Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل ششم Maule، خوب
پس از چای زود هنگام، دختر کوچک کشور به باغ منحرف.
این محوطه که قبلا بوده است بسیار گسترده است، اما در حال حاضر در داخل قرارداد
قطب نمای کوچک و hemmed مورد، تا حدودی از روی نرده ها بالا چوبی، و تا حدی توسط
outbuildings از خانه که در خیابان ایستاده بود.
در مرکز آن بود چمن، نقشه کشی، در اطراف یک ساختار ویرانگر کوچک، نشان داد که
فقط به اندازه کافی از طرح اصلی خود را به نشان می دهد که آن را یک بار در تابستان بوده است:
خانه.
هاپ درخت مو را از ریشه در سال گذشته افزوده شده بود، شروع به بیش از آن با دست و پا بالا رفتن، اما
خواهد بود طولانی در پوشش سقف با گوشته سبز آن است.
سه نفر از هفت شیروانی یا Fronted را یا نگاه یک وری، با هیبت تاریک
جنبه، را به باغ.
خاک غنی و سیاه و سفید، خود را با فروپاشی یک دوره طولانی از زمان تغذیه کرده بودند؛ مانند
برگ های ریخته شده، گلبرگ گل، ساقه و بذر - عروق ادم اواره و ولگرد
گیاهان بی قانون، پس از مرگ خود را مفید تر از همیشه در حالی که با در آفتاب flaunting.
شر از این سال آغاز به طور طبیعی می فنر دوباره در چنین
علف های هرز رتبه (نمادین از رذیلت انتقال از جامعه) را به عنوان مستعد ابتلا به
ریشه خود را در مورد خانه انسان است.
با این حال، قمر را دیدم، که رشد خود را باید توسط یک درجه ای از دقت بررسی
کار، روزانه و به طور سیستماتیک در باغ عطا.
rosebush دو سفید بود آشکارا لبه پنجره رساند تا دوباره در مقابل خانه
از زمان شروع فصل و درخت گلابی و سه جنگلی درختان، که،
به جز یک ردیف توت، بوته، تشکیل
انواع میوه، علائم قطع عضو از چند با مته سوراخ
اندام های اضافی و یا معیوب.
نیز وجود دارد که گونه های کمی از گل عتیقه و ارثی، در هیچ بسیار
شکوفایی شرط است، اما دقت weeded، همانطور که اگر شخص، یا از
عشق یا کنجکاوی، مشتاق بوده است
آنها را به کمال از جمله آنها قادر به دستیابی است.
باقی مانده از باغ ارائه یک طبقه بندی به خوبی انتخاب شده از خوردنی
سبزیجات، حالت تحسین از پیشرفت است.
تابستان کدو تنبل تقریبا در شکوفه طلایی خود، خیار، در اکنون evincing تمایل
به دور از سهام اصلی گسترش و پرسه زدن دور و گسترده، دو یا سه ردیف
رشته لوبیا و بسیاری دیگر که
در مورد خود را در قطب با هلال یا زینت گل اراستن، گوجه فرنگی، اشغال یک سایت پناه داد و به
آفتابی که گیاهان در حال حاضر غول پیکر، و قول داد که زود هنگام و
برداشت محصول فراوان.
قمر تعجب مراقبت که زحمت کشیدن و می توانست که این کاشته شده بود
سبزیجات، و حفظ خاک پاک و منظم است.
نه قطعا او پسر عموی Hepzibah، که هیچ طعم و نه ارواح بانوی مانند
اشتغال از گل پرورش، و - با عادات دور خود، و تمایل به
خودش را درون سایه ملالآور پناه
خانه - به سختی جلو زیر ذره از آسمان باز به علف هرز می آیند و کج بیل
در میان برادری لوبیا و کدو تنبل است.
این که روز اول خود را از بیگانگی کامل از اشیاء روستایی، قمر
جذابیت غیر منتظره در این گوشه کوچک از علف و شاخ و برگ و
گل های اشرافی، و سبزیجات دانشجوی سال اول نیروی دریایی.
چشم از آسمان به نظر می رسید به نگاه کردن به آن خوش، و با یک لبخند عجیب و غریب،
در صورت خوشحالم که به درک که طبیعت، در جای دیگر غرق شده، و از رانده
شهر گرد و خاکی، در اینجا قادر به حفظ یک نفس محل بوده است.
نقطه به دست آورد تا حدی فضل وایلدر، و در عین حال بسیار مهربان، از این واقعیت
که یک جفت از robins در لانه خود را در درخت گلابی ساخته شده بود، شد و ساخت
خود را بسیار شلوغ و شاد در ریزه کاری تیره و شاخه های آن است.
زنبورها، بیش از حد، - عجیب و غریب برای گفتن - آن را ارزش در حالی که خود فکر کرده بود برای آمدن به اینجا، احتمالا
از طیف وسیعی از کهیر در کنار چند مایل مزرعه خانه دور است.
بسیاری از سفرهای هوایی ممکن است آنها را، ساخته شده در تلاش عسل، یا مملو از عسل،
میان طلوع و غروب خورشید نگاه کنید!
با این حال، اواخر آن در حال حاضر، هنوز همهمه دلپذیر وجود دارد از یک یا دو تا از به وجود آمد
کدو، شکوفه های، در اعماق که این زنبورها پیمودن کار طلایی خود شد.
یک شیء دیگر در باغ که طبیعت نسبتا ممکن است او این ادعا وجود دارد
اموال، مسلم در وجود هر انسان می تواند انجام آن را خود.
این چشمه، دور مجموعه ای با لبه سنگ خزه گرفته، و هموار، در بستر خود بود،
با آنچه به نظر می رسد نوعی موزاییک کار از سنگریزه های گوناگون رنگی است.
بازی و تحریک اندکی از آب، به طور فزایندهای خود را به روان شدن، ساخته جادویی با
این سنگریزه های گوناگون، ساخته شده و ظهور به طور مداوم تغییر عجیب و جالب
ارقام، محو بیش از حد به طور ناگهانی به تعریف.
پس از ان، تورم بیش از لبه خزه، رشد سنگ، آب تحت دور به سرقت برده
نرده ها، از طریق آنچه که ما حسرت با قطره قطره شدن، به جای یک کانال.
نه باید ما را فراموش کرده ام مرغ قفس از دوران باستان بسیار محترم که در ایستاده بود، به ذکر
دورتر گوشه ای از باغ، بزرگ راه از چشمه.
در حال حاضر شامل تنها خروس، دو زن خود، و مرغ انفرادی.
همه آنها نمونه خالص از یک نژاد که منتقل شده است به عنوان یک
موروثی در خانواده Pyncheon، و، گفت، در حالی که در نخست خود، به
به دست آمده تقریبا به اندازه بوقلمون ها، و،
نمره از گوشت ظریف، به برای جدول شاهزاده مناسب است.
در اثبات صحت این شهرت افسانه ای، Hepzibah می تواند داشته باشد
پوسته یک تخم مرغ بزرگ به نمایش گذاشته، که شترمرغ به سختی نیاز بوده است شرمنده
از.
باشید که آن را به عنوان ممکن است، مرغ در حال حاضر به ندرت بزرگتر از کبوتر، و به حال
دگرباشان جنسی، زنگ زده، از جنبه های پژمرده، و نوع متورم جنبش، و خواب آلودگی و
لحن محزون در سراسر همه تغییرات clucking خود و cackling به.
این بود آشکار است که نژاد دژنره شده بود، مانند بسیاری از نژاد اصیل
علاوه بر این، در نتیجه بیش از حد سخت هشیاری خالص نگه داشتن آن است.
این مردم پر بیش از حد طولانی در انواع متمایز آنها وجود داشته، یک واقعیت است که
نمایندگان حاضر، قضاوت با وضع غم انگیز خود، به نظر می رسید به
آگاه است.
آنها خود را زنده نگه داشته، بدون شک، و گذاشته در حال حاضر و سپس تخم مرغ و تخم در آمده
مرغ نه برای هر گونه لذت بردن از خود، اما که جهان ممکن است کاملا
از دست دادن چه زمانی بوده است، قابل تحسین نژاد fowls.
علامت متمایز مرغ، تاج از رشد متأسفانه کم بود، در این
روز بعد، اما عجیب و wickedly مشابه به عمامه Hepzibah، که
قمر - به ناراحتی از او تند و تلخ
وجدان، اما به ناچار - به تصور کلی شباهت میان این رهبری می شد
bipeds درمانده و بستگان محترم خود را.
دختر دوید به خانه ای به خانه برخی از خرده نان، سیب زمینی سرد، و دیگر
یادداشت چنین مناسب برای انطباق اشتها از fowls است.
بازگشت او به تماس های عجیب و غریب، که به نظر می رسید به رسمیت شناختن.
جوجه رخنه از طریق محدودتر از قفس و با برخی از نشان از نشاط فرار،
به پاهای خود را، در حالی که خروس و بانوان خانواده اش او را در نظر گرفته
عجیب و غریب، نگاه های یک وری، و سپس croaked
به یکدیگر، به عنوان اگر ارتباط حکیم نظرات خود را از شخصیت او.
بنابراین عاقلانه است، و نیز به عنوان عتیقه، جهت آنها بود، به عنوان رنگ به این ایده، و نه
تنها که آنها فرزندان یک مسابقه زمان افتخار بودند، اما آنها تا به حال
موجود در ظرفیت فردی خود، تا کنون
از خانه هفت شیروانی، تاسیس شد و به نحوی خود را با مخلوط
سرنوشت.
آنها یک گونه از جن دارای قیم یا سرپرست، یا وهمی بشکل روح بودند. اگر چه بال و پر
متفاوت از فرشتگان است.
"در اینجا، شما کمی عجیب و غریب مرغ گفت:" قمر "در اینجا برخی از خرده خوب برای
شما! "
مرغ، از این رو، هر چند تقریبا همانطور که در ظاهر به عنوان مادر خود را محترم -
داشتن، در واقع، قدمت اجداد خود را در مینیاتور، - همگی
به اندازه کافی چالاکی به بال بال زدن و شعله ور به سمت بالا شانه قمر.
که مرغ کوچک می پردازد شما تعریف بالا! گفت: "صدای پشت قمر.
عطف به سرعت او را در نزد یک مرد جوان متعجب شد که دسترسی به پیدا کرده بود
باغ توسط درب باز از شیروانی دیگری از که از کجا او پدید آمده بود.
او یک کج بیل زدن در دست او برگزار شد، و در حالی که قمر در تلاش خرده رفته بود، تا به حال
با زمین تازه در مورد ریشه های گوجه فرنگی مشغول خود را آغاز نموده است.
مرغ واقعا شما رفتار مثل یک آشنایی قدیمی، "او در راه آرام ادامه داد.
در حالی که لبخند pleasanter چهره خود را از قمر در ابتدا خیالی.
"کسانی که از شخصیت های محترم بیش از حد، در قفس، به نظر می رسد affably دفع.
شما خوش شانس در زینت خوب خود را به زودی!
آنها به من شناخته شده اند بسیار طولانی، اما هرگز احترام من با هر آشنایی، هر چند
به ندرت یک روز بدون من غذا آوردن به آنها است.
خانم Hepzibah، به گمان من، این واقعیت را با سنت های دیگر خود را هم می آمیزد، و تنظیم
آن را که fowls می دانم که تو به Pyncheon!
"مخفی شده است، گفت: قمر، خندان،" که من آموخته اند که چگونه به صحبت با مرغ
و مرغ است. "
"آه، اما این مرغ"، مرد جوان پاسخ داد: - "این مرغ را از اصل و نسب اشرافی
خوار شمردن زبان مبتذل مرغ، حیاط انبار کاه و جو و کنف و غیره را به درک.
من ترجیح می دهم فکر می کنم - و به همین ترتیب Hepzibah خانم - که آنها خانواده را به رسمیت می شناسند
تن. برای شما Pyncheon هستند؟ "
"نام من ... است Pyncheon قمر، گفت:" دختر، با شیوه ای برخی از ذخیره، برای
او آگاه بود که آشنایی های جدید خود می تواند جز daguerreotypist
از طرفین نسبت به یاغی که خدمتکار پیر به او داده بود یک ایده ناپسند است.
"من نمی دانستم که باغ پسر عموی من Hepzibah تحت مراقبت شخص دیگری بود."
"بله، گفت:« Holgrave، "من حفر و کج بیل زدن، و علف های هرز، در این زمین سیاه و سفید قدیمی، به خاطر
از خودم طراوت با طبیعت و سادگی کمی ممکن است در آن باقی مانده،
پس از این که مردان تا زمانی کاشته و به اینجا رسید.
من به نوبه خود تا زمین را از طریق از تفریح و سرگرمی. اشغال هوشیار من، تا کنون که من هر گونه
با مواد سبک تر است.
به طور خلاصه، تصاویر خارج از آفتاب و نه بیش از حد با خود من خیره شدن
تجارت، من با خانم Hepzibah غالب به اجازه من در یکی از این تاریک تسلیم
شیروانی.
مانند پانسمان را بیش از چشم یک فرد است، به آن آمده است.
اما دوست دارید یک نمونه از تولیدات من برای دیدن؟
"؟ شباهت daguerreotype، آیا شما به معنای" قمر با اندوخته کمتر پرسید، برای، در
با وجود تعصب، جوانی خود را پیمود، به جلو برای دیدار با او.
"من علاقه چندانی به عکس از این نوع، - آنها چنان سخت و استرن، علاوه بر dodging
دور از چشم، و در تلاش برای فرار از در دسترس نباشد.
آنها آگاهانه به دنبال بسیار unamiable، گمان می کنم، و به همین دلیل نفرت به
دیده می شود. "
"اگر شما به من اجازه،" می کنند! این هنرمند گفت، به دنبال در قمر "من باید می خواهم را امتحان کنید
آیا daguerreotype می توانند از صفات ناپسند کاملا مهربان
صورت می شود.
اما قطعا در آنچه به شما گفته اند که حقیقت وجود دارد.
در تشابهات من unamiable نگاه کنید، اما دلیل بسیار کافی است، من تصور،
است، چرا که اصل هستند.
بینش فوق العاده در آفتاب گسترده و ساده بهشت وجود دارد.
در حالی که ما به آن اعتبار را تنها برای به تصویر می کشد merest سطح، آن را در واقع به ارمغان می آورد
شخصیت های مخفی با یک حقیقت است که هیچ نقاش که بر سرمایه گذاری، حتی می تواند
آن را شناسایی او.
حداقل، بدون چاپلوسی در خط فروتن من از هنر است.
در حال حاضر، در اینجا شباهت که من بارها و بارها گرفته شده است، و هنوز هم با هیچ
بهتر نتیجه.
با این حال اصلی پوشد، به چشم های مشترک، بیان بسیار متفاوت است.
این امر از من خشنود و راضی کردن قضاوت خود را به این شخصیت را. "
او به مینیاتور daguerreotype در مورد مراکش به نمایش گذاشته شد.
قمر فقط در آن نگاه، داد و آن را به عقب.
او پاسخ داد: "من می دانم که به صورت"، "چشم استرن آن شده است پس از من در مورد تمام
روز. پیورتین جد من، که آویزان ان می
در اطاق نشیمن.
برای اطمینان، شما باید برخی از راه های کپی کردن تصویر بدون سیاه و سفید خود را در بر داشت
ریش و کلاه مخملی، خاکستری، و داده اند به او یک کت مدرن و کراوات ساتن، به جای
پنهان سازی و باند خود را.
من فکر نمی کنم او تغییرات شما بهبود یافته است. "
شما را دیده اند، تفاوت های دیگری بود شما نگاه کمی طولانی تر، "گفت Holgrave:
خنده، هنوز ظاهرا زده است.
"من می تواند به شما این است که چهره مدرن اطمینان، و یک است که به شما خواهد شد احتمالا
دیدار خواهد کرد.
در حال حاضر، نکته قابل توجه است، که پوشد به چشم جهان، -،
برای هیچ چیز می دانم، به صمیمی ترین دوستان او، - بسیار لذت بخش
سیما نشان می دهد، خیرخواهی،
باز بودن از قلب، آفتابی طنز، خوب و کیفیت قابل تحسین دیگر که بازیگران.
خورشید، که می بینید، می گوید کاملا داستان دیگری، خواهد شد و از آن coaxed
بعد از نیم دوجین بیمار تلاش در بخشی از من است.
در اینجا ما باید مرد، حیله گر، ظریف، سخت، مغرور، و، ضمنا، به سردی یخ است.
که در آن چشم نگاه کن! آیا دوست دارید در رحمت خود باشد؟
در آن دهان!
می تواند آن را همیشه لبخند می زنی؟ و در عین حال، اگر شما می توانید فقط خوش خیم
لبخند اصلی
بسیار تاسف بیشتر، او به عنوان شخصیت های عمومی برخی از برجستگی، و
شباهت به حکاکی در نظر گرفته شده بود. "" خب، من مایل نیست که آن را هر،
مشاهده قمر، چرخش دور چشمانش.
"این است که قطعا بسیار شبیه پرتره های قدیمی.
اما من پسر عموی Hepzibah تصویر، دیگری - مینیاتور.
اگر هنوز هم در جهان است، من فکر می کنم او ممکن است زیر پا بگذارد، خورشید به او را
قیافه ای عبوس و سخت است. "
"شما را دیده اند، این تصویر، سپس" بانگ زد: این هنرمند، با بیان
بسیار مورد علاقه است. "من هرگز، اما حس کنجکاوی به
انجام این کار.
و شما قضاوت مطلوب صورت؟ "" یک شیرین نبوده است، گفت: "
قمر. "این است که تقریبا بیش از حد نرم و ملایم برای
مرد است. "
"آیا هیچ وحشی در چشم وجود دارد؟" ادامه داد Holgrave، بنابراین صادقانه است که آن را
خجالت قمر، به عنوان آرام آزادی که او به طوری خود را با آن فرض
آشنایی اخیر.
هیچ چیز تاریک و یا شیطانی در هر نقطه وجود دارد؟
شما اصل بوده است به جرم یک جرم بزرگ، می تواند تصور نیست؟ "
"این ها مزخرف است، گفت:« قمر کمی بی صبرانه، "برای ما صحبت
تصویر که شما را دیده اند، هرگز. شما آن را اشتباه برای برخی دیگر.
جرم و جنایت، در واقع!
از آنجا که شما یکی از دوستان من پسر عموی Hepzibah، شما باید او را به شما نشان دهد
عکس. "
"هدف من هنوز هم با توجه به اصلی،" پاسخ داد
daguerreotypist خونسردی.
"همانطور که به شخصیت او، ما نیاز به بحث در مورد نقاط آن، آنها در حال حاضر حل و فصل شده است
در یک دادگاه صالح، یا یکی که خود را صالح به نام.
اما ماندن!
آیا هنوز رتبهدهی نشده است، اگر شما لطفا! من پیشنهاد شما را. "
قمر در نقطه ای از عقب نشینی بود، اما پشت، با برخی از تردید، برای او
دقیقا درک شیوه ای خود را، اگر چه، در مشاهده بهتر، خود را
از ویژگی های به نظر می رسید و نه به فقدان
مراسم از هر رویکرد به خشونت در رفتار توهین آمیز.
نوع عجیب و غریب از قدرت وجود دارد، بیش از حد، در آنچه که او در حال حاضر اقدام به گفتن نیست، بلکه اگر به عنوان
باغ خود را از یک محل که او صرفا در Hepzibah بستری شد
حسن نیت ارائه میدهد.
اگر حاضر به شما، "او،" آن را به من لذت به نوبه خود بر سر این
گل ها، و کسانی که fowls باستانی و قابل احترام، به مراقبت از شما.
تازه های آینده را از هوای کشور و مشاغل، شما به زودی احساس نیاز به
برخی مانند خارج از منزل اشتغال. حوزه خود من در میان خیلی دروغ
گل.
شما می توانید اصلاح شده و تمایل آنها، در نتیجه، همانطور که شما لطفا و من فقط حداقل بخواهید
چیز جزیی از یک گل، شکوفه می دهد، در حال حاضر و پس از آن، در عوض برای همه خوب، آشپزخانه و صادقانه
سبزیجات که پیشنهاد می کنم به غنی سازی جدول خانم Hepzibah را.
بنابراین ما هموطنان، کارگران، تا حدودی بر روی سیستم جامعه خواهد بود. "
در سکوت، و نه در تطابق خود را شگفت زده کرد، قمر بر این اساس betook
خودش را به وجین یک بستر گل، اما خودش هنوز با cogitations مشغول ساختم
احترام به این مرد جوان، با چه کسی او را به طوری
به طور غیر منتظره خود را در شرایط نزدیک به آشنایی یافت می شود.
او روی هم رفته نه او را می خواهم.
شخصیت او بهت زده دختر کوچک کشور، آن را به عنوان ممکن است با تجربه تر
ناظر، در حالی که لحن صحبت خود را به طور کلی بوده است اهل تفریح و بازی،
تصور در ذهن او باقی مانده بود که از
گرانش، و به جز به عنوان جوانان خود را از آن اصلاح شده است، تقریبا عبوسی.
او شورش کردند، به عنوان آن بود، در برابر یک عنصر مغناطیسی خاصی در طبیعت هنرمند:
که او نسبت به او اعمال خواهد شد، احتمالا بدون اینکه از آن آگاه است.
پس در حالی که کمی، گرگ و میش، عمیق تر سایه های درختان میوه
و ساختمان های اطراف آن، ابهام بیش از باغ انداخت.
"وجود دارد، گفت:" Holgrave، "وقت آن است به دست کشیدن از کار است.
که سکته مغزی از کج بیل زدن تا به و قطع beanstalk.
خوب، شب، خانم قمر Pyncheon!
هر روز روشن، اگر شما یکی از آن rosebuds را در موهای شما، قرار داده و به من می آیند
اتاق در خیابان مرکزی، خالص ترین اشعه ای از خورشید، تصرف و ساختن یک عکس
گل و پوشنده لباس آن است. "
او شیروانی انفرادی خود را به سمت خود بازنشسته شد، اما سر خود را، در رسیدن به درب،
و به نام قمر، با لحنی که قطعا خنده در آن بود، در عین حال که
به نظر می رسید بیش از نیمی به صورت جدی.
"مراقب باشید در Maule ننوشید خوبی گفت:" او.
"نه نوشیدن و نه حمام صورت خود را در آن!" "Maule است!" جواب داد: قمر.
"است که آن را با لبه سنگ خزه؟
من فکر آشامیدنی وجود ندارد، - اما چرا که نه؟
"اوه، دوباره daguerreotypist"، زیرا به مانند یک بانوی پیر با فنجان چای، آن را
آب دستخوش افسون شده!
او از میان رفت و قمر، طولانی یک لحظه، یک نور دید glimmering، و پس از آن
پرتو مداوم از لامپ در اتاق شیروانی.
او در بازگشت به آپارتمان Hepzibah از خانه، در اطاق نشیمن کم نکردم
چنان کم نور و تاریک است که چشم خود را می تواند داخلی نفوذ کند.
او indistinctly آگاه بود، با این حال، که رقم زننده از خانم های قدیمی بود
در یکی از صندلی های مورد حمایت مستقیم نشسته، کمی از پنجره خارج،
این پرتو که ضعف نشان داد
رنگ پریدگی blanched از گونه خود، یک وری به سمت گوشه ای تبدیل شده است.
msgstr "باید یک لامپ را روشن میکنم، عموزاده Hepzibah؟" پرسید.
"آیا اگر شما لطفا، فرزند عزیز من،" پاسخ داد: Hepzibah.
"اما آن را بر روی میز در گوشه ای از پاساژ.
چشم های من ضعیف هستند و من به ندرت می تواند تحمل lamplight بر روی آنها ".
چه ساز صدای انسان است! چگونه زیبا و پاسخگو به هر احساس
روح انسان!
در تن Hepzibah، که در آن لحظه، عمق خاصی غنی و رطوبت وجود دارد، به عنوان
اگر واژه ها، امری عادی به عنوان بودند، در گرمای قلب او شده بود ارگنکن.
باز هم، در حالی که روشنایی لامپ در آشپزخانه، قمر خیالی که پسر عموی خود
به او گفتگو می کرد. "در یک لحظه، پسر عموی" دختر پاسخ داد.
"این بازی فقط با روشنایی ضعیف تابیدن و بیرون بروید."
اما، به جای پاسخ از Hepzibah، او به نظر می رسید به گوش زمزمه ناشناخته
صدا.
عجیب نا معلوم بود، با این حال، و کمتر مانند کلمات بیان از شکل نگرفته
صدا، مانند سخن گفتن از احساس و همدلی، و نه از
عقل.
پس از آن مبهم بود که برداشت و یا انعکاس آن در ذهن قمر بود که از
واقعیت.
او نتیجه گرفت که او باید اشتباه برخی از صدای دیگر که از انسان
صدا و یا دیگری که آن را در مجموع در فانتزی خود بود.
او لامپ چراغ را در قسمت تعیین می کنند، و دوباره وارد اطاق نشیمن.
فرم Hepzibah، هر چند که رئوس مطالب آن در سی بل با غروب آمیخته، در حال حاضر کمتر بود
ناقص قابل مشاهده است.
در بخش remoter از اتاق، با این حال، دیوار آن تا بد اقتباس کند تا منعکس کننده
نور، نزدیک به ابهام همان قبل وجود دارد.
"پسر عموی"، گفت: قمر، "آیا تو به من فقط در حال حاضر صحبت می کنند؟"
"نه، بچه!" پاسخ Hepzibah. کمتر کلمات تر از قبل است، اما با همان
موسیقی مرموز در آنها!
دلپذیر، محزون، در عین حال غمگین کننده نیست، لحن به نظر می رسید به روان شدن از چاه عمیق
از قلب Hepzibah، همه و در profoundest احساسات خود را ارگنکن.
یک لرزش در آن وجود دارد، بیش از حد، که - در حالی که همه احساس قوی الکتریکی است - تا حدی
خود را به قمر ارتباط برقرار است. دختر در سکوت، برای یک لحظه نشستم.
اما به زودی، حواس او را بسیار حاد، او به نامنظم آگاه شد
تنفس در یک گوشه از اتاق ناشناس.
سازمان فیزیکی او، علاوه بر این، در یک بار ظریف و سالم، به او
ادراک، تقریبا با اثر متوسط معنوی، که کسی
بود در نزدیکی در دست.
"پسر عموی عزیزم، پرسید: غلبه بر بی میلی غیر قابل تعریف، وجود دارد نه
یکی در اتاق را با ما؟ "
"قمر، دختر بچه ای عزیز من، گفت:" Hepzibah، پس از توقف لحظه ای، "شما بودند
تا در اولین فرصت، و مشغول بوده است در تمام طول روز است. دعا کنید رفتن به رختخواب برای من مطمئن هستم که شما باید نیاز
استراحت.
نشستن در اطاق نشیمن مدتی، و جمع آوری افکار من.
سفارشی من برای سال دیگر، کودک بوده است، از شما زندگی کرده اند! "
در حالی که به این ترتیب او را اخراج، ازدواج بانوی stept به جلو، بوسید قمر، و فشرده
او را به قلب او، که در برابر سینه دختر با قوی، ضرب و شتم، و
تورم پر سر و صدا.
چگونه آمد وجود داشته باشد عشق آنقدر در این قلب قدیمی متروک، که می تواند به پرداخت هزینه
بنابراین فراوان؟ "شب بخیر، عموزاده، گفت: قمر، به طرز عجیبی
تحت تاثیر شیوه Hepzibah.
اگر شما شروع به مرا دوست داری، من خوشحالم! "او به اتاق خود بازنشسته شده است، اما نه
خواب به زودی سقوط، و نه پس از آن بسیار عمیق است.
در برخی از دوره نامطمئن در اعماق شب، و، آن، از طریق نازک
حجاب یک رویا بود، او از یک گام نصب پله ها به شدت آگاه است، اما
با زور و تصمیم نیست.
صدای Hepzibah، با مخفی نگاه داشتن را از طریق آن، که قرار بود به همراه صدای پای؛
و دوباره، پاسخگو به صدای پسر عموی او، قمر شنیده ام که عجیب و غریب، مبهم
سوفل، که ممکن است به سایه تیره از سخن بشر تشبیه شده است.