انجام قرعه کشی به او اگر او بودند به عنوان
قوی به عنوان من : تمایل وجود دارد ، و ضعف بسیار خود را به عقل خود را به تیز کردن
پیدا کردن یک جانشین برای قدرت.
گفت : کاترین : "من می دانم که او تا به طبیعت بد ،' : 'او پسر خود را.
اما من خوشحالم من بهتر است ، آن را ببخشد ، و من می دانم او به من را دوست دارد ، و به همین دلیل
من او را دوست دارم.
آقای Heathcliff شما هیچ کس به شما عشق ، و ، با این حال بدبختی شما ما را ، ما
هنوز هم باید انتقام از تفکر است که ظلم و ستم خود را ناشی از بیشتر خود را داشته باشند
بدبختی.
شما بدبخت ، شما؟ تنهایی ، مانند شیطان است ، و حسادت مانند
او را؟ هیچ کس شما را دوست دارد -- هیچ کس را برای گریه
شما وقتی می میری!
من به شما خواهد بود! '
کاترین با یک نوع پیروزی دلتنگ کننده صحبت کرد : به نظر می رسید او را ساخته اند تا او را
ذهن به روح خانواده آینده خود را وارد کنید ، و جلب لذت بردن از griefs
از دشمنان او.
'با عرض پوزش شما باید به خود در حال حاضر ، گفت : پدرش در قانون ، اگر شما
ایستاده یکی دیگر از دقیقه وجود دارد. دور شو ، جادوگر ، و کارها شما! '
او scornfully به عقب بازگرداند.
در غیاب او ، من شروع به التماس برای جایگاه Zillah در ارتفاعات ، پیشنهاد استعفا
معدن به او ، اما او آن را به هیچ وجه رنج می برند.
او پیشنهاد من سکوت و پس از آن ، برای اولین بار ، اجازه داد خود را دور نگاه
اتاق و نگاهی به تصاویر است. پس از مورد مطالعه خانم لینتون ، او گفت : -- 'I
باید آن خانه.
نه به خاطر من به آن نیاز دارند ، اما -- او ناگهان به آتش تبدیل شده ، و ادامه داد : با
چه ، برای عدم وجود یک کلمه بهتر ، من باید لبخند تماس -- 'I'llبه شما بگویم من
دیروز!
من خادم ، که در حفر قبر لینتون ، به حذف زمین خاموش تابوت او
نوتبوک ، و من آن را باز کرد.
من فکر کردم ، یک بار ، من مانده اند وجود دارد : زمانی که من تو را دیدم چهره اش دوباره -- از آن است... او هنوز --
او سخت به من هم بزنید کار ، اما او گفت : آن را تغییر اگر هوا بر روی آن منفجر و
بنابراین من یک طرف از تابوت سست را لرزاند ،
و آن را تحت پوشش : طرف نمی لینتون است ، او را لعنت!
من آرزو می کنم او می خواهم در سرب لحیم شده است.
و من با رشوه دادن به گورکن آن را دور نگه میدارد و هنگامی که من گذاشته وجود دارد ، و اسلاید معدن
بیش از حد ، من از آن ساخته شده ، من و پس از آن زمان لینتون می شود به ما ، او که نمی دانم
که!
'شما بسیار ستمکار بودند ، آقای Heathcliff!' من گفت ؛ "شما را به شرم نمی بودند
؟ مزاحم مرده '' من آشفته هیچ کس ، نلی ، وی پاسخ داد ؛
و برخی از سهولت به خودم دادم.
من باید یک معامله بزرگ راحت تر در حال حاضر ، و به شما شانس بهتری از
با نگه داشتن من زیرزمینی ، هنگامی که وجود دارد را دریافت کنم. آشفته او را؟
نه! او به من مختل شود ، شب و روز ، از طریق هجده سال -- متصلا --
remorselessly -- تا yesternight و yesternight من آرام بود.
من خواب بودم خواب خواب گذشته که دارای جای خواب ، با قلب من ایستاد و من
گونه علیه... او منجمد شده است. '
و اگر او را به زمین شده بود منحل ، و یا بدتر ، چه شما از خواب
پس از آن؟ "من گفتم.
"از حل شدن با او ، و بیشتر خوشحال هنوز!' او جواب داد.
'آیا شما فرض کنید من وحشت هر گونه تغییر که مرتب سازی بر اساس؟
من انتظار چنین تحولی را در بالا بردن درب -- اما من بهتر خوشحال است که آن را
نباید اغاز تا من آن را به اشتراک.
علاوه بر این ، مگر اینکه من یک برداشت مشخص از ویژگی های passionless خود را دریافت کرده بود ،
که احساس عجیب و غریب را به سختی می شده است را حذف کرده ایم.
این شروع عجیب.
شما می دانید من وحشی بود پس از او درگذشت و ابد ، از سپیده دم تا طلوع ، دعا او
بازگشت به روح خود!
من ایمان قوی در ارواح : من اعتقاد راسخ داشته باشند که آنها می توانند ، و انجام دهید ، وجود دارد
در میان ما! آن روز او به خاک سپرده شد ، آمد از سقوط وجود دارد
برف.
در شب آن روز من به کلیسا رفت. منفجر تاریک و دلگیر ، به عنوان زمستان -- در تمام طول
انفرادی.
من نمی ترسند که احمق خود را از شوهر سرگردان گلن تا اواخر ؛ و هیچ
یکی از دیگری تا به حال کسب و کار به آنها را.
بودن به تنهایی ، و آگاهانه دو متری از زمین سست تنها مانع بین بود
ما ، من به خودم گفت : -- "من او را در آغوش من دوباره!
اگر او سرد ، من فکر می کنم آن است که این باد شمال که لرز به من ، و اگر او می شود
بیحرکت است ، آن خواب است. "
من با بیل کندن از خانه از ابزار و شروع به حفر کردن با همه ممکن است من -- آن
خراشیده تابوت ؛ سلام من سقوط می کنم به کار با دست و چوب شروع ترک خوردگی در مورد
پیچ ؛ من در نقطه رسیدن بود
جسم من ، هنگامی که آن را به نظر می رسید که من شنیده ام آه از یکی بالا ، نزدیک در لبه
از قبر ، و خم شدن.
"اگر پول تنها می توانم این خاموش ،" I muttered ، "من آرزو می کنم ممکن است آنها بیل در زمین بیش از
ما هر دو! "و من در آن wrenched بیشتر به شدت هنوز.
بود آه دیگری نیز وجود دارد ، نزدیک در گوش من است.
من به نظر می رسد احساس نفس گرم از آن را آواره باد مملو از برف و باران.
من می دانستم که هیچ چیز در زندگی در گوشت و خون بود ، اما ، قطعا به عنوان به عنوان شما را درک
رویکرد به برخی از بدن قابل توجهی در تاریکی ، هر چند که نمی تواند تشخیص ، به طوری
مطمئنا احساس کردم که کتی وجود داشت : نه من ، بلکه بر روی زمین است.
حس ناگهانی امداد سرازیر از قلب من را از طریق هر اندام.
من واگذار کار من از عذاب ، و consoled در یک بار تبدیل شده : unspeakably
consoled. حضور او با من بود : آن باقی ماند در حالی که
من دوباره پر از قبر ، و منجر مرا به خانه است.
ممکن است خنده شما ، اگر شما خواهد شد ، اما من مطمئن بود که من باید او را به آنجا مراجعه کنید.
من مطمئن بود که او با من بود و من نمی تواند کمک کند صحبت کردن به او.
پس از رسیده به ارتفاعات ، من مشتاقانه عجله به درب.
آن را محکم بود و من به یاد داشته باشید ، که ملعون و مطرود Earnshaw و همسرم مخالف من
ورود.
توقف به یاد دارم به لگد زدن به نفس از او و پس از آن hurrying ، پله ها ، به من
اتاق و... او.
من نگاه دور بی صبرانه -- من خود را با من احساس -- من تقریبا می تواند او را ، و در عین حال من
نمی توانست!
من باید به خون و عرق پس از آن ، از غم و اندوه از حسرت من -- از شور
ادعیه من داشته باشند ، ولی یکی نگاه اجمالی من تا به حال یکی نیست.
او خودش را نشان داد ، او اغلب در زندگی بود ، شیطان به من!
و از آن زمان به بعد ، گاهی بیشتر و گاهی کمتر ، من ورزش از آن
شکنجه غیر قابل تحمل!
دوزخی! نگه داشتن اعصاب من در چنین کشش است که در صورتی که تا به حال شبیه نیست
زه ، آنها مدت ها قبل به feebleness لینتون در آرامش است.
هنگامی که من در خانه با Hareton نشسته ، آن را به نظر می رسید که در بیرون رفتن من باید او را ملاقات ؛
در زمانی که من در moors راه می رفت من باید آینده خود را وارد ملاقات
هنگامی که من از خانه رفت و من عجله به بازگشت ، او در جایی باید در ارتفاعات ، من
مطمئن بود! و هنگامی که من در اتاق خود خوابیده --
که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
من نمی توانستم دروغ وجود دارد ، برای لحظه ای چشمانم را بستم ، او یا در خارج از
پنجره ، و یا کشویی پشت پانل ها ، و یا ورود به اتاق ، یا حتی استراحت او
عزیزم سر بر بالش همان او
هنگامی که یک کودک می باشند ؛ و من باید درب را ببینید باز کردن.
و به این ترتیب باز و بسته آنها را صد بار در شب -- برای همیشه نا امید!
این من متصلب!
من اغلب تشکر با صدای بلند ، تا آن حقه بازی های قدیمی جوزف بدون شک بر این باور بودند که من
وجدان بازی داخل شیطان از من بود.
در حال حاضر ، از آنجایی که من او را دیده ام ، من آرام -- در حد کمی است.
این راه عجیب و غریب از کشتن بود : نه با اینچ ، اما توسط کسری از hairbreadths ،
برای گول زدن من با شبح امید را از طریق هجده سال! '
آقای Heathcliff متوقف شد و پیشانی خود را پاک و موهای او چسبیده به آن ، مرطوب با
تعریق ، چشمان او بر روی embers قرمز از آتش ثابت شد ، ابرو نمی
قرارداد ، اما آینده معابد بزرگ ؛
کاهش جنبه های تلخ از لقاء او ، اما انتقال یک نگاه عجیب و غریب
از مشکلات ، و ظاهر دردناک تنش های روانی نسبت به یکی جذب
موضوع دارد.
او فقط نیمی از من خطاب ، و من حفظ سکوت.
من دوست ندارم به گوش او صحبت کنید!
او پس از یک دوره کوتاه مدت مراقبه خود را بر روی تصویر را از سر گرفت ، در زمان آن را
خم شدن آن در برابر مبل تامل آن را در مزیت بهتر و در حالی که تا اشغال
کاترین وارد شده ، اعلام کرد که او آماده بود ، زمانی که تسویه حساب او را باید زین.
ارسال که بیش از به ، فردا ، گفت : Heathcliff به من و سپس تبدیل به او ، او افزود : "شما
ممکن است بدون تسویه حساب خود را : آن است که یک شب خوب ، و شما هیچ اسبان در نیاز
بلندی های بادگیر ، برای چه سفر شما را ، پای خود را به شما خدمت می کنند.
آمده است همراه. '' خداحافظی ، الن! 'زمزمه کمی عزیزم
معشوقه.
همانطور که او مرا بوسید ، لب او را احساس می مانند یخ است. "بیایید و ببینید من الن فراموش نکنید.'
مراقبت شما هیچ چیزی از جمله ، خانم دین! 'گفت : پدر جدید خود است.
هنگامی که من مایل به صحبت با شما من در اینجا خواهید آمد.
من می خواهم هیچ یک از کنجکاو خود را در خانه من او امضا کرد او را به او مقدم و ریخته گری
به عقب نگاه که قلب من را قطع ، او اطاعت.
من آنها را تماشا کرده ام ، از پنجره ، راه رفتن باغ.
Heathcliff بازو کاترین زیر خود را ثابت : هر چند او عمل می کنند در اولین مورد مناقشه
بدیهی است ، و با گام های سریع او را به کوچه ، درخت که هول هولکی
پنهان آنها را.
>
فصل ***
من سفر به ارتفاعات پرداخت کرده اند ، اما من او را ندیده از او : جوزف
درب را در دست خود را برگزار شد که من به نام بعد از او بپرسید ، و اجازه نمی دهد من عبور.
او گفت که خانم لینتون thrang ، 'بود و استاد بود هنوز وارد سایت نشده
Zillah به من گفت چیزی از راه آنها بروید ، در غیر این صورت من به سختی باید بدانید
که مرده و که زنده است.
او فکر می کند کاترین پر افاده می کند و او را دوست ندارد ، من می توانم با صحبت های او را حدس بزنید.
بانوی جوان از من میپرسید برخی از کمک های او هنگامی که او برای اولین بار آمد ، اما آقای Heathcliff به او گفت
به دنبال کسب و کار خود او ، و اجازه دهید دختر در قانون نگاه خود را پس از خودش ، و
Zillah میل و علاقه acquiesced ، کوته فکر ، زنی خودخواه بودن.
کاترین دلخوری یک کودک در این غفلت evinced ، آن را با تحقیر بازپرداخت و
در نتیجه مخبر من در میان دشمنان او داوطلب خدمت سربازی ، به عنوان امن به عنوان اگر او خود را انجام داده بود
برخی از اشتباه بزرگ است.
من تا به حال یک بحث طولانی با Zillah حدود شش هفته پیش ، کمی قبل از شما آمد ،
روزی که ما در اهل شمال افریقا foregathered و این است آنچه او به من گفت.
اولین چیزی که خانم لینتون بود ، او گفت ، 'در هنگام ورود خود را در ارتفاعات بود
برای اجرا ، پله ها ، حتی بدون مایل خوب شب به من و جوزف ؛ او بسته
خودش را به اتاق لینتون ، و همچنان تا صبح.
سپس ، در حالی که استاد و Earnshaw در صبحانه بودند ، او وارد خانه ، و پرسید :
در تیردان قرار گرفتن در صورتی که پزشک ممکن است برای فرستاده؟ پسر عموی او بسیار بیمار است.
"ما می دانیم که پاسخ داد :" Heathcliff ؛ "اما عمر خود را به ارزش پول خرد انگلیس نیست ، و من
پول خرد انگلیس را بر او صرف و نه "" اما من نمی تواند بگوید که چه کاری انجام دهید ، او گفت ؛
"و اگر کسی به من کمک خواهد کرد ، او مرد!"
"پیاده روی در خارج از اتاق ، گریه کارشناسی ارشد ،" و اجازه دهید من یک کلمه بیشتر در مورد شنیدن هرگز
او!
مراقبت از هیچ اینجا آنچه از او می شود ، اگر شما انجام دهید ، عمل پرستار ، اگر اینکار را نکنید ، او را قفل
تا و او را ترک کنید. "
سپس او شروع به زحمت من و من گفت : من می خواهم به حال به اندازه کافی خسته کننده طاعون
چیز ؛ که هر کدام از وظایف ما ، و... او در لینتون صبر کنید : آقای Heathcliff به من پیشنهاد
ترک که کار به او.
چگونه آنها توانستند با هم ، نمی توانم بگویم. من به او علاقه داشتن به یک معامله بزرگ را مضطرب ، و moaned
hisseln شب و روز ، و او بقیه قیمتی کمی داشتند : یک نفر می تواند توسط سفید او را حدس بزنیم
صورت و چشم ها سنگین است.
او گاهی اوقات به آشپزخانه همه مثل wildered آمد ، و اگر او را نگاه
بخشنودی کمک های التماس ، اما من قصد ندارم به نافرمانی از استاد : من هرگز جرات نافرمانی
او ، خانم دین ، و ، هر چند من فکر کردم آن
اشتباه که کنت باید برای ارسال نمی شود ، آن است که هیچ نگرانی از معدن یا مشاوره
و یا شکایت ، و من همیشه به عدم دخالت.
یک یا دو بار ، بعد از اینکه ما به رختخواب رفته بود ، من اتفاق افتاده برای باز کردن درب من دوباره و
نشسته او را در گریه بر stairs' بالا را دیده و پس از آن من خودم را در سریع بسته شده است ، برای
ترس از انتقال داده شده برای دخالت در است.
من ترحم او را پس از آن ، من مطمئنم : هنوز هم نمیخواستند به از دست دادن جای من ، شما می دانید.
در گذشته ، یک شب او شجاعانه به اتاق من آمد ، و هراسان از عقل من ،
گفت : "ارسال آقای Heathcliff که پسرش در حال مرگ است -- I'm مطمئن او ، این بار.
بیدار شود ، بلافاصله ، و به او بگو. "
داشتن زبان آمده این سخنرانی ، او دوباره از بین رفت.
ذخیره کردن یک چهارم از یک ساعت گوش دادن و لرزش.
"او اشتباه گرفته می شود ، من به خودم گفتم. او بیش از آن را کردم.
من باید مزاحم آنها نیست ، و من شروع به چرت زدن.
اما خواب من برای بار دوم زنگ تند بل خدشه دار شده بود -- تنها زنگ ما
داشته باشد ، قرار داده تا بر روی هدف برای لینتون ، و استاد به نام به من چه بود
ماده ، و اطلاع از آنها را که او نمی خواهد که که سر و صدا تکرار.
"من تحویل پیام کاترین.
او از لعن و نفرین به خود ، و در عرض چند دقیقه با یک شمع روشن آمد ، و
اقدام به اتاق خود. من به دنبال.
خانم Heathcliff بالین ، نشسته بود و با دست او را تاشو بر روی زانو خود را.
پدرش در قانون بالا رفت برگزار شد ، نور به صورت لینتون ، نگاه او ، و
لمس او و پس از آن او به او تبدیل شده است.
"-- کاترین ،" او گفت : "چگونه می توانم شما احساس می کنید؟"
'او گنگ بود. "چگونه می توانم شما احساس می کنید ، کاترین؟" تکرار کرد.
"او ایمن ، و من آزاد هستم" او پاسخ داد : "من باید به خوبی احساس -- اما ،" او ادامه داد ،
با تلخی او نمی تواند پنهان ، "شما من را ترک کرده اند تا زمانی به مبارزه
در برابر مرگ به تنهایی ، که من احساس می کنید و ببینید که مرگ تنها!
من دوست دارم مرگ احساس! "و او شبیه بود ، بیش از حد!
به او دادم شراب کمی است.
Hareton و جوزف ، که wakened زنگ و صدای پا شده بود ، و
بحث ما از خارج شنیده می شود ، در حال حاضر وارد.
جوزف ، به اعتقاد من ، از حذف LAD نا چار شد. Hareton به نظر می رسید فکر م :
هر چند او با خیره در کاترین از فکر لینتون گرفته شده است.
اما استاد پیشنهاد او را دوباره به رختخواب : ما کمک او را نمی خواهم.
او پس از آن ساخته شده جوزف حذف بدن به اتاق خود ، و به من گفت به بازگشت به
معدن و خانم Heathcliff توسط خود باقی ماندند.
"در صبح ، او به من فرستاد به او بگوید او باید به پایین آمدن به صبحانه : او تا به حال
برهنه ، و رفتن به خواب ، و گفت که او مریض بود ، که در آن من به سختی
تعجب.
من به اطلاع آقای Heathcliff ، و او جواب داد : -- -- "خوب ، اجازه دهید او را تا پس از مراسم تشییع جنازه باشد ؛
و بالا برود و سپس به او چه چیزی است مایحتاج و ، به محض او به نظر می رسد بهتر ،
به من بگویید. "'
کتی ماند طبقه بالا دو هفته ، با توجه به Zillah ؛ که او را دیدار دو بار
یک روز ، و شده اند و نه دوستانه تر است ، اما تلاش خود را در افزایش
مهربانی بودند با افتخار و به سرعت دفع.
Heathcliff رفت تا یک بار ، برای نشان دادن اراده لینتون خود.
او تمام او واگذار کرده بود ، و آنچه ، اموال منقول او شده بود ، به
پدرش : موجودی فقیر ، تهدید یا coaxed ، به آن عمل می کنند در طول
«غیبت» هفته او ، هنگامی که عمویش درگذشت.
سرزمین ، جزئی ، او نمی تواند دخالت با.
با این حال ، آقای Heathcliff ادعا کرده است و آنها را در حق همسرش و همچنین خود را نگه داشته شود :
گمان می کنم از نظر قانونی ، در هر صورت ، کاترین ، بی بضاعت پول نقد و دوستان ، نمی تواند
مزاحم اختیار داشتن او.
"هیچ کس" ، گفت : Zillah ، تا کنون نزدیک درب او ، به جز که یک بار ، اما من و هیچ کس
پرسید : هر چیزی در مورد او. به مناسبت اول از آمدن او پایین به
خانه در بعد از ظهر یکشنبه بود.
او از گریه بود ، زمانی که من تا شام او را ، که او نمی تواند تحمل دیگر
که در سرما و من او را به استاد گفت : رفتن به Thrushcross خانه ابرومند رعیتی ، و
Earnshaw و من نیاز به مانع او را از
نزولی بنابراین ، به محض او شنیده صدای یورتمه رفتن اسب اسب Heathcliff ، او خود را
ظاهر ، donned در سیاه و سفید ، و فر زرد خود را به پشت گوش خود را به عنوان دشت خار
به عنوان یک لرزنده : او می تواند شانه آنها را ندارد.
Joseph و من به طور کلی به نمازخانه در یکشنبه ها : کرک ، می دانید ، هیچ
وزیر در حال حاضر ، توضیح داد که خانم دین ، و آنها به جای Methodists یا Baptists (I
نمی توانم بگویم آن است) در Gimmerton کلیسای کوچک.
او ادامه داد : "جوزف ، رفته بود' اما من فکر کردم به در انتظار ماندن در خانه مناسب است.
مردمی جوان همیشه بهتر برای بزرگتر بیش از حد به دنبال و Hareton ، با همه
محجوبیت خود ، مدل هیچ رفتار خوب.
من به او اجازه دهید که پسر عموی خود را به احتمال بسیار زیاد با ما نشسته ، و او همیشه بوده است
مورد استفاده قرار گیرد برای دیدن سبت احترام ؛ تا او تا به حال به خوبی ترک اسلحه خود و بیت
کار در محیط داخلی به تنهایی ، در حالی که او در آنجا ماند.
او رنگی در اخبار ، و چشم خود را بر روی دست و لباس بازیگران.
قطار نفت و باروت بودند به خارج از دید در یک دقیقه راندند.
من تو را دیدم منظور او شرکت خود را به او بدهد ، و من ، راه خود را حدس زده ، او می خواست به
قر ، پس خنده ، به عنوان I durst خنده وقتی استاد است ، من به ارائه
کمک به او ، اگر او ، و در سردرگمی خود شوخی.
او عبوس بزرگ شد ، و شروع به قسم می خورم.
در حال حاضر ، خانم دین ، 'Zillah در ادامه ، از دیدن من شیوه ای او را راضی نیست ، شما اتفاق می افتد
فکر می کنم خانم جوانی خود را بیش از حد خوب برای آقای Hareton و رخ می دهد که حق با شماست : اما من خود را
من باید به خوبی عشق غرور او را به آوردن میخ پایین.
و آنچه همه یادگیری او و خوش اندامی خود را برای او انجام دهید ، در حال حاضر؟
او را به عنوان فقیر به عنوان من یا تو : فقیر ، من محدود می شود : شما می گویید ، و من انجام من
کمی که جاده است. '
Hareton اجازه Zillah به او کمک های خود را بدهد و او را به یک طنز خوب flattered ؛
بنابراین ، زمانی که کاترین آمد ، و فراموش کردن نیمی از توهین سابق او ، او سعی داشت با
خود سازگار شده توسط حساب خانه دار.
Missis راه می رفت ، "او گفت ،" به عنوان سرما به عنوان یک قطعه یخ ، و به عنوان بالا به عنوان یک شاهزاده خانم.
بلند شدم و به پیشنهاد او جای من در بازو و صندلی.
نه ، او تبدیل بینی خود را در تمدن من.
Earnshaw افزایش یافت ، بیش از حد ، و پیشنهاد می آیند او را به حل و فصل ، و نشستن نزدیک آتش : او
مطمئن او بود گرسنگی.
"گرسنگی من یک ماه و بیشتر ،" او جواب داد ، در حال استراحت بر روی کلمه به عنوان scornful
او می تواند. و او یک صندلی برای خودش ، و
آن را در فاصله هر دو از ما قرار می گیرد.
شنبه تا او گرم شد ، او شروع به نگاه دور ، و کشف تعدادی از
کتاب بر روی میز کشودار واینه دار ، او بلافاصله پس از فوت او شد ، کشش برای رسیدن به
آنها اما آنها بیش از حد بالا است.
پسر عموی او ، پس از تماشای او را تلاش در حالی که ، در تاریخ و زمان آخرین شجاعت احضار برای کمک به
او را ، او برگزار رهبانیت او ، و او آن را با که به دست آمد پر.
"این یک پیشرفت بزرگ برای LAD بود.
او او تشکر کنم ، هنوز احساس خشنودی ، او احساس که او را پذیرفته است
کمک و جرأت برای ایستادن پشت سر او آنها را مورد بررسی قرار ، و حتی به خم شدن و
اشاره آنچه که علاقه داشتن به او را در برخی از لرزاند
عکس های قدیمی که آنها شامل ، و نه او را سبک پر رو daunted که در آن او
صفحه را از انگشت خود *** : او خود را با رفتن کمی دورتر رضایت
به عقب و به دنبال در او به جای کتاب است.
او خواندن ، یا به دنبال چیزی برای خواندن ادامه داد.
توجه خود را ، با درجه شد ، کاملا در مطالعه ابریشمی ضخیم او متمرکز
فر : او چهره او نمی توانستند دید ، و او می تواند او را نمی بینم.
و شاید نه ، کاملا به آنچه که او بیدار است ، اما مانند یک کودک را به خود جلب
شمع ، در گذشته ، او را از خیره به دست زدن به اقدام ، او را دست خود را و
نوازش یکی حلقه ، به آرامی به عنوان اگر آن پرنده بودند.
او ممکن است گیر چاقو به پشت گردن او ، او دور در چنین گرفتن آغاز شده است.
"دور این لحظه!
چگونه جرات من را لمس می کنی؟ چرا شما توقف وجود دارد؟ "گریه او ، در
تن از انزجار. "من می توانم شما را تحمل نمی
من طبقه بالا می خواهید دوباره ، اگر شما در نزدیکی من می آیند. "
آقای Hareton عقب کشیدم ، به دنبال به عنوان احمقانه او می تواند انجام دهید : او در حل و فصل نشسته
بسیار آرام ، و او ادامه داد تبدیل بیش از حجم خود را یکی دیگر از نیم ساعت ، در نهایت ،
Earnshaw عبور ، به من و زمزمه است.
"او از شما درخواست برای خواندن به ما ، Zillah؟ من از انجام هیچ متوقف شده و من می خواهم انجام
- I می تواند مانند او را بشنوند! Dunnot می گویند من آن را می خواستند ، اما از بخواهید از
yourseln. "
"آقای Hareton آرزوهای شما را برای ما بخواند ، خانم ، "به من گفت ، بلافاصله.
"-- he'd بسیار موظف او می خواهم آن را بسیار مهربان را."
"او دیده ، و دنبال کردن ، پاسخ --
"آقای Hareton ، و مجموعه ای کامل از شما خواهد بود به اندازه کافی خوب به درک که من
رد هر گونه تظاهر در محبت شما ریاکاری برای ارائه!
من به شما خوار شمردن ، و چیزی برای گفتن به هر یک از شما داشته باشند!
وقتی که من می خواهم که زندگی ام را برای یک نوع کلمه داده می شود ، حتی برای دیدن یکی از چهره شما ،
همه شما را نگه داشته خاموش.
اما من نمی خواهد شکایت به شما! من رانده اینجا سرد ، نه
یا شما را مات و متحیر کردن یا لذت بردن از جامعه خود را. "' "چه می تواند به من در هکتار' انجام می شود؟ "آغاز شد Earnshaw.
"چگونه به سرزنش؟"
"آه! شما از این قاعده مستثنی است ، پاسخ داد : "خانم Heathcliff.
"من چنین نگرانی را به عنوان شما هرگز از دست رفته است."
"اما من ارائه بیش از یک بار ، و پرسید ،" او گفت ، کیندلینگ در pertness او ، "من
آقای Heathcliff خواسته است اجازه بدهید من برای شما از خواب بیدار -- "
"سکوت!
من بیرون رفتن از درب و یا هر جای ، به جای صدای ناخوشایندی خود را در من
گوش! "گفت که بانوی من.
'Hareton muttered او ممکن است به جهنم برود ، برای او! و unslinging تفنگ خود را ، مهار
خود را از مشاغل یکشنبه او دیگر.
او در حال حاضر صحبت کرد ، آزادانه به اندازه کافی و او در حال حاضر شاهد مناسب برای عقب نشینی به او
تنهایی : اما فراست در مجموعه بود ، و به رغم غرور او ، او مجبور شد
منت بگذاریم و شرکت ما ، بیشتر و بیشتر.
با این حال ، من در زمان مراقبت باید وجود داشته باشد هیچ scorning بیشتر در طبیعت خوب من : تا کنون
از آن زمان ، من به عنوان به عنوان خودش را سفت و او به هیچ عاشق یا liker میان ما و او
کند سزاوار نیست ، برای ، اجازه دهید می گویند آنها را
کمترین کلمه به او ، و او خواهید حلقه بدون احترام هر یک.
او خواهیم در کارشناسی ارشد خود ضربه محکم و ناگهانی ، و به خوبی به عنوان جرأت او را به او خرمن کوبی و
بیشتر صدمه دیده است او می شود ، سمی تر او رشد می کند.
در ابتدا ، در شنیدن این حساب از Zillah ، من مصمم به ترک وضعیت من :
کلبه ، و کاترین را به آمده و با من زندگی می کنند : اما آقای Heathcliff بود
در اولین فرصت که به عنوان او را راه اندازی اجازه
Hareton در یک خانه مستقل و من می تواند چاره ای ندارند ، ببینید در حال حاضر ، مگر اینکه او می تواند
ازدواج مجدد ؛ و آن طرح آن در استان من می آیند به ترتیب.
به این ترتیب به پایان رسید داستان خانم دین.
با وجود پیشگویی دکتر ، من به سرعت در حال قدرت دوره نقاهت و هر چند آن را
تنها هفته دوم در ماه ژانویه ، پیشنهاد می کنم بیرون سوار بر اسب در یک روز
یا دو ، و سوار را به نظرات
ارتفاعات ، به اطلاع صاحبخانه من است که من باید شش ماه آینده در لندن صرف و
اگر او را دوست دارد ، او ممکن است در نگاه کردن برای یکی دیگر از مستاجر را به پس از ماه اکتبر.
من یکی دیگر از زمستان عبور برای بسیاری.
>
فصل XXXI
دیروز روشن ، آرام و سرد بود.
من به ارتفاعات رفته که من پیشنهاد کرد : خانه دار من به من entreated به خرس کوچک
توجه داشته باشید از او به خانم جوانی خود را ، و من رد نمی کند ، برای زن شایسته نبود
آگاهانه از هر چیز عجیب و غریب در درخواست خود را.
درب جلو باز ایستاد ، اما دروازه حسادت ، همان طور که در آخرین بازدید شما من محکم شده بود ، من
زدم و Earnshaw از میان باغ تخت استناد شده است ، او آن unchained ، و من
وارد شده باشد.
همکار به عنوان خوش تیپ روستایی به عنوان نیاز دیده می شود.
من اطلاع خاصی از او در زمان این زمان ، اما پس از آن او خود را ظاهرا به
را حداقل از مزایای خود.
پرسیدم اگر آقای Heathcliff در خانه بودند؟ او جواب داد : خیر ، اما او در
شام هم.
یازده ساعت بود ، و من اعلام کرد که قصد من از رفتن و انتظار برای او ؛
که در آن او بلافاصله پرت کردن ابزار خود را و همراه من ، در دفتر
دیده بان ، نه به عنوان یک جایگزین برای میزبان است.
ما با هم وارد کاترین آنجا بود ، و در حال آماده کردن چند خودش مفید
سبزیجات برای غذا نزدیک او نگاه عبوس تر و روحیه کمتر از
زمانی که من برای اولین بار او را دیده بود.
او به سختی چشمانش را بلند او به من توجه کنید ، و اشتغال او را با همان ادامه داد
بی اعتنایی به شکل مشترک از ادب و مانند قبل ، هرگز بازگشت تعظیم من و خوب
صبح توسط کوچکترین اذعان.
او به نظر نمی رسد بنابراین مهربان ، من فکر کردم ، به عنوان خانم رئیس به من به این باور متقاعد کردن.
She'sa زیبایی ، آن درست است ، اما نه یک فرشته '.
Earnshaw surlily پیشنهاد چیزهایی او را حذف او را به آشپزخانه.
خودتان آنها را حذف ، 'او گفت ، هل دادن آنها از او به زودی او انجام داده بودند و
بازنشستگی به مدفوع توسط پنجره ، جایی که او شروع به حک کردن چهره های پرندگان و
جانوران خارج از parings شلغم در دامان او.
من او را با نزدیک شدن ، تظاهر به تمایل دارد به یک نما از باغ ، و ، به عنوان من خیالی ،
ماهرانه در به زانو خود توجه داشته باشید خانم دین کاهش یافته است ، مورد توجه قرار نمیگیرد توسط Hareton -- اما او پرسید :
با صدای بلند ، 'چیست؟'
و آن chucked.
'نامه ای از آشنایی قدیمی خود ، خانه دار در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ،' من در پاسخ ؛
اذیت او را در معرض کردار نوع من ، و ترس مبادا که باید توان تصور
نامه رسمی از خود من.
با خوشحالی می پذیریم که از او جمع آوری شده که آن را در این اطلاعات است ، اما Hareton او را مورد ضرب و شتم ، او
ضبط و آن را در نیم تنه یا ژیلت خود را قرار دهید ، گفت : آقای Heathcliff باید در آن نگاه اول است.
از ان بابت ، کاترین در سکوت صورت خود را از ما تبدیل شده است ، و ، بسیار نگاتیف ، کشید از او
جیب ، دستمال و اعمال آن را به چشم او و پسر عموی او ، پس از مبارزه
چندی برای حفظ نرمتر او احساس ،
این نامه را از جیبش در آورد و آن را روی زمین کنار او پرتاب شود ، به ungraciously او به عنوان
می تواند.
کاترین گرفتار و perused آن را مشتاقانه و سپس او چند سوال برای من قرار داده
در مورد زندانیان ، منطقی و غیر منطقی از خانه سابق او و زل زده
نسبت به تپه در گفتگو با خود ، زمزمه :
"من باید به سوار Minny پایین وجود دارد!
من باید به بالا رفتن وجود دارد! آه! من خسته هستم -- I'm متوقف شده ، Hareton '!
و او خم شدن سر زیبا او را در برابر طوفان یا گرداب شدید ، با نیم حال خمیازه سخن گفتن و نیم آه ،
و به یک جنبه از خاطر برده غم انتزاعی : نه مراقبت و نه دانستن اینکه آیا
ما او را اظهار داشت.
'خانم Heathcliff ، 'گفت : من ، پس از نشستن برخی از زمان قطع ،' شما آگاه نیست که من
آشنایی هستم از شما؟ آنقدر صمیمی است که من فکر می کنم که عجیب و غریب شما نمی خواهد آمد و
من صحبت کنه.
خانه دار من از صحبت کردن در مورد و تمجید شما wearies هرگز ، و او خواهید بود
به شدت ناامید اگر من با هیچ خبر یا از شما بازگشت ، به جز که شما
دریافت نامه او و گفت : هیچ چیز! "
او به نظر می رسد در این سخنرانی تعجب ، و پرسید : --
آیا الن دوست دارید؟ '' بله ، خیلی خوب ، من در پاسخ ، hesitatingly.
شما باید به او بگویید ، "او ادامه داد ، که من پاسخ نامه خود ، اما من هیچ
مواد برای نوشتن : حتی یک کتاب که از آن من ممکن است یک برگ پاره.
هیچ کتابی! '
من بانگ زد. چگونه می توانم شما تعبیه کردن به زندگی در اینجا بدون
آن آنها است؟ اگر من می تواند آزادی را برای پرس و جو کنند.
هر چند با یک کتابخانه بزرگ ارائه شده ، من اغلب بسیار کسل کننده در خانه ابرومند رعیتی ؛ برداشت من
کتاب دور ، و من باید از جان گذشته! '
"من همیشه خواندن بود ، زمانی که من به آنها بود ، گفت : کاترین' و آقای Heathcliff هرگز
بار خوانده شده ، تا او آن را به سر او گرفت نابود کردن کتاب من است.
من گوشه ای از یکی برای هفته ها نداشته است.
تنها یک بار ، من را از طریق فروشگاه جوزف الهیات و معارف اسلامی جستجو ، به تحریک به بزرگ خود ؛
و یک بار ، Hareton ، من بر سهام مخفی در اتاق شما آمد -- برخی از لاتین و یونانی ،
و برخی از داستان و شعر : همه دوستان قدیمی.
من به ارمغان آورد و آخرین -- و شما آنها را جمع آوری ، به عنوان یک زن بد دهن قاشق نقره جمع آوری ،
برای عشق صرف سرقت!
آنها بدون استفاده به شما هستند ، یا دیگر شما آنها را در روح بد پنهان که ، به عنوان
شما می توانید آنها را برخوردار نیستند ، هیچ کس دیگری باید. شاید حسادت خود را به مشاوره آقای
Heathcliff به من راب از گنجینه های من؟
اما من بیشتر از آنها نوشته شده بر روی مغز من چاپ شده و در قلب من ، و شما می توانید
محروم کردن من از آن! '
Earnshaw سردرپیش قرمز سیر زمانی که پسر عموی او ساخته شده این وحی خصوصی خود
تجمع ادبی ، و stammered انکار خشمگین از اتهامات او.
آقای Hareton آرزومند افزایش مقدار خود را از دانش است ، به من گفت ، آمدن به او
نجات. او حسود نیست ، اما از شما طالب
attainments.
او محقق هوشمندانه در چند سال است. "" و او می خواهد من را به استدلال کننده موشکاف غرق ،
عین حال ، پاسخ داد : "کاترین. بله ، من می شنوم او را در تلاش برای طلسم و خواندن
به خود و خیلی اشتباهات او می سازد!
من آرزو می کنم شما می توانید باشگاه چیس که شما دیروز تکرار آن بسیار خنده دار بود.
من به شما شنیده ام و من به شما عطفی بر فرهنگ لغت شنیده ام به دنبال کردن کلمات سخت ،
و پس از آن لعن زیرا شما می توانید توضیحات خود را نمی خواند! "
مرد جوان آشکارا فکر آن را بیش از حد بد است که او باید در را برای او خندید
جهل ، و پس از آن در تلاش برای حذف آن خندید.
من تا به حال یک مفهوم مشابه ؛ و به یاد آوردن حکایت خانم دین از اولین تلاش خود را
روشنگر تاریکی که او در آن پرورش داده شده بود ، مشاهده کردم ، -- اما خانم
Heathcliff ، ما باید به هر حال
جشن فارغ التحصیلی ، و هر تصادفا و در آستانه tottered ؛ معلمان ما
تکبر و به جای کمک به ما ، ما باید به تلو تلو خوردن و هنوز پس و پیش رفتن. '
! آه او پاسخ داد : "من نمی خواهید برای محدود کردن acquirements خود : هنوز هم ، او حق ندارد
مناسب چه مال من است ، و آن را به من با اشتباهات ناپسندیده خود مضحک و
mispronunciations!
این کتاب ، هر دو نثر و آیه ، توسط انجمن های دیگر به من وقف ؛
و من نفرت به آنها و در دهان خود را خوار profaned!
علاوه بر این ، از همه ، او را انتخاب قطعات مورد علاقه من است که من دوست دارم بیشتر به
تکرار ، اگر از کینه توزی عمدی است. '
قفسه سینه Hareton heaved در سکوت یک دقیقه : او تحت یک حس شدید سخت
ریاضت و خشم ، آن نه کار آسانی به سرکوب بود.
افزایش یافت ، و از یک ایده نجیبانه تسکین خجالت خود گرفت تا من
ایستگاه در راهرو ، بررسی چشم انداز خارجی که من ایستاده بود.
مثال من به دنبال او ، و سمت چپ اتاق ، اما در حال حاضر دوباره ظاهر شده ، یاطاقان نیم
حجم دوازده نفر در دست او ، که او را به دامان کاترین انداخت ، exclaiming ، -- 'نگاهی
آنها!
من می خواهم هرگز را می شنوم ، یا با هم بخوانید ، یا دوباره از آنها فکر می کنم! "
او پاسخ داد : من آنها را نه در حال حاضر ، '. 'من باید آنها را با شما متصل شود ، و نفرت
آنها.
او باز کرد که تا به حال بدیهی است که در اغلب شده تحویل ، و خواندن یک بخش در
لحن drawling از مبتدی و سپس خندید ، و آن را از او انداخت.
'و گوش دادن ،' او ادامه داد ، provokingly ، شروع یک آیه از تصنیف های قدیمی در
مد همان.
اما خود عشق خود را بدون عذاب بیشتری را تحمل : من شنیده ام ، و نه در دسترس نباشد
disapprovingly ، چک کتابچه راهنمای کاربر به زبان پر رو او داده می شود.
بیوجدان کوچک تمام تلاش خود را انجام داده بود به صدمه زدن به حساس پسر عموی او هر چند
uncultivated احساسات ، و یک استدلال فیزیکی تنها حالت او تا به حال بود
موازنه حساب و بازپرداخت اثرات آن بر inflictor.
او پس از آن جمع آوری کتاب و آنها را در آتش پرتاب شده است.
من در قیافه او چه غم و اندوه آن را برای عرضه کردن دارند که قربانی به طحال.
من خیالی که آنها مصرف می شود ، او به یاد می آورد لذت آنها در حال حاضر
imparted ، و پیروزی روزافزون و لذت او را از پیش بینی کرده بود
آنها را ، و من خیالی من حدس زده تحریک به مطالعات مخفی خود را نیز.
او محتوا را با کار روزانه و enjoyments حیوانات خشن شده بود ، تا کاترین
عبور راه او.
شرم در تمسخر و تحقیر او ، و امید از تصویب او ، prompters خود را به
بالاتر تحصیل و به جای محافظت او را از یک و برنده شدن او را به سوی دیگر ،
تلاش خود به خود افزایش تنها در نتیجه بر خلاف تولید کرده است.
"بله که همه خوب است که چنین بی رحم که شما می توانید از آنها دریافت کنید!' گریه کاترین ،
مکیدن لب های آسیب دیده او را ، و تماشای آتش با چشم خشمگین است.
شما بهتر است زبان خود را نگه دارید ، در حال حاضر ، او پاسخ داد به شدت.
و بی قراری او مانع سخنرانی بیشتر و او عجله پیشرفته به ورودی ، که در آن
من راه را برای او به تصویب.
اما قبل از اینکه او درب سنگ ، آقای Heathcliff ، در آینده جاده عبور کرده بود ،
مواجه او ، و تخمگذار نگه شانه او پرسید : -- چه برای انجام در حال حاضر ، من
LAD؟ '
'نیستی ، نیستی ، او گفت ، و جدا برای لذت بردن از غم و اندوه و خشم خود را در تنهایی.
Heathcliff gazed پس از او ، و آهی کشید.
فرد اگر خودم را خنثی خواهد شد ، 'muttered ، ناخودآگاه که من پشت سر بود
او. "اما وقتی من و پدرش را در خود نگاه
صورت ، من او را هر روز بیشتر!
شیطان چگونه است او تا آن حد دوست دارم؟ من به سختی می توانید او را بعهده دارد.
او خم چشمان خود را به زمین ، و راه می رفت moodily شوید.
بیان بی قراری ، اضطراب در تشویق کردن او وجود دارد.
من تا به حال اظهار داشت هرگز در آنجا قبل از و او sparer را در شخص نگاه.
دخترش در قانون ، در درک او را از طریق پنجره ، بی درنگ به فرار
آشپزخانه ، به طوری که من به تنهایی باقی ماند.
او گفت : "من خوشحالم به شما درب دوباره ، آقای منکیلر ،' ، در پاسخ به
تبریک ، از انگیزه های خودخواهانه تا حدودی : من فکر نمی کنم من به آسانی می تواند خود را عرضه
از دست دادن در این ویرانی.
من تعجب بیش از یک بار آنچه را که شما به اینجا آورده است. "
'بیکار هوی و هوس ، ترس ، من آقا ،' پاسخ من بود. 'یا دیگری هوی و هوس بیکار رفتن به روح من
دور.
من باید راه را برای لندن در هفته آینده ؛ و من باید به شما هشدار بدهد که من احساس می کنم هیچ
گرایش به حفظ Thrushcross خانه ابرومند رعیتی فراتر از دوازده ماه از توافق برای اجاره
آن.
من معتقدم که من نباید در زندگی وجود دارد '' اوه ، در واقع ، شما در حال تبعید خسته
از جهان ، شما؟ "او گفت.
اما اگر شما به اعتراف به پرداخت پول برای یک مکان نمی خواهد اشغال ، سفر خود را
بی فایده است : من در سخت به دلیل من از هر یک از خرد شدن هرگز ".
"من هیچ چیز درباره آن کار را بکند ،" من بانگ زد ، بطور قابل توجهی تحریک شده است.
اگر می خواهید من با شما حل و فصل در حال حاضر ، و من کتاب های من توجه داشته باشید از من کشید
جیب.
نه ، نه ، او پاسخ داد : خونسردی ، به شما پشت سر ترک کافی برای پوشش بدهی های خود را ، اگر
شما قادر به بازگشت : من در چنین عجله دارم.
بنشینید و شام خود را با ما ، یک مهمان که از تکرار سفر خود بی خطر است
می تواند به طور کلی ممکن است انجام شود خوش آمدید. کاترین! آوردن چیزهایی که در کجا هستند
شما؟
کاترین دوباره ظاهر شده ، یاطاقان سینی از چاقو و چنگال.
شما ممکن است شام خود را با جوزف ، 'muttered Heathcliff ، در کنار ، و همچنان در
آشپزخانه تا او رفته است. "
او اطاعت جهت خود را بسیار punctually : شاید او تا به حال هیچ وسوسه به
سرپیچی کردن از.
زندگی در میان دلقک ها و misanthropists ، او احتمالا می تواند یک کلاس بهتر درک نیست
از مردم هنگامی که او آنها را ملاقات می کند.
با آقای Heathcliff ، ترسناک و عبوس از یک سو ، و Hareton ، مطلقا گنگ ،
از سوی دیگر ، من یک وعده غذایی تا حدودی غمگین و bade خدا نگهدار زود.
من می خواهم که راه برگشت رفتگان ، برای گرفتن یک نگاه اجمالی تاریخ و زمان آخرین کاترین و آزار
قدیمی جوزف ، اما Hareton دریافت سفارشات خود را برای رهبری اسب من ، و میزبان من خود را
من را همراهی می کردند به درب ، بنابراین من می تواند آرزوی من را برآورده و اجرا نمیکند.
چگونه از زندگی دلتنگ کننده می شود در آن خانه است! "من منعکس شده است ، در حالی که سوار جاده.
چه تحقق چیزی بیشتر رمانتیک تر از یک افسانه آن را
برای خانم لینتون Heathcliff ، من او و زده تا به حال به دلبستگی ، به خوبی خود
پرستار مورد نظر ، و با هم به اتمسفر تکان دهنده از شهر مهاجرت! '
>
فصل XXXII
1802.-- در ماه سپتامبر به نابودی moors یکی از دوستانش در را دعوت شد
شمال ، و در سفر من به منزلگاه خود ، من به طور غیر منتظره را ظرف پانزده مایل آمد
Gimmerton.
مهتر اصطبل در کنار جاده های عمومی خانه در برگزاری یک سطل آب به روز کردن من
اسب ها ، هنگامی که یک سبد از جو بسیار سبز ، تازه رسید به تصویب رسید ، و او گفت : --
'فروغ Gimmerton ان ، نداره!
آنها allas سه فتیله 'پس از پشتیبانی از Wi قوم دیگر وجود دارد برداشت.
؟ Gimmerton 'من تکرار -- اقامت من در همان محله
در حال حاضر رشد کم نور و رویایی.
"آه! من می دانم. چقدر راه است؟ از این؟
او پاسخ داد : "اتفاق می افتد چهارده مایل بر فراز تپه TH' ؛ و یک جاده ناهموار ، '.
ضربه ناگهانی من را مصادره به Thrushcross خانه ابرومند رعیتی.
به ندرت ظهر بود و من تصور که من نیز ممکن است تصویب شب زیر خود من
سقف به عنوان در مسافرخانه.
علاوه بر این ، من می توانم یک روز به راحتی یدکی مسائل با صاحبخانه من به ترتیب و به این ترتیب
خودم مشکل از حمله به محله های دوباره را نجات دهد.
داشتن استراحت مدتی ، دستور دادم بنده ام را به پرس و جو در راه به روستای ؛ و
با خستگی بسیار خوبی برای جانوران ما ، ما موفق در فاصله حدود سه ساعت است.
من او را در سمت چپ وجود دارد ، و اقدام به تنهایی دره.
کلیسا خاکستری نگاه grayer و حیاط کلیسا تنهایی تنهاتر.
من اهل شمال افریقا ، گوسفند کشت چمن کوتاه در قبرها متمایز است.
شیرین ، آب و هوا گرم بود -- بیش از حد گرم برای مسافرت ، اما گرما مانع نیست
از لذت بردن از مناظر لذت بخش بالا و پایین : به حال من آن را نزدیکتر اوت دیده می شود ، من
مطمئن شوید که آن را به من وسوسه به زباله یک ماه در میان به آهنگسازی آن است.
در هیچ چیز زمستان ، در هیچ چیز تابستان بیشتر الهی دلتنگ کننده بیشتر ، نسبت به افراد glens بسته
توسط تپه ها ، و کسانی که بلوف ، متورم جسورانه از هیث.
خانه ابرومند رعیتی قبل از غروب آفتاب رسید ، و برای پذیرش زدم ، اما خانواده بود
عقب نشینی به پشت محوطه ، I ، توسط یکی نازک ، حلقه ها و دسته های آبی مورد قضاوت قرار از پیچش یا حلقه زنی
دودکش آشپزخانه ، و آنها را نمی شنوند.
من را به دادگاه سوار. بر اساس ایوان ، یک دختر نه یا ده نشسته
بافندگی ، و یک زن در housesteps پشت بخوابید ، سیگار کشیدن لوله مراقبه است.
'خانم دین در درون؟
من از بیبی تقاضا. 'دین معشوقه؟
! نه ،] بلکه وی پاسخ داد ، او در انتظار ماندن نیست در اینجا :. ارتفاعات 'چخ در TH
'آیا شما خانه دار ، پس از آن؟"
من ادامه داد. منطقه اقتصادی اروپا ، AW حفظ هفتم 'hause ، وی در پاسخ.
'خوب ، من آقای منکیلر ، استاد. آیا هر اتاق به من تسلیم ، من
تعجب؟
من آرزو می کنم تمام شب به ماندن بگیرید. maister 'T'! 'او در حیرت گریه.
عمل تیز کردن بوسیله مالش ، whoiver می دانستند wur yah آینده؟ کلمه ارسال Yah شناسایی در هکتار '.
آنها 'مکان : nowt نمی باشد!' nowt باد سرد شمالی خشک و نه mensful abaht T
او لوله او را به زمین انداخت و سرو در ، به دنبال دختر ، و من بیش از حد وارد شده ، به زودی
درک که گزارش او درست باشد ، و علاوه بر این ، که من تقریبا ناراحت عقل خود را داشتند
ظهور ناخوشایند من ، من bade او می شود تشکیل شده است.
من بیرون رفتن برای پیاده روی ، و ، در عین حال او باید سعی کنید گوشه ای از آماده سازی
اتاق نشسته برای من به شام خوردن در ، و اتاق خواب به خواب شوید.
هیچ جارو و گرد ، تنها آتش خوب و ورق خشک لازم بودند.
او مایل به انجام بهترین اثر او به نظر می رسید ، هر چند او کوره فولاد سازی دهان و برس را به grates رانش
در اشتباه برای پوکر و malappropriated چندین مقاله دیگر
هنر و صنعت او : اما من بازنشسته شده است ، اعتماد در او
انرژی برای یک محل استراحت در برابر بازگشت من.
بلندی های بادگیر هدف از گشت پیشنهاد من بود.
یک چاره اندیشی موقت به من بازگرداند ، هنگامی که من دادگاه quitted بود.
'تمام خوبی در ارتفاعات؟" من از زن نپرسید.
منطقه اقتصادی اروپا ، f'r owt EE knaw! 'او جواب داد ، skurrying دور با یک ظرف cinders داغ.
من می خواهم که پرسیده شد که چرا خانم دین خانه ابرومند رعیتی ترک کرده بود ، اما آن را غیر ممکن بود
به تاخیر انداختن او را در چنین بحران ، بنابراین من تبدیل به دور و خروج من ساخته شده ، از درهم و برهم تفریحانه
همراه ، با درخشش خورشید غرق شدن
پشت سر ، و جلال خفیف یک ماه رو به افزایش در جلو -- یک محو شدن ، و از سوی دیگر
روشنایی -- من quitted پارک ، و سنگی در جاده صعود شاخه را به
مسکونی آقای Heathcliff.
قبل از ورود به خانه ، من در نزد آن وارد شدند ، که از روز باقی مانده نور beamless کهربا
در امتداد غرب : اما من می توانم هر نقش ونگار ریگی دادن مسیر را مشاهده کنید ، و هر تیغه
چمن ، با این ماه پر زرق و برق.
من تا به حال نه به صعود به دروازه و نه به دست کشیدن -- آن را به دست من به همراه داشت.
این بهبود ، من فکر می کردم.
و من متوجه دیگری ، با کمک از سوراخهای بینی من ، یک رایحه و عطر از سهام و
wallflowers در هوا را از میان درختان میوه مثل خانه wafted.
هم درها و دیوارها باز شدند ؛ و در عین حال ، به عنوان است که معمولا مورد در منطقه زغال سنگ ،
آتش قرمز جریمه illumined دودکش : آسایش که چشم ناشی از آن
کدها تحمل پذیر حرارت اضافی است.
اما خانه از ارتفاعات نظرات آنقدر بزرگ است که زندانیان دارای مقدار زیادی از فضای
برای خروج از نفوذ خود و بر طبق آنچه زندانیان در آنجا بودند
خود را نه چندان دور از یکی از پنجره ها مستقر شدند.
من می توانم هر دو آنها را دیدن و شنیدن آنها صحبت کنید قبل از من وارد ، و نگاه کرد و گوش
در نتیجه ، به آنها نمیدهد توسط مخلوط از حس کنجکاوی و حسادت ، که نقل مکان کرد
رشد به عنوان lingered.
'باهم trary!' گفت : یک صدای شیرین به عنوان یک زنگ نقره.
"که برای سومین بار ، شما بیشعور! من قصد ندارم به شما بگویم دوباره.
در بحر تفکر غوطهور شدن ، و یا من موی خود بکشد! '
'برعکس ، پس از آن ،' پاسخ دیگر ، در زنگ های عمیق اما ملایم تر است.
و در حال حاضر ، من بوسه ، مراقبت را به خوبی "نه ، آن را بخوانید بر برای اولین بار به درستی و بدون
تنها یک اشتباه است.
سخنران نر شروع به خواندن : او یک مرد جوان بود ، محترمانه لباس و نشسته
در یک جدول ، یک کتاب قبل از او است.
ویژگی های خوش تیپ او میدرخشد با لذت ، و چشم خود را نگه داشته بی صبرانه سرگردان
از صفحه به دست سفید کوچک بر شانه خود ، که او را توسط هوشمند به یاد می آورد
سیلی بر گونه ، هر زمان که صاحب خود را شناسایی نشانه هایی از چنین بی توجهی.
صاحب آن ایستاده بود پشت سر ، نور او ، درخشان ترکیب حلقه های باریک ، در فواصل زمانی ، با او
قهوه ای به نظر می رسد ، او به عنوان خم به مباشرت کردن تحصیلات خود را ، و صورت خود -- خوش شانس بود او
می تواند صورت خود را نمی بینید ، و یا او را هرگز تا ثابت بوده است.
من می توانم. و من لب من در وجود بیت ، در داشتن فرصت ممکن است دور انداخته
به حال از انجام کاری علاوه بر خیره در زیبایی خود را smiting.
این کار انجام شد از اشتباهات بیشتر رایگان نیست ، اما مردمک ادعا پاداش ،
و حداقل به مدت پنج بوسه ، که ، با این حال ، او سخاوتمندانه بازگشت.
سپس آنها را به درب آمد ، و از گفتگوی خود را مورد قضاوت قرار آنها در مورد به
صدور و راه رفتن روی moors.
من قرار است من باید در قلب Hareton Earnshaw ، اگر نه از راه دهان او محکوم شده ، به
پایین ترین گودال در مناطق دوزخی اگر من فرد ناکام من در خود را نشان داد
محله پس از آن ، و احساس بسیار معنی
و بدخیم ، من skulked گرد پناه در آشپزخانه.
پذیرش بدون مانع در آن طرف وجود دارد نیز ، و در درب نشسته قدیمی من
دوست نلی دین ، خیاطی و آواز خواندن یک آهنگ بود که اغلب از قطع
در داخل کلمات زشت و خشن با تمسخر و تحقیر و
عدم تحمل ، به زبان آمده در دور از لهجه موسیقی.
"من می خواهم rayther ، توسط haulf TH' ، 'EM ادای سوگند من HEV" جای من fro'h صبحدم به neeght ،
و نه گوش دادن به نامه hahsiver! 'گفت : مستاجر از آشپزخانه ، در پاسخ به بی سابقه
سخنرانی از نلی.
'اتمام حجت مشتعل شرم ، که من می توانم T oppen' برکت کتاب نیست ، اما مجموعه ای yah تا آنها را
افتخارات sattan ، و wickednesses flaysome که iver به امین متولد شد تمام T
warld!
آه! nowt raight ye're و کیش کیش کردن دیگری ، و آن LAD فقیر خواهید بود از دست داده
atween نامه. ! LAD پور 'او ، با ناله اضافه شده است ؛ او
witched : من sartin on't.
آه ، پروردگار ، قاضی 'EM ، قانون وجود دارد و نه عدالت باد سرد شمالی در میان rullers wer!'
'هیچ! یا ما باید در *** شعله ور نشسته ، گمان می کنم ، 'retorted خواننده.
اما wisht ، پیر مرد ، و خواندن کتاب مقدس خود را مانند یک مسیحی ، و ذهن من هرگز.
لحن قوی و زیبا -- -- این "عروسی پری آنی" است آن را به رقص می رود.
خانم دین در مورد به recommence بود ، زمانی که من پیشرفته و شناخت من به طور مستقیم ، او
شروع به پریدن کرد به فوت او ، گریه -- 'Why، شما را برکت دهد ، آقای منکیلر!
چگونه می تواند شما را از بازگشت در این راه فکر می کنم؟
همه در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی Thrushcross بسته شود. شما باید به ما داده می شود توجه! '
من مرتب باید جایگزین وجود دارد ، تا زمانی که من باید ماند ، 'من پاسخ داده شد.
"من ترک دوباره به فردا. و چگونه شما پیوند در اینجا ، خانم
دین؟ به من بگویید. "
Zillah سمت چپ و آقای Heathcliff آرزو من آمد ، به زودی پس از شما به لندن رفت ، و
بماند تا شما بازگردانده. اما گام در دعا!
آیا شما از Gimmerton در این شب ، راه می رفت؟ "
از خانه ابرومند رعیتی ، من جواب دادم ؛ 'و در حالی که آنها را به من مسکن اتاق وجود دارد ، من می خواهم
پایان کسب و کار من با استاد شما ، چون من از داشتن دیگری فکر نمی کنم
فرصت عجله.
چه کسب و کار ، آقا؟ "گفت : نلی ، هدایت مرا به خانه.
او در حال حاضر رفته ، و نه باز خواهد گشت به زودی. "
درباره اجاره بها ، 'من پاسخ داد.
'اوه! مشاهدات وی نشان داد که سپس آن را با خانم Heathcliff شما باید حل و فصل ، '؛' و یا به جای با
من.
او آموخته است به اداره امور خود را ، و من برای او عمل می کنند : هیچ کس وجود دارد
دیگری به من نگاه شگفت زده کرد.
"آه! شما از مرگ Heathcliff نمی شنید ، من را ببینید ، وی ادامه داد :.
مرده Heathcliff! 'من گفت ، شگفت زده شده بودم.
"چه مدت پیش؟'
'سه ماه از سال : اما نشستن و کلاه خود را به من ، و من از همه شما بگویید
در مورد آن. توقف ، شما تا به حال چیزی برای خوردن داشته باشد ،
شما؟
"من هیچ چیز می خواهم : من شام در خانه دستور داده است.
شما نشستن بیش از حد. من از مردن او هرگز خواب!
اجازه بدهید بشنوند که چگونه از آن آمد به تصویب.
شما می گویید که شما آنها را برای برخی از زمان -- انتظار نیست؟ جوانان "
نه -- من اوقات تلخی کردن به آنها را هر شب برای rambles اواخر خود : اما آنها برای انجام اهمیتی نمی دهند
من.
حداقل یک نوشیدنی آل قدیمی ما ، آن را به شما خوب : شما به نظر می رسد خسته '.
او عجله آن را واکشی قبل از اینکه بتوانم امتناع ، و من شنیده ام جوزف پرسیدن که آیا
آن warn'ta گریه رسوایی که او باید پیروان در زمان خود از زندگی داشته باشند؟
و سپس ، آنها را از انبار maister 'T' O jocks!
او منصفانه shaamed به در انتظار ماندن هنوز و آن را ببینید. "
او نمی ماند تا انتقام است ، اما در یک دقیقه دوباره وارد شده ، یاطاقان reaming
پاینت نقره ، که مطالب من با تبدیل شدن به حرارت مورد تحسین قرار گرفته.
و پس از آن او به من عاقبت از تاریخ Heathcliff مبله.
او 'پایان' دگرباشان ، او به آن ابراز داشته است.
من به ارتفاعات نظرات ، در داخل دو هفته از خود ما را ترک احضار شد ، او گفت ؛
و من اطاعت شادی فراوان ، به خاطر کاترین است.
اولین مصاحبه من با غم آنها شریک او و حیرت زده به من : او بسیار از تغییر بود
جدایی ما.
آقای Heathcliff دلایل خود را برای گرفتن یک ذهن جدید در مورد آینده من در اینجا توضیح دهد ؛
او فقط به من گفت که او به من می خواستم ، و او از دیدن کاترین خسته شده بود : من باید
کمی سالن من نشسته اتاق و نگه داشتن او را با من.
کافی بود که اگر او به او یک یا دو بار در روز مجبور بودند از.
او خوشحال به نظر می رسید در این ترتیب و درجه ، من بیش از یک بزرگ قاچاق
تعدادی از کتاب ها ، و مقالات دیگر ، که تفریحی خود را در خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی تشکیل داده بودند و
flattered خودم ما باید به راحتی قابل تحمل است.
توهم طولانی باقی نماند. کاترین ، رضایت در ابتدا ، در کوتاه
فضای رشد تحریک پذیر و بی قرار است.
برای یک چیز ، او را به حرکت در خارج از باغ ممنوع بود ، و آن او را مضطرب متاسفانه
شود محدود به مرزهای باریک خود بهار کشید روی ، برای دیگری ، در زیر
خانه ، من مجبور به ترک او بود
اغلب ، و او از تنهایی شکایت : او به نزاع ترجیح با
جوزف در آشپزخانه در صلح در تنهایی خود نشسته است.
درگیریهای پی در پی سالهای اخیر کمی ضعیف شده خود من مهم نیست : اما Hareton اغلب مجبور بود به دنبال
آشپزخانه همچنین ، هنگامی که استاد می خواست به خانه ای به خانه خود! و هر چند در
ابتدا او یا آن را در خود
رویکرد ، و یا بی سر و صدا در مشاغل من ملحق شده ، و رانده remarking یا
پرداختن به او را -- و اگر چه او همیشه عبوس و ساکت که ممکن است -- پس از
در حالی که ، او تغییر رفتار او ، و
اجازه او را به تنهایی : صحبت کردن او ناتوان شد ، اظهار نظر در حماقت او
و بطالت ، ابراز تعجب او چگونه او می تواند زندگی او زندگی می کردند را تحمل -- که او چگونه
نشستن تمام شب خیره به آتش ، و dozing.
او درست مثل یک سگ ، او ، نه الن؟ "او یک بار مشاهده شده ، و یا یک سبد خرید اسب؟
او کار خود را می خورد مواد غذایی خود را ، و خواب ابد!
چه خالی ، دلتنگ کننده ذهن او باید! آیا شما تا کنون خواب ، Hareton؟
و اگر چنین کنید ، آنچه در آن است؟
اما نمی توانم با آن صحبت کنم به من "سپس او در او نگاه! اما او
نه دهان او و نه باز دوباره نگاه کنید. او ، شاید ، در حال حاضر خواب ، 'او
ادامه داد.
او شانه خود را به عنوان جونو twitches... او منقبض.
از او بپرس ، الن. '" آقای Hareton خواهد کارشناسی ارشد ارسال نمایید
تا از پله ها ، اگر شما رفتار کنند!
من گفتم. او نه تنها منقبض شانه خود را داشتند ، اما
گره مشت خود را به عنوان اگر وسوسه استفاده از آن شده است.
"من می دانم که چرا Hareton هرگز صحبت می کند ، زمانی که من در آشپزخانه هستم ،' او گفت ، در یکی دیگر از
مناسبت. او می ترسد من باید به او بخندند.
الن ، شما چه فکر میکنید؟
او شروع به خود آموزش به خواندن یک بار ، و چون من خندید ، او را سوزاند او
کتاب ، و آن کاهش یافته است : او نه احمق "بود شما نمی شیطان؟'
من گفت : پاسخ من که.
"شاید من بود ، او در رفت ، اما من انتظار نداشتند او را به طوری احمقانه است.
Hareton ، اگر من به شما یک کتاب ، آن را شما را در حال حاضر؟
من سعی کنید! '
او قرار داده شده او شده است بررسی دقیق در دست خود او آن را پرت کردن و muttered ، اگر او
نمی دهد بیش از ، او را گردن خود را شکستن. خوب ، من باید آن را در اینجا قرار داده ، او گفت ، 'در
جدول کشو و من از رفتن به رختخواب '.
سپس او مرا زمزمه به تماشا که آیا او را لمس ، و ترک.
اما او نمی خواهد آمد در نزدیکی آن ، و بنابراین من او را در صبح ، به بزرگ او
ناامیدی.
من تو را دیدم او متاسفم sulkiness persevering و راحت طلبی اش بود : وجدان او
او را برای ترسناک او را بهبود خود reproved : او آن را انجام داده بود
effectually.
اما نبوغ او بود در محل کار برای اصلاح آسیب : در حالی که من اتو ، و یا دنبال دیگر
از جمله اشتغال ثابت را به عنوان به خوبی در اطاق پذیرایی نمی توانست انجام دهد ، او را به ارمغان بیاورد
برخی از حجم دلپذیر و خواندن آن با صدای بلند به من.
هنگامی که Hareton وجود دارد ، او به طور کلی در بخش جالب متوقف شد ، و چپ
کتاب دروغ گفتن در مورد : که او بارها و بارها ، اما او به عنوان یک قاطر به عنوان معاند ، و ،
به جای ربودند در طعمه خود را در مرطوب
آب و هوا او با جوزف به سیگار کشیدن در زمان ، و آنها مانند automatons نشسته ، یکی در هر طرف
از آتش ، از بزرگان خوشحالی بیش از حد ناشنوا به درک مزخرف ستمکار خود را ، به عنوان او را
آن نامیده می شود ، جوان خود را به به آن بی توجهی به نظر می رسد.
شب زیبا دومی به دنبال اعزامی تیراندازی خود ، و کاترین yawned
و آهی کشید و به من طعنه به صحبت کردن با او ، و خاموش را به دادگاه و یا باغ دوید
لحظه ای که آغاز شد و به عنوان یک منبع گذشته ،
گریه و گفت که او خسته از زندگی : زندگی خود را بی فایده بود.
آقای Heathcliff که رشد بیشتر و بیشتر تمایل به جامعه ، تقریبا تبعید بود
Earnshaw از آپارتمان او.
به علت تصادف در از آغاز ماه مارس ، او را برای چند روز ثابت شد در
آشپزخانه.
اسلحه پشت سر هم در حالی که از او بر روی تپه توسط خود ؛ تراشه قطع بازوی خود را ، و او
یک معامله خوب خون را از دست داده قبل از اینکه او می تواند به خانه برسد.
نتیجه که بناچار بود ، او را به پای بخاری و آرامش محکوم شد ،
تا او از آن ساخته شده دوباره.
مناسب کاترین به او وجود دارد : در هر صورت ، از آن ساخته شده او را نفرت اتاق او را تا
از پله ها بیش از هر زمان و او را به من برای پیدا کردن کسب و کار زیر را وادار ، که او
ممکن است همراه من.
در عید پاک دوشنبه ، جوزف به Gimmerton نمایشگاه با برخی از گاو رفت و در
بعد از ظهر ، من بلند شدن ملافه ها را در آشپزخانه مشغول بود.
Earnshaw ، عبوس طبق معمول نشسته در گوشه دودکش ، و معشوقه کمی من بود
beguiling ساعت بیکار با رسم تصویر ها در قطعه پنجره های مختلف خود را
تفریحی توسط پاره خفه ای از آهنگ های ، و
انزال زمزمه و نگاههای سریع از دلخوری و بی صبری در
جهت پسر عموی او ، که صبورانه دودی ، و به میله های اهنی نگاه.
در توجه داشته باشید که من می توانم با او دیگر متوقف کردن نور من انجام دهید ، او را حذف
سنگ پهن کف اجاق.
من توجه چندانی را در مجموعه مقالات او ارزانی داشتید ، اما ، در حال حاضر ، من شنیده ام او
آغاز -- 'I'veیافت ، Hareton ، که من می خواهم -- که من خوشحالم -- که من باید به شما
برای پسر عموی من در حال حاضر ، اگر شما تا به حال رشد به طوری به من عبور کنند ، و تا خشن است. '
Hareton بدون جواب بازگشت. 'Hareton ، Hareton ، Hareton! می شنوید؟ "
او ادامه داد.
'WI' نویسنده 'او ، با gruffness سازش ناپذیر growled.
'اجازه دهید که لوله را به من ،" او گفت ، با احتیاط پیشبرد دست او را و
چکیده آن را از دهان او.
قبل از اینکه او می تواند تلاش برای بازیابی آن ، آن ، شکسته شد و در پشت آتش.
او در او قسم می خورد و تصرف کردند دیگر.
'توقف او گریه ،' شما باید به من گوش برای اولین بار ، و من می توانم در حالی که کسانی که ابرها صحبت نمی کنم
در من صورت می شود. '' شناور شما را به شیطان! او بانگ زد : '،
ferociously ، 'و اجازه بدهید من!'
نه ، او همچنان ادامه داشت ، "من : من نمی توانم بگویم چه چیزی را انجام دهید تا شما را به من صحبت ؛ و شما
مصمم نمی دانند. وقتی که من اسمش شما احمق ، من این معنا نیست
هر چیزی : من این معنا نیست که من به شما خوار شمردن.
می آیند ، شما باید متوجه من ، Hareton : شما پسر عموی من ، و شما باید به من خود.
شما و غرور کثیف خود را ، "من باید بی ارزش به انجام WI و تمسخر سر در گم
ترفندهای! 'او جواب داد.
'من به جهنم ، بدن و روح ، قبل از من نگاه وری بعد از اینکه شما دوباره.
جانبی خارج دروازه 'T' O ، در حال حاضر ، این دقیقه! '
کاترین دیده ، و عقب نشینی به پنجره صندلی جویدن لب او را ، و
تلاش ، با زمزمه لحن خارج از مرکز ، به پنهان کردن گرایش در حال رشد به گریه.
من قطع کرد : "شما باید به دوستان با پسر عموی خود ، آقای Hareton ،' ، 'از او
توبه از sauciness او.
این به شما یک معامله بزرگ خوب انجام دهید : شما را به یک مرد دیگر او را برای
یک همراه و همدم.
! همراه "او گریه ؛' هنگامی که او به من متنفر است ، و فکر نمی کند که به اندازه من به پاک او
shoon!
نه ، اگر از آن ساخته شده من پادشاه ، من نمی خواهم شود تکبر و به دنبال او خوب خواهد شد هر گونه
. '
است من که به شما نفرت ، از آن است که من از آنها بدم میاید! 'گریستم کتی ، دیگر disguising
مشکل او است. 'شما نفرت من به عنوان به عنوان آقای Heathcliff
می کند ، و بیشتر.
شروع Earnshaw : شما دروغگو لعنت ، ':' چرا من او را عصبانی ساخته ، با مصرف خود را
بخش ، پس از آن ، صد بار؟ و هنگامی که شما را در sneered و نفرت من ، و -- رفتن
فاکتورها باعث ایجاد پلاک من ، و من در واقع در انجا قدم ، و می گویند شما از من نگران از آشپزخانه! "
من نمی دانستم شما در زمان من به سهم خود ، وی پاسخ داد ، خشک شدن چشم او ؛ 'و من بود
پر از بدبختی و در همه تلخ ، اما در حال حاضر شما تشکر میکنم و التماس شما را به من ببخش :
چه می توانم انجام دهم علاوه بر؟ '
او را به کوره فولاد سازی دهان باز ، با صراحت و تمدید دست او است.
او سیاه و scowled مانند رعد و برق ، ابر ، نگه داشته و مشت خود را مصمم
گره ، و زل زل نگاه خود را بر روی زمین ثابت است.
کاترین ، غریزه ، باید divined آن کژی لجوج بود ، و نه
دوست نداشتن ، که باعث این رفتار لجوج ، برای ، پس از باقی مانده مردد از طریق مسنجر ،
او بر روی گونه خود را آرام بوسه stooped و تحت تاثیر قرار.
سرکش کمی فکر من به حال او را ندیده ، و عقب کشی ، او در زمان سابق او
ایستگاه کنار پنجره ، کاملا demurely.
من سر من را تکان داد reprovingly ، و سپس به او سردرپیش و زمزمه -- 'Well! چه باید بکنم
انجام داده اند ، الن؟
او را به لرزش دست نیست ، و او نمی توانست نگاه : من باید او را برخی از راه نشان دهد که من دوست دارم
او را -- که من می خواهم به دوستان.
آیا بوسه متقاعد Hareton ، من نمی تواند بگوید : او بسیار دقیق بود ، برای برخی
دقیقه ، که چهره اش را نمی باید دیده می شود ، و زمانی که او جمع آوری آن ، او متاسفانه
متعجب و متحیر که در آن به نوبه خود چشم خود را.
کاترین خودش را در لفاف یک کتاب بسیار زیبا و منظمی در کاغذ سفید را استخدام و
داشتن آن را با یک بیت از روبان گره خورده است ، و خطاب آن را به 'آقای Hareton Earnshaw ، 'او
مورد نظر من را به سفیر خود را ، و
انتقال حال حاضر به دریافت کننده به مقصد آن است.
او گفت : "و او را بگویم ، اگر او آن را ، من می آیند و آموزش به او به آن را بخوانید ،' ؛
و اگر او آن را رد کرد ، من طبقه بالا میام و اذیت هرگز او را دوباره است. '
من آن را به اجرا درآمد ، و تکرار پیام و نگرانی شده توسط کارفرمای من تماشا.
Hareton انگشتان خود را باز ، بنابراین من آن را روی زانوی خود گذاشته.
او آن حمله نمی کردن ، چه.
من به کار من بازگشت.
کاترین سر و بازوها را روی میز تکیه داد ، تا او شنیده خش خش جزئی از
پوشش برداشته و پس از آن او به سرقت برده دور ، و بی سر و صدا خودش را در کنار او نشسته
پسر عموی.
او می لرزید ، و چهره اش میدرخشد : همه خشونت در رفتار خود و همه خشونت تندخو و گستاخ او
ترک او : او می تواند شجاعت احضار ، در ابتدا ، یک هجا به مطلق در پاسخ به
سوال خود را نگاه کنید ، و او را زمزمه طومار.
بگو من Hareton ببخشد شما ، آیا. شما می توانید با صحبت کردن که من خیلی خوشحال
کلمه کم.
او muttered چیزی شنیده نمی شود. و شما دوست من؟ "افزود : کاترین
interrogatively.
نه ، شما خواهید بود شرمنده من هر روز از زندگی خود ، او پاسخ داد ؛ 'و
شرمنده ، بیشتر به شما من می دانم و من می توانم آن را در جایی باقی ماندن نیست.
'بنابراین شما نمی خواهد شد دوست من؟" او گفت ، لبخند زدن به عنوان عسل به عنوان شیرین و خزنده
در نزدیک کردن سوژه.
من هیچ بحث بیشتر تشخیص ، شنید ، اما به دنبال دور دوباره ، من
درک دو countenances چنین تابشی در طول صفحه از کتاب پذیرفته شده خم ،
که من شک این پیمان شده بود ،
مصوب در هر دو طرف و دشمنان بودند ، از ان پس ، متحدان قسم خورده است.
کار آنها مورد مطالعه قرار پر از تصاویر پر هزینه بود و آن و موقعیت خود را به حال
جذابیت به اندازه کافی آنها را بی حرکت نگه دارید تا جوزف به خانه آمد.
او ، مرد فقیر ، کاملا مبهوت در صحنه ای تماشایی از کاترین نشسته بر روی همان بود
نیمکت با Hareton Earnshaw ، تکیه دست او را روی شانه اش و سر در گم در خود
استقامت مورد علاقه نزدیکی او :
تحت تاثیر او را عمیقا به اجازه می دهد مشاهده در مورد این موضوع که شب است.
احساسات او تنها با آه بسیار زیاد او جلب کرد آشکار شد ، او رسما
گسترش کتاب مقدس بزرگ خود را بر روی میز ، و آن را با و یادداشت های کثیف بانک از او تزیین شده
جیب کتاب ، تولید معاملات روز.
او در طول Hareton از صندلی خود را احضار شد.
'تک' این به T 'maister ، LAD ،' او گفت ، و در انتظار ماندن وجود دارد.
من در باند تا رحم من است. این hoile نه mensful و نه زیبنده برای
ما : ما MUN جانبی و seearch دیگر.
"بیا ، کاترین ،' من گفت : "ما باید" سمت "بیش از حد : من اتو کردن من انجام داده ام.
آیا شما آماده برای رفتن؟ "این است که هشت نه ساعت!' او جواب داد ،
افزایش ناخواسته.
Hareton ، من این کتاب را بر تکه دودکش را ترک کند ، و من به ارمغان می آورد
فردا. '
'کتاب Ony که ترک yah ، من باید تک به TH' hahse ، گفت : جوزف ، و آن خواهید بود
میچ اگر yah پیدا 'EM agean ، SOA ، yah ممکن است plase yerseln'
کتی تهدید کرد که کتابخانه خود را باید برای... او پرداخت و خندان او گذشت
Hareton رفت و آواز خواندن و پله : سبک دل ، من سرمایه گذاری می گویند ، بیش از همیشه او تا به حال
زیر آن سقف را قبل از شده است ، به جز ،
شاید در او اولین بازدیدکننده داشته است به لینتون.
صمیمیت در نتیجه شروع به سرعت رشد کرد ، هر چند آن مواجه می شوند به طور موقت
وقفه.
Earnshaw بود با آرزوی متمدن نیست ، و بانوی جوان من هیچ فیلسوفی بود ،
و بدون مقیاس رفعت و خوبی از صبر ، اما هر دو از ذهن خود را در رسیدگی به همان نقطه -- محبت یکی
و تمایل به نفس ، و از سوی دیگر
دوست داشتن و تمایل به محترم -- که در پایان ساختگی به آن برسد.
ببینید ، آقای منکیلر ، از آن آسان بود به اندازه کافی برای برنده شدن قلب خانم Heathcliff.
اما در حال حاضر ، من خوشحالم که شما انجام امتحان کنید نه.
تاج از تمام آرزوهای من خواهد شد اتحاد آن دو است.
من نباید هیچ کس را در روز عروسی خود را حسادت : وجود خواهد داشت نه یک زن شادتر از خودم
در انگلستان!
>
فصل XXXIII
در روز بعد از صبح روز دوشنبه ، Earnshaw که هنوز قادر به دنبال عادی خود را
اشتغال ، و در نتیجه باقی مانده در مورد خانه ، من به سرعت از آن خواهد بود
نحو غیر قابل اجرا به حفظ اتهام من در کنار من ، به عنوان پیش از این.
او به طبقه پایین قبل از من ، و به باغ ، جایی که او پسر عموی خود را دیده بود
انجام برخی از کارهای آسان ؛ و وقتی که رفتم به پیشنهاد آنها را به صبحانه می آیند ، من او را دیدم
او را متقاعد کرده بودند برای روشن شدن فضای زیادی از
زمین از کشمش بیدانه و بوته انگور فرنگی ، و آنها مشغول برنامه ریزی با هم
واردات از گیاهان از خانه ابرومند رعیتی.
من در ویرانی که در کوتاه نیم ساعته انجام شده بود ، وحشت زده شده بود ؛
درختان سیاه کشمش بیدانه سیب از چشم جوزف بودند ، و او فقط ثابت به حال او را
انتخاب بستر گل در میان آنها.
'وجود دارد! که تمام خواهد شد به استاد نشان داده شده است ، 'من
بانگ زد ، دقیقه معلوم می شود.
و چه بهانه ای باید به شما برای گرفتن آزادی از جمله با باغ ارائه دهد؟
ما باید یک انفجار های زیبا بر روی سر از آن را داشته باشید : اگر ما نمی!
آقای Hareton ، من تعجب می کنم که شما باید بدون شوخ طبعی بیش از برای رفتن و که ظروف سرباز یا مسافر در
مناقصه او! '
من فراموش شده بودند جوزف ، پاسخ داد : 'Earnshaw ، و نه متعجب و متحیر.' اما
من او من آن را بگویید. ما همیشه وعده های غذایی خود را با آقای را می خوردند
Heathcliff.
من پست معشوقه در ساخت چای و تکه تکه برگزار شد ، بنابراین من ضروری بود.
جدول.
کاترین معمولا توسط من نشسته است ، اما به روز او به سرقت برده را نزدیکتر به Hareton ؛ و من در حال حاضر
دیدم او که اختیار بیشتری در دوستی او نسبت به او در او بود
خصومت است.
شد : 'در حال حاضر ، ذهن شما با صحبت و متوجه پسر عموی خود را بیش از حد ،' من زمزمه
دستورالعمل به عنوان ما وارد اتاق شد. قطعا آقای Heathcliff آزار ،
و او خواهید بود از جا در رفته در هر دو شما. '
'،' من قصد ندارم به او پاسخ داد. دقیقه پس از آن ، او تا به حال اریب به او ،
بود و چسبیده primroses در بشقاب خود را از فرنی است.
او جرأت را به او صحبت می کنند وجود دارد : او جرأت به سختی نگاه ؛ و در عین حال او در اذیت کردن رفت ،
تا او دو بار در نقطه بودن را برانگیخت خنده بود.
من دیده ، و سپس او را نسبت به استاد نگاه : ذهن که بر روی دیگر اشغال شده بود
نفر از شرکت او ، به عنوان تشویق کردن او evinced شده ، و او جدی رشد
برای یک لحظه او را با جاذبه های عمیق ، دقیق است.
پس از آن او تبدیل شده است ، و recommenced مزخرف او در گذشته ، Hareton زبان آمده
خنده خفه.
آقای Heathcliff آغاز شده و چشم خود را به سرعت در حال بررسی چهره ما ، کاترین آن را با
نگاه عادت کرده اند خود را از عصبانیت و در عین حال سرپیچی ، که او abhorred.
او گفت : '،' این است که به خوبی شما خارج از دسترس من.
'چه عفریت صاحب شما به خیره به من ، به طور مداوم ، با کسانی که چشم شیطان صفت؟
مرگ با آنها! و مرا از وجود خود را به یاد نمی دوباره.
من فکر کردم من شما را از خنده درمان بود. '' من بودم ، 'muttered Hareton.
شما چه می گوید؟ خواستار استاد.
Hareton نگاه بشقاب خود را ، و اعتراف تکرار نیست.
آقای Heathcliff او نگاه کمی ، و پس از آن سکوت ، صبحانه خود و را از سر گرفت او
قطع غرق در افکار است.
ما تقریبا به پایان رسید و دو نفر جوان عاقلانه منتقل گسترده تر سوا ، بنابراین
من بدون اختلال بیشتر در طول آن نشسته پیش بینی : هنگامی که جوزف ظاهر در
درب ، آشکار او لب لرزش و
چشم خشمگین که خشم بر درختچه گرانبهای خود متعهد شده بود شناسایی شده است.
او باید کتی و پسر عموی خود را در مورد نقطه را دیده اند ، قبل از او آن را مورد مطالعه ،
در حالی که فک او مانند کسانی که از یک گاو جویدن تنباکوی جویدنی آن کار می کرد و سخنان خود را رندر
به سختی به درک ، او شروع : --
"من MUN HEV مزد من ، و من (MUN گوا)!
من HED هدف دی wheare من خز sarved شصت سال ؛ و من thowt من کتاب های من پس زدن دهنه اسب
به برج دیده بانی ، و تمام بیت های من O 'T مسائل ، و آنها شناسایی آشپزخانه' T 'HEV به theirseln ؛
برای ارامش خاطر T 'O'.
این wur سخت به gie hearthstun من ریشک ، اما من thowt من می توانم که!
اما نداره ، taan چخ باغ من وپیش 'من و TH' قلب ، maister ، من می توانید آن را نه!
Yah به پنجمین ممکن است خم 'yoak آنچه خواهد شد -- من noan استفاده می شود به' T ، و پیر مرد sooin
به barthens جدید استفاده می شود. من می خواهم rayther ARN نیش من 'من شام خوردن WI'
چکش در جاده TH '!'
در حال حاضر ، در حال حاضر ، ادم سفیه و احمق! 'قطع کرد Heathcliff ،' کوتاهش!
شکایت خود را؟ من در هیچ نزاع بین شما تداخل
و نلی.
او ممکن است شما را به ذغال سنگ سوراخ برای هر چیزی من مراقبت تراست.
جواب داد : 'این noan نلی!' جوزف. "من sudn't برای نلی SHIFT -- nowt تند و زننده بیمار
به عنوان چخ.
خدا را شکر! چخ می تواند ***'dy sowl بیات T 'O'!
چخ wer niver SOA خوش تیپ ، اما آنچه در نگاه گل بدن "او را تقلا winking.
ان یکی دیگر flaysome ، بدکاره عاری از شرم ، که witched LAD ما ، WI 'een جسورانه او و او را
راه forrard -- تا -- نه ،] بلکه! منصفانه brusts قلب من!
او فراموش کرده ام برای او انجام می شود ، و بر او ساخته شده ، و goan و riven کل
بزرگترین کشمش بیدانه 'T' ردیف O درختان باغ 'T' I 'و در اینجا او افسوس می خورد که بی درنگ ؛
بدون سرنشین توسط حس آسیب های تلخ او ،
و ناسپاسی Earnshaw و شرایط خطرناک.
'مست احمق؟' آقای Heathcliff خواسته است. 'Hareton است ، شما او را به پیدا کردن مقصر
با؟ '
من کشیده ام تا دو یا سه بوته ، 'مرد جوان پاسخ داد : ؛' اما من قصد دارم
مجموعه 'EM دوباره' 'و چرا شما آنها را کشیده؟" گفت :
استاد.
کاترین عاقلانه به زبان خود قرار داده است. 'ما می خواستیم به بوته گل وجود دارد ،'
او گریه. "من تنها کسی که مقصر هستم ، برای من آرزو
او را به آن انجام دهد. '
و که شیطان به شما ترک چوب به محل لمس؟ خواستار
پدرش قانون ، بسیار شگفت زده. و که به شما فرمان او را اطاعت او
اضافه شده است ، روی آوردن به Hareton.
دومی لال بود و پسر عموی او پاسخ -- 'Youباید کینه چند متری
زمین را برای من به پیرایه ، زمانی که شما گرفته اند تمام سرزمین من! '
سرزمین تو ، شلخته خیره!
Heathcliff گفت : شما هر حال هرگز ، '. 'و پول من ، او ادامه داد ؛ بازگشت
تابش خیره کننده خشم خود ، و ضمن گاز گرفتن قطعه ای از پوسته ، باقی مانده از او
صبحانه.
'سکوت' به او بانگ زد. "انجام شده ، و دور شو!"
'و زمین Hareton ، و پول خود را ، دنبال چیزی که بی پروا.
Hareton و من دوستان در حال حاضر و من باید او را در مورد شما بگویید! "
استاد لحظه ای سر در گم به نظر می رسید : او بزرگ شده کم رنگ ، و رز ، eyeing او تمام
در حالی که ، با بیان نفرت فانی.
اگر شما به من اعتصاب ، Hareton شما حمله خواهد کرد ، وی گفت : بنابراین شما نیز ممکن است نشستن
پایین.
اگر Hareton شما را روشن نمی خارج از اتاق ، من اعتصاب او را به جهنم ، 'thundered
Heathcliff. "ساحره لعنتی! به جرات به شما وانمود به بهیجان در اوردن
او را در برابر من؟
کردن با او را! آیا می شنوید؟
پرت کردن او را به آشپزخانه! من او را بکشند ، الن دین ، اگر به شما اجازه او
به نزد من آمده دوباره! '
Hareton ، تحت نفس خود تلاش کرده اند ، او را متقاعد کند.
بکشید او را دور! او ، فریاد می وحشیانه. 'آیا شما ماندن صحبت؟"
و او با نزدیک شدن به اجرای دستور خود را.
او شما را اطاعت نکند ، مرد شریر ، هر ، گفت : کاترین ؛ 'و او به زودی به شما بیزار بودن از
تا آنجا که من انجام دهد. '
'Wisht! ! wisht 'muttered مرد جوان ، reproachfully ، من نمی خواهد شنیدن صحبت می کنید
تا به او. انجام داده اند. "
اما شما به من اجازه حمله به او را نمی خواهد؟ "او گریه.
"بیا ، پس او زمزمه صادقانه. خیلی دیر شده بود : Heathcliff نگه گرفتار بود
از او.
در حال حاضر ، شما بروید! 'او به Earnshaw گفت. "نفرین جادوگر! این زمان او برانگیخته است
وقتی که من می تواند از آن را تحمل نمی کند و من آن را به توبه او را برای همیشه!
او دست خود را در موهایش بود ؛ Hareton اقدام به قفل او را آزاد ، entreating
او را به او صدمه دیده است که یک بار.
چشم سیاه Heathcliff فلش و او آماده به پاره کاترین در قطعه به نظر می رسید ، و من
فقط کار کرده بود تا خطر آمدن به نجات ، زمانی که ناگهان انگشتان خود را
آرامش و درک خود را از سر خود را به بازوی او منتقل ، و بدقت در چهره اش gazed.
سپس او دست خود را بر چشمان او کشید ، یک لحظه ایستاد تا خود را جمع آوری ظاهرا ، و
چرخش از نو به کاترین ، با آرامش فرض گفت : -- 'Youباید یاد بگیرد که برای جلوگیری از
قرار دادن من در شور و شوق ، و یا من واقعا باید به شما برخی از زمان قتل!
برو با خانم دین ، و نگه داشتن با او و محدود بی احترامی خود را به گوش او.
همانطور که به Hareton Earnshaw ، اگر من برای دیدن او به شما گوش من ارسال او به دنبال نان او
که در آن او می تواند آن را دریافت کند! عشق تو او را رانده و
گدا.
نلی ، خود به سفر می برد و مرا ترک کن ، از همه شما! مرا! '
من رهبری از بانوی جوان من : خیلی خوشحالم از فرار او را به مقاومت در برابر او بود ؛ دیگر
به دنبال ، و آقای Heathcliff اتاق تا شام با خود داشتند.
من مشاوره بود که کاترین به شام خوردن تا از پله ها ، اما ، به محض او درک او
صندلی خالی ، او به من فرستاد به او.
او به هیچ یک از ما صحبت می کرد ، بسیار کمی می خوردند و رفت به طور مستقیم بعد از آن ،
intimating که او نباید قبل از شب بازگشت.
دو دوست جدید خود را در خانه در طول غیبت خود را تاسیس ، جایی که من
شنیده Hareton sternly چک کردن دختر خاله اش ، در ارائه خود را وحی از پدرش او را در
رفتار قانون به پدرش است.
او گفت : او یک کلمه به زبان آمده در بی احترامی خود رنج می برند نیست : اگر او بودند
شیطان ، آن را نشان و او را توسط او ایستاده و او ترجیح می دهم او را
سوء استفاده خود را ، به عنوان او استفاده می شود ، از آغاز در آقای Heathcliff.
کاترین در این صلیب اپیلاسیون بود ، اما متوجه شد که وسیله ای برای زبان خود را نگه دارید او را ،
بپرسد چگونه او می خواهم او را به بیمار از پدرش صحبت می کنند؟
سپس او درک که Earnshaw خانه شهرت استاد به خود گرفت ؛
متصل بود و توسط روابط قوی تر از دلیل ممکن است شکسته شود -- زنجیره های جعلی توسط
عادت ، که این امر می تواند بی رحمانه به تلاش برای نرم کردن.
او نشان داد که قلب خوب است ، از ان پس ، در اجتناب از هر دو شکایت و عبارات
Heathcliff در مورد نفرت و بیزاری و اعتراف به غم و اندوه او را که او را به من
تلاش برای بالا بردن روحیه بد بین
او و Hareton : در واقع ، من باور نمی کند او همیشه یک هجا ، در تنفس
شنوایی دوم ، در برابر ظالم او را از سال.
هنگامی که این اختلاف اندک ، آنها دوست بودند دوباره ، و به عنوان مشغول به عنوان
چند در مشاغل خود را از دانش آموز و معلم امکان پذیر است.
من در آمد را با آنها نشسته ، پس از من کار من را انجام داده بود و من احساس ساکت و
آرامش به آنها را تماشا کنید ، که من متوجه نیست که چگونه رو در زمان است.
شما می دانید ، آنها هر دو در یک اقدام فرزندان من ظاهر شد : من مدت طولانی است که به یک افتخار ؛
و در حال حاضر ، من مطمئن بود ، دیگر منبع رضایت برابر خواهد بود.
صادقانه او ، طبیعت گرم و هوشمند و به سرعت در حال ابرهای جهل را تکان داد
و تخریب در آن تربیت شده بود ؛ و commendations صادقانه کاترین عمل
به عنوان یک خار به صنعت خود.
روشنایی ذهن او روشنتر ویژگی های خود ، و افزود : روح و اشراف به
جنبه را دارند : من به سختی می تواند آن را علاقه داشتن به همان فرد که من در روز مشهود بود
بانوی کوچک من در ارتفاعات نظرات را کشف کرد ، پس از اکسپدیشن خود را به Crags.
در حالی که من تحسین و تلاش آنها ، هنگام غروب خود جلب کرد ، و با آن به بازگشت استاد.
او بر ما آمد کاملا غیر منتظره ، وارد شده توسط راه جلو ، و حال کامل
نمایی از کل سه ، قبل از اینکه ما می تواند از سر ما به او نگاه بالا بردن.
خوب ، من منعکس شد pleasanter ، و یا بی ضرر دید بیشتر وجود دارد هرگز ، و آن
خواهد شد شرم سوزش به آنها اوقات تلخی کردن.
آتش ، نور قرمز میدرخشد در دو سر خود را قوی و زیبا ، و چهره خود را نشان داد
متحرک با منافع مشتاق از کودکان ، برای ، هر چند که او بیست و سه بود
و او هجده ، هر یک به خیلی از
تازگی احساس و یادگیری ، که نه تجربه و نه evinced احساسات
هوشیار بلوغ سرخورده.
آنها چشم خود را بلند با هم ، برای مواجهه با آقای Heathcliff : شاید شما
اظهار داشت که هرگز چشمان خود را دقیقا مشابه هستند ، و آنها کسانی هستند
کاترین Earnshaw.
کاترین حاضر هیچ شباهت دیگری به او ، به جز وسعت پیشانی ، و
قوس خاصی از سوراخ بینی می کند که او ظاهر می شود و نه مغرور ، چه او خواهد شد و یا
نه.
با Hareton شباهت دورتر انجام شده است : مفرد آن است که در تمام زمانها ،
سپس آن را به خصوص قابل توجه بود ، چون حواس خود هوشیار بودند و خود را
قوای فکری را به فعالیت های غیر عادی wakened.
گمان می کنم این شباهت را خلع سلاح آقای Heathcliff : او را به کوره فولاد سازی دهان در می رفتند
آشکار تحریک ، اما آن را به سرعت فروکش او در مرد جوان نگاه کرد : یا من باید
می گویند ، شخصیت خود را تغییر داده است ، برای آن وجود ندارد.
او کتاب را از دست او گرفت ، و در صفحه باز نگاه ، سپس آن را بازگشت بدون
هر مشاهده ، صرفا امضای کاترین دور : همدم او lingered بسیار کمی
پشت سر او ، و من در مورد به ترک نیز ، اما او پیشنهاد من نشسته هنوز.
این یک نتیجه ضعیف است ، آن را نه؟ او مشاهده شده ، چندی brooded
صحنه او بوده است : "ختم پوچ به exertions خشونت من؟
اهرم و mattocks دریافت می کنم به تخریب دو مجلس ، و آموزش از خودم قادر
کار مانند هرکول ، و هنگامی که همه چیز آماده است و در قدرت من ، پیدا کنم
خواهد شد به یک تخته سنگ کردن یا سقف بلند از بین رفته است!
دشمنان من مرا مورد ضرب و شتم قرار نیست ، در حال حاضر خواهد بود زمان دقیق به انتقام خودم
نمایندگان خود را : من می توانم آن را انجام دهد و هیچ کدام می تواند به من مانع.
اما از کجا استفاده است؟
من برای مراقبت قابل توجه : من می توانم مشکل را به منظور بالا بردن دست من نیست!
این برای تلفن های موبایل اگر من به عنوان رنجبر شده بود تمام مدت تنها به این نمایشگاه یک صفت خوب
بزرگواری.
دور از بودن در مورد : دانشکده با بهره گیری از تخریب خود را از دست داده اند ،
و من بیش از حد وقت تلف کردن برای هیچ چیز از بین ببرد. 'نلی ، تغییر عجیب و غریب وجود دارد
نزدیک ؛ من در سایه آن در حال حاضر هستم.
من را بهره بسیار کمی در زندگی روزانه من که من به سختی به یاد داشته باشید برای خوردن و نوشیدن است.
این دو که اتاق را ترک کرده اند تنها اشیاء که متمایز حفظ
ظاهر مواد به من و که ظاهر باعث درد ، بالغ بر
عذاب.
درباره او صحبت خواهد کرد و من میل نیست به فکر می کنم ، اما من صادقانه او آرزو
نامرئی عبارتند از : حضور خود را تنها استناد به حس دیوانه کننده است.
او به من حرکت می کند متفاوت : و در عین حال اگر من می توانم آن را بدون ظاهری مجنون ، من می خواهم
او را دیگر هرگز!
شاید شما می خواهید فکر می کنم من و نه تمایل به تبدیل شدن به ، 'او اضافه کرد ، هر تلاشی برای
لبخند ، 'اگر من سعی می کنم برای توصیف هزار نوع از انجمن ها و ایده های گذشته او
بیدار یا مظهر.
اما شما نمی خواهید صحبت از آنچه که من به شما بگویم ؛ و ذهن من است تا ابد در خود منزوی ،
آن وسوسه انگیز است که در گذشته آن را تبدیل به دیگری.
'پنج دقیقه پیش Hareton شخصیت جوانان من به نظر می رسید ، نه یک انسان
که من او را در چنین از راه های مختلفی احساس ، که آن را غیر ممکن به
او را مواجه عقلانی است.
در وهله اول ، شباهت شگفت انگیز خود را به کاترین او را به ترس متصل با
او.
با این حال ، که شما ممکن است قوی ترین تخیل من به دستگیری فرض کنید ،
در واقع حداقل : برای آنچه که با او به من متصل است؟ و چه چیزهائی نیست
به خاطر او؟
من نمی توانم نگاه کردن به این طبقه است ، اما ویژگی های خود را در پرچم های نصب شده را شکل داده اند!
در هر ابر ، در هر درخت -- پر کردن هوا در شب ، و حد یک نگاه اجمالی در گرفتار
هر شی به روز -- من با تصویر او احاطه شده!
عادی ترین چهره های مردان و زنان -- ویژگی های خود من -- به من مسخره با
شباهت.
کل جهان ، مجموعه ای بسیار ناراحت کننده از یادداشتها است که او وجود دارد ، و که من
او را از دست داده!
خب ، جنبه Hareton شبح عشق جاودانه من بود ، از تلاش های وحشی من به
نگهداری راست من و تخریب من ، غرور من ، شادی من ، و غم و اندوه من --
اما دیوانگی به تکرار این افکار به شما است : تنها به شما اجازه آن را می دانید چرا با
بی میلی به توان همیشه به تنهایی ، جامعه خود هیچ بهره مند است ، بلکه
تشدید از عذاب ثابت من
رنج می برند و آن را تا حدی به کمک به من رندر بدون در نظر گرفتن او و پسر عموی او در
با هم. من می توانم آنها را بدون توجه به من بدهید. '
اما چه چیزی شما را توسط یک تغییر معنی ، آقای Heathcliff؟ '
به من گفت ، احساس خطر در شیوه ای خود را : گرچه او نه در معرض خطر از دست دادن حواس او بود ،
و نه مرگ ، بر اساس قضاوت من : او کاملا قوی و سالم بود و به او
دلیل ، او از دوران کودکی تا به حال لذت در
خانه تاریک چیزها ، و عجیب و غریب سرگرم کننده fancies.
او ممکن است monomania در مورد این موضوع از بت ترک خود را ، اما در هر
نکته دیگر عقل خود را به عنوان صدا به عنوان معدن بودند.
"من نباید بدانند که تا که می آید ، او گفت :" من فقط نیمی از آگاهانه از آن را در حال حاضر '
'شما هیچ احساس بیماری ، آیا شما دارید؟ پرسیدم.
"نه ، نلی ، من ، نه او پاسخ داد.
سپس شما ترس از مرگ نیست؟ "من دنبال.
'ترس؟ نه! 'وی پاسخ داد.
"من نه ترس ، نه عقیده قبلی نسبت بچیزی ، و نه امید از مرگ است.
چرا باید؟
با قانون اساسی سخت من و حالت معتدل از زندگی و مشاغل unperilous ،
من باید ، و احتمالا باید بالاتر از زمین باقی می ماند تا به ندرت وجود دارد سیاه و سفید
مو بر روی سر من.
و در عین حال من در این وضعیت نمی تواند ادامه یابد!
من به خودم یادآوری تنفس -- تقریبا به یاد قلب من به ضرب و شتم!
و آن را مانند خم شدن به عقب بهار سفت است : آن را با اجبار است که من کوچکترین
عمل توسط یکی فکر وادار و اجبار که من متوجه هر چیزی زنده یا
مرده است ، است که در ارتباط با یک ایده جهانی است.
من تنها یک آرزو است ، و تمام بودن من و دانشکده حسرت به رسیدن به آن هستند.
آنها نسبت به آن yearned تا زمانی و تا unwaveringly ، که من معتقدم از آن خواهد شد
توان رسید -- و به زودی -- به دلیل آن است بلعیدم وجود من : من در بلع
انتظار تحقق آن است.
اعترافات من مرا رها نمی ، اما آنها ممکن است برای برخی غیر این صورت حساب
فاز غیر قابل توصیف از طنز که من نشان می دهد.
ای خدا! این مبارزه ای طولانی است ، من آرزو می کنم و بیش از
او شروع به سرعت اتاق ، سخن زیر لب چیزهای بد خود را ، تا من
تمایل به این باور ، او گفت : جوزف بود ، که وجدان قلب خود را به تبدیل کرده اند
جهنم زمینی.
من تعجب چگونه آن را در نهایت تا حد زیادی.
هرچند او به ندرت قبل از این حالت ذهن ، نشان داد حتی توسط به نظر می رسد بود ، او بود
خلق و خوی همیشگی ، من تا به حال هیچ شکی وجود ندارد : او ادعا از آن خود ، اما نه یک روح ، از او
یاتاقان به طور کلی ، در واقع حدس زده است.
شما هنگامی که شما او را دیدم ، آقای منکیلر : و در دوره که من صحبت می کنند ، او
تنها همان عنوان و سپس تنها fonder از تنهایی ادامه داد ، و شاید هنوز هم بیشتر
موجز در شرکت.
>
فصل XXXIV
چند روز پس از آن شب آقای Heathcliff دوری کردند ما ملاقات در وعده های غذایی ، هنوز
او نمی توانست رضایت به طور رسمی به رد Hareton و کتی.
او تا به حال گریزی به بازده تا به طور کامل به احساسات خود ، انتخاب و نه
غایب خود و یک بار غذا خوردن در بیست و چهار ساعت کافی به نظر می رسید
معاش برای او.
یک شب ، پس از خانواده در رختخواب بودند ، من شنیده ام او برو طبقه پایین و از در
درب جلو هستند. من را نمی شنوند و او را دوباره وارد کنید ، و در
صبح که من پیدا کردم او هنوز هم به دور است.
ما در ماه آوریل سپس با آب و هوای شیرین و گرم ، چمن به عنوان سبز به عنوان
دوش و خورشید می تواند از آن ، ساخت و کوتوله دو سیب درختان در نزدیکی دیوار جنوبی در
تمام گل.
بعد از صبحانه ، کاترین اصرار بر آوردن یک صندلی و نشستن با کار من
زیر درختان شاه درخت در انتهای سالن و او beguiled Hareton ، که تا به حال
کاملا از تصادف او ، به بهبود
حفاری و ترتیب باغ کم کم به او بود که با نفوذ به آن گوشه منتقل شده
شکایت جوزف.
به راحتی reveling در رایحه و عطر بهار در اطراف ، و نرم و زیبا
سربار آبی ، زمانی که بانوی جوان من ، که در نزدیکی دروازه اجرا به حال برای تهیه برخی از
ریشه های گل پامچال برای یک مرز ، تنها بازگشت
نیمی از لادن ، و به ما اطلاع است که آقای Heathcliff آینده شوید.
و او به من صحبت می کرد ، او با یک قیافه درمانده اضافه شده است.
آنچه او گفت؟ پرسید : 'Hareton.
او پاسخ داد : "او به من گفت که به همان سرعتی که من می تواند خارج شو ،'.
اما او نگاه خیلی متفاوت از نگاه معمول خود را که یک لحظه خیره در من متوقف
او.
چگونه؟ او نپرسید. "چرا ، تقریبا روشن و شاد.
نه ، تقریبا هیچ چیزی -- بسیار هیجان زده ، و وحشی ، و خوشحالم او در پاسخ.
من اظهار داشت : پیاده روی در شب او را amuses ، سپس ، 'و مؤثر به شیوه ای بی دقت : در
واقعیت تعجب کرد که او بود ، و اضطراب به حقیقت او معلوم
بیانیه ، برای دیدن استاد به دنبال خوشحال نخواهد بود تماشایی هر روز.
قاب بهانه ای برای رفتن شوید.
Heathcliff در درب باز ایستاد ، او رنگ پریده و او لرزید : هنوز ، قطعا او
شاد زرق و برق عجیبی در چشمان او ، که جنبه کل صورت خود را تغییر داده است.
'آیا شما برخی از صبحانه؟
من گفتم. 'شما باید گرسنه ، درهم و برهم در مورد تمام
شب! 'من می خواستم برای کشف جایی که او شده بود ، اما
من دوست ندارم به درخواست به طور مستقیم.
او پاسخ داد : "نه ، من نه گرسنه هستم ،' ، جلوگیری از سر او ، و صحبت کردن به جای
تحقیر ، به عنوان اگر او حدس زده من در تلاش بود به الهی مناسبت خوب خود
شوخ طبعی است.
من درمانده احساس : من نمی دانستم که آیا آن را یک فرصت مناسب برای ارائه
کمی پند.
من فکر نمی کنم آن را حق سرگردان خارج از درها ، مشاهده کردم ، به جای بودن در
تخت : عاقلانه است نه ، در هر میزان در این فصل مرطوب.
من با جرات گفتن شما یک سرماخوردگی بد و یا یک تب گرفتن : شما هم چیزی دارند که موضوع را با
شما در حال حاضر!
جز آنچه که من می تواند داشته ، او پاسخ داد ؛ و با بزرگترین لذت ، فراهم
شما مرا تنها بگذارید : در ، و من آزار ندارم.
من اطاعت : و در عبور ، متوجه شدم او به همان سرعتی که گربه تنفس.
"بله!" من به خودم منعکس شده است ، ما باید تناسب داشته باشد
بیماری.
من نمی توانم تصور آنچه که او انجام شده است که ظهر او نشستم به شام با ما ،
و دریافت یک بشقاب نشانه رفته است تا از دست من ، تا اگر او برای جبران در نظر گرفته
روزه قبلی.
: من نه سرد است و نه تب ، نلی ، او اظهار داشت ، در اشاره به من صبح
بیان است ؛ و من به عدالت به مواد غذایی که من به شما آماده است. "
او چاقو و چنگال خود را در زمان خود ، و قرار بود به شروع غذا خوردن ، هنگامی که تمایل
به نظر می رسد برای تبدیل شدن به ناگهان منقرض شده است. او آنها را بر روی میز گذاشته ، نگاه مشتاقانه
به سمت پنجره ، و سپس بلند شد و رفت بیرون.
ما را دید او را در باغ و وپیش قدم زدن در حالی که ما به این نتیجه رسید وعده غذایی ما ، و Earnshaw
گفت که او می خواهم برود و می پرسند که چرا او نمی توانست شام خوردن : او فکر ما او را در غم آنها شریک بود و برخی از راه.
خوب ، او آینده؟ گریه کاترین ، زمانی که پسر عموی او بازگشت.
نه ، او پاسخ داد ؛ 'اما او عصبانی نیست : او به ندرت خوشحال به نظر می رسید در واقع ، تنها من ساخته شده
او را با صحبت کردن به او را دو بار بی تاب ، و سپس به او به من پیشنهاد شود خاموش به شما : او تعجب
چگونه من می توانم این شرکت از هر کس دیگری می خواهم. "
من مجموعه ای بشقاب خود را بر روی گلگیر را گرم نگهدارید ، و بعد از یک ساعت یا دو او وارد دوباره ،
اتاق روشن ، در آرامتر درجه ندارد : غیر طبیعی همان -- بود
ظاهر لذت زیر خود را -- غیر طبیعی
سیاه ابرو ، همان رنگ بدون خونریزی ، و دندان های خود را قابل مشاهده است ، در حال حاضر و پس از آن ، در نوع
از لبخند ؛ قاب خود لرز ، به عنوان یکی shivers با سرما یا ضعف نیست ، بلکه به عنوان یک
تنگ کشیده طناب ارتعاش -- هیجان قوی ، و نه از لرزش.
من از شما خواهد خواست توجه به آنچه است ، من فکر می کردم ، یا چه کسی باید؟
و من گفت -- شما را به 'Haveشنیده ام هر خبر خوب ، آقای Heathcliff؟
نگاه غیر متحرک '' از کجا باید خبر خوب از من می آیند؟ "
او گفت.
من با گرسنگی متحرک ، و ، به ظاهر ، من نمی باید بخورند. "
شام شما در اینجا ، "من بازگشت ،" چرا شما آن را دریافت کند؟ '
من آن را می خواهم نه در حال حاضر ، 'muttered ، عجله :" من تا شام صبر کنید.
و ، نلی ، یک بار برای همه ، اجازه دهید به من التماس به شما هشدار Hareton و دیگر دور از من.
من آرزو می کنم هیچ کس مشکل می شود : من آرزو می کنم که این محل به خودم.
'برخی از دلیل های جدید برای این تبعید وجود دارد؟
من نپرسید.
به من بگو چرا شما آنقدر عجیب و غریب هستند ، آقای Heathcliff؟
کجا بودند شب گذشته؟ من این سوال از طریق غیر فعال قرار دادن
کنجکاوی ، اما -- '
"شما با قرار دادن این سوال را از طریق کنجکاوی بسیار بیکار ، او ، با قطع کرد
خنده. 'با این وجود من به آن پاسخ.
شب گذشته در آستانه از جهنم بود.
به روز ، من در داخل چشم از آسمان من هستم. من چشم من بر روی آن : به سختی به سه پا به
شدید من! و در حال حاضر شما بهتر است!
شما نه می خواهید را ببینید و نه شنیدن هر چیزی شما را بترساند ، اگر شما از کنجکاو خودداری کنند. '
پس از جاروب کوره فولاد سازی دهان و میز را پاک ، من ترک ، بیشتر درمانده تر از
همیشه.
او خانه را ترک دوباره آن بعد از ظهر ، و هیچ کس در او نفوذ
تنهایی ؛ تا هشت ساعت ، من تلقی آن مناسب ، هر چند unsummoned ، برای حمل
شمع و شام خود را به او.
او در مقابل لبه یک شبکه باز تکیه شد ، اما به دنبال نشده است : چهره اش بود
تبدیل به دل تنگی داخلی.
آتش به خاکستر smouldered شده بود ، اتاق ، با رطوبت ، هوای ملایم از پر شد
ابری شب ، و تا هنوز هم ، که نه تنها سوفل از بک داون Gimmerton
تشخیص است ، اما امواج آن و آن
gurgling بیش از سنگریزه ها ، یا از طریق سنگ های بزرگ که آن را نمی تواند تحت پوشش.
من انزال از نارضایتی را در دیدن ملال انگیز رنده زبان آمده ، و شروع
بستن casements ، یکی پس از دیگری ، تا من به خود آمد.
باید نزدیک این؟ "
از او پرسیدم ، به منظور خواب بیدار شدن او ، برای او نمی توانست به هم بزنید.
نور فلش بر روی ویژگی های او که من صحبت کرد.
اوه ، آقای منکیلر ، من نمی تواند بیان چه وحشتناک شروع شده توسط نگاه گذرا کردم!
آن عمیق چشم سیاه! که به لبخند و رنگ پریدگی رنگ پریده!
به من ظاهر شد ، آقای Heathcliff ، اما جن ، و ، در ترور من ، من اجازه
خم شمع به سمت دیوار ، و آن را به من در تاریکی ترک کرد.
بله ، آن نزدیک است ، او ، در صدای آشنا او پاسخ.
وجود دارد که awkwardness خالص است! چرا شمع تو را به صورت افقی؟
سریع ، و به ارمغان بیاورد دیگر. '
من در یک حالت احمقانه از ترس هول هولکی و گفت : جوزف -- 'Theاستاد شما را بخواهد
به او نور می گیرد و آتش را برگرداند. 'من جرات کرده ام در خودم دوباره تنها
پس از آن.
جوزف rattled برخی از آتش سوزی را به پارو و رفت : اما او آن را بازگرداند
بلافاصله ، با شام سینی را در دست دیگر او توضیح داد که آقای Heathcliff
رفتن به رختخواب ، و او می خواست چیزی برای خوردن تا صبح.
شنیدیم سوار شدن او را از پله ها به طور مستقیم ، او به اتاق عادی خود را ادامه
اما به آن با تخت paneled تبدیل : پنجره آن ، همانطور که اشاره کردم ، گسترده است
به اندازه کافی برای هر کسی از طریق دریافت کنید و آن را
زده به من که او رسم دیگری گشت نیمه شب ، از آن او بود و نه ما تا به حال هیچ
تردید است. "آیا او یک سادیست یا خون آشام؟
من mused در.
من چنین شیاطین مجسم شنیع را خوانده بود.
و سپس من خودم مجموعه منعکس شود که چگونه من تا به حال او را در مراحل ابتدایی تمایل ، و تماشا او را رشد
به جوانان ، و او را تقریبا از طریق تمام خود را دنبال و چه مزخرف پوچ
آن به عملکرد آن حس وحشت.
اما کجا ، او را از چیزی که کمی تیره می آیند ، توسط یک مرد خوب به او پناه
سربه سر کردن؟ 'muttered خرافه ، به عنوان من را به بیهوشی dozed.
و من آغاز شد ، نیمی از خواب ، به خودم خسته با تصور برخی از پدر و مناسب برای او ؛
و تکرار تاملات بیداری من ، من دنبال کرده بود وجود خود را دوباره و دوباره ، با شوم
تغییرات در گذشته ، به تصویر کشیدن مرگ او
و مراسم تشییع جنازه : که من می توانم به یاد داشته باشید این است ، که بسیار در داشتن vexed
وظیفه تحمیل کتیبه برای بنای تاریخی خود ، و مشاوره خادم در مورد
و او تا به حال هیچ نام خانوادگی ، و ما می توانیم
ارسال به سن خود ، ما را به خودمان را با کلمه محتوا موظف شدند ،
'Heathcliff که درست شد : ما بودند.
اگر شما وارد kirkyard ، شما را بخواند ، بر روی سنگ مزار او ، تنها به آن ، و تاریخ
مرگ او میشود. سحر من دوباره بازسازی شد به حس مشترک.
افزایش یافت ، و به باغ رفت ، به محض اینکه من می توانم ببینم ، معلوم اگر وجود داشت
هر footmarks تحت پنجره را. بودند هیچ کدام وجود داشته است.
من فکر کردم : "او تا به در خانه ماندند ،' ، 'و او خواهید بود تمام حق به روز است."
من برای خانواده صبحانه آماده ، به عنوان سفارشی معمول من بود ، اما گفت : Hareton و
کاترین به آنها قبل از اینکه استاد آمد پایین ، برای او وضع اواخر.
آنها ترجیح مصرف آن را از درها ، زیر درختان ، و من تعیین یک جدول کوچک
به جای آنها. دخول مجدد من ، من به آقای Heathcliff
زیر کلیک کنید.
او و جوزف و گو در مورد برخی از کسب و کار کشاورزی بودند ، او به روشنی ، دقیقه
جهات مربوط به ماده مورد بحث ، اما او به سرعت در حال صحبت کرد و سرش را تکان می
به طور مستمر به کنار ، و بیان همان هیجان زده بود ، حتی بیشتر از اغراق آمیز است.
هنگامی که جوزف quitted اتاق او صندلی خود را در محل که او به طور کلی انتخاب در زمان ، و من
قرار دادن یک حوضه از قهوه قبل از او.
او به آن جلب کرد نزدیکتر ، و سپس اسلحه خود را بر روی میز استراحت و نگاه مخالف
دیوار ، که من مثلا قرار بود ، نقشه برداری یک بخش خاص ، بالا و پایین ، با
پر زرق و برق ، چشم های بی قرار ، و با چنین
علاقه مشتاق است که او را متوقف تنفس در طول نیم یک دقیقه با یکدیگر است.
"بیا این در حال حاضر ،' من گفت ، سوق دادن برخی از نان در مقابل دست خود را ، خوردن و نوشیدن آن ،
در حالی که آن را داغ : این انتظار نزدیک یک ساعت بوده است '.
او متوجه نیست ، و در عین حال او لبخند زد.
من ترجیح می دهم دیده می شود دندان های خود را دندان قرچه کردن او از لبخند.
آقای Heathcliff! استاد! 'من گریه ،" آیا به خاطر خدا ، نه ، خیره به عنوان
اگر شما شاهد یک دید عجیب و غریب.
او پاسخ : 'آیا ، نه به خاطر خدا ، فریاد تا با صدای بلند ،'.
دور زدن ، و به من بگویید ، ما خودمان؟ '
البته ، پاسخ من بود ؛ البته ما هستند. "
در این حال ، من غیر ارادی او اطاعت ، تا اگر من کاملا مطمئن نیست.
او با رفت و برگشت از دست خود را یک فضای خالی را در مقابل در میان صبحانه پاک
چیزها ، و خم شدن به جلو در سهولت او زل زل نگاه کردن بیشتر است.
در حال حاضر ، من درک او در دیوار ، برای وقتی که من او را به تنهایی در نظر گرفته ، آن را
به نظر می رسید دقیقا همان است که او در چیزی در فاصله دو متری gazed.
و هر چه بود ، آن ارتباط برقرار ، ظاهرا ، هم لذت و درد در
افراط و نفیس : حداقل نگران ، هنوز raptured ، بیان لقاء او
پیشنهاد کرد که ایده.
شیء خیالی بود ثابت نیست ، یا : چشمان او به دنبال با از پای درنیامده
سعی و کوشش ، و حتی در صحبت کردن به من ، گرایند دور هرگز.
من بیهوده او را به پرهیز طولانی خود از غذا یادآور شد : اگر او را به هم زده
لمس هر چیزی را در انطباق با entreaties من ، اگر او کشیده دست خود را به
، انگشتان او گره بدست آوردن یک تکه نان
قبل از آنها به آن رسید ، و همچنان بر روی میز ، از هدف خود فراموشکار است.
نشستم ، یک مدل از صبر ، تلاش برای جلب توجه جذب خود را از آن
گمانه زنی جاذب تا او رشد تحریک پذیر ، و بلند شده ، پرسید چرا من
اجازه نمی دهد به او وقت خود را در
مصرف وعده های غذایی خود را؟ و گفت که به مناسبت آینده من باید منتظر نیست : من ممکن است تنظیم
چیزهایی پایین و رفتن.
پس از این کلمات او خانه را ترک زبان آمده ، به آرامی sauntered پایین باغ
مسیر ، و از طریق دروازه ناپدید شده است. ساعت رخنه کرد نگرانی شده توسط : یکی دیگر از
شب آمد.
من بازنشسته نیست تا اواخر استراحت ، و زمانی که من ، من نمی توانستم بخوابم.
او بعد از نیمه شب بازگشت ، و به جای رفتن به رختخواب ، به داخل اتاق خود را بسته
زیر.
گوش و پرتاب در مورد ، و ، در نهایت ، لباس و تبار.
دروغ وجود دارد ، اذیت و آزار مغز من با صد سوء ظن بیکار بیش از حد کسل کننده بود.
من متمایز گام آقای Heathcliff ، اندازه گیری بی طبقه ، و او
غالبا سکوت توسط الهام عمیق آغاز شد ، شبیه ناله است.
او muttered کلمات جدا شده ، تنها من می توانم گرفتن نام
کاترین ، همراه با برخی از اصطلاح وحشی از عطوفت و یا درد و رنج و به عنوان یکی صحبت می
صحبت با یک فرد حاضر ، کم و
جدی و واپیچیدن از عمق روح خود.
من تا به حال شجاعت به راه رفتن مستقیم به آپارتمان نیست ، اما من مورد نظر را به او منحرف از
خیال او ، و در نتیجه کاهش یافت ناپاک از آتش آشپزخانه ، هم زده آن ، و شروع به
خراش cinders.
که به او جلب کرد جلو زودتر از من انتظار می رود. او در را باز کرد ، بلافاصله ، و گفت : --
'نلی ، به اینجا می آیند -- صبح؟ با نور خود.
من جواب داد : 'قابل توجه است چهار ،'.
'شما می خواهید یک شمع را ، از پله ها : شما ممکن است یک در این آتش روشن شده است."
او گفت : "نه ، من نمی خواهید ، از پله ها بالا برود ،'.
"بیا این در و روشن شدن آتش به من ، و انجام هر چیزی است که در مورد اتاق وجود دارد.'
گرفتن صندلی من باید برای اولین بار زغال سنگ قرمز ، ضربه قبل از من می توانم هر حمل ، 'من جواب دادم
و ریه.
او پس وپیش فرمانروایی کردند همین حال ، در حالت انحراف نزدیک ؛ آه سنگین خود
موفقیت یکدیگر بنابراین ضخامت را ترک هیچ فضایی برای تنفس مشترک بین.
او گفت : "هنگامی که روز شکسته من برای ارسال سبز ،' ؛ 'من مایل به ایجاد برخی از سوالات حقوقی
از او در حالی که من می توانم تفکر در آن دسته از مسائل ، اعطا و در حالی که من با آرامش می تواند عمل کند.
من اراده من نوشته نشده است ، و چگونه به ترک اموال من من نمی توانند تعیین شده است.
ای کاش من می توانستم آن را از چهره زمین نابود.
من نمی صحبت ، آقای Heathcliff ، 'من interposed.
'اجازه شما خواهد شد در حالی که : شما بخشوده برای توبه از بی عدالتی های بسیاری از شما رتبهدهی نشده است!
من هرگز انتظار می رود که اعصاب شما خواهد بود بی نظم هستند ، در حال حاضر ،
marvelously چنین است ، با این حال ، و تقریبا به طور کامل از طریق گسل را آن گونه که مایلید تغییر دهید.
راه شما گذشت این سه روز گذشته ممکن است از کار انداختن تیتان.
آیا به گرفتن برخی از مواد غذایی ، و برخی از سکون. شما فقط لازم است نگاه خود را در یک لیوان
چگونه شما نیاز به هر دو.
گونه ها شما توخالی ، و چشم خود را شات خون ، مانند یک فرد گرسنه با
گرسنگی و کور با از دست دادن خواب است. '' این تقصیر من است که من نمی توانم غذا خوردن و یا نمی باشد.
استراحت ، وی پاسخ داد.
"من به شما اطمینان دهم آن را از طریق هیچ طرح حل و فصل است.
من هر دو ، به محض اینکه من احتمالا می تواند.
اما شما نیز ممکن است پیشنهاد یک مرد مبارزه در حالت استراحت آب در طول اسلحه
ساحل! من باید آن برسد ، و پس از آن من استراحت.
خب ، آقای سبز ذهن هرگز به عنوان توبه از بی عدالتی من انجام داده ام ، من هیچ بی عدالتی ،
و من به هیچ توبه. من بیش از حد خوشحالم ، و در عین حال من خوشحال نیست
کافی است.
سعادت روح من در بدن من شده را می کشد ، اما خودش راضی نیست.
'شاد ، استاد؟" من گریه.
"شادی عجیب!
اگر شما به من بدون اینکه عصبانی می شنوید ، من ممکن است برخی از این نصایح که شما را ارائه دهد
سعادتمندتر هستند. '' چیست؟ 'او پرسید.
'آن را بدهید.'
من گفتم : شما آگاه هستند ، آقای Heathcliff ، '،' است که از آن زمان به شما سیزده سال بودند
سن شما زندگی کرده اند زندگی خودخواه ، غیر مسیحی و احتمالا به سختی به حال یک کتاب مقدس در
دستان خود را در تمام آن دوره است.
شما باید محتویات این کتاب را فراموش کرده ، و شما ممکن است فضای مجبور به جستجو
آن در حال حاضر.
می تواند از آن را مضر برای برخی یکی -- برخی از وزیر هیچ فرقه ، آن را نشانی
مهم نیست که -- آن را توضیح دهد ، و نشان می دهد شما خیلی شما را از اشتباه
احکام و نالایق شما خواهد شد آن
آسمان ، مگر اینکه تغییر صورت می گیرد مرگ قبل از اینکه شما؟ '
او گفت : من به جای خشم ، نلی موظف ، '،' برای من یادآوری شما از شیوه ای که در
که من تمایل به خاک سپرده شود.
این است که در شب می شود به حیاط کلیسا انجام شده است.
شما و Hareton ممکن است ، اگر شما لطفا ، همراه من : و ذهن ، به ویژه ، به
توجه کنید که گورکن اطاعت جهت من در مورد دو تابوت!
بدون وزیر نیاز می آیند ، و نه نیاز به هر چیزی توان گفت بیش از من.-- من به شما بگویم من در حدود
محقق بهشت من و دیگران در دسترس نباشد بی ارزش است و uncoveted توسط من است.
و فرض شما در سریع معاند خود را استقامت ، و توسط این بدان معناست که درگذشت ، و
آنها به شما در حوزه های کرک دفن خودداری کرد؟ "
من گفتم ، شوکه شده را در بی تفاوتی بی خدا خود را.
چگونه آن را دوست دارید؟ '
آنها که نمی کنند ، او پاسخ داد : 'اگر آنها انجام داد ، شما باید مرا برداشته مخفیانه و
اگر شما از آن غفلت شما باید به اثبات برساند ، عملا ، که مرده نیستند
نابود! '
به محض او شنیده ام دیگر از اعضای خانواده تکان دهنده او را به دن خود را بازنشسته ،
و من نفس آزادتر.
اما در بعد از ظهر ، در حالی که جوزف و Hareton در محل کار خود بودند ، او را به آمد
آشپزخانه دوباره ، و با یک نگاه وحشی ، به پیشنهاد من می آیند و نشستن در خانه او می خواست
کسی با او.
من کاهش یافته است ، گفتن او را به سادگی که بحث عجیب و غریب و به شیوه ای خود را به من وحشت زده و
من تا به حال نه عصبی و نه خواهد شد به همراه او به تنهایی است.
من معتقدم که شما فکر می کنید من ادم بسیار شریر ، او با خنده ملال انگیز خود را گفت : "چیزی بیش از حد
وحشتناک زندگی زیر یک سقف مناسب و معقول است.
سپس عطف به کاترین که آنجا بود ، و کسی که پشت سر من در رویکرد خود جلب کرد ، او
اضافه شده ، نیمی از sneeringly -- شما آمده است ، چاک؟
من به شما صدمه دیده است نیست.
نه! به شما من خودم از شیطان بدتر است.
خب ، یکی که نمی خواهد کوچک از شرکت من وجود دارد!
خدا! او بی رحم است.
اوه ، لعنتی! این unutterably بیش از حد گوشت و
خون به تحمل -- حتی معدن او پیش بینی شده جامعه از هیچ کس بیشتر..
هنگام غروب او را به اتاق خود رفت.
از طریق تمام شب ، دور و به صبح ، شنیدیم او اعتراضگر و
زمزمه به خودش است.
Hareton مضطرب بود را وارد کنید ، اما من پیشنهاد آقای کنت واکشی او ، و او باید به در و
برای دیدن او.
هنگامی که او آمد ، و من درخواست پذیرش و سعی برای باز کردن درب ، من آن را در بر داشت
قفل شده است ؛ و Heathcliff به ما پیشنهاد می شود سر در گم است. او بهتر است ، و خواهد بود سمت چپ به تنهایی ، پس
پزشک رفت.
شب زیر بسیار مرطوب بود : در واقع ، آن را تا روز ، سپیده دم ریخت و ، به عنوان من
در زمان راه رفتن صبح من دور خانه من مشاهده پنجره کارشناسی ارشد باز نوسانی ،
و باران رانندگی راست شوید.
او نه می توان در تخت ، با خودم فکر کردم : کسانی که دوش خیس شدن او را از طریق.
او یا باید بالا یا خارج. اما من هیچ گرفتاری بیشتر را ، من شجاعانه می خواهید بروید
و نگاه کنید. '
پس از موفق در اخذ ورود با یکی دیگر از کلید ، من فرار به باز کردن پانل ،
اتاق خالی بود ، به سرعت آنها را کنار زدن ، من peeped شوید.
آقای Heathcliff بود -- بر پشت او گذاشته است.
چشم او ملاقات معدن بسیار مشتاق و شدید ، من آغاز شده و پس از آن او به نظر می رسید به لبخند.
من نمی توانستم فکر می کنم او مرده : اما صورت و گلو خود را همراه با بارش باران شسته شد ؛ تخت
لباس چکیده ، و او بود کاملا هنوز.
شبکه ، با زدن انجام پس وپیش ، به حال قرق از یک سو که در آستان استراحت ، بدون
خون trickled از پوست شکسته ، و وقتی که من انگشت من به آن قرار داده ، من می توانم شک
نه بیشتر : او مرده بود و صریح!
من hasped پنجره و من موهای بلند سیاه و سفید خود را از پیشانی خود را خار و من به تلاش
بستن چشمان او : برای خاموش کردن ، در صورت امکان ، که هراس زندگی می خواهم نگاه
وجد و سرور قبل از هر یک دیگر آن مشهود است.
آنها نمی بسته : به نظر می رسید به تلاش من استهزاء و جدا او لب و
تیز دندان سفید sneered بیش از حد! گرفته شده با یکی دیگر از برازش بزدلی ، من
برای جوزف گریه.
جوزف حوصلگی ساخته شده و سر و صدا ، اما قاطعانه با او حاضر به دخالت است.
توریم 'divil Harried در روح خود ، او گریه ،' و او ممکن است HEV لاشه او را به T '
bargin ، برای هیچ چیز مراقبت!
Ech! آنچه ستمکاران "سازمان ملل متحد به او به نظر می رسد ، girning در مرگ!' و گناهکار قدیمی grinned در
مسخره است.
من فکر کردم او برای برای برش جست و خیز دور تخت در نظر گرفته ، اما ناگهان خود را آهنگسازی ، او
زانو خود سقوط کرد ، و دست های خود را را مطرح ، و بازگشت به لطف استاد قانونی
و سهام باستان به حقوق خود بازگردانده شدند.
من احساس خراشیده شده توسط این رویداد وحشتناک و حافظه ام غیر قابل چشم پوشی به زمان سابق عود
با نوعی غم و اندوه ظالمانه است.
اما Hareton فقیر ، ستم ، تنها کسی که واقعا رنج می برد بسیار شد.
او جسد نشسته تمام شب ، در فرآیند ترمیم کلاژن به صورت جدی تلخ.
او فشار دست آن ، و بوسید ، صورت طعنه آمیز و وحشیانه است که هر کس دیگر
کاهش از فکر و او را با آن غم و اندوه قوی که چشمه bemoaned
به طور طبیعی از یک قلب سخاوتمندانه ، هر چند آن را سخت به عنوان فولاد خو.
آقای کنت درمانده به چه اختلال استاد درگذشت تلفظ کنند.
من پنهان واقع از هیچ چیز داشتن بلعیده خود را به مدت چهار روز ، از ترس آن
ممکن است منجر به مشکل ، و پس از آن ، من هستم متقاعد ، او بر روی هدف پرهیز نمی
این نتیجه از بیماری های عجیب و غریب خود ، علت این وضعیت نبودید بود.
ما او را به خاک سپرده شد ، به رسوایی کل محله ، به عنوان او خواست.
Earnshaw و I ، گورکن ، و شش مرد به حمل تابوت ، کل درک
حضور و غیاب.
شش مرد ترک زمانی که آنها تا به حال آن را اجازه را به گور : ما ماند به آن را ببینید
پوشانده شده است.
Hareton ، با صورت جریان ، حفر sods سبز ، و آنها را بیش از قالب قهوه ای را بنا نهاد
خود : در حال حاضر آن را به عنوان صاف و پوشیده از سبزه به عنوان تپه همراه خود را -- و من امیدوارم که
مستاجر آن خواب کاملا.
اما مردمی کشور ، اگر شما از آنها بپرسید ، که در کتاب مقدس سوگند که او راه می رود :
کسانی که صحبت می کنند به داشتن او را در نزدیکی کلیسا ملاقات کرد ، و بر اهل شمال افریقا وجود دارد ، و حتی
در درون این خانه است.
داستان های بیکار ، شما می گویند ، و به همین ترتیب می گویند I.
با این حال که پیر مرد با آتش آشپزخانه مهر تأییدی بر او دو 'EM به دنبال دیده می شود
از پنجره اتاق خود را در هر شب بارانی از زمان مرگ او : -- و چیز عجیب و غریب اتفاق افتاده است
برای من حدود یک ماه پیش.
من که قرار بود به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی در یک غروب -- یک شب تاریک ، تهدید رعد -- و ،
فقط در نوبه خود از ارتفاعات ، من یک پسر کوچک با یک گوسفند مواجه می شوند و
دو بره قبل از او ، او گریه میکرد
وحشتناکی. و من مثلا قرار بود بره اهل حال بودند ، و نمی خواهد هدایت.
چه مهم است ، مرد کوچک من؟ "پرسیدم.
او blubbered Heathcliff و انسو زن وجود دارد ، تحت T 'قاپیدن ،' ، 'سازمان ملل' من darnut
تصویب 'EM.'
من چیزی را دیدم ، اما نه گوسفند است و نه او را در رفتن و بنابراین من او را در جاده ها را پیشنهاد
پایین پایین.
او احتمالا فانتوم از تفکر مطرح شده است ، عنوان او صرف می moors به تنهایی ،
مزخرف او پدر و مادرش و تکرار اصحاب را شنیده بود.
با این حال ، هنوز هم ، من دوست ندارم که در تاریکی در حال حاضر و من دوست ندارم توسط چپ
خودم در این خانه شوم : من می توانید آن را کمک کنند ، من خوشحال خواهد بود زمانی که آنها را ترک ، و
تغییر جهت به سمت خانه ابرومند رعیتی.
"آنها به رفتن به خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی ، پس از آن؟" من گفتم.
"بله ،' پاسخ خانم دین ، به محض اینکه آنها که ازدواج کرده اند ، و خواهد کرد که در سال نو باشد
روز. '
و که در اینجا زندگی خواهند کرد و سپس؟ "چرا ، جوزف مراقبت از خانه را ،
و ، شاید ، LAD به نگه داشتن او شرکت است. آنها در آشپزخانه زندگی می کنند ، و بقیه
خواهد خفه شو. "
برای استفاده از ارواح از جمله به عنوان ساکن انتخاب می کنید؟ '
مشاهده شده است. نه ، آقای منکیلر ، گفت : نلی ، تکان دادن او را
سر.
من معتقدم که مرده در صلح هستند : اما از آن است که حق آنها صحبت می کنند با سبک سری نیست. "
در آن لحظه دروازه باغ وضع روانیش ramblers بودند بازگشت.
من بیدارم : «آنها از چیزی می ترسند ،' ، تماشای رویکرد خود را از طریق پنجره.
با هم ، آنها را شیطان و تمام لژیون او. شجاع '
از آنجا که بر روی درب سنگ پا ، و متوقف نگاهی به گذشته در ماه -- یا ،
صحیح تر از آن ، در هر یک از دیگر توسط او نور - - من احساس بسیار impelled به فرار
آنها را دوباره و با فشار دادن یاد
را به دست خانم دین ، و نادیده گرفتن expostulations خود را در من
خشونت در رفتار ، من از طریق آشپزخانه از بین رفته آنها باز درب خانه و به همین ترتیب باید
جوزف در نظر خود او را تایید کرد
indiscretions همجنسگرا همکار ، بنده را ، به حال او من را برای خوشبختانه به رسمیت شناخته نمی
شخصیت قابل احترام و توسط حلقه شیرین مستقل در پای او.
خانه پیاده روی من انحراف در جهت کرک طولانی شد.
هنگامی که در زیر دیوار آن ، من درک پوسیدگی پیشرفت ، حتی در هفت ماه ساخته شده بود :
بسیاری از پنجره نشان داد که شکاف های سیاه و سفید محروم از شیشه و قواره jutted اینجا و
وجود دارد ، فراتر از خط راست سقف ،
بود به تدریج در طوفان پاییز آینده کار کرده است.
من به دنبال ، و به زودی کشف ، سه headstones بر روی شیب آینده اهل شمال افریقا :
میانی یک رنگ خاکستری ، و نیمی در بوته زار به خاک سپرده ؛ ادگار لینتون تنها هماهنگ توسط
چمن و خزه خزنده تا پای خود را ؛ Heathcliff هنوز لخت.
من lingered به دور آنها را ، در زیر آن آسمان خوش خیم : تماشا تکان و لرزش بال پروانه ها در میان
سلامت و harebells ، به تنفس باد نرم را از طریق چمن گوش و
تعجب که چگونه هر کس می تواند تصور
slumbers پر سر و صدا برای خواب در که زمین ساکت.
>