Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل بیست و یکم. دوست پادشاه.
Fouquet انتظار با اضطراب بود ، او در حال حاضر فرستاده بود دور بسیاری از بندگان خود و
دوستان ، که پیش بینی ساعت معمول از استقبال های عادی خود را ، در به نام به حال
درب خود را به پرس و جو پس از او.
حفظ سکوت نهایت احترام به خطر که توسط یک مو به حالت تعلیق در آویزان
بالای سر او ، او فقط از آنها خواست ، به عنوان او هر یک ، در واقع ، که به
درها ، که در آن Aramis بود.
هنگامی که او را دیدم D' بازگشت Artagnan ، و زمانی که او اسقف از Vannes در پشت او را درک ،
او به سختی می تواند لذت خود را مهار آن تشویش های قبلی خود را به طور کامل برابر بود.
گرسنگی از Aramis جبران کامل به surintendant
ناخشنودی او در دستگیری او قرار گرفته بودند.
اسقف اعظم سکوت کرده بود و قبر D' Artagnan به طور کامل توسط چنین سر در گم
تجمع وقایع. "خب ، کاپیتان ، بنابراین شما به ارمغان آورده اند M.
D' Herblay به من است. "
و چیزی بهتر هنوز هم ، monseigneur. "" این چیست؟ "
"آزادی است." "من ، مجانی است!"
"بله ، به دستور پادشاه"
Fouquet آرامش معمول خود ، که او ممکن است Aramis با یک نگاه بازجویی را از سر گرفت.
"آه! بله ، شما می توانید M. L' eveque د Vannes تشکر ، دنبال کرد : "D' Artagnan ، برای آن است
در واقع او را که شما مدیون تغییر است که در شاه گرفته شده است. "
"آه! Fouquet ، در خدمت بیشتر تحقیر نسبت سپاسگزار در موفقیت آن گفت :«.
"اما" ، ادامه داد : D' Artagnan ، پرداختن به Aramis -- "شما ، که تبدیل شده اند Fouquet M.'
محافظ و حامی ، می تواند به شما چیزی برای من نیست؟ "
"هر چیزی را در جهان گسترده ای که دوست دارید ، دوست من ،" اسقف پاسخ : در calmest او
تن. "یک چیز تنها ، و سپس ، و من باید
کاملا راضی است.
چگونه بر روی زمین شما را مدیریت برای تبدیل شدن به مورد علاقه پادشاه ، شما که هرگز
صحبت به او بیش از دو بار در زندگی خود را؟ "
"از یک دوست مثل شما" ، گفت : Aramis ، "من می توانم هر چیزی را پنهان نیست."
"آه! بسیار خوب است ، به من بگویید ، سپس. "" بسیار خوب.
شما فکر می کنم که من را دیده اند ، شاه تنها دو بار ، در حالی که واقعیت این است که من او را دیده اند
بیش از صد بار ، فقط ما باید آن را بسیار محرمانه باقی بماند ، این است که تمام ".
و بدون تلاش برای حذف رنگ که در این وحی D' Artagnan's
چهره خیط و پیت قرمز مایل به زرد ، Aramis به سوی M. Fouquet تبدیل شده بود که به همان اندازه تعجب کرد که
تفنگ دار.
"Monseigneur ،" او از سر گرفت ، "شاه من در آرزوی به اطلاع شما که او تر است
تر از همیشه به دوستان خود و جشن گرفتن زیبایی خود را ، پس سخاوتمندانه توسط ارائه
شما را از طرف او است ، او را به قلب لمس می باشد. "
و پس از ان او م Fouquet با تکریم بسیار از شیوه ادای احترام کردند ، این است که دومی ،
ناتوان از درک یک مرد که دیپلماسی شگرف شخصیت ،
باقی مانده ناتوان از uttering تک
هجا ، و به همان اندازه ناتوان از فکر و یا جنبش.
D' Artagnan خیالی او متوجه شد که این دو مرد به حال چیزی برای گفتن به یکدیگر ،
و او در مورد به آن احساس از ادب و غریزی عملکرد است که در چنین
مورد hurries مرد به سمت درب ، هنگامی که
او حضور او احساس ناراحتی برای دیگران ، اما کنجکاوی مشتاق خود ،
توسط اسرار بسیاری از مهمیزدار ، مشاوره او را به باقی می ماند.
Aramis پس از ان به سمت او تبدیل شده است ، و در لحن آرام گفت : "شما
فراموش کرده ام ، دوست من ، منظور پادشاه احترام به کسانی که را بخواهد او را در نظر دارد برای دریافت
امروز صبح در حال افزایش است. "
این کلمات به اندازه کافی روشن بود و تفنگ دار آنها را درک و به همین خاطر
تسلیم Fouquet ، و سپس به Aramis -- به دومی با ترکیب اندکی از
احترام طعنه امیز ، -- و ناپدید شد.
به محض او را از Fouquet ، که بی صبری بود به سختی قادر به منتظر ترک
آن لحظه ، به سمت درب darted به آن نزدیک است ، و سپس بازگشت به اسقف ،
او گفت : "D' Herblay عزیزم ، من به آن فکر می کنم در حال حاضر
زمان بالا شما باید همه را تصویب کرده است ، توضیح دهید ، در حقیقت ساده و صادقانه ، من
درک هر چیزی نیست. "
"ما تمام است که به شما توضیح داده ، گفت : Aramis ، نشسته ، و ساخت Fouquet
نشستن نیز می باشد. "از کجا باید شروع کنیم؟"
"با استفاده از این اول از همه.
چرا پادشاه مرا در آزادی؟ "" شما و نه باید از من بپرسید چه دلیل او
برای داشتن شما دستگیر شده است. "
"از آنجا که دستگیری من ، من تا به حال هم فکر می کنم بیش از آن ، و ایده من این است که آن را ناشی از
برخی احساس حسادت خفیف است.
جشن گرفتن من M. میشل خارج از خلق و خوی قرار دهید ، و M. میشل برخی علت آن را کشف
شکایت علیه من ، زیبای ، جزیره ، به عنوان مثال "
"هیچ شکی نیست در همه فقط در حال حاضر از دختر خوشگل ، جزیره وجود دارد."
"آنچه در آن است ، پس از آن؟"
"آیا شما به خاطر داشته باشید کسانی که رسید سیزده برای میلیون ها نفر که م د Mazarin
ساختگی به سرقت از شما؟ "" بله ، البته! "
"خب ، شما تلفظ دزد عمومی است."
"آسمان خوب!" "اوه! است که همه نیست.
آیا شما همچنین به یاد داشته باشید که نامه شما را به لا Valliere نوشت؟ "
"افسوس! بله. "
"و این به شما اعلام می خائن و اغواء کننده است."
"چرا باید او مرا عفو ، پس از آن؟" و "ما که در آن بخشی از هنوز رتبهدهی نشده است وارد
استدلال ما است.
من آرزو می کنم شما می شود کاملا از این واقعیت به خودی خود متقاعد.
رعایت این خوبی : پادشاه می داند که شما را به گناه از تخصیص بودجه عمومی است.
آه! البته من می دانم که هیچ چیز از نوع شما انجام داده اند ، اما ، در تمام حوادث ،
پادشاه را دیده است رسید ، و او می تواند کسی به غیر از اعتقاد داریم که شما انجام
نقش ایفا می کنند. "
"من فرمودید ، من نمی بینم --" "شما در حال حاضر خواهید دید ، هر چند.
شاه ، علاوه بر این ، پس از خواندن حرف عشق شما به لا Valliere ، و به شما ارائه می دهد
ساخته شده او وجود دارد ، می تواند هر گونه شک نیت خود را با توجه به آن جوان حفظ
خانم شما که اعتراف ، گمان می کنم "؟
"بدیهی است. دعا کنید نتیجه گیری. "
"در بدترین کلمات. پادشاه ، ما از این پس ممکن است فرض کنیم ، شما
دشمن قدرتمند ، کینه توز ، و ابدی است. "
"موافقت کرد.
اما من ، پس از آن ، چنان قدرتمند است ، که او جرات نیست به من قربانی ، علیرغم
نفرت خود را ، با همه بدان معنی است که ضعف من ، یا بدبختیهای من ، ممکن است با توجه به
او را به عنوان یک نگه بر من؟ "
دنبال Aramis : "روشن است ، فراتر از همه شک" ، بطور سرد "است که پادشاه است
اختلاف با شما -- irreconcilably "" اما ، از او به من تبرئه کرده -- است.
: : "آیا شما معتقدم که آن را به احتمال زیاد؟" اسقف پرسید ، با یک نگاه جستجو.
"بدون اعتقاد به صداقت او ، من به آن اعتقاد در حقیقت انجام شده است."
Aramis کمی شانه خود.
اما چرا ، و سپس ، باید لویی چهاردهم. سفارش شما به من بگویید چه شما
فقط ذکر؟ "" پادشاه من با هیچ پیام برای متهم
شما خواهد شد. "
"با هیچ چیز!" گفت : سرپرست ، stupefied.
"اما ، که --" "اوه! بله.
شما کاملا حق دارید.
نظم وجود دارد ، قطعا "و این کلمات توسط Aramis در تا تلفظ
عجیب و غریب یک تن ، که Fouquet نمی تواند مقاومت در برابر شروع.
"شما کتمان چیزی از من ، من می بینم.
آنچه در آن است؟ "Aramis آرام در اثر مالش انگشتان سفید خود را بر
چانه اش است ، اما گفت : هیچ چیز نیست.
آیا تبعید شاه به من؟ "
"آیا عمل به عنوان اگر شما در بازی کودکان بازی در بازی بودند که آنها را امتحان کنید
و حدس بزنید که در آن چیزی شده است پنهان ، و آگاه ، توسط یک زنگ بودن پله ،
زمانی که آنها نزدیک نزدیک به آن ، و یا از آن دور است. "
"صحبت می کنند ، پس از آن است." "حدس می زنم."
"شما به من زنگ."
"والا مقام! چرا که شما باید حدس زده ، سپس. "
"چه شاه به شما می گویم؟ به نام دوستی ما ، نمی
فریب من. "
"پادشاه گفت : حتی یک کلمه به من." "شما من را به قتل با بی صبری ،
D' Herblay. من هنوز هم سرپرست؟ "
"تا زمانی که شما می خواهم."
"اما آنچه فوق العاده امپراتوری تا ناگهان بر ذهن اعلیحضرت را به دست آورد؟"
"آه! که نقطه است. "" او در مناقصه خود را؟ "
"من باور دارم."
"این است که به سختی معتبر است." "تا هر کس را می گویند."
"D' Herblay ، توسط اتحاد ما ، توسط دوستی ما ، همه چیز را نگه داشته اید عزیزترین
در جهان ، آشکارا صحبت می کنند ، من به شما التماس کردن.
آنچه بدان معنی که شما را در غلبه بر تعصبات لویی چهاردهم. موفق برای او
مثل شما ، من مطمئن هستم. "" پادشاه من هم اکنون می خواهم ، گفت : "Aramis
تخمگذار استرس پس از حرف آخر.
شما باید چیزی خاص ، پس از آن ، بین شما؟ "
"بله ،" راز ، شاید؟
"راز".
"راز چنین طبیعت را به عنوان تغییر منافع اعلیحضرت؟"
"شما هستند ، در واقع ، یک مرد از هوش برتر ، monseigneur ، را ساخته اند و
به ویژه دقیق حدس زد.
من ، در واقع ، کشف یک راز ، از طبیعت به تغییر منافع پادشاه
فرانسه. "
"آه! گفت Fouquet ، با ذخیره یک مرد که مایل نیستید به درخواست هر
سوالات.
"و شما باید از آن خودتان قضاوت ،" دنبال Aramis "و شما باید به من بگویید اگر من
اشتباه با توجه به اهمیت این راز است. "
"من گوش دادن ، از آنجایی که شما به اندازه کافی خوب به خودتان را به من اسرار دل را گفتن ؛ تنها نمی
فراموش کرد که من شما را در مورد چیزی که ممکن است آن را بی احتیاط در شما به خواسته
ارتباط برقرار کند. "
Aramis ، برای یک لحظه به نظر می رسید ، تا اگر او خود را جمع آوری است.
"! صحبت نمی کنم" گفت : Fouquet : "هنوز هم به اندازه کافی وجود دارد."
، گفت : "آیا شما به یاد داشته باشید" اسقف ، ریخته گری چشمان او ، "تولد لویی چهاردهم."
همانطور که اگر آن روز گذشته بود. "" آیا تا کنون شنیده ام هر چیزی خاص
احترام به تولد او "عنوان شده است؟
"هیچ چیز به جز است که پادشاه بود واقعا پسر لوئیس XIII است."
"این بدان به ما ، و یا پادشاهی مهم است یا نه ، او پسر پدرش است ، می گوید :
قانون فرانسه ، که پدرش توسط قانون به رسمیت شناخته شده است. "
"درست است ، اما این ماده قبر ، هنگامی که کیفیت نژادها را زیر سوال نامیده می شود است."
"یک پرسش ، صرفا ثانویه بعد از همه. به طوری که ، در واقع ، شما آموخته اند و یا هرگز
هر چیزی به خصوص شنیده است؟ "
"هیچ چیز" است که در آن راز من آغاز می شود.
ملکه ، شما باید بدانید ، به جای اینکه از یک پسر تحویل ، تحویل داده شد
دوقلوها بودند. "
Fouquet نگاه ناگهان وی پاسخ داد : "و دوم مرده است؟"
"شما خواهید دید.
این دوقلوها به نظر می رسید به احتمال زیاد به عنوان افتخار از مادر خود در نظر گرفته شود ، و امید
فرانسه ، اما طبیعت ضعیف شاه ، احساسات خرافی خود ، از او ساخته شده است
دستگیری یک سری از درگیری بین دو
کودکانی که حقوق برابر بود ، پس او از راه قرار داد -- او را سرکوب -- یکی از
دوقلوها. "" سرکوب ، آیا به شما می گویند؟ "
"داشتن صبر.
هر دو فرزندان بزرگ شده ، یکی از بر تاج و تخت ، که وزیر شما هستند -- از سوی دیگر ،
دوست من که در دل تنگی و انزوا است. "" آسمان خوب!
چه چیزی می گفت ، موسیو D' Herblay؟
و آنچه که این شاهزاده فقیر انجام می دهد؟ "و" از من بپرسید ، به جای آنچه را که او انجام می شود. "
"بله ، بله."
"او در این کشور آورده شد ، و پس از آن پرتاب را به یک قلعه که می رود توسط
نام Bastile. "" آیا ممکن است؟ "گریه surintendant ،
clasping دست او است.
"یکی از خوش شانس ترین مردان بود : از سوی دیگر ناراضی ترین و بدبخت از همه
زندگی موجودات است. "" آیا مادرش این را نمی دانند؟ "
«آنه اتریش می داند آن را."
"و پادشاه" "می داند مطلقا هیچ چیزی."
"بسیار بهتر است ، گفت :" Fouquet.
به نظر می رسد این اظهار را به تاثیر به سزایی بر روی Aramis ، او را در Fouquet نگاه
با بیان اضطراب از لقاء است.
من التماس عفو شما ، من شما را قطع کرد ، گفت : "Fouquet.
"من بود گفت :" از سر گرفته Aramis ، "که این شاهزاده فقیر unhappiest انسان بود
انسان ، هنگامی که بهشت ، که افکار بیش از همه مخلوقات او هستند ، متعهد به
به کمک او. "
"آه! آنچه در راه؟ به من بگو. "
"شما خواهید دید. پادشاه حاکم -- من می گویم حاکم پادشاه
شما خیلی خوب می توانید حدس بزنید چرا؟ "
"نه. چرا؟ "" از آنجا که هر دو آنها ، مشروع
شاهزادگان ، باید به پادشاهان. که از نظر شما نیست؟ "
"این است ، قطعا."
Unreservedly؟ "" بیشترین unreservedly دوقلوها یک نفر در
دو بدن است. "
"من خوشحالم که یک قانون دان یادگیری و اقتدار خود را باید
تلفظ چنین افکار. این توافق شده است ، پس ، که هر یک از آنها
صاحب حقوق برابر است ، نه؟ "
"Incontestably! اما ، آسمان بخشنده ، چه شرایط فوق العاده ای! "
"ما در پایان از آن نشده است.-- صبر."
"آه! من باید به اندازه کافی 'صبر'. "
"بهشت آرزو بالا بردن تا برای آن کودک مظلوم انتقام جو ، و یا حامی ،
یا توجیه کننده ، اگر شما آن را ترجیح می دهند.
آن رخ داده است که پادشاه و حاکم ، غاصب -- شما را کاملا از نظر من هستند ، من
باور دارند ، آن است که عمل غصب بی سر و صدا برای لذت بردن از ، و خودخواهانه به فرض
حق بر سر ارث که یک مرد تنها نیمی از حق؟ "
"بله ، غصب است کلمه است." "در آن صورت ، من ادامه دارد.
اراده بهشت است که غاصب باید دارای بود ، در شخص اول خود را
وزیر ، یک مرد از استعداد فوق العاده ، طبیعت بزرگ و بخشنده است. "
"خوب ، خوب ، گفت :" Fouquet ، "من شما را در درک و شما را بر من تکیه به تعمیر
اشتباه است که به این برادر ناراضی لویی چهاردهم انجام می شود.
شما به فکر خوب ، من به شما کمک کند.
متشکرم ، D' Herblay ، من از شما سپاسگزارم "" اوه ، نه ، آن است که در همه نیست ؛ داشته باشید.
اجازه ندارند من را به پایان برساند ، گفت : "Aramis ، کاملا بی حرکت است.
"من کلمه ای دیگر می گویند نمی شود ، پس از آن."
"م. Fouquet ، مشاهده ، وزیر فرمانروای حاکم ، به طور ناگهانی
گرفته شده را به بزرگترین نفرت و تهدید با خراب کردن از ثروت خود را ، از دست دادن
از آزادی ، از دست دادن زندگی حتی با فتنه
و نفرت شخصی ، که پادشاه داد بیش از حد به آسانی گوش توجه است.
اما اجازه بهشت (با این حال ، هنوز هم ، خارج از در نظر گرفتن برای شاهزاده ناراضی که
قربانی شده بود) که M. Fouquet باید در نوبت خود را به دوستان اختصاص داده شده که می دانستند
این راز دولتی ، و احساس که او
صاحب قدرت و شجاعت به اندازه کافی به فاش شدن این راز ، پس از پس از به حال
قدرت آن را حمل را در قلب خود را برای بیست سال قفل شده است.
برو هیچ دورتر ، گفت : "Fouquet ، پر از احساسات سخاوتمندانه.
"من شما را در درک ، و می توانید همه چیز را در حال حاضر حدس بزنید.
شما رفت و به دیدن پادشاه هنگامی که هوش از دستگیری من به شما رسیده و شما
implored او ، او را به گوش دادن به شما خودداری کرد ، سپس شما او را با که محرمانه تهدید ،
تهدید به آن را آشکار ، و لویی چهاردهم.
احساس خطر در خطر خیانت آن ، اعطا شده به ترور بی احتیاطی خود را
او به شفاعت سخاوتمندانه خود را خودداری کرد.
من درک می کنم ، من درک می کنم ، شما باید پادشاه در قدرت خود را ، من درک می کنم ".
پاسخ Aramis : "شما را در درک هیچ چیز -- هنوز ،" "و دوباره به من شما را قطع است.
در آن زمان ، بیش از حد ، اجازه می دهد برای مشاهده است که به شما پرداخت بدون توجه به استدلال های منطقی ، و به نظر می رسد
برای فراموش کردن آنچه که شما باید به یاد داشته باشید. "" نظر شما چیست؟ "
"شما بر اساس آنچه که من بیشترین استرس در آغاز ما گذاشته می دانید
گفتگو؟ "
"بله ، نفرت اعلیحضرت ، شکست ناپذیر برای من نفرت ، بله ، اما چه احساس نفرت می تواند
مقاومت در برابر تهدید چنین وحی؟ "،" چنین وحی ، آیا به شما می گویند؟ است که
بسیار که در آن منطق خود را به شما با شکست مواجه نقطه است.
چه! آیا شما فرض کنید که اگر من چنین وحی به پادشاه ساخته شده بود ، من باید
شده اند زنده در حال حاضر؟ "" است ده دقیقه قبل نیست که شما
با پادشاه است. "
این ممکن است. او ممکن است نه تا به حال هم به من
کشته آشکار است ، اما او را به حال هم برای به دست آوردن من gagged و پرتاب در
سیاه چال.
بیا ، بیا ، نشان دادن سازگاری کمی را در استدلال خود ، mordieu! "
و با استفاده صرف از این کلمه بود که کاملا تفنگ دار قدیمی خود
بیان ، فراموش توسط یکی که به نظر می رسید هرگز برای فراموش کردن هر چیزی ، Fouquet می تواند
به آنچه زمین از اما نمی دانند
تجلیل آرام ، اسقف غیر قابل نفوذ از Vannes خود را به شکل دراورده شده بود.
او shuddered.
"و سپس" در پاسخ دومی ، پس از تسلط احساسات اش ، "باید باشد
مرد من واقعا هستم ، باید دوست واقعی شما مرا باور من ، اگر من به افشای
شما ، که پادشاه در حال حاضر تا نفرت
تلخی ، به احساس بیش از هر زمان دیگری در آن مرد جوان مخوف؟
او را دزدیدند ، هیچ چیز است ؛ خطاب به زنی او را دوست دارد ، نه چندان ؛
اما به در حفظ کنید و هر دو تاج او و افتخار او نگه دارید ، به همین دلیل ، او شهامت از خود
قلب با دست خود او. "
"شما اجازه داده اند او را به نفوذ راز انتخابی خود را نشان دهید ، سپس؟"
"من زودتر خواهد بود ، به مراتب زودتر ، در یک پیش نویس تمام سموم را که بلعیده
Mithridates نوشیدند در بیست سال ، به منظور به منظور تلاش برای جلوگیری از مرگ ، از آنچه کرده اند خیانت
راز من به پادشاه است. "
"چه شما انجام می شود ، و سپس؟" "آه! در حال حاضر ما در حال آمدن به نقطه ،
monseigneur. من فکر می کنم من نباید موفق به در شما تحریک
علاقه کمی.
شما در حال گوش دادن ، امیدوارم. "" چگونه می توان از من می پرسید اگر من گوش دادن؟
برو. "
Aramis آرام همه دور اتاق راه می رفت ، راضی خود را که آنها شد به تنهایی و
که همه سکوت کرده بود ، و سپس بازگشت و قرار داده شده خود را نزدیک به صندلی راحتی در
که Fouquet نشسته بود ، منتظر با
عمیق ترین اضطراب روز وحی او بود را به.
"من را فراموش کرده به شما بگویم" از سر گرفته Aramis ، پرداختن به خود به Fouquet ، که گوش
به او با توجه بیشتر جذب می شود -- "من را فراموش کرده به ذکر است قابل توجه ترین
شرایط احترام این دوقلوها ،
یعنی ، که خدا آنها را تشکیل داده بود تا startlingly ، تا به طور معجزه آسایی ، مانند هر
دیگر ، که این امر می تواند کاملا غیر ممکن است یک از دیگری متمایز است.
مادر خود قادر نخواهد بود به آنها تمایز قائل شود. "
"آیا ممکن است؟ گفت :" Fouquet.
"نجیب شخصیت مشابه در ویژگی های آنها ، حمل همان ، همان
قد ، صدای همان است. "
اما افکار خود را؟ درجه از هوش؟ دانش خود را از انسان
زندگی؟ "و" نابرابری وجود دارد وجود دارد ، اعتراف میکنم ،
monseigneur.
بله ، برای زندانی Bastile است ، بیشتر incontestably برتر در هر راه
به برادرش ، و اگر ، از زندان او ، این قربانی ناراضی بودند ، به تصویب
تاج و تخت ، فرانسه را از اولین ، نه
دوره از تاریخ خود ، شاید ، به یک استاد قوی تر در نبوغ و اشراف بود
شخصیت. "
Fouquet چهره خود را در دستان خود به خاک سپرده شد ، تا اگر او وزن از این غرق شدند
عظیم راز. Aramis او نزدیک است.
او گفت : "نابرابری بیشتر وجود دارد ،" و ادامه کار خود را از وسوسه "
نابرابری که مربوط به خودتان ، monseigneur ، بین دوقلوها ، هر دو پسر
لویی سیزدهم (XIII). یعنی ، وارد آخرین M. میشل نمی دانم. "
Fouquet بزرگ سر او بلافاصله -- ویژگی های خود را از رنگ پریده و تحریف شده بودند.
نه قلب او است ، اما ذهن و درک خود -- پیچ علامت گذاری به عنوان آن برخورد کرده بود.
"من شما را در درک ،" او به Aramis گفت : "شما پیشنهاد توطئه برای من؟"
"چیزی مانند آن."
یکی از این تلاش ها که ، به عنوان شما را در آغاز این گفتگو گفت : ،
تغییر سرنوشت امپراتوری "و از superintendents ، بیش از حد؟ بله ،
monseigneur. "
"در یک کلام ، به شما پیشنهاد می کنند که من باید به جانشینی پسر لوئیس به توافق برسند
XIII ، که در حال حاضر یک زندانی در Bastile ، برای فرزند لویی سیزدهم ، چه کسی است
در این لحظه به خواب در اتاق خواب پرور؟ "
Aramis لبخند زد با بیان شوم از این فکر شیطانی بود که عبور
از طریق مغز او است.
"دقیقا" او گفت.
ادامه داد Fouquet : "آیا شما فکر می کنید ،" ، تبدیل شدن به انیمیشن با آن قدرت
استعداد که در چند ثانیه سرچشمه بالغ ، و مفهومی از یک طرح و
با این فراخی که پیش بینی
تمام عواقب و استقبال از هر نتیجه ، در یک نگاه -- "شما فکر می کنید که ما باید
مونتاژ اشراف ، روحانیت ، و املاک و سوم از قلمرو ؛ که ما باید
باید فرمانروای حاکم را سرنگون می شود ، به
مزاحم هراسان رسوایی آرامگاه پدر مرده خود ، قربانی
زندگی ، افتخار یک زن ، آن اتریش ، زندگی و صلح از ذهن و
قلب یک زن دیگر ، ماریا ترزا و
فرض کنید که آن را تمام انجام شد ، اگر ما برای موفقیت در انجام آن -- "
"من شما را نمی فهمم ،" ادامه داد : Aramis ، بطور سرد.
"تنها یک هجا از حس در همه شما فقط گفتیم وجود ندارد."
"چه!" گفت : سرپرست ، شگفت زده کرد ، "یک مرد مثل شما حاضر به مشاهده
بلبرینگ عملی مورد!
آیا شما خودتان را محدود به لذت کودکانه توهم سیاسی و
غفلت از احتمال آن در حال وارد شدن به اعدام انجام و به عبارت دیگر ، واقعیت این
خود ، آیا ممکن است؟ "
"دوست من" ، گفت : Aramis ، با تاکید بر کلمه با یک نوع آشنایی موهن ،
"چه آسمان را به منظور جایگزین کردن یک شاه دیگر؟"
"بهشت" گفت Fouquet -- "بهشت می دهد جهت به عامل آن ، می رفت را توقیف نمود بر
قربانی محکوم به فنا ، او را hurries به دور ، و رقیب پیروز به صندلی خالی
تاج و تخت.
اما شما فراموش کرد که این عامل به نام مرگ.
آه! موسیو D' Herblay ، به نام بهشت است ، به من بگویید اگر شما تا به حال ایده -- "
"شکی نیست که monseigneur وجود دارد ، می خواهید فراتر از جسم در نظر است.
لویی چهاردهم. مرگ چه کسی صحبت کرد؟ که به اتخاذ مثال که بهشت مجموعه صحبت کرد
در زیر اعدام دقیق آن دستوری صادر شده است؟
نه ، من آرزو می کنم شما را به درک که اثرات بهشت مقاصد خود را بدون سردرگمی و یا
اختلال ، بدون اظهار نظر هیجان انگیز و یا ، بدون مشکل و یا اعمال و
که مردان ، با الهام از بهشت ، مانند موفقیت
بهشت خود ، به تمام تعهدات خود را ، در تمام آنها تلاش ، در همه آنها به کار می رود. "
"نظر شما چیست؟"
بازگشت Aramis : «منظور من ، دوست من ،" ، با همان زیر و بمی صدا بر روی کلمه دوست است که
او را به آن اعمال کرده بود اولین بار -- "منظورم این است که شده است هر گونه سردرگمی وجود دارد ،
رسوایی ، و حتی در تلاش
جایگزینی زندانی برای پادشاه ، سرپیچی شما را به آن را اثبات کند. "
"چه!" Fouquet ، سفیدتر از دستمال او که با آن پاک او گریه
معابد ، "چه چیزی به شما می گویند؟"
"برو به خانه پادشاه ، ادامه داد : Aramis ، tranquilly ،" و شما که می دانند
رمز و راز ، من حتی شما را به درک که زندانی Bastile دروغ گفتن در او سرپیچی
تخت برادر. "
اما پادشاه ، "stammered Fouquet ، با وحشت در اطلاعاتی را تصرف کردند.
؟ پادشاه گفت : "Aramis ، در gentlest تن خود ؛" کسی است که به شما متنفر باشد ، یا یکی از
که شما را دوست دارد؟ "
"پادشاه -- از -- دیروز." "شاه دیروز! کاملا آسان
که نمره ، او رفته است را از محل در Bastile که قربانی او را اشغال کردند
برای سال های بسیاری است. "
بزرگ خدا! که او را در زمان وجود دارد؟ "و" اول "
"شما؟" "بله ، و در ساده ترین راه است.
من او را شب گذشته به اجرا درآمد دور است.
در حالی که او را به نیمه شب نزولی ، صعودی دیگر به روز شد.
من فکر نمی کنم هر گونه هر چه اختلال شده است وجود دارد.
فلش از رعد و برق بدون تندر هیچ کس بیدار است. "
Fouquet زبان آمده ضخیم ، فریاد خفه ، اگر او توسط برخی از نامرئی زده شده بود
ضربه و clasping سر خود را بین دست های گره خود ، او زمزمه کرد : "شما انجام
که؟ "
"هوشمندانه به اندازه کافی ، بیش از حد ، چه چیزی شما را از آن فکر می کنید؟"
"شما سرنگون کردند پادشاه؟ در زندان او را ، بیش از حد است؟ "
"بله ، شده است انجام می شود."
"و چنین اقدامی در اینجا ، متعهد در Vaux بود؟"
"بله ، در اینجا ، در Vaux ، در اتاق خواب پرور.
تقریبا که آن را در انتظار چنین عملی شده بود ساخته شده است به نظر می رسد. "
و در چه زمانی رخ می دهد؟ "" شب گذشته ، بین دوازده و یک
ساعت است.
Fouquet جنبش که اگر او در نقطه springing بر Aramis شد ، او
مهار خود است. "در Vaux! زیر سقف من" او ، در یک گفت :
نیمه خفه صدا.
"من اعتقاد دارم! برای آن است که هنوز خانه خود را ، و این احتمال وجود دارد برای ادامه این کار ، از م.
میشل می تواند شما را از آن راب نیست. "" زیر سقف من بود ، و سپس ، مسیو ، که
شما مرتکب این جنایت شده؟ "
"این جنایت؟" گفت : Aramis ، stupefied.
"این جنایت شنیع" را دنبال Fouquet ، تبدیل شدن بیشتر و بیشتر هیجان زده ؛ "این جنایت
زشت تر از ترور! این جنایت که dishonors نام من را برای همیشه و
مستلزم بر من وحشت از آیندگان است. "
"شما در حواس شما نیست ، آقا" ، در پاسخ Aramis ، در لحن مردد از
صدای ، "شما صحبت بیش از حد بلند مراقبت!"
"من را فرا خواهد خواند تا با صدای بلند ، که تمام جهان باید از من بشنوند."
"موسیو Fouquet ، مراقبت!" Fouquet دور به سمت اسقف اعظم تبدیل شده ،
آنها او را در کامل در صورت نگاه.
او گفت : "شما به من بیحرمتی ،" ، "در ارتکاب عمل خیانت ناپاک ، بنابراین
شنیع جرم بر مهمان من ، بر کسی که به مسالمت آمیز reposing زیر سقف من بود.
آه! وای ، وای بر من است! "
"وای به مرد ، و نه که در زیر سقف خود را مدیتیت خرابه از ثروت خود را ،
زندگی تان است. آیا شما فراموش کرده اند که؟ "
"او مهمان من بود ، مستقل من است."
Aramis افزایش یافت ، چشمان او به معنای واقعی کلمه برافروخته ، دهان خود را لرزش convulsively.
آیا من یک مرد از حواس خود را برای مقابله با؟ "او گفت.
"شما باید یک مرد محترم برای مقابله با".
"شما دیوانه شد." "مرد که جلوگیری از شما رساندن
جرم و جنایت خود را. "" شما دیوانه ، من می گویم. "
"مرد که خواهد هر چه زودتر ، آه! به مراتب زودتر می میرند ، که شما حتی می کشند ، به جای
به شما اجازه می دهد به بی احترامی کردن به او. "
و Fouquet ربوده شمشیر خود را ، که D' Artagnan در سر او قرار داده بود
تخت ، و آن را گره مصمم در دست او است.
Aramis دیده ، و دست او را به پستان خود را به عنوان محوری اگر در جستجوی یک سلاح.
این جنبش Fouquet فرار نیست ، که پر از nobleness و غرور خود را در
فتوت ، انداخت شمشیر خود را به یک فاصله از او ، و با نزدیک شدن Aramis تا این حد نزدیک به عنوان
به لمس شانه خود را با دست خلع سلاح خود.
"موسیو ،" او گفت ، "من زودتر که در اینجا بر روی نقطه ای از زنده ماندن این وحشتناک می میرند
رسوایی ، و اگر شما هر گونه ترحم سمت چپ برای من ، من درخواست کردن التماس کردن شما را به زندگی من ".
Aramis باقی مانده ساکت و بی حرکت است.
"شما پاسخ نه؟ گفت :" Fouquet. Aramis بزرگ سر خود را به آرامی ، و
با روشنایی ضعیف تابیدن از امید ممکن است دیده می شود یک بار دیگر به تحریک و تشجیع کردن چشمان او.
"منعکس کننده ، monseigneur ،" او گفت ، "بر همه چیز ما را به انتظار.
همانطور که ماده در حال حاضر می ایستد ، پادشاه هنوز زنده است ، و حبس او موجب صرفه جویی در شما
زندگی است. "
"بله" پاسخ Fouquet ، "شما ممکن است اقدام از طرف من ، اما من ، نه انجام
، خدمات خود را قبول نمی کند. اما ، اول از همه ، من خرابه شما مایل نیستید.
شما این خانه را ترک کنند. "
Aramis خفه علامت تعجب است که تقریبا فرار قلب شکسته خود را.
"من مهمان نواز نسبت به همه ساکنان زیر سقف من که هستند ، ادامه داد :"
Fouquet با هوا از عظمت غیر قابل بیان ؛ "به شما نخواهد شد بیشتر به ضرب از دست رفته
از او که تباهی شما باید مصرف است. "
"شما خواهد شد ، گفت :" Aramis ، خشن ، صدای پیامبر ، "شما طوری خواهد بود ، باور
من. "
"من قبول می کنم فالگیری ، موسیو D' Herblay ، اما هیچ چیزی باید به من جلوگیری از ، چیزی باید
متوقف کردن من.
شما Vaux ترک -- شما باید فرانسه را ترک کند ، من به شما چهار ساعت به خودتان را از
از دسترس این پادشاه است که. "" چهار ساعت؟ "گفت : Aramis ، scornfully و
incredulously.
"پس از کلمه از Fouquet ، هیچ کس نباید شما را قبل از انقضای آن را دنبال
زمان است.
بنابراین شما چهار ساعت پیش از آن که شاه ممکن است مایل به اعزام
پس از شما خواهد شد. "" چهار ساعت! "تکرار Aramis ، در ضخامت ،
صدا خفه.
این است که بیشتر از شما باید بر روی عرشه کشتی و فرار به دختر خوشگل ، جزیره ،
که من به شما به عنوان یک محل پناه است. "" آه! "زمزمه Aramis.
"دختر خوشگل جزیره معدن به همان اندازه برای شما است ، به عنوان Vaux برای پادشاه به مین است.
برو ، D' Herblay ، برو! تا زمانی که من زندگی می کنند ، نه یک موی سر خود را خواهد مجروح شدند. "
: "متشکرم ، گفت : Aramis ، با طنز شیوه ای سرد است.
"برو در یک بار ، پس از آن ، و دست خود را به من بدهد ، قبل از اینکه ما هر دو شتاب به دور شما برای صرفه جویی
زندگی شما را ، من را به صرفه جویی در افتخار من است. "
Aramis انصراف از پستان خود را از طرف او در آنجا پنهان بود و آن را با آغشته شده بود
خون او.
او ناخن خود را به گوشت او حفر کرده بود ، تا اگر در مجازات برای داشتن nursed بسیاری از
پروژه ها ، بیهوده تر ، بی حس و زودگذر نسبت به زندگی مردی که خودش را.
Fouquet بود وحشت زده ، و سپس قلب او را smote با ترحم.
او انداخت آغوش باز خود را به عنوان اگر او را در آغوش.
"من تا به حال بدون سلاح ،" زمزمه Aramis ، به عنوان وحشی و وحشتناک در خشم خود را به عنوان سایه ای از
جست و خیز احمقانه است.
و سپس ، بدون دست زدن به دست Fouquet ، او تبدیل سر خود را به کنار ، و پشت پا
یک یا دو سرعت.
حرف آخر را او تضرع ، ژست آخرین بار او را لعنت ، که به خون آغشته خود
دست به نظر می رسید فراخوانید ، تا آن را بر روی صورت Fouquet پاشیده چند قطره خون که
از پستان او سرازیر شد.
و هر دو آنها را از اتاق راه پله های مخفی که منجر به پایین darted
حیاط داخلی.
Fouquet دستور داد بهترین اسب خود ، در حالی که Aramis متوقف شد در پای پله
که منجر به آپارتمان Porthos.
او عمیقا منعکس و برای برخی از زمان ، در حالی که کالسکه Fouquet حیاط را ترک
در چهار نعل کامل. "باید به تنهایی؟" گفت : Aramis به خود ،
"و یا هشدار دادن به شاهزاده؟
آه! خشم! هشدار دادن به شاهزاده ، و پس از آن -- انجام چه؟
نگاهی او را با من؟ برای حمل این شاهد عینی متهم در مورد با
من در همه جا؟
جنگ بیش از حد ، به دنبال -- جنگ داخلی ، کینه توز در طبیعت آن!
و بدون هیچ گونه منابع صرفه جویی در خودم -- غیر ممکن است!
او بدون من چه می تواند انجام دهید؟
آه! بدون من ، او کاملا نابود خواهد شد.
با این حال که می داند -- اجازه دهید سرنوشت برآورده -- محکوم شده او ، اجازه دهید او باقی می ماند تا بعد!
خوب یا بد روح -- قدرت تیره و scornful ، آنها مردان تماس نبوغ
بشریت ، تو هنر قدرت بی نامشخص ، baselessly بی فایده ، نسبت به
باد کوهستان وحشی!
احتمال ، تو خودتو term'st ، اما هیچ چیز تو هنر همه چیز inflamest تو با تو
نفس ، crumblest کوه در رویکرد تو ، و ناگهان خودت هنر
در حضور صلیب از تخریب
چوب مرده در پشت آن ایستاده یکی دیگر از قدرت نامرئی مانند خودت -- چه کسی تو deniest ،
شاید ، اما avenging که دست بر تو ، و تو در گرد و غبار سیاه hurls
که نامش ذکر نشده!
گم شده -- من از دست رفته! چه کاری می تواند انجام شود؟
فرار به دختر خوشگل ، جزیره؟ بله ، و ترک Porthos پشت سر من ، به بحث در
و مربوط به تمام امور را به هر یک!
Porthos ، بیش از حد ، که باید برای آنچه که او انجام داده است رنج می برند.
من نمی خواهد اجازه Porthos ضعیف رنج می برند.
او مانند یکی از اعضای قاب خود من به نظر می رسد ، و غم و اندوه و یا بدبختی او خواهد بود
معدن نیز هست. Porthos باید با من را ترک کند ، و باید
به دنبال سرنوشت من.
باید هم چنین باشد. "و Aramis ، نگران از جلسه هر یک
حرکات عجولانه خود را به چه کسی ممکن است به نظر برسد مشکوک ، صعود راه پله را بدون
که درک شده است.
Porthos ، به تازگی از پاریس بازگشته است ، در حال حاضر در خواب عمیق بود ؛ بزرگ خود را
بدن به خستگی خود را به سایت همیشگی باشد ، به عنوان ذهن خود را فراموش کرده افکار خود.
Aramis وارد ، نور به عنوان یک سایه ، و درک عصبی خود را در غول قرار داد
شانه می باشد. "، Porthos ،" گریه "آمده است."
Porthos اطاعت از بستر خود ، گل رز ، چشمهایش را باز کرد ، حتی قبل از هوش خود
به نظر می رسید توان تحریک. ما ترک بلافاصله گفت : "Aramis.
"آه!" بازگشت Porthos.
"ما باید برود سوار شده و سریع تر از ما تا کنون در زندگی ما رفته است."
"آه!" تکرار Porthos. "خودتان لباس ، دوست من است."
و او به غول را به لباس خود ، و طلا و الماس او را به خود محوری
جیب.
در حالی که او در نتیجه مشغول شد ، اندکی سر و صدا جلب توجه او ، و در دنبال کردن ،
او را دیدم D' Artagnan آنها را به تماشا از طریق درب نیمه باز است.
Aramis آغاز شده است.
"شیطان چه کار می کنید وجود دارد در چنین شیوه ای آشفته؟" گفت تفنگ دار.
"صدا در نیاوردن! گفت :" Porthos. "ما می خواهیم در یک ماموریت بزرگ
اهمیت ، افزود : "اسقف.
شما بسیار خوش شانس هستند ، گفت : "تفنگ دار.
"اوه ، عزیز من گفت :" Porthos ، "من احساس می کنم تا خسته من به مراتب زودتر به سرعت می شده اند
خواب است.
اما خدمت پادشاه...." "آیا شما دیده می شود M. Fouquet؟ گفت : Aramis به
D' Artagnan. "بله ، این بسیار دقیقه ، در کالسکه."
"چه او به شما می گویم؟"
"" خدا نگهدار.. چیزی بیشتر "است که همه این بود"؟
"چه چیز دیگری فکر می کنید او می تواند گفت؟ من در حال حاضر ارزش هر چیزی ، از شما کردم
به نفع بالا مانند؟ "
"گوش دادن ، گفت : Aramis ، در آغوش گرفته تفنگ دار" زمان خوب شما بازگشت
دوباره. شما هیچ فرصتی برای حسادت داشته باشند
هر یک. "
"آه! والا مقام! "" من پیش بینی می کنم که چیزی اتفاق خواهد افتاد
شما به روز خواهد شد که اهمیت خود را بیش از هر زمان دیگری افزایش می دهد. "
"واقعا؟"
"شما می دانید که من می دانم همه اخبار؟" "اوه ، بله!"
"، Porthos ، آیا شما آماده؟ به ما اجازه رفتن. "
"من کاملا آماده هستم ، Aramis."
"بگذار D' Artagnan در آغوش ما برای اولین بار است." "قطعا."
او می افزاید : "اما اسب؟" "اوه! هیچ می خواهید از آنها را در اینجا وجود دارد.
آیا شما معدن؟ "
"نه. Porthos تا گل میخ خود را. بنابراین خدا نگهدار! خدا نگهدار! "
فراریان اسب خود را در زیر چشم از کاپیتان نصب شده
تفنگدار ، که هر چیزی شبیه رکاب Porthos برای او برگزار می شود ، و پس از آنها تا زمانی که gazed
خارج از دید.
"در هر موقعیت دیگر ، تصور میشد که این خود ستا ،" من باید بگویم که آن آقایان
فرار آنها ، اما در این روزها سیاست به نظر می رسد به طوری تغییر که چنین خروج
رفتن در یک ماموریت نامیده می شوند.
من مخالفتی ندارم ، به من اجازه شرکت به امور خود من ، که بیش از اندازه کافی برای
من ، -- و او فلسفی وارد آپارتمان او.